گفتگو با دوستان 38 | آرامش ذهنی و ایده های کارا - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

191 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا اسماعیل زایی غریب گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سلام به استاد عزیزم

    امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشیدخیلی دوستون دارم امیدوارم روزی شما را ملاقات کنم.من با خواندن فایلهای شما خیلی در زندگیم تغیئر وتحول ایجادشدواقعا خیلی زیاد وهمیشه ازخداوندهدایت رو میخواستم که زندگیم متحول شودوشماروخدابامن آشنا کرد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    حرکت کردن قدم برداشتن و امید داشتن افراد را به تمام اهداف خود می رساند زمانی که قانون تکامل و تصاعد را به درستی درک کنیم نتایج ما روز به روز بیشتر و بیشتر می شود این اتفاقات زمانی می افتد که قانون را بدانیم حرکت کنیم قدم برداریم ادامه دهیم و خداوند از جایی که فکرش را نمی کنیم درها را برای ما باز می کند و این اتفاقات برای بسیاری غیر قابل باور است زمانی که مسیر پاکی را رفته و قدم ها را برداریم تکامل که طی شود قدم ها را برداشته مشتری ها خواهد آمد در امد بیشتر یک قدم جلوتر و تکامل به صورت تصاعدی افزایش می یابد. زمانی که پایه های کسب و کار را به درستی می چینیم نتایج به قدری بزرگتر خواهد شد که به موفقیت های بزرگی خواهیم رسید

    خطری که برای افراد کار آفرین وجود دارد این است که بخواهند عجله کرده و نتیجه ی زود هنگام با زور و تقلا بگیرند و اینگونه به سراغ ایده هایی بروند که ثبات اصلی را از دست دهد وام گرفتن و هر گونه پول اضافه برای کسب و کار ما نامناسب است و باید با همان امکانات و شرایط در دسترس شروع کنیم اگر کمی صبر کنیم و عجله نداشته باشیم و ذهن خود را کنترل کنیم کمی فرآیند را آرام کرده و اجازه دهیم با سودی که از کسب و کار خود به دست می آوریم ان را بزرگ و بزرگ تر کنیم .

    اجازه دهیم که نتایج به ما برای قدم های بعدی کمک کند مهم ترین چیزی که برای ما اتفاق خواهد افتاد آرامش ذهنی و روانی است شاید گرفتن وام منطقی باشد اما هدف اصلی زندگی آرامش همراه با کسب و کار عالی است حتی به زعم اینکه به هدف خود دست یابیم آن حد از استرس فشار و نگرانی باعث می شود از زندگی خود لذت نبریم چون زندگی به ملک اعتبار و … ربطی ندارد زندگی تنها یک تجربه است که باید از ان لذت ببریم . در بحث کسب و کار موضوع این است که ایده های خوب و عالی و پول ساز زمانی خواهد آمد که در استرس و فشار نباشیم اگر در فشار نباشیم آرام حرکت می کنیم و اتفاقات خوب پیش آمده را گسترش داده در حالی که آرامش هست و قانون جهان این است زمانی که عزرائیل به سراغمان بیاید به او بگوییم ما زندگی را در تمام ابعاد تجربه کردیم نه در یک بعد و از زندگی خود راضی باشیم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام بر استاد عزیزم

    سلام بر مریم شایسته و همه دوستان خوبم

    چقد این فایل به موقع بود برای من که آقا عجله نکن تو از قدم‌هایی که بر میداری در کسب کارت لذت ببر قدمهای بعدی خودش مشخص میشه

    بذار زندگی دو در تمام ابعادش لمس کنی

    خودت رو به هدایت های خداوند بسپار

    دست خداوند رو باز بگذار تا اون هدایتت کنه

    صحبت های دوست خوبمون واقعا ایمان من رو بیشتر کرد به هدایت‌های رب

    همه دارن پشت سرش حرف میزنن که قاچاق کرده

    اما قابل از اینکه اون داره خودش رو به دستان خداوند مسپاره و سکان رو به خدا داده و در عرض 4 سال الا داره کارخونه نساجی راه اندازی میکنه

    واقعا لذت بردم چقد بهم قوت قلب داد که آقا اتفاق میفته آرام باش از زندگیت لذت ببر

    من از وام و اینطور چیزا سر در نمیارم فقط میدونم که هرکس ی راهی داره من راه استاد رو انتخاب کردم

    وام قرض بدهی درست نکردن برای من بهتره

    آروم قدم هارو بر میدارم موقعیتی که گاز دادم که جا نمونم خوردم به در دیوار

    دوس دارم آروم حرکت کنم از مسیرم لذت ببرم بعدش قدرت تصاعد میاد و نتایج رو رقم میزنه برام

    زندگی ی مسیر برای لذت بردن زندگی مقصد نیست پس آروم و با حوصله حرکت کردن این میشه که وقتی موقع رفتن رسید میدونی که زندگی رو زندگی کردی در تمامی ابعادش

    و یا فراق باز مرگ رو پذیرا میشی و حسرت هیچ چیز رو نمیخوری و راحت جونت رو تسلیم میکنی

    اون موقع که راضی میشی از زندگیت از روزهایی که اومدی و خودت رو تجربه کردی بع عنوان ی انسان و جانشین خداوند

    و اما میخوام بگم وحید عزیز برات آرزوی بهترین هارو دارم که با این فایل استاد و این شاگرد خوب استاد که از حرفای دیگران ناامید نشده و به تمریناتش عمل کرده و همین مداومت توی این راه باعث شده دستان خداوند بیان و وحید عزیز رو برای رسیدن به خواسته‌اش کمک کنند وحید جان در پناه خداوند شاد سالم و تندرست باشی و راهت همیشه سبز

    الا نمیدونم کجای زندگی هستی و موفقیت رو خواستارم دوست من و تحسین میکنم ایمانت رو

    استاد عزیزم ممنونم برای این فایل ارزشمند و عالی

    در پناه خداوند متعال

    شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 11 دی رو با عشق مینویسم

    امروز من با یه اطمینانی بیدار شدم

    یه حسی داشتم که آرامش رو بهم میداد و این فکر رو داشتم که همه چیز به نفع من رخ میده

    نمیدونم اسمشو چی بذارم اما خیلی خوب میدونم که خدا توی این یک سال چقدر حال داد بهم

    از روزی که تصمیم به تغییر گرفتم و از روزی که اجازه دادم هدایتم کنه ،هر روز دارم شگفتی هاشو میبینم و یکی از بزرگترین شگفتی هاش اینه که

    هر روز که دارم سعی و تلاش میکنم آرامشم بیشتر و بیشتر میشه

    یه سکوتی در درونم حکمرانی میکنه بیشتر مواقع که نمیدونم چجوری توصیفش کنم

    یکی از بزرگترین نعمت هاییه که هرچقدر تشکر کنم از خدا بازم کمه

    صبح تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و سایت رو که باز کردم

    پروژه جدید در سایت گذاشته شده بود خوشحال شدم و توضیحاتشو خوندم تا تو مسیرم بقیه فایلاشو گوش بدم

    آخه میخواستم برم دادسرا، برای ابلاغیه ای که برای من اومده بود در مورد روند شکایتم برای تابلوم که پاره کرده بودن

    چقدر شگفتی داشت امروز

    6 ماه بود خبری از ابلاغیه نبود ،اما این چند روز رو من باورایی رو تکرار میکردم و میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده و تو دفتر تمرین ستاره قطبیم مینوشتم که قاضی رای رو به نفع من صادر میکنه و خسارت تابلوم رو میگیرم

    به وضوح توی این روزا تک تک کارمندایی که داشتن کارای من رو به سرعت انجام میدادن رو میدیدم

    و سپاسگزاری میکردم

    که ابلاغیه اومد

    و امروز میرم ببینم که چی میگن بهم

    و حاضر شدم و رفتم دادسرا برای روند شکایت تابلوم

    یه حسی داشتم که الان تمام کارمندا و قاضی منتظرن تا کار منو انجام بدن

    خیلی خوشحال بودم

    دیگه اثری از طیبه اول سال رو در امروز نمیدیدم

    اول سال با شک و تردید ، و با احساس عجز به خدا گفتم کسی رو ندارم برم شکایت کنم و حقم رو بگیرم

    ت کمکم کن و خدا به زبانم آینه

    ولسوف یعتیک ربک فترضی رو جاری کرد

    و من با این نشونه رفتم شکایت کردم

    خدایا شکرت

    چقدر من توی این 10 ماه درس یاد گرفتم

    چقدر من یاد گرفتم و سعی کردم عمل کنم

    خدایا تو اگر نبودی من هیچ کدوم ار این کارهارو نمیتونستم انجام بدم

    سپاسگزارم

    وقتی رفتم هوا سرد بود و بارونی و رویایی با خدا صحبت میکردم و گوش میدادم به فایل باور عشق که با صدای خودم ضبط کرده بودم

    وقتی رسیدم سمت دادسرا همینجور داشتم نگاه میکردم و وقتی رد شدم یه حسی بهم گفت برگرد عقب

    اولش نوشته رو دیدم اما درست نخوندمش

    وقتی برگشتم دیدم نوشته رو بیلیورد تو خیابون

    آینده با تو شیرینه

    چون با هر بار دیدنت به فردا امیدوارتر میشم

    چقدر این پیام لذت بخش بود آخرشم یه آدمک لبخند گذاشته بودن

    خیلی حس خوبی داشتم انقدر آروم بودم که وقتی رسیدم دادسرا قشنگ و با احترام سلام دادم و صحبت کردم

    وقتی رسیدم تا 1 اونجا بودم و کارامو که انجام دادن گفتن باید برم کلانتری تجریش و اطلاعاتی رو از اونجا بگیرم و فردا ببرم دادسرا

    منم دوباره رفتم و با کلی حال خوب تو راه کلی کیف میکردم و امروز فایل جلسه سوم دوره عشق و مودت رو گوش میدادم

    برام عجیب بود آگاهیاش

    داشتم چیزای جدیدی رو میشنیدم که مدام میگفتم وای طیبه ببین تو خلق کردی

    پس میتونی با هماهنگی بین ذهنت با روحت بهترین هارو خلق کنی و خود به خود همه چی رخ بده و انجام بشه

    تمام مسیر رو داشتم گوش میدادم و تمرکز داشتم

    وقتی رسیدم تجریش و از مترو اومدم بیرون یه برف قشنگی میبارید انقدر خوشحال شدم که برف باریده

    خیلی لذت بخش بود

    از روی ماشینا برف برداشتم و گوله کردم و دستم گرفتم

    اولین بار بود وقتی برف رو گوله کردم دستام یخ نمیزد

    .چون وقتی برف دستم بود تجسم کردم که از برف یه انرژی بی نهایت زیبا داره به بدنم منتقل میشه و بدنم گرم میشه و همینجورم شد

    اصلا یخ بودنشو حس نمیکردم

    کاملا بدنم گرم بود و دستام با اینکه قرمز شده بود ولی از درون گرم بود

    با خودم گفتم من چرا این همه سال رو برف برمیداشتم دستام یخ میزد

    اما الان هیچ احساس یخ زدگی نداشتم

    خیلی حس خوبی بود

    وقتی به خدا فکر میکنم و به انرژی که هر لحظه پر میکنه قلبم رو با عشقش

    هیچی رو حس نمیکنم

    نه گرمی و نه سردی

    تو حال خودم ذوق میکنم که با خدا صحبت میکنم

    وقتی رسیدم کلانتری گوله برف رو گذاشتم رو پنجره اش و رفتم داخل ، آخر وقت اداری بود پلیس کارمو انجام نداد گفت طول میکشه و فردا برم

    منم با عشق برگشتم و تو راه لذت میبردم دوباره برف گرفتم دستم و تا مترو رفتم و تو دستم ذره ذره آب میشد و من انرژی بی نهایت خدا رو دریافت میکردم

    خیلی لذت بخش بود

    خوشحالم که اولین باری که رفتم کلانتری کاملا آروم بودم و همه کارکنانش رو دستی میدیدم از سوی خدا که منتظرن تا کارای من رو انجام بدن

    وقتی برمیگشتم مترو مدام عدد 74 رو خدا بهم نشونه میداد و من میخندیدم و میگفتم عشق دلمی تو ربّ من

    خدایا شکرت

    رها بودم هرچی که خودش بگه

    و انگار تایید میکرد که طیبه آفرین که آرومی و داری لذت و عشق و حال میکنی

    مطمئن باش که حمایتت میکنم

    امروز یه جریانی هم رخ داد که وقتی به فایل جدید پروژه مهاجرت به مدار بالاتر گوش دادم

    من میدونستم که ایراد از منه ، که کارام درست پیش نمیره

    برای همین به فکر این بودم باورهامو قوی کنم در راستای هاون موضوع

    درکی که داشتم این بود که من خودم دارم اتفاقات رو رقم‌ میزنم و استاد بین حرفاشون میگفتن و آرامش امروز به خاطر این درکی بود که داشتم

    وقتی برگشتم خونه نزدیک 4 بود برای خودم تخم مرغ نیمرو درست کردم و با لذت خوردم و بعد آبگوشت گذاشتم و خوردم خیلی لذت بخشه ،این روزا وقتی غذا میخورم خیلی حس خوبی بهم میده

    چون تک تک سلول های بدنم رو میبینم که دارن شادی میکنن با دریافت کد های سلامتی از غدا رو

    با صدای خودم یه فایل 1 ساعته برای باورای قوی ضبط کردم تا هر روز گوش بدم

    خوشحالم از اینکه هر روز دارم قدم برمیدارم

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام و درود به سایت بهشتی همیشه پایدارم..

    سلامی دوباره به فایل نشانه ایی از روزم…

    این فایل با روند حیطه کاری ، من.بسیار شباهت داشت..

    منم حدودا 10 سال ، توی حیطه دوخت دوز در انواع ،زمینه های مختلف کار کردم.. و تجربیات زیادیم داشتم..

    ولی اینقدر تضادها زیاد بود.که هر بار .حقیقتا از:کارهای تکراری حالم بهم میخورد

    و یسری مشکلات رو برام پیش میورد..

    مشکلاتی که فقط دردسر برام بود!…

    مشکلات تو بحث روابط با خودم اطرافیان.و حتی فروشنده ها…

    این فروشنده ها چه بصورت شخصی.و چه بصورت ارگانهای دولتی..

    هر بار دست و پا درازتر بسمت جلو میرفتم…

    و بعد یه مدت..کارهایی که ارایه میدادیم توی تیراژ بالا.درسته یسری تجربیات بهم اضافه شد.ولی همش با خودم و با شخص نزدیکم..اون شخصم بخاطر یسری افکار ..جوری بود که ما با همدیگه اصلا .جور در نمیومدیم..

    ولی بخاطر وابسته بودنم به این شخص…باعث شده بود..که من فقط بدوووم…و هیچیم عائلم نشه…

    و لطف خدا یه شب یه اتفاقی افتاد..و واقعا برای خودمم سخت بود…اونجا چک و لگد رو همجوره خوردم..و دیدم من برای اینکه ؛ این شخص رو داشته باشم.دارم از خودم مِیکنم !…میدم به این شخص.برای راضی نگهداشتنش!…

    و کاری کرده بودم که این شخص با تجربه کم.و نداشتن هیچ تحصیلات خاصی.و نداشتن هیچ تجربه ایی به اندازه من…بخاد یسری کارها،…رو ،”انجام بده…که بگه کار من درسته!….

    و من داشتم به این شخص باج میدادم..و داشتم فقط مثل.یه الاغ بار میکشدم.فکر میکردم من با اینکارم میتونم کارهای بزرگ انجام بدم…

    و حدودا…یه 3 سالی کم و بیش ما با همدیگه پاره وقتی یا طولانی کار کردیم…

    و بخاطر یه تضادی ناجالب..که اونجا رحمت خدا بود باعث شد که من دست از اینکارم بردارم..

    من فقط داشتم باج گیری میکردم..از خودم میکندم میدادم به این شخص..چرا!؟چون اگه اون نباشه من نمیتونم هیچکاری انجام بدم..

    واقعا هیچی بدتر از شرک نیست.شرک نابودت میکنه.شرک جوری باهات میکنه ،” که ؛خود باوریتو” از بیین میبری…. و میخای فقط تقلا کنی….

    حالا این شرک میشه توی تمام موارد زندگی بکارشون بست…

    و این مدت گذاشت..به لطف خدا این مسیر تمام شد!…

    و من وارد مسیر جدید شدم…و یسری اتفاقات دیگه تو بحث روابط..به شکلی پیش رفت..که اینجا ….

    به این نقطعه برسم..من باید یسری کارها رو انجام بدم.واقعا روزهای سخت بود.روزهایی که صدای استخوانهامو میشنیدم…

    و از خداوند هدایت خاستم که بهم کمک کنه..و در این حین.سفارشی داشتم خوب و یا بدش:و ندانستم ها داشتم ادامه میدادم..

    حالا اون رابطه تو اون موقعیت با اونفردم دیگه تمام شده بود.دیگه .جوری ما از هم جدا شویم که ماه ها همدیگرو نمیدیدیم‌.

    انگار رسالتم مشخص شده بود..باید یسری کارها رو انجام میدادم.واقعا نمیدونستم.ولی حس امید داشتم.

    من حدودا سال 1401..تو همین اوایل ها هدایت شدم به این مسبر که باز خودش:یسری داستان داره..

    و کم کم گذشت با کار کردن روی خودم..و بازم این وسط خیلی ماجرا داره. تا یه ایده ایی از همون زمینه ایی که سالها دوستداشتم داشته باشمش…بصورت فوق العاده ،بهش هدایت شدم..

    یادمه یه گردنبند طلا داشتم اونو فروختم و اون دوره رو خریدم..اینقدر ذوق شوق داشتم.اوایل این مکان بهشتی بود.میگفتم این کار خداست..دیگه طلا برام ارزشی نداشت.چون دلم میخاست کارهای جدید توی خود حیطه کاری خودم …پیش برم..

    و بعد از چند ماه کار کردن روی اون دوره.از طرف خدا هدایت شدم به ابشن.خیلی کوچک تو یکی از فصلهای اموزشی‌…

    و باز هدایت اومد..اولین کاری که باید انجام بدم.باید تمام سرفصلها رو عملی کار کنم..حالا کنارش کار مشتریای ،”روند کاری قبلنم انجام میدادم.

    و سروع کردم به الگو سازی اینم بصورت رندومی ..و تکرار تکرار..منیکه..سالها این مورد برام سخت بود ..اینقدر مهارت میدا کردم که چند تا کار رو سفارش بگیرم .و تحویل بدم..

    و شروع کردم قدم به قدم یادگیریمو توی این رشته افزایش:دادم.تا اینکه من تونستم بهترین های خودمو عمل کنم..

    نزدیک به تقریبا دوسالی رسید…

    دقیقا همین سال جدید 1403..همون ایده گذشته ام ولی اینبار ایده خیلی قوی بود..بهم گفت تمام تمرکزتو بزار روی همین یه دونه نقطعه…

    چون منم مثل دوست عزیزم.اقای حسینی عزیز..

    دوستدارم تولید کننده باشم.همون کارافرین بشم..

    و چیزی باشه که راحت و ساده و کوچک باشه.و بتونم خلق ثروت کنم.و دقیقا خداوند تضاد زندگیمو تو شرایط:فعلی که هستمو با کمال و تمام میدونست!…

    و بیشتر لطف خدا بود.بازم دیدم همون تضادها همون حرفهای گذشته بیین من و فرد نزدیکم داره رد بدل میشه..

    گفتم خدایا!

    من میخام کاری داشته باشم.که چیزی بنام رنگ روی مشتری رو نبینم.چون از کار،روند گذشتگانم به شدت حالم بد میشد…

    و این تضاد باعث شد هر بار تکرار بشه…

    و من به لطف خدا..یکی یکی ایده اومد من انجام میدادم درس یاد میگرفتم میرفتم مرحله بعد ..

    و قدم به قدم پیش میرفتم..

    و ایده ایی بهم الهام شد..و کارهایی انجام دادم.هر سری . این وسط یسری سودهاییم میکردم.چون اینقدر نشتی شخصیتیم زیاد بود..هر بار تو مابین قدمهام،” خودشو نشون میداد..

    تا اینکه این ایده…باعث شد بازم یسری تجربیات برای سفارشهای جای دیگه رو بیشتر یاد بگیرم.و عزت نفسم قوی تر بشه..

    و دقیقا یه ایده دیگه اومد..و این ایده اخرش به تضاد خوردم.و گفتم خدایا من اگه بخام هر بار این کارا رو انجام بدم حقیقتا برام سخت میشه.

    چون گیر میدادن بخاطر اون حرکتهای مذهبی…

    و بعد از چند روز سعی کردم فعلا بزارمش کنار..و ذهنمو کنترل کنم‌ تا ایده بعدی بیاد.ایده بعدی اومد هنوز وررنش بهتره..و یسری الهامات دیگه ام اومد تا بیشتر خوشبینم کنه..

    و دارماینروزا قدم به قدم این مسزر رو ادامه میدم..

    واقعا هر چقدر بخودم و همین روند به تنهایی نگاه میکنم..

    میبینم من اصلا ،”هیچ وقت عقلم کار نمیکرده که بتونم همچنین کار انجام بدم..

    واقعا هر لحظه اش.شک و تردید میومد..ولی لطف خدا خیلی زیاد بود که بتونم پا روی ترسام بزارم و کارامو پیش:ببرم.همه رو لطف خدا میبینم..

    هر چقدر بیشتر بهش خیره میشم.و این مسیری که رفتم اینم تو زمان کوتاه..چقدر چقدر نشتی داشتم..

    همینهکه استاد داره روی قانون تکامل ، تاکید میکنه همینه…

    ولی ناگفتنه نمونه..این ذهن عجول همه کاری رو انجام میده تا به هدفش برسه

    ولی بقول استاد توی دوره عزت نفس.میگه!میزان ناراضیتی از خود.اگه بیشتر بشه باعث میشه ما به شدت سرکوب بشیم.

    باید این رضایت در یه حد درستی باشه که برای قدم بعدی حرکت کنیم..

    بهمین خاطر اکثر افراد یا از یطرف بوم میفتن..

    و افراد دیگه از یه طرف بوم دیگه…

    اینا پاشنه های خودم بوده ها.هر چقدر روی خودم کار کنم کمه!…

    من باید بتونم ..متعادل برخورد کنم..

    باید بتونم اعتدال رو رعایت کنم…

    و نسبت بخودم و روزهای قبل خودم بهتر باشم..

    از تمام جنبه ها…

    اینروزا تضادم هست.از یطرف افراد نزدیکم مدام بهم میگن…یسری حرفهای پوچ و بی ارزش:گذشته رو بهم یاداور میشن.ولی من اونا رو بیرون ریختم..

    فقط:از خداوند تقاضای هدایت و اسان شدن میخام.

    تا بتونم این پایه های بیزنسیمو با شخصیت قوی بسازمشون..یسری ابهاماتی خداوند بهم نشون داده..که میگم مَردُم دارن صبح تا شب وقتشون در اختیار کارهای پوچ و بی ارزش:میزارن..

    چقدر همین عزت نفس همین هفته .چه درهایی برویم باز نموده.چقدر رشد کردم..چقدر با ایمانتر و متوکلتر شدم.نمیگم حرفهای اطرافیانم هست و سعی کردم طدهنمونو کنترل کنم و از خداوند تقاضای کمک بخاهم..

    چون هر چقدر پیش میرم…بیشتر نیاز دترم خداوند پایه های بیزنسیمو قویتر بچینه!..

    و یه بیزنس قوی اینم طبق خاسته من نیاز به یه قلب بزرگ و توحیدی داره…منم میخام مثل این دوستمون صادر کننده باشم و فعلا دارم روی ایران تمرکز میکنم.

    چون طبق تحقیقاتی که انجام دادم.کار من ،”اصلا به این شکل توی ایران نیست…

    مثل انوزش:استاد عزیز.با دیگر استادای موفقعیت میمونه..

    کار منم تو این سطحه و هنوزم میتونه پتانسیل بالایی رو داشته باشه…

    انشالله که بتونم این مسیر رو با قدرت بیشتری ادامه بدم.ناامید نشمو روی خودم و حتی بیشترم قران….که واقعا تنها ارامشم می باشد..کار کنم..

    و بتونم روی دوره اول عزت نفس هنوز بیشتر زوم کنم.

    دیشب یادم بحرف استاد افتاد..

    گفت توقع من نسبت بخودم این بالاست..چون اگه فردی تا این قسمت از من کار با کیفیت بخاد..من سعی میکنم از اونم با کیفیت تر باشه..

    روز گذشته کله صبح خداوند بخم هدایتی کرد..

    خواب دیدم یه شخص محسن ابراهیمی زاده خواننده بهم گفت برو حرفمو گوش:کن..

    رفتم سرچ کردم.دقیقا دقیقه های اخر بهم گفت..

    مبنای کارتو فقط روی تجارت نزار..باید بتونی کاری ارایه بدی که قلبی باشه.باید قلبت راضی باشه…

    به نقطعه همون احیاس خوبی که استاد مدام در موردش میگن افتادم..

    که تمام مبنای یکار با کیفیت عالی.اینه که با قلبت کار کنی..و تو هدایت میسی بسمت افرادی که با تو هماهنگن…

    و بهترین خودتو ارایه بده..

    اگه فقط روی موضوع پول میخای حساب کنی..بعد یه مدت،”چوبشو محکم مبخوری..

    بهم گفت 10.تا 20 درصد به تجارت نگاه کن..

    بقیه.ش..اون دل ،”رو باید راضی نگهداری تا تخریب نشه…

    همه چیز برمیگرده به قلب ما..رضایت قلبی ما بکاری که انجام میدیم…

    ولی این ذهن سرگشته فقط بفکر یه شبه پولدار شدنه..که اینم باید خیلی خوب مدیریت بشه..

    انشالله که بتونیم مسیر تکاملیمونو با توکل بخداوند شروع کنیم..و نخاییم مثل افراد فقط بدوویم …این روزهای تسلیم بودنم در برابر خداوند و قدم به قدم پیش رفتن…

    باعث شده که افراد بهم بگن خیلی بیخیال شدی سنتم که رفته بالا چرا اینکار رو انجام نمیدی..

    میبینم حرفهای اونا مقایسه هست.افکار شیطانیه..و من باید خیلی بیشتر ذهنمو کنترل کنم و تو ندار درست باشم.که قدم به قدم کارمو پیش:ببرم..

    استادم به لطف خدا.ایده منم یه ایده بسیار ناب الهی هست.درسته هنوز اون باز خوردی که میخام هنوز وارد مدارش:نشدم.ولی وعده های خداوند مدام بهم الهام میشه.و باید بزارم و بهش: زمان بدم..که قدم به قدم خودشو پیش:ببره…

    چون هر موقع عجله کردم…اون موقع جز افکار شیطانی نبوده..

    ولی هر موقع احساس خوب داشتم.ارامش داشتم.ایده ها اونده و منو قوی تر و صبورتر و چیزهای جدید بهم نشون داده.

    هر چقدر فکرشو میکنم..که من چجور میخاستم با این نشتیها و این پاشنها بیزنس موفقی داشته باشم…واقعا متعجب میشم.و این بصورت واضح خداوند بهم نشون میده ..که مسیرم بسیار درست و دقیقه…

    و ایمان دارم به زودی تعقییر تحول عالی بوجود میارم و میتونم کارمو بجایی بکشونم که پر از پیشرفت و احساس خوبه….

    به امید روزهای عالی ،”در اینده..برای قوی شدن بیزنس الهیم…

    و من خیلی خیلی راضیم..که هر روز احساس ، توکل “و ایمانم ؛ نسبت به اینراه داره… قوی تر میشه…و میدونم اینده خیلی خوبی دارم..و میتونم به ایران و بقیه کشورها خیر برسونم …

    و اونا از کار من راضی باشن…

    چون کار من یکار نابی و بسیار قابلیت خوبی داره. در تمامی جنبه ها!

    فقط اینروزا دارم در برابر خدادند ، خودمو” مطیع الهاماتش میکنم..تا بتونم قدمهامو استوارتر و احساسمو بهتر بهتر …کنم!..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آیدا داودپور گفته:
    مدت عضویت: 3103 روز

    گفتگو با دوستان 38

    سلام به همگی

    امروز هدایت درونم گفت بیام و مجدد این فایل رو گوش بدم.

    امروز سومین روز تمرکز من روی شکرگزاری هست.

    خوب یادم میاد اولین باری که این فایل رو شنیدم تو مدار گرفتن وام و خرید چکی بودم.

    از هرکلمه چک و وامی که تو این فایل میشنیدم فقط میخواستم تاییدات ذهن خودم رو بگیرم.

    هدفم درک قانون نبود در واقع بلکه دنبال تاییدات میگشتم برای خوبی های تعریف شده تو ذهنم.

    خوب یادمه گفتم با خودم ببین آقا وحید تو بازاره

    چک تو بازار عرفه، استاد چون کار این سبکی نکرده نمیتونه بپذیره.

    اون قسمت که آقا وحید در مورد وام گفتن

    گفتم بیا بازاری ها با وام و کلا پولهای بزرگ کارشون رو گسترش میدن و حفظ میکنن.

    تایم رشدی که آقا وحید گفت رو ذهنم نمی پذیرفت.

    میگفتم حالا داره با استاد صحبت میکنه یکم هیجان انگیزترش کرده.

    جایی که استاد صحبتهاشون شروع میشه و در مورد عجله و ترس عقب افتادگی میگن ، من درکم از شناسایی تکامل تو مسیر هر کاری بالاتر رفت.

    قبلا میگفتم خوو بیا ایکیا یک عمر زمان برد تا برند شد

    پس آقا وحید خیلی نمیتونه واقعیت داشته باشه تو چهار سال

    با تکامل نمیخونه!!!

    همش دارم پیدا میکنم اشتباهات فهمم رو و قوانین رو در خودم مرور میکنم برای درک بیشتر و عمیق تر.

    جایی که استاد در مورد وام گفتن :« درسته این وام خیلی وام رویایی هست به قول خودت وحید جان و تو دوره ای که ارزش پول ایران هر ثانیه داره میاد پایین .منطقی شاید این باشه که وام بگیری، حتی 5درصد که هیچی شاید حتی اگه 30درصد هم باشه منطقی هست گرفتن وام.چون ارزش پول بیشتر از 30درصد داره افت میکنه.»

    و منی که تو مدار پائین تر از الانم بودم گفتم اه پس اشتباه نیست و وام گرفتم.اونموقع مدار درکم همونقدر بود و الان مطمئنم امکان نداشت اون موقع درک الانم رو اجرایی میکردم.چون ظرفم کوچکتر بود به نسبت الانم.

    امروز که دارم مجدد میشنوم فایل رو، تونستم حرف استاد از صبری که دعوت کردن آقا وحید رو و احساس آرامشی که گفتن درک بیشتر و بهتری کنم.

    حس میکنم کمی خیلی کم ظرفم رشد کرده چون دیگه احساس ترس و عجله تو شنیده هام ندارم.درونم بیشتر فهمیده قوانین رو و احساس آرامش رو.

    الان میفهمم که استاد میگفت تو مدارش باشید میفهمید چی میگم ، یعنی چی!؟!

    یک حرف واحد توسط من شنیده میشه تو زمانهای مختلف و برداشتهای مختلفی ازش پیدا میکنم.

    قانون واحده و ثابت و میزان عملکرد من بنا به حال و روز هر زمانی از زندگیم داره بهم نشون میده که چقدر از قانون رو درک کردم.

    عملکردم بهم خطاها و درستی هام رو نشون میده.

    افت و رشدم بهم میزان درکم از قانون رو نشون میده.

    استاد میگه خودتون رو بسنجید و بررسی کنید الان میفهمم یعنی چی.

    امیدوارم آقا وحید مسیرتون به بهترین شکل ممکن طی شده باشه و در جایی که دوست دارید باشید اکنون ، با بهترین حال و بیشترین احساس آرامش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهره ک گفته:
    مدت عضویت: 340 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم و دوستان

    امروز این نشانه برام اومد ،وقتی که تو ذهنم داشتم تقلا میکردم و زود بعد این امتحان برم امتحان بعدی و بدم و جهش کنم تو مراحل تحصیلی که زود تموم بشه و خلاص بشم …و دیر نشه و دیر نشه و بدو و بدو تو ذهنم درست کرده بودم!

    و دقیقا استاد برای من حرف زد که بهتره تکامل رو رعایت کنم و با آرامش برم مرحله بعدی

    زندگی مسابقه نیست و لازمه آرامش رو در همه ابعاد تجربه کرد!

    من دقیقا فقط دارم به بحث پیشرفت کار و نظر دیگران فکر می کنم …

    به نظرم این یه نشونه بود که به تفریح و استراحت و آرامش بقیه جنبه ها هم فکر کنم

    و ممنون از دوست عزیز که تجربه شون رو با ما به اشتراک گذاشتن و باور تو ذهن ما ساختن که تو 4 سال میشه به کجا رسید!

    امیدوارم روز به روز موفق تر بشن

    سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    شکوه فیروزی گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    به نام خدای مهربان

    درود بر استاد عزیز,بانو شایسته ی گرامی و دوستان هم فرکانسم

    *حرکت کردن

    *قدم برداشتن

    *امید داشتن

    *ادامه دادن

    *اطمینان به کار داشتن

    *مسیر درست رفتن

    باعث میشه خداوند پاداش بده و با طی کردن تکامل,نتایج به صورت تصاعدی ادامه پیدا میکنه.

    *ایده هایی که ثبات کسب و کار را بهم میزنند ایده های مناسبی نیستند

    *نتایج هر قدم باید برای برداشتن قدم های بعدی به ما کمک کنند.با این روش,ذهن آرام میشود و با ارامش به نتایج بهتری میرسیم.

    *ایده های خوب و پولساز ,زمانی می آید که در استرس و فشار نباشیم.چون ,وقتی در فشار هستیم فقط تلاش میکنیم برای برداشتن و خارج شدن از فشار

    سپاس از دوستان عزیز و استاد گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سهیلا حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 227 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه حاضر وناظر بر زندگی ماست

    سلام بر استاد بزرگوار اقای عباسمنش وهمسرگرامیشون

    من مدت خیلی کوتاهی هست که با شما وسایت شما آشنا شدم..تقریبا تو این مدت 4.5 ماهی ک فایلهای دانلودی شما رو گوش میدم اصلا حیرانم..دچار یک سردرگمی لذت بخش شدم..البته بگم ک این مدت من و خواهرهام همگی باهم با شما وسایت شما اشنا شدیم اینقدر برامون لذت بخش امیدوار کننده بود ک همون ماههای اول دوتا از محصولات شما رو خریداری کردیم..

    امروزم که داشتم به این فایل گوش میکردم.شماره 37 و38 رو..اصلا اشکم قطع نمیشه.. چقدر تغییر دیدگاه و باورهامون میتونه تاثیر شگرفی توی زندگیامون داشته باشه.. من توی این مسیر تازه کارم ولی خداوند میخام منو استوارتر بکنه تا بتونم از آموزه های شما یادبگیرم و راه درست زندگیمو پیدا کنم

    از خداوند این انرژی بزرگ و توانمند هستی سپاسگزارم که منو با شماوصحبتهای شما آشنا کرد.

    نهایتااینکه با تمام وجودم خوشحالم هرچند افکارم گیجو پراکنده هست ولی سرشاراز امید هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    الهام اقایی گفته:
    مدت عضویت: 153 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم ازتوست؛

    سلام خدمت استاد عزیزومریم جونم

    امروز فقط دارم فایلهای توحیدی را گوش میدم وچقدر همشون جذابن؛وبعد رسیدم به این فایل بسیار زیبا ;وچقدر لذت بردم از صحبت‌های این برادر عزیزم؛ومن تحسین کردم این دوست عزیزمو؛من هم میخوام کاری براخودم ودست وپا کنم ؛واستاد عزیزم همیشه میگن باید تکاملتون را طی کنید ؛ومن میخوام از توی خونم این شغلماو شروع کنم ؛وبا حرفه‌ای دوست عزیزم؛خیلی لذت بردم وگفتم اون تونسته من همگیتون؛وفقط امید به خداس ونمیدونم که کمکم کنه ؛خیلی خوشحالم که دراین خانواده هستم وبه خودم افتخار میکنم که همچین استاد ودوستان توحیدی دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: