سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    سلام به استاد مهربان

    سلام به خانم شایسته خوش ذوق

    یک سفرنامه دیگر شروع شد

    در واقع یک سریال توجه به نکات مثبت دیگر

    یک سریال حال خوبی های دیگر

    یک سریال زندگی ساز دیگر

    یک سریال عالی دیگر برای جهت دهی آگاهانه به ذهن شروع شد

    همه اینها بخش کوچکی از این سریال است که واقعا می توان از آن ساعت ها استفاده کرد و برای ذهن منطقی هم الگوهایی عالی باشد تا ذهن بتواند براحتی و آسانی در این مسیر قدم بردارد و نشدن ها را از جلوی روی خود بردارد و به شدن ها فکر کند که می شود و باید بشود

    دیدن این تصاویر و این مناظر

    خیابان های تمیز

    ویزیتور سنتر های عالی و تمیز که در ابتدای ورودی هر شهر وجود دارد

    همه اینها نشان از فراوانی است

    در جای جای این تصاویر باید شکرگزاری کرد و توجه و نگاه خود را به زیبایی ها معطوف داشت چرا که هر چه بیشتر به این زیبایی ها نگاه کرد بیشتر از آن جنس در زندگی ما نمودار خواهد شد

    نکته زیبایی که در این فایل یاد گرفتم

    احساس لیاقت بود

    و چقدر این احساس مهم و اساسی است

    هر چه بیشتر من در این احساس بمانم بهتر می توانم حال خودم را خوب نگه دارم

    بهتر می توانم براحتی و آسانی در همه کارهای خودم موفق بشوم

    ساده زیستن و به آسانی از نعمت های موجود اطراف خودم کمک بگیرم همه اینها کمک می کند به داشتن آرامش بیشتر برای من

    صحبت های استاد در مورد سفر واقعا عالی بود و این نکته را برای من داشت که می توان از همه نکات زندگی خود درس گرفت و توانایی ذهن خود را کنترل کردن و یاد گرفتن در این مورد که از هر موضوعی چگونه درس یاد گرفت

    ارزشهای درونی خودم را تقویت کنم و خودم را تقویت کنم

    همه اینها بخش مهمی از درس هایی بود که من از این فایل عالی یاد گرفتم

    نکته زیبایی دیگری که دراین فایل یاد گرفتم این بود که استاد و خانم شایسته چقدر راحت ویژگی ها و نکات مثبت یکدیگر را تعریف می کردند و در مورد هم صحبت می کردند

    این یعنی همان دیدن نکات مثبت زندگی

    توجه به زیبایی ها

    توجه به حال خوبی ها

    چقدر این سریال برای من عالی بود و چه درس ها و چه نکته های عالی من از این فایل یاد گرفتم

    ممنونم استاد عزیز

    ممنونم از خانم شایسته خوش ذوق

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  2. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    به نام خداوند آسمانها و زمین.

    سلام همسفرای عزیز امیدوارم حالتون بهتر از روز قبل باشه.

    خانم شایسته عزیز چه نکاتی کلیدی رو مطرح کردید به به چقدر دلچسب بود خیلی لذت بردم از تغییراتتون ،خیلی شخصیتتون رشد کرده و میتونم درک کنم چه حجمی از تعهد و اراده رو به خرج دادید تا تغییرات رو ادامه دادید و به قبلتون برنگشتید ،اگه از خودم بخام بگم با وجود اینکه اهل آرایش نیستم و گاهی کرم ضدآفتابمم یادم میره توی سفرا بزنم ،اما خیلی برام پیش اومده مثلا با دوستام رفتیم سفر یا دخترخاله هاو اونا آرایش میکردند کرمهای مختلف میزدند من در مقابل اونا احساس ضعف میکردم مثلا اونا آرایش کردند چقدر زیبا شدند چه شیک شدن ولی من ساده و بی رنگ و رو هستم پس منم چون اینا آرایش میکنن ی کمی آرایش کنم تا همگی تقریبا مثل هم باشیم!!! یعنی این مورد خیلی برام پیش اومده و یجوری بود که اونها سادگی رو قبول نداشتند و من به جای اینکه به سبک خودم وفادار باشم ،مثل اونا عمل کردم …

    ‌ولی تو سفرهایی که تنهایی رفتم یا با خواهر و برادرم خیلی راحتتر بودم چون اولا خودم بودم و هرجوری خاستم لباس پوشیدم برام مهم نبود بقیه ای که نمیشناسم چطوری هستند

    با خواهرامم راحتم و سبک خودمو دارم چون اونها هم سادگی براشون مهمه و تو سفرا به دنبال لباس عوض کردن و آرایش نیستند.

    من شجاعت شما رو‌ تحسین میکنم خانم شایسته عزیز چون میدونم چقدر شجاعت لازمه که حتی اگر با افرادی همسفر شدی که اونها خیلی به خودشون میرسن و مدام تیپ عوض میکنن ولی شما توجهی بهشون نکنی و روی اصول خودت بمونی

    باوجود اینکه خیلی دلم میخواد همیشه سبک خودمو حفظ کنم ولی میبینم بعضی جاها اینقدر فشار روانی بهم میاد که منم همرنگ جماعت میشم و کاری رو میکنم که هیچوقت جز روتین زندگیم نیست مثلا تیپ خاص بزنم وقتی با بچه هایی هستم که اونا هم تیپشون خاصه و….. که خب مشخصه این مورد هم به احساس لیاقتم مربوطه هم به عزت نفسم.

    ولی سفرهایی بوده که احساسم خیلی خوب بوده به خودم وصل بودم تو اون سفرها وسایل من فقط لباسهای ضروری بود داخل یک عدد کوله پشتی بهمراه شارژر و‌پاوربانک و کارت و چند تا وسیله ضروری دیگه مثل کش ورزشیم و کلاه آفتابی و چقدر اون سفرها به یادم مونده و همیشه تو ذهنمه همیشه مرورشون میکنم لحظه به لحظه ش برام شیرین بود چون تمام وقتمو تو طبیعت بودم اصلا وقتمو برای کارهای بیخود هدر نمیدادم و چقدر اون روزها طولانی میگذشت خدایا شکرت.

    حدود هفت هشت سال پیش با مامانم یک سفر5روزه با تور رفتیم نیمه جنوبی کشور،از همون صبح زود که راه افتادیم یادمه تو مود غر زدن بودم با خودم غر میزدم با مامانم غر میزدم با هرکی حرف میزدم غر میزدم برای گرما غر میزدم برای غذا غر میزدم وااااای خدایا انقدر غر زدم کل این 5روزو هم خودم اذیت شدم هم بقیه رو اذیت کردم بعد از اون سفر خیلی فکر کردم از خودم ناراحت بودم اون 5روز میتونستم لذت ببرم ولی با غرغر کردن فقط خودمو اذیت کردم منم میخاستم شرایط رو کنترل کنم ولی نمیشد بعد اون سفر به خودم میگفتم باید راحتتر بگیرم چون اون 5 روز به شدت تو احساسات بدی بودم و سفری که اولین تجربه م به نیمه پایینی کشور بود هیچی ازش نفهمیدم خودم خرابش کردم

    بعد از اون خیلی زیاد با تورهای مختلف سفرهای یکروزه و چندروزه رفتم قبل از حرکت به خودم میگفتم قراره لذت ببری یادت نره !

    و انصافا خیلی بهتر شدم به حدی که الان خبری از غر زدن نیست و ی آدم بیخیال و رها شدم که سعی ندارم شرایط رو کنترل کنم از چیزی که پیش میاد لذت میبرم خدایاشکرت چقدر خوب شد که تغییر کردم چون دارم بیشتر زندگی رو میفهمم.

    چه صحبتهای خوبی مطرح کردید پر از درس و‌نکته بود .و خبر خوبی که دادید برای دوره جدید خیلی ذوق کردم از خداوند مهربان درخواست کردم اگه در مدارش بودم حتما دوره رو به محض شروع،بتونم بخرم و ازش لذت ببرم چون احساس لیاقت و ارزشمندی داشتن در تمام جنبه های زندگیم منو میتونه رشد بده منو به خودم متصلتر میکنه و از من یک آدم دیگه میسازه و همونی میشم که همیشه آرزوشو داشتم.

    چندروزیه که دلم سفر تنهایی میخاد ومدام نشونه ها میاد سفربه دورآمریکا شروع شد همه از سفر حرف میزنن و… خیلی دلم میخاد ی سفر چالشی و تنهایی برم و خودمو بهتر بشناسم

    دلم میخاد پا روی ترسهام بذارم دلم میخاد خلاف همیشه عمل کنم یعنی با کمترین وسایل کمترین پول بدون مقصد خاص برم و ببینم چی میشه

    سفرهای قبلیم همیشه کلی پول داشتم و پول خیالمو راحت میکرد میگفتم خب پول هست دیگه همه چی رو با پول درست میکنم ولی اینبار میخوام با پول اندک سفر کنم مثل استاد که میگه با کمی پول خیلی شاد بودم و لذت میبردم منم میخام شادی و لذت رو بدون پول تجربه کنم چون فهمیدم خیلی خودمو به پول وابسته کردم اگر پول نباشه حالم خرابه این ی چالش بزرگه برام که خدا ایدشو بهم داده و میدونم اگر انجامش بدم چقدر بزرگتر میشم چقدر خودباوریم بیشتر میشه

    فقط به خودش دل سپردم تا هدایتم کنه و استارتشو بزنم .

    استادجان سپاسگزارم ازتون

    از وقتی با برنامه های شما پیش میرم کلی رشد کردم کلی به دل ترسام وارد شدم.

    امیدوارم در پناه الله شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2202 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما نجمه رضائی عزیز

      چقدر خوشحالم که کامنت شما رو خوندم، چقدر زیبا نوشتی، چقدر قشنگ از تغییراتت گفتی، چقدر اون صداقت و خودشناسی ات رو دوست داشتم. واقعا نجمه جان تحسینت میکنم.

      اینکه نوشتین:

      چقدر شجاعت لازمه که حتی اگر با افرادی همسفر شدی که اونها خیلی به خودشون میرسن و مدام تیپ عوض میکنن ولی شما توجهی بهشون نکنی و روی اصول خودت بمونی.

      منم یکجورایی مثل شمام خیلی اهل آرایش نبودم وقتی ازدواج کردم، گفتن تازه عروسی فلان کن بلان کن، بعد با افرادی گشتم و دیدم.

      جالبه چند وقت پیش رفتم لوازم آرایشی اینقدر وسایل آرایشی جدید اومده من اصلا نمیدونستم اونا رو برای چی استفاده میکنن چه برسه به اسمش، میخوام بگم منم خیلی به اینجور چیزا وابسته و آلوده نشدم اما گاهی فشار روانی و سادگی و حس بی رنگ و رو بودن منو مجبور میکرد رژ بزنم. البته هنوز نتونستم رژ زدن رو کامل بزارم کنار اما کم رنگ تر شده و از قبل هم اهل تمدید و دوباره رژ زدن نبودم، پاک میشد یا زمان زیادی بیرون بودم همونی بود که خونه زدم والسلام….

      اما همین کم هم نباید منو گول بزنه، چون به هرحال بقول شما یک جایی حس ضعف بین بقیه ایی که خیلی آرایش کردن بهم دست میده.

      ممنون که نوشتی.

      خداروشکر که هدایت شدم خوندم و منم نوشتم تا باز بیشتر این “ترس قضاوت شدن و حرف مردم” رو ببینم اینکه ارزشمندی رو از درون بگیرم زیبایی رو از درون بگیرم و سبک شخصی خودمو مشخص کنم و بهش پایبند باشم.

      سپاسگزارم نجمه جان برای اینکه اینقدر داری خوب روی خودت و تغییر و بهبود خودت کار میکنی و ووقت میگذاری.

      ارادتمندت فهیمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سمیرا کیان گفته:
    مدت عضویت: 2572 روز

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیزم و همه ی دوستای زیبابین

    صحبت‌های خانم شایسته چقدر خوب بود برای من و هدایت خداوند منی که دو روز پیش موهایی که بلند و زیبا بود رو کوتاه کردم و این صحبت‌ها تو این فایل خیلی باورهامو قوی تر کرد ذهنی که به محض کوتاه شدن موهام وقتی جلوی آینه خودم رو دیدم شروع به وراجی کرد و من گرچه آمادگیش رو داشتم و با خودم کنار اومده بودم اما بیشتر از اونچه فکر میکردم در لحظات بعد از انجام کار وقتی باهاش روبرو شدم بهم فشار آورد و احساسم رو بد کرد اما من اون آدم سابق نبودم و شروع به جمع آوری نکات مثبت و باورهای قوی تر کردم و با هدایت‌های خداوند تونستم در دستش بگیرم تا امروز که صحبت‌های خانم شایسته رو شنیدم قوی‌ترم شد که حالا میخوام براتون بنویسم.

    ذهنی که محدوده اینطور میبینه که زیبایی و لیاقت زیبایی تنها در موهای بلنده برای زن که بدون اون ها حس زیبا و خاص بودن رو در خودش کم میبینه،تایید شدن و توجه دیگران رو داشتن به موهای بلنده زنه همینطوری که واکنش پدرم چندان خوشایند به این کار نبود گرچه من این رو هم میدونستم.

    اما ذهنی که نامحدوده و خداوند رو در همه چیز بی نهایت میبینه قادره زیبایی رو در همه حال بسازه و پیدا کنه و یکی از دلایلم هم برای این کار همین بود که زیبایی ام رو به موهای بلندم محدود نبینم و مشرک و وابسته نباشم و باعث میشه زیبایی هایی رو کشف کنم که تا حالا ندیده بودم و تجربه و حس نکرده بودم و خدا میدونه چقدر بیشتر هم میشه.

    ذهنی که محدوده این کار رو ناسپاسی و نا لایقی میبینه و سپاسگزار داشته ها نبودن در حالی که منِ آگاه این کوتاهی رو خدمت به موهای عزیزم میبینم چون به رشد و زیباتر شدنشون کمک کردم و اتفاقا اینطوری سپاسگزار و لایقشونم چون برام عادت هم شده بود گرچه من همیشه به خاطرشون از صمیم قلبم از خدا سپاسگزار بودم اما این جادوی تغییره که واقعا و عمیقا سپاسگزارترت میکنه دقیقا همینه که استاد سفر رو بهش تاکید میکنن.

    ذهن محدود مدام سرزنش گر و ملامت گره و هر کاریت رو اشتباه میبینه و قدرت تصمیم گیری هات رو کم میکنه و شجاعت تغییر رو ازت میگیره و به بی حرکتی و ترسو شدن و در منطقه امنت موندن میکشونه. اگه توی چیزای کوچیکتر بتونم بیشتر تغییر کنم برای مسائل بزرگتر هم راحتر میتونم.

    ذهن نامحدود میدونه که نباید کاری که میدونه درسته و بهش هدایت شده رو با حرف و نظر بقیه بی ارزش کنه و میدونه که همین‌ها در ادامه خودشون خواه ناخواه تاییدت هم میکنن.

    ذهن محدود میگه که کمبود وجود داره در همه چی و دوره ی زیبایی هم سر اومده و تموم شده اما هدایت میگه هر روز زیبایی بیشتری در انتظارمه همین طوری که تا الان بوده و هیچ کمبودی وجود نداره در هیچ چیز وقتی که خدا رو و بی نهایتیش رو باور داری تا بی نهایت میتونی ببینیش و راضی بشی وقتی که به ذهنت نچسبی میبینیش و من دیدمش و قدرت و شکوه و عظمت خدای خودم رو بار دیگر دیدم این بار هم دیدم و امیدوارم در ادامه هم با ایمان بیشتری حرکت کنم همینطوری که در اول راه این چالش با قدرت عمل کردم در ادامه هم که مطمئنا راحتره و مسلما قدرتمندی خدایم رو بیشتر و بیشتر درک کنم.

    خانم شایسته عزیزم از همون اول شما تو ذهنم بودین بی نهایت تحسین میکنم قدرت ذهنی و جسارت و زیبایی و سادگی و عزت نفستون رو و همچنین خودم رو که باید این کار رو میکردم و ازش عبور میکردم و انجامش دادم خدایا شکرت.

    نکته دیگه ای که میخوام بگم اینه که:

    نجواها و افکار منفی، نجواها همون چگونگی ها هستن چگونگی هم یعنی راه ، مسیر ، قالب ذهنی، معیار تعریف شده ی از قبل و حفظ شده در ذهن اما واقعا این ها فقط یک چگونگی اند چرا باید ازشون ترسید و یا بهشون چسبید و یا خودمون رو محدود بهشون کنیم وقتی بدونی که چگونگی های بیشماری رو خودت میتونی بسازی چرا خودت رو محدود به یک راه بکنی و بخوای که به زور حفظشون کنی و یا از اینکه سعی در نگه داشتنشون نکردی احساس گناه بگیری یا خودت رو بی ایمان خطاب کنی در حالی که راه های خداوند بی نهایته که میخواد در حالی که خودت رو تجربه میکنی و به راحتی و خوبی به خواسته ات برسی و از بیشمار راه تو رو به درک قدرت نامحدود درونیت در درجه اول برسونه که بی نهایت بزرگتر و فراتر از تنها و تنها رسیدن به چیزیه.

    استاد خیلی خدا رو شکر میکنم برای دوره جدید این اواخر همش پیش خودم میگفتم چی میشه اگه استاد از احساس لیاقت بیشتر فایل بزارن و بیشتر مثال های روتین بزنن تا من بفهممش چون خیلی توش مشکل دارم هنوز گرچه دوره عزت نفس خیلی کمکم کرده اما قشنگ حس میکنم که خیلی جای کار داره وقتی گفتین دورشو آماده کردین بار دیگه به خدایی که صدامو میشنوه و اجابت کنندست ایمان آوردم و از شما که به نیازهای بچه ها توجه میکنید خیلی زیاد سپاسگزارم استاد درجه یکم چون تو کامنتا میخوندم که بقیه هم احساس لیاقت پاشنه آشیلشونه .

    استاد جانم خیلی ازتون ممنونم و خانم شایسته بی نظیر دوستون دارم.

    خداوند محافظ و هدایتگر تون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2202 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما سمیرا کیان عزیز

      چقدر خوشحالم که کامنتت رو خوندم و خیلی سپاسگزارم ازتون برای این ردپای زیبا و پر از درس و نکته…

      واقعا تبریک گفتم که به ایده ات عمل کردی، تصمیم گرفتی و انجامش دادی و توی ترس و شک و دودلی نموندی آفرین…

      واقعا کار بزرگیه برای کسی که تا حالا خیلی دست به کوتاه کردن موهاش نزده، یا خیلی در قالب موی بلند فرو رفته و حالا میخواد تغییر کنه من اینو خوب درک میکنم.

      من سال ها موهام تا جای گوشم یا نزدیک گردنم نبوده سال ها که میگم یعنی فکرکنم بچگی قارچی زدم و البته دبیرستان هم بودم یکبار چون رزمی کار میکردم و خیلی عرق میکردم و برام راحتی و تمرین و ورزش مهم بود آلمانی و پسرانه زدم مثلا 15 یا 16سالگی ام آخرین بار بود تا همین دوسال پیش 1400. بعد کلی تغییر رها شدن از وابستگی و مهاجرت به تهران دیدم یک حرکت بزرگ دیگه هم باید بزنم.

      منی که سال ها موهام تا کمرم بود و خیلی خیلی دوستشون داشتم رفتم زدم جوری که دیگه بسته نمیشد، دیگه بدون چطوری.

      منی که اگر میرفتم آرایشگاه برای مرتب کردن یک قیچی پایین موهام بزنه اگر یک سانت ببشتر میزد مات میگرفتم و چند روزی دلخور بودم رفتم تا این حد زدم، چقدر سبک تر شد سرم.

      چقدر حس رهایی بهم دست داد.

      چقدر حس کردم بزرگ شدم.

      چقدر حس کردم حرف و نظر بقیه برام پوچ و بی اهمیته حتی وقتی تماس تصویری گرفتیم و فامیل و یا دوستان هرکسی منو می دید میگفت حیف نبود، چرا فهیمه این کار رو کردی، یا یکی شاید تیکه انداخت اینجوری پول رنگ و مش کمتر بدی و…

      خلاصه من این کار رو کردم و اینقدر صدای قدرتمند کننده و حس خوب برام بلند بود که اینایی که شما هم نوشتی منم داشتم و کمرنگ و کمرنگ تر شد.

      با خودم میگفتم من کاری رو کردم که دلم خواست و دوست داشتم

      من نظر بقیه برام محترمه اما من قرار نیست خواسته اونا رو زندگی کنم.

      من پا روی وابستگی گذاشتم من مهاجرت کردم بعد کوتاه کردن مو که عددی نیست.

      من قراره بزرگ بشم و این اگر بهای این رشده من با عشق دادم و با موهای جدید و قیافه جدیدم حال کردم و این تغییر یادم انداخت عجب نعمتی داشتم و تجربه حمام رفتن راحت تر و سریع خشک شدن ها اصلا برام لذت بود، بعد باز کوتاه تر کردم چندباری و حسابی لذت بردم از تصمیمی که گرفتم و الان چندماهی گذاشتم بلند بشه و موهام دوباره با کش و کلیپس بسته میشه و این تصمیمم دوست دارم و برای خودم دلیل شخصی خودمو دارم.

      خواستم بگم این کار چندماه دیگه بیشتر رشدش رو بهت نشون میده، فکر کن این بهای مسیر رشد و تغییرت بود و از یک قالب اومدی بیرون پس ذهن حرفی نداره که بزنه چون تویی که تصمیم میگیری. چون کنترل زندگی ات دست خودته.

      سمیرا جان تغییر در هر جنبه ایی بنظرم شجاعت میخواد و این شجاعتت رو تحسین میکنم عزیزم.

      ارادتمندت فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1945 روز

      سلام سمیرا جانِ نازنین و شجاع.

      تحسینت میکنم برای کوتاهیِ موهات.

      به عبارتی تحسینت میکنم برای شجاعتت به قطعِ وابستگی به موهات.

      قطعِ توجه به نظرِ دیگران در رابطه با زیبا دیده شدن یا دیده نشدن توسط دیگران…

      میدونی چیه؟

      منم موهامو مدتی پیش کوتاهِ کوتاه کردم و یه چیز خیلی مهم درک کردم:

      اینکه آدم ها فقط چند ثانیه (مدتی کوتاه- متغیره) توجه میکنن به تغییراتِ ما (چه به نظرشون جالب بیاد چه ناجالب) و بعد میرن سراغِ افکار و زندگیِ خودشون، همین و السلام، تازه اونم نه لزوما برای اینکه براشون اهمیت خاص یا ویژه ای داشته باشه تو زندگیشون، فقط به این دلیل که عادت ندارن به اون تغییر ما و برای همین واکنش نشون میدن، بعد عادت میکنن و انگار نه انگار. حالا من که اینو فهمیدم و درک کردم و دیدم به چشمهای خودم، آیا هنوزم نظر دیگران برام مهمه؟ معلومه که نه.

      دارم روی این پروژه ی عدم توجه به قضاوت و نظر مردم در مورد خودم تمرین میکنم.

      سمیرا جان، چه زیبا باورهای فراوانی و کمبود رو دسته بندی کردی و نوشتی سمیرا جان، تحسینت میکنم، باریکلا.

      آدم از لحاظِ فکری و رفتاری تغییر میکنه و بعد نجواها میان سراغت تا باهات کُشتی بگیرن…

      ببینن چند چندی با خودت؟

      از سری نجواهایِ تکراریِ من:

      – دیگران چی میگن؟

      – نکنه سرزنشم کنن؟

      – اگه مسخره ام کنن چی؟

      – اگه دوست داشتنی نباشم چی؟

      هیچی

      هیچی

      هیچی

      هیچی

      اگه من بزرگشون نکنم، بهشون قدرت نرم، نترسم، مشرک نباشم، پاسخ به همه ی نجواها هیچی هست.

      و اما تفاوت سمانه جدید با قدیمی:

      حواسم بیشتر جمع شده که اُه اُه نجوا هست، شرک هست که اومده، ذهنتو کنترل کن جانِ دلم، سمانه جونم.

      و الحق به لطف خدا، به فضلِ خدا تونستم و میتونم بهتر کنترل کنم ذهنمو…

      این فایل جذابِ سفر به دور امریکا قسمت 193 و 194 دقیقا زمانی اومد روی سایت که من هم رفتم سفر و برگشتم …

      سفر من هدایتی بود و ان شاالله در بهترین زمان مینویسم ازش و گنجینه هایی که برام آورد…

      سمیرا جان بهترین هارو برات آرزو میکنم.

      شجاعت و عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتر و بیشتر.

      همینطور برای خودم، خیلی خوشحالم که دوره احساس لیاقت بهمون نزدیک و نزدیکتر میشه، چون خیلی واجبه.

      الهی شکرت که لیاقت پیدا کردم تو مدار نوشتنِ کامنت وارد بشم بعد از سه روز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سجاد محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 920 روز

      سلام سمیرا خانم ،موفق و پیروز و پایدار در مسیر فرمانروای جهانیان باشی ..

      بسیار عالی بود و ذوق کردم و به هممون درکی دیگر از نگاه زیباتون دادین..خیلی دوست داشتم وقتی از تصمیمت کوتاه نیومدی و خودت رو آماده ی پاسخ به نجواهای شیطان کردی و چه دیدگاه زیبایی که گفتی هدایت یعنی زیبایی های بیشتری در انتظارمه..

      چقدر جملاتت در بیان نگاهت از این فایل عالی بود..

      امروز صبح که ساعت 7 از خواب بیدارشدم،انگار یکی صدام زد و دیگه خوابم نبرد..رفتم سراغ گوشی و مث همیشه اومدم به خانواده ملحق شدم و فایل جدید رو دیدم و خداروشکر چه احساس خوبی گرفتم و تونستم اولین کامنتم رو منتشر کنم..چه ذوقی داشتم ..امروز تونستم بعد مدت زیاد و سعی و تلاش فراوان،عکس پروفایلم رو با موفقیت آپلود کنم..خدایا شکرت بابت انجام کارهایی که دوست داشتم انجامشون بدم و با موفقیت انجامشون دادم ..

      دوست دارم دعایم به درجه ی فرکانسی برسد که سمیرا خانم از خدا خواسته اش را در همان فرکانس از خدا دریافت کند..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش

    و استاد شایسته

    سلام به همه دوستای گلم

    نمیدونید چه خالی داره که اسم شهر خودتو از

    از زبان استاد بشنوی

    یعنی استاد تا گفتن اران و بیدگل

    من رفتم تو اسمان هفتم و برگشتم

    سریع دویدم گفتم مامان مامان استاد گفت اران و بیدگل

    خیلی کیف کردم

    و تصمیم گرفتم بیام یه کامنت بزارم به لطف الله و فقط از خیر و برکت هایی که این کویر بی نهایت زیبا برای شهرم داشته بگوییم:)

    شهر کویری ما نزدیک ترین شهر به کویر مرنجاب هستش

    خب این یعنی چی؟

    یعنی یه عالمه توریست یعنی یه عالمه ثروت و پول

    توریست ها غذا میخواهند

    برای همین توی شهر ما که فقط 100 هزار نفر جمعیت داره

    سفرخانه های سنتی هستش که بینظیرن تازه یکیشون بین المللی هم هستش

    شهر ما تا10 سال پیش فقط وفقط اشپزخانه داشت و یادم نمیاد حتی رستوران خاصی داشته باشه برای رستوران میرفتیم کاشان که نزدیک ما هستش

    با ماشین 10 دقیقه راهه

    انا الان چه رستوارن هایی چه غذا هایی

    چه دیزاین هایی

    که بلاگر های غذا چقدر امدن توی شهر ما برای سفرخانه ها

    اصلا یه بیزنسی شده که اصلا نبوده و الان هست اقا همیشه هم پره پره سفره خانه ها و رستوران ها

    نه قیمت های معمولی به بالاترین قیمت ها

    که با قیمت یه پرس غذاش شاید چند روز بتونی خودت غذا درست کنی یا از اشپزخونه معمولی بخری

    یعنی نهایت فراوانی

    همیشه هم توی دیوار پرسونل میخوان برای سفره خونه ها

    این یعنی چی ؟

    یعنی هر روز داره کسب و کارشون بیشتر میشه هر روز داره مشتری بیشتر و بیشتر میشه

    و خب این از بحث غذا

    نیاز بعدی توریست های عزیز چیه ؟ افرین درسته مکان !

    توی این مورد مردم عزیز شهرم عااااالی و بسیار خلاقانه عمل کردن

    نمیگم هتل های 5 ستاره زدن و اینا نه

    مردم شهرم امدن باغ ها و صحرا هایی رو که داشتن که خودشون برای تفریح استفاده میکردن دادن اجاره

    مثلا یه نفر یه باغ داره

    هر روز میتونه بره اما اخر هفته ها پنجشنبه و جمعه باغشو میده اجازه همون دوشب راحت پول اجاره یک ماه خونه توی شهرمون رو میگیره

    که تازه اونا فقط نصف روز اونجا هستن هوا که تاریک میشه 12 شب میرن به سمت کویر تا ستاره ها رو ببینند

    یا طبقه ای رو که ازش استفاده نمیکردن که اکثرا همه دارن توی مدل خونه های شهر ما فقط برای اخر هفته میدن اجاره

    البته مکان هایی رو برای اسکان گردشگر ها به صورت کاملا سنتی کنار کویر هم درست کردن که خیلی زیباست خود ما میریم جشن عروسی هامون رو میگیریم اینقدر قشنگه و خب هوای شب های کویر هم که دیگه نگم براتون واقعا خاص و دلچسبه

    میبینید پول چقدر راحت و فراوان در دسترس همه هست

    خب نیاز بعدی مسافر ها برای یه تجربه عالی در یک سفر کویری چیه؟ صدافرین یه ماشین خفن که تا هر کجا میخوان اونا رو ببره

    البته که بعضی ها ماشین های خفن دارن ولی یه درصد بالایی ندارن از این ماشین های مخصوص

    پس چی میشه

    مردم شهر مخصوصا پسر های جوان میرن از اون ماشین خفن های گنده میخرن و مسافر میبرن کویر

    که اصلا یه بیزنس پر درامدی شده که نگوووو

    به عنوان یه شغل خیلی خوب و راحت

    حالا خیلی هام هستن کنار کارشون فقط اخر هفته ها میرن کویر هم تفریح میکنتد و هم پول میسازن

    ولی خیلیا کار ثابتشونه واقعا چقدر فراوانی زیاده

    حالا یه چیز کوچولوی عالی دیگه هم بگم از همین کار ماشین ها، پدر خودم مکانیکه یه عالمه پول ساخته از تعمیر ماشینا، از اضافه کردن یا حذف یه قسمت خاص روی این ماشین های خفن و یه عالمه برکت داشته

    ببینید که از یک مکانی که قبلا هم بوده چقدر الان داره استفاده میشه و چقدررررررر پولساخته میشه

    حالا یه چیز جالب تر خیلی وقت ها شده شنیدم

    که از همین افرادی که توی همین بورس این کار هستند

    چقدر افراد خارجی امدن و به صورت دلاری بهشون پاداش دادن و انعام یعنی اون طرف به علاوه اون پولی که دستمزدش هست و مبلغ بالاییه از رییس تور یه عالمه انعام هم از توریست های خارجی به صورت دلار گرفته

    دیگه خودتون هم میدونید چقدر برکت ها و نعمت ها از این کویر هست که واقعا غیر قابل شمارشه

    من 3 نمونه یی که توی ذهنم بزرگتر بود و بیشتر بهش توجه کردم رو نوشتم

    اخ یه نمونه دیگه هم یادم امد

    توریست ها به عنوان کادو و سوغاتی چی ببرن پس؟

    اصلا نگران نباشید

    برای اونم بچه ها یه خلاقیت عجیب و باحال زدن

    از قدیم خیلی خیلی توی شهر ما رسم بوده که همه قالی دستبافت میبافتن

    نه تنها خانم های خونه و بچه ها که مرد ها هم خیلیاشون قالی باف بودن

    یعنی طرز زندگی باحالی بود خانم و اقا قالی میبافتند

    بعد اقا میرفت زمین کشاورزی میخرید بعد همچنان که خانم قالی میبافت اقا روی زمین ها کار میکرد و محصول به بار میاورد که هم خودشون میخوردن و هم میفروختن

    تازه کنار قالی بافی همه یه سری گاو و گوسفندم داشتن توی خونه که خانم ها شیرش رو ماست و پنیر میکردن و به کاشونی ها میفروختن یا به مغازه دار ها

    بعد اقا هم توی فصل سرما که محصول خاصی نبوده میومد دوباره کنار خانم قالی میبافت

    هی زمین اضافه میکردن برای همیشه که الان پدر بزرگ های من زمین های بسیار زیادی دارند

    همه نصل های قبلی که زندگی این طوری داشتند خیلی سرمایه و زمین داشتند و هنوز هم دارند

    برای همیشه که همه شهرمون تقریبا برای خودشون صحرا و باغ دارند

    خب حالا بگذریم از داستان های جذاب قدیمی و طرز زندگیشون که برای من خیلی جذابه

    فرش شروعش این طوری بوده بعدش تکاملش رو طر کرده کم کم یکی دو نفر دستگاه فرش بافی اوردند

    بعدش کم کم زیاد و زیاد ترشد

    به حدی که الان شهرک صنعتی ما که فقط توی حوزه فرش فعالیت داره به اندازه یک شهر ، بزرگه

    ایا لازم بگم که چقدر کارگر ، حسابدار،طراح فرش،کارمند،مهندس ،راننده، دفاتر تبلیغاتی،نمایشگاه های بزرگ فرش و… توی شهرمون به و جود امده یا نه؟…

    پس بحث سوغات هم تمامه

    چون یه عالمه نمایشگاه از خود شرکت های فرش و جود داره که فروش مستقیم دارن و نگم براتون که چه فرش هایی چه فرش هایی که ادم میمونه اصلا اینا چقدر قشنگن خدا

    پس فرش های ماشینی خاص هم کنار فرش های دستبافت روی کار امدن و سوغات موندگار شهر ما شدن

    یه سوغاتی خاص چقدر من دیدم ماشین هایی توی شهر با پلاک های غریب که فرش روی سقف ماشینشون بود

    امدن یه عامله به شهر ما سود رساندن و یه عالمه سود بردند و رفتند همه چی سوده و سوده وسود

    به به

    خدارا شکر که ذهنم رو باز کرد تا این فراوانی ها که مروری برای ذهنم خودم هم بود رو برای شما دوستای گل و عزیزم بنویسم

    بچه ها به گفته استاد گوش کنید و حتما برید گویر مرنجاب خیلی جای فوق العاده ایه

    و این برام مروری شد که ثروت چقدر میچرخه

    و پولدار بودن چقدر میتونه سود برسانه و باعث تبدیل یک شهر کوچیک به یک شهر پر از ثروت و جنب و جوش بشه

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجودم در این شهر زیبا کناراین همه فراوانی خدایا شکر بخاطر استادی که به ما اموزش داد ببینیم فراوانی ها رو

    خدا را شکر بخاطر خودش که منو هدایت کرد به این مسیر زیبا و پر از اگاهی و لذت

    خدا راشکر

    مرسی دوستای گلم

    مرسی استاد خانم شایسته گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      صحرا دختر طبیعت گفته:
      مدت عضویت: 2716 روز

      سلام به الهام عزیزم دوست خوب کویر نشینِ دوست داشتنیِ من

      ممنون که برای این کامنت زیبایت

      ممنون برای وجود ارزشمندت در این جهان هستی و این سایت توحیدی

      ممنون برای داشتن این نگاه ریز بینانه که نشان از آگاهی شما داره

      ممنون که آنقدر فراوانی های جهان پیرامونت را برای ما بازگو کردی

      چقدر این جهان در حال گسترش و فراوانی ست و خداوند ، همان انرژی لایزال الهی ، همان سیستمی که همیشه رو‌به پیشرفت و گسترش هست و دوست داره که ما رشد کنیم ، گسترش پیدا کنیم چرا که ما با ثروتمند. شدن مون ، با خرید هامون ، با مسافرت رفتن هامون ، با کار خیر انجام دادن مون و هر کار کوچیک و بزرگ میتونیم در این گسترش نقشی اساسی داشته باشیم.

      الهی که همیشه در این مسیر توحیدی ، و فراوانی ثروت و نعمت ، شادی و لذت و آرامش باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        الهام رمضانی گفته:
        مدت عضویت: 1502 روز

        سلام صحرا جان دختر طبیعت

        چقدر از کلمات مناسبی استفاده کرده بودی

        و معلوم بود از دلت برخواستن

        برای همین روی دل منم نشستن

        مچکرم ازت

        جهان واقعا جای بزرگ و ثروت سازیه

        خدا میدونه که چقدر پتانسیل خلق ثروت دیگه هم دور و اطراف ما ها هست که تا سال های اینده بینهایت برامون خیر و برکت داره

        من به این جمله و حرف ایمان دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1945 روز

      سلام الهامِ نازنین.

      کیف کردم که انقدر قشنگ از آران و بیدگل نوشتی، از ثروت و خلقِ پول نوشتی، از ایده های خلق ثروت نوشتی که مردم از طریقش دارن درآمد کسب میکنن بسیار شریف و با عزت و زیبا.

      نوشِ جان شما و همه ی هم شهری های نازنینتون.

      پدرشوهرم که از سمتِ پدری، اهل روستایی نزدیک مشهد اردهال هستن، به عنوان جاذبه ی گردشگریِ اون مناطق، از کویر مرنجاب چند بار یاد کردن و امیدوارم به زودی های زود بریم…

      دفعه پیش ما رو بردن محلات که برام جالب بود.

      کشفِ جاهای جدیدی که تا حالا نرفتم و ندیدم برام جذابه.

      خدا رو شکر برای این جهانِ سراسر شگفتی، اومدم بنویسم ایرانِ سراسر زیبایی، دیدم نه همه جا زیباست، مثلاً این همه قشنگی رو تو آمریکا دیدم به واسطه فایلهایِ عالیِ سفر به دور آمریکای استاد جان.

      ممنونم از همت و تلاش مریم جان و استاد جان برای به اشتراک گذاریِ این فایلهای ناب.

      هر روستا، شهر، کشور، قاره ای که زندگی کنیم فرق نمیکنه، آسمان همین رنگه، همه جا قشنگی هست، یکی میگه سوئیس خیلی جذابه من میگم تصاویر و ویدئوهایی از لرستان به صورت مستند دیدم که دیوانه شدم…

      پس فرق نمیکنه کجا باشم، بهتره چطور دیدنِ زیبایی ها رو تمرین کنم، تا زیبایی ها از همونجایی که هستم برام قابلِ مشاهده شن یعنی دسترسیم بهشون باز شه وگرنه هر جا که باشیم، حتما قشنگی هم هست، چون همه جا ملک خداونده و همه ی جهانِ خداوند سراسر زیباییه و شگفتی.

      الهام جان مرسی با کامنت عالی و متن بسیار قشنگت بهم انگیزه دادی بنویسم.

      الهی شکر برای همه ی قشنگی های کلِ جهانِ خداوند.

      راستی، الهام جان به شدت تبریک میگم بهت و تحسینت میکنم به دلیلِ نگاهِ زیبا بین ت، اینکه توجه میکنی به زیبایی ها و نکات مثبت، اینکه انقدر قشنگ اصل رو درک کردی و تو کامنتت نوشتی، اینکه فراوانی ها رو به عالی ترین شکلِ ممکن شناسایی کردی و نوشتی تو کامنتت…

      میبوسمت الهام عزیز از آران و بیدگلِ دلبر و زیبا.

      بهترین ها برای تو و همه مون.

      در پناهِ رب العالمینِ نازنینم باشیم همگی.

      الهی شکر برای خوندنِ این کامنتِ حال خوب کنِ جذاب. الهی شکر برای نوشتنِ این کامنتِ دلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        الهام رمضانی گفته:
        مدت عضویت: 1502 روز

        سلام سمانه صوفی عزیزم ممنونم بخاطر دیدگاه دلی و قشنگت

        این نکته رو که همه جای جهان سراسر زیبایی است کاملا درسته

        و خیلی قشنگ

        هم محلات و هم خود مشهد اردهال همه و همه پر است از زیبایی

        انشالله که زود زود کویر مرنجاب فوق العاده رو هم ببینی عزیزم

        سمانه جان یک سوال داشتم چطور قسمتی از کامتت را بولد تر و درشت تر کردی؟ممنون میشم راهنمایی ام کنی

        ممنون و مچکرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1945 روز

          سلام الهام جان.

          برای بولد کردن نوشته، هم ابتدا و هم انتهاش دو ستاره بذار.

          برای کج کردن نوشته هم ابتدا و هم انتهاش یک ستاره بذار.

          برات بهترینهارو آرزو میکنم.

          ماچ به رویِ ماهت عزیزم.

          جا داره تشکر ویژه کنم از آقا ابراهیمِ عزیز و خانم فرهادی و استاد جان و مریم جان، برای اطلاع رسانی های فنی و راهنمایی های عالی داخلِ سایت برای قسمتهای متنوعِ سایت.

          الهی شکرت برای سایتِ همه چیز تمومه tasvirkhani.com

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            Nafis گفته:
            مدت عضویت: 1106 روز

            سلام سمانه عزیزم پاسخت جواب سوال من هم بود می‌خواستم بروم در گوگل سرچ کنم اما اینجا تو برایم نوشتی راستی امروز دو بار برایت کامنت گذاشتم دلم می‌خواست از اعتماد به رب برایت تعریف کنم

            اینجا مدارس باز شده است باید یک هزینه ای پرداخت می‌کردیم نه برای ثبت نام برای کلاس های فوق برنامه. از آنجایی که به قانون برابری برای همه بچه اهمیت می‌دهند و اگر به مدیر مدرسه اعلام بکنیم که از توان ما خارج است این هزینه را بدهیم، قبول می‌کنند از خیریه یا دولت کمک می‌گیرند ، قرار شد من بروم پیش مدیر مدرسه و بگویم از عهده ما خارج است این مبلغ را پرداخت کنیم اما دلم رضایت نمی‌داد. به همسرم گفتم چقدر خوب می‌شد که خودمان همه هزینه تحصیل فرزندمان را می‌دادیم او گفت پرداخت کن خدا خودش میدهد.

            همه یک جمله را گفت و من تصمیم گرفتم به خدا اعتماد کنم دیروز مهمانی آمد منزلمان برای خوش آمد گویی با یک اسباب بازی و مقداری پول معادل همان که ما باید به مدرسه پرداخت می‌کردیم.

            جالب نیست من هنوز مبلغ مدرسه را نپرداختم خدا جبران کرد.

            کاش انقدر توکل داشتم که همه کارها را به همین سادگی به او می‌سپردم

            الان وقت ستاره قطبی نیست و من هم دوره 12 قدم را ندارم اما هر وقت از او درخواست کنی سریع الاجابت است.

            خدایا خودت ظرفم را بزرگ کن در مدار توحیدی بالاترم ببر تا توکلم به تو واقعی باشد ایاک نعبد و ایاک نستعین

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              سمانه جان صوفی گفته:
              مدت عضویت: 1945 روز

              سلام به نفیسه جانم و همسر محترمِ توحیدی تون.

              سلام به همه بچه های گل و بلبلِ سایت.

              چقدر قشنگ نوشتی، کیف کردم، هر وقت این مثال های توحیدی رو میشنوم باورهام محکمتر میشن.

              نفیسه جان منم همین قضیه رو روی یه چیزِ دیگه تست کردم تو زندگیم، گفتم خدایا تو که به فلانی در فلان شرایط x رو دادی، من x رو از تو میخوام، تو بلدی، فقط کارِ خودته…

              من نمیدونم، بلد هم نیستم، تو بلدی…

              امروز صبح، یه نشانه ی فوقِ جذاب دریافت کردم با یه تماسِ تلفنی، برای خواسته ی x ام…

              نمیدونم چطوری، چه زمانی…

              اما قلبم روشنه میگه در بهترین زمان و مکان هدایت میشی بهش.

              من میخوامش خدا، اجابتش با شما.

              X که به یاری و فضلِ خدا اجابت شد، میام اولین نفر به خودت میگم اینجا نفیسه جان…

              یاد گرفتم جلو جلو چیزی نگم از خواسته هام، از اهدافم…

              صبور بودن برای من لازمه، دارم کم کم یاد میگیرم.

              لازم میدونم دوباره کلامِ استاد رو یادآوری کنم برای خودم:

              نتیجه ی بی ایمانی، نا امید شدنه

              علامتِ ایمانِ حقیقی اینه که امیدوار باشم، با خیالِ راحت و بدونِ شک، خواسته مو بسپرم به الله و رهاش کنم…

              گُل گفتی نفیسه جان:

              خدا همیشه اجابت میکنه.

              به هر روش و به هرگونه ای که بخواهیم ازش، اجابت میکنه.

              یکی کلامی زیاد گفتگو میکنه با خدا، یکی نوشتاری، مهم داشتنِ حسِ قلبی موقع گفتگو با خداست و درخواست کردنِ امیدوارانه و صبورانه از خدا، با اطمینان و باور قلبی که خدا میده…

              رهروی ما اینک در منزل است.

              تمرینِ ستاره ی قطبی: صبح اولین کاری که میکنی به محضِ بیداری هر چی دلت میخواد اونروز خلق کنی خودت مطابق با میل خودت، بنویس، اوایل با مواردی شروع کن که برای ذهنت باور پذیر تر باشه.

              شب، قبل خواب بررسی شون کن ببین کدوما خلق شدن و سپاس گزاری کن براشون.

              حتی اگه 1 درصد هم به سمتِ خلقشون نزدیک شدی سپاس گزاریِ قلبی کنی، کم کم باورت بیشتر میشه و میتونی موارد بهتر و بیشتری رو بخوای تا خلق کنی.

              خداوند قدرتِ خلقِ زندگیمون رو بهمون داده، ما با افکار و کانونِ توجهمون میتونیم زندگیمونو هر طور بخوایم خلق کنیم، امروز این فرصت به من داده شده

              نفیسه ی نازنینم، جمله ی بالا جمله ای است که مریم جانِ شایسته ی نازنین بهمون گفتم اول صبح بگیم و ستاره قطبیمونو بنویسیم.

              تو هدیه تو دریافت کردی، تا برسی به دوره های مورد علاقه ات با همین الگو برو تو دلِ نوشتنِ ستاره قطبیت، ان شاالله که خلق میکنی بهترین ها رو برای خودت.

              میدونی نفیسه جان این جمله همسر محترمتون، طوفان به پا کرد در قلبم:

              پرداخت کن خدا خودش میدهد…

              بله، خدا هست، همیشه هست، همیشه بوده، همیشه خواهد بود.

              به قولِ شما که شیرین نوشتی:

              خدایا خودت ظرفم را بزرگ کن در مدار توحیدی بالاترم ببر تا توکلم به تو واقعی باشد ایاک نعبد و ایاک نستعین

              قلبم رو سرشار از نور کردی با کامنتت نفیسه جانم.

              خوشحالم کردی گفتی کامنت نوشتی برام، سورپرایز شدم، مطمئنم در بهترین زمان نقطه آبی هات میرسن دستم و غرقِ نور میشم مثلِ الان، امشب…

              روی ماهت رو میبوسم، از دلِ شبِ تهرانِ نازنینم، به هر کجایِ این جهانِ زیبا که تو داری زندگی میکنی و سرشار از توحید شدی.

              نوشِ جانت باشه حضور در مدارِ توحید.

              نوشِ جانِ سمانه و همه ی دوستان خوبم باشه حضور در مدارِ توحید.

              امشب قشنگ دلم، قلبی قلبی شده (ایموجیِ چشمهای قلبی قلبی به میزانِ فراوان)

              نور سماوات والارض…

              الله جان

              عاشقتم

              لطفا خودت همه مون رو در پناهِ خودت سفت نگهدار، سفت بغل کن، کمکمون کن تو مدار توحید پله پله بالا و بالاتر بریم.

              نفیسه جانم، نورِ خدا بتابه به همه ی لحظاتت…

              یهدی الله لنوره من یشاء

              خداوند هر که را بخواهد با نور خودش هدایت میکند.

              یعنی اگه سمانه پیرو قوانین ثابت خدا باشه، با نورِ خدا هدایت میشه.

              برای همه مون همینو میخوام.

              خوشحالم که پیامم، پاسخِ شما هم بود.

              خوشحالم سمانه دستِ خدا بود برات.

              الهی شکرت برای حس های خوبی که رگباری میفرستی سمتم، حواسم هست ها، دستم روی قلبمه برات، آغوشم بازه که بغلت کنم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 1673 روز

      سلام الهام جان

      واقعا خوشحال شدم وقتی اینقدر از نعمت و فراوانی در شهر خودتان صحبت کردید.

      من سال 82 به شهر شما آمدم و واقعا اصلا از این رونق و گشایش خبری نبود.

      خدا رو شکر می کنم که این همه ثروت و فراوانی در شهر شما زیاد شده.

      یکی از نعمت های زیبا و طبیعت عالی کویر مرنجاب بوده و من که بزرگ شده قم هستم در آن زمان نتونستم از این زیبایی دیدن کنم.

      اما الان تصمیم گرفتم هر زمان اومدم قم دیدن اقوام حتما یک سفر به مرنجاب داشته باشم.

      کامنت زیبات خیلی به من انرژی و حس خوب داد امیدوارم خدا باران ثروتش و رحمتش را بر شهر شما بیشتر کند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1357 روز

      سلام و درود بشما الهام عزیز!

      سپاسگزار خداوندم که مرا بجایی هدایت نمود.تا بتونم ذهنمو از آشغالهای ذهنی پاک کنم.و نعمت و فراوانیها را ببینم.

      الهام عزیز چقدر تصویرتون زیباست در کنار این محیط ارامشبخش.من هنوز اون قسمتها نیومدم!ولی تصویر زیباتون منو برد به فرکانس زیباییها…

      چقدر فروانی رو از کامنت شما درک کردم.چقدر حالم خوب شد…که اینقدر تو شهرتون پر از زیباییها و پر ثروت هست..

      مخصوصا شغل پدرتون که تعمیرکاره!

      آفرین بشما با پیام زیباتتون واقعا لذت بردم…

      و مرا به درک قوی تری رسوندین…که من بتونم ذهنمو کنترل کنم روی زیباییها و قشنگیها و نعمتها و ثروتها!

      و منم همینجا از خداوند میخام منو هدایت کنه بهمین زیباییهای آران بیدگل…کلا طرفای کاشان…منم بیام از قالیهای دستبافتون بخرم و با لذت ازش استفاده کنم….و شبو در کویر مرنجاب…مخصوصا ستاره های خوشکلش که ناگفتنیه!انشالله تجربه کنم!

      بازم تشکر از شما دوست عزیز هم فرکانسیم..

      انشالله که این نماد ثروت و فروانی هر روز در زندگیمون بولد بشه.و ایمانمون بخداوند قوی قویتر بشه!و بتونیم قدرت الهی درونمونو گسترش بدییم در پیشبرد جهان ادامه بدییم! الهی آمین یا رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1095 روز

    وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا

    چون از بدنه جامعه جدا شدی و میخوای بجای شِرک ، یکتا پرست باشی ، به غار درونِ خود برو تا خداوند از رحمت خودش برات گسترش بده آنچه که تو میخوای

    سلام سلام به روی ماهت استاد جونم

    سلام سلام به روی ماهت مریم جونم

    مگه طبق قانون به آنچه که توجه میکنیم هدایت میشیم ؟ ؟

    خب منم میخوام تو این سفر با تمرکز و توجه به خواسته ام برم سراغ فایل ، خدا قوت

    ای جونم به این رابطه ی عاشقانه ، مریم جونم با عشقی که از قلبش سرازیر میشه از شوهر ِ مهربونش تشکر میکنه و براش دعای توانمندی داره

    خدایا شکرت

    چه شوهر مهربونی که با وجود خستگی اما با عشق و لبخند ابراز علاقه میکنه به خانومش

    خدایا شکرت

    خونه کجاست ؟ همون جایی که آدم ها غرق در عشق ،کنار هم زندگی میکنن و رشد میکنن

    جایی که وقتی بهش فکر میکنی تمامِ وجودت آرام میشه و لبخند میزنی

    خونه جاییکه لحظه شماری میکنی که در آرامشش غوطه ور بشی

    خونه قلبِ بزرگ مادر ِ

    خونه آغوشِ پر مهر ِ پدرِ

    تحسین میکنم اون خانوم و که با شوهرش در اون ویزیتور سنتر هستن

    دختر بچه یی که آزاد روی نیمکت دراز کشیده و مامانش و نگاه میکنه

    منم همون دختر بچه ی آزادم که با عشق به خدای خودم نگاه میکنم

    ای جونم به این مردِ مهربان که در نبود خانومش ، ماشین و تمیز کرده ،مرسی عزیزم

    عالی که خودتی مریم جونم ، با استایل جدید موهات ، چقدر هم با نمک تر و جذاب تر شدی

    وقتی از مردها سوال میشه احساس مفید بودن احساس قدرت بهشون داده میشه و چقدر عالی مریم جونم این کار و کردی و پرسیدی این پرچم ضربدر ِ ، پرچم این ایالتِ ؟

    چقدر لذت بخشه با شوهرت با ماشین بری سفر و کلی تو راه حرفهای قشنگ بزنی و از بودن باهاش لذت ببری ، خدایا شکرت

    ما موجودات اجتماعی هستیم و بودنِ آدم‌ها با هم به زندگی معنا میده ، آدم‌ها با انرژی شون به اشیا انرژی میدن ، آدم ها با بودنشون جهان و قشنگ تر کردن

    چقدر بینظیره در کنار مردی قرار گرفتن که بشه بالِ پروازت و در کنارش هم عشق کنی هم لذت ببری و هم شخصیتت رشد کنه

    با تک تک سلول هام مریم جونم تحسینت میکنم

    استاد جونم چقدر خوبه که مریم و بارها و بارها نگاه کردی ، بخدا من قلبم آب شد

    چقدر این توجه کردن عالیه ، چقدر حس ِ خوبی بهش میدی وقتی نگاهش میکنی

    عاشقِ این لبخند زدنتون هستم

    خدایا شکرت که مریم جونم آسون شده برای آسونی ها

    چقدر با دوره احساس لیاقت رشد میکنم خدایا شکرت

    چقدر بینظیره وقتی زنی اینقدر از زندگی اش راضی باشه که هزاران بار سپاسگزاری کنه از خدا که همچین مردی در کنارشِ

    خدایا من و هدایت کن به این لحظه ی با شکوه

    خدایا منم رابطه ی عاشقانه یی مثل استاد و مریم جون میخوام ، خدایا خودت هدایتم کن

    چقدر استاد عالی این قسمت و توضیح دادین ، حتی با اینکه روش ِ مریم جان در سفر اول باب میل شما نبوده اما سکوت کردین و خواسته خودتون و به جهان اعلام کردین بجای اینکه کار فیزیکی انجام بدین !!!

    و جهان هم به خواسته شما پاسخ داد و مریم جون و با خواسته ی شما هماهنگ کرد ، خدایا شکرت

    یعنی عاشقِ اون چشم های شیطون مریم جونم که با عشق و لبخند به استاد نگاه میکنی و وقتی داره از خاطرات میگه لذت میبری

    وای خدای منم همچین رابطه یی میخوام

    چقدر قشنگه رابطه تون ، چقدر عالیه که شما رو میبینم و بهترین الگو هستین برام

    با تمام وجودم رابطه یی مثل شما رو از خدا مهربان درخواست میکنم

    اتفاقا پریروز که رفته بودم دریاچه ، جمعیتی بود که داشتن تو ساحل لذت میبردن و جالبه همه خانواده بودن همه زوج بودن بجز 4 تا پسر که مجردی بودن و البته بنده ، بقیه همه خانواده بودن و من اونجا به خودم گفتم در آزادترین کشور دنیا دارم زندگی میکنم با محدود ترین افکار

    بخدا که هیچ عامل بیرونی تاثیری تو زندگی ما نداره

    آره دیگه همش احساسِ لیاقتِ ، همش احساس خود ارزشی

    وقتی من درونم احساس ارزشمندی داشته باشم ،هدایت میشم به شرایطی به آدم‌هایی که این احساس و به من بازتاب کنن

    و جالبه که در شرایطِ حساس ( وقتی که از قالبِ روزانه خارج میشیم )ما برمیگیریم به متد و باورهای گذشته

    الان بهتر میفهمم که باید نقاط ضعفم و بیشتر حواسم باشه

    نقاط ضعف از بین نمیره ،فقط میشه آگاهانه کنترلش کرد وگرنه مثل دم همیشه با ماست و احساس ارزشمندی و لیاقت هم یکی از نقاط ضعفِ من ِ

    ایشالا که آسون میشم برای آسونی ها

    والا خدا شاهدِ که منم سپاسگزارتونم

    استاد این موضوعات که میگین خیلی خیلی خیلی مهمه تو رابطه

    من چند سال پیش دوست پسری داشتم که اصلا نه اهل پیاده روی بود نه اهل طبیعت بود حتی از دوچرخه سواری هم بدش میاومد و این ناهماهنگی باعث شده بود من همیشه تنهایی میرفتم پیاده روی ، تنهایی میرفتم دوچرخه سواری

    خیلی مهمه آدم ها با هم علایقشون هماهنگ باشه

    کی من با آدم هایی روبرو میشم که با من هماهنگ باشن ؟ زمانیکه من با روح خودم هماهنگ باشم و بخوام که تغییر کنم و برای این تغییر قدم بردارم

    یا شوهر سابقم همیشه تو تمام سفرها دوست داشت بقیه هم باشن و من به شدت علاقه داشتم خودمون تنهایی بریم سفر و این موضوع همیشه باعث دلخوری میشد

    واقعا بزرگ‌ترین نعمتِ داشتنِ همراه ِ هماهنگ

    دقیقا شما درست گفتین که مریم جون پاداش خداوند به شماست

    و همینطور شما پاداش خداوند برای مریم جونِ

    خداوند پاداش میده به مومنین ، به کسانی که حنیف هستن به کسانی که صابر هستن به کسانی که خدا رو باور کردن و بهش اعتماد دارن ، خداوند پاداش میده به سپاسگزارن ، خداوند پاداش میده به کسانی که به غیب ایمان دارن

    و زنان مومن برای مردانِ مومن هستن

    خدایا من به تو ایمان دارم خدایا خودت هدایتم کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده یی

    پس خیلی مهمه که آدم هایی اطراف ما باشن که با ما هماهنگ باشن

    ایشالا که خداوند هدایتم میکنه به آدم های هماهنگ که از بودن باهاشون لذت ببرم

    چقدر این دیدنِ زیبایی های همدیگر برام قابلِ تحسینه

    این تعریف و تمجید استاد از مریم جون نشانه ی احساس ارزشمندی مریم جون از خودتونه

    در واقعِ استاد آینه ی درون ِ خودته

    منم تو سفر خیلی منعطف هستم اما فرقش اینکه روی خواسته های خودم خط میکشیدم و خودم و نادیده میگرفتم و نتیجه اش این میشه که جهان هم من و نادیده می گرفت !!

    در واقع ما خودمون به خودمون ظلم میکنیم !!!

    در ظاهر یک کارِ مشابه انجام میدیم اما با دو تا باور متفاوت !!!

    من باید منعطف باشم اما با باور اینکه من لایقِ آرامش هستم ،من با بقیه هماهنگ و همراهم چون من لایقِ تجربه های لذت بخش هستم نه اینکه بگم من منعطفم که به بقیه خوش بگذره

    بخدا که همه چی باور های ماست

    بینهایت از این فایل لذت. بردم

    من این فایل دیروز دیدم و کامنت هم نوشتم اما امروز با ی دیدگاه دیگه فایل نگاه کردم و نوشتم و دقیقا دو تا تجربه متفاوت داشتم

    فایل که همون بود پس چی شد ؟

    من زاویه دیدم به فایل تغییر کرد ،

    خدایا میتونم بگم شکرت و سپاسگزارتم که هستی و هدایتمون میکنی

    خدایا سپاسگزارتم که رهام نکردی به حالِ خودم

    خدایا سپاسگزارتم که به خواسته هام پاسخ میدی

    خدایا سپاسگزارتم بایتِ لحظه باشکوه ِ اکنون

    سفر بسلامت و خوشی

    دوستتون دارم زوج بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  6. -
    وجیهه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1868 روز

    به نام خدایی که لطیف است و بسیار بخشنده و مهربان

    الهی شکر امروز به سلامتی راه افتادیم به سمت آلاباما…

    در ابتدای ورود به این ایالت با یک خوش آمدگویی صمیمی و پر مِهر مواجه میشیم:

    هیچ جا خونه آدم نمیشه :))

    و بعد یک ویزیتور سنتر برای معرفی زیبایی های این ایالت فوق‌العاده..

    وقتی فکر میکنم متوجه میشم اساس و پایه این فرهنگ ، بر قوانین ثابت الهی استوار ه :

    قانون شکر گزاری از همه داشته ها

    قانون توجه به نکات مثبت و زیبایی ها

    قانون احساس لیاقت و ارزشمندی

    و باور به این که: این ایالت ، مثل یک خونه بهت احساس آرامش و لذت میده…و هیچ جا هم خونه آدم نمیشه!!! خدایا شکرت

    در مسیرمون مثل همیشه زیبایی های این کشور منو بهت زده میکنه..

    بلوارهای بینهایت تمیز ، درختانی بسیار با طروات و سرسبز که انگار همیشه بوده اند و تا ابد هستند، آسمانی بیکران آبی و ایالت میسی سیپی…

    و اما:

    از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است..

    من عاشق این تواضع و بزرگ منشی تون هستم مریم بانوی عزیزم و اینقدر حرفهاتون زیبا بود که دوست داشتم برای خودم تکرارشون کنم:

    _ موقع جمع کردن لوازم ها برای سفر به یاد آوردم من ی آدم دیگه شدم که تلاش کردم روی خودم کار کنم.

    _ احساس لیاقت من وابسته شده بود به لوازم آرایشی ،بهداشیم هویت من لوازم آرایشم بود و بدون اونها احساس لیاقت نمی‌کردم.

    _ به یاد آوردم که چقدر آدم میتونه با این تغیراتی که آروم آروم ایجاد میکنه و ادامه ش میده ، اصلا یک آدم دیگه ایی بشه

    _ من بعد از برگشت از اولین سفر ی هویی لوازم آرایش رو کنار نزاشتم ولی ی زنگایی رو در وجودم بیدار کردم که آروم آروم همه اون قالب هایی که برای خودم ساخته بودم ، برای ارزشمندیم ، برای اعتماد به نفسم ، از اون قالبها بیام بیرون و ارزشمندی رو در درونم احساس کنم خدایا شکر

    -تغییرات زندگی من از اون سفرها شروع شد ، یعنی من هر سفری می‌رفتم ، احساس میکردم یک درجه لول آپ می‌شدم

    -خدایا شکر من هر سفری میرم ی سری تجربیاتی رو‌کسب میکنم که بیشتر به درونم برمیگردم

    -من الان واقعا دارم زندگی میکنم و قبلا واقعا زندگی نمی‌کردم، چون خیلی سخت بود ، چون همش برای تأیید دیگران بود ، و اصلا وقت نداشتم به خودم فکر کنم !!

    الان من چند تا وسیله ساده تو کیفم دارم که اگه جاشون بزارم برام خیلی مهم نیست

    چقدر قابل تأمل بود این کلام تون مریم عزیزم :

    باید یک ساعت زودتر از دیگران روزمو شروع میکردم که تازه می‌رسیدم به بقیه !!!

    و همینطور این کلام استاد عزیز که :

    آدم اون احساس ارزشمندی فارغ از زیبایی چهره ، فارغ از دستاوردهایی که کسب کرده. فارغ از جایگاهی که از دید بقیه داره ، و اگه بتونه برای خودش اون احساس ترزشمندی رو که از بچه گی داشته به یاد بیاره ، زندگی در تمام ابعادش براش تغییر میکنه و شرایط بینظیر میشه .

    استاد جان وقتی گفتید : سفر انسان سازه و سفر برخورد با چالش هاست و انسان برای سفر باید انعطاف پذیر ، کنجکاو ، و هوشمند باشه به این فکر کردم که انگار تمام زندگی مون سفره…

    سفری که اگر انعطاف نداشته باشیم… اگر جرأت مواجهه با چالش هاشو نداشته باشیم … اگر بی توجه باشیم و کنجکاو نباشیم.. اگر هوشمندانه پا در این مسیر نزاریم …. باختیم ، بَدَم باختیم…..

    مریم بانوی عزیزم چقدر قابل تحسین هستین که خیلی تغییر کردین چون خودتون خواستین و باز به یاد آوردم که اولین گام در طریقت آدم شدن طلب کردن است…

    که اگر این طلب کردن و خواستن نباشه مثل اون دوستی که باهاش مشورت کردین و بهتون گفت : آره سفر رو برو خیلی خوبه ، ولی من نمیتونم همچین سفری برم.. !!!!

    چه حسرتی در این کلام بود…

    انگار دوست تون با همه وجودش سفر رو‌ میخواست ولی چون توانایی کنترل ذهن رو نداشت در حسرت این چنین سفرهایی باقی مونده بود !!!!

    و باز هم این کلام نورانی شما مریم عزیزم که :

    وقتی دنبال ارزشمندی واقعی و درونی و رشد خودت باشی خداوند هدایتت میکنه

    و برای این باید بتونی هر چه بیشتر خودتو بشناسی و با درون خودت در صلح باشی….

    و انگار این پاسخ همه تریدهاست برای گام گذاشتن در سفر….

    خدایا شکرت برای همه این آگاهی های نابی که امروز روزی من و دوستان هم قدمم در این مسیر سبز کردی…

    عشق و نور الهی رو برای شما استادبزرگوار و استادشایسته عزیزم و همه دوستان خوبم میطلبم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1311 روز

      سلام و درود بر خواهرم بانوی عشق

      باور کنید دوبار کامنتتون رو خوندم و تا یادم بیاد چی دیده بودم در فایل!

      خدا رو شکر کردم بابت دوستانی مثل شما که اینقدر دقیق و زیبا فایل رو نگاه کردین و حق مطلب را ادا کردین بانو. این بهترین کامنتی بوده که تا الان خوندم و کلی تحسینتون میکنم بابت قلم تواناتون. یه ویژگی منحصر بفردم شما دارین و خیلیم باارزشه اینه که کلام و کامنت افراد رو بگونه زیبا تفسیر می کنین و نگاه زیبایی از زاویه متفاوتی به مطالب دارین که هر بار کامنتی در پاسخ کامنتم میگذاری میگم من اینو نوشتم!!! باور کن شما بهتر از ما از دل کامنت هایمان مطلب مینویسین ! هر کسی کامنت های شما رو بخونه و دنبال کنه این توانایی و این مطلب رو تائید میکنه.ممنون که هستین و گنجینه باارزش درونتان را به عزیزان این سایت عرضه میکنین. خداوند به زندگیتان برکت دهد و هزار برابرش به خودتون برگردد.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1868 روز

        بههههه

        بهههههههه

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

        از این روزی ارزشمند

        درود بیکران به برادرخوب و باصفای خودم

        الله اکبر از این همزمانی ها

        الله اکبر از این ذهنی که خداوند چه قدرتی در فرکانس و ارتعاش اون قرار داده… خدایا شکرت

        داشتم سریع کارهای خونه رو انجام میدادم که بر اساس خواسته امروزم در ستاره قطبی بشینم کامنت بخونم و کلی پاسخ بدم به کامنتها…

        و برای اینکه ذهنم بیکار نباشه در حین کار ، کامنتهایی رو که دیروز خونده بودم در ذهنم تحلیل میکردم و شاید باورتون نشه برادرجان ، لحظه ایی که داشتم میومدم به طرف گوشیم تحلیل کامنت شما در ذهنم تمام شد و گفتم اول برای اقای اسدالله عزیز پاسخ میزارم که با وجودی که خودشون در سفرن اینقدررررررر قدرتمندانه متعهد هستن به آموزش هاشون …..

        و وقتی پاسخ پر مهر شما رو دیدم متحیر شدم از این قدرت ذهن…

        خدایا شکرت…

        اول که بسیاااااااار ممنونم از لطفتون الحق که:

        از کوزه همان برون طراوت که در اوست…..

        و تعجب نمیکنم که شاگردهای ممتاز این مکتب ، زیبا ببینند و زیبا بنویسند….

        چرا که برای قلبی که صیقل خورده جهان بازتاب درونش رو شفاف نمایش میده ، از این بابت بهتون تبریک میگم برادر باصفام…

        و جالبه چیزی که توی کامنتتون منو تحت تاثیر قرار داد و منحصر به نگاه ویژه شما بود ، بیان احساستون راجع به احساس مریم بانوی عزیز با استادمون بود.‌…

        بقیه مطالب که الحمدالله بسیاری

        دوستان از جمله خودم عیناً اشاره کردیم اما:

        ما مو دیدیم و شما پیچش مو

        خدایا شکر دوستانی داریم زلال و باصفا ، موحد ، پاکباز که اینقدر متصل به نورِ عشق ملکوت الهی تو هستند خدای مهربان . الحمدالله رب العالمین

        همینجا تشکر میکنم به خاطر اون توصیه از سر لطف که گفتین:

        دنبال کردن این سفر ، برکات بیشماری براتون خواهد داشت…

        چقدر سر ذوق اومدیم و کلی با اقای حبیب جان در مورد همین موضوع صحبت کردیم…

        پیشاپیش سفرهاتون خوش و سلامت و الهی پر از خیر و برکت و تجربه های ناب باشه برادرجان…

        در کنار همسرگلتون و شینای زیبارو غرق در عشق و نور الهی باشید..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 855 روز

      بنام الله مهربان

      سلام و درود فراوان بر خواهر و جواهر ارزشمند

      وجیهه بانو

      حالتون عالی و متعالی

      شاد و پر انرژی باشید.

      کامنت پر از محتوا و بسیار زیبا و جذاب شما رو خوندم

      و کلی حال خوب و کلی اطلاعات ازتون دریافت کردم

      مرسی .. ایول

      واقعا تحسین داری ؟

      و هر بار که میخواستم براتون بنویسم نشد . یعنی دسترسی نداشتم به مدارتون

      و جهان اجازه نمیداد.

      مرسی از فعالیت تون

      کامنت ها تو نو می خونم

      و کلی حال خوب انتقال میدی …

      دستتون طلا .

      و جونتم بی بلا .

      امیدوارم هر لحظه به سوی بهتر شدن و سعادت قدم بر داری .

      ساعت و دقیقه های زندگیت

      به کامت باشه.

      بهترینها رو برات از خداوند متعال خواهانم

      سلامتی و شادی و

      ثروت رفیق همیشگیت.

      سایتون برقرار

      و لطفتون مستدام

      روز گارت شاد شاد

      بزم عشقت پر سرور

      قلب نازنینت از غصه دور

      بی نهایت عاشقتم

      منتظر کامنت های پر محتواتون هستیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1868 روز

        هزاران درود به شما اقای سیدعظیم بزرگوار

        ممنونم از لطف و مهری که بی ریا هدیه میکنید…

        الهی قلبتون همیشه پر باشه از نور و عشق الهی..

        سپاسگزارم که کامنت ها رو میخونید و پاسخ میزارید ، من معمولا پاسخ های شما رو میبینم ، میخونم و تحسینتون میکنم به خاطر قلب مهربانتون…

        تقریبا جنس همه کامنتهاتون پر از مهر و لطفه اقای بساطیان عزیز…

        و بههه بههه از این همه دعاهای بینظیر

        الهی همه این دعاهای ناب در حق همه ما و عزیزانمون در این مأمن الهی به زیبایی و آسانی و دلخوش به اجابت برسه ان شاءالله…

        منتظر کامنتهای شما از نتایج های بینظیر و تجربه های عالی تون هستم…

        همیشه سلامت و ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید..

        براتون سراسر عشق و نور میطلبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 855 روز

          بنام خدای سفر و حرکت .

          سلام مجدد دارم

          با نهایت احترام

          و ادب ودر کمال تواضع

          و ارادت.

          خدمت وجیهه بانو

          ( چقدر اسم تون قشنگه ، به معنای زیبا و مورد توجه و والا مقام )

          نقطه آبی شما دریافت شد ، ازتون بی نهایت ممنونم که به بنده لطف داشتید. و برام نوشتید

          و کلی لذت بردم

          از خدا وند سپاسگزارم

          چون زیباست. و زیبایی رو دوست داره .

          و زیبایی هایی مثل شما رو آفرید.

          به امید اینکه، همواره، توفیق، رفیق،

          طریق سعادت و سیادت و سلامتی شما باشد .

          به خاطر کامنتت

          به خاطر خوبی هات

          ممنونم ازت…

          دوست دارم

          و عاشقتم

          شما گنج و ثروت

          اید. در پناه رب العالمین باشی .

          بهترین، بهترینها رو برات از خداوند منان

          خواستارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1789 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و و بانو شایسته گرامی…

    چقدر این فایل برایم زیبا بود

    فقط آن سناریویی را که خانم شایسته تعریف کردند که در هنگام جمع کردن وسایل سفر ؛ متوجه یک تغییر عظیم در خود شدند ، خیلی مرا مجذوب خود کرد و مرا برانگیخته کرد تا از همین تجربه مشابه خودم که در چند روز پیش اتفاق افتاد بنویسم تا یادآوری برای خودم باشد و الهام بخش برای دوستان توحیدی ام

    چند روز پیش ، زیر دستیِ چرم خود به همراه قلم نی و جوهرهای خودم را برداشتم تا کمی خوشنویسی کنم

    به رسم همیشه ؛ زیر دستی چرم خودم را  که شبیه یک دفتر است  باز کردم تا تعدادی کاغذ سفید از میان آن بردارم بردارم و آماده نوشتن شوم که ناگهان چشمم به یک کاغذی افتاد که سالیان سال در بین آن کاغذها بود ولی من متوجه آن نبودم

    گویا که این کاغذ می بایست در طی این سالیان اینجا بماند و بماند تا در این زمان جلوی چشمم بیاید و فیلمِ زندگی مرا در عرض یک ثانیه با عنوان “ببین چی بودی و چی شدی” را به من نشان دهد

    روی این کاغذ چیز خاصی نبود جز یک تک مصرعی از یک شاعر که حاوی 7 واژگان بود ولی نشان از تغییر من به اندازه آسمان های هفتگانه میداد

    اسم آن دورانی را که من این تک مصرع شرک آلود را بروی این کاغذ زیبا نوشته بودم میگذارم “دوران جاهلیت رضا” که الان که به آن دوران نگاه میکنم میبینم چقدر تغییر کردم

    واقعا خدا را شکر و به قول داوود نبی و سلیمان نبی

    (وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَـٰنَ عِلۡمࣰاۖ وَقَالَا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی فَضَّلَنَا عَلَىٰ کَثِیرࣲ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ)

    [سوره النمل 15]

    و اما آن تک مصرع چه بود

    یک تک مصرع شرک آلود که اینگونه بود

    “زمانه بر سرِ جنگست ، یا علی مَدَدی”

    من فعلا کاری به قسمت اول این مصرع  ندارم که نشان از اوج گمراهی من بود که تمرکز و کانون توجه من بروی جنگ و تظاهرات و… بود و الان خدا رو شکر میکنم که هدایت شدم به مسیر صَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ…

    به مسیر زیبایی که انتهای آن فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ حَسَنَه است…

    من وقتی به قسمت دوم فکر کردم و نگاه کردم که چی بودم و چی شدم واقعا مات و مبهوت ماندم از این لطف و هدایت خدا

    من چقدر گمراه بودم که از بزرگمردی طلب مدد میکردم که خودش عاجزانه در دعای کمیل از خدای خودش طلب مدد میکند

    یارَبِّ ؛ قَوِّ عَلى خِدمَتِکَ جَوارِحی

    همین یک دعای این بزرگمرد کافی بود تا من به خود آیم و و از این شرک خفی به در آیم

    به قول شاعر

    هر که منظور خود ، از غیرِ  خدا  می طلبد

    چون گداییست که‌ ، حاجت ز گدا می‌ طلبد

    من چقدر گمراه بودم که خودم را در پناه امامانی میدیدم که خودشان و جدّ بزرگوارشان حضرت محمد ، کلّهم أجمعین نیازمندِ به خدایی بودند که هیچ پناهی جز او نبوده و نیست و نخواهد بود

    (قُلۡ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ ٱللَّهِ أَحَدࣱ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا)

    ای محمد به آنها بگو که هرگز کسی مرا در برابر [قهر و غضبِ] خدا پناه نتواند داد و من هرگز به غیر او پناهگاهی نمی یابم…

    [سوره الجن ٢٢]

    من خیلی خدا رو شاکرم بابت این تغییر…

    من از خدا معذرت میخواهم بابت گذشته ام و از او میخواهم لحظه ای مرا به حال خودم رها نکند….

    من خیلی تغییر کردم

    و الان به شکرانه این تغییر این سخن زیبا را از این بزرگمرد تاریخی مینویسم با یک قالَ علی علَیه السلّام

    مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبّه

    هر کس که خودش را شناخت ، ربّ خویش را شناخته…

    جمله ای بسیار سنگین که نشان از درک بالای این بزرگمرد داشته از این آیه قرآن که

    وَلَا تَکُونُوا۟ کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱللَّهَ فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡ

    و مانند کسانی مباشید که خدا رو فراموش کردند که این فراموشی مساوی است با فراموشی خودِ خودِ خودشان….

    [سوره الحشر ١٩]

    نمیدانم چه شده بود که من اینجوری شده بودم

    با اینکه خود این بزرگواران ما را از این امور بازداشتند اما ما اصل زندگی این پرچمداران توحید را فراموش کردیم و درگیر متشابهاتی از زندگی آنها شدیم…

    من فقط عاشق این دعای توحیدی امام سجاد علیه السلام هستند بنام ابوحمزه ثمالی که معمولا در بین ما ایرانیا در سحرگاهان ماه رمضان از تلویزیون پخش میشود و…

    با اینکه امام سجاد فرزند امام حسین و نزدیکترین شخص به این بزرگمرد هستند اما در این دعا هیچ وقت از برند نام پدرشان یعنی امام حسین در خواسته هایشان استفاده نکردند

    یا خود امام حسین در دعای توحیدی عرفه هیچ وقت از برند نام پدرشان حضرت علی و جدشان حضرت محمد استفاده نکردند و فقط مستقیم از خود خدایی خواستند که أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِیدِ است…

    اما ما چه کردیم…

    فقط کافیه پشت برخی ماشین ها را ببینیم

    بیمه امام رضا ، سفر در پناه امام هشتم ، بیمه ابوالفضل و….

    یا….

    سپاسگزارم بانو شایسته بابت این صحبت های شما که مرا به این خاطره هدایت کرد….

    و سپاسگزارم استاد عباس منش بابت توضیحات تکمیلی شما و تحسین میکنم صبر و سکوت شما را در برابر خانم شایسته ی آن زمان که پاداش چنین صبر و سکوتی ؛ شده خانم شایسته ی این زمان ، یک همسفر پایه و کلکسیونی از همه خوبی ها ، به قول شاعر

    “آنچه خوبان همه دارند ، تو یکجا داری”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3014 روز

      سلام آقارضای عزیز خداراسپاسگزارم با اینکه شارژ گوشیم رو به اتمامه به خواندن کامنتها ادامه دادم ورسیدم به کامنت ارزشمند شما

      خداراسپاسگزارم که به کامنت ارزشمندت هدایت شدم یعنی به جرأت میتونم بگم کامنتت صحبت خداوند بود با من همیشه وقتی میدیدم دیگران متوسل به ائمه میشن با با خودم در جنگ بودم چون از روزی که یادم میاد اعتقادی نداشتم که قدرت بنده خدا از خود خدا بیشتر حالا چه ائمه که از معصومین هستند وچه افراد عادی فکر میکنم استاد تویکی از فایلهای دوره عزت نفس اشاره به این موضوع کرده باشند از وقتی از زبان استاد شنیدم دیگه هیچ وقت احساس گناه نداشتم که نمیتونم این بزرگواران را واسطه قرار بدم بین خودم وخدای خودم گوش دادن بارها وبارها فایل دعای کمیل استاد ونامه 31 امیرالمؤمنین به امام حسن وامروز با کامنت شما به درک کامل رسیدم که مسیرم درسته

      ممنونم ازت سپاسگزار وجود ارزشمندتم

      درپناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1789 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام بر فهمیه خانم بزرگوار

        فهیمه خانمی که اهل تفکر است و این تفکر بر فهمِ فهیمه خانم میفزاید…

        تحسین میکنم این تفکرات شما را در دوران گذشته که منجر به این شده بود که در برابر این رفتارهایی که از دیگران برای درخواست های خود از خدای خود سر میزد ، واکنش نشان دهید…

        و من کامل درک میکنم که این واکنش شما همراه با یک احساس نازیبایِ بسیار ریزی همراه بود با این عنوان که

        “نکنه من دارم اشتباه میرم؟”

        و این احساس و نجوای نازیبا از اینجا نشات میگرفت که خودتان را میدیدید که تک و تنها در این طرف ایستاده اید و جمعیت بسیاری در آن طرف…

        و تحسین میکنم این استقامت شما را در این مسیر که نتیجه اش شد بشارتی از جانب خدا که أَلَّا تَخَافُوا۟ وَلَا تَحۡزَنُوا۟ وَأَبۡشِرُوا۟ بِٱلۡجَنَّهِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ

        و خدا را شکر که من لیاقت این را داشتم که دستی از دستان خدا باشم تا خدا از طریق من این احساس نازیبا را به کلی از شما ریشه کن کنه

        و خدا رو شکر که شما هم دستی از دستان خدا شدین برای من تا پادشاه جهانیان از طریق شما این احساس نازیبای کوچک را از من دور کند که از دیروز با من همراه بود با این عنوان

        “ببین فایل سفر به دور آمریکاست و همه دارن از زیبایی های این سفر میگن ، اونوقت تو آمدی از….”

        فهمیه خانم عزیز باز هم از شما ممنونم بابت این نظر زیبایتان و از پادشاه جهان آرزومندم که همیشه تحت پناه خودش باشیم و یک دَم از هم صحبتی با او غافل نباشیم ، همان پادشاهی که از زبان یکی از بهترین بندگانش یعنی حضرت علی علیه السلام به همه ما میگه

        أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ 

        ای مردم در راه هدایت ، بخاطر کمی أهل آن نترسید و ادامه دهید…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    سلام به روی ماه دو استاد عزیز نازنین و به همه ی همسفرای دوست داشتنی.

    خدا رو سپاس می گم که در مدار این سفر زیبا هستم با همسفران نابی مثل استاد و مریم بانو و دوستان جان سایت. چه اتفاقات زیبا و بی نظیری در انتظارمونه… خدایا شکرت.

    مریم بانو چقدر چهره ت زیباتر شده چقدر ناز بودی نازتر شدی، مدل موهات رو هم خیلی دوست دارم (قلب فراوان). چقدددر الگوی خوبی هستی شما مریم عزیز شایسته. الحق که شایسته همراهی و همدلی استاد هستی. چقدر از این جمله ی آخر استاد کیف کردم که گفتن شما پاداش خداوند به من هستی و قطعا استاد هم پاداش خداوند به شما هستن چه زوج دوست داشتنیی هستین بخدا… آدم کیف می کنه از این هم مداری و عشق و صفا… بی نظیرین بی نظیر (یه عالمه چشمای قلبی). از این فضا قشنگتر و دلنشین تر بحث جالبی بود که مریم جان شیر کردن… رشد تدریجی و بخصوص ارتقاء مدار با هر سفر… خیلی عالی بود. اینکه آدم بتدریج بتونه انعطاف نشون بده و با دیدن الگوهایی فوق العاده از سادگی و آسان گیری بخواد که تغییر کنه و آسان بشه برای آسانی ها… و صد البته که چه الگویی بهتر از استاد…

    منم کم و بیش همچین تجربه ای داشتم. یادمه قبل از ازدواج مسافرت زیاد رفته بودم ولی هیچ وقت تو کوه و دشت و بیابون شب نخوابیده بودم اگر هم دفعات خیلی کم تو چادر خوابیده بودیم جاهای مخصوص کمپ بود که کلیییی چادر دیگه هم بود… خیلی دختر لوس یا تیتیش مامانی نبودم ولی خب پیش نیومده بود. وقتی با همسرم آشنا شدم سام خیلی اهل طبیعت، کوه و پارک و جنگل و بیابون بود و کلی از تجربیاتش با دوستاش از شب تو جنگل خوابیدن و آتش و شعر و موسیقی و اینا تعریف می کرد. تو همون سال اول بود گفت با یه زوج دیگه از دوستانش بریم سد لتیان و چادر ببریم و شب آتش روشن کنیم و نی بزنیم و شعر بخونیم و از این داستانا… منم تاحالا همچون تجربه ای نداشتم ولی انقدر از تعریف سفرهاش هیجان داشتم که دوست داشتم اینو تجربه کنم. بیشتر از اینکه نگران دسشویی باشم راستش نگران حشره مشره بودم خخخخ ولی گفتم همسر دوستشم هست دیگه اون چیکار میکنه، بلاخره لابد شدنیه دیگه منم همونکارو می کنم. خلاصه گفتم بریم. رفتیم و یه جای بکر تو دل جنگل چادر زدیم و کلی صفا کردیم، آتش و چای آتیشی و کباب و شعر و آواز و نی و …خلاصه انقدر باصفا بود که من به تنها چیزی که فکر نکردم حشره بود. انقدر تجربه ی متفاوتی بود که عه یه همچین زیباییی رو هم میشه تجربه کرد، میشه سخت نگرفت و بقول استاد یه دسشویی موقت با بیل درست کرد ولی در عوض اینقدر ساعت‌های خوش و روحانی رو داشت… خلاصه اون شد سرآغاز این مدل سفرهای ما در ایران. دیگه دره ی خرسون و جنگل ابر و کلی جاهای بی نظیر رو هم تو اون 3 سال اول ازدواج که ایران بودیم رفتیم. و همسفرامون هم همیشه مثل خودمون آسانگیر و در صلح با طبیعت بودن… واقعا یادش بخیر.

    این نکنه ای که مریم جان اشاره کردن خیلی مهمه که خودشون خواستن که تغییر کنن. فرکانس رو ارسال کردن و خب جواب داده میشه… این که از قدیم می گفتن خواستن توانستن است هم همینه دیگه فرکانس رو که ارسال کنی تمومه، اگر باور ترمزی نداشته باشی.

    مثلا داشتم فکر می کردم تو این 8 سالی که امریکا هستیم فقط یکبار رفتیم کمپ و تو چادر خوابیدیم اونم پارسال تابستون بود. و خب دلیلش هم خودم می دونم ترمزی بنام بچه خخخ. این باور که با بچه سخته، بچه اذیت میشه، سردش میشه، گرمش میشه… درحالی که دخترم تینا پارسال کلییی کیف کرد از اون تجربه. البته که از حق نگذریم اون یکی دو سال اول که بچه زیر دوساله شاید واقعا راحت نباشه هرچند که نشدنی نیست. اما بعدش می شد و بازهم البته که ما یکم تو سال سوم و چهارم تو در و دیوار بودیم بخاطر شرک هایی که داشتیم و آگاه نبودن از قوانین. همین امریکایی ها از این نظر بهترین الگو هستن. تو کمپینگ ها می بینی بچه ی دو سه ساله هم دارن و خیلی هم راحت می ذارن بچه رو… کلا این یه الگو هست تو کالچر اینجا که انقدر مثل ما دست نزن، اَخّه، نشین رو زمین نشین نرو نکن … انقدر بکن نکن به بچه ندارن. تو فروشگاه می بینی بچه کلافه شده و نمی خواد تو کالسگه باشه و دو دقیقه رو زمین چهار دست و پا هم می ره، نه حرص می خورن نه به بچه غر می زنن که زمین کثیفه دست نزن… کلا خیییلی خیییلی آسانگیرتر از ماها هستن. همین قضیه تو سفر رفتنشون هم مشهوده. لباس راحت تو سفر بپوشن، بذارن بچه اخت بگیره با طبیعت. حتی اگه به چیز کثیفی هم داره دست می زنه بدارن تجربه کنه و بعد دستشو‌بشورن… از این مثالها تا فردا صبح هست که بنویسم. من بشخصه خیلی سعی کردم یاد بگیرم ازشون بخصوص در برخورد با بچم هرچند که شکستن اون عادتها و سیمان های دور ذهن کار راحتی نیست.

    برگردیم به موضوع سفر. چقدر این نکته مهمه که از با هم بودنمون لذت ببریم. از سفرهایی که خودمون می ریم. یادمه تا همین چندسال پیش که هنوز با استاد و آموزشهاشون آشنا نشده بودیم فکر می کردیم حتما باید با چهارتا دوست دیگه برنامه ی سفر بذاریم تا خوش بگذره اصلا به تنهایی سفر رفتن فکر نمی کردیم. همیشه هم یکی با یه چیزی مخالف بود یا از چیزی ناراضی. ولی فکر می کردیم سفر اینجوریش خوبه دیگه. اما الان چقدر پیش میاد خودمون می ریم پیک نیک و کلی خوش می گذره. سفر هامون بیشتر به سمت کاناداس برای دیدن خواهرام خخخ ولی همین امروز داشتم به همسرم می گفتم یه کمپی چیزی بریم تا هوا سرد نشده… یا پارسال که سه نفری رفتیم هاوایی ( دقیقا بعد از سفر استاد به هاوایی و چه تجربه ی بی نظیری بود) و چقدر خوش گذشت بهمون… بهرحال الان واقعا از خودمون باهم بودن سه نفره مون لذت می بریم. و این یعنی با خودمون در صلحیم. دارم سعی می کنم به تینا هم این رو یاد بدم. شکرگزاری قبل خواب رو چند وقتی هست بهش یاد دادم و وقتی می شنوم که خودش یهو شروع می کنه که «خدایا شکرت که مامان و بابای خوبی دارم…خدایا شکرت که پرنده ی خوبی دارم…» چقدر خوشحال میشم از اینکه این حس خوب تشکر برای نعمتهایی که داره رو داره از حالا تجربه می کنه. اونروز باهم پیاده روی می کردیم و هر از گاهی باگی حشره ای تو هوا می دید… کلا هرچقدر حیوونا رو دوست داره از حشرات فراریه و مثلا از زنبور می ترسه… بعد تو مسیر یه حشره دید اول مثل همیشه گفت چرا حشره ها نمی ذارن من رد شدم، گفتم حشرهه هم همینو الان داره میگه که چرا این آدما همش راه منو می بندن… بعد دیدم تمرکزش داره می ره رو اینکه حشره دوست نداره و اینا گفتم بیا در مورد چیزای خوب حرف بزنیم… گفت می خوام بگم که « خدایا شکرت که حشره ها هستن چون اگه نبودن پرنده ها گشنه می موندن!!» « پس خوبه که هستن» (تو پرانتز بگم که عاشق پرنده هاست) انقدر حس خوبی داشتم از اینکه انقدر سریع تونست یه جنبه ی مثبت پیدا کنه و بیانش کنه که فقط تو دلم خدا رو شکر کردم و با خودم گفتم چه سرنوشت زیبا و پر از اتفاقات خوب در انتظارشه وقتی از سن تقریبا 9 سالگی تمرکز بر نکات مثبت رو داره تمرین می کنه.

    از سفر و انعطاف پذیری رسیدم به تمرکز بر زیبایی های دخترم و آینده ی روشنش خخخ حرفایی بود که اومد و من نوشتم…

    خداجونم مهربونم مرسی برای این سفر شگفت انگیز و بازم هزاران بار شکرت برای نعمت همسفری با استاد و مریم بانو و دوستای خوبم در سایت. خدایا ما رو در بهترین زمان ممکن در بهترین مکان ممکن قرار بده…

    بقول خواهرم یاسمن «با صبرانه» منتظر قسمتای بعدی هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      مرتضی آستاد گفته:
      مدت عضویت: 982 روز

      سلام خدمت دوست عزیز

      اولن که تحسینتون میکنم به خاطر اینکه توی آمریکا دارین زندگی می‌کنید و به استاد هم نزدیکید انشالله در زمان مناسب در مکان مناسب ایشون رو ملاقات کنید که یکی از خواسته های شما هم هستش

      از اول کامنت تا آخر کامنت شما لبخند روی لبم بود و یه ارتباط خوبی با نوشته های شما برقرار کردم

      از شما سپاسگزارم به خاطر نوشتن این کامنت و منی که هزاران کیلومتر از شما فاصله دارم رو خوشحال کردین

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2265 روز

        سلام به دوست عزیزم مرتضی. سپاسگزارم از کامنت شما و بسیار خوشحالم از اینکه کامنتم لبخند بر لبان شما آورد و باش ارتباط برقرار کردی. تحسین می کنم شما رو که در این مدت کوتاه عضویت در سایت انقدر خوب داری رو خودت کار می کنی و فعال هستی در سایت. آفرین به شما. خدا رو شکر می کنم برای زندگی در امریکا ولی زمان مهاجرت با قوانین آشنا نبودیم و قاعدتا سال‌های اول مهاجرت سختی زیاد بود ولی دوستانی که الان تو این فضا هستن و قصد مهاجرت دارن قطعا تجربه ی شیرین تری خواهند داشت.

        از خدای مهربون برای شما سلامتی و ثروت و آرامش و استمرار در این مسیر خواستارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1355 روز

      به نام هدایت الله

      سلام سمیه خواهردوست داشتنی

      چقدر خوبی شما راحت وباحس کامنت میزاری وچقدر کیف کردم

      ازاین در صلح بودن باخودت

      واین شکر گزاری یاد دادن به دخترت نازت یاد میدی در نوع خودت بی نظیری

      من هم از وقتی به دخترم شکر گزاری دارم یاد میدم خودش کلی کیف میکنه وقطعا نتایج خوبی هم بعدها در آینده نه چندان دور می‌بینیم

      سپاس گزارم ازشما بابت کامنتهای خوبی که رد پای خوبی به جا گذاشتید

      خداوند همیشه نگهدارتان باشد انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2265 روز

        سلام به دوست توحیدی محمدرضا عزیز. خیلی ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و برام پاسخ نوشتی. خیلی حس خوبی دریافت کردم و امیدوارم حال دل شما هم عالی عالی باشه. تحسینت می کنم برای این فعالیت قابل ملاحظه که در سایت و کامنت نوشتن داری. آفرین به این تعهد. قطعا که نتایجش بیشتر و بیشتر در زندگیت نمایان خواهد شد. چه جالب که شما هم شکرگزاری رو به دخترت داری یاد می دی. بچه ها واقعا مثل تخته ی سفید هستن و ذهنشون آماده س برای کاشت هر نوع آگاهیی. و چه خوشبخت و خوشحال خواهند بود بچه هایی که این نوع آگاهی رو از این سن دریافت کنن… یاد بگیرن رو چیزای خوب تمرکز کنن… از داشته هاشون خوشحال باشن و کلی چیز دیگه که الان بچه های ما دارن یاد می گیرن. قطعا آینده ی بسیار روشن هر و لذت بخش تری از مایی که در این سن با قوانین آشنا شدیم خواهند داشت.

        امیدوارم بهترین ها رو در کنار خانواده ی گلتون تجربه کنی و شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1489 روز

      سلام به سمیه عزیزو خانواده زمانی گرامی

      چقد تحسینت کردم دختر عالی بود کامتت عالی بود و چقدر با خودت در صلحی و جقدر هم پایه خوبی داری همسرت و تینای عزیز

      و خداراشکر میکنم به خانواده سه نفری سمیه جان که انقد با خودشون در صلحند

      چقدر کامنتت زیبا بود و از زیبایها و فرهنگ و ساده گرفتن مردم امریکا کفتیدو درسهایی که ازشون میگیری کلی کیف کردم واقعا

      (اتفاقا الان من تو سکوی دم پذیرایمون تو حیاط دراز کشیدم زیر اسمون خدا و یه باد خنکی میوزه و کلی لذت بخشه این سکویی ک من روش دراز کشیدم یه فرشی پهن شده روش و بارها به بابام گفتم با کفش نیا رو فرش چون پاهامونو میزاریم رو فرش و وارد خونه میشیم اما ایشون گوش نمیداد و کار خودشو انجام میداد دیگه عادت بقیه شده بود که کار بابامو تکرار کنن اما من با وجود اینکه گفتن کفش رو فرش نیار ولی دیدم نمیشه کسی تغیبر داد منم برام عادی شده و راحت بعضی روزها و شبها میام میشینم رو همین فرش رو سکو و برامم مهم نیست ک کثیف باشه هرچند همیشه جاروش میکشم و تمیزش میکنم اما در کل گفتم

      خب بریم سراغ ادامه کامنت

      سمیه جان چقد خوشحال شدم از همسر و همسفر خوبی که داری که انقد عاشق طبیعته و تو جنگل خوابیدن و لذت بردن و کمپ زدن منم دوست دارم همچین شخیصتی رو واقعا چون خودم عاشق تفریح و سفر هستم همیشه دوست دارم همسری داشته باشم که مثل خودم باشه البته من خوابیدن تو جتگل و طبیعت درشب نداشتم اما اونم تجربه میکنم انشالله

      بازم سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبات که با ما اشتراک گذاشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2265 روز

        سلام آزاده ی مهربونم. چقدر چهره دلنشینی داری. ممنون دوست عزیزم از کامنتی که گذاشتی و اینهمه حس خوب بهم دادی. مطمئنا دل صاف و مهربونی داری و این زیبا بینی به خودت برخواهد گشت. آره خدا رو شکر همسرم خیلی اهل طبیعت و آتیشه و باید یکم دوباره این برنامه ها رو تو زندگیمون بیشتر کنیم. از خدا می خوام و مطمئنم که خودت این اتفاق رو بزودی خلق می کنی با فرکانسی که داری که همسری با همون مشخصاتی که می خوای قسمتت بشه، یعنی در مداری قرار بگیری که دقیقا فردی با همون مشخصات و چه بسا بهتر رو جذب کنی. و حتما حتما تجربه ی در دل طبیعت شب گذروندن رو داشته باشی که بی نظیره در نوع خودش.

        بازم ممنونم ازت که محبت داشتی به من و پاسخ نوشتی برام و خوشحالم کردی. در پناه خدای مهربون شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علی ابودردائی گفته:
    مدت عضویت: 2596 روز

    قسمت 194 سریال زندگی در بهشت

    94 نکته را به من آموخت :

    1. احساس ارزشمندی اگر فارغ از زیبایی چهره باشد ،ما زیباترین چهره را داریم

    2. اگر فارغ از دستاورد باشد ، و آن را به دستاورد ، گِره نزنیم ، دستاوردها در زندگی ما بیشتر و بیشتر می‌شود

    3‌. اگر فارغ از جایگاه باشد ، ما به بهترین جایگاه منتقل می‌شویم

    4. بهترین کانالی که ما می‌توانیم احساس ارزشمندی را ارتقا دهیم ، به یاد آوردن کودکی مان است

    5. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ،

    به بهترین شیوه برای ما غذا درست می‌کردند 6. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، و بهترین لباس‌ها را برای ما می‌خریدند

    7.ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، بهترین کفش‌ها را برای ما می‌خریدند

    8. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، بهترین مکان‌ها ما را می‌بردند

    9. در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، برای بغل گرفتن ما ، سر از پا نمی‌شناختند

    10. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و ما را می‌شُستند

    11. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و به بهترین شیوه ما را نوازش می‌کردند

    12. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، و به ما پول می‌دادند

    13. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و ما را به بهترین مسافرت‌ها می‌بردند

    14. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، وقتی نگران بودیم ، خوشحالی را به ما باز می‌گرداندند

    15. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، همیشه شاداب بودیم

    16. در کودکی تاوانی نمی‌دادیم ، اما همه چیز وارد زندگی ما می‌شد

    17. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم

    اما همیشه اُمیدوار بودیم

    18. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم

    و بیشتر مواقع در لحظه بودیم

    19. نه انرژی راصرف گذشته می کردیم

    20. و نه صرفِ حواشی

    21. تنها صرفِ همان لحظه یِ بازی بود

    22. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و هر نوع چالشی به وجود می‌آمد ، هر نوع نگرانی که به وجود می‌آمد بعد از مدتی فراموش می‌کردیم

    23 . در لحظاتِ نامطلوب متوقف نمی شدیم

    24 . فقط می خواستیم لحظات بهتر را خلق کنیم

    25. در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و همیشه انگیزه داشتیم

    26. در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و همیشه پرتوان بودیم

    27. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و بدون هیچ دستاوردی شاداب‌تر از انسان‌هایی بودیم که سراسر دستاورد بودند

    28. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و امیدوارتر از انساهایی بودیم که سراسر زندگی‌شان دارایی و سرمایه بود

    29. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و پوست بسیار زیبایی داشتیم

    30. هیچ کاری نمی کردیم ، تمام دستگاههایِ بدنمان سالم بود

    31. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم

    و صورت و سیرت زیبایی داشتیم

    32. در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم و صدای زیبایی داشتیم

    33. وقتی که به یاد می‌آوریم که چه کسی بوده‌ایم ، درک می‌کنیم که چقدر ما دستاورد داشته‌ایم

    34. و چقدر از آن اصل دور شده‌ایم ؟

    35. الآن در می‌یابیم که زمانی ما چقدر ارزشمند بوده‌ایم ؟

    36. و چقدر اعتبار خود را تنها درون خود و زیبایی‌های درون خود دانستیم ؟

    37‌. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم ، به دل همه می‌نشستیم

    38. اما الان چقدر باید به سر و ظاهر خود برسیم ؟ ، چقدر باید به زیبای خود برسیم

    چقدر باید دستاورد با خود داشته باشیم ؟

    که به دل همه بنشینیم ؟

    39. پس اینجا باید چراغی در ذهن ما روشن شود که ما نیازی نداریم که به آب و آتش بزنیم تا در دل دیگران بنشینیم ، بلکه باید خود را به یاد بیاوریم ، تا خود بر دلِ خود بنشانیم

    40. ما در کودکی هیچ کاری نمی‌کردیم

    و سراسر احساس ارزشمندی بودیم

    41. نه انرژی را صرف زیبایی خود می‌کردیم

    42. نه انرژی را صرف کارهای سخت می‌کردیم 43. نه انرژی را صرف جنگیدن با دیگران می‌کردیم

    44. نه انرژی را صرف بحث کردن با دیگران می‌کردیم

    45. نه انرژی را صرف درمان و دارو میکردیم 46. نه انرژی را صرفِ اعتماد بر دکتر و قرص و ..‌ می کردیم

    47. بلکه آن قدر توجه ما به اُمید و بازی و رقصیدن و لذت بردن بود که زمانی برایِ بیماری خلق کردن و غم خلق کردن و نگرانی ساختن نمی ماند

    48. بلکه تمام آن انرژی‌ها دست نخورده و بکر در درون ما بود

    49. تنها صرف خودمان می‌شد

    50. و به همین دلیل بود که ما در عین زیبایی بودیم ، در عین ارزشمندی بودیم ، در عین صُلح بودیم

    51. و مهم آن است که از همین لحظه ، و از امروز ، با زیاد نوشتن ، و زیاد گفتن و زیاد به یاد آوردنِ آن بُرهه از زندگی خود ، می‌توانیم تمام آن بودیم‌ها را دوباره روشن کنیم

    52. اگر قرار است به مهمانی برویم ، یا به هتلی برویم ، یا در تالاری برویم یا در جمعی برویم اگر به یاد بیاوریم که ما نیاز به تحسین و تمجید نداریم و اعتبارمان و احساس لیاقتمان به تحسین دیگران ندهیم ، کار درستی انجام دادیم و آن مهمانی ما سربلند هستیم و به نیکی یاد می کنیم

    53. احساس لیاقت خود را و اعتبار خود را به دیده شدن و نیاز به دیده شدن دیگران ندهیم 54. احساس لیاقت ما مربوط به دارایی‌های درونمان است

    55. وقتی به دارایی های درون اهمیت دهیم ، در میان انبوه دارایی ها قرار می گیریم

    56. احساس لیاقت ما مربوط به نگرش‌های مثبت و دائمی و پیوسته‌مان باشد

    57. احساس لیاقت‌مان مربوط به سلامتی است که به شکل خداوند در تک تک سلول‌هایمان در تک تک اعضای بدنمان جاریست

    58. احساس لیاقت مان مربوط به زلالی و پاکی درونمان است

    59. احساس لیاقتمان و اعتبارمان به این بنا نکنیم که بخواهیم با مهمانی بیشتر دادن ، خود را نشان دهیم و بلکه خلایی از ذهن ما پر شود 60. احساس لیاقت ما مربوط به این نباشد که غذای فوق العاده و چند منظوره‌ای را بپزیم که بخواهیم تشنه یِ تحسین دیگران باشیم ، بلکه به واسطه این باشد که من احساس بسیار خوبی دارم و با این احساس خوب و عشق غذای زیبایی را خلق می‌کنم

    61. احساس لیاقت و اعتبارمان ، و منبعِ احساس خوبمان را مربوط به این نکنیم که بخواهیم از فرزند یا فرزندان خود تعریف کنیم و بخواهیم اعتبار خود را آنها بدانیم ،

    62. بلکه فقط به هماهنگی خود بها بدهیم ، تا این هماهنگی ، یک رهبر و یک مربی برای فرزندان باشد

    63. احساس لیاقت و اعتبارمان ، مدرکمان نباشد

    64. تخصص مان نباشد

    65. بلکه تخصصِ اصلی و ارزشمندیِ مان به هدایت افکار به سمتِ احساس خوب باشد 66. احساس لیاقت و اعتبارمان ، همسر و زیبایی او یا نحوه برخورد او نباشد

    66. احساس لیاقتمان به اینکه به من بها بدهند و بیشتر به من توجه کنند ، نباشد ، اگر همان زیبایی هایِ اولیه زندگی کودکی را به خاطر بیاوریم ، نیاز به آن بها را نمی بینیم

    67. احساس لیاقت در این است که در هر جمع و تالار هتل و مهمانی که بودیم ، اگر حرف خوبی زده شد تحسین کنیم

    68. اگر رفتار و برخورد خوبی را دیدیم ، تحسین کنیم و یاد بگیریم و شکرگزار باشیم

    69 . اگر زیبایی و قشنگی ای دیده می‌شود تحسین کنیم

    70. احساس لیاقت و اعتبارمان را ابزارها و عوامل بیرونی ندانیم ، این اشتباه نشود که تلاشی برای بدست آوردنِ آن دستاوردها نکنیم بلکه هماهنگیِ ذهنی با آنها داشته باشیم

    71. بگذاریم آن هماهنگی ذهنی ، خلق کند

    تا تلاش سخت و طاقت فرسا

    72. احساس لیاقت ، اعتماد به درونمان ، اعتماد به خدای درون است

    73. اینکه یک خدایی در درون ما هست بی‌انتها ، یک شکوه بی‌انتها با من است

    هرجا که بروم با من است

    74. احساس لیاقت ، درکِ آن انرژی روان ، آن سلامتی روان ، آن نشاط روانی که در تمام ابزارهای بدن من وجود دارد ، است

    75. احساس لیاقتمان از جنس چیزی باشد که همیشه نجات بخش زندگی ما باشد

    76. از جنس چیزی باشد که همیشه با ما باشد 77. از جنس چیزی باشد که فنا نشود

    78. وقتی احساس لیاقت را عوامل و شرایط و دستاوردها و جایگاه‌های بیرونی ندانی ، در این موقع است که به عوامل و شرایط و دستاوردها و جایگاه‌های فوق‌العاده‌ای هدایت می‌شوید

    79. هر جا که احساس لیاقت و اعتبار را ، عوامل بیرونی بدانیم ، پس خلا داریم

    80. هرجا به شدت خود را با دیگران مقایسه کردیم ، احساس لیاقت ما کاهش می‌یابد

    81. به هر وسیله بهترین پادزهر اینکه احساس لیاقت ما سقوط نکند، این است که آن فرایند کودکی را به یاد بیاوریم

    82. می‌توانیم در کوچه پس کوچه‌های کودکی تمام زیبایی‌هایی را که داشتیم را ببینیم ، و احساس لیاقت ، احساس سرزندگی ، احساسِ اُمید را به خود باز گردانیم

    83. اگر اعتبارِ احساس لیاقت را عوامل بیرون ندانیم ، آزادتر هستیم

    85. همانطور که از نامش پیداست و چقدر اُستادُ عزیز هم به آن اشاره می‌کنند ، یک احساس است

    86. لیاقت ، لایق بودن ، اعتبار ، یک احساس است

    87. و اول باید این احساس در ما ایجاد شود ، تا این احساس ، تبدیل به ماده شود

    88. چرا که هیچ ماده‌ای به وجود نیامده است مگر اینکه ابتدا پشت آن یک احساس بوده باشد

    89. اگر احساس لیاقت خود را یک ماشینی با این امکانات بدانیم ، ابتدا باید ، احساسِ ما آن را خریده باشد

    90. اگر احساس لیاقت خود را این نوع انسان و این نوع شخصیت بدانیم ، ابتدا باید آن را احساس کرده باشیم

    91. آن نوع سلامتی آن نوع سرزندگی آن نوع امید را احساس کرده باشیم تا ایجاد شود

    92. وقتی باورها به اندازه کافی ، بنیادین شوند ، چیزهای شایسته در مسیر ما بوجود می آید

    93. انسانهایی با همان نوع شایستگی ، به ما برخورد می کند

    94. به مکان های شایسته نقل مکان می کنیم

    احساس لیاقت نیاز به بیل و کلنگ و سرسختی و داد و بیداد و رنج و مرارت و از خواب زدن و غیره ندارد ، احساس لیاقت نیاز به تمرکز و کانون تمرکز ما دارد ، نیاز به مداومت ما دارد ، نیاز به نوشتنِ ما دارد و بیشتر از این ها ، نیاز به عشق و احساس خوبی که در کنار این مداومت و این نوشتن باشد ، دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  10. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    بنام الله مهربان

    سلام میکنم خدمت دوتا استاد عزیز و مهربونم

    خداروشکر میکنم که بازهم یک فایل دیگر از شما به ما رسید و میتونم کلی احساس خوب را تجربه کنم.

    استاد عزیز ساعت 4 شب بود یه حسی بهم گفت بیام سایت را بررسی کنم شاید قسمت بعدی سفر به دور آمریکا اومده باشه.

    وقتی سایت را باز کردم بشدت خوشحال شدم و سریع فایل را دانلود کردم و با جون و دل نگاه کردم.

    چقدر تجربه فوق العاده ای را تجربه کردم از این جهت که قبل از خواب تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری را انجام داده بودم و با فرکانس عالی خوابیدم و الآنم یا دیدن این فایل حالم دوچندان عالی شد.

    خداروشکر همه جا تاریک و آروم بود و همگی خواب هستن و من در نهایت آرامش این فایل زیبا را تماشا کردم.الهی شکرت.

    واقعا شما را تحسین کردم که چقدر از همدیگه تعریف و تمجید کردین و چقدر عالی نکات مثبت همدیگه را به هم میگفتین.

    واقعا رابطه شما دو نفر عالیه و خیلی درس داره برام که حتما سعی میکنم اینو در خودم پرورش بدم که بتونم نکات مثبت طرف مقابلم را بخصوص عزیزدلم را ببینم و تحسین کنم.

    واقعا داشتن همسفر خوب و منعطف با شرایط نعمته و موهبته الهی هست.

    بنده تجربه سفر خاصی با عزیزدلم را ندارم فقط درحد رفتن به خونه پدر خانمم و خیلی دلم میخواد بتونم در آینده سفر را تجربه کنم.

    استاد عزیز خیلی خوشحال شدم از اینکه مریم خانم گل فرمودند دوره جدید احساس لیاقت آماده کردین و قطعا یکی از خریداران این دوره خواهم بود چون واقعا در بحث کاریم احساس لیاقت خیلی پایینی دارم و با اینکه بهترین و زیباترین و تمیز ترین کارها را انجام میدم ولی نمیتونم پول متناسب با کارم از مشتری بگیرم و یجورایی کارم را بی ارزش میدونم.

    در آخر یادی کنیم از مایک عزیز که در قسمت‌های اول سریال سفر به دور آمریکا حضور پررنگ و فعالی داشتن و هر سری سفر به دور آمریکا میبینم یاد ایشون میفتم و از شما استاد عزیز می‌خوام درباره مایک عزیز هم توضیحاتی به ما بدین چون من یکی خیلی دلم تنگ شده واسش و خیلی دلم میخواد بدونم ایشون کجا هستن در حال حاضر.

    به امید اینکه یه روزی زندگی می هم پر از مسافرت های زیبا و طولانی باشه.

    عاشقتونم و بیصبرانه منتظر قسمت‌های بعدی هستم.

    از خدا می‌خوام از شما دوتا فرشته مراقبت کنه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای: