https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-17 06:29:212024-04-23 07:41:15گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و “پایداری نتایج”
108نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از وقتی تمرکزمو بیشتر گذاشتم روی نقاشی ایده های جالبی بهم داده میشه
امروز صبح که بیدار شدم تا برم کلاس رنگ روغنم
نزدیک خونه مون یه پارکه و همیشه وقتی از اون مسیر میرم به درختا توجه میکنم
اما این بار وقتی نگاه میکردم درختا رو و به کاجای روی درخت نگاه میکردم یهویی تصویر یه گردنبند اومد جلو چشمم که با میوه درخت کاج درست شده
با دیدن اون تصویر حس کردم بهم گفته شد کاج هارو بردارم و دونه دونه بازشون کنم و گردنبند بسازم روی چوب و نقاشی کنم به طلا فروشیا بفروشم ، که قاب کنم و بخرنبزنن به دیوار مغازه شون
قشنگ تصویرش جلو چشمم اومد
با اینکه نمیدونم وقتی به این ایده عمل میکنم چی قراره بشه ،ولی دارم انجامش میدم
تا شنبه هفته بعد حداقل دو تا تابلو بسازم
امروز قرار بود شام بریم خونه داییم و به مادرم گفته بودم بیا تجریش و یکموسایلامونو بفروشیم و از اونجا بریم مهمون
وقتی رسیدم تجریش ،امروز خیلی بی قراری میکردم چون تصمیم گرفته بودم دیگه مواد قندی رو سعی کنم حذف کنم
دلم میخواست پیراشکی شکلاتی بخرم اما مقاومت کردم در برابر این خواسته و نخریدم
چون دلم میخواد که به بدنم برسم
و دوست دارم حالش بی نهایت عالی باشه
و صبح برای بدنم پروتئین دادم میخوام لیاقتمو نشون بدم برای دریافت دوره قانون سلامتی
حس میکنم اگر لایق بودنمو نشون بدم و آگاهانه تصمیم بگیرم که یه سری مواد غذایی مثل شکر که هر روز بیشتر میخورم و کم کنم و بعد حذف کنم ، اون موقع میتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم
وقتی رسیدم با بچه های کلاس صحبت میکردیم تا استاد بباد وقتی اومد و شروع کردیم به دیدن کارش تا ازش یاد بگیریم ، درمورد کتابی که گفت نوبتی بخونیم ،و اول داد به من گفت تو بخون طیبه
و بعد کلی توضیح داد
تو کتاب مبانی زیبا شناسی درمورد حس مشترک صحبت میکرد ،ازمون پرسید حس مشترک چیه ؟؟؟
و کسی ندونست
وقتایی که ازمون سوال میپرسه که درمورد هنر هست و ما جوابی نداریم بدیم ،میگه حیفه که دارین نقاشی میکنین اما هیچی درمورد نقاشی نمیدونین و این بده
و مدام بهمون میگه که کتاب بخونیم درمورد هنر
وقتی حس مشترک رو توضیح داد و گفت مثال میگم ، یه آلوچه میبینین ،بدون اینکه اونو بخورین دهنتون آب میفته و هم زمان میدونین که ترشه و سفته ، پس همه اینا حس مشترکه که بین 5 تا حواستون هست و همه رو باهم حس میکنین
چیزای جالبی میگفت خیلی خوشحالم که ازش یاد گرفتم
حرفای خیلی زیادی رو همگفت اما دقیق یادم نموند خیلی دوست دارم وقتی به نقاشی نگاه میکنم و تمرکزم به یادگیریه ،هم زمان گوش بدم به کتاب و یا صحبت های استادم یادم بمونه
ولی برام عجیبه ، وقتی تو خونه نقاشی میکشم و کار میکنم ،برعکسه انگار دستام خودشون حرکت داده میشن و من تمام صد در صد حواسم به گوش دادن به فایلای استاد عباس منش و فکر کردن به حرفاشون هست
نمیدونم دلیلش چیه که نمیتونم حواسمو جمع کنم سرکلاس و هم نقاشی رو یاد بگیرم و هم گوش بدم به حرفای استادم
یه چیز خیلی خیلی جالب تر اینکه ،من از وقتی تو تمرین ستاره قطبیم مینویسم که دلم میخواد امروز سر کلاسمون درمورد چیزهایی صحبت کنیم که آگاهیمو بیشتر بکنه ، به طرز شگفت انگیزی استادم درمورد چیزایی صحبت میکنه که به دردم میخوره و یاد میگیرم
وقتی کلاسم تموم شد از استادم رنگ فوق آرتیست خریدم
چقدر برای من ، دیگه عادی شده رنگ خریدن
اونم رنگ فوق آرتیست که استادا دارن
یادمه چند ماه پیش من پول یه رنگ رو هم نداشتم که ارزونترین رنگ آرتیست بود و رنگ سفید بود که 300 تمن بود
اما الان به راحتی یه رنگ فوق آرتیست خریدم و قراره دو تا رنگ هم از استادم بخرم
که قیمتاشون 680 و 980 و 680 هست
خدایا شکرت چقدر تو خوبی آخه ، سپاسگزارم
خیلی حس خوبی دارم وقتی رنگ میگیرم
و با اینکه رنگ گرفتنم راحت و عادی شده ، وقتی استادم گفت این رنگو بخرین سریع من گفتم میخوامش
با اینکه قبلا هرموقع میگفت این رنگو بخرین ،من سکوت میکردم و تو دلم میگفتم کاش پول داشتم و رنگارو میخریدم و نگران بودم که کی میشه بخرم
وای خدای من بی نهایت ماچ بهت که انقدر تو این سه ماه کمکم کردی که علاوه بر اینکه الان میتونم راحت رنگ بخرم
تا اردیبهشت ماه هم شهریه کلاسامو کنار گذاشتم
این یعنی پیشرفت
این یعنی اینکه من قدم برداشتم که الان تا 5 ماه پول شهریه مو دارم
و نگرانی ندارم بابتش
و الان فقط تمرکزم رو دادم به نقاشی و ایده هایی که خدا بهم داده که روی برگ درختا نقاشی بکشم، دارم کار میکنم
خدایا بی نهایت شکرت
هرچیتشکر کنم بازم کمه
وقتی رنگمو گرفتم و زنگ زدم به مادرم که بهش بگم کلاسم تموم شد ،گفت رسیده تجریش
منم رفتم جای همیشگیمون وایسادم و باهم که رفتیم پر از نگهبان و پلیس بود که نمیذاشتن هیچ دستفروشی وسیله هاشو بچینه به روی زمین و بفروشه
من که بکم نشستم ،مامانم رفت تب جوش بگیره
دیدم یه دست فروش کیفاشو گذاشت تا بفروشه ، منم دیدمش و رفتم به پلیس گفتم ببخشید شما نمیرین؟؟
تعجب کرد گفت چطور مگه
گفتم هیچی موتورتون اینجاست گفتم اگه میرین که من اینجا وسیله هامو بذارم
گفت مشکلی نیست بفروش کنار موتورم
و منم به حرفش کارامو پهن کردم و همین که گذاشتم نگهبان گفت خانم کی گفت پهن کنی ، تا ما اینجاییم کسی دست فروشی نمیکنه ، صبر کن ما بریم بعد
اون لحظه حس کردم ترسیدم که نباید میترسیدم
از خودم پرسیدم طیبه چرا وقتی بلند داد زد خانم جمع کن ، ترسیدی ؟؟؟؟!!!
چه فکری داشتی که ترسیدی
و وقتی بهش فکر کردم متوجه شدم که
به این خاطر ترسیدم که حس میکردم قدرت داره و میتونه وسایلامو برداره
خدایا منو ببخش که یه وقتایی که نه بیشتر وقتا اینجوری میترسم از گفتن اینکه خانم جمع کن
قلبم رو باز کن تا تسلیمت باشم و آروم باشم و شجاع و همه چی رو به خودت بسپرم
وقتی مادرم اومد دیگه خیلی وایساده بودن نگهبانا و من دیدم دیر میرسیم خونه داییم بدون اینکه یدونه بفروشیم با مادرم برگشتیم
تو راه یه چیزی دیدم که خیلی توجهمو جلب کرد
تمیزی بلال فروشیا رو دیدم
وقتی داشت بلال میفروخت و تو دستگاه بلال ها رو می پخت بعدش با دستمال تمیز میکرد دستگاهشو
دستگاهش خیلی تمیز تر بود به نسبت بقیه دستگاهای بلال فروشا و این یه حس فوق العاده ای بهم میداد
وقتی شب برگشتیم خونه کلی حس خوب داشتم و پر از انرژی
خدارو بی نهایت شکر میکنم که به من انرژی داده که وقتی از صبح کار میکنم و شب برمیگردم خونه بدنم هیچ دردی نداره و کاملا حالم خوبه
خیلی وقته که دیگه هیچ درد عمیقی در بدنم حس نمیکنم
خیلی وقته که دیگه شبا بلافاصله بعد اینکه چشممو میبندم به خواب میرم و هیچ دردی در بدنم حس نمیکنم
همه اینارو میتونم فقط به یه چیز وصلش کنم
به خدا
از وقتی به خدا وصل میشم و هر لحظه از روزمو رو که سعی کردم و باهاش صحبت کردم مثلا از 24 ساعت در روز حدودی بخوام بگم 15 ساعتشو یاد خدا بودم یا 10 ساعت
اون روزم کلا پر انرژی میشه
در صورتی که من قبلا تا یکم کار میکردم خسته میشدم و فقط در طول روز استراحت میکردم
اما الان کلی کیف میکنم و خدا داره کارای منو با قدرت خودش انجام میده و من فقط لذت میبرم
خدایا شکرت
برای تک تک اعضای این سایت پر از آگاهی ، بی نهایت عشق و شادی سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
فایل صوتی گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و “پایداری نتایج
من بدنبال موفقیت هستم بدنبال موفقیتی هستم که پایدار باشه پیشرفتی که پایدار باشه
سلام به استاد عزیزم و
سلام به خانم شایسته ی بینظیر و نازنینم.
درود و وقت بخیر خدمت همه ی نوری چشمی های خداوند در این سایت بهشتی
موضوع این گفتگو صحبت و سوالاتی که آقا ابراهیم عزیز مدیر فنی سایت در مورد تبلیغات از استاد پرسیدن و جواب و پاسخ دهی استاد در مورد چنین پرسش هایی
اینکه یک سوالی که پیش فرض ذهنی همه ی ماها هست اینکه بدون هیچ تبلیغی امکان پذیر نیست یعنی تبلیغ عامل مهمی برای رشد و پیشرفت هستش
سوال پیش آمده که از آقا ابراهیم پرسیده شده ..اینکه استاد در شروع کارشون یک دانشجو ساده بودند بتعداد سی تا کلاس در دانشگاه رفتند صحبت کردن و این خودش یعنی یک تبلیغی در دانشگاه بوده.
پاسخ استاد در مقابل چنین افرادی این است که اگر واقعا این کار جواب داده تو هم برو اینکار رو انجام بده و موفق بشو..
بعبارتی اینکه ما توانایی اینرو داشته باشیم که بتوانیم در حضور یک جمعی صحبت کنیم که بتوانیم دیگران را مجاب به شنیدن حرف های ما کنه خیلی کار مهمی هست یعنی باید آنقدر صحبت های ما ارزشمند باشد که دیگران هم تمایل به شنیدن این صحبت ها را داشته باشند
تبلیغات به شکل اینستاگرام و یا در فضای مجازی که باید بابت آن موضوع درخواستی مون پولی پرداخت کنیم خیلی فرق میکنه با اینکه خودمون بتوانیم صحبت کنیم و بقول معروف از خودمون مایه بگذاریم ..
در واقع استاد برای اینکه بتوانند در یک جمعی صحبت و سخنرانی کنند این تمرین رو انجام دادند در واقع تبلیغی برای پول ساختن نبود بلکه برای رشد و کسب مهارت در این زمینه بوده که پولی هم بابت این صحبت ها نگرفته بودند
اینکه بعضی ها اعتقاد دارند باید حتما پول تبلیغ بدهند تا مشتری پیدا شود .. ولی استاد بدون اینکه پول تبلیغی بدهند مشتری دارند .. این تفاوت رو استاد توضیح دادند
یکی از آن دلایلی که خیلی ها حاضرند بخاطرش هزینه ی تبلیغات بدهند یعنی بعضی ها دوست دارند که تبلیغ کنند و کلی هزینه کنند برای اینکه فقط و فقط جلب توجه کنند و معروف و مشهور بشوند یعنی به هر قیمتی شده دوست دارند معروف و مشهور شوند (بقول استاد بکشو منو خوشگلم کن بکشو معروف و مشهورم کن که مردم به من توجه کنند )
2ـــ دومین عاملی که مردم دوست دارند برای تبلیغات هزینه های زیادی رو بپردازند اینه که به قانون تکامل توجه نمی کنند و میخواهند یکدفع و یک شبه مشهور و معروف بشوند
اینکه من میخوام یک شبه پولدار بشم
آقا من میخوام یک شبه معروف بشم
من می خوام یک شبه به این خواسته ام برسم
من میخوام یکدفعه برم آن سر دنیا
من می خوام یکدفع دیده بشم
حالا با جراحی های عجیب غریب میخواهند خیلی زودتر دیده بشن ((باورهای کمبود))
من میخوام با آمپول و قرص و هزار یک چیز دیگه یک دفع بشم آرنولد و بدنم مثل اون بشه
3ـــ دیگر اینکه در قرآن هم گفته شده که کلا موجودیت انسان عجول بودنش هست
یعنی بخاطر طمعی که داره خیلی زود می خواد که به همه چی برسه .. همش زود زود می خواد به همه چی برسه
و همش بدنبال اینه که راه و روش هایی رو پیدا کنه که بتونه زودتر به خواسته اش برسه
نکته ای که استاد در اینجا اشاره کردند این بود که گفتند در واقع من بدنبال موفقیت بودم بدنبال موفقیتی هستم که پایدار باشه پیشرفتی که پایدار باشه
نه اینکه یک شب بیام بالا بعدش سریع بیام پایین همانطوری که افراد آمپولی و یک دفع و یک شبه آمدن بالا همانطور هم آمپولی پف شون می خوابه و یک شبه میان پایین.. خطاب به همانهایی که دوست داشتن یک شبه معروف و مشهور بشن همانطوری هم یکدفع و یک شبه فرو کش کردن و بسرعت پایین آمدن
موفقیت باید پایدار و دایمی باشه
کسانی که بدنبال موفقیت یک شبه هستند و خودشون رو به آب و آتیش میزنند که معروف و مشهور بشوند حتما با مخ هم به زمین می خورند
تنها راهی که انسان درس شو بگیره اینه که نیمکت نشین بشه و از دوره بازی خط بخوره1
یاد راه اندازی سالن آریشگاه خواهرم افتادم
خواهر من معاون شعبه ی بانک رفاه در یکی از شعبات کرج بوده .. موقعی که داشت بازنشسته می شد دخترش بهش پیشنهاد داد که یک سالن آرایشگاه بزننند ..
در واقع این داستان مال خیلی سال پیشه که من هنوز در مدار ور شکستگی پولی و مالی نیوفتااده بودم یعنی خانه و زندگیم هنوز سر جایش بود .. خلاصه ی داستان از این قراره که خواهرم
ظاهر قضیه رو خیلی قشنگ توضیح میدادند
به خواهرم گفتم می خواید چیکار کنید ؟؟؟
گفت.. اینکه می خواهیم یک سرمایه گذاری کنیم ..
گفتن دخترش دانشگاه گرافیک درس خوانده و چون رشته ی تحصیلیش با رنگ و شناسایی رنگ و هنر و غیره بوده به کار آرایشگرئ هم علاقه داشته رفته دوره های آرایشگری هم دیده و مدرک گرفته و از این حرفاااااا . میخواد کار رنگ مو رو انجام بده از طرفی هم کار ناخن و طراحی روی ناخن رو هم تازه یاد گرفته .
به خواهرم گفتم خب تو که کارت دفتری بوده و توی سالن می خوایی چیکار کنی .. خواهرم گفت آره منم رفتم دوره ی ماساژ روی پوست صورت با کرم فلان فلان رو یاد گرفتم . ولی من مدیریت و حساب کتاب سالن رو انجام میدم ..
یکی دو تا تخت هم برای اپیلاسیون با مواد گیاهی و غیره و کارمند استخدام میکنم و برای براشینگ یک حرفه ای میارم و برای اصلاح صورت و غیره و اِل می کنم و بِل میکنم و به منم پیشنهاد داده بودن که منم برم آنجا پیششون و دیدم افتاحییه زدن و کلی تبلیغات و چه سالنی اجاره کرده بودند و تشکیلاتی کاغذ دیواری آنچنانی زده و میز و مبل صورتی سرخ آبی و دکور و کمدهای آنچنانی سالنی و صندلی های مخصوص کوپ کردن مو و اصلاح و دمو دستگاهی و تشکیلاتی و میز چوبی شیشه ای سفید و خوشکل و خلاصه تشکیلاتی که نپرس با چه هزینه هایی که نگم براتون !!!!!! با اینکه من هنوز از قوانین و این حرفا و قانون آگاهی نداشتم ولی چون منم مدرک آرایشگری داشتم و خیلی سال ها قبلترش کار هم میکردم در خانه خودم فضایی مجزا داشتم که برای خودم خصوصی کار می کردم رفتم یک مدتی پیش شون .. بهشون پیشنهاد دادم اول یک صندلی از سالن آرایشگری رو اجاره کنید هم در کارتون حرفه ای بشید و هم مشتری بمرور پیدا کنید بعداً سالن میزدید .. اصلا برای چی این همه پول برای یک سالن اجاره ای هزینه کردید؟؟؟؟
یعنی همش تعجب می کردم که چطوری همچین ریسک بزرگی کردند .. هر چی من میگفتم .. بابا شماها هنوز مشتری ندارید . هنوز کسی شما رو نمی شناسه . هنوز تجربه ی کاری ندارید… آنوقت چطوری جرآت کردید. چنین سرمایه گذاری کردید؟؟؟ ..
شماها هنوز تازه مُهر مدرک تون خشک نشده آخه مردم چطوری بهتون اعتماد کنند و بیان سر و کله شون رو در اختیار شماها قرار بدن؟؟؟
آخه چهار نفر رو درست و حسابی روشن کار کنید و دیگران ببین و بفهمن شماها چی بلد هستید
آخه حرفه ی آرایشگری یک کار عملی هستش که باید آنقدر روی افراد مختلف و با موقعیت موها و پوست ها و افکار و سلیقه های مختلف کار کنی که در آن کار مهارت کسب کنی تا افراد جذب تخصص و کارت بشن .. ولی هیچکس حرف منو گوش نمیداد..
اگر هر حرفی میزدم آخر سر برچسب حسود بودن بهم میزند و فکر می کردن من حسودیم شده .. خلاصه این داستان همینطور کژ دار مریض پیش میرفت …
من همش فکر می کردم با آن پولی که خواهرم برای بازنشستگی گرفته بود اینکار رو انجام داده ولی بعدها فهمیدم که سند خونه شو در بانک گرو گذاشته بود و کلی هم به بانک بدهکار شده بود و از آنطرف هم باید قسط بانک هم میداد و هم هزینه ی اجاره ی سالن و هم کارمندان و قبوض و غیره و رفت و آمد و تازه کلی هم هزینه ی تبلیغات پوستری و تراکت و اس ام آس موبایلی و غیره رو پرداخت می کرد .. یک مدتی همکارای بانک خواهرم بعنوان مشتری میومدن سالن ولی آ نها هم تعداد زیادی نبودن و زیاد هم اهل قر و فر و سالن آرایشگاه نبودن فقط به رسم همکار بودن و کمک کردن گهگاهی میومدن سالن خلاصه بطور سینوسی مشتری میومد ولی بصورت برق و باد هزینه های قسط و سالن و اجاره و موعود روز هزینه ها فرا میرسید . اکثر وقتا سالن سکوت بود .. خلاصه روزها و روزها از پی هم میگذشت و خبری از سود و مشتری و رشد و پیشرفت نبود و مدام خواهرم تبلیغات انجام میداد و کلی هزینه توی مجله ی رنگی محلی و تراکت و مبایل همراه اول بصورت سرتاسری در کرج و خلاصه به اندازه ی پول یک خانه برای این راه اندازی و این بزرگ نمایی کارشون هزینه کرده بودند و عدم توجه به قانون تکامل و برای جلب توجه بیشتر اینکه ما یهویی همچین کار بزرگی کردیم و ما اِلیم و بِلیم چشم دشمنان رو کور کنند هی هر روز در باتلاق حرص و طمع و جلب توجه برای معروف شدن و چشم و هم چشمی با دیگر سالن دارها و غیره و غیره بود .. خلاصه نه تنها موفق نشدند بلکه ضررر و زیان زیادی کردند و از پس هزینه ی اجاره ی سالن هم بر نییومدن و هزینه ها انباشته شده بود و پول هایی هم که از بانک وام گرفته بودند یا میدادن به اجاره ی سالن و یا از همون وامی که با سود گرفته بودن.. قسط بانک میدادند خلاصه بانک هم علاوه بر قسط بانک سود پولشو هم میگرفت و در نهایت ورشکسته شدند و مجبور شدند با کلی ضرر و زیان سالن رو جمع کنند که البته هیچکس هم آن همه لوازم شیک و پیک سالن رو ازشون نخرید و بردن توی انباری شون که اونم خراب شد و دیگه نمیدونم چیکارش کردن ..خلاصه بعدش دیگه نتونستن قسط بانک بدن که بانک هم در صدد تصرف خانه بر آمده بود و با یک فلاکتی و سختی و فرصت گرفتن از بانک و دوباره قرض و قوله و وام گرفتن و اینور و اونور توانستند با مشقت زیاد خونه شون را پس بگیره خدا رو شکر .. خدا رو شکر حد اقل تونست خونه شو از بانک پس بگیره ..
وقتی استاد داشتند قانون تکامل و موفقیت پایدار را در اینجا توضیح میدادند یاد این داستان خواهرم افتادم که بدون اینکه قدم به قدم پیش برن و در کارشون حرفه ای بشن و مهارتی کسب کنند می خواستند با عجله و سریع و طمع به یکباره و یک شبه پولدار بشن و چشم همه رو هم کور کنند بقول معروف نیت قلبی و فکری خیلی مهمه که با چه طرز تفکری یک کاری رو شروع میکنی. و بقول استاد عزیز حتما باید با مخ میخوردند زمین تا در سشون رو بگیرند ..
البته منم همچین دسته کمی از خواهرم نداشتم با این تفاوت که من برای کارخانه ی قارچ به پیشنهاد پسرم این کار رو کردم و اصلا تمایلی به راه اندازی کارخانه نداشتم ولی به تخصص پسرم اعتماد کردم و از آنجایی که دلسوزی مادرانه ای داشتم به خواسته ی پسرم عمل کردم که بهش کمکی کرده باشم در هر صورت عملکرد منم جالب نبود و اصلا نباید برای پسرم دلسوزی بیجا می کردم .. باید به پسرم میگفتم برو جای دیگه کار کن و بهش میگفتم کار کردن تو به من هیچ ربطی ندارد برو هر جایی که دلت میخواد کار کن .. خب البته هنوز در آن موقع ها از این قوانین آگاهی نداشتم و شاید اگر به این تضادها بر نمی خوردم هیچگاه به این سایت عزیز و این آگاهی ها هدایت نمی شدم ..
یعنی فقط و فقط باید به این قانون مهم و اصلی و بنیادین خیلی خیلی توجه کنیم و در عمل هم انجام دهیم …
بازم قانون تکامل بازم حرکت دادن و قدم برداشتن بازم ادامه دادن و حرکت کردن
بازم مداومت و استمرار داشتن
بازم تمرکز به نقطه ی هدف
بازم دیدن تصاویر و تصاویرهای مختلف از هدف بازم در معرض شنیدن و تعاریف از اون هدف . بازم دیدن آن توپ هدف در دست دیگران .. بازم دیدن اون توپ هدف و دست به دست شدن و در این دست به دست شدن ها بلاخره رسیدن به دست من یعنی باید برای رسیدن به خواسته مون هدف داشته باشیم و برای این هدفون گام های کوچیک کوچیک را طی کنیم و گام به گام حرکت کنیم و به قانون احترام بگذاریم و عمل کنیم تا آن توپ موفقیت را بصورت پایدار بدست بیاوریم
در واقع …موفقیت باید پایدار و دایمی باشه
من هم از شما استادادان عزیزم که الگوی واضح من هستید سعی میکنم بطور مداوم روی تغییر باورهام با همین فایل ها کار کنم و تمرکزمو روی اهداف و خواسته ام بذارم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و عمل کنم
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
امروز خیلی برام سوال بود که با طی کردن قانون تکامل باید در تصاعد باشم و هر روز روند قانون تصاعدم بالا و بالاتر برود مثل خیلی از ورزشکارها . مثل استاد عباس منش .
همین مثالها بهم انگیزه میده و باید الگوهای را مدام برای خودم تکرارشون کنم
کوچکترین پیشرفت را برای خودم بزرگشون کنم
امروز خدا را شکر کلی خرید کردم
خدایا شکرت امروز کلی فراوانی دیدم
خدایا شکرت امروز کلی پول دریافت کردم
ووو
اگر همین پیشرفت ها را برای خودم بزرگ نمایی کنم و بهشون توجه کنم دائم بهشون نگاه کنم . بنویسم
به قانون تصاعد برای همیشه و پیوسته خداوند من را هدایت می کند
استاد در فایلی می گفتند : من اگر یه روز فایل گوش ندهم . کامنت ها را نخوانم دوباره بر می گردم
یعنی ادامه دادن و قانع نبودم در مسیر را باید خداوند برام ادامه بدهد .
الهی به امید خودت
.
من قبلا درسها را زود نمی گرفتم ولی خدا را بی نهایت سپاسگزارم که تا قانون را فهمیدم که هنوز خیلی جای کار دارم و استاد عباس منش را دنبال کردم خودم با کمک الله مهربانم شیوه ی خل را می پرسم و هدایت میشوم یعنی باید درکش کنم تا بهم گفته شود .
همین روند از قانون تکامل به قانون تصاعد که می خواهم قانون تصاعد برای همیشه و ابدی باشه برام را دارم درسهایش را یاد می گیرم خدا را شکر .
هیچ وقت تصاعد تمامی ندارد . هر چی من پیشرفت کنم . هر چی من خرید کنم . هر چی من زمین دریافت کنم وووو باز هم جا دارم برای دریافت کردن
خدایا ازت می خواهم همیشه براحتی در مرحله ی اول درخواست و بعد دریافت همیشگی باشم براحتی و با سلامتی
الهی به امید تو
خدایا استاد جانم هر جا هست سالم و سلامت و تندرست باشه
این روزها خیلی بیشتر دنبال رد پای قوانین تو زندگیم هستم. یکی از مواردی که اخیرا بهش توجه کردم اینه که افراد نامناسب یا کسانی که به هر دلیل تو مدار من نبودن خود به خود از زندگی من رفتن یا حضورشون خیلی کمرنگ شده. یه زمانی این حرفها رو از زبان استاد میشنیدم اما واقعا تو مدار درکشون نبودم. اما الانی که میبینم این چیزها رو میفهمم منظور استاد رو. میفهمم که استاد چرا تاکید میکنن که شما فقط روی خودتون کار کنین.
حالا من طبق همین قانونی که جهان خود به خود افراد نامناسب رو از ما جدا میکنه، طبق همین قانون میگم جهان مشتری های مناسب رو هم به سمت من میاره و نیاز نیست من کاری انجام بدم.
خب این برای منی که تازه وارد یه حرفه جدید شدم و این چند روزه خیلی ذهنم رو مشغول کرده بود، امیدواری و دلگرمیه. من فقط باید روی خودم و مهارتهام کار کنم و جهان باقیش رو برام انجام میده. من حتی حوصله اینستاگرام و فضای مجازی رو هم ندارم که بیام اونجا وقت بذارم و باید جوری باورهام رو درست کنم که خداوند از بینهایت راه میتونه برای من مشتری بفرسته و اینستاگرام که تنها راه مشتری پیدا کردن نیست.
همین امروز خداوند از راهی که من هیچ ایده ای ندارم به زندگی من پول فرستاد و باورتون نمیشه همین اتفاق درست در همین روزی که من این فایل رو گوش دادم برام نشونه ای بود از اینکه همه چیز دست خداست و تو فقط باید روی خودت کار کنی.
استاد بینهایت ازتون ممنونم بابت این فایلها که گنجن.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان خوب و پرانرژی
وقتی این فایل رو گوش دادم، اول که پرونده تبلیغات رو تو ذهنم بستم چون ب نظرم اینجوری حتی اگر رشد کنیم بازم فایده نداره چون باورهای درستی نساختیم مثل ساختن یه خونه درختی روی شاخه نازکه. یا روی آب. پایه ش قوی نیست و احتمال ریزش هست و اینکه همیشه و همیشه به تبلیغات وابسته ایم تازه اگر که جواب بده.
و مورد دوم استاد یه جمله گفتن که اون بازیکن گفته من باید اونقدر خوب میبودم که مربی من رو نیمکت ذخیره نگه نمیداشت. نمیدونم چرا درباره کار و هنر خودمم این به ذهنم رسید. که ضعفم رو بپذیرم و بخوام کیفیت کارمو بهتر کنم. و البته در کنار تمرین، قانون تکامل رو در هر شرایط و هر موقعیتی که هستم فراموش نکنم. چون هرجا که طمع کردم هرجا کمالگرا بودم ویا هرجا که عجله کردم نتیجه نامطلوب گرفتم. و همیشه باید مواظب اینها باشم
از خدا میخوام که همواره به راه راست نعمتها و برکتها هدایتمون کنه و اراده مون رو قوی کنه تا راه درست رو انتخاب کنیم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 17 آذر رو با عشق مینویسم
تمرکز
تمرکز 100 در 100
از وقتی تمرکزمو بیشتر گذاشتم روی نقاشی ایده های جالبی بهم داده میشه
امروز صبح که بیدار شدم تا برم کلاس رنگ روغنم
نزدیک خونه مون یه پارکه و همیشه وقتی از اون مسیر میرم به درختا توجه میکنم
اما این بار وقتی نگاه میکردم درختا رو و به کاجای روی درخت نگاه میکردم یهویی تصویر یه گردنبند اومد جلو چشمم که با میوه درخت کاج درست شده
با دیدن اون تصویر حس کردم بهم گفته شد کاج هارو بردارم و دونه دونه بازشون کنم و گردنبند بسازم روی چوب و نقاشی کنم به طلا فروشیا بفروشم ، که قاب کنم و بخرنبزنن به دیوار مغازه شون
قشنگ تصویرش جلو چشمم اومد
با اینکه نمیدونم وقتی به این ایده عمل میکنم چی قراره بشه ،ولی دارم انجامش میدم
تا شنبه هفته بعد حداقل دو تا تابلو بسازم
امروز قرار بود شام بریم خونه داییم و به مادرم گفته بودم بیا تجریش و یکموسایلامونو بفروشیم و از اونجا بریم مهمون
وقتی رسیدم تجریش ،امروز خیلی بی قراری میکردم چون تصمیم گرفته بودم دیگه مواد قندی رو سعی کنم حذف کنم
دلم میخواست پیراشکی شکلاتی بخرم اما مقاومت کردم در برابر این خواسته و نخریدم
چون دلم میخواد که به بدنم برسم
و دوست دارم حالش بی نهایت عالی باشه
و صبح برای بدنم پروتئین دادم میخوام لیاقتمو نشون بدم برای دریافت دوره قانون سلامتی
حس میکنم اگر لایق بودنمو نشون بدم و آگاهانه تصمیم بگیرم که یه سری مواد غذایی مثل شکر که هر روز بیشتر میخورم و کم کنم و بعد حذف کنم ، اون موقع میتونم دوره قانون سلامتی رو بخرم
وقتی رسیدم با بچه های کلاس صحبت میکردیم تا استاد بباد وقتی اومد و شروع کردیم به دیدن کارش تا ازش یاد بگیریم ، درمورد کتابی که گفت نوبتی بخونیم ،و اول داد به من گفت تو بخون طیبه
و بعد کلی توضیح داد
تو کتاب مبانی زیبا شناسی درمورد حس مشترک صحبت میکرد ،ازمون پرسید حس مشترک چیه ؟؟؟
و کسی ندونست
وقتایی که ازمون سوال میپرسه که درمورد هنر هست و ما جوابی نداریم بدیم ،میگه حیفه که دارین نقاشی میکنین اما هیچی درمورد نقاشی نمیدونین و این بده
و مدام بهمون میگه که کتاب بخونیم درمورد هنر
وقتی حس مشترک رو توضیح داد و گفت مثال میگم ، یه آلوچه میبینین ،بدون اینکه اونو بخورین دهنتون آب میفته و هم زمان میدونین که ترشه و سفته ، پس همه اینا حس مشترکه که بین 5 تا حواستون هست و همه رو باهم حس میکنین
چیزای جالبی میگفت خیلی خوشحالم که ازش یاد گرفتم
حرفای خیلی زیادی رو همگفت اما دقیق یادم نموند خیلی دوست دارم وقتی به نقاشی نگاه میکنم و تمرکزم به یادگیریه ،هم زمان گوش بدم به کتاب و یا صحبت های استادم یادم بمونه
ولی برام عجیبه ، وقتی تو خونه نقاشی میکشم و کار میکنم ،برعکسه انگار دستام خودشون حرکت داده میشن و من تمام صد در صد حواسم به گوش دادن به فایلای استاد عباس منش و فکر کردن به حرفاشون هست
نمیدونم دلیلش چیه که نمیتونم حواسمو جمع کنم سرکلاس و هم نقاشی رو یاد بگیرم و هم گوش بدم به حرفای استادم
یه چیز خیلی خیلی جالب تر اینکه ،من از وقتی تو تمرین ستاره قطبیم مینویسم که دلم میخواد امروز سر کلاسمون درمورد چیزهایی صحبت کنیم که آگاهیمو بیشتر بکنه ، به طرز شگفت انگیزی استادم درمورد چیزایی صحبت میکنه که به دردم میخوره و یاد میگیرم
وقتی کلاسم تموم شد از استادم رنگ فوق آرتیست خریدم
چقدر برای من ، دیگه عادی شده رنگ خریدن
اونم رنگ فوق آرتیست که استادا دارن
یادمه چند ماه پیش من پول یه رنگ رو هم نداشتم که ارزونترین رنگ آرتیست بود و رنگ سفید بود که 300 تمن بود
اما الان به راحتی یه رنگ فوق آرتیست خریدم و قراره دو تا رنگ هم از استادم بخرم
که قیمتاشون 680 و 980 و 680 هست
خدایا شکرت چقدر تو خوبی آخه ، سپاسگزارم
خیلی حس خوبی دارم وقتی رنگ میگیرم
و با اینکه رنگ گرفتنم راحت و عادی شده ، وقتی استادم گفت این رنگو بخرین سریع من گفتم میخوامش
با اینکه قبلا هرموقع میگفت این رنگو بخرین ،من سکوت میکردم و تو دلم میگفتم کاش پول داشتم و رنگارو میخریدم و نگران بودم که کی میشه بخرم
وای خدای من بی نهایت ماچ بهت که انقدر تو این سه ماه کمکم کردی که علاوه بر اینکه الان میتونم راحت رنگ بخرم
تا اردیبهشت ماه هم شهریه کلاسامو کنار گذاشتم
این یعنی پیشرفت
این یعنی اینکه من قدم برداشتم که الان تا 5 ماه پول شهریه مو دارم
و نگرانی ندارم بابتش
و الان فقط تمرکزم رو دادم به نقاشی و ایده هایی که خدا بهم داده که روی برگ درختا نقاشی بکشم، دارم کار میکنم
خدایا بی نهایت شکرت
هرچیتشکر کنم بازم کمه
وقتی رنگمو گرفتم و زنگ زدم به مادرم که بهش بگم کلاسم تموم شد ،گفت رسیده تجریش
منم رفتم جای همیشگیمون وایسادم و باهم که رفتیم پر از نگهبان و پلیس بود که نمیذاشتن هیچ دستفروشی وسیله هاشو بچینه به روی زمین و بفروشه
من که بکم نشستم ،مامانم رفت تب جوش بگیره
دیدم یه دست فروش کیفاشو گذاشت تا بفروشه ، منم دیدمش و رفتم به پلیس گفتم ببخشید شما نمیرین؟؟
تعجب کرد گفت چطور مگه
گفتم هیچی موتورتون اینجاست گفتم اگه میرین که من اینجا وسیله هامو بذارم
گفت مشکلی نیست بفروش کنار موتورم
و منم به حرفش کارامو پهن کردم و همین که گذاشتم نگهبان گفت خانم کی گفت پهن کنی ، تا ما اینجاییم کسی دست فروشی نمیکنه ، صبر کن ما بریم بعد
اون لحظه حس کردم ترسیدم که نباید میترسیدم
از خودم پرسیدم طیبه چرا وقتی بلند داد زد خانم جمع کن ، ترسیدی ؟؟؟؟!!!
چه فکری داشتی که ترسیدی
و وقتی بهش فکر کردم متوجه شدم که
به این خاطر ترسیدم که حس میکردم قدرت داره و میتونه وسایلامو برداره
خدایا منو ببخش که یه وقتایی که نه بیشتر وقتا اینجوری میترسم از گفتن اینکه خانم جمع کن
قلبم رو باز کن تا تسلیمت باشم و آروم باشم و شجاع و همه چی رو به خودت بسپرم
وقتی مادرم اومد دیگه خیلی وایساده بودن نگهبانا و من دیدم دیر میرسیم خونه داییم بدون اینکه یدونه بفروشیم با مادرم برگشتیم
تو راه یه چیزی دیدم که خیلی توجهمو جلب کرد
تمیزی بلال فروشیا رو دیدم
وقتی داشت بلال میفروخت و تو دستگاه بلال ها رو می پخت بعدش با دستمال تمیز میکرد دستگاهشو
دستگاهش خیلی تمیز تر بود به نسبت بقیه دستگاهای بلال فروشا و این یه حس فوق العاده ای بهم میداد
وقتی شب برگشتیم خونه کلی حس خوب داشتم و پر از انرژی
خدارو بی نهایت شکر میکنم که به من انرژی داده که وقتی از صبح کار میکنم و شب برمیگردم خونه بدنم هیچ دردی نداره و کاملا حالم خوبه
خیلی وقته که دیگه هیچ درد عمیقی در بدنم حس نمیکنم
خیلی وقته که دیگه شبا بلافاصله بعد اینکه چشممو میبندم به خواب میرم و هیچ دردی در بدنم حس نمیکنم
همه اینارو میتونم فقط به یه چیز وصلش کنم
به خدا
از وقتی به خدا وصل میشم و هر لحظه از روزمو رو که سعی کردم و باهاش صحبت کردم مثلا از 24 ساعت در روز حدودی بخوام بگم 15 ساعتشو یاد خدا بودم یا 10 ساعت
اون روزم کلا پر انرژی میشه
در صورتی که من قبلا تا یکم کار میکردم خسته میشدم و فقط در طول روز استراحت میکردم
اما الان کلی کیف میکنم و خدا داره کارای منو با قدرت خودش انجام میده و من فقط لذت میبرم
خدایا شکرت
برای تک تک اعضای این سایت پر از آگاهی ، بی نهایت عشق و شادی سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
سلام به طیبه زیبا! چقدر صحبتتون بهم ارامش داد…
چقدر تو این سایت الهی..همه چیز زییا و الهی گونه هست…
دوست عزیزم..تصویر پروفایلتون خیلی زیباست.مخصوصا نقاشی زیباتون بهتون تبریک میگم..از اینکه داریید رنگهای خوب برای کارتون میخریید…
منم دقیقا یجورایی هم راستای شما هستم..
منم وقتی رنگهایی،با برندهای عالی میخریدم…اینقدر لذت میبردم..
یه رنگی فرانسوی بود..مارکش بهترین مارک تو اون دوران بود..اینقدر لذت میبردم..وقتیکه که “با قلم مو باهاش کار میکردم.
و نکته ایی دیگه…اینجایی که گفتین از دونه های کاج میخام نقاشی به شکل گردنبند بکشم…
من عاشق طراحی تو حیطه رشته خودم هستم..
انشالله دارم در راستاش قدم برمیدارم.ولی این شاخه.یکی از خاسته هایی هست..که از خداوند خاستم….
و تمام طراحیام دقیقا الهام از طبیعت ..هست..طراحیایی که من شبها و روزهابراش تجسم میکردم..و چند تا کار اجرایی ..انجام دادم..
ولی ببینیم تکامل کجاها ما رو میکشونه…
ولی میدونم اصلیه که باید بهش پایبند بود…و بتونم قدم به قدم پیش برم.
تشکر از شما دوست عزیزم..که اینقدر وفادار به اصول خودتون هستین…
ما ادمیزادیم…منم یوقتایی یسری اشتباهاتی میکنم.ولی از استاد یاد گرفتم زود خودمو بببخشم…چون ما پذیرفته خداوندیم..
و ناگفته نمونه …یوقتایی برای عمل به قانون کم میارییم..
دوستتون دارم.به امید بهترینها برای هر کدوم از بچهای سایت ؛ بهشتیم..
بنام خدا
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
این فایل پیام هدایتی امروز منه ،
قبلاً من جلوی تغییر مقاومت داشتم ،وتا به شدت سرم بلا نمیومد اون کارو تکرار میکردم
ولی ازوقتی روی خودم کار کردم توی دوازده قدم آگاه شدم
از فایلهای الگوهای تکرار شونده یاد گرفتم که چرا یک اتفاق تکرار میشه
کسی که روی خودش کار میکنه امکان نداره جواب نگیره
ممنونم از استاد برای همه اگاهی های ناب
قانون چیه که باعث میشه ادم ها بیان دنبالت:
تکامل در کار و حرفه
عجول نبودن (هر چند انسان عجول و طمع کار است )
بعضی از درس هارو فقط باید بامخ خوردن زمین یاد گرفت
تنها راه یاد گرفتن بعضی چیزها له شدنه
وقتی له میشن تصمیم میگیرن تغییر کنن و زندگی شون عوض میشه
راستش منم بارها له شدم تا بالاخره تصمیم به تغییر گرفتم.
ممنون استاد که سوالات را خیلی کامل توضیح میدین
دقیقا وقتی باورها درست نباشه هر کاری بکنی به بن بست میخوری چه تبلیغ کنی جه پول قرض کنی یا وام بگیری چه حتی پول خودت باشه سرمایه گذاری کنی
اینکه یکنفر میگن دست به خاک میزنه طلامیشه و یکی دست به هر چی میزنه خاکستر دقیقا برمیگرده با باورها،
منم اینو از شما یاد گرفتم تا کسی مخالفت میکنه و حرف و تجربه را گوش نمیده میگم خب برو انجامش بده چرا میپرسی و دیگه صحبتی نمیکنم
کسی که بخواد گوش بده با یک بار گفتن متوجه میشه کسی هم نخواد گوش بده ساعتها بهش بگو تهش هیچی
چقدر زیبا گفتید خیلبها باید درس بگیرن و برن تجربه کنن
خدایا شکرت که با شما یادگرفتم با بقیه نجنگم فقط روی خودم تمرکز کنم
قبلا خیلی با ادمها بحث میکردم اما الان نه چون میدونم خودم مهمم
سی و ششمین 36
لیست از سری فایل های دانلودی باورهای ثروت ساز.
فایل صوتی گفتگو با دوستان 29 | قانون تکامل و “پایداری نتایج
من بدنبال موفقیت هستم بدنبال موفقیتی هستم که پایدار باشه پیشرفتی که پایدار باشه
سلام به استاد عزیزم و
سلام به خانم شایسته ی بینظیر و نازنینم.
درود و وقت بخیر خدمت همه ی نوری چشمی های خداوند در این سایت بهشتی
موضوع این گفتگو صحبت و سوالاتی که آقا ابراهیم عزیز مدیر فنی سایت در مورد تبلیغات از استاد پرسیدن و جواب و پاسخ دهی استاد در مورد چنین پرسش هایی
اینکه یک سوالی که پیش فرض ذهنی همه ی ماها هست اینکه بدون هیچ تبلیغی امکان پذیر نیست یعنی تبلیغ عامل مهمی برای رشد و پیشرفت هستش
سوال پیش آمده که از آقا ابراهیم پرسیده شده ..اینکه استاد در شروع کارشون یک دانشجو ساده بودند بتعداد سی تا کلاس در دانشگاه رفتند صحبت کردن و این خودش یعنی یک تبلیغی در دانشگاه بوده.
پاسخ استاد در مقابل چنین افرادی این است که اگر واقعا این کار جواب داده تو هم برو اینکار رو انجام بده و موفق بشو..
بعبارتی اینکه ما توانایی اینرو داشته باشیم که بتوانیم در حضور یک جمعی صحبت کنیم که بتوانیم دیگران را مجاب به شنیدن حرف های ما کنه خیلی کار مهمی هست یعنی باید آنقدر صحبت های ما ارزشمند باشد که دیگران هم تمایل به شنیدن این صحبت ها را داشته باشند
تبلیغات به شکل اینستاگرام و یا در فضای مجازی که باید بابت آن موضوع درخواستی مون پولی پرداخت کنیم خیلی فرق میکنه با اینکه خودمون بتوانیم صحبت کنیم و بقول معروف از خودمون مایه بگذاریم ..
در واقع استاد برای اینکه بتوانند در یک جمعی صحبت و سخنرانی کنند این تمرین رو انجام دادند در واقع تبلیغی برای پول ساختن نبود بلکه برای رشد و کسب مهارت در این زمینه بوده که پولی هم بابت این صحبت ها نگرفته بودند
اینکه بعضی ها اعتقاد دارند باید حتما پول تبلیغ بدهند تا مشتری پیدا شود .. ولی استاد بدون اینکه پول تبلیغی بدهند مشتری دارند .. این تفاوت رو استاد توضیح دادند
یکی از آن دلایلی که خیلی ها حاضرند بخاطرش هزینه ی تبلیغات بدهند یعنی بعضی ها دوست دارند که تبلیغ کنند و کلی هزینه کنند برای اینکه فقط و فقط جلب توجه کنند و معروف و مشهور بشوند یعنی به هر قیمتی شده دوست دارند معروف و مشهور شوند (بقول استاد بکشو منو خوشگلم کن بکشو معروف و مشهورم کن که مردم به من توجه کنند )
2ـــ دومین عاملی که مردم دوست دارند برای تبلیغات هزینه های زیادی رو بپردازند اینه که به قانون تکامل توجه نمی کنند و میخواهند یکدفع و یک شبه مشهور و معروف بشوند
اینکه من میخوام یک شبه پولدار بشم
آقا من میخوام یک شبه معروف بشم
من می خوام یک شبه به این خواسته ام برسم
من میخوام یکدفعه برم آن سر دنیا
من می خوام یکدفع دیده بشم
حالا با جراحی های عجیب غریب میخواهند خیلی زودتر دیده بشن ((باورهای کمبود))
من میخوام با آمپول و قرص و هزار یک چیز دیگه یک دفع بشم آرنولد و بدنم مثل اون بشه
3ـــ دیگر اینکه در قرآن هم گفته شده که کلا موجودیت انسان عجول بودنش هست
یعنی بخاطر طمعی که داره خیلی زود می خواد که به همه چی برسه .. همش زود زود می خواد به همه چی برسه
و همش بدنبال اینه که راه و روش هایی رو پیدا کنه که بتونه زودتر به خواسته اش برسه
نکته ای که استاد در اینجا اشاره کردند این بود که گفتند در واقع من بدنبال موفقیت بودم بدنبال موفقیتی هستم که پایدار باشه پیشرفتی که پایدار باشه
نه اینکه یک شب بیام بالا بعدش سریع بیام پایین همانطوری که افراد آمپولی و یک دفع و یک شبه آمدن بالا همانطور هم آمپولی پف شون می خوابه و یک شبه میان پایین.. خطاب به همانهایی که دوست داشتن یک شبه معروف و مشهور بشن همانطوری هم یکدفع و یک شبه فرو کش کردن و بسرعت پایین آمدن
موفقیت باید پایدار و دایمی باشه
کسانی که بدنبال موفقیت یک شبه هستند و خودشون رو به آب و آتیش میزنند که معروف و مشهور بشوند حتما با مخ هم به زمین می خورند
تنها راهی که انسان درس شو بگیره اینه که نیمکت نشین بشه و از دوره بازی خط بخوره1
یاد راه اندازی سالن آریشگاه خواهرم افتادم
خواهر من معاون شعبه ی بانک رفاه در یکی از شعبات کرج بوده .. موقعی که داشت بازنشسته می شد دخترش بهش پیشنهاد داد که یک سالن آرایشگاه بزننند ..
در واقع این داستان مال خیلی سال پیشه که من هنوز در مدار ور شکستگی پولی و مالی نیوفتااده بودم یعنی خانه و زندگیم هنوز سر جایش بود .. خلاصه ی داستان از این قراره که خواهرم
ظاهر قضیه رو خیلی قشنگ توضیح میدادند
به خواهرم گفتم می خواید چیکار کنید ؟؟؟
گفت.. اینکه می خواهیم یک سرمایه گذاری کنیم ..
گفتن دخترش دانشگاه گرافیک درس خوانده و چون رشته ی تحصیلیش با رنگ و شناسایی رنگ و هنر و غیره بوده به کار آرایشگرئ هم علاقه داشته رفته دوره های آرایشگری هم دیده و مدرک گرفته و از این حرفاااااا . میخواد کار رنگ مو رو انجام بده از طرفی هم کار ناخن و طراحی روی ناخن رو هم تازه یاد گرفته .
به خواهرم گفتم خب تو که کارت دفتری بوده و توی سالن می خوایی چیکار کنی .. خواهرم گفت آره منم رفتم دوره ی ماساژ روی پوست صورت با کرم فلان فلان رو یاد گرفتم . ولی من مدیریت و حساب کتاب سالن رو انجام میدم ..
یکی دو تا تخت هم برای اپیلاسیون با مواد گیاهی و غیره و کارمند استخدام میکنم و برای براشینگ یک حرفه ای میارم و برای اصلاح صورت و غیره و اِل می کنم و بِل میکنم و به منم پیشنهاد داده بودن که منم برم آنجا پیششون و دیدم افتاحییه زدن و کلی تبلیغات و چه سالنی اجاره کرده بودند و تشکیلاتی کاغذ دیواری آنچنانی زده و میز و مبل صورتی سرخ آبی و دکور و کمدهای آنچنانی سالنی و صندلی های مخصوص کوپ کردن مو و اصلاح و دمو دستگاهی و تشکیلاتی و میز چوبی شیشه ای سفید و خوشکل و خلاصه تشکیلاتی که نپرس با چه هزینه هایی که نگم براتون !!!!!! با اینکه من هنوز از قوانین و این حرفا و قانون آگاهی نداشتم ولی چون منم مدرک آرایشگری داشتم و خیلی سال ها قبلترش کار هم میکردم در خانه خودم فضایی مجزا داشتم که برای خودم خصوصی کار می کردم رفتم یک مدتی پیش شون .. بهشون پیشنهاد دادم اول یک صندلی از سالن آرایشگری رو اجاره کنید هم در کارتون حرفه ای بشید و هم مشتری بمرور پیدا کنید بعداً سالن میزدید .. اصلا برای چی این همه پول برای یک سالن اجاره ای هزینه کردید؟؟؟؟
یعنی همش تعجب می کردم که چطوری همچین ریسک بزرگی کردند .. هر چی من میگفتم .. بابا شماها هنوز مشتری ندارید . هنوز کسی شما رو نمی شناسه . هنوز تجربه ی کاری ندارید… آنوقت چطوری جرآت کردید. چنین سرمایه گذاری کردید؟؟؟ ..
شماها هنوز تازه مُهر مدرک تون خشک نشده آخه مردم چطوری بهتون اعتماد کنند و بیان سر و کله شون رو در اختیار شماها قرار بدن؟؟؟
آخه چهار نفر رو درست و حسابی روشن کار کنید و دیگران ببین و بفهمن شماها چی بلد هستید
آخه حرفه ی آرایشگری یک کار عملی هستش که باید آنقدر روی افراد مختلف و با موقعیت موها و پوست ها و افکار و سلیقه های مختلف کار کنی که در آن کار مهارت کسب کنی تا افراد جذب تخصص و کارت بشن .. ولی هیچکس حرف منو گوش نمیداد..
اگر هر حرفی میزدم آخر سر برچسب حسود بودن بهم میزند و فکر می کردن من حسودیم شده .. خلاصه این داستان همینطور کژ دار مریض پیش میرفت …
من همش فکر می کردم با آن پولی که خواهرم برای بازنشستگی گرفته بود اینکار رو انجام داده ولی بعدها فهمیدم که سند خونه شو در بانک گرو گذاشته بود و کلی هم به بانک بدهکار شده بود و از آنطرف هم باید قسط بانک هم میداد و هم هزینه ی اجاره ی سالن و هم کارمندان و قبوض و غیره و رفت و آمد و تازه کلی هم هزینه ی تبلیغات پوستری و تراکت و اس ام آس موبایلی و غیره رو پرداخت می کرد .. یک مدتی همکارای بانک خواهرم بعنوان مشتری میومدن سالن ولی آ نها هم تعداد زیادی نبودن و زیاد هم اهل قر و فر و سالن آرایشگاه نبودن فقط به رسم همکار بودن و کمک کردن گهگاهی میومدن سالن خلاصه بطور سینوسی مشتری میومد ولی بصورت برق و باد هزینه های قسط و سالن و اجاره و موعود روز هزینه ها فرا میرسید . اکثر وقتا سالن سکوت بود .. خلاصه روزها و روزها از پی هم میگذشت و خبری از سود و مشتری و رشد و پیشرفت نبود و مدام خواهرم تبلیغات انجام میداد و کلی هزینه توی مجله ی رنگی محلی و تراکت و مبایل همراه اول بصورت سرتاسری در کرج و خلاصه به اندازه ی پول یک خانه برای این راه اندازی و این بزرگ نمایی کارشون هزینه کرده بودند و عدم توجه به قانون تکامل و برای جلب توجه بیشتر اینکه ما یهویی همچین کار بزرگی کردیم و ما اِلیم و بِلیم چشم دشمنان رو کور کنند هی هر روز در باتلاق حرص و طمع و جلب توجه برای معروف شدن و چشم و هم چشمی با دیگر سالن دارها و غیره و غیره بود .. خلاصه نه تنها موفق نشدند بلکه ضررر و زیان زیادی کردند و از پس هزینه ی اجاره ی سالن هم بر نییومدن و هزینه ها انباشته شده بود و پول هایی هم که از بانک وام گرفته بودند یا میدادن به اجاره ی سالن و یا از همون وامی که با سود گرفته بودن.. قسط بانک میدادند خلاصه بانک هم علاوه بر قسط بانک سود پولشو هم میگرفت و در نهایت ورشکسته شدند و مجبور شدند با کلی ضرر و زیان سالن رو جمع کنند که البته هیچکس هم آن همه لوازم شیک و پیک سالن رو ازشون نخرید و بردن توی انباری شون که اونم خراب شد و دیگه نمیدونم چیکارش کردن ..خلاصه بعدش دیگه نتونستن قسط بانک بدن که بانک هم در صدد تصرف خانه بر آمده بود و با یک فلاکتی و سختی و فرصت گرفتن از بانک و دوباره قرض و قوله و وام گرفتن و اینور و اونور توانستند با مشقت زیاد خونه شون را پس بگیره خدا رو شکر .. خدا رو شکر حد اقل تونست خونه شو از بانک پس بگیره ..
وقتی استاد داشتند قانون تکامل و موفقیت پایدار را در اینجا توضیح میدادند یاد این داستان خواهرم افتادم که بدون اینکه قدم به قدم پیش برن و در کارشون حرفه ای بشن و مهارتی کسب کنند می خواستند با عجله و سریع و طمع به یکباره و یک شبه پولدار بشن و چشم همه رو هم کور کنند بقول معروف نیت قلبی و فکری خیلی مهمه که با چه طرز تفکری یک کاری رو شروع میکنی. و بقول استاد عزیز حتما باید با مخ میخوردند زمین تا در سشون رو بگیرند ..
البته منم همچین دسته کمی از خواهرم نداشتم با این تفاوت که من برای کارخانه ی قارچ به پیشنهاد پسرم این کار رو کردم و اصلا تمایلی به راه اندازی کارخانه نداشتم ولی به تخصص پسرم اعتماد کردم و از آنجایی که دلسوزی مادرانه ای داشتم به خواسته ی پسرم عمل کردم که بهش کمکی کرده باشم در هر صورت عملکرد منم جالب نبود و اصلا نباید برای پسرم دلسوزی بیجا می کردم .. باید به پسرم میگفتم برو جای دیگه کار کن و بهش میگفتم کار کردن تو به من هیچ ربطی ندارد برو هر جایی که دلت میخواد کار کن .. خب البته هنوز در آن موقع ها از این قوانین آگاهی نداشتم و شاید اگر به این تضادها بر نمی خوردم هیچگاه به این سایت عزیز و این آگاهی ها هدایت نمی شدم ..
یعنی فقط و فقط باید به این قانون مهم و اصلی و بنیادین خیلی خیلی توجه کنیم و در عمل هم انجام دهیم …
بازم قانون تکامل بازم حرکت دادن و قدم برداشتن بازم ادامه دادن و حرکت کردن
بازم مداومت و استمرار داشتن
بازم تمرکز به نقطه ی هدف
بازم دیدن تصاویر و تصاویرهای مختلف از هدف بازم در معرض شنیدن و تعاریف از اون هدف . بازم دیدن آن توپ هدف در دست دیگران .. بازم دیدن اون توپ هدف و دست به دست شدن و در این دست به دست شدن ها بلاخره رسیدن به دست من یعنی باید برای رسیدن به خواسته مون هدف داشته باشیم و برای این هدفون گام های کوچیک کوچیک را طی کنیم و گام به گام حرکت کنیم و به قانون احترام بگذاریم و عمل کنیم تا آن توپ موفقیت را بصورت پایدار بدست بیاوریم
در واقع …موفقیت باید پایدار و دایمی باشه
من هم از شما استادادان عزیزم که الگوی واضح من هستید سعی میکنم بطور مداوم روی تغییر باورهام با همین فایل ها کار کنم و تمرکزمو روی اهداف و خواسته ام بذارم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و عمل کنم
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
خدایا شکرت
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خدا
سلام به استاد عزیز و همه دوستان عباسمنشی
چقدر من استاد به این شنیدن این حرفهای شما نیاز دارم
واقعا پشتکار شما و جدی گرفتن هدایت ها تو مسیرتون خیلی ارزشمنده
اینکه کسی میخواد به هر قیمتی معروف بشه از دیدگاه شما خیلی جالبه
واقعا چقدر عزت نفس آسیب میبینه تو این دیدگاه که بکش و معروفم کن
و نکته قانون تکامل و پله پله چقدر لازم هست برای من خیلی زیبا گفتین استاد
من از این فایل این نتیجه رو میگیرم که صبر خیلی مهمه تو مسیر و موفقیت پایدار مهمه نه یهویی رشد کردن
چقدر همه ما نیاز داریم به روزانه کار کردن روی خودمون
و اینکه باورهای توحیدی مون رو قوی کنیم اینکه در زمان مناسب در مکان مناسب همه چی فراهم میشه
من باید اینقدر خوب باشم که تو جهان دیده بشم در حوضه کاری خودم
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها
استاد مرسی
خدایا ممنونم
به نام خدا . سلام
امروز خیلی برام سوال بود که با طی کردن قانون تکامل باید در تصاعد باشم و هر روز روند قانون تصاعدم بالا و بالاتر برود مثل خیلی از ورزشکارها . مثل استاد عباس منش .
همین مثالها بهم انگیزه میده و باید الگوهای را مدام برای خودم تکرارشون کنم
کوچکترین پیشرفت را برای خودم بزرگشون کنم
امروز خدا را شکر کلی خرید کردم
خدایا شکرت امروز کلی فراوانی دیدم
خدایا شکرت امروز کلی پول دریافت کردم
ووو
اگر همین پیشرفت ها را برای خودم بزرگ نمایی کنم و بهشون توجه کنم دائم بهشون نگاه کنم . بنویسم
به قانون تصاعد برای همیشه و پیوسته خداوند من را هدایت می کند
استاد در فایلی می گفتند : من اگر یه روز فایل گوش ندهم . کامنت ها را نخوانم دوباره بر می گردم
یعنی ادامه دادن و قانع نبودم در مسیر را باید خداوند برام ادامه بدهد .
الهی به امید خودت
.
من قبلا درسها را زود نمی گرفتم ولی خدا را بی نهایت سپاسگزارم که تا قانون را فهمیدم که هنوز خیلی جای کار دارم و استاد عباس منش را دنبال کردم خودم با کمک الله مهربانم شیوه ی خل را می پرسم و هدایت میشوم یعنی باید درکش کنم تا بهم گفته شود .
همین روند از قانون تکامل به قانون تصاعد که می خواهم قانون تصاعد برای همیشه و ابدی باشه برام را دارم درسهایش را یاد می گیرم خدا را شکر .
هیچ وقت تصاعد تمامی ندارد . هر چی من پیشرفت کنم . هر چی من خرید کنم . هر چی من زمین دریافت کنم وووو باز هم جا دارم برای دریافت کردن
خدایا ازت می خواهم همیشه براحتی در مرحله ی اول درخواست و بعد دریافت همیشگی باشم براحتی و با سلامتی
الهی به امید تو
خدایا استاد جانم هر جا هست سالم و سلامت و تندرست باشه
خدایا شکرت
.
با نام و یاد خدا
نشانه امروز من 24 شهریور 1403
این روزها خیلی بیشتر دنبال رد پای قوانین تو زندگیم هستم. یکی از مواردی که اخیرا بهش توجه کردم اینه که افراد نامناسب یا کسانی که به هر دلیل تو مدار من نبودن خود به خود از زندگی من رفتن یا حضورشون خیلی کمرنگ شده. یه زمانی این حرفها رو از زبان استاد میشنیدم اما واقعا تو مدار درکشون نبودم. اما الانی که میبینم این چیزها رو میفهمم منظور استاد رو. میفهمم که استاد چرا تاکید میکنن که شما فقط روی خودتون کار کنین.
حالا من طبق همین قانونی که جهان خود به خود افراد نامناسب رو از ما جدا میکنه، طبق همین قانون میگم جهان مشتری های مناسب رو هم به سمت من میاره و نیاز نیست من کاری انجام بدم.
خب این برای منی که تازه وارد یه حرفه جدید شدم و این چند روزه خیلی ذهنم رو مشغول کرده بود، امیدواری و دلگرمیه. من فقط باید روی خودم و مهارتهام کار کنم و جهان باقیش رو برام انجام میده. من حتی حوصله اینستاگرام و فضای مجازی رو هم ندارم که بیام اونجا وقت بذارم و باید جوری باورهام رو درست کنم که خداوند از بینهایت راه میتونه برای من مشتری بفرسته و اینستاگرام که تنها راه مشتری پیدا کردن نیست.
همین امروز خداوند از راهی که من هیچ ایده ای ندارم به زندگی من پول فرستاد و باورتون نمیشه همین اتفاق درست در همین روزی که من این فایل رو گوش دادم برام نشونه ای بود از اینکه همه چیز دست خداست و تو فقط باید روی خودت کار کنی.
استاد بینهایت ازتون ممنونم بابت این فایلها که گنجن.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
افرادی که ادعایی در هر زمینه ای دارند : باید بتوانند ادعای خود را در عمل اثبات کنند
دلایل تبلیغات:
بسیاری از افراد که به دنبال تبلیغات هستند: تنها به این دلیل است که دوست دارند مشهور و معروف شوند
به همین دلیل هزینه های هنگفتی بابت تبلیغات می پردازند حتی با وجود اینکه: هیچ درآمد ندارند
برخی دیگر : می خواهند قانون تکامل را دور بزنند :
و هر چه زودتر یک شبه و یک دفعه به ثروت و موفقیت دست یابند
افراد ذاتا: عجول و طمع کار بوده به همین دلیل همواره به دنبال نتایج زود بازده و کوتاه مدت هستند
اگر بخواهیم به ثروت و موفقیت پایدار دست یابیم باید: قانون تکامل را رعایت کرده مسیر و روند درست را ادامه دهیم
هیچ مشکلی نیست که افراد به دلیل عدم رعایت قانون زمین بخورند:
اینگونه باعث می شود رشد و پیشرفت بیشتری داشته باشند از خداوند درخواست هدایت کنند عمیق و بهتر فکر و تصمیم گیری کنند
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان خوب و پرانرژی
وقتی این فایل رو گوش دادم، اول که پرونده تبلیغات رو تو ذهنم بستم چون ب نظرم اینجوری حتی اگر رشد کنیم بازم فایده نداره چون باورهای درستی نساختیم مثل ساختن یه خونه درختی روی شاخه نازکه. یا روی آب. پایه ش قوی نیست و احتمال ریزش هست و اینکه همیشه و همیشه به تبلیغات وابسته ایم تازه اگر که جواب بده.
و مورد دوم استاد یه جمله گفتن که اون بازیکن گفته من باید اونقدر خوب میبودم که مربی من رو نیمکت ذخیره نگه نمیداشت. نمیدونم چرا درباره کار و هنر خودمم این به ذهنم رسید. که ضعفم رو بپذیرم و بخوام کیفیت کارمو بهتر کنم. و البته در کنار تمرین، قانون تکامل رو در هر شرایط و هر موقعیتی که هستم فراموش نکنم. چون هرجا که طمع کردم هرجا کمالگرا بودم ویا هرجا که عجله کردم نتیجه نامطلوب گرفتم. و همیشه باید مواظب اینها باشم
از خدا میخوام که همواره به راه راست نعمتها و برکتها هدایتمون کنه و اراده مون رو قوی کنه تا راه درست رو انتخاب کنیم.
خدایاشکرت