گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/11/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-11-09 06:58:292024-04-27 07:57:25گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایطشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و مریم خانوم عزیز ، خیلی وقت بود که گفتگو با دوستان رو رو سایت اپلودنکرده بودید چون من همیشه مدتی زیادی هست که صبح که میخوام برم سر کار بعد از شنیدن صدای خودم که سپاسگزاری و شکر گزاری رو گوش میکنم وارد سایت شما میشم و فایل های جدید رو گوش میدم و سریالهایی رو که بهش هدایت میشم رو میبینم ، بهترین موضوع رو انتخاب کردید استاد موضوعی رو که من ۳۰ سال است درگیرش هستم و هیچ کس غیر از شما در جهان بهش نپرداخته ، کنترل ورودی های کارخانه ذهنمون که ۹۹ درصد مردم نمیدونن یا نمیخوان بدونن که این اشغالهایی که در ذهنشون میبرن باعث رخ دادن اتفاقات زندگیشون است ، من خیلی دوست دارم با شما و مریم خانوم صحبت کنم ولی چون هنوز اینقدر قوی نشدم که رو خودم کار کنم و نتیجه بگیرم بعد بیام با شما از نتایجم صحبت کنم این ایراد از خودم است نه از فایل های شما اوایل باورهای محدود کننده و ..ولی الان خیلی بهتر شده باورهام ولی اون نتایج دلخواهمو نگرفتم ولی بابت این بهتر شدنم خیلی خوشحال و شکرگزاری میکنم و از جایگاه الانم راضیم ، من باید به نتایج برسم تا بتونم با شما صحبت کنم چون حرف بدون عمل به قول شما حرف مفت است … بازم از این فایل های کلاب هوس زیاد بزارید چون من لذت میبرم میدونم که همه خانواده عباس منشی ها هم حال میکنن …. بازم تشکر میکنم این موضوع عالی رو انتخاب کردید
سلام و صد سلام به استاد عزیزم ومریم شایسته عزیزم و تمام دوستانم در سایت عباس منش و تمام دوستانی که آن شب در این کلب هوس حضور داشتند
عاشق همه تون هستم
من هم آن شب تا حدودی در کلاب هوس بودم ولی زمانش طوری بود نتوانستم گوش بدم مطالب را
و خدا میداند که از همان روز تا حالا منتظر بودم که این فایلها روی سایت قرار بگیرد و بشنوم و استفاده کنم و عمل کنم
بله استاد عزیزم جمله اولی که در دفترم نوشتم
کل بازی اینه که افکار ما دارند اتفاقات زندگیمون و خلق میکنند
بابا جون به قول استاد
تست کن تست کن
چشم استاد من تست کردم نتیجه گرفتم از حالا تا آخر عمرم هم تست میکنم
تمام آموزه های شما را میخواهم تست کنم و باور کنم ومدام قوی و قوی تر شوم
واقعا استا ورودی ها خیلی مهم هستند
مغز ما مثل کارخانه است ورودی میگیره
و معادل همان ورودی ها خروجی به ما میدهد
استاد من هم در این یک سال که باشما هستم خیلی شخصیتم تغییر کرده
موضوعات زیاده یکیش که اخیرا خیلی روی خودم کار دارم میکنم و خیلی بابتش خوشحال هستم اینه که
با خودم و خدای خودم تعهد بستم اصلا تحت هیچ شرایطی دروغ نگویم
چون ما بعضی جاها فکر میکنیم دروغ گو نیستیم اما وقتی مثل ذره بین به درون خودمون دقت میکنیم اتفاقا شاید بعضی جاها مثلا از ترس شاید یه دروغ کوچک بگیم که به چشم نیاد
من خیلی روی شخصیتم کار کردم و میکنم
و آخریش همین دروغ نگفتن هست که از وقتی که آگاهانه حواسم بهش هست و اصلا دروغ نمیگم حالم صد چندان بهتر هست
خدایا بینهایت سپاسگزارم
استاد من هم مدت طولانی هست که سپاسگزاری مینویسم با احساس خوب و هر چقدر جلوتر میروم کامل تر میشوم
خدایا شکرت
من آقای مهرک و همسر مهربان ایشان را تحسین میکنم
من این زوج را تحسین میکنم بابت تغییر شخصیتشان
من آقای مهرک و همسرشان را بابت اینکه افراد سپاسگزاری هستند و شجاعت دارند و قوانین را در زندگی شان اجرا میکنند و رابطه صمیمی و عالی دارند
در آخر هم مهاجرت کردند به ترکیه واقعا تحسینشان میکنم
و از پروردگار برایشان موفقیتهای بهتر و بهتر میخواهم
خدایا شکرت
خیلی فایل خوبی بود کلی ازش درس گرفتم
بلافاصله بعد از گوش دادن به فایل در دفترم با احساس خوب بابت نعمتهایی که هم اکنون دارم سپاسگزاری نوشتم و واقعا بابت همه شون سپاسگزارم
خدایا بابت تمام نعمتها و موهبتهایت و بابت تمام پولهایی که از بدو تولد تا کنون به من داده ای بینهایت سپاسگزارم
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
برای همه دعا میکنم
در پناه الله یکتا باشید سلامت و موفق و ثروتمند باشید
به تمام خواسته هایتان برسید
و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
❤❤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷⭐⭐⭐🙏🙏🙏🙏🙏
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر….سلام به همگی….امیدوارم در حال شاد الهی باشید….
توی یکی از فایلهاتون استاد گفتین که مومن واقعی از نظر عباس منش کسی هست که آرامش داشته…الا بذکر الله تطمئن القلوب…دلها به یاد خدا آرام گیرد….
و چقدر صدای شما آرامش داره….همینطور مهرک عزیز عضو خانواده صمیمی عباس منش….خدارو شکر…
اینجا یاد گرفتیم ازتون استاد که منبع آرامش رو بشناسیم و باهاش هماهنگ بشیم…خدارو شکر میکنم ۳ روزه که دارم روی فایلهای توحیدی کار میکنم و بسیار سپاسگزار خداوندم برای آرامشی که وارد زندگیم شده….خدا جون خیلی دوستت دارم…
بخاطر وجود بندگان دوست داشتنی مثل استاد عزیز…مریم جان….بچه های سایت خدا رو بینهایت شکر میکنم و به خاطر وجود نازنینتون سپاسگزارم….
فکر میکنم اکثر ما بچه های سایت این سپاسگزار بودن رو خیلی خوب از شما یاد گرفته باشیم….شما و مریم جان دو الگوی بسیار عالی هستین برای اینکه ازتون سپاسگزار بودن و عاشق بودن رو یاد بگیریم….
من قبلا اصلا آدم سپاسگزاری نبودم..مثل دوست خوبمون مهرک عزیز اما الان خیلی وقتا میگردم دنبال شرایط و نعمت های اطرافم برای اینکه بخاطر وجودشون توی زندگیم از خداوند سپاسگزاری کنم….
یادمه توی یکی از فایلها راجع به کلمه سپاسگزاری گفتین….اینکه یاد بگیریم بجای ممنونم…متشکرم…و…از کلمه سپاسگزارم استفاده کنیم…از همون موقع به بعد بود که خودمو متعهد کردم توی تشکر کردنهای روزمره برای هر چیزی از این کلمه استفاده کنم….همون اول که استفاده میکردم یه کم برام سخت بود اما بار کلمه خیلی مثبت بود…توش انرژی مثبت بالایی داره…و تا الان آگاهانه سعی میکنم از این کلمه استفاده کنم…خداروشکر …
البته این حرفا به معنی این نیست که سپاسگزاری رو باید با کلمه بیان کرد…اینکه چی بگیم؟ یه موقع برداشت اشتباه نکنیم…
سپاسگزاری به معنی تمرکز بر زیبایی ها هست…به معنی درک ربوبیت خداونده….به این معنی که این جهان تنها یک فرمانروای قدرتمند داره…و ما اینو درک کنیم….به معنی کنترل ذهنم میتونه باشه…
همون طور که مهرک عزیز گفتن از شرایط در لحظه خودش سپاسگزاری کرد…با همسر نازنینش قدم به قدم حرکت کردن….تکاملشونو طی کردن…سپاسگزاری کردن بخاطر نعمت های اطرافشون…ورودیهای ذهنشونو کنترل کن….و نکته مهمی که من دارم به خودم تاکید میکنم استمرار داشتن….۵-۶ ماه استمرار و بعد بوووووووم…..
اتفاقات خوب از راه رسیدن….و به قول ایشون خواسته ها تمومی نداره….میرسی بهشون برات بدیهی میشن ….ظرفت بزرگتر میشه و خواسته هاتم بزرگتر میشن….
در مورد کنترل ذهن و کنترل ورودیها همین امروز صبح داشتم برای کارم ویدئو میگرفتم یهو وسط کار یه لحظاتی بهم ریختم و هر چند بار که دوربین رو تنظیم کردم دیدم مثل قبل نمیشه تصویر…اینجا خدا رو شکر تونستم ذهنمو کنترل کنم برای چند دقیقه نشستم و به خدا گفتم خدایا منو هدایت کن…و اجازه ندادم ورودیهای دیگه بیان و به این لحظات که کنترل از دستم خارج شد دامن بزنن…بعد از چند دقیقه دوباره رفتم و متوجه شدم میز رو باید جابجا میکردم…البته که خدا هدایتم کرد و جواب درخواستمو داد….خداروشکر…
بسیار ازتون سپاسگزارم مهرک عزیز…
همینطور شما استاد عزیزم….امیدوارم همیشه در پناه خداوند شاد و تندرست و سعادتمند و ثروتمند باشید…عاشقتووووونم😚😊😊😊😚
سلام و عرض ادب
در یه لحظه برام مرور شد روزی که اولین فایل شما رو شنیدم کجا بودم و الان کجا دلم گفت همینجا بنویسم و شکرگزار باشم❤️
من روزی که اولین فایل شما رو شنیدم
اصطلاحا یه فروشنده بودم با احترام کامل به این شغل خودم و اصلا تو اون جایگاه دوست نداشتم و نمیپذیرفتم ولی کارم و درست انجام میدادم بخاطر خودم.
من دارایی داشتم که نمیدیدمش و ترس هام من و جایی گذاشت که به فکر روزمرگی باشم
نه نقاشی که عاشقانه های منه با خدا
و نه عشق زمینی
و نه دارایی های مالی که داشتم و بخاطر ترس هام همه داشتن اونا رو از من میگرفتن
و اما امروز بعد از حدود دو سال درامدم از داشته های قبلی خودم چیزایی که داشتم ولی خودم و لایقشون نمیدونستم حدود ۶برابر شده برای خودم نقاشی میکشم و خدا مردی و سر راهم قرار داد که تمام این روزها همراهم بود مردی که قبلاً هم میشناختمش ولی جرئت نداشتم عاشق که هیچ دوستش بدارم ولی حالا که یه یک روز مانده تا دو سالگی آشنایی ما عشقی در دلم دارم پر از منطق و دیوانگی ❤️
من هنوز محصولی نخریدم و سپردم بخدا مهربونم که به وقتش تهیه کنم ولی هر روز کل ساعت تنهایی و نقاشیم دارم فایل های رایگان و گوش میدم هنوز خیییلی راه دارم ولی از همون روزای اول تغییرات من شروع شد و سپاسگزار لحظه های عاشقانه خودم هستم دوباره برگشتم به نقاشی و بیقرارشم ❤️❤️
و در کل جایی هستم که فکر میکنم همه لحظه های زندگیم(نمیخوام از تضادها بگم) ارزش این روزها رو داشت ارزش این عشق
سپاسگزار زحمات پر مهر شما و خدای مهربونم هستم
لحظه هاتون پر از عشق خدا❤️
سلام
– هر روز ازخود سوالاتی کنیم که راهبری احساس ما باشد و ما را به سمت خواسته امان ببرد مثلا:
به چه فکر کنم؟
با چه آدمهایی در ارتباطم؟
چه احساسی دارم؟
…..
– احساس ما نمایشگر افکار ماست و احساس ما نشان میدهد که دارم به چه چیزی فکر میکنم و نشان میدهد که خواسته را دارم جذب می کنم یا ناخواسته را یعنی وقتی احساسم خوب است دارم خواسته را جذب می کنم وقتی احساسم بد است و نگرانم و یا شک و تردید دارم یا اضطراب و… دارم یعنی دارم به ناخواسته خود توجه میکنم.
– افکار لحظه ای و گاه گاه ناخوب اشکالی ندارد اگر در طول روز حالمان خوب است یعنی داریم به خواسته به چیزهای خوب فکر میکنیم
– روی ورودیهای خود بسیار تمرکز کنیم که بسیار مهم است انسانهای اطراف ما یا رسانه که به آنها نگاه می کنیم و گوش میدهیم
– چیزایی که می شنویم ومی بینیم باورهای ما را تشکیل میدهند
– مغز ما مثل یک کارخانه است ورودی دارد و خروجی آن هم مانند ورودی است پس لازم است که روی مغز خود افکار خود و باورهای خود مسلط باشیم.
– سپاسگزار باشیم که از نظر من عشق به خدا همه چیز است
– وقتی مسئولیت خود را به عهده میگیریم در اینصورت است که حواسم کاملا به افکار خودمان است چون می دانیم که هر کاری که میکنیم جوابش به خود ما بر میگردد وکسی جز خود ما مسئولیت خودرا به عهده نداریم ومی دانیم که هر چه کنیم به خود کنیم اگر همه نیک وبد کنیم
– درهر شرایطی می توانیم بالاخره هر چقدر نکته کوچکی هم باشد پیدا کنیم که از آن شکرگزاری کنیم
– تا زمانی که احساس خوب نداشته باشیم نمی توانیم به چیزی که می خواهیم برسیم یعنی شرط ورود به خواسته ها وداشتن آنها احساس خوب است
– شکرگزاری روزنه ای که قلبمان را می گشاید برای دیدن نعمتهای خدا و خواسته هایمان را راحتتر می بینم و می گوییم ودرخواست می کنیم
– فاصله بین تغییر افکار ما و نتیجه ما بسیار کم است و همیشه ذوق و شوق اولیه را داشته باشیم. این دقیقا چیزی است که امروز داشتم به آن فکر میکردم.
– چیزی که مهم است به ما شجاعت میدهد و تجربه کسب میکنیم و رشد میکنیم رفتن در دل ترسهاست که خودش در درونش توکل دارد و ایمان می خواهد
– باید روی باورهای جدید و درست تمرین کنیم و تمرین کنیم و تکرار کنیم
– مرسی استاد عزیز برای فرمایشات عالی شما و لطف برای تهیه این محصول عالی مثل همیشه
Just do it now
بنام خداوند هدایتکر رزاق
حمد و سپاس فراوان رب العالمین فرمانروای جهان هستی..خداوند از رگ گردن نزدیکتر را
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیر مریم بانوی شایسته و هم دوستان عزیزم در سایت
خدا رو شکر میکنم برای حضور تو این جمع و آگاهی هایی که هر لحظه به من عطا میشه
خواستم موضوعی رو با دوستان در میون بزارم که شاید خیلی ها متوجهش باشن..این که من وقتی تازه وارد سایت شدم رگباری همه فایلهارو گوش میکردم و راحت از کنارش رد میشدم
الان که یک سال چند ماه که از عضویتم تو سایت میگذره تازه دارم متوجه میشم چه آگاهی های نابی تو صحبتهای استاد هست..خواستم به دوستانی که تازه عضو سایت شدن بگم ادامه بدید (البته من خودم تازه کارم) و مطمئن باشید زمانی میرسه که با تمام وجود پیام الهی رو دریافت میکند و به راحتی با جهان و خودتون به صلح میرسید
در آخر تشکر میکنم از خداوند و دستان بیشمارش در این سایت…سپاسگزارم
بنام آنکه هرآنچه دارم از اوست
مهرک عزیز انشاله که هر کجای این دنیای زیبا هستی شاد ثروتمند سلامت باشی
قطعا دیدن شما و اینکه چطور مسیر طی کردین تا اینکه تونستین خالق شرایط خودتون باشید الگوی بسیار خوبی برای امثال ماها هستین
زندگی ما چیزی جدا از باورهای ما نیست و باورهای ما چیزی جز وردیهای ما نیست .این موضوع رو چیزی بود که خیلی طول کشید درکش کنم و رفته رفته هر روز هوشیار تر میشم نسبت بهش
هر وقت ذهن فکرمو پر کردن از چیزهای که میخوام خیلی سریع تونستم خالق زندگی خودم باشم در جهت مثبت و هر وقت کنترل وردیهای ذهنمو از دست دادم نتیجه برعکس شد کاملا
از خداوند طلب هدایت میکنم ما را در مسیری قرار بده که کل وجودمون بشه نور هدایت خداوند
من از وقتی استاد آشنا شدم باهاش بقول استاد شاخکای من آماده دیدن زیبای ها شد و انرژی که از دیدن زیبای ها بدست میاوردم کمبود و خلا یک عمر دیدن نازیبایها رو از وجودم پاک کرد
زیبای های امروز من در تاریخ 1403/01/22
1.صدای زیبای جیک جیک گنجکهای توی باغچه خونه مادرم و بیدار شدن از خواب شیرین
2.شنیدن صدای تپش قلبم و سپاسگزاری از خداوند برای موهبت زندگی
3.تجسم خواستهام در طول روز با لذت و قدرت رهای که شکر خدا همشون تیک خورد
4.دیدن پسرم کنارم و نگاه کردن به دریم بردم با همدیگه
5.پروانه خوشگلی که توی مسیر رفتن سر کار با
پسرم دیدیم و فیلم گرفتیم ازش هنگام شهد گلها رو خوردن
6.رسوندن دوستم به محل کارم و دیدن انتظار مشتریام قبل از باز شدن سالنم
7.دوستان فان و دوسداشتنی که کلی بهم برکت دادن
8.یه روز پر برکت که درخواستم توی ستاره قطبی بود
9.خوردن قهوه خوشمزه که کلی انرژی داد بهم
10.پسرم که باهام اومده بود و یه روز کامل توی محیط کار همراهم بود و کمک میکرد برای قرداد کاری که با هم بستیم
11.بارون زیبای که امروز بارید
12.رفتن به خیابون با پسرم و خواهر زادم و ps4بازی کردن
13. تسویه بدهیم که شکر خدا امروز یکیش تمام شد
14.خرید پیتزا به همراه خانوادم که خیلی حال داد
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم برای قوانین ثابتت
خدای بی نهایت سپاسگزارتم برای موهبت زندگی که بهم عطا کردی
خدایا بی نهلیت سپاسگزارتم که چشم دل منو باز کردی و منو در مسیر هدایت قرار دادی
از شما ساتاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم برای وجود با ارزشتون در اقن سایت الهی
دختر خانواده:
سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان
تغییر شخصیتی ای که در من ایجاد شده چی بوده؟
شخصیت کاملا منفی و افسرده و به شدت ناامیدی که داشتم اگر 100 درجه زیر صفر بود الان حداقل بالای صفر هستم.
قبلا شخصیت غمگینی داشتم و به اهنگ ها و سریال های غمگین علاقه نشون میدادم و اینجور ورودی هارو دریافت میکردم و طبق قانون، توی اتفاقات زندگیم هم خلق اش میکردم.
اگر مو رو نکته ی منفی در نظر بگیریم، من در همه ی اتفاقات مو رو از ماست میکشیدم بیرون.
و این کار رو به راحتی انجام میدادم.
کلا ذهن نکته سنجی دارم ولی قبلا نکته هایی که پیدا میکردم همه منفی بودند.
در نتیجه ی این نوع تفکر احساسم اغلب اوقات بد بود و بدتر هم میشد.
الان همش آگاهی ها توی پس زمینه ی ذهنم هست و اتفاقی رو اونجوری بد و خانمان سوز نمیدونم، به سمت مثبت زندگی گرایش خیلی بیشتری دارم الان.
هر کس من رو میبینه میگه چقدر عوض شدی چقدر خوب شدی خداروشکر!
از نظر جسمی، خیلی راحت مریض میشدم و همیشه یه چیزیم بود همیشه بی انرژی بودم. دانشگاه همیشه بهم میگفتن تو چرا انقدر خسته ای مگه شبها نمیخوابی؟!
همیشه هم وقتی میرفتم دکتر میگفتند از استرسه!
الان توی سلامت ترین حالت جسمی ام هستم خداروشکر، تضاد هست حال بد هست ولی اصلا مقدارش و عمق اش و تداوم اش قابل مقایسه با خود قبلی ام نیست.
و الان انرژی ام از همیشه ام بیشتره.
الان اگر حال جسمی ام بد بشه راحت و زود رفع میشه.
نه مثل قبل که ماه ها کش پیدا میکرد.
همیشه دوست های زیادی داشتم و همیشه ام روشون تاثیر منفی میگذاشتم!
الان دوست های کمی دارم و معمولا بهم میگن تاثیر مثبتی دارم.
قبلا همش بیرون بودم با دوستام یا حس تنهایی میکردم دوست داشتم حداقل دائما باهاشون در تماس باشم.
الان 30 روز تنهایی توی ویلا شده بمونم و سرم همش گرم خودم و خودم باشه و اصلا احساس تنهایی نمیکنم.
تماس و پیام کم میدم.
از نظر مالی همیشه سعی میکردم قناعت کنم درحالی که داشتم خساست میکردم.
خیلی باور کمبود داشتم و میگفتم پول نیست و باید حواسم باشه همیشه دارم چجوری خرج اش میکنم.
ولی آخرش پول هام رو خرج هله هوله میکردم هرروز و هرروز.
اصلا برام مهم نبود که دارم به جسم ام صدمه میزنم.
تفریح ام فیلم و سریال با خوراکی بود.
تفریحات ام هم اینجوری ناسالم بودند.
لنگ ظهر از خواب بیدار میشدم و اصلا نمیدونستم با روزم باید چیکار کنم چون نه هدفی داشتم و نه انگیزه و امید برای داشتن هدف.
الان صبح ها ذهنم بیدارم میکنه میکنه به امید انجام تمرینات، میگه پاشو بشین راجع به فلان چیز بنویس.
این اولین سال های عمرم هست که سال ام اسم داره و هدف خاصی داره و هدف سالهای بعدم رو هم تا حدودی مشخص کردم که دوست دارم روی چه موضوعاتی تمرکز کنم و تمرین کنم.
من یه چیزی که عاشقش هستم فکر کردن هست.
اگر یه کم سرم شلوغ باشه نتونم با خودم تنها باشم اصلا کلافه میشم.
قبلا به بطالت وقتم میگذشت با دوستای هم سن و سال ام که مثل خودم الاف بودند!
الان دوستای قدیمی یا یه آدم جدید بیاد سمتم ببینم دنبال ترند و مباحثی که توی فضای مجازی 2 روز مد هست و این کافه اون کافه رفتن و پسر بازی و شایعه و چرت و پرت اصلا تعارف ندارم و تصمیم میگیرم دیگه نبینمش و خیلی راحت همین هم میشه.
میگم ارزش مخ من بیشتر از این حرفاست!
اصلا آدم های سطحی ای که نمیشینند یه کم فکر کنند رو نمیتونم تحمل کنم.
خداروشکر تک و توک پیش میاد بیان سمت ام.
دوستام کلا از خودم بزرگ تر هستند و صمیمی ترین دوستم از خودم 10 سال بزرگتره، همه میگن این دوستت خیلی فرهیخته است! که واقعا هم هست! خداروشکر.
جنس غنی از صمیمیت رو باهاش حس میکنم. معمولا وقتم باهاش مفید میگذره، خیلی هم همو نمیبینیم، هرروزم حرف نمیزنیم، چون من یه شهر دیگه ام چندین ماه یکبار میاد چند روز پیشم.
قبلا باور و دیدگاه اصلی ام به زندگی این بود که همینه که هست. تکه کلامم هم خوب که چی بود.
تمرکزم همیشه روی نداشته هام بود.
خواسته هام همه شکل حسرت رو برام داشتند چون اصلا توانایی داشتن شون رو در خودم نمیدیدم که بخوام تلاش کنم. فکر میکردم مال مردم اند این داشته ها و نه من.
الان میدونم و باور دارم که میشه تغییر کرد، و خداروشکر میدونم چجوری میشه تغییر کرد، و الان خودم رو توی مرحله ی یادگیری و آزمون و خطا میبینم و اعتقاد دارم که توی مسیر رشد کردن هستم.
الان حتی تکه کلام هام هم مثبت ترند.
خواسته دارم، هدف دارم، میشینم فکر میکنم که چی میخوام، با این باور که میتونم بلاخره بهشون برسم.
فوق العاده آدم غرغرویی بودم و اصلا هویت من اینجوری شناخته شده بود همه جا.
درد و دل با دوستان هم که من همیشه عضو فعال بودم.
قبلا اگر چیزی رو حتما لازم داشتم میخریدمش، اونم کلی فکر میکردم و سعی میکردم قیمت مناسب ترش رو پیدا کنم.
الان به چشم تمرین به خرید کردن نگاه میکنم، آگاهانه سعی میکنم حتی اگر چیزی رو لازم ندارم ولی خوشم اومده بخرم و به خودم و وقتم احترام بذارم و سر اختلاف قیمت خودم رو اذیت نکنم.
توی پس زمینه ی فکرم همش دارم این تمرینات رو انجام میدم.
خیلی وقته که دیگه مجلس درد و دل برام پیش نمیاد و کسی برام درد و دل نمیکنه از وقتی که من این عادت رو از سر خودم انداختم.
الان غر میزنم سریع بعدش پشیمون میشم که چه کار زشتی کردم.
قبلا گاهی انقدر افسرده میشدم که یه مدت روزی 18 ساعت یا بیشتر میخوابیدم.
گاهی انقدر غمگین میشدم که فقط میتونستم دراز بکشم انگار روی تمام اعضای بدنم وزنه هست و نمیتونم تکون بخورم.
حتی نفس کشیدن سنگین بود گاهی برام.
خیلی زیاد گریه میکردم.
الان اصلا آخرین باری که انقدر غمگین شدم رو یادم نمیاد و به هیچ وجه اجازه نمیدم انقدر غمگین بشم و همون اول آگاهانه تغییر حالت میدم.
به ندرت واقعا گریه میکنم اونم دو قطره میگم بسه پاشو بابا ادا در نیار! بیشترم اشک شوق!
الان اوج احساسات بد ام ناراحتی از موضوع خاصی هست یا عصبانی میشم یه داد و بیدادی میکنم چند دقیقه بعد هم پشیمون میشم!
اصلا به چند روز و یک هفته نمیکشه ناراحتی ام. و حتی وقتی مثلا در طول یک روز ناراحت هستم هم روزنه های نور رو میبینم و لحظات حال خوب هم دارم توی اون روز. حالم رو به بهتر شدن میره.
قشنگ میفهمم که دیگه هیچ روزی برام بدِ کامل نیست.
چون گفتم که توی پس زمینه ی ذهنم آگاهی ها هست و ترس از اینکه دارم ارتعاش منفی میفرستم هست و راستش رو بخوایید خجالت میکشم از خدا که بخوام مثل قبل خودم رو اذیت کنم و میدونم هیچی ارزشش رو نداره.
فکر میکنم اهرم رنج و لذت زندگی قبلی ام سرجای درست خودش هست چون از روزی که آشنا شدم با مباحث موفقیت، هیچوقت نشده بگم نه این ها همش دروغه و هیچوقت نشده حتی تمایل داشته باشم که به زندگی قبلی ام برگردم.
اگرم روزای بدی داشتم، میدونستم که تقصیر خودمه، با اینکه خب به اشتباه، خودم رو سرزنش میکنم و میگم که این منم که نمیتونم درست از قوانین استفاده کنم ولی هیچوقت یاد ندارم که به قانون شک کرده باشم.
قبلا خودم رو دوست نداشتم، چون به خودم آسیب میزدم، خواه و ناخواه به جسم ام آسیب میزدم.
الان وضع تغذیه و عادت هام از همیشه بهتره و خیلی خیلی تکاملی تغییر کردم.
الان خودم رو از همیشه بیشتر دوست دارم.
از همیشه ام سالم تر دارم زندگی میکنم و رو به سلامتی ام.
برای خودم چیزهای خوبی میخوام و دارم در خودم احساس لیاقت رو میسازم.
گاهیاوقات به یه چیزهایی نه میگم چون اعتقاد دارم لیاقت ام بیشتر از این حرفاست جوری که خودم هم تعجب میکنم!
بقیه ی اوقات هم حواسم هست که عه ببین خودتو تحویل نگرفتی ها هنوز کمه حس لیاقتت.
بیشترین تغییراتی که من کردم احساسی بوده.
قبلا مشخصا حالم بد بود. الان بیشتر اوقات حالم خوبه یا حداقل بد نیست.
سوادم بیشتر شده بیشتر کتاب خوندم.
علایقم بیشتر شده به موضوعات خودشناسی، رشد فردی، سفر و گردش، نوشتن، عکس گرفتن و…
قبلا علایق ام همون عادت های وقت گذرونی ام بود و کتاب هم خیلی رمان میخوندم سالهای پیش.
الان مباحث تمرکز، عادت، کمالگرایی و چیزهای به درد بخور میخونم که روم تاثیر مثبت داره و کاربردی هست برام.
قبلا سفر میرفتم هم بهم خوش نمیگذشت به قول استاد آخرش میگفتم ماشین پنجرررر.. این چه سفری بود، اون همه نکات مثبت اش رو نمیدیدم.
الان خودم برنامه ی سفر و گردش رو میچینم اصلا.
قبلا به زور میرفتم شمال ویلا و می اومدم میگفتم ارزشش رو نداره مسیر تکراری آدم رو خسته میکنه.
از وقتی قانون جذبی شدم خودم شروع کردم تنهایی رفتن و موندن و دعوت کردن دوستام.
تا کوچیک ترین عادت هام میتونم بگم تغییر کرده مثلا قبلا ته بشقابم یه کم غذا می موند میگفتم نه حیفه الان میگم حیفه که حیفه من مهمم یا غذا؟!
ورودی های منفی که خیلی چیزها رو فیلتر کردم.
الان برنامه ای که تماشا میکنم حتما باید خارجی، خنده دار، مستند سفر باشه و خوشحالم کنه وگرنه اصلا شروعش نمیکنم.
آهنگ هام همه شاد.
فضای مجازی ام هم یه فضایی ساختم میرم گاهی چیزای خنده دار میبینم از دم هم خارجی. آی دی ام رو هم کسی میپرسه راستش رو میگم. میگم دوست دارم خارجی باشه ایرانی توش نباشه!
دوستان، من چون اتفاقی اونجوری نیفتاد که بگم بمب افتاد توی زندگیم منم از فرداش گفتم دیگه بسه و از فرداش زندگیم 180 درجه تغییر کرد، نه واقعا من همچین تجربه ای نداشتم اصلا.
خیلی خیلی زیر پوستی و مورچه ای تغییر کردم.
چرا تضادهای بزرگ داشته ام و میتونستم به عنوان فرصت استفاده کنم بگم از فردا فلان بیسار ولی اصلا یادم نمیاد ازین کارا کرده باشم توی زندگیم و اینجور آدمی نیستم و کلا هم روی تعهد داشتن و دیسیپلین داشتن باید کار کنم خیلی زیاد.
قبلا میگفتم خب وسیله رو خریدم و باید استفاده کنم چون اصرافه و باور های کمبود دیگه.
الان وسایلی که میخرم و استفاده میکنم برام مهمه که دوستشون داشته باشم به قول ماری کاندو نویسنده ی جادوی نظم، از خودم میپرسم آیا بهم احساس لذت میده؟ چون دوست دارم که بِده.
خواب راحت هم، من هرشب خواب میبینم و خواب هام رو یادم میمونه، قبلا کابوس میدیدم الان واقعا خیلی وقته کابوس نمیبینم.
قبلا خواب های پریشان اغلب پیش می اومد ببینم.
الان خیلی کم، آنقدری که فرداش از خواب بیدار شم تعجب میکنم و حتما فکرایی که روز قبلش کردم رو بررسی میکنم که تکرارشون نکنم.
قبلا از خودم متنفر بودم واقعا، یادمه آرزوی فانتزی ام این بود که یک روز به جای یه نفر دیگه زندگی کنم.
الان به نسبت، خودم رو از همیشه بیشتر دوست دارم.
اجازه ی خیلی چیزها رو دیگه به خودم و دیگران نمیدم.
قبلا زمین و زمان رو مقصر میدونستم الان اگر مقصر میدونم هم حیا میکنم. تهش میدونم همش خودمم و تمرکزم از همیشه بیشتر روی خودمه.
این خیلی روی آرامش ام تاثیر داشته.
قبلا اتفاق به ظاهر نادلخواهی اگر می افتاد هیچی دیگه، میگفتم بیا، دیدی، دیدی گفتم، خدا از من بدش میاد اصلا، خدا داره تنبیه ام میکنه.
با خدا رابطه ی داغونی داشتم.
کلا خودم رو در حد بندگی هم حتی نمیدونستم، چون هرجور با باورهای دینی میسنجیدم جام توی جهنم بود!
الان با شناخت درستی که استاد دارن ارائه میدن تونستم تا حدی خنثی کنم باور ها رو.
خیلی حرف میزنم با خدا، ازش خیلی میخوام، تازه دارم میفهمم الهام یعنی چی، هدایت یعنی چی.
الان میدونم اگر احساس گناه دارم فقط و فقط از طرف خودمه و بس.
و هیچکس نمیتونه بین من و خدا بیاد و توی رابطه ی من با خدا تعیین تکلیف کنه.
خانواده ی من چون مذهبی بودند، با قانون جذبی شدن شون خیلی محیط خونه ی ما عوض شد. خیلی زیاد خیلی.
برای من که دختر هستم و عضوی از این خانواده ام جذب بزرگی حساب میشه.
قبلا برای رعایت قوانین اسلامی بین ظاهرسازی و بی احترامی گیر کرده بودم و رابطه ام با خانوادم خوب نبود.
الان اصلا بحث این حرفا نیست چون همه اصل رو فهمیدند چیه، برای رفتارهای جزیی هم همه استقلال و آزادی دارند توی خونه ی ما، همه فکرشون باز شده واقعا.
قبلا چون دوست داشتم به سبک خودم زندگی کنم و سبک من هنجارشکنی داشت، مجبور میشدم دروغ بگم به خانواده ام و اطرافیان.
الان خودم هستم. دروغی ندارم بگم.
و محیط خونه و زندگی من طوری هست که من پذیرفته شده ام، همینطور که هستم.
کسایی که الان این تضاد و خواسته رو دارند ارزش اش رو میفهمند. که چه جذب با ارزشی هست.
این که یک خانواده در کنار هم روی خودشون کار کنند، اینکه اعضای یک خانواده در کنار هم تغییرات خوب و رشد کنند و با هم هم ارتعاش و هم فرکانس باشند.
حتی نه اینکه هر کدوم استاد مختلفی داشته باشند بلکه استادشون هم یکی باشه.
همه چیز پول و جذب های فیزیکی نیست.
من حال دلم خوب نبود، حتما اون موقع خواسته ام این بوده که حال دلم خوب باشه.
که نتایج ام هم اینجوری حسی هستند.
پول هم آدم میخواد که حالش خوب باشه دیگه اونم بهش میرسم.
با اینکه الان هنوز کار نمیکنم و درآمد ندارم ولی در وضعیت خوبی هستم خداروشکر.
قبلا همش با آدم های زندگیم یا جر و بحث ام میشد یا کدورت پیش می اومد. با دوستام دعوام میشد.
بلاخره به نحوی احساسات بدی مثل خشم و عصبانیت داشتم.
الان زندگیم خیلی آروم تره.
خیلی استرس ها اصلا دیگه نیست توی زندگیم.
چون موقعیت دعوا کردن پیش نمیاد، من متوجه این تغییر نشده بودم، تا چندین ماه پیش که یکی از اقوام بهم پیام داد به قصد جر و بحث.
سرسری خوندم ولی اصلا چیز خاصی به ذهنم نمی رسید.
اگر آدم قبلی بودم عمرا اگر تا جواب تک تک حرفاش رو نمیدادم ولش میکردم، چهارتا اضافه تر هم میگفتم که مثلا برنده ی دعوا باشم.
ولی در جواب فقط گفتم باشه و تمام. اونم دیگه هیچی نگفت و دیگه اگر پیام بده هم جوابش رو نمیدم.
اون لحظه از این همه تغییری که کردم ذهنم خیلی مشغول شد.
فهمیدم که باید حواسم باشه در موقعیت های جدید واکنش خودم رو با قبل مقایسه کنم.
قبلا به اصراف و ضرورت حروم نکردن خیلی اعتقاد داشتم، حتی بابت آبی که توی حموم میریختم و شیر رو نمیبستم هم عذاب وجدان میگرفتم. الان خیلی کمتر شده.
قبلا چشمم به روی زیبایی های طبیعت حتی بسته بود، الان در نزدیک ترین حالت به طبیعت زندگی میکنم و دورم پر از زیباییه.
همیشه به خانوادم میگم با اون روحیات قبلی مون اگر قانون جذبی نمیشدیم این موج پندمیک و بسته شدن کسب و کارها زندگی مون رو خیلی بهم میریخت.
ولی تاثیرات منفی ای من خداییش حس نکردم، در مقایسه با دیگران.
فکر هم نمیکنم گرفته باشم اش، واکسن هم نزدم.
پیشنهادم به شما اینه که مثل این مثال، اتفاقاتی که نیفتاد رو هم لحاظ کنید.
اتفاقایی که با قانون جذبی شدن مون از افتادن شون جلوگیری کردیم رو شاید نتونیم هیچوقت بفهمیم چی ها بودند ولی میشه حدس زد، اگر هنوز همون آدم قبلی بودم الان کجا می بودم؟
مثلا اگر فلان تضاد رو با کمک این آگاهی ها هنوز حل نکرده بودم چی میشد؟
این موارد رو هم به عنوان نتیجه در نظر بگیریم به نظرم.
ذهن من هم مثل دوستان هی ازم میپرسه پس پولی چی؟ رسالت چی؟ کار چی؟ نتایج بزرگ تر چی؟
این متن رو هم برای همین نوشتم و هر بار این نجواها میان، این تغییرات ام رو میخونم.
و هر بار بهش اضافه میکنم چون خیلی تغییرات دیگه ای هم کردم.
خداروشکر
(30 مهر 1401 نوشته بودم!)
سلام دوست عزیزم
چقد خوشحالم کامنتتو خوندم لذت بردم از این همه تغییر
واقعا این سایت ادم و دگرگون میکنه چون سایت معمولی نیست سایته خداییه صاحبش خداست
این همه تغییر شک ندارم شب وروزپیش بهترین مشاورها روانشناساهم میرفتی نمیتونستی به ییک کدوم از این حال خوبا ک اشاره کردی میرسیدی
چقددد خوبه ادم اینجاست و نتیجه دوستاشووو میخونه چقد دوست دارم یه روز ببینمت و ساعتها با هم از فرکانس خوبت باهام حرف یزنی و من لذت ببرم الان ساعتهاس دارم کامنتو میخونم ب حدی جذبش شدم حتی جنگل رفتتمو کنسل کردم گفتم قراره برم جنگل حالم خوب شه ولی با این کامنت حالم داره خوبترمیشه والان انقد سر حال شدم الان دلم میخاد برم بیرون لب دریا لب رودخونه تنهایی خلوت کنم مثل خودت فک کنم لذت ببرم
وقتی گفتی شمال میای گفتم خدای من منم ک شمالم منم هدایت شدم ب شمال چقد خوبه یه روز ببنمتتتت …مرسی عزیزم موفقتر باشی هرروز ارامترشیم ….ممنون واسه کامنتت با لذت با عشق با تمرکز کامنتتو خوندم …ب امید دیدن تک تک دوستای عباسمنشیم
بهنام خداوند بخشنده و مهربان
استاد عزیزم و مریم بانوی قشنگ و خانواده عزیزم سلام
یادمه این فایل قبلا هم شنیده بودم همینتاثیر و رومن گذاشته بود
دنیای کودکی دنیای جالبی هست فارغ از هر گفتگو واتفاقاتی تو افکار و رویاهای خودت و داری
در کودکی دختری بسیار تجسمی بودم ،اتفاقات دلخواه و تجسم میکردم با خداوند خودم گفت وگومیکردم و ازش درخاست میکردم
ورودی ها رو دریافت میکردم وخودم طبق ذائقه /نیازهای/خودم پیش میرفتم
یه جاهایی برای خودنمایی و ارزشمندی از طرف دیگران اشتباهات کودکانه ای هم بود (مثل دعواهای دوستانه،و بت کردن دوستامپیش خودم)
اما همون دوستی های فراوان من وپر کرد وباعث شد از تنهایی خودم و برای خودم ارزش قائل بشم در این سن جوانی
من همچنین ورودی هایی داشتم جن و تاریکی ،ترس از درویش و هزار ترس های دیگر
اما میخام ب خودم بگم ب عنوان یک مادر من خودم چند مرده حلاجم
خودم گاهی کهنه بیشتر اوقات توجاده خاکی هستم
اما هر روز خودم روگذاشتم در صلح بودن با فرزندم اولین الویتم باشه
برای من دوران کودکی تضادهایی بودن که خاسته ها م و واضح کردن بر ای آینده
من دختری بسیار هیجانی بودم و هستم
مثلا اگه یه اهنگی زده بشود اولین نفرم و بعد میگفتم میشد ارامتر برقصم
توچند فایل قبل استاد گفتن چ در جهت مثبت چ در جهت منفی کنترل کنید
گفتم افرین
درجهت بد شاید سختتر باشد بیام در جهت مثبت کنترلش کنم
مثلا شادم از دیدن خاهرزاده هام محکم بغلشوننمیگیرم
دندونام و بهم نمیسابم
کنترل میکنم خودم را
مهم عشق من هست ب اونها
و همین کنترل انفاقات مثبت من وحل داد ب سمت کنترل احساسات خشم
——–
wow
با شکرگذاری،درها باز میشود،تمرکزی روش وایستا
شکرگذاری که بپذیرمش از قلبم
این فایل نشانه امروزم بود
تا پلی کردم آقا گفتن که
من ادمی سپاسگذار نبودم ،من نعمتهای ریز و درشتی که همه داشتن و منم داشتم اما أما نداشته های من خیلی برام بزگتر بوده از نعمتهای زندگیم
خداوند هزاران بار از این طریق باهام صحبت کرده و من هم حتما امروز شاملش شدم (هدایت واضح)
ذهنم میگه نه تو سپاسگذاری أما این قسمت(نشانه امروز) دروغ نمیگه
حرفه راسته خداونده،هدایت خداست
من باید سپاسگذارتر باشم
اگر تو درسی خوب نیستی باید ورودی هارو کنترل کنی،باید هی هر روز با خودت کار کنی تا قوی بشی نمره قبولی بگیری
حالا ک هی کار میکنی ،شب و روز هم براش غصه بخوری کهنمیشه بدترش میکنی و 100٪ با اون استرس ها مردود میشی
خاسته داری خوب با احساس خوب بهش فکر کن ،تو همون زمینه سپاسگذاری کن و ورودی ها و باورهای عالی بده و من هر چقدر بیشتر بخام از خداوند یعنی اینکهمندارمطبیعی زندکیمیکنم و خداوند هم بهم میدهد ،ب شرط ایمان وعمل صالح
این زندکی طبیعی پاره ای از وجود خداست
سپاسگذارم از خداوندم ،از دستان بی نظیرش استاد و مریم بانو
و سپاگسذارم ب خاطر وجود همسر و فرزندم دستان پر مهر خداوند برام
سپسذارم الله
سلام بر استاد نازنینم و خانم شایسته گل و همچنین خانواده دوست داشتنی عباس منش.
استاد قبل از هر چیزی خالصانه و صمیمانه ازتون تشکر میکنم بابت این فرصت زیبایی که در اختیار ما قرار دادین.
خدایا شکرت.
خدایا من عاشقتم چقدر قانون زیبای تو عالی پاسخ میده چقدر تمرکز به نکات مثبت و قشنگیهای دور و اطراف و توجه کردن به چیزی
که واقعا دوست داری وارد زندگیت بشه
حال آدم رو خوب میکنه.
بخدا جواب میده
احساس خوب=اتفاق خوب.
پشت پنجره داشتم تحسین میکردم زیباییها رو و داشتم لذت میبردم و شکر گذاری میکردم که داشت از حس خوب و عالی قلبم میزد بیرون .
الان هم که می نویسم این احساس فوق العاده رو دارم.
بعدِ این حس زیبا من دعوت شدم از جانب خدا به گوش کردن صحبتهای دوست
عزیز آقا مهرک.
وای فقط میخواستم جیغ بزنم و گریه کنم
خدایا شکرت. چقدر عالی بود و تاثیر گذار
ممنونم از شما دوست عزیز.
خیلی خوشحالم براتون به خاطر موفقیتهایی
که دست پیدا کردین.
نوش جانتون. این قانون پروردگار مهربونه. میگه…….
چی رو دوست داری وارد زندگیت کنی؟
پس به اونا توجه کن تا من بهت بدم.
چقدر عالی و چقدر تحسین برانگیز
هستین شما زوج نازنین که کلا با شکر گذاری و توجه به نکات مثبت که مهمترین اصل و اساس زندگی همه ماست
به این حال خوب رسیدین.
و به کشور زیبای ترکیه مهاجرت کردین.
براتون آرزوی سعادت دارم
و امیدوارم در کنار هم به همه آرزوهای قشنگتون
دست پیدا کنین.
ممنونم ازتون واقعا استفاده کردم
حالم عالی بود عالی تر شد.
استاد عزیزم ی دنیا ازتون ممنونم.
خدایا من عاشقتم مهربونم.
تو که هستی هرگز غمی نیست.