گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط - صفحه 11

192 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی قربانی گفته:
    مدت عضویت: 263 روز

    بنام خداوند بشخنده مهربان که ممترکز شدن بر روی همین سپاسگزاری کردن از بشخندگی خداوند می توان کلی از اگاهی خداوند رو دریافت کرد وچقدر باعث می شود که از فضل خدادوند در درون خودت لذت برد تو نزدیک میکند به بزرگی خداوند که نمی دانی از بزرگیش چه چیزی رو ازش بخوای خدایاشکرت به خاطر این درک واینکه این مطلب رودارم برای خودم برای بزرگی خدای درونم می نویسنم وخدای درونم پاسخ میده به احساحس خوب خدایا شکرت قبل از ورد به این سایت وقبل از اگاهی پیدا کردن از قوانین همیشه ادمی بودم که دوست داشتم خدای بزرگتر از همه چیز داشته باشم خدای خدای که به ارامش بده در این دنیا واون دنیا با توجه گذشته ای که داشتم ودوست داشتم درست زندگی کنم انگار از هنون بچگی عاشق یک قانونی توی درون بود که نمی دونستم اون چه قانونی است همیشه خدای رو می خواستم داشته باشم که بزرگتر از مادیات باشه برای من وهیچ درکی نداشتم وهمیشه با کلی ترس ورنج وهیچگونه درکی از قانون فرکانس یا درکی از خداوند نبود وهمیشه ذهنم درگیر تعصبات بی خود در مورد خداوند وقران وچیزهای که که بدون فکر پذیرفته بود ولی با توجه به درخواست که خداوند داشتم که تعغیر کنم کلی ادم ترسو اینقدر ادم ترسو بودم که با کجکترین حرفی ترس هایم فعال شده بودم ولی با اشنایی با یک دوست وصحبت کردن در مورد این قانون وصحبت کردن با کلی مقاونت ذهنی خداوند قدرتش و انچان بهم نشون داد که بدون اینکه متوحه بشم با سپاسگزلری کردن به خاطر داشتم انچان در مدار وفرکانس خداوند انرژی خداوند به شدت بسیاری بالای در وجودم اون نیروی درونیم انچان فعال شده بود که نورانیت خداوند تمام تصورم رو در برگرفته وانرژی خداوند به خاطر عدم اگاهی درست به خاطر باورهای نامناسبی که داشتم این انرژی قوه تخیلم به منحرف کشید وبا این تضاد دوچار یک ترس وشک وتریدهای شدم که تمام تصوراتم در ریخت که به شکل افسردگی در زندگیم شکل گرفت به جای ممترکز شدن به بروی خواسته هایم ممترکز شده بودم بر روی نخواسته ها وترسیدم بودم که نکنه نخواسته عای گذشته در زندگیم پیش،بیاد واین باعث بد ببینی من خودم قانون شده چون فکر می کردم دیگه نمی توانم ذهنم کنترل کنم یعنی وولصلن متوحه نشدم که شیطان هست کانون توجه مرا جلب خودش کرده وهر چه بیشتر به او گوش می دادم وگمراه تر میکرد وشکل مختلف ترس عجیب وغربیب وحشت هر بیشتر از اینکه به فکر تعغیر باشم یعنی احساحساتی رو در من شکل داده بود که به شکل احساحس بد در زندگیم اتفاق می افتاد یعنی تری به هر شکل زور می زد که وراد ذهنم شود ولی تسلیم مسائل ذهنم نشدم سپاسگزلری بودم وشاید چیزی پنچ تا سررسیدم از نوشتن برهر شکل نوشتم وقتی وقتی شنیده بودم که همچون شخصی هست که این قانون رو اموزش میده با اون شکل از ذهنیت منحرف واون شک وترید وارد سایت شدم وبا ذهنیت خراب با هر فایلی برخورد میکردم اون قمست به نگاهرمن منفی فایل ضعط میکردم وتلقین بد در خودم میکردم واصلن نیومدم منطقی رو برای ذهنم بیارم ومتوحه بشم این همه شک وترید بی خود چیه با اینکه می دونستم این شک ترید ها الکی هست ذهنم بر می گرشت به گذشته وباورهای وبرچسب که به خودم زده بشم واین باعث شده فساد ذهنی بشم وهنیشه تعجب میکردم جریان خدای کار بیهوده نمیکنه از اون روشنایی که در دیدگانم وتصورم جاری خوشببینی کرده بود این تصور در ذهنم بودم هر چند ذهنم در مورد این موضوع هم مرا دوچار شک کرده بود ولی چیزی رو که تجربه کرده بودم نشتسته بود تووجوم انرژی که از خداوند دریافت کرده بود و دوست داشتم همه زندگیم روبدم واون دوستی با خداوند برقرار بشه خدای که همیشه وهمه جا تو درونم باشه بهم بگه چکار کنم وباز نمی توانستم هوشیاری خداوند رو ببینم که این تضاد هم خیر برکاتی دادره برای رسیدن من به خواسته هایم به شرط حرکت کردن پذیرفتم اتفاقات مالی مسایل ذهنی که برایم پیش،اومد همه این رو خودم با کانون توجه ام به وجود خلق کرده بودم ونیومدم به اصل موضوع توجه کنم وشخصینم رو تعغیر دهم وشروع درک قاتون کرده تعغیرات خودم رو خیلی ریز متوجه می شدم به خاطر همین متوجه شدم که مسیر مسیر درستی است ومن با درک توحید وتعغیر شخصیتم زندگیم رو تعغیر دهم اون هم به صورت تکاملی واین روند شاید یه کم کند ولی متوجه یک سری تعغیرات در شخصتم می شدم واز این باببت از خداوند سپاسگزلرم واین باعث شد با دیدن این فایل دوباره با احساحس خوب وقدر دان بود به نگرش مثبت ونگاه توحید وخوشبینانه که فقط روی قدرت خداوند حساب کنم که هیچ کس توان قدزت ازار رساندن به من رو نداره واین خداوند جبر نیست در مسیر عشق توحیدی قدم برداشتم حتی اگر جانم رو هم از دست بدم باعث شد قدم در ترس هایم بزارم برای رسیدن به خداوند جان رو هم می دهم وواز خداوند سپاسگزارم که توان وقدرت این رو بهم داد که گول ذهنم نخورم هر چقدر سپاگزارم باشم خداوند قدرت این بهم داده که توجه ام بیوفته روی اصل وقتی وی خواستم خدای رو درونم خودم بسازم گه لحظه ای کنار باشم بهم رکارم برای تو تمام مسایل باشه خدایا شکرت واز خداوند سپاس گزلر باشم قدرت فکر کردن صیح وبا کیفت رو بهم داده وبا عشق شروع تععیر که ایمان دارم تضاد خیر برکاتی برای من به ارمغان اورده که متوحه شدم به هر چیزی که بخواهم می توانم برسم با گذشتن از بهونه های ذهن گرفتن قدرت عوانل بیرونی وداد قدرت دادن به خدای درونم وفقط به فکر کمک کردن خودم باشم نه کنترل کردن احساحس دیگران این خدای درونم همیشه مهم برام وهمیشه دنبال کنترل کردن احساحس خودم باشه برای رسیدن به احساحس خوب با تعغیر شخصتم با تعغیر وازتجربیات استفاده کنم وبدونم واز ذهنی که حالت فساد گرفتن گرفته خارج بشم واین برای خودم نوشتم که مسیرم رو از درونم پیگیر باشم وقتی فکر میکنم متوجه می شوم که بی خود ذهنم شلوغ کرده بودم وهمین الان با نوشتن دارم متوجه پاسخ جهان به درخواست شدم که چطور در مدار دریافت قرار گرفتم وبرای همین که هم در مدار دریافت قرار گرفتم وبابت هوشیار شدن از خداوند سپاسگزارم واز اینکه دارم متوجه شدم چطور جلوی فعال شدن کودک درونم گرفته بودم با توجه به حرف های که شنیده بودم خدایا تو تنها یارو ویاور درونم هستی خدایا شکرت واین نتیجه پیشرفت در مسیر توحید هست ورضایت درونی دارم از خودم که در حال حرکت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 953 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    ورودی ها(دیده ها وشنیده ها) باورهای ما را می‌سازند،

    و باورها میشند نگرش ما درباره هر موضوعی و باورها هستند که دارند فرکانس هایی رو به جهان ارسال می‌کنند و جهان هم از طریق فرکانس های ما به ما پاسخ می‌دهد نه اینکه چه قدر عجز واه ناله کنیم،

    حالا بیا ببین تو چه موضوعی اونطور که می‌خواهی

    زندگیت پیش نمی‌رود(سلامتی،ثروت،روابط) واز اونجایی که به این درک رسیدیم که هرآنچه در زندگی تجربه میکنیم توسط خودمان ایجاد شده خودمون خلق کردیم توی زندگیمون خودمون دعوت کردیم به زندگیمون،بیایم رجوع کنیم به دورانِ کودکی،نوجوانی،جوانی،حتی ماه ها پیش که چه چیزهایی رو درباره مثلا موضوع روابط شنیدم چه الگوهایی رو دیدم و حالا باید آگاهانه جایگزین کنیم از جنس همان الگوها و منطق ها و دیده ها وشنیده هایی که باعث شده چنین شرایط نادلخواهی رو تجربه کنیم…

    باید دائما به دنبال الگوها و اتفاقاتی باشم درباره آن موضوع نادلخواه که حالم را خوب نگه داره احساسِ خوبی بهم بده

    خداجونم سپاسگزارتم به خاطر هدایت هات به خاطر درکی که از همه موضوعات زندگیم بهم میدی سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام‌ربّ

    سلام‌با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 18 بهمن ماه رو با عشق مینویسم

    من امروز طبق تصمیمم نمازمو که خوندم از اول قرآن رو با معنی خوندم

    سوره بقره

    وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّـٰتࣲ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَهࣲ رِّزۡقࣰاۙ قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهࣰاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجࣱ مُّطَهَّرَهࣱۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ(٢۵)

    و مژده ده کسانى را که ایمان آوردند و نیکوکارى پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایى است که نهرها در آن جارى است، و چون از میوه هاى گوناگون آن بهره مند شوند گویند: این مانند همان میوه هایى است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود، و از نعمتهایى مانند یکدیگر بر آنان آورند، و آنها را در آن جایگاههاى خوش، جفتهایى پاک و پاکیزه است و در آن بهشت، جاوید خواهند زیست

    صبح بعد اذان‌ ، شروع کردم قرآن بخونم و وقتی این آیه رو خوندم برام عجیب بود

    گفتم یعنی کسانی که به کما رفتن و یه سری چیزا دیدن طبق درک و اعمال خودشون اون صحبت هارو گفتم؟!!!!!!

    چون صحبت هایی که داشتن و درمورد اون دنیا که چیزهایی دیدن با این آیه مطابقت نداشت

    یا نمیدونم شاید تو این دنیا با لذت نخورده بودن که میوه های اون دنیا براشون لذت بخش تر از این دنیا بوده

    تو برنامه زندگی پس از زندگی کسایی که کما رفته بودن و میوه خوده بودن یادمه یکی میگفت من میوه ای خوردم که این دنیا که برگشتم اصلا دیگه میوه نمیخورم چون مزه اون میوه اون دنیارو نمیداد

    چند روز پیش تو رد پای بهمن ماهم نوشتم که ،من جدیدا به مزه های غذا ها توجه میکنم و وقتایی که با تمرکز میخورم یه مزه هایی میچشم که تا به حال تو عمرم نچشیده بودم و بلافاصله میگم غذای بهشتیه

    و حتی نوشتم که طعم غذاها خیلی خاص تر شده برام

    شاید دلیل اینکه اونایی که کما رفتن میگفتن میوه های این دنیا طعم اونجا رو نمیداد ،این باشه که این دنیا با تمرکز غذا نمیخورن و لذت نمیبرن تا حس کنن غذای بهشتیه

    و الان که به این آیه برخوردم ،گفتم خدا که واضح داره میگه که

    این مانند همان میوه هایى است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود،

    پس رازش اینه که من باید طبق گفته استاد عباس منش که میگه ،احساس خوب اتفاق خوب و یا اینکه با تمرکز از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم و رها باشم و تسلیم ، تا بهشت رو در این جهان هستی تجربه کنم

    مثلا من یه وقتایی وقتی با تمرکز غذا میخورم به قدری طعم های جدید حس میکنم و درآرامشم که میگم خدایا شکرت و قشنگ حس میکنم غذای بهشتی میخورم

    دقیقا دعای قنوت نماز

    سوره بقره

    وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡأٓخِرَهِ حَسَنَهࣰ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ(٢٠١)

    و بعضى دیگر گویند: خدایا ما را از نعمتهاى دنیا و آخرت هر دو بهره مند گردان و از عذاب آتش دوزخ نگاه دار

    چقدر جالب بود این آیه برای من

    قبلا از آدما میشنیدم که میگفتن بهشت غذاهاش فرق داره اما این آیه به وضوح داره میگه ،اگر این دنیا حالت خوب باشه و تمرکز کنی روی هرچیزی و لذت ببری

    به راحتی میتونی هم در این دنیا و هم در آخرت بهشت رو تجربه کنی

    و وقتی آخرت از میوه هاش بخوری میگی که من مانند این میوه هارو در دنیا خورده بودم

    این یعنی چی طیبه ؟؟

    یعنی تو درست حس میکردی وقتی چند روزه که تمرینات تمرکزت رو انجام میدی و با تمرکز غذا میخوری ،تو در اصل داری هر روز غذای بهشتی میخوری و اگر دقت داشته باشی و سپاسگزار باشی به وضوح حسش میکنی و حالت خوبه

    وای من چقدر برای خدا ارزشمندم که این آیه رو درکشو بهم داد تا بگه ببین طیبه تو سعی داری تا با من هماهنگ بشی ،برای همین من دارم با سعی و تلاشی که داری

    این دنیا رو برای تو بهشت میکنم

    خوشحالم که خدا داره کمکم میکنه هرلحظه و من برای خدا عزیزم

    من صبح که کارامو خواستم انجام بدم

    امروز میخواستم در مورد موضوعی 4 تا از جاکلیدیا رو رنگ کنم اما از خودم سوال پرسیدم و گفتم آیا واقعا برای فروشش رنگ میکنی و یا میخوای دوباره یه ارتباط دیگه داشته باشی قصد و نیت اصلیت چیه ؟

    این روزا خیلی یوال میپرسم از خودم و وقتی به جواب این میرسم که به خاطر یه چیز دیگه میخوام انجامش بدم ،تصمیمم رو عوض میکنم و میگم من دیگه اونو انجامش نمیدم

    و به خودم گفتم ، یادت باشه که قرار بود به خدا نشون بدی که وابسته نیستی و دیگه رها کردی

    پس رها باش و این کار رو نکن

    چقدر سوال و جواب خوبه

    من تازه دارم یاد میگیرم با ذهنم صحبت کنم و منطقی کنم براش و از افکاری که میخواد به من بگه بشناسم و کنترلش کنم

    من صبح شروع کردم اتاقم رو مرتب کردم و بعد مدتی تمیز کردم و تمیز شد

    خیلی حس خوبی داشتم چند تا از تابلوهامم دیروز به دیوار زدم و دیگه تابلوهایی که داشتم کار میکردم رو زمین نبودن و هر موقع خووستم کار کنم میزنم به دیوار

    هر روز دارم یاد میگیرم که چجوری کار کنم که آسون تر بشه برام

    خدا داره کمکم میکنه

    وقتی اتاقم تمیز شد شروع کردم چند تا آینه دستی کار کنم که جمعه ها مادرم با گل سراش ببره و بفروشه

    و بعد از دوره طراحی که خریده بودم چند جلسه کار کردم

    و یه طراحی انجام دادم

    تا شب کمی کار کردم

    شب نزدیک اذان باد میوزید و منم پرده هارو نکشیده بودم و داشتم نقاشی آینه دستی کار میکردم

    اومدم یکم دراز بکشم رو تختم

    یهویی دیدم برگای درخت چنار دارن میرقصن

    باد به قدری شدید بود که تا طبقه هشتم، برگای درخت چنار بالا اومده بودن و وقتی توجهمو جلب کردن بلند شدم و نشستم رو تختم و چون تختم کنار پنجره هست راحت نشستم و نگاهشون کردم

    به قدری زیبا میرقصیدن که فقط میگفتم خدایا شکرت

    و یهویی گفتم انگاری امروز عیده

    به قدری حالم خوب بود و امروز اتاقمو مرتب کردم که اتاقم نفس عمیقی کشید و تمیز شد

    یه مدت بود کارای نقاشی انجام میدادم تمیزش نکرده بودم

    خوشحالم ار اینکه حس خوب گرفتیم

    هم من و هم اتاقم

    خدایا شکرت

    برای استاد عزیز و مریم جان و تک تک همکارانتون و دوستان سایت بی نهایت عشق و شادی و سلامتی وآرامش و عشق و نعمت و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2556 روز

    سلام استاد عزیزم. امیدوارم حالتون عالی باشه.

    استاد من نتیجه داشتن احساس خوب را، دیروز باتمام سلول‌های بدنم و با تمام وجودم تونستم درکش کنم و ببینم.

    دیروز صبح به محض چشم باز کردن احساس کردم سطح انرژیم خیلی پایینه، احساس غم و ناامیدی اومده بود تو وجودم، ولی مرتب بخودم میگفتم شهلا باید بتونی احساست را خوب کنی این اولین کاریه که امروز باید انجام بدی وانی وارد سایت شدم و فایل جدید چرا مرغ همسایه غازه را دانلود کردم و شروع کردم بگوش دادن و در حین شروع گوش دادن، جا و مکانم را هم تغییر دادم برای اینکه بتونم بخودم کمک کنم تا احساسم را تغییر بدم.

    فقط از داخل اطاق اومدم توی سالن، وقتی چشمم افتاد به سالن بخودم گفتم :شهلا شروع کنیم خونه را گردگیری و نظافت کردن، چون این کار همیشه بمن حس بینهایت خوبی میده، همیشه وقتی با دستمال گردگیری مثلا میکشم روی میز، انگار یه دستمال کشیده میشه روی افکار منفیم و اونارو پاک میکنه، و استاد من همیشه چنین حس زیبایی دارم درمورد نظافت و تمیزی خونم. اینکارو انجام دادم و درحین انجامش بلند بلند شکرگزاری میکردم بابت دستمال گردگیری، بابت اینکه سلامت هستم و خودم میتونم اموراتم را انجام بدم، بابت خونم و… و هربار حسم بهتر ازقبل میشد، بعد بخودم گفتم چه چیز دیگه بمن احساس خوب میده، دیدم آشپزی کردن.

    واای استاد آشپزی کردن بینهایت حال منو خوب میکنه.

    باوجود اینکه غذا داشتم برای ظهرم ولی بخاطر اینکه احساسم عالی‌تر بشه مشغول آشپزی شدم.

    استاد هرچی می‌گذشت احساسم عالی تر میشد، بعد شروع کردم به تکرار باورهای جدیدم و مرور هدایت‌های خداوند.

    و خلاصه استاد بقدری حالم خوب بود که حد نداشت. حدودای ساعت سه ونیم بود فکرکنم که گفتم یکم دراز بکشم و تا سرم گذاشتم روی بالشت یه تلنگری از جانب خدا بهم زده شد که بازم فایل کلید اجابت دعاها را گوش بدم.

    و استاد معجزه رقم خورد و به محض گوش دادن فایل، هدایت‌ها بود که از جانب خداوند به وجودم جاری شد درباره اون ترمزی که مانع باورپذیری من درباره وعده خداوند شده بود.

    که در کامنت دیروزم، جریانش را نوشتم براتون.

    یعنی استاد من دیروز سلولی درک کردم که چقدر احساس خوب داشتن معجزه میکنه. وقتی من تلاش خودمو انجام دادم که حسم را خوب کنم و نزارم تو حس بد بمونم و قدم هام را برداشتم، خدا هم به چندساعت نشده پاداش های عظیمی بمن داد. همون دیشب بارها همین موضوع را بخودم متذکر شدم که ببین شهلا وقتی تو تعهد خودتو نشون دادی برای قدم برداشتن برای ایجاد احساس خوب، خدا چگونه جواب تعهد تو را داد!!!

    بینهایت سپاسگزار شما هستم بابت نشر این آگاهی های ارزشمند.

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    سپاسگذاری دروازه ورود نعمت و ثروت بیشتر به زندگی هست ، شاید اول کار ذهن ما مقاومت کنه ، و ربط این را درک نکنه ، ولی رابطه مستقیم بین این دوست هست.

    در حالت سپاسگذاری، توجه و تمرکز ما به داشته ها هست و این باعث میشه ما به احساس خوب برسیم و طبق قانون بهر چه توجه کنیم زیاد تر میشه .

    خدایا شکرت

    آروزی قلبی من مهاجرت‌ به استانبول ترکیه هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 28 مهر رو با عشق مینویسم

    نمیدونستم رد پامو کجا و تو کدوم فایل بذارم از خدا پرسیدم هدایتم کرد به این فایل چقدر جالب که وقتی اومدم این فایل تو دقیقه 16 مکث داشت و قبلا گوش داده بودم و پلی کردم دیدم میگفتن که دوره 12 قدم رو خریدن چقدر قشنگه این همه هماهنگی

    که منم تازه 1 آبان با هدایت خدا قدم اول رو خریدم

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    استاد : گرونه میتونی بخریش طیبه ؟؟؟؟؟ خیلی گرونه

    طیبه : میخرمش ،حتی اگر گرون هم باشه میخرمش

    وای خدای من ، امروز چه کردی برای من ؟

    سپاسگزارم ازت

    علاوه بر اینکه هر روزم بهشته ، امروز جزء بهشتی ترین و خاص ترین روزهای زندگی من هست ، که میرم تجریش و در پاساژی که پر از نقاشی و رنگ و قلمو و انسان های زیبا رو و انسان های مودب و با احترام و بسیار بسیار جذاب و خداگونه هست

    میرم و لذت میبرم از نقاشی و یادگیری

    که یکی از افرادی که از حرفاش میشه فهمید که باور قلبی داره به خدا ،استاد رنگ روغنم هست

    چون درسته زبانی یه سری چیزا رو میگه ، ولی قشنگ معلومه که باورش به اینه که فراوانی هست و خدا میرسونه

    امروزم رو با عشق بنویسم که یادم باشه همه این رنگارو خدا برام گرفت تو دو هفته، من حتی رنگ فوق آرتیست گرفتم

    رنگی که فقط استادم و استادای رنگ روغن داشتن

    و هنرجوها رنگ روغن آرتیست داشتن و استادم گفته بود از آرتیست تهیه کنید چون فوق آرتیست گرونه برای اول کارتون

    طیبه ای که پول رنگ معمولی رنگ روغن وینزور که 214 هزار تمن بود رو نداشت یا تا تقریبا دو ماه قبل که استادم گفت همه باید رنگاشونو تکمیل بخرن و رنگ روغن آرتیست وینزور بگیرن ،که تمرین رنگی برای رنگ شناسی رو شروع میکنیم و میریم تو مبحث رنگ و تابلوهای رنگی که هر کدوم از رنگای آرتیست از 340 شروع میشد تا 1 میلیون و 250

    ، اصلا رنگ روغن چیه !

    پول یه قلمو که 70 تمن بود

    پول یه بوم که 100 تمن بود

    پول هیچیو نداشتم ، هیچی که میگم یعنی هیچیا

    هیچی هیچی

    و یا از داداشم میگرفتم و یا مادرم ازم نقاشیامو میگرفت و من با پول اونا میخریدم ،یه جورایی میخواست بهم کمک کنه

    که یه روزی به خودم اومدم گفتم نه دیگه از مامان هم نباید پول بگیری و وقتی خدا تاکید کرد که باید در کنار صحبت کردن با من باورهای قوی رو تکرار کنی

    و از روزی که شروع کردم به تکرار باورهای قوی و قدرتمند کننده درمورد همه جنبه ها به خصوص ثروت

    به یک باره نتایج رو از همون روز اول دیدم و چند روز بعدش خدا بهم ایده بافت گل سر رو داد که بهم گفت بلدی قلاب بافی انجام بدی ،شروع کن و بباف و بفروش

    و من تو دو هفته کل رنگامو گرفتم که هیچ ، پول شهریه کلاسمم دوماهش رو کنار گذاشتم

    منی که حتی پول شهریه کلاسمو هم نداشتم و با استادم صحبت میکردم تا کمی دیر بدم و استادم میدید که من ندارم و خبر داشت که نقاشیامو میفروشم و کلاس میبردم ،ازم نقاشی آینه دستی یا جاکلیدی میخرید و حساب میکرد به شهریه کلاس

    همه این اتفاقات از9 دی ماه که من هدایت شدم تا نقاشی رو بعد 7 سال تو همون کلاس استادم ادامه بدم ،رخ داد

    یه جورایی از صفر

    البته پرانتز باز کنم

    من هیچ وقت صفر نبودم از خیلی جهات

    خونه داریم و ماشین داشتیم و خانواده خوب دارم و خواهر و برادر و مادر بسیار بسیار عشقی دارم و کلی تو اتاقم وسیله نقاشی دارم که ارزشمندیشون بی نهایته

    کلی بدنم سلامته و خانواده سالمی دارم از نظر روحی و جسمی

    و بی نهایت ثروت دیگه

    ولی طبق باورهای محدود خودم ، از نظر مالی صفر شده بودم و هرچی هم درآمد داشتم میدادم رنگ و چیزای دیگه میخریدم

    حالا بخوام از 9 دی تا الان بشمرم تقریبا 10 ماه شد

    که من به کمک خدا و هدایت هاش و قدم هایی که باز خدا کمکم کرد تا بردارم ،از صفر به جایی رسیدم که امروز برای اولین بار رنگ فوق آرتیست خریدم

    که یدونه رنگش گرونتر از رنگای آرتیستش بود و مثلا رنگ آرتیست سری یک 340 هست ولی این فوق آرتیست 980 بود

    تفاوتش خیلی زیاده برای طیبه 10 ماه پیش

    و امروز با عشق سریع خریدمش

    و ته ته وجودم و اعماق قلبم بر این باور بودم که بگیرم رنگ رو و میدونم که خدا دوباره بی نهایت به حسابم واریز میکنه

    وای خدایا چقدر ازت سپاسگزاری کنم نمیتونم این همه محبتتو جبران کنم

    ولی حس میکنم و بهم گفته میشه ،اگر میخوای محبتمو جبران کنی ،هرچی رو که یاد میگیری سریع بهش عمل کن و قدم بردار و حرکت کن و تسلیم من باش و تا جایی که میتونی کنترل کن ورودی های ذهنت رو، آزاد و رها باش از همه چیز و فقط من رو در همه جا ببین و یاد کن همیشه و هر لحظه ،

    و به قوانین من عمل کن

    هرچی که فکرشو میکنی که تو رو به من نزدیک میکنه سعی کن انجامش بدی

    من وقتی میبینم که تو داری عمل میکنی انقدر برات ذوق میکنم انقدر افتخار میکنم به اینکه بنده ای مثل تو دارم طیبه ،که بی نهایت می افزایم برات با هر قدمی که برمیداری ، ظرف وجودتو بزرگ میکنم

    طیبه تو فقط ادامه بده و منو با ادامه دادنت خوشحال میکنی

    متواضع باش درمقابل من و اینو همیشه یادت باشه که تو هیچی نیستی طیبه و همه کاراتو منم که انجام میدم

    آفرین بر تو طیبه

    ادامه بده عشق دلم ،عزیز دلم ،دوستت دارم بنده من

    الان که دارم مینویسم دوباره گریم گرفت

    گریه ام به خاطر قدرت خداست ، به خاطر عظمتی که داره و میتونه برام همه کار انجام بده ،به خاطر باحال و ماچ ماچی بودنشه ،به خاطر بی نهایت مهربونیشه

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    آخه چقدر خدا میتونه این همه بی نهایت از همه نظر عشق باشه

    چقدر این یکسال رو با خدایی که درست ساختمش دارم لحظات عاشقانه ای رو سپری میکنم که هر لحظه داره منو بیشتر و بیشتر عاشق تر و عاشق تر میکنه

    کی داره این حرفارو مینویسه؟! برگشتم دوباره از اول حرفایی که نوشتم رو بخونم گریم گرفت دوباره

    هیچی نیستم هیچی

    هی داره با همه محبتاش عاشق تر و آروم ترم میکنه

    امروز صبح من بیدار شدم و سریع دو تا جدولم مونده بود رنگاشونو ساختم و رنگ کردم داخل مربع های یک و نیم در یک و نیم رو تا کل جدولمو تکمیل ببرم سر کلاس ،

    خواهرم که بیدار شد شنیدم از آشپزخونه صدا میاد دیدم برای من بیدار شد تا سریع ناهار بذاره که من بخورم و بعد برم سر کلاس

    همه این محبتارو قدر دانی کردم ازش و از خدا سپاسگزاری کردم

    بوم 60 در 70 که 9 تا جدول رنگ شناسیمو کار کرده بودم برداشتم و یه دستم هم کیف دستی کوچیک و بوم 20 در 30 چرخه رنگ شناسی رو که کشیده بودم برداشتم تا برم تجریش

    وقتی میرفتم ،گفتم خب خدا تابلومو تمیز کار کردی الانم باید تمیز ببری تا تجریش و بیاری

    وقتی رفتم رسیدم تجریش کل مسیر حواسم بود که خدا قشنگ داره تابلومو مدیریت میکنه که سالم برسه سر کلاس تو اون جمعیت زیاد مترو

    وقتی رسیدم ، کلاس قبل ما ، تموم شده بود و استاد که منو دید گفت طیبه بیا ببینم چجوری کار کردی ؟

    وقتی نشون دادم بومم رو تحسین کرد گفت چقدر تمیز کار کردی و داشت لذت میبرد

    استادم وقتی هنرجویی رو میبینه که داره خوب تلاش میکنه ،با ذوق بیشتر باهاش صحبت میکنه و بیشتر دوست داره یادش بده و یه جورایی به نسبت بقیه هنر جوها پیگیر تره نسبت به تلاش و پیشرفت مهارتش و تحسین میکنه

    الان که نوشتم این رفتار استادم رو نوشته های بالاتر بهم یادآوری شد که خدا بهم گفت

    من وقتی میبینم که تو داری عمل میکنی انقدر برات ذوق میکنم انقدر افتخار میکنم به اینکه بنده ای مثل تو دارم طیبه ،که بی نهایت می افزایم برات با هر قدمی که برمیداری

    طیبه تو فقط ادامه بده و منو با ادامه دادنت خوشحال میکنی

    یاد حرف استاد عباس منش افتادم

    میگفت که وقتی داری تلاش میونی تا تغییر بدی شخصیتت رو ،خدا به فرشته هاش میگه ،ببینید این بنده منو

    چجوری داره از قدرت هایی که بهش دادم استفاده میکنه

    حقشه که بیشتر بهش بدم

    چقدر این جملات رو دوست دارم

    و چقدر مشتاق تر میشم تا سعیمو بیشتر کنم برای عمل کردن به قوانین و میدونم که تا جایی که عمل کنم ،همون قدر هم نتیجه میگیرم .

    وقتی استادم بوممو به دستش گرفته بود گفت هرچی رنگ تو طبیعت هست رو طیبه ساخته ،فقط به سمت تیره هاشو نساختی که باید رنگاتو جوری مدیریت میکردی که هم تو جدول ده در ده روشنات بود و هم تیره هات

    گفتم استاد چون استاد طراتی بهم گفت آروم آروم رنگاتو به تیرگی ببر منم همین کارو کردم

    گفتم خب استاد این که کاری نداره یه بوم دیگه میخرم و تیره هارو انجام میدم

    گفت نه طیبه بی خیال تا اینجا هم خیلی عالی ‌کار کردی

    آفرین و به هنرجوهای کلاس قبلمون گفت که خوب کار کرده

    بومم یهویی از دستش افتاد و چند بار گفتم استاد خیسه گفت نه دیدم هیچی نمیشه و خدا مراقبت کرد از بومم و بعد که از کلاس رفت تا ناهارشو بخوره و برگرده کلاس ما شروع بشه

    ما با بچه های کلاس صحبت کردیم و بعد استاد اومد گفت یه آقایی اومده که رنگای فوق آرتیست میفروشه و رنگاش خیلی جنسش عالیه

    بهترین رنگ روغنی هست که درجه یکه و اوله بین تمام رنگا و رنگ انگلیس هست

    گفت اگر کسی از رنگای آرتیستش مونده و نخریده ،میتونه فوق آرتیست بخره

    و گفت دوتا هم رنگ باید بخرین یکی صورتی و یکی رنگ پوست چهره که وقتی رسیدیم به چهره باید بخرین تا استفاده کنیم

    و دلیلشم گفت که چون هرچقدر با رنگای اصلی بخواین رنگ پوست دربیارین نمیتونین بسازین یا تیره در میارین یا روشن

    ولی این مارک اومده دقیقا رنگ پوست رو درآورده و کار مارو راحت کرده

    و ادامه داد که همه این رنگا دست ساز هستن و هیچ کارخونه ای نساخته ،همه کار دسته

    و چقدر جالب بود برای من که این همه رنگ رو دستی میسازن و با این کیفیت بالا هست

    حتی با کیفیت تر از رنگای دیگه خارجی

    وقتی اون آقا اومد تا رنگارو بچینه روی میز و ما بخریم فقط 3 تا موجود داشت و یکیشو من خریدم و دوتاشو همکلاسیام

    و من به استادم گفتم استاد من رنگ فیروزه ایمو نگرفتم

    استادم گفت طیبه گرونه ها !!!!

    من خندیدم فکر میکردم یک میلیون میشه گفتم میخرم استاد

    بعد که رنگ رو داد سری 5 بود و پرسیدم قیمتش چند

    گفت 2 میلیون 600

    اون لحظه پول داشتما ولی سریع گذاشتم رو میز گفتم نه ممنون فعلا یه رنگ بگیرم تا بعد

    استادم برگشت دوباره گفت خیلی گرونه

    من اون لحظه داشتم به خدا میگفتم که من اینم بخرم ؟؟

    و حس کردم که آره بخر ولی نخریدم

    چون اونروز 2 تا رنگ خریده بودم

    بعد که فروشنده رنگ وسایلاشو جمع کرد و رفت گفتم کاش میخریدمش

    کلاسمون که شروع شد و آخر کلاس استادم تمرینای جدولامونو دید دوباره گفت طیبه عالی کار کرده فقط چند تا ایراد جزئی داره و گفت همگی وایستین تا عکس بگیرم و استوری بذارم

    وقتی عکس گرفت گفت طیبه ولی کاش اون فیروزه ای رو تو برنداشتی من برمیداشتم

    انگار یه پیام بود که چرا برنداشتی ،باید میخریدی

    بعد که کلاس تموم شد و برگشتم خونه یعنی خدا بی نهایت مراقب تابلوی من بود که خیس بود خراب نشه و صحیح و سالم آوردمش خونه

    وقتی رسیدم خونه و آدرس پیج فروشنده رنگ رو از اینستاگرام دیدم ،دیدم همشهریم هست و فامیلیش خیلی آشنا بود که یه دوستی داشتم موقع دبیرستان همکلاسیم بود هم فامیلی این فروشنده رنگ

    پیام دادم که بپرسم فردا هم میاد کلاس استادم که منم وقتی میرم ورکشاپ رایگان ازش رنگ فیروزه ای رو با یه رنگ پوست بخرم

    که گفت میاد و همه این ها کار خداست که برای من همه کارارو انجام میده

    و من ازش پرسیدم که دختری به چنین اسمی میشناسید که گفت دختر عموم هست

    یه چیزی برام جالب بود ،من تو این چند ماه فکر کنم یه دو سه باری یاد این دوستم میفتادم و میگفتم یادش بخیر چه روزای خوبی تو مدرسه داشتیم و جهان جوری رقم زد که من از طریق پسر عموش که رنگ میفروخت از حالش خبر دار بشم و بهش بگم سلاممو بهش برسونه

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1311 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت استاد خواهر عزیزم طیبه دوست ارزشمند و توحیدی وفعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم

      آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام آقای روحی

        سپاسگزارم از شما

        من امروز منتظر بودم پیامی بیاد و هی میگفتم خدا میخوام باهام صحبت کنی

        و یه پیام رو ظهر دریافت کردم و الانم پیام شما

        وقتی دیدم برام پاسخ اومده ،خوشحال شدم

        چون دبگه برام باور شده که از پاسخ دوستان ،خدا ریز به ریز داره هدایتم میکنه

        و همیشه سعی دارم پیاماشونو ریز ریز و با دقت بخونم .

        وقتی پیام شما رو خوندم، سپاسگزاری کردم بابت تحسینی که شدم و به خدا گفتم

        خب ؟؟؟

        چی میخوای بهم بگی من چیزی دریافت نکردم

        یعنی فقط میخواستی تحسینم کنی ؟؟؟؟ نشونه نمیدی بهم برای ادامه مسیرم؟؟؟

        چون دیگه هر لحظه چشمم دنبال نشونه های خداست و متمرکز تر شدم و هر لحظه سعی میکنم حواسم باشه

        یه لحظه برگشتم به رد پای خودم که ببینم چی نوشتم و دیدم برای 28 مهر ماه بود

        گفتم وای ببین برای دو ماه پیش هست و شروع کردم به خوندن و خودمم کنجکاو شدم که ببینم چی نوشتم

        وقتی اول نوشته مو خوندم دیدم نوشتم دوره 12 قدم

        و اینو نوشتم که :

        و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

        وای خدای من چقدر دقیق و ریز به ریز داره هدایت میکنه

        امروز جمعه هست و فردا شنبه

        ببین طیبه ،چقدر دقیق و ریز به ریز داری هدایت میشی

        ببین تو دقیقا از دیروز شب رو نخوابیدی و نوشتی درمورد فایل جلسه 11 عشق و مودت که برانگیختگی روابط بود و نشستم و نوشتم

        و امروز هم میخواستم بیدار بمونم و بنویسم ،چون جدیدا یاد گرفتم که چجوری باید از خودم سوال بمرسم و جواب بدم تا بفهمم که چه باورای محدودی دارم

        حتی امروز من تو فکرم بود دوره 12 قدم رو از اول شروع کنم

        چون وقتی 3 دی عشق و مودت و 14 دی عزت نفس رو گرفتم یک ماه داشتم فقط به این دوره ها گوش میدادم و تمریناتش رو اجرا میکردم

        و نرسیده بودم دوره 12 قدم رو ببینم و 2 قدمش رو که یه بار گوش داده بودم

        تا اینکه الان نشونه دریافت کردم که باید شروع کنم و دقیق و ریز به ریز بنویسم

        خدایا شکرت حتی خدا خوب بلده که حتی از رد پاهایی که خودم نوشتم هم از بین اون نوشته ها هدایتم کنه

        این مورد رو بارها من دریافت کردم که دوستان برای من پاسخ دادن و مثل امروز پرسیدم که نشونه ای ندادی به من

        و برگشتم رد پای خودم دیدم نشونه تو نوشته های من هست

        و از شما بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین تا درمسیر هدایت من نقش بسیار اساسی داشته باشین

        و چفدر عجیب تر که امروز 12 بهمن هست و دوره 12 قدم رو گفت شروع کن و من چشم میگم و از امشب که نمیخوابم از اول دوره رو گوش میدم و مینویسم

        سپاسگزارم و از خدا برای شما بهترین ها و نور و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت و زیبایی ،میخوام که عطا کنه

        الان با این نشونه به وضوح خدا بهم گفت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان خوبم

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که باورودی های ذهنم به جهان هستی ارسال میکنم وجهان هم فرکانس رودریافت میکنه وادم هاوشرایط وموقعیت هایی هم جنس بااین افواروفرکانس هاواردزندگی من میکنداین یک قانونه

    این فایل نشونه امروزم بود

    الان بهترفهمیدم ودرک کردم که شخصیت من تغییرکرده چون اکثراوقات حالم خوبه واحساس غالب من احساس ارامشه واین برمیگرده به باورهایی که ساختم وکارهایی مثل

    حذف تلوزیون واهنگ های منفی

    رفتوامدکمترباادم های منفی

    سپاسگذاری ودیدن داشته هایم که الان جوری شده که ناخوداگاه خدادندروسپاس میگویم وحالم بهتروبهترمیشه

    به قول استادوقتی اتفاقات خوب برات بدیهی میشه بهش توجه نمیکنی ولی بایدهمیشه این اتفاقات روتاییدوتحسین کنی وبدونی قانون داره کارمیکنه تابتوتی بابیشترماندن دراحساس خوب به خواسته هات برسی وباتغییرمدارت وبزرگترشدن ظرف وجودت خواسته هاتم بزرگترمیشه وبهش میرسی

    منم قبلامعنی سپاسگذاری رونمیفهمیدم ولی الان درکش میکنم

    به قول استاداولین قدم برای تغییراین هست که بدونیم که خودمون داریم اتفاقات زندگی خودمون رورقت میزنیم باافکاروباورهاوچیزهایی که فکرمیکنیم گوش میدیم میبینیم صحبت میکنیم

    اتفاقات عالی روزی که گذشت

    1=خدایاشکرت به خاطرارامشی که داشتم

    2=خدایاشکرت به خاطرسوپ خوشمزه ای که خوردم باخواهرم

    3=خدایاشکرت به خاطرهوای خوب

    4=خدایاشکرت به خاطرخریدی که انجام دادم

    5=خدایاشکرت به خاطرهمایش تجارت که رفتم واحساس قوی بودن بهم دست داد

    6=خدایاشکرت به خاطردیدن دوست قدیمی ام که بادیدنش خوشحال شدم

    7=خدایاشکرت به خاطرخوردن کافی میکس وکیکی که توهمایش خوردم

    8=خدایاشکرت که امروزم تونستم فایل گوش بدم کامنت بزارم وکامنت بخونم

    إِنَّ هَٰذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُم مَّشْکُورًا

    ـــــــــــــــ

    قطعا این براى شما پاداشى خواهد بود و کوششتان سپاسگزارى شده است.

    (سوره الانسان، آیه 22)

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عادل امامی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام استاد جان

    من امشب حسن خوب بود و دارم پروژه خانه تکانی ذهن رو انجام میدم

    من باید روزانه یک فایل رو بطور کامل گوش بدم (این یکی از آیتم های برنامه روزانه مه) از خدا هدایت خواستم و به دلم افتاد که نشانه امروز من رو بزنم و زدم و این فایل اومد و نشستم گوش دادم

    چقدر بجا بود چقدر موازی موافق وضعیت الان من بود

    منم یه مدته دارم شکر گزاری میکنم نسبت به داشته هام اما چون ذهنم هنوز آروم نشده هی می‌گفت کو پس نتیجه ؟ منم کهگداری حس خوبم ضعیف میشد اما بازم افکارم رو کنترل میکردم و غالباً حسم خوب بود

    با شنیدن این فایل فهمیدم که باید ادامه بدم استقامت بورزم به قول قرآن

    این صحبت ها مهر تأییدیه به درستی مسیر به این که خدا داره از این طریق میگه ادامه بده حست رو خوب نگه دار شکرگزاری کن تو مسیر بمون ایده ای که قد و قواره ت است میاد رو عمل کن بهش حرکتش از تو برکتش از من .

    سپاسگزارم استاد

    سپاسگزارم خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    قانون:

    افکار ما اتفاقات زندگی ما را خلق می کنند

    باورهای ما: به زندگی ما جهت می دهند تنها بر روی باورها و کانون توجه خود کار کنیم

    به چه چیزی فکر می کنیم؟ چه مطالبی را مطالعه می کنیم؟ با چه افرادی در ارتباطیم؟ چه افکاری داریم؟ چه احساسی در طول روز داریم؟

    احساس ما : نمایشگر افکار ما است

    زمانی که افکار نامناسب داریم که ترس نگرانی و عصبانیت ایجاد می کند: نشان می دهد در فرکانسی قرار داریم که : به ناخواسته ها و چیزهایی که دوست نداریم نزدیک تر می شویم

    زمانی که احساس غالبی که در طول روز داریم احساس خوب است: اتفاقات بهتری را برای خود رقم می زنیم

    افکار و احساسات موقت و زودگذر تاثیری در زندگی ما ندارند: افکار و احساسات تاثیر گذار همان باورهای غالب ما هستند که نتایج اصلی را برای ما رقم می زنند

    کنترل ورودی های ذهنی : بسیار مهم است افکار ما: تنها به دلیل ورودی های ماست

    ذهن ما مانند کارخانه ای است : ورودی را دریافت کرده و خروجی معادل آن را به ما تحویل می دهد

    اگر این قانون را به درستی درک کنیم: بسیار بیشتر مراقب ورودی های خود هستیم

    به خود هر لحظه یاد آوری کنیم که:

    افکار و باورهای ما: اتفاقات زندگی ما را رقم می زنند افکار و باورهای ما: توسط ورودی های ما شکل می گیرد

    اولین قدم برای تغییر:

    پذیرفتن این اصل است که:

    ما با باورها و فرکانس های خود اتفاقات زندگی خود را رقم می زنیم هر آن چیزی که در زندگی ما است: شانسی و تصادفی نیست و توسط دیگران ایجاد نشده چیزی است که ما آن را خلق کرده ایم

    دومین قدم:

    در شرایط فعلی خود به: احساس کمی بهتر از قبل به صلح با خداوند و خودمان دست یابیم

    چطور؟

    با تمرکز بر داشته ها و نعمت هایمان ممکن است موارد ناخواسته و ناجالب زیادی در زندگی ما وجود داشته باشد اما :

    باید بتوانیم نعمت هایی را بیابیم که به خاطر داشتن آنها سپاسگزاریم

    اگر نتوانیم دیدگاه و نگرش خود را تغییر دهیم و سپاس گزار باشیم: نمی توانیم به خواسته های خود دست یابیم و زندگی خود را تغییر دهیم

    نمی توانیم فرکانس را دور بزنیم : سپاسگزاری از نعمت ها باید در ما احساس خوب ایجاد کند

    به محض تغییر باورهایمان: اتفاقات خوب برای ما رخ می دهد اما به تدریج برای ما طبیعی و بدیهی می شود نباید اجازه دهیم چنین اتفاقی برای ما رخ دهد باید همیشه ذوق شوق و انگیزه داشته باشیم و بدانیم:

    ما با افکارمان اتفاقات زندگی خود را خلق می کنیم

    صرف مهاجرت شجاعت و حرکت به سمت ترس ها و ناشناخته ها که هیچ رابطه ی خانوادگی و وابستگی در آن وجود ندارد:

    تحسین برانگیز است

    خواسته های ما : همواره بزرگتر می شوند که روند طبیعی جهان مادی است

    جهان مادی: بیشتر و بیشتر گسترش می یابد و گسترش به واسطه ی خواسته های ما: رخ می دهد

    به میزانی که خواسته های بیشتری داشته باشیم: خداوند نعمت و ثروت بیشتری به ما عطا می کند

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    شاهین آقایی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستانم

    چقدر این فایل به من کمک میکند تا قبل از تغییر شرایط از لحاظ فیزیکی قبلش این رو یادآوری کنم که من خودم این شرایط را با افکارم و باورهام بوجود اوردم و این من هستم که دارم اتفاقات را خلق میکنم

    من در گذشته اگر از شرایط ناراضی بودم گله میکردم و با دلایل به ظاهر منطقی به خودم حق میدادم و آن شرایط را به بدترین حالت ممکن ترک میکردم و نا امید میشدم

    امروز چند بار این جمله را به خودم گفتم که شاهین صبر کن صبور باش

    عجله نکن

    بعد جالب بود به این فایل هدایت شدم

    چطور میتونم در همین جایی که هستم به احساس بهتر برسم ؟ از چه جنبه ای به این شرایط نگاه کنم و سپاسگزار باشم ؟ اینکه من در جایی که کار میکنم اگر مشتری مناسب من را پیدا نمیکنه

    یا چند روز یکبار پیام دارم از مشتری

    دلیلش این نیست که جایگاه مشکل داره یا باید برم یه جای دیگه کار کنم

    من باید احساسم به خودم و ارزشمندی کارم تغییر کند بدونم که اگر من برای خودم ارزش قائل باشم افراد مناسب به راحتی من را پیدا میکنند و یا به جای بهتری هدایت میشوم

    میتونم از این زاویه نگاه کنم که من چقدر زمان بیشتری دارم روی باورهام و خودم کار کنم

    خداروشکر که فضاهای زیادی برای کارم دارم

    خداروشکر که توانایی و مهارت پول سازی دارم این که یه روز مشتری کم باشه دلیل به بی ارزشی من نمیشه

    خداروشکر که میدونم این امکان وجود دارد با یه تماس با یه مشتری تمام چرخه کاریم رونق پیدا کنه و دوباره فعالیتم شروع شود

    خداروشکر که بیکار نمیشینم تو خونه فکر کنم

    خداروشکر که دوستان خوبی در اینجا دارم که به من کمک میکنند تا مشتری های بیشتری داشته باشم و شرایط همکاری فراهم است

    مشتری نبودن دلیل به بی ارزش شدن کارم نیست

    من باید با احساس بهتر بیام در محیط کارم

    با احساس اینکه من میدونم مشتری میاد

    اینکه من سپاسگزار توانایی هام هستم

    خداروشکر میکنم که صبر کردن رو میتونم تمرین کنم

    هیچ دانه ای همان روز که کاشته میشود درخت سرو نمیشه

    خدا هرگز دیر نمی رسد

    شکر که نیازهام عزتمندانه فراهم میشود

    خدایا شکر که من حضورم خودش برکت است

    و به امید خدا با انرژی بهتری شروع میکنم

    امروز روز بسیار عالی داشتم کلی اتفاقات جالب رو تجربه کردم که شب در تمرین ستاره قطبی مینویسم حتماً فردا روز بهتری در پیش است

    اگر افکار من تغییر کند شرایط من هم تغییر خواهد کرد

    من میتونم این روزها را با نگرانی و ترس سپری کنم

    من میتونم این روزها را لذت ببرم و با جریان الهی همسو شوم

    اگر اینجا هستم حتما درسی برایم دارد

    درپناه خدا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: