https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-18 00:09:172023-08-20 03:28:46سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 197
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و دوستان هم سفرم
اول میخام ازتون تشکر کنم بابت این فایل های سراسر زیبا با درس های فوق العاده ای که برای ما اماده میکنین و مارو هر روز رشد میده و بزرگ تر میکنه
استاد من توی یک گروه فامیلی عضو هستم که دخترا و پسرای فامیل اونجا عضون، البته من فقط عضو هستم اصلا فایل یا متنی نمیفرستم و حدود 95 درصد متن وفایلای اونجا رو هم نمیخونم
قبل از اینکه بیام فایل رو ببینم روی صفحه گوشیم متنی از اون گروه رو دیدم که توجهم رو جلب کرد بازش کردم ،یکی از دخترا نوشته بود من چند روزه دارم مطلب راجب موجودات فرازمینی میخونم و اینکه آمریکا تائید کرده که این موجودات وجود دارن و اونا تونستن باهاشون ارتباط بگیرن و اونا هستن که دارن جهان رو اداره میکنن و اسم چند نفرم نوشته بود و گفته بود اینا دارن جهان رو کنترل میکنن و اصلا ی وضعی…
من که اصلا ادامشو نخوندم و اومدم بیرون، اول خواستم برم ی چیزی بگم حرفی بزنم اما بعدش پشیمون شدم گفتم بجای اینکه برم با اونا بحث کنم برم با خدای خودم صحبت کنم بهتره،رفتم تو حیاط نشستم به خدا گفتم ، خدای خوبم منو هدایت کن به مسیری که پر از توحید باشه، منو از شرک ورزیدن به خودت دور کن
تو تنها مالک و فرمانروای کل عالم هستی ، تویی که مارو آفریدی و تنها تویی که هر لحظه مارو هدایت و راهنمایی میکنی، همه قدرت ها دست توعه و ما ادم ها هیچ قدرتی در برابر تو نداریم
واقعا خیلی به این فکر کردم که بعضی از ما چطور قدرت رو از خدا میگیریم و به بنده میدیم، ما بنده هایی که واقعا هیچ قدرتی نداریم و اگه هدایت های پروردگارمون نباشه حتی قدرت خوردن ی جرعه اب رو هم نداریم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت ، ما رو به مسیری هدایت کن که هرلحظه توحیدی تر بشیم وسپاسگزارتر
بعدش اومدم فایل سراسر زیبایی و درس شما رو دیدم که شما هم راجع به موجودات فرا زمینی صحبت کردید ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم
استاد من هم تازه از سفر برگشتم ،چند ماه پیش فایل های سفر به دور امریکا و کلا فایل های شما رو میدیدم و تحسین میکردم بسیار و بعد خدا من رو هدایت کرد به ی سفر بسیار عالی که با تمام سفرهای عمرم فرق داشت چون توی تمام لحظه ها از خدا هدایت خواستم و به بهترین و راحت ترین شکل ممکن هدایت شدم و توی موقعیت هایی که یکم رنج آور میشد فهمیدم که روی خودم یا همسفرام حساب میکردم نه خدای مهربانم
توی سفرم چندین و چند بار لوکیشن هایی رو دیدم که یهو لبخند میزدم میگفتم این شبیه جاییه که استاد رفته و کلی سپاسگزاری میکردم و این قانون بدون تغییر خداوند رو تحسین میکردم و از خدا خواستم من رو هدایت کنه بازم به جاهای زیباتر و آرام تر خدایا شکرت
استاد من عاشق تراک قرمزتونم هستم بنظرم بسیار زیباست و واقعا برازندتونه، شما و ماشین زیباتون رو ، زندگیتون رو ، روابطتون رو ، جایی که زندگی میکنید رو ، همه رو تحسین میکنم و از خدا میخام من هم همه این ها رو تجربه کنم و مطمئن هستم از قانون بی نظیر خداوند
امیدوارم هر لحظه از سفرتون براتون لذت بخش باشه وما رو هم در این زیبایی ها و لذت ها سهیم کنین
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان زیبا اندیش توحیدی ام
قسمت 197 سفر به دور آمریکا
دیشب با خودم گفتم خدا کنه استاد فایل های سفرنامه رو قبل از ساعت 12 شب بگذاره و بعد چنین شد که در 11 شب آنرا با عشق تماشا کردم و گوشی به دست خوابم برد… خخخخ
و در طول شب تا صبح چندین بار دیدم و خوابیدم…
خلاصه آنکه الان با تمرکز بهتر میخواهم بنویسم آنچه را که به لطف الله مهربانی ها در مسیر دریافتش هستم.
ترکیب سرسبزی بوته های کنار جاده با دشت های بزرگ و وسیع طلایی کنارش منو بُرد در گندم زارهایی در کودکی ام که مادربزرگم مشغول چیدن آنها بود و من مشغول بازی کردن
یادش بخیر
جالبه بدونید که در شهریور یکی از جشن هایی که ما برای کودکان میگیریم جشن گندمِ که آنرا با شکرگذاری ترکیب میکنیم ، فرکانس و انرژی اون جشن فوق العاده است.
گلهای آفتابگردان کنار جاده و آسمان زیبای آبی با ابرهای پفکی ترکیب جادویی شده بود که من دوست داشتم ساعت ها در جاده باشم ، رهای رها و آزاد و آرام و سرم را از پنجره بیرون ببرم و باد رو روی صورتم احساس کنم.
چقدر چقدر چقدر میتونه زیبا باشه این احساس و لذت بردن از زیبایی های دنیای اطرافت
آفتابگردان و گندم برای من نماد فراوانی نعمت های بی نهایت خداونده و من لیاقت دریافت نعمت های بی کران خداوند رو دارم و همیشه در نوشته هایم از آن شکل ها استفاده میکنم ، حسش رو دوست دارم ، قشنگه…( صحرا با چشمانی قلبی و ستاره ای با ی عالمه گندم و آفتابگردان به دست)
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت
برای رفتن به والمارت دلم تنگ شده بود و خوشحالم سکانس بعدی اینجا بود ، که ما توانستیم در راهروهای آن قدم بزنیم و به هر آنچه که نیاز داشتیم به راحتی و فراوانی در دسترسمان بود و تمام قفسه ها پر بود از نعمت های فراوان خداوند…
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
حساب و کتاب کردن خرید هایت پشت دستگاهی که 0 تا 100 کارش بر پایه ی اعتماد است
چقدر زیباست که رفتار و کردار مردم این کشور ، همه و همه جنسی از توحید است ، فرقی نمیکند در إستیت پارک باشی یا در فروشگاه، همه جا خودت مسئول رفتار خودت هستی که بر پایه اعتماد هست
In God we Trust
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت
چقدر خوبه عادت به شنیدن قوانین الهی از کلام و زبان استاد ، چرا که او و عزیز دلش با تمام وجود برایمان وقت میگذارند و با عشق فایل ها رو تهیه میکنند.
خدایا شکرت شکرت شکرت برای داشتن این دو عزیز دوست داشتنی
خدایا شکرت شکرت شکرت برای داشتن این سایت الهی
خدایا شکرت شکرت شکرت برای بودنم در این مسیر توحیدی
چقدر زیباست که هر جا نام توحید رو میشنوم نام استاد و فایل های توحیدی اش در ذهنم مرور میشود.
داستان اون مرد آمریکایی و باغ ذرتش و اون تصاویر ماهواره ای دایره ای و آبیاری قطره ای برایم قابل تأمل بود ، این نوع آبیاری رو بارها و بارها دیده بودم ولی اینکه افرادی باشند با این نوع تفکر!!!!!!!!؟
همان حدیث معروف پیامبر که استاد بارها و بارها در فایل ها تکرار کردند رو در ذهنم مرور میکنم که ما انسان ها تا کجا میتوانیم قدرت رو از خالق بگیریم و به عوامل بیرونی بدیم!!!!
قدرت رو از خالق بگیریم و به آدم فضایی ها بدیم!!!!
چقدر ما خیلی جاها زشت رفتار میکنیم…
خدای خوبم منو هدایت کن به راه مستقیم ، راه کسانی که بهشون نعمت و ثروت و عزت و سلامتی و فراوانی نعمت داده ای.
خدای خوبم شکرت شکرت شکرت که مرا به این مسیر توحیدی هدایت کرده ای.
درس امروز من آن بود که اگر در مورد چیزی دانش کافی ندارم ، صحبت نکنم ، دهانم رو ببندم ، قضاوت نکنم ، بالای مِنْبَرْ نروم و نصیحت نکنم.
درسم آن بود که چیزی رو کورکورانه نپذیرم ، بلکه در موردش مطالعه کنم.
درسم آن بود که با توجه به ظرفم اندکی بهتر از دیروز خودم باشم و آگاه تر و توحیدی تر قدم بردارم و رفتار کنم .
درسم آن بود که هوشیار باشم در تشخیص اصل از فرع ، همانی اصولی که با تعهد بهش از بدنه جامعه جدا میشیم…
خدای خوبم من تصمیم گرفتم که آگاهانه تر زندگی کنم و از جاهلان نباشم.
خدای خوبم میخواهم در این فرصت کوتاه زیبایی و لذت و عشق و آرامش و فراوانی نعمت هایت را تجربه کنم.
خدای خوبم من فقط تو را دارم و فقط و فقط از تو یاری میجویم ، عشق خودت رو بر جود من جاری کن.
خدای خوبم من به خیری از جانب تو فقیرِ فقیر هستم.
الهی که من و همسفران زیبا اندیشم همیشه در این مسیر توحیدی و مدار فراوانی نعمت و ثروت ، شادی و لذت و آرامش باشیم.
خدا رو شکر بابت همه نعمت ها و موهبتهای که به جمع ما عنایت کرده.
استاد جان، مریم خانم مهربون، دوستان عزیز سلام
خدا رو شکر دوباره روز م رو با سفری زیبا شروع کردم ، نمی دونم بچه ها هم این موضوع رو درک کردن یا نه که سفر نامه یک کلاس عملی است ، از درک قوانین هستی به همراه توضیحات دو اسناد عاشق ،
به راستی که مریم خانم هم چون هم فرکانس شدن با استاد و تعهد دادن برای خوشبخت شدن ، برای خودشون استادی شدن ، یادمه که ایده سفر نامه رو از اول مریم خانم به استاد گفتن ، و با اینکه استاد از فیلم برداری در سفر خیلی خوششون نمی آمد ( تو فصل اول سفر نامه جلسه 31 استاد میگفتن) ولی مریم خانم این کار رو یک کلاس عملی میدیدن از زندگی عادی یک استادی که داره همون قوانینی رو که تدریس میکنه ، با همون قوانین زندگی میکنه ، و زندگیش پر از شادی و خوشبختی هستش ،
استاد ممنون شما و مریم خانم شایسته مهربون هستیم بابت، نشان دادن این همه زیبای و عشق به خداوند، ممنون شما هستیم بابت آشنا کردن ما با مفهوم توحید و یکتا پرستی، سپاسگزار خدای مهربون شما هستیم که همون خدای ماست ، به شرطی که باورهای درستی رو برای خودمون درست کنیم .
استاد جان، به راستی که جهل انسان رو به ورطه نابودی میکشونه ، وقتی در خرافات زندگی کنی و باورهای نادرستی داشته باشی، زندکی برات میشه جهنم ، ولی وقتی آگاه باشی به قوانین بدون تغییر خداوند، و از خداوند یاری بخواهی ، زندگیت میشه بهشت ، همون بهشتی که توصیفش رو در قرآن فرموده ،( مکانی سرسبز ، که نهرها در زیر درختانش جاری است ، و در آنجا شما در آرامش هستید ) ، یاد پرودایز استاد افتادم .
نوش جانتان، این همه نعمت و زیبای .
برای همگی آرزو میکنم که این همه عشق و نعمت رو تجربه کنیم
از خداوند ، میخوام که به زودی دور هم جمع بشیم در کنار استاد ، و به همه اون کسانی که میخوان هدایت بشن ، دلگرمی بدیم ، که میشود،
میشود با توحید و یکتا پرستی ، به همه جا رسید .
خیلی آرزو اون روز را دارم و مطمئن هستم اگر قوانین خداوند رو رعایت کنیم ، خیلی زود این اتفاق رو به وجود میاریم، آمین
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و بچهای گل سایت
استاد کلا هر وقت شما میرید فروشگاه های بزرگ مثه والمارت یا کاستکو خیلی حس خوبی بمن میده ، اونهمه تنوع و فراوانی و فضای خیلی خیلی بزرگ این فروشگاه ها حس آزادی و فراوانی عجیبی داره و خیلی لذت بخشه ؛
در مورد اون خرافاتی که گفتین یه مورد دیگش همین چاه جمکران که خیلیا اعتقاد دارن اگه نامه برا امام زمان بنویسی و بندازی تو چاه حتما خوده امام زمان میخونه و خواسته هاتو اجابت میکنه ؛
چند سال پیش یجایی خوندم یا شایدم شنیدم ( دقیقا یادم نیست ) که از مسئول اونجا پرسیدن وقتی این چاه پر از کاغذ میشه چیکارش میکنین ، اونم گفته بود توی یه جای بزرگ اینا رو با آب قاطی میکنیم و تبدیل به خمیر میکنیم و عملا استفاده خاصی ازش نمیشه کرد ؛
یادمه خودم بچه بودم چندین بار نامه مینداختم اونجا ولی واقعا هیچ اتفاق خاصی هم نمی افتاد خخخخ
تو بحث دین و باورهای غلط مذهبی هم که از این مثالها فراوون داریم ، مثلا یادمه میگفتن اگه مهر نماز از دستت بیفته رو زمین باید کفاره بدی تا گناهت پاک بشه ، اگه با پای چپ وارد دسشویی بشی و با پای راست خارج بشی فلان میشه و بهمان میشه و ….
خداروشکر چندین ساله که با توحید و قران آشنا شدم و خدا رو از دیدگاه خیلی وسیع تر و بزرگتر شناختم خیلی از این چرت و پرتا و خرافات رو برا همیشه ریختم دور و چقدر تونستم به خدای واقعی برسم بعد از حذف این خرافات ؛
من باعشششق سفر به دور امریکا رو نگاه میکنم ، واقعا از شما دو عزیز ممنونم ، عاشقتونم
درود و خداقوت به اساتید عزیزم و همه دوستان و همسفران خودم در این سفر معنوی و الهی
خدارو سپاسگزارم که این سفر چقدر برای من خیر و برکت داشته و حقیقتاً فصل جدیدی از زندگی رو برام آغاز کرده. تو همین چند روزه شروع سفر انقدر چیزهای جدید و عالی یاد گرفتم انقدر هدایتهای فوقالعادهای برام اتفاق افتاده، انقدر حضور خداوند رو بیشتر تو زندگیم حس کردم، انقدر سپاسگزاریهام از خدا عمیقتر شده، انقدر کارهام روبهراهتر شده، انقدر عشق بیشتری رو دارم تو روابطم با طبیعت و سایر موجودات حس میکنم که اصلاً خیلی حالم عجیبه و غریبه.
همین دیشب با چند تا از دوستان رفتیم یه کافهای نشستیم محدوده اکباتان که همیشه پر از گربه است یعنی اینجوریه که وقتی میشینی غذا بخوری گربهها بوی گوشت رو احساس میکنن و قشنگ میان رو میزت و یه جورایی ول کنت نیستن و آرامشت رو بهم میزنن، بعد ما از استخر اومده بودیم و اغلب آدم گرسنش میشه بعد ساعت هم دیروقت بود تنهای جایی که به ذهنم رسید همونجا بود که چند تا کافه رستوران کنار هم هستن و فضای خیلی خوبی داره و من هم این تو ذهنم بود که گربهها هستن اما همون موقع به خودم گفتم که خدایا خودت من رو هدایت کن من میخوام برم یه جای خوب یه غذا و فضای خوب و آروم داشته باشه و در آرامش کامل غذام رو بخورم و بعد سعی کردم به گربهها توجه نکنم چون میدونستم اگر توجه کنم 100% دوباره همون اتفاقها میفته و گفتم خدایا سپردم به خودت و ته قلبم هم میگفت که آقا اصلاً برو همونجا.
خلاصه ما رفتیم همونجا و با یه صحنه خیلی جالب برخورد کردیم که فقط گفتم سبحانالله. دیدم چند تا سگ حدود بیش از 10 تا سگ، جدای از اهالی همونجا که همیشه برای پیادهروی با سگهاشون میان، که جسه خیلی بزرگی هم داشتن اطراف کافهها نشستن و هیچ خبری از گربهها نیست، البته نه اینکه نباشه رفته بودن همه یه گوشه و جرات نداشتن بیان تو اون محوطه. من گفتم ببین خدا از قبل فضا رو برامون آماده کرده بود تا ما بیایم خیلی راحت غذا بخوریم، حالا من خودم اصلاً از گربه ها بدم نمیاد اما اینکه موقع غذا میان آذاردهنده بود که این بار سعی کردم آگاهانه بهش توجهی نکنم و از خدا کمک خواستم و خدا هم نگهبانان الهی خودش رو از قبل اونجا قرار داده بود تا من مثل یک پادشاه بیام و در کمال آرامش غذام رو بخورم، بعد که غذامون حاضر شد دیدم یک گربه مادر سفید و بسیار زیبا به همراه فرزند تازه متولد شدش اومدن و رفتن پشت صندلی من، من هم گرم صحبت با دوستان بودم و دیدم یه دفعه مدیر رستوران که یه خانم بسیار زیبایی بود اومد پیشم و گفت که آقا میتونم یه خواهشی بکنم، گفتم بفرمایید، گفت اگر میشه لطفاً از جای خودتون تکون نخورید این گربه دقیقاً رفته زیر صندلی شما نشسته داره به بچش شیر میده و اصلاً همیشه میومد پیش خودم و نمیدونم چرا این بار بین این همه جا اومده دقیقاً زیر صندلی شما نشسته منم گفتم خب من جذاب و آرومم خدا هدایتش کرده به اینجا. انقدر از دیدن این صحنه لذت بردم که اصلاً حس میکردم قشنگترین لحظه زندگیمه. گفتم خدایا شکرت وقتی با خودت در صلحی و همه چیز رو به دست خدا میسپاری همه طبیعت با تو هماهنگ میشه.
یکی از دوستام که خیلی از گربه بدش میومد و دقیقاً کنار من نشسته بود میگفت نمیدونم چرا از این گربه بدم نمیاد و جالب بود براش که اومده دقیقاً پیش من نشسته بود.
استاد دقیقاً یکی از اون چیزهایی که از بچگی به اشتباه میگفتن همین گربه ها بود. میگفتن که گربه ها به خصوص گربه سیاه ها شیطانن، تو چشاشون زل بزن و بسمالله بگو اگر رفتن دیگه مطمئن باش شیطان رو دور کردی از خودت بعد ما چشمون میخورد به یه گربه سیاه با یه ترسی زل میزدیم تو چشاش و خیره میشدیم و بعد بسمالله میگفتیم گربه هه میرفت بعد از یه طرف قلبمون میریخت که شیطان رو دیدیم و از یه طرف خوشحال بودیم که شیطان رو از خودمون دوره کردیم و وارد یه بازی خیلی مریضی شده بودیم، البته خیلیوقتها هم نگاه میکردیم دو دقیقه چشم تو چشم بعد ول نمیکرد بعد میگفتم عجب شیطان پر رویی ها انقدر ادامه داشت که آخر خودمون خسته میشدیم میرفتیم بعد احساس گناه میکردیم که آره پس من از خدا دور شدم که نتونستم شیطان رو از خودم دور کنم و حسابی حالمون گرفته میشد.
یا مورد دیگه اینکه میگفتن اگر رو گربه آب بپاشی یا دست به گربه خیس بزنی زیگیل میزنی و این خودش کلی ذهمن ما رو درگیر میکرد.
اما همون زمان هم من نمیپذیرفتم، یه چیزی تو قلبم میگفت که این درست نیست مگه میشه موجودی که خدا آفریده شیطان بتونه تسخیرش کنه، مگه اصلاً شیطان میتونه صاحب چیزی باشه، پس با اینکه میگن خدا صاحب همه چیزه منافات داره.
بعد که آشنا شدم با قوانین دیگه خیلی بهتر درک کردم که همه اینا از دم اراجیفی بیش نیست و خیلی بهتر شدم با موجودات، با سوسک با گربه با مار با همه چیز.
اتفاقاً دقت کردم که گربه ها نگاه خیلی معصومانهتری دارن نسبت به خیلی از موجودات حتی سگها که میگن سگ ها خیلی باوفا و معصوم هستن.
یادمه نزدیک خونه مادربزرگم یه خونهای وجود داشت، یه عمارت خیلی بزرگ و قشنگ، بهش میگفتن خونه جنی، پسرخالم که همسایه مادربزرگم بود اون موقع میگفت آره اینجوریه و چند نفر تا حالا رفتن و ناپدید شدن، بعد اینا هم یه بار با دوستاشون رفته بودن تو و گشته بودن دیده بودن نه بابا هیچ خبری نیست، دیگه این پیچید و دیگه هر کی راهش میخورد اون طرف وارد این خونه میشد و اصلاً شده بود پاتوق یه سری ها، بعد اومدن فنس کشیدن و کانکس نگهبان و پرژکتورهای قوی گذاشتن و گفتن اینجا برای دولت کویت بودن گویا سفیر کویت اگر اشتباه نکنم اونجا زندگی میکرده و الان چند ساله که بدون سکونت شده و خبری از جن و این حرفا هم نیست.
دیروز داشتم در مورد یه خانمی صحبت میکردم که تو حوزه آرایش هستند و بسیار موفق هستند و جدیداً هم بزرگترین سالن تهران رو افتتاح کردن و من سالن رو دیدم فکر کردم یه تالاره خیلی مجلله و ازونجایی که کارم مرتبط با این موضوع بود خیلی برام جالب شد که اتفاقاً همسن خودم هم هستن یه چندتا نکتش خیلی برام جالب بود و خیلی ایشون رو تحسین میکنم همیشه خیلی زیاد.
اول اینکه من یه تارگتی تا پایان سال برای خودم گذاشتم و گفتم آقا من تا پایان سال باید این کار رو انجام داده باشم و نشستم کلی از مزایای رسیدن به این هدف رو نوشتم و قدمها رو تا جایی که میشد کوچک کردم و البته همیشه دارم آپدیتش میکنم، بعد فرداش که ویدئوی این خانم رو دیدم، دیدم که بزرگترین شو عروس ایران رو برگزار کرده و فقط تو یه یک روز بیش از اون تارگتی که من برای خودم تو بازه زمانی 6 ماه رو تعیین کرده بودم رو فقط تو یه روز زده و گفتم خدایا ببین، این نشونست، این سر راه من اومد تا بهم بگه میشود، فقط باید باور کنی و قدمها رو با ایمان برداری و از لحظه به لحظه زندگی لذت ببری، از کوچکترین پیشرفتی که داری، خودت رو تحسین کنی و موفقیتهات رو، خداوند رو دائماً به خودت یادآور بشی و به خودت آسون بگیری و توقع بی جا از خودت نداشته باشی.
نکته جالب دیگش من از قصد و آگاهانه این ویدئو رو به چند نفر دیگه نشون دادم تا ببینم چقدر بازخوردهاشون متفاوته تا باورهای خودم قویتر بشه، حالا من تا حدودی در جریان رشد این خانم بودم. بعد دیدم همه میگن آره این باباش، باباش بهش پول داده، معلوم نیست از کجا آورده این پولو، حالا صبر کن فردا که دارایی و مالیات اومد پدرش رو درآورد حساب کار دستش میاد. بعد من همون موقع به خودم گفتم ببین، همینه، همینه که تفاوت ایجاد میکنه، اگر قرار بود همه شهامت داشته باشن الان همه تو زندگیشون موفق بودن، موفق بودن شهامت میخواد، ایمان میخواد، ایمان اصلاً یعنی چی؟ یعنی موقعی که هنوز اون تصویر نهایی تو زندکیت نیمده بتونی ببینیش حسش کنی و احساست رو خوب نگه داری، توکل کنی به خدا، باور داشته باشی که الان من خودم رو باید به جهان و خودم ثابت کنم و من قطعاً به چیزی که میخوام میرسم.
واقعاً خدارو سپاسگزارم برای این همه زیبایی و نعمتی که در زندگیمون هست، این کامنت نوشتن عین صلاه، عین سپاسگزاری، توجه بر نکات مثبت، کشف خودت، پیدا کردن ترمزها و ایجاد باورهای قدرتمند
واقعاً سپاسگزارم که هدایت شدم به این سفر زیبا و معنوی الهی
سلام احسان عزیز امیدوارم هرجا هستی حال دلت حال ترین باشه
چقدر کامنتت فوقالعاده بود چقدر آگاهی بهم داد
یعنی همیشه وقتی کامنت های تورو میخونم دری از آگاهی به روم باز میشه
چقدر اون خانم آرایشگری که مثال زدی فوقالعاده بود
برای من یه الگوی بی نظیر بود مخصوصا که توی حوضه ی کاری خودمه
واقعا احسان جان میبینی تا مردم یه نفر رو میبینن که یه موفقیتی به دست آورده میگن
باباش براش خریده فلانه
یعنی تحسین که نمیکنن هیچ ، انکارم میکنن و این به خودشون ضرر میزنه
خداوندم رو شکرگزارم که درجمع این دوستان الهی هستم و انقدر حالمون خوبه و متفاوتیم
احسان عزیزززز مرسی که هستی و مرسی که مینویسی تا آگاهی هام بیشترو بیشتر بشه مرسی برای وجودت
شکرت خداجونم شکرت برای وجود این دوستان الهی
شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
عاشقتممممممممممممممممممممممممممم که عاشقمییییییی خداجونممممممم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
راستی احسان عزیزم وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم از روی خوشحالی و ذوق اشک ریختم این حالیه که من موقع خوندن کامنت بچه ها دارم و عاشقانه این حال رو دوس دارم
از آخر کامنت تون میخوام تأییدها و تحسینهارو شروع کنم:
این کامنت نوشتن عین صلاه، عین سپاسگزاری، توجه بر نکات مثبت، کشف خودت، پیدا کردن ترمزها و ایجاد باورهای قدرتمند
دقیقا چه فراوان هستن کشف و شهودهایی که من خودم اینجا تو این فضا و بین کامنت خوندن و نوشتن تجربه کردم.
همینطور از طریقِ تمامِ لحظاتی که قبل از آشنایی ام با سایت، از طریقِ نوشتن تو دفترهام خلق شدن.
خدا رو شاکرم برای تک تک لحظاتِ اگاهی، هم از طریقِ نوشتن، هم خوندن، هم شنیدن، هم دیدن، هم تجربه کردن، هم حس و درک کردن…
چقدر قلبم گشوده شد وقتی داستانِ کافه و غذا خوردنِ راحت و گربه ی مادر رو گفتین که داشت به توله اش شیر میداد…
من شگفت زده میشم هر باری که یه حیوان با آرامش از کنارم رد میشه و نمیترسه و فرار نمیکنه…
دقیقا فرکانسِ آرامش و مهربانیِ شما رو حس کرده اون مامان پیشی …
جالبه وقتی ما میترسیم، یا انزجار داریم از چیزی یا عصبانی میشیم از چیزی، مادامی که تو فکرمون همین باشه، موقعی که مواجه میشیم با اون چیز همون حس رو تجربه میکنیم.
و دقیقا وقتی که حس نازیبا رو رها میکنیم، میگیم خیره، خدایا خودت درستش کن، بعد خبری از موردِ نازیبا نیست…
انگار اصلا وجود نداشته…
چقدر تاثیرِ تغییرِ باورها پررنگه.
من دارم به چشم میبینم چی بودم چطور فکر میکردم، حالا چی شدم با چه افکاری…
داستانِ آب پاشیدن به گربه و زگیل رو منم یادمه، چقدر این موارد الکی بهمون استرس میداد…
اساسی نداشتن ولی چون ما دنبال دلیل نبودیم و فقط میپذیرفتیم فارغ از هر کنجکاوی ی مقدسی، پس هر روز یه چیزی به این خرافات اضافه میشد.
اینکه از روی قبر رد نشین خوب نیست.
نوشته های روی قبر رو نخونین خوب نیست.
و خیلی های دیگه…
الان یادم نمیاد ولی چقدر مخ و ذهن ما الکی مشغول شده، حتی الان هم هست تا لحظه ای که متوجه بشیم وارد تله ی پذیرش بدون منطق شدیم.
یاد داستانی افتادم که جایی خوندم یا شنیدم:
خانمی سوسیس رو که میذاشت تو تابه تا سرخ کنه و همیشه سر و تهش رو میزد، کسی ازش میپرسه چرا اینکار رو میکنی میگه چون مامانم اینکار رو میکنه، میره از مادر خانم میپرسه دلیل کارشو، اونم میگه مادرم اینکار رو میکرده، حتما درست بوده دیگه…
تا چند نسل این سوال پرسیده میشه تا تهش معلوم میشه اون خانم اولیه (مادربزرگ یا جد) به دلیل اینکه تابه اش کوچک بوده اون زمان سر و ته سوسیس هاشو میزده تا جا بشن تو تابه.
کاملا منطقی و درست…
برای اون زمان و شرایط…
اما وقتی الگو برداری بدونِ تفکر باشه و فقط چشم (همون تقلید)، نتیجه میشه انجامِ کاری که نمیدونی چرا ولی مدتهاست انجامش میدی…
که گاهی زندگی رو سخت و سخت تر میکنه برات.
یاد یه سخن زیبا افتادم اگه اشتباه نکنم از امام علی ع که فحوای زیبایی داره:
فرزندتون رو با زمانه ی خودش تربیت کنین
یا یه همچین فحوایی…
طبیعتا نمیشه الگوی رفتاری و تربیتیِ دهه شصتی ها رو پیاده کرد روی دهه نودی و بعدی ها…
ما چشم میگفتیم بی پرسش گری…
بچه های نسل جدید پرسش گری یکی از تحسین برانگیزترین ویژگی هاشونه که من کیف میکنم.
البته دیگه خود ما هم وارد پرسش گری شدیم ریز ریز .
جالبه چیزهایی بوده تو مدرسه تو خانواده که میگفتن انجام بدین، میگفتیم چرا؟
میگفتن چون فلانی گفته، چون دین گفته، چون خوبه، چون ثواب داره و …
و من به شخصه دیگه ادامه نمیدادم…
بعدها تازه از عادل جان فردوسی پور یاد گرفتم که میتونم قانع نشم:
وقتی تو برنامه نود جوابی رو میشنید که به نظرش منطقی نبود یا توجیه بود و میگفت اجازه بدین قانع نشم…
تازه اونجا بود که سمانه متوجه شد میتونه قانع نشه، هر حرفی هر توضیحی لزوماً صحیح نیست، فرق نمیکنی کی اون حرف رو میزنه باید پشتش یه منطقی باشه…
اونم نه اینکه باز دربست آدم بپذیره…
از استاد کم کم یاد گرفتم بپرس کشف کن دلیل ها رو از آدم ها، اما باز رجوع کن به خودت و درونت و احساست و قلبت.
جواب درست خودت رو از قلب خودت بگیر، قلب خودته که وصله به خدا و انرژیِ منبع…
تقلید کورکورانه، کار خیلی بدیه
(با لحنِ مصرفِ بی رویه کار خیلی بدیه خونده شه :))))))
حالا چرا من سریع میپذیرفتم حرف ها رو؟
الان میگم بهت سمانه جون.
چون تو الگوی رفتاری تربیتی، حس کردی و فکر کردی اگه آروم تر باشی، کمتر بپرسی، بیشتر چشم بگی، بدون دونستنِ دلیل چشم بگی، اگه کمتر نظر بدی یا درخواستهاتو با شجاعت مطرح کنی حتما دخترِ مقبول تری هستی، دوست داشتنی تری، البته که تاییدهایی که میگرفتم روی این امر صحّه میذاشت…
آفرین سمانه
چه دختر خوبی
چه حرف گوش کن
چه بی توقع
چه ساکت…
اشکالی نداره ها، من به نیکی یاد میکنم از گذشته ام، چون همون مسیر و تجربه ها منو الان رسوندن به اینجا، که بهتر درک کنم چه رفتارهایی چه نتایجی داره.
حتما که تو زندگیم هم بهم خوش گذشته هم اذیت شدم.
اما الان میفهمم که اون چک و لقدهای جهان لازم بوده و هست تا بهتر بفهمم، برگردم تو مسیر درست.
این الگوی سالهای متمادی تا نوجوانیِ من بود تا زمان دانشگاه که یهو ورق برگشت از یه دختر کم حرف و خجالتی که حتی تو سلام دادن هاش هم خجالت میکشید چه برسه به نظر دادن و ارائه ی سلیقه ی شخصی اش، یهو جهش پیدا کردم تو 17 سالگی به دختری که یهو عاصی شد، هنوز تِمِ خجالت رو داشتم اما تمِ خشونتِ کلامی، رُک گویی بهم اضافه شد، انگار که بخوام ناآگاهانه انتقام تمام سالهای خجالتی بودنم رو از خودم و بیرون بگیرم…
اونم سالها بود تا سالهای اخیر که متوجه شدم، نه سمانه جون، این سیستم که برو تو دلِ ملت و حمله کن بهشون تا کسی بهت حمله نکنه هم پاسخ نیست، توش آرامش نیست…
دقیقا مسیر آرامش ماندگارتر برام با استاد و سایت آغاز شد.
چرا ؟
چون استاد اولین کسی بود که منو وصل کرد به اصل، به توحید و انقدر صادق و شفاف بود و هست که سریع نشست به قلبم، من پیشینه ی خانواده مذهبی داشتم و دارم، هنوزم بعضی از اعضای خانواده پایبندن به الگوها اما من به لطف خدا افتادم تو مسیری که بفهمم خدا چیه؟
خدا کیه؟
چقدر توانمنده؟
چه ویژگی هایی داره؟
اگه میگین اینکار رو باید انجام داد چرا باید انجام داد؟
الهی بی نهایت شکر برای توحیدی که خدا از دست های استاد عباس منشِ نازنینم، به من هدیه داد. من این هدیه رو روی قلبم میذارم.
خلاصه که متوجه شدم همین فرمولِ هیچی نپرس فقط چشم بگو روی من جواب داد و من پذیدفتمش و انجامش دادم سالها.
الان خیلی خوشحالم که تونستم کمی درک کنم پرسش گری و تفکر باعثِ بهبودم میشه و دارم کم کم پیاده اش میکنم تو زندگیم.
خدا به همه مون کمک کنه بچسبیم به اصل و دور شیم از فرع.
خودش هدایتمون کنه که در تشخیصِ اصل از فرع آگاهانه و هوشمندانه عمل کنیم.
هدایتمون کنه به راه راست، راه کسانیکه به اونها نعمت داده نه مغضوبین و نه گمراهان.
الهی آمین.
ممنونم از کامنتِ زیبا و سرشار از آگاهی تون آقا احسان.
مثل هر بار، لذت بردم از خوندنش.
احسنت به شما که روی باورهاتون مخصوصا فراوانی کار میکنین، دنبالِ الگوهای موفق هستین.
سمانه تو دنیای جدیدی که خلق داره میکنه به لطف خدا برای خودش، با نگاهی روبه رو شده با حیوانات مخصوصا سگ، گربه، پرنده، مورچه ها که فقط عشق میبینم توشون، چون در لحظه وقتی میان پیشِ چشمم یادم میوفته مخلوقِ خداوندن، نه تنها نمیترسم، چندشم هم نمیشه، تازه کلی هم با هم سلام احوالپرسی میکنیم:)))
خدا رو شکر برای این تغییرِ نگاه که از مخلوقاتِ خدا نمیترسم.
همه اش فضلِ اللهِ یکتاست، وگرنه سمانه هیچی.
شما، من و خیلی هامون آسان میشیم بر آسونی ها، چون از خدا خواستیم و خدا برامون فراهمش کرده.
چقدر زیبا و شجاعانه است که من هر چیزی رو مستقیم و فقط از خدا بخوام ولاغیر…
گاهی موفق تو این اصلِ توحیدی، گاهی نجواها شیطنت میکنن.
خوشحالم که بهبودهارو دارم میبینم و حس میکنم.
در ادامه هم عالی جلو میره چون موتورِ قدرت بخشِ هر کدوم مون خداست، یعنی تا وقتی از خودش بخوایم قوی و قوی تر میشیم.
خدایا شکرت که زیباترین و بزرگترین هدیه رو به من دادی، هدیه ی ارزشمندِ توحید.
خدارو با تمام وجودم سپاسگزارم برای تک تک عزیزانی که در این مسیر همراه من کرده تا هر لحظش بیشتر و بیشتر یاد بگیرم
واقعاً سپاسگزار شما هستم که همیشه به من محبت داری و نکات فوقالعادهای را گوشزد میکنی و با قلم قلب پاک الهیت مینویسی و خوشحالم برات که انقدر به شناخت خوبی از خودت رسیدی و خوب روی خودت کار میکنی آفرین بر شما
توحید برای من حکم یه جاده صاف و سرسبز و پر نور رو داره که وقتی توش هستی فقط لذت میبری و هر وقت که از مسیر خارج میشی انقدر این نورش قشنگ بهت چشمک میزنه و تو رو به سمت خودش میکشونه
واقعاً دارم به این نتیجه بیشتر پی میبرم که امکان نداره قلبی که با نور خداوند روشن بشه رو کسی یا چیزی بتونه خاموش کنه شاید یه وقتایی کم بشه اما خاموش نمیشه هرگز
خداوند دوستاش رو ول نمیکنه
بندههاش رو رها نمیکنه
هربارعشقش رو قویتر به ما ثابت میکنه
نمیدونم چرا هر چی جلوتر میرم بیشتر عاشقش میشم با اینکه بعضی اوقات اتفاقهایی میفته که اصلاً ساده نیست اما من حسم اینجوریه که میگم ای جانم پس قراره بازم بیشتر عشق بازی کنیم باهم برو که بریم
درباره باورها خیلی این روزها دارم بیشتر رو خودم کار میکنم که ما باید سعی کنیم همیشه یه جور خاص فکر کنیم و یا بهتره بگم بیشتر مواقع یه جور خاص فکر کنیم و برای خودمون منطقی کنیم که میشود تا برامون کار کنه، همین باور فراوانی، تئوری ظرف آب و باران خیلی برای من جای تأمل داره، گاهی به خودم میگم چقدر دقیق و هوشمندانه و منطقی خداوند استاد روهدایت کرد به این تمثیل، هربار که بهش فکر میکنم بیشتر میفهمم که چقدر ذهنم برعکس برنامهریزی شده و کدها داره اجرا میشه تو ذهنم یعنی خیلی مثال دارم ازش. یعنی وقتی منطقی نیست برات اصلاً کار نمیکنه تو زندگیت و هدایت اتفاق نمیفته، هرچند که همون کار نکردنش هم هدایته چون داره بهت میگه یه جای کار ایراد داره و تو باید ایراد رو پیدا کنی.
همین باور توحید به این معنا نیست که هیچ خطایی نکنیم و چقدر کمک میکنه که خودمون رو از زیر بار شرمساریها و احساس گناههای زیادی خارج کنیم از ترس اشتباه کردن و خیلی چیزهای دیگه که بدترین فرکانسها هستند که همه اینا ناشی میشه از نگاه انسانگونه و خشمگیر نسبت به خدا
دعای هر روز من اینه خدایا هر لحظه خودت رو بیشتر به من بشناسون
تفاوت از زمین تا آسمونه قلبی که روی خدا حساب کنه و ازش انتظار داشته باشه با قلبی که غیرخدا رو باور کنه و ازش انتظار داشته باشه
چقدر لذت بردم از توضیحات شما دو جوان اهل تفکر دمتون گرم واقعا
منم مثل شما و خیلی از جوون های نسل 60 -70 همین تجربه ها رو داشتم و از ی جایی دیگه به قول معروف دستی رو کشیدم ، سرم رو چرخوندم ببینم اصلا تو کدوم جاده هستم ؟! همراهام کیا هستن ؟! کجای مسیرم ؟! اصلا مقصد کجاست ؟! سرعتم چندتاست ؟! و کلی سوال دیگه …
از شدت خرافات براتون بگم که من توی دهه هشتاد خیاطی رو شروع کردم و کلی مسخره شدم برای اینکه اصلا چرا یک پسر باید به خیاطی علاقه مند باشه !!!!!!
البته زبون من از اول ی ذره تند بود و هر کسی جراتشو نداشت روبروم بگه ولی میشنیدم که گوشه و کنار دارن چی میگن راجع به من و تصمیماتم .
داستان کار من ادامه داشت تا بعد دیپلم که کلا ترک تحصیل کردم اونم در رشته تجربی :)
خرافات و چرت و پرت ها و نصیحت ها و باورهای افراد از خانواده تا دوست و آشنا بقدری سمی بود که میگفتن طراحی و دوخت پوشاک بانوان به دلایل مذهبی و … کلا حرومه و تو کلا داری حروم میخوری مراقب خودت و آخرتت باش :)
ولی واقعا لطف خدا شامل حالم شده بود همین که به قول معروف یک دنده بودم و دوست نداشتم کسی نصیحتم کنه باعث شد تاثیر زیادی روم نذاره و بتونم به نتایج خوبی برسم توی کارم و راضی باشم .
بعد از آشنایی با استاد عباسمنش که واقعا گاهی اوقات به راه رفتن یک مورچه روی میز کارم بیشتر توجه میکنم تا اینکه بخوام به حرف کسی فکر کنم .
این حق رو هم به بقیه انسان ها میدم که طبیعیه این رفتارشون چون نتیجه گرا هستن و طرز تفکر و اهدافی که یک فرد برای زندگیش داره براشون مهم نیست ، فقط میگن نتیجه چی داری ؟؟؟ برای خود استاد عباسمنش هم بوده ، با کوله باری از نتایج میگفتن آقا اینااییی که میگی درست ، پووووول چقدر داری ؟؟؟؟؟؟!!!!
با احترام به همه انسان های کره خاکی ( دوست ، فامیل ، آشنا ، همکار و …. ) من به الهامات قلبی خودم عمل میکنم چون نتیجه اون ها زندگی من رو میسازه و آرامش و عشق رو وارد زندگیم میکنه .
این باور توی ذهن و قلب من روز خاکسپاری پدرم بیشتر تقویت شد ، چون مردم نهایتا براشون مثل یک خبر که توی فضای مجازی پخش میشه تعجب آوره و تمام ، باور دارم برای بالا رفتن دلار بیشتر فکرشون درگیر میشه تا اینکه مرگ یک انسان و به همین خاطر وقتی این مدلی تصمیم میگیرم و به الهاماتم عمل میکنم ، نتایج عجیبی میگیرم .
من به شاگردام یک مثالی رو همیشه میزنم ، میگم الان تو میخوای با ماشین بری تافلان جا … آیا وقتی ماشین هست ، خودت هم نشستی توش ، روشنش هم کردی ، و شوق و اشتیاقی زیادی هم داری برای رسیدن به مقصدی که میخوای بری …. آیاااااا واقعا برای تو دنده یک زدن ماشین و حرکتش نظر کسی رو میپرسی ؟؟؟!!!!
نه آقااااااا بیخیال همه باورکنید ایناا همش فقط توی ذهن ما اتفاق میفته ، بزن تو دنده یک و حرکت کن ….
سلام وصد سلاممم به استاد عزیزم ومریم جان وتمام اعضای معنوی سایت
الله اکبر از این هماهنگی خدایا سپاسسسسسگزارم
من اومدم قرآن باز کردم همون لحظه هم حسم گفت برو تو سایت سریع وارد شدم که باعکس زیبای استاد و بسته گوشت اولین تصویر که دیدم جذب شدم .و آیه اول سوره مائده (ای اهل ایمان البته به عهدوپیمان خود وفا کنیدبهائم بسته زبان برای شما حلال گردیدجز آنچه بعداً برایتان تلاوت خواهد شد وجز آن صیدی که برشما در حال احرام حلال نیست همانا خدا بهر چه خواهد حکم کند.) استاد اشک شوق ریختم و از ذوق اومدم بقیه فایل رو نگاه کردم.
خدایا شکرت برای این جاده زیبا وگلهای کنار جاده و اون تصاویر ماهواره ای بر روی مانیتور ماشین و فیلم برداری زیبای مریم جون از جاده وزیبایی ها
خدایا شکرت برای این فروشگاه بزرگ با تمام امکانات و فراوانی نعمت که موج میزند
خدایا شکرت برای نظم وزیبایی و خرید هاتون
خدایا شکرت برای پولی که برای خریدهای انجام دادین به راحتی وازادی مالی
خدایا شکرت برای تفریح لذت استاد با عزیز دلش که با ماهم به اشتراک میزان
خدایا شکرت بابت همه چی
چه جاده وزیبایی های بی نظیری
خدایا شکرت برای این آگاهی ها که مارو هرروز رشد میدهد
خدایا شکرت که هر روز اطلاعات بیشتری از طریق این سایت و استاد عزیزمون یاد میگیریم ومیتونیم با دید بهتر به شرایط و قضاوت نکردن هر چیزی آگاه هستیم وبا فکر بازتری هر چیزی را نپذیریم وباورهای بهتری بسازیم .
من خودم بچه که بودم بحث جن رو قبول کرده بودم وهر کی میخواست مارو بترسونه که ما کمترشلوغ کاری کنیم میگفتن میگیم جن بیاد سراغت بعد کم کم که آگاهتر شدیم دیگه زیاد نمیترسیدیم میگفتم دروغه اگه راست بود که که برا یه بار هم که میشد جن رو میدیدیم .
رفته رفته دیگه اصلا قبول نداشتم یه روز یه دوستی برام تعریف کرد که خانه های قدیمی وخاکی بعضی شهرها جن دارن من مقاومت کردم گفتم اصلا همچین چیزی وجود نداره .گفت که چرا صاحب خونه گفته ما دیگه عادت کردیم بهشون میان پتوها رو از رومون برمیدارن نمیدونم سر و صدا میکنن و از این حرفها من پیش خودم گفتم اونا که خوابن احتمالاً گرمشون میشه پتوهارو میندازن یه طرف دیگه بعد صبح میگن این کار جن هست به خودشون قبولوندن که جن وجود داره ولی من اصلا اعتقاد ی نداشتم والان که صحبتهای شما رو گوش میکنم میگم خدایا شکرت که ما رو هرروز آگاهتر میکنی تا باورهای بهتری راجع به هرآنچه در زندگی هست بسازیم وخودمان را بسنده به اطلاعاتی که از قبل به خورد ما از سر ناآگاهی دادهاند مطلع بشیم استاد جونم واقعا سپاسگزارم از تون
خدارو هزار مرتبه هر لحظه شکر که من با شما استاد عزیزم آشنا شدم و خیلی آگاهتر شدم اغراق نکنم حداقل به این آگاهی رسیدم که خیلی آگاهانه تر رفتار کنم .به ندرت قضاوت میکنم به غیبت وبدگوی و افکار و رفتار نازیبا ونکات منفی توجه نکردن آگاهانه با وجود این آگاهی ها ولطف پروردگار مهربانم هر لحظه برای رشد خودم و جهان در تلاش هستم بیشتر وقتم را در سایت و خواندن قرآن و روی کارهای هنری ام وقت میزارم .رفت وامدم با اطرافیانم بدون ناراحتی خدارو شکر خیلی کمتر شده طبقه بالای پدر شوهرم هستم و شاید 10روز هم شاید بیشتر پایین نمیرم اگه هم برم سریع به یه بهونه میام خونه خودمون و هر وقت میبینم بقیه چه حرفها و رفتارهایی دارند از صمیم قلبم از خودم شاد وراضی هستم ویه احساس شور و ذوقی از درون دارم به لطف الله میگم الهام خانوم ببین خدا چقدر تورو دوست داشته که الان قلبت سرشار از عشق و شور و شوق هست و چقدر حالم خوبه خداااااایا شکررررررت
امروز صبح مادر شوهرم اومد بالا تا من رنگ بزارم رو موهاش من در حال قرآن خواندن بودم و به خودم گفتم خیره انشاالله .با وجود اینکه خیلی دوسش دارم و اونم خیلی به ما محبت داره .ولی خب هر کسی هم افکار خودشو داره و به قول استاد نباید کسی رو ارشاد کنیم خلاصه مادر شوهرم از هر دری صحبت کرد ومن چقدر خوشحال از خودم که آگاهانه تو خیلی از بحث هاش سکوت کردم . خیلی حرفها هم سعی کردم به یه حرف و دیدی مثبت به آنها نگاه کنم .ومن چقدر باز هم خوشحال که خودم تغییر کردم شاید اگر این آگاهی ها رو نداشتم خدا میداند چقدر من هم با بقیه همراه میشدم خدایا شکرت که فقط خودتی وخودم واستادم واین سایت.
خدا جونم هر لحظه مرا به راست هدایت وحمایت کن .تو فقط از پس این کار بر میای جان جانانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.دوستون دارم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت .استاد جونم سفرتون به سلامت وهر لحظه ما رو همسفر خودتون کنید.وهروز آگاهتر و دقیقتر به تمام امورباشیم.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته عزیز، خدا قوت
سلام خدمت همه اعضای خانواده ام
شکرگزار خدا هستم که توانایی نوشتن بهم داد تا بنویسم،توانایی درک به من داد تا بفهمم،توانایی دیدن و شنیدن به من داد و هزاران نعمتی که هر لحظه در من در جریان است…..خدایا شکرت
سپاسگزار استاد هستم که به درک و آگاهی رسیدند و در حال رساندن به ما هستند
خدایا شکرت از نعمت اینترنت و موبایل و ابزارها
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
تحسین میکنم آزادی مالی،مکانی،زمانی شما رو و همه کسانی که این آزادی ها رو کسب کردن
چقدر خوبه همه چیه آدم بشه الله و الله هم یار او بشه
وقتی خدا رو یاد کنیم ،خدا هم ما رو یاد میکنه
سال گذشته استاد وقتی وارد والمارت میشد کلی خرید میکرد ولی امروز به دلیل آگاهیهایی که کسب کرده فقط گوشت و بلوبری خرید ،کلی هزینه کمتر،وقت کمتر،خوش تیپی و خوش هیکلی و….رو فقط بدلیل کسب آگاهی بدست آورد
مطلبی که فرمودید در مورد آگاهی هم همینه استاد،همون مثال سوسیس و قابلمه که همیشه میزنیده،خیلی از کارهایی که انجام میدیم دلایلش برامون مشخص نیست و نادانسته انجام میدیم
همین مورد سلامتی چون از کارکرد بدن اطلاع نداریم خیلی چیزهای اضافه رو میدیم به خورد بدن و نهایتا چاقی و هزاران ناخواسته اتفاق می افته
در مورد باورها هم همینطوره،به چیزهایی باور داریم که فقط بدلیل گشتن نسل اندر نسل بدستمان رسیده و قبول کردیم و انجام میدیم
اگر دلیل انجام دادن وندادن کارها رو بنویسیم اینو بهتر متوجه میشیم که چقدر از کارها رو از ترس انجام میدیم یا چقدر از کارها رو از روی ترس انجام نمیدیم
پای آگاهی که بیاد وسط سیاهی وتاریکی نمیتونه بمونه چرا که نور روشن میکنه و دید ما وسیع تر میشه
خودم هم از زمان کسب آگاهیهای درجه یک از شما کلی تغییر کردم و ترسها و غم ها و عادات نادرستم کلی کمتر شده
بت پرستی نمونه ای در قرآن است که دلیل انجامش اخذ از نسل گذشته بوده بدون اینکه خود افراد بدونن چکار دارن میکنن یا چه واسطه ای قرار دادن
خوش شانسی یا بدشانسی هم میتونه نمونه ای از باورهای درست وغلط دونست چرا که ما الان که میدونیم 100 در صد اتفاقات با فرکانسهای ما رقم میخوره ولی قبلا فکر میکردیم بدشانسیم
عادی شدن بعضی از چیزها مثل نمک زندگی دعوای زن وشوهره یا عادیه که مریض بشیم یا عادیه که پول نداشته باشیم یا عادیه که دائم حالمون خوب نباشه هم میتونه نمونه ای باشه چرا که بعد از آگاهی که استاد به ما دادن به مراتب حالمون با خودمون،با همسرمون،با پولمون ،با خدای خودمون و ….بهتره
استاد عزیزم،چقدر عالیه که در حال کسب نور و پراکندن نور هستید و سیاهی ها کم کم زدوده میشود و نور الهی جای همه تاریکی ها را میگیرد وجهان پر میشود از شکرگزاری که هرکس از صبح تا شب فقط میگوید خدایا شکرت
و این خدا چه خدایی است که هر لحظه در حال لطف و رحمت است و عشق خود را به همه هستی میپراکند
ممنونم بابت این فایل زیبا و این جاده های فوقالعاده سرسبز و زیبای کلارادو!
میخوام بگم واقعا ارزشش رو داره!
واقعا ارزشش رو داره که به آزادی مالی برسی و دیگه هیچ محدودیتی در خرید و اجابت خواسته هات نداشته باشی!
اصلا انگار یه بار خیلییی بزرگ از روی دوش ات برداشته میشه! و ایمان و توکلت هم به خدا بیشتر میشه!
به لطف رب العالمین الان توی مسیرشم و داره هر روز بهتر میشه ولی بازم کاملا نمیتونم این حرفو بزنم …ولی تا اونجایی که تجربه کردم واقعا ثروتمند شدن ارزشش رو داره!
همیشه تحسین میکنم آزادی مالی و ثروتتون رو استاد و مریم بانو!
چقدر فروانی و ثروت در جهان موج میزنه!چقدر همه چیز هر روز بیشتر و فروان تر و بهتر از قبل میشه!خدایاشکرتت بابت همه چیز!
مورد بعدی که درموردش صحبت کردین خیلی جالب بود و اولین بار بود این داستان درمورد فضایی ها میشنیدم ولی خدایی یارو چه ذهن ثروتسازی داشته که از این راه میخواسته پول در بیاره؛ ولی خب این ثروت که با دروغ بنا شده باشه ،پایدار نیست و از همون اول باید راه صداقت و پاکی رو بریم،تا ارزشش رو داشته باشه و ثروتمون هر روز بیشتر بشه و هرچقدر به آدم های بیشتری سود برسونیم و مسئله بقیه رو حل کنیم ،میتونیم ثروت بیشتری بسازیم!!
خرافاتی که زمانی که بچه بودم یادم میاد؛
یکیش همین درمورد جن ها بود که خیلی چرت و پرت میگفتن و تمام بچه ها میترسیدن، یکی دیگش هم خیلی بولد بود همون فیلم ترسناک آنابل بود که تمام بچه ها رو از عروسکلشون ترسونده بودن،منم با اینکه یکبارم فیلم ندیده بودم ولی انقدر تعریف کرده بودن که دیگه از عروسک ها هم میترسیدم و میخواستم همشون رو بندازم دور!! تا این حد!!
این گذشت تا اینکه خدا رو شناختم و دیگه ترس ها از وجودم کنده شدن و چون وجود قدرتمند خدا رو شروع کردم به باور کردن ،دیگه از هیچ بنی بشر و جنی نترسیدم و خیلی شجاع تر شدم!
چون فهمیدم همه چی رو اون آفریده و از همه قدرتمند تره و اون نگهبانمه و مواظبمه،کل جهان مال اونه و اون همه چی رو داره عالی مدیریت میکنه،من چرا باید بترسم!؟
ولی این خرافات و این داستان های دروغی توی هر سنی بوده و حتی توی فیلم ها هم اینا موج میزنن!
و خیلی باید حواسمون به ورودی هامون باشن که هر مرخرفاتی رو واردش نکنیم!
سپاس و ستایش مخصوص توست که مالک زمین و آسمون ها تویی!
من باورای فلط میخوام تو تغذیه بگم چون الان دوباره شروع کردم جدی تر قانون سلامتی ادامه دادن تمرکزم بیشتر این قسمته
همیشه میگفتن وعده هاتوریز ریز کن کم بخور چاق نشی
برنج که باید حتما اصل باشه اگه نشد نون حتما بخور
میوه ادم چاق نمیکنه که یعنی مسوه ام نمیخوری
یا خداا اگه یک وعده غذا بخوری زخم معده میشی
و الی ماشالله ازین باورای خنده دار برای الان من که اصل رو فهمیدم
دستت اگه بدون وضو به قران بخوره گناه میکنی اگه وضو نداری دست نزن به نظرم اینو واسه این باور ایجاد کردن شاید واسه این که ما یه وقتایی الهامی ناخوداگاه یه لحظه دوست داریم قران باز کنیم و جواب سوال لحظه ایمون رو بگیریم این باور وضو بگیر گذاشتن که بگیم ولش کن الان که وضو ندارم و یادمون بره و پی اون الهام نگیریم
یا من شنیدم میگفتن مقع اذان غروب اب نخور اینجوری ابو از دست امواتت میگیری یه همچین چیزی(الان استاد میگین یا خدا چقدر باورای عجیب غریبی ادما دارن)
منم یه بار فکر کردم گفتم واه این چه منطقیه اول اینکه مگه مرده اب نیاز داره
دوم اینکه اقا اصلا اب نیاز باشه خوب
پس چرا ماه رمضونا ما موقع اذان با اب و چایی شروع میکنیم یعنی اونموقع اب از دستشون نمیگیریم!!واسه اینکه ذهنمم کم کم باورو شل کنه یه وقتایی از عمد دم اذان اب میخوردم که ذهنم مقاومتش کم کم کمتر بشه
استاد اینکه همیشه اسرار دارید کامنت بخونیم بینهایت پیشنهاد عالیه و این که شما این سوالارو تو ویدئوهاتون مطرح میکنید چند لول بالاتر از بالاتره
من تو کامنت خوندن جدیدا اعتیاد پیدا کردم زمان حس نمیکنم و چقدر عملا با مثال های مختلف بچه ها ذهنم پروگرم داره میشه
مثل این میمونه مدرسه تو کلاس معلم چند تا مثال میزنه شما اون لحظه درس یاد میگیرین میاین خونه یا با دوستتون تو همون یکی دوروز اول شروع میکنین تمرینای مختلف انجام دادن وقتی دوستتون براتون توضیح میده بیشتر جا میوفته تو ذهنتون و همینطور حرفه ای تر عمل میکنین
عاشقتونم همیشه سلامت باشید
عاشق تک تک بچه های این سایت بینظیرم هستم
انقدر این یکی دوروز تو حالت روحانی عالی هستم که این لحظه قلبم احساس باز شدن احساس هیجان احساس پرواز داره
بنام خدای بزرگ و مهربانم
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و دوستان هم سفرم
اول میخام ازتون تشکر کنم بابت این فایل های سراسر زیبا با درس های فوق العاده ای که برای ما اماده میکنین و مارو هر روز رشد میده و بزرگ تر میکنه
استاد من توی یک گروه فامیلی عضو هستم که دخترا و پسرای فامیل اونجا عضون، البته من فقط عضو هستم اصلا فایل یا متنی نمیفرستم و حدود 95 درصد متن وفایلای اونجا رو هم نمیخونم
قبل از اینکه بیام فایل رو ببینم روی صفحه گوشیم متنی از اون گروه رو دیدم که توجهم رو جلب کرد بازش کردم ،یکی از دخترا نوشته بود من چند روزه دارم مطلب راجب موجودات فرازمینی میخونم و اینکه آمریکا تائید کرده که این موجودات وجود دارن و اونا تونستن باهاشون ارتباط بگیرن و اونا هستن که دارن جهان رو اداره میکنن و اسم چند نفرم نوشته بود و گفته بود اینا دارن جهان رو کنترل میکنن و اصلا ی وضعی…
من که اصلا ادامشو نخوندم و اومدم بیرون، اول خواستم برم ی چیزی بگم حرفی بزنم اما بعدش پشیمون شدم گفتم بجای اینکه برم با اونا بحث کنم برم با خدای خودم صحبت کنم بهتره،رفتم تو حیاط نشستم به خدا گفتم ، خدای خوبم منو هدایت کن به مسیری که پر از توحید باشه، منو از شرک ورزیدن به خودت دور کن
تو تنها مالک و فرمانروای کل عالم هستی ، تویی که مارو آفریدی و تنها تویی که هر لحظه مارو هدایت و راهنمایی میکنی، همه قدرت ها دست توعه و ما ادم ها هیچ قدرتی در برابر تو نداریم
واقعا خیلی به این فکر کردم که بعضی از ما چطور قدرت رو از خدا میگیریم و به بنده میدیم، ما بنده هایی که واقعا هیچ قدرتی نداریم و اگه هدایت های پروردگارمون نباشه حتی قدرت خوردن ی جرعه اب رو هم نداریم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت ، ما رو به مسیری هدایت کن که هرلحظه توحیدی تر بشیم وسپاسگزارتر
بعدش اومدم فایل سراسر زیبایی و درس شما رو دیدم که شما هم راجع به موجودات فرا زمینی صحبت کردید ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم
استاد من هم تازه از سفر برگشتم ،چند ماه پیش فایل های سفر به دور امریکا و کلا فایل های شما رو میدیدم و تحسین میکردم بسیار و بعد خدا من رو هدایت کرد به ی سفر بسیار عالی که با تمام سفرهای عمرم فرق داشت چون توی تمام لحظه ها از خدا هدایت خواستم و به بهترین و راحت ترین شکل ممکن هدایت شدم و توی موقعیت هایی که یکم رنج آور میشد فهمیدم که روی خودم یا همسفرام حساب میکردم نه خدای مهربانم
توی سفرم چندین و چند بار لوکیشن هایی رو دیدم که یهو لبخند میزدم میگفتم این شبیه جاییه که استاد رفته و کلی سپاسگزاری میکردم و این قانون بدون تغییر خداوند رو تحسین میکردم و از خدا خواستم من رو هدایت کنه بازم به جاهای زیباتر و آرام تر خدایا شکرت
استاد من عاشق تراک قرمزتونم هستم بنظرم بسیار زیباست و واقعا برازندتونه، شما و ماشین زیباتون رو ، زندگیتون رو ، روابطتون رو ، جایی که زندگی میکنید رو ، همه رو تحسین میکنم و از خدا میخام من هم همه این ها رو تجربه کنم و مطمئن هستم از قانون بی نظیر خداوند
امیدوارم هر لحظه از سفرتون براتون لذت بخش باشه وما رو هم در این زیبایی ها و لذت ها سهیم کنین
بازم ازتون بسیار بسیار ممنونم
دوستون دارم
به نام خدای زیبایی ها
خداوند فراوانی و فراوانی و فراوانی ها
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان زیبا اندیش توحیدی ام
قسمت 197 سفر به دور آمریکا
دیشب با خودم گفتم خدا کنه استاد فایل های سفرنامه رو قبل از ساعت 12 شب بگذاره و بعد چنین شد که در 11 شب آنرا با عشق تماشا کردم و گوشی به دست خوابم برد… خخخخ
و در طول شب تا صبح چندین بار دیدم و خوابیدم…
خلاصه آنکه الان با تمرکز بهتر میخواهم بنویسم آنچه را که به لطف الله مهربانی ها در مسیر دریافتش هستم.
ترکیب سرسبزی بوته های کنار جاده با دشت های بزرگ و وسیع طلایی کنارش منو بُرد در گندم زارهایی در کودکی ام که مادربزرگم مشغول چیدن آنها بود و من مشغول بازی کردن
یادش بخیر
جالبه بدونید که در شهریور یکی از جشن هایی که ما برای کودکان میگیریم جشن گندمِ که آنرا با شکرگذاری ترکیب میکنیم ، فرکانس و انرژی اون جشن فوق العاده است.
گلهای آفتابگردان کنار جاده و آسمان زیبای آبی با ابرهای پفکی ترکیب جادویی شده بود که من دوست داشتم ساعت ها در جاده باشم ، رهای رها و آزاد و آرام و سرم را از پنجره بیرون ببرم و باد رو روی صورتم احساس کنم.
چقدر چقدر چقدر میتونه زیبا باشه این احساس و لذت بردن از زیبایی های دنیای اطرافت
آفتابگردان و گندم برای من نماد فراوانی نعمت های بی نهایت خداونده و من لیاقت دریافت نعمت های بی کران خداوند رو دارم و همیشه در نوشته هایم از آن شکل ها استفاده میکنم ، حسش رو دوست دارم ، قشنگه…( صحرا با چشمانی قلبی و ستاره ای با ی عالمه گندم و آفتابگردان به دست)
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت
برای رفتن به والمارت دلم تنگ شده بود و خوشحالم سکانس بعدی اینجا بود ، که ما توانستیم در راهروهای آن قدم بزنیم و به هر آنچه که نیاز داشتیم به راحتی و فراوانی در دسترسمان بود و تمام قفسه ها پر بود از نعمت های فراوان خداوند…
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
حساب و کتاب کردن خرید هایت پشت دستگاهی که 0 تا 100 کارش بر پایه ی اعتماد است
چقدر زیباست که رفتار و کردار مردم این کشور ، همه و همه جنسی از توحید است ، فرقی نمیکند در إستیت پارک باشی یا در فروشگاه، همه جا خودت مسئول رفتار خودت هستی که بر پایه اعتماد هست
In God we Trust
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت
چقدر خوبه عادت به شنیدن قوانین الهی از کلام و زبان استاد ، چرا که او و عزیز دلش با تمام وجود برایمان وقت میگذارند و با عشق فایل ها رو تهیه میکنند.
خدایا شکرت شکرت شکرت برای داشتن این دو عزیز دوست داشتنی
خدایا شکرت شکرت شکرت برای داشتن این سایت الهی
خدایا شکرت شکرت شکرت برای بودنم در این مسیر توحیدی
چقدر زیباست که هر جا نام توحید رو میشنوم نام استاد و فایل های توحیدی اش در ذهنم مرور میشود.
داستان اون مرد آمریکایی و باغ ذرتش و اون تصاویر ماهواره ای دایره ای و آبیاری قطره ای برایم قابل تأمل بود ، این نوع آبیاری رو بارها و بارها دیده بودم ولی اینکه افرادی باشند با این نوع تفکر!!!!!!!!؟
همان حدیث معروف پیامبر که استاد بارها و بارها در فایل ها تکرار کردند رو در ذهنم مرور میکنم که ما انسان ها تا کجا میتوانیم قدرت رو از خالق بگیریم و به عوامل بیرونی بدیم!!!!
قدرت رو از خالق بگیریم و به آدم فضایی ها بدیم!!!!
چقدر ما خیلی جاها زشت رفتار میکنیم…
خدای خوبم منو هدایت کن به راه مستقیم ، راه کسانی که بهشون نعمت و ثروت و عزت و سلامتی و فراوانی نعمت داده ای.
خدای خوبم شکرت شکرت شکرت که مرا به این مسیر توحیدی هدایت کرده ای.
درس امروز من آن بود که اگر در مورد چیزی دانش کافی ندارم ، صحبت نکنم ، دهانم رو ببندم ، قضاوت نکنم ، بالای مِنْبَرْ نروم و نصیحت نکنم.
درسم آن بود که چیزی رو کورکورانه نپذیرم ، بلکه در موردش مطالعه کنم.
درسم آن بود که با توجه به ظرفم اندکی بهتر از دیروز خودم باشم و آگاه تر و توحیدی تر قدم بردارم و رفتار کنم .
درسم آن بود که هوشیار باشم در تشخیص اصل از فرع ، همانی اصولی که با تعهد بهش از بدنه جامعه جدا میشیم…
خدای خوبم من تصمیم گرفتم که آگاهانه تر زندگی کنم و از جاهلان نباشم.
خدای خوبم میخواهم در این فرصت کوتاه زیبایی و لذت و عشق و آرامش و فراوانی نعمت هایت را تجربه کنم.
خدای خوبم من فقط تو را دارم و فقط و فقط از تو یاری میجویم ، عشق خودت رو بر جود من جاری کن.
خدای خوبم من به خیری از جانب تو فقیرِ فقیر هستم.
الهی که من و همسفران زیبا اندیشم همیشه در این مسیر توحیدی و مدار فراوانی نعمت و ثروت ، شادی و لذت و آرامش باشیم.
دوست تون دارم ی عالمه
هر چی بگم بازم کمه
بماند یک رد پا در 27 أمُرداد 1402
ساعت 11.30 صبح به وقت ایران
به نام خداوند مهربان
حمد و سپاس مخصوص صاحب اختیار عالم است.
خدا رو شکر بابت همه نعمت ها و موهبتهای که به جمع ما عنایت کرده.
استاد جان، مریم خانم مهربون، دوستان عزیز سلام
خدا رو شکر دوباره روز م رو با سفری زیبا شروع کردم ، نمی دونم بچه ها هم این موضوع رو درک کردن یا نه که سفر نامه یک کلاس عملی است ، از درک قوانین هستی به همراه توضیحات دو اسناد عاشق ،
به راستی که مریم خانم هم چون هم فرکانس شدن با استاد و تعهد دادن برای خوشبخت شدن ، برای خودشون استادی شدن ، یادمه که ایده سفر نامه رو از اول مریم خانم به استاد گفتن ، و با اینکه استاد از فیلم برداری در سفر خیلی خوششون نمی آمد ( تو فصل اول سفر نامه جلسه 31 استاد میگفتن) ولی مریم خانم این کار رو یک کلاس عملی میدیدن از زندگی عادی یک استادی که داره همون قوانینی رو که تدریس میکنه ، با همون قوانین زندگی میکنه ، و زندگیش پر از شادی و خوشبختی هستش ،
استاد ممنون شما و مریم خانم شایسته مهربون هستیم بابت، نشان دادن این همه زیبای و عشق به خداوند، ممنون شما هستیم بابت آشنا کردن ما با مفهوم توحید و یکتا پرستی، سپاسگزار خدای مهربون شما هستیم که همون خدای ماست ، به شرطی که باورهای درستی رو برای خودمون درست کنیم .
استاد جان، به راستی که جهل انسان رو به ورطه نابودی میکشونه ، وقتی در خرافات زندگی کنی و باورهای نادرستی داشته باشی، زندکی برات میشه جهنم ، ولی وقتی آگاه باشی به قوانین بدون تغییر خداوند، و از خداوند یاری بخواهی ، زندگیت میشه بهشت ، همون بهشتی که توصیفش رو در قرآن فرموده ،( مکانی سرسبز ، که نهرها در زیر درختانش جاری است ، و در آنجا شما در آرامش هستید ) ، یاد پرودایز استاد افتادم .
نوش جانتان، این همه نعمت و زیبای .
برای همگی آرزو میکنم که این همه عشق و نعمت رو تجربه کنیم
از خداوند ، میخوام که به زودی دور هم جمع بشیم در کنار استاد ، و به همه اون کسانی که میخوان هدایت بشن ، دلگرمی بدیم ، که میشود،
میشود با توحید و یکتا پرستی ، به همه جا رسید .
خیلی آرزو اون روز را دارم و مطمئن هستم اگر قوانین خداوند رو رعایت کنیم ، خیلی زود این اتفاق رو به وجود میاریم، آمین
در پناه آلله یکتا، شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشیم ، آمین
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و بچهای گل سایت
استاد کلا هر وقت شما میرید فروشگاه های بزرگ مثه والمارت یا کاستکو خیلی حس خوبی بمن میده ، اونهمه تنوع و فراوانی و فضای خیلی خیلی بزرگ این فروشگاه ها حس آزادی و فراوانی عجیبی داره و خیلی لذت بخشه ؛
در مورد اون خرافاتی که گفتین یه مورد دیگش همین چاه جمکران که خیلیا اعتقاد دارن اگه نامه برا امام زمان بنویسی و بندازی تو چاه حتما خوده امام زمان میخونه و خواسته هاتو اجابت میکنه ؛
چند سال پیش یجایی خوندم یا شایدم شنیدم ( دقیقا یادم نیست ) که از مسئول اونجا پرسیدن وقتی این چاه پر از کاغذ میشه چیکارش میکنین ، اونم گفته بود توی یه جای بزرگ اینا رو با آب قاطی میکنیم و تبدیل به خمیر میکنیم و عملا استفاده خاصی ازش نمیشه کرد ؛
یادمه خودم بچه بودم چندین بار نامه مینداختم اونجا ولی واقعا هیچ اتفاق خاصی هم نمی افتاد خخخخ
تو بحث دین و باورهای غلط مذهبی هم که از این مثالها فراوون داریم ، مثلا یادمه میگفتن اگه مهر نماز از دستت بیفته رو زمین باید کفاره بدی تا گناهت پاک بشه ، اگه با پای چپ وارد دسشویی بشی و با پای راست خارج بشی فلان میشه و بهمان میشه و ….
خداروشکر چندین ساله که با توحید و قران آشنا شدم و خدا رو از دیدگاه خیلی وسیع تر و بزرگتر شناختم خیلی از این چرت و پرتا و خرافات رو برا همیشه ریختم دور و چقدر تونستم به خدای واقعی برسم بعد از حذف این خرافات ؛
من باعشششق سفر به دور امریکا رو نگاه میکنم ، واقعا از شما دو عزیز ممنونم ، عاشقتونم
با سلام خدمت استاد وخانم شایسته عزیزودوستداشتنی
چقدر از دیدن این قسمت کیف کردم
وخدارو شاکرم منو به دیدن این ویدیو هدایت کرد
چقدر زیبایی در این فیلم نهفته است
من که به وجد اومدم از اینهمه زیبایی خدایا صدهزاران بارشکرت
من از بچگی اصلا از تاریکی نمیترسیدم
دلیلشو نمیدونم ولی همیشه به خودم میگفتم اگه نور نباشه باز همه چی سرجاشونه
بزرگتر که شدم دلیل علمیشو فهمیدم
چقدر منطقم واضح بوده
خدارو شکر میکنم که اهل خرافات نیستم
وبادیدن این همه زیبایی و تحسین آنها حالم روز به روز بهتر و بهتر میشه
خدایا شکرت خدایا شکرت
ممنونم از استاد عزیزم و خانم شایسته که این زیباییها رو به ما نشون میدهند
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیزم و همه دوستان و همسفران خودم در این سفر معنوی و الهی
خدارو سپاسگزارم که این سفر چقدر برای من خیر و برکت داشته و حقیقتاً فصل جدیدی از زندگی رو برام آغاز کرده. تو همین چند روزه شروع سفر انقدر چیزهای جدید و عالی یاد گرفتم انقدر هدایتهای فوقالعادهای برام اتفاق افتاده، انقدر حضور خداوند رو بیشتر تو زندگیم حس کردم، انقدر سپاسگزاریهام از خدا عمیقتر شده، انقدر کارهام روبهراهتر شده، انقدر عشق بیشتری رو دارم تو روابطم با طبیعت و سایر موجودات حس میکنم که اصلاً خیلی حالم عجیبه و غریبه.
همین دیشب با چند تا از دوستان رفتیم یه کافهای نشستیم محدوده اکباتان که همیشه پر از گربه است یعنی اینجوریه که وقتی میشینی غذا بخوری گربهها بوی گوشت رو احساس میکنن و قشنگ میان رو میزت و یه جورایی ول کنت نیستن و آرامشت رو بهم میزنن، بعد ما از استخر اومده بودیم و اغلب آدم گرسنش میشه بعد ساعت هم دیروقت بود تنهای جایی که به ذهنم رسید همونجا بود که چند تا کافه رستوران کنار هم هستن و فضای خیلی خوبی داره و من هم این تو ذهنم بود که گربهها هستن اما همون موقع به خودم گفتم که خدایا خودت من رو هدایت کن من میخوام برم یه جای خوب یه غذا و فضای خوب و آروم داشته باشه و در آرامش کامل غذام رو بخورم و بعد سعی کردم به گربهها توجه نکنم چون میدونستم اگر توجه کنم 100% دوباره همون اتفاقها میفته و گفتم خدایا سپردم به خودت و ته قلبم هم میگفت که آقا اصلاً برو همونجا.
خلاصه ما رفتیم همونجا و با یه صحنه خیلی جالب برخورد کردیم که فقط گفتم سبحانالله. دیدم چند تا سگ حدود بیش از 10 تا سگ، جدای از اهالی همونجا که همیشه برای پیادهروی با سگهاشون میان، که جسه خیلی بزرگی هم داشتن اطراف کافهها نشستن و هیچ خبری از گربهها نیست، البته نه اینکه نباشه رفته بودن همه یه گوشه و جرات نداشتن بیان تو اون محوطه. من گفتم ببین خدا از قبل فضا رو برامون آماده کرده بود تا ما بیایم خیلی راحت غذا بخوریم، حالا من خودم اصلاً از گربه ها بدم نمیاد اما اینکه موقع غذا میان آذاردهنده بود که این بار سعی کردم آگاهانه بهش توجهی نکنم و از خدا کمک خواستم و خدا هم نگهبانان الهی خودش رو از قبل اونجا قرار داده بود تا من مثل یک پادشاه بیام و در کمال آرامش غذام رو بخورم، بعد که غذامون حاضر شد دیدم یک گربه مادر سفید و بسیار زیبا به همراه فرزند تازه متولد شدش اومدن و رفتن پشت صندلی من، من هم گرم صحبت با دوستان بودم و دیدم یه دفعه مدیر رستوران که یه خانم بسیار زیبایی بود اومد پیشم و گفت که آقا میتونم یه خواهشی بکنم، گفتم بفرمایید، گفت اگر میشه لطفاً از جای خودتون تکون نخورید این گربه دقیقاً رفته زیر صندلی شما نشسته داره به بچش شیر میده و اصلاً همیشه میومد پیش خودم و نمیدونم چرا این بار بین این همه جا اومده دقیقاً زیر صندلی شما نشسته منم گفتم خب من جذاب و آرومم خدا هدایتش کرده به اینجا. انقدر از دیدن این صحنه لذت بردم که اصلاً حس میکردم قشنگترین لحظه زندگیمه. گفتم خدایا شکرت وقتی با خودت در صلحی و همه چیز رو به دست خدا میسپاری همه طبیعت با تو هماهنگ میشه.
یکی از دوستام که خیلی از گربه بدش میومد و دقیقاً کنار من نشسته بود میگفت نمیدونم چرا از این گربه بدم نمیاد و جالب بود براش که اومده دقیقاً پیش من نشسته بود.
استاد دقیقاً یکی از اون چیزهایی که از بچگی به اشتباه میگفتن همین گربه ها بود. میگفتن که گربه ها به خصوص گربه سیاه ها شیطانن، تو چشاشون زل بزن و بسمالله بگو اگر رفتن دیگه مطمئن باش شیطان رو دور کردی از خودت بعد ما چشمون میخورد به یه گربه سیاه با یه ترسی زل میزدیم تو چشاش و خیره میشدیم و بعد بسمالله میگفتیم گربه هه میرفت بعد از یه طرف قلبمون میریخت که شیطان رو دیدیم و از یه طرف خوشحال بودیم که شیطان رو از خودمون دوره کردیم و وارد یه بازی خیلی مریضی شده بودیم، البته خیلیوقتها هم نگاه میکردیم دو دقیقه چشم تو چشم بعد ول نمیکرد بعد میگفتم عجب شیطان پر رویی ها انقدر ادامه داشت که آخر خودمون خسته میشدیم میرفتیم بعد احساس گناه میکردیم که آره پس من از خدا دور شدم که نتونستم شیطان رو از خودم دور کنم و حسابی حالمون گرفته میشد.
یا مورد دیگه اینکه میگفتن اگر رو گربه آب بپاشی یا دست به گربه خیس بزنی زیگیل میزنی و این خودش کلی ذهمن ما رو درگیر میکرد.
اما همون زمان هم من نمیپذیرفتم، یه چیزی تو قلبم میگفت که این درست نیست مگه میشه موجودی که خدا آفریده شیطان بتونه تسخیرش کنه، مگه اصلاً شیطان میتونه صاحب چیزی باشه، پس با اینکه میگن خدا صاحب همه چیزه منافات داره.
بعد که آشنا شدم با قوانین دیگه خیلی بهتر درک کردم که همه اینا از دم اراجیفی بیش نیست و خیلی بهتر شدم با موجودات، با سوسک با گربه با مار با همه چیز.
اتفاقاً دقت کردم که گربه ها نگاه خیلی معصومانهتری دارن نسبت به خیلی از موجودات حتی سگها که میگن سگ ها خیلی باوفا و معصوم هستن.
یادمه نزدیک خونه مادربزرگم یه خونهای وجود داشت، یه عمارت خیلی بزرگ و قشنگ، بهش میگفتن خونه جنی، پسرخالم که همسایه مادربزرگم بود اون موقع میگفت آره اینجوریه و چند نفر تا حالا رفتن و ناپدید شدن، بعد اینا هم یه بار با دوستاشون رفته بودن تو و گشته بودن دیده بودن نه بابا هیچ خبری نیست، دیگه این پیچید و دیگه هر کی راهش میخورد اون طرف وارد این خونه میشد و اصلاً شده بود پاتوق یه سری ها، بعد اومدن فنس کشیدن و کانکس نگهبان و پرژکتورهای قوی گذاشتن و گفتن اینجا برای دولت کویت بودن گویا سفیر کویت اگر اشتباه نکنم اونجا زندگی میکرده و الان چند ساله که بدون سکونت شده و خبری از جن و این حرفا هم نیست.
دیروز داشتم در مورد یه خانمی صحبت میکردم که تو حوزه آرایش هستند و بسیار موفق هستند و جدیداً هم بزرگترین سالن تهران رو افتتاح کردن و من سالن رو دیدم فکر کردم یه تالاره خیلی مجلله و ازونجایی که کارم مرتبط با این موضوع بود خیلی برام جالب شد که اتفاقاً همسن خودم هم هستن یه چندتا نکتش خیلی برام جالب بود و خیلی ایشون رو تحسین میکنم همیشه خیلی زیاد.
اول اینکه من یه تارگتی تا پایان سال برای خودم گذاشتم و گفتم آقا من تا پایان سال باید این کار رو انجام داده باشم و نشستم کلی از مزایای رسیدن به این هدف رو نوشتم و قدمها رو تا جایی که میشد کوچک کردم و البته همیشه دارم آپدیتش میکنم، بعد فرداش که ویدئوی این خانم رو دیدم، دیدم که بزرگترین شو عروس ایران رو برگزار کرده و فقط تو یه یک روز بیش از اون تارگتی که من برای خودم تو بازه زمانی 6 ماه رو تعیین کرده بودم رو فقط تو یه روز زده و گفتم خدایا ببین، این نشونست، این سر راه من اومد تا بهم بگه میشود، فقط باید باور کنی و قدمها رو با ایمان برداری و از لحظه به لحظه زندگی لذت ببری، از کوچکترین پیشرفتی که داری، خودت رو تحسین کنی و موفقیتهات رو، خداوند رو دائماً به خودت یادآور بشی و به خودت آسون بگیری و توقع بی جا از خودت نداشته باشی.
نکته جالب دیگش من از قصد و آگاهانه این ویدئو رو به چند نفر دیگه نشون دادم تا ببینم چقدر بازخوردهاشون متفاوته تا باورهای خودم قویتر بشه، حالا من تا حدودی در جریان رشد این خانم بودم. بعد دیدم همه میگن آره این باباش، باباش بهش پول داده، معلوم نیست از کجا آورده این پولو، حالا صبر کن فردا که دارایی و مالیات اومد پدرش رو درآورد حساب کار دستش میاد. بعد من همون موقع به خودم گفتم ببین، همینه، همینه که تفاوت ایجاد میکنه، اگر قرار بود همه شهامت داشته باشن الان همه تو زندگیشون موفق بودن، موفق بودن شهامت میخواد، ایمان میخواد، ایمان اصلاً یعنی چی؟ یعنی موقعی که هنوز اون تصویر نهایی تو زندکیت نیمده بتونی ببینیش حسش کنی و احساست رو خوب نگه داری، توکل کنی به خدا، باور داشته باشی که الان من خودم رو باید به جهان و خودم ثابت کنم و من قطعاً به چیزی که میخوام میرسم.
واقعاً خدارو سپاسگزارم برای این همه زیبایی و نعمتی که در زندگیمون هست، این کامنت نوشتن عین صلاه، عین سپاسگزاری، توجه بر نکات مثبت، کشف خودت، پیدا کردن ترمزها و ایجاد باورهای قدرتمند
واقعاً سپاسگزارم که هدایت شدم به این سفر زیبا و معنوی الهی
یه نام خداوند هدایتگر
سلام احسان عزیز امیدوارم هرجا هستی حال دلت حال ترین باشه
چقدر کامنتت فوقالعاده بود چقدر آگاهی بهم داد
یعنی همیشه وقتی کامنت های تورو میخونم دری از آگاهی به روم باز میشه
چقدر اون خانم آرایشگری که مثال زدی فوقالعاده بود
برای من یه الگوی بی نظیر بود مخصوصا که توی حوضه ی کاری خودمه
واقعا احسان جان میبینی تا مردم یه نفر رو میبینن که یه موفقیتی به دست آورده میگن
باباش براش خریده فلانه
یعنی تحسین که نمیکنن هیچ ، انکارم میکنن و این به خودشون ضرر میزنه
خداوندم رو شکرگزارم که درجمع این دوستان الهی هستم و انقدر حالمون خوبه و متفاوتیم
احسان عزیزززز مرسی که هستی و مرسی که مینویسی تا آگاهی هام بیشترو بیشتر بشه مرسی برای وجودت
شکرت خداجونم شکرت برای وجود این دوستان الهی
شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
عاشقتممممممممممممممممممممممممممم که عاشقمییییییی خداجونممممممم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
راستی احسان عزیزم وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم از روی خوشحالی و ذوق اشک ریختم این حالیه که من موقع خوندن کامنت بچه ها دارم و عاشقانه این حال رو دوس دارم
شکرت خدای من شکرت که دارمت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
به نام خداوند مهربونم.
سلام به همه ی اعضای خانواده ی صمیمی ام در سایت.
سلام آقا احسان.
از آخر کامنت تون میخوام تأییدها و تحسینهارو شروع کنم:
این کامنت نوشتن عین صلاه، عین سپاسگزاری، توجه بر نکات مثبت، کشف خودت، پیدا کردن ترمزها و ایجاد باورهای قدرتمند
دقیقا چه فراوان هستن کشف و شهودهایی که من خودم اینجا تو این فضا و بین کامنت خوندن و نوشتن تجربه کردم.
همینطور از طریقِ تمامِ لحظاتی که قبل از آشنایی ام با سایت، از طریقِ نوشتن تو دفترهام خلق شدن.
خدا رو شاکرم برای تک تک لحظاتِ اگاهی، هم از طریقِ نوشتن، هم خوندن، هم شنیدن، هم دیدن، هم تجربه کردن، هم حس و درک کردن…
چقدر قلبم گشوده شد وقتی داستانِ کافه و غذا خوردنِ راحت و گربه ی مادر رو گفتین که داشت به توله اش شیر میداد…
من شگفت زده میشم هر باری که یه حیوان با آرامش از کنارم رد میشه و نمیترسه و فرار نمیکنه…
دقیقا فرکانسِ آرامش و مهربانیِ شما رو حس کرده اون مامان پیشی …
جالبه وقتی ما میترسیم، یا انزجار داریم از چیزی یا عصبانی میشیم از چیزی، مادامی که تو فکرمون همین باشه، موقعی که مواجه میشیم با اون چیز همون حس رو تجربه میکنیم.
و دقیقا وقتی که حس نازیبا رو رها میکنیم، میگیم خیره، خدایا خودت درستش کن، بعد خبری از موردِ نازیبا نیست…
انگار اصلا وجود نداشته…
چقدر تاثیرِ تغییرِ باورها پررنگه.
من دارم به چشم میبینم چی بودم چطور فکر میکردم، حالا چی شدم با چه افکاری…
داستانِ آب پاشیدن به گربه و زگیل رو منم یادمه، چقدر این موارد الکی بهمون استرس میداد…
اساسی نداشتن ولی چون ما دنبال دلیل نبودیم و فقط میپذیرفتیم فارغ از هر کنجکاوی ی مقدسی، پس هر روز یه چیزی به این خرافات اضافه میشد.
اینکه از روی قبر رد نشین خوب نیست.
نوشته های روی قبر رو نخونین خوب نیست.
و خیلی های دیگه…
الان یادم نمیاد ولی چقدر مخ و ذهن ما الکی مشغول شده، حتی الان هم هست تا لحظه ای که متوجه بشیم وارد تله ی پذیرش بدون منطق شدیم.
یاد داستانی افتادم که جایی خوندم یا شنیدم:
خانمی سوسیس رو که میذاشت تو تابه تا سرخ کنه و همیشه سر و تهش رو میزد، کسی ازش میپرسه چرا اینکار رو میکنی میگه چون مامانم اینکار رو میکنه، میره از مادر خانم میپرسه دلیل کارشو، اونم میگه مادرم اینکار رو میکرده، حتما درست بوده دیگه…
تا چند نسل این سوال پرسیده میشه تا تهش معلوم میشه اون خانم اولیه (مادربزرگ یا جد) به دلیل اینکه تابه اش کوچک بوده اون زمان سر و ته سوسیس هاشو میزده تا جا بشن تو تابه.
کاملا منطقی و درست…
برای اون زمان و شرایط…
اما وقتی الگو برداری بدونِ تفکر باشه و فقط چشم (همون تقلید)، نتیجه میشه انجامِ کاری که نمیدونی چرا ولی مدتهاست انجامش میدی…
که گاهی زندگی رو سخت و سخت تر میکنه برات.
یاد یه سخن زیبا افتادم اگه اشتباه نکنم از امام علی ع که فحوای زیبایی داره:
فرزندتون رو با زمانه ی خودش تربیت کنین
یا یه همچین فحوایی…
طبیعتا نمیشه الگوی رفتاری و تربیتیِ دهه شصتی ها رو پیاده کرد روی دهه نودی و بعدی ها…
ما چشم میگفتیم بی پرسش گری…
بچه های نسل جدید پرسش گری یکی از تحسین برانگیزترین ویژگی هاشونه که من کیف میکنم.
البته دیگه خود ما هم وارد پرسش گری شدیم ریز ریز .
جالبه چیزهایی بوده تو مدرسه تو خانواده که میگفتن انجام بدین، میگفتیم چرا؟
میگفتن چون فلانی گفته، چون دین گفته، چون خوبه، چون ثواب داره و …
و من به شخصه دیگه ادامه نمیدادم…
بعدها تازه از عادل جان فردوسی پور یاد گرفتم که میتونم قانع نشم:
وقتی تو برنامه نود جوابی رو میشنید که به نظرش منطقی نبود یا توجیه بود و میگفت اجازه بدین قانع نشم…
تازه اونجا بود که سمانه متوجه شد میتونه قانع نشه، هر حرفی هر توضیحی لزوماً صحیح نیست، فرق نمیکنی کی اون حرف رو میزنه باید پشتش یه منطقی باشه…
اونم نه اینکه باز دربست آدم بپذیره…
از استاد کم کم یاد گرفتم بپرس کشف کن دلیل ها رو از آدم ها، اما باز رجوع کن به خودت و درونت و احساست و قلبت.
جواب درست خودت رو از قلب خودت بگیر، قلب خودته که وصله به خدا و انرژیِ منبع…
تقلید کورکورانه، کار خیلی بدیه
(با لحنِ مصرفِ بی رویه کار خیلی بدیه خونده شه :))))))
حالا چرا من سریع میپذیرفتم حرف ها رو؟
الان میگم بهت سمانه جون.
چون تو الگوی رفتاری تربیتی، حس کردی و فکر کردی اگه آروم تر باشی، کمتر بپرسی، بیشتر چشم بگی، بدون دونستنِ دلیل چشم بگی، اگه کمتر نظر بدی یا درخواستهاتو با شجاعت مطرح کنی حتما دخترِ مقبول تری هستی، دوست داشتنی تری، البته که تاییدهایی که میگرفتم روی این امر صحّه میذاشت…
آفرین سمانه
چه دختر خوبی
چه حرف گوش کن
چه بی توقع
چه ساکت…
اشکالی نداره ها، من به نیکی یاد میکنم از گذشته ام، چون همون مسیر و تجربه ها منو الان رسوندن به اینجا، که بهتر درک کنم چه رفتارهایی چه نتایجی داره.
حتما که تو زندگیم هم بهم خوش گذشته هم اذیت شدم.
اما الان میفهمم که اون چک و لقدهای جهان لازم بوده و هست تا بهتر بفهمم، برگردم تو مسیر درست.
این الگوی سالهای متمادی تا نوجوانیِ من بود تا زمان دانشگاه که یهو ورق برگشت از یه دختر کم حرف و خجالتی که حتی تو سلام دادن هاش هم خجالت میکشید چه برسه به نظر دادن و ارائه ی سلیقه ی شخصی اش، یهو جهش پیدا کردم تو 17 سالگی به دختری که یهو عاصی شد، هنوز تِمِ خجالت رو داشتم اما تمِ خشونتِ کلامی، رُک گویی بهم اضافه شد، انگار که بخوام ناآگاهانه انتقام تمام سالهای خجالتی بودنم رو از خودم و بیرون بگیرم…
اونم سالها بود تا سالهای اخیر که متوجه شدم، نه سمانه جون، این سیستم که برو تو دلِ ملت و حمله کن بهشون تا کسی بهت حمله نکنه هم پاسخ نیست، توش آرامش نیست…
دقیقا مسیر آرامش ماندگارتر برام با استاد و سایت آغاز شد.
چرا ؟
چون استاد اولین کسی بود که منو وصل کرد به اصل، به توحید و انقدر صادق و شفاف بود و هست که سریع نشست به قلبم، من پیشینه ی خانواده مذهبی داشتم و دارم، هنوزم بعضی از اعضای خانواده پایبندن به الگوها اما من به لطف خدا افتادم تو مسیری که بفهمم خدا چیه؟
خدا کیه؟
چقدر توانمنده؟
چه ویژگی هایی داره؟
اگه میگین اینکار رو باید انجام داد چرا باید انجام داد؟
الهی بی نهایت شکر برای توحیدی که خدا از دست های استاد عباس منشِ نازنینم، به من هدیه داد. من این هدیه رو روی قلبم میذارم.
خلاصه که متوجه شدم همین فرمولِ هیچی نپرس فقط چشم بگو روی من جواب داد و من پذیدفتمش و انجامش دادم سالها.
الان خیلی خوشحالم که تونستم کمی درک کنم پرسش گری و تفکر باعثِ بهبودم میشه و دارم کم کم پیاده اش میکنم تو زندگیم.
خدا به همه مون کمک کنه بچسبیم به اصل و دور شیم از فرع.
خودش هدایتمون کنه که در تشخیصِ اصل از فرع آگاهانه و هوشمندانه عمل کنیم.
هدایتمون کنه به راه راست، راه کسانیکه به اونها نعمت داده نه مغضوبین و نه گمراهان.
الهی آمین.
ممنونم از کامنتِ زیبا و سرشار از آگاهی تون آقا احسان.
مثل هر بار، لذت بردم از خوندنش.
احسنت به شما که روی باورهاتون مخصوصا فراوانی کار میکنین، دنبالِ الگوهای موفق هستین.
سمانه تو دنیای جدیدی که خلق داره میکنه به لطف خدا برای خودش، با نگاهی روبه رو شده با حیوانات مخصوصا سگ، گربه، پرنده، مورچه ها که فقط عشق میبینم توشون، چون در لحظه وقتی میان پیشِ چشمم یادم میوفته مخلوقِ خداوندن، نه تنها نمیترسم، چندشم هم نمیشه، تازه کلی هم با هم سلام احوالپرسی میکنیم:)))
خدا رو شکر برای این تغییرِ نگاه که از مخلوقاتِ خدا نمیترسم.
همه اش فضلِ اللهِ یکتاست، وگرنه سمانه هیچی.
شما، من و خیلی هامون آسان میشیم بر آسونی ها، چون از خدا خواستیم و خدا برامون فراهمش کرده.
چقدر زیبا و شجاعانه است که من هر چیزی رو مستقیم و فقط از خدا بخوام ولاغیر…
گاهی موفق تو این اصلِ توحیدی، گاهی نجواها شیطنت میکنن.
خوشحالم که بهبودهارو دارم میبینم و حس میکنم.
در ادامه هم عالی جلو میره چون موتورِ قدرت بخشِ هر کدوم مون خداست، یعنی تا وقتی از خودش بخوایم قوی و قوی تر میشیم.
خدایا شکرت که زیباترین و بزرگترین هدیه رو به من دادی، هدیه ی ارزشمندِ توحید.
درود بر شما سمانه جان
خدارو با تمام وجودم سپاسگزارم برای تک تک عزیزانی که در این مسیر همراه من کرده تا هر لحظش بیشتر و بیشتر یاد بگیرم
واقعاً سپاسگزار شما هستم که همیشه به من محبت داری و نکات فوقالعادهای را گوشزد میکنی و با قلم قلب پاک الهیت مینویسی و خوشحالم برات که انقدر به شناخت خوبی از خودت رسیدی و خوب روی خودت کار میکنی آفرین بر شما
توحید برای من حکم یه جاده صاف و سرسبز و پر نور رو داره که وقتی توش هستی فقط لذت میبری و هر وقت که از مسیر خارج میشی انقدر این نورش قشنگ بهت چشمک میزنه و تو رو به سمت خودش میکشونه
واقعاً دارم به این نتیجه بیشتر پی میبرم که امکان نداره قلبی که با نور خداوند روشن بشه رو کسی یا چیزی بتونه خاموش کنه شاید یه وقتایی کم بشه اما خاموش نمیشه هرگز
خداوند دوستاش رو ول نمیکنه
بندههاش رو رها نمیکنه
هربارعشقش رو قویتر به ما ثابت میکنه
نمیدونم چرا هر چی جلوتر میرم بیشتر عاشقش میشم با اینکه بعضی اوقات اتفاقهایی میفته که اصلاً ساده نیست اما من حسم اینجوریه که میگم ای جانم پس قراره بازم بیشتر عشق بازی کنیم باهم برو که بریم
درباره باورها خیلی این روزها دارم بیشتر رو خودم کار میکنم که ما باید سعی کنیم همیشه یه جور خاص فکر کنیم و یا بهتره بگم بیشتر مواقع یه جور خاص فکر کنیم و برای خودمون منطقی کنیم که میشود تا برامون کار کنه، همین باور فراوانی، تئوری ظرف آب و باران خیلی برای من جای تأمل داره، گاهی به خودم میگم چقدر دقیق و هوشمندانه و منطقی خداوند استاد روهدایت کرد به این تمثیل، هربار که بهش فکر میکنم بیشتر میفهمم که چقدر ذهنم برعکس برنامهریزی شده و کدها داره اجرا میشه تو ذهنم یعنی خیلی مثال دارم ازش. یعنی وقتی منطقی نیست برات اصلاً کار نمیکنه تو زندگیت و هدایت اتفاق نمیفته، هرچند که همون کار نکردنش هم هدایته چون داره بهت میگه یه جای کار ایراد داره و تو باید ایراد رو پیدا کنی.
همین باور توحید به این معنا نیست که هیچ خطایی نکنیم و چقدر کمک میکنه که خودمون رو از زیر بار شرمساریها و احساس گناههای زیادی خارج کنیم از ترس اشتباه کردن و خیلی چیزهای دیگه که بدترین فرکانسها هستند که همه اینا ناشی میشه از نگاه انسانگونه و خشمگیر نسبت به خدا
دعای هر روز من اینه خدایا هر لحظه خودت رو بیشتر به من بشناسون
تفاوت از زمین تا آسمونه قلبی که روی خدا حساب کنه و ازش انتظار داشته باشه با قلبی که غیرخدا رو باور کنه و ازش انتظار داشته باشه
دوست عزیزم در پناه خداوند شاد باشی و پر روزی
سلام و درود به احسان و سمانه عزیز
چقدر لذت بردم از توضیحات شما دو جوان اهل تفکر دمتون گرم واقعا
منم مثل شما و خیلی از جوون های نسل 60 -70 همین تجربه ها رو داشتم و از ی جایی دیگه به قول معروف دستی رو کشیدم ، سرم رو چرخوندم ببینم اصلا تو کدوم جاده هستم ؟! همراهام کیا هستن ؟! کجای مسیرم ؟! اصلا مقصد کجاست ؟! سرعتم چندتاست ؟! و کلی سوال دیگه …
از شدت خرافات براتون بگم که من توی دهه هشتاد خیاطی رو شروع کردم و کلی مسخره شدم برای اینکه اصلا چرا یک پسر باید به خیاطی علاقه مند باشه !!!!!!
البته زبون من از اول ی ذره تند بود و هر کسی جراتشو نداشت روبروم بگه ولی میشنیدم که گوشه و کنار دارن چی میگن راجع به من و تصمیماتم .
داستان کار من ادامه داشت تا بعد دیپلم که کلا ترک تحصیل کردم اونم در رشته تجربی :)
خرافات و چرت و پرت ها و نصیحت ها و باورهای افراد از خانواده تا دوست و آشنا بقدری سمی بود که میگفتن طراحی و دوخت پوشاک بانوان به دلایل مذهبی و … کلا حرومه و تو کلا داری حروم میخوری مراقب خودت و آخرتت باش :)
ولی واقعا لطف خدا شامل حالم شده بود همین که به قول معروف یک دنده بودم و دوست نداشتم کسی نصیحتم کنه باعث شد تاثیر زیادی روم نذاره و بتونم به نتایج خوبی برسم توی کارم و راضی باشم .
بعد از آشنایی با استاد عباسمنش که واقعا گاهی اوقات به راه رفتن یک مورچه روی میز کارم بیشتر توجه میکنم تا اینکه بخوام به حرف کسی فکر کنم .
این حق رو هم به بقیه انسان ها میدم که طبیعیه این رفتارشون چون نتیجه گرا هستن و طرز تفکر و اهدافی که یک فرد برای زندگیش داره براشون مهم نیست ، فقط میگن نتیجه چی داری ؟؟؟ برای خود استاد عباسمنش هم بوده ، با کوله باری از نتایج میگفتن آقا اینااییی که میگی درست ، پووووول چقدر داری ؟؟؟؟؟؟!!!!
با احترام به همه انسان های کره خاکی ( دوست ، فامیل ، آشنا ، همکار و …. ) من به الهامات قلبی خودم عمل میکنم چون نتیجه اون ها زندگی من رو میسازه و آرامش و عشق رو وارد زندگیم میکنه .
این باور توی ذهن و قلب من روز خاکسپاری پدرم بیشتر تقویت شد ، چون مردم نهایتا براشون مثل یک خبر که توی فضای مجازی پخش میشه تعجب آوره و تمام ، باور دارم برای بالا رفتن دلار بیشتر فکرشون درگیر میشه تا اینکه مرگ یک انسان و به همین خاطر وقتی این مدلی تصمیم میگیرم و به الهاماتم عمل میکنم ، نتایج عجیبی میگیرم .
من به شاگردام یک مثالی رو همیشه میزنم ، میگم الان تو میخوای با ماشین بری تافلان جا … آیا وقتی ماشین هست ، خودت هم نشستی توش ، روشنش هم کردی ، و شوق و اشتیاقی زیادی هم داری برای رسیدن به مقصدی که میخوای بری …. آیاااااا واقعا برای تو دنده یک زدن ماشین و حرکتش نظر کسی رو میپرسی ؟؟؟!!!!
نه آقااااااا بیخیال همه باورکنید ایناا همش فقط توی ذهن ما اتفاق میفته ، بزن تو دنده یک و حرکت کن ….
فوقش آدم میمیره دیگه :) امروز نمیره فردا میمیره ….
خبر خوبم اینه که 99/9 درصد تصمیماتی که ما توی زندگی انجامشون نمیدیم بین مرگ و زندگی نیست .
فقط ترس های توهمی هست .
بزنید دنده یک رفقا حرکت کنید ، جای پارک قبلی شما مقصد نفر بعدیه
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام وصد سلاممم به استاد عزیزم ومریم جان وتمام اعضای معنوی سایت
الله اکبر از این هماهنگی خدایا سپاسسسسسگزارم
من اومدم قرآن باز کردم همون لحظه هم حسم گفت برو تو سایت سریع وارد شدم که باعکس زیبای استاد و بسته گوشت اولین تصویر که دیدم جذب شدم .و آیه اول سوره مائده (ای اهل ایمان البته به عهدوپیمان خود وفا کنیدبهائم بسته زبان برای شما حلال گردیدجز آنچه بعداً برایتان تلاوت خواهد شد وجز آن صیدی که برشما در حال احرام حلال نیست همانا خدا بهر چه خواهد حکم کند.) استاد اشک شوق ریختم و از ذوق اومدم بقیه فایل رو نگاه کردم.
خدایا شکرت برای این جاده زیبا وگلهای کنار جاده و اون تصاویر ماهواره ای بر روی مانیتور ماشین و فیلم برداری زیبای مریم جون از جاده وزیبایی ها
خدایا شکرت برای این فروشگاه بزرگ با تمام امکانات و فراوانی نعمت که موج میزند
خدایا شکرت برای نظم وزیبایی و خرید هاتون
خدایا شکرت برای پولی که برای خریدهای انجام دادین به راحتی وازادی مالی
خدایا شکرت برای تفریح لذت استاد با عزیز دلش که با ماهم به اشتراک میزان
خدایا شکرت بابت همه چی
چه جاده وزیبایی های بی نظیری
خدایا شکرت برای این آگاهی ها که مارو هرروز رشد میدهد
خدایا شکرت که هر روز اطلاعات بیشتری از طریق این سایت و استاد عزیزمون یاد میگیریم ومیتونیم با دید بهتر به شرایط و قضاوت نکردن هر چیزی آگاه هستیم وبا فکر بازتری هر چیزی را نپذیریم وباورهای بهتری بسازیم .
من خودم بچه که بودم بحث جن رو قبول کرده بودم وهر کی میخواست مارو بترسونه که ما کمترشلوغ کاری کنیم میگفتن میگیم جن بیاد سراغت بعد کم کم که آگاهتر شدیم دیگه زیاد نمیترسیدیم میگفتم دروغه اگه راست بود که که برا یه بار هم که میشد جن رو میدیدیم .
رفته رفته دیگه اصلا قبول نداشتم یه روز یه دوستی برام تعریف کرد که خانه های قدیمی وخاکی بعضی شهرها جن دارن من مقاومت کردم گفتم اصلا همچین چیزی وجود نداره .گفت که چرا صاحب خونه گفته ما دیگه عادت کردیم بهشون میان پتوها رو از رومون برمیدارن نمیدونم سر و صدا میکنن و از این حرفها من پیش خودم گفتم اونا که خوابن احتمالاً گرمشون میشه پتوهارو میندازن یه طرف دیگه بعد صبح میگن این کار جن هست به خودشون قبولوندن که جن وجود داره ولی من اصلا اعتقاد ی نداشتم والان که صحبتهای شما رو گوش میکنم میگم خدایا شکرت که ما رو هرروز آگاهتر میکنی تا باورهای بهتری راجع به هرآنچه در زندگی هست بسازیم وخودمان را بسنده به اطلاعاتی که از قبل به خورد ما از سر ناآگاهی دادهاند مطلع بشیم استاد جونم واقعا سپاسگزارم از تون
خدارو هزار مرتبه هر لحظه شکر که من با شما استاد عزیزم آشنا شدم و خیلی آگاهتر شدم اغراق نکنم حداقل به این آگاهی رسیدم که خیلی آگاهانه تر رفتار کنم .به ندرت قضاوت میکنم به غیبت وبدگوی و افکار و رفتار نازیبا ونکات منفی توجه نکردن آگاهانه با وجود این آگاهی ها ولطف پروردگار مهربانم هر لحظه برای رشد خودم و جهان در تلاش هستم بیشتر وقتم را در سایت و خواندن قرآن و روی کارهای هنری ام وقت میزارم .رفت وامدم با اطرافیانم بدون ناراحتی خدارو شکر خیلی کمتر شده طبقه بالای پدر شوهرم هستم و شاید 10روز هم شاید بیشتر پایین نمیرم اگه هم برم سریع به یه بهونه میام خونه خودمون و هر وقت میبینم بقیه چه حرفها و رفتارهایی دارند از صمیم قلبم از خودم شاد وراضی هستم ویه احساس شور و ذوقی از درون دارم به لطف الله میگم الهام خانوم ببین خدا چقدر تورو دوست داشته که الان قلبت سرشار از عشق و شور و شوق هست و چقدر حالم خوبه خداااااایا شکررررررت
امروز صبح مادر شوهرم اومد بالا تا من رنگ بزارم رو موهاش من در حال قرآن خواندن بودم و به خودم گفتم خیره انشاالله .با وجود اینکه خیلی دوسش دارم و اونم خیلی به ما محبت داره .ولی خب هر کسی هم افکار خودشو داره و به قول استاد نباید کسی رو ارشاد کنیم خلاصه مادر شوهرم از هر دری صحبت کرد ومن چقدر خوشحال از خودم که آگاهانه تو خیلی از بحث هاش سکوت کردم . خیلی حرفها هم سعی کردم به یه حرف و دیدی مثبت به آنها نگاه کنم .ومن چقدر باز هم خوشحال که خودم تغییر کردم شاید اگر این آگاهی ها رو نداشتم خدا میداند چقدر من هم با بقیه همراه میشدم خدایا شکرت که فقط خودتی وخودم واستادم واین سایت.
خدا جونم هر لحظه مرا به راست هدایت وحمایت کن .تو فقط از پس این کار بر میای جان جانانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.دوستون دارم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت .استاد جونم سفرتون به سلامت وهر لحظه ما رو همسفر خودتون کنید.وهروز آگاهتر و دقیقتر به تمام امورباشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته عزیز، خدا قوت
سلام خدمت همه اعضای خانواده ام
شکرگزار خدا هستم که توانایی نوشتن بهم داد تا بنویسم،توانایی درک به من داد تا بفهمم،توانایی دیدن و شنیدن به من داد و هزاران نعمتی که هر لحظه در من در جریان است…..خدایا شکرت
سپاسگزار استاد هستم که به درک و آگاهی رسیدند و در حال رساندن به ما هستند
خدایا شکرت از نعمت اینترنت و موبایل و ابزارها
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
تحسین میکنم آزادی مالی،مکانی،زمانی شما رو و همه کسانی که این آزادی ها رو کسب کردن
چقدر خوبه همه چیه آدم بشه الله و الله هم یار او بشه
وقتی خدا رو یاد کنیم ،خدا هم ما رو یاد میکنه
سال گذشته استاد وقتی وارد والمارت میشد کلی خرید میکرد ولی امروز به دلیل آگاهیهایی که کسب کرده فقط گوشت و بلوبری خرید ،کلی هزینه کمتر،وقت کمتر،خوش تیپی و خوش هیکلی و….رو فقط بدلیل کسب آگاهی بدست آورد
مطلبی که فرمودید در مورد آگاهی هم همینه استاد،همون مثال سوسیس و قابلمه که همیشه میزنیده،خیلی از کارهایی که انجام میدیم دلایلش برامون مشخص نیست و نادانسته انجام میدیم
همین مورد سلامتی چون از کارکرد بدن اطلاع نداریم خیلی چیزهای اضافه رو میدیم به خورد بدن و نهایتا چاقی و هزاران ناخواسته اتفاق می افته
در مورد باورها هم همینطوره،به چیزهایی باور داریم که فقط بدلیل گشتن نسل اندر نسل بدستمان رسیده و قبول کردیم و انجام میدیم
اگر دلیل انجام دادن وندادن کارها رو بنویسیم اینو بهتر متوجه میشیم که چقدر از کارها رو از ترس انجام میدیم یا چقدر از کارها رو از روی ترس انجام نمیدیم
پای آگاهی که بیاد وسط سیاهی وتاریکی نمیتونه بمونه چرا که نور روشن میکنه و دید ما وسیع تر میشه
خودم هم از زمان کسب آگاهیهای درجه یک از شما کلی تغییر کردم و ترسها و غم ها و عادات نادرستم کلی کمتر شده
بت پرستی نمونه ای در قرآن است که دلیل انجامش اخذ از نسل گذشته بوده بدون اینکه خود افراد بدونن چکار دارن میکنن یا چه واسطه ای قرار دادن
خوش شانسی یا بدشانسی هم میتونه نمونه ای از باورهای درست وغلط دونست چرا که ما الان که میدونیم 100 در صد اتفاقات با فرکانسهای ما رقم میخوره ولی قبلا فکر میکردیم بدشانسیم
عادی شدن بعضی از چیزها مثل نمک زندگی دعوای زن وشوهره یا عادیه که مریض بشیم یا عادیه که پول نداشته باشیم یا عادیه که دائم حالمون خوب نباشه هم میتونه نمونه ای باشه چرا که بعد از آگاهی که استاد به ما دادن به مراتب حالمون با خودمون،با همسرمون،با پولمون ،با خدای خودمون و ….بهتره
استاد عزیزم،چقدر عالیه که در حال کسب نور و پراکندن نور هستید و سیاهی ها کم کم زدوده میشود و نور الهی جای همه تاریکی ها را میگیرد وجهان پر میشود از شکرگزاری که هرکس از صبح تا شب فقط میگوید خدایا شکرت
و این خدا چه خدایی است که هر لحظه در حال لطف و رحمت است و عشق خود را به همه هستی میپراکند
و همیشه در حال هدایت همه آفریده است
یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ
به نام رب العالمین وهاب)!
سلام استاد و مریم بانو جان!
ممنونم بابت این فایل زیبا و این جاده های فوقالعاده سرسبز و زیبای کلارادو!
میخوام بگم واقعا ارزشش رو داره!
واقعا ارزشش رو داره که به آزادی مالی برسی و دیگه هیچ محدودیتی در خرید و اجابت خواسته هات نداشته باشی!
اصلا انگار یه بار خیلییی بزرگ از روی دوش ات برداشته میشه! و ایمان و توکلت هم به خدا بیشتر میشه!
به لطف رب العالمین الان توی مسیرشم و داره هر روز بهتر میشه ولی بازم کاملا نمیتونم این حرفو بزنم …ولی تا اونجایی که تجربه کردم واقعا ثروتمند شدن ارزشش رو داره!
همیشه تحسین میکنم آزادی مالی و ثروتتون رو استاد و مریم بانو!
چقدر فروانی و ثروت در جهان موج میزنه!چقدر همه چیز هر روز بیشتر و فروان تر و بهتر از قبل میشه!خدایاشکرتت بابت همه چیز!
مورد بعدی که درموردش صحبت کردین خیلی جالب بود و اولین بار بود این داستان درمورد فضایی ها میشنیدم ولی خدایی یارو چه ذهن ثروتسازی داشته که از این راه میخواسته پول در بیاره؛ ولی خب این ثروت که با دروغ بنا شده باشه ،پایدار نیست و از همون اول باید راه صداقت و پاکی رو بریم،تا ارزشش رو داشته باشه و ثروتمون هر روز بیشتر بشه و هرچقدر به آدم های بیشتری سود برسونیم و مسئله بقیه رو حل کنیم ،میتونیم ثروت بیشتری بسازیم!!
خرافاتی که زمانی که بچه بودم یادم میاد؛
یکیش همین درمورد جن ها بود که خیلی چرت و پرت میگفتن و تمام بچه ها میترسیدن، یکی دیگش هم خیلی بولد بود همون فیلم ترسناک آنابل بود که تمام بچه ها رو از عروسکلشون ترسونده بودن،منم با اینکه یکبارم فیلم ندیده بودم ولی انقدر تعریف کرده بودن که دیگه از عروسک ها هم میترسیدم و میخواستم همشون رو بندازم دور!! تا این حد!!
این گذشت تا اینکه خدا رو شناختم و دیگه ترس ها از وجودم کنده شدن و چون وجود قدرتمند خدا رو شروع کردم به باور کردن ،دیگه از هیچ بنی بشر و جنی نترسیدم و خیلی شجاع تر شدم!
چون فهمیدم همه چی رو اون آفریده و از همه قدرتمند تره و اون نگهبانمه و مواظبمه،کل جهان مال اونه و اون همه چی رو داره عالی مدیریت میکنه،من چرا باید بترسم!؟
ولی این خرافات و این داستان های دروغی توی هر سنی بوده و حتی توی فیلم ها هم اینا موج میزنن!
و خیلی باید حواسمون به ورودی هامون باشن که هر مرخرفاتی رو واردش نکنیم!
سپاس و ستایش مخصوص توست که مالک زمین و آسمون ها تویی!
عشق جان!(
سلام به شما استاد بینظیر و مریم جوننن
من باورای فلط میخوام تو تغذیه بگم چون الان دوباره شروع کردم جدی تر قانون سلامتی ادامه دادن تمرکزم بیشتر این قسمته
همیشه میگفتن وعده هاتوریز ریز کن کم بخور چاق نشی
برنج که باید حتما اصل باشه اگه نشد نون حتما بخور
میوه ادم چاق نمیکنه که یعنی مسوه ام نمیخوری
یا خداا اگه یک وعده غذا بخوری زخم معده میشی
و الی ماشالله ازین باورای خنده دار برای الان من که اصل رو فهمیدم
دستت اگه بدون وضو به قران بخوره گناه میکنی اگه وضو نداری دست نزن به نظرم اینو واسه این باور ایجاد کردن شاید واسه این که ما یه وقتایی الهامی ناخوداگاه یه لحظه دوست داریم قران باز کنیم و جواب سوال لحظه ایمون رو بگیریم این باور وضو بگیر گذاشتن که بگیم ولش کن الان که وضو ندارم و یادمون بره و پی اون الهام نگیریم
یا من شنیدم میگفتن مقع اذان غروب اب نخور اینجوری ابو از دست امواتت میگیری یه همچین چیزی(الان استاد میگین یا خدا چقدر باورای عجیب غریبی ادما دارن)
منم یه بار فکر کردم گفتم واه این چه منطقیه اول اینکه مگه مرده اب نیاز داره
دوم اینکه اقا اصلا اب نیاز باشه خوب
پس چرا ماه رمضونا ما موقع اذان با اب و چایی شروع میکنیم یعنی اونموقع اب از دستشون نمیگیریم!!واسه اینکه ذهنمم کم کم باورو شل کنه یه وقتایی از عمد دم اذان اب میخوردم که ذهنم مقاومتش کم کم کمتر بشه
استاد اینکه همیشه اسرار دارید کامنت بخونیم بینهایت پیشنهاد عالیه و این که شما این سوالارو تو ویدئوهاتون مطرح میکنید چند لول بالاتر از بالاتره
من تو کامنت خوندن جدیدا اعتیاد پیدا کردم زمان حس نمیکنم و چقدر عملا با مثال های مختلف بچه ها ذهنم پروگرم داره میشه
مثل این میمونه مدرسه تو کلاس معلم چند تا مثال میزنه شما اون لحظه درس یاد میگیرین میاین خونه یا با دوستتون تو همون یکی دوروز اول شروع میکنین تمرینای مختلف انجام دادن وقتی دوستتون براتون توضیح میده بیشتر جا میوفته تو ذهنتون و همینطور حرفه ای تر عمل میکنین
عاشقتونم همیشه سلامت باشید
عاشق تک تک بچه های این سایت بینظیرم هستم
انقدر این یکی دوروز تو حالت روحانی عالی هستم که این لحظه قلبم احساس باز شدن احساس هیجان احساس پرواز داره
مرسی که هستین و فعال هستین