گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط - صفحه 9

192 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 593 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و خانواده ی خوبم

    این فایل نشان امروزم بود و چقدر به موقع بود

    دقیقا میخواستم بنویسم که با شکر گزاری و دیدن داشته هام و تغییر افکار غالبم به چه ارامشی رسیدم

    ارامشی که زمانی ارزوم بود و اونو تو هیچی پیدا نکردم

    نگو جای دوری نبوده

    من مقاومت داشتم و ایمانم ضعیف بوده

    استاد من بارها تو کامنتام نوشتم که نتایجی که از فایل ها ی ارزشمندتون گرفتم خیلی زیاد بوده

    راستش اوایل که میخواستم شکر گزاری کنم خیلی برام سخت بود

    نجواها اجازه نمیداد که بنویسم و من با بدترین شرایط روحی و روابط شروع کردم کم کم و خیلی ریز به ریز شرایطم تغییر کرد و من یاد گرفتم اصلا نوشتن چیه

    چه جوری باید بنویسم

    تا اینکه من خدا رو در وجودم پیدا کردم و ایمان قوی شد

    البته هنوز خیلی کار داره تا به حدی که خودم دوست دارم برسه

    من هم با دیدن داشته هام هر روز بیشتر شاهد معجزات خداوند شدم

    افکار غالب من تغییر کرد و من روزها فقط به چیزهایی که میخواستم توجه میکردم و احساسم و خوب نگه می داشتم

    و شکر گزاری میکردم و مینوشتم و مینویسم

    ورودی های اضافه تا حدودی حذف شد

    نتایجی که دیدم باورکردنی نبود برام

    استاد من بادیدن بهشت شما و توجه به زیبایی های پرادایس زیبا

    علاوه بر زیباتر شدن روابطم با همسرم ، همسری که دو سال باهم هیچ مسافرتی نرفته بودیم ازم خواست که به مسافرت بریم

    استاد دقیقه جایی رفتیم شبیه پرادایس شما با همون دریاچه با همون کلبه چوبی

    خدای من باورکردنی نبود این هدایت

    چون من خیلی دوست داشتم یه همچین جایی باشم

    خیلی جالبه من اصلا از همسرم درخواست نکرده بودم

    خدا چقدر قشنگ به خواسته های ما جواب میده وقتی به قانون عمل میکنی

    امروز هم از کنار دریای زیبا ، با دیدن زیبایی ها و ارامش بینظیر دریا دارم براتون مینویسم و میگم

    استاد بی نهایت خوشحالم که دارمتون

    بی نهایت سپاسگزارم که راه درست و نشانم دادین

    من هر روز شکرگزارم برای داشتن این سایت و این خیلی برام جالب بود که

    سفری که بعد از اشنا شدن با شما امدم

    همه چی فرق میکرد

    ما به بهترین مکانها هدایت میشدیم

    زیباییها رو بیشتر تحسین میکنم و میبینم

    و اینکه با اینکه توسفرم ولی یک روز هم نمیتونم به سایت سر نزنم انگار یه چیزی کم دارم و حتما باید صداتونو بشنوم و قانون و به خودم یاد اوری کنم

    نکات مثبتی که هیچ وقت نمیدیدم یا خیلی توجه نمیکردم الان بارها سپاسگزار خداوندم

    حتی کوچکترین ها

    خدایا شکرت و بی نهایت سپاسگزارم که هر روز بیشتر هدایتم میکنی

    خدایا شکرت برای داشتن استاد خوبم

    خدایا شکرت برای شنیدن صدای دریا

    خدایا شکرت برای ارامشی که واقعا لذت بخش کرده زندگی و برام

    خدایا شکرت در این سفرهمسرم دیگه مدام تو گوشی نیست و رابطه ای عالی باهم داریم

    خدایا شکرت برای سلامتی که داریم

    خدایا شکرت برای فرزندان خوبی که دارم و در سلامت کامل هستن

    خدایا شکرت برای مکانی عالی که هدایت شدیم

    خدایا بسیار بسیار شکرگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    خدا روشکر که صحبت‌های استاد در تمام فایل‌ها قوانینی است که باید عمل کنیم تا در زندگی استفاده کنیم تا افکار و باورهای ما که جهت می‌دهد به زندگی را رقم می‌زند

    اتفاقات زندگی ما وقتی احساس و افکار غالب ما را در بر می‌گیرد قطعاً نمی‌توانیم اتفاقات خوبی را داشته باشیم در زندگی اگر ورودیی‌های ما مناسب باشد جنس افکار و احساس ما هم بهتر می‌باشد اتفاقات زندگی من توسط افکارم رقم می‌زند چقدر صحبت‌های مهرک عزیز عالی ودرسهای خوبی داشت که پذیرش دوست عزیزم در تمام جنبه‌های زندگی می‌تواند به آن شرایطی که داشت رسیده بود و اینکه با خداوند و خودمون به صلح برسیم مثل سپاسگزاری و تمام چیزهایی که داریم برای شکرگزاری در هر شرایطی که هستیم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    صحبت های آقا محرک خیلی تاثیر گذار و انگیزه بخش بود بویژه که وقتی گفت نتایج خودش را از فایلهای رایگان گرفته و بعد از 2 سال استفاده از آنها دوره 12 قدم را شروع کرده خوب کسی مهاجرت می کنه حتما روی باورهای توحیدی خودش خوب کار کرده چون مهاجرت یعنی نشان دادن ایمان ، یعنی توکل ، و غلبه به ترس ، کنترل ورودهای ذهن، وجه مشترک تمام انسانها ی موفق دنیا ، کنترل ورودهای ذهن است یعنی اجازه ندهیم نجوای ذهن فعالیت کنه و این با کنترل ورودهای ذهن امکان پذیر است.

    خلاصه اینکه این فایل کلی درس برای ما داره ، چون ما که تصمیم به تغییر شخصیت گرفتیم بهتره که خیلی تلاش کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و مریم جان

    صحبت استاد درباره به احساس خوب رسیدن را باید هر روز به خودم یاد آور شوم؛

    باید بتوانم در شرایط فعلی به صلح برسم با خودم و با خدای خودمان و سعی کنم به احساس خوب برسم چه طوری؟

    ،و در نهایت در من حس سپاسگزاری ایجاد شود

    انیشتین جمله زیبایی داره میگه که:

    (فقط دو راه برای زندگی کردن وجود دارد،یکی این است که هیچ چیزی معجزه نیست.

    راه دیگر این است که انگار همه چیز معجزه است)

    هر موقع سریال زندگی در بهشت رو میبینم که استاد و مریم جان با چه شوق و ذوقی نگاه به آسمان می‌کنند نگاه به غروب می‌کنند ،درخت ها،پرنده ها،و…..انگار اولین روز هست که اومدن آمریکا انگار اولین بار هست که می‌بینندچنین زیبایی ها را و سپاسگزارند به خودم میگم این جنس از توجه یعنی نعمت ها رو بدیهی و معمولی نبینم!!نگذارم هیچ زیبایی از زیرِ ذره‌بین چشمانم رد شود

    خدایا سپاسگزارم بابت درک این آگاهی ها

    خدایا سپاسگزارم بابت انگشتانم که می‌توانم تایپ کنم و از احساسم بگویم

    خدایا سپاسگزارتم که من را قدم به قدم هدایت میکنی برای رشد یافتنم برای تکاملم

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سامان بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    بنام خداوند هدایتکر رزاق

    حمد و سپاس فراوان رب العالمین فرمانروای جهان هستی..خداوند از رگ گردن نزدیکتر را

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیر مریم بانوی شایسته و هم دوستان عزیزم در سایت

    خدا رو شکر میکنم برای حضور تو این جمع و آگاهی هایی که هر لحظه به من عطا میشه

    خواستم موضوعی رو با دوستان در میون بزارم که شاید خیلی ها متوجهش باشن..این که من وقتی تازه وارد سایت شدم رگباری همه فایلهارو گوش میکردم و راحت از کنارش رد میشدم

    الان که یک سال چند ماه که از عضویتم تو سایت میگذره تازه دارم متوجه میشم چه آگاهی های نابی تو صحبتهای استاد هست..خواستم به دوستانی که تازه عضو سایت شدن بگم ادامه بدید (البته من خودم تازه کارم) و مطمئن باشید زمانی میرسه که با تمام وجود پیام الهی رو دریافت میکند و به راحتی با جهان و خودتون به صلح میرسید

    در آخر تشکر میکنم از خداوند و دستان بیشمارش در این سایت…سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2658 روز

    به‌نام خداوند بخشنده و مهربان

    استاد عزیزم و مریم بانوی قشنگ و خانواده عزیزم سلام

    یادمه این فایل قبلا هم شنیده بودم همین‌تاثیر و رو‌من گذاشته بود

    دنیای کودکی دنیای جالبی هست فارغ از هر گفتگو و‌اتفاقاتی تو افکار و رویاهای خودت و داری

    در کودکی دختری بسیار تجسمی بودم ،اتفاقات دلخواه و تجسم میکردم با خداوند خودم گفت و‌گو‌میکردم و ازش درخاست میکردم

    ورودی ها رو دریافت میکردم و‌خودم طبق ذائقه /نیازهای/خودم پیش میرفتم

    یه جاهایی برای خودنمایی و ارزشمندی از طرف دیگران اشتباهات کودکانه ای هم بود (مثل دعواهای دوستانه،و بت کردن دوستام‌پیش خودم)

    اما همون دوستی های فراوان من و‌پر کرد و‌باعث شد از تنهایی خودم و برای خودم ارزش قائل بشم در این سن جوانی

    من هم‌چنین ورودی هایی داشتم جن و تاریکی ،ترس از درویش و هزار ترس های دیگر

    اما میخام ب خودم بگم ب عنوان یک مادر من خودم چند مرده حلاجم

    خودم گاهی که‌نه بیشتر اوقات تو‌جاده خاکی هستم

    اما هر روز خودم رو‌گذاشتم در صلح بودن با فرزندم اولین الویتم باشه

    برای من دوران کودکی تضادهایی بودن که خاسته ها م و واضح کردن بر ای آینده

    من دختری بسیار هیجانی بودم و هستم

    مثلا اگه یه اهنگی زده بشود اولین نفرم و بعد میگفتم میشد ارامتر برقصم

    تو‌چند فایل قبل استاد گفتن چ در جهت مثبت چ در جهت منفی کنترل کنید

    گفتم افرین

    در‌جهت بد شاید سختتر باشد بیام در جهت مثبت کنترلش کنم

    مثلا شادم از دیدن خاهرزاده هام محکم بغلشون‌نمیگیرم

    دندونام و بهم نمیسابم

    کنترل میکنم خودم را

    مهم عشق من هست ب اونها

    و همین کنترل انفاقات مثبت من و‌حل داد ب سمت کنترل احساسات خشم

    ——–

    wow

    با شکرگذاری،درها باز میشود،تمرکزی روش وایستا

    شکرگذاری که بپذیرمش از قلبم

    این فایل نشانه امروزم بود

    تا پلی کردم آقا گفتن که

    من ادمی سپاسگذار نبودم ،من نعمتهای ریز و درشتی که همه داشتن و منم داشتم اما أما نداشته های من خیلی برام بزگتر بوده از نعمتهای زندگیم

    خداوند هزاران بار از این طریق باهام صحبت کرده و من هم حتما امروز شاملش شدم (هدایت واضح)

    ذهنم میگه نه تو سپاسگذاری أما این قسمت(نشانه امروز) دروغ نمیگه

    حرفه راسته خداونده،هدایت خداست

    من باید سپاسگذارتر باشم

    اگر تو درسی خوب نیستی باید ورودی هارو‌ کنترل کنی،باید هی هر روز با خودت کار کنی تا قوی بشی نمره قبولی بگیری

    حالا ک هی کار میکنی ،شب و روز هم براش غصه بخوری که‌نمیشه بدترش میکنی و 100٪ با اون استرس ها مردود میشی

    خاسته داری خوب با احساس خوب بهش فکر کن ،تو همون زمینه سپاسگذاری کن و ورودی ها و باورهای عالی بده و من هر چقدر بیشتر بخام از خداوند یعنی اینکه‌من‌دارم‌طبیعی زندکی‌میکنم و خداوند هم بهم میدهد ،ب شرط ایمان و‌عمل صالح

    این‌ زندکی طبیعی پاره ای از وجود خداست

    سپاسگذارم از خداوندم ،از دستان بی نظیرش استاد و مریم بانو

    و سپاگسذارم ب خاطر وجود همسر و فرزندم دستان پر مهر خداوند برام

    سپسذارم الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    در قدم اول باید بپذیریم که تمام اتفاقات و شرایط زندگی را خودمان توسط باورهای مان خلق و ایجاد کرده ایم. این باورها حاصل تکرار افکار توسط دیده ها، شنیده ها،و…….است برای بهبود باورها و تغییر در شرایط زندگی باید ورودی های خود را کنترل و به نکات مثبت توجه کنیم. از زمانی که با شما آشنا شدیم و تمرکز خود را فقط بر روی فایلها و سریالهای شما گذاشته ایم و تلویزیون و شبکه های اجتماعی را به صورت کامل حذف کرده ایم افراد منفی به راحتی از زندگی ما حذف شده و اتفاقات ناخواسته در زندگی ما روی نمی دهد. تعدادی از وسایل خانه بعد از سالها خود به خود درست شد و بسیاری از خواسته های کوچک ما محقق شد و کارها برای ما به سادگی پیش می رود. زمان ما در طول روز طولانی شده و بخصوص بعد از دوره سلامتی کارهای بیشتری را انجام می دهیم. فعالیت روزانه ما جهت یافته و خواسته های ما افزایش و انگیزه ما برای تحقق آنها پررنگتر شده است.هزینه های ما فوق العاده کاهش و پس انداز ما افزایش یافته است. به میزانی که بر روی فایلها تمرکز و انرژی و زمان می گذاریم به همان نسبت خداوند ما را به مسیرهای آسانتر و بهتری هدایت می کند. از استاد و خانم شایسته عزیز بسیار بسیار سپاسگذاریم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2700 روز

    سلام به استادم و دوستان گلم و به دوست عزیزمون که انقد زیبا صحبت کردن و‌من بی نهایت تحسینتون کردم که انقد از نظر شخصیت عالی و فوق العاده شدین اونم با فایلهای رایگان واقعا عالی و بی نظیره …

    من چند روزه که دنبال اینم تا در طول روز احساسم بیشتر خوب کنم و هرروز هم دارم تلاش میکنم تا کارهای که بهم احساس خوبی میده رو بیشتر انجام بدم ..حتی امروز صبح باز در مورد همین داشتم با خدا حرف میزدم که عاشق نشانه های خدا هستم و این فایل زیبا رو نشانه امروز من قرار داد..چقد احساس خوبی گرفتم و چقد نکته داشت و واقعا انگیزه گرفتم حتی یه تصمیم و‌تمرینی که برای خودم قرار دادم ،،باید یاد بگیرم هر لحظه سپاسگزار باشم به قول کامنت جواد عزیز حتی بخاطر اون نسیم خنکی که میزنه به صورتت و خوشحال میشی باید سپاسگزار بود …تصمیم گرفتم به اطرافم نگاه کنم و هی سپاسگزار باشم بخاطر هر چیزی که اطرافم هرچیزی وفقط سپاسگزاری رو مختص به نوشتن و تایم صبح نباشه ..هرچند میدونم اوایل سخته ولی بخاطر دوره قانون سلامتی که یکی از نتایج بی نظیرش تمرکز عالی ..این کار الان برام راحتر شده و واقعا تمرکزم خیلی خیلی بهتر شده…

    برای این دوست عزیزم بهترینها رو آرزو میکنم،چون واقعا صحبتهاش بهم انگیزه و انرژی داد که وقتی این دوستمون تونسته پس منم میتونم فقط کافی قدم بردارم و عمل کنم ..

    استاد من عاشقتم که انقد عالی هستی واقعا از ته قلبم دوستون دارم شما نجات دهنده من در زندگی هستین…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    به نام خداوند وهاب

    امشب که بعد از مدتی دوباره اومدم واز این قسمت فوق العاده سایت که:( من رو به سوی نشانه ام هدایت کن) استفاده کردم وگفتم خدایا مثل همیشه خودت منو هدایت کن ودلو سپردم به دست این قسمت از سایت و واااقعا هرسری بیشتر حال میکنم بااین قوانین سابتی که اگه من درمسیر درست باشم لاجرم به بهترین مسیر ها ولذت بخش ترین ها وآسان ترین ها هدایت می شوم وطبق قانون به بهترین نشانه ای که برای شرایط کنونیم لازم بود هدایت شدم وسپاسگذار خداوندم واستاد بی نظیرم که این مسیرو هموار وآسان کردن برام.

    ونکته هایی که هدایت گر من شده توی این فایل اینکه که وقتی ما خواهان تغیر باشیم ومُسر در این مسیر جهان به کمک ما میاد ومارو هدایت می کنه وفرقیم نمیکنه توی چه مسئله ای باشه واجابت می کنه مثل حضور تک تک ما توی این سایت معنوی وبی نظیر عباس منش که همه ما یک جورایی تغیراتی رو یا صورت دادیم از قبل تا به اینجا رسیدیم یا خواهان تغیر در وجودمون همون وجود الهیمون بودیم که هدایت شدیم به این جا تا تغیرات بهترو بزرگ تریو رقم بزنیم در خودمون که تا اینجای کار میشه مسیر تکامل رو دید که خود تغیرات هم تکاملی پیش رفته تا مارو به اینجای کار رسونده وجهان ماروهدایت کرده

    ونتکه بعدی اینه که ما باید خودمون تغیر بکنیم تا شرایط ومحیطمونم تغیر بکنه واین طور نیست که ما همون آدم قبلی با همون افکار ودیدگاه های قبلی باشیم وخواهان نتایج جدید باشیم واین امکان پذیر نیست طبق قانون.چون ما با تغیر خودمون می تونیم دنیای بیرونمون رو تغیر بدیم وبه بهترین ها در همه چیز برسیم. پس ما باید شخصیتمون رو ارتقا بدیم به تمام آن چیزی که استاد توی تمام فایل هاشون راجبش صحبت می کنن و شرایط جدید وعالی با درک وعمل تمام این باورهای درست امکان پذیر میشه نه با یه جمله ویک حرف.پس باید به کلی از ریشه تغیر بدیم خودمون وباورهامونو تا نتایج جدید بگیریم.

    ونکته بعدی واصلی که واقعا این چند روزه خیلی ملموس تر دارم درکش می کنم نسبت به قبل خودم اینه که من باید با همون چیزی که هست باهمون شرایط وامکانات لذت ببرم وکییف کنم تا هدایت بشوم به سمت بهترو بهتر حالا توی هرچیزی که توی زندگی دلم می خواد بهتر بشه واصلا کار من توجه به همین نکات باید باشه وببینم آنچه راکه دارم وسپاسگذارشون باشم.ودید خودمو محدود نکنم فقط به خواسته هایی که میخوام بعدا داشته باشم ولذت ببرم بعدا. واین موضوع رو من قبلا شاید بارها وبار ها از استاد توی فایل ها هاشون شنیدم وفکر کردم راجبش وعملم کرده بودم بهش ولی حالا احساس میکنم دارم بهتر میفهممش بهتر درکش می کنم ومی دونمم بعدادوباره خیلی خیلی بشتراز العانم که اینقدر ذوق دارم میفهممش واین خاصیت جهانه ونتیجه تغیر فرکانس منه که هربار واظح تر وبهتر میفهممش واین بی انتهاس به قول استاد.

    وحالا خدارو شکر خیلی بیشتراز قبل خودم دارم لذت میبرم از زندگیم وهمه چیز داره به طور معجره آسا دست به دست هم میده یا بهتر بگم همزمانی هایی داره رخ میده که حال منو بهترو بهتر داره میکنه واینم گویای قانون احساس خوب=اتفاق خوبه وبازم خداوند رو هزاران مربته شکر گذارم برای این هدایت شدنم به این قسمت از سایت وصحبت های بینظیر استادم راجب قوانین سابت الهی وباز مثل همیشه چراغ راه من شدن برای دریافت نعمت های بیشترو لذت بخش دیگه واز شون بی نهایت سپاس گذارم.

    ودلم می خواد اینو در آخر بگم که کل مسیر همینه واقعا

    لذت بردن ولذت بردن برای لذت بردن های بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    دختر خانواده:

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان

    تغییر شخصیتی ای که در من ایجاد شده چی بوده؟

    شخصیت کاملا منفی و افسرده و به شدت ناامیدی که داشتم اگر 100 درجه زیر صفر بود الان حداقل بالای صفر هستم.

    قبلا شخصیت غمگینی داشتم و به اهنگ ها و سریال های غمگین علاقه نشون میدادم و اینجور ورودی هارو دریافت میکردم‌ و طبق قانون، توی اتفاقات زندگیم هم خلق اش می‌کردم‌.

    اگر مو رو نکته ی منفی در نظر بگیریم، من در همه ی اتفاقات مو رو از ماست می‌کشیدم بیرون.

    و این کار رو به راحتی انجام می‌دادم.

    کلا ذهن نکته سنجی دارم ولی قبلا نکته هایی که پیدا می‌کردم همه منفی بودند.

    در نتیجه ی این نوع تفکر احساسم اغلب اوقات بد بود و بدتر هم می‌شد.

    الان همش آگاهی ها توی پس زمینه ی ذهنم هست و اتفاقی رو اونجوری بد و خانمان سوز نمیدونم، به سمت مثبت زندگی گرایش خیلی بیشتری دارم الان.

    هر کس من رو میبینه میگه چقدر عوض شدی چقدر خوب شدی خداروشکر!

    از نظر جسمی، خیلی راحت مریض می‌شدم و همیشه یه چیزیم بود همیشه بی انرژی بودم. دانشگاه همیشه بهم میگفتن تو چرا انقدر خسته ای مگه شب‌ها نمی‌خوابی؟!

    همیشه هم وقتی می‌رفتم دکتر می‌گفتند از استرسه!

    الان توی سلامت ترین حالت جسمی ام هستم خداروشکر، تضاد هست حال بد هست ولی اصلا مقدارش و عمق اش و تداوم اش قابل مقایسه با خود قبلی ام نیست.

    و الان انرژی ام از همیشه ام بیشتره.

    الان اگر حال جسمی ام بد بشه راحت و زود رفع میشه.

    نه مثل قبل که ماه ها کش پیدا می‌کرد.

    همیشه دوست های زیادی داشتم و همیشه ام روشون تاثیر منفی می‌گذاشتم!

    الان دوست های کمی دارم و معمولا بهم میگن تاثیر مثبتی دارم.

    قبلا همش بیرون بودم با دوستام یا حس تنهایی می‌کردم دوست داشتم حداقل دائما باهاشون در تماس باشم.

    الان 30 روز تنهایی توی ویلا شده بمونم و سرم همش گرم خودم و خودم باشه و اصلا احساس تنهایی نمیکنم.

    تماس و پیام کم میدم.

    از نظر مالی همیشه سعی می‌کردم قناعت کنم درحالی که داشتم خساست می‌کردم.

    خیلی باور کمبود داشتم و می‌گفتم پول نیست و باید حواسم باشه همیشه دارم چجوری خرج اش میکنم.

    ولی آخرش پول هام رو خرج هله هوله می‌کردم هرروز و هرروز‌.

    اصلا برام مهم نبود که دارم به جسم ام صدمه میزنم.

    تفریح ام فیلم و سریال با خوراکی بود.

    تفریحات ام هم اینجوری ناسالم بودند.

    لنگ ظهر از خواب بیدار میشدم و اصلا نمی‌دونستم با روزم باید چیکار کنم چون نه هدفی داشتم و نه انگیزه و امید برای داشتن هدف.

    الان صبح ها ذهنم بیدارم میکنه میکنه به امید انجام تمرینات، میگه پاشو بشین راجع به فلان چیز بنویس.

    این اولین سال های عمرم هست که سال ام اسم داره و هدف خاصی داره و هدف سال‌های بعدم رو هم تا حدودی مشخص کردم که دوست دارم روی چه موضوعاتی تمرکز کنم و تمرین کنم.

    من یه چیزی که عاشقش هستم فکر کردن هست‌.

    اگر یه کم سرم شلوغ باشه نتونم با خودم تنها باشم اصلا کلافه میشم.

    قبلا به بطالت وقتم می‌گذشت با دوستای هم سن و سال ام که مثل خودم الاف بودند‌!

    الان دوستای قدیمی یا یه آدم جدید بیاد سمتم ببینم دنبال ترند و مباحثی که توی فضای مجازی 2 روز مد هست و این کافه اون کافه رفتن و پسر بازی و شایعه و چرت و پرت اصلا تعارف ندارم و تصمیم میگیرم دیگه نبینمش و خیلی راحت همین هم میشه.

    میگم ارزش مخ من بیشتر از این حرفاست!

    اصلا آدم های سطحی ای که نمی‌شینند یه کم فکر کنند رو نمیتونم تحمل کنم‌.

    خداروشکر تک و توک پیش میاد بیان سمت ام.

    دوستام کلا از خودم بزرگ تر هستند و صمیمی ترین دوستم از خودم 10 سال بزرگتره، همه میگن این دوستت خیلی فرهیخته است! که واقعا هم هست! خداروشکر.

    جنس غنی از صمیمیت رو باهاش حس میکنم. معمولا وقتم باهاش مفید میگذره، خیلی هم همو نمی‌بینیم، هرروزم حرف نمیزنیم، چون من یه شهر دیگه ام چندین ماه یکبار میاد چند روز پیشم.

    قبلا باور و دیدگاه اصلی ام به زندگی این بود که همینه که هست. تکه کلامم هم خوب که چی بود.

    تمرکزم همیشه روی نداشته هام بود.

    خواسته هام همه شکل حسرت رو برام داشتند چون اصلا توانایی داشتن شون رو در خودم نمی‌دیدم که بخوام تلاش کنم. فکر می‌کردم مال مردم اند این داشته ها و نه من.

    الان میدونم و باور دارم که میشه تغییر کرد، و خداروشکر میدونم چجوری میشه تغییر کرد، و الان خودم رو توی مرحله ی یادگیری و آزمون و خطا میبینم و اعتقاد دارم که توی مسیر رشد کردن هستم.

    الان حتی تکه کلام هام هم مثبت ترند.

    خواسته دارم، هدف دارم، می‌شینم فکر میکنم که چی میخوام، با این باور که میتونم بلاخره بهشون برسم.

    فوق العاده آدم غرغرویی بودم و اصلا هویت من اینجوری شناخته شده بود همه جا.

    درد و دل با دوستان هم که من همیشه عضو فعال بودم.

    قبلا اگر چیزی رو حتما لازم داشتم می‌خریدمش، اونم کلی فکر می‌کردم و سعی می‌کردم قیمت مناسب ترش رو پیدا کنم.

    الان به چشم تمرین به خرید کردن نگاه میکنم، آگاهانه سعی میکنم حتی اگر چیزی رو لازم ندارم ولی خوشم اومده بخرم و به خودم و وقتم احترام بذارم و سر اختلاف قیمت خودم رو اذیت نکنم.

    توی پس زمینه ی فکرم همش دارم این تمرینات رو انجام میدم‌.

    خیلی وقته که دیگه مجلس درد و دل برام پیش نمیاد و کسی برام درد و دل نمیکنه از وقتی که من این عادت رو از سر خودم انداختم.

    الان غر میزنم سریع بعدش پشیمون میشم که چه کار زشتی کردم.

    قبلا گاهی انقدر افسرده میشدم که یه مدت روزی 18 ساعت یا بیشتر می‌خوابیدم.

    گاهی انقدر غمگین میشدم که فقط می‌تونستم دراز بکشم انگار روی تمام اعضای بدنم وزنه هست و نمیتونم تکون بخورم.

    حتی نفس کشیدن سنگین بود گاهی برام.

    خیلی زیاد گریه میکردم.

    الان اصلا آخرین باری که انقدر غمگین شدم رو یادم نمیاد و به هیچ وجه اجازه نمیدم انقدر غمگین بشم و همون اول آگاهانه تغییر حالت میدم.

    به ندرت واقعا گریه میکنم اونم دو قطره میگم بسه پاشو بابا ادا در نیار! بیشترم اشک شوق!

    الان اوج احساسات بد ام ناراحتی از موضوع خاصی هست یا عصبانی میشم یه داد و بیدادی میکنم چند دقیقه بعد هم پشیمون میشم!

    اصلا به چند روز و یک هفته نمی‌کشه ناراحتی ام. و حتی وقتی مثلا در طول یک روز ناراحت هستم هم روزنه های نور رو میبینم و لحظات حال خوب هم دارم توی اون روز. حالم رو به بهتر شدن میره.

    قشنگ میفهمم که دیگه هیچ روزی برام بدِ کامل نیست.

    چون گفتم که توی پس زمینه ی ذهنم آگاهی ها هست و ترس از اینکه دارم ارتعاش منفی میفرستم هست و راستش رو بخوایید خجالت میکشم از خدا که بخوام مثل قبل خودم رو اذیت کنم و میدونم هیچی ارزشش رو نداره.

    فکر میکنم اهرم رنج و لذت زندگی قبلی ام سرجای درست خودش هست چون از روزی که آشنا شدم با مباحث موفقیت، هیچوقت نشده بگم نه این ها همش دروغه و هیچوقت نشده حتی تمایل داشته باشم که به زندگی قبلی ام برگردم.

    اگرم روزای بدی داشتم، می‌دونستم که تقصیر خودمه، با اینکه خب به اشتباه، خودم رو سرزنش میکنم و میگم که این منم که نمیتونم درست از قوانین استفاده کنم ولی هیچوقت یاد ندارم که به قانون شک کرده باشم.

    قبلا خودم رو دوست نداشتم، چون به خودم آسیب میزدم، خواه و ناخواه به جسم ام آسیب میزدم‌.

    الان وضع تغذیه و عادت هام از همیشه بهتره و خیلی خیلی تکاملی تغییر کردم.

    الان خودم رو از همیشه بیشتر دوست دارم.

    از همیشه ام سالم تر دارم زندگی میکنم و رو به سلامتی ام.

    برای خودم چیزهای خوبی میخوام و دارم در خودم احساس لیاقت رو می‌سازم.

    گاهی‌اوقات به یه چیزهایی نه میگم چون اعتقاد دارم لیاقت ام بیشتر از این حرفاست جوری که خودم هم تعجب می‌کنم!

    بقیه ی اوقات هم حواسم هست که عه ببین خودتو تحویل نگرفتی ها هنوز کمه حس لیاقتت.

    بیشترین تغییراتی که من کردم احساسی بوده‌.

    قبلا مشخصا حالم بد بود. الان بیشتر اوقات حالم خوبه یا حداقل بد نیست.

    سوادم بیشتر شده بیشتر کتاب خوندم.

    علایقم بیشتر شده به موضوعات خودشناسی، رشد فردی، سفر و گردش، نوشتن، عکس گرفتن و…

    قبلا علایق ام همون عادت های وقت گذرونی ام بود و کتاب هم خیلی رمان می‌خوندم‌ سالهای پیش.

    الان مباحث تمرکز، عادت، کمال‌گرایی و چیزهای به درد بخور میخونم که روم تاثیر مثبت داره و کاربردی هست برام.

    قبلا سفر میرفتم هم بهم خوش نمی‌گذشت به قول استاد آخرش میگفتم ماشین پنجرررر.. این چه سفری بود، اون همه نکات مثبت اش رو نمی‌دیدم.

    الان خودم برنامه ی سفر و گردش رو می‌چینم اصلا.

    قبلا به زور میرفتم شمال ویلا و می اومدم می‌گفتم ارزشش رو نداره مسیر تکراری آدم رو خسته میکنه.

    از وقتی قانون جذبی شدم خودم شروع کردم تنهایی رفتن و موندن و دعوت کردن دوستام.

    تا کوچیک ترین عادت هام میتونم بگم تغییر کرده مثلا قبلا ته بشقابم یه کم غذا می موند میگفتم نه حیفه الان میگم حیفه که حیفه من مهمم یا غذا؟!

    ورودی های منفی که خیلی چیزها رو فیلتر کردم.

    الان برنامه ای که تماشا میکنم حتما باید خارجی، خنده دار، مستند سفر باشه و خوشحالم کنه وگرنه اصلا شروعش نمی‌کنم.

    آهنگ هام همه شاد.

    فضای مجازی ام هم یه فضایی ساختم میرم گاهی چیزای خنده دار میبینم از دم هم خارجی. آی دی ام رو هم کسی میپرسه راستش رو میگم. میگم دوست دارم خارجی باشه ایرانی توش نباشه!

    دوستان، من چون اتفاقی اونجوری نیفتاد که بگم بمب افتاد توی زندگیم منم از فرداش گفتم دیگه بسه و از فرداش زندگیم 180 درجه تغییر کرد، نه واقعا من همچین تجربه ای نداشتم‌ اصلا.

    خیلی خیلی زیر پوستی و مورچه ای تغییر کردم.

    چرا تضادهای بزرگ داشته ام و می‌تونستم به عنوان فرصت استفاده کنم بگم از فردا فلان بیسار ولی اصلا یادم نمیاد ازین کارا کرده باشم توی زندگیم و اینجور آدمی نیستم و کلا هم روی تعهد داشتن و دیسیپلین داشتن باید کار کنم خیلی زیاد.

    قبلا می‌گفتم خب وسیله رو خریدم و باید استفاده کنم چون اصرافه و باور های کمبود دیگه.

    الان وسایلی که می‌خرم و استفاده میکنم برام مهمه که دوستشون داشته باشم به قول ماری کاندو نویسنده ی جادوی نظم، از خودم میپرسم آیا بهم احساس لذت میده؟ چون دوست دارم که بِده.

    خواب راحت هم، من هرشب خواب میبینم و خواب هام رو یادم میمونه، قبلا کابوس می‌دیدم الان واقعا خیلی وقته کابوس نمی‌بینم.

    قبلا خواب های پریشان اغلب پیش می اومد ببینم.

    الان خیلی کم، آنقدری که فرداش از خواب بیدار شم تعجب می‌کنم و حتما فکرایی که روز قبلش کردم رو بررسی میکنم که تکرارشون نکنم.

    قبلا از خودم متنفر بودم واقعا، یادمه آرزوی فانتزی ام این بود که یک روز به جای یه نفر دیگه زندگی کنم.

    الان به نسبت، خودم رو از همیشه بیشتر دوست دارم.

    اجازه ی خیلی چیزها رو دیگه به خودم و دیگران نمیدم.

    قبلا زمین و زمان رو مقصر می‌دونستم الان اگر مقصر میدونم هم حیا میکنم. تهش میدونم همش خودمم و تمرکزم از همیشه بیشتر روی خودمه.

    این خیلی روی آرامش ام تاثیر داشته.

    قبلا اتفاق به ظاهر نادلخواهی اگر می افتاد هیچی دیگه، میگفتم بیا، دیدی، دیدی گفتم، خدا از من بدش میاد اصلا، خدا داره تنبیه ام میکنه.

    با خدا رابطه ی داغونی داشتم.

    کلا خودم رو در حد بندگی هم حتی نمی‌دونستم، چون هرجور با باورهای دینی می‌سنجیدم جام توی جهنم بود!

    الان با شناخت درستی که استاد دارن ارائه میدن تونستم تا حدی خنثی کنم باور ها رو.

    خیلی حرف میزنم با خدا، ازش خیلی میخوام، تازه دارم میفهمم الهام یعنی چی، هدایت یعنی چی.

    الان میدونم اگر احساس گناه دارم فقط و فقط از طرف خودمه و بس.

    و هیچکس نمیتونه بین من و خدا بیاد و توی رابطه ی من با خدا تعیین تکلیف کنه.

    خانواده ی من چون مذهبی بودند، با قانون جذبی شدن شون خیلی محیط خونه ی ما عوض شد. خیلی زیاد خیلی.

    برای من که دختر هستم و عضوی از این خانواده ام جذب بزرگی حساب میشه.

    قبلا برای رعایت قوانین اسلامی بین ظاهرسازی و بی احترامی گیر کرده بودم و رابطه ام با خانوادم خوب نبود.

    الان اصلا بحث این حرفا نیست چون همه اصل رو فهمیدند چیه، برای رفتارهای جزیی هم همه استقلال‌ و آزادی دارند توی خونه ی ما، همه فکرشون باز شده واقعا.

    قبلا چون دوست داشتم به سبک خودم زندگی کنم و سبک من هنجارشکنی داشت، مجبور میشدم دروغ بگم به خانواده ام و اطرافیان.

    الان خودم هستم. دروغی ندارم بگم.

    و محیط خونه و زندگی من طوری هست که من پذیرفته شده ام، همینطور که هستم.

    کسایی که الان این تضاد و خواسته رو دارند ارزش اش رو می‌فهمند. که چه جذب با ارزشی هست.

    این که یک خانواده در کنار هم روی خودشون کار کنند، اینکه اعضای یک خانواده در کنار هم تغییرات خوب و رشد کنند و با هم هم ارتعاش و هم فرکانس باشند.

    حتی نه اینکه هر کدوم استاد مختلفی داشته باشند بلکه استادشون هم یکی باشه.

    همه چیز پول و جذب های فیزیکی نیست.

    من حال دلم خوب نبود، حتما اون موقع خواسته ام این بوده که حال دلم خوب باشه.

    که نتایج ام هم اینجوری حسی هستند.

    پول هم آدم میخواد که حالش خوب باشه دیگه اونم بهش میرسم.

    با اینکه الان هنوز کار نمیکنم و درآمد ندارم ولی در وضعیت خوبی هستم خداروشکر.

    قبلا همش با آدم های زندگیم یا جر و بحث ام می‌شد یا کدورت پیش می اومد. با دوستام دعوام می‌شد.

    بلاخره به نحوی احساسات بدی مثل خشم و عصبانیت داشتم.

    الان زندگیم خیلی آروم تره.

    خیلی استرس ها اصلا دیگه نیست توی زندگیم.

    چون موقعیت دعوا کردن پیش نمیاد، من متوجه این تغییر نشده بودم، تا چندین ماه پیش که یکی از اقوام بهم پیام داد به قصد جر و بحث.

    سرسری خوندم ولی اصلا چیز خاصی به ذهنم نمی رسید.

    اگر آدم قبلی بودم عمرا اگر تا جواب تک تک حرفاش رو نمی‌دادم ولش می‌کردم، چهارتا اضافه تر هم می‌گفتم که مثلا برنده ی دعوا باشم‌.

    ولی در جواب فقط گفتم باشه و تمام‌. اونم دیگه هیچی نگفت و دیگه اگر پیام بده هم جوابش رو نمیدم‌.

    اون لحظه از این همه تغییری که کردم ذهنم خیلی مشغول شد.

    فهمیدم که باید حواسم باشه در موقعیت های جدید  واکنش خودم رو با قبل مقایسه کنم.

    قبلا به اصراف و ضرورت حروم نکردن خیلی اعتقاد داشتم، حتی بابت آبی که توی حموم می‌ریختم و شیر رو نمی‌بستم هم عذاب وجدان می‌گرفتم. الان خیلی کمتر شده.

    قبلا چشمم به روی زیبایی های طبیعت حتی بسته بود، الان در نزدیک ترین حالت به طبیعت زندگی میکنم و دورم پر از زیباییه.

    همیشه به خانوادم میگم با اون روحیات قبلی مون اگر قانون جذبی نمی‌شدیم این موج پندمیک و بسته شدن کسب و کارها زندگی مون رو خیلی بهم می‌ریخت.

    ولی تاثیرات منفی ای من خداییش حس نکردم، در مقایسه با دیگران.

    فکر هم نمیکنم گرفته باشم اش، واکسن هم نزدم.

    پیشنهادم به شما اینه که مثل این مثال، اتفاقاتی که نیفتاد رو هم لحاظ کنید.

    اتفاقایی که با قانون جذبی شدن مون از افتادن شون جلوگیری کردیم رو شاید نتونیم هیچوقت بفهمیم چی ها بودند ولی میشه حدس زد، اگر هنوز همون آدم قبلی بودم الان کجا می بودم؟

    مثلا اگر فلان تضاد رو با کمک این آگاهی ها هنوز حل نکرده بودم چی میشد؟

    این موارد رو هم به عنوان نتیجه در نظر بگیریم به نظرم.

    ذهن من هم مثل دوستان هی ازم می‌پرسه پس پولی چی؟ رسالت چی؟ کار چی؟ نتایج بزرگ تر چی؟

    این متن رو هم برای همین نوشتم و هر بار این نجواها میان، این تغییرات ام رو میخونم.

    و هر بار بهش اضافه میکنم چون خیلی تغییرات دیگه ای هم کردم.

    خداروشکر

    (30 مهر 1401 نوشته بودم!)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      Kazemi NEDA گفته:
      مدت عضویت: 2847 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقد خوشحالم کامنتتو خوندم لذت بردم از این همه تغییر

      واقعا این سایت ادم و دگرگون میکنه چون سایت معمولی نیست سایته خداییه صاحبش خداست

      این همه تغییر شک ندارم شب وروزپیش بهترین مشاورها روانشناساهم میرفتی نمیتونستی به ییک کدوم از این حال خوبا ک اشاره کردی میرسیدی

      چقددد خوبه ادم اینجاست و نتیجه دوستاشووو میخونه چقد دوست دارم یه روز ببینمت و ساعتها با هم از فرکانس خوبت باهام حرف یزنی و من لذت ببرم الان ساعتهاس دارم کامنتو میخونم ب حدی جذبش شدم حتی جنگل رفتتمو کنسل کردم گفتم قراره برم جنگل حالم خوب شه ولی با این کامنت حالم داره خوبترمیشه والان انقد سر حال شدم الان دلم میخاد برم بیرون لب دریا لب رودخونه تنهایی خلوت کنم مثل خودت فک کنم لذت ببرم

      وقتی گفتی شمال میای گفتم خدای من منم ک شمالم منم هدایت شدم ب شمال چقد خوبه یه روز ببنمتتتت …مرسی عزیزم موفقتر باشی هرروز ارامترشیم ….ممنون واسه کامنتت با لذت با عشق با تمرکز کامنتتو خوندم …ب امید دیدن تک تک دوستای عباسمنشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: