گفتگو با دوستان 22 | مثبت اندیشی و تاثیر آن در زندگی - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

155 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2835 روز

    به نام الله بی نهایت هدایت کننده

    سلام به خانواده ی هدایت شونده

    پنج مرتبه بصورت کامل بخصوص از 60درصد فایل به پایان گوش دادم حرفها و هدایت هایی استاد شده

    واقها درس ها و هدایت ها و آموزه ها اصلا تمومی نداره

    پایان نداره

    انتها نداره

    منی که ذهنم همیشه تلاش داره بهم بگه خب دیگه همه چی رو یاد گرفتی و دیگه کافیه و همه چیز رو میدونی چقدر برام درس داشت این فایل چونکه ممکنه ما بعضی اوقات یه عالمه تمرینات و آگاهی هارو داشته باشیم اما در بعضی موارد تشخیص هدایت ها و مسیرهای اشتباه رفتن رو قاطی کنیم

    و فکر کنیم که از مسیر درست دور شده ایم

    و باعث ورود نجوای ذهن به خودمون رو بدیم

    واقعا از صحبتهای این فایل نتیجه میگیریم که چقدر همیشه باید آگاه و هوشیار باشیم

    چقدر نجواها و باورهای اشتباه ممکنه بخواهند از زوایای مختلف وارد ذهن آدم بشن،،

    و یه موضوع دو جانبه رو همیشه بیاد داشته باشیم که اگه همیشه ازش آگاه باشیم میتونیم در هر مراحلی از زندگی ازش به نفع خودمون استفاده کنیم

    اول اینه که کنترل ذهن کار راحتی نیست

    دوم ،از طرفی هم کار پیچیده و غیر ممکنی هم نیست بلکه هرچقدر که باهاش کار میکنیم شیرین بودن خودشو داره

    «پس بایستی همیشه از این تعادل آگاهی و هوشیاری کامل رو داشته باشیم»

    خب حالا بریم سراغ تعادل بعدی

    1:نباید ما خودمون رو دست کم بگیریم و همیشه بگیم خارجی ها خیلی بهتر و کاردرست تراز ما هستن مانند خیلی از جک هایی که در فضای مجازی میسازن که ما ایرانی هارو بسیار بی ارزش جلوه میدن

    و خارجی هارو بسیار باارزش تر و بالاتر از ما

    2:منم از همون سالهای قبل این جمله توی کتم نمیرفت که هنر فقط نزد ایرانی ست

    خب در جواب این جمله اولین چیزی که میاد در ذهنم اینه که بقول استاد میگه

    «خداوند و جهان با نتایج با ما حرف میزنه »

    نه فقط با یسری حرفهای مفت و پوچ و بیهوده،،

    چونکه اگر هنر فقط نزد ما ایرانی ها بود که الان میبایستی بالاترین و قدرتمندترین

    و پیشرفته ترین کشور در جهان ما باشیم پس چرا اینچنین نیست پس معلومه که این نوع حرفها تماما مفت و بی ارزش هستن

    و واقعا هم بقول شما استاد همون آدمهایی که این نوع حرفهارو میزنند در موقعیت هایی قرار بگیرند که توی اون جمع خارجی باشه کاملا هنگ میکنند و نمیدونند چکار کنند

    چی بگن و چگونه رفتار کنند و کاملا دست و پاشون رو گم میکنند

    خود منم یه عالمه چنین افرادی دور و اطرافم زیاد هستند که این نوع حرفهارو خیلی اوقات دیدم میزنند اما خیلی اوقات هم دیدم در جمع های افراد خارجی که هیچ بلکه وقتی در جمع های افرادی از همین شهر و استان خودمون یا از استانی دیگه قرار میگیرن کاملا ساکت میشن و نمیدونند چه حرفهایی بزنند و چگونه رفتار کنند و کاملا معلوم میشه عزت نفس بسیار پایین دارن و مغزهایی بسیار بسته و رشد نکرده دارن اما خدارو سپاسگذارم از اینکه منو هدایت کرد که مانند اکثریت افراد دور و برم نباشم و نخواهم گوسفندوار زندگی کنم که هر کاری بقیه انجام دادن منم همون کارو انجام بدم بدون تفکر خاصی،،

    حتی بدون تفکر و آگاهانه انجام دادن کار میتونه در همین سایت هم برامون اتفاق بیفته که فلان دوست هر حرف و رفتاری رو کرد ما هم باید همون رو انجام بدیم،

    نععععع

    بلکه از بقیه دوستان در اینجا الگو برداری کنیم و با تفکر و تعقل ریشه و اساس اون باورها و موفقیت هارو درک کنیم تا بتونیم ازشون بنفع خودمون استفاده کنیم،،

    و چقدر از این فایل درس میگیریم که بهتر از آگاهی های عزت نفس استفاده کنیم

    که اگر یه نفر داره در یه مهارتی خوب عمل میکنه همیشه ما آگاهانه دوتا نکته اساسی رو به یاد داشته باشیم

    1 اینکه اون فرد رو تحسین کنیم و براش همیشه آرزوی خوشبختی کنیم و ازش الگوبرداری کنیم

    2 اینکه دیگه ازش بت نسازیم و در ذهنمون اون رو یه غول فرض نکنیم و خودمون رو در برابرش کوچک‌ و بی ارزش فرض نکنیم،،

    پس نه باید از اینور خر بیفتیم نه از اونور خر

    و الان دارم به روند زندگی خودم نگاه میکنم بهتر میفهمم که خیلی از مسیر زندگی اون احساس و نتایج دلخواه و خوشبختی رو نداشتم به این دلیل بود که من از تعادل خارج میشدم و پرت میشدم در پرتگاه اغلب ناآگاهانه،،

    خب بریم سراغ اون هدایت خداوند در زندگی استاد که ممکنه ظاهرش کمی نازیبا باشه برا بعضی ها

    بااینکه شاید استاد اون اتفاق دلیل اولیه اش بخاطر فرکانس های مختلف شما رخ داد که اون پلیس اون رفتارهای ناجالب و تند رو باهات کرد اما مهم اینه که از هر زمان جلو ضرر رو بگیری برات سوده

    پس مهم نیست بعضی مشکلات بخاطر چه چیزهایی در زندگیت رخ میده مهم اینه که از هرزمانی که آگاه تر بشی و افسار ذهن رو بگیری بدست و اجازه ندی نجوای شیطان هر کار دوست داره باهات انجام بده و مثل برگی در باد ببرتت به ناکجاآباد،،

    و چقدر این قسمت از فایل برام درس داره واقعا چقدر برام باارزشه که منم اگه یه وقتایی اتفاق بظاهر ناخوشایندی برام رخ میده خیلی زود در دل همون مشکل به یاد خودم بیارم که چطور یه عالمه اتفاق بظاهر نامناسب برام رخ داد اما پایان شون به خیر و برکت ختم شد،،

    پس بعدی ها هم اینچنین میشه

    بخدا از پریروز که این فایل رو دارم گوش میدم همش با خودم میگم اینچنین درس هایی کجای دنیا میتونست به دست من برسه

    واقعا چقدر ما مورد لطف هدایت الهی هستیم که اینقدر عاشقانه و شفاف اینچنین پندهای بسیار آموزنده و باارزشی رو دریافت میکنیم،،

    وقتی نگاه میکنیم به اتفاق های متعدد در طول تاریخ در زندگی افراد و انسان های مختلف حتی اتفاقهایی که بسیار ظاهر و نتایجشون هم بظاهر ناجالب بوده اما الان میبینیم یه عالمه خیریت،نعمت،و برکت ها درون شون بوده و هست اما چه کسانی میبینند کسانی که نگرش و دیدگاه متفاوت داشتند و دارند

    کسانی که چشم هایی بینا

    گوش هایی شنوا

    قلب هایی نرم

    و وجودی پذیرای دریافت هدایت الهی رو داشتند و دارند،،

    خلاصه بگم استاد عزیز این فایل تمام برا من درس و آگاهی و پیام های بسیار متنوع و مختلف از پروردگار مهربان و الگوبرداری از شماست و

    تبریک میگم به دوستان عزیز در این فایل که لایق صحبت کردن با شما رو پیدا کردن و از نتایجشون برا هممون برزبان آوردند

    خداوند یار و هدایتگر همتون باشه،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    نازنین بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 3288 روز

    به نام رب

    واااای استاد تو رووو خدا بیشتر از تضادهایی که تو دوره الان زندگیتون پیش میاد و حلش میکنید و چطوری با کنترل ذهنتون هدایت میشید مثال بیارید، استاد مگه نگفتین که به قول انیشتن تنها راه آموزش مثال زدن، یعنی وقتی مثال میزتید من تازه بیشتر میفهمم عمل

    کردن به آموزه ها یعنی چی

    استاد شما خیلییی خو ب درس میدید، ولی من که تو زندگی شما نیستم ببینم که تضادهایی از این دست و چطور به نفع خودتون حل میکنید

    استاد شما الان مطمئما تو کسب و کار و روابطتون و … تضادهایی دارید حالا چون دیدتون به جهان متفاوت تر از دید من تضادهایی متفاوت ولی تضاد هست چون قانون جهان ولی اینکه چه جوری حلش میکنید و منظورم زمان حال، داستان تهران و بندرعباس و حفظ حفظم ، از زمان حال از حل تضاد ها ی الانتون بگید،اصلا همین که پسرتون با اینکه اینقدر دوست دارید ولی برش گرددونید ایران خوب این بک تضاد در روابط ولی خییلللی کنترل ذهن قوی میخواهد(البته نگفته نماند تو سفر به دور آمریکا واضح بود برام که پسرتون بزودی جدا میشه)ولی در کل منظورم اینه که من نازنین دارم این همه آموزشم میبینم که عملیش کنم ، و نیاز دارم به شنیدن و دیدن مثال واقعی

    این هم از اون جهت میگم که خدا 100 در دنیا و آخرت برای خانم شایسته ،یعنی اگر سفر به دور آمریکا نبود من فقطططط داشتم مثل یک طوطی حفظ میکردم چیزهایی که یاد گرفتم و هرچند الان اصلا هیچ ادعایی ندارم که دارم عمل میکنم ،سعی میکنم،یعنی آشنایی من با استاد به قبل و بعد از سفر به آمریکا نقسیم میشه، اصلا خیلی داغون تو در و دیوار بودم، یادما اون موقع من تازه 3 یا 4 ماه بود که اومده بودم ترکیه . و من تازه فهمیدم عمل کردن به آموزه ها یعنی چی، و البته چون خواهرم آمریکا ، تا حدودی اشنا بودم با این محیط ولی من از سفر به آمریکا و رندگی در بهشت بیشتر دنبال یادگرفتن عمل به آموزه ها بودم

    استاد جونم ، شما درسته که تو این وبدیو ها دارید زیبایی ها رو به تصویر میکشید ولی استادم، به قول خودتون تو شرایط عالی که همه میتونن ذهنشون و کنترل کنند، ولی تو شرایط تضاد اون کنترل ذهن یک عالمه تمرین از قبل میخواهد، استاد این فایل مثل آبی بود برام که از تشنگی ساعتها سیراب شده

    استاد من تازه با 3 جلسه ای که از تضتد گفتید تو ثروت 3 فهمیدم بابا تو تهههههه قانون که احساس خوب =اتفاق خوب هم باشی به صورت طبیعی تضاد هست،اصلا نمیشه که نباشه، مگه مرده باشی

    استاد باز هم بگید باز هم مثالللللللل بزنید.

    راستی استاد چقدر خوب شد این سیستم لایک و برداشتید ، دلم بیشتر میخواهد کامنت بزارم ،یک حس آزادی بهم داده.و مدتی دارم کامنت بچه ها رو میخونم، میدیدم چقدر درگیر لایک گرفتن بودن، و خودم هم اصلا دوست نداشتم کامنت بزارم چون همش ذهنم در گیر لایک بود، الان یه حس خوب دارم برای کامنت گذاشتن

    راستی تضاد امروز که داغ داغ یکی از شرکت هایی که مدیر دیجیتال مارکتینگشون هستم یک مدیر فروش خانم (ایشون ترک هستن)داره ایشون با من بسیار رفتار عالی داشت،عالی مال یک دقیقشه، تا سه شنبه هفته بیش که یک موضوعی پیش اومد و بسیار بد اخلاقی کرد و من از اون روز نتونستم حسم و مثبت کنم به ایشون با اینکه کلی تلاش ذهنی کردم، خلاصه چندتا برخورد بد دیدم تو این هفته گذشته تا امروز هم که دوباره تکرار شد، اون آدم با اون رفتار عالی تبدیل شد به این رفتار خلاصه امروز همش سعی کردم به خودم بگم مگه آدم ها تاثیری دارند تو رندگی تو به غیر از توجه تو پس حست و خوب کن و کار درست و انجام دادم فارغ از رفتار و برخورد ایشون و وقتی از در اومدم بیام بیرون بعد از یک هفته برام بوس فرستاد

    بچه هااااا اینی که موشتم تو عمل عدم کنترلش تو ذهنم یک جهههههنم ساخته بودها بببببباببببا خیلی سخته تو همل کنترل ذهن هر چند هر چقدر وقتی بیشتر روی خودت کار میکنی سریعتر مچش و میگیری ولی واقعا تمرین میخواهد

    استا جونم برای همین میگم بیشتر مثال از زمان حالتون بزنید

    من عاشقتم تا بی نهایت عاشق شما و خانم شایسته عزیز انشاءالله پیاز چال و آهنگ بارو بارونه با دست لری به زودی بوس

    و بوسه عشق بر تمام دستانی که در این سایت تایپ میکنند و چقدر با نوشتهاتون میفهمم آموزه ها و وعمل کردن.بوس

    ربم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی و خوب خودم

    این موضوع را من زیاد درک کرده ام که وقتی که نسبت به یک موضوع حال خوب نداشتم

    ترس داشتم

    حس خوب نداشتم

    اینها سبب می شد که نتوانم در آن کار موفق بشوم و در نهایت آن کار یا انجام نمی شد و یا به شکست می خورد

    اما زمانی که حال خوب دارم و حس و حال عالی دارم

    این سبب می شد که من بتوانم موفق باشم

    آرام و شاد باشم

    همه اینها واقعا به من انگیزه می داد که بتوانم بهتر و بیشتر حرکت کنم

    نمونه این فایل های استاد عزیز است که از زمانی که من سریال های استاد را می دیدم سبب شد که من بتوانم حس و حال من و دیدگاه من نسبت به این کشور کاملا تغییر کند

    چقدر دیدن و شنیدن در زندگی و حال ما تاثیر دارد

    من از صحبت های استاد عزیز به این درک و منطق رسیدم که باید همیشه دنبال نکات مثبت زندگی خودم باشم

    باید همیشه و همیشه یک اتفاق خوب را در زندگی خودم بارهای بار در مورد آن صحبت کنم و آنوقت این سبب می شود که بتوانم حال خوب دائمی را برای خودم داشته باشم

    این حال خوب سبب می شود که زندگی آرامی داشته باشم و به قول معروف جهان هم روی خوب و خوش خودش را به من نشان بدهد

    این تمرین را همیشه من در زندگی خودم بارهای بار انجام داده ام و انجام می دهم و چقدر حال خوب و عالی از آن دریافت کرده ام

    یک درس دیگری من در زندگی خودم درک کرده ام که هر چیزی که مردم می گویند در مورد آن فکر نکنم و همان چیزی که آنها می گویند درست نیست

    بلکه قدم در راه بگذارم و خودم آنرا تجربه و لمس کنم بدون اینکه بخواهم از پیش قضاوت و داوری کنم

    این درس واقعا برای من خیلی لذت بخش و اثر بخش بوده است

    یادم باشد که همیشه از خدای خودم کمک و هدایت بخواهم همیشه دستهای او را در خودم تجربه کنم و بتوانم روی او حساب باز کنم

    کاری به گفته و صحبت های مردم نداشته باشم

    بتوانم روی خودم و باورهای خودم کار کنم

    آرامش

    حال خوب

    توجه به نکات مثبت زندگی خودم

    دیدن زیبایی هایی که در اطراف من وجود دارد

    کنترل کردن ذهن خودم

    سپاسگذار خدای خودم بودن

    اینها را باید سرلوحه زندگی خودم قرار بدهم

    آنوقت من همیشه طعم خوب خوشبختی و راحتی و آزادی را خواهم چشید

    یک درس و تمرین فوق العاده دیگر

    همیشه در مواقعی که اتفاق بدی برای من رخ می دهد ذهن خودم را با دیدن نکات مثبت و حال خوب آرام کنم

    مدام و مدام با دیدن نکات مثبت و حال خوب برای خودم یک ارامش درست کنم

    این روش سبب می شود که آرامش سهم همیشگی من باشد

    خدای من همیشه و همه جا من را هدایت می کند و به من در این راه کمک خواهد کرد

    سپاس از خدای مهربان خوب خودم

    سپاس از خدایی که همیشه دستهای هدایتگر او همیشه در کار است تا من را به راحتی به سمت جلو ببرد

    کنترل کردن ذهن خودم یکی از مهمترین درس هایی است که من در این فایل فوق العاده یاد گرفتم

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2043 روز

    بنام خدای هدایتگر

    سلام خانواده صمیمی عباسمنش

    خدای عزیزم رو عاشقانه سپاسگذارم که فرصتی بهم داد تا بتونم بازهم کامنت بزارم و از آگاهی هایی که استاد عزیزم سخاوتمندانه در اختیار ما میزارن استفاده کنم.

    ممنونم استاد عزیزم

    چقدر قوانین خوب کار میکنن و چقدر دیگه این دیدگاه برای شما استاد بدیهی شده و الان تو کلاب هوس دنبال اینم نیستید که بچه ها از نتایج خودشون بگن.

    باز هم در واقع دنبال همون اصل هستید تا بدونید اون اصل چی هست؟

    چه چیزی یا چه دیدگاهی نسبت به مردم امریکا داشتید؟قبل از اینکه سریال سفر و بهشت رو ببینید؟

    چقدر خوب خودتون توضیح دادین استاد که همون اول که خودتون وارد آمریکا شدین شروع کردین به تحسین اون افسر فرودگاه

    و چقدر خوب من دارم میفهمم که همه چی کار همین ذهن خودمونه اگه ما بتونیم افکار رو آگاهانه کنترلشون کنیم.

    چقدر خوب توضیح دادین استاد که این ورودی ها یا همون ویروس های ذهنی چقدر ذهن های ما ها رو برنامه ریزی کردن…در صورتی که ما ها خیلی هم متوجه این قضایا نبودیم. و ناآگاهانه چیزهایی رو پذیرفتیم که الان داریم از همون ها ضربه های فراوان میخوریم و جالب اینجاست که متوجه هم نیستیم همین ویروس ها دارن زندگی رو برای ما برنامه ریزی میکنن.

    میخوام تشکر کنم استاد که کمکمون کردین تا درک کنیم و تلاش کنیم که آگاهانه اون خوبی ها رو ببینیم…

    چون ذهن ما بصورت پیشفرض میره سمت اون بدی ها تا اون بدی رو بزرگ جلوه بده

    اینجا کار منه که کنترلش کنم…

    کنترلش کنم ینی چی؟ نه اینکه بچسبم بهش…کاملا اتفاقا اشتباس

    باید تلاش کنم اون تمرکز خودم رو بردارم و بزارم رو چیزیایی که بهم احساس بهتری میده…

    ینی میخام بگم یجورایی بیخیال بازی دربیارم. الان میفهمم چرا موقع هایی که یه مسئله ای پیش میومد برای استاد

    مثل جریان سفارت

    چرا ایشون با خیالی آسوده میرفتن پارک

    دیزنی ورلد یا یه همچین جایی

    اتفاق مشابهی هم که برای خودم همین امروز افتاد همین بود.

    سر یه جریانی پول از کسی میخاستم

    اما نذاشتم اون فکر بدها پیشرفت کنن که چرا فلانی پول نمیزنه برام

    چرا اینجوری میکنه آی بابا حالا مگه چقدره؟

    برعکس عباسمنش استایلی زدم به بیخیالی(بازم تاکید میکنم ینی توجه کردن به چیزایی که بهم احساس بهتری میدن)

    و غروب که برگشتم اس بانک مبلغ واریزی رو نشونم داد و بیشتر از چیزی بود ک توقع داشتم.

    پس بیاید یاد بگیریم یا بهتره بگم یاد بگیرم که خوبی هارو ببینم.

    کنترل ذهن کار راحتی نیست

    اما غیر ممکن هم نیست

    نگاهی به زندگی و سبک زندگی و تقوا یا همون کنترل ذهن استاد عباسمنش گواه همین قانونه.

    پس خدایا شکرت.

    خدای من هزار بار شکرت

    در مورد اون جریان کورت و قاضی و افسر پلیس هم تحسین تون میکنم استاد…

    میدونید اون ویژگی خاص آدم ها یی مثل استاد اون ایمان خالص شونه

    وسط راه نمیگن من راهم اشتباس بیام توبه کنم بابا دست بردار

    برعکس

    اون فکت های قبلی رو بزار جلو و هی در مورد اون اتفاق های خوب بیا صحبت کن و هی بلدشون کن.

    با خودت صحبت کن

    با خدای خودت

    با عزیز دلت

    فرقی نداره

    اون تایمی که شما در مورد اتفاقات خوب صحبت میکنی یا بهتره بگم توجه میکنی داره فرکانس سازی و آینده سازی میکنه..

    پس چقدر خوبه هی اتفاق های خوب هرچند کوچیک رو بلد کنیم. بزرگ کنیم و هی صحبت کنیم راجع بهشون

    اون صحبت شما با قاضی هم درس داشت استاد که کار درست رو انجام دادین هرچند که اون مترجم بهتون گفت هرچی این آقا میگه بگید چشم

    سبک زندگی شخصی شما رو تحسین میکنم که ایقد عزتنفس بالا دارین

    شجاعت دارین

    میدونید الان ک فکر میکنم میبینم دیگرانی وجود ندارن تو زندگی هرکس

    زندگی هرکسی طبق افکر و باورهاش ساخته میشه…

    اون قاضی

    اون آفیسر

    اون مترجم

    همه طبق باورهای استاد ساخته میشه

    پس چقدر خوبه انسان با این آگاهی ها زندگی خودش رو آرام بسازه

    بدون عجله

    بدون هول کردن

    بدون مسابقه دادن

    زندگی توحیدی!!

    در پناه الله مهربان شاد سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 24 آذر رو با عشق مینویسم

    و باز هم تکرار و تاکید خدا برای من از طریق نشانه روز من

    امروز دوباره از خدا خواستم هدایتم کنه یکم درمورد پیام دیروز ترس داشتم بهش گفتم کمکم کن چیکار باید بکنم تا سریع قدم بردارم

    که قطع کنم شاخ و برگ هایی که کمکی به رشدم نمیکنه

    و نشانه ام این فایل بود و دیدم متن موضوع فایل فرق داره

    گفتگو با دوستان 22 | مثبت اندیشی و تاثیر آن در زندگی

    وقتی متنشو دیدم، گفتم این یعنی اینکه اول به این موضوع با نگاه مثبت نگاه کن و آروم باش توجهتو بده به دیدن فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا تا خدا خودش کارهاتو برای این موضوع که گفته رها بشی و قدم هاشو عملی کنی ،کمکت کنه

    پس آرام باش

    و قدم بردار

    با خودم گفتم چه جالب این بار نه سریال سفر به دور امریکا اومد و نه سریال زندگی در بهشت

    ولی نه ، اینجوری نبود

    و در توضیحات دیدم نوشته شده بود

    این موضوع بر اساس سریال زندگی در بهشت | قسمت 174 است و درباره این موضوع صحبت می شود که:

    دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» ….

    چقدر جالبه

    این همه تاکید ؟؟؟؟!!!!!

    چی قراره رخ بده برای من

    انگار حس میکنم یه صفحه جدید از زندگیم میخواد باز بشه به روی من ،ولی در صورتی باز میشه که یه سری کارهایی رو که تو این چند روز درک کردم رو اقدام کنم و قدم بردارم

    و یکی از مهم ترین هاش که دیروز بهم گفته شد قطع کردن شاخ و برگ هایی از وجودم هست که در مورد یه خواسته داشتم که سبب تغییر من و قدم گذاشتن در مسیر آگاهی شد

    اما رهای رها نشدم و حس میکنم آخرین قدم های پایانی رو باید برای رها شدن بردارم

    سخته ،اما میدونم خدایی که توی این یکسال به من این همه آرامش داده ،پس همون خدا میتونه کمکم کنه

    تو رد پای روز 23 آذرم نوشتم که شعری که محمد رضا گلزار میخوند و به یکباره شنیدم ، چه پیامی برای من داشت

    تیکه ای از شعر این بود

    مرد این بازیچه دیگر نیستم

    این تو و لیلای تو … من نیستم

    گفت: ای دیوانه لیلایت منم

    در رگ پنهان و پیدایت منم

    الان که نوشتمش یه لحظه یه درکی داشتم

    دقیقا من تو جمعه بازار که به حرفای استاد عباس منش گوش میدادم ،گفتم من دیگه نمیخوام خواسته مو ،دا م به خودت

    دقیقا من داشتم این حرفای شهر رو با جمله بندی دیگه میگفتم که خدا بهم این شعر رو آخر شب روز جمعه نشونه داد

    که گفت الان وقتشه طیبه

    کلا قطع کن و خیالت راحت باشه

    از خدا میخوام کمکم کنه

    دلم میخواد در همه جنبه ها در این جهان هستی آزاد و رها باشم و خدا خودش کمکم کنه

    یه سری درک هایی از این تکرار خدا که این دو سریال رو ببینم ،داشتم

    یکی اینکه هم با تجسم هر دو سریال ،من هم میتونم که در چنین مکان هایی قدم بردارم

    و اینکه اگر به این دو سریال نگاه کنم، خیلی درکم بالا خواهد رفت و یاد میگیرم تا به نکات مثبت بیشتری توجه کنم و تجسمم رو به راحتی بتونم تمرین کنم

    از طرفی هم خیلی خیلی حالم فوق العاده میشه با هر بار دیدن سریال ها و پر از عشقه

    خدایا شکرت

    وقتی تاکید میشه برام، بیشتر مشتاق تر میشم که ادامه بدم این مسیر رو و از یه سری چیزا بگذرم که وابسته شون شدم و یا اینکه نمیتونم رها بشم

    من امروز وقتی خواستم نشانه ام رو باز کنم ، همون موضوعی که از جمعه دائم حس میکنم که باید ازش رها بشم

    و تو رد پای روز جمعه ام نوشتم ،درگیرم کرده بود که نمیتونستم بگذرم ازش ،البته نمیدونستم چیکار باید بکنم

    تا این که از جمعه مرحله به مرحله داره بهم یاد میده و شجاعت قطع کردن شاخ و برگ هارو بهم میده تا خودم قدم بردارم و اقدام کنم

    نمیدونم دقیق این جمله رو امروز کجا شنیدم :

    اگر صادقانه احساساتم رو با اطرافیانم در میون بذارم خیلی بهتر میتونم تغییر کنم

    وقتی شنیدم تو یادداشتام نوشتمش اما نمیدونم از حرفای استاد بود یا از جای دیگه دیدمش

    جمله قشنگی بود

    و از امروز و جزئیات پر از عشقش بنویسم تا یادم باشه که خدا به بی نهایت طریق داره هدایتم میکنه

    امروز صبح که بیدار شدم تجسم میکردم که با یک باره

    مبلغ اضافه پول واریزی دیروز بهم گفته شد چرا 675 بوده واریزیم و من 650تو تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم

    که در فایل روز 23 آذر نوشتم درکم رو

    و حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغنم ،قرار بود برم دادگاه ،تا در ادامه روند کارم برای شکایت از صاحبای گالری که تابلوم رو پاره اش کرده بودن بپرسم

    20روز بعد گفته بود برم دادگاه

    صبح هم تو تمرین ستاره قطبیم نوشتم که تمام کارمندای دادگاه با احترام با من صحبت میکنن و قشنگ داشتم کامل و واضح میدیدم احترامشونو و اینکه با من با آرامش صحبت میکنن و همه چیز به نفع منه

    داشتم حاضر میشدم ،شال زرشکی رنگمو خواستم سرم کنم که شنیدم نجوای ذهنم خواست مانعم بشه گفت چرا زرشکی سر میکنی

    اگر بری دادگاه رنگ قرمز دیونه شون میکنه و باهات بد رفتاری میکنن

    خندیدم گفتم دیگه توجهی به حرفای تو ندارم ، اصل که خداست خودش کارامو انجام میده ، رنگ لباس هیچ ربطی نداره و هیچ قدرتی نداره ، همه اینا که به رنگ لباس معنا دادن کاملا اشتباهه

    وقتی حاضر شدم و میخواستم برم یادم اومد باید برم از بانک پول نقد بگیرم

    هوا سوز داشت و سرد بود و بارون باریده بود از شب و خیلی هوای خوبی بود

    سمت کوه های تجریش هم برف باریده بود

    وقتی رفتم عابر بانک تا انتقال بدم پولم رو تا از بانک برم پول نقد بگیرم ،دیدم یه دستگاه نوشته نمیشه ارائه خدمات بده

    اومدم عابر بانک کناریش نوبتم که میشد دیدم یه آقا با عجله یه کلاه کاسکت موتور هم دستشه و یه برگه دستش داشت میومد سمت عابر بانک

    وقتی عجله شو دیدم گفتم حتما میخواد بگه میشه من اول کارمو انجام بدم ، اگر اینو بگه میگم نه ، من خودم میخوام‌کارمو انجام بدم

    وقتی رسید

    گفت میشه من یه چند لحظه جریمه مو پرداخت کنم؟؟ عجله دارم

    اصلا نمیدونم چی شد زبونم بسته شد ، هیچی نگفتم

    گفتم باشه و نوبت من که شد ، رفت و کاراشو انجام داد

    وقتی کارش تموم شد و من کارتمو گذاشتم و خواستم پول بردارم دیدم نوشت ، نمیتونه ارائه خدمات انجام بده

    یه آقا بعد من هم بود اونم کارتشو زد همینو گفت و هر دو دستگاه ها خراب بودن

    جالب بود من وقتی دیدم هر دو دستگاه کار نکرد

    اول یه لحظه گفتم چرا آخه

    بعد دقت کردم تو همون ثانیه

    گفتم اولی که خراب بود

    بعد اونیکی کار میکرد و یه آقا اومد اجازه گرفت کارشو انجام بده ، و وقتی نوبت من شد دستگاه کار نکرد

    این یعنی چی؟؟؟

    یعنی اینکه طیبه شاید یه دلیلی داشته که تو پول برنداشتی

    و با خودم گفتم باشه میرم از مرکز خرید انتقال میدم و بعد میرم تجریش ،وقتی رسیدم اونجا میرم بانک و پول برمیدارم

    تو راه گفتم خیر باشه و رفتم

    وقتی داشتم میرفتم سوار بی آر تی بشم ، بارون نم نم میبارید یهویی یه آهنگ ترکی به زبونم جاری شد

    Havasından Suyundan Aşk Damlayan Yarim Var Gül Renginde

    یه یاری دارم به رنگ گل که از آب و هواش عشق میباره

    اصلا فکرشو نمیکردم

    تو هوای بارونی این آهنگ‌ بیاد به زبونم جاری بشه و به درختای پاییزی و آسمون نگاه کردم و خندیدم و گفتم خدا عشق من تویی الانم بارون عشق میباره

    شکرت

    و آهنگشو چون حفظ بودم خوندم و تو بارون رفتم ایستگاه و تا بی آر تی بیاد به درخت توت هم سلام دادم و به تنه درختش دست کشیدم و حالشو پرسیدم و رفتم

    وقتی رسیدم تجریش انقدر هوا عالی بود و سوز داشت که با تابلو تمرین کلاسیم که دستم بود و کیف دستی که امارارو گذاشته بودم ، رفتم و مسیر دادگاه انقدر درختای چنار داره و مسیرش سربالاییه خیلی خوب بود انگار رفته بودم کوه نوردی

    وتوی راه انقدر آروم بودم که میگفتم سپاسگزارم و تصویر احترام تک تک کارمندای بانک میومد جلو چشمم که من رفتم و کارامو انجام دادن

    تو راه فقط داشتم تجسم میکردم و میخندیدم ،میدونستم که باهام با احترام صحبت میکنن چون واضح میدیدمش

    وقتی رسیدم گوشیمو تحویل دادم و رفتم از در ورود بانوان و خانمی که نگهبان اونجا بود منو دید پرسید گوشیتو تحویل دادی گفتم بله و میخواست بپرسه چی دستت داری که چشمش افتاد به بومم و گفت عه تویی ؟؟ همون دختر نقاشه

    وای انقدر جالب گفت که خندمو به زور نگه داشته بودم و دیگه وسایلامو ندید و گفت برو داخل

    این اولین شروع برخورد با احترام و عالی کارمنداش بود

    من فقط میخندیدم تو اون دادگاه به اون بزرگی که همه جمع شده بودن و به دلیلی اونجا بودن

    نمیتونستم خنده مو نگه دارم

    چون خلق کرده بودم و شده بود

    بارها میگفتم دیدی شد

    طیبه شد

    تویی که خلق میکنی

    وای میگفتم و میخندیدم خیلی حس خوبی داشت

    سوار آسانسور که شدم میگفتم خب الان کارمند شعبه منتظره من برم و با احترام کار منو راه بندازه

    وقتی رفتم از کسایی که با قاضی قرار داشتن اجازه گرفتم تا با معاونش صحبت کنم

    وقتی رفتم داخل بلند سلام دادم و گفتم وقتتون بخیر خسته نباشین

    و حرفمو گفتم و دیدم خود به خود خودش از کامپیوتر نگاه کرد و گفت هنوز برای ما ارسال نکردن ارسال بشه بهت ابلاغیه میاد

    و من تشکر کردم و نمیدونم چی شد اصلا این من نبودم که داشتم بلند صحبت میکردم ، بلند گفتم ممنون که وقت گذاشتین

    وای من اینو گفتم

    معاون شعبه خندید و جوری ذوق کرد که من با دیدن ذوقش ،خودم ذوق کردم

    چی داشتم میدیدم

    من امروز داشتم خلق میکردم و درسته که تو راه، تجسم کرده بودم ،اما این صحبت هارو تجسم نکرده بودم

    وای من شده بودم مثل دیوانه ها

    از در اتاق که بیرون اومدم گفتم شکرت و خندیدم

    اصلا حواسم به جمعیت نبود

    تا جلو در آسانسور فقط میخندیدم

    برگشتم که پشت سرمو ببینم ، دیدم یه پسر داشت با حالت تعجب نگاهم میکرد

    برگشتم و رو به دیوار فقط خندیدم

    وای خدایا شکرت

    میدونم که قاضی و هر آن کسی که به پرونده من مربوط میشن ،همه مسخر من هستن و با احترام کارهای من رو به سرعت انجام میدن

    خیلی حس خوبیه الان چشمامو بستم و دیدم لحظه ای رو که قاضی گفت همه چیز به نفع خانم مزرعه لی هست و باید مبلغ خسارت رو به ایشون پرداخت کنید

    خدایا شکرت

    خیلی دوستت دارم‌که تمرین ستاره قطبی رو بهم هدیه دادی

    و راه درست تجسم کردن رو به من آموختی

    سپاس بی کران ربّ من

    من تو خیابون فقط میخندیدم و یادم اومد باید برم بانک و یه لحظه گفتم من 10 هزار تومان باید به یکی از بچه های کلاسمون بدم چرا یادم رفت از خونه پول خورد بردارم

    و رفتم و همون بانکی که یه بارم رفته بودم پول برداشت کرده بودم ، رفتم

    نوبتم که شد کارت ملیمو دادم به کارمند بانک

    دیدم به چهره ام با دقت نگاه میکنه

    یهویی گفت عموی شما فلان جا کار میکرد و من تایید کردم و گفت همسایه عموی شما بودیم و پرسید که الان کجا هستن و گفتم تهرانن

    گفت شماره شونو بهم میدین ،گفتم بذارین بهشون بگم اگر گفتن مشکلی نداره من بازم میام تجریش ،کلاس دارم ،میارم شماره شونو به شما میدم

    و نقاشیمم دید

    و انقدر مودب بود که بلند شد بعد اینکه کارم تموم شد که میخواستم برم

    بعد فکر میکردم ،به خودم گفتم طیبه تو امروز رفتی بانک نشد پول برداری و هدایت شدی به اینجا ولی برای تو نشونه ای نبود

    و ازت خواست شماره عموت رو بهش بدی

    وقتی فکر میکردم گفتم هرچی خیره همون بشه ،من که از غیب خدا اطلاعی ندارم

    خودش یه چیزی میدونسته که من اومدم از بانک تجریش پول بردارم

    خدا چقدر خوب داره کارهای منو انجام میده همه با احترام صحبت میکنن

    ظهر تو بانک دیدم فایل جدید اومده موضوعشو که دیدم گفتم من که بد بین نیستم فعلا گوش ندم

    ولی اومدم و گوش دادم

    و به خودم گفتم دقیقا داشتی مقاومت میکردی پس باید گوش بدی

    و وقتی کمی گوش دادم متوجه شدم که من معنی بد بینی رو اصلا درست نمیدونستم

    و ادامه دادم

    و رفتم تو راه آب جوش گرفتم و وقتی کارت کشید گفت ای وای چرا این کارو کردم

    پرسیدم چی شد

    نمیشنیدم چون داشتم فایل استاد عباس منش رو گوش میدادم ،هندزفری رو از گوشم درآوردم گفت اضافه کشیدم

    و به من 10 هزار تمن داد

    همین که 10 هزار تمنی رو ازش گرفتم ،به دلم اومد اینم پول همکلاسین ببر بهش بده

    وای یعنی همه چی انقدر زیبا داره برای من چیده میشه

    خدا کاری کرد که فروشنده چای، 10 هزار تمن بیشترکارت بکشه که بعد به من پول نقد بده

    ا همه اش کار ربّ ماچ ماچی منه سپاسگزارم ازت

    وقتی رسیدم کلاس پول همکلاسیمو دادم و تو سالن طبقه ای که نقاشی می کشیم سفره شب یلدا چیده بودن انقدر زیبا و خاص بود که بی نهایت حس زیبایی داشت

    رفتم عکس گرفتم و برگشتم کلاس وقتی استاد اومد قبل کلاس ازش پرسیدم

    استاد یه سوال

    ما میتونیم رنگی شناسی رو به یه نفر دیگه آموزش بدیم و بگیم چحوریه ؟؟

    چون قبل کلاس یه دختر به یکی از همکلاسیا گفته بود اونم خیلی راحت بهش توضیح داد و بهش گفتم باید میگفتی ، تو از یزد میای و کلی پول کلاس میدی بعد برای کسی که اومد ازت پرسید رایگان توضیح دادی

    نباید این کارو میکردی استاد گفته بود رایگان یاد ندین

    وقتی سوالمو پرسیدم استادم جواب داد من مشکلی ندارم ،پول گرفتم از شما بهتون یاد دادم

    حالا تو عقل داری فکر کن ببین درسته رایگان به یکی یاد بدی ؟؟؟

    ارزش خودتو پایین نیار مفت نفروش آموخته هاتو در نقاشی

    برای من مشکلی نداره تو خودتو بی ارزش نکن

    وقتی اینو گفت همکلاسیم گفت آخه چجوری بگم نمیتونم بهتون یاد بدم خجالت میکشم ،وقتی اینو گفت بهش گفتم ببین خودت داری میگی سخته از یزد میای تا تهران و کلی پول میدی ،از این به بعد هر کس گفت یادم بده بگو اول مبلغی بهم بدین تا یاد بدم

    و بعد سر صحبت باز شد و بهش گفتم چرا سال 96 نیومدم کلاس طراحی

    و یه خانم که کلاس قبل ما هست کنارش نشسته بود ، یه دفه گفت که ببخشید من اینجا کار میکنم ناخودآگاه صحبت هاتونو شنیدم و گفت کاراتو نشونم بده اگر بخوای من میتونم تو گالری خودم و همسرم کاراتو بفروشم

    هر چند تا تابلو کار داشتی بیا من برات میفروشم

    فقط قیمت کاراتو معقول بگو که الان هنرجو هستی

    وقتی اینو گفت من دوباره خندم گرفت

    آخه من تو تمرین ستاره قطبیم ،صبح نوشته بودم و هر روز بود این نوشته رو تکرار میکردم که سفارش بگیرم روی بوم ،سفارش نقاشی

    و هر روز که میدیدم تیک نمیخورد میگفتم در دست اقدامه و خدا به من میرسونه مشتری رو ،مشتری میشه برام

    وای من امروز داشتم از ذوق عشق میکردم

    بمباران عشق خدا شده بودم

    پیج اینستاگراممو داد و گفت که تابلوی جدید شروع کن و تموم کردی بده من برات میفروشم

    خیلی خوشحال بودم خدارو بی نهایت سپاسگزارم

    دقیقا نوشته بودم و شد

    اصلا فکرشو نمیکردم یه خانم که کلاس قبل ما میاد برای رنگ روغن و خودشم استاده ،بهم میگه کاراتو میفروشم

    دقیقا چند باری من تو افکارم میگفتم که کاش برم به گالریا بگم کارامو بفروشن و دقیقا همون شد

    خدایا شکرت

    دیدی طیبه میشه تو خالق زندگیت هستی

    با این نشونه ها من بیشتر مشتاق میشم تا سریع قدم بردارم

    خدایا شکرت

    وقتی کلاسمون شروع شد یکی از همکلاسیام از استاد مشورت خواست گفت عموم یه کافه میخواد باز کنه ، و رو دیوار کافه اش نقاشی کار کنه ، به من گفت تو نقاشی بلدی بیا رو دیوار کار کن و من گفتم یه وقت خراب میکنم

    همینو که گفت من به خنده گفتم میتونیم ما بیایم با هم رنگ کنیما

    وای داشت یه نشونه دیگه درمورد خواسته ام ،بهم داده میشد

    سر کلاس به همکلاسیم نگفتم ،نگه داشتم شب برم خونه بهش پیام بدم تا به عموش بگه که بریم دوتایی کار کنیم

    خیلی خوشحال بودم که از وقتی تمرین ستاره قطبی رو شروع کردم به طرز شگفت انگیزی نشونه ها برای نقاشی بهم داده شد

    یه نفر گفت بیا کاراتو بده میفروشم

    و یه نفرم دنیال نقاش برای نقاشی دیواری میگشت

    وای خدای من

    چقدر خوشحالم از اینکه گل سرارو تحویل مادرم دادم و تمرکزمو گذاشتم روی نقاشی

    استاد میگفت وقتی تمرکز میذارین همه چی خود به خود خودش میاد سمتتون

    وقتی کلاس تموم شد، و برگشتم خونه انقدر حالم فوق العاده عالی بود که حس بی نظیری داشتم

    به همکلاسیم پیام دادم و گفتم به عموش بگه اگر رضایت داد وقتی دیوارشون تکمیل شد بریم و رنگ کنیم

    همکلاسیم گفت اگر قبول کنن میتونی از تهران بیای کرج ؟ بهش گفتم آره

    و تو دلم گفتم خدا هرچی تو بگی

    من میخوام نقاشی دیواری انجام بدم اما هرچی تو بخوای

    شب وقتی خونه بودم و داشتم رد پامو مینوشتم ،خانمی که از کلاس بعد ما هست و کاراشو میفرسته به استاد نشون میدم و از شهر دیگه میاد و یه بار نصف شب ازم گل سر خرید

    همون خانم بهم زنگ زد و گفت هعته بعد میاد کلاس و به من سفارش انار داد و سفارش داد دو تا جزوه رو کپی بگیرم

    براش ببرم

    آخرش یه حرفی گفت که شاخکامو نیز میکردم تا گوش بدم ، خدا داشت از طریق هنرجوی استادم بهم میگفت شروع کن تابلو جدید کار کن و هر روز سعی کن دو ساعت حداقل تمرین داشته باشی برای رنگ روغن

    و تمرکزتو صد در صد بذار برای نقاشی

    خدا بازم داره برای من تاکید میکنه که متمرکز تر باشم

    خدایا شکرت سپاس بیکران بابت امروز پر از عشقم

    برای تک تک شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 654 روز

      سلام طیبه جان

      چقد جالبه هردو داریم یک مسیرو میریم

      چقد واسم پیام داشت کامنتت

      منم هرروز درخواست میکنم توی کسب وکارم ک هنوز هنرجو خیاطی هستم واسم مشتری بفرسته وچندتا مشتری بچه داشتم

      چندروز پیش یکی دونفر بهم گفتن شروع کن بزرگسال هم بدوز بابا ازچی می‌ترسی

      گفتم میترسم بزرگسال خراب کنم

      گفتن نه شروع کن تو حالا

      وچ جالب شوهرم گف من روز زن 2 دی ماه برات سردوز میخرم هدیه ی روز زن

      و استادم گف من واست الگوهای آماده هرچی درست کردم میفرستم تو بچه کوچیک میگی داری راحت‌تر میتونی باسرعت زیاد بدوزی

      و چندنفر گفتن اگر بزرگسال میدوزی ب ما خبربده ما میخایم

      ههههه

      الان کامنتت خوندم گفتم

      هردو مسیر ستاره قطبی جاده صاف زیبا رو داریم با دوچرخه سواری طی میکنیم منوتو طیبه جانم

      امیدوارم بیای بگی درآمدت از تابلوهات شروع شده تو چندروز آینده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 696 روز

        به نام ربّ

        سلام فطمه جانم

        چقدر خوشحال شدم

        وقتی داشتم میخوندم پیامت رو اونجا که همسرت گفت برات سر دوز میخره هدیه رور زن

        چنان ذوقی کردم که با تمام وجود خندیدم و کلی کیف کردم

        ببین چقدر همه چیز راحت و ساده انجام میشه

        خدایا شکرت

        یه حسی بهم میگه برای منم میشه ، چون دارم قدم برمیدارم

        چون دارم نوشته های فاطمه جان رو میخونم که قدم برداشته و مسبر براش هموار شده

        پس برای منم میشه

        این هفته که دیگه شب یلدا جمعه بگذره تمام تمرکزمو میذارم پای رنگ و نقاشی و طراحی

        از طرفی هم میخوام روی برگای پاییزی که خشک کردم طرح بکشم و تابلوش کنم و ببرم به طلا فروشی و باشگاه اسب سواری نشون بدم

        خدایا شکرت

        چقدر خوشحال شدم که مشتری داری

        الهی انقدر بی نهایت بشن که کارت رو گسترش بدی و هرآنچه که میخوای بهت داده بشه

        روزت هم مبارک و به زیبایی و حال خوب و پر از عشق باشه در کنار خانواده پر از عشقت

        و سلامتی باشه برای همگیتون

        روزت خیلی خیلی مبارک باشه فاطمه جان

        سپاسگزارم که برای من نوشتی

        میبوسمت دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
          مدت عضویت: 654 روز

          سلام عزیزم

          چقد ازته قلب خندیدم پاسخ کامنتم رو دادی و نقطه آبی رادیدم

          طیبه جان امروز داشتم دفترهای 2سال قبل رو نگاه میکردم برق قطع شده بود گفتم بشینم یک مروری ب گذشته

          ودیدم چقد آروم شروع کردم

          درخواستهام ازیک لبخند همسرم یک شادی ازته دلم

          یکم انرژی بیشتری

          ویک تراول پنجاه هزار تومانی شروع شده بود

          وارزوی من بود ورودی مالی داشته باشم

          یا رابطم باهمسرم خوب باشه

          یا افراد نامناسب ازم دوربشن

          یا ارزوم بود پسر بچه تپل گیرم بیات

          یا هنر خیاطی رو یاد بگیرم

          گفتم عه دختر

          اشکم دراومد

          اشک اینکه چقد من پایینتر بودم

          هرچی نوشته بودم الان دارمش وبدیهی شده برام

          همون همسر خوب ک هرچی بخام انجام بده

          همون پسربچه تپل

          همون ورودی مالیم 100 برابر شده

          همون افرادیکه باعث برهم زدن آرامش من بودن الان نیستن ک نیستن

          عه خدای من

          طیبه گریه کردم گفتم من خیلی ناسپاس شدم بازهم تو خوبی خدای من بازهم رها نکردی منو

          بازهم هرروز داری هدایتم میکنی

          بااینکه گاهی اوقات مسیرو اشتباه میرم اما باز دوباره پیدات میکنم ومیگم خدایا کجا بودی ک دلم تنگت بود

          چی بگم طیبه من هرچی ک خاسته بودم توی این 2سال رقم خورده خدا میدونه ک من 5 سال دیگه کجام وشکی ندارم ک اگر درست مسیرو طی کنم ب هرچی ک میخام میرسم حسم گف برات بنویسم دوباره

          طیبه من هم خیلی دوستت دارم واقعا خیلی از نوشته هات میفهمم چقدر قلبت پاکه وچقدر زیبابین هستی مثل چهره ی بشاش و نورانی ات

          خداروشکر میکنم برای وجودت دراین مکان زیبا و اینکه این لحظه دارم برات مینویسم از خوشحالی

          آرزو میکنم واز خدا میخام بزودی کامنت موفقیتت در کسب وکارنقاشی ات رو بخونم

          خانم هنرمند درپناه ربّ مهربان باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 696 روز

            به نام ربّ

            سلام فاطمه جان

            این پیامت برای من یه حرف بزرگ و یه وعده بزرگ‌ از طرف داشت :

            چی بگم طیبه من هرچی ک خاسته بودم توی این 2سال رقم خورده خدا میدونه ک من 5 سال دیگه کجام وشکی ندارم ک اگر درست مسیرو طی کنم ب هرچی ک میخام میرسم حسم گف برات بنویسم دوباره

            اینو دریافت کردم که

            طیبه جانم

            عشق دلم

            تصمیم امروزت رو گرفتی در جمعه بازار پل طبیعت

            اگر مسیر رو درست بری که همین مسیر درست تو هست

            که متمرکز بشی روی قوی کردن باورهات

            باورهات قوی بشن خدا بهت پاسخ میده طبق باور های تو

            و بعد قدم هات رو با قوی شدن باورهات برمیداری

            تو هم مثل فاطمه جان در دفترت نوشتی

            تو همه به تک تک اینها میرسی

            و دو سالی که پا در مسیر آگاهی گذاشتی تو هم خیلی تغییر کردی

            پس ادامه بده

            و ببین چقدر زندگیت رو تغییر میدم

            سپاسگزارم ازت فاطمه جان خدا سلامتی بده به عشق دلت

            عشق دلت گفتم یاد خواسته ام افتادم

            از خدا خواستم به منم عشق دلی عطا کنه که خداگونه وآگاه باشه و باهم در کنار هم آزادانه و با عشقی که آزادانه هست ،لذت ببریم از جهان هستی و باهم خدارو یاد کنیم و سپاسگزارش باشیم

            و کلی خواسته دیگه نوشتم

            و رها کردم و الان دارم لیاقتمو برای اینکه چجین عشق دلی به زندگیم بیاد ،نشون میدم

            آخه تازه یاد گرفتم که اگر من هرچیزی رو که میخوام داشته باشم ، لازمه اش اینه که اول لیاقتمو نشون بدم

            مثلا عشق دل آگاه و خداگونه و با احترام و مهربان و ارزشمند و رها و آزاد و … خواستم

            اول خودم با احترام باشم و اول به خودم عشق بورزم و به جهان هستی و انسان ها عشق بورزم و بعد همونجور که دوست دارم عزیز دلم باشه ،خودم شخصیتم رو بسازم ، تا در زمان مناسب بهم داده بشه

            نه فقط عشق دل ،بلکه همه آنچه که میخوام ،باید اول من فرکانس لیاقت دریافتشو ارسال کنم

            خدایا شکرت

            پیامت برای من خیلی حس خوبی داد که رها باشم و سعی کنم احساسم رو خوب نگه دارم

            بی نهایت عشق خدا در زندگیت باشه و ثروتمند و سعادتمند باشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی خیلی جالب بود صحبتاتون مثل همیشه

    بخصوص اونجا که گفتید با مترجم به تندی حرف زدم و ارتباطو قطع کردم

    اینجا خیلی برای من درس داشت اگه شما ترس داشتین و به حرف مترجم گوش میکردی شاید کارتون بیخ پیدا میکرد و متهم میشدی به کار نکرده

    اگه کسی دیگه بود با خودش میگفت بزار هرچی مترجم میگه گوش کنم بالاخره اینا بهتر از من قوانین اینجا رو بلدن بزار کار خراب تر از این نشه و از این حرفا و تسلیم ترسشون میشدن

    واقعا درست میگفتین که جهان به شجاعان پاسخ میده

    این شجاعت شما قابل تحسینه این اعتماد به نفسی که باعث میشه شما با قدرت تمام حرف مترجم رو نادیده بگیری و کار خودتو بکنی

    آفرین بر شما👌👌👌👌

    امیدوارم بتونم هر لحظه از شما درس بگیرم و تو زندگیم پیدا کنم

    در پناه خداوند سالم و تندرست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2162 روز

      سلام و درود به شما دوست عباسمنشی ام

      سلام به شما مرضیه عزیز

      چقدر قشنگ تو کامنتت به نترسیدن استاد و تسلیم حرف مترجم نشدن اشاره کردی.

      اینکه ” جهان به شجاعان پاسخ میده”

      و اقعا برای کنترل ذهن و نترس بودن و ایمان خودمون رو بخدا نشون دادن شجاعت لازم ذاریم . جهان به شجاعان پاسخ میده.

      براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند یکتا میخوام.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مرضیه گفته:
        مدت عضویت: 1852 روز

        سلام به فهیمه ی عزیزم

        ممنون از شما

        امیدوارم شمام در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشید من خودم ترس پاشنه اشیل م حساب میشه و باید خیلی روش کار کنم ایشاله خداوند بهمون ایمان و جسارت بده تا به جایی ببرسیم که نترسی داشته باشیم و نه غمی

        شاد و پیروز باشید عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    الیاس زندیه گفته:
    مدت عضویت: 1669 روز

    درود بر همگی

    اینقدر خوشحالم و هیجان زده هستم و منتظرم که صحبت من با استاد منتشر بشه خیلی کیف داد دوستان نکته های اون فایل رو در قسمت خودش میگم اما یه نکته هست که نمیشه نگم اونم اینه:

    من صحبت های استاد گفتند که من با همین قوانین و با همین روش ها به این مرحله و به این نقطه از زندگیم رسیدم که هر چیزی که می خوام از لحاظ مالی از لحاظ سطح اجتماعی ،روابط , سلامتی و غیره دارم اما من باور نمی‌کردم که این نتایج فوق العاده از این تمارین و آگاهی ها اومده باشه و آنقدر اون نتایج استاد بزرگند که آدم باورش نمیشه که با همین‌ کنترل ذهن توجه به‌ زیبایی ها عمل کردن به الهامات، سپاسگزاری و غیره باشه و من دنبال یک روش عجیب و غریب و خاص بودم و دوستان راستش رو بگم شاید کنترل ذهن سخت باشه که استاد خواهند گفت در این جلسات اما اگر نتایجش رو ببینیم هیچ سختی ای در اصل نداره اونقدر که اتفاقات زندگی شیرین میشه و استاد هم با حرکت در همین مسیر واقعا با همین وسایل و ابزار و با همون سیستم جهان هستی با تعهدشون رشد کردند و به این مرحله پیشرفته رسیدند که از مادیات ، سلامتی و روابت و معنویت پر شدند که تنها مسیر برای قناعت از ثروت پر شدن هست استاد مثل یک قهرمان المپیک هستند ورزشکاری که روز اول تئوری رو یاد می گیره که متوجه بشه اون ورزش چیه بعد کم کم این پله ها رو میره بالا و بعد از ۱۰ سال می بینیم که قهرمان المپیک میشه خوب قطعا اگر اون موقع بگیم بریم قهرمان المپیک بشیم ما هم میتونیم اما بچطور ؟

    با همون رویه‌ای که اون طی کرده و با اون باورهایی که ساخته و با عمل اعمالی به ما گفته میشه (به همه گفته میشه حتی تو) ،طی کردن همین مسیر را پیش بگیریم و به مقصد برسیم اما هدف رو باید بسازیم هیچ جا نمی فروشن و ساخت و سازش زمان می بره آما اگر تکاملش طی بشه همان نتیجه و همان تجربیات وارد زندگیمون می شه و اینجوری بگم استاد عباسمنش از خودمونه و مثل خود ماست و تنها تفاوتش تعهد و انجام آنچه به او گفته می شود و حرکت در این راه هست

    تقدیم به خانواده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    کلاهبردار خدا و همه گفته:
    مدت عضویت: 1856 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان هم خانواده ای عزیزم

    اینا تمام نکاتی بودند که من حین یادداشت برداری از فایل گفتگوی شماره 22 از شما و بچه ها یاد گرفتم.

    _از هر جنس اطراف و دیگران باور درشما ایجاد کنند همان نگاه را خواهید داشت.

    _ من لایق هر چیز خوبی هستم بی دلیل بی دلیل.

    هر چیز خوبی امکان پذیر است و می شود بابا می شود.

    _ذهن به صورت مختلف سم پاشی وشستشوی مغزی شده، مثبت اندیشی یعنی ما به همه چیز مثبت نگاه کنیم تا به مشابه آن مثبت ها هدایت شویم.

    _سعی کنید نگاه خود را به مثبت ها و زیبایی ها بگذارید.

    _دنبال اتفاق مثبت رو بگیر و هی ادامش بده تا نگرشت مثبت بشه.

    _ممکن است باد مخالف هم بوزد اما ما باز هم مثبت می مانیم.

    خدای من خدایی هست که هر چی بخواد و بخوای بهت می ده.

    _ به هر چی باور داشته باشی (باور نه فکر یه روزه) همونو دریافت می کنی.

    _هیچ کس حق قضاوت آدم ها را ندارد.

    _در صلح بودن باخود یعنی آرامش داشتن باعث تجربه اتفاقات خوب میشه.

    _ذهن ذاتش منفی نگره باید تحت تعلیم و آگاهانه مثبت نگرش کنیم. اینم با تمرکز با خوبی ها اوکی میشه.

    کنترل ذهن اصلا کار راحتی نیست برا همین خیلی ها نمی تونند موفق بشند.

    باید باید ذهن کنترل بشه و سعی کنیم نگاهمون به هزار اتفاق به ظاهر بدی باشه که خیر شدن، پس به کنترل ذهن ادامه می دهیم.

    _اصلا منفی ها رو دنبال نکنید، در موردشون صحبت نکنید و خلاصه پیشون رو نگیریم فقط و فقط کنترل ذهن تا حد زیاد

    _ نگاهتون رو اونقد مثبت نگه دارید تا اتفاقات مثبت بیشتر و بیشتر بشه و بازی به نفع شما تغییر کنه

    خدایا کمکم کن درسامو با دلم بفهمم که فقط با مرور و تکرار امکان پذیره

    ممنونم استاد عزیز و دوستای خوبن🌺😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1957 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه

    سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم عاشقتونم ❤❤❤

    پیش فرضهای ذهنی دوستان در مورد آمریکا و تغییرات این پیش فرضها که بعد از دیدن مستند سفر به دور آمریکا و زندگی دربهشت در دوستان ایجاد شد

    مهدی عزیز که از این تغییر پیش فرضهای که از طریق رسانه تلویزیون و گفتگوی مردم جامعه ایجاد شده بود با دیدن این مستندها تغییرات تو ذهن وباورهاشون ایجاد شده بود گفتند و همچنین امید عزیز که اصفهانی هستند و لهجه شیرین و زیبای اصفهانی رو داشتند و الان ۵ سال هست که مهاجرت کردندبه لس آنجلس و از طریق ویزای دانشجویی اومدند آمریکا و گفتند که چقدر عالی پیش فرضهای ذهنی که دوستانشون داشتند و بهش انتقال می دادند رو نپذیرفتند و به اون حرفها توجه نکردند که می گفتند تو سفارت به مشکل برمیخوری و…. و ایشون تو اتریش رفتند سفارت آمریکا و ۸ صبح مصاحبه کردند و ۲ بعد از ظهر در زمان ریاست جمهوری ترامپ ویزای ایشون آماده شد و چون به اخبار و رسانه ها که این پیش فرضهای ذهنی بد رو در مورد آمریکا میساختند توجه و نگاه نمی کردند با یه ذهن پاکی وارد آمریکا شدند و همه چی نرمال و طبیعی و خوب پیش رفته و از تجربیاتشون تو هفته اول حضور تو دانشگاه گفتند که با اینکه زبان انگلیسی خوب بلد نبودند سعی کردند با مردم ارتباط بر قرار کنند با اینکه براشون سخت بوده و خیلی زود متوجه شدند که هیچ تبعیضی قائل نمیشند و براساس رنگ پوست و یا ملیت و نژاد شایستگی افراد رو نمیسنجند و خیلی برخورد خوبی با مهاجرینی که هندی بودند و از دبی و یا پاکستان و یا آفریقایی تبار و ایرانی بودند داشتندو هیچ تبعیضی قائل نمیشند

    توضیحات استاد عزیزم که بسیار دقیق و زیبا بود در مورد نوع نگاهی که بر اساس اعتماد به نفس افراد شکل و جهت دهی میشه

    کمبود اعتماد به نفس که این پیش فرض ذهنی رو در ما ساخته که خارجی ها (هندی ،عرب،انگلیسی ،آمریکایی و…) از ما بهترند،حرفه ای تر هستند با کلاس ترند ،فوق العاده تر هستند این باعث میشه من وقتی میرم یه کشور خارجی هی به خودم بگم من حالا طوری رفتار کنم که بی کلاس دیده نشم اگر این کار رو بکنم در مورد من چی فکر میکنند و این ذهنیت منو میبره به سمت باورهام چون کار جهان اینه که به سمت باورها وفرکانسهام هدایت میکنه

    اعتمادبه نفس کاذب که دیگه از اون ور بوم میافتند و میگند هنر نزد ایرانیان هست وبس ،ایرانیها نژاد آریایی و برتر هست و علم ودانش بالایی داره و خدا رو باور دارند و….. البته همه اینها تو حرفه تو عمل که تو محیط خارج از کشور قرار میگیرند اصلا طبق گفته هاشون عمل نمیکنند چون این اعتماد به نفس نیست غروره و طبل تو خالی هست (هر دو نوع این نگاه اشتباه و ضربه زننده هست هییییچ تبعیضی نیست ما ایرانی هستیم و اونها هم خارجی هستند ما با هم برابریم فقط گذشته و تجربیات متفاوتی داریم و این باعث برتر شدن نیست ما برابریم اگر ما با خودمون در صلح باشیم در آرامش باشیم واحساس خوبی رو داشته باشیم ما اتفاقات خوبی رو تجربه میکنیم و با افرادی که اونها هم با خودشون در صلح هستند و احساس خوبی رو دارند برخورد میکنیم )

    ((توجه به نکات مثبت به صورت اگاهانه ))

    خاصیت ذهن اینه که اگر ۱۰۰۰ بار ازت تعریف بشه آرزوی خوب برات بکنند و ۱ بار ازت بد بگن توهین کنند اون یکبار بدی رو تو ذهنش نگه می داره و بولدش میکنه این خاصیت ذهنه اما کاری که ما باید بکنیم اینه که اگاهانه رو ذهنمون کار کنیم باید اون ۱۰۰۰ بار تعریف رو تو ذنمون بولدش کنیم و اون یکبار بدی رو بهش توجه نکنیم چون توجه بیشتر باعث میشه اون موضوع بد بیشتر رخ بده باید هر موضوع خوبی که پیش میاد رو هی در موردش صحبت کنیم بولدش کنیم بهش توجه کنیم تا اتفاقات خوب بیشتری برامون رخ بده

    استاد اون خاطره ای که از رفتنتون به سالن کشتی تو لس آنجلس برای دیدن کشتی تعریف کردید و اون لحظه تصمیم گرفتید که بدون توقف مسافت ۴۰۰۰ کیلو متری رو برید و اون اتفاقی که تو نیو مکزیکو براتون افتاد و برخورد تند اون پلیس و کنترل ذهن و احساسی که شما کردید با اون همه خستگی راه خیلی برام درس داشت و تحسین میکنم آزادی مالی شما رو که تو همون زمانی که تازه یک ماه بود اومده بودید آمریکا اون ماشین حرفه ای تراک چهار در سیلور لیمیتد رو خریده بودید و اون پلیس هم دچار سوءبرداشت شده بود که شما ماشین رو از کجا آوردید و اتفاقاتی که تعریف کردید که اون پلیس این پیش فرض ذهنی رو هم داشت که ممکنه شما غیر قانونی از مرز اومده باشید فراری باشید واز مکزیک اومده باشید باعث شده بود که رفتار درستی نداشته باشه و فکر کنه که شما دروغ میگید و مجبور شدید که اون برگه ها رو امضاء کنید شما تو اون شرایط سخت که اون همه مسافت طولانی رو رانندگی کرده بودید و بودن مریم عزیز و مایک عزیز تو ماشین و این نگرانی که باید بری دادگاه خیلییییییی کار سختی هست که ذهنتو کنترل کنی و اصلا کار راحتی نیست و واقعا این کار تمرین میخواد که احساست بد نشه که صددرصد اتفاقات بدتری رو تجربه میکنی چون این قانونه بدون تغییر خداونده و با کنترل ذهن مسیر رو ادامه بدید و به دیدن کشتی رسیدید و تو اون مسابقه هم در اخر ایران برنده شد و احساستون بهتر و بهتر هم شد

    استاد عااااشقتم که انقدر واضح توضیح دادید که چه نجواهایی داشتید و چقدر احساستون دچار نوسان میشد و چقدر تلاش کردید که بتونید ذهنتون رو کنترل کنید تو اون ۲تا ۳ ماهی که موعد دادگاه شما تو نیومکزیکو بود ایالتی که بیابونی هست و۱۰۰نفر جمعیت اون ایالت بود و باید حتما از فلوریدا با هواپیما میرفتید تا فرودگاه و از اونجا هم با ماشین یه مسافتی رو طی میکردید تا دادگاه و اما نجواهای ذهنی : اگر این موضوع باعث بشه مجرم سابقه داربشم و تو گرفتن اقامتم به مشکل بر بخورم . من چند تا برگه امضاء کردم خدا میدونه اونها چی بود . زبان بلد نیستم از خودم دفاع کنم و….. خیلیییییی سخت بوده کنترل ذهن و شما گفتید که مثل یو یو هی احساس شما بد و خوب میشد و تو اون همه اتفاقات به ظاهر بد شما گفتید الخیر وفی ما وقع حتما خیّر میشه آخرش و اومدید با اون همه سختی به نیومکزیکو و تو دادگاه حاضر شدید

    تو این مرحله با مترجم باید صحبت میکردید تا حرفهای شما رو انتقال بده به قاضی و تمام حرف اون مترجم که فقط میگفت که شما فقط بگو چشم و اتهامات رو بپذیر و هر چقدر شما میگفتید نه حرفهای من رو بگو قبول نمی کرد چراااااا ؟چون می ترسید شغلش رو از دست بده .چون به پول این کار نیاز داشت و…. کار درستی که شما استاد شجاعانه انجام دادید نخواستید مظلوم واقع بشید و از حقتون دفاع نکنید کاملا شجاعانه اون مترجم رو کنار گذاشتید و تصمیم گرفتید به هر طریقی شده خودتون از حقوق خودتون دفاع کنید و جهان وقتی این شجاعت شما رو با باورهای درست دید هدایتتون کرد به قاضی که ۱۵ سال ایران بوده وبه نیرو هوایی ارتش در زمان شاهنشاهی آموزش میداده و زبان ایرانی رو کاملا بلد بود و خاطرات خوبی از ایران داشت وکلی باشما ابرانی حرف زده و با احساس خوب و آرامشی که داشتید تونستید از خودتون دفاع کنید و کاملا همه چی به نفع شما تمام شد و پرونده بسته شد و حتی در تماس تلفنی که گرفته شد رئیس پلیس بعد از فهمیدن این اشتباه از شما عذر خواهی کرد وقتی بتونی ذهنت رو کنترل کنی و احساست رو خوب نگه داری و به خدا توکل کنی و بگی حتما خیّر میشه اتفاقات به گونه ای پیش میره که شما با قاضی مواجه بشی که زبان فارسی بلده و راحت با شما صحبت میکنه و رفع اتهام میشه و حتی از شما عذر خواهی هم بشه و اون برخورد درست قاضی که کاملا به حرفات گوش میدند و حتی اگر اشتباه رخ داده باشه عذر خواهی میکنند این ذهنیت رو تو شما ساخت که چقدر عادلانه رفتار میکنند و هیچ تبعیضی نیست و چقدر با این ذهنیت درست گفتید با پلیس های خوب و وظیفه شناس زیادی برخورد کردید و با کنترل ذهن همه چی درنهایت به نفع شما پیش رفت این نگاه مثبت و کنترل ذهن هست که شما رو هدایت کرد به قاضی که زبان فارسی بلد بود و اون بگ گراند رو در مورد ایران و خاطرات خوب رو تو ایران داشت و کارها رو به خوبی پیش رفت

    استاد چقدر این گفتگو عااااااااالی بود چقدر صحبتهای شما پر از آگاهی بود این فایل گنج هست مثل همه فایلهای شما که گنجه خداروشکر که تو این سایت الهی و مسیر الهی هستم استاد با تمام وجودم از شما تشکر میکنم و از صمیم قلبم سپاسگزارم برای این گفتگوی زیبایی که به رایگان در اختیار مامیزارید عاااااشقتم ❤❤❤❤❤❤

    خدایا عاشقتم که عاشقمی❤❤❤❤❤سِودا❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    ملیحه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1610 روز

    سلام به استاد مهربونم و دوستان عزیزی که با گفتن تجربیات قشنگشون به ما امید میدن، که وقتی اونها تونستن پس ما هم میتونیم به آرزوهامون برسیم.

    استاد عزیز شنیدن این داستان از زندگی شما زمانی که اصلن انتظارش را نداشتین، خدا می‌داند که چقدر چراغها را در ذهنمان روشن کرد، هر کدام از ما در مسیر هر روزه زندگی مان با اتفاقاتی روبه رو می‌شویم که اگر ذهنمان را نتوانیم کنترل کنیم حتی اون اتفاق به ظاهر کوچیک میتونه به یه اتفاق بزرگ و سخت و یک نتیجه بندی کاملن اشتباه تبدیل بشه که تموم ساخته هامون رو از بین ببره.

    استاد جان با تمام وجودم، داشتم به داستانتان گوش میدادم، جوری که خودم لمسش کنم و اونجای داستان که زیر بار حرف زور نرفتین و مترجم رو رَد کردین چقدر نشون میداد که شما در هیچ شرایط مطیع کسی که به شما اشتباه رو جوری نشون بده که حقیقت امر هست و چاره ای جز پذیرشش ندارین، نیستین و نخواهین بود که این خودش یک لطف الهی است.

    و اما قاضیِ که دیدگاه مثبتی نسبت به ایران از زمان خدمتش داشت و تونست حرفهای شما رو متوجه بشه.

    و این جز معجزه، جز لطف و رحمت الهی چی میتونست باشه؟!؟! 😭

    خداوند گر ز حکمت ببندد دری

    ز رحمت گشاید در دیگری

    الحق که نفستون حقِ استاد، شما دارین نشون میدین که بابا کنترل ذهن در هر شرایط و برای هر مخلوقی پیش میاد باید یاد بگیریم که اونقدر روی ذهنمون روی نجواهای ذهنیمون کار کرده باشیم که جنسشون رو بشناسیم اینکه از طرف خداست یا شیطان به نظرم بزرگترین نشونش همون چراغ بنزین ماشین(احساساتمون) هست.

    شما اونجا هم خسته بودین و هم اینکه متحیر از رفتار اون مأمور و نمیتونستین کاری انجام بدین، این نجوای الهی بود که به قلبتان آمد تا در آن لحظه برگه ها رو امضا کنید که به زندان نروید و بقیه ی راه با خودش بود که خوب میدونست که چه جوری انجامش بده و بهترین حال این بود که شما با اون مامور وارد بحث نشین، یا اینکه نپذیرفتن تا همون حرفهایی که مترجم میگفت شما تکرار کنید و با اینکه به زبان مسلط نبودین اما ایشون رو رَد کردین و این هم نجوای الهی بود که تو شرایطی قرار بگیرید که خودتان بخواهین صحبت کنین نه کسی جای شما.

    و اونجا بود که خدا نیروهای کمکی الهی را برایتان فرستاد، کی؟؟! زمانی که شما به خودتان اعتماد کردین زمانی که شما به قلبتان گوش کردین نه به ذهنتان که هزاران دلایل منطقی برای گمراهی تان داشت و این کارِ بسیار دشواری ست.

    استاد اونجا که گفتین وقتی قاضی از من پرسید که اهل کجا هستی؟! من گفتم ایران و اون گفت من ایران زندگی کردم، یعنی اونقدر قلبمو لرزوند که خود خدا میدونه، اشکهایی از سر حیرت و شوق بر گونه هایم جاری شدند. آره اینه وعده ی خداوند به توکل کنندگانش، این است همان رحمتی که ازش حرف می‌زند همون چراغ توی تاریکی ها همون نور روشن تو دل سیاه شبها، خدای ما بسی مهربان است🥺😭😭😭

    و این شما بودین که با تکرار این موضوع که شرایط بلکه به ظاهر بد است اما هر بار این خدا بوده که شرایط بد رو برای من به خیر تبدیل کرده و اونقدر این جمله رو تکرار کردین تا اون چیزی اتفاق افتاد که به لطف الهی به نفع ‌شما بود

    استاد عزیز در مورد بحثتون که قبل از دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا چه نگرشی به آمریکا داشتم و الان چه نگرشی دارم باید بگویم که:

    خدا روشکر در خانواده‌ ی ما به دلیل عدم علاقه ی مادرم به اخبار از شنیدن خبرهای این چنینی دور بودیم، ولی در مدارس، اون هم شهر قم که خودتون خوب میدانید و به زمان ما دهه ی شصتی ها اونقدر در مورد آمریکا در مدارس بد میگفتن که ذهنمان را تغییر دادند.

    ساعتها ما رو در دِل سرما و گرماها توی صفهای صبحگاهی نگه می‌داشتند و از آمریکا و اسرائیل و… بد میگفتن که باور کردنی نیست.

    یادم است که ناظم دبیرستانمان برای اینکه آدامس جویدن رو از ما دور کنند اون رو کار شیطانی و حیوانی از طرف آمریکا میدونست و در صف توی بلندگو با گفتن اسم اون شخص او را مورد توهین قرار می‌داد.

    در جلسات اولیاء و مربیان هم مغز مادرهامون رو مورد حمله قرار می‌دادند، خوب یادم هست که به مادرها گفته بودند، آمریکا در آدامس های وارداتی اش محلولی قرار داده است که موجب حامله شدن دخترهایتان میشود🥴😅تا این حد و از اون موقع فقط آدامس شیک یا خروسی (که فکر کنم شما خوب یادتان باشد) در مغازه ها وخانه ها خریداری میشد😂

    خلاصه اینکه هر اتفاقی در دنیا و عالم می افتاد از چشم آمریکا دیده می‌شد، بزرگانی دینی را به مدارس می آوردند که از آمریکا و توطئه های شیطانی اش ساعتها برایمان حرف بزنند و این باورها در ذهن من برای آمریکا ایجاد شده بود که :

    آمریکا شهر دروغها، نیرنگها، فریب هاست.

    شهری که در آن هر شخص اسلحه داره و به راحتی می‌توان شخص دیگری را بکشد.

    شهری که بنیان خانواده، عشق، عاطفه در آن نیست درست یک شهر بی روح.

    شهری که در آن چیزی به نام حقوق انسانی وجود ندارد و در خیابان هایش هر روز و هر لحظه صدای آژیر ماشین پلیس، تعقیب و گریز، صدای اسلحه و… شنیده می‌شود.

    اما با دیدن سریال‌های دوست داشتنی شما دیدگاه من به آمریکا نه ۱۸۰ درجه میشه گفت بلکه ۳۶۰ درجه تغییر کرد.

    آمریکا در ذهن من به شهری پر از آرامش، آزادی در عمل تبدیل شد.

    شهری که صمیمت خانوادگی، احترام به یکدیگر، حقوق فرزندی، استقلال کودکان و….. در آن موج می‌زند.

    کودکانی که در کنار مادر و پدرشان از زندگی لذت می‌برند بدون اینکه همیشه کنترل شوند، بدون اینکه از زمین خوردنشان بترسن، بدون اینکه سرزنش شوند، کودکان شادی که انقدر اعتماد به نفس دارند تا در مورد یک موضوع به ظاهر کوچک آنقدر زیبا صحبت می‌کنند که شما استاد عزیز با اون همه معلوماتتان به پای صحبتشان بدون هیچ خستگی می‌نشینید، آن قدر اعتماد به نفس دارند که با شما به مسابقه بنشینند، اینها همه قابل ستودنی است.

    آمریکا شهری است قانونمند که بر اساس عدالت پیش می‌رود نه کسی رو بی طرف قضاوت می‌کنند و نه یک طرفه به قاضی می‌روند.

    شهری که انسان‌ها از روز هایشان نهایت لذت را می‌برند به جای حسرت خودن اینکه فلان چیز را چرا او دارد و من نه، می‌پرسند و در موردش اطلاعات می‌گیرند و اگر خواستند همان مورد را در قالبی دیگر که از دستشان برآید، برای خود فراهم می‌کنند و لذتش را می‌برند .

    شهری که به طبیعت و حیات وحش احترام می‌گذارند و همه جا پاکیزگی و زندگی موج می‌زند.

    و آدمهایی که در لحظه حال زندگی می‌کنند و به جای نگرانی های فراد به دنبال این هستند که چطور امروز را بگذرانند، تا نهایت استفاده از آن را ببرند.

    آدمهایی که شکر گذار خداوند و نعمتهایش هستند و کوچکترین لطف الهی را جهت شکر گذاری از دست نمی‌دهند.

    شهری قانون مند که ترافیک، بی بند و باری در رانندگی و جاده هایش نیست.

    و خلاصه آمریکا برای من تبدیل به قاره ی رویایی شده و من اکنون برای مهاجرت دومم پِلان اومدن به آمریکا را در ذهنم گذاشته ام و هر روز با ویدئویی که از زندگی رویاییم ساخته ام تصور زندگی در آنجا و دیدن شما دو عشق الهی را دارم.

    استاد چه خوب که شما هستین و چه خوب که من شما را شناختم خدایم را هزاران بار شکر می‌گویم برای این لطفش و از او برایتان سعادتمندی روز افزون می طلبم.

    به امید دیدار استاد عزیزم 🙏🙏🙏🙏🙏😊🌺🌺🌺🌺🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: