https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-06 04:48:042022-12-06 12:11:48سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171
313نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
پروردگارم رو شکر گذارم که همیشه همه جوره هوای منو داره و یک راهنمای خفنی مثل شما رو برای یافتن مسیر درست سر راهم قرار داده امروز 2 فروردین 1404 و من طبق معمول جلوی در سالن بدمینتون بچه ها تو ماشین نشستم همه چیز روبراه است و بر وقف مردا است و خوب ، دلم میخواست ساعت ها بشینم براتون بنویسم یه روز منو و سال و سارینا باهم میاییم پیشتون و در باره ی اینکه چطوری گذروندم براتون تعریف میکنم. احساس فوقالعاده خوبی دارم بسیار زیاد به 1404 امیدوارم و ایمان دارم خوشگل ترین مدلش و برامون چیده ، همه رو دو دستی سپردم بهش و ببینم چیکار میکنه دیگه دیگههر گلی زده به سر خودش زده ، امسال بچه هام بترکوندن
برای خودم فقط احساس خوب میخوام فقط حال دلم خوب باشه ، بسیار خوشحالم برای امسال و ایمان دارم ذوق آخر سالم 100 برابر اول سالم خواهد بود ، به امید خودش
با این تمرینات قدرتی به آدم داده میشه تا بر ترس ها ، نگرانی ها غلبه کنه
آدم وقتی افکار منفی به سراغش میاد
آدم وقتی میخواد تمرکز کنه
آدم وقتی میخواد بر ترس هاش غلبه کنه
آدم وقتی میخواد قلب خودش را آروم کنه
آدم وقتی میخواد کنترل ذهن کنه
آدم وقتی میخواد روح و روان خودش را تجدید کنه
آدم وقتی میخواد مقرب بشه
باید بره تو دل تنهایی
باید بره دامن طبیعت
واین تمرین زیبا را انجام بده
بعنوان تمرین در صلح بودن با خود، برنامه ای برای خلوت با خودت در طبیعت در نظر بگیر و سعی کن چند روز را به تنهایی با وسایلی ساده، در طبیعت با خودت خلوت کنی.
من دوره 12 قدم را تا قدم 7 جلو رفتم و مقداری پیشرفت داشتم از نظر آرامش از نظر شخصیتی تغییر کردم
ولی از نظر مالی نتیجه نگرفتم و نجواها میومد
چادری برداشتم و یک مقداری غذا برداشتم و در دامن طبیعت در دل جنگل تنهایی جایی که تقریبا رفت وآمد نبود اتراق کردم
سیم کارتم را از گوشی در آوردم و برای احتیاط یک سیم کارت جدید برداشتم و
شروع کردم به مرور دوره های 12 قدم.
روز اول خوب عالی همه چی پیش رفت
شب ساعت 1 شب صدای حیوانات میومد
بیدار شدم صدا نزدیک چادر بود هر لحظه صدا چهار پنج حیوان بیشتر میشد.
ندایی بهم گفت برو بیرون ، گفتم حیوان بهم حمله میکنه و آن هم یک گله هست گفت برو بیرون من مراقبتم نترس.
من هم آب برداشتم و رفتم بیرون و دیدم صدا ها قطع شد نور گوشی را روشن کردم هیچ خبری نبود.
عجب هوایی بود سکوت و زیبائی نور زیبای ماه و مهتابی که در دامن طبیعت بود خیلی هیجان داشت وسبب آرامش می شد.
یک دوری زدم دست وصورت را شستم و رفت شروع کردم به خواندن قرآن و راز و نیاز با خدا
خوابیدم و صبح بیدار شدم در تنهایی هیچ صدایی نبود فقط از دور دست ها گاهی صدای ماشین یا موتور میومد
یک نجوایی در من ایجاد شد که نکنه در این تنهایی کسی بیاد و منو اذیت کنه.
با خودم تکرار کردم و گفتم خدا حافظ و نگهبان است
من به خدا توکل می کنم و او برام کافی است.
خلاصه تو چادر بودم و مشغول گوش دادن فایل و نکته برداری بودم دیدم صدای یک موتور شد زیاد اهمیت ندادم .
نزدیک ونزدیک تر شد بعد حواسمو جمع تر کردم موتور ایستاد و بوق زد .
رفتم بیرون دیدم دو نفر پلیس با موتور آمدن و خدا برای تسکین من فرستاد پلیس دست خدا شده بود که بگه تو در محافظت خدایی.
پرسید تنهایی یا با خانواده گفتم نه تنهام
دیگه چیزی نپرسید و رفتند.
این را نشانه ای دانستم که خدا حواسش بهم هست.
حالا سوالات؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر خودت و توانایی هایت را بهتر شناختی؛
آدم در تنهایی به خیلی چیزها فکر میکنه
اینکه آیا مسیری که انتخاب کردم درسته
میخوای مطمئن بشی تا اطمینان بیشتری بدست آوری
من واقعا متوجه شدم که مسیری انتخاب کردم درسته
حرف های استاد وحی منزل هست
من بی نظیرم و توانمندم که تونستم بر ترس هام غلبه کنم
چقدر خوبه تنهایی
چقدر خوبه ارتباط با خداوند
چقدر خوبه زلال شدن و اشک ریختن
فقط خودتی و خدایت
قلبت آروم میشه و لذت میبری
با خدا عشق کردم
خودم را بیشتر شناختم.
،،،،،،
به چه درک بهتری از آنچه در زندگی می خواهی، رسیدی؛
فهمیدم که زندگی شانسی وبیهوده نیست
باید ذهنم کنترل کنم
باید آروم باشم
فهمیدم تا حالا زندگیم باری به هرجهت بوده
فهمیدم باید تغییر کنم
باید مثل شاخه های درخت که در زمستان برگ ریزان دارند و باغبان شاخه های اضاف را هرس میکنند
من هم افکار خودم را باید هرس کنم
خودم را پاکسازی کنم
تا کاملا به صفر برسم
تا بتونم احساس خودم را درک کنم
تا خودم را بشناسم
،،،،
وضوحی که از اهداف خود بدست آوردی؛
به اهداف خودم بیشتر توجه و تمرکز کردم
و برام واضح شد که من در مسیری قرار گرفتم تا هدایت شوم
تا به خدا برسم
تا خودم را بشناسم
تا بر نجواهای شیطانی غلبه کنم
تا گشایش قلبم ایجاد شود.
،،،،
چقدر الهامات را بهتر دریافت کردی؛
دریافت الهامات را دقیقا تجربه کردم
شب سوم بود حسابی با خداوند در ارتباط قرار گرفته بودم سه شبانه روز بود چیزی نخوره بودم و چون طبق قانون سلامتی بدنم آماده بود اصلا احساس گشنگی نداشتم.
ساعت 2 شب بود که بیدار شدم
شروع کردم با خدا راز ونیاز کردم.
خدایا بابت تمام نعمت هایی که دادی سپاسگزارم
خدایا بابت سلامتی ام سپاسگزارم
خدایا بابت آگاهی های که به من عنایت کردی تا در مسیر درست هدایت شوم سپاسگزارم
خدایا تنها بندگی تو را میکنم و تنها تو را می پرستم
خدایا عاشقتم دوستت دارم لطفا منو ببخش
خدایا تمام گناهان مرا ببخش من به خودم ظلم کردم مرا بیامرز
و …
هرچی تو ذهنم بود گفتم
خدایا بهم ایده بده
خدایا بهم الهامات القا کن
من مسیرم درسته بهم بگو
خدایا آگاهی تو در وجودم هست ایده بهم بده
و اشک ریختم و اشک ریختم
حسابی زلال شده بودم
،،،،،،،،،
سوالهایی که از خداوند پرسیدی و هدایت هایی که از او طلبیدی و پاسخ هایی که دریافت کردی؛
وقتی اشک هام جاری بود
دلم حسابی آرامش گرفته بود.
به خدا گفتم :
خودت میدونی من گذشته ام را رها کردم.
دین ومذهب را کنار گذاشتم
مسیرم را تغییر دادم
شخصیت من در حال تغییر هست
اصلا از بدنه جامعه جدا شدم
بهم بگو
بهم اطمینان بده
مثل که به حضرت ابراهیم اطمینان دادی که چطور مردگان زنده می شوند
و بهش الهام کردی که برو چند پرنده را قطعه قطعه کن وروی چند کوه بزار وصدا بزن که ابراهیم با زنده شدن پرندگان اطمینان قلبی پیدا کرد
به من هم بگو من با حضرت ابراهیم
با حضرت موسی و عیسی و محمد تفاوتی ندارم
بهم بگو تا اطمینان کنم تا قلبم آروم بشه و در مسیرم پایدار بشم.
بهم بگو چرا به ثروت نمی رسم؟
چرا پیشرفتی ندارم ؟
،،،،،،
ایده هایی که برای حل مسائل ات و پیشرفت در زندگی ات دریافت کردی؛
در حال راز و نیاز بودم حسابی زلال و شفاف شده بودم
احساس سبکی میکردم.
خوابم برد
شب خواب دیدم
چند تا مرغ و پرنده و ملاقه و ماشین دوخت و قاشق از یک فروشنده گرفتم و کارت دادم با کارت خوان که کشید یک برگه ای بهم داد روش درشت نوشته شده بود “کمبود ”
صبح بیدار شدم
و سرچ کردم که تعبیر خوابم چیه؟
فهمیدم باور کمبود دارم وباید روی باور فراونی زیاد کار کنم
فهمیدم هدیه گرانبها میگرم
مشکلاتم پایان مییابد
دوستی بعد مدت طولانی بدهی اش را میپردازد
شفا ، تندرستی و زندگی پردرآمد خواهم داشت
با دیگران ارتباط برقرار میکنم
رفاه فراوانی و موفقیت و خوشبختی در کار وزندگیم ایجاد می شود
به اهدافم میرسم
تغییرات منتظره و شروع جدید در زندگی دارم
سفر خبر خوش و به آزادی میرسم
و...
،،،،،
ترس هایی که بر آنها غلبه کردی؛
گنجایش ظرفم بزرگتر شد
ترس از تنهایی از بین رفت
ترس از آینده از بین رفت
نگرانی ها گذشته کم شد
نجواها کنترل شد
،،،،،،
وابستگی هایی که از آنها جدا شدی؛
وابستگی به خانه و زندگی کم شد
وابستگی به غذا نداشتم
وابستگی به زندگی کاهش یافت
وابسته به خانه وخانواده کم شد
وخیلی وابستگی ها از بین رفت
اینکه گوشی خودت کنار میزاری وبهش وابسته نیستی
اینکه از آن آسایش و راحتی تجملاتی خانه دور میشوی بزرگتر میشه وابستگی از بین میره.
،،،،،
و جسارتی که به خاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهدافت برداری
ایمانم به خدا بیشتر شد
ایمانم به مسیری که انتخاب کردم پایدار شد
به خودم بیشتر مطمئن شدم
قدر سلامتی خودم رابیشتر دانستم
از رسیدن به اهدافم مطمئن شدم
توکلم بیشتر شد
و تمام تلاش خودم این بود که به خودم ثابت کنم که راهم درسته و به اطمینان رسیدم..
واقعا آدم بزرگتر میشه
رفتن در دل تنهایی و رفتن به طبیعت تمرین بسیار خوبی هست.
من که متعهد شدم هر چند وقتی یک بار تجربه کنم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
از استاد عباس منش عزیز بابت آگاهی های مفید و موثر بسیار سپاسگزارم
از خانم شایسته که بسیار عالی سوالات را مطرح نمودند سپاسگزارم
ثروتمند شدن زیباترین و عالی ترین و سریعترین راه رسیدن به خداست
هرچه ثروتمندتر شوی نزد خداوند عزیزتر و محبوبتر میشوی
من سه ماه پیش رفتم مازندران شهرستان قائمشهر روستای کرچنگ که روستای مادریمه.
هم صبح و هم بعدازظهر تنها توی جنگل میرفتم. آخرای پاییز بود کف جنگل پر از برگهای قهوه ای بود درختا هنوزم برگ داشتن میرفتم تو عمق جنگل سکوت بسیییار زیبا هر از چندگاهی صدای قشنگ پرندهای جنگلی میومد اینقدر ساکت بود که صدای افتادن بلوطها که به شاخه ها میخوردن بلندترین صدا بود. یه جای دنج تویه یه شیب پیدا کرده بودم و همونجا مینشستم و فقط شکر خدا رو میگفتم و تبارک الله احسن الخالقین میگفتم انگار خداهم کنارم نشسته بود چنان آرامش داشتم که وصف نشدنی بود انگار زمان متوقف شده بود و همه چیز دست به دست هم داده بودن تا به من آرامش بیشتر و لذت بیشتر بدن. واقعا به معنای واقعی حس کردم که وقتی که آرامش داشته باشی صدای خدارو میشنوی. اینقدر غرق در این آرامش میشدم که اصلا متوجه نمیشدم ساعتها گذشته و داره شب میشه بعضی روزام که هوا بارونی بود هنوز آرامشش بیشتر میشد صدای بارون توی جنگل الله اکبر.
واقعا آرامش و حال خوبی که تنها بودن توی طبیعت به آدم میده هیج جور دیگه ای بدست نمیاد.
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
پیاده روی در جنگل خلوت و زیبا،خدایاشکرت،صحبت از این شد که برای غلبه بر ترس ها و دریافت الهامات چند روزی با خودمان خلوت کنیم ،خیلی جالب و هیجان انگیز هس،خودم به شخصه عاشق انجام دادنش هستم و البته همسرم هم دوس داره که بریم،حالا میتونیم از مکانهایی که در دسترس تر هستن شروع کنیم و اینو به خودم میگم که ادمهای زیادی نیستند که اصلا بتونن به این شیوه زندگی حتی برای چند روز هم فکر کنن،حتی اونهایی که زیاد اهل مسافرت باشن ،خیلی برای خودشون قانون و محدودیت میتراشند،و مثلا میگن حداقل یه مسافرخونه باشه ،یا سرویس بهداشتی و حمام باشه،غیر از این باشه،که نمیشه.
در صورتیکه خود من ،واقعا میدونم که حداقل این مسایل برام اصلا اهمیت ندارند ،یا غذا هم همینطور،فقط بحث امنیت مطرح هس،که اونم باید بر ترسش غلبه کنم،انشالا امسال بتونم با همسرم یه کمپ چند روزه بریم،حداقل میدونم که تنهایی نمیتونم برم و میگم فقط بحث امنیت برام مطرح هس،وگرنه با باقی مسایل اوکی هستم،اونم اگر با خودم در صلح بیشتری باشم و باور کنم که خداوند همواره مراقب ماست،پس ترسی نباید داشته باشم.
قطعا اگر چند روز بریم تو دل طبیعت و به شیوه طبیعت زندگی کنیم ،خیلی روحمون بزرگ میشه،و خداوند رو به عنوان رب ،بیشتر باور میکنیم،در حالیکه تو زندگی معمولی شرک ها و ترسهایی در وجومون هس،تبریک میگم که داخل اون رودخانه پریدید و بر ترستون غلبه کردید،البته با قانون سلامتی ،بدن شما ،کاملا سالم و شاداب هست ،خدایا شکرت.
به نام خدای که هم بخشندست و هم مهربان واقعا این کلمه مهربان خیلی زیباست فرمان روایی که قدرتش بی انتهاست ولی مهربانه در حق همه
سپاس خدایی مثل تو داریم
امروز که بیدار شدم داشتم به درختای بزرگ توی کالیفرنیا فکر میکردم به همین درختایی که شما کنترش وایستادید
بعد حسم گفت برم سراغ نشانه امروژم و چیزی که دیدم همون درختای بررگ بود که داشتم بهش فکر میکردم خدایا من تو این روژا به هر چیزی فکر میکنم اتفاق میافته دیوانه کنندست خدایا شکرت
چند روز پیشم که باشگاه میرفتم من به یک دستگاهیی فکر میکردم که تو باشگاهمون نبود گفتم خدایا من این دستگاه میخوام توی باشگاه برام درستش کن استاد روز بعدش رفتم باشگاه روی تردمیل میدویم که تو اینه پشتم دیدم یکی داره با همون دستگاه ورزش میکنه یعنی اشک توچشمام جمع شد چه حسه قشنگی داره بعدش وقتی این اتفاقات تحربه میکنی
یا به یکی از دوستام فکر میکردم که سال ها ندیدمش بعد دو ساعت بعدش میددمش یعنی چقدر زیباست این حس که تو خالقی
الانم دارم روی باور ثروت کار میکنم و اتفاقات خوب داره هی میافته نشانه هاش پشت سر هم میبنیم خدایا واقعا شکرت.
انشالله منم هدایت بشم به این مکان زیبا و اونحا رواز نزدیک ببینم من عاشق جنگلم خیلی وقتا میرم حنگل خدام برام ای هوارو رویای میکنه یک اهنگ قشنگم برام میاره و کاری با هام میکنه که دیونم میکنه از حس قشنگ میبرتم بالای ابرا واقعا حسای قنگی را تحربه میکنم که تا خالا توی عمرم تحربه نکردم خدایا شکرت برای این تحربیات قشنگ خدایا این حسای قنشگ را در اخرتم میخوام تحربه کنم در هر لحظه تا ابد
چقدر لذت بردم از این قسمت و چقدر باعث شناختن زندگی مورد علاقم شد
هر لحظش لذت بود
این آزادی زمانی و مکانی که دارین
بدن زیبای استاد
طبیعت زیبا
ماشین خفن
ساعت استاد همش چه نعمتای خفنیه
و البته این رابطه زیبایی که داشتین
خیلی کم کامنت میزارم داشتم به علتش فکر میکردم دیدم انگار من میترسم احساس خوبم رو در میون بزارم انگار به برعکسش عادت کرده بودم به غر زدن
انگار ذهنم در میون گذاشتن احساس خوب رو عیب میدونست و میترسید از بیانش هروقتم شکر گذاری میکردم آروم و تو دل خودم حتی وقتی خیلی از طبیعتی لذت میبردم بیانش نمیکردم
تصمیم گرفتم این رفتار رو اصلاح کنم و رفتاری رو جایگزین کنم که واسم نعمت و شادی بیشتر میاره
حالا میخوام شروع کنم به بیانش و شکر گذاریش ممنون از شما که حس خوب رو به ما هدیه میدین خدایا ممنونم ازت بابت همه چیز و دستان زیبای تو که زیبایی رو به ما یادآوری میکنه
سلام امروز که برای اولین بار این ویدئو رو میبینم خواستم 2 نکته بسیار مثبت رو برای خودم مرور کنم
نکته مثبت اول اینکه چقدر علم پیشرفت کرده و در حال پیشرفت هست که وسیله ای رو طراحی کرده که تمام نیاز های اصلی یک انسان برای بقا رو در یک ساعت بسیار کاربردی قرار داده و چه خدمتی به ما و خودش کرده که در خیلی از جنبه ها کاربرد داره و اون رو در اختیار عموم قرار داده این واقعا بنظرم بسیار تحسین برانگیز هست من واقعا عاشق طبیعت گردی هستم و همیشه دنبال اکسسوری هایی هستم که بتونه چندین نیاز انسان رو در یک قالب کوچیک حل بکنه واقعا لذت بردم که چنین چیز کوچکی میتونه اینقدر کاربردی باشه
نکته مثبت دوم چالشی بود که استاد و خانم شایسته انجامش دادید اونم غلبه بر ترس رفتن در آب سرد هست من یک ورزشکار نیمه حرفهای هستم و همیشه بهم توصیه میشه که این کار رو انجام بدم خیلی ترس داشتم اولین بار ولی وقتی آروم آروم از دوش آب ولرم شروع کردم و به آب سرد رسیدم و بعد زمان ماندن زیر دوش آب رو افزایش دادم واقعا از لحاظ ذهنی تونستم خیلی رشد کنم و به لطف قانون تکامل و هدفی معین که کنترل ذهنم در ماندن بیشتر در آب یخ بود و اینکه من به بدنم دستور میدم که کی وقت بیرون اومدن از این چالش هست نه بدنم به من الان به جایگاهی رسیدم که هفته ای یک بار به راحتی 5 دقیقه در سطل پر از یخ میمونم چه در تابستان و چه در زمستان و با خودم صحبت میکنم و خودم رو تحسین میکنم که چقدر تونستم تو مدت کمی بدنم رو عادت بدم که تو میتونی چالش های سخت رو انجام بدی حتی تونستم رکورد خودم رو باز هم بشکنم و این مدت رو دوبرابر کنم و این چالش جدای از جدال ذهنی که داره خیلی فواید زیادی هم داره و انجام این چالش به طور مکرر در هایی رو چه ازنظر ذهنی و چه از نظر بدنی برای شما باز میکنه که بهتون قول میدم تا قبلش اون رو تجربه نخواهد کرد واقعا فوقالعاده هست
استاد عزیزم من بعد دیدن فایل 4 سعود به مدار بالاتر
با خودم گفتم بزار یه فایل از سفر به درو آمریکا هم ببینم
چون امروز فایل ندیده بودم
چون قسمت 170 رادیدم بودم خیلی کیف کردم الهام بخش بود برام
الهامم گفت رستا تو که میخوایی ببینی برو قسمت 171 رو ببین
و به لطف الله
چقدر این قسمت برام جالب بود پر درس نکته و هدایت
ممنونم استادم ممنونم بابت حرف های با ارزشتون مریم جان ممنونم از صحبت های پر نکته شما
خیلی خیلی عالی بود
استاد چقدر صحبت های شما برای آشناست چقدر حقیقته
چون من قبلا که در مدار بالا که بودم تجربش کردم
بخصوص قسمت تنها رفتن در طبیعت
من واقعا تجربش کردم
خیلی عالی بود
من قبلا این تکنیک رو از سهیل سنگر زاده یاد گرفته بودم
وبهش عمل کردم و انصافا عالی بود ،عالی
خیلی الهام میگرفتم خیلی هدایت میشدم از درونم سوال میپرسیدم و بهترین جواب ممکن رو همون موقع میگرفتم
واقعا میگفتم و میشد
خدایا شکرت
اما وقتی یواش یواش دور شدم فرکانسمم افت کرد رفتم سر خونه اول
اما الان خدارو شکر همچی بهترِ
چند بار ایدش میومد تو ذهنم که دوباره شروعش کنم اما عمل نمیکردم اما الان که وخداوند از زبان شما بهم یاد آوری کرد حتما انجامش میدم
ممنونم خدا جون ممنونم استاد
من شروعش میکنم و مطعنم بهتر از قبل میشم
البته چند وقت به کمک خدا گاهی مثل قبل صبح میرم داخل پارک گاهی هم نمیرم
ولی الان بخودم قول میدم از فردا دوباره شروع کنم حتی بهتر از قبل انجامش بدم
من اویل مرگ پدرم هم خیلی صبح و عصر ساعت های خلوت پارک میرفتم پیاده روی و قدم زدن واقعا خیلی کمکم میکرد چون ذهنم مرتب
مشید افکار نظم پیدا میکرد
تمرکزم میومد در لحظه حال و فکر های چرت پرت
در مورد مرگ پدرم کم مشید و واقعا من این جوری شرایطم رو کنترل میکردم چون من که از خانوادم دور بودم
تماسم زیاد نبود و قتیم تماس میگرفتم سعی میکردم مدیریت کنم طرز حرف زدنم
با کسی هم درمورد مرگ پدرم حرف نمیزدم
و باکسی هم ارتباط خاصی نداشتم
فقط این وسط فکر خیلات خودم بود که داغنم میکرد
البته که همین فکر خیالات که بخش مهم ذهن ماست چون همچی اول از دروازه خیالات عبور میکنه بعد وارد زنگی واقعای ما میشه
بقول استاد هم که میگه ذهن هم میتونه ببرت وسط بهشت هم میتونه ببرت در غرق جهنم
و من هم چون
تایم خالی زیاد داشتم برای فکر و خیال
و چون نمیخواستم که فروع برم در چاهی بنام افکار و نجواها که واقعا تباه میکنه زندگی رو
و تمرکزت رو میدزده
برای همین از روی اجبار و کمتر فکر کردن روی آوردم به قدم زنی در پارک و انصافا خیلی خوب و کمک کننده بود من تا چلهم پدرم این کار میکردم و همچی تقریبا عالی پیش میرفت
اما وقتی رفتم چهلم برگشتم ولش کردم و چون از روتینش خارج شدم افکار منفی سوار من شد و افسار افکار از دستم خارج شد خیلات کار خودش کرد و من رو وارد چاه عمیق و تاریکِ نجواها کرد
البته خدارو شکر که من از قبل با سایت آشنا بودم و از همون روزای قبل مرگ پدرم نیت خرید دوره 12 قدم رو زده بودم
وقتی پدرم فوت کرد حواسم به خرید قدم اول بود
چون دنبال راهی بودم که بهم کمک کنه که مرگ پدرم منو از پا نبره نابودم نشم چون پذیرشش سخت خیلی سخت دنبال رشد بودم در مرگ پدرم دنبال بزرگ شدن قوی شدن با خودم میگفتم پدرم که مرد من از این مرگ چی میتونم یاد بگیرم چطوری میشه که
نگاهمو عوض کن که قویم کنه نه نابود
و یه حسی پی در پی در گوشم میگفت رستا خیری در این جریان گه با مرگ پدرت هم زمان شد
بخرش مطمئنم که اتفاقات خیر برات میفته
با اینکه من دوره رو شهریور خریدم
تا الان 4 قدم خریدم
فقط تا قدم دوم جلسه دو تونستم پیش برم که اونم جا برا نیفتاد توان ادامه نداشتم
چون فرکانسم سقط کرد بدجور
اما با اطمینان میگم اگر خرید نمیزدم قدم اول همون روزای اولی که پدرم فوت شده بود
بخاطر نجواها و افکارم ،خدا میدونه الان کجا بودم فرکانسم چی بود
چون دوره رو خرید زدم
هی گاهی به سایت سر میزدم فایل های دوره رو که گوش میدادم ت همون قسمت اول استاد گفته بودن گه حتما کامنتهای بچهارو بخونین پر درسو نکته و الهامه
من بخش عمل کردم
مفید واقع میشد
وقتای که خیلی نبود پدرم بهم فشار میاورد
می رفتم داخل عقل کل اونجا سوالام در مورد رفتن عزیزان و مرگ پدر رو سرچ میکردم
تجربه بچه ها بالا میومد و من میخوندم
و کلی آرومم میکرد،خیلی مفید بود خداروشکر
جون میدونستم با شرایط فرکانسی و شرایط رشدی که داشتم هیجا بهتراز سایت استاد من به بهترین جواب نمیرسونه
که انصافا هم همین جور بود
از همینجا تشکر میکنم از سوال کننده ها و جواب دهنده ها
استاد جان سلام عشق میکنم که هر لحظه در حال ابدیت خودتون هستین راستی من بچه تنکابن مال همون روستایی که شما اومدین آبگرم زدین اسم روستای پایینی لیره سر که من سکونت دارم اونجا که شما رفتی آبگرم فلکده است چه قدر کار خدا قشنگه من اون موقع بیست سالم بود شما اومدی جایی که من هستم در صورتی که من در فرکانس دیگه ای بودم حالا در فرکانس دیگه ای فقط میخواستم بگم اون آب گرم روزانه بیش از هزار نفر بازدید کننده داره الان مرسی استاد
بنام خدایی مهربان
پروردگارم رو شکر گذارم که همیشه همه جوره هوای منو داره و یک راهنمای خفنی مثل شما رو برای یافتن مسیر درست سر راهم قرار داده امروز 2 فروردین 1404 و من طبق معمول جلوی در سالن بدمینتون بچه ها تو ماشین نشستم همه چیز روبراه است و بر وقف مردا است و خوب ، دلم میخواست ساعت ها بشینم براتون بنویسم یه روز منو و سال و سارینا باهم میاییم پیشتون و در باره ی اینکه چطوری گذروندم براتون تعریف میکنم. احساس فوقالعاده خوبی دارم بسیار زیاد به 1404 امیدوارم و ایمان دارم خوشگل ترین مدلش و برامون چیده ، همه رو دو دستی سپردم بهش و ببینم چیکار میکنه دیگه دیگههر گلی زده به سر خودش زده ، امسال بچه هام بترکوندن
برای خودم فقط احساس خوب میخوام فقط حال دلم خوب باشه ، بسیار خوشحالم برای امسال و ایمان دارم ذوق آخر سالم 100 برابر اول سالم خواهد بود ، به امید خودش
به نام پروردگار جهانیان
سلام
چقدر این تمرین سبب بزرگ شدن ظرف انسان میشه
واقعا استاد بی نظیری
با این تمرینات قدرتی به آدم داده میشه تا بر ترس ها ، نگرانی ها غلبه کنه
آدم وقتی افکار منفی به سراغش میاد
آدم وقتی میخواد تمرکز کنه
آدم وقتی میخواد بر ترس هاش غلبه کنه
آدم وقتی میخواد قلب خودش را آروم کنه
آدم وقتی میخواد کنترل ذهن کنه
آدم وقتی میخواد روح و روان خودش را تجدید کنه
آدم وقتی میخواد مقرب بشه
باید بره تو دل تنهایی
باید بره دامن طبیعت
واین تمرین زیبا را انجام بده
بعنوان تمرین در صلح بودن با خود، برنامه ای برای خلوت با خودت در طبیعت در نظر بگیر و سعی کن چند روز را به تنهایی با وسایلی ساده، در طبیعت با خودت خلوت کنی.
من دوره 12 قدم را تا قدم 7 جلو رفتم و مقداری پیشرفت داشتم از نظر آرامش از نظر شخصیتی تغییر کردم
ولی از نظر مالی نتیجه نگرفتم و نجواها میومد
چادری برداشتم و یک مقداری غذا برداشتم و در دامن طبیعت در دل جنگل تنهایی جایی که تقریبا رفت وآمد نبود اتراق کردم
سیم کارتم را از گوشی در آوردم و برای احتیاط یک سیم کارت جدید برداشتم و
شروع کردم به مرور دوره های 12 قدم.
روز اول خوب عالی همه چی پیش رفت
شب ساعت 1 شب صدای حیوانات میومد
بیدار شدم صدا نزدیک چادر بود هر لحظه صدا چهار پنج حیوان بیشتر میشد.
ندایی بهم گفت برو بیرون ، گفتم حیوان بهم حمله میکنه و آن هم یک گله هست گفت برو بیرون من مراقبتم نترس.
من هم آب برداشتم و رفتم بیرون و دیدم صدا ها قطع شد نور گوشی را روشن کردم هیچ خبری نبود.
عجب هوایی بود سکوت و زیبائی نور زیبای ماه و مهتابی که در دامن طبیعت بود خیلی هیجان داشت وسبب آرامش می شد.
یک دوری زدم دست وصورت را شستم و رفت شروع کردم به خواندن قرآن و راز و نیاز با خدا
خوابیدم و صبح بیدار شدم در تنهایی هیچ صدایی نبود فقط از دور دست ها گاهی صدای ماشین یا موتور میومد
یک نجوایی در من ایجاد شد که نکنه در این تنهایی کسی بیاد و منو اذیت کنه.
با خودم تکرار کردم و گفتم خدا حافظ و نگهبان است
من به خدا توکل می کنم و او برام کافی است.
خلاصه تو چادر بودم و مشغول گوش دادن فایل و نکته برداری بودم دیدم صدای یک موتور شد زیاد اهمیت ندادم .
نزدیک ونزدیک تر شد بعد حواسمو جمع تر کردم موتور ایستاد و بوق زد .
رفتم بیرون دیدم دو نفر پلیس با موتور آمدن و خدا برای تسکین من فرستاد پلیس دست خدا شده بود که بگه تو در محافظت خدایی.
پرسید تنهایی یا با خانواده گفتم نه تنهام
دیگه چیزی نپرسید و رفتند.
این را نشانه ای دانستم که خدا حواسش بهم هست.
حالا سوالات؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر خودت و توانایی هایت را بهتر شناختی؛
آدم در تنهایی به خیلی چیزها فکر میکنه
اینکه آیا مسیری که انتخاب کردم درسته
میخوای مطمئن بشی تا اطمینان بیشتری بدست آوری
من واقعا متوجه شدم که مسیری انتخاب کردم درسته
حرف های استاد وحی منزل هست
من بی نظیرم و توانمندم که تونستم بر ترس هام غلبه کنم
چقدر خوبه تنهایی
چقدر خوبه ارتباط با خداوند
چقدر خوبه زلال شدن و اشک ریختن
فقط خودتی و خدایت
قلبت آروم میشه و لذت میبری
با خدا عشق کردم
خودم را بیشتر شناختم.
،،،،،،
به چه درک بهتری از آنچه در زندگی می خواهی، رسیدی؛
فهمیدم که زندگی شانسی وبیهوده نیست
باید ذهنم کنترل کنم
باید آروم باشم
فهمیدم تا حالا زندگیم باری به هرجهت بوده
فهمیدم باید تغییر کنم
باید مثل شاخه های درخت که در زمستان برگ ریزان دارند و باغبان شاخه های اضاف را هرس میکنند
من هم افکار خودم را باید هرس کنم
خودم را پاکسازی کنم
تا کاملا به صفر برسم
تا بتونم احساس خودم را درک کنم
تا خودم را بشناسم
،،،،
وضوحی که از اهداف خود بدست آوردی؛
به اهداف خودم بیشتر توجه و تمرکز کردم
و برام واضح شد که من در مسیری قرار گرفتم تا هدایت شوم
تا به خدا برسم
تا خودم را بشناسم
تا بر نجواهای شیطانی غلبه کنم
تا گشایش قلبم ایجاد شود.
،،،،
چقدر الهامات را بهتر دریافت کردی؛
دریافت الهامات را دقیقا تجربه کردم
شب سوم بود حسابی با خداوند در ارتباط قرار گرفته بودم سه شبانه روز بود چیزی نخوره بودم و چون طبق قانون سلامتی بدنم آماده بود اصلا احساس گشنگی نداشتم.
ساعت 2 شب بود که بیدار شدم
شروع کردم با خدا راز ونیاز کردم.
خدایا بابت تمام نعمت هایی که دادی سپاسگزارم
خدایا بابت سلامتی ام سپاسگزارم
خدایا بابت آگاهی های که به من عنایت کردی تا در مسیر درست هدایت شوم سپاسگزارم
خدایا تنها بندگی تو را میکنم و تنها تو را می پرستم
خدایا عاشقتم دوستت دارم لطفا منو ببخش
خدایا تمام گناهان مرا ببخش من به خودم ظلم کردم مرا بیامرز
و …
هرچی تو ذهنم بود گفتم
خدایا بهم ایده بده
خدایا بهم الهامات القا کن
من مسیرم درسته بهم بگو
خدایا آگاهی تو در وجودم هست ایده بهم بده
و اشک ریختم و اشک ریختم
حسابی زلال شده بودم
،،،،،،،،،
سوالهایی که از خداوند پرسیدی و هدایت هایی که از او طلبیدی و پاسخ هایی که دریافت کردی؛
وقتی اشک هام جاری بود
دلم حسابی آرامش گرفته بود.
به خدا گفتم :
خودت میدونی من گذشته ام را رها کردم.
دین ومذهب را کنار گذاشتم
مسیرم را تغییر دادم
شخصیت من در حال تغییر هست
اصلا از بدنه جامعه جدا شدم
بهم بگو
بهم اطمینان بده
مثل که به حضرت ابراهیم اطمینان دادی که چطور مردگان زنده می شوند
و بهش الهام کردی که برو چند پرنده را قطعه قطعه کن وروی چند کوه بزار وصدا بزن که ابراهیم با زنده شدن پرندگان اطمینان قلبی پیدا کرد
به من هم بگو من با حضرت ابراهیم
با حضرت موسی و عیسی و محمد تفاوتی ندارم
بهم بگو تا اطمینان کنم تا قلبم آروم بشه و در مسیرم پایدار بشم.
بهم بگو چرا به ثروت نمی رسم؟
چرا پیشرفتی ندارم ؟
،،،،،،
ایده هایی که برای حل مسائل ات و پیشرفت در زندگی ات دریافت کردی؛
در حال راز و نیاز بودم حسابی زلال و شفاف شده بودم
احساس سبکی میکردم.
خوابم برد
شب خواب دیدم
چند تا مرغ و پرنده و ملاقه و ماشین دوخت و قاشق از یک فروشنده گرفتم و کارت دادم با کارت خوان که کشید یک برگه ای بهم داد روش درشت نوشته شده بود “کمبود ”
صبح بیدار شدم
و سرچ کردم که تعبیر خوابم چیه؟
فهمیدم باور کمبود دارم وباید روی باور فراونی زیاد کار کنم
فهمیدم هدیه گرانبها میگرم
مشکلاتم پایان مییابد
دوستی بعد مدت طولانی بدهی اش را میپردازد
شفا ، تندرستی و زندگی پردرآمد خواهم داشت
با دیگران ارتباط برقرار میکنم
رفاه فراوانی و موفقیت و خوشبختی در کار وزندگیم ایجاد می شود
به اهدافم میرسم
تغییرات منتظره و شروع جدید در زندگی دارم
سفر خبر خوش و به آزادی میرسم
و...
،،،،،
ترس هایی که بر آنها غلبه کردی؛
گنجایش ظرفم بزرگتر شد
ترس از تنهایی از بین رفت
ترس از آینده از بین رفت
نگرانی ها گذشته کم شد
نجواها کنترل شد
،،،،،،
وابستگی هایی که از آنها جدا شدی؛
وابستگی به خانه و زندگی کم شد
وابستگی به غذا نداشتم
وابستگی به زندگی کاهش یافت
وابسته به خانه وخانواده کم شد
وخیلی وابستگی ها از بین رفت
اینکه گوشی خودت کنار میزاری وبهش وابسته نیستی
اینکه از آن آسایش و راحتی تجملاتی خانه دور میشوی بزرگتر میشه وابستگی از بین میره.
،،،،،
و جسارتی که به خاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهدافت برداری
ایمانم به خدا بیشتر شد
ایمانم به مسیری که انتخاب کردم پایدار شد
به خودم بیشتر مطمئن شدم
قدر سلامتی خودم رابیشتر دانستم
از رسیدن به اهدافم مطمئن شدم
توکلم بیشتر شد
و تمام تلاش خودم این بود که به خودم ثابت کنم که راهم درسته و به اطمینان رسیدم..
واقعا آدم بزرگتر میشه
رفتن در دل تنهایی و رفتن به طبیعت تمرین بسیار خوبی هست.
من که متعهد شدم هر چند وقتی یک بار تجربه کنم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
از استاد عباس منش عزیز بابت آگاهی های مفید و موثر بسیار سپاسگزارم
از خانم شایسته که بسیار عالی سوالات را مطرح نمودند سپاسگزارم
از شما دوستی که کامنت را میخوانی سپاسگزارم
خدایا شکرت
در پناه خداوند سلامت ثروتمند و پرانرژی باشید
علیرضا قاسمی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سلام به استاد عزیز و بزرگوارم
سلام سلام به بانو شایسته فرهیخته و گرامی
سلام سلام به دوستان جااااااانم
همه قدرت از آن خداوند است
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
ثروتمند شدن زیباترین و عالی ترین و سریعترین راه رسیدن به خداست
هرچه ثروتمندتر شوی نزد خداوند عزیزتر و محبوبتر میشوی
من سه ماه پیش رفتم مازندران شهرستان قائمشهر روستای کرچنگ که روستای مادریمه.
هم صبح و هم بعدازظهر تنها توی جنگل میرفتم. آخرای پاییز بود کف جنگل پر از برگهای قهوه ای بود درختا هنوزم برگ داشتن میرفتم تو عمق جنگل سکوت بسیییار زیبا هر از چندگاهی صدای قشنگ پرندهای جنگلی میومد اینقدر ساکت بود که صدای افتادن بلوطها که به شاخه ها میخوردن بلندترین صدا بود. یه جای دنج تویه یه شیب پیدا کرده بودم و همونجا مینشستم و فقط شکر خدا رو میگفتم و تبارک الله احسن الخالقین میگفتم انگار خداهم کنارم نشسته بود چنان آرامش داشتم که وصف نشدنی بود انگار زمان متوقف شده بود و همه چیز دست به دست هم داده بودن تا به من آرامش بیشتر و لذت بیشتر بدن. واقعا به معنای واقعی حس کردم که وقتی که آرامش داشته باشی صدای خدارو میشنوی. اینقدر غرق در این آرامش میشدم که اصلا متوجه نمیشدم ساعتها گذشته و داره شب میشه بعضی روزام که هوا بارونی بود هنوز آرامشش بیشتر میشد صدای بارون توی جنگل الله اکبر.
واقعا آرامش و حال خوبی که تنها بودن توی طبیعت به آدم میده هیج جور دیگه ای بدست نمیاد.
الهامات خداوند تو این شرایط بهتر شنیده میشه
الهی دلخوشی باشه پناتون
گلای رازقی تن پوش راتون
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
پیاده روی در جنگل خلوت و زیبا،خدایاشکرت،صحبت از این شد که برای غلبه بر ترس ها و دریافت الهامات چند روزی با خودمان خلوت کنیم ،خیلی جالب و هیجان انگیز هس،خودم به شخصه عاشق انجام دادنش هستم و البته همسرم هم دوس داره که بریم،حالا میتونیم از مکانهایی که در دسترس تر هستن شروع کنیم و اینو به خودم میگم که ادمهای زیادی نیستند که اصلا بتونن به این شیوه زندگی حتی برای چند روز هم فکر کنن،حتی اونهایی که زیاد اهل مسافرت باشن ،خیلی برای خودشون قانون و محدودیت میتراشند،و مثلا میگن حداقل یه مسافرخونه باشه ،یا سرویس بهداشتی و حمام باشه،غیر از این باشه،که نمیشه.
در صورتیکه خود من ،واقعا میدونم که حداقل این مسایل برام اصلا اهمیت ندارند ،یا غذا هم همینطور،فقط بحث امنیت مطرح هس،که اونم باید بر ترسش غلبه کنم،انشالا امسال بتونم با همسرم یه کمپ چند روزه بریم،حداقل میدونم که تنهایی نمیتونم برم و میگم فقط بحث امنیت برام مطرح هس،وگرنه با باقی مسایل اوکی هستم،اونم اگر با خودم در صلح بیشتری باشم و باور کنم که خداوند همواره مراقب ماست،پس ترسی نباید داشته باشم.
قطعا اگر چند روز بریم تو دل طبیعت و به شیوه طبیعت زندگی کنیم ،خیلی روحمون بزرگ میشه،و خداوند رو به عنوان رب ،بیشتر باور میکنیم،در حالیکه تو زندگی معمولی شرک ها و ترسهایی در وجومون هس،تبریک میگم که داخل اون رودخانه پریدید و بر ترستون غلبه کردید،البته با قانون سلامتی ،بدن شما ،کاملا سالم و شاداب هست ،خدایا شکرت.
وای که چقدر قشنگ بود این قسمت….
درود و عشق بر دوستان جان….
حالتون چطوره….
تشکر برای توضیحات استاد جان برای کمپینگ و رفتن توی دل طبیعت وحشی اونم تنهایی…
آقا اتفاقا من تازه دوره عزت نفس رو گرفتم…
و میخواستم تمرینش رو انجام بدم که همین تمرین بود خلوت کردن با خودت…
وسایل کمپینگ کیسه و خوابم آماده کردم که فرداش برم…
ییهو پدرم گفت خب برو ولی شبش برگرد خونه…
منم گفتم اتفاقا من میخوام برم و سه روز توی غار و دل کوه تنها باشم….
بعد بابام و مامانم گفتن اتفاقا ما نمیزاریم بری
گفتم اتفاقا چرا
گفتن اتفاقا الان گرگ ها زمستونه گرسنه منتظرت نشستن توی غار تا تو برسی…..
منم گفتم به به عالیه پس اگر مشدی (مادرم) تو ازشون خبر داری بگو برنج بخیسونن تا من برسم
بعد هیچی از من اصرار و از اونا انکار…
دیگه به زور واصل شدم اونا به اشک و گریه…
دیگه گفتم بی خیال نمیرم راضی به گریه کردن مادرمون و اعصاب خوردی پدرمون نیسم
و کنسلش کردم و گفتم لاقل یه روز بریم شبش برگردیم که فردا حتما به امید خدا عازمم…
البته قبلا تجربه تنهایی توی بیابون رو داشتم توی کامنت های قدیمی سریال گذاشتمش…
ولی خیلی باحاله غلبه بر ترس ها….
و دم استاد گرم با شیرجه خفنش توی آب سرد…
و چقدرم ساعتشون خوشگل و خفن بود و انشالله به زودی بخرمش….
من عاشقتونم سهند (:
به نام خدای که هم بخشندست و هم مهربان واقعا این کلمه مهربان خیلی زیباست فرمان روایی که قدرتش بی انتهاست ولی مهربانه در حق همه
سپاس خدایی مثل تو داریم
امروز که بیدار شدم داشتم به درختای بزرگ توی کالیفرنیا فکر میکردم به همین درختایی که شما کنترش وایستادید
بعد حسم گفت برم سراغ نشانه امروژم و چیزی که دیدم همون درختای بررگ بود که داشتم بهش فکر میکردم خدایا من تو این روژا به هر چیزی فکر میکنم اتفاق میافته دیوانه کنندست خدایا شکرت
چند روز پیشم که باشگاه میرفتم من به یک دستگاهیی فکر میکردم که تو باشگاهمون نبود گفتم خدایا من این دستگاه میخوام توی باشگاه برام درستش کن استاد روز بعدش رفتم باشگاه روی تردمیل میدویم که تو اینه پشتم دیدم یکی داره با همون دستگاه ورزش میکنه یعنی اشک توچشمام جمع شد چه حسه قشنگی داره بعدش وقتی این اتفاقات تحربه میکنی
یا به یکی از دوستام فکر میکردم که سال ها ندیدمش بعد دو ساعت بعدش میددمش یعنی چقدر زیباست این حس که تو خالقی
الانم دارم روی باور ثروت کار میکنم و اتفاقات خوب داره هی میافته نشانه هاش پشت سر هم میبنیم خدایا واقعا شکرت.
انشالله منم هدایت بشم به این مکان زیبا و اونحا رواز نزدیک ببینم من عاشق جنگلم خیلی وقتا میرم حنگل خدام برام ای هوارو رویای میکنه یک اهنگ قشنگم برام میاره و کاری با هام میکنه که دیونم میکنه از حس قشنگ میبرتم بالای ابرا واقعا حسای قنگی را تحربه میکنم که تا خالا توی عمرم تحربه نکردم خدایا شکرت برای این تحربیات قشنگ خدایا این حسای قنشگ را در اخرتم میخوام تحربه کنم در هر لحظه تا ابد
سلام خدمت استاد و خانم شایسته
چقدر لذت بردم از این قسمت و چقدر باعث شناختن زندگی مورد علاقم شد
هر لحظش لذت بود
این آزادی زمانی و مکانی که دارین
بدن زیبای استاد
طبیعت زیبا
ماشین خفن
ساعت استاد همش چه نعمتای خفنیه
و البته این رابطه زیبایی که داشتین
خیلی کم کامنت میزارم داشتم به علتش فکر میکردم دیدم انگار من میترسم احساس خوبم رو در میون بزارم انگار به برعکسش عادت کرده بودم به غر زدن
انگار ذهنم در میون گذاشتن احساس خوب رو عیب میدونست و میترسید از بیانش هروقتم شکر گذاری میکردم آروم و تو دل خودم حتی وقتی خیلی از طبیعتی لذت میبردم بیانش نمیکردم
تصمیم گرفتم این رفتار رو اصلاح کنم و رفتاری رو جایگزین کنم که واسم نعمت و شادی بیشتر میاره
حالا میخوام شروع کنم به بیانش و شکر گذاریش ممنون از شما که حس خوب رو به ما هدیه میدین خدایا ممنونم ازت بابت همه چیز و دستان زیبای تو که زیبایی رو به ما یادآوری میکنه
به نام خدا
سلام امروز که برای اولین بار این ویدئو رو میبینم خواستم 2 نکته بسیار مثبت رو برای خودم مرور کنم
نکته مثبت اول اینکه چقدر علم پیشرفت کرده و در حال پیشرفت هست که وسیله ای رو طراحی کرده که تمام نیاز های اصلی یک انسان برای بقا رو در یک ساعت بسیار کاربردی قرار داده و چه خدمتی به ما و خودش کرده که در خیلی از جنبه ها کاربرد داره و اون رو در اختیار عموم قرار داده این واقعا بنظرم بسیار تحسین برانگیز هست من واقعا عاشق طبیعت گردی هستم و همیشه دنبال اکسسوری هایی هستم که بتونه چندین نیاز انسان رو در یک قالب کوچیک حل بکنه واقعا لذت بردم که چنین چیز کوچکی میتونه اینقدر کاربردی باشه
نکته مثبت دوم چالشی بود که استاد و خانم شایسته انجامش دادید اونم غلبه بر ترس رفتن در آب سرد هست من یک ورزشکار نیمه حرفهای هستم و همیشه بهم توصیه میشه که این کار رو انجام بدم خیلی ترس داشتم اولین بار ولی وقتی آروم آروم از دوش آب ولرم شروع کردم و به آب سرد رسیدم و بعد زمان ماندن زیر دوش آب رو افزایش دادم واقعا از لحاظ ذهنی تونستم خیلی رشد کنم و به لطف قانون تکامل و هدفی معین که کنترل ذهنم در ماندن بیشتر در آب یخ بود و اینکه من به بدنم دستور میدم که کی وقت بیرون اومدن از این چالش هست نه بدنم به من الان به جایگاهی رسیدم که هفته ای یک بار به راحتی 5 دقیقه در سطل پر از یخ میمونم چه در تابستان و چه در زمستان و با خودم صحبت میکنم و خودم رو تحسین میکنم که چقدر تونستم تو مدت کمی بدنم رو عادت بدم که تو میتونی چالش های سخت رو انجام بدی حتی تونستم رکورد خودم رو باز هم بشکنم و این مدت رو دوبرابر کنم و این چالش جدای از جدال ذهنی که داره خیلی فواید زیادی هم داره و انجام این چالش به طور مکرر در هایی رو چه ازنظر ذهنی و چه از نظر بدنی برای شما باز میکنه که بهتون قول میدم تا قبلش اون رو تجربه نخواهد کرد واقعا فوقالعاده هست
پیروز و سربلند باشید
سلام
سلام به استادم مریم جان
دوستان همیشه همواره
واقعا پر لذت بود برام پر درس پر عشق
خیلی عالی بود
ممنونم ازتون
استاد عزیزم من بعد دیدن فایل 4 سعود به مدار بالاتر
با خودم گفتم بزار یه فایل از سفر به درو آمریکا هم ببینم
چون امروز فایل ندیده بودم
چون قسمت 170 رادیدم بودم خیلی کیف کردم الهام بخش بود برام
الهامم گفت رستا تو که میخوایی ببینی برو قسمت 171 رو ببین
و به لطف الله
چقدر این قسمت برام جالب بود پر درس نکته و هدایت
ممنونم استادم ممنونم بابت حرف های با ارزشتون مریم جان ممنونم از صحبت های پر نکته شما
خیلی خیلی عالی بود
استاد چقدر صحبت های شما برای آشناست چقدر حقیقته
چون من قبلا که در مدار بالا که بودم تجربش کردم
بخصوص قسمت تنها رفتن در طبیعت
من واقعا تجربش کردم
خیلی عالی بود
من قبلا این تکنیک رو از سهیل سنگر زاده یاد گرفته بودم
وبهش عمل کردم و انصافا عالی بود ،عالی
خیلی الهام میگرفتم خیلی هدایت میشدم از درونم سوال میپرسیدم و بهترین جواب ممکن رو همون موقع میگرفتم
واقعا میگفتم و میشد
خدایا شکرت
اما وقتی یواش یواش دور شدم فرکانسمم افت کرد رفتم سر خونه اول
اما الان خدارو شکر همچی بهترِ
چند بار ایدش میومد تو ذهنم که دوباره شروعش کنم اما عمل نمیکردم اما الان که وخداوند از زبان شما بهم یاد آوری کرد حتما انجامش میدم
ممنونم خدا جون ممنونم استاد
من شروعش میکنم و مطعنم بهتر از قبل میشم
البته چند وقت به کمک خدا گاهی مثل قبل صبح میرم داخل پارک گاهی هم نمیرم
ولی الان بخودم قول میدم از فردا دوباره شروع کنم حتی بهتر از قبل انجامش بدم
من اویل مرگ پدرم هم خیلی صبح و عصر ساعت های خلوت پارک میرفتم پیاده روی و قدم زدن واقعا خیلی کمکم میکرد چون ذهنم مرتب
مشید افکار نظم پیدا میکرد
تمرکزم میومد در لحظه حال و فکر های چرت پرت
در مورد مرگ پدرم کم مشید و واقعا من این جوری شرایطم رو کنترل میکردم چون من که از خانوادم دور بودم
تماسم زیاد نبود و قتیم تماس میگرفتم سعی میکردم مدیریت کنم طرز حرف زدنم
با کسی هم درمورد مرگ پدرم حرف نمیزدم
و باکسی هم ارتباط خاصی نداشتم
فقط این وسط فکر خیلات خودم بود که داغنم میکرد
البته که همین فکر خیالات که بخش مهم ذهن ماست چون همچی اول از دروازه خیالات عبور میکنه بعد وارد زنگی واقعای ما میشه
بقول استاد هم که میگه ذهن هم میتونه ببرت وسط بهشت هم میتونه ببرت در غرق جهنم
و من هم چون
تایم خالی زیاد داشتم برای فکر و خیال
و چون نمیخواستم که فروع برم در چاهی بنام افکار و نجواها که واقعا تباه میکنه زندگی رو
و تمرکزت رو میدزده
برای همین از روی اجبار و کمتر فکر کردن روی آوردم به قدم زنی در پارک و انصافا خیلی خوب و کمک کننده بود من تا چلهم پدرم این کار میکردم و همچی تقریبا عالی پیش میرفت
اما وقتی رفتم چهلم برگشتم ولش کردم و چون از روتینش خارج شدم افکار منفی سوار من شد و افسار افکار از دستم خارج شد خیلات کار خودش کرد و من رو وارد چاه عمیق و تاریکِ نجواها کرد
البته خدارو شکر که من از قبل با سایت آشنا بودم و از همون روزای قبل مرگ پدرم نیت خرید دوره 12 قدم رو زده بودم
وقتی پدرم فوت کرد حواسم به خرید قدم اول بود
چون دنبال راهی بودم که بهم کمک کنه که مرگ پدرم منو از پا نبره نابودم نشم چون پذیرشش سخت خیلی سخت دنبال رشد بودم در مرگ پدرم دنبال بزرگ شدن قوی شدن با خودم میگفتم پدرم که مرد من از این مرگ چی میتونم یاد بگیرم چطوری میشه که
نگاهمو عوض کن که قویم کنه نه نابود
و یه حسی پی در پی در گوشم میگفت رستا خیری در این جریان گه با مرگ پدرت هم زمان شد
بخرش مطمئنم که اتفاقات خیر برات میفته
با اینکه من دوره رو شهریور خریدم
تا الان 4 قدم خریدم
فقط تا قدم دوم جلسه دو تونستم پیش برم که اونم جا برا نیفتاد توان ادامه نداشتم
چون فرکانسم سقط کرد بدجور
اما با اطمینان میگم اگر خرید نمیزدم قدم اول همون روزای اولی که پدرم فوت شده بود
بخاطر نجواها و افکارم ،خدا میدونه الان کجا بودم فرکانسم چی بود
چون دوره رو خرید زدم
هی گاهی به سایت سر میزدم فایل های دوره رو که گوش میدادم ت همون قسمت اول استاد گفته بودن گه حتما کامنتهای بچهارو بخونین پر درسو نکته و الهامه
من بخش عمل کردم
مفید واقع میشد
وقتای که خیلی نبود پدرم بهم فشار میاورد
می رفتم داخل عقل کل اونجا سوالام در مورد رفتن عزیزان و مرگ پدر رو سرچ میکردم
تجربه بچه ها بالا میومد و من میخوندم
و کلی آرومم میکرد،خیلی مفید بود خداروشکر
جون میدونستم با شرایط فرکانسی و شرایط رشدی که داشتم هیجا بهتراز سایت استاد من به بهترین جواب نمیرسونه
که انصافا هم همین جور بود
از همینجا تشکر میکنم از سوال کننده ها و جواب دهنده ها
ممنونم از همتون
خداجون ممنونم
استاد ممنون مریم خوشتیم مرسی
در پناه الله شاد سالم سلامت باشین
استاد جان سلام عشق میکنم که هر لحظه در حال ابدیت خودتون هستین راستی من بچه تنکابن مال همون روستایی که شما اومدین آبگرم زدین اسم روستای پایینی لیره سر که من سکونت دارم اونجا که شما رفتی آبگرم فلکده است چه قدر کار خدا قشنگه من اون موقع بیست سالم بود شما اومدی جایی که من هستم در صورتی که من در فرکانس دیگه ای بودم حالا در فرکانس دیگه ای فقط میخواستم بگم اون آب گرم روزانه بیش از هزار نفر بازدید کننده داره الان مرسی استاد