گفتگو با دوستان 36 | تمرکز تقسیم نشده - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

176 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه مختاری گفته:
    مدت عضویت: 515 روز

    سلام بر استاد و مریم جان عزیز

    استاد من ی سوال دارم، من یک ماهه ک اومدم توی سایت شما ،اینققدر دلم میخا مداااام فایل گوش کن,بخونم و…. ی پسر 3ساله دارم ک باید باهاش بازی و صحبت کنم تا زبونش باز بشه، ولی تماااام روز بچه در حال تلویزیون دیدن و منم درحال فایل گوش کردن، وقتی برم بازی با بچه ،قشنگ نمیتونم گوش کنم با تمام وجودم،

    براهمین همش میگم خدایا چکار کنم هم دلم نمیاد بی توجه ب بچه باشم ولش کردم.هم دلم میخا ایییینقدر ب فایلا گوش بدم تا مدارم تغییر کنه.

    ی راهنمایی ب من کنید؟ نمیدوننمم کجا جوابمو میدید؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    سلام بر استاد قدرتمند من وتمام افراد خانواده هم فرکانسی من

    چقدر این مسیله مهمه استاد که انرژیتو فقط روی یک چیز بزاری ،آن یک چیز تو پیدا کنی وتمام تمرکز وانرژیتو روی همان یک چیز بگذاری واقعا استاد این خودش قدرت میخواد که بقیه انتخاب‌ها رو حذف کنی

    کلی ذهن خالی میشه استاد وبسیار تمر کز بالا میره عالیه عالیه استاد وچقدر سرعت آدم برای موفقیت بیشتر بیشتر میشه .سپاسگزارم از شما

    شاگردتون زهره یوسفی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان عزیزم که با خوندن کامنتای بی نظیرتون منو هم تشویق به نوشتن کردین .

    فایل گفتگو با دوستان 36

      ما جزیی از خداوند هستیم اون زمان که خداوند انسان رو خلق کردو از روح خودش درما دمید به خودش احسنت گفت .

    پس حالا باید کاری کنیم از این اگاهی و درک به نفع خودمون استفاده کنیم و تو مسائل و تضادهای زندگی خودمون رو رها کنیم و بذاریم خداوند ما رو هدایت کندبه سمت چیزها و خواسته‌هایی که قلبمون از اول میخواسته که همون خوشبختی ، لذت ، ارامش ، شادی و سلامتی هست که باید بهشون برسیم .

    پریسا جون خیلی خوب اشاره کردین به این که بذر توحید تو قلب ما کاشته شد  واقعا این درسته

    از قبل در درون ما یه اگاهی‌های برتر وجود داشته که با شنیدن صحبتهای توحیدی استاد بیدار میشیم و این صحبتها رو هرچه بیشتر گوش میدیم بیشتر برامون اشنا بنظر میرسه و هیچ مقاومت قلبی نسبت به این اگاهی‌ها نداریم .

    و نباید که زندگی رو سخت بگیریم

    بایدرها باشیم و کارها رو بسپریم دست خداوند و بذاریم خودش کارها رو برامون انجام بده  چقدر این جمله پریسا جون خوب بود مهم اینکه من تو هر شرایطی هستم راضی باشم تو همون حالت از زندگیم لذت ببرم و بعد ثروت و نعمت به سمت من هدایت خواهدشد.

    چون قانون همینه احساس خوب = اتفاقات خوب .

    و خداروشکر که موفق شدم یه بار دیگه  گفتگوی استاد با  دوستان  رو بشنوم  و به آگاهی ها و نکته های مهمی پی بردم 

     وقتی دوستان از نتایجشون میگن خوشحال میشم.

    از ته قلبم برا خودم  این موفقیتها رو خواهانم وازشون   انرژی خوبی میگیرم .

    مخصوصا نگاه توحیدی که مسیر را برای ما هموار میکنه و هدایت می شیم به چیزهای بهتر 

     به خوشبختی ،آرامش و شادی درونی که ذهن  به آرامی  هدایت می‌شه به مکان های بهتر و به مسیرهای پر از نعمت و ثروت

    و می‌رسیم به احساس خوب =اتفاقات خوب 

      

     الحق که این نگاه توحیدی رو از شما  یاد گرفتیم  

    با اینکه کامنتم طولانی میشه ولی دوست دارم این متن که

    ویسی از یکی از اعضای سایت هست رو براتون بنویسم در مورد توحید وهدایت 

    ایشون نقل قول می‌کردن از یکی از دوستانشون  که تعریف شما از مدیتیشن چیه؟

    دوستشون پاسخ میدن که مدیتیشن یعنی سکوت ذهنی یعنی اینکه در یه زمان‌هایی از روز ذهنت ساکت باشه و به تنفست توجه کنی به و افکارت خیلی توجه نکنی

    و اینجوری من خیلی نتیجه گرفتم

    اما این آقا در پاسخ دوستشون میگن خب ما چقدر در طی روز می‌تونیم ذهنمون رو  ساکت نگه داریم  یا به هیچی فکر نکنیم.

    و اینجا ایشون به یه نکته خیلی مهمی اشاره کردن که من واقعاً تاثیر گرفتم و دوست داشتم که اینو برای شما عزیزان هم به اشتراک بذارم.

    یه نکته مهم اینه که ما این عادت رو درخودمون به وجود بیاریم که هر اتفاقی تو زندگیمون هر تضادی به وجود میاد اونو الخیر فی ما وقع ببینیمش ومی‌گیم برای ما یه رشدی داشته

    اگر من خودمو می‌سپارم به خدا و وقتی میگم هرچی از طرف اون میاد خیره قطعاً خیره و الخیر فی ما وقع که میگیم همینه

    اما خوب هممون می‌دونیم که استاد هم توی بسیاری از فایل‌هاش گفتن که شرک یعنی اینکه ما قدرت رو از خدا بگیریم و بدیم به انسان‌ها هممون این جمله رو تعریفشو می‌دونیم

    مثلاً وقتی که یه وامی می‌خوایم بگیریم میریم پیش رئیس بانک و کلی دولا راست می‌شیم جلوش

    ، فکر می‌کنیم که قدرت دست اونه

    و این خودش یه نوع شرکه یعنی اینکه ما خدا رو گذاشتیم کنار

    یعنی خدا رو نادیده می‌گیریم ،

    و رئیس بانک به جای خدا، برامون داره تصمیم می‌گیره و کلاً این میشه شرک

    و امیدو

    میدیم به اون یعنی از از خدا ناامیدمیشیم یعنی نگرانیم ،می‌ترسیم

    یه وقت وامم جور نشه

    می‌ترسم یه وقت به این آقا بگم بالا چشت ابروس و به من وام نده

    آخه ببینم من مگه چند سال یه بار میرم وام بگیرم که رئیس بانک این برخوردو با من بکنه و شرک بورزم .

    یا مثلا در شبانه روز چند بار یه جوری برخورد می‌کنیم که مثلاً پدر و مادرمون رو بهش انقدر قدرت بدیم که جای خدا رو بگیره یا رئیس یه شرکت رو .

    اما من در شبانه روز معمولاً سر مسائل جزئی ناراحت می‌شم نگران می‌شم می‌ترسم عصبانی میشم خشمگین میشم یعنی تمام صفاتی که مربوط میشه به شیطان و ما را از خدا دور می‌کنه در طی روز برامون به وجود میاد.

    و شما این رو در نظر بگیر که هر موقع نگران می‌شی هر موقع عصبانی بشی هر موقع خشمگین بشی

    هر موقع ناراحت بشی هر موقع ناامید بشی هر موقع مستاصل بشی در اصل داری به شیطان قدرت میدی

    هر موقع درمانده بشی شما قدرت خدا را از بین بردی

    یعنی شیطون رو بالا بردی قدرت رو به شیطون دادی چون تمام این صفات بد صفات شیطانیه.

    اما اگه از نگاه توحیدی  نگاه بکنیم می‌بینیم که تمام این خصلت‌هایی که خوب نیستند مثل نگرانی، ترس، طمع ،ناامیدی، عصبانیت ،خشم ،

    انتقام و نزول همه این خصلت‌ها برمی‌گرده به شیطان

    مثل دو تا کفه ترازو می‌مونه که هر وقت من خدارو بیارمش پایین شیطون میره بالا

    من هر وقت ناآرامم هر زمان  نگرانم ناراحتم  یعنی کفه ترازوی شیطان یا همون شرک میاد بالا و کفه ترازوی خدا میاد پایین

    مثل اینه که میگم خدایا تو اصلاً وجود نداری من اصلاً تو رو نمی‌بینم و ازت کاری بر نمیاد

    و چون نگرانم ناراحتم ،

    ناخواسته دارم به صفات شیطان بها میدم

    و صفات خدا رو نادیده می‌گیرم

    پس ببینید ما در طی شبانه روز چقدر شرک می‌ورزیم چرا پیامبر میاد میگه که شرک از دید من مثل راه رفتن مورچه سیاهیه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاه

    اگه بتونیم با نگاه توحیدی،

    کمتر تو این مسائل بمونیم و کمتر نگران بشیم و بیشتر به آرامش برسیم،یعنی کمتر شرک ورزیدیم

    وقتی من با این تفسیر بیام به مسائل روزمره‌ام نگاه کنم چون در طی روز ما بالاخره نگران می‌شیم ناراحت می‌شیم عصبانی می‌شیم ناامید می‌شیم و به تضادهای اینجوری برخورد می‌کنیم

    اما مهم اینه که ما ببینیم چقدر می‌تونیم تو اون حس بد باقی بمونیم

    پس اگر احساس خوبی نداری این همون شرکه

    البته ناگفته نمونه که این احساس‌های بد معمولاً در شبانه روز برای همه به وجود میاد اما مهم اینه که ما ببینیم چقدر می‌تونیم تو اون حس بد باقی بمونیم

    پس دقت کنیم که تو مسائل روزمره خودمون با نگرانی‌هامون با احساس بدمون جزو مشرکین نباشیم و اگرم یه احساس بد برامون به وجود اومد سعی کنیم که ادامش ندیم و یه جوری احساسمون رو خوبش کنیم.

    انشالله هر کجا هستید شاد ، سلامت ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید  .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    1403/9/29روز166

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیز ومریم عزیز ودوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز فوق العاده ایی که گذروندم

    در راستای تایید این قسمت:

    دقیقا درسته من از وقتی روی خودم کارکردم یسری هزینه ها از زندگیم حذف شد الانکه به گذشته نگاه می‌کنم درسته که درآمد داشتم اما بیشتر اون درآمد صرف هزینه های می‌شد که خداروشکر الان ندارم

    اینکه وقتی روی خودم کارکردم مخصوصا دوره عزت نفس که باعث شد ارتباطات من جنس اش تغییر کنه ارتباط با خودم ارتباط با خانواده ام ارتباط با خدا ارتباط با دوستان و …اصلا قابل مقایسه با قبل نیست و به قول شما استاد اصلا اینارو نمیشه با پول خرید

    قانون تمرکز: دقیقا همیشه این فکر توی سرمون میاد که همزمان چندتا کارو انجام بدیم اما خب تمرکزمون از روی اصل برداشته میشه و نتیجه ایی که میخواهیم حاصل نمیشه برای خودمن حتی در حوزه مهندسی میشه چندتا کارو انجام داد واقعا علاقه هم دارم هم روی طراحی تمرکز کنم هم روی اجرا اما دیدم نمیتونم جفتشو باهم داشته باشم و تصمیم گرفتم فقط روی طراحی تمرکز کنم و درحدی که به طراحی کمک میکنه اجرا بدونم وتمام تمرکزم روی طراحی و خلق فضای جدید وهنرهای نو باشه

    خدایاشکرت بخاطر این همه نعمت و فراوانی که داره وارد زندگیم میشه

    دیروز که فایل توحیدی نامه 31حضرت علی و دیدم و کلی اشک ریختم بعدش قلبم باز شد و مطمعن بودم که حتما معجزه رخ میده 2ساعت بعدش یکی از کارفرماها که پارسال براش کارانحام داده بودم بهم زنگ زد و گفت که براش طراحی انجام بدم من گفتم 10تومان وگفت خبرمیدم امروز پیگیری کردم و گفت قیمت جای دیگه گرفته 7تومان اما می‌خواد که من براش انجام بدم منم گفتم 8تومان بده اما همه رو یکجا بده قبول کرد وامروز قراردادش نوشتم براش فرستادم وگفت شنبه همه رو یکجا میزنه خدایا شکرت چقدر این اتفاق برای من درس داشت اینکه وقتی روی خدا حساب کردم 2ساعت نشده جوابمو داد اینکه باورهای درستی درمن شکل گرفته که همه ی ادما یی براشون طراحی انجام میدم آدمای خوب و فوق العاده ایی هستن و باوراینکه کارمن ارزشمنده وحتی به صورت یک جا مبلغ طراحی برام واریز می‌کنند و من بدون اینکه نگران مابقی پول باشم با عشق و لذت میشینم طراحی می‌کنم خدایا شکرت چقدر این روزا شاکرم این نعمت فقط بخاطراینکه من احساسم و توی این مدت که حتی 100هزارتومان هم نداشتم خوب نگه داشتم وارد زندگیم شد فقط بخاطر اینکه دارم تمام تلاشمو می‌کنم فقط روی خدا حساب کنم و فقط از خدا بخوام خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نازنین خشنود گفته:
    مدت عضویت: 1420 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد جان

    نکته ی طلایی این فایل برای من این جمله بود :

    پس باید ی تجدید نظر بکنیم درمورد اینکه انرژیمون رو داریم کجا میذاریم

    و به چه شکل داریم رو علایق و بیزنسمون تمرکز میکنیم

    راستش من از بچگی قانون تمرکز رو خوب درک کرده بودم ولی بقول شما جرات حذف کردن شاخ و برگ اضافی رو نداشتم یا بخاطر عزت نفس پایین یا شرک یا هرچیز دیگه

    ولی تجربه ای که همیشه توی ذهنم میشینه درمورد قانون تمرکز رو میخوام اینجا بگم

    که بره توی ذهن خودم و بهتر این قانون رو اجرا کنم و همین طور واسه بقیه بچه ها شاید هدایتی باشه.

    من همیشه توی مدرسه دختر درسخون و باهوشی بودم اما تنبلیم میومد درس بخونم

    و یجورایی همیشه وقتی تحت فشار بودم به طرز جادوییی از همه بهتر عمل میکردم (بخاطر قانون تمرکز)

    مثلا یادمه سال نهم بودم

    من چندین ماه بخاطر یسری مسائل مدرسه نرفته بودم.

    خب هییییچی از درسا بلد نبودم

    و رسیده بودیم به امتحانات بهمن ترم. اول

    من بودم و 12تا درس مطالعات اجتماعی

    که خیلیم زیاد بودن و منم ادم وسواسی

    که راضی نبودم به نمره های پایین

    جالبه حتی دوروز هم وقت نذاشتم

    فقطططططط روزی که فرداش امتحان داشتیم

    از توی مدرسه وقتی تعطیل کردیم

    ساعت 12نیم ظهر بود

    فرداش امتحان بود

    من ساعت 1رسیدم خونه.

    توی همون سن 15سالگی

    نه ناهار خوردم نه با کسی حرف زدم و نه هیییییچ کار اضافه ی بدون بهانه گفتم ببین

    من میشینم میخونم این درسارو

    هرررچی شد شد

    اصلنم به نتیجه فکر نکردم

    یادمه استاد 12ساعت نان استاپ بدون اینکه یک لحظه توقف کنم داشتم درس میخوندم و البته چون مورد علاقم بود خسته نمیشدم و چون فشار امتحانم بود همه چی ترکیب جادویی شده بود

    (البته نمیخوام بگم کار درستیه بذاری واس شب امتحان بعد پدرخودتو دربیاری)

    خلاصه من هر درسی رو یک ساعت میخوندم

    و 12درس رو 12ساعت

    یک ظهر شروع کردم یک نصفه شب تموم کردم

    بعد خوابیدم فرداش شدم 19نیم تازه

    کلیم ناراحت بودم

    چون توقعم بیست

    بود ولی اون دانش اموزایی که معدل 20 بودن ازاول سال هرروز بعد مدرسه مبرفتن درس همون روز رو میخوندن و بسیارررر باهوش بودن نمرشون 19.25.یا مثل من 19.5بود

    میدونید من ازونجا این قانون رفت تو ذهنم

    ک اقا کاری که تو سه ماه بقیه انجام دادن و هررروز درس خوندنو من تو 12ساعت

    انجام دادم تازه با بازدهی بسیارررر بالا

    دقیقاااا به اندازه بهترین شاگردای اون مدرسه.

    همه چی تمرکزه واقعا

    وقتی بدونیم تمرکز میتونه معجزه بیافریند در زندگیمون

    و کاری که بقیه توی چند سال انجام میدن میشه در 6ماه انجام داد

    دیگه همه چیو کات میکنیم میریم سراغ اصل

    اصلی که در همه ابعاد زندگیمون رو متحول میکنه

    اینارو بخودم میگم

    بازم وقتی کلاس دهم بودم

    در طول سال اصلااااا شیمی رو نخونده بودم

    اینو چندین بار گفتم ولی بازم میخوام بگم

    برای شیمی هم فکنم 10ساعت وقت گذاشتم

    رفتم سر امتحان

    این بار

    20گرفتم

    هیییییییچکس دراون کلاس 35نفره 20نگرفت بجز من و دوستم که اونم تقریبا شبیه خودم

    بود

    بچه هایی که اذعا میکردن کلی مشاور و کلاس و…. رفتن توی اون چند ماه کلی تست زدن

    نمرشون شد 8.9 خداشاهده قششششنگ یادمه

    من فقط یه کتاب گام به گام

    که درسنامش خیلی روون ساده و بیسیک بود رو خوندم ولی اصولی باتمام وجود رفت به خورد ذهنم.

    و فرداش اون نتیجه خلق شد

    که معلممون کلییی منو تشویق کرد که برم ازمون ثبت نام کنم. و…

    خیلییی استعداد دارم و اینا

    درصورتی که درسته استعداد هم داشتم ولی اگه اون شب قبل امتحان کل وجودمو وتمرکزمو نمیذاشتم استعداد

    به درد هییییچی نمیخورد

    به درد هییییچی

    میدونید اینو ازکجا میتونم بهتر بفهمم

    از بچه هایی که توی دبیرستان دوره اول (نهم)

    نزدیک ترین دوستانم بودن

    قششششنگ پتانسیل رتبه یک کنکور شدن رو داشتن

    یعنی من شکی نداشتم اینا دیگه از رتبه دورقمی بیشتر نمیشن

    بچه های به شدت با استعداد مرتب منظم درسخون.

    همون بچه ها وقتی رفتن دبیرستان دوره دوم

    بخاطر قرار گرفتن در یک محیط دیگه و یکسری حاشیه ها

    وقتی تمرکزشون از درس برداشته شد به هییییچ جا نرسیدن

    چی شد؟؟ اونا که استعداد داشتن کلییییی

    علاقه هم داشتن توی تایمی که تمرکز روی درس بود

    چی شد که نتایج نه تنها کم نشد بلکه به صفر رسید و دیگ خبری ازون نمره ها و…

    نبود

    ؟؟؟؟؟

    به یک دلیل خیلییی ساده چون تمرکز نذاشتن تمرکز قبلی ازبین رفته بود

    تمرکزشون رفته بود روی روابط سطحی عاطفی

    و سوشیال مدیا و….

    حالا قدر تمرکز، این نعمت الهی رو بیشتر میدونم و از خداوند بزرگم میخوام که هدایتم کنه به تمرکز روی علاقه خودم و جرات پیدا کنم که هرررچی که منو از هدفم دور میکنه رو قیچی کنم

    بی ترس و واهمه

    و این خاطرات رو همیشه در ذهن خودم مرور کنم.

    که 3ماه رو در 12ساعت انجام دادم

    دوستون دارم استاد ممنونم واقعا فایلای هدیه

    هیییچ فرقی با محصولات ندارن و اونقدر گیرا هستن که من وقت نمیکنم هنوز برم روی محصولات دوباره بخوام کار کنم

    دوستون دارم

    درپناه الله یکتا شاد و سلامت باشید قربونتون برم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2832 روز

    به نام خدایی که جز او کسی نیست و بس.

    سلام به این بنده های بینظیر

    تبریک عرض میکنم به دوتا دوست عزیزمون از نتایج و صحبتهای انرژی بخششون لقمان عزیز و پریسای عزیز واقعا من همیشه لذت میبرم از چنین صحبتهایی که اگر ما بیاد بیاریم بهتر متوجه میشیم حتی زمانی که ما اصلا چنین آگاهی هایی رو نداشتیم وقتی در یه کار یا موضوعی میخواستیم موفق بشیم و باایمام بیشتری اون کارو انجام بدیم و ادامه بدیم اول میگشتیم دنبال افرادی که ببینیم کسی قبل از ما تونسته اون در اون کارها موفقیت کسب کرده باشه و چقدر از اون الگوها استفاده میکردیم و همچنین الان دیگه بیشتر از زمانی که آگاهی های خاص نداشتیم

    خب این نکته ی مهم و باارزش رو میگم ممکنه بعضی ها هنوز براشون قابل باور نباشه

    استاد ازاینکه شما بااینکه از همه لحاظ شرایط استارت و انجام خیلی کارهای دیگه رو دارید که بخواهید انجامشون بدی و ازشون پول بسازی اما از اونجایی که قانون تمرکز رو خیلی خوب فهمیدی میگی «نعع»بلکه من فقط باید توی همین حوزه کاری خودم فعالیت داشته باشم و تمرکز ذره بینی هم که سالها گذاشتی اینچنین نتایج متفاوت در کل جهان کسب کردی ،خب میخواستم اینو بگم که من حتی اون زمان هایی که یکی از این آگاهی ها رو نداشتم اما یه قسمت عظیمی از وجود من میگفت که در هر شرایطی چه مبتدی که چه بالاترین جایگاه فوق حرفه ای در کل جهان باید تمام تمرکز فقط یه جا باشه و الان هم خیلی بهتر متوجه میشم که چرا از همون کودکی یه قسمت عظیمی از وجود من بااین دیدگاه اینکه آدم باید چندتا شغل و از چند راه درآمد داشته باشه چقدر باهاش مقاومت داشتم و خداروسپاسگذارم که دستمو گرفت و منو هدایت کرد به این مسیر بسیار باارزش تر از الماس واقعا هم همینطوره ما با الماس فقط میتونیم ‌‌پول بدست بیاریم اما با داشتن چنین آگاهی ها میشه به همه چی رسید به خدا،ثروت،سلاکتی زندگی و آخرت و……..

    استاد یکی از اون ویژگی هایی که اینقدر در عمق جانم نفوذ میکنی بخاطر همین دیدگاه بسیار متفاوتت هست که حتی همین امروز مساحبه ای از چندتا بازیگر معروف ایرانی دیدم که میگفتن ما کنار کار بازیگریمون فلان کار هم فعالیت میکنیم بااینکه یه خورده پیشرفت کرده اند اما از اونجایی که خود من قانون تمرکز و پیشرفت رو درک میکنم میفهمم که این نوع دیدگاههایی که به غیر کار مورد علاقه ی اصلیت بخواهی کنارش کار دیگه ای هم انجام بدی اصلا درست نیست چونکه اون کیفیت و تمرکزت رو از روی پیشرفت کارت واقعا و در درصد بسیار بالایی میاره پایین.

    من چندتا رفیق دارم بااینکه خیلی آگاهی های مانند اینجا دارن و روشن فکر هستند اما هنوز الان دارن چندتا کار مختلف رو همزمان با همدیگه انجام میدن و بارها شده با من هم درمورد این موضوع صحبت های زیاد میکردن اما بازم «تههه»صحبتهاشون به این ختم شده که آدم باید از همه استعدادی که در چندتا کارهای مختلف داره استفاده کنه ،

    اما من همیشه بهشون میگم اصلا به چنین دیدگاهی اعتقاد ندارم چونکه این فقط حرف من نیست یا مندرآوردی نیست بلکه میشه این نوع دیدگاه و باور رو در هر قانونی دید مانند قانون تابش نور خورشید معمولی چقدر متفاوته با استفاده کردن از ذره بین،

    استاد من واقعا کمتر از 1درصد دیده ام که آدم ها در تمام جهان اینچنین دیدگاهی مانند شما رو داشته باشند کسی که میخواد اون خوشبختی و پیشرفت واقعی و عمیق شدن رو در کارش عمل کنه،،

    نکته بعدی ارزشمند هم اینکه استاد درمورد اینکه میگی خوشبختی واقعی فقط تنها پول نیست بلکه پول یه جزئی از ثروت وخوشبختی ست و ما باید اول بتونیم نفوذ کنیم به عمق وجود خودمون و خوشبختی واقعی رو از درون کشف کنیم و درکش کنیم بعد پول هم خودبخود میاد در زندگی اول باید این روح ما بزرگ بشه بعد بقیه به راحتی وارد میشه چونکه این تغذیه روحه که بالاترین جایگاه رو در زندگیمون داره اون اصل موضوعه مابقی جزئیاته،،

    چقدر من این موضوع رو بارها تجربه کردم اما هنوز اونقدر قوی و پایدار نبوده که بتونه خیلی ادامه دار بشه ولی خبر خوب اینه که با هربار تمرین و تکرار کردن دارم بهتر از قبل خودم میشم ،مثلا یکیش اینه وقتی خیلی در انتظار یه خواسته ای هستم یا چسبیده ام سریع بیاد خودم میارم و میگم سجاد یادته قبل هم خیلی منتظر فلان خواسته و وسیله بودی اما وقتی بهش رسیدی هیچ اتفاق عجیب و غریبی برات رخ نداد غیر از اینکه فقط خودتو عذاب میدادی و باعث میشد یه عالمه فرصت دیگه رو نتونی ببینی پس سعی کن همیشه از زندگی لذت ببری و تکامل طی کنی،

    راستی استاد این موضوع خیلی بهم کمک کرد که تمرینات دوازده قدم مانند جلسه ششم قدم اول که شما میگی من واقعا از زندگی لذت میبردم و به خواسته ام نچسبیده بودم

    منم با شنیدن این صحبتها گفتم درسته که من هدفگذاری کردم و تعهد هم دادم اما باید هواسمم باشه که از اون ور یه وقت شیطان کاری نکنه که من به خواسته ام بچسبم و برداشت هایی داشته باشم و مسیر رو برا خودم تلخ و سخت کنم،،

    چقدر باید هواسمون جمع باشه بخصوص ابتدای کار که ممکنه آزمون و خطاهای بیشتری انجام بدیم،،

    مانند همیشه این قسمت هم درس های خاص خودشو برام داره و هرچقدر جلوتر میریم اصلا درس ها انتها نداره،،

    و نمیشه عاشق چنین خداوند بی انتهایی نشد

    ممنون از همگی…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    منصوره حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2241 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    همین یک جمله واقعا اندازه یک دوره بود واسه من. انرژی جایی می‌ره که تمرکز اونجاست .

    من اینجوری برداشت میکنم که نه فقط در مسایل مالی و شغلی بلکه در همه چیز انرژی همون جایی می‌ره که تمرکز اونجاست .

    مثلاً سلامتی . ثروت . روابط خوب . انسانهای خوب

    بارها و بارها این جمله رو شنیدیم و فقط شکل جمله بندی فرق میکردم اما الان واسه من جدید بود انگار خدایا شکرت . از شما هم سپاسگزارم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    زهرا پاشا گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    سلام و عرض ادب استاد و بانوی گرام، چقدر خداوند رو باید شاکر باشم چون پاسخ سئوالاتم رو بوسیله ی شما بمن داد، و من هم تصمیمم رو برای تحصیلاتم گرفتم و بالاخره با شجاعت رشته ی تحصیلیمو ک حقوق بود رو کنار گذاشتم و سالها هم داشتم دست و پنجه نرم می کردم و نهایتا ب نتیجه ای رسیدم ک دلم میگفت و من اون سالها بهش توجه نکردم و اکنپن اصلا ناراحت نیستم از تصمیمم و خیلی هم شادم چون از اسارت حقوق رها شدم و دیگر برام بقیه مهم نیستن، خودمو عشقه، دوست داشتنمو عشقه، چیکار ب بقیه دارم. مهم اینه من لذت ببرم از زندگیم در کنار خودم و خانوادم. و نکته ی بسیار مهم دیگه داشتن حس خوب هست، من خیلی راجع بهش فکر کردم و حتی امتحانش کردم ک با حس خوب ب خواسته هام می رسم نه با خواسته هام ب حس خوب، و اینکه باید پذیرای زندگی اکنونم باشم تا بهترین ها رو جذب کنم، باید مقدس کنم انچیزهایی ک دارم رو تا هر انچه می خوام رو بدست بیارم. الهی خدا رو صدهزار مرتبه شکر. و سپاس از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3433 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استادم و مریم عزیزم و همه ی دوستان از جنس خدا

    این دیدگاهم برای گفتن یه موضوع خیلی مهمه که در این قسمت گفتگو با دوستان بهش رسیدم.خیلی برای خود من مهمه و هم نوشتم و هم میخوام ردپایی ازش اینجا بگذارم که باید همیشه یادم بمونه

    درک این موضوع نقطه عطفیه برای تحول درونی من

    اینجا بود که یادم اومد در اوایل نوجوانیم موقع شناخت موضوعات مهم که دیگه از همونجا شروع کردم به تفکر و خروج از دنیای بی خیالی بچگی .موضوعاتی مثل انتخاب مسیر زندگی ، خدا ، حجاب داشتن یا نداشتن، دیندار بودن یا نبودن ، قران و چیزهای دیگه

    یادم میاد سردرگم بودم . خیلی با تمام وجود دعا میکردم که خدایا منو به راه درست زندگی کردن اونجوری که خودت راضی هستی و باعث میشه من جام تو بهشت باشه در اون دنیا هدایتم کن.اونموقع هیچ شناختی از راه درست نداشتم.اما شدیدا میخاستم درست زندگی کنم.شاید خیلی وقته که من اینو و این خواستمو یادم رفته و حالا به خودم اومدم در حالی که خدا خواسته و دعای منو اجابت کرده

    اره من خیلی تکاملی راه درست رو پیدا کردم.خدا راه درست رو نشونم داده و من حالا باید با تمام وجود قدم در این راه بزارم.

    همین چند وقت پیش همش فکر میکردم که من توی این سایت حرفی برای گفتن ندارم.هنوز اول راهم و نتایج کوچولویی نسبت به بقیه گرفتم.

    اما و اما و اما با صحبتای پریسای عزیز و توضیحات کاااااااامل استادم یهو گفتم زهرا من خدای خودم رو پیدا کردم الان من فهمیدم که تمام دنیای من در اصل اون ارتباط من و خدای خودم است و اینکه خدا پشتمه . اون برای من کافی است.اون برای من همه چیز است.فهمیدم که باید خودمو بشناسم و الان بیشتر از هر وقت دیگه ای میشناسم وبیشتر و بیشتر باید بشناسم. و من رسیدم به اینکه از وجود خدام و خیلی ارزشمندم.من اصل زندگی خودم هستم.فهمیدم مهمترین کار سرسپردگی و ایمان و توکل به خداست.من حقیقت رو فهمیدم. اون وجود پاک و مقدس رو حس کردم .من قوانین زندگی که توسط خدا وضع شده و چه عادلانه وضع کرده رو شناختم.من مسیر درست رو پیدا کردم پسسسسس من به همه چیز رسیدم . به مهمترین و اصلی ترین چیز رسیدم که بالاتر از اون نیست.پس من خوشبختم و این منم که باید بیس و اساس خوشبختی رو با داشتن خدا در وجود خودم بوجود بیارم.احساس خوب و احساس خوشبختی و آرامش و آرامش و آرامش رو در وجود خودم داشته باشم بدون هیچ کدوم از اون چیزهایی که قبلا فکر میکردم اگر باشن خوشبختم و زندگی خوبی خواهم داشت .(در میان این چیزها بود و نبود بعضی آدمها خیلی برایم مهم بود.) فارق از بود و نبود کسی یا چیزی بیس خوشبختی رو در وجود خودم بسازم و بعد اونها خودشون بوجود میان.وجود اونها شادی و لذت منو فقط بیشتر میکنه.تجربه لذت و شادی بیشتر برپایه اساس خوشبختیه در وجود خودم و لذت بردن از زندگی در یه لِوِل بالاتر. ولی اصل منم .تمام دنیا و زندگیم منم و خدای من.اونها فقط اضافه میشن.خوبن، لذتبخشن اما اصل نیستند.اصل خوشبختی نیستند.اصل خوشبختی منم و خدا که پشت و پناهمه همه جوره.

    تا قبل از این میگفتم اره دارم نتیجه میگیرم اما تو دلم با ترس و نگرانی تمام فکرم به اون چیزای دیگه ای بود که هنوز نبودن.به خودم میگفتم تو در این فضا و این سایت و گرفتن نتیجه هنوز خیلی کوچیکی.اما اما حالا میگم زهرا تو اصل رو پیدا کردی تو به اصل رسیدی . کم حرفی نیست اینکه این آگاهی ها رو داری.رسیدن به درستی و اصل درست زندگی. زهرا تو رسیدی به خدا و رسیدی به یه پشتیبان و حامی بزرگ و همه جوره.تو پیدا کردی اصل رو خدا رو .دیگه بقیه اش سهله . واقعا دیگه بقیه اش سهله.

    وای خدایا شکرت .خدایا شکرت حس میکنم یه لِوِل رفتم بالاتر.خدایا شکرت

    این یعنی اینکه دیگه رسیدن به پول و ثروت سهله.رسیدن به رفاه و خونه آنچنانی و سفرای خوب و ماشین و یه رابطه ی عالی و سلامتی همه جانبه و …….همه سهله.

    خدایا شکرت.خدایا شکرت.خدایا شکرت

    برای استاد بزرگم برای مریم دوست داشتنی و برای همه ی دوستای خوبم آرامش و شادی بیشتر و سلامتی آرزو میکنم.

    💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مهرک الهی گفته:
    مدت عضویت: 1669 روز

    سلام بر استاد عزیزم وشایسته ی جانم

    نمیدونم چی باید بگم درمورد این قسمت که چطور منو بفکرفرو برد و دقیقا به چیزهایی که ازدیروز درموردش فکرمیکردم سوق داد،استاد عزیزم ،سوال مهمی که دوست عزیز م لقمان جان ،توی این قسمت کلاب هاوس گفتن سوال منم بود وبا وجود اینکه جوابشو میدونستم ولی شنیدنش اززبون شما ،به من انرژی و حس مقبولیت بیشتری داد.

    اما چیزی که برام سوال بزرگی شده که خواهشم از استاد دوستان اینه که اگه دیدگاهی دارن ویا مثل من هستن به من هم بگن .

    داستانی که میگم حدود چهارده ماه پیش توی فامیلامون اتفاق افتاد

    که دوتا خواهرازنزدیکانمون که خیلی به هم نزدیک بودن ولی ازنظر مالی داشت تفاوتشون زیاد میشد

    ،بینشون به دلایل مختلف داشت بهم میخورد،

    ازاونجایی که من و همسرم خیلی تو اختلافات فامیل مورد میانجیگری قرار میگیریم ،نهایت سعیمونو کردیم که این اختلاف حل بشه وبرای من مثل روز روشن بود که ادامه این تنش باعث ازارروحی روانی خیلی‌ها وازجمله خانواده خودم خواهد شد،پس خیلی سعی در صلح داشتم وبلاخره جنگ خانوادگی درگرفت وبارها جلسه دورهمی وحرف وحدیث و اعصاب خوردی .و…..اتفاق افتاد .وچون فامیل بهم متصل وتودرتو هم بودیم ،باوجوداینکه دیگه من سعی داشتم ازاین موضوع اعراض کنم،ولی نمیشد وهرروز یکجور به این مطلب وصل میشدیم

    چقدرطرف حق رو گرفتیم وچقدر قاضی مدادرانه برسیشون کردیم وحق رو به این دادیم وبه اون یکی عتابو عقاب کردیم ،واون موقع من فایلهای رایگان رو گوش میکردم

    خلاصه کم کم اونقدرازتکراراین غیبتها وقضاوتها خسته وفرسوده شدم که دیگه دردورهمیها بهشون تذکرمیدا دم اگه میخواهید ازاین موضوع صحبت کنید من نمیام

    وهمینجوری گذشت تا دیروزیکی ازطرفین دعوا یه یادآوری کوچک درمورد مطلب دعوا کرد توضیح داده عقبه و داستان شکل گیری این بحث چی بود،

    قبلا همش غصه می خوردم که چرابایددوتاخواهربه چنین جایی برسن ،ومگه ازخواهرنزدیکترم داریم ؟ویهو متوجه شدم که من مدتهاست باتوجه به قوانین اینو فهمیدم که اینا هرکدوم در زمان لطف کردن به هم برای خودشون قانون انتظارروگذاشتن وبرای هرکاری که برای طرف مقابل میکردن ،میخواستن که اون طرف براشون بندگی کنه،وفرکانسهایی که دایم ارسال کردن اونها و ازهم دور ومتنفرکرد.

    ومن مدتها بود که باخودم میگفتم اینها نتیجه ارسال فرکانسهای متفاوت ودرحال بد موندن همه ما بوده

    اما حرف وسوال من اینجاست که باتمام این حرفهایی که زدم ،من مدتهاست که ازاین روانپزشکیها اعراض میکنم،دیروز ودر مابین صحبتهای یکی ازاون طرفین دعوا ،من حس کردم توی اون جمع نیستم ومثل فیلمهایی که یک روح رو درجمعی نشون میدن که کسی اونو نمیبینه،وهرچه دادمیزنه کسی نمیشنوه!!!!!! اون روح من بودم ،همش ازخودم می‌پرسیدم اصلا این کسانی که دوروبرمن هستن جنسشون یه چیز دیگه ایه،

    چقدر دوریم ازهم،چقدرفاصله داریم،چقدراحساس غریبگی کردم،

    منظورم این نیست که من بهترم یانه

    منظورم یک فاصله خیلی زیاد مثل دوتا جنس کاملا متفاوت که هیچ ربطی بهم ندارن یا نمیتونن اتصال ایجاد کننده

    حس غریبگی ومجرد بودن وتنهایی به من دست داد،ولی خودم رو بالاتر میدیدم

    می‌دونم که تفاوت فرکانسی زیاد شده والان کلا باوجود اینکه بسیارخاکی تر وبی ادعاتردرهرچیزی هستم ولی میفهمم که جایگاه من بالاتره

    سوالم اینه که آیا این حسم اشکال داره ومن دارم خودخواه میشم ؟ایا باید تو این حالت ادامه بدم؟

    خیلی حرف دل ازشناختهای جدیدم رو بصورت فایل اینستاگرامی تو پیجم گذاشته بودم وخیلی بازخوردهای خوبی هم داشت ولی حالا قطعشون کردم ،به نظرتون من دارم احساس فهمیدگی ودانایی کاذب میکنم؟

    اگه مخصوصا استادم ویا دوستان عزیز م جواب بدن خیلی سپاسگزارمیشم.

    عاشق همتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      نرگس در مسیر توحید گفته:
      مدت عضویت: 1611 روز

      سلام دوست عزیزم

      درکی که من از اطرافیانم دارم اینکه اونا فقط دارن خود منو به خودم نشون میدن با رفتارشون شاید یه زمانی ما اون رفتار رو داشتیم ولی نمدونیم اما اگر کمی بهش فکر کنیم میبینیم بله من هم دقیقا خودم اون رفتار رو داشتم و جهان داره خودم رو به خودم نشون میده و فرکانس من باعث میشه اینجور آدم ها رو جذب خودم کنم

      ما هیچ توانایی در تغییر عوامل بیرونی نداریم فقط و فقط قدرت تغییر خودمون رو داریم وقتی ما تغییر میکنیم جهان هم به همون اندازه ای که من تغییر میکنم برام تغییر میکنه و قشنگ تر میشه

      ذهنم سالم تر میشه

      هر موقع که نجواها میاد که فلانی این رفتارش باید تغییر کنه این جمله شده ملکه ذهنم که من فقط میتونم خودم رو تغییر بدم و هر کسی که هست و هر رفتاری داره الان جای مناسبشه یعنی جایی که لایقشه

      یعنی همون جایی هست که باید باشه و خواسته ی خودشه

      اگر ما ورودی هامون رو کنترل کنیم و از افراد اعراض کنیم خودشون خود به خود حذف میشن از زندگیمون

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: