سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 151 - صفحه 13

205 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 746 روز

    سلام میکنم به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان همسفر

    من متوجه یه موردی شدم که دوست داشتم اینجا ثبتش کنم .

    از وقتی من در فایل های سفر به دور آمریکا روی زیبایی ها تمرکز میکنم صحنه های مشابه اون زیبایی ها رو در زندگیم تجربه میکنم و این باعث شده بیشتر درک کنم تمرکز بر روی این زیبایی ها ، باعث خلق اون اتفاقات مشابه در زندگیم میشه

    براتون مثال میزنم

    مثلا در قسمت های قبلی که آسمون آبی پر از ابرهای پنبه ای با ارتفاع کم از زمین رو میدیدم با دیدن این منظره و تحسین این زیبایی ، تو دلم از خدا میخواستم من رو هدایت کنه به دیدن این صحنه های زیبا

    و به طرز عجیب و جادویی یا من دارم سفرهایی رو میرم که همش تو جاده چنین آسمونی رو میبینم و یا آسمون شهری که درش زندگی میکنم زیباتر شده با همین مدل ابرها

    یا مثلا اون قسمتی که شما در هاوایی ریشه های درخت هایی رو نگاه میکردین که از زمین به سمت بالا رشد کرده بودن برای من خیلی زیبا و تحسین برانگیز بود و دوباره طرز خیلی جالبی من سفری رو رفتم که دیدن چنار 3000 ساله در اطراف یکی از شهرهای شمال در برنامه ی اون تور بود که دقیقا شبیه بود به همون درخت ها و من با دیدن ظاهر اون درخت دقیقا یاد اون قسمت از سریال سفر به دور آمریکا افتادم و پیش خودم گفتم این اتفاقی نیست و من دارم به دیدن زیبایی های مشابه هدایت میشم.

    یا مثلا جاده های زیبا و سرسبزی که شما در اون رانندگی میکردین رو در سفر اخیرم مجدد همون حس رو تجربه کردم و مدام صحنه هایی که شما به تصوری کشیدین در اون قسمت ها پیش چشمم میومدن.

    و واقعا به این نتیجه رسیدم که با تمرکز بر روی اون زیبایی ها من هم در دنیای خودم دیدن اون صحنه های زیبا رو خلق کردم.

    و واقعا از شما از صمیم قلبم متشکر و قددرانم که با ثبت این تصاویر امکان ورود این زیبایی ها به زندگی من رو هم فراهم کردین :)

    به امید هدایت به زیبایی های بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 894 روز

    چقدر خوبذبه همه چیز دقت کرده

    چقدر عالی بود کامنتشون پر از نکات مثبت

    خدایا شکرت که منم لایق شنیذن این همه نکات مثبت بودم و با دیدن سفر به امریکا هر روز دید مثبت تری پیدا میکنم

    خدایاشکرت منو در ابن مسیر قرار دادی

    خدایا شکرت هر روز اگاهی هام بیشتر میشه

    خدایا شکرت روز بروز عالب تر میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فروغ شمس گفته:
    مدت عضویت: 1793 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    درود بر استاد گرامی و مریم عزیزم

    و دوستان همسفرم در سریال سفر به دور امریکا

    + تمام افرادی که موفقیت‌های بزرگ کسب کردند قدم اول این بوده که باور کردن که امکان پذیره حالا این باور کردنه به احتمال زیاد از الگو دیدن به وجود میاد یا یک هدایتی توی قلبشون میاد شاید یه موقع کسی موفقیتی کسب کرده باشه که اصلاً الگویی براش نبوده مثل برادران رایت که هواپیما رو اختراع کردند شاید قبلش کسی هواپیما رو اختراع نکرده بود ولی باور داشتند که می‌شود چون باور داشتند هدایت شدن به شیوه درستش و بعد افراد دیگه‌ای اون الگوها رو گرفتن و ادامه دادن.

    + یک فرصت کوتاهی خداوند به ما داده برای اینکه ما من شما خواهرت برادرت پدرت مادرت همسرت فرزندت دوستت رفیقت هم وطنت، هر فردی توی این کره زمین تجربه کنه خودش رو، بعد اون وقت ما با زنجیر کردن خودمون غیر از حیوان خانگی یا بعضیا خودشون رو زنجیر کردن به یه رابطه عاطفی نامناسب یا کار کردن به هزار تا موضوع دیگه بی‌ارزش ذهنی و نمی‌ذاره که دنیا رو تجربه کنند، نمی‌ذاره یه عالمه چیزها رو تجربه کنند و همش محدودند به دلیل سگمون نمی‌تونیم مسافرت بریم، نمی‌تونیم سوار هواپیما بشیم، نمی‌تونیم مهمونی بریم و اونجاها من همش می‌گفتم آقا من اصلاً نمی‌تونم اینجوری فکر کنم من اصلاً نمی‌تونم خودمو محدود کنم فقط به این دلیل که می‌خوام یه سگ داشته باشم، صبح تا شب از مردم معذرت خواهی کنم مثلاً چون سگم پارس کرد کلی معذرت خواهی کنم که سگ من داره پارس می‌کنه همسایه‌ها ناراحتن، من اون آدم نیستم و می‌خوام اون فرصت کوتاهی که خداوند به من داده رو می‌خوام خودمو تجربه کنم، می‌خوام جهانو تجربه کنم، می‌خوام وجودمو بشناسم به همین دلیل ما حیوونامون جوری بودن که می‌سپردیم دست خداوند و میومدیم پارادایس می‌دیدیم که به بعضیاشون حمله شده کشته شدن ولی به خودمون گفتیم اشکالی نداره.

    + چقدر وقتی که آدم نچسبه و رها باشه و سعی کنه لذت ببره خداوند همیشه شرایط لذت بخش بیشتری رو براش مهیا می‌کنه این یک قانون است. خدایا شکرت

    + چه فضای آروم و سبز و زیبایی واقعاً از محیطش لذت بردم. میکروفون‌های جدیدتون بسیار عالی و راحت‌تر از قبلی ها بودند که با پیشرفت تکنولوژی همه چیز بیشتر به سمت راحتی برای انجام کارهاست خدایا شکرت

    دوستتون دارم توحیدی وار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 2632 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام

    سریال سفر به دور آمریکا

    قسمت 151

    استاد سپاس گزارم به خاطر این توجه و تمرکز صددرصدی شما بر روی آگاهی ها و قوانین بدون تغییر الهی و خوندن کامنت های دوستان و توضیح دادن درباره بخش هایی که نیازمند اوون هست…خداروشکر

    چه قاب زیبایی چهره و تصویر شما رو در برگرفته این حجم از سرسبزی و زیبایی رنگ سبز باور نکردنی و رویایی هست…خداروصدهزاران مرتبه شکر به خاطر همه ی این زیبایی ها

    سِودای عزیز تحسین میکنم تعهد شما رو توی این مسیر و کامنت های فوق العاده ای رو که برای هر فایل قرار میدید..

    استاد تحسین میکنم شما و دیدگاه زیباتون رو در مورد داشتن حیوان خانگی و نچسبیدن و وابسته نبودن به اونها رو..به این که شما لذتش رو بردید و بسیار هم به دلیل علاقه‌ی که به این کار داشتید برای اون هزینه کردید و ازش گذر کردید و الان که در سفر هستید امکاناتی رو که فکر می‌کردید نیاز هست فراهم کردید و اونها رو ب دستان پر قدرت خداوند سپردید و رها هستید…

    استاد چه خوب گفتید که افرادی که حیوان خانگی سگ گربه یا هر چیزی دارن به سمتی رفتن که اونها در خدمت اون حیوانات قرار گرفتن و کلا از مسیر اصل خارج شدن…

    من همیشه سگ خیلی دوست داشتم به جهت عشق و مهربونی بی قید و شرطش و به خاطر علاقه‌ام خیلی زیاد توی فضای مجازی عکس ها و ویدئوهایی رو با این مضمون نگاه میکردم و دیوانه وار عاشق تجربه اش بودم و هستم…الان که به حرف ها و دیدگاه های شما فکر میکنم شاید به خاطر اون عشق و علاقه و محبت بی قید و شرطی هست که سگ ها به دارن و این برای منی که دوستی ندارم و توی روابط موفق نبودم بلود بوده همیشه..

    تحسین برانگیزترین و زیباترین طیف رنگی سبز هست جهان پیرامون شما رو با همه‌ی قشنگی هاش در بر گرفته…

    خداروشکر به خاطر همه ی زیبایی ها و قانونش الهی شکر

    خدایا ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه گمراهان هدایت کن…

    1/اردیبهشت‌ماه/1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1349 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    نشانه امروزم

    استاد توی این فایل به نکات مهم و کلیدی اشاره کرد.

    من فهمیدم هنوز دارم فقط به آگاهی هایم اضافه می کنم و یک فایل می آد روی سایت بلافاصله نگاه می کنم و نکات مهم آن را در دفترم می نویسم ولی موقع عمل که میشه ، باز به شیوه قبلی خودم رفتار می کنم . و در نتیجه همون نتایج را دریافت می کنم ولی الان درک کردم که بعداز یک جای ، باید ایمان و عمل باهم باشه و گرنه فایده ای نداری و عمل به آموزه‌های استاد عباسمنش ، لازمه اش داشتن ایمان و شجاعت است ، کافیست قدم اول را بردارم و هرموقع تونستم به قانون عمل کنم نتیجه بزرگی گرفتم

    به امید عمل به آموزه‌های استاد عباسمنش

    درپناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1598 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    مهر 1401،این فایل بینظیر اومد روی سایت ومن دیدمش و مهر تایید صد درصد بر حرفهاتون زدم به عنوان یه سری آگاهی های ناب وکاربردی،

    من تا همین یکسال قبل حتی از ذهنمم خطور نکرده بود که سگ داشته باشم، حتی با اینکه توی رشت وتوی خونه ی ویلایی زندگی میکردم که حیاط بزرگی داشت و شرایطش برام فراهم بود که سگ بیگیرم…

    تا اینکه اوایل سال 1402، پسرم شروع کرد به بهونه گرفتن، که من سگ میخوام گربه میخوام، من تنهام، خواهر وبرادر ندارم، هم بازی ندارم، من اصلا توجه ای نمیکردم وهربار میگفتم که شرایط نگهداری سگو نداریم هم به خاطر اینکه هزینه ی نگهداریش زیاده وهم به خاطر خود نگهداری ومراقبت ازش که کلی تایم آدمو میگیره ودست پای آدمو میبنده…

    ولی نمیدونم چرا یه مدت هروقت میرفتم جایی یا حتی اینستاگرام، کلی عکس وفیلم سگ برام نمایش داده میشد، کم کم حس کردم که سگ داشتن خوبه ها، ببین چقد بانمکن، چقدر بازیگوشن، خوبه آدم یه کوچولو وفانتزیش رو داشته باشه….

    خلاصه که فرکانسم رفته بود اون سمتی تا اکسپلور بالا میومد که سگ میدیدم که دارن شیرین کاری انجام میدن و…..

    یه روز چشم باز کردم دیدم دارم تو سایت دیوار دنبال توله سگ واگذاری میگردم، و همون روز هم رفتم یه توله شیتزو کراس 40 روزه گرفتیم با پسرم واومدیم خونه…

    با علم براینکه میدونستم چقدر نگهداریش سخت هست ولی گفتم نهایتش نخواستیم میذاریمش سایت دیوار واگذارش می کنیم، چند وقت توخونه ازش مراقبت کردیم تا یه کم جون گرفت نگم که چقدر تربیتش سخت بود، اینکه از رفتارش متوجه بشیم کی غذا میخواد یا حالش خوبه؟ یا جیش داره، یا اینکه حواسمون باشه حتما رو پد جیش کنه، وقتایی که نصف شب پارس میکرد و….باید واکسن هاش سر موقعه بهش زده میشد و هر چند وقت یکبار میبردیمش پیش دامپزشک برای معاینه و…‌

    خلاصه که براش یه کلبه چوبی درست کردیم و گذاشتیمش تو حیاط….

    نگم که چقدر تو حیاط میچرخید و کثیف کاری میکرد خاک باغچه رو میکند به گلها آسیب میزد و منو پسرم باید مدام حواسمون بهش می بود که الان داره چیکار میکنه ….

    یه مهمون میومد کلی پارس میکرد…نصف شب یکی تو کوچه رد میشد پارس میکرد…

    رشت هم که خیلی وقت ها بارون میاد همش تو محل کارم باید نگران می موندم که نکنه از کلبش بیاد بیرون بره خودشو خیس کنه سرما بخوره….

    هرجا مهمونی میرفتیم باید زود برمیگشتیم که بهش اب وغذا بدیم، برای مسافرت رفتن باید میگفتم داداشم بیاد بمونه خونمون ازش مراقبت کنه و….

    این داستان 10 ماه ادامه پیدا کرد تا اینکه ما نقل مکان کردیم به آپارتمان و مصیبت تازه شروع شده بود…

    همش پارس میکرد و. به قول شما استاد عزیزم کارم شده بود معذرت خواهی از همسایه ها و. … تایکی تو راپله رد میشد پارس میکرد نصف شب از خواب میپریدم وسر درد میشدم…

    جالبه همین پسرم که کلی اصرار داشت سگ بیاریم همش میگفت میخواستی به حرفم گوش ندی من اشتباه کردم گفتم سگ میخوام…

    مجبور شدم بر خلاف میلم با اون همه وابستگی که اون زبون بسته به ما وما بهش پیدا کرده بودیم واگذارش کنیم….

    چقدر گریه کردم اصلا باورم نمیشد انقدر احساسی برخورد کنم باورم نمیشد منی که ادعا میکردم به چیز وکسی وابستگی ندارم و احساسی برخورد نمی کنم و دارم طبق اصول پیش میرم شده بودم یه آدم نادون ونااگاه خودسرزنش گر و با کلی احساس گناه…

    اون طفلک هم اونجا مریض شد و افسردگی گرفت پسش اوردند و کلی دوا دکترش کردیم همین شب عیدی تا دوباره سرحال شد….

    نه می تونستیم مهمونی بریم نه کسی می تونست بیاد چون این طفلک مریض بود و من باید همش بهش دارو میدادم و سررم وصل میکردم وازش مراقبت میکردم…

    تا اینکه چند روز پیش گفتم خدایا غلط کردم، غرط کردن رو برای این موقعه ها گذاشتند دیگه، من نمی تونم بیشتر از این به خودم وپسرم آسیب بزنم ودوباره این طفلک رو واگذارش کردم وشکر خدا اون خانواده ای که از ما گرفتنش گفتند حالش خوبه و به اونها عادت کرده…

    یعنی نمی دونید چه کوله بازیو زمین گذاشتم بعد واگذاریش…

    یعنی نمی دونید چقدر درس گرفتم با این برخلاف قانون واصل وبرخلاف اموزه های شما عمل کردن…

    شما میاین وقت میذارید باعشق در مورد همه چیز زندگی یعنی همه چیز ریز ودزشت بهمون راهکار میدید مارو آگاه میکنید ولی خب…

    یه کله ای که باد داره، یکی که مثل من به خودش میگم میدونم می تونم حالا من فرق میکنم اون جریان فرق میکنه اون شرایط فرق میکنه و…..

    یه غلطی میکنه بعد دور از جون مثل من به غلط کردن میفته….

    یعنی هربار میام بگم من عملکرد دارم و من میدونم ومن می تونم دقیقا همون موقعه ها میام واشتباه میکنم..

    وانصافا جهان هم خوب اجازه میده وراهو برات باز میکنه تا بری و با مخ بخوری زمین….

    گاهی ما فکر می کنیم زندگی باید خیلی پیچیده باشه…

    از سادگیش از آسونیش انگاری دلزده میشیم، بعد میریم خودمون رو میندازیم وسط کلی گرفتاری….

    چقدر به خودم بد کردم این چند ماه اخر…

    چه گاری زهوار در رفته وشکسته وسنگینی بستم به خودم و بچم…جفتمون کلی اذییت شدیم….

    ارزشش رو نداشت اصلا….

    اینکه سگ داشته باشی و حالا 4 دفعه هم بیاد لیست بزنه برات شیرین کاری در بیاره و باهاش بری پیاده روی و دیگران به به چه چه بزنند و نازش کنند و بگن خوش به حالت چه سگ کیوتی داری!!!!!!

    طفلک اون سگ چقدر آسیب دید این وسط خدا منو ببخشه….

    من هنوز در جایگاهی نیستم که بخوام حتی انگشت کوچیکه شما ومریم جان باشم….

    از بس هنوز گاهی به شدت احساساتی برخورد میکنم….

    مثلا من اگه انهمه اردک داشتم و لاک پشت وکیودی و….

    میخوردنشون…اگه طاووسهای به اون زیبایی و مرغ و خروسهام از بین میرفتند….

    اگه بزها و بزغاله های من میمردن، من دیگه تا مدتها عزا داشتم تو وجودم…

    استاد حق باشماست ما حرف زیاد میزنیم….

    خودمو میگم…

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…

    من اعتراف میکنم هنوز آدم خیلی خیلی واکنش گرایی هستم نسبت به مسائل…

    هربار که از قوانین تخطی میکنم…

    هربار که با علم وآگاهی اشتباهی رو انجام میدم، به خودم میگم چرا از نادونی دست برنمیداری، مگه چندتا جون داری؟؟؟؟؟

    هیچکس تواین دنیا در حق ما ستمکارتر از خودمون نیست…

    خدایا مارو به راه راست به راه کسانیکه به اونها نعمت دادی هدایت کن…

    به راه ومسیر عمل به اگاهی ها….آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 639 روز

    به نام الله مهربان

    یک روز عالی را شروع می‌کنیم

    استاد خیلی بدنتون فوق العاده شده بهتون تبریک می‌گم

    خدا را شکر درخت پشت سرتون خیلی زیبا و سبزه همینطور نمای پشتتون ابرهای آبی و درخت سبز و قرمز و ماشین‌های زیبایی که پارک شدن.

    . تمام افرادی که موفقیت‌های بزرگ کسب کردند قدم اول این بوده که باور کردن که امکان پذیره که این باور به احتمال زیاد از الگو دیدن به وجود میاد یا هدایتی در قلبشون میاد

    استاد جان دیدتون خیلی برای من جالبه که نمی‌خواید کاری کنید که جلوی آزادی ها و لذت‌هاتون گرفته بشه یعنی خودتون رو محدود نمی‌کنید به هیچ وسیله‌ای.

    استاد :یکی از اون چیزایی که من در امریکا خیلی بهتر فهمیدمش افرادی که حیوان خانگی دارند

    من می‌بینم که چقدر با دست خودشون ازادی‌های خودشون رو محدود کردند فقط به خاطر اینکه مثلاً این حیوون رو می‌خوان داشته باشن، اما یک حیوان خانگی می‌گیریم که ازش لذت ببریم، اگر خیلی مواقع دقت کنید ما شدیم حیوون خانگی اون حیوونه ما داریم به اون سرویس میدیم و زندگی خودمون اون فرصتی که خدا(یک فرصت کوتاهی خداوند به ما اعطا کرده برای اینکه هرکس خودش رو تجربه کنه) با زنجیر کردن خودمون و نمی‌ذاره که دنیا را تجربه کنن و همش محدودن اینا درس‌های مهمیه که ما حواسمون باشه که داریم چطوری دست و پای خودمون رو و خودمون داریما خودمون رو زندانی می‌کنیم به خاطر یک سری باورهای الکی

    تو می‌دونی با این کار چقدر خودتو داری محدود می‌کنی

    این مثال فقط مخصوص حیوان خانگی نیست نگاه کنید توی زندگیتون به خاطر باورهایی که پذیرفتید از طرف جامعه چطوری خودتونو محدود میکنید ،

    چه جوری باعث میشه نتوانید جهان اطرافتون را تجربه کنید،

    چیزی که به خاطرش به دنیا اومدی نتونید لذت ببرید از زندگیتون

    ولی ما قرار نیست با حیوان خانگی لذت ببریم ،

    قراره که با یک انسان لذت ببریم ما موجودات اجتماعی هستیم باید با انسان‌ها لذت ببریم اگر ما عشقمون رو به حیوون خانگی بدیم احتمالاً خیلی م

    موقع‌ها اون عشق رو نداریم به انسان بدیم

    خیلی از انسان‌ها چون نتونستن با انسان های دیگر ارتباط بگیرند و نیامدن مشکل خودشونو برطرف کنند .دلیل اینکه نمی‌تونن با افراد دیگه ارتباط بگیرند پناه بردن به یک حیوان خانگی که با اون خودشون را سرگرم کنند

    اینا رو میگم برای اینکه خودشناسی ما بیشتر بشه.

    وقتی آدم نچسبه ،رها باشه و سعی کنه لذت ببره خداوند همیشه شرایط لذت بخش بیشتری رو براش مهیا می‌کنه این یک قانون است

    خدا را شکر می‌کنم که هر روز جهان در حال گسترش رشد و بهبوده با یک ایده میکروفون روی یقه خیلی کار راحت‌تر شده و خیلی صدا واضح‌تر  شفاف‌تر شده.

    دم سازنده‌هاشون گرم که با این کار نیازهای مشتریان را رفع کردن و خدمات میدن و ثروت می‌سازند

    خدا را شکر منظره خیلی زیباست ،این چمن‌های سبز این سنگ‌های دیوارچین شده خیلی عالی بود

    خدا را شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 669 روز

    سلام و درود ،،

    بسیار کلیپ زیبا و دیدنی بود سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،،

    درباره ی کامنت سودای عزیز چقدر خوب آدم بتونه ببینه بچه ها چقدر جذاب که آدم آرامش داشته باشه تو این همه هیاهوی فلان و فلان که از بقیه میشنوی آرام و ریلکس بتونی بشینی و این کلیپ های آمریکای دوست داشتنی رو ببینی و لذت ببری از اراده و آگاهی استاد عزیزمون که با این عضلات و هیکل فوق‌العاده نیو فیسشون هزار ماشاالله هر بار دمت گرم و خدارو صد هزار مرتبه شکر زیر لب میگیم و این همه انرژی و وایب عالیییییی که دریافت میکنم من خودم به شخصه از استاد عزیزم ،،

    درباره ی خوندن کامنت ها باید بگم منم چند وقتیه تا بیدار میشم اول میام تو سایت مقدس و شبا هم اکثراً توی سایتم حتی دیشب ی کامنت هیولا از یکی از بچه ها خوندم که شاید ساعتها ذهنم درگیرش بود ،، و چقدر حرفش قشنگ بود دوستمون که میگفت قشنگ حرف زدن و همه بلدن قشنگ عمل کردن و نتیجه گرفتن هنره ،، خدارو شکر خدارو شکر که میایم تو این فضای روحانی و عرفانی تو این خونه عشاق هر روز و کلی حال دلمون خوب تر و عالییییییی تر میشه چون حال دلمون خوب هست خداروشکر همین الانم که خداوند عاشقانه مارو هدایت میکنه به نور به ایمان قلبی به ثروت به آرامش انشاالله ،،

    شادو آرام و ثروتمند و سلامت هستیم خدارو صد هزار مرتبه شکر ،، :))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2244 روز

    به نام یگانه خالق هستی

    سلام به همه‌ی همسفر‌های عزیزم

    استاد عزیزم و خانم شایسته‌ی عزیز چقدر سپاسگزارم برای این لوکیشن زیبایی که انتخاب کردید برای ضبط این فایل

    این هم از موهبت ها و شگفتی های سفره دیگه

    هربار یه لوکیشن جدید و معکره و واقعاً زیبا داریم برای ضبط فایل

    استاد جان اگه این فایل اولین فایلی می شد که از شما دیدم تا قبل از اینکه شما به پایان فایل برسید فکر می کردم با نرم افراز به صورت کامپیوتری این بک گراند رو انتخاب کردید

    چون واقعاً اونقدر زیبا و شگفت انگیزه که آدم باورش نمیشه واقعی باشه، مخصوصاً آخر های فایل که هوا ابری شد، چقدرررر چهره‌ی شما زیبا شده بود

    ترکیب این لباس خوش رنگ و با کلاس با این کلاه قرمز هم خیلی زیبا بود

    استاد جان در مورد روابط عاطفی گفتید و در مورد حیوان خانگی داشتن

    من هم عقیده ام مثل شماست چون قبلاً به این دوتا موضوع فکر کردم و ارزش های خودم رو بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم

    من هم آدم حمایتگری نیستم و تو رابطه‌ی عاطفی دوست دارم اون فردی که باهاش هستم خودش مستقل و قائم به ذات باشه و … هر کدوم از ما ، از تنهایی خودمون لذت ببریم و وابسته به هم نباشیم … برای لذت بردن بیشتر وارد رابطه‌ی عاطفی بشیم

    این حرف ها که میگن دختر و پسر یا زن و شوهر باید کم و کاستی های هم دیگه رو پوشش بدهند و …

    این ها رو از خیلی وقت پیش حتی قبل از اینکه با شما آشنا بشم هم بهش فکر می کردم

    به همین خاطر وقتی رابطه‌ی آزادانه و سرشار از احترام متقابلِ شما و خانم شایسته رو دیدم خیلیییی خوشحال شدم

    وقتی فایل «عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس منش» هم روی سایت قرار دادید خیلی خیلی بیشتر خوشحال شدم

    چون دقیقاً من این ذهنیت رو از نوجوانی خودم داشتم ولی دو به شک بودم که واقعاً من درست فکر می کنم یا نه؟؟

    چون هیچچچ الگویی رو ندیده بودم که این شکلی فکر کنهدو این شکلی هم عمل کنه

    ولی وقتی رابطه‌ی عاشقانه و مثال زدنی شما و خانم شایسته رو دیدم گفتم همینه :) این همون الگویی هست که من می خواستم برای باور پذیر شدن رابطه‌ی عاشقانه ای که تو ذهنم ساختم و دیگه حجت بر من تمام شد.

    استاد شما همیشه در مورد این اصل صحبت می‌کنید ، اصل رو لذت بردن از زندگی قرار بدهیم

    توی سفر هاتون بیشتر راجع به این اصل صحبت می‌کنید و واقعاً خودتون رو رها می کنید و پارو ها رو می گذارید کنار و اجازه می دهید که جریان هدایت الهی شما رو با خودش ببره

    و من هم دقیقا دوست دارم سفرهام همینجوری جادویی باشه و اجازه بدهم خداوند هدایتم کنه

    در سفر های قبلیم هم این ویژگی رو داشتم ولی کمرنگ بود

    الان حدود دو هفته است که آگاهانه از وقتی که هدف اصلی امسالم رو ماجراجوی همیشه در سفر بودن انتخاب کردم

    بهم الهام شده که روی ایجاد این ویژگی و پرورش آن در خودم کار کنم

    آگاهانه دارم تلاش می کنم که بخندم و لذت ببرم از هر اتفاقی

    آگاهانه با خودم مهربان تر باشم و به خودم سخت نگیرم

    آگاهانه رها تر باشم و سعی کنم برای هر کاری حتی کوچک ترین چیزهای زندگیم از خداوند طلب هدایت کنم و تجسم کنم نتیجه پایانی رو و لذت ببرم و انصافاً هر بار که این کار رو می توانم خوب انجام بدهم ، نتیجه بی نهایت لذت بخش میشه و خداوند هم کارش رو عاااالی انجام میده

    زندگیم پر شده از همزمانی ها و هدایت های الهی چون من دارم تلاش می کنم ، تلاش می کنم ، تلاش می کنم که ذهن منطقی عزیزم رو با مهربونی ببرمش کنار و از قوه‌ی الهاماتم کمک بگیرم

    و به میزانی که دارم این کار رو به درستی انجام میدهم طعم شیرینِ زندگی با هدایت های الهی رو هم می چشم

    خدایا شکرت

    عاشقتونم

    در پناه خداوند یکتا و مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      تینا سهرودی گفته:
      مدت عضویت: 276 روز

      مرسی از کامنت زیباتون اقای تجلی

      حقیقتا تلنگری به من وارد کرد وقانون رو دوباره به من یاداوری کرد

      من از اقا پسری خوشم میومد اما با کارای ایشون کنار نمیومدم و رفتاراشو بچه گونه میپنداشتم و مدت زیادی بخاطر شرک حس میکردم من باید اصلاحش کنم یا من راه درستو بلدم باید کنارش باشم و بهش گوشزد کنم

      هر حرفی زد به حساب اخلاق بچه گونش بزارم و خودمو و ارزش هامو نادیده بگیرم و به تبع تو راستای این ارتباط این حس بد هعی به من منتقل میشد.

      چون من همش حالت معلم وار ناخوداگاه در حال نصیحت کردن اون بنده خدا بودم و اونم چون این همه اخلاقا و رفتاراشو زیر سوال میبردم خسته میشد از حرفام

      خودش گاهی میگف میخوام عوض شم اگه ادم مناسبی بیاد و فلان و منم به خاطر این حرفاش و شرکم شاید ادامه میدادم ارتباطو

      اما حقیقتا اصل ماجرا اینه که کی درست و غلط و تعیین کرده

      اصلا کی گفته به من که باید راه درستو به ایشون نشون بدم

      اصلا راه درست چیه؟

      کی تعیین کرده درست و غلطو

      و از یجایی به بعد رها کردم و گفتم هر کس زندگی خودشو داره و اختیار داره که چطور زندگی کنه و نقش من هم مثل مادری نیس که هعی میخواد به بچه اش درس بده و با تنبیه و تشویق راهو بهش نشون بده

      من حسی مثله ترحم و دلسوزی بهش داشتم که کاملا اشتباه بود

      الان که اون قضیه تمون شده خدارو شکر میکنم بسیار

      و عمیقا از خداوند میخوام راه راستو نشونم بده من هیچی نمیدونم و به هر خیری که از او برسد فقیرم

      حتی زمانی که میگم اره من که احساسی عمل نمیکنم همونجا دنیا واضح و دقیق بهم نشون داد که چقدر خوب میتونم درگیر کنم خودمو با این جور مسائل و وابستگی ها

      هنوز خیلی راه دارم که خیلی چیزارو بفهمم اما خداروشکر مکینم که تومسیر ترقی و رشد هستم و ازش میخوام لطف و رحمتش رو لحظه ای ازم دریغ نکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمد حسین تجلی گفته:
        مدت عضویت: 2244 روز

        سلام و درود به شما خانم سهرودی

        امیدوارم حالتون خوب باشه

        ببینید من توی این 29 سالی که به لطف الله تو این دنیا زندگی کردم ، هر چقدر دارای خرد بیشتری شدم

        یعنی پخته تر و آگاهانه تر شد رفتارهایم

        بیشتر به این نتیجه رسیدم ، که من تنها به این دنیا اومدم و تنها هم از این دنیا میرم

        و دلسوزی هام نسبت به دیگران و مخصوصا اینکه بخواهم هدایتش کنم به مسیر درست ، کمتر و کمتر شد

        من این دوتا منطق خیلی بهم کمک می کنه

        1- من تنها اومدم و تنها هم میرم بنا بر این نباید بخواهم مشرک بشم و بخواهم زندگی دیگران رو تغییر بدهم ، من فقط باید مسولیت پذیری زندگی خودم رو داشته باشم تا بتوانم شخصیتم رو هر بار یک لول آپدیت کنم و بهتر بشم

        2- همون مثال معروفی که استاد بارها گفته

        این دنیا مثل یک مهمونی هست ، من سر یک میز سلف سرویس هستم و می توانم هرچی از نعمت ها می خواهم بردارم

        بقیه هم می توانند

        این مفهوم سلف سرویسِ خیلی کمک می کنه که نه حسادت کنم و نه دلسوزی …

        و

        با این مثال و فکر کردن بهش و تأمل کردن روی این مثال خیلی بیشتر آروم میشم و به یاد میارم عدل بی نهایت خداوند رو …

        امیدوارم مثال هام و صحبت هام برای شما کارآمد واقع شده باشه

        و ازتون سپاسگزارم که با قلم زیبای خودتون برایم نوشتید و باعث شدید بعد از ده ماه یه بار دیگه این ردپای خودم رو ببینم و لذت ببرم از مسیر رشدم

        در پناه الله شاد و ثروتمند باشید ، بهترین ها نصیب قلب سلیم شما باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1390 روز

    به نام خدایی که ما را به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند

    تحسین میکنم شمارو استاد عزیزم که همیشه به دنبال یافتن زیباترین نکات هستید

    تحسین میکنم سوداجان عزیز رو که کامنتشون رو برای بررسی انتخاب کردید

    چقدر دعاهای زیبایی نوشته بودند و چقدر دیدگاهاشون رو دوست داشتم

    لذت بردم از باشگاه مجهزی که میرید و اینهمه فرصت عالی بوسیله قانون سلامتی براتون ایجاد شده

    چه زمانی هدایت به من میگوید که چکار کنم؟زمانی که باور میکنم میشود(قدم اول تمام افراد موفق این بوده که باور کردند که هدفشان امکان پذیر است.)

    استادجان من بارها و بارها شده افراد مختلفی رو دیدم که به یک کاری خیلی علاقه دارن بعد میگم خب چرا علاقتو دنبال نمیکنی اکثرا جوابشون یا درمورد مواردی هست که میترسن و یا باور ندارن که هدفشون امکان پذیر باشه

    برعکس از زمانی که روی اعتماد بنفس خودم کار کردم و افراد با اعتماد بنفس بالاتری درمسیرم قرار میگیرن میبینم که زمانی که اعتمادبنفس افراد کافی باشه و بهشون انگیزه بده چطور از سخت ترین شرایط علاقشون رو دنبال میکنند

    یکی از دوستان عزیزم رو میشناسم که ایشون فقط یک برادر دارن و مادرشون هم فوت شده و علاقشون مثل خودم نقاشی و کارهای هنری بود باوجود تضادی که داشتن و باید به کارهای خانه رسیدگی میکردن با حقوق بسیار کم در یک اموزشگاه مشغول به کار شدن تا کار رو یاد بگیرن و چقدر من دیدگاهشون رو تحسین کردم که زمانی که کار رو یاد گرفته بودند گفتن من دوست ندارم راکد بمونم و دوست دارم حرکت داشته باشم و بتونم تجربه های جدید داشته باشم و بعداز یادگرفتن کار از اموزشگاه رفتن و کارگاه خودشون رو راه اندازی کردن و چقدر سفارش به واسطه هنرشون بهشون داده میشد

    و مثال دوم در مورد استادم هست که باوجود اینکه اصلا در فضای مجازی حضور ندارن اما بخاطر باورهای مناسبشون دقیقا به گفته خودشون از جاهایی که فکرشو نمیکردن بهشون سفارش به تعداد بالا میدادن

    *باور پذیر بودن هدفی که انتخاب کردیم از دیدن الگوهای مختلف یا هدایتی که در قلب هرفرد وجود دارد ایجاد میشود

    استادعزیزم چقدر بااین حرفتون موافقم بارها و بارها برام پیش اومده اصلا ناخودآگاه یک هدایتی رو خداوند درقلبم قرار داده که فقط بهم گفته این کار رو انجام بده، نتیجه اش برات خیره و واقعا هم نتیجه خیر داشته اما زمان هایی بوده که گوش نکردم و ضربه و نتیجه نادرستش رو هم دیدم

    *زمانی که باور داشته باشیم به مسیر درست هدایت میشویم

    چقدر تحسینتون میکنم استاد عزیز که به خواسته هاتون نمیچسبید و ساده از همه چیز میگزرید

    دوست دارید آزادی زمانی و مکانی رو تجربه کنید و درعین حال که رها هستید، آزادی خودتون رو محدود نمیکنید

    تحسینتون میکنم که درعین احترام گزاشتن به نظر بقیه نظر خودتون رو اعلام میکنید

    *فرصت کوتاهی خداوند به ما عطا کرده برای اینکه هریک از ما تجربه کنیم خودمان را

    وبازنجیرکردن خودمان به عوامل مختلف و بی ارزش ذهنی، نباید دنیا رو برای خودمان محدود نکنیم

    *همه چیز را به دست خداوند بسپاریم

    *حتی بدترین سناریوی ممکن درمورد علایق خودرا بپذیریم تا خود را وابسته به عوامل بیرونی نکنیم

    چقدر این دیدگاهتون رو دوست دارم استاد و از زمانی که شم این موضوع رو بیان کردید من هم سعی کردم خواسته هام رو واضح مشخص کنم اما بهشون نچسبم و سعی کنم رها باشم، لذت ببرم و بقیه مسیر رو به خداوند بسپارم

    *بخاطر باورهای محدود کننده از طرف جامعه چطور باعث شده خودمان را نپذیریم و محدود کنیم(لذت نبریم)

    باور محدود کننده جامعه ای که من توش زندگی میکردم این بود که از هنر نمیشه ثروت ساخت و نمیتونم هیچ درامدی داشته باشم اما من این باور رو با پیدا کردن الگوهای مناسب و سرچ کردن درمورد اونها تغییر دادم که خداروشکر به یک استاد فوق العاده هدایت شدم و کلی نکات جدید ازشون یاد گرفتم

    دراینجا دوست دارم نمونه ای از الگوی محبوبم رو که درمورد ایشون سرچ کردم بیان کنم:

    «مادربزرگ موسی» نقاشی خودآموخته‌ای بود که به دلیل صحنه‌های فریبنده نقاشی‌هایش از زندگی نوستالوژیک روستایی در 70 سالگی مشهور شد و آثار 2 دلاری اش به ارزش 200 هزار دلار افزایش یافت.

    آنا مری رابرتسون نقاش خودآموخته آمریکایی که با نام مادربزرگ موسی (Grandma Moses) شناخته می شود سال های زیادی از عمر خود را در روستا به کشاورزی گذراند و ردپای زیست روستایی‌اش پیرنگ و ستون همه آثارش است.

    کارهای مادربزرگ موسی تا سن 70 سالگی بر هنر سوزن‌دوزی‌ محدود بود که برای دوستان و خانواده‌اش انجام می‌داد و زمانی که به بیماری التهاب مفصل (آرتریت) مبتلا شد،‌ دیگر نگه‌داشتن سوزن برایش دردناک و دشوار بود. اطرافیانش پیشنهاد کردند به جای سوزن‌دوزی وقتش را بیشتر با نقاشی بگذراند.

    موسی اولین اثر خود را در سال 1918 در خانه خود خلق کرد. در سال 1927 با درگذشت همسرش برای رهایی از اندوه بیشتر بر روی نقاشی متمرکز شد.

    در نهایت سال 1938 که آثارش را در یک فروشگاه محلی برای فروش گذاشته بود توسط لوئیس کالدور یک مجموعه دار آثار او را کشف کرد و همه آنها بین 3 تا 5 دلار را خرید و در سال بعد سال بعد نقاشی هایش در موزه هنرهای مدرن شهر نیویورک در نمایشگاهی از هنرمندان ناشناخته به نمایش گذاشته شد.

    چندین نقاشی‌های از روزهای برفی روستا به موزه هنرمدرن نیویورک راه پیداکرد که با مشتری‌های 60هزار دلاری روبرو شد. در سال 2006 یکی از نقاشی های وی به قیمت 200هزار دلار فروخته‌شد.

    آثار او روایتگر کشاورزی، آیین های سنتی و بازی های کودکان در فضاهای روستایی است.نقاشی های موسی که به عنوان یک هنرمند بدوی آمریکایی شناخته شده بود در اواسط دهه 1940 بر روی کارت های تبریک تکثیر شد تا وی برای مخاطبان گسترده تری معرفی شود.

    وی در گفتگو با نیویورک تایمز گفت: «مناظر نقاشی هایم به من الهام می شوند. من همه چیز را فراموش می کنم جز همه آن چیزهایی که در گذشته من بوده است رنگ آمیزی هایم به نحوی است تا مردم بدانند که ما قبلاً چگونه زندگی می کردیم.»

    وی به خاطر دستاوردهای هنری خود در سال 1949 برنده جایزه ملی مطبوعات زنان شد و برای دریافت این جایزه با رئیس جمهور وقت آمریکا هری ترومن دیدار کرد.

    در تاریخ 7 سپتامبر 1960 برای جشن صدمین سالگرد تولد این هنرمند، فرماندار وقت نیویورک این روز را “روز مادر بزرگ موسی” اعلام کرد.

    سال بعد درحالی این روز را برگزار کرد که 6 روز بعد در 13 دسامبر 1961 این هنرمند خودآموز به دلیل کهولت سن در بیمارستانی در نیویورک درگذشت.

    موسی در طول کار خود حدود 1500 اثر هنری خلق کرد. نقاشی های او هنوز هم امروزه محبوب هستند و نگاهی گذرا به گذشته آمریکا نشان می دهند.

    موسی را به عنوان “چهره محبوب زندگی آمریکایی ها”میشناسند که مستقیم و زنده بودن نقاشی هایش باعث به وجود آمدن طراوت ابتدایی به درک ما از صحنه آمریکا شد.

    تحسینتون میکنم استاد عزیزم که هدف خودرا مشخص میکنید و بقیه کارها رو به دست خداوند میسپارید

    چقدر توصیف های زیبا و پرجزئیات سوداجان را درمورد سفر زیبای شما دوست داشتم

    چقدر منظره پشت سر شماو لباستون زیباست استادعزیزم و چقدر درعین اینکه نکات مثبت رو بیان میکنید کنارش از زیبایی هاهم لذت میبرید

    تحسین میکنم میکروفون های بسیار باکیفیتی که استفاده میکنید

    عزیزه دل گفتن های شمادو عزیز رو چقدر تحسین میکنم خدایا شکرت

    چقدر شما همه چیز رو برای خودتون ساده میکنید و راضی هستید و از هرشرایطی که دارید احساس بسیار خوبی دارید

    چقدر عاشق صدای زیبا و پرانرژی مریم جان هستم که عاشقانه همراه فیلم گرفتن از شما به نکات زیبا توجه میکنند

    عاشقتونم

    لذت میبرم از اینهمه زیبایی که درفایلهای شما وجود داره و مافقط به بخشی از اونها میتونیم اشاره کنیم

    درپناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: