https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/11/abasmanesh-18.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-11-25 05:18:452024-04-27 08:11:13گفتگو با دوستان 48 | “هدایت” و “تسلیم”
213نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
نمیدونم این چندمین باریه که من هدایت میشم به پارک پارادایسی تهران
به پارکی که دقیقا شبیه به خونه پارادایس استاد عباس منش هست
از روز تولدم 27 اسفند 1403 تا به الان 3 خرداد ماه ،چندین بار به این پارک هدایت شدم
در صورتی که 10 ساله تهرانیم و مهاجرت کردیم به اینجا اما من فقط چند بار به این پارک رفته بودم و این حس رو دارم که از اول امسال و از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوند رو خریدم که 27 بهمن 1403 بود ،به طرز عجیب و شگفتی که البته میشه گفت باورهام تغییر کرده که میشه از نتایج به وضوح دیدش
چون من قبلا به اینجور جاها هدایت نمیشدم
الان اصلا نمیدونم چندین بار در دو ماه ، رفتم پارک پارادایسی تهران و یا اینکه باغی رفتم که دقیقا خونه و نهر زیر خونه و درختایی داشت که بازم خیلی خیلی شبیه به خونه استاد عباس منش
اینا یعنی چی ؟ یعنی من دارم در مدار دیدن این جاهای بهشتی قرار میگیرم و خیلی خیلی حس میکنم که مدارم در دیدن زیبایی های بیشتر تغییر کرده
اینکه من این دوماه زیبایی های طبیعت بیشتری رو دیدم و لذت بردم ،خدایا شکرت
امروز من و خواهر زاده ام رفتیم به پارک پارادایس دریاچه و خونه بزرگ تا بعد خواهرم هم بیاد و شب رو هم در پارک بمونیم و چراغانی جدیدش رو ببینیم ، که یه عالمه المان های جدید نصب کرده بودن رو ببینیم و برگردیم
من و خواهر زاده ام که با هم رفتیم ، الان یه لحظه یاد چند ماه پیشم افتادم ،که دائمبا خواهرم جنگ و دعوا داشتیم و یا رفتارهای خواهر و خواهر زاده ام به شدت اذیتم میکرد و دوست نداشتم ببینمشون. اما الان خیلی خیلی راحت و خیلی صمیمیت. احترام و دوست داشتنمون نسبت به هم بیشتر شده
در چکاپفرکانسی دوره 12 قدم نوشتم که در مورد ارتباطم با خواهرم میخوام تغییر کنم و الان از اول آذر ماه ،7 ماه گذشته و من نه تنها روابطم با خیلیا خوب شده ،حتی خیلی از ترس هامم از بین رفته و تبدیل به توحید در عمل شده
اینکه من یاد گرفتم چجوری احترام بذارم ،اینکه من یاد گرفتم نمیتونم خواهر و یا خواهر زاده ام رو تغییر بدم و تمرکز کردم روی خودم و از اون روزا بود که رابطه من با خواهرم و خواهر زاده ام خیلی عالی شد و تا الان هر روزی که پیش میریم خیلی خیلی با احترام تر میشیم
در اصل رابطه من با خودم اصلاح تر شده که من تونستم ارتباط بگیرم باهاشون
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم
وقتی با خواهر زاده ام رفتیم انقدر دیگه خود به خود هی به زبونم جاری میشه که وای این درختو ببین چقدر زیباست یا یهویی میگم ربّ من سپاسگزارم و ذوق میکنم پیش هر کسی که بودم و جلوی این حس خوب و شادی رو از خودم نمیگیرم و هیچ وقت نشد که مثلا بخوامپیش خواهر و یا خواهر زاده ام آرومبگم این احساسمو و بلند گفتم خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی
و انگار از وقتی که من فقط برای خودم کیف کردم. اونا هم خود به خود دارن زیبایی هارو نشونم میدن ،بدون اینکه من ذره ای بخوام مثل قبل مدام بهشون توضیح بدم که بیاین سپاسگزاری کنیم و یا با هم کار کنیم
در اصل با دیدن سپاسگزاری من اونا خود به خود توجهشون میره به ریز ترین چیز ها
مثلا از وقتی میریم تو مسیر ، خواهر زاده ام میگه خاله ببین درختابرگاشون چجوری تکون میخوره
یا میگه ببین مورچه هارو
یادمه یه بار من و خواهر زاده ام میرفتیم پارک، از لونه مورچه ها که داشتیم نزدیک میشدیم و رد بشیم ،یهویی دیدم و پریدم و پامو جوری گذاشتم که له نشن و اصلا به خواهر زاده ام نگفتم تو هم اینکارو انجام بده
یکم جلو تر که رفتیم بازم این کارو کردم و هیچی بهش نگفتم
سومی رو که این کارو انجام دادم دیدم خواهر زاده ام عین من عمل کرد بدون اینکه من حرفی بهش بزنم
و از اونموقع حتی وقتی من حواسم به زمین و جاهایی که مورچه زیاده نبوده. خواهر زاده ام گفته خاله خاله لونه مورچه بپر و یا میگه مراقب باش
چقدر جذاله این حس و این متمرکز بودن روی خودت
و وقتی تمرکز میذاری روی خودت نیازی نیست هیچ تلاشی برای تغییر دیگران بکنی
من چند ماهیه که هر موقع دیدم یه رفتاری اذیتم میکنه و یا میگم کاش این رفتار رو از هر شخصی که میخوامببینم. ببینم اولین چیزی که میگم به خودم ،اینه که
طیبه تو خودت اول عمل کن و کاری به کار کسی نداشته باش
طیبه اول تو به خودت احترامبذار و ببین دوست داری چجوری بهت احترام بذارن ،خودت هم همون احترامو بذار
طیبه اینکه میخوای یه رفتاریو نبینی ،اول باید خودت یاد بگیری اون رفتارو نشون ندی
مثلا یادمه بی احترامی خواهر زاده ام اذیتم میکرد ،اینکه پا نمیشد وقتی بزرگتر از خودش میومد
اومدم با خودمصحبت کردم و گفتم طیبه تو به کوچیکتر و یا بزرگتر از خودت احترام میذاری؟ به خواهرت و خواهر زاده ات ؟؟؟
وقتی به جواب رسیدم
تصمیمم رو برای تمرین انجام دادم ،انقدر تکرار کردم که دیگه الان تا جایی که سعی و تلاش دارم خیلی با احترامصحبت میکنم و تشکر و قدردانی میکنم و البته اینم میدونم که این خداست که از بی نهایت دستانش به من محبت و احتراممیذاره و من این احترامش رو وقتی دیدمکه خودمتصمیم گرفتمانتخاب کنم این روش تغییر شخصیتم رو
خداروشکر میکنم که هرچی داره پیش میره رابطه بین خواهر و خواهر زاده ام و همه انسان هایی که در اطرافمهستن خوب میشه و روی خداگونه انسان هارو میبینم و به قدری آرام هستن و روی آرامشون رو تجربه میکنم که بی نهایت حس خوبی بهم میده
و این راه بی نهایته و من هر روز باید تمرین کنم و آگاهانه باشه
وقتی میرفتیم ،قدمبه قدمخواهر زاده ام به زیبایی ها توجه میکرد ،باهم صحبت میکردیم و یا من زیبایی میدیدمو یا خواهر زاده ام ،خدایا شکرت
وقتی رسیدیم پارک ،و سمت دریاچه رفتیم ،اردکامونو دیدیم و کلی ماهیای بزرگ دیگه که خیلی خیلی زیبا بودن رو در دریاچه دیدیم و لذت بردیم ،انقدر من به خواهر زاده ام گفتم ببین خونه جدیدمونه خوشت میاد؟که این تکرار سبب شده خواهر زاده ام هی بهم میگه بریم خونه بهشتیمون به اردکا و ماهیامون غذا بدیم
خیلی خیلی لذت بخشه دیدن این تغییرات فوق العاده
ما رفتیم نشستیم رو به روی خونه پارادایسیمون تو پارک و تخم مرغ که برده بودم با چای خوردیم و ساعت که 6 شد دیگه رفتیم بگردیم
وقتی میرفتیم ،خواهر زاده ام گفت خاله بریم سمت تپه ها غلت بزنیم ؟ گفتم باشه و باهم رفتیم یکم برای خواهرم توت چیدیم و نشستیم ،یهویی یه عالمه ابر و باد شدید وزید
تاحالا پارک رو با اون شکل ندیده بودم که باد بوزه و درختاشو به اون شکل زییا ببینم که هرکدومیه جور تکون میخوردن و من و خواهر زاده ام با دیدنشون ذوق میکردیم
مثلا من میگفتم ببین درخت بید چجوری میرقصه با وزش باد و میگفتم بیا ما هم برقصیم مثل درختا و خواهر زاده ام مثل اونا خودشو تکون میداد و میخندیدیم یا اینکه به برگای درخت سپیدار نگاه میکردیم و به رنگای قشنگش توجه میکردیم
و خواهر زاده ام به چمنا اشکاره میکرد که چجوری تکون میخورن و ذوق و حسش فوق العاده بود
یا اینکه میگفتم خدا چقدر عظیمه که ابرارو بدون اینکه بباره به این سرعت حرکت میده
ما دراز کشیدیم و به آسمون نگاه کردیم و یه وقتایی چند تا دونه قطره بارون میومد و ما هم از وزیدن باد لذت میبردیم
تک تک لحظاتی که پارادایس بودیم ،لذت بردیم و کلاغا و پرستو ها و پرنده هایی که در مسیر باد پرواز میکردن رو میدیدیم و با هم صحبت میکردیم
خدایا شکرت
خوشحالم از اینکه رابطه خوبی با خواهر زاده ام دارم و به شدت توجهش میره به زیبایی ها و دقت میکنه
وقتی تو پارک قدم میزدیم یه زاغک دیدیم که هی میرفت سمت گربه و با ترس به سمتش نزدیک میشد تا از چمنا غذا بخوره
وایستادیم و نگاهشون کردیم
زاغک هی به گربه نزدیک میشد و با ترسی که هی پرپر میزد و میترسید اما دوباره بهش نزدیک میشد
با خودمگفتم ببین میدونه ممکنه یهویی حمله کنه و بخورتش و فاصله خیلی کمی داره ،اما داره تلاش میکنه و یه جورایی میخواست با ترسش رو به رو بشه و غذاشو از اون قسمت بخوره ،چون انقدر چمن زیاد و بی نهایت بود که این زاغک فقط میخواست از اونجا غذا بخوره
نمیدونم اما حس میکردم داشت بهم میگفت ترسایی که بازم داری و میترسی رو پیدا کن و باهاشون روبه رو شو
همین که جلو تر رفتیم آب چمنا رو باز کرده بودن و به خواهر زاده ام گفتم میای وایستیم جلو آب ؟؟
بهش گفتم من وقتایی که صبح میرم مترو و آب چمنا باز میشه وایمیستم خیسم میکنه و کیف میکنم بعد میرم
دیدم خوشحال شد و باهمرفتیم و تا زانو خیس شدیمو کلی کیف کردیم
خیلی لذت بخش بود
وقتی کنار تپه دراز کشیده بودیم و هوا کمی طوفانی شد ،3 تا پسر بچه خیلی خیلی زیبا و دوست داشتنی و پاره ای از وجود نورانی خدا اومدن و گفتن آقا پسر میای با ما فوتبال بازی کنی ؟.
خواهر زاده ام رفت و منم از بازیشون کمی فیلمگرفتم و به وزش باد و حرکت درختا نگاه میکردم و به قدری لذت بخش بود که میگفتم چه خونه زیبایی ،چقدر بزرگه ،هر بار تو یه قسمتش داریم کیف میکنیم
خدایا شکرت
خیلی لحظات نابی بود و وقتی خواهرم اومد باهم بازم توت چیدیم و خواهرم هممدام به زیبایی ها توجه میکرد و لذت میبرد و این رو که میدیدم خیلی سپاسگزاری میکردم که حتی خواهرم هم توجهش به زیبایی هاست
خدایا شکرت
وقتی برگشتیم و شب شده بود از المان هایی که چراغاشونو روشن کرده بودن عکس گرفتیم و خیلی لذت بخش بود
تو راه دوباره همون عدد رو نشونه گرفتم از خدا
479
همون عدد 974 که یه موتوری رد شد و تاریخ رو دیدم
از وقتی به این پارک بهشتی میایم و چندین بار هدایت شدم به اینجا این عدد رو بیشتر میبینم
چون مادرم چند روزی شد که رفته خونه خواهرم ،منم دوره قانون سلامتی رو شروع کردم و دیگه شام نمیخورم و هرموقع گرسنه بودم غذا میخورم ،به فکر این بودم که برای داداشم چه غذایی درست کنم ، که یهویی خواهرم گفت از محله مون فلافل گرفتم برای خودمون و گفت برای شام داداش یه فلافل بگیرم ببر و انقدر خوشحال بودم که از خدا تشکر و سپاسگزاری کردم که حواسش بهم بود که شام داداشمم فراهم کرد بدون اینکه من به زحمت بیفتم
من با اینکه کلی راه توی پارک بهشتی 112 هکتاری ،پیاده رفته بودم ،اما وقتی برگشتیم دوباره رفتم و پیاده روی کردم تو محله مون و خیلی خیلی احساس خوبی داشتم
امروزم بی نهایت بهشتی بود و از خدا بابت این همه زیبایی سپاسگزارم که به من عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت عطا میکنه
و از خدا میخوام برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت عطا کنه
سلامی با عشق تقدیم به استادعزیزم، مریم بانوی نازنینم
و همه دوستانم در ادامه اینمسیر توحیدی و
هرلحظه تسلیم خواست خداوند بودن
هر چه پیش آرَد خدا ، من راضی ام چون خیر اوست ….
شکرت بابت تمام اتفاقاتی که امروز از من مریمی شجاع تر،قوی تر و آرام تر ساخت که با ایمان و یقین چه زیبا شده همه چیز در نظرم …..
چقدر بی نظیر فرمودید که خداوند همه جواب ها را می داند و مسیرها را می شناسد،
ای جوووونم که واقعا همین طور است که با نوشتن همین چند خط با هدایت خودش ،اشک چشمانم جاری می شود آخ که چقدر با خدابودن و هر لحظه از او هدایت خواستن آرامم می کند و قلبم را لبریز از عشقش….
و چه باورهای زیبایی را در ذهن مان پروراندید که با هرروز بودن در این مسیر بهشتی آرام آرام ذهن هم باز و پاک شد و پذیرفت که چه قدرتی او را آفریده و
می شود با تمرکز بر هر آنچه که زیباست ،زیبافکر کرد و اندیشید و فضایش آکنده شود از شکرگزاری و
بعد خلقِ یک ارتباط ذهنی و قلبی با اصل وجودمان ،خدای مهربان و بی همتا و در این مرحله است که واقعی تسلیم خواست و اراده اش می شوی و او کن فیکون می کند حتی فرای تصوراتت،
شوخی نیست تسلیم محض او شدن تا جایی که از او درخواست اینکه چه کلامی بر زبانم در لحظه جاری کند تا مورد خشنودیش باشد ،چه رفتارو عملکردی باید داشته باشم و این روش زیبا و معجزه وار در مراقبه ها کمکم می شود شیوه زندگیه هر لحظه از خداوند هدایت خواستن و تسلیم شدن در سکوت ،
سکوت،سکوت و سکوت که از درون سکوت آگاهی،خِرَد،شهود و الهامات خداوند ایجاد می شود و چقدر اعجاب انگیز است ،
ساعتی با لب سخن دوختیم ، تا که سری از سکوت آموختیم و
سکوت صدای خداوند در درونِ من است که با من صحبت می کند و هرلحظه من تحت حمایت و هدایت خداوند هستم اگر با تمام وجودم قوانین این مسیر را عمل کنم ،قوانینی که نجات بخش من است و
می توانم با آنها خالق لحظات بهشتی و پرباری در وجود و زندگیم باشم
بنابراین باید هر روز خودم را تجربه کنم و به خودم توجه کرده و مراقب رفتارهایم باشم ،باید برای ارزش وجودیم در این دنیا وقت بگذارم تا برای آخرتم توشه شوند و
شجاعت کنار آمدن با احساساتم را داشته باشم و سعی کنم احساساتی که انرژی مثبت برایم به ارمغان می آورد مثل سپاسگزاری، عشق،آرامش،عزت نفس ،اعتماد به نفس، دوست داشتنِ خودم و….. را افزایش داده و از هر احساسی که انرژی مرا به هدر می دهد باشهامت عبور کنم و در آنها نمانم چون باعث اتفاقات ناخوشایندی می شوند که خود خالق شان هستم پس این را آگاهانه پذیرفته ام که احساسات عالی واقعا مساوی با اتفاقات عالیست و خود هرروز دارم آن را تجربه می کنم .
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید عزیزانم
و بگو پروردگارا! مرا ببخش و مشمول رحمتت قرار ده، و تو بهترین رحم کنندگانی. (118)
خدا یا شکرررررررررت برای پذیرفتن هدایت و تسلیم شدن در مقابل هدایت های خداوند
خدایا هر آن چه دارم از آن توست
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت که تو دانای مطلق هستی و مرا همواره هدایت میکنی به راه راست به راه فهمیدن و اندیشیدن
خدایا شکرت که دارم بلطف ورحمت و بزرگی ات یاد میگیرم و تسلیم میشوم و باورمیکنم که در درونم نیروی خیر حاکم بر جهان هستی وجود دارد و وقتیمن احساس خوب و آرامش دارم یعنی در مسیر توحید هستم
چقدر لذت بخشه که بفهمی یک قدرتی برتر و بالاتر از تمام ذرات کیهان وجود دارد که همواره کل کیهان را اداره و مدیریت میکند.
و جهانش همواره در حال رشد و پیشرفت است
به سمت زیبای ها و نعمتها و ثروتهاو فراوانی های بیحساب
خدایا شکرت که باور به فراوانی نعمت هایت در وجودم داره پررنگتر میشود
خدا یا شکرررررررررت که در مسیر درست الهی ثابت قدم هستم
خدایا شکرت که هرگز مرا فراموش نکرده ای
و همواره حامی و هدایتگر م هستی به مسیر الهی
خدایا شکرت که به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم
خدایا شکرت که تسلیم تر هستم و با باور قدرتمند توحیدیالخیر فی ما وقع
وجودم پر از آرامش الهی میشود.
هر اتفاقی بیوفته همان اتفاق خوبست
من به این باور ایمان دارم
وقتی به شرایط و اتفاقات زندگی ام نگاه میکنم و خیر خداوند را در آنها قرار میدهم و سعی میکنم آگاهانه سمت خودم را درست انجام دهم
در اکثر مواقع خیر خدا را میبینم و ایمانم و اعتمادم به خدا نیروی خیر حاکم بر جهان هستی بیشتر و بیشتر میشود.
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم بدون تو هیچی نیستم
یک لحظه هم مرا به حال خودم وامگذار
خدایا شکرت کت در تمام اموراتم با خیال راحت و آسودگی خاطر مدیریت کارها و امورات را به دستان قدرتمند تو میسپارم و خودت عشق و محبت و مهربانی و فراوانی و رحمت و برکت و نور الهی ات را در زندگی ام بیشتر میکنی
خدا یا شکرررررررررت برای مهربانی و بخشندگی و فضل بی حسابت
خدایا شکرت
استاد یه اتفاق که همین چند دقیقه پیش برام افتاد را حسم گفت اینجا بنویسم
من طبق هدایت و تسلیم شدنم مشغول به خواندن قرآن بودم و دخترم تو اتاقش در خواب بود
وقتی من قرآنم را خواندم و لامپی که روشن بود را خاموش کردم و دو قدم حرکت کردم تا بیام سمت دفترم در اتاقم
به یکباره دخترم جلویم ظاهر شد و با یک صدایی منو ترسوند
استاد لحظه اول که قشنگ ترسیدم و بگم در صدم ثانیه مرگ را احساس کردم در قلبم
و همون لحظه انگار تسلیم خداوند شده بودم و در سکوت عمیقی بودم و اومدم تو اتاق و سجده شکر بجا آوردم
که همین لحظه ممکن بود من از دنیا برم و عشق الهی بود که منو نجات داد و زندگی دوباره بهم بخشید .
و استاد چقدر بلطف خداوند آرام بودم . و همین اتفاق چقدر منو آرامتر و بخشنده تر و فروتن کرد در مقابل خداوند و از این تسلیم شدن و آرامشم خیلی لذت بردم و شاد بودم که اگر هم میمردم تو احساس خوبی بودم و راضی بودم از دیدارم با اصلم با روح بزرگم .
خدا یا شکرررررررررت
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و همواره بنده ی تسلیم و متواضع و فروتن تو باشم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
و هزاران درووود به دوستان جان و دلم در خانواده ی توحیدی ام
خداروشکر بابت این سلسله فایل های جدید که دوباره روسایت قرار میگیره و ما در مدار دریافت این آگاهی قرار میگیریم و هرروز پرانرژی تر ادامه میدیم …
همین الان بعد از دیدن این فایل یه اتفاق خیلی قشنگ برام افتاد که واقعا حیفم اومد اینجا ننویسم
احساس میکنم یه جور ناسپاسی میشه وقتی یه فایل میبینم بلافاصله خدا بهم نشونه میده و من تنبلی کنم واسه نوشتن چندخطی کامنت که اونم باز بنفع خودم هست
خدایا شکرت
اول بگم که این روزها بنا به دلایلی خیلی روزهای سختی رو میگذرونم یه عزیزی داریم که در بستر بیماری هست و همین جا از همه ی شما دوستانم میخوام که برای سلامتی ش دعاکنین ….چون این سایت و این انرژی و فرکانسی که اینجا برقراره اگه بیشتر از مکه و حرم های مطهر نباشه کمترم نیست …
واقعا انسان میتونه تو شرایط سخت خودشو محک بزنه که چقدر ایمان داره،چقدر توحیدی فکروعمل میکنه،چقدر سخته که تو این شرایط بتونی احساس خوبتو حفظ کنی و گاهی میگم نه بابا واقعا من خیلی کم میتونم به قانون عمل کنم ولی هرروز دارم تلاش میکنم که ذهنم را کنترل کنم و فقط به این جمله ی استاد که از قرآن میفرماید فکرمیکنم (الخیرفی ما وقع)وتلاش میکنم هر لحظه تسلیم باشم چون ایمان دارم که هرخیری که به مابرسه ازخداست و هرشری به مامیرسه ازخودمونه…
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که با آموزه های استاد عزیزم میتونم تو این شرایط بجای گریه و زاری و احساس بد و فکرهای درب و داغون که درگذشته داشتم،،،فقط توکل کنم و تجسم کنم روزهای بهتروعالی تری که در راه هست و خدا چقدر به قلبم آرامش میده وقتی که ذهنم را کنترل میکنم ….
حالا وسط این شرایط دیشب پسرم اومد خونه و گفت مامان گوشیم گم شده نمیدونم کجاست اصلا نفهمیدم چطور شده اگر ازم دزدیدن هم متوجه نشدم و الان گوشی ندارم ،منم گفتم باشه پسرم نگران نباش به خدا توکل کن،انشالله که پیدا میشه …فقط سعی کن بخاطرش اصلا ناراحت نباشی حتما خیری در راهه خندیدم گفتم شاید انشالله بابات میخواد برات گوشی بهتر بخره و همین بهانه ش میشه…..پسرمم گفت من اصلا خودمو ناراحت نکردم فقط همون لحظه که دیدم نیست یه چند دقیقه ای بغض کردم بخاطر بازیم که خیلی لولم بالا رفته. ولی بعد خندیدم و به بابا گفتم خوب دیگه حالا باباجون یه بهترشو برام میخره…درحالیکه خودش میدونه الان چقدر همسرم از نظر مالی تحت فشاره…ولی پسرم کلا همیشه امیدواره و باورهای مالیش خیلی خوبه…بهش گفتم بسپاربه خدا خودش برات یه جوری میچینه که فقط لذت ببری….همین الان بعداز اینکه این فایل و دیدم پسرم با خط خودش زنگ زد بهم وقتی شماره شو دیدم رو گوشیم چشمام پراز اشک شد گوشی رو با صدای خنده و خوشحالی جواب دادم گفتم دیدی خدا برات پیداش کرد ،گفت مامان خیلی خوشحال شدم خداروشکر من میدونستم که اگه ناراحت نباشم
خدا سریع برام درست میکنه الان گوشیمو یکی برام آورد منم اصلا نپرسیدم از کجا پیدا کردی فقط گفتم خدایاشکرت…
اینقدر خوشحال شدم که گریه م گرفت اگه این قانون الهی نیست پس چیه؟
اگه این عدالت نیست پس چیه؟
اگه این اوج زیبایی نیست پس چیه؟
آخه این خدا اینقدر مهربونه که میاد از دل تضادها باز خیر میرسونه به ما ….میگه خوب بنده ی قشنگم خطا کردی به خودت شر رسوندی ولش کن
الان که فهمیدی بیا از لحظه ت لذت ببر بقیه ش با من….تو خوشحال باش تو ناراحت نباش من درست میکنم….بعد که ما خوشحال میشیم باز میاد پاداش میده …یعنی در هر حالتی واسه ما خیر میخواد شادی میخواد ،لذت میخواد،احساس بهتر میخواد ،،،،واقعا خداوند خیر مطلقه …..
خدایا کمکم کن بتونم تقوی داشته باشم تو این شرایط و سپاسگزارباشم تا قلبم آرام بگیره تا این روزها بگذره…..
خدایا تنهاتورامیپرستیم
و تنهاازتو یاری میجوییم
نمیدونم این سایت و این آگاهی ها بامن چکار کرده و چطور شده که وقتی ده روز پیش تو سالن بیمارستان همه داشتن گریه زاری میکردن و بعضی ها هم زیرلب زمزمه میکردن که ای خدا ماچقدر بدبختیم و چقدر بدشانسیم و فلان
منه فهیمه فقط نگاه میکردم و فکر میکردم یه جوری عمیق فکرمیکردم دیگه ازیه جایی به بعد صداشونو نمیفهمیدم ،ولی مدام همین جمله میومد تو ذهنم که هرخیری که به مامیرسه ازخداست و هرشری که میرسه از خودمونه…..خیلی خداروشکر کردم اصن یه حال عجیبی شده بودم آخه من اصن تا حالا همچین حادثه و اتفاقی رو تجربه نکرده بودم یعنی یه جوری ازته قلبم باید الان سجده ی شکرکنم که من اصن حادثه و تلخی ندیدم تا حالا ….دیگه آخرین حادثه ی تلخ زندگیم فوت دایی م بوده،فوت پسرعموی جوونم بوده ،،،که مردن دیگه حادثه نیست بنظر من یه تغییر طبیعی هست که واسه همه پیش میاد رفتن از جایی به جای دیگه …رفتن از جایی بجای بهتر ….
تو همون شش هفت ساعتی که تو بیمارستان بودم به اندازه ی یکسال درس گرفتم
اونجا فهمیدم وقتی استاد میگن این آگاهی هارو هرروز تکرار کنین یعنی چی
چقدر ما فراموش میکنیم
چقدر رفتارهای بقیه برام غیرقابل هضم بود و فقط تلاش کردم سکوت کنم وحرفی نزنم چون خودم هم تاچندسال پیش همینطوری بودم …
تلاش کردم دچار خودبرتر بینی نشم و فقط برای همه ی مردم دنیا دعاکردم که در مدار آگاهی قرار بگیرن
و از خدا خواستم که بهم ایمان بیشتر عطاکنه
و خیلی انگیزه م بیشتر شد که هرروز بیشتر و بیشتر روی این آگاهی ها کارکنم و تو مسیر توحید و یکتاپرستی گام بردارم اینکه فقط روی خداحساب کنم …..
سلام به استادی که معنای دقیق تسلیم و توکل رو به شکل واقعی و ملموسش برای اولین بار از او درک کردم وهربار شگفت زده تر شدم که چقدر این مرد اهل عمله و چه خوب تسلیم خداونده
دیروز سر همین قضیه کانالی که زدم احساس کردم نمیدونم دیگه باید چه کاری براش انجام بدم
قبل اینکه نشانه روزانه رو بزنم به خدا گفتم خدایا خودت هدایتم کن خیلی واضح بهم بگو باید جیکارکنم
وگفتم اگه سریالها اومد منظورت اینه که فعلا تمرکزت رو بزار رو زیباییها
واگه چیز دیگه ای میخوای بهم بگی فایلهای دیگه بیاد
نشانه رو زدم و یه قسمت از سفرنامه اومد
فهمیدم که باید توجهم رو بزارم رو زیباییها
وته دلم گفتم باشه خداجون
ولی یه جورایی منتظر بودم یه جیز دیگه بهم میگفت و من یه اقدام فیزیکی دیگه انجام میدادم
امروزصبح که این فایلو گوش دادم
وقتی استاد گفتید تسلیم بودن یعنی کم کردن مقاومتها و اینکه خودت از قبل چیزی رو تعیین نکنی
حس کردم ادامه جواب سوال دیشبم بود
وخداوند داره میگه تمرکزت رو بزار رو زیباییها
و رها باش تا بعدا مراحل دیگه رو بهت بگم
اخه همیشه فکر میکردم برای مسیری که توش هستیم هر روز باید یه اقدام فیزیکی انجام بدیم
ولی فهمیدم اون اقدام میتونه انجام ندادن باشه
درواقع کنترل ذهن بیشتر و صبور بودن ورها بودن و اعتماد به اینکه اینم یه اقدامه و قسمتی از مسیره
استاد اینکه معتقد باشیم هرچی برامون پیش میاد به نفعمونه و بهترینه رو بارها تو زندگیم دیدم و کاملا بهش ایمان دارم
یادمه چندماه قبل از اینکه پروانه داوری رو بگیرم
همسرم با چند نفری دوست بود که یکیشون دوست سی و چندسالش بود و دوتاشون دو سه سال بود که میشناختشون
وقرار بود یکی ایتکه با اون دوست قدیمیش یه کاری رو راه بندازه
که هی جور نمیشد و روند کار خیلی به سختی جلو میرفت
از طرفی قرار بود وقتی من پروانه رو گرفتم برا اون دوتا دیگه که املاک داشتن بشم داورشون و توی هر قراردادشون اسم منو به عنوان داور قید کنند
بعد با لطف خداوند و اینکه خداوند درعین مهربونیش مکار هم هست وخودش تو قران گفته کسی بر مکر من نمیتونه غلبه کنه
به شکلی همسرم فهمید که این سه نفر بادستکاری تو یه قرارداد وتغییر اعداد ازش کلاهبرداری کردن
از اونجایی که اون دوست قدیمیشو اصلا باورش نمیشد چون رفیق انچنانی بودن و فرید براش خیلی کارها کرده بود و قبول این واقعیت براش خیلی گرون تموم شد
ولی باعث شد بشینه حساب کتاب های قدیمیشم مرور کنه و فهمید چه جاهایی به شکلهای مختلف این کار انجام شده بوده ولی بخاطر اعتمادی که بش داشته اصلا ندیده بودشون
حالا منظور اینکه بعد اون ماحرا بش گفتم چقدرباید خداروشکر کنیم که اون کار جدیده استارت نخورد
جون یه کارساخت وساز با متراژ بالا بود که اصلا معلوم نبود اگر میشد چقدر تو اون کار میخواست کلاه سرش بره
ودیگه اینکه چه خوب پروانه رو دیرتر بمن دادن و من اصلا وارد کار با اونا نشدم
جون بازم معلوم نبود به اسم من چه کارهای خلافی میتونستن انجام بدن
سر اون موضوع من روزی هزاربار خداوند رو شکر میکزدم که چه راحت جلوی این مسائل رو گرفت و مارو از یه سری مشکلات بزرگ نجاتمون داد
خدا را سپاسگزارممممم برای این آگاهی های فایل توحیدی
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
واقعین
تمام مسیر های زندگی ما وقتی روی هدایت های الله باشد اصلا نگران هیچی نمیباشیم
همه کار هایما از بی نهایت طریقه انجام میشه فقط بسپارم به خداوند مهربان که اوست کار ساز ما در تمام لحظات زندگی ما
خدا را شکر تا حد آخر کوشش میکنم که هدایت های خداوند را همیشه وقت جدی بگیرم و روی خود هم به خوبی کار میکنم فقط به همین دلیل که خودم میخایم از بی نهایت طریقه هدایت های خداوند را دریافت کنم
هدایت میشم
و بسیار از جا های که هدایت ها را دریافت نکردیم فقط گذاشتیم وتسلیم خداوند شدیم
و وقتی چند مدت گذشته فهمیدیم که همان جا های که تسلیم خداوند شدیم همه کار هایم را به بهترین شکل انجام داده
و یکی از بهترین باور قوی که میشه ساخت همین
الخیر فی ما وقع
هراتفاقی برایم رخ دهد به خیرمه است
خدا را بینهایت سپاسگزارمبرای این اگاهی های که نصیب من شد
خدایا شکرت که امروز هم بیدارشدم و هدایت شدم به این فایل بی نظیر
هدایت اجازه دادنی هست.
درمصاحبه ایی مسی میگه هرچی اتفاق بیفته همون خوبه
اگر به این نگاه برسیم و بگیم هرچی پیش بیاد خیره زندگی خیلی عالی و لذتبخش میشه
اما اگر بگیم نه اونطوری که من میگم باید بشه زندگی سخت میشه
هرچی تسلیم تر باشیم کمتر مقاومت میکنیم و اجازه میدیم خداوند مارو ببره خواسته هامون و مشخص میکنیم اما چگونگی و زمان و میسپاریم دست خدا
این نگاه توحیدی هست.
واقعا مساله توحید مساله اساسی و اصل زندگی امون هست.
بعداز ماه ها که شروع تحول روز شمار و شروع کردم چه حس لذتبخشی بود که اومدم و روز327 رو هم اینجا رد پا بزارم و باچه فایل فوق العاده ایی مواجه شدم من چندین هفته اس که توی قدم 7که رسیدم به مفهوم هدایت و همونجا قفل شدم و دیگه اجازه دادم هدایت بشم و منو برد سراغ روانشناسی ثروت و دوباره چند هفته اس توی جلسه اول قفل هستم و دارم تمرین میکنم چون بهم گفته که باید این تمرین و حسابی و خوب انجام بدی و بعد قدم بعدی و بهت میگم و من گفتم چشم .
دیگه عجله ندارم تندتند برم سراغ فایل و جلسه بعدی دلم میخواد کلمه به کلمه جمله به جمله استاد و درک کنم و بتونم باورها و افکارمو درست کنم
یه نکته خیلی مهمی که استاد عزیزم توی این فایل اشاره کردید و زنگی رو در ذهن من به صدا درآورد
گفتید که هدایت اجازه دادنی است…
ما باید به خداوند باور داشته باشیم که هدایت میکنه و اجازه بدیم که هدایتمون کنه و خواسته هامون و بگیم اما چگونگی و زمان و بسپاریم به دستان خودش
یهو دیدم یه حسی در درون من اومد بالا اینکه من همیشه باور داشتم که باید مثلا در اون زمانی که من میگم اتفاق بیفته اگر نیفته پس فایده ایی نداره
اره این یه باوره در وجود من و باعث میشه که ازخدای مهربونم خواسته ایی نداشته باشم و یجورایی انگاری امیدی نداشته باشم چون مثلا میگم اگر مثلا پیر بشم و ثروتمند بشم فایده ایی نداره و….
واقعا نمیدونم چرا این باور و داشتم و امروز فهمیدم یعنی اینکه چگونگی اش و زمانش و من میخوام تعیین کنم و چون منطق من میاد تحلیل میکنه و میگه که دیگه دیر شده نمیزاره که من درخواست کنم و یجورایی منو مسخره میکنه !!!!!
خدایا هزاران مرتبه شکرت که امروز منو هدایت کردی که به این باور مخفی که داشتم پی ببرم
به نام خدای خوبم خدایی که منو دوست داره و همه امکانات و دراختیار گذاشته تا استفاده کنم و لذت ببرم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا من تسلیمم
سلام استاد مهربانم سلام مریم جانم
سه روز پیش کامنت گذاشتم اما الان در این صبح زیبا دوباره اومدم تو سایت دوست داشتم بازم از تسلیم و هدابت بنویسم
هدایت به اجبار و مقاومت نیست
هدایت به تسلیم شدن و اجازه دادن یکیست
از موقعه ای تسلیم خداوند شدم و اجازه بهش دادم بیاد تو زندگیم و کارام چقدر راحتم الله اکبر
البته این وسطها نجوای ذهنم کمرنگ هست اما از اونجایی که توانایی کنترل ذهن رو پیدا کردم همونجا خفه میکنم الهی شکرت
تسلیم از ناتوانی و عاجز بودن میاد
خدایا من نمیتونم وقتی اینطوری میگی میاد دستانشو میفرسته همه رو برات بسیج میکنه
به شرطه ایمان
تسلیم شدن همراه ابمان داشتن غوغا میکنه
خدایا من نمیتونم کارهامو انجام بدم تو بیا بیا دستمو بگیر منو از مسایلم رد کن
من باور دارم که خداوند همواره در دسترس من ست تا صداش میکنم میاد اصلا کنارمه هست
و من عاشق همچین خدایم
خدایا من لایق همصحبتی با تو را دارم
خدا منبع و منشأ ثروت من ست
خدایا نیازهامو از بی نهایت طریق برطرف کن همه رو به تو میسپارم
خدایا شکرت که هر روز ایمان و توکل و اعتمادم بهت بیشتر میشه دلم قرص تر میشه محکم قدم برمیدارم و
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
هدایت خدوند همیشه برای من ما وجود داشته است
اما گاهی اوقات باید سکوت کرد تا این هدایت را شنید و آنوقت آن هدایت مایه حال خوب و شادی تو می شود
چند روزی بود که باز گرفتار نجواهای ذهنی شده بود
نمی دانستم که علت از چه می باشد
نمی دانستم که ریشه این حال خرابی از چه می باشد
دیشب از خدای خودم را علت جویا شدم تا بفهمم که چرا این حال نصیب من شده است
صبح در مغازه شروع به سپاسگذاری و شمردن چیزهایی کردم که در اختیار من است
وارد صفحه اصلی سایت استاد شدم و با این فایل روبرو شدم
abasmanesh.com
چقدر خداوند عالی و زیبا از دهان استاد عزیز و این فایل من را هدایت کرد
می بایست تسلیم خدای خودم باشم
می بایست زبان به گله و شکایت باز نکنم
می بایست قدرددان داشته های خودم باشم و در نهایت تسلیم خدای خودم باشم و این سبب می شود که من همیشه و همیشه در حال خوب باقی بمانم
این سبب می شود که من همیشه بهترین ها را داشته باشم
آرامش
شادی
احساس خوب
دیدن فرصت هایی که در اطراف من است
اینها نعمت هایی است که هر زمان بخوبی از آنها محافظت کنم جریان هستی دستهای من را می گیرد و من را به اوج خوشبختی و شادی و نشاط می رساند
سپاس از خدای هدایتگر خوب خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 3 خرداد رو با عشق مینویسم
نمیدونم این چندمین باریه که من هدایت میشم به پارک پارادایسی تهران
به پارکی که دقیقا شبیه به خونه پارادایس استاد عباس منش هست
از روز تولدم 27 اسفند 1403 تا به الان 3 خرداد ماه ،چندین بار به این پارک هدایت شدم
در صورتی که 10 ساله تهرانیم و مهاجرت کردیم به اینجا اما من فقط چند بار به این پارک رفته بودم و این حس رو دارم که از اول امسال و از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوند رو خریدم که 27 بهمن 1403 بود ،به طرز عجیب و شگفتی که البته میشه گفت باورهام تغییر کرده که میشه از نتایج به وضوح دیدش
چون من قبلا به اینجور جاها هدایت نمیشدم
الان اصلا نمیدونم چندین بار در دو ماه ، رفتم پارک پارادایسی تهران و یا اینکه باغی رفتم که دقیقا خونه و نهر زیر خونه و درختایی داشت که بازم خیلی خیلی شبیه به خونه استاد عباس منش
اینا یعنی چی ؟ یعنی من دارم در مدار دیدن این جاهای بهشتی قرار میگیرم و خیلی خیلی حس میکنم که مدارم در دیدن زیبایی های بیشتر تغییر کرده
اینکه من این دوماه زیبایی های طبیعت بیشتری رو دیدم و لذت بردم ،خدایا شکرت
امروز من و خواهر زاده ام رفتیم به پارک پارادایس دریاچه و خونه بزرگ تا بعد خواهرم هم بیاد و شب رو هم در پارک بمونیم و چراغانی جدیدش رو ببینیم ، که یه عالمه المان های جدید نصب کرده بودن رو ببینیم و برگردیم
من و خواهر زاده ام که با هم رفتیم ، الان یه لحظه یاد چند ماه پیشم افتادم ،که دائمبا خواهرم جنگ و دعوا داشتیم و یا رفتارهای خواهر و خواهر زاده ام به شدت اذیتم میکرد و دوست نداشتم ببینمشون. اما الان خیلی خیلی راحت و خیلی صمیمیت. احترام و دوست داشتنمون نسبت به هم بیشتر شده
در چکاپفرکانسی دوره 12 قدم نوشتم که در مورد ارتباطم با خواهرم میخوام تغییر کنم و الان از اول آذر ماه ،7 ماه گذشته و من نه تنها روابطم با خیلیا خوب شده ،حتی خیلی از ترس هامم از بین رفته و تبدیل به توحید در عمل شده
اینکه من یاد گرفتم چجوری احترام بذارم ،اینکه من یاد گرفتم نمیتونم خواهر و یا خواهر زاده ام رو تغییر بدم و تمرکز کردم روی خودم و از اون روزا بود که رابطه من با خواهرم و خواهر زاده ام خیلی عالی شد و تا الان هر روزی که پیش میریم خیلی خیلی با احترام تر میشیم
در اصل رابطه من با خودم اصلاح تر شده که من تونستم ارتباط بگیرم باهاشون
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم
وقتی با خواهر زاده ام رفتیم انقدر دیگه خود به خود هی به زبونم جاری میشه که وای این درختو ببین چقدر زیباست یا یهویی میگم ربّ من سپاسگزارم و ذوق میکنم پیش هر کسی که بودم و جلوی این حس خوب و شادی رو از خودم نمیگیرم و هیچ وقت نشد که مثلا بخوامپیش خواهر و یا خواهر زاده ام آرومبگم این احساسمو و بلند گفتم خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی
و انگار از وقتی که من فقط برای خودم کیف کردم. اونا هم خود به خود دارن زیبایی هارو نشونم میدن ،بدون اینکه من ذره ای بخوام مثل قبل مدام بهشون توضیح بدم که بیاین سپاسگزاری کنیم و یا با هم کار کنیم
در اصل با دیدن سپاسگزاری من اونا خود به خود توجهشون میره به ریز ترین چیز ها
مثلا از وقتی میریم تو مسیر ، خواهر زاده ام میگه خاله ببین درختابرگاشون چجوری تکون میخوره
یا میگه ببین مورچه هارو
یادمه یه بار من و خواهر زاده ام میرفتیم پارک، از لونه مورچه ها که داشتیم نزدیک میشدیم و رد بشیم ،یهویی دیدم و پریدم و پامو جوری گذاشتم که له نشن و اصلا به خواهر زاده ام نگفتم تو هم اینکارو انجام بده
یکم جلو تر که رفتیم بازم این کارو کردم و هیچی بهش نگفتم
سومی رو که این کارو انجام دادم دیدم خواهر زاده ام عین من عمل کرد بدون اینکه من حرفی بهش بزنم
و از اونموقع حتی وقتی من حواسم به زمین و جاهایی که مورچه زیاده نبوده. خواهر زاده ام گفته خاله خاله لونه مورچه بپر و یا میگه مراقب باش
چقدر جذاله این حس و این متمرکز بودن روی خودت
و وقتی تمرکز میذاری روی خودت نیازی نیست هیچ تلاشی برای تغییر دیگران بکنی
من چند ماهیه که هر موقع دیدم یه رفتاری اذیتم میکنه و یا میگم کاش این رفتار رو از هر شخصی که میخوامببینم. ببینم اولین چیزی که میگم به خودم ،اینه که
طیبه تو خودت اول عمل کن و کاری به کار کسی نداشته باش
طیبه اول تو به خودت احترامبذار و ببین دوست داری چجوری بهت احترام بذارن ،خودت هم همون احترامو بذار
طیبه اینکه میخوای یه رفتاریو نبینی ،اول باید خودت یاد بگیری اون رفتارو نشون ندی
مثلا یادمه بی احترامی خواهر زاده ام اذیتم میکرد ،اینکه پا نمیشد وقتی بزرگتر از خودش میومد
اومدم با خودمصحبت کردم و گفتم طیبه تو به کوچیکتر و یا بزرگتر از خودت احترام میذاری؟ به خواهرت و خواهر زاده ات ؟؟؟
وقتی به جواب رسیدم
تصمیمم رو برای تمرین انجام دادم ،انقدر تکرار کردم که دیگه الان تا جایی که سعی و تلاش دارم خیلی با احترامصحبت میکنم و تشکر و قدردانی میکنم و البته اینم میدونم که این خداست که از بی نهایت دستانش به من محبت و احتراممیذاره و من این احترامش رو وقتی دیدمکه خودمتصمیم گرفتمانتخاب کنم این روش تغییر شخصیتم رو
خداروشکر میکنم که هرچی داره پیش میره رابطه بین خواهر و خواهر زاده ام و همه انسان هایی که در اطرافمهستن خوب میشه و روی خداگونه انسان هارو میبینم و به قدری آرام هستن و روی آرامشون رو تجربه میکنم که بی نهایت حس خوبی بهم میده
و این راه بی نهایته و من هر روز باید تمرین کنم و آگاهانه باشه
وقتی میرفتیم ،قدمبه قدمخواهر زاده ام به زیبایی ها توجه میکرد ،باهم صحبت میکردیم و یا من زیبایی میدیدمو یا خواهر زاده ام ،خدایا شکرت
وقتی رسیدیم پارک ،و سمت دریاچه رفتیم ،اردکامونو دیدیم و کلی ماهیای بزرگ دیگه که خیلی خیلی زیبا بودن رو در دریاچه دیدیم و لذت بردیم ،انقدر من به خواهر زاده ام گفتم ببین خونه جدیدمونه خوشت میاد؟که این تکرار سبب شده خواهر زاده ام هی بهم میگه بریم خونه بهشتیمون به اردکا و ماهیامون غذا بدیم
خیلی خیلی لذت بخشه دیدن این تغییرات فوق العاده
ما رفتیم نشستیم رو به روی خونه پارادایسیمون تو پارک و تخم مرغ که برده بودم با چای خوردیم و ساعت که 6 شد دیگه رفتیم بگردیم
وقتی میرفتیم ،خواهر زاده ام گفت خاله بریم سمت تپه ها غلت بزنیم ؟ گفتم باشه و باهم رفتیم یکم برای خواهرم توت چیدیم و نشستیم ،یهویی یه عالمه ابر و باد شدید وزید
تاحالا پارک رو با اون شکل ندیده بودم که باد بوزه و درختاشو به اون شکل زییا ببینم که هرکدومیه جور تکون میخوردن و من و خواهر زاده ام با دیدنشون ذوق میکردیم
مثلا من میگفتم ببین درخت بید چجوری میرقصه با وزش باد و میگفتم بیا ما هم برقصیم مثل درختا و خواهر زاده ام مثل اونا خودشو تکون میداد و میخندیدیم یا اینکه به برگای درخت سپیدار نگاه میکردیم و به رنگای قشنگش توجه میکردیم
و خواهر زاده ام به چمنا اشکاره میکرد که چجوری تکون میخورن و ذوق و حسش فوق العاده بود
یا اینکه میگفتم خدا چقدر عظیمه که ابرارو بدون اینکه بباره به این سرعت حرکت میده
ما دراز کشیدیم و به آسمون نگاه کردیم و یه وقتایی چند تا دونه قطره بارون میومد و ما هم از وزیدن باد لذت میبردیم
تک تک لحظاتی که پارادایس بودیم ،لذت بردیم و کلاغا و پرستو ها و پرنده هایی که در مسیر باد پرواز میکردن رو میدیدیم و با هم صحبت میکردیم
خدایا شکرت
خوشحالم از اینکه رابطه خوبی با خواهر زاده ام دارم و به شدت توجهش میره به زیبایی ها و دقت میکنه
وقتی تو پارک قدم میزدیم یه زاغک دیدیم که هی میرفت سمت گربه و با ترس به سمتش نزدیک میشد تا از چمنا غذا بخوره
وایستادیم و نگاهشون کردیم
زاغک هی به گربه نزدیک میشد و با ترسی که هی پرپر میزد و میترسید اما دوباره بهش نزدیک میشد
با خودمگفتم ببین میدونه ممکنه یهویی حمله کنه و بخورتش و فاصله خیلی کمی داره ،اما داره تلاش میکنه و یه جورایی میخواست با ترسش رو به رو بشه و غذاشو از اون قسمت بخوره ،چون انقدر چمن زیاد و بی نهایت بود که این زاغک فقط میخواست از اونجا غذا بخوره
نمیدونم اما حس میکردم داشت بهم میگفت ترسایی که بازم داری و میترسی رو پیدا کن و باهاشون روبه رو شو
همین که جلو تر رفتیم آب چمنا رو باز کرده بودن و به خواهر زاده ام گفتم میای وایستیم جلو آب ؟؟
بهش گفتم من وقتایی که صبح میرم مترو و آب چمنا باز میشه وایمیستم خیسم میکنه و کیف میکنم بعد میرم
دیدم خوشحال شد و باهمرفتیم و تا زانو خیس شدیمو کلی کیف کردیم
خیلی لذت بخش بود
وقتی کنار تپه دراز کشیده بودیم و هوا کمی طوفانی شد ،3 تا پسر بچه خیلی خیلی زیبا و دوست داشتنی و پاره ای از وجود نورانی خدا اومدن و گفتن آقا پسر میای با ما فوتبال بازی کنی ؟.
خواهر زاده ام رفت و منم از بازیشون کمی فیلمگرفتم و به وزش باد و حرکت درختا نگاه میکردم و به قدری لذت بخش بود که میگفتم چه خونه زیبایی ،چقدر بزرگه ،هر بار تو یه قسمتش داریم کیف میکنیم
خدایا شکرت
خیلی لحظات نابی بود و وقتی خواهرم اومد باهم بازم توت چیدیم و خواهرم هممدام به زیبایی ها توجه میکرد و لذت میبرد و این رو که میدیدم خیلی سپاسگزاری میکردم که حتی خواهرم هم توجهش به زیبایی هاست
خدایا شکرت
وقتی برگشتیم و شب شده بود از المان هایی که چراغاشونو روشن کرده بودن عکس گرفتیم و خیلی لذت بخش بود
تو راه دوباره همون عدد رو نشونه گرفتم از خدا
479
همون عدد 974 که یه موتوری رد شد و تاریخ رو دیدم
از وقتی به این پارک بهشتی میایم و چندین بار هدایت شدم به اینجا این عدد رو بیشتر میبینم
چون مادرم چند روزی شد که رفته خونه خواهرم ،منم دوره قانون سلامتی رو شروع کردم و دیگه شام نمیخورم و هرموقع گرسنه بودم غذا میخورم ،به فکر این بودم که برای داداشم چه غذایی درست کنم ، که یهویی خواهرم گفت از محله مون فلافل گرفتم برای خودمون و گفت برای شام داداش یه فلافل بگیرم ببر و انقدر خوشحال بودم که از خدا تشکر و سپاسگزاری کردم که حواسش بهم بود که شام داداشمم فراهم کرد بدون اینکه من به زحمت بیفتم
من با اینکه کلی راه توی پارک بهشتی 112 هکتاری ،پیاده رفته بودم ،اما وقتی برگشتیم دوباره رفتم و پیاده روی کردم تو محله مون و خیلی خیلی احساس خوبی داشتم
امروزم بی نهایت بهشتی بود و از خدا بابت این همه زیبایی سپاسگزارم که به من عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت عطا میکنه
و از خدا میخوام برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت عطا کنه
دوستتون دارم
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
سلامی با عشق تقدیم به استادعزیزم، مریم بانوی نازنینم
و همه دوستانم در ادامه اینمسیر توحیدی و
هرلحظه تسلیم خواست خداوند بودن
هر چه پیش آرَد خدا ، من راضی ام چون خیر اوست ….
شکرت بابت تمام اتفاقاتی که امروز از من مریمی شجاع تر،قوی تر و آرام تر ساخت که با ایمان و یقین چه زیبا شده همه چیز در نظرم …..
چقدر بی نظیر فرمودید که خداوند همه جواب ها را می داند و مسیرها را می شناسد،
ای جوووونم که واقعا همین طور است که با نوشتن همین چند خط با هدایت خودش ،اشک چشمانم جاری می شود آخ که چقدر با خدابودن و هر لحظه از او هدایت خواستن آرامم می کند و قلبم را لبریز از عشقش….
و چه باورهای زیبایی را در ذهن مان پروراندید که با هرروز بودن در این مسیر بهشتی آرام آرام ذهن هم باز و پاک شد و پذیرفت که چه قدرتی او را آفریده و
می شود با تمرکز بر هر آنچه که زیباست ،زیبافکر کرد و اندیشید و فضایش آکنده شود از شکرگزاری و
بعد خلقِ یک ارتباط ذهنی و قلبی با اصل وجودمان ،خدای مهربان و بی همتا و در این مرحله است که واقعی تسلیم خواست و اراده اش می شوی و او کن فیکون می کند حتی فرای تصوراتت،
شوخی نیست تسلیم محض او شدن تا جایی که از او درخواست اینکه چه کلامی بر زبانم در لحظه جاری کند تا مورد خشنودیش باشد ،چه رفتارو عملکردی باید داشته باشم و این روش زیبا و معجزه وار در مراقبه ها کمکم می شود شیوه زندگیه هر لحظه از خداوند هدایت خواستن و تسلیم شدن در سکوت ،
سکوت،سکوت و سکوت که از درون سکوت آگاهی،خِرَد،شهود و الهامات خداوند ایجاد می شود و چقدر اعجاب انگیز است ،
ساعتی با لب سخن دوختیم ، تا که سری از سکوت آموختیم و
سکوت صدای خداوند در درونِ من است که با من صحبت می کند و هرلحظه من تحت حمایت و هدایت خداوند هستم اگر با تمام وجودم قوانین این مسیر را عمل کنم ،قوانینی که نجات بخش من است و
می توانم با آنها خالق لحظات بهشتی و پرباری در وجود و زندگیم باشم
بنابراین باید هر روز خودم را تجربه کنم و به خودم توجه کرده و مراقب رفتارهایم باشم ،باید برای ارزش وجودیم در این دنیا وقت بگذارم تا برای آخرتم توشه شوند و
شجاعت کنار آمدن با احساساتم را داشته باشم و سعی کنم احساساتی که انرژی مثبت برایم به ارمغان می آورد مثل سپاسگزاری، عشق،آرامش،عزت نفس ،اعتماد به نفس، دوست داشتنِ خودم و….. را افزایش داده و از هر احساسی که انرژی مرا به هدر می دهد باشهامت عبور کنم و در آنها نمانم چون باعث اتفاقات ناخوشایندی می شوند که خود خالق شان هستم پس این را آگاهانه پذیرفته ام که احساسات عالی واقعا مساوی با اتفاقات عالیست و خود هرروز دارم آن را تجربه می کنم .
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید عزیزانم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام خدای وهاب
سلام به استاد عززززیززززم
سلام به مریم بانو
سلام به همه دوستان گلم
آخ که من چقدر در تسلیم خدا بودن مشکل دارم
پاشنه آشیل منه
زبونی میگم من تسلیم خدام،
و
خداحواسش هست و…..
ولی در عمل صفرم!!!!
همین که تضادی پیش بیاد
اینقدر ذهن بهم سیخ میزنه که اسم خودمم یادم میره
چه برسه تسلیم خدا بودن ،
چه برسه سپردن کارها به خدا
چه برسه هیچ کاری نکردن و منتظر هدایت های خدا بودن !!!!
من حالا حالا ها باید رو این مسایل کار کنم!!!
چه شود وقتی به غیب ایمان قلبی داشته باشی
آخ که چقدر قشنگه باور کنی
یه نیرویی هست
یه قدرتی هست
(همونی که خلقت کرده)
که مدیریت میکنه:
جهان کل رو،
جهان پیرامون تو رو
،زندگی تو رو
ومسائل تو رو
ولازم نیس برای هرچیزی
خودتو به درودیوار بزنی
و با عقل خودت مسائل رو حل کنی
فقط باید بهش اعتماد کنی
وباور کنی تحت حمایت اونی!!!
باور کنی هست با اینکه نمی بینیش!!
باور کنی اون از همه چیز تو خبر داره
باور کنی حواسش هست
باور کنی میبینت
باور کنی میشنوت
تا همه ترسهات بی معنی و محو بشن!!!
چقدر خوب میشه ایمان آوردن قلبی به جمله
الخیر مافی الوقع(هر اتفاقی بیفته خوبه)
باید یاد بگیریم اعتماد کنیم بهش
باید یاد بگیریم بسپاریم بهش
باید یاد بگیریم اجازه بدیم اون کارها رو انجام بده
باید یاد بگیریم رها کنیم
باید یاد بگیریم فقط خواستمون رو تعیین کنیم
ولی راه رسیدن و زمان رسیدن به خواسته رو به اون نیرویی که نمیبینم بسپاریم!!!
گفتنش به زبون آسونه ولی در عمل اعتمادی از جنس اعتماد ابراهیم میخاد
حداقل
اعتمادی از جنس اعتماد سید حسین عباسمنش میخاد!!!! که ما فعلن نداریمش
باید توکل رو یاد بگیریم
باید اعتماد رو یاد بگیریم
باید هدایت رو یاد بگیریم
باید تشخیص هدایت ها رو یاد بگیریم
باید تسلیم بودن رو یاد بگیریم
باید سپردن کارها رو بهش یاد بگیریم
باید یاد بگیریم ما چاره ای جز اعتماد بهش و سپردن کارها بهش رو نداریم چون ما قدرتی از خودمون نداریم
حالا مثلن تا حالا بهش اعتماد نکردیم و بهش نسپردیم و خودمون با اون عقل ناقصمون وارد عمل شدیم
چه غلطی کردیم؟؟؟؟
آیا کارها رو درست انجام دادیم؟؟
آیا آسون پیش رفتن؟؟
آیا راحت پیش رفتن؟؟
آیا نتیجه مثبت ودلخواه گرفتیم؟؟
آیا آرامش داشتیم؟؟
آیا زورمون به مسائل رسیده؟؟؟
آیا گفتیم اخیش چقدر درست وبه موقع کار رو انجام دادم وعجب نتیجه خفنی گرفتم!!!
خب نه
نتیجه نسپردن کارها به خدا و هول هولکی پریدن وسط برای انجام کارها
همش ترس و استرس ونگرانی بوده ولاغیر
نتیجه ترس ونگرانی هم خو معلومه:
احساس بد مساوی با اتفاقات بد
پس کار یا انجام نشده یا بد انجام شده و نتیجه اون چیزی نبوده که ما رو راضی کنه!!!
پس بهتره تسلیمش باشیم چون چاره ای جز تسلیم بودن نداریم
خدایا خودت مواظبمون باش
خدایا خودت هدایتمون کن
خدایا من جز تو کسی رو نداریم
نگاه به منم منم کردن های الکیمون نکن
ما واقعا به هر خیری از جانب تو بهمون برسه محتاج وفقیریم
خدایا شکرت شکرت شکرت
دوستای عزیزم:
در پناه خدای مهربان سلامت سعادتمند وثروتمند باشید
به خدا میسپارمتون
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز198
هدایت و تسلیم
سوره مومنون
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ ﴿116﴾
پس بزرگتر و برتر است خداوندی که فرمانروای حق است (از اینکه شما را بیهدف آفریده باشد) معبودی جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است. (116)
وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ ﴿117﴾
و هر کس معبود دیگری با خدا بخواند – و مسلما هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت – حساب او نزد پروردگار شما خواهد بود، مسلما کافران رستگار نخواهند شد. (117)
وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ﴿118﴾
و بگو پروردگارا! مرا ببخش و مشمول رحمتت قرار ده، و تو بهترین رحم کنندگانی. (118)
خدا یا شکرررررررررت برای پذیرفتن هدایت و تسلیم شدن در مقابل هدایت های خداوند
خدایا هر آن چه دارم از آن توست
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت که تو دانای مطلق هستی و مرا همواره هدایت میکنی به راه راست به راه فهمیدن و اندیشیدن
خدایا شکرت که دارم بلطف ورحمت و بزرگی ات یاد میگیرم و تسلیم میشوم و باورمیکنم که در درونم نیروی خیر حاکم بر جهان هستی وجود دارد و وقتیمن احساس خوب و آرامش دارم یعنی در مسیر توحید هستم
چقدر لذت بخشه که بفهمی یک قدرتی برتر و بالاتر از تمام ذرات کیهان وجود دارد که همواره کل کیهان را اداره و مدیریت میکند.
و جهانش همواره در حال رشد و پیشرفت است
به سمت زیبای ها و نعمتها و ثروتهاو فراوانی های بیحساب
خدایا شکرت که باور به فراوانی نعمت هایت در وجودم داره پررنگتر میشود
خدا یا شکرررررررررت که در مسیر درست الهی ثابت قدم هستم
خدایا شکرت که هرگز مرا فراموش نکرده ای
و همواره حامی و هدایتگر م هستی به مسیر الهی
خدایا شکرت که به هر خیری از جانب تو برسد فقیر ترینم
خدایا شکرت که تسلیم تر هستم و با باور قدرتمند توحیدیالخیر فی ما وقع
وجودم پر از آرامش الهی میشود.
هر اتفاقی بیوفته همان اتفاق خوبست
من به این باور ایمان دارم
وقتی به شرایط و اتفاقات زندگی ام نگاه میکنم و خیر خداوند را در آنها قرار میدهم و سعی میکنم آگاهانه سمت خودم را درست انجام دهم
در اکثر مواقع خیر خدا را میبینم و ایمانم و اعتمادم به خدا نیروی خیر حاکم بر جهان هستی بیشتر و بیشتر میشود.
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم بدون تو هیچی نیستم
یک لحظه هم مرا به حال خودم وامگذار
خدایا شکرت کت در تمام اموراتم با خیال راحت و آسودگی خاطر مدیریت کارها و امورات را به دستان قدرتمند تو میسپارم و خودت عشق و محبت و مهربانی و فراوانی و رحمت و برکت و نور الهی ات را در زندگی ام بیشتر میکنی
خدا یا شکرررررررررت برای مهربانی و بخشندگی و فضل بی حسابت
خدایا شکرت
استاد یه اتفاق که همین چند دقیقه پیش برام افتاد را حسم گفت اینجا بنویسم
من طبق هدایت و تسلیم شدنم مشغول به خواندن قرآن بودم و دخترم تو اتاقش در خواب بود
وقتی من قرآنم را خواندم و لامپی که روشن بود را خاموش کردم و دو قدم حرکت کردم تا بیام سمت دفترم در اتاقم
به یکباره دخترم جلویم ظاهر شد و با یک صدایی منو ترسوند
استاد لحظه اول که قشنگ ترسیدم و بگم در صدم ثانیه مرگ را احساس کردم در قلبم
و همون لحظه انگار تسلیم خداوند شده بودم و در سکوت عمیقی بودم و اومدم تو اتاق و سجده شکر بجا آوردم
که همین لحظه ممکن بود من از دنیا برم و عشق الهی بود که منو نجات داد و زندگی دوباره بهم بخشید .
و استاد چقدر بلطف خداوند آرام بودم . و همین اتفاق چقدر منو آرامتر و بخشنده تر و فروتن کرد در مقابل خداوند و از این تسلیم شدن و آرامشم خیلی لذت بردم و شاد بودم که اگر هم میمردم تو احساس خوبی بودم و راضی بودم از دیدارم با اصلم با روح بزرگم .
خدا یا شکرررررررررت
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و همواره بنده ی تسلیم و متواضع و فروتن تو باشم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام به استاد عزیزم ومریم قشنگم
و هزاران درووود به دوستان جان و دلم در خانواده ی توحیدی ام
خداروشکر بابت این سلسله فایل های جدید که دوباره روسایت قرار میگیره و ما در مدار دریافت این آگاهی قرار میگیریم و هرروز پرانرژی تر ادامه میدیم …
همین الان بعد از دیدن این فایل یه اتفاق خیلی قشنگ برام افتاد که واقعا حیفم اومد اینجا ننویسم
احساس میکنم یه جور ناسپاسی میشه وقتی یه فایل میبینم بلافاصله خدا بهم نشونه میده و من تنبلی کنم واسه نوشتن چندخطی کامنت که اونم باز بنفع خودم هست
خدایا شکرت
اول بگم که این روزها بنا به دلایلی خیلی روزهای سختی رو میگذرونم یه عزیزی داریم که در بستر بیماری هست و همین جا از همه ی شما دوستانم میخوام که برای سلامتی ش دعاکنین ….چون این سایت و این انرژی و فرکانسی که اینجا برقراره اگه بیشتر از مکه و حرم های مطهر نباشه کمترم نیست …
واقعا انسان میتونه تو شرایط سخت خودشو محک بزنه که چقدر ایمان داره،چقدر توحیدی فکروعمل میکنه،چقدر سخته که تو این شرایط بتونی احساس خوبتو حفظ کنی و گاهی میگم نه بابا واقعا من خیلی کم میتونم به قانون عمل کنم ولی هرروز دارم تلاش میکنم که ذهنم را کنترل کنم و فقط به این جمله ی استاد که از قرآن میفرماید فکرمیکنم (الخیرفی ما وقع)وتلاش میکنم هر لحظه تسلیم باشم چون ایمان دارم که هرخیری که به مابرسه ازخداست و هرشری به مامیرسه ازخودمونه…
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که با آموزه های استاد عزیزم میتونم تو این شرایط بجای گریه و زاری و احساس بد و فکرهای درب و داغون که درگذشته داشتم،،،فقط توکل کنم و تجسم کنم روزهای بهتروعالی تری که در راه هست و خدا چقدر به قلبم آرامش میده وقتی که ذهنم را کنترل میکنم ….
حالا وسط این شرایط دیشب پسرم اومد خونه و گفت مامان گوشیم گم شده نمیدونم کجاست اصلا نفهمیدم چطور شده اگر ازم دزدیدن هم متوجه نشدم و الان گوشی ندارم ،منم گفتم باشه پسرم نگران نباش به خدا توکل کن،انشالله که پیدا میشه …فقط سعی کن بخاطرش اصلا ناراحت نباشی حتما خیری در راهه خندیدم گفتم شاید انشالله بابات میخواد برات گوشی بهتر بخره و همین بهانه ش میشه…..پسرمم گفت من اصلا خودمو ناراحت نکردم فقط همون لحظه که دیدم نیست یه چند دقیقه ای بغض کردم بخاطر بازیم که خیلی لولم بالا رفته. ولی بعد خندیدم و به بابا گفتم خوب دیگه حالا باباجون یه بهترشو برام میخره…درحالیکه خودش میدونه الان چقدر همسرم از نظر مالی تحت فشاره…ولی پسرم کلا همیشه امیدواره و باورهای مالیش خیلی خوبه…بهش گفتم بسپاربه خدا خودش برات یه جوری میچینه که فقط لذت ببری….همین الان بعداز اینکه این فایل و دیدم پسرم با خط خودش زنگ زد بهم وقتی شماره شو دیدم رو گوشیم چشمام پراز اشک شد گوشی رو با صدای خنده و خوشحالی جواب دادم گفتم دیدی خدا برات پیداش کرد ،گفت مامان خیلی خوشحال شدم خداروشکر من میدونستم که اگه ناراحت نباشم
خدا سریع برام درست میکنه الان گوشیمو یکی برام آورد منم اصلا نپرسیدم از کجا پیدا کردی فقط گفتم خدایاشکرت…
اینقدر خوشحال شدم که گریه م گرفت اگه این قانون الهی نیست پس چیه؟
اگه این عدالت نیست پس چیه؟
اگه این اوج زیبایی نیست پس چیه؟
آخه این خدا اینقدر مهربونه که میاد از دل تضادها باز خیر میرسونه به ما ….میگه خوب بنده ی قشنگم خطا کردی به خودت شر رسوندی ولش کن
الان که فهمیدی بیا از لحظه ت لذت ببر بقیه ش با من….تو خوشحال باش تو ناراحت نباش من درست میکنم….بعد که ما خوشحال میشیم باز میاد پاداش میده …یعنی در هر حالتی واسه ما خیر میخواد شادی میخواد ،لذت میخواد،احساس بهتر میخواد ،،،،واقعا خداوند خیر مطلقه …..
خدایا کمکم کن بتونم تقوی داشته باشم تو این شرایط و سپاسگزارباشم تا قلبم آرام بگیره تا این روزها بگذره…..
خدایا تنهاتورامیپرستیم
و تنهاازتو یاری میجوییم
نمیدونم این سایت و این آگاهی ها بامن چکار کرده و چطور شده که وقتی ده روز پیش تو سالن بیمارستان همه داشتن گریه زاری میکردن و بعضی ها هم زیرلب زمزمه میکردن که ای خدا ماچقدر بدبختیم و چقدر بدشانسیم و فلان
منه فهیمه فقط نگاه میکردم و فکر میکردم یه جوری عمیق فکرمیکردم دیگه ازیه جایی به بعد صداشونو نمیفهمیدم ،ولی مدام همین جمله میومد تو ذهنم که هرخیری که به مامیرسه ازخداست و هرشری که میرسه از خودمونه…..خیلی خداروشکر کردم اصن یه حال عجیبی شده بودم آخه من اصن تا حالا همچین حادثه و اتفاقی رو تجربه نکرده بودم یعنی یه جوری ازته قلبم باید الان سجده ی شکرکنم که من اصن حادثه و تلخی ندیدم تا حالا ….دیگه آخرین حادثه ی تلخ زندگیم فوت دایی م بوده،فوت پسرعموی جوونم بوده ،،،که مردن دیگه حادثه نیست بنظر من یه تغییر طبیعی هست که واسه همه پیش میاد رفتن از جایی به جای دیگه …رفتن از جایی بجای بهتر ….
تو همون شش هفت ساعتی که تو بیمارستان بودم به اندازه ی یکسال درس گرفتم
اونجا فهمیدم وقتی استاد میگن این آگاهی هارو هرروز تکرار کنین یعنی چی
چقدر ما فراموش میکنیم
چقدر رفتارهای بقیه برام غیرقابل هضم بود و فقط تلاش کردم سکوت کنم وحرفی نزنم چون خودم هم تاچندسال پیش همینطوری بودم …
تلاش کردم دچار خودبرتر بینی نشم و فقط برای همه ی مردم دنیا دعاکردم که در مدار آگاهی قرار بگیرن
و از خدا خواستم که بهم ایمان بیشتر عطاکنه
و خیلی انگیزه م بیشتر شد که هرروز بیشتر و بیشتر روی این آگاهی ها کارکنم و تو مسیر توحید و یکتاپرستی گام بردارم اینکه فقط روی خداحساب کنم …..
خدایا شکرت
خدایا شکرت….
بنام خدای مهربان
سلام به استادی که معنای دقیق تسلیم و توکل رو به شکل واقعی و ملموسش برای اولین بار از او درک کردم وهربار شگفت زده تر شدم که چقدر این مرد اهل عمله و چه خوب تسلیم خداونده
دیروز سر همین قضیه کانالی که زدم احساس کردم نمیدونم دیگه باید چه کاری براش انجام بدم
قبل اینکه نشانه روزانه رو بزنم به خدا گفتم خدایا خودت هدایتم کن خیلی واضح بهم بگو باید جیکارکنم
وگفتم اگه سریالها اومد منظورت اینه که فعلا تمرکزت رو بزار رو زیباییها
واگه چیز دیگه ای میخوای بهم بگی فایلهای دیگه بیاد
نشانه رو زدم و یه قسمت از سفرنامه اومد
فهمیدم که باید توجهم رو بزارم رو زیباییها
وته دلم گفتم باشه خداجون
ولی یه جورایی منتظر بودم یه جیز دیگه بهم میگفت و من یه اقدام فیزیکی دیگه انجام میدادم
امروزصبح که این فایلو گوش دادم
وقتی استاد گفتید تسلیم بودن یعنی کم کردن مقاومتها و اینکه خودت از قبل چیزی رو تعیین نکنی
حس کردم ادامه جواب سوال دیشبم بود
وخداوند داره میگه تمرکزت رو بزار رو زیباییها
و رها باش تا بعدا مراحل دیگه رو بهت بگم
اخه همیشه فکر میکردم برای مسیری که توش هستیم هر روز باید یه اقدام فیزیکی انجام بدیم
ولی فهمیدم اون اقدام میتونه انجام ندادن باشه
درواقع کنترل ذهن بیشتر و صبور بودن ورها بودن و اعتماد به اینکه اینم یه اقدامه و قسمتی از مسیره
استاد اینکه معتقد باشیم هرچی برامون پیش میاد به نفعمونه و بهترینه رو بارها تو زندگیم دیدم و کاملا بهش ایمان دارم
یادمه چندماه قبل از اینکه پروانه داوری رو بگیرم
همسرم با چند نفری دوست بود که یکیشون دوست سی و چندسالش بود و دوتاشون دو سه سال بود که میشناختشون
وقرار بود یکی ایتکه با اون دوست قدیمیش یه کاری رو راه بندازه
که هی جور نمیشد و روند کار خیلی به سختی جلو میرفت
از طرفی قرار بود وقتی من پروانه رو گرفتم برا اون دوتا دیگه که املاک داشتن بشم داورشون و توی هر قراردادشون اسم منو به عنوان داور قید کنند
بعد با لطف خداوند و اینکه خداوند درعین مهربونیش مکار هم هست وخودش تو قران گفته کسی بر مکر من نمیتونه غلبه کنه
به شکلی همسرم فهمید که این سه نفر بادستکاری تو یه قرارداد وتغییر اعداد ازش کلاهبرداری کردن
از اونجایی که اون دوست قدیمیشو اصلا باورش نمیشد چون رفیق انچنانی بودن و فرید براش خیلی کارها کرده بود و قبول این واقعیت براش خیلی گرون تموم شد
ولی باعث شد بشینه حساب کتاب های قدیمیشم مرور کنه و فهمید چه جاهایی به شکلهای مختلف این کار انجام شده بوده ولی بخاطر اعتمادی که بش داشته اصلا ندیده بودشون
حالا منظور اینکه بعد اون ماحرا بش گفتم چقدرباید خداروشکر کنیم که اون کار جدیده استارت نخورد
جون یه کارساخت وساز با متراژ بالا بود که اصلا معلوم نبود اگر میشد چقدر تو اون کار میخواست کلاه سرش بره
ودیگه اینکه چه خوب پروانه رو دیرتر بمن دادن و من اصلا وارد کار با اونا نشدم
جون بازم معلوم نبود به اسم من چه کارهای خلافی میتونستن انجام بدن
سر اون موضوع من روزی هزاربار خداوند رو شکر میکزدم که چه راحت جلوی این مسائل رو گرفت و مارو از یه سری مشکلات بزرگ نجاتمون داد
وبه همسرم میگفتم یادته همش ناراحت بودی چرا کارتون جور نمیشه
ببین چه خیری برامون بود توعدم انجامش
چقدر خداوند دوستمون داشت
واقعا استاد تسلیم بودن خیلی ارامش داره ولی باید بتونی رها باشی و از سر راه خدا بری کنار و بزاری اون کارها رو بکنه
بدونی که تو درمقابل خداوند هیچی و ذهنتو خالی کنی از تمام تحربیاتت و سکوت کنی
تا او بگوید تا بتوانی بشنوی و عمل کنی.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
بنام خالق بهترین انفاقات
خدا را سپاسگزارممممم برای این آگاهی های فایل توحیدی
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
واقعین
تمام مسیر های زندگی ما وقتی روی هدایت های الله باشد اصلا نگران هیچی نمیباشیم
همه کار هایما از بی نهایت طریقه انجام میشه فقط بسپارم به خداوند مهربان که اوست کار ساز ما در تمام لحظات زندگی ما
خدا را شکر تا حد آخر کوشش میکنم که هدایت های خداوند را همیشه وقت جدی بگیرم و روی خود هم به خوبی کار میکنم فقط به همین دلیل که خودم میخایم از بی نهایت طریقه هدایت های خداوند را دریافت کنم
هدایت میشم
و بسیار از جا های که هدایت ها را دریافت نکردیم فقط گذاشتیم وتسلیم خداوند شدیم
و وقتی چند مدت گذشته فهمیدیم که همان جا های که تسلیم خداوند شدیم همه کار هایم را به بهترین شکل انجام داده
و یکی از بهترین باور قوی که میشه ساخت همین
الخیر فی ما وقع
هراتفاقی برایم رخ دهد به خیرمه است
خدا را بینهایت سپاسگزارمبرای این اگاهی های که نصیب من شد
درحفظالله باشید
1404/3/8روز327
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان گل
خدایا شکرت که امروز هم بیدارشدم و هدایت شدم به این فایل بی نظیر
هدایت اجازه دادنی هست.
درمصاحبه ایی مسی میگه هرچی اتفاق بیفته همون خوبه
اگر به این نگاه برسیم و بگیم هرچی پیش بیاد خیره زندگی خیلی عالی و لذتبخش میشه
اما اگر بگیم نه اونطوری که من میگم باید بشه زندگی سخت میشه
هرچی تسلیم تر باشیم کمتر مقاومت میکنیم و اجازه میدیم خداوند مارو ببره خواسته هامون و مشخص میکنیم اما چگونگی و زمان و میسپاریم دست خدا
این نگاه توحیدی هست.
واقعا مساله توحید مساله اساسی و اصل زندگی امون هست.
بعداز ماه ها که شروع تحول روز شمار و شروع کردم چه حس لذتبخشی بود که اومدم و روز327 رو هم اینجا رد پا بزارم و باچه فایل فوق العاده ایی مواجه شدم من چندین هفته اس که توی قدم 7که رسیدم به مفهوم هدایت و همونجا قفل شدم و دیگه اجازه دادم هدایت بشم و منو برد سراغ روانشناسی ثروت و دوباره چند هفته اس توی جلسه اول قفل هستم و دارم تمرین میکنم چون بهم گفته که باید این تمرین و حسابی و خوب انجام بدی و بعد قدم بعدی و بهت میگم و من گفتم چشم .
دیگه عجله ندارم تندتند برم سراغ فایل و جلسه بعدی دلم میخواد کلمه به کلمه جمله به جمله استاد و درک کنم و بتونم باورها و افکارمو درست کنم
یه نکته خیلی مهمی که استاد عزیزم توی این فایل اشاره کردید و زنگی رو در ذهن من به صدا درآورد
گفتید که هدایت اجازه دادنی است…
ما باید به خداوند باور داشته باشیم که هدایت میکنه و اجازه بدیم که هدایتمون کنه و خواسته هامون و بگیم اما چگونگی و زمان و بسپاریم به دستان خودش
یهو دیدم یه حسی در درون من اومد بالا اینکه من همیشه باور داشتم که باید مثلا در اون زمانی که من میگم اتفاق بیفته اگر نیفته پس فایده ایی نداره
اره این یه باوره در وجود من و باعث میشه که ازخدای مهربونم خواسته ایی نداشته باشم و یجورایی انگاری امیدی نداشته باشم چون مثلا میگم اگر مثلا پیر بشم و ثروتمند بشم فایده ایی نداره و….
واقعا نمیدونم چرا این باور و داشتم و امروز فهمیدم یعنی اینکه چگونگی اش و زمانش و من میخوام تعیین کنم و چون منطق من میاد تحلیل میکنه و میگه که دیگه دیر شده نمیزاره که من درخواست کنم و یجورایی منو مسخره میکنه !!!!!
خدایا هزاران مرتبه شکرت که امروز منو هدایت کردی که به این باور مخفی که داشتم پی ببرم
به نام خدای خوبم خدایی که منو دوست داره و همه امکانات و دراختیار گذاشته تا استفاده کنم و لذت ببرم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا من تسلیمم
سلام استاد مهربانم سلام مریم جانم
سه روز پیش کامنت گذاشتم اما الان در این صبح زیبا دوباره اومدم تو سایت دوست داشتم بازم از تسلیم و هدابت بنویسم
هدایت به اجبار و مقاومت نیست
هدایت به تسلیم شدن و اجازه دادن یکیست
از موقعه ای تسلیم خداوند شدم و اجازه بهش دادم بیاد تو زندگیم و کارام چقدر راحتم الله اکبر
البته این وسطها نجوای ذهنم کمرنگ هست اما از اونجایی که توانایی کنترل ذهن رو پیدا کردم همونجا خفه میکنم الهی شکرت
تسلیم از ناتوانی و عاجز بودن میاد
خدایا من نمیتونم وقتی اینطوری میگی میاد دستانشو میفرسته همه رو برات بسیج میکنه
به شرطه ایمان
تسلیم شدن همراه ابمان داشتن غوغا میکنه
خدایا من نمیتونم کارهامو انجام بدم تو بیا بیا دستمو بگیر منو از مسایلم رد کن
من باور دارم که خداوند همواره در دسترس من ست تا صداش میکنم میاد اصلا کنارمه هست
و من عاشق همچین خدایم
خدایا من لایق همصحبتی با تو را دارم
خدا منبع و منشأ ثروت من ست
خدایا نیازهامو از بی نهایت طریق برطرف کن همه رو به تو میسپارم
خدایا شکرت که هر روز ایمان و توکل و اعتمادم بهت بیشتر میشه دلم قرص تر میشه محکم قدم برمیدارم و
لذت میبرم از زندگیم
زندگیی که آگاهانه دارم با فوانینت میسازمش
قوانینی که میگه اگه به من وصلی آرام باش
احساسه خوب داشته باش
نجواها رو حواست باشه
خوبیها و زیباییهای این جهان پهناور رو ببین
و شکر بجا بیار که همه چیز برای توست
خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت میگویم سپاسگزارتم
استاد ممنونتم برای ابن فایل بسیار زیبا و دلنشین
هر آنچه از دل برآید
لاجرم بر دل نشیند
ما هم با قلبمون حرفهاتون رو میپذیریم
جون از قلبتون بلند میشود
ممنونتم سپاسگزارتم در پناه خدای مهربانم باشین