گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 17

301 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم و تماامی افراد بینظیر خانواده صمیمی عباسمنش

    من زمانیکه احساسم خوب شد زندگیم شروع کرد به تغییرات اساسی که الان درمسیری قدم برمیدارم که تمام روزهام سرشار از اتفاقات عالی و بینظیره

    واقعا خدارو ازته قلبم باتمام وجودم شکر میکنم که این قانون بینظیررررو درجه یک وجود داره که بتونم تمااام لحظات زندگیمو به بهترین شکل بگذرونم و شاهد اتفاقات عالی باشم

    افزایش درامدم، تغییر بخشم از شیفت به کار نیمه وقت ، یه عشق ناب و بینظیر و هم مسیر من، دوستان و همکارانی عالی، سلامتی کاااامل جسمم که روز به روز بهتر و بهترم میشم ، کار سبکم و هزاران هزارررر اتفاق بینظیر دیگه که وقتی حسم خوبه برام رقم میخوره

    امیدوارم شاهد کامنتای بینظیر و پیشرفت روزانه تماااااام اعصای این خانواده باشم

    دوستون دارم درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 799 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد جانم ،مریم عزیزم و همه دوستان خوب سایت.

    چقدر گفتن حال خوب اتفاقات خوب حال منو خوب می‌کنه ،بقول استاد قلبم رو باز تر میکنه،

    و چقدر بیاد میارم حال خوب اتفاقات خوب رو …

    دیروز صاحب مغازه همسرم باهاش تماس گرفت و زمانی رو تعیین کرد که همسرم بره برای قرداد جدید و اضافه کردن اجاره ،و توی همین ماه صاحب خونه هم قطعا تماس میگیره برای اضافه کردن و تمدید جدید …

    منو همسرم اصلا نگران نبودیم و نیستیم چون می دونیم که روزی دست خداست و ما داریم قدم بر میداریم و همه چیز رو دست خدا سپردیم .

    بخدا گفتیم که صاحب خونه و صاحب مغازه ما تویی و هر کاری که لازم باشه رو برامون انجام میدی ، برامون قرار داد می نویسی مبلغ تعیین میکنی و همه چیز عالی پیش میره.

    حالمون خوبه احساسمون عالیه و قطعا قرار اتفاقات عالی تری برامون رخ بده .

    یادمه چندین سال پیش وقتی همسرم هنوز کسب و کار خودش رو راه ننداخته بود و شاگرد بود شرایطی برامون پیش اومد که همسرم مجبور شد از جایی که کار می‌کنه بره یه جای دیگه ..

    و دو بار شغلش رو تغییر بده اونم توی مدت زمان دو ماه … شرایط سختی بود و چند هفته از این دوماه همسرم بیکار بود،

    ولی حس درونی من خوب بود ..همش با همسرم در مورد خدا حرف میزدم و بهش می گفتم خدا هوای مارو داره فقط باید ادامه بدیم ، و خود خدا می دونه توی اون شرایطی که 90 درصد خانم ها خودشون رو می بازند من حال دلم خوب بود ، عصر ها کیک می پختم غذای خوشمزه درست میکردم ،به زندگی و بچم می‌رسیدم و هر وقت همسرم با روزنامه کار به خونه می اومد با روی باز و قلب باز باهاش برخورد میکردم، اون موقع نه تو سایت

    عضو بودم و نه قانون ها رو بلد ،ولی هر روز با خداحرف میزدم و می نوشتم و می نوشتم و از خدا کمک میخواستم و البته آرام بودم .

    همسرم یه شغلی پیدا کرد در حد شاگردی ولی سر یک هفته صاحب کار قبلی کاری کرد که بیرونش کردند،یادم نمیره اونشب چقدر به همسرم امید دادم که این اتفاق به ظاهر بد قرار برامون راه جدیدی رو باز کنه ،دقیقا فردای همون روز همسرم شغلی پیدا کرد که صاحب کار با احترام به همسرم کار داد ،حتی شب ها می آورد در خونه می رسوندش ،دقیق دو هفته بعد به همسرم گفت من چند تا ماشین دارم یکی شون رو بنامت میزنم خرد خرد پولش رو بده و ما صاحب ماشین هم شدیم و اسمن همسرم شاگرد بود،علاوه بر صاحب کار خانوادش هم کلی بهمون احترام میذاشتن همسرم رو امین خودشون می دونستند و هر از گاهی توی مهمانی هاشون دعوتمون می کردند و کلی عزت و احترام می شدیم .

    الان همسرم چندین ساله کسب و کار خودش رو راه انداخته و هر روزمون پر از موفقیت پیشرفت و نعمت هستش ،

    من امروز این رد پا رو از خودم بجای میذارم ،امروز صبح یه اتفاق به ظاهر بد برای من رخ داده احساسم رو کمی بد کرده و من الان حالم عالیه احساسم عالیه و خودم رو آروم کردم و می‌دونم که خبرهای خوشی در راه و قرار اتفاقات عالی رخ بده .

    چون می دونم خدا همه کارها رو برام انجام میده .

    خدایا من نمی‌دونم ،من نمیتونم ،ولی تو هم می دونی و هم می تونی و من مثل همیشه خودم و کارم رو به دستان مهربان خودت میسپارم

    سپاسگزارتم جانا

    زندگی زیر چتر خداوند همیشه زیباست

    دوستون دارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به جناب عرشیانفر

    و سلام به تمام دوستان من در این سایت بهشتی

    من تا حالا چندین و چند بار این فایل کوتاه ولی بسیار پرارزش و پرمغز و محتوا رو دیدم و از آن نکته برداری هم کردم

    بعضی قسمت هایی رو که به نظرم مهمتر است اینجا می نویستم تا جلوی چشم، مکتوب باشد و بهتر بتوان آنها را به یاد آورد

    زمانی ما هدایت های خداوند را دریافت می‌کنیم که بتوانیم احساس خودمان را خوب نگه داریم

    وقتی که حالمان بد است فقط شیطان صحبت می‌کند و ما به هدایت خدا و آگاهای های بالا دسترسی نداریم

    برای سایت من و شرکت و دفترمان در ایران مشکلی درست کرده بودند که ظاهرش خیلی وحشتناک بود…. دو سه ساعت من خیلی به هم ریختم بعدش گفتم نه هر اتفاقی بیفتد خیر است و خداوند می‌خواهد راه جدیدی رو برای ما باز کند حتماً

    آن اتفاق به ظاهر بد، تهش چی شد؟ تهش این شد که زندگی من از این رو به آن رو شد

    (من: چقدر این درک و این جملات، زیبا و آرامش‌بخش است. مخصوصاً از زبان استاد عزیزم که الان داریم از آینده به آن موقع نگاه می‌کنیم و این حرف ها رو تایید می‌کنم)

    شاید یک اتفاق به ظاهر بد باشد، ولی خیره توش، اگر من بتوانم احساسم رو خوب نگه دارم

    احساس بد مثل آتش است ولی مشکل اینجاست که ما نمی دانیم احساس بد اینقدر بد است، سم است ، از هر سمی خطرناک تر است

    اگر بدانیم که اینقدر خطرناکه حتماً یک راهی برایش پیدا می‌کنیم

    با تغییر نگاه مان با به یاد آوردن اتفاقات ناجالبی که بعداً خیر شده برای ما

    یا با آن نگاهی که می‌گوید هر آنچه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت

    اگر بتوانم احساسم را در این شرایط سخت بهتر کنم، لاجرم – من همیشه روی این کلمه لاجرم تاکید می‌کنم – اتفاقات خوب می افتد. این قانون خداوند است.

    *

    وقتی می توانی احساست رو خوب نگه داری حتی در شرایط به ظاهر ناجالب، آنقدر اتفاقات خوب، زیاد برات می افتد که می توانی بگویی اتفاق بدی برام نیفتاده در این سال‌ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    ‎به نام سیستمی قانونمند که جهانی سرشار از عشق و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و خوبی و زیبایی و آدم‌های خوب را به بی‌نهایت مقدار خلق کرده است.

    و

    ‎به نام انرژی قدرتمندی که من را از بدو تولد موجودی ‎بسیار عزتمند ‌و ارزشمند خلق کرده و لیاقت تجربه همه نعمت‌هایش را به من داده است.

    سلام به تمام خوبی‌ها، زیبایی‌ها و آدم‌های خوب

    *

    ‎إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ

    ‎و البته بر ماست که (خلق را) هدایت کنیم.

    سوره لیل (92)

    ‎کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا

    ‎و ما به هر دو فرقه (از دنیا طلبان و آخرت طلبان) به لطف پروردگارت مدد خواهیم داد، که لطف و عطای پروردگار تو از هیچ‌کس دریغ نخواهد شد.

    سوره اسراء (17)

    حالا من می‌خوام به بهشت هدایت بشم یا جهنم؟

    هدایت خدا رو می‌خوام؟ اکی باشه:

    – زمانی من می‌تونم هدایت‌های خداوند رو دریافت کنم که بتونم احساسم رو خوب نگه دارم.

    چون وقتایی که در خشم و یا غم هستم، این شیطانه که داره با من صحبت می‌کنه.

    (نبوده ما به پیامبران وحی کنیم و همزمان نجواهای شیطان هم نباشد؛ و ما کلام خدا رو بالا بردیم.)

    – اگر بتوانم در شرایط نامناسب و سخت، جز زیبایی چیزی نبینم (مَا رَاَیتُ إِلاَّ جَمِیلا)، آنگاه هدایت میاد تو زندگیم.

    چون که شهود و هدایت نمی‌تونه در احساس بد بیاد.

    حتی اگر حضرت یوسف هم احساسش بد بود نمی‌تونست هدایت خداوند رو دریافت کنه.

    – شرایط دریافت پیام خداوند زمانی اتفاق میفته که قلبم باز باشه.

    – اگر با نگاه به باور “خیر در همان چیزی است که رخ داده است” (الخیر فی ما وقع ) خودم را آرام کنم، آنگاه خداوند به من می‌گوید که حالا این قدم را بردار، بعد قدم بعدی، آنگاه دوباره اتفاقات برای من رخ می‌دهند، و من دوباره باید حالم رو خوب نگه دارم… این یعنی هدایت داره میگه ی کاری رو انجام بدم.

    – هدایت به من ی کار عملی میگه که انجام بدم.

    – در احساس بد، دسترسی به آگاهی‌های بالا وجود ندارد.

    من موقعی به آگاهی‌های بالا دسترسی دارم که آگاهانه خودم رو از احساس بد بیارم بیرون، آنگاه یکسری هدایت‌ها میاد و میگه این کار رو بکن یا اون کار رو بکن.

    – در واقع «احساس خوب= اتفاقات خوب»

    – بنابراین من باید در شرایط سخت، احساسم رو خوب نگه دارم و نزارم شیطان بر من مسلط بشه.

    چجوری؟

    با توجه به باور “الخیر فی ما وقع”

    – وقتی یک اتفاق ناجالب برام میفته و این جمله در ذهنم باشه، آن اتفاق ناجالب رنگش در ذهن من عوض می‌شه، از بار منفیش کم شده و به بار مثبتش اضافه می‌شه؛

    فقط کافیه یک ذره حال خودم رو خوب نگه دارم، یک ذره یک ذره تا برسم به حالت آرامش.

    – یادم می‌مونه که خداوند همیشه برای من “خیر مطلق” می‌خواد.

    – شاید ظاهر یک اتفاق، ناجالب و بد باشه ولی قطعا توش خیره، اگر من بتونم احساسم رو خوب نگه دارم.

    – اگر بدونیم احساس بد آتیشه، می‌تونیم دستمون رو از آتیش دور نگه داریم، ولی مسئله اینه نمی‌دونیم که اینقدر بد و خطرناکه احساس بد. اگر بدونیم این همه خطرناکه حتما یک راهی براش پیدا می‌کنیم؛

    حالا با تغییر نگاهمون، با به یاد آوردن اتفاقات ناجالبی که بعدا خیر شده برامون یا با توجه به باور “هر آنچه مرا نکشد، قوی‌ترم خواهد ساخت”.

    – اگر بتونم احساسم را در هر شرایطی خصوصا در شرایط بد، خوب نگه دارم، لاجرم اتفاقات خوب زیادی برام رخ می‌ده.

    یعنی اونقدر اتفاقات خوب برام میفته که حتی می‌تونم بگم اتفاق بدی برام نیفتاده.

    – قانون اینه که: «احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب»

    با دونستن این قانون، می‌تونم ذهنم رو کنترل کنم

    و اگر این کار رو بکنم، هم در این دنیا و هم در اون دنیا، در بهشت زندگی خواهم کرد.

    *

    خدایا برای چیزهای خوب و مفیدی که امروز یاد گرفتم، خیلی ممنونم.

    خدایا من آمادگی دریافت برکات، نعمات، سلامتی، ثروت، خوشبختی، آرامش، آگاهی‌ها و هر خیر و برکتی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همه اینها،

    ‎و برای اینکه هر روز هدایتم می‌کنی تا به اون شخصیت آرمانی که برای خودم می‌خوام تبدیل بشم،

    ‎و اون زندگی ایده‌آل و رویایی رو که می‌خوام داشته باشم، تجربه کنم،

    و به گسترش این جهان زیبا کمک کنم و اثر خوبی از خودم به جا بزارم،

    و در پایان کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم تو از من راضی باشی،

    هزاران هزار بار شکرت 🩵

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    سلام استاد مهربونم، مریم نازنین ام و هم فرکانسی های گلم

    چقدر لذت بردم از این فایل توحیدی

    ایده ای نداشتم که الان بیام تو سایت.

    حسم منو آورد اینجا.

    خدایاااا شکرت که همیشه منو در زمان مناسب و مکان مناسب قرار میدی.

    من به این فایل احتیاج داشتم.

    احساس خوب = شهودات = اقدام به شهود

    با این آگاهی ها هم فرکانس شدم.

    آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.

    همگی در پناه الله یکتا باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    رضیه امین گفته:
    مدت عضویت: 448 روز

    سلام خدمت شما و همه دوستان

    واقعا صحبت های جالبی بود یکی از بزرگترین سوالات زندگیمو جواب داد که

    احساس بد با نجوای شیطان همراه هست

    الان طوری هستم که الخیر و فی ما وقع شده ورد زبونم و همون موقع آروم میشم و دو ساعت بعد خیرش رو میفهمم

    ولی تربیت من و باورهای من این بود که ااگر بلایی سرت میاد یا مشکلی پیش روت هست بخاطر کم کاری خودته خودت کم گذاشتی خودت اشتباه کردی خودت توانا نبودی

    نهایتش برای دلخوشی خودم میگفتم این دنیا ارزش نداره اصل اون دنیاست باور غلط من این بود

    بدبختی در این دنیا مصادف خوشبختی در سرای باقیست

    که خروجیش میشد افسرده تر شدن ناکارامدترشدن

    که البته باور من این بود که خدا مگه بیکاره بیاد تو ریز ریز زندگی تو کم و زیاد کنه جهان و آدما رو آفریده و تمام پیامبرها ادمهای خاصی بودن تو هیچی نیستی الهام مال پیامبرها بوده اونا برگزیده بودن تو یه ادم عادی هستی که واقعا این باورها چهل سال زندگی منو نابود کرد

    تو این کمتر از یکماهی که عضو سایت شدم کلا جهان بینیم عوض شد فعمیدم پیامبرها خاص نبودن باورهاشون اونا رو خاص کرد اینکه همه ما مثل همیم اینکه خدا به همه ما به بک اندازه نزدیکه این منم که دورم

    تازه معنی ما از رگ گردن به شما نزدیک تربم رو فهمیدم

    الان احساس میکنم تو دستان پروردگارم احساس میکنم من به کسی نیاز ندارم احساس میکنم یک پشتوانه قدرتمند عاقل توانا ثروتمند پشتم هست

    خروجی باورهای جدیدم احساس آرامش بود صبور شدم دیگه عجله و بدو بدو ندارم دیگه حرص نمیرنم دیگه وقتی از طرف کسی انتقاد میشم بخصوص همسرم جبهه نمیکیرم بچه هام غوق العاهده آرام و منطقی شدن چون خردسالن و در فرکانس درست

    خدارو شکر

    ممنونم از شما

    امیدوارم بتونم شاکرد خوبی باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1440 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوندا این فصل از روزشمار تحول زندگی من

    من چند وقتی هست که مشکل تو رابطه عاطفی ام ایجاد شده همین چند وقته به خودم می‌گفتم چرا باید این اتفاق بد برام رخ بدهد .بد جور داشتم چک و لقد می‌خوردم از جذب قربانی شدن ،

    میدونستم دارم بی راهه میرم ،این قانونش نیست که دهن به دهن بشوم و خودم رو ثابت کنم .یا طرف مقابل ام رو از نسبت بد دادن به من باز دارم

    اما هر چی می‌جنگیدم بیشتر ضربه می‌خوردم.

    تو این حال تمام گریه هام رو میریختم وباز ارام میشدم که جلوی تکرار این اتفاق رو بگیرم اما باز قانون فراموش میشد که هر چی در موردش فکر کنم با کسی درد و دل کنم باز تکرارش میکنم .

    بیشتر ناراحتی من این بود که چرا با وجود گوش دادن فایل ها باز هیچ ایده ای به نظرم نمیرسه که پول بسازم واینقدر از همسرم درخواست نکنم .

    اما هیچ ایده ای هنوز هم ندارم میدانم که استاد ناراحت می‌شوند ولی من صد درصد میپذیرم که درست کار نمیکنم.

    خلاصه یک شب رفتم تو سایت همین دهم یا یازدهم بود که فایل به کسی باج نده به چشمم پر رنگ اومد دانلود کردم و چند بار گوش دادم لیلا عزیز خیلی قشنگ صحبت میکردند که تغییرات بسیار جالبی رو برای خودشان ایجاد کردن

    ویک فایل دیگه هم بود که در مورد این بود که روی ادما حساب نکن و همه را ببخششش کینه از دل بیرون کن بابت اینکه بدی های دیگران خودت و همه را ببخش .

    من همسرم را بخشیدم .

    کلی آرام شدم رفتم ساعت دو شب دوش گرفتم. و به خدا گفتم هدایت میخوام اما چون کینه به دل داشتم تا اون لحظه چیزی دریافت نکردم

    همین که بخشیدم .وروی خدا حساب باز کردم خدا هدایتم کرد.و چه قدر عالی دقیقا چیز هایی را شنیدم که باید میشنیدم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    احمد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام

    تحربه خودم بگم که ربط داره به صحبت های استاد دقیقا امروز برام رخ داد،چون قیلا این فایل رو شنیده بودم گفتم بیام تعریف کنم تا ایمان بچه ها قوی تر بشهمن داشتم رو این باورها کار میکردم چند روزه

    من در مقابل خداوند هیچی نمیدونم و خداوند واظح تر بهم میگی و اعتماد بنفسم به دیگران بیشتره

    من تو هیچ شرایطی گیر نمیکنم،چون همیشه میگم من عاجزم من ناتوانم تو تونا و دانا و عالم هستی،خردمند کسیکه بگه من نمیدونم خدا عالم

    ادم باهوش ادمی که به خدا تکیه میکنه و اجازه میده خدا کارشون بکنه،اگر میخوای به گنج برسی حتما نباید رنج بکشی حتما راهی وجود دار

    اجازه میدم مسیر بهم بگه سوت بزنم و هدایت بشم این میشه رو دوش خداوند نشستن به هیچی نمی‌چسبم جهان در هر لحظه داره تغیر میکنه،میپذیرم اون میدونه من نمیدونه

    امروز گفتم من میخوام برم یه جا خمیر بندازم کجا برم اجازه میدن با دستگاهشون کار کنم

    2تا گزینه داشتم اقای ابوطالب و اقای جوکار

    از خداوند هدایت خواستم برای خمیر انداختن که گفت به جوکار ز بزن،اما من زنگ زدم به ابوطالب چون قانونا اون گفته بود قبلا من برات انجام میدم،خلاصه گوشی رو برداشت و گفت بهت ز میزنم و اونم چندجا پرسید کارش نشد و کلی من رو سر کار جذاشت خوب الاف که شدم بعد گفت،نه خدا عالمه خدا گفت به جوکار ز بزن،خلاصه ز زدن به جوکار کلی با عزت و احترام رفتم و کارمو راه انداخت تازه کلی هم راهنمایم کردن،خلاصه ادعا کردم ،،،یعنی کلی دور هامو زدم بعد گفتم نه خدا گفته،من رو هدایت حساب میکنم از این حرفا،

    میخوام بگم همه ما اینجوری هستیم بچه خا رو عقل ناقصمون خساب میکنیم نه رو خدا،خالا من این داستان رو اینجا نوشتم که یادم بمونه اول رو حرف خدا حساب باز کنم که بهم گفت اگر نشد هم برم یه جای لذت ببرم تا باز هدایت شم

    یا یه داستان دیگه

    نا امدیم ساری اقا ما هر جا میگشتیم خونه جنگلی گیرمون نمیومد اصلا برام عجیب بود،گفتم خدا هدایتم کن،رفتم تو نقشه پارک زارعی برام تو نقشه بلد شد اما،گفتم بابا اونجا که خونه نیست پارک ولش کن

    وای نگم براتون 5ساعت خوب دور هامو زدم تو ماشین دعوای سنگینی با همسرم شد و بعد که عاجز و ناتوان شدم گفتم اصلا ولش کن میریم پارک زارعی برای خودمون لذت میبریم خونه جور شد شد نشد هم میریم هتل مسافرخونه هرجا شد،یک قدمی پارک ساحلی که رسیدیم یه خونه جنگلی با ویو عالی با پر از پرنده که الان که دارم مینویسم ساعت 12شب هم دارن میخونن،

    دوستان

    از هدایتی که خدا گفت و بلد کرد پارک جنگلی زارعی رو انتخاب کن فهمیدم خداوند داره با من حرف میزنه،اما من قد بازی در اوردم و گفتم نه فقط نقشه بلد میتونه منو به مقصودم برسونه در صورتیکه خدا بهم گفت،من باید اروم باشم بشنوم صدای خدارو و دنبال دلیلشم نباشم،فقط انجام بدم نه اینکه خوب دور هامو بزنم بعد برم سراغ ایده خداوند اول اون چیزی که خدا گفت عمل میکنم اکر هدایت نشدم بعد رو عقل خودت حساب کن بگو نباید اینقدر سخت باش کاره من باید با یه بشکن زدن حل بشه اکر نشد باید دست بکشم از اون کار،زور نزنم فقط باید دنبال کاری بگردم که لذت ببرم این بهترین کار من بعدش خداوند یکم حالم بهتر شد قدم بعدیمو بهم میگه

    دلم میخواد دفعه بعد از هدایتی بنویسم که خداوند گفت عمل و کردم و از خیر و برکت هاش براتون بنویسم

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1767 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام به استادان گرانقدر

    سلام به دوستان توحیدی

    روزشمار 151

    شهود یا هدایت الهی

    بلی وقتی ذهنت را کنترل میکنی

    هدایت ها رو دریافت میکنی

    وقتی پیروی میکنی از این هدایت ها لاجرم آسان می شوی برای آسانی ها

    و کارها جوری برایت به راحتی انجام می شود

    که نمیدانم اگر قرار بود خودمان انجامشان دهیم چقدر زمان و انرژی باید میگذاشتیم

    تازه اگر اگر میتوانستیم

    من که باید اقرار کنم که نمیتوانستم اینگونه که خداوند کارها را انجام میدهد انجام دهم.

    و این یعنی توحید

    و این یعنی تسلیم بودن و همان عجز در مقابل خداوند.

    بارها و بارها دیده ام و شنیده ام که فلانی شرایط مالی خرید فلان کالا و یا انجام فلان کار را دارد.

    اما برایش انجام نمی‌شود. و در مقابل کسانی هم بدون داشتن کوچکترین توان مالی و …..

    به راحتی توانسته اند آن کالا را بخرند

    یا آن کسب و کار را شروع کنند.

    و گاها برای خود من هم به هر دو شکل اتفاق افتاده.

    هم با داشتن امکان نتوانستم و هم در جایی بدون داشتن امکان از نظر من به راحتی انجام شده.

    فقط یک تفاوت دارد و آن هم اینکه جاهایی که به راحتی و بدون داشتن امکان از نظر من انجام شده .

    رد پای خداوند به وضوح دیده میشود.

    اما از آنجایی که من انسانم و فراموش کار

    باز هم در مورد موضوعی نگران میشوم

    و در جایی الکی میخوام با اتکا به توانایی و مهارت خودم انجام دهم .

    و غافل از اینکه خداوند به راحتی این کار را برایم انجام میدهد.

    اگر من بخواهم و به خود خداوند واگذار کنم و ایمان داشته باشم که بهترین را برایم انجام میدهد.

    خدایا من به هر خیری که از تو به من برسد فقیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2023 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    از این زاویه دید هیچوقت نگاه نکرده بودم که اشخاصی مثل حضرت ابراهیم و اسماعیل که همیشه سپاسگزار بودن ولی اعتراض و ناشکری اصلا … اما ما از زمین و زمان شاکی ، این همه نعمت و آسایش هم داریم و در یکی از بهترین زمانهای تاریخ زندگی میکنیم بازم برامون راضی کننده نیس

    چقدر «تکامل» موضوع مهمیه .. همه جا رد پاش هست … اتفاقا اول همین فایل داشتم به این فکر میکردم چطوری میشه مثل ابراهیم و اسماعیل در این حد «تسلیم» بود ، نمیشه اصلا ، من که ابدا … اما اشاره به مفهوم «تکامل» موضوع تسلیم بودن رو «باورپذیرتر» و «امکان پذیرتر» نشون داد

    *بازم کنترل ذهن … اگه ذهن رو مهار کنیم اتفاقات به ظاهر بد به مرور رنگ عوض میکنن و اتفاقا که میشن «نقطه عطف» زندگی ما …

    همین کنترل ذهن هم با طی کردن «تکامل» بدست میاد ، با تکرار و تمرین ، پیوستگی و استمرار .. که همین باعث «تصاعدی» شدن اتفاقات خوب میشه

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: