گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماریشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر الله یکتا
سلام بر خدایی که هدایتمون میکنه هر لحظه
چه بسا خداوند به این خاطر منو با شما اشنا کرد که …اون خدای جباری که اطرافیانم ساخته بودند رو دوست نداشتم
میدونستم یه خدایی هست که من هنوز نشناختمش…من خدای همه را قبول نداشتم….من خدای خودم را باشما شناختم…خدایی که پر از عشقه
پراز ثروته
پراز زیبایی و ارامشه
خدایا شکرت که هستی
شکرت که هدایت شدم به این سایت
من روابطم رو از صفر به صد رسوندم فقط با کمک خداوند که به این سایت هدایت شدم
و دارم دوره ی روانشناسی ثروت رو میخرم که از صفر به صد برسم
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم ومریم جان گل استاد جان امیدوارم که درتمام زندگی شاد وسلامت وثروتمند باشید
استاد از وقتی باهاتون آشنا شدم خیلی خودمو زندگیم فرق کرده قبل از اشنایی با شما همیشه مریض بودم ارایشگاه داشتم همیشه از درد دست وزانوم مینالیدم ولی بعد از آشنای باشما وگوش دادن به فایلها به طور معجزه آسایی دستو پام خوب شد خودم تعجب کردم با خیلی ها درگیر بودم وهمیشه به کاراشون فکر میکردم ونمیتونستم ببخشمشون وهمیشه ذهن من درگیر بود ولی بعد که همه رو بخشیدم ورها کردم زندگیم عالی شد استاد عزیزم الان بعد از سیزده سال شغلم که خیلی هم توش ماهر شده بودم ودرامد خیلی خوبی داشتم ولی توش آرامش نداشتم ول کردم والان مغازه پوشاک دارم وخیلی از شغلم راضیم چون توش آرامش دارم وبهش علاقه دارم وبه لطف خدای مهربان وبا آموزه های شما روز به روز دارم پیشرفت میکنم ودرامدم بالا میره.
من خیلی خوشحال وسپاس گزارم که خداوند مرا با شما آشنا کرد
خدارا هزار مرتبه شکر
سلام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان در گروه تحقیقاتی عباسمنش
مونا خانمآفرین برشما بسیار لذت بردم از آگاهی ها و نگارش شما از خداوند میخوام که منم مثل شما بسیار بسیار بتونم ردی ذهن و باورهای خودم کار کنم ..من مدت دوسال خیلی عالی با گروه پیش رفتم و واقعا با تشخیص اصل از فرع تونستم بسیار بسیار زیاد توی زندگیم پیشرفت کنم …ازخداوند بسیار سپاسگزارم که من و با گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش آشنا کرد و مسیر زندگی منو متحول کرد.
به نام پروردگار جهانیان
سلام گرم به همه دوستان گلم شاد پیروز باشید
دوستان عزیز هم فرکانسی انشاالله حال دلتون عالی
دوستان عزیز من هم خیلی درگیرم با این کینه رنجش یکی از پاشنه آشیل من هست
من هم هدایتی به این فایل اومد م
یک روز صبح یک هفته پیش خدا بهم الهام کرد ببخش
اینو بهم گفت ببخشم
واضح دریافت کردم
ببخشم
الان چند روزیه با این پاشنه آشیل که دارم درگیرم تمامه آدمها رو ببخشم بی قید و شرط تمومش کنم بره خلاص
از خدا میخواهم که شهامت رو بهم بده آدمهای که بدی کردن بهم رو ببخشم تموم شه بره
اون آدمها دیگه تو مغزم با من حرف نزنند تموم
اومدم اینجا کامنت بزارم یک رد پا بزارم برا خودم
که تمامه اون آدمهای رو بخشیدم بخشیدم
خدایا سپاس ازت متشکرم که هستی خدای بخشنده مهربان کمک کن ببخشم برای همیشه تموم بشه بره خیلی سخته چند وقت هست که دارم با خودم کلنجار میرم ببخشم نشده
از این ساعت میخوام ببخشم تموم اینو تو مغزم بزرگ کردم برا خودم انرژی این آدمها تو مغزم داره اذیتم میکنند انرژی روزم روخراب میکنند
خدا من فقط میتونم خودمو تغییر بدم همین
خودم رو درست کنم همین
خیلی سختی دادم به خودم توی این چند سال زندگی
خداوند متعال هدایت کرد که بیام کامنت بزارم و ببخشم آدمها رو تموم بشه بره همین
خدا داره خودش مینویسه
خدا جون دیگه بسته این همه در به دری
کمک کن تموم بشه بره
خدا جون من در این سایت و در این جلسه که دارم مینویسم به خودم تعهد میدم واقعا جدی جدی به خودم که تمام آدمها که به من بدی کردن آنها رو بخشیدم تمام
من هم خطا کارم من هم خطا کردم من هم باید بخشیده بشم از طرف اشخاصی من هم بدی کردم من هم بی خطا نیستم
خدا من بخشیدم خدا جون تو هم ببخش
دوستان عزیز هم فرکانسی انشاالله حال دلتون عالی باشه
شاد پیروز باشید
یاحق این هم یادگاری من
21/12/1402
سلام،خداوند هزاران بارشکرت بابت تمام نعمت هایت بابت این سایت با اینکه یادم میاد که خداوند چه یعد از سال ها خواب غفلت من بیدار کرد و مورد هدایت خودش قرار داد وازش سپاس،گزارم اینقدر باید،این داستان،هدایت رو بنویسم که ملک ذهنم بشه تا ذهنم کم بیاره هک بشه توی ذهنم که از چه نگرانی های از چه ترس های دست،مرا،گرفت البته که من لیاقت شو،داشتم که هدایت،کرد،چه،قدر من ارزشمندی وای،خدا چقدر،من،برچسب الکی به خودم زدم واینجا،اقرارمیکنم خداوند خودش،کمک میکنه هر،روز با ایمان تر هوشیار،تر آگاه،تر چقدر دستاوردهای که خداوند بهم داده رو نادیده می گیرم حل کردن ترس های،که یک روز،آرزوم بودن وبه خاطرشون چقدر احساحس،حقیر شدن می،کردم ولی چقدر زود،بدیهی شدن البته این هم از ناسپاسی هر دستاورد کوچیک رو باید،سپاس،گزار،باشم چقدر،نشانه،های،خداوند برای،من واضع،ودقیق،هست ومن باید،آگاه وهوشیار باشم واز این فرصت ها،استفاده کنم استاد،من کلن آدم کینه ای،نیستم یه قلب مهربون وپاک دارم خیلی،زود دیگران رو می بخشم شده که بدترین دشمنم،بخشید،ولی،بعضی،وقتا شیطون ذهن بهم میگه تو توانایش،نداری برای این می بخشی ولی از اونجا که از قلب،خودم آگاه هستم توانایشو،هم دارم ولی چون صفات خداگونه در،درون،من پر،رنگ،تر هست،خیلی،میل به بخشش،دارم دنبال،انتقام نیستم،ولی،در،مورد خودم خیلی،دوست دارم خودم رو راحت ببخشم چه،کسی،مهم تر،از خودم استاد من از روزی،با قوانین آشنا شدم خیلی سخت میگیرم،به،خودم دوست ندارم سخت پیش،بره دوست دارم همه چیز،آسانی،وبه راحتی،با،خداوند تقسیم،بشه عین یک رفیق سپاس گزارم باشم از اعماق وجودم حتی برای نفسی که،میکشم،خدایا بزرگترین آرزوم اینه که با احساحس،کنم که کاره،خیلی راحتی هست نباید،سختش،کنم اینه کنترل افکارم رو بگیرم دستم وبم باران کنم افکارم رو با افکار مثبت،الگوهای ذهنم عوض کنم شاید،دوسالی که،این سایت،هستم واون نتیجه دلخواهم نگرفتم اون حقیقت این بوده توی مسیری سنگ لاخی افتاده بودم اون هم به خاطر درک درستی از قوانین نداشتم ولی اشگال نداره از خداوند می خوام هم چیز رو برام آسان کنه مسیر رو برام هموار کنه چون این لیاقتو درون خودم میبینم خدایا شکرت خداوند اینقدر هر روز مرا قوی تر که دیگه هیچ گونه احساحس،گناهی به خودم راه نمی دم خداوند که هزار لحظه کنار وداره بهم انرژی میده چقد لزومی بیام به گناه فکر کنم اگه احساحس،بدی باشه اون صدها برابرش،انرژی میده که اون نا پدید میشه همان طور که خداوند خودش،گفته نگران گذشته و آینده خودتون نباشید این شرایط،برام جور بشه دلم قرض،باشه،وبا انگیزه زندگی کنم ویک موضوعی،که هم هست همین الان از خداوند درخواستش میکنم وحتما خداوند واضع دقیق جوابشو بهم میده اینه که این نگاه قضاوت گر رو از سر خودم بردارم وهمه چیز،رو به آسانی بگیرم واینکه دیگه دلسوزی برای هیچ کس،نکنم به بپذیرم هر کس،جای درستش،همون جا هست وبه خاطر آدم خوب بودن وباگذشت بودن این سوتفاهم رو بزارم کنار بپذیرم که هرکس هر جا هست جای درستش همان جا هست وبجایش،بیام عشق بدم انرژی بدم به خودم که جهان جای بهتری باشه برای زندگی وقتی نگاه خودم میکنم میبینم من اگه همین جا هستم جای هستم جای درستم همینجا هست،واگه نتیجه نگرفتم به همین دلیل وهمین باورهای هستند که باید تعغیر کنو تا نتیجه عوض شود اینقدری نویسم تا ذهنم باز بشه دیدگاهم باز بشه وخداوندخودش کمک میکنه ذهنم رو رها کنم وبا وردهای درست وتغییر شخصتم افکار وباورهایم تعغیر کند
سلام به استاد عزیزم
استاد من واقعا شیفته ی رفتارتون با دیگران هستم واقعا شما چقدر خوب و با روی خوش صحبت میکنید با دیگران واقعا شکر به خاطر وجود شما روی زمین️
بارها شده که من زمان هایی که عصبانیم و خودخوری میکنم بعدش گلوم درد میکنه و مریض میشم
یا زمان هایی که ناراحتم از یک مسئولیتی و یا زمان هایی که کینه دارم یک احساس سنگینی روی شانه هایم حس میکنم
و واقعا به این پی بردم که تمام بیماری های ما ناشی ار احساسات درونی ما هست.
یه بنده خدایی تو فامیل ما بود که خیلی آدم حسود و مغروری بود و اصلا چشم دیدن موفقیت و پیشرفت دیگران رو نداشت و دوست داشت همه محتاجش باشند این بنده خدا حدود 15 سال با بیماری سرطان درگیر بود و آخرش هم با زجر فوت کردند
یکی از رفتار های بد من که باید اصلاحش کنم اینه که وقتی سر بچم داد میزنم و یا میزنمش به خاطر کار بد فرزندم نیست به خاطر حالِ بد خودمه که اون موقع دارم و ناخواسته سر بچم خالی میکنم
ما باید ایراد های خودمون رو ببینیم و بپذیریم که دیگران هم مثل ما ایراد دارند و هیچ کس کامل نیست
ما با فکر کردن به بدی های دیگران فقط و فقط به خودمون ضربه میزنیم
و باید توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم و این رو بپذیریم که قرار نیست دیگران یه جوری رفتار کنند که ما رو راضی کنند اونا در حد آگاهیشون رفتار میکنند و ما هم در حد آگاهی خودمون باید فکر کنیم و رفتار کنیم
دوستتون دارم️
سلام
میخاستم بیام نشانه من بزنم گفتم خدایا از تو گفتگو با دوستان باشه و بود این فایل نشانه امروز من بود که واقعا بهش نیاز داشتم
باخدم فکر میکردم مشکل کارم از چی و چیه ولی خدا گفت نه از یجا دیگس
واقعا کینه خیلی عمیقه مثل یه کنه به جونت میچسبه و ریشه وجودت رو میمکه
من ادم کینه ای نبودم ولی الان نیگاه میکنم میبینم کینه ای شدم یکم و باید دوباره روی خدم کار کنم
بنظرم مهمترین وتاثیر گذارترین راهش نوشتن دلایل بخششه
وقتی برای بخشیدنت دلیل داشته باشی راحت میبخشی و خدتو خلاص میکنی از این اذیت و تنگنا
خدایا شکرت
تیکه اول فایل هم که استاد گفتین راجع به نتایج حال صحبت کن نه اینده خیلی درس داشت برام باید برم بارها گوشش بدم
شکر
تشکر.
به نام خداوند یکتا
سلام
سلام
ردپای 179
در مورد استقامت در مسیر درست که من نتونستم.
همیشه از یه گوشه ای افسار ذهن از دستم در رفته و تمام.
خدارو هزاران مرتبه شکر
الان اومدم تو مسیر و دارم رو خودم کار میکنم .
و توی یک چالش کنترل ذهن هستم
و هی کم میارم و به خود خداوند پناه میبرم
و اوست که یاریم میکند.
در مورد تضاد دقیقا همین چند دقیقه پیش نجوای ذهنی داشتم که نه تو هم رشدی نکردی تو این مسیر و الکی دلخوشی و………..
همینجا با این نوشتن میخوام بزنم تو دهنش که خون بالا بیاره.
آخه یادته از کجا اومدی و الان کجا هستی
اینا از برکات این مسیره مگه نه.
خوب پس ساکت شو ذهن عزیز من دل بده به آگاهی های فایل ها
فقط روی الله حساب کن ولا غیر
تا درهای نعمت و ثروت و سلامتی هر چه بیشتر و بیشتر به روت باز بشن.
در مورد کینه و رنجش به لطف رب جهانیان
خیلی نسبت به قبل بهتر شدم.
البته که جای بسی بهتر شدن دیگه هست
اما خوب کمتر میرنجم کمتر توقع دارم
و زودتر هم میبخشم ولی با کمک های خداوند
که خود من به تنهایی این کاره نیستم.
واقعا که از رگ گردن نزدیک تر هست
هر وقت صداش میکنم بلافاصله پاسخ میده
من کم لطفم و عجول
خدایا کمکم کن تا از هدایت یافتگان باشم
و از کسانی که به آنها نعمت داده ای نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 5 شهریور رو باعشق در روز شمار 179 مینویسم
دروغ نگو
این هم یک جور دور شدن از مسیر و خداست
حقیقت رو بگو
من داشتم سوال میپرسیدم و نمیدونستم امروزمو چجوری بنویسم در رد پای روز 5 شهریور
گفتم خدا تو به من بگو
و از این روز زیبایی که داشتم
اینو که گفتم
با صدای واضح و بلند شنیدم دروغ نگو
تو دروغ گفتی امروز
و این کارت مانع از نزدیک شدن به من میشه و حتی خودت میدونستی کارت درست نیست ولی دروغ گفتی
اصلاحش کن
اول از این بگم بعد برم سراغ اتفاقای خوب روزم
دلیل اینکه خدا بهم این حرفو گفت خوب میدونم منظورش چیه
بعد اتفاقای روزم که بعد از ظهر رفتیم دوشنبه بازار شهرکمون ،با خواهرم رفتیم
چون مادرم رفته خونه خواهرم به شهر دیگه ،من و خواهرم قرار گذاشتیم باهم بریم دوشنبه بازار و میوه و هندونه بخریم
داداشم 300 تمن پول داده بود
وای الان که نوشتم متوجه چند تا باور اشتباه شدم از این رفتارم و دروغی که گفتم
من نمیخواستم پول رو خرج کنم و میخواستم نگه دارم برای خودم ،خواهرم گفت طیبه مامان هفته پیش دوتا هندونه بهم داده بود و گفت یخچالمون جا نداره هندونه مون تموم شد ازت میگیرم ببر بذار تو یخچالتون
گفت دیگه نخر من میارم
منم خوشحال شدم و فقط خیار و گوجه گرفتم
و از این خوشحال بودم که پولش برای خودم میمونه
وقتی اومدم خونه یادم رفت که باید دستمال کاغذی میگرفتم و وقتی داداشم اومد گفت دستمال کاغذی خریدی
منم گفتم وای یادم رفت دیگه میوه خریدم یادم رفت
و گفتم هندونه هم خریدم
همون لحظه خدا بهم گفت که دروغ نگو ،چرا میگی هندونه خریدم درست نیست کارت
ولی توجه نکردم
و بهش گفتم پول تموم شد تا پولو برای خودم بردارم
البته اینم بگم داداشم میدونه وقتی اضافه بمونه برمیداریم برای خودمون مثلا مامانم بهش گفته که یه روزایی اگر میوه داشتیم و نگرفتم،پولشو برمیدارم چیزای دیگه میخرم و داداشم گفته که اشکالی نداره
ولی خب من باز این حس رو داشتم اون لحظه که چرا دروغ گفتی ،درسته داداشت میدونه ولی تو باید بهش میگفتی که هندونه نگرفتی
و این رو تازه متوجه شدم که برمیگرده به یه باور اشتباه که من از بچگی از دخترای فامیل یا آشنا و غریبه شنیدم که نباید به مرد راستشو بگی که چقدر خرید کردی
اگر بدونه چقدر خرید کردی و باقی پولت اضافه مونده باید پسش بدی و ازت میگیره پول رو
و بگو خرجش کردم یا حتی بگو کم آوردم تا بازم بهت پول بده تا پس انداز کنی
الان که فکر میکنم میبینم هیچ وقت اون پول پس انداز نمیشد و به چیزای الکی خرج میشد
وای خدا چقدر دقیق و حساب شده هست که من داشتم فکر میکردم چی برای امروزم که رخ داده بنویسم و اصلا به این موضوع فکر نکردم که یهویی به دلم انداخت مثل یه جرقه
که دروغ نگو برات خوب نیست
و این درسی باشه برای من که یاد بگیرم دیگه همچین دروغایی رو نکم و شخصیتم رو اصلاح کنم
و شب به داداشم گفتم فردا پول بفرست برم دستمال کاغذی بخرم
و الان که متوجه شدم دیگه ازش پولی نمیگیرم و میرم از همون پول اضافه ای که مونده بود میخرم
و خداروشکر میکنم که بهم میگه کجا اشتباه داری و باید جبران کنی و تصحیح کنی رفتارتو
من از وقتی فهمیدم دروغ گفتن چه ضرر و زیانی برای خودم داره سعی کردم خیلی جاها دروغ نگم
و خودم رو اصلاح کردم ولی این یه مورد انقدر پنهان بود که فکر نمیکردم انقدر مهم باشه
مثلا من قبلا هرکس زنگ میزد از فامیلامون و میگفت مامانت کجاست ،اگر بیرون بود و نباید میگفتم که بیرونه به دروغ یه چیزی میگفتم یا کلی دروغای دیگه که از بچگی از اطرافیان شنیده بودم که میگفتن
مثلا یکی زنگ زده بگو خوابیده
یا یکی اومده دم در با کسی کار داره بگو خونه نیست
یا اگر کسی گفت فلان روز بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی الکی بگو ندیدم و کار داشتم در صورتی که دیده بودم زنگ زده و کلی دروغای دیگه
ولی خداروشکر میکنم که خیلیاشون رفع شده و چند وقته که تلاش میکنم راستشو بگم حتی اگر به ضررم تموم بشه
و خوشحالم از اینکه خدا این رو بهم گفت تا درمورد خرج کردن پول هم دروغ نگم
و من متوجه این باور شدم که پول ندارم و پول کمه و پولی که داداشم یا مادرم بهم میدن رو باید کمتر خرج کنم و بیشتر برای خودم نگه دارم
فکر کنم چند هفته پیش یک ماهی میشه که من کفش خریدم
داداشم 1500 بهم داده بود تا کفش و چیزای دیگه بخرم ولی دادم به پول رنگ اونجا باز دروغ گفتم که لباس دیگه خریدم و دوباره ازش پول گرفتم 1500 تا کفش بخرم
البته بعدش متوجه اشتباهم شدم و بهش گفتم که دادم رنگ خریدم و بعد که دوباره پول داد رفتم کفش بگیرم 750 شد که راستشو بهش گفتم که قیمتش این شد
داداشم گفت 1500 بهت دادم چرا نرفتی یه کفش با دوام تر بخری ،بهش گفتم سخت پیدا میشد کفش برای همین اینو که دیدم خریدم
دلیل اینکه کفش برای من سخت پیدا میشه اینه که استخوان بندی پام کشیده هست و به نسبت پاهای دیگه انگشتای پام چند سانت کشیده تره وقتی اینو متوجه شدم که دختر داییم بهم گفت چرا برای تو کفش پیدا نمیشه
گفت پاهای هر دومون که یه سایزه
بعد تصمیم گرفتیم پاهامونو کنار هم بذاریم دیدم بله پای من کشیده تر از پای دختر داییمه
خلاصه وقتی راستشو گفتم به داداشمگفتم باقی پولم برمیدارم رنگ میگیرم و هیچ نگفت گفت باشه بردار
من درمورد راست گفتن تمام سعیمو میکنم تا حقیقت هرچیزی رو بگم حتی اگر به ضررم باشه
چون دوست دارم شخصیتم تغییر کنه ،نه اینکه یه روز رو خودم کار کنم و یه هفته هیچ کاری نکنم
من دوست دارم تغییر کنم و خدا داره میبینه و بی نهایت کمکم میکنه وقتی میبینه که من تلاش میکنم
و نشونه اش همین یادآوری الان بود که بهم گفت دیگه دروغ نگو
و بی نهایت ازش سپاسگزارم
من امروز از صبح که بیدار شدم میخواستم برم بازار که کاموا بگیرم و گیره سر تق تقی که بیام گیره ببافم و جمعه ببرم بازار بفروشم
حس میکردم که عجله نکن اول بشین تمرین رنگ روغنت رو کار کن بعد اذان ظهر برو و گوش دادم و یکم کار کردم بعد رفتم
تو راه هی میپرسیدم اول کجا برم حسن آباد یا پانزده خرداد
که مسیرم اول شد حسن آباد رفتم کاموا خریدم و رفتم باقی وسایلای گیره سرو خریدم و برگشتم
وقتی داشتم نمد میخریدم به مغازه دار گفتم میشه یه نایلون بزرگ بدین گفت گرونه ،لبخند زدم گفت چرا میخندی
بعد دیدم بهم نایلون داد و گفت اشانتیون بهت میدم
میدونستم که همه اش کار خداست
وقتی داشتم با مترو برمیگشتم خیلی حس خوبی داشتم
دیدم یه خانم اومد کنارم وایساد رو بروم که بود عجیب بهم نگاه میکرد دیدم که یهویی لبخند با عشق و زیبایی بهم زد و منم لبخند زدم
خیلی جالبه
این روزا یا من یا آدما با عشق وقتی به صورتاشون نگاه میکنم تو دلم سریع میگم زیبا رو ،عظمت خدا ، تو چقدر زیبایی و خداروشکر میکردم که این همه زیبایی میبینم و با عشق به آدما نگاه میکنم و اونا هم این عشقو دریافت میکنن از من
و نشونه اش اینه که میبینم یهویی بهم با لبخند نگاه میکنن یا من لبخند میزنم و اونا هم لبخند میزنن
چند باری که به آدما نگاه میکردم و تو دلم میگفتم با احساس فراوان عشق که واقعا تمام وجودم پر از عشق بود ،میگفتم زیبا رو عظمت خدا و انگار اونا این فرکانس رو سریع دریافت میکردن و لبخند میزدن
خیلی حس خوبی بهم میده آدما به طرز شگفت انگیزی مهربان و با احترام و عالی شدن
وقتی برگشتم خونه دوتا بستنی خریدم که برم دیدم برقامون رفته و نشستم تو حیاط مسجد و بستنیارو خوردم که آب نشن
میخواستم یکیشم به خواهرم نگه دارم که آب میشد خودم خوردمشون
وقتی خواهرم از سرکارش اومد من یک ساعت و نیم نشسته بودم و پایه گیره سرو میبافتم
وقتی اومد یکم حرف زدیم و رفتیم دوشنبه بازار
و جریان بعد دوشنبه بازارو اول حرفام نوشتم
خدایا شکرت که انقدر مراقبمی تا رفتارامو تصحیح کنم و سعی میکنم هر روز در تغییر شخصیتم بیشتر و بیشتر تلاش کنم و عمل کنم و قدم بردارم
به نام خدا
سلام استاد خداقوت
امروز خیلی ذهنمدرگیر بود البته چند روز که اینطوریم
هی با خودم میگم چرا این مسائل هست چرا اینطوری چرا فلان و بهمان
نکنه جام جای درستی نیست نکنه باید از این شغل برم یا بدترش اینکه دیگه اخر خطه تو همه چیو باختی تو شرایطت به هم ریختس و…در حدی که امشب یهو بغضم ترکید گفتم خدایا تو درستش کن تو راه حلو بهم بگو من نمیتونم من نمیدونم تو میتونی پس بسازش ببخش که یه وقتایی جز تو رو بزرگمیکنم
بعد که اروم شدم این فایل اومدواسم
دیدم من چقدر پیشرفت داشتم چقدر نعمت دارم چیزهایی دارم که تا 2 سال پیش واسم رویا بوده
درسته الان یه سری مسائل هست ولی به جاش بی نهایت چیز تو زندگیم دارم برای خوش حال بودن
دیدم که ذهنم مسائل رو بیش از اندازه واسم بزرگکرده و و تونسته کانون توجه منو بذاره روی چیزهایی که نمیخوام روی بدهی روی مسایل منفی به جای زیبایی ها و نعمتهام
من از فایل های رایگان زیاد استفاده کردم و حتی از ثروت 1 نتایجی رو هم گرفتم مثل خرید ماشین اجاره مغازه اجاره خونه و…تو روابط بهتر شدم
به ثبات بیشتری رسیدم اگه الان اون چیزی که میخوام نیست و مسائل هست برای رشدم اومدن باید بهتر بشم
وقتی که هی گوش میدادم دیدم من در حدی که باید تغییر درونی تداشتم هنوز زود عصبی میشم داد میزنم گاها بی احترامی میکنم
دائما تو ذهنم دادگاه دارم برای این و اون و مسائل دیگه
دیدم اونقدر متعهد نیستم برای فایل ها و مثل قبل جدی نمیگرم دارم دنبال ذهنم راه میوفتم و شک ندارم که تهش نا کجا اباده
برای تغییر باید شخصیت من عوض بشه با همون شرایط قبل نتایج قبل رقم میخوره باید افسار ذهنم رو دست بگیرم جهت دهی کنم
باید روی پاشنه های اشیلم که یکیش کمبود هست یکیش کم ایمانی یکیش عمدم کنترل درست کانون توجهم و…کار کنم هر روز و هرروز باید برای بهتر شدنم قدم بردارم
باید خدارو درست بشناسم قانون رو درست درک کنم تا نتایجم پایدار باشه باید تسلیم باشم در مقابل خدا و بذارم اون برام کارارو انجام بده
ممنون استاد بابت این فایل زیبا
و خداروشکر بابت این هدابت و ارامشی که این فایل بهم داد
خداروشکر میکنم که اینجام و از شما بی نهایت ممنونم دوست دارم استاد عزبزم