گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگی - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-27 05:33:192024-04-19 07:08:33گفتگو با دوستان 11 | رمز رضایت از زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیزم و دوستان گلم از دوستانی که پیشرفت خودشون رو لطف کردند و با ما به اشتراک گذاشتند تشکر میکنم
وقتی از موفقیت های اعضای خانواده عباسمنش ام میشنوم انگیزه میگیرم و خوشحال میشم
و ایمان دارم روزی من هم از موفقیت هایم برای عزیزانم خواهم گفت
اگرچه بعد از دوسال من نیز زندگی رویایی از نظر بقیه دارم
اما انسان فراموشکار است و همه چیز براش طبیعی میشه
من اما هرروز سپاسگزاری میکنم بخاطر روابط بالیی ام
بخاطر جذب ثروتم
بخاطر احترام فراوانی که دریافت میکنم
خدایا شکرت برای وجود استاد و دوستانم
از وقتی عباسمنشی شدم میل به سکوت دارم
میل به تنهایی دارم
از زندگی خودم لذت میبرم و لحظه لحظه هایم را لمس میکنم
خدایا شکرت
سلام به دوستان و استاد گرامی
روز 129 روزشمار تحول زندگی من
این فایل مربوط میشه به این موضوع که شما چه زمانی تصمیم به تغییر میگیرید؟ قبل از اینکه نشانه ای برای تغییر بیاید تغییر میکنید، یا زمانی که نشانه ای برای تغییر می آید تغییر میکنید؟ یا نشانه ها می آید و شما سخت تغییر میکنید یا کلا تغییر نمی کنید تا زیر چرخ های حرکت کننده جهان له شوید.
من خودم الان جز دسته سوم هستم که تا فشار بهم وارد نشه تغییر نمیکنم. نشانههایی در زمینه سلامتی، در زمینه عزت نفس، در زمینه مالی و در زمینه روابط دارم که باید تغییر کنم اما امروز و فردا میکنم یا به صورت ریشه ای یا پیوسته حلش نمیکنم چند روزی روشون کار میکنم نتایج بهتر میشه اما دوباره ول میکنم و نتایج بر میگرده به حالت قبل.
در این فایل امیر عزیز به این اشاره کرد که اینکه کار مورد علاقه شما کاری هست که وقتی انجامش میدید نه گشنتون میشه نه تشنتون میشه نه گذر زمان رو میفهمید اون چه کاری هست که انقدر عاشقش هستید و مورد علاقتون هست و ایشون گفت غواصی. در مورد من کار مورد علاقه ای که زمان برام مهم نباشه هنگام انجامش حوزه علوم رایانه ای و گیم هست مخصوصا در حالتی که به صورت جمعی باشه یعنی تک و تنهایی نباشه یک جمع تشکیل داده باشیم که روی این حوزه کار کنیم و ارتباطات وجود داشته باشه و هدف وجود داشته باشه که برای این حوزه تلاش کنیم. تنهایی میتوانم فعالیت کنم اما وقتی یک گروه
یک دل تشکیل میدیم که همزمان برای یک هدف فعالیت میکنیم و ارتباط داریم احساس میکنم که من کاراییم و علاقم و اشتیاقم صد برابر بیشتر میشه و کار گروهی انگیزه بیشتری در من ایجاد میکنه که با انگیزه بیشتر مسیر رو ادامه بدم.
واقعا دم امیر گرم که سراغ غواصی رفت و 5 سال و بیشتر در کار مورد علاقه اش فعالیت میکنه و داره لذت میبره و پول میسازه.
من هم سراغ کار مورد علاقه ام رفتم که آموزش علوم رایانه ای هست و دارم کار میکنم و فایل تولید میکنم اما بازخورد و فروشی که باید داشته باشیم رو نداشتم و همین موضوع تو ذوقم زده و با پشتکار بالا دنبال این هستم که این مسئله رو برطرف کنم تا انگیزه ادامه دادن و رشد کردن رو داشته باشم و از خدا میخوام که هدایتم کنه که این مسئله هم رفع شود.
عاطفه عزیز هم خیلی عالی در مورد مهاجرتش و 100 برابر شدن درآمدش صحبت کرد واقعها تحسینت میکنم عاطفه جان که تونستی مهاجرت کنی و با تغییر باورهات زندگی عالی ای رو برای خودت رقم بزنی رابطه ات رو با خدا درست کنی و تونستی در آمدت رو صد برابر افزایش بدی واقعا آفرین به این همت و تلاش و پشتکارت امیدوارم که بهترین ها برات رخ بده و وقتی عاطفه تونسته با استفاده از فایلها انقدرتغییرات عظیم رو در زندگیش ایجاد کنه این یعنی پس من هم میتونم
سبحان عزیز هم که واقعا آفرین بهش که در یک سال و نیم تونست تغییرات مثبتی رو در خودش ایجاد کنه و در سن 19 سالگی با قوانین آشنا شده و ایده های عالی داره بهش گفته میشه که امیدوارم با عمل کردن بهشون اتفاقات عالی ای رو برای خودش رقم بزنه
خدایا شکرت بابت نتایج عالی دوستانم در سایت
عاشقتونم.
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام استاد رویایی من
سلام به خانم شایشته بسیار دوستداشتی و بقیه هم فرکانسی های خفنه خودم
خب من 23 سالمه و تقریبا خورده ای هست وارد ثابت شدم و پایبند ینی هنوز قشنگ یادمه تو این یه ساله و خورده ایه اروم اروم به سمت ابرنگ هدایت شدم قدم به قدم
خداجون خودت هدایتم کن جمله بندمو
میخام اینو بگم من وقتی با استاد اشنا شده بودم فک میکنم چک های ریزی میخوردم درامدم بسیار ناچیز و تو روابطم بسیار ضعیف بودم کمبود عشق داشتم خیلی نازک نارنجی بودم
ولی خدا میدونه فقط تو این مدت یه سالو چند ماه انقد روابطمون عاشقانه تر شده با خودم انقد لذت میبرم همینجور چقد باور ها و ترس ها اشتب داشتم اصلاح دارم میکنم و اینکه یه هدیه زیبام اینکه اروم اروم قدم قدم به سمت ابرنگ و طراحی هدایت شدم درامدم کم بود ولی دلم میخاس به قول استاد یه ارزش خلق کنم و اینکه همیشه دلم رویاهای بزرگ داشتم اینکه یه کاری یه ارزشی خلق کنم الان ابرنگ و طراحی خیلی راحت انترنتی اموزش میگیرم خورد خورد وسایلشم اوکی میشه چقد تو این مدت رشد کردم و از اینکه تونستم این زیبایی هارو خلق کنم چقد خوشحالم و چقد زوق دارم چقد شوره زندگی البته گاهی هم شک میکنم به اینکه دختر این همه شقل حالا چرا ابرنگ طراحی ولی نمیدونم چجوره خیلی ساده هست ولی خیلی منو توجه همو به زیبایی های طبیعت نقاشی و نظم زیبایی ها توی میوه حیوانات توی صورت و از اینکه تو سایت رشد میکنم و باورهام تقویت میشن و اثر خلق میشه واقعا سپاسگزار و شادم خداجوننن هزاااار مرتبه بی نهایت شکررررر
و اینکه بگم خیلی امید دارم اینکه بتونم چقد اثر های ارزشمند و تابلوهای افسانه خلق کنم
چقد باورهامو توی تابلوها درهم کنم تا خودم با نگاه بهش یاد اوری برام بشه هم برای افراد ارزشمندی که ایناصاحب میشن خلاصه از این راهم خیلی راضی وسپاسگزارم و یادمه با ورود به این سایت اروم اروم هدایت شدم به حرکت قدم برداشتن و الماس خلق کردن
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاس گزارم اینم میخاستم به استاد بگم زندگی من هم تو این یه ساله هیچ ربطی به گزشتم نداره انقد قوی تر و ارزش ساز تر شدم و کارم سپاسگزاری و لذت بردن وحرکت کردن و رشد کردنه
سلام ودرودفراوان به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.
گفتگوی استاد عباس منش قسمت 11.
خداروشکر قبل از اینکه جهان چک ولگدهای جدی خودشو به من بزنه ،خودم متوجه ی نشونه هاش که از درون داشتن منو نابود میکردن، شدم.
به مرور زمان وبا طی روند تکاملی از اون روز ،سالها گذشته و اتفاقات خوب وبد زیادی افتاده که هر کدوم به یه نحوی درسهای خودشو داشته.
وقتی که عملکردهای درستی داشتم وحالم خوب میشد یه جور درس میگرفتم وزمانی که عملکردهای نامناسب داشتم به یه نحو دیگه درس میگرفتم.
راسش فکر میکردم خیلی رشد کردم وخیلی بزرگ شدم اما همه ی اینا تا زمانیه که تو تلاش خودتو برای خوب بودن وداشتن احساس خوب بکنی .
نمیدونم هستن کسانی مثل من که نه راه پس دارن ونه راه پیش یا نه ؟!
استاد گفتن به مرگ فکر کنید و به زمانی که دنیا میخاد براتون به اتمام برسه . ببینید طوری زندگی کردید که از زندگی لذت برده باشید ؟
آیا جاهایی که میتونستیدکارایی که دوست داشتید را انجام دادید که حسرتش براتون نمونده باشه ؟
تمام جملاتی که استاد عزیز تو صحبتهاشون گفتن تو گوشمه .
ب نظرم خیلی طبیعی هستش که زندگی که بر وفق مرادت نیست روتو بخای خوب نگه داری تا اینکه زندگیت تا حدودی اون چیزی که میخای هست باشه .
من مشکلی از ریتم زندگیم ندارم ظاهرن همه چی خوبه اما اگه بخام صادقانه احساسمو بگم ،اصلا از همسرم راضی نیستم .
دنیاش با من خیلی فرق داره .خواسته هاش هم جهت با خواسته های من نیست.
هیچی براش مهم نیست .فقط از سمت من دوست داره همه چیش اوکی باشه بقیش شد شد ،نشدم نشد.
کلا تو یه فرکانس دیگس .اون طبق میل وخواسته های درونی خودش داره زندگی میکنه ومن خیلی وقته متوجه شدم نمیتونم تغییرش بدم.
راسش ب خاطر عشق و علاقه ای که همیشه نسبت به من دم میزنه ،خیلی جاها موزیانه وارد عمل شدم تا بشه شبیه مردی که من دلم میخاد.اما فقط برای مدت کوتاهی اونم نهایت چند روز ،تغییر میکنه دوباره میشه همونی که بود.
بازم میگم نمیدونم کسی حسی مثل منو تجربه کرده یا نه ؟
ولی من نسبت به ایشون احساس خاصی ندارم.خیلی ساله که احساسی ندارم.
منتهی با روشهای استاد زندگیمو سر پا نگه داشتم .گفتم تغییرات مثبت زیادی رخ داده اما نمیدونم چرا تمام انرژی من ،چند وقت یکبار نسبت به ایشون از بین میره.
عمیق که نگاه میکنم میبینم نقاب نزدم ینی سعی در خوب بودن داشتم اما چون اکثرن بر خلاف میلم بوده در واقع نقاب زدم .
استاد جدا شدن رو سپردن به جهان وزمان .
وبر این باورن که جهان بدون دست وپا زدن تو ،اگه هم مدارت نباشه طرف رو از تو جدا میکنه .
از اونجایی که حسی بهشون ندارم ، تو لایه های زیرین قلبم اینو مخفی کرده بودم منتهی تو عملکردهام سعی در رفتار درستو داشتم .
تا اینکه یه وقتایی مثل الان کم اووردم.
برای هر فردی ممکنه یه چیزایی ارجعیت داشته باشه و یه چیزایی الویت .به خاطر احساس واون چ که تو دلته نمیشه کسی با کس دیگه رو مقایسه کرد.
احساس درونی هر فردی رو نمیشه با عقل ومنطق پیش برد.
احساس یه چیزیه که خودش باید بیاد خودش باید بخاد.نمیشه بهش امر کرد .نمیشه براش استدلال اوورد.
البته تو این سالها هیچ وقت بطور جدی به جدایی فکر نکردم چون هیچ پلنی برای بعدش ندارم .
ولی از اینکه علا رقم میل باطنیم با مردی زندگی میکنم که مدام باید گوشه ی ذهنم باشه که چطور رفتار کنم که حالشو خوب کنم.گاهی واقعن کم میارم.
میخام بگم خیلی فرق داره تو یه نفرو بخای یا نه بخای کاری کنی که یه نفرو بخای !!
متاسفانه داستان زندگی من اینه که باید همیشه همه چیزو مدیریت کنم تا به احساس بد نرم .
در واقع ادا حال خوبا رو در میارم.
میدونم وظیفم همینه که در هر حالی احساسمو خوب نگه دارم .
دنبال اون لذتی هستم که با درونم اجین باشه .
جالبه به هرکسی هم که بخای این احساستو بگی ،همه محکومت میکنن .به اینکه تو خودت انتخابش کردی وظیفته تا آخرش باشی.
چطور دلت میاد ولش کنی بری .
اگه تنهاش بزاری ، خدا مجازاتت میکنه .
تو رو سنگدل و بیرحم میبینن وهزار تا انگ دیگه بهت میزنن.
اینجور بگم با زبون بی زبونی بهت میگن باید سر زندگیت باشی دیگه کاری به لذت واحساس تو ندارن.
به فردی که ب نظر قربانی شده دلسوزی میکنن .
وبا هر توجیه وتوضیح ،تو رو محکوم به بد بودن !
البته قضاوت کسی برام مهم نیست .
حالا قرارم نیست من برم .چون پلنی برای رفتن ندارم .
اما از بودنمم لذتی نمیبرم .
هرجایی که همسرم نیست عالیه وآرامش دارم .این احساسمو خیلی مخفی میکنم وبا ووردیهایی که به ذهنم میدم کنترلش میکنم .میگم که خیلی عمیق تر از این حرفاس .
جالب اینکه چون میدونه من تو مسیر استاد هستم .
هروقت من اوکی باشم ب نظرش همه چی خوبه اما اگه بهم بریزم ومثل الآنم بی احساس وبی توجه بشم بهش ،از استاد وبرنامش بیزار میشه .
نمیدونم چطور میشینه برا خودش بالا پایین میکنه .
بارها بهش گفتم اگه آرامش داشتم اگه خوب بودم اگه خوشی با هم داشتیم همه وهمه از وجود استادمه .
اگه ایشون نبود که من از همون چند سال پیش داغون شده بودم .
بازم دلم خوشه به حرفا وتجربه های بچه ها .
دو هفتس فشار روحی روانی زیادی بهم وارد شده که هر دفه سعی کردم ذهنمو کنترل کنم .
خبرها وچالشهای زیادی داشتیم .
خیلی نیاز داشتم تنها باشم یا حداقل خودش چند روز نباشه .اما این اتفاق بین ما نمیفته .
همیشه میگه خودتو با زندگی استاد وبچه های سایت یکی نکن .
واین در صورتیکه که واقعن مقایسه ای در کار نیست .من فقط هر جایی که رفتارها وافکار وباورهای خوب وقشنگ میبینم سعی میکنم منم شبیه استاد یا دوستان باشم .
ولی نمیدونم چرا همسرم جور دیگه درموردم فکر میکنه .
فک میکنه اگه چند سال پیش افکارم جور دیگه بود باید همون جور بمونه البته فقط تو روابط زنا شویی .واگر نه به چیزای دیگه کاری نداره.
اکثر ما ایرانی ها جرات تغییر زیاد نداریم .اگه تغییر کنیم میخان بگن هان چی شده ؟کی پرت کرده ؟
از کی الگو میگیری ؟
انگار نه انگار ما انسان هستیم واین انسان در هر مرحله از زندگی ممکنه افکار وباورهاش فرق کنه .
از نظر مردهای ایرانی ،باید زن مطیع وفرمانبردار مردش باشه .چون مرد مسولیت مالی زن رو به عهده داره.
حالا من شاغل نیستم .دیدم بنده خداهایی که شاغلم هستن ودر آمد هم دارن اما با این زور گویی کنار اومدن .
اینجا حرفای استاد وعملکردهایی که تو روابط استاد میگن ،هیچ خریداری نداره .
اینکه هر کدوم به هر علتی بیان بگن من دیگه نمیخام تو این زندگی باشم خداحافظ .و طرف مقابلم مقاومتی نداشته باشه .کاملا مسخره میدونن.
تا حالا نگفته بودم اما امروز میگم .
با وجود اینکه این افکار وروش استاد تو روابط رو قبول دارم اما هیچ وقت بهش فکر نکردم .
من طبق جایگاه وشرایط خودم سعی میکنم از آموزه های استاد استفاده کنم .
که اگر میخاستم تخته گاز برم الان اینجا نبودم وتو این زندگی نقشی نداشتم .
در کل زندگی من اینطوریه که من باید خوب باشم تا همه چی خوب باشه .من باید توجه کنم تا حال همسرم خوب باشه .
بقدری دم از عشق و علاقه میزنه که خدا بدونه .
فک میکنه این نهایت محبت و لطف یک مرد .
دوست ندارم در موردش حرف بزنم البته شایدیه روزی واضح توضیح دادم .
منم مثل گذشته نیستم که مدام بگم باید اینجور باشی واینکارا رو بکنی تا من دوستت داشته باشم.
سعی کردم آزاد بزارمش .به اندازه ی کافی از احساست وخواسته هام براش حرف زدم .
دیگه چکارش کنم اون زندگی وروابط رو فقط تو یه چار چوب کوچیک میبینه و نمیخاد فراتر بره .منم که تو دنیای دیگه غرقم.
امسال خیلی تلاش کردم اتفاقات عالی بینمون رخ بده .
مثل همیشه تلاشا از سمت من باید باشه .
سعی کردم همه چیو رها کنم وبه خدا بسپارم وبا هدایتش پیش برم. اما مثل اینکه یه جاهایی ترسها مخفیانه بهم هجوم اووردن ومثل این روزا بهم غلبه داشتن که حالمو بد کردن.
یه مشاور مورد اطمینان نداریم .یه نفرم نیست که بهش اعتماد و اطمینان کامل داشته باشم تا واضح وشفاف همه چیو براش بگم تا کمکی در تصمیم گیریم بکنه .
شایدم من دارم اشتباه میکنم .شایدم افکار وباور های من مشکل پیدا کردن . نمیدونم .
فقط اینو میدونم هیچ احساسی نسبت به همسرم تو وجودم نیست.
ومن به خاطر دلسوزی یا به خاطر ترسهام یا به خاطر انتظار جدایی از سمت جهان دارم ادامه میدم .
واگرنه تو دل خودم خیلی وقته احساس مرده .
حتی اینجا هم نمیدونم به عنوان یک انسان حق ندارم احساس واقعیمو بگم .
چرا ؟چون همه شاخ وشونه میکشن سرم .
نمیدونم چرا باید وظایف وکنترل احساست منو دیگران باید تعیین کنن حتی همسرم .
نمیدونم این چ قانونیه که یه بله گفتیم ،باید تا آخر عمرمون یدک بکشیمش.
مادر شوهرم از دست پدر شوهرم خسته شد و رفت که خیلی حق داشت بره.
بعد از رفتنش به علت وابستگی زیاد پدر شوهرم به مادر شوهر،از تنهایی دق کرد و مرد.
خیلی جالبه منو شبیه اون میبینن .
من هیچ وجه اشتراکی با مادر شوهرم ندارم.
کلا دنیای ایشون با من از زمین تا آسمون فرق داره .نه نگاهمون نه دیدگاه هامون نه طرز فکرامون ونه باورهامون .هیچ شباهتی بین ما نبوده و نیست.
اما اگه منم مثل ایشون روزی انتخاب کنم که باید جدا بشم مطمئنم هزار ویک حرف وهزار ویک داستان برام درست خواهند کرد که اهمیتی نداره .
میخام بگم ما با همچین آدمایی سر وکار داریم .
اگرچه از دل تک تکشون بپرسی ،دقیقا اونا هم احساساتی شبیه منو دارن.
من که کسیو تو روابط ،راضی و خوشحال نمیبینم .
نمیدونم چطور شده اکثر ،خانومها دوست دارن تنها زندگی کنن .نمیدونم به خاطر فرهنگ وباورهای غلط داخل زندگیامونه یا مشکل چیز دیگس؟!!!!
جملات وعبارتهای درست استاد:
شما تمرکزت روی تغییرات خودت باشه.
تو سعی کن احساستو خوب نگه داری .
احساس بد مساوی با اتفاقات بدهستش .
دلیل ومنطق تو برای جهان قابل قبول نیست.جهان همون چیزیو به تو میده که از تو میبینه .
جهان آینه ی تمام نمای توست.
به مثبتهای همسرت توجه کن .
موقعه شرایط بد سعی کن زاویه ی دیدتو عوض کنی .
سکوت کن .
ذهنتو کنترل کن .ورودیهای مناسب به ذهنت بده .
به مقصد فکر نکن از مسیر لذت ببر.
آگاهانه برای خودت اتفاقات خوب رو خلق کن .
تو اقدام به کاری نکن .همه چیو بسپار به خدا .
بازم صبوری کن .بازم متوکل باش.
میدونم یه جاهایی ترسیدم ،ترسهاتو بسپار به خدا .
فک کن اینم یه تضادیه که باید باهاش کنار بیایی .همه ی مشکلا تو درونمه اما چرا قدرت تصمیم گیری ومنطق درست رو ندارم نمیدونم ؟!!!!
البته اگه بخام قشنگ ریشه یابیش کنم میدونم جریان چیه ؟!
اما با استدلالهای زیادی هم خونی نداره میگم که در مورد حس نمیدونم چطور باید تصمیم گرفت؟میخام بگم نمیدونم چقدر حق دارم ؟!!!!
گفتگوهای ذهنیمو باید خاموش کنم .
در مورد ناخواسته ها صحبت نکنم .
یه کم رها تر زندگی کنم .
امیدوارم بتونم احساسمو به قبل برگردونم .
حداقل خوبیش این بود که حالم خوب بود وافکار منفی سراغم نمیومد.
اما این هفته بطور عجیبی احساست منفی نسبت به همسرم ذهنمو در گیر کرده بود.
هر ترفندیو رفتم اما حالمو بهتر نکرد.
فقط وقتایی که نمیدیدمش اوکی بودم.
ولی جلو چشمم که میومد احساسم عوض میشد.
از خدا میخام هیچ وقت هیچ کس حس منو تجربه نکنه .
استاد جونم بازم خودمو تسلیم خدا وتسلیم روزگار وجهان میکنم .
تا ببینم خداوند چطور و به کجاها هدایتم میکنه .
از خدا برای خودم بهترینها را میخام .دیگه لذت رو تو چار چوبی نمیبینم .فقط در لحظه میگم حال آدم خوب وخوش باشه وهم از خودش وهم از کسی که کنارشه لذت ببره .منم دوست دارم این حسو تجربه کنم اما هر کاری میکنم نمیشه.
من به عنوان یک زن ویک مادر در حد توان خودم سهم ونقش خودمو خوب ودرست انجام دادم .
همسرم خودش اینو تایید میکنه و همیشه میگه از تو راضیم.
اما همسرم خیلی کوتاهی داشته وداره .اون فکر میکنه قربون صدقه رفتنش وتوجه کردناش برای من کافیه .
خیلی تلاش کردم تا بفهمه که این تنها چیزی نیست که من میخام ولی دیگه کاری بش ندارم .چون اون از این لحاظ تغییر نمیکنه .
ببخشید اگه امروز دیدگاهم موج منفی داشت .
میخاستم ننویسم اما گفتم بزار بنویسم شاید یه نفر پیامی از طرف خدا بهم داد.
استاد جونم عاشقانه دوستت دارم .
وجود شما عامل مهم کنترل کردن ذهن خرابمه.
کاش اینو همسرم بفهمه .
به نام ویاد الله مهربان
سلام به ناهید عزیز وارزشمند
ناهید جان شما خودت قانون را خوب بلدی ولی چیزی که من از کامنتت متوجه شدم این بود که شما تمام تمرکزت رو گذاشتی رو همسرت
همسر من هم با این قوانین آشنایی نداره وخیلی وقتا بهم طعنه میزد که تو که تمام وقت داری با عباس منش میچرخی چه فایده ای برات داره ولی من اعتنایی نمیکنم والان دیگه کلا بی خیال منه وخیلی وقتا هم کنارم میاد گوش میده یا کامنت میخونه
تو تا همسرت را همین جور که هست نپذیری نمی تونی روابطت رو آنجور که میخوای خلق کنی منم همسرم وابستگی شدیدی به من داره که قبلا خودم هم همین وابستگی رو داشتم وتمام تلاشم این بود اورا تغییر بدم ولی از یه جایی به بعد گفتم کسی که باید تغییر کنه منم شماتو کامنتت اشاره کردید که شاید چون این باور دارم که جهان ما را از هم جدا کند
ویجایی اشاره کردی که اکثر خانمها دوست دارند تنهایی زندگی کنند
یا اینکه یه بله گفتید وباید تا آخر عمر یدک بکشی
چرا فکر میکنی که کسی تو روابط راضی وخوشحال نیست
من خودم چندسال از همسرم بزرگترم ویه بار ازدواج کردم ولی ایشون مجرد بودند به جرأت میتونم بگم کسی به خوشبختی خودمون را اطرافم نمیبینم
ناهید جان یه بار با دقت کلمه به کلمه کامنتت را بخوان وباورهای مخربی که داری رو یادداشت کن من کامنت بعدی ات هم خواندم ولی باید این باور را از ریشه حل کنی تا از الگوهای تکرار شونده زندگی ات نشود
بهترینها نصیب قلب مهربانت
یا حق
سلام فهیمه جان .
ممنون از راهنمایی وتجربه ای که از خودت بهم دادی .
منم دارم تمام تلاشمو میکنم که این الگوی تکرار شونده دیگه سراغم نیاد.
میدونی با وجود بودن این حس تو عمق وجودم اما مدت زیادی بود که راحت کنترلش میکردم.
تا پارسال که خیلی زود به زود این حسم بروز داده میشد.اما خوشبختانه امسال بعد از گذشت 9ماه این اتفاق باز افتاد که دوباره خودم جمش کردم.
واز اینکه امسال بهتر از سال گذشته میتونم مدیریت داشته باشم خوشحالم .
امیدوارم با کمک استاد واستفاده از تجربه های شما دوستان عزیز از این الگوی تکرار شونده نجات پیدا کنم.
بازم ممنونم ازت.
از خدا بهترینها را برات آرزو میکنم .
حال دلت همیشه خوبو و خوش.
سلام خدمت خانواده عباس منش عزیز
دوستان و تجربه هاشون خیلی زیبا و بیدار کننده بودن واقعاً و نوشته ی بی نظیر آسوی عزیز واوووو بود واقعاً برام
چقدر زیباست الهی صد هزار مرتبه شکرت خداجونم که واقعاً آرامش قلبی توی مشاهده بقیه خودت که «««تجربه »»» ارزشمندترین سرمایه کل کائنات و در اختیار ما میذارن دوستان
منم خیلی دلم میخواست توی کلاب هاس استاد منو میاورد بالا تا تجربه خودمو بگم
چند سال پیش دقیقاً این مشت و لگد خوردن برای من اتفاق افتاد و جالب که نه یکبار بلکه تو برهه های زمانی مختلف چند بار حسابی رفتم تو در و دیوار تا اینکه واقعاً آخرین بار توی مسیری که همیشه توی خاطره هک شده با خدای خودم با درون بی نظیر خودم مواجه شدم دروغ چرا ایمان صد در صد نداشتم که صدامو میشنوه ولی دلم حال قشنگی داشت میگفتم به خودم بگو باهاش صحبت کن بگو که دیگه بسه تو دیوار رفتن دیگه بسه خورد شدن عزت نفس ات و شاید معجزه بنظر بیاد جهان هستی با من همسو شد نمیگم تمام مشکلاتم یکدفعه گلستان شد برام نه دوست عزیز از زجر آورترین حس دنیا از تکرار پشت تکرار آزاد شدم ، ذات مقدس الهی روح مقدسم منو هدایت کرد به مسیری که شاید حتی کلی سختی هم توی اون مسیر پشت سر گذاشتم ولی ایمان ، نور ، وجود مقدس حضرت دوست و حس کردم خیلی قبل از این ماجراها هم تک تک امتیاز ها و کردیت های موفقیت هامو به خداوند مدیون بودم ولی ایندفعه انگار «««جدیت»»» و از تموم وجودم دریافت کرده بود که با تمامیت وجودم میخوام که از تکرار منو خارج کنی
الان ک اینجا توی این محفل عشق و تجمع روح های مقدس الهی ذات های پاک کنار هم هر روز و هر شب با حال بی نظیر از پیشرفت ها و ««««« تجربه »»»» های همدیگه درس میگیریم و لذت میبریم پیش خودم میگم من با موفقیت بزرگتر و ارزشمند تر بعدی تمام دوستانم رو تمام این خانواده بزرگ عباس منش عزیزم رو خوشحال تر میکنم
واقعاً خداوند متعال صد هزار مرتبه شکر میکنم برای این حال بی نظیر و فوقالعاده شکر میکنم که سال میلادی جدید با قدرت فراوان آغاز کردم و با ذوق فراوان میرم برای تیک زدن تک تک لیست شکرگزاری هام در پناه خداوند متعال سلامت و ثروتمند باشید
بنام خدای مهربان
سلام ب استاد عزیز،مریم بانوی شایسته
و دوستان هم فرکانسی
خداروشکر میکنم که هدایتم کرد به این فایل ارزشمند و پراز آگاهی
فصل 5 روزشمار
درکی که من از این فایل داشتم و میخواهم بنویسم
من جز گروه دسته دوم بودم
و با چک ولقد بیدار شدم
ولی باز خداروشکر میکنم چون با شما استاد عزیز وقانون آشنا شدم
درمورد کارم هم همین طور
ولی خداروشکر هدایت شدم ب سمت علاقه م
…….
من باید کاری و انجام بدم که واقعا علاقه دارم وبا یک کم تلاش نتیجه میگیرم ازش
اینکه کاری و انجام بدم و تصمیماتی و که دوستدارم و بگیرم که بهم کمک میکنهای
به قول استاد ما چند صباحی بیشتر
تو دنیا نیستیم
باید جوری زندگی کنیم و خودمون
و تجربه کنیم که بعدا حسرت نخوریم که چ حیف شد من تومسیر استعداد و علاقه م
نرفتم
استاد چقد قشنگ گفتین
که وقتی تو مسیر علاقه ت حرکت میکنی
زندگی و زندگی میکنی
ایده های جدید
خلاقیت
خودتو به چالش میکشی
و لذت میبری
من با خیاطی اینایی که گفتین و دارم تجربه میکنم کیف میکنم
لذت میبرم
ولی از لحاظ
مالی هنوز درآمدم اونقدر
نیست که نیازهایی اولیه مو تامین کنه
ولی خداروشکر تازه قدم 1و2 رو خریدم
و یا نتیجه ای که دیروز گرفتم از گوش دادن ب جلسه قرانی قدم 1
من از دیروز صبح تاغروب منتظر بودم که ی پولی بیاد ب حسابم که بتونم هزینه دوره خیاطی که رزرو کرده بودم و پرداخت کنم
که کم کم داشت حسم بد میشد که چرا پولی که داداشم قرار بود بفرسته برام و نمیفرستاد
وهی گوشی و چک میکردم ک کی پیام واریز میاد
خلاصه هدایت شدم به تفسیرسوره حمد
اینکه ستایش مخصوص ال آله ی است
که فرمانروای جهانیان است
قدرت مطلق
رب
مدیر و فرمانروایی ک همه چی دستش هست
همه چی تحت کنترلش هست
قدرت آسمان ها وزمینه
اینکه خالق آسمان ها و زمین همون ربه
همون قدرت و فرمانروای آسمان ها وزمینه
و ..
باعث شد رها بشم و بسپرم به خدا تا برام انجام بده و پولو خودش
برام بفرسته
و دوساعت بعد پول اومد به حسابم خداروشکر
فقط با دادن قدرت به خدا
و تغییر زاویه دیدم با راحتی کارم انجام شد
و چن روز پیش صبح ک بیدار شدم بلافاصله رفتم
در پرچین و باز کردم
و باقچه و درختها و آسمون و ابرها رو داشتم نگاه میکردم و کلی لذت میبردم و خداروشکر میکردم
ک رو پشت بوم همسایه کبوترهای خوشگلش و دیدم و کلی تحسین کردم
من خییلی کبوتر ها رو دوسدارم مخصوصا وقتی ک پرواز میکنن انگار روح منم باهاشون پرواز میکنه
بعد دقیقا دوساعت بعد ک تو حیاط بودم و داشتم حیاطو جارو میزدم
ی کبوتر فوق العاده زیباااا
باشکووه
و بینظیرررر
ک تو گردنش ی طوق پولکی داشت
و داشت برق میزد الله اکبر
ی کبوتر مسافتی شناسنامه دار بود
دلم رفت براش و کلی تحسینش کردم
نشست تو فاصله ای 3متری من
و من اصلا شوک شدم
خدااای من گفتم خدایا چ قدرتی داره افکار من
این قانون فرکانس
هنوز دوساعت نگذشته از توجه وتمرکز من ب کبوتر های همسایه
این نشون میده ک من خالق هرلحظه ی زندگیم هستم
اینکه افکار پاسخ داده میشه
و من خالق زندگی خودم هستم
اگه من تونستم با توجه وتحسین کبوترهای همسایه دوساعت بعد ی کبوتر جذب کنم
ب راحتی میتونم ب بقیه خواسته هام هم برسم
وقتی ک حس وحالم عالی باشه
جهان لاجرم در مقابل من کرنش میکنه
واینکه خواسته ها دستیافتنی هستند
ب راحتی وآسونی
الهی صدهزار بارشکرت
به نام خداوند هدایت گر
یکتا
روزی دهنده
سلام استاد عزیزم و مریم عزیزم
خدارو هزار بار سپاسگزارم برای این فایل چقدر زیبا بود صحبت های دوستان عزیزم چقدر به من کمک کرد چقدر به من یاد داد که برو دنبال علایقت و اینکه واقعا دلیل اصلی که من تا الان نرفتم همون شرک بوده ولی الان میگم وقتی بچهها توانستند پس منم می تونم من باور دارم خدای مهربونم حتما کمکم می کنه استاد خیلی از شما سپاسگزارم به خاطر کمکتون ️
بنام خالق زیبایی ها
فایل روز شمار تحول زندگی من 129
گفتگوی استاد عباس منش با دوستان قسمت 11
خداراسپاسگزارم که به من امروز فرصت اندیشیدن ونوشتن داد
سوال: می خواهید جزء کدام گروه باشید
استاد چهار گروه از افراد را معرفی کردند
گروه اول
افرادی که بدون اینکه چک ولگدی از جهان بخورند همین که نشانه ها را میبینند شروع به تغییر وبهبود شخصیت وبهتر شدن خود میکنند
گروه دوم
افرادی که چک ولگد مختصری از جهان میخورند وبعد شروع به تغییر میکنند
گروه سوم
افرادی هستند که با وجود اینکه هر روز نشانه ها را میبینند ولی مقاومت دارند جهت تغییر وچک ولگدهای مختصر جهان آنهارا از خواب بیدار نمیکند تا سرانجام چک ولگد محکم از جهان میخورند وچنان جهان آنها تحت فشار قرار می دهد که تصمیم میگیرند تغییر کنند وخودشون را بهبود ببخشند
دسته چهارم
افرادی که محکوم به نابودی اند آنقدر در برابر تغییر وبهبود خود مقاومت میکنند تا زیر فشار جهان له میشوند واز بین می روند
فایل از دیدگاه امیر جان که گفتند 5 ساله عضو سایت هستند شروع شد وایشون وقتی آموزههای استاد را در فایلهای مختلف گوش می دهند متوجه میشوند که باید شغل مورد علاقه اشان را دنبال کنند که شغل مورد علاقه ایشان غواصی است که امیر جان تصمیم میگیرند دنبال غواصی برند که من شجاعت ایشون را تحسین میکنم وبرای دنبال کردن غواصی به کیش مهاجرت میکنند و5 سال هست که به کار غواصی مشغول هستند وخوشحال اند که عِلاقه اشان را دنبال کردند وطبق گفته استاد که امیرجان هم اشاره کردند وقتی ما شغلی که عاشقشیم را دنبال کنیم وشور واشتیاق داشته باشیم نه گذر زمان را متوجه میشیم نه مکان ،نه گرسنگی ،ونه تشنگی
وچه جمله قشنگی امیر جان لابه لای حرفهاشون زدند که تو اگر دنبال شغل مورد علاقه ات نمیری یعنی ترس داری یعنی ایمان نداری واین یعنی شرک وصحبتهای تکمیلی استاد جان کهدر ادامه فرمودند جهان چه درهایی از نعمت وثروت وفراوانی برای کسانی که ایمان خود را نشان میدهند باز میکند وهرروز ایده های ساده تر وپولساز به این افراد گفته میشود
بعد صحبت های دوست عزیزم عاطفه جون بود که عاطفه جان مثل اکثریت جامعه از جمله خود من به همان حقوق کارمندی اکتفا کرده بود همین که باریکه ای هست کافیه ولی میفهمه که میشه از این بهتر هم باشد پس تصمیم به تغییر ورشد میگیره و5 سال هست که عضو سایت هست ودر حال حاضر درآمدش 100 برابر قبل شده وبه ترکیه مهاجرت کرده وزندگی خیلی عالی داره وانشاالله به زودی میخواد به آمریکا مهاجرت کند وهمانطور خود استاد برا ما اعضای سایت یه الگو کامل در تمام زمینه ها هستند عاطفه جان هم یه الگو عالی براما وحتی خانواده واقوام خودش هست
نفر بعدی سبحان عزیز ،19 ساله از قم که بخاطر مشکل مالی که برا پدرش پیش میاد تصمیم میگیره زندگی اش را بهبود ببخشه وچقدر لذت بردم وقتی به استاد گفتند این سبحان با سبحان یکسال ونیم پیش خیلی فرق دارد،چقدر عالی از فرصتی که پیش آمده بود برخلاف اکثریت جامعه که بدنبال حواشی بودند ایشون تمرکزش را گذاشت رو خودش وتغییر دادن خودش وچقدر عالی به این درک رسیده که باید در شغلم بتونم ارزش خلق کنم
واستاد جان که در ادامه صحبتهای سبحان عزیز گفتند همه ما این پتانسیل را داریم که در سنین پایین به موفقیتهای خیلی بزرگبرسیم والگوهای زیادی هم در دنیا وجود دارد که نشان می دهد جهان در حال گسترش هست
ودر پایان گفتگو استاد از شخصیت امباپه صحبت کردند که شخصیتی بالغ وپخته وفروتن داردوچقدر لذت بخشه وجود چنین انسانهایی با وجودی که شناختی نداریم ولی ناخود آگاه شاد میشیم از بودنشون وشخصیت آنها را تحسین میکنیم
بعد از شنیدن این فایل وتجربه دوستان که امیر وعاطفه عزیز جزء دسته اول وسبحان عزیز از دسته دوم بودند
از خودم سوال کردم فهیمه تو جز ء کدام دسته بودی
برا این سوالم دو جواب دارم مربوط به دو برهه از زندگیم
در برهه اول چیزی از قانون نمیدونستم ولی دیگه از شرایطی که داشتم خسته شده بودم کارم شده بود التماس خدا کردن الگویی نداشتم تا اینکه تقریبا بعداز یکسال مقاومت تصمیم گرفتم از همسر سابقم جدا بشم تقریبا یکی دوماه بعد از آن یکی از آشنایان آدرس سایت استاد را به من داد گفت عضو شو به دردت میخوره من چند باری امتناع کردم دیگه آخرش روم نشد که ایندفعه که ازم سوال میکنه بگم نه وقت نکردم واین بودکه عضو شدم ولی به خیلی از فایلها ومطالب وکامنت دوستان ذهنم مقاومت داشت یعنی باورم نمیشد ولی تا اندازه ای که باور کردم وعمل کردم به من جواب داد به خصوص فایل مالک تو چه کسی است دیگه ترسی نداشتم با گوش دادن فایل متن فارسی دعای کمیل ونامه 31 حضرت علی به امام حسن احساس گناهی که همیشه در مجالس عزا داشتم از بین رفت با فایلهای دوره قانون آفرینش ودوره عزت نفس شخصیتم خیلی تغییر کرد ولی امان از وقتی که اوضاع خوب میشه تو فکر میکنی قراره همیشه خوب بمونه خیلی کم به سایت میآمدم وفقط گاهی میآمدم که حذف نشم
تا سال قبل که وارد برهه دوم شدم نشانه ها آمد ولی من اعتنا نکردم میدونستم باید رویه ام را تغییر بدم ولی میگفتم چرا من میدونی استاد وقتی با قوانین آشنا نبودم واقعا نمیدونستم چکار باید بکنم ولی وقتی قانون را بدونی و عمل نکنی اگر قبلا از صفر شروع کردی ایندفعه مجبوری از منفی100 شروع کنی در برهه اول من از گروه دوم بودم ولی در برهه دوم که قانون را می دونستم عمل نکردم شدم جز افراد گروه سوم کهدر سخت ترین لحظات که حتی امیدی به زنده بودنم نبود خدا فرصت دوباره به من داد ووقتی متوجه شدم زنده بودنم معجزه وفرصت دوباره بوده از خدا خواستم به من ایمانی بده که به نحو احسن از این فرصت دوباره استفاده کنم وحق اشرف مخلوقات بودنم را باسپاسگزاری ولذت بردن به جا بیارم وخدارا شکر به لطف خدای رحمان وبه لطف آموزه های شما زندگی ام با یکسال وسه ماه قبل 180 درجه فرق کرده از لحاظ سلامتی روند بهبودی خیلی خوبی داشتم از لحاظ آرامشم روابطم وحتی مالی با اینکه من از کارم استعفا دادم هر چند اولش ترس داشتم وتسویه کردم ولی هنوز ماهانه مبلغی را به حسابم بعنوان پاداش واریز میکنند نعمتهایی که هر روز به زندگی ام وارد میشه خانه ای که 6سال بفروش نمیرفت در این مدت با بالاترین قیمت ونقد فروش رفت وخیلی نتایج ریز ودرشت دیگه که البته همه این نتایج در برابر آرامشم ورابطه معنوی ونزدیکیم با خدا قابل مقایسه نیست
دوستتون دارم
در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
و اما روز 129ام از این سفر پرخیروبرکت داستان پسری که دنبال علایقش رفت والان چقدر از پشت گوشی میشد اون احساس خوب و رضایتشو حس کنی ، اینکه واقعا شجاعت میخواد رفتن تو مسیر علایق ، و مسیر علایق مسیریه که هر قدم شکوفاتر میکنه آدمو و همین عشق و علاقه باعث میشه که آدم انسان پشتکار و مداومت داشته باشه تو این مسیر و انسان هایی که میتونن در مسیر علایقشون باعث گسترش خودشون و جهانشون بشن ،قابل مقایسه نیست ،وگرنه از راه راهی میشه ثروت خلق کرد ،ولی مسیر علایق همه چیو باهم به انسان هدیه میکنه ،غرق در لذت هنگام انجام اون کار ،کار میشه تفریح ، و چقدر خوبه این احساس رضایت از جهان از پروردگار و از خود وقتی که در مسیر علایقمون حرکت میکنیم ، من خودم استعداد فوتبالم عالیه و حتی بعد از سه چهار سال دوری از فوتبال و درگیر …….. سال قبل که برگشتم شهرستان با وجود اعتیادهای مختلف ،طوری که نفسم بالا نمی اومد هنگام بازی کردن و همینم باعث شد بهم بربخوره و همه رو بزارم کنار و شروع کردم و در عرض تنها دوماه به اون شرایط خوبم برگشتم ،و از یه تیمی پیشنهاد گرفتم و ماه رمضانی که گذشت ما تو مسابقات شهرستان و منطقه نایب قهرمان شدیم ،و تیمهای بزرگی و حذف کردیم و بسیار تاثیر گذار بودم ،یا بدنم از همون 9سالگی بهم میگفتن مربی های رزمی و اونایی که اینکاره بودن ، فرم بدنمو تو همون 9یا 10سالگی میگفتن عالیه و فوق العادست و حتی اون چند سالی که مطلقا فوتبال و گذاشته بودم کنار و در اوج مصرفم هم روزی نبود که یه غریبه ای منو ببینه و نپرسه که باشگاه میری؟؟؟و خداروشاکرم بابت این نعمتی که بهم عطا کرده و من چند ماه پیش از برج شاید 2که شروع کردم باشگاه بدنسازی و جلسه اولی که رفتم تو لباس عوض کردم که شروع کنم ،از حرکت ها و اسم حرکت ها هیچی نمیدونستم و از یکی که سوال میپرسیدم ،بعضیا میخندیدن ،بعضیا حتی ناراحت میشدن و فک میکردن دارم بهشون تیکه میندازم و حتی دونفر بودن که الان باهاشون رفیقم در حد باشگاه و دوسشون دارم و همون جلسه اول ازم پرسیدن باشگاه عوض کردی؟؟؟گفتم نه بار اولمه میام باشگاه ،دونفری که واقعا بدنشون فوق العادس و برا کشوری تلاش میکنن ،خندیدن ،گفتن بچه گیر آوردی ،گفتم والله راس میگم تا حالا کار نکردم ،گفتن پس این بالا تنه ماله چیه ؟؟؟چقدر کشتی کار کردی؟؟؟واینم بگم که( اکثرا همه بهم میگفتن یا باشگاه میری و میگفتم نه میگفتن پس حتما کشتی کار میکنی یا کار کردی )و خلاصه گفتم نه و تعریف کردن و گفتن طرف 5سال پدره خودشو درمیاره که بشه این و منم خدارو شکر هیچوقت بابت اندام زیبایی که خدا بهم هدیه داده غرور برم نداشته و همیشه افتاده بودم در مقابل تعریف ها و سپاس گذار خدا بودم ،وپسر داییم حرص میخورد ،میگفت آب میخورم چاق میشم ،اونوخ تو جلو چشم من 4پنج سیخ کوبیده رو با برنج و نون میخوری و تکون نمیخوری و کلی میخندیدیم و البته ماشاالله الان باشگاهو استارت زده و تو سه ماه 20کیلو کم کرده و عالی داره پیش میره ،بگذریم و خلاصه که دوروزه بعدش رفتم پیش صاحب باشگاه که آقا رضاس و خیلیم دوسش دارم و با معرفت ترینه ،گفتم که آقا رضا یه برنامه برا من بنویس ، گفت که برنامه قبلیتو بیار ،گفتم اولین باره میام باشگاه برنامه ندارم ، اونم کلی تعجب و گفت فیگور بگیر و گفتم بلد نیستم و خلاصه خودش بلند شد از رو صندلی و یادم داد و گرفتم فیگور چند تا و عکس گرفت چنتا ازم و اونم اصن باورش نمیشد که من کار نکردم ، سیس پک شکم من اونم نه سیس پک لاغر نه سیس پک حجم دار و اون عضله ها و اون بالا تنه و خلاصه من شروع کردم کار کردم و دوماه بعد بهم گف باید ببرمت مسابقات و بدنم بدون هیچ پودری و مصرف هیچی فقط با کارکردن انگار چند برابر بهتر شده بود ، البته اینم بگم که این عضلات من صددرصد تکامل خودشونو طی کرده بودن اززمان بچگی 9سالگی که باشگاه رزمی رفتم چند سال و بعدش از 15سالگی اینا چسبیدم به فوتبال و عاشق فوتبال بودم و خیلی بازی میکردم و حتی تو اولین حضورم تو مسابقات رسمی بین مدارس قهرمان شدیم تو منطقه و تو فینال تاثیر گذارترین بازیکن بودم با زی و 4به سه بردیم و من دوتا گل زدم و یه پنالتی گرفتم ، و هیچکدوم از استعدادیابا و مربی هایی که اونجا بودن ازم پرسیدن تو کدوم تیم بازی میکنی که ندیدیمت تا حالا؟؟گفتم من تو مدرسه و کوچه خیابون بازی میکنم ،گفتن یعنی اولین مسابقات رسمیت بود که شرکت میکردی گفتم آره اگه رسمی به این میگن ،و خلاصه بگم که تا خدمت من فوتبال بازی میکردم و بدنم و استایلم خوب بود و هی بهتر و بهتر شد و یه حسنی که من دارم سوخت و ساز بدنم فوق العاده بالاس ولی در کل تو این شرایط آرمانی بدنی لایه پرانتز بگم که خیلی دوست دارم دوره قانون سلامتی و تهیه کنم و با مادرم استفاده کنیم این دوره رو ، و این نکته رم خواستم بگم که سو تفاهم نشه من چندین سال ورزش میکردم ولی خب باشگاه بدنسازی نرفته بودم ،و بازهم تو همین تابستون که یه 3ماهی بود که بدنسازی و استارت زده بودم و از اونور لیگ شهرستان ما شروع شده بود مربی هی زنگ میزد و اصرار میکرد و من فقط یکی دوبازی و رفتم و یک مربی که تولیگ دسته 2هم سابقه مربیگری داشت اومده بود و امسال تابستون داشت با مربی ما همکاری میکرد و خلاصه همون یه بازی منو که نیمه دوم فرستاد به زمین و دیدبازیمو و خیلی پسند کرده بودو گفته بود خیلی عالیه فقط باید بیاد تو شرایط مسابقه ،چون من از جام رمضان که تموم شد از عید تا برج 5فوتبال مطلقا بازی نکرده بودم ،و انتخاب کردم که برم باشگاه و اونم یه جورایی الهامی بود چون میخواستم هرروز حداقل یه کم تحرک بدنی داشته باشم ، و خلاصه به من دوستم که بازیش عالیه و همه میشناسنش تو منطقمون ،بهم گف که بیا این پسندیده بازیتو میخواد ببره تو تیم خودش تودسته 3تبریز وفقط از تیم دونفر و پسندیده ،اون یکی دوستمون رفت باهاش و الان قرارداد گویا بسته و داره بازی میکنه ،ولی من نرفتم ،دلیلشم اینه که بعده آشنایی با این مباحث و قوانین ، آزادی و بالاترین اولویت خودم قرار دادم تو زندگی و نمیخوام متعهد به تیمی یا چیزی باشم ، و هرروز بخوام ساعت مشخصی برم سره تمرین ، دوس دارم هر لحظه آزاد باشم و زندگی شلوغ و تو توجه جمع بودن و احساس میکنم نمیپسندم ، نمیگم معروفیت و دوس ندارم نه دوست دارم ولی نه معروف بودن به عنوان یه بازیکن رو نمیپسندم واون فضا رو دوست ندارم ، از اینورم که از پارسال من علاقه داشتم به خریدو فروش ملک و مشاور املاک و واسطه ، زمستون دوره اصول کسب و کار شخصی و خریداری کردم و از برج تقریبا 3 از خدا خواستم با توجه به اینکه هم فوتبالمو دارم و هم خیلی دوست دارم یه بیزنس من باشم و تجارت خودمو داشته باشم منو هدایت کنه که باورتون میشه میدونم ، تو خیابون شهرمون داشتم قدم میزدم ساعت تقریبا 11صب بود و همینکه این سوال و پرسیدم در حال قدم زدن سرم به پایین بود و سوال و پرسیدم و هدایت خواستم و سرمو که بلند کردم ،یه تابلوی خیلی بزرگ بیرون جلو در مغازه بود که انگار داشتن روش کار میکردن بچه های تابلوسازی و بعداً هم باهاشون دوس شدم چون میمومدن باشگاه و خلاصه رو تابلو نوشته بود (املاک ) ومن اینو یه نشونه دیدم و جدی استارت زدم و تو این تقریبا 7ماهی که استارت زدم و هدایت شدم به آموزش و همواره کار کردن روی باورهام و اینا و چنتا کمیسیون خوب گرفتم و معامله انجام دادم و خیلی پیشرفت داشتم و الآنم دارم تمرکز میکنم روی کسب و کار آنلاین از طریق اینستاگرام که هدایت شدم به یه فایل راجب اینستاگرام املاک از یک استاد خیلی خیلی خوب و هدایت شدم به استاد غفرانی عزیز که خیلی خیلی باورهای خوبی دارن راجب این کار و واقعا عاشق این کارن و دارم ازشون یاد میگیرم و جالبه اینو بگم که دوستان عزیزم اون موقعی که هدایت شدم به فایل اینستاگرام املاک که اون استاد عزیز توضیح میدادن ، دقیقا چند تا ایده ی مهم و کلیدی رو بیان میکردن که دیدم قبل دیدن این فایل ایشون ،خداوند اون ایده ها رو به من الهام کرده بود و من داشتم اون ایده هارو انجام میدادم و این هدایت به سمت این فایل هم برای این بود که مصمم باشم که مسیرم درسته و با طی تکامل نتیجه خواهد داد و چنتا نشونه و خواب دیدم که تو تعبیر خوابام خوندم که به موفقیت در تمام ابعاد میرسم و علی الخصوص کسب و کارم ،و با عشق دارم ادامه میدم و شاکر خداوندم بابت هدایت لحظه به لحظش و الان چند روزه متمرکزم روی پیج اینستام و دارم آموزش میبینم ، و بدنسازیمم ادامه میدم و از فوتبال و اینا هم پیشنهاد دارم ،ولی عاشق اینم که تجارت خودمو داشته باشم و بیزنس من باشم و پول دربیارم و آزاد باشم و تو این سه تا زمینه ،هم املاک و هم بدنسازی و هم بحث موفقیت فردی ، ادامه بدم و عاشق این سه تا کارم و دوس دارم که یه پلی پیدا کنم و اینارو یه جورایی ربط بدم به هم یا شاید خدا هدایتم کنه به حتی کاری که بیشتر از اینا عاشقشم نمیدونم ، ولی اینو میدونم که علایق من ایناس و در مسیرم و خداروشکر که آنقدر بهم توانایی و استعداد داده و کمکم میکنه تا مهارت کسب کنم در حوزه علاقه مندیم ، دوس دارم اگه معروفم شدم ،تو این استایل معروف بشم ،به عنوان یه بیزنس من موفق به عنوان یک شخص ورزشکاری که الگو باشه برا دیگر جوونا با لایف استایل سالمش ،وبه عنوان فردی که الهام بخش و انگیزه بخش باشه برای کسانی که طالب رشدن و راه استادشو ادامه بده با معرفی خدای درست و توحید برای عزیزانش و هرکسی که باهاش درارتباطه و آمادس برا تغییر زندگیش و شناخت خدای واقعیش ،
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بابت تمام استعدادها و توانایی هایی که به من عطا فرمودی .
من همواره از تو هدایت میطلبم ،خدایا تو هدایتم کن
من تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
دروداستادعزیزم ومریم جانم
وهمه دوستان عالیم
خداروشکرکه ازدریافت آگاهی های این فایل بازمی توانم بنویسم ازتغییرات چشمگیری که مرابه انسانی دیگرتبدیل کرده وهنوزهم ادامه دارد.
وچقدرتغییرات به سمت مثبت هاوآگاهانه زندگی کردن لذت بخش است.
یادچندسال پیش افتادم که باتوجه به اعتیادهمسرقبلم درگروه نارانان شرکت داشتم وبعدهم قبول مسئولیت ودرواقع خدمت کردن وچقدرعالی بودولی بازیه جای کارایرادداشت آن هم نداشتن هدف وانگیزه بودوترس وبی ایمانی ومسئولیت همه چیزکه ناآگاهانه به دوش گرفته بودم ویه جایی دیگرخسته ونانوان گاری زهواردرفته وبدرنخوررارهاکردم….
ولی احساس امروزم به من این رامی گویدکه خداوندبه همه چیزرحواسش بوده که دوست داشته ای تغییرکنی ولی هنوزنیازبه پتک داشتم وادامه دادم تاخداوندمرابه استادعزیزم هدایتم کردودیگرتمااام شددوران جهل ونادانی ام ومن شدم مریم نو ، مریمی که قدم به قدم باکلام استادش هم قدم شد بدون ذره ای مقاوت چون همه چیزواضح وشفاف بودواینجاپایان راه بودوشروع تغییرات ولذت بردن ازوجودخودم وزندگیم وهرلحظه ام مزین شدبه شکرگزاری ،خواندن هرروزقرآن،عمل به دوره هاودوباره مرورآنهاوشده ملکه ذهنم خدایاشکرت.
تصمیم گرفتم باتمام وجودم به سمت علاقه هایم بروم واین روزهازبان انگلیسی راکه عاشقش هستم دارم عالی کارمی کنم.
عزیزدلم هم به سمت کسب وکاری که عشق وعلاقه داردخداوندهدایتش کرده آن هم چه هدایتی ،خدایاشکرت.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم