گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماریشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند زیبایی ها
تا همین چندسال پیش خیلی از پدرم ناراحتی داشتم و باهاش مشکل داشتم و اونم به ولسطه رفتارهایی که با مادرم داشته بود و تنبیه هایی که میکرد اما یهموقعی به نتیجه رسیدم و بخشیدمش و به خودم یاداوری کردم چه کارهایی برای من و خانواده انجام داده .
یه گروه از بچه بودن که توی مدرسه بقیه رو مسخره میکردن و منو هم همینطور مسخره میکردن و منم ازشون کینه به دل گرفتم و سالها ناراحت بودم که خصوصا توی محله ماهم بودن و با گذشت زمان بخشیدمشون و یکی از اونا خیلی رابطش با من خوب شد و بهم احترام میذاشت و برای من عجیب بود
من از دولت و خیلی از نظام خیلی ناراحتی داشتم چون فکر میکردم اونا هستن که باعث این مشکلات شدن و موقعی که با استاد و قوانین اشنا شدم عیب را در خودم یافتم که نگاهم به دولت بوده و از خودم غافل بودم و حتا اگر شرایط اینطوری هست روی خودم کار کنم که هدایت شوم
توی یه شرایطی بودم و چند نفر رفتار خیلی بدی کردند و داستان مفصله که از اون ها ناراحتی داشتم و و خودم رو گذاشتم جای اون ها که اگر منم در اون شرایط بودم رفتار مثل همونا رو داشتم . و با استاد فهمیدم تا این رفتارهایی که با من میشده باعثش خودم هستم
کینه و تنفر مثل همون سم هست که میخوری و انتظار داری بقیه بمیرن . نفرت داشتم ارامش رو از انسان میگیره.
موقعی که در شرایطی قرار گرفتم که فهمیدم از ادما توقع نداشته باشم دیگه نه گفتن ها و حرف هاشون از اهمیت برام افتاد چون چک و لقد خوردم و خداروشکر اتفاقاتی افتاد که منو به خیلی نتایج رسوند
خداروشکر
به نام تنها فرمانروایی کیهان
روز 179
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز دیگر الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم خدایا شکرت
دوری از کینه و نفرت
من قبلاً نسبت به بقیه خییلی کینه داشتم بنا به دلایل خییلی متفاوت اما وختی آنها را بخشیدم یک بار سنگین را از روی دوش خودم برداشتم و خداوند را هزاران مرتبه شکر خییلی انرژی ام بیشتر شد و خییلی راحت شدم
یکی از چیز های که خییلی به من کمک کرد که به کسی کینه نورزم و از کینه دوری کنم
همین بحث اینه من حرف استاد را دایم به خودم میگم که من می خواهم خاطرات خوب بقیه را در ذهنم داشته باشم و خاطرات بد افراد را از ذهنم شیت دلیت میکنم و این خییلی به من کمک کرده خدایا شکرت
و خییلی کوشش میکنم که اعراض کنم وختی به خواسته بر می خورم وختی کسی حرف بد می زند خدایا شکرت
ردپای 179
از سری فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی من
گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری
درود و وقت بخیر خدمت همه ی نوری چشمی های خداوند در این سایت بهشتی
مبحث این قسمت از مصاحبه استاد عزیزمون. با آقا آریای عزیز خجالتی کورد زبان این سرزمین مان هست… که داستان هدایت شدن شآن رو به این مسیر نور الهی توضیح دادند که واقعا مسیر زیبایی بود و بهشون بارها تبریک گفتم و تحسین شون کردم اینکه مربوط به روابط بود .. ببخشش و بخشیدن. پاک کردن قلب از خشم و کینه ها و نفرت ها
آقا آریای عزیز واقعا خدارو شکر که آنقدر قلب پاکی داشتید و آنقدر قدرت و توانایی داشتید و آنقدر آگاه بودید که آن شخص رو بخشیدید و به نکات مثبتش توجه کردید
. آفرین آفرین به چنین دیدگاهی و باز هم آفرین که نتیجه گرفتید تحسین تون کردم و بهتون تبریک میگم.. خدارو شکر که در چنین خانواده و سایتی حضور دارم ..
امروز با هدایت شدن به این فایل بخشش و بخشیدن انگار باید ذهن مو به این موضوع اختصاص بدم و روی افکارم بشدت کارکنم و یک پاکسازی ذهنی اساسی انجام بدم و سطع توقع مو از آدمها بیارم پایین الهی آمین
و یکی از مهمترین بخش از زندگیمون که باید همیشه و همیشه به خودم بارها و بارها و هزاران بار یادآوری کنم این هست که اگر می خواهم ترمزهای ذهنی ام رو پاک کنم و باورهای محدود کننده را شناسایی کنم و رهایی پیدا کنم و رشد و پیشرفت در زندگیم داشته باشم تا موفقیت و نتایج خوب و عالی حاصل شود فقط و فقط باید همیشه قلبمو پاک و تر و تمیزه نگه دارم باید خانه ی خداوند رو آب و جارو کنم و باید این جایگاه مقدس نور و عشق و روشنایی رو هر شب پاک و پاکیزه اش کنم و از این مکان الهی محافظت کنیم خدا رو شکر معمولا با پادگستای آرامبخش مدیتیشن های عفو و بخشایش از تمام انسان ها و گذشته ام و طبیعت و این جهان این پاکسازی های ذهنی و قلبی رو بطور مداوم انجام میدم و شکر خدا خیلی خیلی بهتر شدم خدایا شکرت
. با کنترل ذهن . باید مواظب ورودی های ذهنمون باشیم و با پاک کردن افکار مخرب مذهبی بخودم کمک کردم
باید آنقدر به ذهن مون ورودی های مناسب برسونیم تا ذهن و روح مون در آزادی و رهایی قرار بگیره
برای پاک کردن خاطره های ناخوشایند و شکست های شغلی و ناهماهنگی ها در روابط و سایر تجربه های ناخوشایند منفی گذشته شکاف هایی ایجاد شده
شوک ها. ضربه های روحی. الگوهای فکری نامناسب . ترس ها . احکام های اعتقادی نامناسب . کارما و اثرات منفی داروها که دیگر حق الهی ما نیستند باید منحل شوند و از اینکه سعادت الهی برای من ندارند باید منحل شوند و باید در تمامی سطوح و ابعاد منحل و پاک شوند..
کلیه ی موارد فوق از تمامی حافظه ها و برنامه های امنیتی و اطلاعاتی انرژی های موجود در جهان و انسدادها و گره های ذهنی بطور کلی پاک شوند و کلیه ی شکاف های ایجاد شده در ذهن و روح و جسم و جان مقدس الهی ما باید با نور و عشق و ایمان خالص و اعتماد و عشق بدون قید و شرط و با شادی و خوشبختی و هماهنگی پُر شوند… ما خیلی خیلی به عفو بخشایش نیاز داریم
برای رهایی از مشکلات و شفای روح و جسم نیاز به آزادی و رهایی داریم و می توانیم با ابزاری که از طریق قانون عفو و بخشایش در اختیار داریم می توانیم به آرامش و تندرستی و وفور و فراوانی و شادی و شادمانی و صلح با خویشتن هدایت شویم
برای سلامتی و تندرستی باید کاملا ببخشیم و کاملا آزادانه عفو کنیم و باید از این نفرت ها و خصومت ها و خشم ها و کینه ها و مسعلع ها دست برداریم و حل آن مسایل رو به خداوند بسپاریم تا در فعالیت های هشیار و نیمه هشیار و هشیاری برتر ذهن و تن و امورات به کامل ترین کار خود بپردازد تا در امور مالی و مشکلات گوناگون مربوط به تندرستی و یا حتی روابط انسانی گشایش ها حاصل شود
اگر اکنون بیمار هستید. باید چیزی یا کسی رو و یا خاطره یی را باید ببخشید و آزاد رها کنید
اگر رابطه تان با کسی ناهماهنگ است و یا اگر در گذشته تجربه ی تلخی برایتان پیش آمده و دل شما هنوز نسبت به بعضی از اشخاص از کینه و نفرت لبریز است باید ببخشیم و آزاد و رها کنیم
اگر احساس می کنید که در امور مالی و یا مسایل شخصی ظلم و ستمی ناروا در حق شما شده است و یا خسارت و یا فقدانی بهتون وارد شده است باید ببخشی و آزاد رها کنیم
اگر سعادتی که حق الهی شما بوده و از دستتان ربوده شده باید ببخشید و آزاد رها کنیم
اگر در دوران کودکی و یا تجربه های خانوادگی غم عالم را به دلتان می اندازد تنها خودتان را آزار می دهید و با چسبیدن به احساسات نامناسب و هیجانات منفی فقط و فقط سلامتی و تندرستی و شادمانی و آرامش خاطر خودتان را به خطر می اندازید و خودتان را نابود می کنید..
وسالها این نبخشیدن ها کینه توزی ها حسادت ها و نفرت ها حسرت ها و غم و اندوه و ترس و نگرانی ها ما انسانها رو در غل زنجیر خودش اسیر و زندانی کرده…
ولی باید از یکجایی دیگه بلطف هدایت های الهی بفهمیم که باید رها کنیم . باید دور بریزیم . باید این زباله های درون مون رو از درون مون پاک کنیم و قلبمون رو با بخشیدن و بخشش پاکسازی کنیم .
بخشش و پاکسازی قلب و درونمون از تمام اون انرژی های پلید و منفی هست که اونجا نگه داشته بودیم و به محض شروع کردن به بخشش، روزنه ی قلبمون آرام آرام روشن و نورانی شده و شاهد حضور خدا و شهود و الهام و آگاهی میشیم که دیگه لحظه به لحظه ما رو به مسیر های الهی نزدیک میکنه.
اگر هر روز مان را سرشار از عشق و مهر و محبت و تفاهم و هماهنگی تجسم کنیم و طلب عفو بخشایش کنیم از خودمون و از دیگران چه کسانی را که به یاد می آوریم و چه کسانی رو که به یاد نمی آوریم چه کسانی که دیگر در این دنیا نیستند و چه کسانی که هنوز هستند و شجاعت نداریم که ازشون ببخشش بخواهیم می توانیم دستمون رو روی قلبمون بگذاریم فقط و فقط از اعماق قلبمون هر روز این جملات را تکرار و تکرار کنیم خواهیم دانست که بسیار زودتر از آنچه که تصورش را می کردیم توانگر ی و شادمانی و آرامش و سلامتی را وارد تجربه ی زندگی مان کرده ایم. الهی آمین
همه ی موهبت ها و برکت ها و نعمت های خداوند وقتی وارد زندگی مان می شود که اقدام کنیم و شجاعت بخرج دهیم و حرکت کنیم و با ایمان و توکل بخداوند اعتمادمون رو نشان دهیم..
خدایاااا شکرت که در این مسیر نورانی و الهی قدم گذاشتیم و هر روز بیشتر و بیشتر ما رو هدایت می کنی تا با نتایجمون بهترین نسخه و ورژن زندگی مون رو تجربه کنیم ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت
خدایا. شکرت که امروزم با بهترین دیده ها شنیده ها زیبایی ها و آگاهی ها نعمت و برکت های الهی شروع شد و بلطف و همکاری خداوند با زیباترین ها هم به شب رسانده خواهد شد خدایااا شکرت . سپاس سپاس سپاس
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
بنام خدای بخشایشگر خداوندا تو مرا از عدم بوجود آوردی من هیچ بودم و موجود شدم مرا در رحم مادرم در سکوت مطلق پرورش دادی در یک وجب جا در میان آب و خون و چقدر من در آن محیط زیبا و پر از سکوت رشد کردمبه من مغز دادی چشم، گوش ،صورت لب ، دهان، ابرو ،پیشانی،چانه، مو ، گردن، دست ،سیستم تنفسی، سیستم گوارشی ، قلب، معده روده ،کبد ،کلیه،مثانه،ستون بدن (,پا)،و سیستم ایمنی بدن ،گلبولهای قرمز و سفید وجان و روح قرار دادی و چقدر من در سکوت لذت می بردم تا اینکه بزرگتر شدم من به آن محیط تنگ عادت کرده. بودم و عشق می کردم ولی تو می خواستی مرا به دنیای بزرگتر بیاوری به دنیای زیبا و بر خلاف میل خودم مرا به این دنیای زیبا و بزرگ آوردی با آمدن شروع به گریه کردم ولی دیدم این دنیا بسیار زیباتر و بزرگتر از رحم مادرم است تو مرا ثروتمند و سالم به این دنیا آوردی من خدم و خشم زیاد داشتم مرا شیر می دادند تمیز می کردند مرا ناز می کردند لباس می پوشاندند و من در ناز و نعمت بی نهایت بودم و روز به روز بزرگتر می شدم هر چیز را می دیدم هیجان زده می شدم و می خواستم کشف کنم .فقط با تو بودم و روز به روز در سکوت خودم و خودت بزرگتر می شدم و با رویا هایم زندگی می کردم چنان رویایی که گویی همان موقع آنها را داشتم تا اینکه بزرگتر شدم و عقلم رسید نفس هم آمد و هر آنچه پدر و مادرم و فامیلم می گفتند باور می کردم و در ناخود آگاهم ثبت می شد تا اینکه به مدرسه رفتم و در آنجا هم هر آنچه همکلاسیهایم و معلمم می گفتند در نا خوداگاهم ثبت می کردم تا اینکه نفس من خودش را بیشتر نشان داد و گناه ها شروع شدند خداوند ستارالعیوبی می کرد و آبروی مرا حفظ می کرد و من آنقدر در گناه پیش می رفتم ولی خداوند بزرگتر از آن بود که آبروی مرا ببرد و حالا به این سن (70)سالگی رسیدم و تمام آن گناه ها و تضاد ها موجب رشد من شدند من مسیرم را انتخاب کردم مسیر عشق ،مسیر ازامش،مسیر خدای مهربانم هر چند دیر شد ولی سپاسگزار خدای مهربانم هستم که بلاخره در همین سن مرا هدایت کرد و من از هر روزم نهایت لذت و آگاهی و عشق خداوند را کسب می کنم و با لذت مدام با مهربان خدایم زندگی می کنم او بهترین حامی من است من در پناه او به آرامش می رسم من در امنیت خداوند هستم تنها او را می پرستم و تنها از او کمک می خواهم و به او توکل می کنم یا حق. خیلی دوستتون دارم موفق باشید
به نام خدای معجزه ها
یادگار 179
سلام استاد عزیزم جان دلم سلام مریم زیبا و نشر دهنده زیبایی ها
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
خدایا هزاران بار شکرت که امروز بهم فرصت دادی بیام این مکتب و بنویسم
و منو ببخش که در این مسیر تاخیر داشتم و باید دیروز اینجا میبودم
و خدایا هزاران بار شکرت که پررنگ تر از همیشه اینجا کنارمی و هر لحظه که ذهن چموش من میره جولان بده یهو میزنی به دیواره قلبم و میگی نگاه هستم
نگران نباش
استرس نداشته باش
و میشود
و خدایا چقدر عجیب بودنت به سلول تنم میچسبه و من که گم میشم در وادی پوچ و بی معنی دنیای سلاطین شیطان
گر حضور قشنگت نباشه که من در اسید این همه سم انصافا اب میشم
خدای معجزه گر ساناز
و من دیدی چقدر ضعیف و ناتوانم وقتی سر سوزنی حرف میشنوم؟
دیدی چه راحت سر خوردم و تمام بافته هایم رشته شد؟
دیدی تو ذهن من هزاران نقشه چیده میشه برای تلافی و حال گرفتن؟
خدایا اصلا دیدی من چه ضعیفم؟
دیدی نه ایمانی نه توحیدی نه توکلی؟
دیدی چقدر موضوع پوچ و بی محتوا داره شاخ و برگ میگیره؟
واقعا خنده داره
واقعا که خنده داره
استاد قشنگم شما گفتی اصلا نمیشه ی عالمه ورودی بد داشته باشی و برات تاثیری نذاره
شما گفتی اصلا نمیشه فیلم ترسناک ببینی و ذهنت درگیرش نشه
شما گفتی هیچ انسانی این قدرت رو نداره
اصلا استاد جانم من خودم شخصا استاد شعارم
من هر لحظه شعارم که فلانم که تغییر کردم که تو مسیرم فقط کافیه دوکلمه ورودی از مساله خانواده بشنوم و میرم که خدا داند در وادی این سم ها کجا دارم رشد ریشه ای و ساقه ای همزمان انجام بدم
و منکه برای خودم ورودی سمی رو دسته بندی کرده بودم
اصلا برای من اولین و بزرگتری ورودی سمی همین خانواده من هستن
گاها ی موضوع هایی میارن وسط که اگه ی ادم بیکار باشه و بخواد پی این حرفارو بگیره حداقل باید ی قتلی انجام بده تا دلش اروم بگیره
و من باید این بار همت به خرج بدم این ورودی رو قطع کنم تا شادی و لذت زندگی من سینوسی نشه
خدایا دمت گرم که کنارمی و میکشی بیرون این سیاهی ها رو
و خدایا وهاب من این لحظه فقط به معجزه تو دلخوشم
فقط به معجزه تو
معجزه توکه حافظ آبروی منه
معجزه تو که حافظ اعتبار منه
معجزه تو که حافظ نفس کشیدن منه
من این لحظه فقط میخوام تو همت کنی
تو بلند شی تو دست به کار بشی
تو بگو من چیکار کنم تو بگو با کی چه حرفی بزنم
تو بگو من به کی بگم
اصلا خدا جونم من به تو میگم تو دیگه از بی نهایت طریق به هر کی دلت خواست بگو
واقعا جز تو دلم نمیره با هیچکی حرف بزنم
هر کسی که میخوای این لحظه بفرستی خودت بفرست من هیچکاره ام و ذهن من این لحظه فقط تورو میخواد و تورو میبینه
خدایا این بار هم خودت بیا وسط اصلا من عادتم شده همیشه تو باشی و تو انجام بدی
هر کسی جز تو انجام میده لذتی نداره
تو انجام بده تا من باز سیراب بشم از حس کافی بودن
حس با ارزش بودن
از این حس که هر لحظه تو کنارمی و هدایت میشم
و من چیزی نیستم در نبود تو
پوچ و بی محتوا
اینقدر بی وزن که گم میشم در لابه لای هر بادی و نسیمی
پس این بار هم دستامو بگیر و شایدم لازم باشه محکمتر از همیشه بگیری
خدایا هزاران بار شکرت
و خدایا دمت گرم که هستی
خدایا هزاران بار شکرت
و خدایا هزاران بار شکرت
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
ردپای من درفایل179سفرنامه
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم
من زمان دبیرستان ازیکی ازدوستان خودم بدم میومدوبعدباعث شدنفرت پیداکنم ازش وباهاش درگیرشدم ودعواکردیم وهمین کارباعث شدمن مشکلات روحی وجسمی پیداکنم ولی خیلی وقته بخشیدمش وهمین مشکلات من هم حل شدوالان ازکسی کینه ونفرت ندارم به لطف الله مهربان
به قول استادتوقع خودمون روازاادم هابیاریم پایین وبایدخیلی زیادازخداوندتوقع داشته باشیم وزیاددرخاست کنیم وخداونداجابت میکنه وقتی مابه اوتوکل میکنیم
روی خواسته هاوموفقیت های خودمون تمرکزکنیم وقتی یک ناخواسته ایجادمیشه درزندگیمون روی اون تمرکزنکنیم وبدونیم ماخیلی موفقیت هاواتفاقات عالی رودرزندکیمون داشتیم وتجربه کردیم
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 5 شهریور رو باعشق در روز شمار 179 مینویسم
دروغ نگو
این هم یک جور دور شدن از مسیر و خداست
حقیقت رو بگو
من داشتم سوال میپرسیدم و نمیدونستم امروزمو چجوری بنویسم در رد پای روز 5 شهریور
گفتم خدا تو به من بگو
و از این روز زیبایی که داشتم
اینو که گفتم
با صدای واضح و بلند شنیدم دروغ نگو
تو دروغ گفتی امروز
و این کارت مانع از نزدیک شدن به من میشه و حتی خودت میدونستی کارت درست نیست ولی دروغ گفتی
اصلاحش کن
اول از این بگم بعد برم سراغ اتفاقای خوب روزم
دلیل اینکه خدا بهم این حرفو گفت خوب میدونم منظورش چیه
بعد اتفاقای روزم که بعد از ظهر رفتیم دوشنبه بازار شهرکمون ،با خواهرم رفتیم
چون مادرم رفته خونه خواهرم به شهر دیگه ،من و خواهرم قرار گذاشتیم باهم بریم دوشنبه بازار و میوه و هندونه بخریم
داداشم 300 تمن پول داده بود
وای الان که نوشتم متوجه چند تا باور اشتباه شدم از این رفتارم و دروغی که گفتم
من نمیخواستم پول رو خرج کنم و میخواستم نگه دارم برای خودم ،خواهرم گفت طیبه مامان هفته پیش دوتا هندونه بهم داده بود و گفت یخچالمون جا نداره هندونه مون تموم شد ازت میگیرم ببر بذار تو یخچالتون
گفت دیگه نخر من میارم
منم خوشحال شدم و فقط خیار و گوجه گرفتم
و از این خوشحال بودم که پولش برای خودم میمونه
وقتی اومدم خونه یادم رفت که باید دستمال کاغذی میگرفتم و وقتی داداشم اومد گفت دستمال کاغذی خریدی
منم گفتم وای یادم رفت دیگه میوه خریدم یادم رفت
و گفتم هندونه هم خریدم
همون لحظه خدا بهم گفت که دروغ نگو ،چرا میگی هندونه خریدم درست نیست کارت
ولی توجه نکردم
و بهش گفتم پول تموم شد تا پولو برای خودم بردارم
البته اینم بگم داداشم میدونه وقتی اضافه بمونه برمیداریم برای خودمون مثلا مامانم بهش گفته که یه روزایی اگر میوه داشتیم و نگرفتم،پولشو برمیدارم چیزای دیگه میخرم و داداشم گفته که اشکالی نداره
ولی خب من باز این حس رو داشتم اون لحظه که چرا دروغ گفتی ،درسته داداشت میدونه ولی تو باید بهش میگفتی که هندونه نگرفتی
و این رو تازه متوجه شدم که برمیگرده به یه باور اشتباه که من از بچگی از دخترای فامیل یا آشنا و غریبه شنیدم که نباید به مرد راستشو بگی که چقدر خرید کردی
اگر بدونه چقدر خرید کردی و باقی پولت اضافه مونده باید پسش بدی و ازت میگیره پول رو
و بگو خرجش کردم یا حتی بگو کم آوردم تا بازم بهت پول بده تا پس انداز کنی
الان که فکر میکنم میبینم هیچ وقت اون پول پس انداز نمیشد و به چیزای الکی خرج میشد
وای خدا چقدر دقیق و حساب شده هست که من داشتم فکر میکردم چی برای امروزم که رخ داده بنویسم و اصلا به این موضوع فکر نکردم که یهویی به دلم انداخت مثل یه جرقه
که دروغ نگو برات خوب نیست
و این درسی باشه برای من که یاد بگیرم دیگه همچین دروغایی رو نکم و شخصیتم رو اصلاح کنم
و شب به داداشم گفتم فردا پول بفرست برم دستمال کاغذی بخرم
و الان که متوجه شدم دیگه ازش پولی نمیگیرم و میرم از همون پول اضافه ای که مونده بود میخرم
و خداروشکر میکنم که بهم میگه کجا اشتباه داری و باید جبران کنی و تصحیح کنی رفتارتو
من از وقتی فهمیدم دروغ گفتن چه ضرر و زیانی برای خودم داره سعی کردم خیلی جاها دروغ نگم
و خودم رو اصلاح کردم ولی این یه مورد انقدر پنهان بود که فکر نمیکردم انقدر مهم باشه
مثلا من قبلا هرکس زنگ میزد از فامیلامون و میگفت مامانت کجاست ،اگر بیرون بود و نباید میگفتم که بیرونه به دروغ یه چیزی میگفتم یا کلی دروغای دیگه که از بچگی از اطرافیان شنیده بودم که میگفتن
مثلا یکی زنگ زده بگو خوابیده
یا یکی اومده دم در با کسی کار داره بگو خونه نیست
یا اگر کسی گفت فلان روز بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی الکی بگو ندیدم و کار داشتم در صورتی که دیده بودم زنگ زده و کلی دروغای دیگه
ولی خداروشکر میکنم که خیلیاشون رفع شده و چند وقته که تلاش میکنم راستشو بگم حتی اگر به ضررم تموم بشه
و خوشحالم از اینکه خدا این رو بهم گفت تا درمورد خرج کردن پول هم دروغ نگم
و من متوجه این باور شدم که پول ندارم و پول کمه و پولی که داداشم یا مادرم بهم میدن رو باید کمتر خرج کنم و بیشتر برای خودم نگه دارم
فکر کنم چند هفته پیش یک ماهی میشه که من کفش خریدم
داداشم 1500 بهم داده بود تا کفش و چیزای دیگه بخرم ولی دادم به پول رنگ اونجا باز دروغ گفتم که لباس دیگه خریدم و دوباره ازش پول گرفتم 1500 تا کفش بخرم
البته بعدش متوجه اشتباهم شدم و بهش گفتم که دادم رنگ خریدم و بعد که دوباره پول داد رفتم کفش بگیرم 750 شد که راستشو بهش گفتم که قیمتش این شد
داداشم گفت 1500 بهت دادم چرا نرفتی یه کفش با دوام تر بخری ،بهش گفتم سخت پیدا میشد کفش برای همین اینو که دیدم خریدم
دلیل اینکه کفش برای من سخت پیدا میشه اینه که استخوان بندی پام کشیده هست و به نسبت پاهای دیگه انگشتای پام چند سانت کشیده تره وقتی اینو متوجه شدم که دختر داییم بهم گفت چرا برای تو کفش پیدا نمیشه
گفت پاهای هر دومون که یه سایزه
بعد تصمیم گرفتیم پاهامونو کنار هم بذاریم دیدم بله پای من کشیده تر از پای دختر داییمه
خلاصه وقتی راستشو گفتم به داداشمگفتم باقی پولم برمیدارم رنگ میگیرم و هیچ نگفت گفت باشه بردار
من درمورد راست گفتن تمام سعیمو میکنم تا حقیقت هرچیزی رو بگم حتی اگر به ضررم باشه
چون دوست دارم شخصیتم تغییر کنه ،نه اینکه یه روز رو خودم کار کنم و یه هفته هیچ کاری نکنم
من دوست دارم تغییر کنم و خدا داره میبینه و بی نهایت کمکم میکنه وقتی میبینه که من تلاش میکنم
و نشونه اش همین یادآوری الان بود که بهم گفت دیگه دروغ نگو
و بی نهایت ازش سپاسگزارم
من امروز از صبح که بیدار شدم میخواستم برم بازار که کاموا بگیرم و گیره سر تق تقی که بیام گیره ببافم و جمعه ببرم بازار بفروشم
حس میکردم که عجله نکن اول بشین تمرین رنگ روغنت رو کار کن بعد اذان ظهر برو و گوش دادم و یکم کار کردم بعد رفتم
تو راه هی میپرسیدم اول کجا برم حسن آباد یا پانزده خرداد
که مسیرم اول شد حسن آباد رفتم کاموا خریدم و رفتم باقی وسایلای گیره سرو خریدم و برگشتم
وقتی داشتم نمد میخریدم به مغازه دار گفتم میشه یه نایلون بزرگ بدین گفت گرونه ،لبخند زدم گفت چرا میخندی
بعد دیدم بهم نایلون داد و گفت اشانتیون بهت میدم
میدونستم که همه اش کار خداست
وقتی داشتم با مترو برمیگشتم خیلی حس خوبی داشتم
دیدم یه خانم اومد کنارم وایساد رو بروم که بود عجیب بهم نگاه میکرد دیدم که یهویی لبخند با عشق و زیبایی بهم زد و منم لبخند زدم
خیلی جالبه
این روزا یا من یا آدما با عشق وقتی به صورتاشون نگاه میکنم تو دلم سریع میگم زیبا رو ،عظمت خدا ، تو چقدر زیبایی و خداروشکر میکردم که این همه زیبایی میبینم و با عشق به آدما نگاه میکنم و اونا هم این عشقو دریافت میکنن از من
و نشونه اش اینه که میبینم یهویی بهم با لبخند نگاه میکنن یا من لبخند میزنم و اونا هم لبخند میزنن
چند باری که به آدما نگاه میکردم و تو دلم میگفتم با احساس فراوان عشق که واقعا تمام وجودم پر از عشق بود ،میگفتم زیبا رو عظمت خدا و انگار اونا این فرکانس رو سریع دریافت میکردن و لبخند میزدن
خیلی حس خوبی بهم میده آدما به طرز شگفت انگیزی مهربان و با احترام و عالی شدن
وقتی برگشتم خونه دوتا بستنی خریدم که برم دیدم برقامون رفته و نشستم تو حیاط مسجد و بستنیارو خوردم که آب نشن
میخواستم یکیشم به خواهرم نگه دارم که آب میشد خودم خوردمشون
وقتی خواهرم از سرکارش اومد من یک ساعت و نیم نشسته بودم و پایه گیره سرو میبافتم
وقتی اومد یکم حرف زدیم و رفتیم دوشنبه بازار
و جریان بعد دوشنبه بازارو اول حرفام نوشتم
خدایا شکرت که انقدر مراقبمی تا رفتارامو تصحیح کنم و سعی میکنم هر روز در تغییر شخصیتم بیشتر و بیشتر تلاش کنم و عمل کنم و قدم بردارم
به نام خدا
روزشمار تحول زندگی می روز 179
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
در این فایل با توضیحات استاد دو نکته مهم وجود داره و چه من و چه همه دوستانی که در این مسیر زیبا و سعادتمند در دنیا و آخرت هستیم اگر این دو نکته رو رعایت کنیم و انجام بدیم در روابط و حال خوبمون و بخشیدن خودمون و دیگران مشکل نخواهیم داشت و کینه و نفرت تولید بیماری میکنه و این موضوع نکته اول بود و تعصب نداشتن به هر دین و مذهب و عقاید دیگران و در صلح بودن با خودمون و دیگران و یکتاپرست باشیم و اینو بدونیم که رابطه هر کسی با خدای خودش فرق میکنه و لازم نیست که ما دخالت کنیم و معترض باشیم و یا تعصب پیشین دینی مثل گذشتگانمان نداشته باشیم و همونطور که استاد گفتن رابطه هرکسی با خداوند فرق میکنه و بهترین رابطه همون نگاه سیستمی به خداوند و مثل حضرت ابراهیم موحد و مشرک نباشیم که این موضوع نکته دوم در این فایل با ارزش بود و خدارو شکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم.
سپاسگزارخداوند در تمام لحظات زندگیم هستم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 179: سلاااااااااام ، ایشالا حالتون خوب و عااااالی باشه ، اصلی ترین دلیل بیماری کینه و نفرته ، بیماری مزمن یعنی کینه نفرت وقتی ما از کسی کینه داریم و احساسه بدی داریم زود تر از همه معدمون درد میگیره چون معده حالا چیزی که من دیدم به محض اینکه حالمون بد میشه شروع میکنه به درد گرفتن ، دوستان ما با کینه داشتن از کسی داریم به خودمون ضربه میزنیم ، خداارو سپاسگزارم که از هیچکسی کینه به دل ندارم خییلی وقته که ایجورم ،قبلن بوده ولی تا زمانی که فهمیدم به خودم ضربه میزنم همه رو بخشیدم اصن وقتی ما با خودمون در صلح هستیم و بقیه رو دوست دارین دیگران هم با ما خوبن این قانونشه ، مثن من یه ساله که رفتن دانشگاه اصلن نمیفهمیدم دانشجو هایی رو که میمودن میگفتن این استاد با من خرابه و نمره نمیده استاد من یه چیزی از شما یاد گرفتم این بود که از تکنیک شما استفاده کردم و میمودم بشت تمام استادا فقط و فقط خوبیاشون رو میگفتم و همیشه استادا بام خوب بودن و خیلی دوسم داشتن و منم دوستشون دارم ، اتفاقات خوب پشت هم دارن میفتم استاد دارم میبینم خداوند چطور داره جواب میده ، عااااااشقتووونمم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار و اعضای خانواده ام
کینه و نفرت
چیزی که منو به جایی رسونده که حتی توانایی بخشیدن خودم رو ندارم چه برسه به بقیه..
از دوست عزیزم که بعد از مدت ها نفرت و کینه ای که داشت تونست طعم شیرین عفو و بخشش رو تجربه کنه تشکر میکنم و تحسینش میکنم.
همون اوایل صحبت های دوستم متوجه کینه و نفرت سرسام اوری که در وجودم حسش میکردم شدم.
کینه و نفرتی که سالهای ساله با خودم حمل میکنم و منو به مرز نابودی کشونده ولی هنوز دست بردار نیستم.به تک تک ادم های زندگیم که فکر میکنم که چه اتفاقاتی و کارهایی کردند که من ازشون کینه و نفرت رو در دلم که جای وجود پاک خداست ،جای دادم،متوجه شدم خودمم همون کارهارو سر بقیه ادم ها به یه نحوی اوردم.
من از دست خاهرم بشدت عصبانی دلخور و ناراحتم و از 15 سالگی تا الان که 34 سالمه فقط بخاطر تجسسی که توی دفترم داشت و چیزایی که نوشته بودم و کشیده بودم رو دید..من دیگه اون ادم سابق و خوشحال که از ته دلش میخندید نشدم..دوست دارم عکس خنده مو بزارم پروفایلم ولی بخاطر فیلتر بودن وردپرس و استفاده نکردن از فی لتر شکن همین عکس فعلا هست..
یعنی اولین بذر کینه و ناراحتی و دلخوری از خانوادم از همین کار خاهرم انجام شد..هنوز اون نگاه سنگین و حقارت بارش رو احساس میکنم و هنوز نتونستم از ته وجودم ببخشمش..
حالا بعد از اون همه سال با اینکه همگی زیر یک سقف زندگی میکنیم،کیلومترها سال نوری از هم فاصله داریم و من دارم خودم رو زجر کش میکنم و با هیچ کدومشون رابطه ای ندارم..
الان من موندم چطوری خودم رو ببخشم..
نمیدونم بمونم کنارشون واین حقارت رو تحمل کنم با بزنم بیرون و از اینکه نکنه بلایی سر کسی بیاد و تقصیرش بیوفته گردن من موندم..
توی روابط کاریمم همین داستانه..
این عزت نفس چیه که همه چیز زندگی بهش وابسته س و تا درست نشه هیچ اتفاقی توی زندگی رخ نمیده..
از خدا کمک میخوام یه راه حلی واسم قرار بده که بتونم اول خودم رو ببخشم بعد دیگران رو و مثل دوستم اون احساس راحتی رو تجربه کنم..
به نام خدای معجزه ها
سلام دوست عزیز
نمیدانم چرا اما دلم خواست با شما حرف بزنم
و براتون بنویسم
خواستم بگم چرا ی موضوع اینقدر بی اهمیت و اینقدر پوچ باید این همه سال در ذهن شما مونده باشه؟
اصلا هر چیزی که نوشته باشین یا طراحی کرده باشین اصلا خواهر یا هر شخص دیگه ببینه چه اهمیتی داره اخه؟
دلتون خواسته اون کارو کردین اصلا هر چقدر اشتباه باشه
ذهن خودتون بوده دفتر خودتون بوده ایده خودتون بوده اصلا دلتون خواسته اشتباه کردین
به هیچکسی ربطی نداره
و اینکه اون موضوع بی نهایت بی اهمیته و باور کنین حتی یکبار هم خواهرتون دیگه بهش فکر هم نکرده اما فقط شما دارین تو ذهنتون بهش شاخ و برگ میدین
و اینو باور کنین ادما هر کاری تو هر شرایطی که انجام بدن بهترین کار بوده که اون زمان به عقلشون رسیده
تمام ما ادما سراسر اشتباهیم
هیچ کسی در کیهان نیست بیاد بگه همیشه خوب و عالی زندگی کردم
ما اول باید بپذیریم که به خودی خود بدون هیچ القابی بی نهایت با ارزشیم
و تا زمانی که خدا داره فرصت زندگی کردن میده از این نعمت بی نهایت با لذت استفاده کنیم
بخشش دیگران فوق العاده کار راحتیه و اگه کسی نمیخواد دیگران رو ببخشه قطعا خودش نمیخواد
ی کاغذ و خودکار بردار
بنویس چرا خواهرم اون حرکت رو زد؟
براش هر دلیلی که دوست داری بنویس
مثلا کنجکاو بود
کاراگاه بود
میخواست پلیس بازی دربیاره
دنبال ی چیز دیگه میگشت یهو نوشته منو دید
اینقدر ازاین دلیل ها بیار تا ذهنت سمت کینه و نفرت و دشمنی نره
و هر وقت هی اومد به ذهنت همین دلیل هارو بگو تا ذهنت اروم بشه و به این روش کم کم فاصله میگیری از اون نفرت
حیف قلبت نیست پر کردی از این حس های پوچ و بی اهمیت؟؟؟
زندگی خیلی قشنگه تا وقت داری و خدا بهت سهمتو داده بقاپ و با لذت زندگی کن
ایشالا هر چی زودتر خالی بشی از این حسای پوچ
خدا پشت و پناهت دوست عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوست خوبم امیدوارم هرجا هستی خوشحال و سلامت باشی..
طبق باوری که دارم یادش میگیرم اول باید تحسین کنم زیبایی تون رو و احساستون رو که با تموم وجودم دریافتش کردم.
خداوند خالق زیبایی هست و زیبایی رو دوست داره و منم باید تایید کننده زیبایی باشم تا به زندگیم ورود کند.
واقعا از ته قلبم ازت ممنونم که اومدی و برام این جملات رو نوشتی
واقعا راه گشا بود واسم که بشینم و به این موضوع فکر کنم و از یک جنبه ی دیگه ای بهش فکر کنم و واقعا هم نتیجه ی خوب گرفتم..
دوست دارم بنویسم تا راه گشای بقیه هم باشه..چون برای من خیلی حس خوب و ارامش به همراه داشت..
اول اومدم اون اتفاق و چیزی که رخ داده بود رو نوشتم..بعد احساساتی که ازش داشتم رو زیرش نوشتم:
احساس رنج..ناامیدی..گناه..خطا و کار اشتباه…نگرانی..ترس..پشیمانی..ذلت و خواری.
بعد فکرایی که به سرم می اومد رو نوشتم:
اون کار باعث بی ابرویی تو شد..تو گناه کاری..تو خطاکاری..تو از چشم همه افتادی..حالا همه میدونن تو چه فکرای بدی داری..زندگی تو خراب شده..تو واقعا نمیدونستی نباید اون کارو میکردی؟..تو آدم بدی هستی..تو خیانت کاری..دیگه همه در موردت دارن فکرای بد میکنن..دیگه تو اون بچه ی خوشحال و خندون نمیشی..تو خرابکاری کردی..تو سواستفاده گری..
دقیقا اینا همون فکرایی بود که داشت منو به اذیت شدن و نگرانی مبتلا میکرد..
بعد طبق تمریناتی که از کتاب شکرگزاری خانم راندا برن استفاده میکردم،دیدم میشه یه سری چیزارو هم پیدا کرد و البته همه این کارها هدایت خدابود تا من از این داستانِ ذهنیِ تکرار شونده،خلاص بشم و چقدر خوب که این موضوع رو کامنت کردم و شما کامنت گذاشتی و گرنه ممکن بود دنبالش نرم و بازم در رنج بیشتر قرار بگیرم..واقعا خدایا شکرت..
حالا میخوام اون موارد خوبِ پنهان شده رو بنویسم تا این موضوع بیشتر درک بشه..
اتفافات خوبِ پشت اون اتفاق:
_کاری که من کرده بودم،دیدن زیبایی ها بوده و اتفاقا من داشتم طبق قانون خدا رفتار میکردم حتی بدون اینکه کسی بهم بگه
خدایا شکرت
_ینی من قبل از اون اتفاق،همش دنبال زیبایی ها بودم و طبق قانون،جهان هم منو به زیبایی های بیشتری هدایت کرده و حالا بجای نگرانی باید به خودم افتخار کنم که از اون بچگی اینجوری عمل میکردم به قانون
خدایا شکرت
_من چقدر هم خوب میتونستم روی زیبایی های اطرافم مثل ادم ها توجه کنم و این توانایی من بوده و حالا متوجه این موهبت شدم.
خدایا شکرت
_خدایی که منو افریده خودش گفته انسان هرچقدر گناه کنه من میبخشم فقط شرک رو نمیبخشم و من هم کار شرک الود نکردم بلکه تایید کنندهء زیبایی های خالقم بودم و این شیطان بوده که میخواسته منو به دام افکار بد بندازه.
خدایا شکرت
_بعد از اون اتفاق،چقدررر نعمت های بیشتر و اتفاقات خوب رو تجربه کردم و چقدرر خاطرات لذت بخش داشتم.
خدایا شکرت
من که اشتباهی نکردم هیچ،اتفاقا خواهرم اشتباه کرده به هردلیلی اونم از سر نااگاهی و شاید میخواسته چیز خوبی توی دفترم برام بنویسه.
خدایا شکرت
_اگر منم جای اون بودم قطعا میبخشیدم چون نااگاه بودم.
خدایا شکرت
_شاید خواهرم بعدش میخواسته جبران کنه ولی من با رفتارم نخواستم و منصرفش کردم.
_حالا که من میدونم باید خیلی هم خوشحال باشم
_اون اتفاق و فکر به ظاهر بد،باعث شد ویژگی ها و توانایی هام رو پیدا کنم.
خدایا شکرت
_این نعمت بزرگی توی زندگی من بوده که میتونستم زیبایی هارو ببینم و تحسین کنم.
خدایا شکرت
_نگرانی من بخاطر نوع نگاه اشتباهم به اون اتفاق بوده و شایدم به گفته ی دوستم،خواهرم اصلا بهش فکرم نکرده و حتی فراموش کرده و من بودم که مدام بهش فکر میکردم و خودم رو الکی رنج میدادم.
خدایا شکرت
حالا میتونم یجور بهتری به اون موضوع نگاه کنم:.
+اون موضوع باعث شد من این توانایی خفته ام رو پیدا کنم و ایمان بیشتری به توانایی هام داشته باشم
+حتی اون موضوع باعث میشه من توی روابطم بهتر باشم و اعتماد به نفس بالاتری داشته باشم.
+خیلی ها نمیتونن حتی زیبایی ها و توانایی های خودشون رو بپذیرن ولی من تونستم.
+خوبی این داستان اینکه اگر خواهرم اون کارو نمیکرد و من اینجوری فکر نمیکردم،اصلا متوجه این توانایی ام نمیشدم..تازه باید از خواهرم سپاسگزارم باشم که اون کارش باعث شد خودم رو بیشتر بشناسم..
و چقدر حافظه ی قوی دارم که بعد از اون همه سال تونستم موضوعی رو به یاد بیارم..
ببین چه حافظه و ذهن قوی دارم
خدایا شکرت
خداروشکر میکنم بابت زیبایی هایی که دراطرافم بوده و توی فرکانس دریافت زیبایی ها بودم و این نشون میده من از بچگی توی مدار نعمت ها و زیبایی ها بودم .
خدایا شکرت
چقدرخوب شد حالا میتونم زیبایی هارو خیلی بیشتر و با دقت ببینم و تازه اگه این کارو بکنم چقدرر اتفاقات خوب وارد زندگیم میشه و این همون اصل و قانونیه که استاد میگه..
خدایا شکرت
و این نشون میده چقدررر نوشتن زیبایی ها قدرت داره و ماندگار تره..و چقدر یک فکر میتونه قدرتمند باشه..
خدایا شکرت
واقعا با نوشتن اینا،تصویر ذهنی بهتری نسبت به خودم و اون اتفاق دارم..
همین الان نسبت به خودم خیلی احساس بهتری دارم ..انگار کوهی از اشغال یهو محو شده و قلبمم سبک تر شد..
واقعا خدایا شکرت
واقعا ازت ممنونم دوست خوبم
هرجا هستی اتفاقات خوب برات بیوفته و همیشه شاد باشی
الهی آمین
خدایا شکرت