نکته مهم:
این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.
مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- آسان شدن چرخ زندگی؛
- رزقی که خودش به دنبال شما می آید؛
- حل معضل “حرف مردم”
- شناخت نشتی های انرژی و استفاده سازنده از آنها؛
- رابطه احساس لیاقت درونی با “مهم ندانستن حرف مردم”؛
- آنچه برای خودت می پسندی، برای دیگران نیز بپسند؛
- نگاه ملا نقطه ای به قوانین، فرد را از مسیر هماهنگ با قانون خارج می کند؛
منابع بیشتر
این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse است.
آدرس clubhouse استاد عباس منش:
https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 47 | خساست در خرج کانون توجه20MB22 دقیقه
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلان استاد عزیزم
سلام خانواده ی دوست داشتنی من …
ای جان دلم …
واقعا چه خدای هدایتگری داریم ….
عاشقتونم …
من با پاسخ کامنت یکی از دوستان به این صفحه هدایت شدم …
و چه زیبا هر روز خداوند بهم میگه
نمایشگر اینکه چقدر داریم روی خودمون کار کنیم …چقدر نظر بقیه برامون مهمه ؟
ما مسیر رو شکل زندگیمون رو مشخص میکنیم ….و کار خودمون رو میکنیم ….
واقعا واقعاااا
توی ایران چقدر دنبال راضی کردن بودیم …
مخصوصا درباره ی من …
….
عزیزم تمرکز …
عزیزم متمرکز بودن …
عزیزم گوش بده به هدایت و حرف من …
حذف کن تمام چرت و پرت های دور و برت رو تا توی اون حوضه هدایت های منو بگیری …
عاشقتونم …
یه معیار سنج برای رفتار ها که آقا این رفتاری که دارم انجام میدم اگر یه نفر دیگه هم انجام بده من اذیت میشم یا نه ؟
…….
خودمون خودمون رو زیبا ببینیم….
…….
یه تعادل باید باشه
عاشقتونم …مرسی برای این فایل …
ممنونم …
در پناه لله یکتا باشید
به نام خدای زیباترین هدایت ها که هرچه دارم از اوست
سلام به خواهر خوبم فاطمه …
چقدر زیبا درباره ی این خدا میگفتی که چه به زیبایی تورا و ما را هدایت میکنه ….
ممنونم که اینگونه گفتی ….
منم خیلی وقته دوست دارم شرایط مالی ام خوب بشه تا دوره ی دوازده قدم رو شروع کنم … و این کامنت رو هدایتی دیدم که به زودی در همین چند روزه قراره بهترین اتفاق زندگیم بیوفته …و من بتونم این دوره رو بخرم …
ممنونم برای کامنت زیبایت …
امیدوارم هرکجا که هستتی شاد باشی
و بهترین اتفاقات مالی برات اتفاق بیوفته
منتظر نتایج عالی ات هستم
به نام خدای زیباترین حرف ها که هرچه دارم از اوست
سلام به ماریای عزیزم
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت مخصوصا اون قسمنت که گفتی
موضوع دیگری هم وجود داره و اونم اینکه اگر جایی داری انرژی میذاری وکلی ذهنت مشغوله تا نظر دیگران برات مهم نباشه اونجا جاییکه که باید دست از مقاومت برداری و یه سرو سامانی به اون موضوع بدی ،تا جلو نشتی انرژی تو بگیری
عالی بود
به خودم گفتم کجا داری چیکار میکنی ….انرزیتو برای چی داری هدر میدی ….
حتی در این مورد که یکم خوب فکر کردم تصمیم گرفتم یه کرم رنگی برای صورتم سفارش بدم … تا اینقدر نخوام دم به دقیقه انرژی بزارم برم سر اینه و کلی بگم وای چقدر جوشام زیاد شده ….
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت
منتظر نتایج فوق االعاده ات هستم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام برادر رسول
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت …. وقتی داشتی سوال میرپرسیدی ی لحظه به خودم اومدمو گفتم واقعا دوست دارم چی باشم چیکار کنم وقتم انرزیم رو کجا صرف کنم ممنونم که با کامنتت باعث شدی کمی بیشتر درباره چیزایی که می خوام تفکر کنم
منتظر نتایج خوبت هستم
به نام خدای زیبا ترین زیبایی ها که خود، زیبا تر از هرچیز و هرجاست…
و من را به زیبایی خودش خلق کرد …
و هرچه دارم از اوست …
سلام داداش رضا …
چقدر لذت بخش بود وقتی سایت رو سرچ کردم و اومدم داخلش و دیدم نقطه ی آبی بالای اسمم روشن شده …
با تعجب بهش نگاه کردم و چندتا پلک زدم که ببینم واقعا دارم درست میبینم !
آخه خیلی وقته کامنتی نزاشتم …
منی که انتظارش رو نداشتم تا 2 یا 3 ثانیه توی شوک بودم …
بعد با خوشحالی
پریدم …
و زدم روی اسمم …
هنوز باورم نمیشد
گفتم بزار ببینم شاید اخطاری چیزیه …
ولی نه …نقطه روی پاسخ به کامنت من بود …
انگار دنیا رو بهم داده بودند …
من که همینجوری اومده بودم یه سر به سایت بزنم …
الان دل تو دلم نبود
..
دوست داشتم از خوشحالی فریاد بزنم…
سریع نشستم پشت میزم …
یعنی کی برام کامنت گذاشته …
رفتم توی صفحه ی پاسخ ها …
راسش هنوز هم باورم نمیشد …
یکم بالا پایین کردم گفتم حتما کامنت قبلیه …
ولی نه کامنت جدید اومده …
روش کلیک کردم …
.
.
.
ابتدای کامنت نوشته بودی …
حسم گفت برات بنویسم…
.
.
آخ من که دل تو دلم نبود …
رفتم بقیشو بخونم ولی …
یکم که جلو رفتم دیدم باید یه موضوعی رو یاد بگیرم …
پس اول رفتم کامنت خودمو خوندم …
تقریبا …
چهار ماه پیش این کامنت رو نوشته بودم …
و هنوز هم اون مشکلات رو دارم …
سریع تمومش کردم تا کامنت تو رو بخونم …
حالا …
دیگه فهمیدم راجب چی صحبت میکنید…
یک دور کامل کامنتتون رو خوندم
…
اما سیر نشدم
..
اینقدر قشنگ مثال زدین
..
که اصلا من از این رو به اون رو شدم ..
.
.
.
همون موقع این جمله ی استاد اومد توی ذهنم
که گفتن
من هدایت رو مجبور نمیکنم …
…..
.
..
دقیقا کاری که من برعکسش رو میکردم …
نه
من سلامتی رو باید از این استاد بدست بیارم …
رشدم رو باید از خرید دوره های این استاد بدست بیارم …
هی خدا بهم میگفتااااا
من گوش نمیکردم …
بعدم به خدا میگفتم خدایا چرا یه پولی جور نمیکنی که من دوره 12 قدم رو شروع کنم که زندگیم عوض بشه ….
وای
وای …
ببین …برای همین هی درجا میزدم …
البته تا این سوالو میپرسیدم
خدا جوابمو میدادا …
میگفت فعلا کاریت نباشه روی دوره ی خانه تکانی ذهن تمرکز کن …
اولاش هم گوش دادمااا ولی بعد رها کردم …
جوری که نه !
یا دوره ی 12 قدم یا هیچی …
عجب
..
بابا دختر …
تو از کجا میدونی چی خوبه …
برای چی خدا رو مجبور میکنی به میل تو باشه …
اگه هدایت رو سپردی به خدا که خب به اون گوش کن …
اگرم که خودت میدونی چی خوبه خب پس چرا دیگه میپرسی و هدایت می خوای ؟!
…
خندم میگیره …
واقعا در این حددد …
تازههههه
من آدمیم که روی زبونم این بود که
من خدا رو مجبور نمیکنم …
یا نمیگم که من از این راه باید این چیز رو بدست بیارم …
.
.
یه مشت حرف مفت …
چرا ؟
چون این ایمان و حرفی نیست که به عمل آید …
آخ چقدر با این جمله ی ( ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است )حال میکنم …
برادر عزیزم
رضا جان …
ممنونم به خاطر کامنتت …
وقتی داشتم میخوندم…
دیدم وا ویلاااا چقدر این کارو کردم …
هر پولی که برای یه چیز دیگه خرج میشد میگفتم اگه این پولو پس انداز میکردم الان میتونستم دوره ی 12 قدم رو بخرم …
یا یادمه با مادرم رفتیم دکتر پوست و 1ونیم ملیون پول دادیم برای یکسری کرم گیاهی و من با حس خیلی بد …
از همون روز اول
میگفتم ببین …اگه مامان این پولو به من میدادااااا
من میرفتم دورهی 12 قدم رو میخریدم …
جالب اینکه دکتره با اطمینان گفت که پوستت خوب میشه …ولی من گوش ندادم و فقط یکی از اون کرم ها رو امتحان کردم …و خیلی خوب بود ولی با کوچک ترین تاثیر به ظن خودم بد …ترکش کردم …
و حتی اینقدر بهشون حس بد داشتم که یکی دوتاشو هم گم کردم …
خلاصه …
الان یه کرم ضد آفتاب رنگی استفاده میکنم …
از روزی که متوجه شدم دیگه خیلی دارم روی پوستم تمرکز بد میزارم و هر زمان که می خوام پیش یه فرد ارزشمند یا دانشگاهو اینا برم …خیلی از انرژیم صرف این میشه که وای الان قیافم چطوره …گفتم خب بابا اگه با یه کرم یکم محو میشن و خیالمون راحت میکنند که زیاد هم بد نیست و اینقدر اتلاف انرژی ندارن …خب این کارو میکنم …از طرفی برای پوستم هم خوبه …
تازه اینطوری خودم رو هم بیشتر دوست دارمو دیگه خجالت نمیکشم
..
ولی راست میگین …
از امشب از خدای عزیزم برای برطرف کردن این مشکل هدایت می خوام ..
.و سعی میکنم دیگه هدایت رو مجبور نکنم …
ازتون واقعا ممنونم …
از اعماق وجودم ازتون ممنونم
و دوستتون دارم
در پناه لله یکتا باشید