گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج نده - صفحه 1

105 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیرین حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2685 روز

    بنام خالق هستی بخش❤️

    سلام به استادعزیزم ومریم نازنین❤️

    سلام به تمامی اعضای توحیدی خانواده عباسمنش❤️

    گفتگوی استادبادوستان همزمان شدباشب جشن عروسی داداشی عزیزم ومن نتونستم ازاین صحبت های ارشمنداستفاده کنم اماخداروشکرکه ضبط میشه ودرسایت گذاشته میشه🙏😍

    تمام صحبت های دوستان عزیزم تاحالا وپاسخی که استادمیدن دراین گفتگودقیقاحرفاوسوالای من بوده واینکه چقدرهمه بچه هادراین سایت وجه مشترک داریم، ترس هامون، ترمزهای ذهنیمون درموردثروت، احساس لیاقت.. همه مون درمسیررشدهستیم الهی شکر

    ومن کلی پاسخ سوالاتم روبه لطف الله گرفتم وهمینطورکلی ترمزهای مخفی ذهنیم رومتوجه شدم، ممنونم ازدوستان عزیزم برای این صحبت های طلاییشون، وتبریک میگم برای نتیجه های فوق العادشون الهی صدهزارمرتبه شکر🙏❤️

    منم انشالله یه روزدرمدارصحبت باشمااستادعزیزم قرارمیگیرم وازنتایجم وزیروروشدن شخصیتم وزندگیم واینکه چقدآرامشم واتصالم باخالقم بیشترشده چقدرتوحیدی عمل میکنم چقدررهاترشدم به لطف الله وآموزه های شماصحبت میکنم😍

    من تبریک میگم به لیلای عزیزبرای نتایج فوق العادش، برای توحیدی عمل کردنش وتحسین میکنم شجاعتت رولیلای عزیزکه تونستی برترست غلبه کنی، چون مهمترین عامل بازدارنده درماترس هست، ترس ازثرتمندشدن ودورشدن ازخدا، ترس ازتنهایی، ترس ازتاییدنشدن و… اماوقتی به یکی ازاین ترس هابامنطق غلبه میکنیم بقیه ی ترس هاهم دیگ ریشه شون سست ترمیشه والهی صدهزارمرتبه شکرکه الگویی چون استادومریم جان داریم مابچه های خانواده عباسمنش واقعاخوشبختیم الهی صدهزارمرتبه شکر🙏😊

    یکی ازخواسته های بزرگم که هنوزانجام نشده وترس ومانع هام رومینویسم تابه یادگاربمونه ووقتی بهش غلبه کردم بدونم که وتاییدباشه که ترس هاواهی وپوچن ودلیلش شرک هست ونااگاهی ازقدرتی که درانسان وجودداره وحمایتی که داریم میشیم توسط جهان👌

    من ازسالهاپیش هدفم این بودکه بتونم ازادانه هرکجاکه میخوام برم سفرکنم ولذت ببرم ومهمتراینکه به دلیل تضادی که انتخاب کردم قبل ازورودم به این جهان شگفت انگیز، اونم زندگی درجنوب ونبودسرسبزی هست که خواسته زندگی دریه جای سرسبزوپرباران درمن شکل بگیره، وازقدرتی که بهم داده شده برای رسیدن بهش استفاده کنم آخه لذتبخش ترین کاربرای روح دراین جهان حل کردن تصادهابوسیله قدرتی که بهش داده شده هست 😊

    اونموقع هاقانون رونمیدونستم اماهمش میگفتم باخودم چطورمیشه من برم مثلا شمال زندگی کنم امااین مانع میومدکه همه ازشمال میان اینجاجنوب برای زندگی ودرامدتوبری اونجادرآمدنیست🤔🙄 اماازاونجایی که روحِ جستجوگری دارم ونامیدنمیشم به آسانی ازاین خواسته قلبیم صرفنطرنکردم، تااینکه هدایت شدم به این خانواده وفهمیدم که همه جافراوانی هست همه جاثروت مثل باران میباره ومن میتونم دریافت کنم، امادوساله که ازادی مکانی وزمانی به لطف خدابهش رسیدم امامهاجرتم به یه شهرشمالی جورنمیشد، من ترس ازتنهایی ومستقل شدن به خیال خودم نداشتم چون هیچوقت روکسی حساب نمیکردم وهمیشه تقریبامستقل بودم وابستگی هم نداشتم، باخودم فکرمیکردم پس چرانمیشه🤔

    صحبت های لیلای عزیزوهمینطورراهنمایی های استادروکه شنیدم چندین باگ ذهنی خودم رومتوجه شدم، فهمیدم هنوزترس ازناشناخته هادرونم هست، اینکه خیلی شنیده بودم شمالیاازجنوبیاخوششون نمیاد.. اینکه ممکنه اونجامزاحمتی برام ایجادکنن چون بومی نیستم… اینکه خونه به غریبه ومجردنمیدن…

    اینکه یه زن تنهانمیتونه بره یه جای غریبه زندگی کنه فقط باازدواج کردن ممکنه، منم انگارته ذهنم منتظربودم که یه مردشمالی واردزندگیم بشه تااین خواسته ام محقق بشه😂😂

    واحتمالا مانع های دیگه ای هم هست توذهنم🤔

    اماگفتم من تنهاوتنهاقراره روی نیروی رب حساب کنم که همه چیزمیشودوهمه کس واومدم که خواسته هاموتجربه کنم، قویترین نیروی جهان باهامه این شرک مسخره چیه که من دارم🙄 من همچنان به مسیررشدولذت بردنم ادامه میدم ومنتظرنمیشینم کسی بیادبه من لذت رسیدن به خواسته هاموبده، من هیچوقت تنهانبودم درطول مسیرزندگیم ونخوام بودتازنده ام.. 👍

    وبامنطق به ذهنم میگم که چندبارتاحالا رفتی شهرهای شمالی، چقدرادمای بامحبتی بودن چقدرمهربون ومهمان نوازبودن، تازه توکه میدونی که نیروی خداونده که همیشه توروبه بهترین مکان وزمان وادمهاهدایت میکنه، توکه میدونی جهان قانونش دقیق ومحکمه وهرگزخطایی درقانون خداوندنیست پس این ترسابی منطقه وهمش بخاطرشنیده های پوچ گذشته ست

    اینکه مگه اینهمه ادمایی که ازشهرای دیگ اومدن توشهرتوکسی باهاشون بدبرخوردمیکنه، نه خیلی ام باهاشون خوبن تازه هرادمی باتوجه به فرکانس های خودش بازخوردمیگیره، توکه باکسی مشکلی نداری همه ی ادمارودوست داری پس طبیعیه که خداهم توروهدایت کنه به جایی وادمایی که عاشق شخصیت دوستداشتنی تومیشن، چون توخیلی مهربون وپرازعشقی، قلب پاکی داری، محبتت خالصه، عاشق زیبایی هایی، خوش صحبتی وتاثیرگذاری روی ادما، مهمترروی خداحساب میکنی.. پس حله دیگ ترس بی مورده👌

    ومطمعنم که انشالله هدایت میشم به زیباترین مکان دربهترین زمان، ونازنین ترین دستان خداوندسرراهم قرارمیگیرن 🤗😍خدابینهایت راه داره بینهایت دست داره من به خدااعتماددارم👌❤️

    خدایاشکرت برای آگاهی هایی که روزی ام میکنی ازطریق دستان نازنینت استادعزیز مریم جانم وبچه های نازنین سایت🙏❤️

    خداروشکربرای وجودارزشمندتون🙏❤️❤️

    به الله یکتامیسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    اعظم پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    سلام به اسناد عزیزم و خانم شایسته گلم

    فوق العاده بودحرفهای لیلاجان عزیز دوست عزیزم استادگلم خوب توضیع دادین واقعا چقدرزیباست تودل ترسهارفت آدم ایمانش بیشتروبیشترمیشه توکل بیشتر میشه خدایا شکرت بابت این فایل عالی است ست خدمت اولین خریدی که داشتم کتاب چگونه فکرخدارو بخوانید بود ودومین قدم ۱۲بود الان قانون سلامتی خیلی عالی ای فرشته زمینی که بهترین دست رب العالمین شدی و دارید منو به بهترینها راهنمایی میکنی خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    فاطمه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1627 روز

    سلام استاد عزیزم

    میخوام درباره باج ندادن و باج دادن صحبت کنم

    این اواخر چندروز پیش از اموزشگاه زبانی که دانش اموز بودم مجبور به ترک شدم

    چون شرایطی رو وضع کردن که تن دادن بهش یعنی سر خم کردن به یکی از بچه های کلاس و مدیر موسسه

    قضیه این بود که طبق قول و قرار استارت کلاس ۵تا ۶و۳۰ بود اما همکلاسی و مدیر به درخواست اون ادم و به نفعش ساعت رو برد ۷ تا ۸و۳۰

    برای منم مقدور نبود اون تایم

    واگر ادامه میدادم واقعا به شخصیتم لطمه میخورد

    و خیلی بی رودروایستی گفتم باید شهریه منو کامل بدید من نمیام شهریه کامل پس گرفتم و رفتم جای دیگه.

    ولی من به خودم میبالیدم که با آدمای بدقول و خودخواه نموندم و خودم رو خوب دونستم و گفتم که صد درصد قرار به جای بهتر هدایت بشم

    البته سخت هم بود دل کندن از معلم و اموزشگاه

    خلاصه من رفتم جای دیگه نگم که

    چقددددددر سطح بچه ها از نظر زبان و هوش

    از همکلاسی های قبلم بالاتر بود

    من در زبان نسبت به اونا بهتر بودم

    اما بااین اتفاق رفتم جایی که همکلاسیام واقعا عالین و ازشون یاد میگیرم و هیچم اعتمادبه نفسم کم که نمیشه تازه حال میکنم که اونا اینقدر سطح زبانشون بالاست اگه اونا تونستن یعنی منم باید بتونم

    اما درباره باج دادن بگم😐

    من از ارتفاع وحشت ناک میترسم و هنوز دارم بهش باج میدم و دوست دارم بهش غلبه کنم اما وقتی میرم سوار پله برقی بشم از ترس پاهام لمس میشه

    و دوست دارم روزی این کامنت بزارم تو دوره عزت نفس که من رفتم و چتربازی کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    به نام خداوند هدایتگر و حمایتگرم

    سلام استاد عزیزم

    سلام بانوی زیبا مریم جانم

    و سلام لیلا جانم

    واقعا تحسینتون می کنم که اینقدر عالی مسیر تکاملی رو طی کردی و رشد کردی

    همکار عزیزم بسیار تحسینت می کنم

    و برات بهترین ها رو آرزو می کنم

    چقدر خوب که در کنار معلم بودنت تونستی درامدت رو سه برابر کنی

    من هم دقیقا همین خواسته رو چند هفته ای هست که دارم هنوز ایده خاصی براش ندارم ولی ایمان دارم خدا هدایتم می کنه

    چقدر خوب بر ترس هات وارد شدی

    دقیقا مثل من

    من با پوشش چادر راحت نبودم و همیشه به خاطر اطرافیان و الگوهای جامعه چادر سر می کردم بعد از آشنایی با استاد و گوش کردن چند تا از فایل هاشون تصمیم گرفتم خودم باشم و کارهایی که خودم دوست دارم رو انجام بدم

    تصمیم گرفتم چادری نباشم ولی برایم بی نهایت سخت بود و می ترسیدم از قضاوت اطرافیان و همکارانم

    ولی به خودم گفتم که باید وارد این ترسم بشم و بدون چادر وارد جامعه شدم و اتفاقا بعضی از افراد هم توصیه هایی داشتن و تعجب کردن ولی اهمیت ندادم و بعد از این اتفاق شجاع‌تر شدم.

    و تو این زمینه چه باورهای مخربی داشتم که به لطف الله و ادامه دادن خودم تو این مسیر فایل حجاب استاد رو گوش کردم و آرامشم بیشتر شد و همه این باورهای مخرب ویران شد.

    و چند روز پیش می خواستم مانتو سفارش بدم از یه مدل مانتو خیلی خوشم اومد ولی ذهنم مقاومت می کرد وقتی دقیقتر شدم دیدم دلیلش قضاوت مردم هست و باز هم به لطف الله چون خودم دوست داشتم سفارش دادم و رنگ مورد علاقه ام رو هم سفارش دادم که تا حالا تو عمرم نپوشیدم

    و خداروشکر به لطف الله یکی پس از دیگری همین طور دارم رو این پاشنه آشیلم کار می کنم

    من فردی بودم که کل زندگیم باج داده بودم به حرف مردم کل زندگیم اسیر حرف مردم بودم

    چقدر زندگی رنج آور خواهد بود وقتی اینگونه زندگی کنی

    ولی خداروشکر در این ۹ ماه که با استاد آشنا شدم اولویت انتخاب هام خودم هستم البته باز هم جای کار داره چون باز هم درگیر نجواها میشم و باز هم گاهی اینقدر نجواها اینقدر قوی هست که نمی تونم اقدام کنم

    باز هم باید کار کنم ولی خداروشکر خیلی بهتر شدم

    و دقیقا استاد همینه وقتی من تصمیم جدی گرفتم تغییر کنم افراد نامناسب از زندگیم حذف شد بدون تلاش من

    و افراد باکیفیت تری وارد شدن

    الحمدلله

    خیلی دوست دارم خودم رو بیشتر بشناسم

    علایم رو کشف کنم

    خودم رو واکاوی کنم

    چون واقعا به قول استاد این مهمترین کاری که باید انجام بدم

    از خدا می خوام هدایتم کنه تا از کوتاهترین و راحت ترین و لذت بخش ترین مسیر این کار رو انجام بدم.

    من هم نتایج بسیار بسیار بزرگی داشتم

    آرامش

    قدرت بیان

    تیک خوردن بسیاری از خواسته هام

    تناسب اندام و سلامتی

    تغییر شرایطم طبق میلم

    و…

    خدایا شکرت که قوانین ثابتی داری و قوانین داره کار می کنه.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    جواد تاحی گفته:
    مدت عضویت: 2305 روز

    ب نام خداوند بخشنده مهربان

    استاد عباسمنش سلام و خداقوت استاد بسیار تشکر و سپاسگزارم از این مطالب که در بخش گفتگو با دوستان بیان میکنید ….🙏💐💐

    استاد واقعا یک اموزش فشرده هست این بخش. جوری که در ان ب تمام بخشها و حفره های ذهنی ورود میکنید و با شلاق تلنگر یاد اوری بسیار عالی میشه برای من و دوستان …. در هر قسمت ب تفکیک تو تمام بخشها ورود میکنید… و معیار و ترازی میشه برای من که دوباره تنظیم و کالیبره کنم ذهنم و و یاد اوری کنم بارها و بارها که درگیر روزمرگی نشوم و یاد اوری کنم ب خودم که بتونم تشخیص بدم حفره هایی که ب دید ظاهری شاید کوچک و ریز باشد … ولی وقتی ب ان. با تمرحز توجه میکنیم متوجه مبشیم که نه تنها کوچک نیستن. بلکه. حفره ها لسیعر بزرگ هستن و ب نوعی ترمز و جلوگیر کننده و سد ودیوار بسیار بزرگی مقابل اتفاقات خوب و نعمتهای خداوند هستن و تلنگری میشه که ب خودمون. که بصورت ذره ذره علفهای هرز در ذهن و مغزمون رشد میکنن. بدون انکه کا متوجه رشد ان بشویم … و باید بعرها و بغرها هرروز ب نوعی پاکسغزی ذهنی داشته باشیم و ورودی های ذهنمون رو کنترل کنیم و مراقب رشد علفهای هرز ذهنی باشیم … و تقوا پیشه کنیم تا رستگار در این دنیا و دنیای دگر باشیم 🙌🙌

    استاد عباسمنش تشکر و سپاس فراوان اژ شما دوستون دارم و در پناه خداوند یکتا باشید…انشاالا🙏🙏💐🌼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    رضا زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    سلام به استاد عزیزم ، خانوم شایسته عزیز دل و لیلا خانوم

    کلی آگاهی و خاطرات و چیز میز اومد تو ذهنم

    اول اینو بگم چقدر لذت بردم مسیر زندگی لیلا خانوم رو شنیدم و واقعا اونجایی که گفت اون دوست یا فامیلشون که کانادا بود بهشون زنگ زد و گفت می‌خوام دعوتنامه بفرستم ، چقدر لذتتتت بردم و یک لبخند گنده اومد رو لبم و واقعا اشکم در اومد گفتم ببین خواست تو ذهنش مرور کرد که دوست داره فلان تجربه رو داشته باشه به همین سادگی اجابت شد و یاد یک سری از اتفاقات زندگی خودم افتادم

    اول از همه خیلی دوست دارم در مورد تمرکز بگم که یک جایی لیلا خانوم اشاره کرد

    من واقعا تولید کردن رو دوست دارم و فارق از هرچیزی ، همین چند روز پیش هدایت شدم و دیدم که چرا لذت نمیبرم از تولید کردنم یا اون حس رضایت از دیدن نتیجه کارم کمتره ، رضایت دارما ولی اون حسی که از درونه و یک حسی که ایول انگار تمام کاری که باید انجام میدادم رو انجام دادم یه چنین حسی ندارم یا کمتره و دیدم ، تمرکزم مشکل داره یعنی چی؟

    اصلا مهم نیست با چه چیزی تمرکزت بهم میریزه با نجوا یا آهنگ یا حتی فایل های استاد که اینجا هم یک باور غلط و ترمز پیدا کردم

    که من بعد از یک مدتی تولید میکردم و فایل هم همزمان گوش میدادم و بیشتر تمرکزم روی آگاهی های فایل بود و بعد پرسیدم از خودم که مگه من از این هنر بدم میاد؟ که میخوام حواسم پرت بشه به فایل یا از تولید مگه لذت نمی‌برم ؟!!!!, چرا اینکارو میکنم پس؟!!!!

    بعد دیدم یک باور کمبود دارم ، توی عجله افتادم و می‌خوام رباتی کار هارو انجام بدم که فقط به فلان موفقیت برسم و اون هم صد در صد به خاطر نظر مردم و توجه کردن به حرفاشون و نظرشون و احساس کردن اون فشار و اون انتظار واهیه ( که سریع برسم به فلان چیز بگم دیدید شد!).

    اینو داشته باشید که تو همین حین یکی از دوستان که از من کوچیک تر بود و همه اش کار میکرد و به خوانندگی هم علاقه داشت و الان پیشرفت خیلی خوبی هم کرده توی تلویزیون دیدمش و اول خیلی حال کردم واقعا افتخار کردم و واقعا دوست داشتم بره بالاتر و بالاتر و بعد نجواها اومد که تو کار نمیکنی بی ارزشی داری فقط مصرف میکنی مثل اون مثالی که استاد زده بود توی یکی از فایل هاش، اونجور میشی و …

    و هدایت هم شدم به کار و شماره یک لوازم تحریری خیلی بزرگ رو گرفتم زنگ زدم و شرایط رو جویا شدم و یک سری اتفاقات افتاد حالا نمیدونم هدایت بود یا ترمز من نشد یعنی یه جور خاصی بود هم میشد ترمز دیدش هم هدایت (یکم پیچیده بود ،مهم نیست) بعد گفتم به خودم ، دل و روده ذهن و خواستمو ، خودمو ریختم بیرون گفتم کار رو برای چی میخوای؟ یک ماه دو ماه کار کنم پول دستم بیاد تزریق کنم به هنرم و وسایل بگیرم و تولید کنم.خب الان شرایط ات چیه؟ خداروشکر خداروشکر وضع پدرم خوبه و اگه ازش بخوام بی منت و اندکی غر اون مبلغ رو تقدیم میکنه واقعا تقدیم میکنه از روی عشق ( خدای وهاب که از بی‌نهایت میرسونه ) گفتم خب تو که این شرایط رو داری و کلیییییی زمان داری که از این شرایط و زمانت استفاده کنی با تمرکز و خیال جمع روی باورت کار کنی روی افزایش مهارتت کار کنی روی کسب و کارت کار کنی ، پس برای چی از این فرصت استفاده نمیکنی و میخوای بری سرکار و یه جورایی یک پله عقب بری که دلیل سرکارت هم اینه که یک مدت کار کنی برای تزریق به این هنرت خب بیا از همین الان حرکت کن هنرتو جدی پیش برو!!!

    بعد فهمیدم که به خاطر نظر مردمه که میخوام برم سرکار (یاد اون دوستم افتادم و…) ( اصلا نمیخوام بگم کار کردن بده یا خوبه یا کار من درسته یا غلط ) و یک چیز خیلی بیشتر از حرف و نظر مردم برام مهم بود ، نگاه یا حرفها و اگاهی هایی که استاد گفته بود که آقا حرکت کن کار کن درآمد داشته باش و ورودی داشته باش ( این از قبل بهم الهام میشد نشونه میامد و به هر دلیلی عمل نکردم و اشتباه کردم ) (الان هم باز اون دو دلی اومد ولی تصمیم ام رو ضبط کردم که هیچوقت یادم نره) بعد یک سری الهاماتی شد تا به این الهامه رسید که گفت خدا قرآن رو بنا به شرایط زمانه خودش نازل کرد، اگه پونصد سال بعد نازل میشد در مورد برده داری احتمال خیلی زیاد صحبت نمیکرد….

    بعد گفتم اره نظر مردم و مخصوصا استاد که آیا دارم درست عمل میکنم یا نه برام مهم بود.( چون خیلی میشنیدم به شوخی یا کنجکاوی چیکار میکنی ، فروختن چندتا فروختی؟ عروسک سازی اخه!!! فیگورین چیه اصلا؟! )

    بعد تصمیم گرفتم و ضبط کردم که من مثل همون مثال استاد ولی برعکس عمل میکنم اون از شرایطش استفاده نکرد؟ من استفاده میکنم و عمل میکنم و هر روز موفقیت هامو مرور میکنم آگهی بازرگانی و باورهایی که نوشتم رو فایل ها رو افزایش مهارت و اطلاعات و پیج و …

    فقط!!!

    یک نشونه گذاشتم که اگه این تصمیم من جدی بود و واقعا خواهان پیشرفت و تغییر بودم دیگه صبح ها باید زودتر بلند بشم که راحت بدون عجله وقت بکنم به همه این ها و جنگل رفتن و دور زدن برسم و این نشونه رو گذاشتم و منم واقعا بدم میاد که مثلا انجامش ندم و بعد بترسم برم سرکار یا هی تو ذهنم گفته بشه تو میترسی ، میترسی که بعدش چی میشه( چون یک عمر برای نظر بقیه زندگی کردم و همه اش تو ترس و فرار بودم و خداروشاکرم براش ) و این دودلی عه دو سه روز بود و واقعا سخت بود و تصمیم گرفته شد و اولین روز ۱۱فک کنم بعد ۱۰:۴۵ و بعد ۹:۴۵ امروز و میخوام تا هشت یا هفت برسونم و اصلا مشکل خواب و انرژی ندارم بدنم عادت کرده متاسفانه چون من دو روز پیش فک کنم ساعت چهار خوابیدم هشت بیدار شدم سرحال ولی طبق عادت باز خوابیدم تا ۱۰ فک کنم.

    تا الان خداروشکر خوب داره پیش میره همه چیز دیروز یک روز واقعا بهشتی بود همه اش بارون و کلی قدم بهم گفته شد انجام دادم و نتیجه هم اومد که با تمرکز اومدم روی باور توحیدی و ارزشمندیم کار کردم یدونه فالوور بدون اینکه پستی چیزی بزارم اومد رو پیجم و هدایت شدم به ترسم که ساخت چهره واقعی (فانتزی نه) و یا ساخت اعضای بدن که واقعا به خودم افتخار کردم که چقدر سریع یاد میگیرم و توی دو ساعت با دوبار امتحان واقعا نتیجه خوبی بود. خیلی چیزا بود و هست ولی خب اینو سعی کردم برای خودم بنویسم تا دوباره مرور بشه برام و خدا باز هدایتم کنه و امیدوارم برای شما هم مفید باشه

    راستی استاد هاوایی خیلی عالی بود یعنی رسما منو یک سفر به هاوایی بردی همه چیش متفاوت بود از رنگ موج و دریا تا شن ( اگه تابلو های رزینی رو دیده باشید قشنگ مثل اون طرح ها شده دقیق اسمشو نمیدونم )و درخت و خاک

    همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهراهنرمند گفته:
      مدت عضویت: 1688 روز

      سلام دوست عزیز…چقققدر جالب.. درفرکانس حرفایی که زدی هستم .درباره سرکاررفتن ؛من هم یه دوره ای درگیر این چیزابودم اما از یه جابه بعد دودوتاچهارتاکردم دیدم اگه مهارتموببرم بالا بجای کار کردن برای بقیه بخاطر چندغاز و دنبال خورده نون دست مردم بودن ، بعد از طی تکاملم میتونم کسب وکارخودمو داشته باشم و این عالیه

      چه چیزی برای هنرمند لذت بخش تر از اینه که خلق کنه و به گسترش جهان کمک بکنه😍ولعلک ترضی بشه🙏 ..مدت زمان کوتاهی رفتم سرکار اما توهمون زمان کوتاه جهان انقدرفشارم میداد که اخرسر اومدم بیرون و تصمیم گرفتم روی خودم کارکنم من ادمه کارکردن برای بقیه نیستم ….

      الان نقاط ضعفی دارم که باید روشون کارکنم وگرنه جهان تضادبرام بوجود میاره و هولم میده که برم تو دل ترسهام …………🏃‍♀️

      ضمنا باید حواسم به تایم هاهم باشه😉

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محبوبه سما گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام به استاد نازنینم و لیلای زیبایم

    وای وای بخدا این فایلا گنج هستند . از ثانیه ثانیه اش لذت بردم و با عشق به حرفای لیلای زیبایم گوش و جان سپردم و حتی در خیلی از لحظاتش بخاطر قانون قشنگ جهان و توانایی لیلا اشک شوق ریختم .

    تمام این فایل پر از درس و تجربه و باورهای فوق العاده باارزش بود. لیلای زیبایم بهت افتخار میکنم که در این مدت کوتاه دو ساله تمام زندگیتو کن فیکون کردی و شخصیتی شده ای که به خودت اعتماد داری پا روی ترسات گذاشتی مستقل شدی و با وجود اینهمه نتایج ارزشمند باز هم به فکر پیشرفت و هدفی جدید هستی.

    این باورت که تونستی به صورت مداوم روی خودت کار کنی و باگ های شخصیتی تو بشناسی و متوجه بشی که بی قید و شرط ارزشمند هستی و این شروعی برای پیشرفتات بود.

    باور بعدیت دستیابی به ثروت بیش از سه برابریت بود که در مدت کوتاه تونستی خودتو لایقش بدونی و راحتی بدستش بیاری.

    باور بعدی عملکرد عمل گرایانه ای بود که داشتی و خیلی خیلی مهمه چون کار هر کسی نیست که به آنچه میشنوه و الهام میشه پا روی ترساش بذاره و بره توی دل ترس ها و تو این کار ارزشمند رو انجام دادی و متوجه شدی که ، تنها زندگی کردن، تاریکی، تنها رفتن بیرون هیچ ترسی ندارد و مسلما بعد از انجامشون صدها برابر اعتماد بخودت پیدا کردی و خداوند هم بهت افتخار کرده که یک چنین بنده جسوری داره.

    و این باور حرف مردم که ترمز فک کنم همه ادم هاست تونستی با این باور که من خودم ارزشمندم و خودخواهم برای خودم که انرژی مو صرف مردم و حتی اطرافیانم نکنم و فقط خودم و انچه برای رشدم در نظر دارم عمل میکنم و من بهت تبریک میگم و مطمیینا اگر در کنارم بودی با عشق در آغوشت میکشیدمت و میفشردمت چرا که تو الگوی دختر قوی هستی برای من که پا روی ترسات گذاشتی و هزاران دستاورد فوق العاده بدست اوردی.

    من از لحنت از آرامشت از باصلح بودن با خودت اطمینان دارم که به خواسته مهاجرتت هم از بهترین و راحت ترین مسیر می رسی و منتظر دستاوردهای بعدیت با عشق هستم .

    خدایا عاشقتم بخاطر اینهمه بنده های فوق العاده ات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محبوبه اوریا گفته:
    مدت عضویت: 1168 روز

    سلام استاد عزیزم خیلی دوستون دارم من واقعا خداروشکر میکنم که خداوند من رو در این مسیر هدایت کرد ، شاید پیشرفت های من برای خیلی از انسانها اصلا تغییر نباشه یعنی یک روند عادی و طبیعی باشه ولی برای من واقعا یک تغییر اساسی و بنیادی هست و من تغییر رو از درون خودم میبینم

    ترس من حتی از مشارکت کردن هم بود و هست ولی آرزوی قلبی من دیدن شماست و خانم شایسته عزیز

    من بشدت تایید طلب بودم در گذشته یعنی اول اون آگاهی که بهم رسید قلب منو باز قلبم رو واقعا آرامش داد چون من در گذشته فکر میکردم آگاهی مورد تایید دیگران درسته اون هم طبق اون جامعه و باورهای من بود ولی من همیشه احساس ناخوشایندی و نارضاریتی درون رو داشتم تا اینکه خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر سبز و آگاهی که به من آرامش رو میداد دیگه شروع کردم به عملکرد و خداروشکر خیلی بهتر شدم ولی این نقص من هست بقول شما باید علف های اون باورهای مثبت رو پرورش بدم مثل مثالی که زدین محیط رو درست کنم تا علف های هرز رشد نکن و تاوقتی هنوز ضعیف هستند اونها رو در بیارم و این ترس از مورد تایید قرار گرفتن دیگران در من کمرنگ شده ولی نیاز به خیلی بهتر شدن رو داره و به امید الله پا میزارم در قدم تا خداوند هدایتم کنه و قلب منو به نور خودش منور کنه

    استاد دوست دارم باهتون خیلی صحبت کنم از بهبودی عالیم بگم و من عاااشقتونم واقعا از خداوند سپاسگزارم بابت وجود نازنین تون و خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم خدایا شکررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2394 روز

    به نام خدا سلام

    نکته های این فایل بی نظیر

    ممنون از استاد و لیلای عزیز

    لیلا جان آفرین به این همه تلاش و این همه نتایج لذت بردم از شنیدن حرفهات و کلی فکر کردم و برای خودم نوشتم

    استاد من از این گفتگو یاد گرفتم

    1-هر اتفاقی حتی کوچکترین و ساده ترین اتفاقات زندگیم رو با قانون بسنجم حتی پیام های اینستا

    2- پاشنه ی آشیل من هم اینه که هر کاری انجام میدم همش تو ذهنم میگم ( مردم چی می گن) استاد من باید راه درست و پیدا کنم و بعد بیام براساس اون عمل کنم و واسم مهم نباشه که دیگران در مورد من و رفتارم چی می گن اینجوری خیلی راحت زندگی می کنم

    3-با ترس هام روبرو بشم/ من باید با این ترس ها روبرو بشم ترس از رانندگی، سگ، آب و شنا توی 4 متر، ارتفاع، ترس از نه شنیدن،

    4- فایلها رو که گوش دادم باید به تمرین هایی که توی هر فایل برای خودم مشخص کردم عمل کنم

    5- عزت نفسم و ببرم بالا ، با خودم در صلح باشم و خودم و همین جوری که هستم بپذیرم و دوست داشته باشم و نقاط قوتم رو ببینم و نقاط ضعفم رو اصلاح کنم.

    توانایی هام رو ببینم و خودم و بخاطرش تحسین کنم و نقاط ضعف شخصیتیم رو اصلاح کنم. قیافه و هیکلم و ویک سری ویژگی های منحصر به فرد شخصیتیم رو بپذیرم و دوست داشته باشم. مثلا اگه رک گو هستم دوست داشته باشم. اگه معلم سخت گیر و جدی هستم دوست داشته باشم. اگه منظم هستم دوست داشته باشم.

    6- خودم و باور کنم و بپذیرم انسان بسیار توانمندی هستم و می تونم کارهای بزرگی انجام بدم

    7- اگه من یک قدم بردارم خدا بی نهایت قدم برای من بر میداره

    8- اگه از قانون استفاده کنم و باورهام رو تغییر بدم همه چیز خیلی سریع تغییر می کنه

    9- من باور دارم که همه دوستم دارن . من باور دارم که انسان بسیار توتنمندی هستم .من باور دارم سیستم ایمنی خیلی قوی دارم. من باور دارم که میشه خیلی راحت ثروتمند شد و به درامد عالی رسید.

    10- از خدا بخوام برای اینکه هدایتم بکنه که چه فایلی و ببینم و به این نگاه کنم که من الان دوست دارم چی ببینم.

    خدایا دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2938 روز

    سلام استاد عزیزم

    واقعا ساعتها باید فکر کرد و نوشت

    در مورد حرف مردم که اگر پاشنه آشیل ۱۰۰ درصد افراد نباشه ولی پاشنه آشیل ۹۹ درصد آدم ها هست . در مورد خودم قضیه اینطور بود که بعد از آشنایی با شما که از کتاب رویاها شروع شد و فایلهایی که گوش می کردم و بعدها که دوره عزت نفس را خریدم ، توی جواب دادن به افراد بهتر شدم یعنی قبلش اینطور بود که اگر مورد قضاوت قرار می گرفتم و کسی چیزی بهم میگفت به شدت بهم می ریختم و میرفتم تو اتاق یک ساعت گریه میکردم ولی بعد از اینکه روی خودم کار کردم دیگه گریه نمی کردم و بعدش بازم بهتر شدم و همون موقع که حرف مفت می‌زدند جواب میدادم طوریکه طرف حداقل جلوی من خودشو جمع می‌کرد و رفتارشو کنترل می‌کرد و من دیگه هیچوقت گریه نکردم و همین گریه نکردن خودش کنترل احساس محسوب می‌شد و من از لحاظ احساسی ثبات بیشتری گرفتم . بعدش که محکم تر شدم هرجا لازم بود جواب بدم جواب های درست و کوتاه به زبونم میومد و میدادم و همین واکنش های به موقع ، احساسمو بهتر میکرد و فکر می کردم این به معنی کامل شدن من در این موضوع باشه . حالا همیشه شما می گفتید پاشنه آشیل خودتون حرف مردم هست و من فکر می کردم خودم اصلا این پاشنه آشیل را ندارم و در واقع بنظرم حرف مردم یک پاشنه آشیل پیش پا افتاده ست و برام عجیب بود که پاشنه آشیل شما حرف مردم باشه تا اینکه چند روز پیش پسرم در مورد اینکه عید که مسافرت خونه عمه ش رفته بود و شوهر عمه ش پشت سر همسرم حرف زده بود و کلا زندگی ما را قضاوت کرده بودند ، صحبت‌هایی کرد و خیلیم ناراحت بود که در مورد پدرش حرف شنیده و من همون موقع بهش گفتم اشکال نداره میدونم چقدر احساست بد شد وقتی پشت سر ما حرف زدند ولی برای خودت تجربه خوبی بود که انقدر روی آدم ها حساب نکنی و بعدش دیدم هم من و هم همسرم بر طبق حرفهایی که در موردمون گفتند خودمونم داریم خودمونو قضاوت میکنیم یعنی داریم توی مکالمه های دو نفره مون دلیل میاریم که اگر فلان کار را کردیم به فلان دلیل بوده و حق داشتیم و مدام توجیهاتی میاوردیم که از توبیخ و سرزنش خودمون جلوگیری کنیم بعد یهو گفتم یعنی چی این حرفها ؟ چرا ما تحت تاثیر حرفهای دیگران داریم خودمونو توجیه می کنیم ؟ اصلا درستی و غلطی تصمیمات ما به کسی ربطی نداره که حالا ما هم به دنبال قضاوت اونها بشینیم خودمونو توجیه و تفسیر کنیم بعد دیگه تصمیم گرفتم نه به تعریف هایی که ازم می‌کنند اهمیت بدم نه به انتقاداتی که به گوشم میرسه و گفتم من اگر میخوام بزرگ بشم نباید به قضاوت ها اهمیت بدم و خدا را شکر خودمم پتانسیل اینو دارم که در این زمینه خوب بشم یعنی ترمز ها خیلی سریع و با کمی منطقی کردن موضوع برداشته میشند و راستشو بخواهید الان دیگه دلم می خواد حتی پشت سرم حرف بزنند که من بخندم و بگم چقدر از کارهایی که من میکنم زورشون اومده که نمی تونند جلوی حرصشونو بگیرند و زبونشون را کنترل کنند .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای: