فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 127
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم استاد موحد و خانم شایسته وهمه دوستان
روز هیفدهم 17
امروز صبح این فایل و دیدم فقط روی خدا حساب بازکن
اشکم با شنیدن این فایل سرازیر شد . چقدر ترس و نگرانی میزاره که ما خدارو تو ذهن و باورمون فراموش کنیم به زبون میگم خدایا خدایا اما نگرانیم کافیه فقط کسی بگه من کمکت میکنم و اگه ترس و نگرانی و التماس و تو چشم و جود ما ببینه آین فرکانس مارو میگیره و اگه آدم نا مومنی باشه یا ادم زیاد خوبی نباشه دیگه بدتر .
باید یاد بگیرم درسته سخته و ایمان میخاد واقعا تو شرایط سخت کنترل ذهن سخته و آدم خودش و به هر راه چاهی میندازه که مشکلش حل بشه اما ما آگاهانه باید فقط از خدا بخواهیم و روی او حساب باز کنیم و بازهم آگاهانه حواسمون باشه که اگه کسی دستی از خدا باشه نشونش اینه که کارمون رو بدون منت و با کمال میل انجام میده و اگه دیدیم انگار تو آدم دیگه فقط حرف تو خالی هست و پی بردیم آدم نامناسبی هست بدونیم که دست خداوند نیست و باید از اون فرد دور بشیم و منتظر باشیم و توکل بخدا و مدام تو ذهنمون روی خدا حساب کنیم و باور داشته باشیم حتما با صبری زیبا خداوند دستان بینهایتش را بسمت ما میفرسته .
چقدر این فایل آگاهی دهنده و توحیدی بود .
از خدای یاریگر بینهایت سپاسگزارم
از استاد عزیز سپاسگزارم واز خانم شایسته که این سلسله فایلها رو هوشمندانه به ترتیب چیدند که هر روز استفاده کنیم و باور و توحید ما بیشتر بشه و زندگیمون خداگونه باشه و از نعمت و برکت و ثروت بینهایت خداوند استفاده کنیم.
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خدای مهربان
روز هفدهم از سفر پر برکت من
فقط روی خدا حساب کن
هر روز که از این سفر ارزشمند می گذرد
احساس می کنم در مداری بالاتری قرار میگیرم
ایمانم به خداوند به عنوان تنها فرمانروای جهانیان بیشتر میشود و نجواهای شیطان کمتر…
من این فایل را بارها و بارها گوش کرده ام و با آگاهی های باارزش این فایل تغییرات خیلی اساسی را در باورهام ایجاد کردم..
حساب کردن روی خداوند به عنوان کسی که منبع همه ی قدرت ها و ثروتهاست،
نه فقط در کلام ، بلکه از رفتارمون باید ساطع بشه..
یعنی قدرت فقط در دستان خداست.
من با همین درصد کمی وصل شدن به این نیرو و فقط حساب کردن روی این قدرت،
پِی به ارزشهای درونی و ذاتی در وجودم بردم که از آنها بی خبر بودم.
پیوند زدن زندگی به توحید، زندگی رو برام راحت تر و لذت بخش تر کرده
معجزاتی میبینم که با خودم می گویم؛
حتی ابرقدرت ترین پادشاه ها نمیتونن این هماهنگی ها رو برای من ایجاد کنند.
توحید همه چیزه..
توحید یعنی ایمان داشتن به خدا به عنوان رب، صاحب اختیار و فرمانروای کل
کسی که داره جهان رو اداره می کنه.
بحث اصلی همه انبیا با امت شون هم سر رب بوده.
یعنی همگی الله رو قبول داشتند،
ولی
ارباب های دیگه ای توی دنیا داشتند و روی اونا حساب می کردند..
(تا حالا این قدر عمیق به تفاوت این دو صفت نگاه نکرده بودم)
در مورد خودم بخوام بگم، هنوز هم شرک های آشکار زیاد دارم، چه برسد به شرک های خفی.
_ هنوز هم در لایه های عمیق باورهام رزق و روزی رو دست دیگران میبینم
_ یه وقتایی که از دیگران آزرده میشم و احساسم بد میشه، این نشون میده که من توی ذهنم قدرت رو دادم دست اون طرف.
_ زمان هایی که توی یک موضوع حرف و نظر دیگران مهم میشه برام.. خب مشخصه که از توحید فاصله گرفتم.
اگر خوشبختی پایدار میخوایم باید این باور رو بسازیم: که خداوند تنها منبع رزق و ثروت در جهانه و از بی نهایت دستانش استفاده میکند برای کمک ما..
یا حق
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
درود بر استاد عباسمنش عزیز و دوستان گلم
این فایل رو قبلا گوش کرده بودم و امروز که گوش کردم برام خاص تر بود
دیروز یکی از همکارانم خودشو به یک قسمت دیگه منتقل کرد یهویی بعد دیدم و شنیدم همون کسایی که رفیق صمیمیش بودن و باهاش رفاقت خصوصی داشتن پشتش حرف میزدن و شاد بودن که رفته و مسخره میکردن
انگار برام نشونه بود که رو ادما حساب نکن که اینطوری میشه،
امروز یه همکارام کنایه زد که رفیقت که رفت؟ گفتم رفیق من فقط خداست و شروع کرد که بد بگه از همون بنده خدا خودمو دور کردم، حاضر نیستم گوشمو واسه حرفای بدرد نخور که سودی نداره و مسموم هست بذارم
تو محل کارم همکارام خداروشکر بهم همکارا محبت میکن ضمن تشکر اما به خودم میگم روشون حساب نکن. چون چوب ش رو قبلا خوردم
خداروشکر تنها رفیقم الان خداست رفاقت و عشق و عاشقی با خدا لذت بخشه
سپاسگذارم
به نام خدای مهربان
سلام سعید جان
داشتم کامنت های الهی و زیبای بچه ها رو میخوندم که خدا هدایت م کرد به کامنت زیبای شما و این جمله ی زیباتون اشک رو توی چشمام جمع کرد
“رفیق من فقط خداست”
چقدر زیبا وجودتو کامل سپردی به الله
چقدر زیبا داری آگاهانه وجودت و ذهنت رو از نازیبایی ها محافظت میکنی
چقدر زیبا داری عاشقانه با الله یکتا عشق بازی میکنی
با تمام وجودم این وجود الهی و توحیدی ت رو تحسین میکنم
تحسین میکنم این ایمان و توکل وسرسپردگی ت به الله یکتا رو
خدایی که مهربان ترین مهربان هست
خدایی که تنها عشق ابدی مونه
خدایا شکرت
ازتون سپاسگزارم به خاطر نوشتن این کامنت زیبا
الهی که همیشه تنت سالم و دلت شاد و لبت خندون باشه
الهی که هر انچه در دل داری به چشم ببینی
الهی که خدا از بی نهایت طریق بهت رزق و روزی بغیر الحساب رو هدیه بده
خدایا شکرت ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
به نام خداوندی که مرا همواره هدایتم میکند
سلام به همه عزیزان
استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم
از خانم مریم شایسته هم سپاسگزارم بابت تدارک این سفرنامه زیبا
روز هفدهم از سفرنامه من
احساس میکنم با دیدن این فایل که چندین بار گوش دادم و بعد شروع کردم به نوشتن درباره مطالب این فایل و آنچه در گذشته انجام داده بودم
(درباره حساب کردن روی افراد و شکست خوردن ها و بدهکاری هایم که تماما دلیلش حساب کردن روی آدمها بود، و بی ارزش دانستن خودم بود).
تازه همین امروز خدا را به اندازه یی که در ذهنم میگنجد درک کردم و یک ورژن جدید از خدا و رب در ذهنم شکل گرفته.
و من تازه فهمیدم که باید آن شکست ها را میخوردم و آن بدهی ها باید بوجود میامد تا من به سمت خداوند بیایم و روی افراد و مخلوق خداوند حساب باز نکنم.
گرچه خداوند بارها و بارها به من گفته بود و نشان داده بود که روی آدمها حساب باز نکنم ولی من همچنان گوش شنوا و چشم بینا نداشتم که میشنیدم و میدیدم و در جهل خودم غرق بودم.
و روی آدمهایی که حساب باز کرده بودم و آنها دستی از دستان خداوند شده بود برایم(در حقیقت خداوند از طریق آنها به من کمک میکرد زیرا من دستان دیگرِ خداوند را بسته بودم ) بازهم ندانسته کریدیتش را دادم به آن افراد.
و من خیلی از خدا دور شده بودم.
ولی بازهم خداوند دست از هدایت من برنداشت و با استاد عباسمنش آشنایم کرد.
ولی این بار منم میخواستم که هدایت شوم.
و این روز ها در تمرین های کد نویسی از خداوند هدایت میخواهم و خداوند هم هدایتم میکند تا از صحبت های استاد درک عمیقتری پیدا کنم
با اینکه این فایل ها را چندین و چند بار شنیده ام ولی درکی که حالا از فایل های سفرنامه و این روزها پیدا کرده ام زمین تا آسمان فرق میکند.
انگار جنس این فایل ها با فایل های قبل فرق دارد
قبلا فقط فایل ها را گوش میدادم به عنوان حرفهای انرژی مثبت و حال خوب کن
ولی حالا میشینم و صفحه ها می نویسم درباره این صحبت ها و زندگی خودم
و زندگیم را با این حرف ها مقایسه میکنم و میخواهم بر اساس این صحبت ها زندگیم را بسازم، نه فقط برای حال خوب کردن.
خدایا سپاسگزارم که هدایتم میکنی
سپاسگزارم که بالاخره خودت را به شناساندی
دوست عزیزی که این برگ از سفرنامه را میخوانی تو هم بشین و گذشته ات را شخم بزن و بنویس و بعد معجزه این صحبت ها را میفهمی.
درپناه خداوند شاد و پیروز باشید
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان مهربان و سایر دوستان خوبم
در این فایل حرف از شرک و توحید هست
شرک یعنی به هر چیزی غیر از خداوند قدرت دادن ، و توحید یعنی ایمان داشتن به خدایی که قدرت مطلق هست و همه چیز در حیطه قدرت اوست و او قدرت خلق تمام اتقافات و شرایط زندگی مان را به خودمان داده و ابزار آن کانون توجه ما و باورهای بنیادین ماست که منشا رفتارهای ما می باشد.
و کل کاینات را در تسخیر ما قرار داده تا به قرمان کانون توجه ما عمل کنند و هر آنچه را ما به آن توجه می کنیم ، یعنی یا به آن گوش می کنیم یا می بینیم یا در مورد آن حرف می زنیم و یا فکر می کنیم ، را برای ما در زندگی زیاد می کنند.
خدایی که جهان رو به گونه ای خلق کرده که ما هر خواسته ای داشته باشیم جهان به آن پاسخ می دهد و آن چیز برای ما موجود می شود و فقط کار ما این است که با لذت بردن از نعمتهایی که در حال حاضر داریم که سپاسگزاری عملی همین است و با باورهای درست در مورد اینکه هیچ عاملی در بیرون ما وجود ندارد که برای رسیدن به خواسته تاثیر داشته باشد مگر با به اون قدرت بدهیم و باور فراوانی هر آنچه می خواهیم در جهان هستی و باور اینکه ما بخشی از خود خداوند هستیم و به ذاته لایق داشتن هر چیزی هستیم که بخواهیم با هر خصوصیت و ویژگی که داریم، باور اینکه هممه ما به یک اندازه به انرژی منبا و خواسته هامون دسترسی داریم و اینکه این انرژی منبا همیه در درون ماست و با ما حرف می زنه و ندای او احساس آرامش و امید و هستی و فراوانی می ده و ما رو هدایت می کنه و فقط کافیه که باورش داشته باشیم و به ندای قلبمون گوش کنیم و توی دل ترسهامون بریم و ظرف وجودمون رو برای دریافت نعمتهای بیشتر ، بزرگتر کنیم.
و اگر به هر چیزی غیر از خداوند قدرت بدیم که باید ریشه آن را در رفتارهایمان ببینیم چون به گفتن نیست به عمل کردن هست شرک است و آن هر چیزی می تواند باشد ، از پدر و مادر و همسر و دولت و سن و جنس و کشور و ظاهر و قیافه گرفته تا هر چیز دیگری.
و کار ما این هست که هر روز خودمان و رفتارهایمان و ریشه افکار در پس ان رفتارها رو آنالیز کنیم و شرکهای مخفی در آن راشناسایی کنیم و به دنبال رفع آن باشیم . که اگر مثلا من روی پشتیبانی و حمایت فلانی حساب نکنم چگونه رفتار می کنم و بعد آگاهانه اون رفتار رو انجام بدهیم تا با تکرار آن تبدیل بشه به رفتاری که بدون فکر و از ناخودآگاه ما سر بزنه وواین گونه باور توحیدی رو درونمون نهادینه کنیم . و اینطوری مدارمون رو بالاتر می بریم و با انرژی منبع هماهنگ تر می شویم .
با سپاس فراوان از استادان عزیزم و سایر دوستانم
به نام لله یکتا و بزرگ مرتبه
سلام استاد عزیزم سلام خانوم شایسته و همه ی دوستان
روز شمار تحویل زندگی من روز هفدهم
چقدر زیبا بود این فایل خداوند از زبون استاد به ما گفت فقط از من بخااا و تمومه زیبا تر از این مگه داریم
خدایا بی نهایت سپاسگذارتم
اشک شوق خواستم صبی تو کد نویسی روزانم خدایا شکرت بابت این کدی که اجرای شد
خدایا بی نهایت سپاسگذارتم بابت تک تک این جملات
خدایا بی نهایت سپاسگذارتم بابت اینکه من این کلمات و این جملات رو از زبون یکی از. دستان توحیدیت شنیدم من به خودم افتخار میکنم که تو این سایت هستم خدایا شکرت که انقدر منو دوس داری انقدر عاشق منی خدایا بی نهایت سپاسگذارتم
چقدر زیباست با خدا بودن تو جامعه ی که همه بت پرستین تو ایرانی که خیلیا فکر میکنن خیلی مومنن اما دقیقا مشرکن عین خودم تا قبل ورود به این سایت مگه از فلان امام خواستن غیر بت پرستیه ایرانو میگم من نمونه ی یه ملت بت پرستیه حالا ما بچه های سایت باید به خودمون ببالیم که خداوند مارو انقدر دوس داشته که مارو تو مسیر یکتا پرستی قرار. داده
خدایا عاشقنه دوستت دارم
خدایا بی نهایت سپاسگذارتم
استاد قشنگم سپاسگذارم
مریم خانوم مهربان سپاسگذارم
خدایا شکرت که روزیم شد تا این فایل و گوش کنم
خدایا ازت سپاسگزارم برای اینکه همیشه به این اعتقاد داشتم که تنها قدرت جهان هستی خودت هستی و بس ، با دیدن این فایل دوباره باورم قوی تر و محکم تر شد، ممنونم استاد از شما بخاطر این فایل که هر چقدر گوش میکنم بازم سیر نمیشم دلم میخواد از فرط خوشحالی و شعف داد بزنم بگم بخدا من از همون بچگی میدونستم که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت پروردگار نیست
من عزیز دردونه خداوندم که بهم فرصت داده تا آگاهی کسب کنم. خداوند خیلی خیلی زیاااااد منو دوست داره …. من باااور دارم اینو و ازش سپاسگزارم….
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خداوندی که کافیست برای من
حسبی الله
سلام به استادِ عزیزم و دوستانِ نازنینم.
دیروز در پیِ چالشی یهویی، برای حلش، اول یه نفر اومد تو ذهنمون گفتم نه اصلا، بعد نفر دوم…
بعد دیدم، این که نشد، اونم بنده ی خداست…
تلنگر خوردم روی خدا حساب کن، نه هیچکسِ دیگه ای…
یادِ این فایل هم افتادم، روی دیوار اتاق مون نوشتم خدایا دوستت دارم، رو به نوشته و اسم خدایا کردم و گفتم خدا من نمیخوام از آدم ها بخوام، هر چند عزیز و نزدیک و مهربان، من فقط از تو میخوام، من با تو عزتم حفظ میشه، تو سبب ساز شو، خودت حلش کن، میدونم تو بلدی، اگه به هر دلیلی هم حل نشد باشه تسلیمم و ادامه میدم با همون شرایط و اونکار رو انجام میدم…
گفتم پاشو سمانه برو پیاده روی خلوت کن با خودت و خدا، هدفون رو هم بردم، این فایل که بهش هدایت شدم رو گوش دادم و آبی شد بر آتشم…
مطمئن تر شدم.
یه جایی استاد میگن:
خدا از راهی که تو حتی فکرش رو هم نمیکنی (تو یه سری راه های رایج رو میدونی فقط) تو رو به خواسته ات میرسونه…
اینو که شنیدم گفتم بله، مستقیم پیامت رو رسوندی خدا جون…
و رها کردم…
تو مجتمع راه رفتم، گفتگو کردم، سپاس گزاری کردم، قربون صدقه ی نی نی رفتم، طبیعتِ قشنگ و ابرهای خوشگل رو تحسین کردم، لذت بردم، توجه کردم به زیبایی ها و برگشتم خونه.
کمی خوابیدم و با تماسی که خبر از حلِ چالش میداد بیدار شدم.
به همین شیرینی و خوشمزگی.
فقط روی خدا حساب کن و لاغیر
فقط باور کن که خدا از پَسِ همه چیز برمیاد.
همه چیز.
همه چیز.
دخترِ خوب، فقط تو ذهنِ محدودِ تو اون چالش بزرگه همین، وگرنه برای خدا اجابتِ خواسته هات کاری نداره، اصلا تو اجابت از طرف خدا، اندازه ی خواسته معنی نداره، میخوای که درخواست کوچک بفرستی برای خدا، چه بزرگ…
فرقی نداره، تو ذهنت کوچکش کن، چون خدا بی نهایته و بدونِ اندازه، نامحدوده، این ذهن منه که همه چیز رو اندازه میزنه، خط کش میذاره، بالا پایین و سبک سنگین میکنه…
مثال زدم واسه خودم:
گفتم خدایی که نی نی به اون عظمت و پیچیدگی و گستردگی رو تو دلِ تو گذاشته، مراقبشه، رشد میدتش، آیا از پسِ این چالشِ کوچک بر نمیاد؟
گفتم چرا، اینکه در برابرِ اون اصلا به چشم هم نمیاد چه برسه بخوام بگم..
چرا فاصله درخواست و رسیدن کوتاه بود؟
باور
باور
باور
اعتماد
تسلیم
رهایی
توجه به زیبایی ها
این فایل رو بارها و بارها گوش دادم و جزوِ فایلهای مورد علاقه ام هست، میزان کننده ی سطحِ اعتمادم به خدا میشه، هر بار بیشتر از قبل لذت میبرم از اینکه فقط روی خدا حساب کنم و بس توی هر چیزی…
راستی یه تجربه باحال هم داشتم:
در لحظاتی که با خدا صحبت میکردم به نی نی گفتم:
نی نی خدا گفته فقط روی خودش حساب کنیم.
من دارم تمرین میکنم.
تو هم از همونجا از تو دل من، تمرین کن فقط روی خدا حساب کنی :)
هر چی به خودم میگم و تمرین میکنم، لاجرم نی نی هم در معرضش هست و داره باهاشون آشنا میشه.
دوست دارم نی نی (معجزه ی خداوند) که ان شاالله صحیح و سلامت به دنیا اومد، تو همین مسیر باشه، از مامان باباش هم جلوتر بره، تازه قوانین و توحید رو به ما هم یادآوری کنه :)
خیلی خوشحال میشم که درکم نسبت به خدا بالا و بالاتر بره و روی چیکه چیکه زندگی و نیازها و خواسته ها و حل مسائل و پیچیدگی های ذهنیم، فقط روی خدا حساب کنم.
الان برخی چیزها رو متوجه میشم و از خدا طلبِ یاری میکنم.
اما برخی چیزها رو در ابتدا فکر میکنم خودم باید حلشون کنم و به بن بست میخورم بعد تازه که چالش بزرگ میشه یادم میوفته اِ پس چرا به خدا نگفتی از اول کمکت کنه؟
مگه نمیدونی خدا میتونه تو همه ی مسایلت ورود کنه و کمکت کنه، ساده کنه برات، راه حل بده، هدایتت کنه…
استاد جان، سپاس گزارم ازتون برای دونه به دونه فایلهای ارزشمندتون.
خدایا شکرت برای مسیری که داخلشم و شاهد تغییرات و بهبودهام هستم و بسیار خوشحالم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به شما
امروز یه حسی بهم گفت در مورد این فایل بنویسم. با توکل بر تو که بر کلامتم جاری شوی.
من در زندگیم به یک تضادی خوردم و برای خودم هدف گذاشتم و وقتی مشغول نوشتن بودم کاملا بر من واضح شد که من مشکلم در عمل نکردن به این فایل بوده.
من سعی میکنم خیلی با خدای خودم صحبت کنم. توی روابط عاشقانه م سعی کردم معمولا به خودم یاداوری کنم که همه ی عشق از طرف رب مهربانه. به خاطر همین توی ذهنم خودم رو کسی میدیدم که داره سعی میکنه توحیدی عمل کنه و از خودم راضی بودم.
اما روابط اجتماعی توی ذهنم معمولا جایگاه چندان بالایی نداشته هیچوقت. آدم درونگرایی هستم و زیاد برام مهم نیست بقیه خیلی باهام اوکی باشن یا نباشن.
خب این تا اینجا…
حدود یک ماه پیش به من از طرف بیمارستان امام خمینی که قبلا برای کار درش درخواست داده بودم تماس گرفتن و گفتن که برم سرکار. من همزمان دانشجوی کارشناسی ارشد هم بودم و سه روز در هفته کلاس داشتم. با مسئول شیفت ها صحبت کردم که من شرایطم به این صورته و لطفا باهام همکاری کنین. اون ها هم قبول کردند.
اولین تضادم به محض شروع کار بود. کار خیلی برای من سنگین بود و وقتی واردش شدم دیدم با اون چیزی که فکر میکردم فرق داره و من بهش تسلط ندارم. هم باید کار رو یاد میگرفتم هم منِ خلوت گزین، یک دفعه توی یه محیطی قرار گرفتم که در باید همزمان با حدود شش هفت نفر همکارا و هر ده دقیقه یک بار یه بیمار جدید ارتباط میداشتم. منی که زندگیم تا همون هفته ی قبلش در نهایت سکوت و ارامش بود. همیشه توی اتاقم پشت لپ تاپم مقاله میخوندم یا مینوشتم. نهایت چند ساعت هم در هفته میرفتم دانشگاه و با تعداد محدودی ادم هایی که کاملا با خودم هماهنگ بودن صحبت میکردم و وقت میگذروندم. یک دفعه وارد همچین محیطی شدم که تقریبا هر روز با ساعتهای کاری شش هفت ساعته باید درگیر میبودم با ادم ها. واقعا تمام انرژیم رو میگرفت.
کم کم از دل این تضاد متوجه شدم بر خلاف چیزی که از بچگی فکر میکردم صرفا روپوش سفید پوشیدن و توی بیمارستان کار کردن خواسته ی من نیست. دکتر بودن هم معنی خوشبخت بودن نیست. دوست نداشتم برم بیمارستان. لذت نمیبردم. دوست داشتم فقط تموم شه بیام خونه توی اتاقم. به خاطر همین ناسپاس بودن و توجه من به نکات منفی، کم کم همه چی رو اذیت کننده میدیدم. توی هر همکاری من یک ادم که معلوم نیست الان بره پشتم به رئیس بخش حرف بزنه رو میدیدم. خیلی گارد داشتم مقابل همه. حس میکردم هر کسی توی اون بخش داره راه میره میخواد از من یه ایرادی بگیره. میخواد بگه کار رو بلد نیستم. بره راپورتم رو بده. چون شنیده بودم توی این بخش همه میرن پشت سرت به رئیس بخش حرف میزنن حواست رو جمع کن. همین طور برای اینکه میتونستم مستقیم وارد شیفت بشم و ساعت کاریم کمتر بشه باید بقیه همکارا من رو تایید میکردن و میگفتن که کارم خوبه. کم کم دیدم مسئول شیفت ها هم باهام همکاری نمیکنه ؛ حتی برنامه رو یه جوری چیده که بیشتر از همهه باید بیمارستان باشم.
از طرفی من استاد راهنمام رئیس بخش دیگری هست که با این بخش همکاری مستقیم داره. احساس میکردم اگر اتفاقی بیفته الان این رئیس بخش میره به استاد راهنمام میگه من رفتارم خوب نیست یا کارم خوب نیست یا فلان و بهمانم.
حالا این خلاصه رو که خوندید و حدودا شرایط من رو متوجه شدید احتمالا متوجه ارتباطش با این فایل شدید.
بگم من از اولین روزی که با استاد اشنا شدم این فایل رو گوش کردم و تا به امروز شاید صدهابار شنیده بودمش. توی ذهنم هم معمولا این بود که من روی کسی حساب نمیکنم.
ولی در عمل، وقتی توی موقعیتش قرار گرفتم متوجه شدم شرک ورزیدن خیلی راحت و مخفیه واقعا. باید خیلی بیشتر حواسم به خودم باشه.
من از همون اولین قدم شرک داشتم که در ناخوداگاهم فکر میکردم اینکه اسم استاد فلانی که رئیس بخش بیمارستان امام خمینه به من اعتبار میده. اینکه بگم من دانشجوی دکتر فلانیم… انگار اعتبار و ارزشش به من میرسه. واقعا قبلا بهش دقت نکرده بودم. اینکه بگم من دانشگاه تهران درس میخونم با دکتر فلانی و دکتر بهمانی در ارتباطم. دوست داشتم خودم رو بهشون نزدیک کنم. به قول استادعباس منش دلا و راست میشدم جلوشون. بله چشم گوی خوبی بودم که اتفاقا هیچوقت هم انچنان از طرف همون اساتیدی که خیلی از نظرم بزرگ بودن به چشم نیومدم. خیلی درد داره نوشتن این حرفا. ولی خب شرک ورزیدن درد داره. توحیده که به ادم قدرت میده. اتفاقا باید با قدرت صحبت کنی با همه. فکر کنی من چیزی کم ندارم. خب درسته این استاد سی سال بزرگتره از من. سی سال راهش جلوتره. منم میتونم برسم به هر جایی که میخوام بدون اینکه نیاز باشه به این ادم ها وصل بشم. این کله گنده های فلان حوزه. که اون ها بخوان برای من کاری بکنن. دست منو بگیرن.
خدایا من رو ببخش که چقدر در جهل و گمراهی بودم و اصلا متوجه نشده بودم. شکرت که به واسطه ی این تضاد کمکم کردی چشمام رو باز کنم و ببینم.
البته این اساتیدی که من راجبشون صحبت میکنم همه شون اتفاقا ادم های بسیارخودساخته و با شخصیت و دوست داشتنی ای هستند که خب مطابق قانون باید به این جایگاه اجتماعی بالا، علم، قدرت و ثروت میرسیدند. ولی خیلی فرق میکنه تو در کنار یک استادی بنشینی و از علمش استفاده کنی یا بخشی از ذهنت اون ادم رو انقدر بزرگ کرده باشه که همش توی ذهنت بخوای تاییدش رو بگیری. رضایتش رو به دست بیاری. همش حواست باشه استاد یه وقت ناراحت نشه از من. بخوای خودت رو کوچک کنی به خاطرشون. باااااااایییییید پرقدرت باشی. چون من، همین الان، در همین جایی که هستم من قدرت خلق زندگیم رو فقط خودم دارم. من مستقیما با ارتباط با نیروی رب مهربانم جهانم رو میسازم و شکل میدم و هیچ کسی هیچ ادمی کوچکترین دخالتی نمیتونه در زندگی من داشته باشه.
مورد بعدی اینکه من فکر کردم باید از سرکار باید از بقیه تایید بگیرم. هی خودم رو کوچک کردم که بتونم رضایت بگیرم. حالا شاید در عمل انچنان چیزی مشخص نباشه و یک روند طبیعی در ظاهر پیش رفته باشه اما من خودم میدونم در ذهنم که چندچندم. اینکه سعی کردم همه ش یه جوری رفتار کنم که اون ها از من خوششون بیاد و زودتر تاییدم رو بدن که برم سر شیفت. روزیم رو از دست تایید اونا میدیدم. اتفاقا هر چه من سعی کردم خیلی خوش برخورد باشم و دلشون رو به دست بیارم اون ها بیشتر به من فشار اوردن و هی ایراد گرفتن از کارم. ایراد های بعضا کاملا بی مورد. در نهایت هم مستقیما جلوی روی خودم به رئیس بخش گفتن کارم خوب نیست.
اشکالی نداره. همین یک تضاد بزرگ که خیلی از نظر روحی بهم فشار اورد باعث شد ببُرم از همه شون و بیام بشینم و هدفگذاری کنم و در دل همون هدفگذاری به این پی ببرم که خدای من، من چه شرکی داشتم که نمیدیدم و کور بودم.
رب مهربانم من رو ببخش. از همون اول تو بودی که اصلا من رو وارد این مسیر کردی. تو بودی که بهم الهام کردی درخواست کار بدم. تو بودی که وقتی که کاملا اون کار رو فراموش کرده موقعیتش رو برام فراهم کردی. تو بودی که من رو به اینجا رسوندی و من شرک ورزیدم و فکر کردم تا اینجا که اومدم حالا برای اینکه یه هفته دو هفته زودتر برم توی شیفت باید دم این چهار تا ادمی که هیییییچ نقشی نداشتن و ندارند رو ببینم. همونجوری که خودت من رو به اینجا رسوندی این دو قدم رو هم به راحتی میرسوندی اما من با شرکی که ورزیدم زمانش رو به تاخیر انداختم و در جریان جاریش گره انداختم.
هر خیری که به تو رسد از جانب خداست و هر شری که به تو رسد از جانب خود توست. الحق که حقه.
اصلا کل اون بخش برای خداست. همه ی ادم ها روح خدا درشون جریان داره. همه ادم ها دست های خدا هستند. همه میتونند در خدمت تو باشند و برای تو کار کنند اگر تو برای خدا کار کنی.
نه روی استاد حساب کن
نه روی رئیس بخش حساب کن
نه روی همکار حساب کن
نه حتی روی خودت
هیچکس هیچکس
فقط خداست.
فقط روی خدا حساب کن.
با خودمم
نرگس فقط روی خدا حساب کن.
خودت دیدی که از همون شبی که فقط روی خدا حساب کردی و همه رو گذاشتی کنار چطور همون رئیس بخش خیلی به زیبایی و با احترام با تو صحبت کرد و در خدمت تو بود و در جهت خیر رسوندن به تو حرکت کرد. وقتی تو با خدایی دیگران بخوان هم نمیتونند به تو شر برسونند چون اصلا در قانون خدا این نیست. هر شری فقط از جانب این ذهن ناسپاس از سمت شرک و بی ایمانی و ترسه.
توحید توحید توحید… همه چیه.
خدایا شکرت که به یادم اوردی…
فقط روی خدا حساب باز کن
این فایل را قبلاً هم شینده بودم
و امروز فایل صوتی را در جریان انجام دادن کار هایم گوش می کردم اما درک مناسب نداشتم
حالا آمدم این فایل را بصورت تصویری نگاه کردم
چقدر برایم شرین و جذاب بود
چقدر بهتر درک داشتم
چقدر لذت بردم و احساسم بهتر شد
چقدر مثال به ذهنم آمد از خودم که در گذشته چگونه بوده ام
مثال که از این دوست تان بیان کردید مثال خلی از ما است
من خودم در گذشته ها فقط این را آموخته بودم که باید با افراد ثروتمند و قدرتمند ارتباط داشته باشم تا از این طریق بی توانم به خواسته هایم برسم
من در دوران دانشجوی تمام نگرش و افکار ما این بود که با افرادی مانند نماینده مجلس و یا رهبران سیاسی ارتباط مان را قوی سازیم
چقدر وقت های در این بخش سپری شد و هیچ نتیجه ای هم نگرفتیم
چقدر پشت در این و آن رفتیم و جواب های منفی گرفتیم
چقدر تلاش می کردیم از طریق فلانی های همراه فلان شخص ملاقات کنیم تا او کاری برای ما انجام دهد
جالب اینکه وقتی ما با چی التماس های زمینه ملاقات همرای یک نماینده مجلس یا کدام رهبر سیاسی را پیدا می کردیم
چقدر تلاش می کردیم که لباس های شیک تر و منظم تر بی پوشیم و یک دفترچه و خود کار هم همرای خود داشتیم و زمانیکه آن فرد صحبت می کرد ما هی تند تند می نوشتیم در حالیکه این حرف های کدام مسیر خاص را هم نداشت و ما هم دنبال جواب خاص نبودیم فقط می خواستیم نشان دهیم که حرف شما چقدر مهم است و شما چقدر فرد محترم و ارزشمند برای ما هستید
که حتی بعدا از این کار مان خود مان خجالت می کشیدیم
چون کار ما خودنمایی و جلب توجه بود
ما می خواستیم با این چنین کارها توجه او را به سمت خود جلب کنیم و رابط مان را محکمتر سازیم
و بعدا می دیدم که این ملاقات ما فقط همین یک بار بوده و آن فرد هم کدام کار خاصی برای ما انجام نمی داد
و ما مسیر را تغیر می دادیم و این بار روی فرد دیگری کارمی کردیم تا روابط مان بهتر سازیم
که هیچ انجام نمی شد
حتی در یک مجلس سخنرانی که یکی از افراد که بشتر در بین جامعه مطرح و شناخته شده بود صحبت می کرد و توصیه ای برای جوانان و دانشجویان داست این بود که حالا دنیایی ارتباطات است و اگر ارتباط قوی داشتی برنده هستی و در غیر این صورت فرد ناکام و نا موفق هستید
و این مثال شأن برای همگی ما جذابیت داشت. و ما در بین خود مان این موضوع را پر دازش می دانیم که فلانی چنین حرف مهم را گفته است
من خودم برای گرفتن شغلی دولتی چقدر دنبال افراد قدرتمند گشتم و تلاش کردم که از این طریق به جای خودم برسانم و هیچ وقت هم به جای نرسیدم و همیشه سرگردان و منتظر بودیم و هی مجبور بودیم بعد از مدت های این افراد قدرتمند را تغیر دهیم و کسی دیگر را برای رسیدن به خواسته هایم انتخاب کنم و هیچ موفق نمی شدم
و حالا که این همه تقلا ها به یادم می آید از خودم و کارهای که انجام دادم خجالت می کشند
من شناخت بهتری از خداوند نداشتم و فقط شینده بودیم که این افراد قدرتمند است که ما را به جای می رساند و باید با ابن چنین افراد رابطه عالی و مناسب داشته باشیم
وقتی این چنین روابط از روی نگرانی و التماس باید هیچ نتیجه ای ندارد و تازه هر روز از یکدیگر دور تر می شویم
اما از زمانیکه با استاد خوبم عباس منش آشنا شدم و این قوانین خداوند را کم کم دارم درک می کنم توقع ام از آدمها کم شده است و بشتر روی خداوند حساب می کنم
و تازه می بینم که خداوند را دوست دارم و حمایت هایش را بشتر می بینم و احساسم خوبتر شده است
و هر میله ای که برایم اتفاق می افتد با خودم می گویم من توکلم به خداوند است و او خودش راه درست را برایم نشان می دهد و همه چیز در زمان مناسب و مکان مناسب برایم رقم می خورد
من عجله ندارم و مسیرم را ادامه می دهم و طبق قانون خداوند عمل می کنم و بقیه کار ها را خودش برایم انجام می دهد
ما قبلاً از خداوند وحشت داشتبم
چون خداوند را برای ما بد شناسایی کرده بود
می گفتند هر چیزی که ما جویم شما قبول کنید
و اگر در مورد خداوند شک دارید و سوال های دارید این درست نیست و شما با این چنین کار های تان از مسیر خداوند منحرف می شوید و مورد غضب خداوند قرار می گیرید
به ما می گفتند که باید همیشه التماس کنید و گریه کنید تا خداوند دلش به رحم بیاید و کاری اگر برای شما انجام دهد
در غیر این صورت خداوند توجهی به زندگی شما ندارد
من تا همین چند سال قبل بشتر اوقات ما در منبر و مساجد سپری می شد و آنجا هم فقط گیریه و ناله بود
هر کی بشتر و با صدای بلندتر گریه می کرد آن فرد مسلمان تر و مذهبی تر معلوم می شد نزد مردم
هرکسی دوست داشت دیگری را راهنمایی و موعظه کند در حالیکه خودش نیازمند راهنمایی بود
هرکسی از شکم خودش در مورد خداوند و حرف های که گفته سخن می گفت
و حالا که آن سخن ها و چیز های که ما شیندیم و آموختیم با این حرف ها و صحبت های که استاد می کند زمین تا آسمان تفاوت دارد
من خداوند را بسیار سپاسگذارم که مرا به این مسیر خوب و خدایی هدایت کرد
و حالا دارم آگاهانه نکته می کنم
آگاهانه تفکر می کنم
آگاهانه احساس خوب و مناسب برای خودم خلق می کنم
آگاهانه سپاسگذاری و شکر گذاری می کنم
آگاهانه به حرف های خداوند توجه می کنم و از خودم سوال می کنم و دنبال جواب های سوالم هستم خلی خوشحالم
از استاد عباس منش عزیز. ممنون هستم که دستی از دستان خداوند شد در زندگیم
و مدت هاست که قشنگ و لذت بخش و با چشم باز نگاه می کنم و زندگی می کنم و لذت می برم
خدایا صد هزار بار شکرت
خدایا مرا به راه راست و راه کسانیکه به آنها نعمت دادی هدایت کن