گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 18

301 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2202 روز

    ردپای روز 151

    روز شمار تحول زندگی من

    گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا

    خدایا می خوام لحظه به لحظه در مدار ارتعاش هدایت های الهی تو باشم

    خدایاا کمکم کن تا قلم و نوشتن دستم باشی

    صحبت و کلام و گفتار و زبان ام باشی

    قدم به قدم حرکت های مسیرم باشی برای آنچه که رسالتش را به عهده گرفته بودم

    خدایا نور تابانم باش تا مسیرم به نور و روشنایی و عشق الهی خودت تابان و درخشان درخشنده باشد

    خدایا خودت کمکم کن و منو در زمان درست و مناسب جادویی و در مکان درست و مناسب جادویی هدایت کنی تا بهترین همزمانی ها و اتفاق های فوق العاده عالی شگفت انگیز ی را در راستای اهدافی که لایقش هستم هدایت شوم

    در واقع ذهن جایگاه شیطان هست و قلب جایگاه خداوند

    هر آنچه که مرا نکشد قویترم خواهد کرد

    مبحث هادی بودن خداوند و شهود و الهام و نشانه ها و هدایت های الهی آن قطب مثبتی است که در وجودمون نهادینه شده ..

    و مبحث ترس و نگرانی و استرس و غم و اندوه و حسرت و حسادت هم آن بُعد و قطب منفی وجود ماست..

    هر یک جایگاه مخصوصی در وجودمون دارند ..در واقع ذهن جایگاه شیطان هست و قلب جایگاه خداوند..

    فقط بستگی به کنترل ورودی های ذهن مون دارد که کدام قطب رو در وجودمون فعال کنیم و یا در کدام جایگاه آن ورودی ها رو ساکن کنیم ..

    گاهی فکر می کنم تنها وسیله و ابزار برای رشد و پیشرفت نکات منفی و مثبت و یا بعبارتی قطب منفی و مثبت خودشان جایگاه شون رو پیدا می کنند و به همان سمت حرکت می کنند .. یعنی مرکز فرماندهی و کنترل و نبض این حرکت ها از طریق ابزاری بنام کنترل ورودی ها و کانون توجه مون است .. یعنی ما فقط از طریق همین کانون توجه می تونیم کنترل زندگی مون رو جهت دهیم.. حالا اگر دوست داری بسمت اون قطب منفی حرکت کنی باید از همون جنس سیگنال بفرستی وآرام آرام به همون سمت هدایت می شوی پس با ابزاری با احساس بد و نامناسب بنام غم و اندوه و ترس و نگرانی و خشم و کینه و عصبانی و حسادت و زشتی ها به احساس نامناسب و بد فرو میروی و آرام آرام همانند آهن ربا بسمت قطب منفی کشیده می شوی و از آنجایی که جهان آینه و بازتاب افکارمون هست از همان جنس افکار وارد تجربه و واقعیت زندگی مان میشود در واقع ملات ساخت و ساز مسایل منفی زندگی مون از همین ابزارها ساخته میشه .. اگر احساس مون بد و نامناسب باشه یعنی داریم بسمت قطب منفی حرکت می کنیم و آن نجواهای ذهنی و گفتگوهای ذهنی که مدام داره توی کله مون وراجی می کنند همان بِعد منفی است که داره نگرانی و ترس و خشم و کینه و غم و اندوه و حسادت و دلشوره و زشتی ها رو برات رونمایی و بزرگ نمایی می کنه که در واقع شیطان و یا قطب منفی جایگاهش در ذهن ما هستش و خیلی هم پُر سر و صداست . و همش شلوغ می کند .

    و حالا اگر دوست داشته باشیم بسمت قطب مثبت حرکت کنیم باید با ابزاری بنام کنترل ورودی های مناسب و خوب و کانون توجه بسمت زیبایی ها و خوبی ها و خیر و خوشی ها و شادی ها و مهمتر از همه با آرامش و نکات مثبت مسیر حرکت مون رو جهت بدیم و بعدش آرام آرام بسمت قطب مثبت هدایت می شویم … جایگاه خداوند و یا همون انرژی و یا قطب مثبت در قلب مون هست که خیلی ساکت و صبور هست و مدام ما رو به آرامش دعوت می کنه.. پس اگر آرامش داشتی و احساست خوب بود یعنی قطب نما داره مسیر درست رو نشون میده و نشانه ها هم داره سیگنال خوب می فرسته و باید درک کنیم که دقیقا در مسیر درست و مناسب داریم حرکت می کنیم..

    اگر آن الهام و شهود و گفتگوهای قلبی ما احساس مون رو خوب کنه یعنی داریم بسمت قطب مثبت حرکت می کنیم و این الهام و شهود با احساس خوب بمعنای این است که مسیرمون درسته در واقع قطب نمای مسیر درست مون همون احساس خوب هستش و می توانیم اعتماد کنیم .. و با نشانه ها برامون سیگنال مثبت رو زودتر برامون می فرستنده ..

    ملا صدرا گفته : خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما بقدر فهم تو کوچک میشود و بقدر نیاز تو فرود می آید و بقدر آرزوی تو گسترده میشود و بقدر ایمان تو کارگشا میشود و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم میشود .. یتیمان را پدر می شود و مادر و بی برادران را برادر می شود و

    ناامیدان را امید میشود

    بی پناهان را پناه میشود

    گمشدگان را راه میشود

    در تاریکی ماندگان را نور میشود

    به شرط ایمان و باور

    بشویید دستهای خود را ازهر گناه و آلودگی در بازار (منظور همان کنترل ورودی ها و کانون توجه است)

    تو چی میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    مشتری میخوای برات مشتری میشه

    شغل میخوای برات شغل میشه

    همسر میخوای برات همسر میشه

    اگر رزاق بودنش رو باور کنیم برایمان رزاق می شود

    اگر وهاب بودنش. و باور کنیم برایمان وهاب می شود

    اگر ربوبیت و رب و قدرتش رو باور کنیم برایمان قدرت می شود

    خداوند هوالاول هوالظاهر و هوالباطن هوالآخر اول و آخر و باطن و ظاهر همه چیز است

    همه چیزمیشودهمه کس را ،به شرط پاکی دل وطهارت روح وپرهیز از معامله با ابلیس

    خداوند یک اربابیه گردن کلفت

    وظیفه ش اینه خواسته هامونو بده»

    توباااااااااااورشششششش کن

    تو باوررررش کن

    ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم … چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه ی خوب و عالی پایدار کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ هدایتم کن

    خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جلال موحدی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 1847 روز

      سلام عر ض ا دب احترام خدمت شما استاد عزیز وهمه هم مدارهای عزیز باید بگم نوشته های شما فوقالعاده عالی آرامش بخش است معلوم میشه شاگرد اول این کلاس هستین و خوب دارین درس پس میدین خیلی ایده گرفتم از این کامنت وکامنتهای قبلی شما امیدوارم از این آگاهی‌های در زندگیتون نهایت استفاده راببریدچون خیلی مهمه که از این آگاهی‌های نتیجه بگیریم که نیاز به تکرار تکرار تمرین تمرین تا معجزه را ببینیم من خودم از کامنتهای تو سایت فایلهای صوتی باخودم تهیه میکنم و تا میتونم گوش میدم و از خوندن شنیدن این قوانین لذت میبرم ویه جورایی دادم سایت به گفته یکی از دوستان شخم میزنم واقعا اینجا یه دانشگاه عالی عالی برای درک قوانین و از همه مهمتر اجرای این قوانین درزندگی خودمون وگرفتن نتیجه که آثار عالی روی خودم بعد خانواده همکاران و جامعه اطراف دارد و باعث رشد گسترش جهان می‌شود دراینجا فرصت را غنیمت میشمارم از استاد عبلسمنش خانم شایسته و همه دوستان که این آگاهی‌های ناب اعلا که هیچ کجا به این شکل وجودندارد واصلا 95درصدمردم قبول ندارند را آموزش میدن وبه اشتراک میگذارن خیلی آموزنده قابل تامل است

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    به نام خدای یگانه من

    سلام استادهای عزیزم و مریم جانم و همه دوستان

    فایل روزشمار فصل ششم 151

    استاد من دارم دوره عزت نفس کار میکنم این روزا خیلی هدایت ها رو درک میکنم هر لحظه تو کوچک ترین کارها ،مثلا امروز قبل اینکه برم سرویس دنبال بچه ها یک لحظه گفتم کف ماشین مرتب کنم دیدم کفش های جفت پسرام زیر صندلی عقب ماشین بود اگه میرفتم بیرون از خونه اونا کفش نداشتن همون لحظه گفتم خدایا شکرت که بهم الهام کردی بیام کف تمیز کنم.

    استاد دیشب به یک تضادی تو رابطه عاطفی بین خودم همسرم برخوردم .

    من کلا تو این 13 سال زندگی مشترک همش میخواستم همسرم خوب جلوه بدم البته نکته مثبت بود اینکه جلوی دیگران اصلا در مورد نکات منفی حرف نمیزدم یه جوری میترسیدم دیگران از این روی همسرم متوجه بشن یا ترس از بی آبرویی بود از این طرف خودم اذیت میشدم همش بهش احساس گناه میدادم و خودم احساس قربانی که من جلوی دیگران خوبی تو رو میگم ولی تو به من ظلم میکنی حتی خانواده خودم منو زنی بدقلق و غرغرو ولجباز میدیدن و همسرم عالی.

    از یکی دو سال پیش کم کم خود واقعیم شدم روی خودم کار کردم بخصوص بعد اومدن تو این سایت و کار کردن دوره ها ،تو کامنت های عزت نفس نوشتم رابطه ام با همسرم خیلی خیلی بهتر شده احترام گذاشتنش خرج کردنش منو آزاد ورها گذاشتن ولی تو یک مسائلی که پاشنه آشیل بود راه حل پیدا نمیکردم هی به خدا میگفتم تسلیم تو هستم حتی تو فایل روز شمار که گفتین تسلیم باشین باور کنید که حل مسائل به شما الهام میشه فقط از خدا در خواست کنید سوالتون بپرسید منم در رابطه با این پاشنه آشیل پرسیدم تا اینکه دیشب اون اتفاق افتاد استاد میدونید چی شد همسرم خود به خود کاری کرد که خواهرم از کاراش متوجه بشه یعنی من دخالتی نداشتم خواهرم قضیه بهم گفت .خیلی خیلی برام سخت بود قلبم درد گرفت دیروز غروب نشانه هام فایل توحید عملی بود همون لحظه که خواهرم بهم گفت بهم الهام شد باید عمل کنی باید الان حست خوب نگه داری اگه تو این مسیری در طول روز حالت خوبه اگه یه همچین اتفاقی افتاد اول بدون مسئولش خودتی بعد الخیر ما وقع.

    مطمئن باش یک خیری تو این کار هست من شاید الان ندونم استاد به همون رب یگانه ام قسم یک ساعت حالم بد بود رفتم تو اتاق سکوت کردم همسرم هی می‌پرسید چی شد گفتم فقط فعلا باهام کاری نداشته باش الان نمیخوام حرف بزنم از خدا کمک خواستم گفتم بیام تو سایت حالم یه کوچولو خوب نگه دارم زدم فایل سفر به دور آمریکا فک کنم قسمت 63 بود دیدم کلا در مورد رابطه زیبای دو نفر باهم بود زوج ها با هم میرقصیدن بوسه میزدن بغل میگرفتن همو .بازم اونجا گفتم خدایا شکر طبق جلسه دوم عزت نفس که گفتین خواسته آدم از دل تضادی میاد گفتم خدایا من از این رابطه ها میخوام به نکات منفی خودمون توجه نکردم بلکه به رابطه زیبای اون روز ها توجه کردم اشک شوق ریختم حالم بهتر شد به خودم افتخار کردم .

    صبح هم حسم خوب نگه داشتم یه جوری انگار بیخیال بودم به قول شما علی بی غم .

    خوب اینکار کرد که کرد به من چه .خودش مسئول کار خودش چرا قبضش دم در خونه من بیاد صبح اهنگ شاد زدم تو ماشین لذت بردم وقتی یکی از بچه ها دیر کرده بود گفتم الخیر ماوقع بازم توجه به نکات مثبت کردم اومدم شیشه ماشینم تمیز کردم همه بچه ها رو به موقع رسوندم اومدم خونه ،دیدم خود به خود دیدم به همسرم عادی بود دیگه اون حس بد دیشب نداشتم باهاش صحبت معمولی کردم اصلا اون قضیه تو ذهنم چیز عادی شد.

    بعد الان اومدم این فایل گوش دادم گفتم خدایا من چقد خودم کم ارزش میدونستم گاهی وقتا تو شوک میرم با این الهامات .از این آگاهی ها گاهی وقتا میترسم ولی میدونم دارم تکامل ام طی میکنم .

    اصلا رابطه ام با خدا عالی شده قلبم آروم شده من رویا یک آدم به شد زودجوش ،عصبانی،از کوچک ترین مسئله گذشت نمیکردم الان ببین .

    مهم ترین خواسته ام آرامش قلبم تو هر لحظه بود به قول شما همون آرامشی که اگه طوفان بیاد من یک گوشه میشینم میگم خدا خودش کمک میرسونه الان آرامشم اون مدلی .

    مطمئنم اتفاق عالی میافته با این کنترل ذهن ،با این گوش دادن الهامات .

    دیشب تو همون یک ساعت عصبانیت چند نجوا اومد که برو تو خیابون ولی الهام درونم گفت با این کار میخواد خودت قربانی نشون بدی به همسرت احساس گناه که ببین تو حالم بد کردی نمیخوام کنارت باشم من قربانی شدم .

    اومد بهش بگم برای چی اینکار کردی الهام درون گفت مگه استاد نگفت اتفاقی افتاد دنبال چرا نباش ببین چه درسی باید بگیری

    اومد گفت ببین چه اتفاقی افتاد آبروت رفت الان خواهرت در مورد همسر و تو چی فکر میکنه الهام درونم گفت مگه تو مسئول دیگران هستی به تو چه .هر کسی مسئول کارهای خودش .چرا برای دیگران غصه بخورم حتما تو این کار خیر واصلاح.

    هر میگفت کاری بکن الهام آخر گفت مگه استاد نگفت وقتی حست بد هرچی به فکرت میاد نجوا شیطان الان فقط باید کاری کنی یه کوچولو حست بهتر کنی که از خدا کمک خواستم

    دیدم خوابم نمی‌بره رفتم سفر به دور آمریکا دیدم حالم بهتر شد کامنت خوندم کم کم بهتر شدم خوابم برد.

    و امروز تو این حالت با این اتفاق من این فایل گوش دادم خدا بهم گفت رویا جونم قربون قد وبالای تو برم راهت درسته مسیرت درسته .به من افتخار کرد همچنین خودم.

    الان حسم چندین برابر بهتر شد و آروم تر .

    استاد من با رویای چند ماه پیش بهتون بگم 60 درصد فرق کردم در حدی که خودم میترسم انقد تسلیم هستم آنقدر آرومم. بعد میبینم این همون خواسته قلبی خودم بود آرامش تو هر لحظه

    خدایا شکرت خدایا عاشقتم خدایا بازم بهتر لز این آرامش میخوام هدایت های بیشتر نشانه های بزرگتر منم میخوام به حدی برسم که تو دل هر اتفاق جز زیبایی چیزی نبینم .

    من دو روز بود فایل روزشمار ندیدم این تاخیر هم به صلاح من بود که تمرکز تو این موقعیت این فایل گوش بدم

    اصلا این سایت از طرف خدا ،همه اش نشانه و هدایت خداست استاد دستی از دستان خدا مثل محمد ابراهیم موسی عیسی یوسف که دستی از دستان خدا بودن که الهامات دریافتی از خدا به ما برسونن .

    قربون استادم برم عاشقتم استاد یکی از خواسته های بچگیم داشتن پیامبر تو دوران خودم بود که رسیدم بعدیش دیدن روی پیامبرم از نزدیک در آغوش گرفتنش بود.

    یادم بچه بودم میگفت پیامبر که همش مرد من چطور یک نامحرم بغل کنم بعد خودم قانع میکردم پیامبر خدا که چشمش پاک دلش پاک من اون موقع انقد ذوق دارم هیچی نمی‌فهمم.

    استاد من اون روز میبینم یا انقد بزرگ میشم نتیجه میگیرم که تو اون زمان شما میای ایران و من به زیباترین و راحت ترین روش میام دیدنتون یا میام آمریکا .دست خدا باز میزارم من خواسته دیدن روی ماه شما و مریم جان باقیش با خدا .

    همش تو رویاهام میبینم با شما روبرو حرف میزنم بغلشون میکنم میبوسمتون .با هم اهنگ های شاد میزاریم با دوستان هم فرکانسی کلی می‌خونیم و میرقصیم .

    خدایا شکرت خدایا شکرت امروز یک روز عالی فوق العاده است .

    سپاسگزارم از تک تک ذرات و نیروها و موجوداتی که دست به دست هم دادن تا من اینجا باشم اینارو بگم بنویسم و لذت ببرم.

    در پناه خدا شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1483 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان خوبم

    فایل روز151سفرنامه

    خداروشکرمیکنم که فصل جدیدی ازسفرنامه رواغازمیکنم

    چندوقتی هست که ناخوداگاه وقتی یک مسعله ای برام پیش میاداین جمله انشاالله که خیرهست روبه زبون میارم یاهمون الخیروفی ماوقعه

    بعدبه ارامش بیشتری میرسم واین احساس خوب روکاملادرک کردم واتفاقات عالی که مثلامیرم یک اداره یایک جای دیگه که کارهای من راحت ترانجام میشه همین1ساعت پیش رفتم پمب بنزین وحالم عالی بودودیدم خیلی شلوغه بعدیک دفه دیدم یک قسمتی ازپمب بنزین خلوته وسریع کارم انجام شدورفتم وخیلی ازاتفاقات مشابه که باقانون احساس خوب داشتن برای من رخ داده واین یک معجزه الهی هست

    وقتی که ارامی هدایت الله رودریافت میکنی وبایدایده وهدایتی که بهت داده میشه روبهش عمل کنی تاقدم به قدم به مسیرهای بهترهدایت بشی

    چون خداوندمیگه=برماست که شماروهدایت کنیم به هرسمتی که خودتون میخواین اگرمیخوان بهشت بریدبه اون سمت هدایت میشین اگرجهنم بخواین به همون سمت هدایت میشیم

    این تفکر((الخیروفی ماوقع))باعث میشه به احساس خوب برسیم وقتی درشرایط سخت قرارداریم

    تعریف شهودیعنی که خدادندماروهدایت میکنه که به هرراهی که بخوایم

    وقتی احساس بدی داری شیطان داره باتوصحبت میکنه وتوبه راهکارهای بدترهدایت میشی وخدادندمیگه نبوده که مابه پیامبروحی کردیم وشیطان صدای خودرابالانبرداماماکلام الله رابالابردیم

    وهمانانجواازطرف شیطان هست

    خدایاقلبم روبازکن برای دریافت الهاماتت

    الهی امین

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خودم

    ممنون خدای خودم هستم که همیشه در حال هدایت کردن من است و اینجا من هستم که با آرامش درونی که به دست

    می آورم خای مهربان من را قدم به قدم هدایت می کند

    من را به همان جا می رساند که دوست دارم

    از خدای خودم این را می خواهم که من را در این مسیر هدایت کند تا بتوانم به آسانی و راحتی به هر آن چه که در دل دارم برسم

    می دانم که همه چیز در دستهای من است و این من هستم که می توانم با افکار و باورها و تفکرات و ذهنیتی که دارم اتفاقات زندگی خودم را رقم بزنم

    این نکته را باید همیشه و همیشه در نظر بگیرم

    اگر بخواهم که به اهداف خودم برسم

    اگر بخواهم که همیشه حال خوب را تجربه کنم

    اگر بخواهم که از دستهای خداوند کمک بگیرم و او من را به راحتی جلو ببرد

    باید و باید همیشه آرامش داشته باشم و حال خودم را خوب نگه دارم

    این مهمترین کار و مهمترین نکته ای است که من باید همیشه و همیشه در زندگی خودم از آن استفاده کنم

    پس وقتی که من حال خودم را خوب نگه دارم و بتوانم آرامش خودم را در همه شرایط حفظ کنم بی شک من موفق و پیروز خواهم بود

    بی شک همان می شود که من بتوانم فکر خودم را نگه دارم و بتوانم به آنچه که دوست دارم دست پیدا کنم

    همه چیز در درون ذهن من و افکار من شکل می گیرد

    واقعا ممنون استاد عزیز هستم که من را به این راه عالی آشنا کرد

    ممنون استاد عزیز هستم که برای رشد و آگاهی ما دوستان تلاش می کند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    علی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان هم فرکانسی

    سلام وارادت خدمت استاد عرشیانفر عزیز

    بازم سپاسگزارخداوند بخشنده ومهربان هستم

    ای که فراخوانده ای راه نشانم

    واقعا درسته وقتی خشمگین و عصبانی هستیم شیطان داره باماصحبت میکنه اونموقعس که ماعفسار زهنمون رودادیم دست شیطان هرجادلش میخادمارومیبره هی بعمون اساس خشم ونفرت میده

    مثلا همسرم یه برخوردنابجاداشته یه حرف ندونسته زده من ازکوره دررفتم شیطون میگه جوابشوبده بهش بفهمون که حرف حرف منه حق بامنه ولیراگردراین شرایط غضب بتونم خودموکنترل کنم وسکوت کنم حرفی نزنم بزنم بیرون ازخونه گزک دست شیطان ندم واگاهانه کنترل کنم ورودی هامو دست درون اتیش نکنم

    وروی خودم کارکنم وبخودم احساس لیاقت بدم لاجرم جهان هم به افکارمثبت من جواب مثبت خواهد داد ومن واردمداربالاتر خواهم رفت من وقتی روی خودم کارمیکنم محیط اطراف من ادمهای اطراف من متناسب با عملکرد من یاعوض میشون یاکه تقییرمیکنه افکارشون بامن هم فرکانس میشن

    من خیلی وقتا سیع میکنم هی باخودم تکرارکنم وازنتایج بظاخرکوچیک خودم الگوبرداری کنم که علی ببین فلان مسئله بظاهربد بران بوجودآمد ولی وقتی واردش شدم وبه خداتوکل کردم وافکارونجواهای زهنمروکنترل کردم خداهم درهای ازرحمت ونعمت برام بازکرده که اصلا به عقل ناقص من نمیومد که چجوری این مسئله روبایدحل کنم چجوری این پولروبایدجورکنم ازجایی که من فکرشم نمیکنم آخه بقول استاد خداوندهزاردستاته بشرطی که مادستان خداوندرونبندیم وازجلودستوپای خدابریم کنار وبزاریم خداوند خودش همچیزدرست کنه وسکان زندگی ماروبدست بگیره

    درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا فرجی گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام

    چند روز پیش بهمراه غزل دخترم و چند نفر دیگه ب ی مسافرت رفتیم

    من اوایل امسال از خدا خواستم

    که امسالم پر از مسافرت کنه

    و بحمدالله تا الان دو تا مسافرت بی نظیر نصیبم کرده و در تدارک مسافرت سوم هستم

    از اونجا که مداوم در حال یاد گیری و گره زدن آموزشهای جدید با تجربه هاییکه ، در مسیر تاریکی ب سمت نور بدست آوردم ،هستم

    میبینم چقدر راحتتر میتونم کنترل افکارم بدست بگیرم که این همون هو من عندالاهیه که حضرت مریم ب زکریا می‌گفت

    و چقدر مسیر زیباتر شده

    استاد هر چیزی که طبق قوانین درخواست میدم اجابت میشه

    دیروز ب غزل میگفتم:« غزل چقدر مدارمون بالا رفته ,چقدر ادمهای اطرافمان تغییر کردن ،چقدر حالمون عالیتر شده»

    خیلی وقت بود که با آدمهای منفی دمخور نشده بودم امروز داشتم جلو درمون تمیز میکردم یهو خانم همسایه مون دیدم بعد از سلام احوالپرسی گفت دخترم بهم گفت بیا باهم بریم پیاده روی ولی با ترس رفتم همش فکر میکردم از پشت یکی دنباله:)

    گفتم چرا ؟÷|

    گفت ی چیزایی میشنومااا

    گفتم خب نشنو

    و بعدش یادم اومد که من خودم برای اینکه ب ترسهام غلبه کنم ساعت 12 شب ب قبرستون رفتم و ساعت پنج صبح تک و تنها زدم ب خیابون

    و در طول مسیر همش با معبودم راز و نیاز میکردم

    و میدونستم که اون بصیره و کاملا به فالله خیرالحافظین اعتقادکامل داشتم

    دیدم چقدر آرامشم بیشتر شده

    استاد من پنجاه و چهار سالمه و بحمدالله هیچ مشکل جسمی ندارم ی کوچولو مشکل پوستی دارم که اونم از فضل خدا کاملا کنترل شده و می‌دونم که بزودی حل میشه

    ی داستان تعریف کنم

    چند وقت پیش داشتم ی کار هنری درست میکردم که ب پر نیاز داشت ته دلم گفتم اگر پر طاووس میشد خیلی قشنگتر میشد

    بعدش گفتم کاش میرفتم باغ وحش و ی طاووس می‌دیدم

    این گذشت

    تا اینکه طی مسافرتی که دو هفته قبل ب خونه مادرم داشتم برادرم منو ب خونه شون دعوت کرد

    برادرم دو تا خونه دارن یکی تو شهریار و ی دونه ام تو اطراف شهریار تو این خونشون ی عالم مرغ و خروس و بوقلمون و سگ و … دارن و ازونجا که من عاشق حیواناتم خیلی دوست داشتم همون جا بمونیم

    ولی ازونجا که فرموندزندگی ب خدا سپردم رفتیم خونه شوند تو شهریار

    وقتی رسیدیم شب شده بود صبح روز بعد خانم برادرم گفت همسایه مون طاووس آورده بیا و ببین

    منم مشتاقانه رفتم از بالا به طاووسی که داشت تو حیاط همسایه می‌چرخید نگاه کردم

    باهاش صحبت کردم و گفتم سلام طاووس خوشگله

    من خیلی دوست دارم

    چقدر خوب شد که هستی و من با تو میتونم حرف بزنم

    بعد میومدم داخل خونه

    و طاووس با صدای بلند منو صدا میکرد

    یعنی سه بار این اتفاق افتاد

    انگار یه رابطه عاشقانه دو طرفه بود

    دفعه چهارم بهش گفتم

    طاووسی به من ی دونه پر میدی من خیلی خوشحال میشم که ی پر از پرهای قشنگ تو داشته باشم

    بعد یکساعت پسر همسایه ی دونه پر آورد که گفت طاووس دیر ب دیر پر میندازه و امروز ی دونه انداخت و مادرم صداتون شنیده بود بخاطر همین گفت این‌پر بیارم برای شما

    یعنی فقط با چشمان حلقه شده مونده بودم

    و بسرعت یادم اومد که خیلی وقته که این اتفاقات برام میفته

    استاد هفته قبل هم ب یه باغ وحش حیوانات دریایی و پرندگان هدایت شدم تازه ب رایگان و با کلی احترام و عزت

    خیلی وقته که وقتی چیزی درخواست میدم اجابت میشه

    هر چیزی که بهش نچسبم و اونو بخاطر خدا رها کنم

    خیلی وقته که رابطه م با خدای درونم عاشقانه تر شدم

    خیلی وقته که جز زیبایی چیزی نمی‌بینم

    خیلی وقته که از زشتی‌ها اعراض کردم

    خیلی وقته که ادمهای منفی اطرافم حذف کردم و خودم ارتقا دادم

    استاد مدارم آروم آروم رفت بالا

    بخاطر اینکه الان 6 ساله که با تمرکز زیاد روی دارم کار میکنم

    زندگیم شده قانون

    عمرم داره با قوانین میگذره

    جز صدای استادم هیچ صدایی همواره تو خونه م طنین انداز نیست

    خب دارم زحمت میکشم کاری که خیلیا تو وسط راه خسته شدن

    و همین منو از دیگران متمایز می‌کنه

    من ارزشمندند

    من جانشین فرمانروای این جهانم

    من لایق هم نشینی با پادشاه هستی هستم و یک جانشین باید همواره شاد بودن رو تجربه کنه

    من لایقم و همواره این باور لیاقت در خودم پرورش میدم

    درخت باور خود ارزشمندیم تبدیل به یک درخت جوان و شاداب شده

    هر روز بهش میرسم و علفهای هرزش میکَنم

    هر روز دارم برای رشدش تلاش میکنم و این تلاش خیلی شیرین و دلانگیزه

    من مفتخرم که در این مسیر هستم

    من مفتخرم که خداوند تنها مالک این جهان در قاب من جا داره و قلبم بعنوان خونه خودش ب خودش دادم و گفتم خدایا این قلب من که تنها جای توست

    خودت تمیزش کن از هر گونه شرک

    هر گلی زدی ب سر خودت زدی

    من سر قفلی و ته قفلی این خونه رو فقط ب تو میدم و تمام

    حالا خودت می دونی که چیکارش کنی

    و من می‌دونم که قلبم ب می سپردم

    می‌شناسمش! خوب خونه داری می‌کنه تو این مدت دیگه شناختمش

    خیلی لذت بردم از این وقتی که تو سایت گذروندم شنیدم نوشتم آرامش گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1239 روز

      سلام زهرا جان چقدر کامنتتون قشنگ و عالی بود ،پر از حس خوب ،

      وقتی داشتم میخوندم دلم خواست بازم ادامه داشت مثل رمانای قشنگ و دنباله دار میتونست بازم باشه ،

      خیلی خوب بود مخصوصا داستان های کاملا مشهود و واقعی که واسمون تعریف کردین ،

      طاووس قشنگ ،

      اون بچه ای که فرستاده ی خدا بوده ، دستان خدا روی زمین که میگن یعنی همین ،

      ما چقدر قشنگ میتونیم نماینده ی زیبای خداوند روی زمین باشیم ،

      الله اکبر به این قشنگی ها ،

      به این قانون ها ،

      ممنون ازتون که نظر قشنگی نوشتین و حال من و خوب کردین ،

      در پناه الله مهربان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    بنام الله

    سلام و درود به سایت بهشتیم.که مرا هدایت نمود تا طعم زندگی توحیدی را از تمام وجودم بچشم.

    حدودا از اول هفته و وارد شدنم به مدار بالاتر.و هدایت شدن به پاشنه ایی که سالیان سال ضررهایی چه از نظر روحی چه از نظر مالی بر من وارد کرده بود..من فکر میکردم تعقییر کردم ولی ،بازم سر کله زره هایی از این شرایط برام اتفاق افتاد..

    بخودم قول دادم تا سه روز تمرین سفت سختی برای ذهنم بکار ببندم..

    و امروز روز سوم این تعقییر هست…چیزی که برام اتفاق افتاد و انشالله که باز درک کرده باشم..این شد،که من به آرامش بیشتری رسیدم..و به این درک افتادم چقدر ماها بعضی موقعها کارهایی انجام میدیم که فکر می کنیم اگه من با این تعقییر شخصیت ادامه ندم دنیا به آخر میرسه..

    استاد عزیزم من به این درک رسیدم.ذهنم داشته این مورد رو پایان دنیا میدونسته..و الان با این تمرین فهمیدم.یه موضوع پیش افتاده ایی بیش نیست.که داشته فقط منو از درون خودم دور میکرده…

    دقیقا روز گذشته صبح ساعت 10خورده ایی بهم الهام شد.که بیام ترسی که از بچگی نسبت به قبرستان داشتم و جای خاصی که من قبلا به وحشت انداخت ‘رو خودم تنهایی به اون محل برم.گ

    اینقدر این الهام واضح بود.که گفتم خدایا برام خیلی سخته.من چجور تنهایی برم قبرستونی من میترسم …من نمیتونم انجامش بدم.خیلی گریه کردم موقع رفتنم پاهام سست شده بود ولی بهم گفت باید اینکار رو انجام بدی…

    بصورت عملی….و من مدام ازش پرسیدم عصر یا صبح.بهم گفت همون عصر چون باید بخوره به شب..باید اینکار رو انجام بدی..و من مدام از رفتن میترسیدم و اون مدام میگفت باید بری..

    و بهم گفت..یفردیم فوت کرده..میارن مرده شور خونه…

    ..ووو

    و من از گذر یه منطقه میان نخلستانها که بازم ترس من بود..پیش رفتم..استادم خیلی برام سخت بود.دقیقا دیروز همین موقع من داشتم حرکت میکردم..

    و دقیقا تو اون قسمت بهم گفت.الهامی که از طرف من به شما میرسه شاید از دید عموم غیر منطقی باشه.پس ادامه بده و من با صحبت با خداوند قدمهامو برداشتم..

    و نقطعه به نقطعه قبرستان رو گشتم..

    و چیشد..اتفاقی که افتاد .چند نفر وارد اون قسمت شدن.و به من ارامش دادن.و همون قسمتی که من خیلی مبترسیدم پیش رفتم..و رفتم یجایی بهم گفت همینجا بشین.

    و کلی باهام صحبت کرد و دیدم چیزی که من ازش میترسیدم هیچی نبوده چنان آرامشی داشتم که پاهام از سستی دراومد.و تا دقیقا تا دم دمای مغرب تو قبرستان بودم.و خداوند نور هدایتشو برام جاری کرد و مهر تایید رو زد…

    اینقدر گریه کردم بقض خوشحالی و ترس کنار هم بود ولی ارامش پایه اش بود …

    بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر میشد…یه احساس خاص داشتم.

    استاد عزیزم..میخام بگم آخر پایان صحبتهای هادی عزیز.که در مورد خودتون میگفتین ..که وقتی ایده خداوند بهتون میگه اینکار رو انجام بدیین و شما براتون خیلی سخت بوده.از اول صبح تا اون موقعه ایی که من حرکت کردم مثل یه رادیو پشت سر هم تکرار میشد..

    که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست.بهت میگه اینکار رو انجام بده.باید انجام بدی..درسته ‘سخته!

    واقعا برای من سخت بود..استادم تو عمرم اینجور صدای خداوند رو بالا درک نمیکردم.اینقدر این حرف شما بزام تکرار شد..که اینکار این ایده برای تو خوبه باید انجامش بدی باید انجامش بدی.

    پاهام میلرزید چشمانم دوسو شده بود..گفتم خدا هیچکس تو قبرستونی نیست من باید چحور برم.نمیگن این شخص کیه..گفت باید باید بری..

    دیگه ما به لطف خداوند و با ارامش کار و پای لنگان حرکت کردیم..و من تنها تو وسط قبرهای بهم فشرده صحبت شما رو یبار دیگه گوش کردم..

    و دقیقا برگشتم که دیگه کم کم رو به تاریکی بود یفرد فوت کرده بود..و داشتن میشستنش!

    و همون صحبت خداوند که بهم گفته بود.دقیقا انجام شد..

    میخام این حرکتمو بنویسم و ثبت کنم..ایده خداوند تو حالتی میاد که باید عمل کنی!واقعا آرامش رو در اون حالت درک کردم..

    اگه خانواده ام میدونستن..میگفتن تو دیوانه ایی.

    چون خیلی توکل بزرگی مبخاد و میبینم افراد نزدیکم .اگه این مورد براشون پیش بیاد احتمال چند درصد یکار احمقانه بدونن..

    خداوند به من ارامش داد تا تونستم باور گذشتگانم را از بچگی به من قبولونده شده رو نابود کنم.واقعا عمل سختی برام بود..ولی احساس میکنم بزرگم کرد..

    و سعی کردم تو هر شرایطی آزامشمو حفظ کنم و بدونم همه چیز آرامشه..همه چیز احساس خوبه..

    این سه روز درهایی پس از دیگری برام باز شده..و با نشانه پروردگار مهر بزرگی بر قلبم زد تا پاشنهامو درک کنم و اقداماتمو عملی کنم….

    استاد عزیزم..واقعا آرامش همه چیزه..این آرامش تو اون شرایط سخت باعث شد..تا من بیشتر وجود الهی رو در درونم حس کنم…و بدونم این توحید همه چیزه..فقط همه چیز خودشه همه چیز خودشه.

    ذهن هیچی نیست..موقعه ایی که بهم الهام کرد.اینقدر ذهنم دروری گفت از انجام اینکار که قلبمو به طپش درآورده بود پاهامو سست کرده بود..گفتم خدایا..

    این باور قرآنی که رفتن موسی در دربار فرعون…گفت چه چیزی موسی باعث شد که حرکت کنی..

    گفت خدایا من بسوی تو شتافتم تا خوشنودی ات را بدست بیاورم..

    همینو گفتم و حرکت کردم.

    .دیشب در حین خواب از ترس تنها بودنم در اون قبرستان ترس وجودمو گرفته بود که با هدایت خداوند تونستم بر ذهنم غلبه کنم..

    و من همین الان یچیزی درونم نیاز داشت..و اومدم این فایل رو یبار دیگه نگاه کنم و از اتفاق این روزه سه روزه برای ذهن نجواگرم بنویسم.و هدایتی برای دوستان عزیزم.

    و بخودم منطقی کردم این ایده رو…که اگه اینکار رو انجام ندادی.حالا مدام شما بهم میگفتین این الهام رو باید عملی نکنی اگه نکنی ایمان نداری…..

    و بخودم گفتم اگه با انوزشای این سایت هستی اگه میخای به جاهای خوب برسی اگه میخای به موفقعیتهای زیاد برسی باید باید انجامش بدی..و همین منطقی.کردن برای ذهنم همون صحبت شما در کتاب رویاها..باعث شد.آرامش دردرونم حفظ کنم و قدممو قوی کنم و حرکت کنم.

    تشکر از شما استاد عزیزم.که این مکان رو فقط عملی ساختین نه حرف مفت..انشالله بتونم این ارامش رو تو تمام ثانیهای زندگیم ازش پیروی کنم!و حرکت کنم.

    و صحبت شما تو این فایل هم..اینه…که بتونی تو سرایط سخت خودتو به ارامش و احساس خوب برسونی…و دقیقا قدم به قدم خداوند بهم میگفت برو اینجا برو اونجا..و باعث شد تا من از درون بزرگ بشم ..

    همین حرکت از درون منو یه درجه به احساس خوب رسوند..و حرکتهای بیشتری برای قدمهای دیگری که در اینده برام پیش میاد…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محسن تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 968 روز

    سلام و خداقوت

    فقط همینو بگم زبانم قاصر هست از این همه عشق از این همه محبتی که به تمام فرزندان خدا دارید.

    خداوند همه ما را هدایت کرده و میکنه.

    سپاسگذاری ویژژژژژژژژژژه ای دارم از استاد عباس منش عزیز.

    سایه شما مستدام سرت سلامت

    باشد که بر اراده تو گردن نهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم

    سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته وخانواده عباسمنش

    این چندتافایل گفتگو دوتااستاد عزیز وبزرگوار خودش یک دوره بینظیره که خدامیدوند چقدبا ارزشه که استادعزیزبهمون هدیه دادن

    درسی که من گرفتم اینکه اگربتونیم درهرشرایطی باتقییرزاویه دیدمون به مسئله نگاهکنیم

    وبگویم(الخیرفی ماوقع )

    وتوجه کنیم به نعمتهایی که داریم وبتونیم احساس خودمون رویکم بهترکنیم نتیجه اون اتفاق بظاهربد بنفع ماخواهد بود بدون شک

    پس به این نتیجه میرسیم که

    احساس خوب==بااتفاقات خوب

    همچیزهمینه، بایدباخودمون ب صلح برسیم

    دیروز بایکی ازآشناها رفتیم چندتا اداره

    این آشنای ما یکم کار اداری داشت واین بنده خدا یک درس بزرگ بمن داد بارفتارش ومن فهمیدم که چقد من تقییرکردم ازوقتی بااستادآشناشدم چقدخداوند به من لطف داشته ولی ما انسانها فراموشکاریم یادمون رفته ازکجابکجارسیدیم

    واماشرح ماجرا: مابه چندتا اداره رفتیم که دوستم کارشوانجام بده وازهمون اول این دوست من شروع کرد به غر زدن و اینکه این مملکه ایناهمشون فلانن و….ومن قشنگ حس میکردم که هی کارش بیشترداره گره میخوره کاری که من باخودم گفتم کمترازیک ساعت کارداره بیشتراز 6ساعت وقت ماروگرفت بااینکه 6ساعت ازوقت من روگرفت ولی خداروشکر برای من درس زیادی داشت.

    که خداشاهده من هرجامیرم باروی خوش برخوردمیکنن دستان خداوند کاراموانجام میدن بیشترمواقع خدایاشکرت

    چون من سیع میکنم آگاهانه به نکات مثبت محیط اطرفم توجه کنم وخداوندهم خودش درقران گفته من دل مردم رو نرم میکنم من بارتوروبردوش میکشم

    اگربتونیم همیندوتاجملروباورکنیم دیگه هیچ وقت نگران هیچی نیستیم.

    یابقول خانم شهریاری عزیز (کجادنبال چی میگردی)

    فقط باید هی تکرارکنیم بایدسیع کنیم شخصیتمون تقییرکنه بایدبخودمون یادآوری کنیم اتفاقات خوب هرچندکوچیک که برامون رخ داده وتکاملمون روتی کنیم انووقته که شهودبهمون گفته میشه ایده های جدیدبهمون الهام میشه.

    درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ارش اریا گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    درود استاد بی همتا و همراهان گرامی

    روزایی که در این مدار قرار نگرفته بودم هنگام ناراحتی و اندوه ذهنم واسه آروم شدن منو ترغیب میکرد به مشروب خوردن یا با اینکه سیگاری نیستم دوست داشتم سیگار بکشم یا حتی زنا کنم واسه تخلیه

    ولی پس از آشنا شدن و قرار گرفتن در فرکانس استاد هنگام ناراحتی و سردرگمی به سایت و سخنان استاد و کامنت دوستان پناه میبرم وبه آرامش میرسم و هدایت میشم

    در گذشته فکر میکردم هر کسی داره با سکس و مشروب و دود سر میکنه در حال خوشگذرانی و عشق و حاله ولی فهمیدم اونا دارن از یه ناراحتی و مشکل فرار میکنن و این باعث نمیشه اون ناراحتی برطرف بشه بلکه بیشتر غرق در مشکلات روحی و جسمی میشن

    دیگه کلمات نمیتونه میزان سپاسگذاری و قدرشناسی منو به خدا بیان کنه خدا خودش از دلم خبر داره چقد به بندگیش افتخار میکنم و از اینکه منو هدایت میکنه بینهایت خرسندم و خیلی خوشحالم که عضو این جمع صمیمی و خالص هستم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: