گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط - صفحه 8

192 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1675 روز

    ب نام الله مهربان وهدایتگر ب سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت و حال خوب

    سلام ب استاد عزیز و دوستان عزیز در این فایل های بی نظیر

    افکار ما تمام اتفاغات زندگی مارو جهت میده

    =احساس ما در طول روز ما نشانه افکار ماست و اگه احساس بد داریم یعنی ب ناخاسته هامون فکر میکنیم

    =اون چیزی که زندگی ما رقم میزنه افکار غالب ماست افکار لحظه ای نیست

    =تمام اتفاغای خوب در زندگی ما زمانی رخ میده که احساس خوب داشته باشیم

    =مغر مثل ی کارخونه که هر ورودی میگیره مطابق همون ب زندگیتون برمیگردونه

    =اولین پذیرش اینه هر چی داریم در زندگیمون خودمون با افکارمون خلق کردیم

    =باید با شرایط فعلی و با توجه کردن ب داشته هامون ب احساس خوب برسیم

    =با تغییر افکارمون خیلی سریع اتفاغات عالی رخ میده و باید با سپاسگذاری کردن هر روز این اتفاغات بیشتر کنیم

    =هر چقد ب خواسته هامون برسیم خواسته هامون بیشتر میشه و این طبیعت جهان مادیه و هر چقد بیشتر حرکت کنیم جهان نعمت های بیشتری بهمون میده

    خدارو شکر برای این هم زمانی ها و این فایل های زیبا

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب وهدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    به نام خدای هدایتگر …..

    سلام استاد عزیزم ،دست خدای من ….

    سلام به همه هم فرکانسی های از جنس عشق…

    استاد عزیزم این فایل ،فایل نشانه من بود ،نشانه ای که هدایت کرد منو و قلبمو بازم آروم کرد به بودن پرورگارم …..

    این نشانه بهم یادآور شد ،دوباره قانونو از اول برام دوره کرد،……

    چه قشنگ از زبون استادم ،خدام بهم میگه:

    مهسااااا حواست باشه این یک ماهی که نتیجع داری میگیری و یه ریز داری معجزه می بینی ،بخاطره تهعدداتت بوده ،یادت نره که باید متعهد بمونی ،ثابت قدم بمونی تا رگباری بازم نتیجه بگیری ،

    نزدیک به یک ماهو 6 روزه که دارم بصورت جدی روی ورودی هام کنترل میکنم ،به قول دوستمون که گفت ،دقیقا منم همینطور بودم ،قانونو جسته گریخته میدونستم ،فایل زیاد گوش میدادم ولی هی میگفتم عجبااااا،پس کو نتیجه ،اصلا یه ذره ام نتیجه نمیدیدیم ، (با همون دوستا حشر و نشر میکردم، فایل های نامناسب اینستارو میدیم ،فیلم ها و سریال های می دیدیم که در روند خواسته من کمکی نمیکرد،گوش بازززززز،چشممممم بازززززز ،به دیدن و شنیدن یک سری حرفای چرت که فقط باور های منفی منو قوی تر میکرد،ریشه هاشو تو دل افکار من محکمتر میکرد) تا اینکه دوره عشق و مودت را برداشتم و در جلسه دوم استاد بصورت کامل درباره ورودی ها صحبت کردن ،که ورودی ها پایه و اساس باور های مارو میسازه ،من چون متعهد کرده بودم خودمو به گفته های استاد،پس شروع کردم ،ورودی هامو کنترل کردن بخدا کههههه در با جون و با تمام قلبمممم ،باور کردم ،کهه همه چیزززززز، همون ورودی هاست که اگه بدونیم چیزای که میشنویم و میبینیم چقدرر مهمه ،دیگه حتی کوچک ترین حرفی رو که در مسیر خواسته هامون نیست نمی شنویم و هرچیزی رو نمی بینیم ،به حدی متهعدم این روزا کههه روی خودم کار میکنم و ورودی هامو کنترل میکنم ،کههه کل زندگیم شده گذاشتن هنسفری توی گوشام ،جاهایی که میدونم حرف خوبی نمیزنن ،سریع هنسفری رو میزارم ،ارتباطمو با افرادی که ورودی نامناسبی میدن ،قطع کردم ،از همون روز اول اینستاگرام و بکل پاک کردم و تنهااا روزای من در همین سایت و خانه امنم میگذره ،،،،و از همون روز اول ،اتفاق عالی پشت ،اتفاق عالی ،ورودی هارو که بستم ،پس ذهنمو پر کردم از باور های عالی ،باورهایی که استادم میگه ،ذهنم یواش یواش از باور های منفی ،پاک میشه و جایگیزین میشه با باور های درست ….خدایاشکرتتتتتتت برای این تهعدم …

    بخدا که اگه چشم و گوشمونم رو به حال خودش بزاریم و رهاش کنیم ،اون مثل یک دستگاه گیرنده ،هی باور های نامناسب جمع مبکنه و اون باور ها ریشه و ریشه میگیرن تا جایی که از بین بردنشون سخت تر میشه….

    پس اولین مرحله بنظرم کنترل کردن ورودی هامونه:)

    ورودی ها که کنترل میشه :

    1-باور جدید مطابق با خواسته ام برای خودم میسازم.

    2-یواش یواش نتایج خودشو نشون میده.

    3-باور های نامناسب ،ساخته نمیشه.

    خدایاشکرت وقتی من به قوانینت عمل میکنم ،توام به وعده هات عمل میکنی.

    خدایاشکرت با این تعهدی که دادم ،فقط دیگعععه عشق و زیبایی میبینم.

    خدایاشکرت برای حضورت در زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1675 روز

    ب نام الله مهربان و هدایتگر ب سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت و حال خوب

    سلام ب استاد و مریم عزیز در این کلاب زیبا

    نکات فایل فوق العاده که تونستم بفهم

    =کل بازی زندگی اینه افکار ما دارن اتفاغات زندگی مارو جهت میدم

    =سعی کنیم ب نکات که میخاییم توجه کنیم چون از همون نوع وارد زندگیمون میشه

    = احساسی که داریم مشخص میکنه ب سمت خواسته هامون میریم یا ناخواسته هامون

    = اگر در طول روز حالمون خوبه یعنی داریم ب اتفاغات خوب فکر میکنیم و همون اتفاغات وارد زندگیمون میشه

    = ومهم ترین چیز ورودی دهامون که باید اگاهانه کنترل کنیم

    =مغز مثل کارخونس که هر چی بهش بدیم همونو وارد زندگیمون میکنه

    =اولین قدم پذیرش اینه که هر چیزی در زندگیمون هست از هر بودی هست خوب یا بد چیزی که خودمون در زندگیمون خلق کردیم

    =و باید نکاتی در زندگیمون پیدا کنیم که بتونیم ب خاطرش شکرگزاری کنیم

    =اگر نتوانیم در زندگیمون سپاسگذاری کنیم نمیتونیم ب احساس خوب برسیم و فرکانس کلاه سرشون نمیره و باید درست و دقیق باید شکرگزاری کنیم

    =هر چقد خواسته هامون بزرگ تر و بیشتر میشه این طبیعت جهان مادی که همواره در حال رشد و پیشرفته و به واسطه ما در حال رشد و پیشرفت است

    تمرین ستاره قطبی و 12قدم بی نظیر

    خدایا شکرت برای این فایل زیبا

    سپاسگذارم از استاد و دوستان هم فرکانسی برای این فایل زیبا

    آرزوی سلامتی شادی ثروت زیبایی حال خوب وهدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    بنام خداوند وهاب

    سلام خانواده صمیمی عباسمنش.

    کل داستان همینه

    افکار ما دارند زندگی ما رو خلق میکنند. باورهای ما هستن که دارند جهت میدن و سکان زندگی رو تو دستشون گرفتن.

    بقیه‌اش اینه که شما همین مسیر رو ادامه بدی و هر بار هی یادش بگیری. هر بار هی توش بهتر بشی. من خودم الان ژانویه هستیم برنامه گذاشتم تا 20 مارس ببینم چی تو کفه ترازو خواهم داشت چون دارم هر روز کار میکنم و خداوند رو بینهایت سپاسگذارم که این فرصت رو در اختیارم گذاشته که یه تایم خالی واقعا باز شد تو زندگیم و این رو از لطف خداوند میدونم.

    خیلی خیلی خیلی مهمه که اعراض کردن رو یاد بگیری و هربار تو اینم بهتر بشی‌. دنبال دریافت ورودی‌های منفی نرو…نباش…عاشقتم استاد من از وقتی با شما آشنا شدم ورودی فیلم و سریال زبان انگلیسی رو هم بستم با اینکه بقیه میگن نه فیلم و سریال ببین…من خودم از فایلای خودم میبینم یا سعی میکنم برا خودم تمرین داشته بسازم…

    نکته بعدی اینه که اگر یه فکر اشتباه وارد ذهنم شد همون موقع کانورتش کنم تا نره اون پایین مایینا کار دستم بده…ممکنه شرایط برای خیلی ها جور دیگهای باشه ولی برای من اینجوری که اینا میگن نیست. کاملا رویایییییی تر هست و خواهد بود تا ابببببببببد.

    مداااااااام عیننن یه درجه قابلمه بخارپز به این درجه ”احساست” نگاه کن….نزار بره سمت احساس منفی…ترس…نگرانی….تشویش…

    اگر احساس قالب‌ات در اکثر مواقع سمت ”احساس خوبه” پس در مسیر خواسته‌ها هستی و این کار همیشه شدنی هست.

    موسیقی آروووم

    رقص

    خنده

    نوازش یه حیوون

    دوش آب گرم/سرد

    شنا

    نمیدونم یه جوری برس به این احساس خوب. چون اگر نرسی ممکنه بری سمت احساس ناجالب.

    برای خودت فکت سازی کن. بگو اون 3 ماه/3 سالی که با احساس منفی گند زدی به زندگی رو یادت بیار…فکرات/احساساتت/باورات حول محور چی بود؟

    حالا پروژه بزار 3 ماه با حسسسسس خوووووب زندگی کن-الله وکیلی زندگی کن- باور بساز حرکت کن…یه 3 ماه بیا و ته این داستان رو دربیار….اگه آخرش راضی‌ات نکرد در مقایسه با اون 3 ماه قبلی با احساسات منفی که داشتی….اونوقت برو هرکاری خواستی بکن.

    اگر خوب شد همه چی پس بنویس و یه 3 ماه دیگه پروژه بزار و حرکت کن.

    البته اولین قدم اینه که بپذیری هررررررچیزی که هست تو زندگی‌ات رو خودت خلق کردی و هیچکس دیگه ای این کار رو نکرده.

    قدم بعدی اینه که به خاطر چیزایی که هست شروع کنی به احساس خوب رسیدن و به آرامش برسی…با خودت و دنیای اطرافت به صلح برسی….به آرامش برسی….بخوبی برسی…. اونوقت هست که هدایت میشی و راه ها یکی پس از دیگری میرسن‌.

    تو زندگی همه ماها یه چیزی هست که باید بخاطرش سپاسگذار باشیم و میتونیم از اونجا شروع کنیم.

    اگر روزنه‌ای پیدا نکنی برای تجربه احساس خوووووب….این رو بدون تغییری تو زندگیت نمیتونی ایجاد کنی.

    سر فرکانس نمیشود کلاه گذاشت. احساس خوب یعنی حس باز شدن قلب…حسسسس لرزه بدنت یا نشستن لبخند گرم روی صورتت…یعنی حسسسس بچه بودن…بچه شدن…خندیدن…

    نخواه که به زووور سپاسگذار شی…

    واقعا نعمتایی هست که میشه براشون سپاسگذار بود…صبحونه داشتی بخوری؟ خدایا شکرت….چون هستن کسایی که نمیتوننن بخورن…بحث پولش هم نیست….بعضی‌ها اینقدددر مدارشون پایینه که آرزو میکنن از تخت بلند نشن چه برسه حوصله صبحونه خوردن داشته باشن…اگه اینقدر مثل این دوستان آشفته نیستی خدایا شککککککر…..خدایا صدهزاربار شکرت که یه ذره انگیزت بیشتره برای زندگی…حالا ببین چیا بهت بیشتر انگیزه میدن براشون حرکت کن.

    شب هم قبلی که بخوابی ببین چه چیزای جالب و خوبی برات اتفاق افتاد…بنویسشون و به خودت بگو چقدر خوب شد یه روز دیگه زندگی خوبی داشتی و اتفاق‌های ناجوری که ملت درگیرن باهاشون برات اتفاق نیافتاد…خدایاااا هزار بار شکرت….(البته باید بخاطر خیلی چیزایی بهتر شکر خدا رو کرد نه فقط زنده موندن)

    ممکنه معجزات بعد مدتی طبیعی بشن و این خصوصیت آدمه ولی این کار ماست نزاریم دیگه….من میرم کوه و وقتی از کوه بالا میرم یا پایین میام میگم خدایا صدهزار بار شکرت تو یه سطح صاف زندگی میکنم. خونه دارم…تو کوه زندگی نمیکنم….اینجوری قدر خونه‌ام رو بیشتر میدونم.

    به خودم میگم من خالق زندگی خودمم و تصمیم دارم بیشتر خلق کنم تا انگیزه بیشتری داشته باشم.

    و طبق قانون بدون تغییر خداوند بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشود.

    تفاوت موفق شدن یا نشدن به باور کردن و ایمان آوردن هست. من این رو تازه حس میکنم استاد جان و سپاسگذارتم.

    طبیعت این جهان مادی اینه که گسترش پیدا کنه و بزرگ و بزرگ و بزرگ‌تر بشه

    قسمتس از بازی اینه که من حرکت بزرگ‌تر کنم‌. خواسته‌هام بیشتر کنم که نعمت بیشتر و ثروت بیشتر طبق قانون بدون تغییر خداوند وارد زندگیم بشه و هر چقدر بیشتر بخواهی یعنی داری بصورت ”طبیعی” زندگی میکنی…

    الهی قربونت استاد با هر کلمه ای که مینویسم یه تکه از فایل‌هات تو ذهنم پلی میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    معصومه محمدی ابقله گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    سلام به استاد عزیزم و آقا مهرک خوشبحالتون با دل و جرات تغییر مکان دادی و با باور و ایمان به خداجون حرکت کردی و سپاسگزارم ازتون که

    دوباره برام یادآوری کردی که به داشته هام شکرگزاری کنم .آفرین و مرحبا منم ایمان بیشتر میخوام در عمل کردن.موفق و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1477 روز

    به نام خداوندهدایتگر

    این فایل نشونه من بودبادکمه هدایت

    که اقابااحساس خوب میتونی به خواسته هات برسی نه اینکه بارسیدن بهدخواسته هامیتونی به احساس عالی برسی پس اول خودتوبپذیربااین شرایط الانت وسپاسگذارکوچکترین نعمت هات حتی اگربی اهمیت باشنددرنظرتوباش وبه احساس خوب برس اونوقت مثل مهرک عزیزنعمت وثروت واردزندگیت میشه

    خداروشکرمن احساس غالبم احساس خوبه چون سعی میکنم ورودی هاوتوجه خودموکنترل کنم واین فایل تلنگری برای من بودکه بیشترمواظب ورودی هاوافکارخودم باشم چون باافکارخودم دارم زندکیموخلق میکنم بایدخودمورهاکنم وتسلیم پروردگارم باشم وازاوهدایت بخوام

    همین احساس خوبی که دراکثرروزدارم خودش یک تغییرشخصیت هست که قبلانداشتم وغرمیزدم وزودعصبی میشدم ولی الان نه

    این خودش یک تغییربزرگه

    من بهای رسیدن به احساس خوبوتایک حدی پرداختم

    باحذف تلوزیون

    اهنگ های منفی

    افرادمنفی

    گوش دادن به فایل ها

    سپاسگزاری

    وموارددیگه

    خداروشکرمیکنم به خاطروجودبهترین استادموفقیت دنیااستادعباس منش که بینظیرندوبهترینندکه دستی ازدستان بی نهایت خداوندبودند

    که من رومن روازافسردگی زیادبه یک انسان شادوسرحال تبدیل کردند

    خدایاشکرتتتتتتتت

    احمدفردوسی❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    دختر خانواده:

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان

    بعد از آشنایی با قانون و کار کردن روی دوره ها، تغییرات شخصیتی ای که در من ایجاد شده چه چیزهایی بودند؟

    شخصیت کاملا منفی و افسرده و به شدت ناامیدی که داشتم اگر 100 درجه زیر صفر بود الان بالای صفر هستم.

    قبلا شخصیت غمگینی داشتم و به اهنگ ها و سریال های غمگین علاقه نشون میدادم و اینجور ورودی هارو دریافت میکردم‌ و طبق قانون، توی اتفاقات زندگیم هم خلق اش می‌کردم‌.

    اگر مو رو نکته ی منفی در نظر بگیریم، من در همه ی اتفاقات مو رو از ماست می‌کشیدم بیرون.

    کلا ذهن نکته سنجی دارم ولی قبلا نکته هایی که پیدا می‌کردم همه منفی بودند.

    در نتیجه ی این نوع تفکر احساسم اغلب اوقات بد بود و بدتر هم می‌شد.

    الان همش آگاهی ها توی پس زمینه ی ذهنم هست و اتفاقی رو اونجوری بد نمیدونم، به سمت مثبت زندگی گرایش خیلی بیشتری دارم الان.

    هر کس من رو میبینه میگه چقدر عوض شدی چقدر خوب شدی خداروشکر!

    از نظر جسمی، خیلی راحت مریض می‌شدم و همیشه یه چیزیم بود همیشه بی انرژی بودم. دانشگاه همیشه بهم میگفتن تو چرا انقدر خسته ای مگه شب‌ها نمی‌خوابی؟!

    همیشه هم وقتی می‌رفتم دکتر می‌گفتند از استرسه!

    الان توی سلامت ترین حالت جسمی ام هستم خداروشکر، تضاد هست حال بد هست ولی اصلا مقدارش و عمق اش قابل مقایسه با خود قبلی ام نیست.

    و الان انرژی ام از همیشه ام بیشتره.

    الان اگر حال جسمی ام بد بشه راحت و زود رفع میشه.

    نه مثل قبل که ماه ها کش پیدا می‌کرد.

    همیشه دوست های زیادی داشتم و همیشه ام روشون تاثیر منفی می‌گذاشتم!

    الان دوست های کمی دارم و معمولا بهم میگن تاثیر مثبتی دارم.

    قبلا همش بیرون بودم با دوستام یا حس تنهایی می‌کردم دوست داشتم حداقل دائما باهاشون در تماس باشم.

    الان 30 روز تنهایی توی ویلا شده بمونم و سرم همش گرم خودم و خودم باشه و اصلا احساس تنهایی نمیکنم.

    تماس و پیام کم میدم.

    از نظر مالی همیشه سعی می‌کردم قناعت کنم درحالی که داشتم خساست می‌کردم.

    خیلی باور کمبود داشتم و می‌گفتم پول نیست و باید حواسم باشه همیشه دارم چجوری خرج اش میکنم.

    ولی آخرش پول هام رو خرج هله هوله می‌کردم هرروز و هرروز‌.

    اصلا برام مهم نبود که دارم به جسم ام صدمه میزنم.

    تفریح ام فیلم و سریال با خوراکی بود.

    تفریحات ام هم اینجوری ناسالم بودند.

    لنگ ظهر از خواب بیدار میشدم و اصلا نمیدونستم با روزم باید چیکار کنم چون نه هدفی داشتم و نه انگیزه و امید برای داشتن هدف.

    الان صبح ها ذهنم بیدارم میکنه میکنه به امید انجام تمرینات، میگه پاشو بشین راجع به فلان چیز بنویس.

    این اولین سال های عمرم هست که سال ام اسم داره و هدف خاصی داره و هدف سال‌های بعدم رو هم تا حدودی مشخص کردم که دوست دارم روی چه موضوعاتی تمرکز کنم و تمرین کنم.

    من یه چیزی که عاشقش هستم فکر کردن هست‌.

    اگر یه کم سرم شلوغ باشه نتونم با خودم تنها باشم اصلا کلافه میشم.

    قبلا به بطالت وقتم می‌گذشت با دوستای هم سن و سال ام که مثل خودم الاف بودند‌!

    الان دوستای قدیمی یا یه آدم جدید بیاد سمتم ببینم دنبال ترند و مباحثی که توی فضای مجازی 2 روز مد هست و این کافه اون کافه رفتن و پسر بازی و شایعه و چرت و پرت اصلا تعارف ندارم و تصمیم ام میگیرم دیگه نبینمش و خیلی راحت همین هم میشه.

    میگم ارزش مخ من بیشتر از این حرفاست!

    اصلا آدم های سطحی ای که نمی‌شینند یه کم فکر کنند رو نمیتونم تحمل کنم‌.

    خداروشکر تک و توک پیش میاد بیان سمت ام.

    دوستام کلا از خودم بزرگ تر هستند و صمیمی ترین دوستم از خودم 10 سال بزرگتره، همه میگن این دوستت خیلی فرهیخته است! که واقعا هم هست! خداروشکر.

    جنس غنی از صمیمیت رو باهاش حس میکنم. وقتم باهاش مفید میگذره، خیلی هم همو نمی‌بینیم، هرروزم حرف نمیزنیم، چون من یه شهر دیگه ام چند ماه یکبار میاد چند روز پیشم.

    قبلا باور و دیدگاه اصلی ام به زندگی این بود که همینه که هست. تکه کلامم هم خوب که چی بود.

    تمرکزم همیشه روی نداشته هام بود.

    خواسته هام همه شکل حسرت رو برام داشتند چون اصلا توانایی داشتن شون رو در خودم نمی‌دیدم که بخوام تلاش کنم. فکر می‌کردم مال مردم اند این داشته ها و نه من.

    الان میدونم و باور دارم که میشه تغییر کرد، خداروشکر میدونم چجوری میشه تغییر کرد، و الان خودم رو توی مرحله ی یادگیری و آزمون و خطا میبینم و اعتقاد دارم که توی مسیر رشد کردن هستم.

    الان حتی تکه کلام هام هم مثبت ترند.

    خواسته دارم، هدف دارم، می‌شینم فکر میکنم که چی میخوام، با این باور که میتونم بهشون برسم.

    فوق العاده آدم غرغرویی بودم و اصلا هویت من اینجوری شناخته شده بود همه جا.

    درد و دل با دوستان هم که من همیشه عضو فعال بودم.

    قبلا اگر چیزی رو حتما لازم داشتم می‌خریدمش، اونم کلی فکر می‌کردم و سعی می‌کردم قیمت مناسب ترش رو پیدا کنم.

    الان به چشم تمرین به خرید کردن نگاه میکنم، آگاهانه سعی میکنم حتی اگر چیزی رو لازم ندارم ولی خوشم اومده بخرم و به خودم و وقتم احترام بذارم و سر اختلاف قیمت خودم رو اذیت نکنم.

    خیلی وقته که دیگه مجلس درد و دل برام پیش نمیاد و کسی برام درد و دل نمیکنه از وقتی که من این عادت رو از سر خودم انداختم.

    الان غر میزنم سریع بعدش پشیمون میشم که چه کار زشتی کردم.

    قبلا گاهی انقدر افسرده میشدم که یه مدت روزی 18 ساعت یا بیشتر می‌خوابیدم.

    گاهی انقدر غمگین میشدم که فقط می‌تونستم دراز بکشم انگار روی تمام اعضای بدنم وزنه هست و نمیتونم تکون بخورم.

    حتی نفس کشیدن سنگین بود گاهی برام.

    خیلی زیاد گریه میکردم.

    الان اصلا آخرین باری که انقدر غمگین شدم رو یادم نمیاد و به هیچ وجه اجازه نمیدم انقدر غمگین بشم و همون اول آگاهانه تغییر حالت میدم.

    به ندرت واقعا گریه میکنم اونم دو قطره میگم بسه پاشو بابا ادا در نیار! بیشترم اشک شوق!

    الان اوج احساسات بد ام ناراحتی از موضوع خاصی هست یا عصبانی میشم یه داد و بیدادی میکنم چند دقیقه بعد هم پشیمون میشم!

    اصلا به چند روز نمی‌کشه ناراحتی ام. و حتی وقتی مثلا در طول یک روز ناراحت هستم هم روزنه های نور رو میبینم و لحظات حال خوب هم دارم توی اون روز.

    قشنگ میفهمم که دیگه هیچ روزی برام بد کامل نیست.

    چون گفتم که توی پس زمینه ی ذهنم آگاهی ها هست و ترس از اینکه دارم ارتعاش منفی میفرستم هست و راستش رو بخوایید خجالت میکشم از خدا که بخوام مثل قبل خودم رو اذیت کنم و میدونم هیچی ارزشش رو نداره.

    فکر میکنم اهرم رنج و لذت زندگی قبلی ام سرجای درست خودش هست چون از روزی که آشنا شدم با مباحث موفقیت، هیچوقت نشده بگم نه این ها همش دروغه و هیچوقت نشده حتی تمایل داشته باشم که به زندگی قبلی ام برگردم.

    اگرم روزای بدی داشتم، می‌دونستم که تقصیر خودمه، با اینکه خب به اشتباه، خودم رو سرزنش میکنم و میگم که این منم که نمیتونم درست از قوانین استفاده کنم ولی هیچوقت یاد ندارم که به قانون شک کرده باشم.

    قبلا خودم رو دوست نداشتم، چون به خودم آسیب میزدم، خواه و ناخواه به جسم ام آسیب میزدم‌.

    الان وضع تغذیه و عادت هام از همیشه بهتره و خیلی خیلی تکاملی تغییر کردم.

    الان خودم رو از همیشه بیشتر دوست دارم.

    از همیشه ام سالم تر دارم زندگی میکنم.

    برای خودم چیزهای خوبی میخوام و دارم در خودم احساس لیاقت رو می‌سازم.

    گاهی‌اوقات به یه چیزهایی نه میگم چون اعتقاد دارم لیاقت ام بیشتر از این حرفاست جوری که خودم هم تعجب می‌کنم!

    بقیه ی اوقات هم حواسم هست که عه ببین خودتو تحویل نگرفتی ها هنوز کمه حس لیاقتت.

    بیشترین تغییراتی که من کردم احساسی بوده‌.

    قبلا مشخصا حالم بد بود. الان بیشتر اوقات حالم خوبه یا حداقل بد نیست.

    سوادم بیشتر شده بیشتر کتاب خوندم.

    علایقم بیشتر شده به موضوعات خودشناسی، رشد فردی، سفر و گردش، نوشتن، عکس گرفتن و…

    قبلا علایق ام همون عادت های وقت گذرونی ام بود.

    قبلا سفر میرفتم هم بهم خوش نمی‌گذشت به قول استاد آخرش میگفتم ماشین پنجرررر  این چه سفری بود، اون همه نکات مثبت اش رو نمی‌دیدم.

    الان خودم برنامه ی سفر رو می‌چینم اصلا.

    قبلا به زور میرفتم شمال ویلا و می اومدم می‌گفتم ارزشش رو نداره مسیر تکراری آدم رو خسته میکنه.

    از وقتی قانون جذبی شدم خودم شروع کردم تنهایی رفتن و موندن و دعوت کردن دوستام.

    تا کوچیک ترین عادت هام میتونم بگم تغییر کرده مثلا قبلا ته بشقابم یه کم غذا می موند میگفتم نه حیفه الان میگم حیفه که حیفه من مهمم یا غذا؟!

    ورودی های منفی که خیلی ها رو فیلتر کردم.

    الان برنامه ای که تماشا میکنم حتما باید خوشحالم کنه وگرنه اصلا شروعش نمی‌کنم.

    آهنگ هام همه شاد.

    فضای مجازی ام هم یه فضایی ساختم میرم گاهی چیزای خنده دار میبینم از دم هم خارجی. آی دی ام رو هم کسی میپرسه راستش رو میگم. میگم دوست دارم خارجی باشه ایرانی توش نباشه!

    دوستان، من چون اتفاقی اونجوری نیفتاد که بگم بمب افتاد توی زندگیم منم از فرداش گفتم دیگه بسه و از فرداش زندگیم 180 درجه تغییر کرد، نه واقعا من همچین تجربه ای نداشتم‌ اصلا.

    خیلی خیلی ریز پوستی و مورچه ای تغییر کردم.

    چرا تضادهای بزرگ داشتم و میتونستم به عنوان فرصت استفاده کنم بگم از فردا فلان بیسار ولی اصلا یادم نمیاد ازین کارا کرده باشم توی زندگیم و اینجور آدمی نیستم و کلا هم روی تعهد داشتن و دیسیپلین داشتن باید کار کنم خیلی زیاد.

    قبلا می‌گفتم خب وسیله رو خریدم و باید استفاده کنم چون اصرافه و باور های کمبود دیگه.

    الان وسایلی که می‌خرم و استفاده میکنم برام مهمه که دوستشون داشته باشم به قول ماری کاندو نویسنده ی جادوی نظم، از خودم میپرسم آیا بهم احساس لذت میده؟ چون دوست دارم بِده.

    خواب راحت هم، من هرشب خواب میبینم و خواب هام رو یادم میمونه، قبلا کابوس می‌دیدم الان واقعا خیلی وقته کابوس نمی‌بینم.

    قبلا خواب های پریشان اغلب پیش می اومد ببینم.

    الان خیلی کم، آنقدری که فرداش از خواب بیدار شم تعجب می‌کنم و حتما فکرایی که روز قبلش کردم رو بررسی میکنم که تکرارشون نکنم.

    قبلا از خودم متنفر بودم واقعا، آرزوم بود یه روز به جای یه نفر دیگه زندگی کنم.

    الان به نسبت، خودم رو از همیشه بیشتر دوست دارم.

    اجازه ی خیلی چیزها رو دیگه به خودم و دیگران نمیدم.

    قبلا زمین و زمان رو مقصر می‌دونستم الان اگر مقصر میدونم هم حیا میکنم. تهش میدونم همش خودمم و تمرکزم از همیشه بیشتر روی خودمه.

    این خیلی روی آرامش ام تاثیر داشته.

    قبلا اتفاق به ظاهر نادلخواهی اگر می افتاد هیچی دیگه، میگفتم بیا، دیدی، دیدی گفتم، خدا از من بدش میاد اصلا، خدا داره تنبیه ام میکنه.

    با خدا رابطه ی داغونی داشتم.

    کلا خودم رو در حد بندگی هم حتی نمی‌دونستم، چون هرجور با باورهای دینی می‌سنجیدم جام توی جهنم بود!

    الان با شناخت درستی که استاد دارن ارائه میدن تونستم تا حدی پاکسازی کنم باور ها رو.

    خیلی حرف میزنم با خدا، ازش خیلی میخوام، دارم میفهمم الهام یعنی چی، هدایت یعنی چی.

    الان میدونم اگر احساس گناه دارم فقط و فقط از طرف خودمه و بس.

    و هیچکس نمیتونه بین من و خدا بیاد و توی رابطه ی من با خدا تعیین تکلیف کنه.

    خانواده ی من چون مذهبی بودند، با قانون جذبی شدن شون خیلی محیط خونه ی ما عوض شد. خیلی زیاد خیلی.

    برای من که دختر هستم و عضوی از این خانواده ام جذب بزرگی حساب میشه.

    قبلا برای رعایت قوانین اسلامی بین ظاهرسازی و بی احترامی گیر کرده بودم و رابطه ام با خانوادم خوب نبود.

    الان اصلا بحث این حرفا نیست چون همه اصل رو فهمیدند چیه، برای رفتارهای جزیی هم همه استقلال‌ و آزادی دارند توی خونه ی ما، همه فکرشون باز شده واقعا.

    قبلا چون دوست داشتم به سبک خودم زندگی کنم و سبک من هنجارشکنی داشت، مجبور میشدم دروغ بگم به خانواده ام و اطرافیان.

    الان خودم هستم. دروغی ندارم بگم.

    و محیط خونه و زندگی من طوری هست که من پذیرفته شده ام، همینطور که هستم.

    کسایی که الان این تضاد و خواسته رو دارند ارزش اش رو می‌فهمند. که چه جذب با ارزشی هست.

    این که یک خانواده با هم روی خودشون کار کنند، اینکه اعضای یک خانواده با هم تغییر کنند و با هم هم ارتعاش و هم فرکانس باشند.

    حتی نه اینکه هر کدوم استاد مختلفی داشته باشند بلکه استادشون هم یکی باشه.

    همه چیز پول و جذب های فیزیکی نیست.

    من حال دلم خوب نبود، حتما اون موقع خواسته ام این بوده که حال دلم خوب باشه.

    که نتایج ام هم اینجوری حسی هستند.

    پول هم آدم میخواد که حالش خوب باشه دیگه اونم بهش میرسم.

    با اینکه کار نمیکنم و درآمد ندارم ولی در وضعیت خوبی هستم خداروشکر.

    قبلا همش با آدم های زندگیم یا جر و بحث ام می‌شد یا کدورت پیش می اومد. با دوستام دعوام می‌شد.

    بلاخره به نحوی احساسات بدی مثل خشم و عصبانیت داشتم.

    الان زندگیم خیلی آروم تره.

    خیلی استرس ها اصلا دیگه نیست توی زندگیم.

    چون موقعیت دعوا کردن پیش نمیاد، من متوجه این تغییر نشده بودم، تا 7 ماه پیش که یکی از اقوام بهم پیام داد به قصد جر و بحث.

    سرسری خوندم ولی چیز خاصی به ذهنم نمی رسید.

    اگر آدم قبلی بودم عمرا اگر تا جواب تک تک حرفاش رو نمی‌دادم ولش می‌کردم، چهارتا اضافه تر هم می‌گفتم که مثلا برنده ی دعوا باشم‌.

    ولی در جواب فقط گفتم باشه و تمام‌. اونم دیگه هیچی نگفت از اون موقع رفت دیگه پیداش هم نشد.

    اون لحظه از این همه تغییری که کردم ذهنم خیلی مشغول شد.

    فهمیدم که باید حواسم باشه در موقعیت های جدید  واکنش خودم رو با قبل مقایسه کنم.

    همیشه به خانوادم میگم با اون روحیات قبلی مون اگر قانون جذبی نمی‌شدیم این موج پندمیک و بسته شدن کسب و کارها زندگی مون رو خیلی بهم می‌ریخت.

    ولی تاثیرات منفی ای من خداییش حس نکردم، در مقایسه با دیگران.

    فکر هم نمیکنم گرفته باشم اش، واکسن هم نزدم.

    پیشنهادم به شما اینه که مثل این مثال، اتفاقاتی که نیفتاد رو هم لحاظ کنید.

    اتفاقایی که با قانون جذبی شدن مون از افتادن شون جلوگیری کردیم رو شاید نتونیم هیچوقت بفهمیم چی ها بودند ولی میشه حدس زد، اگر هنوز همون آدم قبلی بودم الان کجا می بودم؟

    مثلا اگر فلان تضاد رو با کمک این آگاهی ها هنوز حل نکرده بودم چی میشد؟

    این موارد رو هم به عنوان نتیجه در نظر بگیریم به نظرم.

    ذهن من هم مثل دوستان هی ازم می‌پرسه پس پولی چی؟ رسالت چی؟ کار چی؟ نتایج بزرگ تر چی؟

    این متن رو هم برای همین نوشتم و هر بار این نجواها میان، این تغییرات ام رو میخونم.

    و هر بار بهش اضافه میکنم چون خیلی تغییرات دیگه ای هم کردم.

    خداروشکر 🙏🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    به نام پروردگار ،پرعاطفه .

    سلام به استادعزیزودوست داشتنی خودم.

    گفتگوی استادعباس منش بادوستان ،قسمت ۴۳.

    گفتگوی بسیارخوبی بود،ازمهرک عزیزواستادعزیزمون هم سپاسگزاریم که باهم به گفتگوپرداختن .

    مثل همیشه درسهاوتجربه های خوبی داشت که انشالله بتونیم ماهم یه روزی ازتجربه هامون ،بااستادبه گفتگوبشینیم 🙏.

    خب استادازماخواستن محصولاتی که خریداری کردیم وتغییرات خودمونوباتوجه به استفاده از دوره ها،بگیم .من دوره ی ثروت یک ،دوره ی عشق ومودت ،دوره ی ۱۲قدم ،دوره ی عزت نفس راخریداری کردم .

    طبیعتاباگوش کردن هر کدوم ازدوره هاتغییروتحولات جالبی واردزندگیم شده .

    استادمن از۱۰سال پیش که متوجه ی عیب ونقصهای خودم شده بودم واونهاراپذیرفته بودم ،شروع به کارکردن روی خودم کردم .

    من توکلاسهای نارانان،که مرتبط به انجمن معتادان گمنام میشد،شرکت داشتم .واین مدت طولانی تغییرات زیادی کرده بودم ولی منتهی اولش خیلی سرعتم برای تغییربالابودولی بعدش ،خیلی کم پیش رفتم .البته سبک وروش این کلاسها،باچیزایی که ازشمایادگرفتم فرق داشت ‌.مباحثش کلی بودومثل شمادرموردجزع جزع افکاروباورهامون ،نبود.

    بالاخره کمبودهاونیازهایی داشتم که خودم را موظف دونستم ازشمامحصولاتتون رابخرم .

    ازخریدهیچ کدوم پشیمون نشدم واتفاقاتاسف خوردم که چرازودتراین

    کار،رانکردم .

    انقدکه عادت داریم از هرچیزی مفت استفاده کنیم .خیلی مقاومت برای خریدمحصولات راداشتم .ما،ذهن وافکاردرون اون رامهم نمیدونستم .وفکرمیکردیم همه چی به زوروبازو،هستش .

    دوره ی عزت نفس اولین دوره ای بود که گوش کردم .

    این دوره برای منی که همیشه فکرمیکردم خیلی اعتمادبه نفس خوبی دارم ،یه شخصیت ایده آلی ساخت .ومنومتوجه ی این کردکه اعتمادبه نفس کاذبی داشتم .من باخودم‌ودرونم تواین دوره آشناشدم وآشتی کردم .

    کسی بودم که سخت خودمو،میبخشیدم ولی یادگرفتم راحت وبدون سرزنش واحساس گناه تمام خطاهاواشتباهاتم راببخشم .حتی بازمرتکب اشتباه یاخطایی بشم ،بازراحت خودمومیبخشم .درواقع نمیزارن تواحساسبدبمونم .

    احترام گذاشتن وارزش قائل شدن به خودم راتواین دوره یادگرفتم .

    اینکه ثبات شخصیتی داشته باشم .

    اینکه از هرچیزی بهترینشوبرای خودم بخام .خوب بخورم ،خوب بپوشم ،خوب خرج کنم .برای خودم هدیه بخرم .ازوسایلهای لوکسم ،برای خودم استفاده کنم .

    به قضاوت هیچ احدی نسبت به خودم ،اهمیتی ندم .

    خودم راجع به کسی قضاوت نکنم.

    هرجا لازم باشه ،نظرمو،بدم .ولی تحمیل نکنم .

    ازگوش کردن وشنیدن هرخبری که بار،منفی داره ،حذرکنم .

    درمورداتفاقات نامناسب وناجالب زندگیم برای کسی صحبتی نکنم .

    خودم رادوست داشته باشم .اول عاشق خودم باشم و به خودم عشق بورزم.

    به کسی یا چیزی وابسته نباشم .

    توجه وتمرکزم به داشته های زندگیم باشه .

    لذت بردن ازهرآنچه داشتم وپذیرش هرچیزی توهرشرایطی .

    دنبال الگوهای مناسب بودن .

    الویت هرچیزی اول خودم باشه .به کسی وابسته نباشم .

    هرجا نیاز به کمک خاستم ،راحت درخواست کنم .

    هرجا هم کسی ازمن درخواست کرد،درحدتوانم کمک کنم .نه بیشتر.

    شهامت نه گفتن داشته باشم .

    شهامت نه شنیدن راهم داشته باشم .

    ازروی دلسوزی وترحم برای کسی کاری نکنم .

    اجازه ندم هم کسی ازروی دلسوزی برای من کاری انجام بده .

    دنبال علایق خودم باشم .

    جاهایی که دسته جمعی ،نشستیم ،قدرت وشهامت تعریف ازخودم راداشته باشم .

    اگر کسی ازمن انتقادی کرد،باهاش واردبحث نشم .ینی نخام توجیح یاقانعش کنم که نه تواشتباه میکنی

    از توضیح دادن وتوجیه کردن کسی برای کارام ،حذرکنم .

    ورزش کردن راجزعه برنامه های روزانم، قراربدم .

    همیشه آراسته ومرتب وتمییزباشم .

    به هرنحوی شده به خودم بهابدم .

    جلوی آیئنه ازخودم همیشه تعریف کنم وقربون صدقه ی خودم برم وازخدابه خاطروجودخودم سپاسگزاری کنم .

    بله من روتک تک این مطالب کارکردم ویادگرفتم .این دوره خیلی خیلی به من کمک کردوباعث بزرگ شدن ورشدفکری وذهنی من شد.

    این دوره قدرت منو چندین برابربیشترکرد.وباعث شدتمام ترسهام ازاین واون به هر دلیلی که بود، ریخته بشه .

    این دوره باعث شدبیشترقدر،خودموبدونم .وبه جای غرورکاذبی که داشتم ،عزت نفس بالاواعتمادبه نفس بالایی پیداکنم .

    دوره ی بعدی که استفاده کردم .دوره ی عشق ومودت بود.

    این دوره هم عالی بودوخیلی مشتاق بودم که ببینم تواین دوره استادچی میگه .؟چ راهکاری برای منی که اززندگیم لذتی نمی بردم ،داره؟

    همسرمن خوب بود،نکات اخلاقی مثبت زیادی داشت .منتهی من هیچ توجهی به مثبت‌هاش نداشتم وغرق تومنفیهاش بودم و آماده برای اینکه مچشو،تورفتارهای نامناسبش بگیرم .

    هرروزهم بحث وجدلی داشتیم .به قول معروف ،(آبمون تویه جوب نمی‌رفت).

    من خسته ،اون خسته ،هردو،ازهم زده .

    من به علت نداشتن شرایط مالی ،ازسراجباربدون علاقه زندگی میکردم وایشون هم ب خاطروابستگی شدیدی که به من داشت .

    بنده خدا بچه ها،هرروزشاهدمشاجره هاودعواهای مابودن .

    خلاصه نفرت من به همسرم باعث شده بوداونم باهمه ی علاقه ای که نسبت به من داشت ،سنگدل وبیرحم بشه ومتقابلا،اونم حس بد، به من پیداکنه.

    خیلی شیک و خوشگل ،بااحساسات بد،نسبت به هم ،اتفاقات بدی راهم خلق میکردیم ‌.واتفاقات بیرون هم بهانه ای برای شروع مشاجره هامون میشد.

    بله این بود داستان قبل ازگوش کردن این دوره .

    قرارگذاشتیم هردواین دوره راجداگوش بدیم بدون اینکه برای هم چیزی رابازگوکنیم .منظورم اینه همدیگرو کنترل نکنیم و هرکسی برای خودش گوش بده .

    آخه اولش هردو،طوری گوش میکردیم که به هم بیشترسرکوفت می‌زدیم .ولی تصمیم گرفتیم مثل دوتاآدم بالغ به نیت ،ایجادآرامش خودمون درست گوش بدیم .

    واینکاروکردیم .

    حالاتجربه هایی که ازاین دوره ، کسب کردم رامیگم :

    یادگرفتم محبت راازهمسرم گدایی نکنم .

    خودم برای خودم مهم باشم .

    توقعاتم راازهمسرم به حداقل رسوندم.

    سعی کردم به جای تمرکزوتوجه به نکات همسرم ،به نکات مثبتش توجه کنم .

    حتی وقتهایی که اوضاع وشرایط بینمون ،اوکی نبودبایدیادمیگرفتم که تمام توجهم تواون لحظه ها،هم ،به زیبایی‌هایانکات مثبت همسرم باشه.خب اوایل خیلی مقاومت داشتم وخیلی سختم بودولی به خاطراعتمادی که به راهکارهای استادداشتم ،برخلاف میلم شروع کردم تا الان که راحت اینکاروانجام میدم.

    ازبحث کردن ومشاجره کردن دست برداشتم .

    باوراینکه ،احساس بدمنجربه اتفاقات بدمیشه راپذیرفتم .پس ورودیهای ذهنم بایدمتفاوت میشد،ینی احساساتم رابایدخوب نگه میداشتم تامنتظر اتفاقات خوب باشم .

    دست ازهرکنترلی برداشتم .

    ازچک کردن گوشی بگیرتاموارددیگه .

    سپاسگزاری به خاطررفتارهاوصفات خوبش .

    قدردانی به خاطرهرمحبت ولطفی که داشت .

    فراموش کردن هرآنچه توگذشته بینمون اتفاق افتاده بود.

    به هیچ وجه درموردگذشته حرفی نزدن .

    درخواست کردن از همسرم برای جاهایی که نیاز داشتم .

    عدم وابستگی .

    آزادورهاگذاشتنش برای هرکاری که خودش تمایل داره .البته این دوطرفه بود.

    استادیاددادن که من بدون نیاز به همسرم باید،خلاهای روحی خودم را رفع کنم .

    زن ومردباهم ازدواج نمیکنن که کمبودهای همو،رفع کنن .

    مامتوجه شدیم هیچ کدوم نسبت به اون یکی وظیفه ی خاصی نداره .هردوی ما دستی ازدستان خداوندیم که ،درکنارهم به هم کمک می کنیم .وازوجودهم لذت میبریم .

    یادگرفتیم که زوج در کنارهم برای آرامش هم باشن .واگرنیس ،اشتباه می کنن که در کنارهم زندگی میکنن.

    اینکه من تلاشی برای طلاق نداشته باشم .

    دنبال تغییرات خودم باشم .

    استادگفتن ۹۹درصد،همسرتم باتغییرات توتغییرمیکنه ولی اگرتغییرنکرد،جهان کاری می‌کنه که خودش ازتوجدابشه .

    ینی خونه ی پورش اینه که اگه هم فرکانس نبودید،این اتفاق ،بدون مداخله ی مامیفته .

    همه ی این برنامه هارو،آگاهانه ،خیلی وقتها هم برخلاف میلم ولی به خاطر تبعیت از قانون ،انجام دادم ومیدم تابه نتایج بهتری برسم .

    بله به نتایج بهتری که رسیدم والان زندگی من باقبل کلی فرق کرده .هردوازآرامش بیشتری برخورداریم .

    بحث وجدلهامون خیلی خیلی کم شده .

    من خیلی زودرفتا های نامناسب همسرم رافراموش میکنم چون سریع خودموازاحساس بدبیرون میارم .

    محبتهاوعشق ورزیهام بیشترشده .

    بیشترقدرش رامیدونم .به نظرم نکات منفیش خیلی کم شده .

    بچه هام دیگه صحنه های ناخراش رانمی بینن.

    پذیرشم به تمام امورات زندگیم بیشترشده .

    وایمان دارم بهترم میشه .

    دیگه به همسرم برای خوب کردن اوضاع کاری ندارم .وفقط تمام توجهم به عملکردهای خودمه .که چی به جهان ارسال میکنم وقراره چی دریافت کنم .

    باورهام قویترشدن .

    واعتمادم به خداوجهان بی نهایت افزایش پیداکرده .

    من پسرمجرد،بزرگ ودختری توسن بلوغ دارم که چندفایل استاد ،درموردایجادروابط اونهاباجنس مخالفشون بود.

    حتی به پسرم دادم این چندتافایل راگوش کرد.

    استادخیلی ذهن مارابازکردن وخیلی ازترسهایی که نسبت به این قضیه داشتیم راازبین بردن .

    خیلی از باورهای گذشتمون شکسته شد.خیلی از آداب وفرهنگهای غلطی که داشتیم رابادلایل واستدلالهای خودشون ،تغییردادن که مورد قبول ماهم بود.

    خب خیلی ازنگرانی های من دراین زمینه ،ازبین رفت .اینم ازدوره ی عشق ومودت .👆

    دوره ی بعدی که خریدکردم، ثروت یک بود.البته به نیت همسرم خریدم که ایشون گوش بده چون فکرمیکردم درموردکسب وکاره .ولی ازاون جایی که خودم مشتاق بودم ببینم استادچیاگفته ،خودمم گوش کردم .

    همسرمن کلی تغییرکردوباورهای جدیدبرای خودش ایجادکرد.

    خب نگاه منم کلی عوض شد.

    باورکمبودخیلی روی من کارمیکرد.

    ایمان واعتمادوباوربه فراوانی نعمتهای خداوند راهم نداشتم .

    اینااولین تغییرات من در رابطه باثروت بود.

    سبک زندگیموخیلی تغییردادم.

    به علت باورکمبود،همیشه زیادی قناعت میکردم .کم خرج میکردم .کمترمیخوردیم .کمترخریدمیکردیم .

    وکلی چیزای دیگه که به باورهای محدودکننده ،ربط داشت.

    ولی تواین دوره اول ازهمه شناختم به خدابیشترشد.

    باورکردم که خداوندهمه جاوتحت همه ی شرایط،حواسش به من هس،فقط این بستگی به من داره که چقدایمان بهش دارم وچقداعتمادبهش دارم که هرچی بخام بهم میده .

    هرچقدروی این باورم بیشترکارمیک دم ،فراوانیهایبیشتری می‌دیدم.

    ازابتداازکم شروع کردم ازخرج ومخارج خونه .ازخوردن و پوشیدن و استفاده کردن هرچیزی که تاحالا،برای روزمبادا،گذاشته بودم .

    دقیقا هرچیزی را که میخاستم استفاده کنم اگه تو ذهنم میومدکه ،ممکنه کم باشه ،مچ خودمومیگرفتم وبرعکسش راانجام میدادم .

    بایدترسام می ریخت .

    نبایدازخرج کردن به خاطرباورهای محدودکننده ،میترسیدم .

    مدام برای هر حرکتی به خودم یادآوری میکردم ،که نترس ،همه چیزتودنیا،زیاده .

    توقعاتم از همسرم راهم برداشتم .

    استادمیگفت شمانبایدچشم داشتی برای رزق وروزی ازهمسرتون داشته باشید. باید همه چیزرامستقیم ازخداوندبخاهید.همسرشمامیتونه فقط دستی ازدستان خداوندباشه .

    خلاصه اینکه تواین دوره ،پی به عظمت وقدرت خداوندبردم که همه کاره ی جهان هستی خداونده.

    ونیازی نیس هیچ وقت ازچیزی یاکسی برای موضوعی ،بترسیم تاوقتی که ایمان به قدرت خداوندداریم .

    فقط کافیه خودمونو،توفرکانس ومدارخوب نگه داریم تا جهان به مابهترینهارابده .

    شرک به خدا،نمیدونستم چیه وتواین دوره متوجه شدم که هرجا به هر دلیلی التماس کسی میکنیم ونگاهم اینه که کسی مشکل ماراحل می‌کنه وکمک حال ماس ،ینی داریم شرک می ورزیم .

    یادگرفتم توهرشرایط وموقعیت فقط ازخدادرخاست کمک داشته باشم تاخودش منوبه هرجایی که میخادهدایت کنه .وکمک دیگران را،ازطرف خداوندبدونم .

    توهیچ مشکلی ،ازهیچ کسی ،حتی کله گنده ها،مثل قاضی وغیره نترسم .

    من دیگه سرکسب وکارهمسرم ،دخالتی نمیکنم وهیچ پرسشی ازش نمی کنم .

    حوادث وحواشی اقتصادومملکت وغیره را،جزعه عدم فراوانی ندونم .

    باورداشته باشم که همه چیزحتی توشرایط بداقتصادومملکت ،برای من ثروت وفراوانی ، وجود داره .وهیچ عامل بیرونی باعث کمبودی نمیشه مگر اینکه من باورداشته باشم .که خداروشکرمابه هیچ وجه دیگه این باورهای مخرب رانداریم .

    باوردارم که هیچ عامل بیرونی نمیتونه باعث کمی چیزی بشه .فراوانی همیشه بوده وهس .

    پیشرفت ورشدوگسترش جهان عامل یقین پیداکردن ،این باوره.

    پس همه چیزدراین جهان هست وزیادم هست .

    همه چی بستگی به ذهن ورودیهای ذهن ماداره.

    مااین وروردیهاراکنترل میکنیم ،تاثروت راجذب کنیم .

    تواین دوره متوجه شدم ،خدای من عدالت رادرجهان رعایت کرده .

    اینکه کسی فقیروبیچارس ،باورمحدودکننده ی

    خودشه .

    خداوندبرای همه به یکسان همه چیزراخواسته ،ولی اینکه یه نفرثروتمندمیشه ودیگری درفقربه سرمیبره،نشات گرفته از باورهای خودشه .

    خداونددراین جهان بسترهمه چیزراآماده کرده .این ماهستیم که انتخاب میکنیم وباورداریم که هست یا نیست .

    پس من انتخاب کردم هست وزیادم هست ،پس باتوجه به باورهام ازنعمتهای بیشتری استفاده میکنم.

    ینی هرچقدباورهات قویترباشه به همون نسبت فراوانی های بیشتری می بینی ونصیبت میشه .

    درواقع ماباذهن خودمون ،همه چیوخلق میکنیم.

    یادگرفتم ازهیچ تضادی نهراسم وباقانون تکامل پیش برم .

    خلاصه این قدرت بازوی مانیس که ثروت میسازه بلکه ذهن ماس.

    پس وقت گذاشتن برای تغییرباورها،بیشترین فعالیت ممکنه برای بدست اووردن ثروته .

    ارزش لیاقت رابایدتوخودت ببینی ،تاباورهات هم قویتربشن .

    من خودمولایق بهترینها می‌دونم ،پس باهمین باورپیش میرم تابدستش بیارم .

    تجسم کردن خواسته ها راازاستادیادگرفتم.

    زیادخواستن وداشتن هدفهای بزرگ‌ راهم همین طور.

    بله این دوره هم خیلی آگاهی های منو زیادکرد.

    الان هنوز به جایگاه هایی که میخام نرسیدم ولی نسبت به قبل خیلی فرق کردیم ودرآمدهمسرم خیلی بیشترشده .استاداز۳برابرافزایش درآمدشروع کردن تاصدبرابرووبعدخیلی بالاترازاین رقم ها.

    وماهم طبق همین قانون باروند تکاملی ،فعلاده برابر کردیم .

    من مطمئنم که بیشتروفراترازاین چیزامیشه .

    حتمن توسالهای بعدازپیشرفتهامون ،مینویسم .

    دوره ی بعدی ۱۲قدم بود که خریدکردن که فقط خودم گوش کردم.

    اولین قدم چکاب فرکانسی بود که توشرایط وموقعیت ورفتارهاوباورهای همون موقعیتوبنویسی ودرپایان قدم ینی قدم ۱۲خودتوباقدم اول مقایسه کنی وپیشرفتها ورشدتکاملی خودتو،ببینی .

    منم اینکاروکردم .وقدم آخرشاهدتغییرات شگرفی ازخودم وموقعیتم شدم .

    خوبی این قدم این بود که آروم آروم وهردفه روی ، یه موضوعی کارمیکردی .

    وپله به پله قدم برمیداشتی.

    توهرقدم، دقت وتمرکزت رویه موضوعی می‌رفت .

    تمرین ستاره قطبی هم که برنامه ریزی روزانه درابتداوشروع روزبود،وشب قبل خاب ،مروری به انجام برنامه هات .این برنامه باعث میشد،هرروزباهدف وباانگیزه باشی و به کارای عقب افتادت هم برسی.

    قدرت تجسم راتواین دوره یادگرفتم .

    قدرت کلام راهم همین طور که چقدکلام ماتاثیرگذاره توخلق اتفاقات زندگیمون .

    اینکه ازصحبتهای منفی حذرکنی و همیشه درموردزیبایی هاصحبت کنی .

    تغییرباورهاواعتقادات غلطمون .

    کارکردن روی باورفراوانی .

    توجه وتمرکزروی زیبایی .

    دیدن الگوهای درست .وتحسین کردن اونها.

    حس حسادت نداشتن به کسی .واتفاقاتحسین وتعریف از داشته های دیگران .

    کنترل ذهن .ورودیهای ذهن.شکستن مقاومتها.

    روبروشدن باتضادها وتودل ترسهارفتن .

    نگه داشتن احساس خوب وخلق اتفاقات خوب .

    اعتمادداشتن به جهان وخدای خداوند.

    نداشتن احساس گناه .وبخشیدن خودت.اینکه خداوندبخشنده است.

    لذت بردن به خاطرهرآنچه که داری وسپاسگزاری فراوان به خاطر داشته هات .

    داشتن روابط خوب .

    تمرکزداشتن فقط روی خودت ولاغیر.

    اینکه به هرچیزی ازجنس خودش توجه کنید،ازهمون جنس اتفاق رابرای خودتون خلق میکنید.

    اگه به چیزهای ناراحت کننده توجه داریدازهمون جنس برای خودتون خلق میکنید .مثلن ،اگه به بیماری توجه دارید،بیشتربیمارمیشید.

    هرچقدبه خداوندایمان داشته باشید،به همون اندازه الهامات خداوندراخواهید شنید.

    دعاکردن برای هیچکس کاری از پیش نمی بره فقط فرکانس مثبت به خودت برمیگرده.

    ونفرین کردن

    کلامیه که خودت ازجهان درخواست میکنی وهیچ اثری روی دیگران نداره .وفقط تورو،توحس بدنگه میداره.

    درموردباورهای غلط نسبت به فرزندانمون که مامسئول اونهانیستیم واونهاخودشون مسئول خودشونن.

    درموردباورسلامتی ودرمان هربیماری توسط افکاروذهن خودمون .

    اینکه به هرچیزی توجه می کنید،همون چیزرابه زندگی خودتون دعوت میکنید.

    اینکه عامل همه ی ترسهای ما،شرک به خداس .

    توحیدینی ایمان واقعی داشتن به خداوند.

    ینی تسلیم شدن دربرابر،هرآنچه اتفاق می افتد.

    قانون تکامل وپرهیزازعجله .

    داشتن ثروت تورابه چ مراحل وچ درکهایی میرسونه وبودن درفقرچقدتوروازهمه چیزمحروم‌میکنه .

    اینکه ثروتمندباشی بیشتربه دیگران خدمت رسانی میکنی وباعث گسترش جهان میشی .

    باهدایت خداپیش رفتن .هدایت بطلبیدتامعجزات راببینید.

    ایمان داشتن به عدالت خداوند.

    باوراینکه خداوندوقوانین ،کیهان سرگرم کارن ،تاثروت وبرکت بیشتری نصیب توبشه .به شرط اینکه توباورش داشته باشی،سمتت میاد.

    آگاهانه جهت دادن به ذهن .

    اینکه جهان سرشارازمردمان خوب ونازنین هستش .

    باوراینکه تویک نابغه ای .

    باورسلامتی .

    معنی ومفهوم سوره ی توحید.

    اینکه معرکه بود.تاحالاازهیچ کس انقدقشنگ معنی این سوره را،نشنیده بودم .

    رفتن تودل ترسهات .ینی مواجه شدن با اونها.

    احساس رضایت ازخودت ،باورخودت به توانمندی‌هات .

    باتقلیدازکسی ،دنباله رومسیرکسی نباشید.خودتون تجربه کنیدوبعدانتخاب کنید.

    رو،پاشنه های آشیل خودتون کارکنید.

    هرروزتمرین کنیدتابهترازدیروزباشید.

    اینکه چکارکنیدازروزتون ،لذت کافی ببرید.

    کلماتی مثل چی میشد ،فلان اتفاق بیفته !چی میشدمنم همچین رابطه ای داشتم،چی میشدمنم پولداربودم،چی میشدمنم سلامت بودم را،بکارنبرید.همیشه سوالاتی ازخودتون بپرسید که جوابش باعث حرکت شمابشه .

    مثلن ،بگیدچکارکنم که فلان اتفاق بیفته؟ .چکارکنم که روابط خوبی تجربه کنم ؟.چکارکنم همیشه سلامت باشم .؟چکارکنم فلان کاررا،شروع کنم که درآمدبالایی داشته باشه؟

    درواقع استادگفتن ،سوالاتی که شماراضعیف کنه سوالاتی که شمارابه احساس بدببره ،ازخودتون نپرسید .

    سوالاتی قوی که احساس خوب بهتون بده راازخودتون بپرسید.

    درموردانفاق صحبت کردن .

    ازبحثهای سیاسی و اقتصادی وبیماری،پرهیزکردن.

    خلاصه که این قدم بی نهایت در همه ی زمینه ها،باعث تغییرهرفردی ،میشه .

    واینکه تواین ۱۲قدم ودرهرقدم استادهمه ی این مباحث بااستدلالهایی ازکتاب آسمانی ینی،قرآن ،آموزش داده شدن که خیلی بیشتربه دل می شست وباورهاویقینت راقویترمیکرد .

    هرچی از کارکردن این قدم بگم ،کم گفتم واقعن عالی ولذت بخش بود.واردهرقدمی که می‌شدی ،هیجان قدم بعدی راداشتی که ببینی استادراجع به چ موضوعی میخادصحبت کنه و موضوعات قرآنی اون مباحث چین!

    فقط اینکه این دوره ها رابه خصوص ۱۲قدم رافک کنم بایدبیش از۵ بارگوش بدی تاملکه ی ذهنت بشن وبتونی عملکرد داشته باشی .

    هرچقدبیشترتکرار،کنی بیشترمیتونی روی خودت کارکنی .وتغییروتحولات خودتو،ببینی .

    این دوره خیلی شیرین و جذاب بود.میدونم‌که خیلی احتیاج دارم که بیشترگوش بدم .

    تواین دوره هم خیلی تغییرکردم ولی خیلی هم جای کار دارم .

    ازاستادبه خاطرزحمتهایی که کشیدن سپاسگزاری میکنم .

    به امید روزی هستم که بانتایجهای توپ بیام .

    من تمام سعیم رابرای تغییراتم میکنم .

    استادجونم ممنون وسپاسگزارازوجودت وحضورت .

    عاشقتم عزیزم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1842 روز

    به نام مهربان پروردگار باسخاوتِ هدایت گرم

    از چه دوره های استفاده کردم: فایل های دانلودی ،دوره روانشناسی ثروت یک ودو،دوره کسب وکار،دوره صلح باخود ،دوره قانون سلامتی،وکتابهای استاد

    چه نتایجی داشته:ادامه تحصیل دادم،بادست خالی شروع کردم به برگزاری سمینار،اعتمادبنفسم بیشترشده،اجراهای پیاپی تو شرکتهای بزرگ وسازمانهای بزرگ داشتم،دفترمو باتمام امکانات زدم،وسایل خونه رو عوض کردم،ماشین خریدیم،کلاسهای مختلف پسرمو ثبت نام کردم ،مسافرتهای زیادی رفتم ،مدارک زیادی وبین المللی گرفتم،درآمدم چندبرابر بالاتر رفته،درتمام دوران بیماری همه گیر در سلامتی کامل بودم وهستم،به خواسته های زیادی که مربوط به مالی بود رسیدم،جوانتر وزیباتر و خوش اندام تر شدم،قوانین جهان هستی رو شناختم وچرخ زندگیم بسیار زیباتر و روانتر داره می‌چرخه ورفاه رو دارم برای اولین بار دارم تو زندگیم تجربه میکنم

    مهمترین تغییر در شخصیتم چی بوده؟؟واقعا شخصیتم دراین باره بسیار تغییر کرده و نمونه های بسیاری براش دارم

    وبابت این موضوع بسیار ازخودم راضیم من مدت زمان بیشتری در حس خوب هستم و دربرخورد باناخواسته ها یادگرفتم چطور ذهنمو کنترل کنم و کانون توجهمو رو جنبه های مثبت بذارم،تابخاطر این احساس خوب اتفاق خوب برام بیوفته ،این موضوع انققققققدر برام بزرگ و جای شکر داره که تمام زندگیمو تحت شعاع قرارداده

    احساس بالارفتن اعتمادبنفس میکنم،چون هرچیزی دیگه نمیتونه براحتی منو بهم بریزه ،احساس میکنم خیلی قوی هستم که میتونم تو برخورد باتضادهای حتی بزرگ ،ذهنمو کنترل کنم و حالمو خوب نگه دارم💪

    می‌دونم که پشتوانش باورهای قدرتمند کنندس،و باورها بخاطر ورودی هام شکل میگیره پس ورودی های درستی دارم چون هرروز حتما دوسه ساعت تو سایتم و دارم ورودی بکرو بینظیر میگیرم

    استاد چقدر عالی توضیح دادین که مایی که درمسیریم و داریم رو خودمون کارمیکنیم ،حتما به نتایجی میرسیم اما چون داشته هامون برامون عادی میشه ،بی انگیزه میشیم ویادمون می‌ره که چیارو وارد تجربه های زندگیمون کردیم

    منم چندی قبل دراین دام افتاده بودم ،احساس میکردم تغییرخاصی نکردم اما خداروشکر هدایت شدم به گوش کردن هرروزه ی این گفتگو ها،که انصافا تاثیر بسیار زیادی روم داشت ،حال دلمو خیلی بهتر کرد ،باورهام بسیار قوی ترشدن ،با نوشتن دیدگاه هام یادم اومد که من چه نتایج های بزرگ و موثری گرفتم اما چون برام عادی شده دیگه نمیبینمشون وتحسین نمیکنم ،ودلیل بی انگیزه شدنم همین ناسپاسی ها و عادی شدن هاست

    دوباره با تعهد ازسر گرفتم و قوی تر ادامه دادم وحالا می‌دونم بااستمرار حتما باز نتایج فوق‌العاده ای خلق میکنم

    و همه اینا این نوید رو بمن میده که ،بله 👌مسیرم درسته وخداروشکر دارم لذت میبرم و کیف میکنم که این مسیر تکاملی وتوحیدی رو دارم طی میکنم

    عاشقتونم

    عشق برای همه ی بچه های سرزمین عباسمنش ❤️❤️💚💚💚💚💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    Fateme گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    سلام استاد عزیزم این فایل شما منو وادار کرد به فکر کردن که من چه تغییراتی کردم ..

    من مثل حضرت ابراهیم اول خودم میخواستم راه موفقیت رو پیدا کنم و زمانی که به هر دری زدم و نشد گفتم من نمیدونم تسلیم و از خود خداوند خواستم که هدایتم کنه و با فایل حزن در قران با شما آشنا شدم و شروع کردم به گوش دادن به فایلهای رایگانتون و لذت میبردم تو همون شرایط یعنی استارت راه بودم که همسرم فوت کرد و من ترس و استرس تمام وجودمو فرا گرفت چون فکر کردم قراره زندگیم بهتر بشه شما همیشه امید میدادین ولی ….. بعدش ایمانم رو داشتم از دست میدادم چون فکر میکردم هیییچ کنترلی روی زندگیم ندارم ولی از اونجایی که دوست داشتم قران رو درک کنم و تو فرکانس یأس و ناامیدی بودم ادامه دادم ادامه دادم و روز به روز حالم بهتر شد بعد فهمیدم که مرگ به معنای نیستی نیست به معنای تولد دوباره است فهمیدم من خالق زندگیه خودم هستم فهمیدم که الخیر و ما فی ما وقع یعنی چی و به آرامش رسیدم ظرف مدت ۶ماه با خودم به صلح رسیدم!!

    بعدش یهو معجزه شکل گرفت فهمیدم باید از وابستگی ها رها بشم فهمیدم این جدایی باعث رشد منه فهمیدم باید از تنهاییهام لذت ببرم و هرچقدر بیشتر میگذشت میفهمیدم که خودم رو دوست داشته باشم‌ فهمیدم باید قوی باشم و مستقل باشم ضعیف باشم زیر چرخ جهان له میشم ..

    الان به حال خوبی رسیدم که همین احساس برام خیلی ارزشمنده از تنهاییهام لذت میبرم همش فایلهای شمارو تو تنهاییم گوش میکنم و همون موقع ها که حالم خوبه خدا باهام حرف میزنه قبلا خیلی زود عصبی میشدم و بچه ام رو میزدم فکر میکردم کار درستیه و تربیت میشه ولی بعد که دید یه شب که میکائیل تو فرودگاه خواب مونده بود و شما نمیتونستین پیداش کنید و نزدیک بود از سفر جا بمونین اصلا شما عصبانی نشدین در حالی که اگه من بودم از عصبانیت منفجر میشدم و شاید سکته رو میزدم 😅😅 و اونجا فهمیدم در هییچچ شرایطی نباید حالم بد بشه و نسبت به قبلم خییلی بهتر شدم و تازه فهمیدم آدم شخصیتش باید عوض بشه یعنی چی..

    از نظر مالی هم شکر خدا حقوقم با گوش دادن با فایلهای رایگانتون نزدیک به ۳برابر شده و به راحتی میتونم محصولاتتون رو خریداری کنم بدون اینکه بخوام پس انداز کنم و به خودم فشار بیارم.‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: