گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

الگوهای مناسب نه تنها خواسته های مناسب را شکل می دهند بلکه باور به امکان پذیر بودن را در ذهن ما می سازد؛

هدف از الگوبرداری؛

عمل به فرمول “چطور از این بهتر؟!”

مخرب ترین فرکانس، فرکانس احساس گناه است؛

طبق قانون، چیزی به نام ” فرصت فقط یک بار در خانه ات را می زند” وجود ندارد. همیشه فرصت های بهتر هست؛

چرا خداوند کلمه حزن را در قرآن با لای نفی آورده است؟!

منابع:حزن در قرآن | دوره قانون آفرینش


منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش بخش 7 | توضیح مفهومِ «حُزن در قرآن» و ارتباط آن با قانون احساس بد = اتفاقات بد (جلسه 4)

 


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    427MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن
    25MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

198 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعید» در این صفحه: 2
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 634 روز

    به نام خداوندم، بهترین یاوران

    سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت به من الگو داد که میشه در تمام زمینه ها ثروتمند بود و همه را باهم یکجا داشت و خیلی نگرش منو به دنیا و خودم تغییر داد و خیلی خواسته جدید در من ایجاد کرد . اینکه دنیا پر از فراوانی هست و هر کس نون نگرش هاو‌میخوره

    وقتی ادم الگوهای مناسب داشته باشه ، خواسته های مناسب شکل میگیره و باور پذیر میشه رسیدن به اونها

    و جهان گسترش پیدا میکنه.

    در مورد تغیی، من تا قبل 30 سالگی انچنان دنبال تغییر و ریسک نبودم و حرکت نمیکردم ،که اتفاقی در زندگیم افتاد که همه معادلات رو‌بهم‌زد که انهم به خواسته من و هدایت پروردگار بود و زندگیم‌ کلا متفاوت شد ولی قبل اون من همش به همون پنیر گندیده چسبیده بودم و بوشو نمیفهمیدم و داشتم زیر چرخ تغییرات له میشدم

    چه عالی گفتی استادجان:

    قبل از بد شدن اوضاع ، خودمون فکر کنیم چطور میتونیم نتایج بهتر بگیریم و از خداوند کمک بگیریم و چطور باز هم بهتر و بهتر شود و اینو ادامه بدیم.ما باید دنبال بهبود و رفع نقطه ضعف ها باشیم.

    من تا سالها درگیر نوعی اعتیاد بودم که عزت نفسم را داغون کرده بود و احساس گناه و بی ارزشی داشتم و 12 سال درگیرش بودم واسه همین میفهمم که چقدر حس گناه و بی ارزشی داغون کننده هست و ادم رو در گرداب و قعر چاه میبره.

    بدترین حس، احساس گناه و خودسرزنشی و فرکانسش نتایج بدی داره

    پس همیشه از زاویه نگاه کنم به مسائل که حالم خوب بشه

    احساس بد: اتفاقات بد و احساس خوب : اتفاقات خوب

    اینو زمانی که از استاد شنیدم و موقعی که واقعا درک کردم کی درک کردم ؟

    زمانی که استاد ایه های قران رو اورد که خداوند به بندگانش به مادر موسا و همه پامبران گفته غمگین نباش و جرقه در ذهنم خورد و زندگیمو رو بر این شیوه حال خوب و رها کردن گذاشتم، خیلی زندگیم چرخش روان و لذتبخشه و اینو با هیچی گره نمیزنم و مثل الماس باارزشه. چون همه ابعاد زندگیم رو تغییر داده

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  2. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 634 روز

    سلام به شما عزیزان

    موقعی که پیامتون رو دیدم خیلی منو به فکر فرو برد، که چیشد به اینجا رسیدم چون اصلا روش فکر نکردم و گذشته رو یادم نبود.

    انگار من نبودم

    ممنونم که این سوال رو پرسیدی که باعث بشه یه نکته مهم رو از داخلش در بیارم

    موقعی که اون شرایط رو داشتم به جایی رسیده بودم که ارزوم بود و با تمام وجود میخواستم که پاک بشم و زندگیم عوض بشه

    از خدا کمک میخواستم که زندگیمو عوض کنه و تو تنهایی و تو بیابان فریاد میزدم

    بارها سعی کردم کنارش بذارم( الان که میفهمم ، چون از روش نادرست جلو میرفتم نمیشد)

    به این نتیجه رسیدم که نمیتونم یهو ترکش کنم چون چندبار تلاش کردم و نشد.

    و جالبه الان میفهمم که چقدر تکامل مهمه و نمیشه یهو قدم بزرگ برداشت و من اونجا نمیدونستم تکامل چیه

    برای ترکش

    اومدم برای خودم از چند ساعت شروع کردم که انجام ندم، بعد یک روز یک روز رفتم جلو ،بعد دو روز، بعد سه روز ، بعد هفتگی و 15 روزی و یک ماه و دو ماه ، و ادامه دادم که رسید به نه ماه و به قول استاد وقتی جهان تعهد منو دید اتفاقاتی خیلی زیبایی شروع به افتادن کرد ، ناگفته نماند که اعتماد به نفسم خیلی اومده بود بالا ، کتاب میخوندم زیاد و دیگه طوری بود که رغبت به اون کار عمل نداشتم و خیلی شاید کم بود

    خلاصه اتفاقات طوری افتاد که چندین سال از اون محیط دور شدم و کارم درست شد و رفتم تهران و کلا تمرکزم و حواسم روی کارم بود و فضا طوری بود که از ذهنم پاک شده بود و شرایط اون عمل رو نداشت. نکته مهم: وقتی احساس ارزشمندی داشته باشی دیگه خیلی برا خودت احترام قائلی و هر کاری نمیکنی. من سالهاست که پاکم و خداروشکر از زندگیم لذت میبرم

    ممنونم که یاداوری کردین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: