گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

208 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    به نام خدای مهربان

    امروز صبح دیدیم بروزرسانی و تغییرات در قسمت گفتگو با دوستان آمده و قسمت ارسال نظر در دارد، برای همین در نت گوشی کامنت زیر رونوشتم و موقعی که خواستم ارسال کنم دیدیم که قسمت ارسال نظر نیست. برا همین اینجا اون رو میفرستم.

    بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب العلیم الغفور التواب الغنی القریب المجیب المحسن المبدی المجید

    سلام به استاد عزیزم سید حسین عباسمنش بهترین معلم زندگی ام

    سلام به بانو مریم شایسته مهربان ام که درس های بیشماری از او آموختم

    سلام به آقا ابراهیم و خانم فرهادی عزیز که قدردان فعالیت های آنها در این سایت الهی هستم

    سلام به تمام دوستان توحیدی ام در این سایت الهی

    امروز روز یازدهم اردبیهشت و فردا دوازدهم است و روز معلم، پیشاپیش روز معلم رو شما استاد عزیزم که بهترین و یونیک ترین معلم زندگی ام تبریک میگم.

    شما معلمی هستی که بصورت بهترین شیوه تدریس که عملی است، آموزش میدهید. شما اول عمل کردید و بعد آمدی که بگی میشه… این قوانین زندگی و این نتایج حی و حاضر.

    و در کنار این همه نتیجه، نتایج شاگردانت را در یکی از ده ها سرفصل سایت به نام گفتگو با دوستان تهیه کرده ای که شاهد عینی بر شواهد دیگر باشد، و در کنار این ها باز شما به بهترین نحو آموزش ها را برایمان تکرار می کنید و چقدر این سخنان همراه با نمونه عملی به عمق وجودم رخنه می کند و خوب آن موضوع را متوجه میشم و هر بار بهتر از بار قبل. موضوعی مثل هدایت،تسلیم بودن، توکل و…

    چند روز که گفتگو با دوستان با عنوان های جدید روی سایت قرار می گرفت، چقدر از انتخاب سرفصل برای آن قسمت گفتگو با دوستان لذت می بردم و چه انتخاب شایسته و کاربردی است و با خودم می گفتم این دُر گرانبهایی است که استاد بصورت هدیه در سایت قرار داده،آنقدر ارزشمند است که نمی شود روی آن قیمت گذاشت. و با اینکه بارها و بارها فایل ها را گوش دادم باز باید بیشتر از هدیه الهی بهره‌ ببرم و دفتر مخصوص این دوره ی گرانبها بگذارم و نکات و درس ها آن را با جزئیات بنویسم و از این رحمت و فیض الهی بهره ببرم. این سری فایل ها همچون وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّهٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَیۡلِ

    مرا مجهز می کند که با آن به نجواهای ذهن را خاموش و محو کنم و با حبل المتین از موانع سر راه عبور کتم.

    استاد عزیزم تو را سپاس بخاطر این ایمان و تعهدی که دارید، که از تشعشع این ایمان شما ما هم داریم مسیر رو پیدا می کنیم.

    استاد عزیزم و مریم بانوی زیبا و آقا ابراهیم و خانم فرهادی عزیز از شما تشکر می کنم که این پکیج ناب، این سایت الهی رو روز به روز بهتر و بهتر می کنید. از خدای مهربان میخوام که لحظه ای از شادی و حال خوب جدا نشوید و همیشه به منبع وصل وصل باشید. آله آمین

    و از همین جا با تمام دوستان عزیزی که شغل مقدس معلمی دارند، روز معلم رو تبریک میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2491 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان

    بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    خدا رو شکر که در زمان مناسب در مدار شنیدن این آگاهی ها قرار گرفتم

    امشب داشتم جلسه هفتم قدم اول رو گوش میدادم بخش سوالات .

    اونجا ی سوالی از استاد پرسیده بودن بچه ها که :

    چی میشه که استاد عباس منش با ی ساک قرمز و دوتا بچه کوچیک و بدون هیچ سرمایه ای پا میشه از بندر عباس میاد تهران ؟

    و جواب استاد :

    به پشتوانه ی حرکت های قبلی که انجام شده بود و نتیجه گرفته شده بود

    به پشتوانه ایمانی که در وجودش ریشه زده بود

    همونجوری که از قم به بندر عباس رفته بود با دست خالی

    یعنی برای پاسخ دادن به سوال آقای عرشیانفر لازم نیست من خیلی برم عقب

    کافیه حرفهایی که استاد راجع به خودشون زدن و اقدامات و حرکاتی که بواسطه ایمان انجام دادن رو به یاد بیارم ی نمونه حی و زنده در عصر معاصر اونوقت برام باورپذیرتر میشه

    چقدر استاد این با منطق و دلیل حرف زدن شما شما رو متفاوت میکنه از دیگران

    شما اونقدر قران رو خوب مطالعه کردین اونقدر منطقش رو خوب درک کردین که خودتون هم که رسالتتون اشعاعه توحیدیه که خداوند توی قرآن ازش صحبت کرده با منطق حرفتون رو میزنین

    همونطور که خداوند در قرآن انسان رو از دید انسان بودنش میبینه شما هم این دید جزیی از وجودتون شده و هم خودتون و هم هر انسانی رو از این زاویه میبینین .الان دارم درک میکنم که وقتی میگین من خودم رو سرزنش نمیکنم چون من یک انسان هستم صدام و هیتلر و امثالهم رو سرزنش و قضاوت نمیکنم یعنی چی

    اگر ما هم ااز این دید هم به خودمون و هم به دیگران نگاه کنیم اونوقت دیگه سرزنش ها و قضاوت ها رنگ میبازن

    اگر موسی میخواست خودش رو به خاطر اون قتلی که انجام داده بود مدام سرزنش کنه و احساس گناه به خودش بده هیچ وقت به اون درجه و رتبه نمیرسید .

    اونوقت منی که اشتباهات کوچکی توی زندگیم انجام دادم چرا باید خودم رو سرزنش کنم

    چقدر جالبه اینقدر استاد شما در مورد احساس گناه نداشتن و قضاوت نکردن در مورد خودمون و دیگران صحبت کردین اما انگار با این فایل من تازه دارم میفهمم و درکشون میکنم

    چقدر حرفهاتون با اون منطقی که توش هست در عین حالی که آدم رو بیدار میکنه آرامش رو هم در وجودش میپراکنه

    اینکه حتی تسلیم شدن و ایمان آوردن هم مثل تمام پدیده های جاری و ساری در این جهان باید تکاملی طی بشه و اگر ابراهیمی بوده که موحد بوده ی دفه موحد نشده تکاملش طی شده تا به اون درجه رسیده پس من هم نباید ار خودم انتظار بیجا داشته باشم .بادی تلاش خودم رو بکنم اما اگر ی جاهایی هم نتونستم نباید خودم رو سرزنش بکنم باید دوباره تلاش کنم تا در مسیر قرار بگیرم

    شاید استاد اگر توضیحات منطقی شما بدنبال صحبت های آقای عرشیانفر نبود و من نوعی شما رو نمیشناختم و با مباحثتون آشنا نبودم همین مقایسه خودم با اون پیامبران باعث میشد که با خودم بگم من کجا و اونا کجا همونطوری که چهل سال این نوع تفکر به من و امثال من خورونده شده بود که اونها آدم های معصومی بودن و ما هیچ وقت به گردپای اونها نمیرسیم و همین تفکر ما رو از خودمون دور کرده بود و ارزشمندی و لیاقت رو در وجود خشکونده بود و خودمون رو لایق همنشینی و هم صحبتی با خداوند نمیدیدیم

    خدا رو شکر که به واسطه ی آشنایی با شما ما هم ابراهیم وار تبر به دست گرفتیم و شروع کردیم به نابود کردن بت ها ی جهالت توی وجودمون و مسیر رو باز کردیم برای رفتن و حرکت کردن به سمت اصل و منبعمون چیزی که در دورن خودمون بود و ما بیرون دنبالش میگشتیم

    سپاسگزارم استاد بخاطر منطقی که در کلامتون هست که بقول خودتون میتونین با اون با هر مناظره کننده ای روبرو بشین و با همین اسلحه منطق خلع سلاحشون کنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2195 روز

      سلام و درود به دوست و هم خانواده ام نسرین جان

      چقدر کامنت شما زیبا و جالب بود و چقدر خوشم آمد از این دیدگاهتون ولی یک نکته رو باید به این مطالب شما اضافه کنم اینکه … نباید قضاوت کنم در مورد آقای عرشیانفر ولی با تمام این حرفا ی چیزی توی دلم هست که خیلی دوست دارم بگم ..

      با اینکه آقای عرشیانفر شاگرد استاد عزیزمون بوده ولی هنوز شیوه ی حرف زدنشون با یک استاد ی که شاگردشون بوده خیلی هم محترمانه نبوده ودر باورهای مذهبی که ایشون قبلا آخوند بوده و من یک فایل قدیمی ایشون رو با لباس آخوندی دیده بودم واینکه هنوز باورهای مخرب مذهبی رو با خودشون به یدک میکشند و حس لیاقت و ارزشمندی یک انسانی که در این عصر زندگی میکنند رو بدست نیاورند … خیلی خیلی از خداوند ممنون و سپاسگزارم که هدایت شدم به چنین سایتی و چنین استاد خردمند و هوشمندی و خدارو شکر می کنم که استادما بهترینع بهترین استادهای جهان هستش و چقدر این تمرکز استاد رو دوست داشتم که هر وقت آقای عرشیانفر به حاشیه میرفت و صداشو بلند می کرد استاد مبحث برمی کردوند به اصل و از فرعیات و حاشیه ها و مسایل مذهبی با دلیل و منطق های استنادی قرآنی جواب میدادند … خدایاااا شکرت

      نسرین جان ممنونم از این کامنت زیبا و پرمحتوایی که از این دیدگاه داشتی و من همیشه کامنت های زیبای شما رو میخونم

      بهترینع بهترین ها رو برای شما دوست عزیز و همه مون آرزومندم

      شاد و موفق باشی

      💐💐💐💐🙏🙏🙏👏👏👏👏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2491 روز

        سلام رویا جان عزیز .ممنونم عزیزم که وقت گذاشتی و پاسخ دادی.بله خوبه که قضاوت های شخصیمون رو وارد مباحث نابی که از استاد داریم دریافت میکنیم نکنیم .منم سعی کردم که قضاوت نکنم و الان که دوباره کامنت خودم رو خوندم تلاشم رو کرده بودم که حقیقت رو بنویسم اون حس واقعی که بهم دست داده بود .منم تحسین میکنم موفقیت های این فرد رو.سپاسگزارم بازم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام بر همه عزیزان

    اوایل فایل راجع به سن و سال آقای ارشیانفر صحبت کردن من این موضوع برام یادآوری شد که الگوهایی که دیدم معمولا آمریکایی و اروپایی ها سن های 90 یا 95 ساله تقریبا سرحال دیدمو این نشون دهنده سلامت و صلح درونی این افراد با خودشونه حتی تو سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت یا قدیما چون باور اکثریت راجع به سن و سال نبود افراد بیشتر عمر میکردن اما تو این دوره هم رسانه ها هم باوریت اکثر مردم دارن اینو ترویج میدن که تو کشور ما بیشتر از 80 سال عمر نمیکنن و بازم میرسیم به بحث باور اکثریت جامعه

    تکاملمون و ابراهیم وار طی کنیم ….

    * ناامیدی و احساس بد در هر جایگاهی باشی باعث احساس بد بیشتر میشه حتی حضرت یونس باشه قانون قانونه

    و در آخر نکته بسیار مهمی که استاد گفتن :

    وقتی فکرت وحشتناک درگیرت میکنه و نتونستی کنترلش کنی برو یه کار فیزیکی که بالاترین ضربان قلب و ایجاد کنه انجام بده که ذهنت مغزت درگیر اون کار باشه و نتونه هیچ فکر دیگه ای کنه از لحاظ فیزیکی هم همینه وقتی جسم یه کار فیزیکی بالا انجام میده تمرکز و کنترلش و میزاره برای اون کار و اصلا جای خالی نمیمونه برای فکر دیگه

    اینا مواردی بود که برای خودم تو دفترم یادداشت کردم نکات مهمی که هم استاد توضیح دادن هم اقای عرشیانفر

    بازم ازتون ممنونم استاد عزیزم خدایا شکرت که در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    zeinab گفته:
    مدت عضویت: 824 روز

    به نام خدا

    می خوام از نشانه امروزم بنویسم استاد یک جمله خیلی زیبایی دارید « وقتی احساس تون رو خوب می کنید و احساس بد دور میکنید به جایی می رسید که می شوید مانند اولیا الله» من الان فقط با تغییر شاید 0/00001 % احساسم واقعا باورم نمیشه که میتونم رو محیط اطرافم تاثییر بزارم و مفهوم مسخر بودن جهان برای انسان بهتر درک می کنم

    من توی منتطقه ای هستم که الان که بهمنه ولی برای ما تابستون گرم دیروز از شدت گرما زیاد پوستم میسوخت ولی میدونستم با احساس بد اتفاقی نمی افته درخواست یک هوای خوب خنک داشتم همونجور که با خودم صحبت میکردم و داشتم میرفتم باشگاه توی رختکن کن یک خانم داشتن صحبت میکردن که امروز اینجوره فردا 5 درج گرم تر و خدا بخیر کنه……اهمیت ندادم و سعی کردم از همون هوای خنک توی باشگاه چند لحظه لذت ببرم و تموم شد اون روز امروز صبح هوا به حدی خنک و ابری لذت بخش شده بود که باورم نمیشد فقط لذت میبردم و قدم میزدم سپاسگزاری میکردم و توی دلم گفتم کاش با این هوای ابری یک بارون هم می آومد باور تون نمیشه فقط در همین حد حتی به زبون هم نیاوردم عصر که از خواب شدم با صدای برخورد قطره های بارون به پنجره بیدار شدم و اصلا باورم نمیشد همون روزی که قرار بود 5+ گرم تر بشه اینقدر رویایی باشه خدایا ممنونم ازت قبلا توی دفترم مینوشتم درخواست هام رو ولی الان همینکه تو دلم می گم به سرعت اتفاق می افته خدایا شکرت

    شاد و سلامت :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    محیا گفته:
    مدت عضویت: 1380 روز

    چقدرررر به موقع بود این فایل

    یک هدیه الهی و یک هدایت بینظیر از سمت خداوند

    دیروز در شرایطی قرار گرفتم که به شدت نیاز به کنترل ذهن داشتم و برای اولین بار در کل 34 سال گذشته ام از شدت نجواها مغزم داشت منفجر می‌شد

    مدام به خودم یادآوری میکردم که محیا تو وظیفه داری حست رو خوب کنی

    یک دقیقه ارام میشدم اما باز نجواها مثل اسب بی افسار میتاختند

    خیلی از خدا هدایت خواستم که بتونم ذهنم رو آروم کنم و تلاش میکردم از زاویه ای به ماجرا نگاه کنم که حالم بهتره بشه

    اما مدام در ذهنم میومد که باید تلافی کنی ، باید حسابشون رو برسی

    اما قلبم مدام فریاد میاد که محیا تو کار درست رو بکن ، حاشیه نرو ، درین مسیر بمان

    تصمیم گرفتم برم پیاده روی ، باران به شدت میبارید

    باید میرفتم

    وگرنه مغزم میترکید

    همون لحظه که هدایت میخواستم یکی از دوستانم زنگ زد و گفت میام دنبالت بریم بیرون

    درونم میگفت نه !

    پیاده برو

    پیاده روی بیشتر کمکت میکنه

    اما تسلیم شدم و به دوستم گفتم باشه

    به من ویس داد و گفت کارتن گوشی تو هم بیار

    تو دلم گفتم به گوشی و کارتن گوشی من چکار داری؟؟؟

    اما رقم نداشتم ، ذهنم تمام انرژی مو گرفته بود

    سوار ماشین شدم و وارد جاده کرج ….

    گفت خیلی وقته تهران هستی ، میخوام ببرمت کرج تا کرج رو هم ببینی

    در تمام طول مسیر از خدا ارامش و هدایت خواستم تا افسار ذهن رو بگیرم

    مدام در ذهنم نقشه انتقام میومد

    حمله ذهن تمامی نداشت

    گفتم خدایا کمک ….

    دهنم رو بستم و تلاش کردم که با دوستم درد دل نکنم

    نمیخواستم با درد دل کردن خودم رو مظلوم و قربانی نشون بدم و به این اتفاق و ناخواسته جون بدم

    رفتیم و رسیدیم کرج

    گفتم که قدر جالب

    همه مشغول خرید عید بودند و من اصلا حواسم نبود که ذهنم آرام‌تر شده بود

    دوستم من و برد به مغازه یکی از دوستانش و گفت آوردمت تا گوشی تو برات عوض کنم

    من گفتم خدایا …. پاداش میدی بهم ؟

    پاداش برای اینکه میتونستم انتقام بگیرم و خشمم رو خالی کنم ، اما ترجیح دادم به ندای قلبم عمل کنم و کار درست رو انجام بدم ؟؟؟

    گوشی رو عوض کردم

    فروشنده گوشی مو نه میلیون بالاتر از قیمت فروشگاههای اطراف برداشت و گوشی جدید رو سه میلیون ارزان‌تر از جاهای دیگه بهم داد

    موقع معامله هم یک قاب به ارزش یک میلیون بهم هدیه داد

    صورتم سرخ شده بود و به خودم افتخار کردم که تلاش کردم که کار دست رو انجام بدم

    و این تحربه رو اینجا به یادگار میذارم

    یاد حرف استاد میفتم که کار درست رو بکن ، به ندای قلبت گوش کن

    و خداوند به شجاعان پاداش می‌دهد

    خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1486 روز

    به نام خدایی که در همین نزدیکی ست در وجود خودمان

    سلام و درود به همه شما خوبان استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و دوستان گل

    این فایل هدایت امروز من بود

    و چقدر زیبا خداوند با من صحبت کرد

    مدتی طولانی است که ما با تضاد مالی روبه رو هستیم و هر چقدر بیشتر کار می‌کنیم نتیجه ای نمی‌بینیم

    این که ایراد از افکار و فرکانس های ما هست شکی درش نیست

    اما باز هم هدایت خداوند هر لحظه شامل حال ما میشه

    وقتی صحبت های استاد رو می شنیدم قلبم در آرامش بود آنقدر واضح با من حرف می‌زد که شکه شدم

    بهم گفت زهرا مگه تو همین یه سال پیش در گیر یک مسئله بودی مسئله ای که انگار هیچ راه حلی نداشت با هیچ چیزی حل نمی شد به نظرت

    نه با پول نه با پارتی

    سرگردون و حیران مونده بودی بعد از روزها حال بد گریه زاری دقیقا به خودت گفتی

    بسه دیگه دیدی که اینجوری هیچ نتیجه ای نگرفتی باید یاد بگیری که احساست رو خوب کنی

    با فایل فقط روی خدا حساب باز کن شروع کردی

    فقط فقط تمرکز روی خودت بود نه اون بیرون

    و دیدی دستان خداوند رو

    و دیدی کسانی که تا قبل از اون قسم میخوردن که هیچ کاری نمیتونن کنن با لبی خندان درخواست تو رو قبول کردن

    چه روزهایی بود از فرط خوشحالی گریه میکردم

    استاد راست میگید ما انسان ها فراموش کاریم

    با اینکه من هر روز اون روزها رو برای خودم در دفترم در سایت نوشته بودم اما واقعا از خاطرم رفته بود

    و امروز با حرف های شما در این فایل به یاد آوردم ….

    ذهن خیلی گمراه کننده هست

    قشنگه یادمه اون روزها این نجواها همیشه به سراغ من می اومد که مشکل تو که با پول حل نمیشه ..در واقع اون تضاد رو حالا هرچی که میخاد باشه از روابط از سلامتی از توحید از مالی

    اونقققققققدر در نظر ما بزرگ جلوه میده که میخاد ما رو نا امید کنه

    اما ما نباید گولشو بخوریم اینو همین روزها متوجه شدم چون به تضاد مالی برخوردیم

    اینکه وقتی به گذشته برمیگردم به هر جایی که احساسم خوب بود با ایمان در مسیر قانون قدم برداشتم واقعا اتفاقها همشون نتیجه ی عالی دادن

    حتی در مورد مسائل مالی

    وقتی که با ایمان دنبال خونه ای با امکانات کامل با 3 برابر بیشتر از پولی که داشتیم می‌گشتیم

    و خداوند پاسخ داد

    قانون جواب داد

    به خودم گفتم این هم همونه در واقع حرف های استاد تمام اون گذشته رو به یادم آورد

    که ایمان هم باید تکاملی ساخته بشه

    که از قدم های کوچیک شروع میشه و هر بار تو با منطقی کردنش برای خودت

    قدم های بزرگتری بر میداری و ایمانت قوی تر میشه

    خدایا شکرت

    همینجا به خودم تعهد میدم که همیشه برای در احساس خوب ماندن تلاش کنم

    اگر هم شرایط سخت و نا آرام شد به یاد تمام روزهایی بیفتم که توکل کردم ایمانم رو نشون دادم سعی کردم جنبه مثبت داستان رو ببینم

    و بعدش خداوند درهای رحمت و نعمت و ثروتش رو بی انتها برام گشوده ….

    تعهد میدم که در مسیر قانون در مسیر تو حید بمانم

    و این راز (احساس خوب)رو در خودم نهادینه کنم …

    استاد بی نهایت شکر گزار خداوند هستم برای بودن شما برای داشتن شما

    برای شنیدن صحبت های الهی تون

    الله نگهدارتان

    در پناه حق️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    قسمت ۵۰

    گفتگوی استاد عباسمنش با آقای عرشیانفر

    باسلام درود بیکران به استاد عزیزم که اینقدر تمرکزی به قوانین جهان هستی این مناظره زیبا رو از تمام

    جوانب بررسی کردند و دنبال کردند

    یکی از ویژگی های استاد عزیزم که خیلی هم برام جلب توجه کرد این بود که مبحث تکامل رو در اینجا توضیح دادند.

    اینکه آقای عرشیانفر در مورد شخصیت های قرانی توحیدی بخصوص حضرت نوح و حضرت ابراهیم در این حد از توحیدی بودن رو گفتند که نوح از خداوند

    درخواست وساطت فرزندش رو کرد و خداوند گفت ای نوح ( جاهل نباش که این فرزند از تو و صالحان نیست )

    و برام جالب بود که بارها و بارها استاد عزیزمون بطور مفصل راجب شخصیت اول قرآن صحبت کرده بودند ..

    اینکه حضرت ابراهیم بعد از صد سال صاحب فرزندی شدند نشان از توکل و ایمان قوی و توحیدی ابراهیم بود و تمام این دستاوردها بخاطر مراحل تکاملی بود که در مسیر بدست آوردند.. اینجا باید از استاد عزیزم نهایت تشکر و سپاسگزاری رو کنم که این موضوع رو از دیدگاه وبعد مذهبی نگاه نکردند بلکه از بُعد قوانین بدون تغییر قوانین جهان هستی نگاه کردند و چقدر خوشم آمد که استاد در جواب گفتند که ابراهیم هیچوقت اسماعیل رو قربانی نکرد در

    این آزمایش الهی … و اینکه آقای عرشیانفر پرسیدن . . زمانی که ابراهیم چاقو رو

    زیر گلوی اسماعیل گذاشت اون احساس پدرانه ممکن بود مانع از این کارش شود و این کار خیلی خیلی سختیع و چطور ی ابراهیم خودشو نباخت ؟؟؟؟؟

    و استاد عزیز چقدر با درایت و تمرکز ی به این سوال جواب دادند و گفتند…

    ابراهیم همینطوری هم به این حد از ایمان و توکل و توحیدی بودن نرسید … قبلا سیر تکاملی شونو رو گذروندن …

    اینکه برای پرستش خداوند هم مسیر تکاملی شو گذروند و همینطوری یک شبه ایمان و یقین نیاورد اول شک و تردید

    داشت و بعد از خداوند در خواست هدایت کرد . … (چقدر این مبحث هدایت رو دوست دارم استاد جان ) ..

    اینکه اول ماه رو پرستید و بعد گفت نه این ماه هم افول کرد و بعد ستارگان رو پرستید و بعد خورشید رو پرستید و بعد …از تمام اینها یک اتفاقاتی رو تجربه کرد اینکه نمرود ابراهیم رو با منجنیق در آن آتش انداخت که تبدیل به گلستان شده بود و یا اینکه فرزندش بدنیا میاد رو با مادرش به امر خداوند در بیابان رها کرده و بعدش رفت سراغ ماموریت الهی و بعدش ابراهیم از خداوند می خواد که مردم رو دور این مادر و فرزندش اسماعیل جمع کن و بعدش

    با کوبیدن پاهای اسماعیل به زمین چشمه ی آب زم زم از زیر پای اسماعیل جوشید و بدش مردم فبایل مختلف دور اینها

    جمع شدند و بعدش شهری بنام مکه بوجود آمد که نه تنها

    این بچه در بیابان از تشنگی تلف نشده بلکه زیر پاهاش هم آبی جوشید که یک ملت

    رو به آنجا کشوند واقعا معجزه های خداوند رو با چشماش میدید الله اکبر … و تمام این مسیر های معجزه وار رو حضرت ابراهیم میبینه و تمام این مسیر پله های ترقی ابراهیم رو بسمت توحیدی بودن و ایمان و توکل رو می سازه وتکامل خودشو به مسیرهای بالاتر طی میکنه. و عمل کردن به الهامات درونی و شهود باعث این همه ایمان و توکل میشه و خداوند به وعده هاش عمل کرده و همینطور از طرفی ابراهیم به الهامات مستعمرش عمل کرده خُب معلومه که ایمانش میچسبه به سقف .. وااااااای استاد جان وقتی این پاسخ رو از شما مشنیدم منم داشتم میچسبیدم به سقف🤣🤣🙋‍♀️🙏🙏🙏 . یعنی کیف کردم از این حد آگاهی تمرکزی

    واقعا استاد جان چقدر این قسمت رو فوق العاده عمیق تمرکزی👌👌👏👏👏👏

    و قشنگ توضیح دادید … من خودم وقتی تکاملمو در زندگی بعد از آشنایی ام با شما با الانم مقایسه میکنم میبینم که هر روزم با روز قبلم خیلی خیلی متفاوته از هر نظر در سلامتی ام و در مسایل عزت نفسم و یا در روابطم و یا در مسیر رشد و پیشرفت های مالی ام و یا اینکه بیشتر شکرگزار بودنم از داشته هام و یا اینکه خیلی بیشتر به زیبای ها و نکات مثبت توجه کردن هام کلی تغییرات ایجاد شده بخصوص اینکه تمام موارد رو می نویسم و مکتوب می کنم بیشتر متوجه ی این تغییر و تحوالات میشم و اینها خودش مسیر تکامل منو بسمت بالاتری هدایت میکنه . منم وقتی به تضادهای قبلانام رجوع میکنم میبینم که از این تضادها بهترین درس ها رو گرفتم و مهمتر از همه اینکه سبب خیر شد تا استاد عباسمنش نازنین آشنا بشم که راه و رسم زندگی کردن رو بیاموزم و از جهل و نادانی های بیشماری فارق بشم بخصوص باورهای اشتباه مذهبی و یا باورهای نادرستی که در خیلی خیلی موارد دیگری داشتم و باید اعتراف کنم که با ارزش ترین آموزهای های زندگیمو بدست آوردم خدایااااااا شکرت خدایا صد هزارمرتبه شکرت

    خدایاااااا شکرت

    در ادامه ی صحبت های استاد باز هم به نکته ی فوق العاده ظریفی اشاره کردند که فوق العاده حایز اهمیت بود .. اینکه در هر شرایط کوچیکی و یا در شرایط بظاهر نامناسب اگر ما هم بتونیم احساسات مونو کنترل کنیم باعث میشه که به موفقیت هایی دست پیدا کنیم .. واین کنترل ذهن و کنترل احساس همان نکته ی اصلی رسیدن به اهداف و خواسته هامون هست که کار هر کسی نیست مگر اینکه بطور مدام در این زمینه تمرین کنیم و با تمرین کردن می تونیم تکامل مونو طی کنیم.. و این کنترل ذهن در بعضی مواقع میتونه مثل خوابیدن باشه

    یعنی برای اینکه بتونیم از قوانین رهایی پیروی کنیم واز اون موضوع و یا تضاد فاصله بگیریم بهترین کار اینه که سعی کنیم بخوابیم و رهایش کنیم ولی در بعضی مواقع حتی نمی تونیم به خواب بریم پس بهترین کار اینه که با یک ورزش چالشی مثل شنا کردن و یا دویدن و یا یک حرکت فیزیکی تحرکی که ضربان قلب رو بالا ببره تا ذهن نتونه به موضوع قبلی توجه کنه و این باعث میشه که به همون لحظه توجه کنیم و افکارمونو از پریشانی و نگرانی خارج کنیم…

    مممون استاد عزیزم که اینقدر قشنگ در این زمینه هم توضیح زیبایی دادید و با این حرکات فیزیکی و تحرکی هم می تونیم کنترل بیشتری روی افکارمون داشته باشیم واین نکته خوبی برای یادآوری کنترل احساسات مون بود و

    برای رسیدن به آرامش ذهنی و مثل خاموش کردن کامیوتر شات دان کنیم ممنون و سپاسگزارم خدایااا شکرت

    نکته ی خیلی مهم دیگری که مطرح شد .. در مورد نامیدی یونس بود چون برای هدایت قومش از آنها دلسرد و نامید شده بود و خداوند بخاطر این حرفش یونس را انداخت داخل شکم ماهی… و چقدر این قسمت برای من درس داشت که واقعا نباید نامید و مایوس بشیم از الطاف خداوند و اینو بخودم بازم یادآوری میکنم که باید با کنترل احساس خوب و تمرکز به نکات مثب زندگی ام با توجه به قوانین بدون تغییر خداوند این احساس نامیدی و یاس رو از خودم دور کنم و پاسخ خداوند هم از راه خواهد رسید چون خداوند هیچ وقت به وعده هاش خلف وعده نمی کند و همیشه با صابرین هستش..🙏🙏🙏🙏👏👌👌 واین قوانین برای همه یکسان عمل می کند و آنوقت است که دیگه هیچ ربطی به گذشته مون نداریم… و با تمرین کنترل احساس کارها راحتر و راحتر می شود و بعدش نتایج بیشتر و بزرگتر می شود وووو بعدش آدم ایمانش قوی تر و قوی تر میشه و بعدش کارها روان تر و راحتر می شود و ووو بعدش نتایج تصاعدی و تصاعدی می شود.. ووووو بعدش تمام کارها پشت سر هم قشنگ و قشنگتر میشود …خدایااا شکرت

    خدایا شکرت که امروز هم در مسیر هدایت های الهی به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم .

    خدارو شکرت که در این سایت جواهرنشان حضور دارم و در کنار استادی هستم که احساس امنیت و شادی و خوشحالی می کنم و دلم قرصع قرصع..

    خدایا شکرت که هر روز بیشتر و بیشتر بهترینع بهترین حال و احوال رو به من هدیه میدی…

    خدایا شکرت که هدایت شدم به بهترینع بهترین سایت و استاد جهان 🙏🙏🙏🙏👌👌👏👏👏👏

    خدایااا شکرت که هدایت شدم به مسیر کسانی که به آنها نعمت دادی و نه غضب شدگان

    خدایااااااا شکرت

    خدایااااااا شکرت

    خدایاااااااشکرت

    🙋‍♀️🙋‍♀️🙏🙏🙏🙏👌👌👌👏👏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

    بنام خداوندی که همه چیز از آن اوست…

    سلام و درود بر پروردگارم پروردگاری که مرا هدایت کرد که امروز شاهد خوشبختیم در تمامی جنبه های زندگیم باشم.!

    سلام و درود به اهالی بهشتم که با درک کردن کلام الهیشون قلبم را سرشار از عشق و امید می کند..

    چقدر بحث مدارها و مخصوصا تکامل میتونه توی روندمون ،از قانون الهی پیروی کنه..

    احساس خوب ، داشتن.که ابراهیم را خلیل الله کرد…

    احساس خوبی که،موسی را نجات داد از قوم فرعون ستمگر

    احساس خوبی که…دل مادر موسی را قوی کرد در برابر انداختن فرزندش در آب…آبی که معلوم نبود کجا میره…

    احساس خوبی که هر کدوم از ما رو در دل تضادهامون داره قوی تر و با ایمانتر میکنه در راه توحیدی..و پاداشهای الهی

    احساس خوبی که استادمو سید حسین عباسمنش رو..با یه ساک میاره تو جاییکه هیچ شناختی نداره و با شرایط بظاهر سخت.پیش میبره..

    احساس خوبی که هر کدوم از ماها رو با تکاملمون پیش برد..و ایمانمونو قوی کرد برای بهتر شدن در قوانین الهی…

    این فایل فایل نشانه ها بود برای من تا بدونم..تمام خوشبختی و سعادتمندی ما در دنیا از همین نکته به ظاهر کوچک شروع میشود..

    چقدر لطف خداوند بهمون زیاده..چقدر بنده هاشو دوستداره و همیشه هدایتشون میکنه…بنده همون احساس خوبه..الله اکبر

    احساس خوبی که یه وقتایی ظاهر ناجالبی داری و یه وقتایی کم داری..ولی بتونی ایمان به غیبتو قوی کنی..چقدر این احساس خوب درمانگر وجودیمونه..

    من اصلا نمیدونستم ابراهیم 100سالش بوده..فقط میدونستم سنش دیگه پیر بوده…بقول صحبت استاد عزیز عرشیانفر…حساب کن چقدر مورد تعرض قرار گرفته اینم تو این سن سال چقدر حرفها شنیده..اینم تو اون دور زمونه..

    یکی از افراد نزدیکمون چند ساله ازدواج کرده هر کسی میگذره..میگه بچه چرا گیرتون نمیاد اینقدر فرد رو همجوره آزار و با صحبتهای پوچشون مورد تعرض قرار میدن.واقعا این تضادها صبر بزرگی میخاد…

    این صبر ابراهیم باعث شد.تا خلیل الله بشه..دوست عزیز خداوند…که یبار من از خداوند درخواستی داشتم از طریق قرآن بهم گفت..مانند ابراهیم باش که او فقط یکتاپرست بود…و مشرک نبود

    چند روز پیش یجا شنیدم.گفتن.ابراهیم درسته تونسته در برابر خداوند خلیل الله بشه..ولی چون فرزندش به پیامبری نرسیده خداوند اونو دور کرده..

    این نشون میدادکه فقط دین پیامبر و اجدادشون..همون اعتقاداتی که رایجه..که خودش شرک محسوب میشه..(بازم این نورد به ما ربطی نداره)

    وووو

    میخام بگم باوراهمون خیلی میتونه تحت تاثیر قرار بگیره…باید یادمون بمونه فقط ایمان بخداوند با احساس خوب بوجود میاد…

    همه چیز..استقامت ما فقط با احساس خوبه.هر اتفاقی پیش بیاد..برای خودم همین امروز پیش اومد یه اتفاق به ظاهر ساده باعث شد یه دری بروم راجع بکارم باز بشه…

    و من این موقعها سعی میکنم خیلی واکنش انجام ندم..

    ولی قبلانا همین موردها برام عذاب شدیدی میشد…یکم میپیچه غر غر کردنم شروع میشد..ولی الان همونو مایه خیر و برکت میبینم..

    استاد عزیزم چقدر شما داریید آموزشها رو به سادگی برامون میقبولونیین!حقیقتا من همیشه از چیزهای پیچیده خیلی زود خسته میشم افرادی که میخان لقمه رو دور سر بچرخونن.یکم برام ازار دهنده هست…

    چقدر شما این مبحث..صبر استقامت ابراهیم را باز نمودین..الله اکبر…

    دقیقا همینه!بخدا همینه!

    ما فقط با تکامل پیش میرم خداشاهد من هیچ ربطی به یه دقیقه پیشم ندارم چرا؟

    چون من دارم هی بیشتر به قانون ایمان میارم..

    روز گذشته از خداوند درخواست کردم برای روند کاریم!فورا بهم گفت برو فلان فایل..بازم گوش نکردم…بهم گفت میفهمی برو فلان فایل…

    چیشد؟

    آگاهیی برام واضح شد با وجود دیدن در گذشته …اصلا متوجهش نبودم…حتی کامنت گذشته ام خیلی درک نکرده بودم.ولی دیروز درکش کردم..

    بازم چیشد؟اولین اقدام به خداوند که فقط تویی که میتونی اینکار رو به شکل ساده برام انجامش بدی

    دیگه چیشد؟یکاری سری قبل داده بودم برای روند کاریم انجام بدن..هر موقع درخواست اونکار رو به اینفرد میدادم یه مشکل پیش میومد یا یه اتفاق پیش میومد…که نشه!

    بعد گفت تا عصر اماده هست..چیشد..بازم انجام نشد..همون لحظه که خداوند بهم الهام کرد.گفتم فعلا دست نگهدار فعلا کنسل کن..

    گفتم اگه خداوند داره بهم میگه که اینراهش درست نیست پس منم باید ایمانمو نشون بدم.

    ایمان یعنی عمل به حرفهای و الهامات خداوند در این سایت بهشتی…

    نمیدونم پشت این موضوع چیه!

    ولی میخام اعتراف کنم همه چیز خودشه من باید بتونم این کشتی درونیم را با لطف خودش به ساحلی که خودش میدونه بخابونم.

    من فقط با ارامشه.با احساس خوب..و این اعتماد..خدایا این اعتماد به تو چقدر ما داریم پاداش میگیریم

    چقدر در برابر مشکلاتی که هر کسی از اطرافیانم بهم نگاه میکنه میگه چقدر حالت خوبه..

    چقدر در برابر تضادهایی که قبلا داشتم الان با روی خوش انجامش میدم.

    بخودم گفتم اگه نتونی یعنی ایمان نداری ایمان یعنی بتونی قدم برداری..

    امروز کاری که برام بازم یکم سخت بود.در عرض چند دقیقه سروتهشو هم اوردم..

    میخام بگم این عملگرایی برای هر کسی بسته به موقعیتش متفاوتها…..

    برای استاد عزیزمون اون شرایطی که از قم بلند شده بره بندرعباس و این حرکتها رو انجام بده..و دفترشو تو ایران تعطیل کنه بره خارج از کشور..

    میدونی درها همینجور برای ایشون باز شده همون اطمینان قلبی بخداوند..

    وای چقدر این احساس خوب میتونه مایه همه چیز باشه..خداوندی که دنیا رو پر از فراوانی و نعمتها قرار داده برای ما بندگانش.

    چقدر راحت با باورهای گذشتگانمون داریم این خوشی ها و سقف ارزوهامونو کوتاه میکنیم.

    خداوندی که مدام داره میگه بنده من من میخام به تو رزق و روزی بدم..ما میگیم دروغه مگه میشه..مگه میشه!

    ما باید بیل بزنیم.ما باید فلان ساعت صبح بلند بشیم کار کردن ..و بدوییم برای سخت کار کردن تا بتونیم زنده بمونیم..

    همه این باورها پاشنه هممون بوده..باور گذشتگان بدترین سم..برای خوشبختی و سعادتمندی دنیا و اخرت..

    فقط باید از قانون تکامل استفاده کنیم و بخودمون سخت نگیریم و بتونیم این احساس خوب رو شالوده وجودیمون کنیم..

    همه چیز با احساس خوب رقم میخوره..احساس خوب نعمتیه که همه کس بهش نمیرسه..

    همون بنده ایی که عاشق پروردگارشه ..مثل کسی که معشوقه ایی داره و در برابرش حالش خوبه…

    معشوقه ایی که رب.پروردگاره..با همه کس متفاوته..چون وجودش احساس خوبه.

    چون وجود پاداشش دنیوی و اخروی

    چون وجود نعمت و فراونیها هست

    چون وجودش عشق بی نهایته

    چون وجودش حال خوبه

    چون وجودش همه چیز….همه چیزه همه چیزه

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سپاس مخصوص پروردگاری که رب العالمینه..پروردگار تمام جهانه

    بخشنده و مهربان.(همون ذات بخشندگی اش نسبت به بنده هاش.)

    مالک روز جزاست

    تنها تو را می پرستم و تنها و تنها از تو یاری میجوییم.

    خدایا ما را براه راست هدایت کن راه کسانیکه نعمت بخشیده ایی..

    و نه راه گمراهان.

    خداوند تو این ایه داره داد میزنه که منم پروردگار تو که دوستدارم رزق و روزی و خوشبختی را بهت بدم..فقط به من ایمان بیاور..

    شکیبایی کن که شکیبایی تو جز یاری رساندن من نیست.

    خدایا مرا بیامرز!که تو مهربانترین مهربانان هستی.

    در تمام باورهای قرآنی و باورهای توحید قرآن خداوند داره این احساس دلگرمی و احساس خوب رو به ما نشون میده..چقدر ما راحت بعضی موقعها کم میارم که بازم..

    این احساس بدی که در درون ما پیش میاد.این نقطعه رو داره به ما ثابت میکنه…

    که چقدر جایگاه احساس خوب میتونه..وجود الهیمونو برانگیزه کنه!

    چقدر میتونه شرایطی که برای تمامی افراد خانواده ام زندگی و شرایط سختیه..برای من بهشت کنه!

    چقدر میتونه الهامات خداوند رو در همین نقطعه افراد ،در ارتباطم زیباتر و قشنگتر کنه.

    چقدر میتونه زندگی رو زیباتر کنه زندگی که بوی عطر خداوند در فضایش پیچیده هست..

    الله اکبر…

    خدایا سپاسگزارم که این دنیای مادی را در برای چشمانم زیبا نموده ایی و نور الهیت را در وجودم گسترش دادی..

    که بتونم این کنترل ذهن در ثانیه به ثانیه زندگیم به اجرا در بیاورم.و جوری بهر موضوعی نگاه کنم و استقامت بورزم.که همین شرایط بظاهر ناجالبی که برام پیش میاد به نفع خودم تمومش کنم.

    من حدودا چند ماه پیش خواب دیدم..فرار کرده بودم از خونه..و دقیقا صحنه عصابنیت خانواده ام خداوند بهم نشون داد…

    بهم گفتن تو کجا میخای بری منم گفتم امریکا..حالا کجا بودیم.اروپا..اینقدر این کشور پر از تکنولوژی و زیبایی بود..که دوستنداشتم برگردم به محیط خونمون..

    ولی چیزی که داشت درونمو تخریب میکرد..که من هیچی با خودم نیورده بودم..نه پول.نه لباس.حتی زبانم بلد نبودم.فقط میخاستم به خاسته ام برسم..خیلی حسش حس بدی بود.درست بود ظاهرش خیلی قشنگ بود ولی حسش خیلی داشت ..ولی درونمو آزار میداد..

    همین خواب الهامی از خداوند براحتی بهم گفت..مهم فقط رسیدن به یه خاسته نیست.حالا اون خواب چند نمونه از خاسته هامو جلوی چشمم اورد…گفت مهم فقط خاسته نیست!…مهم کیفیت رسیدن به خاسته هست..

    پس همونجایی که هستی باید احساستو خوب کنی.باوراتو قوی کنی…تا کم کم هدایت پیدا کنی..

    بازم قانون تکامل رو برام بیان کرد…

    دقیقا همینه!من خیلیا رو میشناسم خیلی شرایط خوبی دارن..ولی بازم ناسپاس اند و همون احساس بد رو نقش زندگیشون کردن.

    پس اینو بخودم میگم..همه چیز با احساس خوب تیک میخوره.لذت شادی از لحظه به لحظمون..نه فقط داشتن چیزی..

    اگه بحث پول و ثروت بود.برای همه عموم…بیشتر مردم شاد بودن..

    وقتی بیشتر کنجکاو میشم بیشتر میدونم قانون الهی..فقط با احساس خوب پیوند میخوره..

    انشالله که بتونیم بجای حرف مفت..عمل کنیم.و بتونیم با دید الهی تری به هر موضوعی نگاه کنیم.و تکه های وجودیمونو نقش بدییم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1143 روز

    سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی

    اول از همه دلم میخاد یه خورده قربون صدقه ی استاد خودم برم که انقد قشنگ وساده وشیوا صحبت می‌کنه و مطالب رو به بهترین شکل ممکن به ما آموزش میده.

    دمت گرم عباس منش عزیز دورت بگردم که انقد قشنگ حرف میزنی .

    من استاد عرشیانفر را دوست دارم منتهی استاد خودم یه چیز دیگس.کاملا مشخص سطح آگاهی وطرز بیان استاد خودمون چقد بیشتر تکاملش رو طی کرده.

    ما آدما فک میکنیم توضیح بیشتر ینی درک بیشتر اما در حالی که اصلا اینطور نیست .

    میشه ساده و کوتاه بیان کرد و مفهوم رو رسوند.

    که خداروشکر استاد عزیز اینگونس وبه طبع ماهم از ایشون در طی تکامل داریم یاد میگیریم .

    چ جالب همین دم صبح خواب بسیار وحشتناکی دیدم .خواب دیدم پسرم که داشت میومد دنبالم که من سوار ماشین بشم یه کوچه قبل سیل وحشتناکی اومد و پسرم با ماشین افتاد تو دریا .

    نمیدونیدتو‌خوابم چطور دست وپا میزدم .التماس بقیه میکردم که بیایید بچمو ‌نجات بدید .

    طوری که از حنجرم هیچ صدایی بیرون نمیومد.ومن فقط فریاد میزدم بدون اینکه صدام به گوش کسی برسه .

    واقعن چرا من داد میزدم ودرخاست کمک میکردم .یه جور ملتمسانه دستمو دراز کرده بودم که ترخدا بیایید بچم داره غرق میشه .همون لحظه توخوابم ،خدا اومد تو ذهنم وگفتم خدایا بچمو سپردم به تو ،خاهش میکنم بچه ی منو نجات بده .

    واقعن چرا داشتم التماس آدما میکردم .مگه کاری از دسشون بر میومد .اونا تا میخاستن ‌کاری کنن بچه ی من غرق شده بود . نجات دهنده فقط خدا میتونست باشه که باید بهش توکل میکردم .از ترس و وحشت از خواب پریدم .

    تا بیدار شدم سریع اومدم تو سایت دیدم فایل جدید گذاشته شده .با دقت گوش کردم .

    درسی که برام داشت که احساس کردم به خوابم مرتبط بود این بود که واقعن در خیلی ازموضوعات ومسائل زندگیمون دست و پاهای الکی میزنیم والتماس این واون میکنیم که کمکمون کنن در حالی که هیچ کمک رسی نیست .

    اینجور موقعه ها هر کی یه جور میناله .

    از توضیحات قشنگ استادخیلی چیزا متوجه شدم .فهمیدم که دقیقا منم به مرور زمان در مواقع سخت ودیدن تضادها بهتر ذهنمو کنترل میکنم .

    یادم میاد چند سال پیش یه جریانی داشتیم که دادگاهی بود وحق با ما بود منتهی با آدمهای ناتویی در افتاده بودیم که هنوزم این جریان کش داره اما خب واکنشهای ما مثل قبل نیست.

    هر وقت همسرم می‌گفت ناهید از دادگاه احضاریه اومده ،تن وبدن من می‌لرزید .نمیدونید چ حس بدی پیدا میکردم .

    بالاخره چند میلیارد برای ما پول زیادی بود که ممکن بود از دستمون بره .

    بقدری عصبانی میشدم که اول از همه برخوردم با همسرم بد میشد چرا که گله میکردم که تو عامل این اتفاق هستی .

    خوب یادمه تمام عصبانیتم به خاطر ترس‌هایی که داشتم بود .واین ترسها ناشی از عدم ایمانم بود .همین ترس ،حس نفرت از آدما رو تو دلم می‌کاشت .

    چقدر ناامیدانه زندگی میکردم .چ روزها وشبهایی رو که ب خاطر این افکار وباور های غلط از دست دادم .

    چقد نگاه ناعادلانه ای در مورد افراد داشتم .

    این طرز فکر واین باورها هرروز وهرروز منو از رسیدن به هدفها و خواسته هام دور میکرد.

    که همه ی اینا به عدم آگاهی برمیگشت .

    منم تکامل هر چیزیو گذروندم که الان بهتر عمل میکنم .

    جریان دادگاه ما هر چند وقت یکبار تکرار میشه بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته .

    تو این چند سال که ایمانم هر بار بهتر قبل شده ،دیگه رفتارها وواکنشهای اشتباه ازم سر نمیزنه .

    هر باری که همسرم بهم اطلاع میده میگم اشکالی نداره ،با توکل بر خدا برو دادگاه .

    مطمئن باش برای ما هرچی که بهترینه ،همون میشه .

    اوایل همسرم شبیه من شده بود کلی میترسید بخصوص از کسانی که باهاشون سر وکار داشت .خیلی میترسید ازشون می‌گفت آدمهای ناتویی هستن .حتی از جون خودش ترس داشت که مبادا بهش آسیب بزنن اما من خیالم راحت بود.دیگه نظری نمی‌دادم انتقادی نمی‌کردم سرکوفت وسرزنشی نسبت به همسرم نداشتم .نه فقط تو این اتفاق کلا پرورنده ی دخالت تو امور مالی همسرمو برای خودم بستم چون متوجه شدم طرف حساب من خداس!

    ومن نباید با کنترل کردن کسی ،دنبال بدست اووردن خواستم باشم .

    به چطور وچ جورش هم دیگه کاری نداشتم حتی ذهنمم درگیرش نمیکنم .باید رها زندگی کنم تا راحت بدست بیارم .بایداعتمادکنم و ایمان داشته باشم که خداوند جهانی پر از فزونی نعمت وثروت خلق کرده برای تک تک ماها .پس نباید باور خودمو زیر سوال ببرم .

    من باور میکنم که هس .نگرانی وترسهامو کنار میزنم .ذهنمو کنترل میکنم تا نتایج ها رو ببینم .

    هر حرکت وهر اقدامی که لازمه صورت میدم بقیشو میسپارم به خدای بخشنده وقدرتمند خودم .

    دقیقا استاد درست فرمودن .

    بار اولی که پیام دادگاه میومد عصبانی .بار دوم کمی آرومتر.بارهای بعدی به مراتب کمی آرومتر تا اینکه کلا آرومم چون به خدا وقوانینش اعتماد پیدا کردم .

    خیلی چیزا رو بازی میبینم ودیگه زیاد جدی نمیگیرمشون .

    وجالب اینجاست اتفاقهای مختلف همراه با تضادها ومشکلات ،دیگه مثل قبل تکونم نمی‌ده ! تنمو نمیلرزونه ! عصبانیم نمیکنه ! ذهنمو درگیر نمیکنه ! در موردش صحبتم نمی‌کنیم .فقط برای چن دقیقه منقلب میشم بعد ، سریع خودمو با قوانینی که یاد گرفتم که نباید به احساس بد برم ،احساسمو کنترل میکنم وخودمو مشغول کاری میکنم ینی توجهمو آگاهانه سمت موضوع دیگه ای میبرم .

    دیگه می‌دونم فک کردن در مورد چیزی که کاری از دستم بر نمیاد فقط حال منو بدتر می‌کنه .

    از طرفی دیگه دلم نمیخاد حس خود ارزشمندی و احساس لیاقت خودمو پایین بیارم .

    عملکرد من نشون دهنده ی اثبات لیاقت وارزشهای منه .پس باید خوب مدیریتشون کنم .

    دوس ندارم خودمو سر موضوعاتی که در برابرشون عاجزم اذیت کنم .

    امروز یاد گرفتم بیشتر به احساسات وعواطف خودم احترام بزارم .

    وقتی اختیار همه چی دست خودمه .حال بدی و حال خوبی از سمت خودمه .چرا باید حال بدی رو انتخاب کنم .

    یه چیز جالب دیگه ای که هست اینه که از اونجایی که همسرم خیلی وابسته به منه ،وخیلی به رفتارا وکارای من دقت می‌کنه .ایشون هم یاد گرفته مثل من عمل کنه .خوب میبینم که در برابر تضادها واکنشهای بسیار مثبت وخوبی داره .واین برام خیلی ارزش داره .

    دیروز بعد از یکسال با چن تا از دوستان دوران دبیرستانم ،محل کار، یکیشون که آرایشگر بود ،قرار ملاقات گذاشتیم ..

    از اونجایی که تایم آزاد داشتم دوس داشتم منم برم پیششون .

    چن ساعتی پیش هم بودیم .واتفاقا از دیدن من تعجب کردن چون همیشه میگم‌ وقت ندارم .

    ساعت اولی که پیششون بودم دیدم مدام هر کدوم از هر جایی از هر چیزی از هر موضوعی تو هر زمینه ای ،کلا حرفهای ناراحت کننده ،غمگین ،ناامید کننده،از ظلم وسختی وبدبختی و بیماری وطلاق و….حرف میزنن .اولش سکوت کردم ببینم تا کجا میخان پیش برن .از طرفی چون بعد از مدتها همدیگرو دیده بودیم نمیخاستم تو ذوقشون بزنم .

    بدون توجه به حرفاشون مثل اینکه فقط یه صدایی به گوشم میرسید ورد میشد ،صبر کردم .

    تازه مشتری های مختلف پیر و جووون هم میومدن ومیرفتن اونا هم هرکدوم چیزی میگفتن .

    انگار اونجا مکانی بود برای نالیدن هر کسی .

    همه هم حرفای همو تایید میکردن. وبا توجه به تفکراتشون که شبیه هم بود یه چیزی اضافه میکردن .

    من همش تو دلم میگفتم خدایا شکرت که افکاری مثل اینا رو ندارم .

    اونا از هرچیزی تعریف میکردن من نقطه مقابلشو تو ذهنم مرور میکردم .

    تا اینکه دیدم ول نمیکنن .با حالت طنز گفتم بچه ها دقت کردید،الان 40دقیقه پیش همیم ،همش از منفی ها وکمبودها وناراحتی ها صحبت کردید.

    واقعن حرفای قشنگ وشاد وپر انرژی ندارید؟!

    که یه خورده بگیمو وبخندیدیم !

    گفتن مثلا چی بگیم مگه نمی‌بینی چقد فقر داره زیاد میشه .چقدرگرونی بیداد میکنه .مردم پول ندارن بخورن .چقد دزدی میشه والی آخر…

    گفتم خرابترش کردید که ….

    از ثروتمندا خیلی بد گفتن ومن واقعن متاثر شدم .

    خودم حرفا وبحثای دیگه انداختم تا یه کم فضا عوض بشه وحرفای بهتری بینمون رد وبدل بشه .

    بالاخره تا یه ساعت دیگه دووم اووردم .بعدش احساس کردم برای من کافیه ! بهتره برم .

    من که نمیتونستم در عرض یه ساعت حرفایی بزنم که اونا یه چیزی متوجه بشن .

    خداحافظی کردم ورفتم .هرچند میدونستم الان در نبودنم کلی غیبتمو میکنن .چون از سبک حرفای من خندوشون می‌گرفت .

    ولی خب مهم نبود .من که تو اون تایم حس بد نگرفتم فقط خیلی تاسف خوردم از افکار وباور های اکثریت مردم جامعه .

    بیش از 30ساله که ما رفاقت داریم .اونا همونی بودن که از اول میشناختمشون .

    تو ماشین از اونجا تا در خونه ،فقط سپاسگزاری میکردم .وخدارو شکر میگفتم که چقدر با گذشتم فرق کردم .

    از آرامشی که خودم دارم ودر اونا ندیدم سپاس گفتم .

    از احساسات خوبی که در وجودم هس،ودر اونا نمی‌دیدم سپاس گفتم .

    بابت همسرم ،فرزندام وطرز نگاه ونگرشم به این جهان بابت همه چی سپاس گفتم .

    اتفاقا به این فک کردم که طی این چند سال گذشته کم کم پیشرفت کردم وتغییرات مثبتی داشتم .

    پله پله هر چیزو بدست اووردم وبه درک هر چیزی رسیدم.

    از اینکه کانون توجهم به کمبودها نیست .

    از کمبودها حرف نمی‌زنم .

    خدا رو دست کم نگرفتم .اینکه خدا رو احساسی نمی‌بینم وایمان به تمامی قوانینش دارم .

    اصلا سبک حرف زدنم باهاشون فرق داشت .

    از اینکه به هیچ حوادث وخبری در جهان کاری ندارم .

    ایمان داشتن به خدا رو آرام آرام وپیوسته بدست اووردم .به قول استاد وقتی هر بار تجربه ی خوبی به خاطر ایمانت بدست میاری ،ترسات به مرور کمتر وکمتر میشه و وجود تضادها ومشکلات دیگه تکونت نمیده .

    واین بدست نمیاد مگر به مرور زمان وبطور تدریجی .

    من همه ی دوستامو دوست دارم و همشون برام قابل احترام هستن .با وجود اینکه هم فرکانس من نیستن ،بدم نمیاد هر چند وقت یکبار ببینمشون .

    خاطرات خوبی تو دوران دبیرستان با هم داشتیم .

    همیشه کلی میگفتیم ومیخندیدیم اما اینبار نمی‌دونم چرا در این حد ، رفته بودن سمت افکار وباور هایی که آرامششون رو ازشون گرفته بود.

    بین ما یکیمون خیلی سر سخت مذهبیم هست .از اون که خیلی از حرفا رو بعید میدونستم که خب کاری نمیتونستم‌ بکنم .

    از اینکه استاد جیگری مثل عباس منش دارم که در هر لحظه صداش تو‌ گوشمه وباعث کنترل افکار منفیم میشه خدا رو سپاس میگم .

    واز اینکه خدای به این خوبی رو انتخاب کردم که در هر لحظه هدایتم کنه سپاسگزارم .

    استاد جونم مرسی که هستی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1279 روز

    به نام‌خداوند بخشنده و مهربان

    سلام‌میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    بینهایت سپاسگذار استاد و آقای عرشیانفر هستم بابت این آگاهی های گرانبها: واقعا لذت بردم

    بینهایت سپاسگذار خانم شایسته هستم بابت انتخاب این فایل ها برای سفرنامه فصل 5

    و بینهایت سپاسگذار دوستان عزیزم هستم بابت کامنت های گرانبها و پر از آگاهیشون

    جالبه برام؛ من رو دوره سلامتی دارم کار میکنم بصورت کاملا تخصصی: استاد یه لطف و محبتی کردن برای هماهنگی جسم و روح به ما یه تمرینی دادن تو جلسه 11 و اونجا لینک یه دسته از فایل هارو‌گذاشتن که اتفاقا همین فایل های گفت و‌گو با دوستان بود؛ من مدتی هست که دارم این فایل هارو گوش میدم و آرامش عجیبی تموم وجودمو فرا گرفته و چه درس هایی گرفتم از این فایل ها و برای خودم تمریناتی درست کردم؛ که دیدم بازم هدایت شدم به شنیدن این فایل ها

    اونجایی که اقای عرشیانفر گفته حضرت ابراهیم حتی حق اعتراضم از خودش گرفته: خیلی برام تکان دهنده بود: وقتی فکر کردم به خودم تو این سال هایی که عضو سایت شدم؛ دیدم آره منم کمتر به خدا میگم چرا؛ بیشتر صبور تر شدم، بیشتر به این جمله الخیر فی ماوقع ایمان آوردم؛ البته بقول استاد من تکاملو طی کردم و خدا هم انصافا معجزاتی برام رقم زد که من ایمانم بچسبه به سقف؛ حتی تو اتفاقات به ظاهر بد هم شرایط به نفع من بوده؛ من فقط هر روز صبح میگم خدایا منو هدایت کن، خدایا هر لحظه، هر حال و هر ثانیه هدایتم کن؛ من محتاج هدایت توام، بهم بگو چکار کنم؟ چکار نکنم؟ بهم بگو چپ برم یا راست برم؟ و هر روز از خدا میخوام آرامشی از جنس خودش تموم وجودشو بگیره

    فقط میخوام بگم؛ الان حالم خیلی خوبه: با توجه به تضادی که تو زندگیم وجود داره؛ من لب و دهن نیستم من اقدام کردم و هر روزم دارم رو خودم کار میکنم و هر روزم قدم بر میدارم برای اهدافم و تو تمام جنبه ها من نتایج فوق العاده گرفتم: ولی با توجه با تضادی که الان تو زندگیم دارم؛ خیالم خیلی جمع هست( بقول اون معتاده؛ خودش میرفسته)

    این فایل های چند قسمت صحبت های استاد و آقای عرشیانفر رفته تو وجودم نشسته؛ گنجه اینا گنج

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای: