https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-11.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-26 01:09:152023-08-28 08:14:58سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 201
517نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی که در هر لحظه در حال هدایت بندگانش هست
سلام و درود
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررت
به خاطر این تجهیزات همه چی تموم این ماشین هیولا که کارها را برای ما راحت راحت کرده.
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررت
که هر لحظه استادمون در هر مکان و جایی در حال بهبود دائمی هستند و به ما درس زندگی میدن.
الهی شکررررررررررررررررررررررررررررت
شکرگزاری دیگه جزئی از وجودمون شده و در هر لحظه و هر جا دیگه خیلی ذهنمون زور نمیزنه برای این کار.
یادمه دوسال پیش برا شروع کار کمتر میتونستم شکرگزاری کنم و خیلی احساس خوبی از این کار نداشتم
ولی تو مسیر بودم
و وقتی به مدار بالاتر اومدم احساس شکر گزاری بهتری داشتم
سر کارم با یه بنده خدایی شیفت بودم و ایشون کلا شبکه خبر را نگاه میکرد و کلا رو ریل نبود
و اون وقتا برام کنترل ذهن خیلی سخت بود و ایشون مدام منا میبرد به جاده خاکی
و من پیش خودم میگفتم خدایا چطور میشه که من بتونم شرایط ایده الم را خلق کنم؟
فایل استاد را پلی کردم که میگفت شما باید و باید از جایی که هستین شروع کنین به تمرکز ذهن
ایده هایی که اجرا کردم و گفتم یه قدم امروز بهتر باشم و
هدفن میزدم به گوشم
کتاب میخوندم
بیرون میرفتم
جایی که نمیتونستم حرفهای همکارم را قطع کنم
خودما تو طبیعت و کوه همون لحظه میدیدم
و یادمه اینقدر تو این کار مهارت کسب کردم که یه روز
همکارم داشت از اتفاقات نامناسب حرف میزد و منم رفته بودم در طبیعت و اصلا صدای ایشون نمیشنیدم
که یه دفعه دسته کلیدشا زد به میز و گفت آقا رسول
آقا رسول کجایی دارم با شما حرف میزنم،
و جهان وقتی استمرار منا در کنترل ذهن و کار کردن رو خودم دید
یادمه دوروز بعد کل شیفت نفراتش جابه جا شد و من یه پله فقط یه پله به مدار بهتر و همکار بهتر از ایشون هدایت شدم
اینقدر خودما لایق صحبت کردن با انسانهای هم فرکانس خودم میدیدم که بعد از چندی کنترل ذهن با همکار جدید
به یه مکان جدید هدایت شدم و تونستم شرایط بهتری را خلق کنم و پس از چند هفته کار کردن روی خودم و کنترل ذهنم با این همکار جدید
کل این ادمها تو سر کار را خدا کن فیکون کرد
و من الان تنها هستم وسر کار شرایطی دارم که تقریبا زمانهای زیادی را در غار تنهاییم به سر میبرم.
(زمانی را در سایت،رفتن به طبیعت،صحبت از قوانین با همسر عزیزم،شکرگزاری،گوش دادن دوره دوازده قدم،
پیاده رویو لذت و شادی و پایکوبی)
بله بهارا پرداخت کردم اینگونه
و هنوز خودما در اول مسیر میدونم و در حال یادگیری
الان فقط و فقط کل لحظاتم با همسر عزیزم سپری میشه که ایشون هم در مسیره
یادمه وقتی از خدا خواستم که شرایط طوری باشه که من بتونم با ایشون این مسیر لذت بخش را ادامه بدم و
پرداخت بهای من اینگونه شد که فقط و فقط روی محاسن ایشون زوم کردم
یه روز اومدم خونه و دیدم ایشون عضو سایت شده
چون من دوسالی بود فایلها را گوش میدادم و یه کوچولو از لحاظ فرکانسی از ایشون جلو بودم
چنان تعهدی در این راه نشون دادند که شاید قابل باور برای کسی نباشه و هنوزم ادامه داره این روند
قبلا که این مسیر را باور نداشتند
میگفتند با دوتا بچه که یکیش مدرسه ای هست واقعا وقت نمیکنم
اما وقتی خودشون تحقیق کردن و با جدیت فایلها را گوش دادن و باور به این راه در ایشون شکل گرفت
شاید دوما ه نان استاپ روزی دو ساعت میخوابیدن
عاشقتم عزیزم
الان میتونم بگم که ایشون خیلی خیلی در درک قوانین از من جلوتره
حالا به جایی رسیده که اینقدر تعهد ایشون در پرداخت بها زیاده که دیگه زمانی را حتی یه لحظه را هم به چیز دیگه ،به کس دیگه
اختصاص نمیده و داریم رو محصول بینظیر دوازده قدم کار میکنیم.
افراد نامناسب کاملا از زندگیمون حذف شد
دوستای نامناسب کاملا حذف شدن
و فقط در مسیر لذت بخش داریم طی مسیر میکنیم.
به جایی رسید که در 402/6/1 در روز تولدم
با رسیدن نشونه ها و هدایتها خداوند هدیه را به رسول داد
رسول قدم در راه ناشناخته ها گزاشته
و داره به شغلی که خداوند بهش الهام کرده قدم بر میداره
که با قدرت و با عشق این مسیر را تا پای جان ادامه میده به امید الله.
این هم رد پایی باشه از رسول که گوش داد به الهامات و
تسلیم بود
و با توکل حرکتشا شروع کرد.
هیچ منطقی برای شروع این شعل ندارم تو ذهنم
اما اون گفته و منم گفتم چشم
قدم اول با من بقیش با خودت
به الله قسم میخورم این چند تا فایلهای اخیر شما تک تکشون برای من حکم هدایت بود
برای شروع حرکتم
در تاریخ 31 مرداد من و همسرم برای ثبت نام دوره رفته بودیم که توی منطقه میرداماد ثبت نام انجام شد و بعد روز قبلش من فایل یک قدم دوازده را داشتم نگاه میکردم که استاد میگفت
من عاشق طبیعتم و دفتر کار ما در پارک ملت بود ، و روبروی ما فضایی داشت که همیشه تحسین میکردیم و لذت میبردیم
اومدیم بیرون از اون مجموعه و زدم رو اپلیکیشن نشان و ما هدایت شدیم به پارک ملت که 4 کیلومتر با ما فاصله داشت.
و کلی کیف کردیم
تو اون فضای بینظیر قدم زدیم
و من را یاد چندین سال پیش انداخت که استاد تو همین مکان
و سلام به تمام دوستای خوبم در سریال سفر به دور آمریکا
واقعا هر چی از زیبایی و طبیعت بکر این کشور بگم بازم کمه خدا میدونه من چقد عاشق طبیعت هستم و هر با دیدن این مناظر به وجد میام و قدرت خدا رو بیشتر باور میکنم و ایمانم به فراوانی جهان هستی بیشتر و بیشتر میشه
دیدن این سریال نه تنها برای من یک سرگرمی و تفریحه بلکه ثانیه به ثانیه ش داره من و رشد میده و باورام و توی هر زمینه ای قوی تر میکنه
استاد من عاشق سفر کردن به شیوه شما هستم سفری که شب و بیرون در طبیعت بخوابم و هر جایی دوست داشته باشم آزادانه برم و اتراق کنم و در دل طبیعت باشم، تجربه ی چنین سفری برام خیلی لذت بخشه البته که دوست دارم سفر با هواپیما و هتل و اینطور چیزا رو هم تجربه کنم ولی لذت سفر در دل طبیعت و بودن در طبیعت برام خیلی لذت بخشه و به لطف الله همین چند وقت پیش بود که من و عزیز دلم هدایت شدیم به یک سفر که اول به عنوان سفر کاری بود و بعد تصمیم گرفتیم یکی دو روز و بریم تفریح کنیم و این سفر با تمام تضادهایی که داشت ولی من و رشد داد
حالا میخوام از داستان این سفر رویایی بگم تا اینجا ثبت بشه که همیشه به یادم بمونه خدا چجوری هدایت میکنه آدم و به مسیرهای زیبا
خب بعد از اینکه سفر کاری من و عزیز دلم تموم شد تصمیم گرفتیم بریم به یک طبیعت بکر توی شهر سمنان که بهش میگن اوپرت یا (اقیانوس ابر) که دیدن تصاویر زیباش توی گوشیم هر بار من و مشتاق تر میکرد که برم و اونجا باشم خلاصه با تمام خستگی رفتیم و بعد از طی کردن یک مسافت طولانی رسیدیم به اونجا و فهمیدیم باید یک مسیر سخت و طولانی و خاکی و در ارتفاعات زیاد و طی کنیم تا بریم بالا و از اونجایی که خیلی خسته بودیم و دیگه انرژی نداشتیم یه نیم ساعتی زیرسایه یک درخت نشستیم و با آبی که اونجا بود یه چایی تازه دم درست کردیم و خوردیم و دست و صورتمون و شستیم و کمی انرژی گرفتیم و چقد من اونجا برای اون آب سپاسگزاری کردم که باعث شد ما کلی شست و شو انجام بدیم و خودمون و تمیز کنیم و از اون آب زلال برای نوشیدن استفاده کنیم و لذت ببریم
دیدن او جاده خاکی و پیچ در پیچ توی ذهن من و عزیز دلم هر بار ما رو ناتوان تر میکرد که برگردیم چون هم جاده خطرناک بود هم میگفتن باید با آفرود بری بالا هم اینکه شارژ گوشیمون تموم شده بود و دیگه با دیدن این مشکلات تقریبا تصمیم ما قطعی شد که برگردیم و یه بار دیگه با امکانات بیشتر بیایم از این طرف هم به شدت خواسته ی بودن در اون ارتفاع و تجربه ی اونجا خیلی توی ذهن من پررنگ بود و از اینکه میخواستیم برگردیم احساس خوبی نداشتم و از خدا خواستم خودش هدایت کنه و مسیر درست و بهمون نشون بده چون واقعا ما توی دوراهی مونده بودیم از اینکه بریم بالا و لذت ببریم یا اینکه برگردیم
فکر رفتن به بالا باعث میشد کلی احساس ترس داشته باشیم و فکر برگشت باعث میشد حالمون خوب نباشه و حس بدی داشتیم
خلاصه من از خدا هدایت خواستم و گفتم خدایا من نمیدونم تو میدونی چه راهی درست تره پس مار و هدایت کن به همون مسیر درست
هیچ موقع اون روز و فراموش نمیکنم درست لحظه ای که ما آماده ی برگشت بودیم خدا یه فرد و فرستاد و از طریق زبون اون فرد راه درست و نشون ما داد
یه مرد مهربون اومد و گفت من از بالا اومدم حتما برین و از اون طبیعت استفاده کنید که ارزششو داره و من چقد تحسین کردم اون فرد و چون خودش شب قبل به تنهایی رفته بود و اونجا خوابیده بوده و با حرف زدنش یه جوری ما رو هل داد که بریم بالا من و عزیز دلم که میدونستیم این یه نشونه از طرف خداست که داره ما رو هدایت میکنه تمام اون ترس ها رو کنار گذاشتیم و آماده شدیم تا بریم بالا همونجا بود که من به عزیز دلم گفتم گوشیم شارژ نداره اینو چیکار کنیم که بازم همون دست خدا صدای من و شنید گفت من پاور بانک آوردم بده تا گوشیتو شارژ کنم یعنی من با تمام وجودم حس کردم که خدا داره به وضوح با من حرف میزنه و نشونه هاشو میفرسته اون آدم دست خدا بود که باعث شد ما حرکت کنیم و همینکه قدم و برداشتیم و یه کوچولو رفتیم جلوتر یه خانم و دیدیم که توی یک کلبه کوچولو در حال فروش یه سری مواد خوراکی بود و من و عزیز دلم با خوشحالی رفتیم سمتش و ازش خرید کردیم و مایحتاج اون روز و تهیه کردیم و من هر لحظه با دیدن این صحنه ها فقط شکر گزاری میکردم و وجود خدا رو در کنارم احساس میکردم و همین باعث میشد آرامش واقعی و در دل اون جاده خاکی و پر پیچ و خم تجربه کنم خلاصه ما رفتیم و رسیدیم بالا و ماشین و پارک کردیم و قرار شد بقیه مسیر و پیاده بریم چون شیب اون قسمت زیاد بود و با ماشین ما نمیشد بری یعنی لحظه ای که من و عزیز دلم وپسرم از کوه بالا رفتیم و چشممون به اون منظره خورد زبونمون بند شد به قدری اون منظره زیبا بود که حس ترس و وحشت و زیبایی و عظمت و قدرت خدا و همه رو با هم داشتم تجربه میکردم
پشت اون کوه ها پر شده از ابرهای زیبا یعنی من روی سنگ هایی ایستاده بودم که زیرش پرشده بود از ابر و تا جایی که چشمم کار میکرد ابر بود و ابر بود درست مثل دریا که وقتی توی ساحلی فقط آب میبینی منم اون روز فقط ابر دیدم و لذت بردم و هر لحظه سپاس گزار خدا بودم برای خلقت این جهان زیبا که تازه یاد گرفتم زیبایی هاش و ببینم و لذت ببرم
من از دیدن طبیعت لذت میبرم و درس میگیرم چون طبیعت داره به من قدرت خدا و فراوانی جهان
هستی ونشون میده و کلی درس های دیگه که میشه از طبیعت گرفت
اون سفر برای من یک سفر رویایی بود که حضور خدا رو هر لحظه در قلبم حس کردم و هدایت هاش و به وضوح دیدم و با عمل کردن به چیزایی که بهم گفت قدم برداشتم و باعث شد یه تجربه ی جدید بدست بیارم و یه زیبایی وصف نشدنی و ببینم و درس بگیرم از این اتفاق برای ادامه ی زندگیم
این سفر با وجود تضادها و ترس هایی که توش بود من و قوی تر کرد و از همه مهم تر من و آماده تر کرد برای تجربه بهتر در سفرهای بعدی
این سفر به من یاد داد که اگه میخوام کاری و انجام بدم با وجود تمام ترس ها و نجواها قدم بردارم و بگم خدا من و هدایت میکنه فقط باید ادامه بدم و ایمانم و نشون بدم که هر بار ایمان بیارم و عمل کنم نتیجه شو به وضوح در زندگیم و میبینم
خدایا بازم ازت بی نهایت سپاسگزارم برای اینکه تونستیم این سفر قشنگ و با پسرم شیرینم و عزیز دلم تجربه کنم و کلی درس بگیرم ازش
این سفر اولین و بهترین سفر من و عزیز دلم و پسرم با هم بود که خیلی بهمون خوش گذشت و کنار هم لذت بردیم و هر وقت یاد اون خاطره ی زیبا میفتم به شدت خوشحالم و از ته قلبم سپاسگزار الله مهربان که هر لحظه داره من و هدایت میکنه
استاد ازت ممنونم برای این فایل بینظیر که باعث شد این تجربه شیرین و دوباره به یاد بیارم و حس خوب بگیرم
خدایا شکرت برای این سایت که میتونم خاطرات قشنگم و اینجا ثبت کنم
و اما نکته و درس بزرگی که از این فایل و سفر خودمون گرفتم این بود که هر کاری که میخوام انجام بدم شاید در نگاه اول بسیار سخت و پیچیده باشه ولی همینکه قدم به قدم حرکت کنم و به ترس هام غلبه کنم با هر بار قدم برداشتن خدا من و هدایت میکنه به مسیر های زیباتر و بعد میبینم نه تنها سخت نیست بلکه اگه از مسیر خدا بری خیلی هم مسیر هموار و زیبا و لذتبخشه
من این چند شب و بخصوص امشب داشتم رو دوره شیوه حل مسائل کار میکردم به صورت کاملا تعهدی و چقدر این دوره فوقالعاده است …
و بعد امشب در سایت این قسمت از سفر به دوره آمریکا توش از باور های قدرت منده حل مسئله سخن میگه استاد ،
این ها نشان میده هدایت خداوند و قوانین همیشه به بهترین شکل پیش میره وقتی من اجابت میکنم
شایستگی خودم رو و انکار نمیکنم این شایستگی و لیاقتی که راه حل های تمام مسائل در من نهادینه شده
و درون اون تضاد و مسئله ، راه حل به من یادآوری میشه و فقط باید بپذیرم که شایسته ام ، و از مسیر لذت ببرم
آیا پذیرش ساده تر از این هست ؟
در سوره محمد چقدر زیبا میگه …
( اگرخداوند را یاری کنید ، شما را یاری میدهد و ثابت قدمتان میکند )
من وقتی اجابت کنم ، و هدایت ها را عمل کنم و اعتماد داشته باشم که توانایی هایی که در من نهادینه شده از سوی آن یکتای مهربان هر مسئله اجابت میشود چون قدرت خلق اش در من است و او سامان میدهد حالا در آینده هر مسئله ای که میخواد پیش بیاد ، توانایی حل اون مسئله در من هست و اصلا اگر هم هر اتفاقی بخواد پیش بیاد مانع من نمیتواند بشود بلکه باعث پیشرفت من میشه چون من حتما از پس حل اون مسئله میتوانم بر بیام وقتی به توانایی هایم باور دارم ،
اجابت میکنم ابلاغیه او را ، و در مسیر رضایت حرکت میکنم …
وقتی من سپاس گذار میشم و بهبود داعمی میدم خودم رو و تمرکزم رو در بهترین ها میذارم گویی با خداوند یار میشم و یاری اش میکنم و او یاری می افزاید مرا
من رو ثابت قدم میکنه در مسیر پیشرفت و رضایت
وقتی من اجابت میکنم وقتی میپذیرم که لایق هستم وقتی باور میکنم توانایی هایی که خداوند به من بخشیده و او بهترین ها رو برایم میخواهد و سپاس گذار میشم و بی هیچ ترسی با عزت نفس کامل قدم هارو بر میدارم و هدایت را اجابت میکنم او هدایت بر من می افزاید
در ادامه سوره میگه :
( اطاعت و سخنی شایسته باید ، و چون نبرد قطعی
شد ، اگر با خدا راست میگفتند برایشان بهتر بود . )
و اگر شایسته بودنم را اطاعت کنم و در هر سخنم از شایستگی خداوند نشانی باشد و با خدا راست سخن بگم و توانایی هایم راببینم ، البته که خداوند از آمد و شد و جایگاه من آگاه هست ، خداوند راستی ها و درستی ها و حقیقت هارو به من میگه اگر اجابت کنم و بپذیرم شایستگی هایم را …
برای رضای خداوند عمل میکنم و مسائلم رو حل میکنم و از مسیر لذت میبرم و او بر رضایتم می افزاید…
و مثل الان که من دارم رو دوره حل مسئله کار میکنم و تمام اطرافم مثل این قسمت از سفر دوره آمریکا با من هم فرکانس میشه و من هدایت میشم ، وقتی همیشه در حال بهبود خودم باشم خداوند ذهن و قلب من را باز میکند بر ساده ترین و بهترین ها …
اجابت
سپاس گذار خداوند و نعمت هایش هستم و تحسین میکنم خانم شایسته عزیز و استاد عباس منش بزرگوار را
سلام استادعزیزم وخانم شایسته گل راستش من امروزتصمیم گرفته بودم قدم اول 12قدم روکامل مرورکنم وبعدبرم قدم دوم وفایل یک روداشتم گوش میدادم وطی این قدم من توماه گذشته به یه سری موفقیتهای مالی رسیدم که طی این سه سال که این دوره روداشتم نرسیده بودم وداشتم روی این باورکارمیکردم که قدم بعدی به این موفقیتهابرسم ازمسیرراحتتر یه سری نجواهامیومدکه نه اون ماه بخاطرشرایط خاص تونستی به این موفقیتهابرسی ونمیشه منم داشتم این باورهارومیساختم که میشه میتونم همونطورکه ماه قبل تونستم بازم میشه ازمسیرراحتروبیشتربه این مبلغ بریم وباورهارونوشتم وبرای استراحت گفتم بیام توسایت وسفربه دورامریکاببینم وخداروشکرتوکل بایل انگارخداوندداشت بامن حرف میزدکه میشه هرروزراحتربه خواسته هابرسی راحترولذتبخش ترهمونطورکه خانم شایسته هرروزبراس همه چیزراحترمیشه خیلی راحت توطبیعت بکرهوای مطبوع صدای پرندگان میتونه کارکنه ولذت ببره وازسفرقبلی چقدرهمه چیزبراش زیباترشده پس برای منم میشه واین باوررومیسازم واراین فایل به عنوان الگواستفاده میکنم ودومرتبه یه سری نجواداشتم که شایدنشه این برج ایده نداریم واستاددرمورداینکه راه حل مسائل روخدابهم میگه ومن روهدایت میکنه ونبایدازمسیرسربالایی ترسیدبایدرفت تودل ترسهااتفاقاهمه چیزعالی پیش میره وخداروشکراین دوباوررومیسازم هرروزذکروارتکرارمیکنم وازشمادوبزرگواربه عنوان الگویی کا تونستن پس منم میتونم استفاده میکنم انشاالله تاآخربرج میام وازاتفاقات خوبی که برام میفته مینویسم استادبسیارازخداوندسپاسگذارم که شماروسرراه زندگی من گذاست واززبان شماامروزبامن صحبت کردوقوت قلب بهم داد.
همش حس میکردم فایل جدید اومده گفتم یه نیگا بندازم دیدم بله درست گفتن حس عزیزم
سلام عزیزای دلم من هنوز فایل رو ندیدم و دارم کامنت میزارم اینقد هولم
فقط خاستم بگم حسم چه درست گفتن و اینکه امروز یه هدیه ی زیبایی به دستم رسید که همش ذوق دارم و همش از چشم این فیلمها و این مسیر نابی که هستم و این زیبایی هارو دیدن و این همه حس و حاله خوب میبینمش
خدایا خیلی شکرت
چقدر قشنگه زندگی که صبح بلند شی بگی چی میخام و شب بگی خدایا شکرت مرسی بابتش
چقدر قشنگه این مسیر و این سایت که مثل یک غار پر از گنجه و ما یواشکی دور از چشم همه هر دفعه میایم یه کمی برمیداریم برا خودمون و میریم
چقدر خوبه موندن تو این مسیر و ادامه دادن و عمل کردن
چقدر میشه زندگی رو راحت گرفت و سوت زد و پیش رفت
خدایا هر وقت دیدی دارم از مسیر خارج میشم با یه تلنگر آرام منو به مسیر برگردون ..محکم نباشه تلنگره سرم بشکنه گناه دالم
چقدر خوبه که وقتی هنوز نتایج مالی خاصی یا شرایط مالی خاصی نداری یا چیزهای ظاهری و فیزیکی خاصی نداری ولی احساس خوشبختی و آرامش کنی
چقدر خوبه که آرامشت ربطی به هیچی و هیچکسی نداشته باشه حتی با وجود کلی مشکل تو آهنگ شاد گوش کنی کلی برقصی و بعدشم بری بخوابی
دوسداشتم این حس قشنگ رو باهاتون در میون بزارم یعنی نتونستم صبر کنم تا فایل رو نگاه. کنم بعد بیام بنویسم همینکه فایل رو دیدم بدووووو. اومدم به نوشتن
خدایا شکرت ..توی این شب آرام و زیبا برای تک تک دوستانی که کامنتمو خوندن آرامش میخام که بهترین نعمته و از خدا میخام این حال خوبمون روماندگار کنه و همیشگی
هر دونه از این کامنتها یکی از سکه های داخل غارمونه .چه عشقی میکنم وقتی کامنتهاتون رو میخونم نمیدونید دوستان چقدر شوق و ذوق میکنم چقدر انرژیم فوران میکنه
من کلا آدم احساساتی و پر انرژی و پر از شوق و ذوقم دیگه فکر کنید هر بار اینجا چجوری میشم
«چقدر خوبه که وقتی هنوز نتایج مالی خاصی یا شرایط مالی خاصی نداری یا چیزهای ظاهری و فیزیکی خاصی نداری ولی احساس خوشبختی و آرامش کنی
چقدر خوبه که آرامشت ربطی به هیچی و هیچکسی نداشته باشه حتی با وجود کلی مشکل تو آهنگ شاد گوش کنی کلی برقصی و بعدشم بری بخوابی»
خیلی لذت بردم از کامنتت و با تمام وجود اون رضایت درونی شما رو احساس کردم.
و این نشون میده شما در مسیر درست هستی اعظم جان.
اغلب ماها در ابتدا برای کسب نتایج مالی وارد این خانواده الهی میشیم، اما شخصیتی توحیدی تر و شکرگزارتر بدست میآریم، گرچه نتایج مالی نتیجه طبیعی همچین شخصیتیه ولی دیگه نگران آینده نیستیم یا حسرت گذشته رو نداریم این احساس خوب شما یعنی در لحظه زندگی می کنی اعظم عزیز…
چقدر انرژی خوبی اول صبح گرفتم از کامنتتون .واقعا ممنونم از حرفهای قشنگی که زدین و این شعر زیبایی که گفتین .خداروشکر میکنم بابت دوستانی به این خوبی
برات سلامتی و حاله خوش پایدار آرزو میکنم آقا رضای عزیز بابت حس خوبی که بهم دادین
آدم وقتی این سایت و شما دوستای ناب رو داره یعنی بهترین نعمت هارو داره …کلی انرژی گرفتم با کامنتتون قطعا یکی از شکرگزاری های امروزم کامنت شما و شعر زیباتونه …سپاسگزارم آقا رضا
امروز خانم شایسته در زیباترین مکان و لذت بخش ترین حالت ممکن مشغول خواندن کامنت ها شده اند همیشه در همه مکان ها به تمام امکانات دسترسی عالی دارند اینترنت و برق نامحدود همیشه همراه شما وجود دارد نظم و ترتیب عالی و هماهنگی بین کار و لذت بردن نکته اساسی که خانم شایسته عزیز به آن اشاره کردند.
منظره ای رویایی در دل جنگل های سرسبز هوا نیز سرد شده و برای اولین بار بخاری تراک کمپر روشن شده و خواب آرام و راحتی داشتید. سیستم جدیدی که استاد برای تراک کمپر طراحی کردند دسترسی به تمام امکانات را در آسانترین شکل ممکن فراهم کرده است تمام وسایل با نظم و ترتیب چیده شده و دسترسی آسان به همه ی آن ها وجود دارد تنها با زدن یک دکمه.
بهبود مداوم و همیشگی با پرسیدن سوالات چطور از این بهتر آسانتر و راحت تر در تمام جنبه های زندگی استاد و خانم شایسته عزیز حتی در تراک کمپر نیز به چشم می خورد نسبت به سفر به دور آمریکای قبلی فضای داخل تراک بسیار بازتر و زیباتر شده. تراک مجهز به تمام امکانات است و به راحتی می توان در هر مکانی چند ماه سپری کرد.
خانم شایسته دفتر سپاسگزاری خود را همیشه به همراه دارند و همزمانی هایی که برایشان لذت بخش است در دفتر خود یادداشت می کنند و همواره از همین موارد بیشتر مشاهده می کنند به هر چیزی که توجه کنیم از همان خواسته ها بیشتر در زندگی ما رخ می دهد .در هر حال مشغول کنترل ذهن همراه با لذت فراوان هستند.
کسی نمی تواند ادعای مالکیت این زمین ها را داشته باشد و برای همین به رایگان می توان از این زیبایی ها لذت برد. کنجکاوی استاد و شوق و ذوق برای کشف مطالب جدید و یادگیری یکی از ویژگی های عالی استاد است.
استاد و خانم شایسته همیشه به بهترین مکان ها و زمان ها هدایت می شوند. زمانی که سوالات مناسب بپرسیم به جواب های عالی هدایت خواهیم شد. سوالات درست باعث جواب های درست و هدایت به مکان های عالی می شود. خداوند به هر راهی که ما بخواهیم ما را هدایت خواهد کرد مهم این است که ما چه چیز را بخواهیم.
در سفر به خاطر زندگی در لحظه خواسته های ما زودتر اجابت شده و متوجه خالق بودن زندگی خود می شویم هیچ گاه نباید به مشکلات پیش رو فکر کرده و از آن بترسیم که هیچ گاه آن را انجام نخواهیم داد ولی زمانی که قدم در دل ناشناخته ها می گذاریم به هدایت های خداوند اعتماد کرده و به بهترین ها هدایت می شویم و اگر به تضادی برخورد کنیم پیشرفت کرده و راه حل آن جوابش در درون مسئله قرار دارد.
ذهن منفی باف همواره در حال احساس بد و بزرگنمایی رخ دادن بدترین اتفاقات است در صورتی که مسئله ی خاصی رخ نداده و همه چیز آرام پیش خواهد رفت خداوند ما را هدایت خواهد کرد وقتی در دل مسئله برویم مسیر عالی و دسترسی به ایده های خداوند راحت تر می شود ساده گرفتن و سپاسگزاری همواره هدایتگر ما به مسیرهای عالی خواهد بود.
خدا رو شکر میکنم بابت این شانس عالی و بزرگ زنده بودن در این روز درخشان! چی بهتر از اینکه صبح شنبه ت با فایلهای سفرنامه شروع بشه. ممنونم رفیق فابریک نازنین، ارباب عالم…سلطان! قبله ی وجود! وقتی میدونم پیشم هستی، مثل بچه بازیگوشی میکنم…لوس میشم من خرس گنده! کلمات رو همینجور مثه خرس اسباب بازی رو زمین میکشم تا خش و خش کنه و نظر تو رو جلب کنه…بسکه مرده ی نگاتم، ارباب!
اولش که پوستر قسمت 201 رو دیدم، فکر کردم یک فلکه ی مریم جدید، وسط کلرادو افتتاح کردید! ولی بعداً داستان، سیر دیگه ای گرفت.
مریم جان از اول فایل، شروع کردند به پرزنت کردن آپشنهای مختلف کاربردی تراک کمپر در فرایند مقدس چرخش اطلاعات ورودی و خروجی در وبسایت مقدس خودمون.
دیروز یه کامنتی از سعیده خانم، فلورانس نایتینگل وبسایتمون خوندم که حسابی غرق شور و خوشبختی م کرده.
سعیده خانم نازنین نوشته بودند که آی دوستان! به خدا سعادت دنیا و آخرت در بودن تو همین وبسایته!
این حرف و این خطابه، طلایی بود! از صمیم قلب قبولش دارم، چون هیچ جای عمرم، به اندازه بودن درهمین محفل زیبا احساس خوشبختی نکرده ام. حسش کرده ام! عشق را همین جا جسته ام و نگاه پر مهر پر از لطف و دوستیش را در بند بند کامنتها و فریم به فریم تصاویر دیده ام و خوانده ام. سعیده خانم ارجمند، راست میگویند.
به این خاطر، این سایت،مقدس است و تراک کمپر و آپشنهای معظمش، در خدمت هدف مقدسی هستند و بوی بهشت میدهند!
وقتی مریم جان، صندلی را نشان داد که محل نشستنش برای دیدن کامنتها بود، وقتی جزییات کار روی سایت را با استاد توضیح دادند، احساس احترام کردم،افتخار کردم که کامنتهای من هم اینجا خوانده میشوند و حس کردم جزییات چیز مهم، بسیار مهمی را میبینم چون یک فرایند محترم و مقدس، در اپتیمم قداست احساسات بشری، پشتوانه محصولات و کامنت های آنست.
دیروز اینجا فقط چند کامنت خواندم و نوشتم و با ایده هایی که گرفتم، با سپاسگزاری شبانه و حالت خالصی که نصیبم شد به راحتی یک آب خوردن، تمام 150 میلیون بدهی که داشتم، امروز صبح ساعت 9:45 صاف شد!
دوستان! حاصل تمام 20 سال کار کردن من در پوزیشن یک مهندس صنایع لاستیک،در 150 میلیون تومان سنوات شغلی خلاصه شده بود که صاحبکارم همان را هم نداد و فقط 90 تومانش را داد.. آنهم بعد از شکایت کشی و بعد از گذشت 2 سال از بازنشستگیم..این بود ثمره دل بستن به غیر خدا، در تمام سالهای خدمت صادقانه ام با وجود آلودگیهای شیمیایی، دود، استرس، گرما و…!
و این 150 تومان بدهی کذایی، با صدا زدن رفیقم، اربابم و عشقم، فقط در طول 6 ماه صاف شد! دیشب ازش زیاد و زیادتر خواستم، چون همیشه لایقش بوده ام!دیگر خواسته هایش را زیاد و زیادتر خدمتتان میفرستم ارباب جان! من بنده فوق العاده و لایقی هستم!
این تراک کمپر، این ساز و کار ساختن محتوا و خواندن کامنت، برای من بسیار عظیمتر و غول آساتر از کارخانه صنعتی 40 هکتاری سابقمان با دستگاههای عجیبش است. حرف مرا قبول کنید!
وقتی میبینم استاد برای به روز کردن ابزار و آلات مورد نیاز سایت در تراک کمپر اینقدر تلاش کرده، احساس دین میکنم. این ابزار و این ساز و کار، روی زندگی تک تک ما اثر گذار بوده و خواهد بود.
شما با ایده احترام به ارزش ابزار، چیزی بیش از ارزش ابزار را در ذهن من نشاندید استاد! این ارزش ابزار در خدمت انسانیت است.
خانم شایسته عزیز! همه چیزی که در مورد بخش سپاسگزاری که شما راجع به آن توضیحات دادید میتوانم بگویم اینست که دفتر سپاسگزاری شما در قطع رحلی بود و دفتر من در قطع خشتی ست! خب، بدبخت قد خودش جواب میدهد: 17 در 17 سانتیمتر! وقتی همینقدر را میتوانم از سپاسگزاری آکنده کنم….
به راستی که ابزار میتوانند جزییات مهمی را در نتیجه گیری کاور کنند و به سرانجام برسانند.
بازقسمتم شد که کامنتت جلوی چشمم بیاد ونوشته زیباتو بخونم
حست مثل حس من بود وقتی محل کامنت خوندن شایسته جانم رو دیدم،حس احترام ولیاقت برای خودم وشماها که اون سردنیا تویه ییلاق عالی کامنتامون توسط بهترین اساتید دنیا خونده میشه.
خدارو شکرمیکنم برای ورودی عالیت وهمینطور ورودی عالی خودم.
سلام میکنم به فرشته خانوم که اینقدر رشد کدید و از قوانین جهان استفاده میکنیم پیش میرید جلو
وقتی خاستم کامنتتو بخونم پروفایلتون رو دیدم خیلی لذت بردم از چهره زیبا و لبخنتون و خداراشکر کردم از اینهمه زیبایی که افریده و میتونم این زیبایی هارو ببینم لذت ببرم
باید برا اهداف و رسیدن به خواسته ها قدم برداریم و به ایدها و الهامات عمل کنیم تا درها برامون باز مشه
خداوند قادر متلقه
خداوند تنها فرمانروای جهانه که هر مسیری کع بخای بهت کمک میکنه ما هستیم که تصمیم میگیریم چه مسیری رو میخایم و به کجا برسیم خداون کمک میکنه اگر باور داشته باشیم که میتونه از جایی که فکرش رو نمیکنیم بهمون نعمت ثروت و فراوانی بده
واقعا چقدر خدا سریع پاسخ سوالات مارو میده منکه چند وقتی هست از مساعل در اینده خیلی میترسیدم مساعلی که اصلا معلوم نیست به وجود بیان و فقط ساخته ذهن و شیطان هستند تا ما نا امید و خسته درمانده باشیم و الان بعد از کمتر از یک هفته جواب سوال منو دادید ،میدونید بعضی رویدادها مارو به خاطر این اذیت میکنند که فکر میکنیم فقط ما اینطوری هستیم و این قضیه بیشتر مارو میترسونه و بد حالمون میکنه و وقتی بفهمیم نه خیلیا مثل ماهستند و اینطور فکر میکنند و اینطور حس میکنند، خیلی اون فکر ضعیف و کوچکتر ازون میشه که مارو آزار بده مثل منکه چند روز به خودم میگفتم اخه چرا اینقدر میترسم راجب اینده و اینقدر ضعیفم اما الان با حرف شما باد اون غول ذهنم یک دفعه خالی شد من اروم گرفتم خداروشکر خداروشکر که خدا اینقدر هوامو داره و دوسم داره و من براش مهم با ارزشم که طاقت ناراحتی منو نداره و میخاد سریع بخندم اروم بگیرم شاد باشم ،یه دلیلش اینه که من پدر ندارم از بچگی خدارو یه پدر مهربون با قدرت کنار خودم تصور میکردم که توی شرایط سخت نازم میکنه تا بخابم و اروم باشم یا منو در آغوشش میگیره تا اروم بگیرم و همیشه میبینم خدا طاقت ناراحتی منو نداره سریع یه کاری میکنه حالم خوب شه اول اینکه به استاد عباس منش هدایت شدم و تحول عظیمی در زندگیم ایجاد شد و الان شکر خدا زندگی عالی و بی نظیری دارم همسر خیلی خوب زندگی خوب و عالی فرزند عالی کیفیت زندگی و رابطه بی نظیر با همسرم و هر چی که بخام فراهم فقط کافیه بخام البته که همسرم از اول اینطور نبود و با تمرکز روی نکات مثبتش و گفتن اونها خیلی تغیر کرد روز به روز زندگیمون بهتر بهتر میشه از همه جهت مالی روابط شادی مسافرت گردش وسیله رفاهی و خیلی چیزها ،من اوایل دوره دوستی نداشتم اما الان دوستای خیلی عالی با معرفتی دارم که باهاشون واقعا عشق میکنم اینقدر راحتم باهاشون بهم محبت میکنند و کمکم میکننند در کار های خونم، بچه کوچیک دارم کمکم میکنند همیشه هرروز پیش همیم دو سال بیشتر که رابطه خ خوبی باهم داریم و من اینو هم از پدرم خدا در خاست داشتم و خیلی بهتر ازونی که میخام بهم میده یه جا یه ایه جمله ای چیزی دیدم که دقیق یادم نیست کجا بود و گفت تو خدارو ببین ایمان داشته باش اون برات میشه تموم نداشته هات میشه رفیق مادر پدر دوست خاهر برادر فرزند هر چی که بخای ،من از بچگی سر پدر نداشتن خیلی اذیت شدم اما از وقتی خدا شد رفیقم پدرم الحق که سنگ تموم برای من گذاشت خیلی هوامو داشت نعمت بهم داد و دلم اروم کرد خدایا شکرت ، روزهایی که هیچ هیچ کس نداشتم همدمم رفیقم غمخارم بود و هست ،من اینکه استاد راجب خدا توضیح میدید نمیفهمم و قاطی میکنم اما من اینطوری پیش رفتم با خدا که خداروشکر از تنهایی لذت میبرم از سکوت از صحبت با خودم از اشنایی با شما تا با خودم به صلح برسم,با خودم حرف بزنم با خودم مهربون باشم ،استاد خدا غرق ارامش و نور کنه شمارو .که فکر میکنم هیچ چیز بالاتر از ارامش نیست ،من با شما شبا اروم میخابم من بعد از ده سال تمام داروهای اعصابمو کنار گذاشتم من یه همسر قوی هستم که با اینکه تحصیلات ندارم همسرم که دکترا داره بدون مشورت من هیچ کاری نمیکنه من یه مادر عالی هستم من یه زندگی عالی دارم غذاها و شیرینی کیک سبزی خوردن تو خونه ما به راهه همرو خودم درست میکنم انواع مربا شربت خودم درست میکنم وقتی همسر و بچم میخورم من غرق لذت زندگیم میشم خونه من غرق نعمت ارامش و خوشیه و اینا همین اینا یعنی زندگی ،من و همسر فرزندم کنار هم کیف میکنیم میگردیم میچرخیم لذت میبریم و اینارو از بودن در مسیر شما دارم ،من تو بچگی از همه عقب بودم اما الان از همه جلوترم از هر نظری که فکر کنید سلامتی ثروت رابطه خوب نعمت هر چی که بخام، اما باز ذهنم میترسونم شاید باید رو این باور کار کنیم که ما لیاقتشو داریم که شادو راحت باشیم تا اخر عمرمون ،وبیشتر عدم احساس لیاقت که مارو میترسونه ،شما وقتی کمپ میکنید من کلی نگرانتون میشم که اتفاقی براتون نیفته اما شما با ذهن مثبتتون لذت و کیف اونجارو میبرید و ادامه میدید در مسیر بعدی و من چقدر فکر خودمو خراب میکنم بیهوده لذت اونجارو از خودم میگیرم فقط به خاطر افکاری که امکانش نزدیک صفر .
سلام به بانوی قوی پریسا جان، دختر مومن و موحد و ثروتمند و خداجو
پریسا جان ازت سپاس گذارم که اینقدر زیبا و دلنشین نوشته بودید،.
عزیزم تحسین ات می کنم که اینقدر قشنگ از خودت از رابطه قشنگت، از ایمان و توکل ات نوشته بودی، خیلی لذت بردم.
فقط خواستم بگم که تحصیلات مدرسه ای و دانشگاهی مثل یادگیری یک حرفه است برای کار، و گرنه اون تحصیلات اصلی رو شما دارید انجام میدهید و الان دانشجوی ارشد این دانشگاه الهی هستید، تحصیلات یعنی ایمان به خدا، یعنی شناخت خود، احساس لیاقت و خودارزشی، عزت نفس، درستکاری و فضیلت و راستگویی، عشق به مخلوقات خدا و تحسین دیگران و… این ها تحصیلات اصلی هسنتد نه چهار تا فرمول که یاد میدن.
مررررسی پریسا جان که با نوشته ات به خودم یادآوری کردم که ارزش وجودی انسان به خود انسان بودنش است نه مدارکی که میگیرد، ارزش انسان به اون خدای درونش است که لحظه به لحظه و دم دم کنارش است و هوایش رو داره، اون لذت و حس قشنگ سپاس گذاریه، اون احساس یکی یدونه خدا بودنه.
پریسا جان در پناه حق روز به روز توحیدی تر و شادتر و موفق تر و ثروتمند تر باشی مهربان بانوی هنرمند
رضوان جان، خواهر هوشمندم ، آخه مگه شما تو ذهنم بودی که کلماتی رو که میخواستم برای پریساجان بنویسم، روانتر و زیباترشو نوشتی و ارسال هم کردی و منتشرم شد :)))) !!!!!!!!!
چقدرررررر این ویژگی شما رو دوست دارم خواهر هنرمندم و به قول برادرخوبمون اقای اسدالله عزیز برات ایستاده کف میزنم که مداوم زمان میزاری کامنتها رو با دقت میخونی ، بدون قضاوت لایک میکنی (بگردمت خواهرجانم با اون قلب بزرگت ) و تا بتونی برای کامنتها پاسخ مینویسی…
واقعاااااااااا برام بسیار تحسین برانگیزی دوست باارزشم..
دیدم شما برای پریساجان بسیار نیک نوشتی و حرفهای دل منو قشنگتر از آنچه من تصمیم به ثبتش داشتم رو نگارش کردی..
گفتم درسته مسیر تغییر کرد ولی هدف نباید تغییر کنه…
نیتم کامنت نوشتن بود الان مینویسم ولی شد روزی رضوان قشنگم :*
سلام وجیهه بانوی زیبا و مهربان و عاشق و توحیدی و ثروتمند
بسیار سپاسگزارم بخاطر این همه محبت و لطفی و عشقی که شما و عزیز دلتون آقا سید دارید در این سایت الهی می پراکنید. همیشه با دیدن چهره نورانی شما در دلم تحسین تان میکنم گرچند فرصت نمی کنم پاسخ اون همه خوبی را بدم ولی چیز خوبی که مریم جان یاد گرفتم لااقل در دلم تحسین کنم، حتما موج اش بهش میرسد.
و باز به قول استاد عزیزمان، همه این ها لطف خداوند است و من هیچ اعتباری به خودم نمیدم برای نوشتن یا هر کار خوب دیگه ای.
وجیهه جان سپاس گذارم که این پیام ت را اول صبح دریافت کردم و خوشحال و سرحال تر شدم.
در پناه حق روز به روز همان طور که وقت آزادتری پیدا می کنی در سایت باشی و اون عشق الهی را بپراکنی، ثروت و نعمت چون باران به زندگی ات بیشتر وبیشتر وارد شود. الهی آمین
منم میخواستم برای رضوان نازنین بنویسم و تحسینش کنم از این همه آگاهی و حال خوبش، دیدم شما به چه زیبایی این کار رو کردی و ترغیب شدم برای شما بنویسم و تحسینتون کنم
چقدر دوستای نازنینی اینجا داریم
خدایا بی نهایت شکرت
رضوان جان اگه خوندی
بقول یکی از دوستامون خوش ذوق کی بودی شما :)
چه جالب و دوستداشتنیه خلاقیتی که شما تو عکسای پروفایلت بخرج میدی
انشاالله بزودی به این خواسته که اساتید عزیز رو ملاقات کنی برسی
در ابتدا که خداوند مامان عزیزتون رو براتون سلامت و شاد حفظ کنه و سایه شون مستدام باشه ان شاءالله ، باعث افتخار من…
و مطلب دوم: یک چیزی رو متوجه شدم که انگار همزمانی های فکری و همفرکانسی ها بین اهالی این سایت الهی داره بیشتر و بیشتر میشه و این خیلییییییییییییی حال آدم رو خوب میکنه که ما چقدر میتونیم با انرژی های مثبت ، خلق مثبت داشته باشیم حتی برای هم…
مثلا اشعار مشابه
آیات قرآن عزیز مشابه
اشاره ها به نکات مشابه رو در کامنتها بسیار میبینم و متعجب میشم از این قدرت فرکانس…
و اما مورد سوم رو هم کاملاااااا باهاتون موافقم :) عکسهای پروفایل رضوان جان برای منم جالب توجه هستند…
واقعا خوش ذوقه خواهرمون :))))
ممنون از همگی شما عزیزان در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام رضوان جان چقدر با پیامتون انرژی گرفتم هزار بار خوندم ، ممنون از این همه تعریف حس خوبی که بهم دادید چقدر دل شما بزرگه و مهربون،واقعا زندگی برای من یعنی مسافرت که کلی کیف کنیم یعنی مربای آلبالویی که پسرم صبحانه با عشق میخوره یا شربتی که همسرم خسته میرسه دستش بدم و خودم درست کرده باشم زندگی خ زود تموم میشه همین خاطرات شیرین ازشون میمونه ،در آغوش مهربون و ارامش خدا باشی گلم
خدایا ازت ممنونم که قلبم رو باز و بازتر میکنی تا زیبایی ها و نکات مثبت رو، بهتر حس و درک کنم.
حرف واسه نوشتن زیاد دارم، از خدا هدایت میخوام تا همه شون رو کامل و به زیبایی بنویسم.
آرامش دارم، هیجان زده نیستم، چون میدونم خودش هست، میگه، یادم میندازه، به قلبم میفرسته و منم مینویسم.
سلام به خدای عزیزم، سلام به همه ی زیبایی های خدا، به همه ی نکاتِ مثبت، به همه ی مخلوقاتِ قشنگِ خدا.
سلام به دو یارِ بهشتی که هر ویدیویی آپلود میکنین برامون دنیایی از آگاهی و زیبایی گسترش پیدا میکنه تو زندگیِ همه مون.
سلام به استاد عباس منشِ نازنینم و مریمِ جانِ زیبارو و خوش انرژی.
سلام به همه ی اعضای دوست داشتنیِ این خانواده ی نازنین.
و سلام به سمانه جانِ نازنینم.
این فایلِ 27 دقیقه ای نازنین، برام یه دنیا اگاهی، حس خوب، درس، زیبایی داره.
اول اومدم نکات مثبت رو توی دفتر خودم بنویسم، دیدم نه، بهتره اینجا بنویسم که هم ردپا بمونه برام و هم اینکه به راحتی هر وقت دلم خواست بخونمش و یادآوری شه برام آگاهی هاش.
به سبکِ خودم مینویسم، چون میدونم اینطوری بیشتر کیف میکنم و لذت میبرم، چند برابر بیشتر لذت میبرم وقتی دلی مینویسم …
خُب به امیدِ خدا سمانه جونم شروع کن.
یه چیزِ خیلی زیبا در مورد مریم جون متوجه شدم:
نشاطِ صورت و جسمش. لذت بردم گونه های قشنگتو دیدم، صورتِ قشنگتو دیدم، اینکه با چه لطافت و آرامشی صحبت میکنی. استاد هم همینطور، از زمانی که روی صندلی های راحت و آبیِ خوشگلتون نشستین و صحبت ها آغاز شد دقت کردم چقدر جفتتون آروم هستین…
یعنی چی؟
آدمی که آرومه صورتش آرومه، مدل حرف زدنش آرومه، شتابی نداره برای حرف زدن، توی حرف هم نمیپرن، هر کلمه خوب و کامل اَدا میشه، مفهومِ هر کلمه به خوبی منتقل میشه.
نکته ی مهمش چطوری به این آرامش میرسیم؟
وقتی صلحِ درونمون بهتر و بهتر میشه، آرامش مون هم بهتر و بهتر میشه.
این قضیه تا همیشه میتونه خوب و خوبتر شه، توقفی وجود نداره براش.
طبیعتا وقتی شما دو تا نازنین، اینطوری صحبت میکنین، لاجرم صحبتهاتون به قلب های آماده و خالص نفوذ میکنه.
میزانِ پذیرشِ ما از صحبتهاتون بر میگرده به میزانِ آمادگی و درکِ ما از آگاهی ها، به میزان شفاف و صیقلی شدنِ قلبمون از زیبایی ها …
قابی که بستین برای این گفتگو، عالیه، منظره ی سرسبزِ دشت طور، آسمونِ صاف و آبیِ خوشرنگ، چمن ها و درختها، دو صندلیِ آبی که دو نازنین روشون نشستن و در ساده ترین، خالص ترین و آروم ترین حالتِ ممکن دارن گفتگو میکنن با هم و با ما…
همه ی اینا تو شکل گیریِ حسِ خوبِ من نقش دارن، اینکه چقدر حس و درک میکنم دست منه، کم یا زیاد دست منه، من میتونم دسترسیِ کمتر یا بیشتر داشته باشم به این فایل و شگفتی هاش، این نعمت هست برای همه و آزاده، اما میزانِ دسترسیِ من به این نعمت و برداشت ازش، دستِ من و ظرفیتم و آمادگیم هست.
استاد استایلِ مطلوبِ خودش لباس پوشیده، مثلِ اکثر اوقات تیشرت و شلوارک، همونی که همیشه بوده و هست.
مریم جون هم استایلِ مورد علاقه ی خودش، یه لباس شلوارِ راحتی و گوگولی و فانتزی که عکسِ روش هاپوهای بانمکیه که لباس پوشیدن و کلاه پشمی سرشونه.
عاشقتم با این انتخاب و طرحِ بامزه ای که روی لباسهاته مریم جون.
میدونین اول که دیدم چی فکر کردم:
گفتم استاد رسمی تر پوشیده، مریم جون راحت تر.
بعد گفتم چه باحاله، هر کی هر طوری راحته، هر طوری بیشتر خودشه لباس پوشیده، باریکلا، منم اینو از شما دیدم و دارم پیاده اش میکنم تو زندگی خودم.
اینکه هم خودم لباس مورد علاقه و راحتِ خودمو بپوشم، هم اینطوری رفتار کنم که دیگران هم هرطوری خودشون راحتن لباس بپوشن و لذت ببرن.
من از هر قسمت رفتارهای شما الگوبرداری میکنم تا زندگیِ خودمو شیرین تر و راحت تر و لذت بخش تر کنم.
ممنونتونم تا ابد.
یه چیزِ خیلی مهم:
تحسینِ دوره ی عالیِ قانون سلامتی که این اندام های زیبا و توانمند، این صورتهای بشاش و زیبا و روشن، این حال و احوالِ شاد و فرخنده رو براتون فراهم کرده.
دوره ی شریفِ قانونِ سلامتی من عاشقتم.
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری.
من همیشه و همیشه قدر دانِت هستم، تو سهمِ بزرگی تو نشاط و بهبود من ایجاد کردی.
و تحسینِ شما دو عزیز که نتایج رو پایدار میکنین برای خودتون با زندگی به سبکِ قانونِ سلامتی.
یه چیزِ باحال هم در مورد موهای مریم جون بگم:
موهاتون داره روز به روز بلندتر میشه و تو این آغازِ راهِ بلند شدن، آشفتگیِ جذابی همراهشه.
معنیِ آشفتگیِ جذاب: اینکه رها هستن، اعلامِ استقلال کردن، هر طور راحتن دارن رشد میکنن، تو چارچوب قرار نمیگیرن گاهی، دارن با کاوشگری رشد میکنن و جهان رو تجربه میکنن، عینِ یه بچه ی بازیگوش و نترس دارن مواجه میشن با جهان…
حالا مریم جون از بس که با خودش در صلحه و ارومه، اجازه میده بچه ها در مسیرِ رشدشون لذت ببرن و خوشحالی کنن.
یعنی چی؟
یعنی شاید بقیه بخوان این مرحله رو طور دیگه ای بگذرونن که البته محترمه:
تند تند کوتاه کنن موهاشون که به این آشفتگی نرسه.
از تل، گیره، کلیپس و سایر دوستانِ اکسسوریِ زیباییِ مو استفاده کنن تا خوش فرم تر و زیباتر بهشه، یا به نظر بیاد…
اما انتخابِ مریم جون رو من به شخصه باهاش هماهنگی بیشتری دارم:
سادگی
انتخاب مریم جون سادگیه، رهاشدن میکنه تا رشد کنن بزرگ شن و لدت ببرن از مسیرِ تکاملشون.
مریم جون میدونی الگوی من بودی و بهم جسارت دادی موهامو کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کنم.
میدونی همین الانم الگو هستی که با خودم و موهام راحت باشم، هر طوری هست عاشقش باشم چه کوتاه چه متوسط چه بلند، چه آشفتگیِ گذر از کوتاه به بلند…
خب منم موهام چندساعت بلندتر شده و داره همینطوری به لطف خدا خوب رشد میکنه، من رهاش کردم چون راحتم، چون انتخابم سادگیه الان …
رفتم آرایشگاه چند روز پیش، یکی از عزیزان گفت چرا ژل یا … نمیزنی موهات فرم بگیره و اینا، با شادی و لبخند گفتم اینطوری راحتم، رها رها رها…
یعنی خودم کیف کردم با این نگاهم به زندگی و موهام.
خب جا داره تشکر عظیمی بکنم از مریم جون به عنوانِ یه خانم، که با انتخابها و رفتارش باعث شده من ارزشِ خودم رو در زیباتر کردن پیشِ چشمِ دیگران نبینم، زیبایی درونِ خودمه، درونِ سادگی و رهایی، درونِ آرامش و رهاییِ خودمه.
نظر همه محترمه، هر کسی زیبایی رو در یه چیزی میبینه، نظرها و افکار و باورها نتفاوته، همه شونم محترمن، منم دلم میخوام به سبک مورد علاقه ی خودم زندگی کنم که حسابی کیف کنم و راحت باشم و لذت ببرم.
مریم جون، یه دونه باشی.
خوبیش اینه منِ مخاطب، منِ شاگرد، منِ دانشجویِ دانشگاهِ عباس منش دات کام، از جفت اساتیدم الگوبرداری میکنم، هم از استاد عباس منش هم مریم جان.
جفتتون شاهکارین برای استاد بودن و یاد دادن.
چون شما درس تئوری رو زندگی میکنین وه باعث شده هم بهتر باور کنم هم بهتر بپذیرم و عمل کنم به اندازه ی درکِ خودم.
امیدوارم درکم بهتر و بیشتر بشه هر لحظه.
آقا این همه نکته ی مثبت تا اینجا فقط با دیدن اولین قابِ گفتگو :))))
راهِ بلندی در پیشه برای نوشتن، چون دریچه ی قلبم باز شده روی زیبایی ها و نکات مثبت، دسترسیم باز شده و میخوام نهایتِ لذت و استفاده رو ببرم الان و بنویسم.
نعمت هست منم میخوام نهایتِ استفاده رو ببرم، همه شو جذب کنم واسه خودم.
راستی عینک آفتابی هاتونم قشنگه، جای لیوان روی دسته صندلی ها باحاله، سبکی و راحتی خود صندلیها عالیه، چون به راحتی بسته میشن و باز میشن و سبکِ هر جایی بخواین برین به سادگی با خودتون میبرین.
یادِ اون صندلی تاشوی قرمزِ مریم جون افتادم تو قسمتهای اولیه ی سفر به دور امریکا که گذاشتین تو آب رودخانه و نشستین و لذت بردین، صندلی استاد مشکی رنگِ عشقه بود و شوخی های استاد در رابطه با رنگِ صندلی ها :))))
کنار صندلیِ قرمزِ مریم جون، یه سنگ به شکل قلب هم بود.
این شیفت پیدا کردنِ من به قسمتهای قبلی، برای اینه که داریم با همسرم از اول میبینیم سفرنامه رو، برای همین همه چیز برای من تازه و داغه.
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
خلاصه همه چیز مینویسم و کیف میکنم.
یه نکته ی مهم:
از نوجوانی مینویسم و طی سالها بهتر و بهتر شدم.
قبلا تا سالها پیش همه چیز مینوشتم+ ناراحتی هامو، کدورتهامو، خشمم رو و …
یعنی ترکیبی مینوشتم از همه چیز
هم زیبایی هم نازیبایی
اما از وقتی استاد گفتن از نازیبایی ها صحبت نکنین چون میان تو زندگیتون، مدتیه فقط از زیبایی ها مینویسم که انصافا روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن
پس من عاشقِ این فایل شدم چون تمرکز کرد روی نوشتن که من عاشقشم.
مریم جون گفتن صبح به محضِ هوشیاری دفترشون برمیدارن و سپاس گزاری مینویسن…
اونم برای همون لحظه ای که داخلش.
این یه اصله، کلیده
سپاس گزاری برای لحظه ی حال و اکنون، و هر چیزی که همون لحظه داریم تجربه می کنیم.
این تداخلی نداره با نوشتن از تشکرهامون برای دیروز و چندسال پیش و غیره…
همشون باید نوشته و یادآوری شن چون مارو سپاس گزاریتر میکنن و باعث میشن ظرفمون بزرگتر شه
لئن شکرت لازیدنکم…
ضمن اینکه یادآوری کنم به خودم. تاثیر و قدرت نوشتن به شدت بالاست، کانونِ توجهش بسیار بالاتره از روش های دیگه به نظر من.
هر چند که انجامِ همه ی روشهای سپاس گزاری خوب و مهم و ارزشمنده.
حالا چرا تاکید میشه به نوشتن یا گفتنِ سپاس گزاری در لحظه:
که یادم بیاد و بمونه همین الان کلی ثروت دارم، کلی داشته دارم، کلی موقعیت و شرایط خوب دارم، کلی قشنگی دارم تجربه میکنم همین الان، نه دیروز نه فردا، همین الانشم کلی ثروتمند اگه چشمهای قلبمو بهتر و بیشتر باز کنم تا ببینم و بگم و بنویسم.
این زندگی و سپاسگزاری در لحظه خیلی برای من به شخصه باید یادآوری و تکرار شه، خیلی لازمش دارم.
گل گفتین:
زندگی یه سفره و در لحظه نیازها پاسخ داده میشن.
شما نات استپ سپاس گزارین، خیلی تحسینتون میکنم.
شما تو پردایس سپاس گزارین، تو سفر سپاس گزارین، هر جایی باشین زیرِ سقفِ اسمونِ خدا سپاس گزارین، همه جا زیبایی میبینین و میگین و سپاس گزارین.
شما بدون توقف سپاس گزارین، براتون فرق نداره کجایی، کدوم کشور یا شهرین، خونه ی خودتونین یا تو سفرین، شما بی توقف سپاس گزارین.
من اینو بی نهایت بار دیدم، حس کردم تو همه ی فایلها، شنا اَدا درنمیآرین سپاس گزاری رو، شما سپاس گزاری رو زندگی میکنین.
استاد جون و مریم جون، شما شگفت انگیزترین و بی نظیرترین سپاس گزارهایی هستین که تو زندگیم میشناسم، بقیه به گرد پاتون نمیرسن، خیلی فاصله دارین با بقیه تو انجامِ این عبادت.
البته که میتونیم همه مون بهتر و بهتر شیم به شرطِ تمرین و تکرار و روند تکاملی.
شدنیه، میشه، و این عالیه.
الگو میگیریم ازتون و خودمون تو زندگیمون پیاده میکنیم.
الهی شکر.
در مورد آواز پرنده ها گفتین و تکرار این اتفاق خوش، مخصوصا ساعتِ دو نیمه شب، تو دورهمیِ دخترونه تون که چقدر ایده باحال و فرح بخشیه مخصوصا جمعی که موضوع گفتگوهاشون خیر و شادی و زیبایی باشه.
توجه کنی به قشنگی ها (اوازِ خوشِ پرنده ها) بیشتر میاد سرِ راهت.
یکی از دروس اصلیِ استاد:
به هر چیزی توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
گفتین تو یه مسیر یا هدف، شاید از دور سخت یا ترسناک به نظر برسه.
نجواها میان و آدمو کلافه میکنن…
اما…
وقتی میری توی دلش، راه حل ها گفته میشه.
سختی ها آسون میسن.
تو دل هر مسئله ای، راه حلش هم هست.
وقتی حسم خوبه، افکارم بهبود پیدا میکنن، همه چیز هموار تر جلو میره.
استاد و مریم جون نکات مثبت این فایل خیلی زیاده.
یادآوری های نابی داره از قوانین و اصل.
من به اندازه ی بضاعت و درکم با کمکی که از خدا گرفتم مینویسمشون.
عاشقِ اون جاده ی جنگلی و سوت زنان رفتنمون هستم.
انقدر ساده و شیرین و لذت بخش.
میرسیم بهش، فقط باید قسمتِ خودمون رو کار کنیم، خدا قسمت خودشو عالی انجام میده همیشه.
استاد گفتین:
از الان نمیخواد نگران مسائلی باشیم که ممکنه در آینده پیش بیاد.
ذهن نجوا میکنه و نجوا کارِ شیطانه.
و تکرارِ باورهای امید بخش باعث میشه نجواها به شدت کنترل و خاموش شن.
انَ مع العسر یسری
یعنی با هر سختی آسونی هست…
باور کردن همین یه باور و ایه، میتونه زندگیِ آدمو 180 درجه عوض کنه.
خوابِ آروم و عالی تون نوشِ جانتون.
یکی از جایزه های اون پیاده رویِ عالی تو تریلِ سربالایی، همین خوابِ دلچسبه، نوشِ جونتون.
نکته اش هم این یادآوریه که:
میخوای خوابِ خوبی رو تجربه کنی؟
یکی از روش هاش اینه پیاده روی انجام بدی که هم لذت ببری از قشنگیهای پیرامونت، هم حست خوبتر شه و هم تجربه کنی خوابی شیرین و دلچسب رو.
نکته: سمانه خودتو با مریم جون و استاد و هیچ کس دیگه ای مقایسه نکن.
یادت بیار روند تکاملی رو
بدون خودت کجا بودی، الان کجایی، و سعی کن هر پله به نسبتِ قبلِ خودت بهتر و بهتر شی.
قرار نیست استاد و مریم جون رو ببینی، ذوق کنی، هیجان زده شی، و توقع کنی عینِ اونا عمل کنی…
پس روند تکاملی چی میشه دختر خوب
اینطوری فکر و عمل نکن، چون ناامید و مایوس میشی و شکست میخوری.
هیجان زده عمل نکن.
واقعیتِ خودتو ببین، بپذیر و سعی کن هر دفعه یه پله بهتری.
استاد و مریم جون هم همینطوری بهتر و بهتر شدن نه یه دفعه، نه با شتاب، نه با هیجان، بلکه با طی کردن روند تکاملیشون، لذت بردن از مسیر، و عمل کردن و قدم برداشتن با صبر و حس خوب
داشتنِ حسِ خوب کلید واژه است.
غفلت کنم ازش میوفتن تو تله ی توقع و حسِ بد و یاس…
با نگهداشتن حسِ خوب، راه نجات باز میشه.
با حسِ بد، شکست میاد و غم و غصه…
چه همزمانیِ باحالی.
اونجا شب خنک شده، بخاری جان رو روشن کردین.
اینجا هم دیشب و همین الان باد میاد و حسابی خنکه هوا.
دَمِ یه تکنولوژیِ دیگه ی تِرَک جان به نام بخاری، گرم.
ماشین که نیست، هیولاست، گوزیلاست.
الهی شکر برای ثروت، تکنولوژی، پیشرفت، خلاقیت…
دم کسانیکه انقدر خلاقن و خوب فکر میکنن و یه نیاز بشر رو تبدیل میکنن به فرصت برای خلق و تولید آسایش و ثروت، گرم و زنده.
ماشین از حالتِ فقط جابجایی تبدیل شده به یه خونه ای که همه چیز داره به عالی ترین شکل ممکن.
هم RV جان، هم این تِرَک کمپر جان، خیلی باصفایین، دمتون گرم.
استاد جان مرسی که این رشد و پیشرفتِ تکنولوژی و صنعت رو نشونمون میدیم، هم متوجهِ پیشرفتها و خلق های جدید میشیم، هم درخواستشون در ما شکل میگیره، هم به روزتر میشیم نسبت به جهانِ پیرامونمون، و هم تجربه میکنیم با شما لذت استفاده ازشون رو.
استاد نمونه ی یکی از آدم های باهوش و خلاقه که هر لحطه دنبال بهبود و آسان شدن و لذت بردن بیشتر از زندگیشه.
اینکه همه ی وسایلی که قراره با هم استفاده شن مثل TV و اینترنت و لپ تاپ و …با هم تو سه راهی باشن که با یه دکمه روشن و خاموش شن نشون میده استاد سوال های خوب میپرسه و به جوابهای خوب هدایت میشه.
استاد این جمله تون کولاک بود:
وقتی سوالهای خوب بپرسین خدا به جوابهای درست هدایتتون میکنه.
استاد چطوریه که شما هر حرفی میزنین درسه، اگاهیه، قانونه؟؟؟
یه وقتایی عقب می مونم تو فایلها از بس رگباری نکات آموزنده و درسهارو یادآوری میکنین برامون.
سپاسِ بیکران از حضورتون تو زندگی و لحظاتم.
سمانه جان آروم باش و بنویس و لذت ببر از چیکه چیکه این متن و قلبی که بهت میگه بنویسی، بذار بشینه به عمقِ وجود و درک و باورهات.
هیچ عجله نکن.
این کامنت اعتبارش از خداست و در بهترین لحظه ارسال خواهد شد.
خدا جونم خوب منو میشناسیا، دقیقا و به موقع باهام صحبت میکنی و میگی بهم چطوری جلو برم، دمت گرم خدایِ قشنگ و دوست داشتنی و دلبرِ من.
یکی از جذابیتهای بزرگ این فایل برای من:
BLM LAND
زمینهایی که صاحبانش همه ی مردم کشور هستن.
چه باوری پشت این هست؟
اینکه نعمتهای خدا آزاده برای همه.
بیاین و استفاده کنین، لذت ببرین.
فراوانی.
صلح و امنیت.
احترام به خود و دیگران.
کمپ زدن یا حتی زندگی طولانی مدت توی زمینی که کاملا رایگانه…
مردمی که تو جاهای پیشرفته و زیبا زندگی میکنن، لیاقتشو دارن که ثروتمند باشن و جایی زندگی کنن که سرسبز و پر برکت باشه، چون باورهای قشنگ خودشون محل زندگیشون رو ساخته، سپاس گزاریشون نعمتهای بیشتر و بیشتر رو بهشون میده.
منظورم فقط خودِ آمریکا نیستا…
هر جای زیبایی لایقِ اون فرد میشه.
ممکنه شخصی تو آمریکا باشه ولی خوشحال نباشه…
منظورم اینه قشنگیِ اون محیط متناسب با قشنگیِ باورِ اون فرد براش آشکار و فعال میشه.
من الان دارم تو بهشت زندگی میکنم، تو مجتمع ارغوان، مجتمعی شامل 9 بلوک.
هستن کسانیکه مثل من تو همین مجتمع زندگی میکنن اما شاکی هستن نق میزنن از محیطش، از خیلی چیزا…
اما من عاشقِ دونه به دونه ی باغچه های فراوان اینجام، یه عالمه درخت هاش، درختچه هاش، گل هاش، گربه هاش، خاک باغچه هاش، خوش اخلاقیِ نگهبانانِ محترمش، پرنده هاش، پارکینگ هاش، آب و هوا و همه چیزش…
دسترسی های اطرافم به همه ی امکاناتِ رفاهی برای زندگی.
پس برای من زیبایی های اینجا اکتیو شده.
مثل استاد که هر جا میره، چه ایران که بودن، چه کشورهای اروپایی، چه آمریکا چون نگاه خودشون و باورهاشون زیباست، زیبایی های محیط براشون اکتیو میشه، دسترسیشون بازه .
پس در درجه اول مهم اینه هر جایی زندگی میکنیم اول باورها و نگاهمون رو زیبا کنیم، بعد هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر و بیشتر، به امکانات و تکنولوژی های پیشرفته و به روزِ بیشتر و بیشتر…
قدرِ شرایطِ الانم رو بدونم و خوشحال باشم برای داشته هام و ازشون لذت ببرم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به بهتر و بهتر.
قدرِ جایی که هستمو بدونم، هدایت میشم به بهترش.
قدرِ چیزی که الان هستمو بدونم، هدایت میشم به بهتر شدن و بهبود.
قدر آدمهای فعلیِ زندگیمو بدونم، زیبایی هاشونو کشف کنم، هدایت میشم به آدم های بهتر و بهتر.
قدرِ درآمد و ثروت و پولهای الانم رو بدونم و خوشحال باشم، هدایت میشم به ثروت بیشتر.
قدرِ سلامتی و اندامم رو بدونم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به سلامتی و اندام بهتر و بهتر.
اینارو جهت یاداوریِ محکم به خودم مینویسم و میخونم که یادم بمونه…
اول، آخر، وسط، همیشه میرسم به حس خوب، سپاس گزاری، تحسین، لذت بردن از داشته هام در لحظه…
همه شون هم از قوانینی هستن که استاد همیشه روشون تاکید دارن.
به هر چی میرسم، از جاده سپاس گزاری عبور کردم.
هر چیو از دست دادم، از جاده ناسپاسی عبور کردم.
14 روز یکبار محل اقامتت رو کمی عوض میکنی ولی تا هر زمان بخوای میتونی از اون فضا و طبیعت لذت ببری.
استاد که ماشالله همه چیز رو با خودشون همراه دارن و میتونن کمپِ به شدت عالی رو تجربه کنن:
محِل استراحت و خوابِ عالی و تمیز و با کیفیت، که هم وسایل خنک کنده داره هم گرمایی.
اینترنت ماهواره ای
برق به اندازه یه خونه
آب
دوش برای حمام کردن
سرویس بهداشتی
یخچال و گاز و گریل برقی و …
به عبارتی ماشینِ خونه طور.
راستی حیاطِ خونه تون هم خیلی بزرگ و باصفاست :)
الهی شکر برای ثروت، آزادی مکانی و زمانیِ استاد جان.
استاد جان منم تحسینتون میکنم برای کنجکاویِ همیشگیِ مقدستون در زندگی.
که باعث میشین ما هم یاد بگیریم ازتون.
جالبه دو مدل محل برای کمپ هست:
رایگان و بدون امکانات
با هزینه و با امکانات.
آدم با شرایط خودش انتخاب میکنه کدومو برداره، همه راضی میشن ، با هر شرایطی که داشته باشی میتونی مدل بهتر برای خودتو انتخاب کنی.
یادِ چیتگر و دریاچه خلیج فارس و محیطهای تفریحیِ خودمون افتادم که میرفتیم و میریم و کلی لذت خلق میکنیم برای خودمون.
همه جای این جهان قشنگی و زیبایی داره که میشه رفت و لدت برد، اینکه کدوم کشور و شهر و روستا باشی الویت نیست، الویت اینه که اول لذت بردن رو یاد بگیریم با هر چی داریم.
من تو شهر باشم، بگم زندگی تو روستا خیلی باصفاست.
یکی تو روستا، بگه زندگی تو شهر باصفاست.
مهم اینه هر جا هستم رو باصفا ببینم تا هدایت شم به جاهای باصفاتر.
با شاکی بودن و نارضایتی و ناسپاسی عمراً به جاهای بهتر هدایت شم.
خدارو سپاس گزاریم که ما رو هدایت کرد به این مسیرِ زیبا
روزی شش هزار بار از استاد میشنوم که سپاس گزارن.
خدایا شکرت برای استاد سپاس گزاری که سعادت دارم شاگردش باشم.
سوالِ درستِ استاد: چطوری میشه از فرصت ها استفاده ی بهتری کرد.
و یه نکته ی عالیِ دیگه:
خداوند ما رو هدایت میکنه به هر مسیری که بخوایم، مهم اینه ما چی میخوایم.
پرسپکتیو و تجزیه و تحلیلِ خودمون از زندگی…
عجب چیزی…
اینکه من یه انسانم و میتونم و باید نگاه خودمو داشته باشم…
یعنی حرف واسه زدن داشته باشم پیشِ خودم از خودم و نگاه هام، درک هام، حس هام…
تو پرانتز بگم، عکس این فایل عالیه، شیرینه، به به.
تو پرانتز بگم دوباره: یه نشونه ی عالی دریافت کردم الان.
یه تماس داشتم از چیزی که خواسته ی قلبیمه…
خدایا شکرت…
درس های استاد:
وقتی در مسیر حرکت میکنیم همه چیز درست. روان و نرم هست.
تضادها هم فرصتی برای رشد و پیشرفته. جوابِ اون تضادها هم تو دلِ خودشون هست.
مسیر، هر مسیر جدیدی، فقط شاید از دور ترسناک باشه، اما همه چیز راه حل داره و در زمان مناسبش گفته میشه.
رضایت های درونی هدایتگر ما میشن برای مسیرهایی که بیشتر و بیشتر راصی شیم.
یاداوریِ مجدد برای سمانه جونم:
سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها در لحظه و همیشه.
راستی تِرَک جان، مرسی برق میدی به لب تاب جان تا استاد و مریم جون فایلها رو آپلود کنن، تدوین کنن، کامنتهایی که ما با عشقِ زیاد مینویسیم رو با عشقِ زیاد بخونن و تایید کنن، تا بتونیم کامنتهای زیبای همدیگه رو بخونیم و فایلها رو با کیفیت عالی تماشا کنیم.
خیلی باصفایی تِرَک جان…
تنت سلامت.
رنگ قرمزت خوشرنگتر.
بدنه ات تمیز تر.
لاستیک هات نرم و روانتر.
موتورت قدرتمندتر.
دوشِ آب ات پر آب تر.
شیشه هات تمیز و شفاف تر باد همیشه.
ماچ بهت، تو یکی از مهمترین اعضای سفر به دور امریکا هستی، تحسینت میکنم بزرگوارِ پر قدرت و قشنگ و مهربون.
خدایا مرسی که ظرفمو بزرگتر کردی که دسترسیم به قشنگیهای این فایل بیشتر باز بشه.
در جواب کامنت که لینکش را برات میزارم میخواستم جواب بدم و متاسفانه گزینه پاسخ نبود که گشتم تو ایمیل هام اینجا پیدا کردم تا برات بنویسم
abasmanesh.com
سمانه جانم شاید باورت نشه وقتی کامنت را داشتم میخونم احساس اینو داشتم که دو تا دستمون را دادیم به هم و روبروی هم نشستیم و داریم از باور هامون باهم حرف میزنم و گاهی از سر ذوق ابن تغییرات باهم اشک میریزیم
سمانه دست های گرمت که از احساس وجود جفتمون عرق کرده بود را حس میکردم
یه حس خاصی بود عزیزم
سمانه جان آره عزیزم همون طور که گفتم یه جاهایی شاکی میشیم چرا پس زودتر نمیرسم
یادمه مشهد که بودم یه جایی تمام وجودم عجز و ناله بود تو صحن پیامبر رو سکو هایی که فرش هارا میچیدند تکیه داده بودم و مثل چی اشکم سرازیر میشد و با خدا حرف میزدم و بهش میگفتم آرام جانم میدونم اندوهگین بودن منو دوست نداری منم نمیخوام با تو احساسی بر خورد کنم چون عدلت را بارها بهم ثابت کردی که سیستم جهان نظم قانون داره ولی تو من اینطور احساسی و عاطفی آفریدی من با خودم حالم عالیه ولی بک سری احساس ها دو نفر است مثل تو آغوش گرفته شدن و تو آغوش کشیدن یا هر چیزی از جنس
خدایا یا این احساس را در درون من محو کن یا راه را برام آسون کن که منم به بهترین رابطه هدایت بشم
میفهمیدم یکم ریختم به هم و گریه میکردم و میگفتم ایمانم را ازم نگیر من از وقتی به تو نزدیک شدم خورشید برام رنگش زیباتر شده آب گواراتر شده گل ها خوش رنگ تر شدند مگه میشه اینارا نفهمم ولی من ناتوانم و تو توانا از خودت کمک نخوام کجا برم اگه قوی ر از خودت سراغ داری بهم بگو من سراغ ندارم
آره سمانه جان عاشق این خدایی هستم که میشنوه و قضاوت نمیکنه
کمک میکنه و منت نمیزاره
چند شب پیش مانتویی که دوخته بودم و کارهای تزئینی روش انجام داده بودم را رفتم از خشکشویی گرفتم و یه سر رفتم خونه مادرم. مادرم خیلی برای مانتوم ذوق کرد و وقتی گفتم دکمه هاش را بزنم تا بتونم بپوشم مامانم گفتند نه بزار برای یه مهمونی بپوش (در صورتی که ما در سال سه تا مهمونی هم نداریم خخخ) گفتم مامان جان کف دست منو بببینبد طول عمرم کوتاهه من میخوام لحظه را زندگی کنم میخوام الان با ابن مانتوم کیف کنم وقتی میرم پیاده روی بپوشم نه نگهش دارم برای یه مهمونی که معلوم نیست کی باشه و نباشه
بعد تو خلوت به خودم گفتم ببین این طرز فکر که من لباسم را بزارم دفعه اول تو یک مهمونی بپوشم مال کمبود عزت نفسه که بپوشم که مورد توجه بقیه باشم و د ی دم خداراشکر مثل قبل دیگه نمیگم آره هنبن مار را میکنم حتما مامانم یه چیزی میدونه که میگه
بعد خندیدم گفتم حالا من تو بک مهمونی میپوشم و فکر میکنم دفعه اول دارم میپوشم بقیه هم از کجا میدوند من قبلا اینا چند بار پوشیدم خخخخ
و خداراشکر که الویتم شده حال خوب خودم تا بقیه
کیف کردم سمانه امشب با کامنت مرسی خواهری تو بغلم محکم فشارت میدم و بدست میکنم
خب یه سند دیگه رو شد که چرا ماها تو یه مداریم و اینجاییم.
البته دلیل اصلیش اینه که شاگرد استاد شدیم، بعد آموزشهای استاد رو عملی میکنیم تو زندگیمون، و طبیعتا شبیهِ هم میشیم دیگه…
اول که آفرین بهت خانمِ هنرمند که هم مانتو دوختی هم تزئینش کردی.
دوم که خوشم اومد از استایلِ فکریت که برگرفته از آموزشهای استاده.
منم عینِ خودت
هر چی قشنگ باشه و داشته باشمش دوست دارم همون لحظه افتتاحش کنم…
مخصوصا اینکه گفتی لباسِ خوشگلتو تو پیاده روی بپوشی منم عینِ شما همینکار رو کردم…
اصلا چرا باید صبر کرد؟
چرا باید لذت بردن رو به تاخیر انداخت؟
مگه ما از ثانیه ی بعدی مون خبر داریم که الان خوب زندگی نکنیم لذت نبریم، بزاریمش واسه آینده؟
کی در مورد آینده میدونه؟
هیچکی؟
ما حتی کنترلی روی یک ثانیه ی بعدمون نداریم که آیا زنده ایم و نفس میکشیم و نعمتِ حیات داریم یا اینکه دکمه ی stop خورده میشه و زمانِ زندگیِ دنیوی به اتمام میرسه.
من میخوام با خوشحالی و بدونِ حسرت دکمه stop که خورده شد بگم بَه بَه خوش گذشت، حالا بریم اونور ادامه ی خوش گذرانی.
ضمن اینکه پیاده روی یکی از بزرگترین، ارزشمندترین لحظات زندگی و عمرِ من محسوب میشه.
دوست دارم تو اون لحظات بهترین، لذت بخشترین، راحت ترین لباسهامو بپوشم برم صفا کنم و بیام…
پیاده روی برای من الویت و ارزشش بی نهایته.
اصلا نمیتونم بگم مهمانی شرایط ویژه ای داره…
هر لحظه برای من لذت بخشه و تداخلی نداره.
تازه به قول شما همه جا هم بپوشیم ایرادی نداره.
خریدیم و داریم که استفاده کنیم دیگه.
مبادا و بعدا چیه دیگه :)
لحظه ی حال رو دریاب.
تازه اینطوری بیشتر و بهترش هم میاد.
خب همینطوری که دستهای همو گرفتیم و داریم پیاده روی میکنیم و از زیبایی ها صحبت میکنیم و هی همو صدا میکنیم که اِ عارفه ببین اون گله چه خوشگله، اِ سمانه ببین پرنده کُپُله چه خوشگله، اِ عارفه ببین این بید مجنون چه شگفت انگیز و جذابه، اِ سمانه گوش بده بشنو این صدای آواز پرنده ها چقدر دیوانه کننده است و …
بعد از کلی عشق و صفا و ماچ و بغل و تحسین و تشکر
هر کدوم میریم خونه تا ادامه بدیم زیبایی هارو با خانه و زندگی مون…
خب بهم انگیزه دادی از این به بعد روح و فرکانست رو صبح ها با خودم ببرم پیاده روی و پینگ پونگی تحسین کنیم زیبایی هارو…
من دوست دارم تنهایی برم پیاده روی، چون بخشی از عبادتِ روزانه مه، تو تنهاییه که تحسین میکنم زیبایی ها رو و با خدا و خودم صحبت میکنم…
چون بقیه شاید بخوان از چیزهای نازیبا صحبت کنن…
ساکت هم باشن فرقی نداره برام، چون من میخوام رها باشم و بدونِ دخالتِ ذهنم هدایتی مسیر رو برم جلو…
اما اگه تو یا هر کدوم از بچه های سایت باشین تو پیاده روی، فکر کنم باحال بشه و خوشم بیاد، چون میخوایم رگباری از زیبایی های خدا صحبت کنیم، از قوانین و اصل صحبت کنیم…
تازه اگه یکی بی دقتی کنه و از نازیبایی ها صحبت کنه، اون یکی سریع ترمزش رو میکشه.
چی بهتر از این.
خلاصه روح و قلبِ نازنین و دوست داشتنیت رو گاهی آف کن که با هم بریم پیاده روی :)))
میدونی چیه؟
من قبلا دوست داشتم تنهایی نرم پیاده روی ، یکی باشه، اونطوری راحت تر میرفتم…
الان میگم چرا باید وابسته باشم به حضور دیگری، که اگه یه روز نیومد منم شل شم نرم.
سمانه جونم، قربونت برم الهی، تو خودت کافی هستی برای هر تجربه و شادی که میخوای خلق کنی واسه خودت.
عاشقِ این تمرین های استقلال هستم.
الهی شکر.
مرسی که برام نوشتی، مثل همیشه نور شد تابید به قلبم.
مانتو جدید مبارکت باشه و با شادی بپوشی زیادِ زیادِ زیاد…
انقدر که مانتوت بگه عارفه جان یه استراحتی هم به ما بده این وسطا :)))))
ماچ بهت
بغلِ سفت و محکم و عاشقانه و خواهرانه برای عارفه جانِ نازنین و محکم و قوی و مستقلِ خودم.
همین الان یه گنجشکِ خوشگل نشست روی شاخه ی درختِ روبه رویِ پنجره ای که من جلوش نشستم و دارم برات مینویسم، سلام هم رسوند بهت.
این پرنده ها (انواعشون: گنجشک، کبوتر، کلام و …) که میان جلوی چشم من میشینن روی شاخه ی باغچه جلوی پنجره مون که فاصله ی بسیار کمی هم داریم باهاشون، و یهو شکارشون میکنم با چشم هام، واسم نشانه هستن.
یا به قولِ پاکیزه جونم که نوشت تا ما بهشون میرسیم یهو پرواز میکنن و ما میبینمشون، اینا همش میاد تو نگاهِ ما، تا ما رو عاشقتر از پیش کنه نسبت به خدا، به رب العالمینِ نازنینم.
قبلا تو کامنتا میخوندم بعضیا نوشتن از برگهایی که تکون میخورن سپاس گزارن و خوشحال، اصلا درک نمیکردم، حتی مسخره هم میومد برام…
الان نگاه کردم دیدم بعضی از برگها جلوی چشمهام دارن تکون میخورن.
من ریلکس نشستم روی صندلی، دارم مینویسم برات، یه لحظه نگاه کردم به باغچه، دیدم دوستانِ نازنینِ برگ، دارن تکون میخورن…
خُب دلم که براشون قنج میره…
بعد فکر کردم اینا بدون اذن خدا تکون نمیخورن و نمیوفتن…
الان هم تو شکار کردی این صحنه رو، تا بیشتر کیف کنی، لذت ببری، سپاس گزارتر شی.
الان بهتر میفهمم که میگن تو مدار و فرکانسِ یه کامنت هستی یا نه، یعنی چی.
وقتی یه کامنت رو میخونی و با قلبت حسش میکنی و کیف میکنی، ذوق میکنی، بدو بدو میری واسه دوستت کامنت مینویسی یعنی باهاش هم مداری.
در غیر اینصورت شاید اون کامنت رو اصلا نبینی، شاید نیمه بخونی، شاید بخونی و نفهمی و مثلِ قبلِ من حتی مسخره به نظر بیاد برات…
اشکال نداره، سمانه جون تو مدارِ درکش نیستی، برو کامنتهایی رو بخون که درکشون میکنی و تحسینشون کن.
اینطوری درک و ظرفیت و مدارت بالاتر میره.
یه روزی یه برگی که جلوی پام افتاد روی زمین رو به عنوان باور، سند، مدرک با خودم آوردم خونه، گذاشتم تو کتابخونه، کنار عروسکام، که یادم بمونه هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
خدا در جریانِ همه ی امور هست.
نگران نباش.
نترس.
خودش مدیریت میکنه.
همیشه هم هست.
بیداره و مهربونه…
الهی شکرت که هستی.
راستی عرضِ ادب و احترام و عشقِ ویژه دارم به بانویِ شکارچیِ نکات مثبت، تا همیشه تو قلبِ همه ی بچه های اینجا ثبت شدی عارفه جونم.
داشتم بهت فکر میکردم، که تو عینِ من، عینِ همه، خواسته هایی داری که ممکنه گاهی باهاشون تو چالش بیوفتی …
خب منم دارم
همه دارن
بعد هر کسی فکر میکنه چالشِ خودت پیچیده تره.
نه بابا، چالش چالشه دیگه…
فکر میکردم چی مهمه وقتی عاطفه، سمانه، فرزانه، نفیسه و … دارن سر و کله میزنن با چالش ها و خواسته های خودشون؟
که بزرگتر شن…
اینکه:
1- از خدا بخوام هر لحظه اجابت خواسته مو.
2- از خدا بخوام بهم آگاهی و درک و صبر بده واسه مسیرِ خواسته ام.
3- هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، این بر من آسان است ، این آیه زیبا رو یاسمن قشنگم بهم یاد داد.
4- خدا کمکم کنه و کنترل ذهن کنم.
5- خدا کمکم کنه و فقط از خودش هدایت و راهنمایی بخوام واسه مسیر.
6- به خدا اعتماد کنم، باورش کنم که فقط اون میتونه و بلده…
7- یادِ روند تکاملی بیوفتم، اینکه چی بودم، چی شدم و با صبر و امید، بهتر هم میشم.
و …
و بعد چی میشه…
درهایی که خودم با ترمزهام بستمشون برام باز میشن.
اینا بیشتر یادآوری برای خودمن…
خدایا مرسی اینچنین پیام های مهرِ خودت رو با مهرِ دوستام میرسونی دستم.
میدونی از کجا فهمیدم صلحِ درونم داره بیشتر و بهتر میشه؟
از مدلِ تعاملاتم با حیوانات…
آدم های منطقی که با گربه و سگ و گنجشک و کلاغ و کبوتر و مورچه و سایرِ دوستان سلام و احوالپرسی نمیکنن :)))))))
خب من سلام و احوالپرسی دارم هر روز، اونم گرم :)))))
مورد داشتیم هاپو گفته برو دیگه آبجی، یه دقیقه زیرِ درخت و سایه لم دادیم صفا کنیم ها…
البته کاملا متوجه شدم عشقمون دو طرفه است.
نشون به اون نشون که پروانه سفید خوشگل ها، امروز وقتی روی چمنِ پارک نشسته بودم و مینوشتم زیاد اومدن دور و ورم، یا جنابِ زنبور…
یه حشره ای شبیهِ ملخ (که تو چمن به شدت استتار میشد و قابل تشخیص نبود) + جنابِ مورچه پا رو فراتر نهادن تو رابطه مون، تشریف آوردن روی دفترم که گذاشته بودم روی چمن و داشتم مینوشتم…
البته مورچه خیلی تیز و بُز بود سریع رفت، اما حشره جانِ سبزِ زیبا رو هدایت کردم رو دستم برای دید و بازدید از نزدیکتر، بعد خودش تشخیص داد بیاد بالا و رفت روی شونه ام، باهاش عکس هم گرفتم…
بچه ها اینطوری باهام صمیمی شدن :))))))
جالبه که نمیترسم و دور نمیشم.
چون به صلح بهتری رسیدم.
چون متوجه شدم مخلوقِ خدا هستن عینِ خودم.
امروز شگفت انگیز بود، هر روز شگفت انگیزتر از روزِ پیش، الهی شکرت.
چقدر چرخِ زندگی نرم شده برام.
چقدر آروم ترم.
الهی شکرت.
داشتم برمیگشتم انقدر آروم بودم، انگار پاهام مالِ من نیست…
میدونی چی اومد بالا برام؟
اینکه سمانه یادته گفتن روی زمینِ خدا با غرور راه نرین؟
عموما که فکر نمیکنم و نمیکردم که با غرور راه میرم…
اما امروز قشنگ آشکار شد.
سمانه الان، تو بدونِ غرور داری راه میری روی زمین خدا، برای اینه که پاهات رو از خودت نمیدونی، احساس سبکبالی داری، توی یه لذت عمیق شناوری…
خدایا شکرت.
دیروز صبح که به محضِ بیداری پاسخِ شما و نفیسه جام رو دیدم ذوق کردم.
دیروز نمیدونستم چی برات بنویسم.
امروز متوجه شدم چی برات بنویسم و اومدم :)
اون قسمتِ خسته نباشید به سبزی فروشی رو منم پایه ام.
البته اون زمان که من برمیگشتم از پیاده روی دوستان هنوز باز نکردن مغازه رو، مگه اینکه کمی دیرتر رد شم از اونجا که باز باشن، مثلا حوالیِ 9 صبح.
یه خاطره باحال، خب من از بازار روزِ در مسیرِ پیاده رویم، خانواده ی کلم ها و کاهو رو میخریدم، یکی از آقایون فروشنده که یه آقا پسر خوشرو هست، وقتی یه بار فقط داشتم رد میشدم و برگشتم نگاهم افتاد به اون سمت سلام داد بهم و منم متقابلا سلام دادم…
برام جالب بود این حرکتش.
همیشه هم در صحبت هاش میگه آبجی…
خلاصه آقا پسر باصفا و خوش خُلقیه، روزی اش فراوان.
جایی که قبلا به دلیلِ تنها بودن خوشت نمیومد ازش (سرویس بهداشتی و حمام) اتاقِ فکر و ایده های منه :)))))
همه متوجه شدن تو خانواده وقتی سمانه میره سرویس و برمیگرده با فکرهای جدید و خوب اومده :)))))))
مرسی که برام مینویسی عارفه جانم، ماچ به روی ماهت.
الهی شکر برای دوست های خوبم و دوستی های خوب در سایت.
الان که برات مینویسم چند دقیقه قبل با خواهر در کربلا تماس داشتم که چه احساس خوبی برام داشت درسته داشت بهم میگفت از نماز ظهر پسرش گفته دلم میخواد برم خرم شنا صبح رفتید و منو نبردید و تو شهر غربت پاشده رفته حرم که خیلی با موکبی که هستند فاصله داره ولی اگه عارفه قبل بود ملی نگران میشد ولی الان میدونست هرچی از سمت خدا بیاد خیره
الحمد لله خود خواهرم هم این آگاهی را درک کرده که خدا محافظت میکنه از هممون ولی بلاخره حس مادرانه گاهی اوج میگیره و جاش لگبه نگرانی میده
بهش گفتم خیالت راحت خودش برمیگرده و کلی از آگاهی های جدیدی که بهش داده شده برات میگه و یاد آوری کردم براش تو مشهد خودم که نماز ظهر قشنگ یکی بهم گفت پاشو برو حرم و بعد نگ من که نبودم دعوا شده بوده بین همسفری ها
د قیقا چند دقیقه قبل پیامم داد گفت علیرضا برگشت و تو ویسش گفت عارفه دقیقا حرف خودت شد قرار بوده اون الان اینجا نباشه چون از زمانی که رفته بود برق رفته بود و همه به اذیت بودند و رفته ناهارشم توراه خورده حالا خدا نبدونه جه حرفای دیگه ای برای مامان داره که بزنه از این یهویی دعوت شدنش به حرم
آره سمانه جان منم مثل خودت با حیوون ها بیشتر رفیق شدم حتی مثل قبل کلی دور نمیزنم تا مسیرم با گربه ی تو کوچه یکی نشه
برعکس بهش میگم مطوری مموشی خوشگله
کلاغ هارا که باهاشون حرف میزنم و میدونم میشنوند
باورت نمیشه از وفتی به بقیه خداقوت و خسته نباشید میگم
میبینم تو پیاده رو آقای مسنی با احساس خوب بهم صبح بخیر میگه
وای چقدر دنیا رنگش تغییر کرده
دیشب وقتی از کلاس بر میگشتم کلی وقت وایساده بودم ماه خوشگل را نگاه میکردم و بهش میگفتم چه دلبری میکنی تو عزیزم
خواهرم میگفت تازه تو مسیر پیاده روی کربلا رنگش هم زرد رنگ شده بوده و بعد کنار حرم حضرت ابوالفضل افتاده بوده و ه شکوهی داشته
سمانه جونم همه ی این لحظات عشقه یه عشق ناب که خدا داره بهمون نشون میده
مرسی که انقدر خوب تحسین میکنی مرسی که قلبت به روی تحسین کردن باز شده ی مرسی که این تحسینها رو مینویسی مرسی که به ما هم یاد میدی چطور با جزئیات تحسین کنیم مرسی که به همه اشیا جان می گو یی لپ تاپ جان ترک کمپر جان مرسی که به همه عشق میدهی من هم یاد همین موضوع افتادم که لانچ باکس پسرم رو شکسته بود دور انداختم ولی قبل از دور انداختن لمسش کردم انگشت اشارم را روی لبهایم گذاشتم و بعد گذاشتم روی لانچ باکس و اینطور بوسیدمش و ازش تشکر کردم به خاطر سالی که همراه پسرم بود و برایش غذا برد به خاطر رنگ خوشرنگش که مورد علاقه پسرم بود رنگ زرد و آبی به خاطر راحتی استفادهاش
یه موضوع دیگه که دیروز برای خودم خیلی جذاب بود و کشفش کردم دوست دارم اینجا بهت بگم حتماً تو هم شنیده بودی که دعا در حق غیر چند ین برابر به اجابت نزدیکتر است.
من تازه دیروز فهمیدم وقتی برای کسی دعای خیر میکنیم داریم در مورد یک چیز خیر مثبت و خوب فرکانس میفرستیم یعنی فکر میکنیم بعد چون دعا برای خودمان نیست رهایش میکنیم چون فکر نمیکنیم او میرسد یا نمیرسد فقط خواسته را مطرح میکنیم همین that’s it یعنی فرکانس معکوس و منفی دربارهاش نمیفرستیم پس این میشود یک جور مثبت اندیشی بدون ترمز.
جالب بود نه پس من الان برای تو رینها رو آرزو میکنم در آغوش امن خدا که همه کارها برای خدا آسان است آسانی را برایت میخواهم بالا رفتن در مدار توحید را برایت میخواهم سلامتی ثروت خوشبختی زیبا یه روح و جسم را توأمان برایت میخواهم.
چقدر خوب است خیرخواهی و مثبت اندیشی چقدر شیرین است این خدای مهربان قلبت نورانی با یاد خدا هر لحظه هر آن
صبح به محضِ بیداری، سر زدم به سایت و سورپرایز شدم با پیامِ شما و عارفه جان برام.
خوندم و لبخند اومد روی لبهام.
صبحی که با پیامِ دوستانِ نازنینِ آدم شروع شه، گلی است از گلهای بهشت.
مرسی که کامنتهای منو با قلبِ زیبا و زیبابینت میخونی و برام پاسخ می نویسی.
چقدر زیبا نوشتی برام.
یعنی صبحم رو با پیامت زیباتر کردی نفیسه جان.
ممنونم که تحسینم میکنی، تشویقم میکنی.
بی نهایت لذت بردم از حرکتی که برای تشکر از ظرف غذای پسرِ نازنینت انجام دادی.
بی نهایت ممنونم ازت که اینطور عاشقانه و مهربانانه برام دعاهای خیر و زیبا کردی.
بی شک بی نهایت خیر و شادی واردِ زندگیِ خودت خواهد شد به واسطه ی این نگاهِ خیر و زیبایی که داری نسبت به پیرامونت.
ممنونم که سخاوتمندانه عشقت رو بهم هدیه داد.
صبحِ روزِ دوشنبه مو زیباتر کردی برام.
بعد از نعمتِ بیداری و حیات، روزی و نعمتِ من آغاز شد با پیامِ شما و عارفه جانم.
بی نهایت روزیِ حساب و غیرِ حساب واردِ زندگیِ جفتتون بشه.
ممنونم از همه ی دعاهای قشنگ و لطیفت برای من.
منم بهترینها رو برای شما میخوام، هر چیزی که خواسته ی قلبیِ خودته، برات رشد و بهبودِ هر ثانیه ای میخوام از خدا، یه طوری بشه برات که زبان و قلبت بدون توقف فقط بگه الهی شکرت، الهی شکرت، الهی شکرت…
سلامی گرم از باغ شهر زیبا و بت صفای شهر صحنه به اصطلاح محلی ها پاریس کوچلو به سمانه خوش قلبم از تهران اگ اشتباه نکنم
اخه خانومی من چی بنویسم
ازکدوم حرفت و کلامت بنویسم که همشون بوی خدا میداد
از حسو حال قشنگت
از سپاسگزاریات
راستی گفتم سپاسگزاریهات چقدر قشنگ توصیف کردی سپاسگزاریهاتو و چه چیزهای مهمی ازت یاد گرفتم از اینکه از انفاقی مینویسی قبلا که از غمها بوده الان فقط خوبیها و مثبتهاست
حتی گفتی از نکات مثبت خودت.دیگران.و خونه هاشون و رفتارهاشون و کمکهاشون و ووو اصلا نمیدونم از چی بنویسم و ازکدوم سپاسگزاریهات
اصلا بزار تکه هایی از کامنت خودتو بنویسم اینجا
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
اینها درسهایی بود که به من دادی که از همه چیز بنویسم حتی برای خودم و خونه و دیگران و کارهای خوبی که انجام میدم
دیگه چی بنویسم فقط دوست داشتم پیشت بودم و برام میگفتی و درکنار هم لذت میبردیم و مثل مریم گلی و دوستاش از همه نکات مثبت میگفتیم باور کک خواسته قلبمیه اصلا درمن بوجود اومده.
هم شما هم اقای زرگوشی و بقیه اعضای سایت
امروز با خودم رو به آیینه میگفتم چقد دوست دارم ساعتها بشینم با آقای زرگوشی صحبت کنم بگیم و بخندیدم با لهجه شیرین خودمون و از قانون بگیم و گفتم آزاده مطمبن باش میشه
الانم میگم چقددوست دارم با سمانه جانم بشینم بگیم و بخندیدم و از قانون و زیبایها بگیم
و مطمینم این اتفاق میفته اصلا دلی دوست دارم
و نوشته هاتو دوست دارم تا اخرم خوندمش نوشنه هایی که خدا میگه و مینویسی
از اینکه هم با همسرت هم فزکانسی عزیزم و در مورد قانون باهم صحبت میکنیدخدا را شکر میکنم و خوشحالم برات
مثل محمد و علی
مثل هارون موسی
مثل استاد و مریم گلی
شما و همسرت هم هستید
یه نکته مهم دیگه که الان ویرایش زدم یادم افتاد چقدر قشنگ در مورد ارامش مریم جان ک رفتارهای استاد و مریم گلی گفتید
اینکه آرامن عجله در کارشون نیست حتی نمیپرند تو حرف من
چیزی که من دارم روش کار میکنم البته از دستم در میره گاهی کسی حرفی میزنه ناخوداگاه منم حرف اون قط نشده میزنم بعد یادم میاد که نباید میپریدم تو حرفش
خداراشکر الان شما در موردش گفتی و بابد دقتم بیشتر باشه به رفتارهام آرامتر باشم و عجله نداشته باشم درمورد حرف زدنم
نکته دیگه تو کامنتهات بود از هر جایی که هستم لذت میبرم از اسم ساختمون قشنگی که داری ارغوان چه زیبا چه اسم با مصمایی
یاد شعر ارغوان از جناب حافظ افتادم
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد 223
ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد چشم نرگس بشقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپردهٔ گل نعرهزنان خواهد شد
گر ز مسجد بخرابات شدم خُرده مگیر مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز بفردا فکنی مایهٔ نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت که بباغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انسست غزل خوان و سرود چند گوئی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه بوداعش که روان خواهد شد
سمانه جان نشانه هدفتم بهت تبربک میگم مطمینم به زودی برات به قشنگترین و بهتربن شکل ممککن اتفاق خواهد افتاد
بسیار لذت بردم از کامنت
امیدوارم با دیدن نقطه آبی پروفایلت غرق لذت خدا بشی
الان تو محوطه مجتمعِ قشنگمون نشستم که عینِ پارکه، نیمکت داره، صفا و صمیمیت داره، خنکی و سایه داره…
الهی شکر.
گفتم بشینم اینجا و برات بنویسم که فرکانسش برسه دستت…
حالا قشنگیش چیه؟
نشستم رو نیمکت، سرم رو برگردوندم سمت چپ، چی دیدم؟
گلِ زیبای بنفش.
منم که عاشقِ بنفش، هیچی دیگه…
مطمئنتر شدم که باید مینشستم روی نیمکت الان….
زمینه ی کامنت، صدای جارو کشیدن محوطه میاد، صدای آواز پرنده ها میاد تک و توک.
اینجا که نشستم سایه است بالای سرم درخته، اطرافم باغچه های باصفاست.
باد هم که میوَزه.
الان پکیجی دارم از زیبایی، حسِ خوب…
یه پیشی اومده جلوم، زیرِ شمشادها لم داده تو خنکی…
یعنی عاشقِ این حالشونم، این مدل استراحت کردنشون در سایه.
الهی شکر.
زندگی چیه؟
همینا
حسِ رضایت و شادی در لحظه ی الان
توجه به الان
لذت بردن از الان
روی زمین، کنار پام، کلی مورچه هم در رفت و آمد هستن.
عرضِ سلام و ادب و احترام دارم خدمت یکایکِ عزیزانِ مورچه.
آزاده جان، سلام میرسونن بهت دوستانِ مورچه.
میگن مخلصِ آزاده خانم هم هستیم. :)
پیشیه دراز کشیده، دستش زیر بدنشه، قسمت جلو، شبیه حالتی که بچگی هامون دراز میکشیدیم مشق مینوشتیم:))))
اصلِ کاری:
صدای باد هم میاد که میخوره به درختها و برگهاشون.
خداییش اگه بخوایم دونه به دونه ی چیزهای قشنگی میبینیم و حس میکنیم رو بنویسم صبح تا شب وقت کم میاد.
پیشی رفت، برو در پناهِ خدا.
یه مورچه بنا به تشخیصِ خودش چند لحظه اومد روی دستم و بعدش رفت، اونم خدا پشت و پناهش.
من چند دقیقه است اینجا نشستم؟
این همه قشنگی تو هر ثانیه ی زندگیمون جریان داره که ما گاهاً حس نمیکنیم.
شاید گاهی فقط باید بریم فضای سبز اطرافمون (حیاط، پارک، یا مثلِ ما مجتمع، هر طبیعتی …) و فقط بشینیم و نگاه کنیم.
بشینیم و حس کنیم.
بشینیم و هیچکاری نکنیم.
فقط تو لحظه باشیم و بمونیم…
یه بار یه چیز خیلی باحال شنیدم از استاد تو فایل زندگی در بهشت.
قسمتی بود که سوالات از استاد در مورد زندگی در بهشت میشد در این رابطه که بعدش چی میشه مرغ و خروسها و …
استاد گفت: به بعد چیکار داریم، الان مهمه، الان داریم لدت میبریم، بازی میکنیم باهاشون، کلی چیز یاد میگیریم، بعد رو نمیدونم، بعدش بعدا معلوم میشه…
من کیف کردم.
استاد، استادِ زندگی در لحظه است.
هر چیزی رو همون لحظه زندگی میکنه، یاد میگیره، سرچ میکنه، انجام میده، لذت میبره، سپاس گزاری میکنه، شادی میکنه و …
استاد مرسی که تو زندگیِ تک تکمون انقدر نقش پررنگ و سازنده ای دارین.
آزاده جانم مرسی که شعرِ ارغوانِ حافظ جان رو نوشتی، لذت بردم از خوندنش.
یادم افتاد نوجوانی از اسم ارغوان خوشم میومد، دیدم بَه َبه الان که خودمم داخلِ ارغوانم، کنارمون هم پاساژ ارغوان، بازار روزِ ارغوان هست، و چهار راهِ ارغوان….
رنگِ ارغوانی هم به نوعی از خانواده ی بنفش به حساب میاد که من عاشقشم.
تازه امروز تو پیاده روی یه آقایی دیدم لباسش بنفش بود:)
گفتم بَه بَه بنفش، نشانه.
ممنونم از لطف و محبتت، نور شد چسبید به روحم.
نورِ وجودت، فراوان و فراوان تر.
ممنونم از تحسینهات، و انرژیِ مثبتی که با این هدیه برام ارسال کردی.
ماچ بهت.
خُب دوستان و قشنگیهای محوطه ی نازنینِ ارغوان من میرم خونه، بوس بوس، خداحافظ.
در پناه خدا باشیم همگی مون.
خدارو شکر میکنم برای حضورِ تک تک دوستام تو این سایتِ نازنین.
ما یه همسایه داشتیم قدیم به نامِ خانم جعفری که خیلی عشقه، عشق و اهل کرمانشاه هستن.
و من عاشقِ خودشم از بس جیگره.
و با دخترهاش هم دوستم…
پس وقتی متوجه شدم تو وصلی به کرمانشاه طبیعتاً ذوق کردم.
البته در کل زیاد فرق نمیکنه هر کدوم مون، در کدوم کشور یا شهر یا روستا زندگی میکنیم، چون همه مون بنده های خداییم، زیرِ آسمونِ خداوند داریم زندگی میکنیم:
شما کرمانشاه
آقا اسدالله ایلام
من تهران
یاسمن کانادا
پاکیزه افغانستان
استاد آمریکا و ….
اتفاقا این تنوع خیلی باحاله…
نشون میده هیچ فرقی بینِ ما نیست، مگر تفاوتِ افکارهامون.
شاید قبلا فرق میکرد.
الان فرق نمیکنه، چون ما مستقیم با روحِ همدیگه ارتباط داریم.
روح نه جنسیت براش فرق میکنه.
نه محلِ سکونت.
فقط انسانیت مهمه، همین.
ولی دوست دارم و خوشحال میشم بدونم هر کدوم از دوستان از چه اقلیمی دارن پیام میفرستن، تو چه شرایطِ آب و هوایی و طبیعتی هستن.
جایی که من هستم، فضا بازه، تراکم و فشردگی و شلوغیِ داخلِ شهر تهران رو نداره و من خوشحالم.
این معنیش ناسپاسی در برابر داخل تهران نیست، من تا پارسال تا سن 35 سالگی داخل تهران بودم، از پارسال اومدم اینجا…
به شدت راضی هستم، چون خلوته، آرومه، دنجه، امنه، هر کی مشغولِ خودشه، راحتی بیشتره، فضای سبز به شدت بیشتری داره، هوای باز و باد و آسمون آبی و خوشگلی داره…
یعنی هر طوری فکر میکنم با سَبک و مدل من به شدت سازگاره اینجا.
قبلا خوشحال و راضی بودم، الان هم خوشحال و راضی ام، چون حس میکنم من و همسرم که طبیعت رو دوست داریم، هدایت شدیم به بهترین محل…
آزاده جان کامنتهاتو با آقا اسدالله خوندم که در مورد زیبایی های ایلام و کرمانشاه صحبت میکردین، مخصوصا اونجا که به زبان محلی کامنت مینویسین میگم بچه ها زدن روی کانالِ تخصصی :)))
راستی سفرت به سلامت و شادی.
وقت کردی تو سفر هم بنویس برامون از تجربیاتت
از قشنگی های محیط
از آسان شدنت بر آسانی ها
از آدم های قشنگی که اومدن در مسیرت و …
بهت گفته بودم که خیلی مهربونی؟
دیدم و خوندم برای کامنتهای بچه ها پاسخ میذاری و تحسینشون میکنی و بهشون عشق میدی.
خودت تحسین برانگیزی با این ویژگی ات عزیزم.
خیلی جالبه که ما دوستان، در این سایت ندیدیم همو، اما آنقدر آشنا هستیم برای هم…
اینم از الطافِ اللهِ یکتاست…
وگرنه خود من قبلا خیلی سختم بود ارتباط بگیرم با افرادِ ناآشنا، چه برسه به اینکه براشون کامنت هم بنویسم.
اینم یه نعمت هست تو زندگی تک تک مون
به قول آقا اسدالله، نقل قول از ایلان ماسک:
ثروت، یه کار ذهنیه تا پر بودن حساب بانکی.
خب الان من خیلی ثروتمندم با این همه دوستِ توحیدی، که میتونم باهاشون به راحتی از خودم، بهبودهام، خدا، ضعفها و قوتهام صحبت کنم.
مرسی از همه ی چیزهای قشنگی که برام مینویسی آزاده جان.
راستی تحسینت میکنم که جاهای دیدنی و جذابِ شهرت رو به خوبی میشناسی و به بقیه و خانواده معرفی میکنی.
هر جایی هستی و هر زمانی که میخونی پیامم رو، امیدوارم قبلش قبلت پر از نور بوده باشه، بعدش هم پر از بشه تا همیشه.
چقدر لذت بردم از کامنت پر و پیمونی که نوشتی و خداقوت برای چشمای زیبابین و نکته بینت.
از همه نکاتی که عنوان کردی که همش رو تا حدودی میتونم لمس کنم و تعریفکنم، برای من مهمتر اون جنس آرامش و اطمینانی بود که تو کلام استاد بهش اشاره کردی که این آدمها با خودشون در صلح و آرامشان و چقدر فایلها آرام و با یه آرامش خاصی و بقول شما چقد هر کلام کامل و خاص گفته میشه…
چندوقت پیش وقتی فایلهای صوتی خودم رو گوش میدادم گفتم چرا اینقدر عجله…چرا واقعا اینقدر بدو بدو بدو
انگار عجله جز اصلی هر کدوم از کارهاییه که قراره انجام بدیم. خوب میدونم دلیلش انواع و اقسام ترسهاست و الان زمان اقدامه و نه کاسه چه کنم…
مچکرم از جملاتی که گذاشتی اینچنین روان بشن و هدایتگر و آرامش دهنده بشن.
إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ
به نام خدایی که در هر لحظه در حال هدایت بندگانش هست
سلام و درود
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررت
به خاطر این تجهیزات همه چی تموم این ماشین هیولا که کارها را برای ما راحت راحت کرده.
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررت
که هر لحظه استادمون در هر مکان و جایی در حال بهبود دائمی هستند و به ما درس زندگی میدن.
الهی شکررررررررررررررررررررررررررررت
شکرگزاری دیگه جزئی از وجودمون شده و در هر لحظه و هر جا دیگه خیلی ذهنمون زور نمیزنه برای این کار.
یادمه دوسال پیش برا شروع کار کمتر میتونستم شکرگزاری کنم و خیلی احساس خوبی از این کار نداشتم
ولی تو مسیر بودم
و وقتی به مدار بالاتر اومدم احساس شکر گزاری بهتری داشتم
سر کارم با یه بنده خدایی شیفت بودم و ایشون کلا شبکه خبر را نگاه میکرد و کلا رو ریل نبود
و اون وقتا برام کنترل ذهن خیلی سخت بود و ایشون مدام منا میبرد به جاده خاکی
و من پیش خودم میگفتم خدایا چطور میشه که من بتونم شرایط ایده الم را خلق کنم؟
فایل استاد را پلی کردم که میگفت شما باید و باید از جایی که هستین شروع کنین به تمرکز ذهن
ایده هایی که اجرا کردم و گفتم یه قدم امروز بهتر باشم و
هدفن میزدم به گوشم
کتاب میخوندم
بیرون میرفتم
جایی که نمیتونستم حرفهای همکارم را قطع کنم
خودما تو طبیعت و کوه همون لحظه میدیدم
و یادمه اینقدر تو این کار مهارت کسب کردم که یه روز
همکارم داشت از اتفاقات نامناسب حرف میزد و منم رفته بودم در طبیعت و اصلا صدای ایشون نمیشنیدم
که یه دفعه دسته کلیدشا زد به میز و گفت آقا رسول
آقا رسول کجایی دارم با شما حرف میزنم،
و جهان وقتی استمرار منا در کنترل ذهن و کار کردن رو خودم دید
یادمه دوروز بعد کل شیفت نفراتش جابه جا شد و من یه پله فقط یه پله به مدار بهتر و همکار بهتر از ایشون هدایت شدم
اینقدر خودما لایق صحبت کردن با انسانهای هم فرکانس خودم میدیدم که بعد از چندی کنترل ذهن با همکار جدید
به یه مکان جدید هدایت شدم و تونستم شرایط بهتری را خلق کنم و پس از چند هفته کار کردن روی خودم و کنترل ذهنم با این همکار جدید
کل این ادمها تو سر کار را خدا کن فیکون کرد
و من الان تنها هستم وسر کار شرایطی دارم که تقریبا زمانهای زیادی را در غار تنهاییم به سر میبرم.
(زمانی را در سایت،رفتن به طبیعت،صحبت از قوانین با همسر عزیزم،شکرگزاری،گوش دادن دوره دوازده قدم،
پیاده رویو لذت و شادی و پایکوبی)
بله بهارا پرداخت کردم اینگونه
و هنوز خودما در اول مسیر میدونم و در حال یادگیری
الان فقط و فقط کل لحظاتم با همسر عزیزم سپری میشه که ایشون هم در مسیره
یادمه وقتی از خدا خواستم که شرایط طوری باشه که من بتونم با ایشون این مسیر لذت بخش را ادامه بدم و
پرداخت بهای من اینگونه شد که فقط و فقط روی محاسن ایشون زوم کردم
یه روز اومدم خونه و دیدم ایشون عضو سایت شده
چون من دوسالی بود فایلها را گوش میدادم و یه کوچولو از لحاظ فرکانسی از ایشون جلو بودم
چنان تعهدی در این راه نشون دادند که شاید قابل باور برای کسی نباشه و هنوزم ادامه داره این روند
قبلا که این مسیر را باور نداشتند
میگفتند با دوتا بچه که یکیش مدرسه ای هست واقعا وقت نمیکنم
اما وقتی خودشون تحقیق کردن و با جدیت فایلها را گوش دادن و باور به این راه در ایشون شکل گرفت
شاید دوما ه نان استاپ روزی دو ساعت میخوابیدن
عاشقتم عزیزم
الان میتونم بگم که ایشون خیلی خیلی در درک قوانین از من جلوتره
حالا به جایی رسیده که اینقدر تعهد ایشون در پرداخت بها زیاده که دیگه زمانی را حتی یه لحظه را هم به چیز دیگه ،به کس دیگه
اختصاص نمیده و داریم رو محصول بینظیر دوازده قدم کار میکنیم.
افراد نامناسب کاملا از زندگیمون حذف شد
دوستای نامناسب کاملا حذف شدن
و فقط در مسیر لذت بخش داریم طی مسیر میکنیم.
به جایی رسید که در 402/6/1 در روز تولدم
با رسیدن نشونه ها و هدایتها خداوند هدیه را به رسول داد
رسول قدم در راه ناشناخته ها گزاشته
و داره به شغلی که خداوند بهش الهام کرده قدم بر میداره
که با قدرت و با عشق این مسیر را تا پای جان ادامه میده به امید الله.
این هم رد پایی باشه از رسول که گوش داد به الهامات و
تسلیم بود
و با توکل حرکتشا شروع کرد.
هیچ منطقی برای شروع این شعل ندارم تو ذهنم
اما اون گفته و منم گفتم چشم
قدم اول با من بقیش با خودت
به الله قسم میخورم این چند تا فایلهای اخیر شما تک تکشون برای من حکم هدایت بود
برای شروع حرکتم
در تاریخ 31 مرداد من و همسرم برای ثبت نام دوره رفته بودیم که توی منطقه میرداماد ثبت نام انجام شد و بعد روز قبلش من فایل یک قدم دوازده را داشتم نگاه میکردم که استاد میگفت
من عاشق طبیعتم و دفتر کار ما در پارک ملت بود ، و روبروی ما فضایی داشت که همیشه تحسین میکردیم و لذت میبردیم
اومدیم بیرون از اون مجموعه و زدم رو اپلیکیشن نشان و ما هدایت شدیم به پارک ملت که 4 کیلومتر با ما فاصله داشت.
و کلی کیف کردیم
تو اون فضای بینظیر قدم زدیم
و من را یاد چندین سال پیش انداخت که استاد تو همین مکان
بندگی کرد و
هدایت شد به بهشت برین .
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررت
اینم یه رد پای دیگه از رسول
در تاریخ 1402/06/04.
موفق و پایدار باشید
الهی شکرررررررررررررررررررررررررررت
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربون
سپاس از فایل هایی که میذارین وباعث پایداری باورهامون میشید
من الان تقسیم شدم به دوتا قسمت فاطمه قبل از 12 قدم وفاطمه بعداز 12 قدم
چک اپ فرکانسی من نصف یه دفترشد و17 ساعت طول کشید تا بنویسم ببین چه اوضاعی داشتم
ممنونم ازشما بهترین همسر ورفیق
شما همیشه فرصت رشد بهم دادی درکنارت بزرگ شدم
یه قسمت بزرگی از تربیت من در کنارشما شکل گرفت اونم تربیت ذهنم بوده وهست
انقدر تغییرات خوبی کردی که مقاومتم نسبت به سایت واستاد ازبین رفت وسریع عضوشدم
خب به نسبت من
اوایل که عضوشدم طبق معمول کم خوابیدم وکم خوردم وکم گشتم وکم شنیدم
فقط فایل گوش دادم فایل دیدم تعهد دادم که باید تغییرکنم و خداروشکر همچنان نتایج از راه دارن میرسن و حال مون خوبه خیلی خوشحالم
از تغییرات خودم وشما
از فرصت گفتگو کردن
از گشتن وسفررفتن و الهامات و خودباوری هامون
از تغییرات وباورهای خوب بچه هامون که استاد وخانم شایسته عزیز به عنوان اعضای خانواده مون میدونن
سپاس از کامنتت اونم توسرکار و شیفت کاری که با خوندنش ذوق زده شدم . عاشقتم همسرجاااااااااان.
بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد وخانم شایسته عزیزم خیلی دوستون داریم.
سلام و عشق خدمت رفیق و عزیز دلم فاطمه جان
از یه شیفت شب کاری
یه خدا قوت جانانه به شما
همسر جااااااان با عشق تقدیم میکنم
ممنون و سپاس بابت لطف و محبتی که به من داشتی
بسیار بسیار خدارا شاکرم که در کنار شما این لحظات و روزهای زندگیم داره سپری میشه
و یه سالی هست که زندگیمون یه رنگ و بویی دیگه ای گرفته
رنگ و بوی خدایی
الهی که همیشه سلامت و شادمان ببینمت و
در کنار هم زندگی شادتر و توحیدی تری را سپر ی کنیم.
و به اوج قله ی بندگی برسیم.
عاشقانه دوستت دارم.
(قلب فراوون)
آقا رسول عزیز
تولدت با چند روز تاخیر خیلی مبارک باشه انشالله خدا به عمرت عزت به پولت برکت به جسمت سلامتی و هر روز آسان تر بشی برای آسانی ها
لذت بردم از پیشرفتی که طی این مدت کوتاه داشتی و این یعنی شما تعهد داری نسبت به مسیر…
برای کار جدیدت هم آرزو می کنم جریانی از نعمت و ثروت از هر طرف و به بی نهایت روشی که فقط خود خدا می دونه در زندگی شما و همسرتون جاری بشه…
برقرار باشید انشالله…
سلام به اقا رضای عزیز
دوست خوبم
سپاسگزارم که کامنت بنده را خوندی و من را مورد لطف
خودتون قرار دادید.
ممنون برای دعای خیری که برای من داشتی.
این بزرگی و وسعت روح شما و شخصیت الهی شما رفیق و برادر بزرگم را نشون میده.
من هم برای شما بهترینهارا از سلامتی و ثروت و شادی
رحمت و برکت را از خدای رحمان خواستارم.
یا حق.
به نام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جونم
و سلام به تمام دوستای خوبم در سریال سفر به دور آمریکا
واقعا هر چی از زیبایی و طبیعت بکر این کشور بگم بازم کمه خدا میدونه من چقد عاشق طبیعت هستم و هر با دیدن این مناظر به وجد میام و قدرت خدا رو بیشتر باور میکنم و ایمانم به فراوانی جهان هستی بیشتر و بیشتر میشه
دیدن این سریال نه تنها برای من یک سرگرمی و تفریحه بلکه ثانیه به ثانیه ش داره من و رشد میده و باورام و توی هر زمینه ای قوی تر میکنه
استاد من عاشق سفر کردن به شیوه شما هستم سفری که شب و بیرون در طبیعت بخوابم و هر جایی دوست داشته باشم آزادانه برم و اتراق کنم و در دل طبیعت باشم، تجربه ی چنین سفری برام خیلی لذت بخشه البته که دوست دارم سفر با هواپیما و هتل و اینطور چیزا رو هم تجربه کنم ولی لذت سفر در دل طبیعت و بودن در طبیعت برام خیلی لذت بخشه و به لطف الله همین چند وقت پیش بود که من و عزیز دلم هدایت شدیم به یک سفر که اول به عنوان سفر کاری بود و بعد تصمیم گرفتیم یکی دو روز و بریم تفریح کنیم و این سفر با تمام تضادهایی که داشت ولی من و رشد داد
حالا میخوام از داستان این سفر رویایی بگم تا اینجا ثبت بشه که همیشه به یادم بمونه خدا چجوری هدایت میکنه آدم و به مسیرهای زیبا
خب بعد از اینکه سفر کاری من و عزیز دلم تموم شد تصمیم گرفتیم بریم به یک طبیعت بکر توی شهر سمنان که بهش میگن اوپرت یا (اقیانوس ابر) که دیدن تصاویر زیباش توی گوشیم هر بار من و مشتاق تر میکرد که برم و اونجا باشم خلاصه با تمام خستگی رفتیم و بعد از طی کردن یک مسافت طولانی رسیدیم به اونجا و فهمیدیم باید یک مسیر سخت و طولانی و خاکی و در ارتفاعات زیاد و طی کنیم تا بریم بالا و از اونجایی که خیلی خسته بودیم و دیگه انرژی نداشتیم یه نیم ساعتی زیرسایه یک درخت نشستیم و با آبی که اونجا بود یه چایی تازه دم درست کردیم و خوردیم و دست و صورتمون و شستیم و کمی انرژی گرفتیم و چقد من اونجا برای اون آب سپاسگزاری کردم که باعث شد ما کلی شست و شو انجام بدیم و خودمون و تمیز کنیم و از اون آب زلال برای نوشیدن استفاده کنیم و لذت ببریم
دیدن او جاده خاکی و پیچ در پیچ توی ذهن من و عزیز دلم هر بار ما رو ناتوان تر میکرد که برگردیم چون هم جاده خطرناک بود هم میگفتن باید با آفرود بری بالا هم اینکه شارژ گوشیمون تموم شده بود و دیگه با دیدن این مشکلات تقریبا تصمیم ما قطعی شد که برگردیم و یه بار دیگه با امکانات بیشتر بیایم از این طرف هم به شدت خواسته ی بودن در اون ارتفاع و تجربه ی اونجا خیلی توی ذهن من پررنگ بود و از اینکه میخواستیم برگردیم احساس خوبی نداشتم و از خدا خواستم خودش هدایت کنه و مسیر درست و بهمون نشون بده چون واقعا ما توی دوراهی مونده بودیم از اینکه بریم بالا و لذت ببریم یا اینکه برگردیم
فکر رفتن به بالا باعث میشد کلی احساس ترس داشته باشیم و فکر برگشت باعث میشد حالمون خوب نباشه و حس بدی داشتیم
خلاصه من از خدا هدایت خواستم و گفتم خدایا من نمیدونم تو میدونی چه راهی درست تره پس مار و هدایت کن به همون مسیر درست
هیچ موقع اون روز و فراموش نمیکنم درست لحظه ای که ما آماده ی برگشت بودیم خدا یه فرد و فرستاد و از طریق زبون اون فرد راه درست و نشون ما داد
یه مرد مهربون اومد و گفت من از بالا اومدم حتما برین و از اون طبیعت استفاده کنید که ارزششو داره و من چقد تحسین کردم اون فرد و چون خودش شب قبل به تنهایی رفته بود و اونجا خوابیده بوده و با حرف زدنش یه جوری ما رو هل داد که بریم بالا من و عزیز دلم که میدونستیم این یه نشونه از طرف خداست که داره ما رو هدایت میکنه تمام اون ترس ها رو کنار گذاشتیم و آماده شدیم تا بریم بالا همونجا بود که من به عزیز دلم گفتم گوشیم شارژ نداره اینو چیکار کنیم که بازم همون دست خدا صدای من و شنید گفت من پاور بانک آوردم بده تا گوشیتو شارژ کنم یعنی من با تمام وجودم حس کردم که خدا داره به وضوح با من حرف میزنه و نشونه هاشو میفرسته اون آدم دست خدا بود که باعث شد ما حرکت کنیم و همینکه قدم و برداشتیم و یه کوچولو رفتیم جلوتر یه خانم و دیدیم که توی یک کلبه کوچولو در حال فروش یه سری مواد خوراکی بود و من و عزیز دلم با خوشحالی رفتیم سمتش و ازش خرید کردیم و مایحتاج اون روز و تهیه کردیم و من هر لحظه با دیدن این صحنه ها فقط شکر گزاری میکردم و وجود خدا رو در کنارم احساس میکردم و همین باعث میشد آرامش واقعی و در دل اون جاده خاکی و پر پیچ و خم تجربه کنم خلاصه ما رفتیم و رسیدیم بالا و ماشین و پارک کردیم و قرار شد بقیه مسیر و پیاده بریم چون شیب اون قسمت زیاد بود و با ماشین ما نمیشد بری یعنی لحظه ای که من و عزیز دلم وپسرم از کوه بالا رفتیم و چشممون به اون منظره خورد زبونمون بند شد به قدری اون منظره زیبا بود که حس ترس و وحشت و زیبایی و عظمت و قدرت خدا و همه رو با هم داشتم تجربه میکردم
پشت اون کوه ها پر شده از ابرهای زیبا یعنی من روی سنگ هایی ایستاده بودم که زیرش پرشده بود از ابر و تا جایی که چشمم کار میکرد ابر بود و ابر بود درست مثل دریا که وقتی توی ساحلی فقط آب میبینی منم اون روز فقط ابر دیدم و لذت بردم و هر لحظه سپاس گزار خدا بودم برای خلقت این جهان زیبا که تازه یاد گرفتم زیبایی هاش و ببینم و لذت ببرم
من از دیدن طبیعت لذت میبرم و درس میگیرم چون طبیعت داره به من قدرت خدا و فراوانی جهان
هستی ونشون میده و کلی درس های دیگه که میشه از طبیعت گرفت
اون سفر برای من یک سفر رویایی بود که حضور خدا رو هر لحظه در قلبم حس کردم و هدایت هاش و به وضوح دیدم و با عمل کردن به چیزایی که بهم گفت قدم برداشتم و باعث شد یه تجربه ی جدید بدست بیارم و یه زیبایی وصف نشدنی و ببینم و درس بگیرم از این اتفاق برای ادامه ی زندگیم
این سفر با وجود تضادها و ترس هایی که توش بود من و قوی تر کرد و از همه مهم تر من و آماده تر کرد برای تجربه بهتر در سفرهای بعدی
این سفر به من یاد داد که اگه میخوام کاری و انجام بدم با وجود تمام ترس ها و نجواها قدم بردارم و بگم خدا من و هدایت میکنه فقط باید ادامه بدم و ایمانم و نشون بدم که هر بار ایمان بیارم و عمل کنم نتیجه شو به وضوح در زندگیم و میبینم
خدایا بازم ازت بی نهایت سپاسگزارم برای اینکه تونستیم این سفر قشنگ و با پسرم شیرینم و عزیز دلم تجربه کنم و کلی درس بگیرم ازش
این سفر اولین و بهترین سفر من و عزیز دلم و پسرم با هم بود که خیلی بهمون خوش گذشت و کنار هم لذت بردیم و هر وقت یاد اون خاطره ی زیبا میفتم به شدت خوشحالم و از ته قلبم سپاسگزار الله مهربان که هر لحظه داره من و هدایت میکنه
استاد ازت ممنونم برای این فایل بینظیر که باعث شد این تجربه شیرین و دوباره به یاد بیارم و حس خوب بگیرم
خدایا شکرت برای این سایت که میتونم خاطرات قشنگم و اینجا ثبت کنم
و اما نکته و درس بزرگی که از این فایل و سفر خودمون گرفتم این بود که هر کاری که میخوام انجام بدم شاید در نگاه اول بسیار سخت و پیچیده باشه ولی همینکه قدم به قدم حرکت کنم و به ترس هام غلبه کنم با هر بار قدم برداشتن خدا من و هدایت میکنه به مسیر های زیباتر و بعد میبینم نه تنها سخت نیست بلکه اگه از مسیر خدا بری خیلی هم مسیر هموار و زیبا و لذتبخشه
سلام زهره جانم
چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت
با اینکه بارها شنیدم این قصه رو
ولی بازهم از خوندنش خیلی لذت بردم انگار من هم توی همون شرایط با شما بودم.
میدونم که یک سفر سه نفره چقدر میتونه آدم رو بزرگ کنه و رشد بده
امیدوارم همیشه در کنار پسر زیبا و همسر مهربونت شاد و ثروتمند باشید
فوقالعاده است این مسیر
من این چند شب و بخصوص امشب داشتم رو دوره شیوه حل مسائل کار میکردم به صورت کاملا تعهدی و چقدر این دوره فوقالعاده است …
و بعد امشب در سایت این قسمت از سفر به دوره آمریکا توش از باور های قدرت منده حل مسئله سخن میگه استاد ،
این ها نشان میده هدایت خداوند و قوانین همیشه به بهترین شکل پیش میره وقتی من اجابت میکنم
شایستگی خودم رو و انکار نمیکنم این شایستگی و لیاقتی که راه حل های تمام مسائل در من نهادینه شده
و درون اون تضاد و مسئله ، راه حل به من یادآوری میشه و فقط باید بپذیرم که شایسته ام ، و از مسیر لذت ببرم
آیا پذیرش ساده تر از این هست ؟
در سوره محمد چقدر زیبا میگه …
( اگرخداوند را یاری کنید ، شما را یاری میدهد و ثابت قدمتان میکند )
من وقتی اجابت کنم ، و هدایت ها را عمل کنم و اعتماد داشته باشم که توانایی هایی که در من نهادینه شده از سوی آن یکتای مهربان هر مسئله اجابت میشود چون قدرت خلق اش در من است و او سامان میدهد حالا در آینده هر مسئله ای که میخواد پیش بیاد ، توانایی حل اون مسئله در من هست و اصلا اگر هم هر اتفاقی بخواد پیش بیاد مانع من نمیتواند بشود بلکه باعث پیشرفت من میشه چون من حتما از پس حل اون مسئله میتوانم بر بیام وقتی به توانایی هایم باور دارم ،
اجابت میکنم ابلاغیه او را ، و در مسیر رضایت حرکت میکنم …
وقتی من سپاس گذار میشم و بهبود داعمی میدم خودم رو و تمرکزم رو در بهترین ها میذارم گویی با خداوند یار میشم و یاری اش میکنم و او یاری می افزاید مرا
من رو ثابت قدم میکنه در مسیر پیشرفت و رضایت
وقتی من اجابت میکنم وقتی میپذیرم که لایق هستم وقتی باور میکنم توانایی هایی که خداوند به من بخشیده و او بهترین ها رو برایم میخواهد و سپاس گذار میشم و بی هیچ ترسی با عزت نفس کامل قدم هارو بر میدارم و هدایت را اجابت میکنم او هدایت بر من می افزاید
در ادامه سوره میگه :
( اطاعت و سخنی شایسته باید ، و چون نبرد قطعی
شد ، اگر با خدا راست میگفتند برایشان بهتر بود . )
و اگر شایسته بودنم را اطاعت کنم و در هر سخنم از شایستگی خداوند نشانی باشد و با خدا راست سخن بگم و توانایی هایم راببینم ، البته که خداوند از آمد و شد و جایگاه من آگاه هست ، خداوند راستی ها و درستی ها و حقیقت هارو به من میگه اگر اجابت کنم و بپذیرم شایستگی هایم را …
برای رضای خداوند عمل میکنم و مسائلم رو حل میکنم و از مسیر لذت میبرم و او بر رضایتم می افزاید…
و مثل الان که من دارم رو دوره حل مسئله کار میکنم و تمام اطرافم مثل این قسمت از سفر دوره آمریکا با من هم فرکانس میشه و من هدایت میشم ، وقتی همیشه در حال بهبود خودم باشم خداوند ذهن و قلب من را باز میکند بر ساده ترین و بهترین ها …
اجابت
سپاس گذار خداوند و نعمت هایش هستم و تحسین میکنم خانم شایسته عزیز و استاد عباس منش بزرگوار را
در مسیر رضایت…
رد پایم بماند .
سلام استادعزیزم وخانم شایسته گل راستش من امروزتصمیم گرفته بودم قدم اول 12قدم روکامل مرورکنم وبعدبرم قدم دوم وفایل یک روداشتم گوش میدادم وطی این قدم من توماه گذشته به یه سری موفقیتهای مالی رسیدم که طی این سه سال که این دوره روداشتم نرسیده بودم وداشتم روی این باورکارمیکردم که قدم بعدی به این موفقیتهابرسم ازمسیرراحتتر یه سری نجواهامیومدکه نه اون ماه بخاطرشرایط خاص تونستی به این موفقیتهابرسی ونمیشه منم داشتم این باورهارومیساختم که میشه میتونم همونطورکه ماه قبل تونستم بازم میشه ازمسیرراحتروبیشتربه این مبلغ بریم وباورهارونوشتم وبرای استراحت گفتم بیام توسایت وسفربه دورامریکاببینم وخداروشکرتوکل بایل انگارخداوندداشت بامن حرف میزدکه میشه هرروزراحتربه خواسته هابرسی راحترولذتبخش ترهمونطورکه خانم شایسته هرروزبراس همه چیزراحترمیشه خیلی راحت توطبیعت بکرهوای مطبوع صدای پرندگان میتونه کارکنه ولذت ببره وازسفرقبلی چقدرهمه چیزبراش زیباترشده پس برای منم میشه واین باوررومیسازم واراین فایل به عنوان الگواستفاده میکنم ودومرتبه یه سری نجواداشتم که شایدنشه این برج ایده نداریم واستاددرمورداینکه راه حل مسائل روخدابهم میگه ومن روهدایت میکنه ونبایدازمسیرسربالایی ترسیدبایدرفت تودل ترسهااتفاقاهمه چیزعالی پیش میره وخداروشکراین دوباوررومیسازم هرروزذکروارتکرارمیکنم وازشمادوبزرگواربه عنوان الگویی کا تونستن پس منم میتونم استفاده میکنم انشاالله تاآخربرج میام وازاتفاقات خوبی که برام میفته مینویسم استادبسیارازخداوندسپاسگذارم که شماروسرراه زندگی من گذاست واززبان شماامروزبامن صحبت کردوقوت قلب بهم داد.
یوهووووووو فایل جدید
همش حس میکردم فایل جدید اومده گفتم یه نیگا بندازم دیدم بله درست گفتن حس عزیزم
سلام عزیزای دلم من هنوز فایل رو ندیدم و دارم کامنت میزارم اینقد هولم
فقط خاستم بگم حسم چه درست گفتن و اینکه امروز یه هدیه ی زیبایی به دستم رسید که همش ذوق دارم و همش از چشم این فیلمها و این مسیر نابی که هستم و این زیبایی هارو دیدن و این همه حس و حاله خوب میبینمش
خدایا خیلی شکرت
چقدر قشنگه زندگی که صبح بلند شی بگی چی میخام و شب بگی خدایا شکرت مرسی بابتش
چقدر قشنگه این مسیر و این سایت که مثل یک غار پر از گنجه و ما یواشکی دور از چشم همه هر دفعه میایم یه کمی برمیداریم برا خودمون و میریم
چقدر خوبه موندن تو این مسیر و ادامه دادن و عمل کردن
چقدر میشه زندگی رو راحت گرفت و سوت زد و پیش رفت
خدایا هر وقت دیدی دارم از مسیر خارج میشم با یه تلنگر آرام منو به مسیر برگردون ..محکم نباشه تلنگره سرم بشکنه گناه دالم
چقدر خوبه که وقتی هنوز نتایج مالی خاصی یا شرایط مالی خاصی نداری یا چیزهای ظاهری و فیزیکی خاصی نداری ولی احساس خوشبختی و آرامش کنی
چقدر خوبه که آرامشت ربطی به هیچی و هیچکسی نداشته باشه حتی با وجود کلی مشکل تو آهنگ شاد گوش کنی کلی برقصی و بعدشم بری بخوابی
دوسداشتم این حس قشنگ رو باهاتون در میون بزارم یعنی نتونستم صبر کنم تا فایل رو نگاه. کنم بعد بیام بنویسم همینکه فایل رو دیدم بدووووو. اومدم به نوشتن
خدایا شکرت ..توی این شب آرام و زیبا برای تک تک دوستانی که کامنتمو خوندن آرامش میخام که بهترین نعمته و از خدا میخام این حال خوبمون روماندگار کنه و همیشگی
هر دونه از این کامنتها یکی از سکه های داخل غارمونه .چه عشقی میکنم وقتی کامنتهاتون رو میخونم نمیدونید دوستان چقدر شوق و ذوق میکنم چقدر انرژیم فوران میکنه
من کلا آدم احساساتی و پر انرژی و پر از شوق و ذوقم دیگه فکر کنید هر بار اینجا چجوری میشم
و در آخر بازم فقط میتونم بگم که
از دست و زبان که برآید؟
کز عهده ی شکرش به در آید؟؟
سلام اعظم جان
«چقدر خوبه که وقتی هنوز نتایج مالی خاصی یا شرایط مالی خاصی نداری یا چیزهای ظاهری و فیزیکی خاصی نداری ولی احساس خوشبختی و آرامش کنی
چقدر خوبه که آرامشت ربطی به هیچی و هیچکسی نداشته باشه حتی با وجود کلی مشکل تو آهنگ شاد گوش کنی کلی برقصی و بعدشم بری بخوابی»
خیلی لذت بردم از کامنتت و با تمام وجود اون رضایت درونی شما رو احساس کردم.
و این نشون میده شما در مسیر درست هستی اعظم جان.
اغلب ماها در ابتدا برای کسب نتایج مالی وارد این خانواده الهی میشیم، اما شخصیتی توحیدی تر و شکرگزارتر بدست میآریم، گرچه نتایج مالی نتیجه طبیعی همچین شخصیتیه ولی دیگه نگران آینده نیستیم یا حسرت گذشته رو نداریم این احساس خوب شما یعنی در لحظه زندگی می کنی اعظم عزیز…
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
سلام به آقا رضای عزیز
چقدر انرژی خوبی اول صبح گرفتم از کامنتتون .واقعا ممنونم از حرفهای قشنگی که زدین و این شعر زیبایی که گفتین .خداروشکر میکنم بابت دوستانی به این خوبی
برات سلامتی و حاله خوش پایدار آرزو میکنم آقا رضای عزیز بابت حس خوبی که بهم دادین
آدم وقتی این سایت و شما دوستای ناب رو داره یعنی بهترین نعمت هارو داره …کلی انرژی گرفتم با کامنتتون قطعا یکی از شکرگزاری های امروزم کامنت شما و شعر زیباتونه …سپاسگزارم آقا رضا
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
امروز خانم شایسته در زیباترین مکان و لذت بخش ترین حالت ممکن مشغول خواندن کامنت ها شده اند همیشه در همه مکان ها به تمام امکانات دسترسی عالی دارند اینترنت و برق نامحدود همیشه همراه شما وجود دارد نظم و ترتیب عالی و هماهنگی بین کار و لذت بردن نکته اساسی که خانم شایسته عزیز به آن اشاره کردند.
منظره ای رویایی در دل جنگل های سرسبز هوا نیز سرد شده و برای اولین بار بخاری تراک کمپر روشن شده و خواب آرام و راحتی داشتید. سیستم جدیدی که استاد برای تراک کمپر طراحی کردند دسترسی به تمام امکانات را در آسانترین شکل ممکن فراهم کرده است تمام وسایل با نظم و ترتیب چیده شده و دسترسی آسان به همه ی آن ها وجود دارد تنها با زدن یک دکمه.
بهبود مداوم و همیشگی با پرسیدن سوالات چطور از این بهتر آسانتر و راحت تر در تمام جنبه های زندگی استاد و خانم شایسته عزیز حتی در تراک کمپر نیز به چشم می خورد نسبت به سفر به دور آمریکای قبلی فضای داخل تراک بسیار بازتر و زیباتر شده. تراک مجهز به تمام امکانات است و به راحتی می توان در هر مکانی چند ماه سپری کرد.
خانم شایسته دفتر سپاسگزاری خود را همیشه به همراه دارند و همزمانی هایی که برایشان لذت بخش است در دفتر خود یادداشت می کنند و همواره از همین موارد بیشتر مشاهده می کنند به هر چیزی که توجه کنیم از همان خواسته ها بیشتر در زندگی ما رخ می دهد .در هر حال مشغول کنترل ذهن همراه با لذت فراوان هستند.
کسی نمی تواند ادعای مالکیت این زمین ها را داشته باشد و برای همین به رایگان می توان از این زیبایی ها لذت برد. کنجکاوی استاد و شوق و ذوق برای کشف مطالب جدید و یادگیری یکی از ویژگی های عالی استاد است.
استاد و خانم شایسته همیشه به بهترین مکان ها و زمان ها هدایت می شوند. زمانی که سوالات مناسب بپرسیم به جواب های عالی هدایت خواهیم شد. سوالات درست باعث جواب های درست و هدایت به مکان های عالی می شود. خداوند به هر راهی که ما بخواهیم ما را هدایت خواهد کرد مهم این است که ما چه چیز را بخواهیم.
در سفر به خاطر زندگی در لحظه خواسته های ما زودتر اجابت شده و متوجه خالق بودن زندگی خود می شویم هیچ گاه نباید به مشکلات پیش رو فکر کرده و از آن بترسیم که هیچ گاه آن را انجام نخواهیم داد ولی زمانی که قدم در دل ناشناخته ها می گذاریم به هدایت های خداوند اعتماد کرده و به بهترین ها هدایت می شویم و اگر به تضادی برخورد کنیم پیشرفت کرده و راه حل آن جوابش در درون مسئله قرار دارد.
ذهن منفی باف همواره در حال احساس بد و بزرگنمایی رخ دادن بدترین اتفاقات است در صورتی که مسئله ی خاصی رخ نداده و همه چیز آرام پیش خواهد رفت خداوند ما را هدایت خواهد کرد وقتی در دل مسئله برویم مسیر عالی و دسترسی به ایده های خداوند راحت تر می شود ساده گرفتن و سپاسگزاری همواره هدایتگر ما به مسیرهای عالی خواهد بود.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام به رفقای عزیزم
داستان ارزش ابزار
خدا رو شکر میکنم بابت این شانس عالی و بزرگ زنده بودن در این روز درخشان! چی بهتر از اینکه صبح شنبه ت با فایلهای سفرنامه شروع بشه. ممنونم رفیق فابریک نازنین، ارباب عالم…سلطان! قبله ی وجود! وقتی میدونم پیشم هستی، مثل بچه بازیگوشی میکنم…لوس میشم من خرس گنده! کلمات رو همینجور مثه خرس اسباب بازی رو زمین میکشم تا خش و خش کنه و نظر تو رو جلب کنه…بسکه مرده ی نگاتم، ارباب!
اولش که پوستر قسمت 201 رو دیدم، فکر کردم یک فلکه ی مریم جدید، وسط کلرادو افتتاح کردید! ولی بعداً داستان، سیر دیگه ای گرفت.
مریم جان از اول فایل، شروع کردند به پرزنت کردن آپشنهای مختلف کاربردی تراک کمپر در فرایند مقدس چرخش اطلاعات ورودی و خروجی در وبسایت مقدس خودمون.
دیروز یه کامنتی از سعیده خانم، فلورانس نایتینگل وبسایتمون خوندم که حسابی غرق شور و خوشبختی م کرده.
سعیده خانم نازنین نوشته بودند که آی دوستان! به خدا سعادت دنیا و آخرت در بودن تو همین وبسایته!
این حرف و این خطابه، طلایی بود! از صمیم قلب قبولش دارم، چون هیچ جای عمرم، به اندازه بودن درهمین محفل زیبا احساس خوشبختی نکرده ام. حسش کرده ام! عشق را همین جا جسته ام و نگاه پر مهر پر از لطف و دوستیش را در بند بند کامنتها و فریم به فریم تصاویر دیده ام و خوانده ام. سعیده خانم ارجمند، راست میگویند.
به این خاطر، این سایت،مقدس است و تراک کمپر و آپشنهای معظمش، در خدمت هدف مقدسی هستند و بوی بهشت میدهند!
وقتی مریم جان، صندلی را نشان داد که محل نشستنش برای دیدن کامنتها بود، وقتی جزییات کار روی سایت را با استاد توضیح دادند، احساس احترام کردم،افتخار کردم که کامنتهای من هم اینجا خوانده میشوند و حس کردم جزییات چیز مهم، بسیار مهمی را میبینم چون یک فرایند محترم و مقدس، در اپتیمم قداست احساسات بشری، پشتوانه محصولات و کامنت های آنست.
دیروز اینجا فقط چند کامنت خواندم و نوشتم و با ایده هایی که گرفتم، با سپاسگزاری شبانه و حالت خالصی که نصیبم شد به راحتی یک آب خوردن، تمام 150 میلیون بدهی که داشتم، امروز صبح ساعت 9:45 صاف شد!
دوستان! حاصل تمام 20 سال کار کردن من در پوزیشن یک مهندس صنایع لاستیک،در 150 میلیون تومان سنوات شغلی خلاصه شده بود که صاحبکارم همان را هم نداد و فقط 90 تومانش را داد.. آنهم بعد از شکایت کشی و بعد از گذشت 2 سال از بازنشستگیم..این بود ثمره دل بستن به غیر خدا، در تمام سالهای خدمت صادقانه ام با وجود آلودگیهای شیمیایی، دود، استرس، گرما و…!
و این 150 تومان بدهی کذایی، با صدا زدن رفیقم، اربابم و عشقم، فقط در طول 6 ماه صاف شد! دیشب ازش زیاد و زیادتر خواستم، چون همیشه لایقش بوده ام!دیگر خواسته هایش را زیاد و زیادتر خدمتتان میفرستم ارباب جان! من بنده فوق العاده و لایقی هستم!
این تراک کمپر، این ساز و کار ساختن محتوا و خواندن کامنت، برای من بسیار عظیمتر و غول آساتر از کارخانه صنعتی 40 هکتاری سابقمان با دستگاههای عجیبش است. حرف مرا قبول کنید!
وقتی میبینم استاد برای به روز کردن ابزار و آلات مورد نیاز سایت در تراک کمپر اینقدر تلاش کرده، احساس دین میکنم. این ابزار و این ساز و کار، روی زندگی تک تک ما اثر گذار بوده و خواهد بود.
شما با ایده احترام به ارزش ابزار، چیزی بیش از ارزش ابزار را در ذهن من نشاندید استاد! این ارزش ابزار در خدمت انسانیت است.
خانم شایسته عزیز! همه چیزی که در مورد بخش سپاسگزاری که شما راجع به آن توضیحات دادید میتوانم بگویم اینست که دفتر سپاسگزاری شما در قطع رحلی بود و دفتر من در قطع خشتی ست! خب، بدبخت قد خودش جواب میدهد: 17 در 17 سانتیمتر! وقتی همینقدر را میتوانم از سپاسگزاری آکنده کنم….
به راستی که ابزار میتوانند جزییات مهمی را در نتیجه گیری کاور کنند و به سرانجام برسانند.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به علی عزیز
بازقسمتم شد که کامنتت جلوی چشمم بیاد ونوشته زیباتو بخونم
حست مثل حس من بود وقتی محل کامنت خوندن شایسته جانم رو دیدم،حس احترام ولیاقت برای خودم وشماها که اون سردنیا تویه ییلاق عالی کامنتامون توسط بهترین اساتید دنیا خونده میشه.
خدارو شکرمیکنم برای ورودی عالیت وهمینطور ورودی عالی خودم.
خوشحال شدم برای همزمانیمون وبازم ارزوی سلامت،سعادت وثروت فراوون برات دارم.
سلام به مهرک عزیز، دوست مهربان
ممنونم از بذل محبت و لطف شما
من هم از این همزمانی خوشحالم.بودن با دوستان قدیمی و همفرکانس، لیاقت میخواهد و به این خاطر، خدا را شاکرم.
امیدوارم در کارهایشان توفیق روز افزون نصیبتان شود.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
بنام خدای مهربان
استاد عزیزم سلام مریم جونم سلام
استاد دلمنیومد ننویسم
استاد نتونستم نگفته بخابم
باخودم گفتم بزار فردا صبح مینویسم ولی نمیشه
حسم میگه الان بنویس
استاد دارم به وضوح بزرگتر شدنم رو حس میکنم
دارم نزدیکتر شدن به خودم و به منبع رو حس میکنم
خیلی وقت نیست ک ازادانه و بدون نتیجه احساسم خوبه
امروز ی اتفاقی افتاد ک به شکل فوقالعاده ای دیدم میتونم ذهنم رو کنترل کنم
نمیگم 100در100 ولی بالای 90درصد
خیلیییی خوبه استاد دیدم میتونم اعراض کنم و احساسمرو خوب کنم دیدم میتونم وقتی ک اوضاع سخته نگاه کنم به پروانه ها و ستاره هایی ک با مقوا چسبوندم به سقف اتاقم نگاه کنم و بگم خدایا شکرت
دیدم میتونم جسور باشم و ایده ای که خدا بهمگفته رو عملی کنم
امروز روز عجیبی بود
ی ایده بهم الهام شد…
گفت برو دنبال مدل بگرد و بگو من کاراموز شنیونم و دنبال مدل میگردم
انجامش دادم
به بیش از 10نفر گفتم چه تکی چه یه گروهی که نشسته بودن
بعضیا حتی گوش ندادن و رفتن
بعضیا گفتن وقت نداریم
بعضیا هم شماره گرفتن
بعضیا هم گفتن میام
خدای من تو بهترین هدایتگر و حامیِ منی
استاد هریک نفرشون که بهم میگفتن “ن” یا “آره”
منو یک پله به بالا هل میدادن
یا مثلا اون اقایی ک کلی از زیباییم تعریف کرد منو به بالا هول داد و حتی اون پسر بچه ای که گفت چقدر زشتی اون هم منو به بالا هول داد
روز عجیبی بود
احساس کردم بر خلاف گذشته تمرینایی که قبلا انجام دادم اثر داشته
چون شنیدن تعریف و تمجیدها منو خوشحال نمیکنه چون من فهمیدم کیَم؟!
خداروشکر واقعن خداروشکر هزار مرتبه شکر که درک کردم رشدم رو
چقد حس خوبی دارم
نتونستم ننویسم استاد
خیلی جای کار دارم
ولی حدااقل همین ی میلی متری ک رشد کردم رو دوست داشتم به یادگار بزارم
فرشته خیلی جسور و نترسه
فرشته خیلی شجاعه
فرشته زندگیشو میسازع چون خدارو لمس کرده
قدرتشو دیدع قانونشو داره میفهمه
فرشته پشتش به خداش گرمه
فرشته خداروداره پس تمامممممم!!!!
دیگه همه چی حله
هرمسعله ای هم ک پیش بیاد جوابش باهاش میاد
《انمعالعسریسرا》
.
خدایا ازت میخام کمکم کنی که هرلحظه بودنتو حس کنم و بیشتر باهات باشم
انصافن خیلییییی خدایی
عاشقتم
درپناه رب جهانیان باشیم همگی
شبتون پر از ارامش و قلبتون پر از عشق باشه
آمین
سلام میکنم به فرشته خانوم که اینقدر رشد کدید و از قوانین جهان استفاده میکنیم پیش میرید جلو
وقتی خاستم کامنتتو بخونم پروفایلتون رو دیدم خیلی لذت بردم از چهره زیبا و لبخنتون و خداراشکر کردم از اینهمه زیبایی که افریده و میتونم این زیبایی هارو ببینم لذت ببرم
باید برا اهداف و رسیدن به خواسته ها قدم برداریم و به ایدها و الهامات عمل کنیم تا درها برامون باز مشه
خداوند قادر متلقه
خداوند تنها فرمانروای جهانه که هر مسیری کع بخای بهت کمک میکنه ما هستیم که تصمیم میگیریم چه مسیری رو میخایم و به کجا برسیم خداون کمک میکنه اگر باور داشته باشیم که میتونه از جایی که فکرش رو نمیکنیم بهمون نعمت ثروت و فراوانی بده
خداراشکر که امروزم و با شما و این کامنت شروع کردم
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشی
سلام مهرداد عزیز و دوست داشتنی
دوست و هم خانواده عزیزم
بینهایت ازت سپاسگزارم که پاسخی ارزشمند برای کامنتم نوشتی
ازت سپاسگزارم که حس پاک و پراز انرژیی تون رو بمن هم انتقال دادید
ازخداوند مهربان میخام همیشه شاد باشی در این بهشت زیبا
سلام استاد جان
واقعا چقدر خدا سریع پاسخ سوالات مارو میده منکه چند وقتی هست از مساعل در اینده خیلی میترسیدم مساعلی که اصلا معلوم نیست به وجود بیان و فقط ساخته ذهن و شیطان هستند تا ما نا امید و خسته درمانده باشیم و الان بعد از کمتر از یک هفته جواب سوال منو دادید ،میدونید بعضی رویدادها مارو به خاطر این اذیت میکنند که فکر میکنیم فقط ما اینطوری هستیم و این قضیه بیشتر مارو میترسونه و بد حالمون میکنه و وقتی بفهمیم نه خیلیا مثل ماهستند و اینطور فکر میکنند و اینطور حس میکنند، خیلی اون فکر ضعیف و کوچکتر ازون میشه که مارو آزار بده مثل منکه چند روز به خودم میگفتم اخه چرا اینقدر میترسم راجب اینده و اینقدر ضعیفم اما الان با حرف شما باد اون غول ذهنم یک دفعه خالی شد من اروم گرفتم خداروشکر خداروشکر که خدا اینقدر هوامو داره و دوسم داره و من براش مهم با ارزشم که طاقت ناراحتی منو نداره و میخاد سریع بخندم اروم بگیرم شاد باشم ،یه دلیلش اینه که من پدر ندارم از بچگی خدارو یه پدر مهربون با قدرت کنار خودم تصور میکردم که توی شرایط سخت نازم میکنه تا بخابم و اروم باشم یا منو در آغوشش میگیره تا اروم بگیرم و همیشه میبینم خدا طاقت ناراحتی منو نداره سریع یه کاری میکنه حالم خوب شه اول اینکه به استاد عباس منش هدایت شدم و تحول عظیمی در زندگیم ایجاد شد و الان شکر خدا زندگی عالی و بی نظیری دارم همسر خیلی خوب زندگی خوب و عالی فرزند عالی کیفیت زندگی و رابطه بی نظیر با همسرم و هر چی که بخام فراهم فقط کافیه بخام البته که همسرم از اول اینطور نبود و با تمرکز روی نکات مثبتش و گفتن اونها خیلی تغیر کرد روز به روز زندگیمون بهتر بهتر میشه از همه جهت مالی روابط شادی مسافرت گردش وسیله رفاهی و خیلی چیزها ،من اوایل دوره دوستی نداشتم اما الان دوستای خیلی عالی با معرفتی دارم که باهاشون واقعا عشق میکنم اینقدر راحتم باهاشون بهم محبت میکنند و کمکم میکننند در کار های خونم، بچه کوچیک دارم کمکم میکنند همیشه هرروز پیش همیم دو سال بیشتر که رابطه خ خوبی باهم داریم و من اینو هم از پدرم خدا در خاست داشتم و خیلی بهتر ازونی که میخام بهم میده یه جا یه ایه جمله ای چیزی دیدم که دقیق یادم نیست کجا بود و گفت تو خدارو ببین ایمان داشته باش اون برات میشه تموم نداشته هات میشه رفیق مادر پدر دوست خاهر برادر فرزند هر چی که بخای ،من از بچگی سر پدر نداشتن خیلی اذیت شدم اما از وقتی خدا شد رفیقم پدرم الحق که سنگ تموم برای من گذاشت خیلی هوامو داشت نعمت بهم داد و دلم اروم کرد خدایا شکرت ، روزهایی که هیچ هیچ کس نداشتم همدمم رفیقم غمخارم بود و هست ،من اینکه استاد راجب خدا توضیح میدید نمیفهمم و قاطی میکنم اما من اینطوری پیش رفتم با خدا که خداروشکر از تنهایی لذت میبرم از سکوت از صحبت با خودم از اشنایی با شما تا با خودم به صلح برسم,با خودم حرف بزنم با خودم مهربون باشم ،استاد خدا غرق ارامش و نور کنه شمارو .که فکر میکنم هیچ چیز بالاتر از ارامش نیست ،من با شما شبا اروم میخابم من بعد از ده سال تمام داروهای اعصابمو کنار گذاشتم من یه همسر قوی هستم که با اینکه تحصیلات ندارم همسرم که دکترا داره بدون مشورت من هیچ کاری نمیکنه من یه مادر عالی هستم من یه زندگی عالی دارم غذاها و شیرینی کیک سبزی خوردن تو خونه ما به راهه همرو خودم درست میکنم انواع مربا شربت خودم درست میکنم وقتی همسر و بچم میخورم من غرق لذت زندگیم میشم خونه من غرق نعمت ارامش و خوشیه و اینا همین اینا یعنی زندگی ،من و همسر فرزندم کنار هم کیف میکنیم میگردیم میچرخیم لذت میبریم و اینارو از بودن در مسیر شما دارم ،من تو بچگی از همه عقب بودم اما الان از همه جلوترم از هر نظری که فکر کنید سلامتی ثروت رابطه خوب نعمت هر چی که بخام، اما باز ذهنم میترسونم شاید باید رو این باور کار کنیم که ما لیاقتشو داریم که شادو راحت باشیم تا اخر عمرمون ،وبیشتر عدم احساس لیاقت که مارو میترسونه ،شما وقتی کمپ میکنید من کلی نگرانتون میشم که اتفاقی براتون نیفته اما شما با ذهن مثبتتون لذت و کیف اونجارو میبرید و ادامه میدید در مسیر بعدی و من چقدر فکر خودمو خراب میکنم بیهوده لذت اونجارو از خودم میگیرم فقط به خاطر افکاری که امکانش نزدیک صفر .
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به بانوی قوی پریسا جان، دختر مومن و موحد و ثروتمند و خداجو
پریسا جان ازت سپاس گذارم که اینقدر زیبا و دلنشین نوشته بودید،.
عزیزم تحسین ات می کنم که اینقدر قشنگ از خودت از رابطه قشنگت، از ایمان و توکل ات نوشته بودی، خیلی لذت بردم.
فقط خواستم بگم که تحصیلات مدرسه ای و دانشگاهی مثل یادگیری یک حرفه است برای کار، و گرنه اون تحصیلات اصلی رو شما دارید انجام میدهید و الان دانشجوی ارشد این دانشگاه الهی هستید، تحصیلات یعنی ایمان به خدا، یعنی شناخت خود، احساس لیاقت و خودارزشی، عزت نفس، درستکاری و فضیلت و راستگویی، عشق به مخلوقات خدا و تحسین دیگران و… این ها تحصیلات اصلی هسنتد نه چهار تا فرمول که یاد میدن.
مررررسی پریسا جان که با نوشته ات به خودم یادآوری کردم که ارزش وجودی انسان به خود انسان بودنش است نه مدارکی که میگیرد، ارزش انسان به اون خدای درونش است که لحظه به لحظه و دم دم کنارش است و هوایش رو داره، اون لذت و حس قشنگ سپاس گذاریه، اون احساس یکی یدونه خدا بودنه.
پریسا جان در پناه حق روز به روز توحیدی تر و شادتر و موفق تر و ثروتمند تر باشی مهربان بانوی هنرمند
هزاران سلام به رضوان بهشتی این سایت الهی
الله اکبر از این هماهنگی…
الله اکبر از این قدرت فرکانس…
الله اکبر از این همفازی….
رضوان جان، خواهر هوشمندم ، آخه مگه شما تو ذهنم بودی که کلماتی رو که میخواستم برای پریساجان بنویسم، روانتر و زیباترشو نوشتی و ارسال هم کردی و منتشرم شد :)))) !!!!!!!!!
چقدرررررر این ویژگی شما رو دوست دارم خواهر هنرمندم و به قول برادرخوبمون اقای اسدالله عزیز برات ایستاده کف میزنم که مداوم زمان میزاری کامنتها رو با دقت میخونی ، بدون قضاوت لایک میکنی (بگردمت خواهرجانم با اون قلب بزرگت ) و تا بتونی برای کامنتها پاسخ مینویسی…
واقعاااااااااا برام بسیار تحسین برانگیزی دوست باارزشم..
دیدم شما برای پریساجان بسیار نیک نوشتی و حرفهای دل منو قشنگتر از آنچه من تصمیم به ثبتش داشتم رو نگارش کردی..
گفتم درسته مسیر تغییر کرد ولی هدف نباید تغییر کنه…
نیتم کامنت نوشتن بود الان مینویسم ولی شد روزی رضوان قشنگم :*
غرق در نور و عشق الهی باشی خواهرخوبم
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام وجیهه بانوی زیبا و مهربان و عاشق و توحیدی و ثروتمند
بسیار سپاسگزارم بخاطر این همه محبت و لطفی و عشقی که شما و عزیز دلتون آقا سید دارید در این سایت الهی می پراکنید. همیشه با دیدن چهره نورانی شما در دلم تحسین تان میکنم گرچند فرصت نمی کنم پاسخ اون همه خوبی را بدم ولی چیز خوبی که مریم جان یاد گرفتم لااقل در دلم تحسین کنم، حتما موج اش بهش میرسد.
و باز به قول استاد عزیزمان، همه این ها لطف خداوند است و من هیچ اعتباری به خودم نمیدم برای نوشتن یا هر کار خوب دیگه ای.
وجیهه جان سپاس گذارم که این پیام ت را اول صبح دریافت کردم و خوشحال و سرحال تر شدم.
در پناه حق روز به روز همان طور که وقت آزادتری پیدا می کنی در سایت باشی و اون عشق الهی را بپراکنی، ثروت و نعمت چون باران به زندگی ات بیشتر وبیشتر وارد شود. الهی آمین
بنام پروردگار پاکیها
سلام وجیههی عزیز (مادر منم این نام زیبا رو داره)
ممنونم از کامنت زیبایی که نوشتی
منم میخواستم برای رضوان نازنین بنویسم و تحسینش کنم از این همه آگاهی و حال خوبش، دیدم شما به چه زیبایی این کار رو کردی و ترغیب شدم برای شما بنویسم و تحسینتون کنم
چقدر دوستای نازنینی اینجا داریم
خدایا بی نهایت شکرت
رضوان جان اگه خوندی
بقول یکی از دوستامون خوش ذوق کی بودی شما :)
چه جالب و دوستداشتنیه خلاقیتی که شما تو عکسای پروفایلت بخرج میدی
انشاالله بزودی به این خواسته که اساتید عزیز رو ملاقات کنی برسی
دوسِتون دارم همهی خانوادهی بهشتی من
با آرزوی بهترینا برای هممون
هزاران درود به شما اقای سیدمجید بزرگوار
در ابتدا که خداوند مامان عزیزتون رو براتون سلامت و شاد حفظ کنه و سایه شون مستدام باشه ان شاءالله ، باعث افتخار من…
و مطلب دوم: یک چیزی رو متوجه شدم که انگار همزمانی های فکری و همفرکانسی ها بین اهالی این سایت الهی داره بیشتر و بیشتر میشه و این خیلییییییییییییی حال آدم رو خوب میکنه که ما چقدر میتونیم با انرژی های مثبت ، خلق مثبت داشته باشیم حتی برای هم…
مثلا اشعار مشابه
آیات قرآن عزیز مشابه
اشاره ها به نکات مشابه رو در کامنتها بسیار میبینم و متعجب میشم از این قدرت فرکانس…
و اما مورد سوم رو هم کاملاااااا باهاتون موافقم :) عکسهای پروفایل رضوان جان برای منم جالب توجه هستند…
واقعا خوش ذوقه خواهرمون :))))
ممنون از همگی شما عزیزان در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام رضوان جان چقدر با پیامتون انرژی گرفتم هزار بار خوندم ، ممنون از این همه تعریف حس خوبی که بهم دادید چقدر دل شما بزرگه و مهربون،واقعا زندگی برای من یعنی مسافرت که کلی کیف کنیم یعنی مربای آلبالویی که پسرم صبحانه با عشق میخوره یا شربتی که همسرم خسته میرسه دستش بدم و خودم درست کرده باشم زندگی خ زود تموم میشه همین خاطرات شیرین ازشون میمونه ،در آغوش مهربون و ارامش خدا باشی گلم
به نام خداوندِ زیبا و مهربونم
خدایا ازت ممنونم که قلبم رو باز و بازتر میکنی تا زیبایی ها و نکات مثبت رو، بهتر حس و درک کنم.
حرف واسه نوشتن زیاد دارم، از خدا هدایت میخوام تا همه شون رو کامل و به زیبایی بنویسم.
آرامش دارم، هیجان زده نیستم، چون میدونم خودش هست، میگه، یادم میندازه، به قلبم میفرسته و منم مینویسم.
سلام به خدای عزیزم، سلام به همه ی زیبایی های خدا، به همه ی نکاتِ مثبت، به همه ی مخلوقاتِ قشنگِ خدا.
سلام به دو یارِ بهشتی که هر ویدیویی آپلود میکنین برامون دنیایی از آگاهی و زیبایی گسترش پیدا میکنه تو زندگیِ همه مون.
سلام به استاد عباس منشِ نازنینم و مریمِ جانِ زیبارو و خوش انرژی.
سلام به همه ی اعضای دوست داشتنیِ این خانواده ی نازنین.
و سلام به سمانه جانِ نازنینم.
این فایلِ 27 دقیقه ای نازنین، برام یه دنیا اگاهی، حس خوب، درس، زیبایی داره.
اول اومدم نکات مثبت رو توی دفتر خودم بنویسم، دیدم نه، بهتره اینجا بنویسم که هم ردپا بمونه برام و هم اینکه به راحتی هر وقت دلم خواست بخونمش و یادآوری شه برام آگاهی هاش.
به سبکِ خودم مینویسم، چون میدونم اینطوری بیشتر کیف میکنم و لذت میبرم، چند برابر بیشتر لذت میبرم وقتی دلی مینویسم …
خُب به امیدِ خدا سمانه جونم شروع کن.
یه چیزِ خیلی زیبا در مورد مریم جون متوجه شدم:
نشاطِ صورت و جسمش. لذت بردم گونه های قشنگتو دیدم، صورتِ قشنگتو دیدم، اینکه با چه لطافت و آرامشی صحبت میکنی. استاد هم همینطور، از زمانی که روی صندلی های راحت و آبیِ خوشگلتون نشستین و صحبت ها آغاز شد دقت کردم چقدر جفتتون آروم هستین…
یعنی چی؟
آدمی که آرومه صورتش آرومه، مدل حرف زدنش آرومه، شتابی نداره برای حرف زدن، توی حرف هم نمیپرن، هر کلمه خوب و کامل اَدا میشه، مفهومِ هر کلمه به خوبی منتقل میشه.
نکته ی مهمش چطوری به این آرامش میرسیم؟
وقتی صلحِ درونمون بهتر و بهتر میشه، آرامش مون هم بهتر و بهتر میشه.
این قضیه تا همیشه میتونه خوب و خوبتر شه، توقفی وجود نداره براش.
طبیعتا وقتی شما دو تا نازنین، اینطوری صحبت میکنین، لاجرم صحبتهاتون به قلب های آماده و خالص نفوذ میکنه.
میزانِ پذیرشِ ما از صحبتهاتون بر میگرده به میزانِ آمادگی و درکِ ما از آگاهی ها، به میزان شفاف و صیقلی شدنِ قلبمون از زیبایی ها …
قابی که بستین برای این گفتگو، عالیه، منظره ی سرسبزِ دشت طور، آسمونِ صاف و آبیِ خوشرنگ، چمن ها و درختها، دو صندلیِ آبی که دو نازنین روشون نشستن و در ساده ترین، خالص ترین و آروم ترین حالتِ ممکن دارن گفتگو میکنن با هم و با ما…
همه ی اینا تو شکل گیریِ حسِ خوبِ من نقش دارن، اینکه چقدر حس و درک میکنم دست منه، کم یا زیاد دست منه، من میتونم دسترسیِ کمتر یا بیشتر داشته باشم به این فایل و شگفتی هاش، این نعمت هست برای همه و آزاده، اما میزانِ دسترسیِ من به این نعمت و برداشت ازش، دستِ من و ظرفیتم و آمادگیم هست.
استاد استایلِ مطلوبِ خودش لباس پوشیده، مثلِ اکثر اوقات تیشرت و شلوارک، همونی که همیشه بوده و هست.
مریم جون هم استایلِ مورد علاقه ی خودش، یه لباس شلوارِ راحتی و گوگولی و فانتزی که عکسِ روش هاپوهای بانمکیه که لباس پوشیدن و کلاه پشمی سرشونه.
عاشقتم با این انتخاب و طرحِ بامزه ای که روی لباسهاته مریم جون.
میدونین اول که دیدم چی فکر کردم:
گفتم استاد رسمی تر پوشیده، مریم جون راحت تر.
بعد گفتم چه باحاله، هر کی هر طوری راحته، هر طوری بیشتر خودشه لباس پوشیده، باریکلا، منم اینو از شما دیدم و دارم پیاده اش میکنم تو زندگی خودم.
اینکه هم خودم لباس مورد علاقه و راحتِ خودمو بپوشم، هم اینطوری رفتار کنم که دیگران هم هرطوری خودشون راحتن لباس بپوشن و لذت ببرن.
من از هر قسمت رفتارهای شما الگوبرداری میکنم تا زندگیِ خودمو شیرین تر و راحت تر و لذت بخش تر کنم.
ممنونتونم تا ابد.
یه چیزِ خیلی مهم:
تحسینِ دوره ی عالیِ قانون سلامتی که این اندام های زیبا و توانمند، این صورتهای بشاش و زیبا و روشن، این حال و احوالِ شاد و فرخنده رو براتون فراهم کرده.
دوره ی شریفِ قانونِ سلامتی من عاشقتم.
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری.
من همیشه و همیشه قدر دانِت هستم، تو سهمِ بزرگی تو نشاط و بهبود من ایجاد کردی.
و تحسینِ شما دو عزیز که نتایج رو پایدار میکنین برای خودتون با زندگی به سبکِ قانونِ سلامتی.
یه چیزِ باحال هم در مورد موهای مریم جون بگم:
موهاتون داره روز به روز بلندتر میشه و تو این آغازِ راهِ بلند شدن، آشفتگیِ جذابی همراهشه.
معنیِ آشفتگیِ جذاب: اینکه رها هستن، اعلامِ استقلال کردن، هر طور راحتن دارن رشد میکنن، تو چارچوب قرار نمیگیرن گاهی، دارن با کاوشگری رشد میکنن و جهان رو تجربه میکنن، عینِ یه بچه ی بازیگوش و نترس دارن مواجه میشن با جهان…
حالا مریم جون از بس که با خودش در صلحه و ارومه، اجازه میده بچه ها در مسیرِ رشدشون لذت ببرن و خوشحالی کنن.
یعنی چی؟
یعنی شاید بقیه بخوان این مرحله رو طور دیگه ای بگذرونن که البته محترمه:
تند تند کوتاه کنن موهاشون که به این آشفتگی نرسه.
از تل، گیره، کلیپس و سایر دوستانِ اکسسوریِ زیباییِ مو استفاده کنن تا خوش فرم تر و زیباتر بهشه، یا به نظر بیاد…
اما انتخابِ مریم جون رو من به شخصه باهاش هماهنگی بیشتری دارم:
سادگی
انتخاب مریم جون سادگیه، رهاشدن میکنه تا رشد کنن بزرگ شن و لدت ببرن از مسیرِ تکاملشون.
مریم جون میدونی الگوی من بودی و بهم جسارت دادی موهامو کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کنم.
میدونی همین الانم الگو هستی که با خودم و موهام راحت باشم، هر طوری هست عاشقش باشم چه کوتاه چه متوسط چه بلند، چه آشفتگیِ گذر از کوتاه به بلند…
خب منم موهام چندساعت بلندتر شده و داره همینطوری به لطف خدا خوب رشد میکنه، من رهاش کردم چون راحتم، چون انتخابم سادگیه الان …
رفتم آرایشگاه چند روز پیش، یکی از عزیزان گفت چرا ژل یا … نمیزنی موهات فرم بگیره و اینا، با شادی و لبخند گفتم اینطوری راحتم، رها رها رها…
یعنی خودم کیف کردم با این نگاهم به زندگی و موهام.
خب جا داره تشکر عظیمی بکنم از مریم جون به عنوانِ یه خانم، که با انتخابها و رفتارش باعث شده من ارزشِ خودم رو در زیباتر کردن پیشِ چشمِ دیگران نبینم، زیبایی درونِ خودمه، درونِ سادگی و رهایی، درونِ آرامش و رهاییِ خودمه.
نظر همه محترمه، هر کسی زیبایی رو در یه چیزی میبینه، نظرها و افکار و باورها نتفاوته، همه شونم محترمن، منم دلم میخوام به سبک مورد علاقه ی خودم زندگی کنم که حسابی کیف کنم و راحت باشم و لذت ببرم.
مریم جون، یه دونه باشی.
خوبیش اینه منِ مخاطب، منِ شاگرد، منِ دانشجویِ دانشگاهِ عباس منش دات کام، از جفت اساتیدم الگوبرداری میکنم، هم از استاد عباس منش هم مریم جان.
جفتتون شاهکارین برای استاد بودن و یاد دادن.
چون شما درس تئوری رو زندگی میکنین وه باعث شده هم بهتر باور کنم هم بهتر بپذیرم و عمل کنم به اندازه ی درکِ خودم.
امیدوارم درکم بهتر و بیشتر بشه هر لحظه.
آقا این همه نکته ی مثبت تا اینجا فقط با دیدن اولین قابِ گفتگو :))))
راهِ بلندی در پیشه برای نوشتن، چون دریچه ی قلبم باز شده روی زیبایی ها و نکات مثبت، دسترسیم باز شده و میخوام نهایتِ لذت و استفاده رو ببرم الان و بنویسم.
نعمت هست منم میخوام نهایتِ استفاده رو ببرم، همه شو جذب کنم واسه خودم.
راستی عینک آفتابی هاتونم قشنگه، جای لیوان روی دسته صندلی ها باحاله، سبکی و راحتی خود صندلیها عالیه، چون به راحتی بسته میشن و باز میشن و سبکِ هر جایی بخواین برین به سادگی با خودتون میبرین.
یادِ اون صندلی تاشوی قرمزِ مریم جون افتادم تو قسمتهای اولیه ی سفر به دور امریکا که گذاشتین تو آب رودخانه و نشستین و لذت بردین، صندلی استاد مشکی رنگِ عشقه بود و شوخی های استاد در رابطه با رنگِ صندلی ها :))))
کنار صندلیِ قرمزِ مریم جون، یه سنگ به شکل قلب هم بود.
این شیفت پیدا کردنِ من به قسمتهای قبلی، برای اینه که داریم با همسرم از اول میبینیم سفرنامه رو، برای همین همه چیز برای من تازه و داغه.
سلام مریم جون، منم سلام دارم خدمت شما و استاد جان.
مریم جون عاشقتم برای دفترِ قشنگِ سپاس گزاری ات.
منم بهترین و زیباترین دفترها رو انتخاب کردم برای نوشتنِ سپاس گزاری و نکات مثبت.
کیف کردم که به دفتر سپاس گزاری و نوشتن، اشاره ی مخصوص کردین، چون منم عشق و ارادتِ ویژه ای دارم به نوشتن، هم دفترهام هم اینجا…
کلا نوشتن معجزه ی زندگیِ منه
من دلی نویس هستم نه تو ساختار و چارچوب…
من رها مینویسم و خودم عشق میکنم با نوشتن هام، یعنی لذت میبرم، یکی از سرگرمی هامه…
فکر کن دفترِ خوشگلِ طرحِ جغدِ جیگرم رو برمیدارم وو مینویسم:
چی مینویسم؟
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
خلاصه همه چیز مینویسم و کیف میکنم.
یه نکته ی مهم:
از نوجوانی مینویسم و طی سالها بهتر و بهتر شدم.
قبلا تا سالها پیش همه چیز مینوشتم+ ناراحتی هامو، کدورتهامو، خشمم رو و …
یعنی ترکیبی مینوشتم از همه چیز
هم زیبایی هم نازیبایی
اما از وقتی استاد گفتن از نازیبایی ها صحبت نکنین چون میان تو زندگیتون، مدتیه فقط از زیبایی ها مینویسم که انصافا روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن
پس من عاشقِ این فایل شدم چون تمرکز کرد روی نوشتن که من عاشقشم.
مریم جون گفتن صبح به محضِ هوشیاری دفترشون برمیدارن و سپاس گزاری مینویسن…
اونم برای همون لحظه ای که داخلش.
این یه اصله، کلیده
سپاس گزاری برای لحظه ی حال و اکنون، و هر چیزی که همون لحظه داریم تجربه می کنیم.
این تداخلی نداره با نوشتن از تشکرهامون برای دیروز و چندسال پیش و غیره…
همشون باید نوشته و یادآوری شن چون مارو سپاس گزاریتر میکنن و باعث میشن ظرفمون بزرگتر شه
لئن شکرت لازیدنکم…
ضمن اینکه یادآوری کنم به خودم. تاثیر و قدرت نوشتن به شدت بالاست، کانونِ توجهش بسیار بالاتره از روش های دیگه به نظر من.
هر چند که انجامِ همه ی روشهای سپاس گزاری خوب و مهم و ارزشمنده.
حالا چرا تاکید میشه به نوشتن یا گفتنِ سپاس گزاری در لحظه:
که یادم بیاد و بمونه همین الان کلی ثروت دارم، کلی داشته دارم، کلی موقعیت و شرایط خوب دارم، کلی قشنگی دارم تجربه میکنم همین الان، نه دیروز نه فردا، همین الانشم کلی ثروتمند اگه چشمهای قلبمو بهتر و بیشتر باز کنم تا ببینم و بگم و بنویسم.
این زندگی و سپاسگزاری در لحظه خیلی برای من به شخصه باید یادآوری و تکرار شه، خیلی لازمش دارم.
گل گفتین:
زندگی یه سفره و در لحظه نیازها پاسخ داده میشن.
شما نات استپ سپاس گزارین، خیلی تحسینتون میکنم.
شما تو پردایس سپاس گزارین، تو سفر سپاس گزارین، هر جایی باشین زیرِ سقفِ اسمونِ خدا سپاس گزارین، همه جا زیبایی میبینین و میگین و سپاس گزارین.
شما بدون توقف سپاس گزارین، براتون فرق نداره کجایی، کدوم کشور یا شهرین، خونه ی خودتونین یا تو سفرین، شما بی توقف سپاس گزارین.
من اینو بی نهایت بار دیدم، حس کردم تو همه ی فایلها، شنا اَدا درنمیآرین سپاس گزاری رو، شما سپاس گزاری رو زندگی میکنین.
استاد جون و مریم جون، شما شگفت انگیزترین و بی نظیرترین سپاس گزارهایی هستین که تو زندگیم میشناسم، بقیه به گرد پاتون نمیرسن، خیلی فاصله دارین با بقیه تو انجامِ این عبادت.
البته که میتونیم همه مون بهتر و بهتر شیم به شرطِ تمرین و تکرار و روند تکاملی.
شدنیه، میشه، و این عالیه.
الگو میگیریم ازتون و خودمون تو زندگیمون پیاده میکنیم.
الهی شکر.
در مورد آواز پرنده ها گفتین و تکرار این اتفاق خوش، مخصوصا ساعتِ دو نیمه شب، تو دورهمیِ دخترونه تون که چقدر ایده باحال و فرح بخشیه مخصوصا جمعی که موضوع گفتگوهاشون خیر و شادی و زیبایی باشه.
توجه کنی به قشنگی ها (اوازِ خوشِ پرنده ها) بیشتر میاد سرِ راهت.
یکی از دروس اصلیِ استاد:
به هر چیزی توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
گفتین تو یه مسیر یا هدف، شاید از دور سخت یا ترسناک به نظر برسه.
نجواها میان و آدمو کلافه میکنن…
اما…
وقتی میری توی دلش، راه حل ها گفته میشه.
سختی ها آسون میسن.
تو دل هر مسئله ای، راه حلش هم هست.
وقتی حسم خوبه، افکارم بهبود پیدا میکنن، همه چیز هموار تر جلو میره.
استاد و مریم جون نکات مثبت این فایل خیلی زیاده.
یادآوری های نابی داره از قوانین و اصل.
من به اندازه ی بضاعت و درکم با کمکی که از خدا گرفتم مینویسمشون.
عاشقِ اون جاده ی جنگلی و سوت زنان رفتنمون هستم.
انقدر ساده و شیرین و لذت بخش.
میرسیم بهش، فقط باید قسمتِ خودمون رو کار کنیم، خدا قسمت خودشو عالی انجام میده همیشه.
استاد گفتین:
از الان نمیخواد نگران مسائلی باشیم که ممکنه در آینده پیش بیاد.
ذهن نجوا میکنه و نجوا کارِ شیطانه.
و تکرارِ باورهای امید بخش باعث میشه نجواها به شدت کنترل و خاموش شن.
انَ مع العسر یسری
یعنی با هر سختی آسونی هست…
باور کردن همین یه باور و ایه، میتونه زندگیِ آدمو 180 درجه عوض کنه.
خوابِ آروم و عالی تون نوشِ جانتون.
یکی از جایزه های اون پیاده رویِ عالی تو تریلِ سربالایی، همین خوابِ دلچسبه، نوشِ جونتون.
نکته اش هم این یادآوریه که:
میخوای خوابِ خوبی رو تجربه کنی؟
یکی از روش هاش اینه پیاده روی انجام بدی که هم لذت ببری از قشنگیهای پیرامونت، هم حست خوبتر شه و هم تجربه کنی خوابی شیرین و دلچسب رو.
نکته: سمانه خودتو با مریم جون و استاد و هیچ کس دیگه ای مقایسه نکن.
یادت بیار روند تکاملی رو
بدون خودت کجا بودی، الان کجایی، و سعی کن هر پله به نسبتِ قبلِ خودت بهتر و بهتر شی.
قرار نیست استاد و مریم جون رو ببینی، ذوق کنی، هیجان زده شی، و توقع کنی عینِ اونا عمل کنی…
پس روند تکاملی چی میشه دختر خوب
اینطوری فکر و عمل نکن، چون ناامید و مایوس میشی و شکست میخوری.
هیجان زده عمل نکن.
واقعیتِ خودتو ببین، بپذیر و سعی کن هر دفعه یه پله بهتری.
استاد و مریم جون هم همینطوری بهتر و بهتر شدن نه یه دفعه، نه با شتاب، نه با هیجان، بلکه با طی کردن روند تکاملیشون، لذت بردن از مسیر، و عمل کردن و قدم برداشتن با صبر و حس خوب
داشتنِ حسِ خوب کلید واژه است.
غفلت کنم ازش میوفتن تو تله ی توقع و حسِ بد و یاس…
با نگهداشتن حسِ خوب، راه نجات باز میشه.
با حسِ بد، شکست میاد و غم و غصه…
چه همزمانیِ باحالی.
اونجا شب خنک شده، بخاری جان رو روشن کردین.
اینجا هم دیشب و همین الان باد میاد و حسابی خنکه هوا.
دَمِ یه تکنولوژیِ دیگه ی تِرَک جان به نام بخاری، گرم.
ماشین که نیست، هیولاست، گوزیلاست.
الهی شکر برای ثروت، تکنولوژی، پیشرفت، خلاقیت…
دم کسانیکه انقدر خلاقن و خوب فکر میکنن و یه نیاز بشر رو تبدیل میکنن به فرصت برای خلق و تولید آسایش و ثروت، گرم و زنده.
ماشین از حالتِ فقط جابجایی تبدیل شده به یه خونه ای که همه چیز داره به عالی ترین شکل ممکن.
هم RV جان، هم این تِرَک کمپر جان، خیلی باصفایین، دمتون گرم.
استاد جان مرسی که این رشد و پیشرفتِ تکنولوژی و صنعت رو نشونمون میدیم، هم متوجهِ پیشرفتها و خلق های جدید میشیم، هم درخواستشون در ما شکل میگیره، هم به روزتر میشیم نسبت به جهانِ پیرامونمون، و هم تجربه میکنیم با شما لذت استفاده ازشون رو.
استاد نمونه ی یکی از آدم های باهوش و خلاقه که هر لحطه دنبال بهبود و آسان شدن و لذت بردن بیشتر از زندگیشه.
اینکه همه ی وسایلی که قراره با هم استفاده شن مثل TV و اینترنت و لپ تاپ و …با هم تو سه راهی باشن که با یه دکمه روشن و خاموش شن نشون میده استاد سوال های خوب میپرسه و به جوابهای خوب هدایت میشه.
استاد این جمله تون کولاک بود:
وقتی سوالهای خوب بپرسین خدا به جوابهای درست هدایتتون میکنه.
استاد چطوریه که شما هر حرفی میزنین درسه، اگاهیه، قانونه؟؟؟
یه وقتایی عقب می مونم تو فایلها از بس رگباری نکات آموزنده و درسهارو یادآوری میکنین برامون.
سپاسِ بیکران از حضورتون تو زندگی و لحظاتم.
سمانه جان آروم باش و بنویس و لذت ببر از چیکه چیکه این متن و قلبی که بهت میگه بنویسی، بذار بشینه به عمقِ وجود و درک و باورهات.
هیچ عجله نکن.
این کامنت اعتبارش از خداست و در بهترین لحظه ارسال خواهد شد.
خدا جونم خوب منو میشناسیا، دقیقا و به موقع باهام صحبت میکنی و میگی بهم چطوری جلو برم، دمت گرم خدایِ قشنگ و دوست داشتنی و دلبرِ من.
یکی از جذابیتهای بزرگ این فایل برای من:
BLM LAND
زمینهایی که صاحبانش همه ی مردم کشور هستن.
چه باوری پشت این هست؟
اینکه نعمتهای خدا آزاده برای همه.
بیاین و استفاده کنین، لذت ببرین.
فراوانی.
صلح و امنیت.
احترام به خود و دیگران.
کمپ زدن یا حتی زندگی طولانی مدت توی زمینی که کاملا رایگانه…
مردمی که تو جاهای پیشرفته و زیبا زندگی میکنن، لیاقتشو دارن که ثروتمند باشن و جایی زندگی کنن که سرسبز و پر برکت باشه، چون باورهای قشنگ خودشون محل زندگیشون رو ساخته، سپاس گزاریشون نعمتهای بیشتر و بیشتر رو بهشون میده.
منظورم فقط خودِ آمریکا نیستا…
هر جای زیبایی لایقِ اون فرد میشه.
ممکنه شخصی تو آمریکا باشه ولی خوشحال نباشه…
منظورم اینه قشنگیِ اون محیط متناسب با قشنگیِ باورِ اون فرد براش آشکار و فعال میشه.
من الان دارم تو بهشت زندگی میکنم، تو مجتمع ارغوان، مجتمعی شامل 9 بلوک.
هستن کسانیکه مثل من تو همین مجتمع زندگی میکنن اما شاکی هستن نق میزنن از محیطش، از خیلی چیزا…
اما من عاشقِ دونه به دونه ی باغچه های فراوان اینجام، یه عالمه درخت هاش، درختچه هاش، گل هاش، گربه هاش، خاک باغچه هاش، خوش اخلاقیِ نگهبانانِ محترمش، پرنده هاش، پارکینگ هاش، آب و هوا و همه چیزش…
دسترسی های اطرافم به همه ی امکاناتِ رفاهی برای زندگی.
پس برای من زیبایی های اینجا اکتیو شده.
مثل استاد که هر جا میره، چه ایران که بودن، چه کشورهای اروپایی، چه آمریکا چون نگاه خودشون و باورهاشون زیباست، زیبایی های محیط براشون اکتیو میشه، دسترسیشون بازه .
پس در درجه اول مهم اینه هر جایی زندگی میکنیم اول باورها و نگاهمون رو زیبا کنیم، بعد هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر و بیشتر، به امکانات و تکنولوژی های پیشرفته و به روزِ بیشتر و بیشتر…
قدرِ شرایطِ الانم رو بدونم و خوشحال باشم برای داشته هام و ازشون لذت ببرم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به بهتر و بهتر.
قدرِ جایی که هستمو بدونم، هدایت میشم به بهترش.
قدرِ چیزی که الان هستمو بدونم، هدایت میشم به بهتر شدن و بهبود.
قدر آدمهای فعلیِ زندگیمو بدونم، زیبایی هاشونو کشف کنم، هدایت میشم به آدم های بهتر و بهتر.
قدرِ درآمد و ثروت و پولهای الانم رو بدونم و خوشحال باشم، هدایت میشم به ثروت بیشتر.
قدرِ سلامتی و اندامم رو بدونم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به سلامتی و اندام بهتر و بهتر.
اینارو جهت یاداوریِ محکم به خودم مینویسم و میخونم که یادم بمونه…
اول، آخر، وسط، همیشه میرسم به حس خوب، سپاس گزاری، تحسین، لذت بردن از داشته هام در لحظه…
همه شون هم از قوانینی هستن که استاد همیشه روشون تاکید دارن.
به هر چی میرسم، از جاده سپاس گزاری عبور کردم.
هر چیو از دست دادم، از جاده ناسپاسی عبور کردم.
14 روز یکبار محل اقامتت رو کمی عوض میکنی ولی تا هر زمان بخوای میتونی از اون فضا و طبیعت لذت ببری.
استاد که ماشالله همه چیز رو با خودشون همراه دارن و میتونن کمپِ به شدت عالی رو تجربه کنن:
محِل استراحت و خوابِ عالی و تمیز و با کیفیت، که هم وسایل خنک کنده داره هم گرمایی.
اینترنت ماهواره ای
برق به اندازه یه خونه
آب
دوش برای حمام کردن
سرویس بهداشتی
یخچال و گاز و گریل برقی و …
به عبارتی ماشینِ خونه طور.
راستی حیاطِ خونه تون هم خیلی بزرگ و باصفاست :)
الهی شکر برای ثروت، آزادی مکانی و زمانیِ استاد جان.
استاد جان منم تحسینتون میکنم برای کنجکاویِ همیشگیِ مقدستون در زندگی.
که باعث میشین ما هم یاد بگیریم ازتون.
جالبه دو مدل محل برای کمپ هست:
رایگان و بدون امکانات
با هزینه و با امکانات.
آدم با شرایط خودش انتخاب میکنه کدومو برداره، همه راضی میشن ، با هر شرایطی که داشته باشی میتونی مدل بهتر برای خودتو انتخاب کنی.
یادِ چیتگر و دریاچه خلیج فارس و محیطهای تفریحیِ خودمون افتادم که میرفتیم و میریم و کلی لذت خلق میکنیم برای خودمون.
همه جای این جهان قشنگی و زیبایی داره که میشه رفت و لدت برد، اینکه کدوم کشور و شهر و روستا باشی الویت نیست، الویت اینه که اول لذت بردن رو یاد بگیریم با هر چی داریم.
من تو شهر باشم، بگم زندگی تو روستا خیلی باصفاست.
یکی تو روستا، بگه زندگی تو شهر باصفاست.
مهم اینه هر جا هستم رو باصفا ببینم تا هدایت شم به جاهای باصفاتر.
با شاکی بودن و نارضایتی و ناسپاسی عمراً به جاهای بهتر هدایت شم.
خدارو سپاس گزاریم که ما رو هدایت کرد به این مسیرِ زیبا
روزی شش هزار بار از استاد میشنوم که سپاس گزارن.
خدایا شکرت برای استاد سپاس گزاری که سعادت دارم شاگردش باشم.
سوالِ درستِ استاد: چطوری میشه از فرصت ها استفاده ی بهتری کرد.
و یه نکته ی عالیِ دیگه:
خداوند ما رو هدایت میکنه به هر مسیری که بخوایم، مهم اینه ما چی میخوایم.
پرسپکتیو و تجزیه و تحلیلِ خودمون از زندگی…
عجب چیزی…
اینکه من یه انسانم و میتونم و باید نگاه خودمو داشته باشم…
یعنی حرف واسه زدن داشته باشم پیشِ خودم از خودم و نگاه هام، درک هام، حس هام…
تو پرانتز بگم، عکس این فایل عالیه، شیرینه، به به.
تو پرانتز بگم دوباره: یه نشونه ی عالی دریافت کردم الان.
یه تماس داشتم از چیزی که خواسته ی قلبیمه…
خدایا شکرت…
درس های استاد:
وقتی در مسیر حرکت میکنیم همه چیز درست. روان و نرم هست.
تضادها هم فرصتی برای رشد و پیشرفته. جوابِ اون تضادها هم تو دلِ خودشون هست.
مسیر، هر مسیر جدیدی، فقط شاید از دور ترسناک باشه، اما همه چیز راه حل داره و در زمان مناسبش گفته میشه.
رضایت های درونی هدایتگر ما میشن برای مسیرهایی که بیشتر و بیشتر راصی شیم.
یاداوریِ مجدد برای سمانه جونم:
سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها در لحظه و همیشه.
راستی تِرَک جان، مرسی برق میدی به لب تاب جان تا استاد و مریم جون فایلها رو آپلود کنن، تدوین کنن، کامنتهایی که ما با عشقِ زیاد مینویسیم رو با عشقِ زیاد بخونن و تایید کنن، تا بتونیم کامنتهای زیبای همدیگه رو بخونیم و فایلها رو با کیفیت عالی تماشا کنیم.
خیلی باصفایی تِرَک جان…
تنت سلامت.
رنگ قرمزت خوشرنگتر.
بدنه ات تمیز تر.
لاستیک هات نرم و روانتر.
موتورت قدرتمندتر.
دوشِ آب ات پر آب تر.
شیشه هات تمیز و شفاف تر باد همیشه.
ماچ بهت، تو یکی از مهمترین اعضای سفر به دور امریکا هستی، تحسینت میکنم بزرگوارِ پر قدرت و قشنگ و مهربون.
خدایا مرسی که ظرفمو بزرگتر کردی که دسترسیم به قشنگیهای این فایل بیشتر باز بشه.
سلام سمانه جان
در جواب کامنت که لینکش را برات میزارم میخواستم جواب بدم و متاسفانه گزینه پاسخ نبود که گشتم تو ایمیل هام اینجا پیدا کردم تا برات بنویسم
abasmanesh.com
سمانه جانم شاید باورت نشه وقتی کامنت را داشتم میخونم احساس اینو داشتم که دو تا دستمون را دادیم به هم و روبروی هم نشستیم و داریم از باور هامون باهم حرف میزنم و گاهی از سر ذوق ابن تغییرات باهم اشک میریزیم
سمانه دست های گرمت که از احساس وجود جفتمون عرق کرده بود را حس میکردم
یه حس خاصی بود عزیزم
سمانه جان آره عزیزم همون طور که گفتم یه جاهایی شاکی میشیم چرا پس زودتر نمیرسم
یادمه مشهد که بودم یه جایی تمام وجودم عجز و ناله بود تو صحن پیامبر رو سکو هایی که فرش هارا میچیدند تکیه داده بودم و مثل چی اشکم سرازیر میشد و با خدا حرف میزدم و بهش میگفتم آرام جانم میدونم اندوهگین بودن منو دوست نداری منم نمیخوام با تو احساسی بر خورد کنم چون عدلت را بارها بهم ثابت کردی که سیستم جهان نظم قانون داره ولی تو من اینطور احساسی و عاطفی آفریدی من با خودم حالم عالیه ولی بک سری احساس ها دو نفر است مثل تو آغوش گرفته شدن و تو آغوش کشیدن یا هر چیزی از جنس
خدایا یا این احساس را در درون من محو کن یا راه را برام آسون کن که منم به بهترین رابطه هدایت بشم
میفهمیدم یکم ریختم به هم و گریه میکردم و میگفتم ایمانم را ازم نگیر من از وقتی به تو نزدیک شدم خورشید برام رنگش زیباتر شده آب گواراتر شده گل ها خوش رنگ تر شدند مگه میشه اینارا نفهمم ولی من ناتوانم و تو توانا از خودت کمک نخوام کجا برم اگه قوی ر از خودت سراغ داری بهم بگو من سراغ ندارم
آره سمانه جان عاشق این خدایی هستم که میشنوه و قضاوت نمیکنه
کمک میکنه و منت نمیزاره
چند شب پیش مانتویی که دوخته بودم و کارهای تزئینی روش انجام داده بودم را رفتم از خشکشویی گرفتم و یه سر رفتم خونه مادرم. مادرم خیلی برای مانتوم ذوق کرد و وقتی گفتم دکمه هاش را بزنم تا بتونم بپوشم مامانم گفتند نه بزار برای یه مهمونی بپوش (در صورتی که ما در سال سه تا مهمونی هم نداریم خخخ) گفتم مامان جان کف دست منو بببینبد طول عمرم کوتاهه من میخوام لحظه را زندگی کنم میخوام الان با ابن مانتوم کیف کنم وقتی میرم پیاده روی بپوشم نه نگهش دارم برای یه مهمونی که معلوم نیست کی باشه و نباشه
بعد تو خلوت به خودم گفتم ببین این طرز فکر که من لباسم را بزارم دفعه اول تو یک مهمونی بپوشم مال کمبود عزت نفسه که بپوشم که مورد توجه بقیه باشم و د ی دم خداراشکر مثل قبل دیگه نمیگم آره هنبن مار را میکنم حتما مامانم یه چیزی میدونه که میگه
بعد خندیدم گفتم حالا من تو بک مهمونی میپوشم و فکر میکنم دفعه اول دارم میپوشم بقیه هم از کجا میدوند من قبلا اینا چند بار پوشیدم خخخخ
و خداراشکر که الویتم شده حال خوب خودم تا بقیه
کیف کردم سمانه امشب با کامنت مرسی خواهری تو بغلم محکم فشارت میدم و بدست میکنم
باز هم مثل همیشه
بهترین هارا برات آرزو میکنم
سلام سلام عارفه جون.
بَه بَه از کامنتت.
بَه بَه از انرژی و فرکانس قشنگت.
خب یه سند دیگه رو شد که چرا ماها تو یه مداریم و اینجاییم.
البته دلیل اصلیش اینه که شاگرد استاد شدیم، بعد آموزشهای استاد رو عملی میکنیم تو زندگیمون، و طبیعتا شبیهِ هم میشیم دیگه…
اول که آفرین بهت خانمِ هنرمند که هم مانتو دوختی هم تزئینش کردی.
دوم که خوشم اومد از استایلِ فکریت که برگرفته از آموزشهای استاده.
منم عینِ خودت
هر چی قشنگ باشه و داشته باشمش دوست دارم همون لحظه افتتاحش کنم…
مخصوصا اینکه گفتی لباسِ خوشگلتو تو پیاده روی بپوشی منم عینِ شما همینکار رو کردم…
اصلا چرا باید صبر کرد؟
چرا باید لذت بردن رو به تاخیر انداخت؟
مگه ما از ثانیه ی بعدی مون خبر داریم که الان خوب زندگی نکنیم لذت نبریم، بزاریمش واسه آینده؟
کی در مورد آینده میدونه؟
هیچکی؟
ما حتی کنترلی روی یک ثانیه ی بعدمون نداریم که آیا زنده ایم و نفس میکشیم و نعمتِ حیات داریم یا اینکه دکمه ی stop خورده میشه و زمانِ زندگیِ دنیوی به اتمام میرسه.
من میخوام با خوشحالی و بدونِ حسرت دکمه stop که خورده شد بگم بَه بَه خوش گذشت، حالا بریم اونور ادامه ی خوش گذرانی.
ضمن اینکه پیاده روی یکی از بزرگترین، ارزشمندترین لحظات زندگی و عمرِ من محسوب میشه.
دوست دارم تو اون لحظات بهترین، لذت بخشترین، راحت ترین لباسهامو بپوشم برم صفا کنم و بیام…
پیاده روی برای من الویت و ارزشش بی نهایته.
اصلا نمیتونم بگم مهمانی شرایط ویژه ای داره…
هر لحظه برای من لذت بخشه و تداخلی نداره.
تازه به قول شما همه جا هم بپوشیم ایرادی نداره.
خریدیم و داریم که استفاده کنیم دیگه.
مبادا و بعدا چیه دیگه :)
لحظه ی حال رو دریاب.
تازه اینطوری بیشتر و بهترش هم میاد.
خب همینطوری که دستهای همو گرفتیم و داریم پیاده روی میکنیم و از زیبایی ها صحبت میکنیم و هی همو صدا میکنیم که اِ عارفه ببین اون گله چه خوشگله، اِ سمانه ببین پرنده کُپُله چه خوشگله، اِ عارفه ببین این بید مجنون چه شگفت انگیز و جذابه، اِ سمانه گوش بده بشنو این صدای آواز پرنده ها چقدر دیوانه کننده است و …
بعد از کلی عشق و صفا و ماچ و بغل و تحسین و تشکر
هر کدوم میریم خونه تا ادامه بدیم زیبایی هارو با خانه و زندگی مون…
خب بهم انگیزه دادی از این به بعد روح و فرکانست رو صبح ها با خودم ببرم پیاده روی و پینگ پونگی تحسین کنیم زیبایی هارو…
من دوست دارم تنهایی برم پیاده روی، چون بخشی از عبادتِ روزانه مه، تو تنهاییه که تحسین میکنم زیبایی ها رو و با خدا و خودم صحبت میکنم…
چون بقیه شاید بخوان از چیزهای نازیبا صحبت کنن…
ساکت هم باشن فرقی نداره برام، چون من میخوام رها باشم و بدونِ دخالتِ ذهنم هدایتی مسیر رو برم جلو…
اما اگه تو یا هر کدوم از بچه های سایت باشین تو پیاده روی، فکر کنم باحال بشه و خوشم بیاد، چون میخوایم رگباری از زیبایی های خدا صحبت کنیم، از قوانین و اصل صحبت کنیم…
تازه اگه یکی بی دقتی کنه و از نازیبایی ها صحبت کنه، اون یکی سریع ترمزش رو میکشه.
چی بهتر از این.
خلاصه روح و قلبِ نازنین و دوست داشتنیت رو گاهی آف کن که با هم بریم پیاده روی :)))
میدونی چیه؟
من قبلا دوست داشتم تنهایی نرم پیاده روی ، یکی باشه، اونطوری راحت تر میرفتم…
الان میگم چرا باید وابسته باشم به حضور دیگری، که اگه یه روز نیومد منم شل شم نرم.
سمانه جونم، قربونت برم الهی، تو خودت کافی هستی برای هر تجربه و شادی که میخوای خلق کنی واسه خودت.
عاشقِ این تمرین های استقلال هستم.
الهی شکر.
مرسی که برام نوشتی، مثل همیشه نور شد تابید به قلبم.
مانتو جدید مبارکت باشه و با شادی بپوشی زیادِ زیادِ زیاد…
انقدر که مانتوت بگه عارفه جان یه استراحتی هم به ما بده این وسطا :)))))
ماچ بهت
بغلِ سفت و محکم و عاشقانه و خواهرانه برای عارفه جانِ نازنین و محکم و قوی و مستقلِ خودم.
همین الان یه گنجشکِ خوشگل نشست روی شاخه ی درختِ روبه رویِ پنجره ای که من جلوش نشستم و دارم برات مینویسم، سلام هم رسوند بهت.
این پرنده ها (انواعشون: گنجشک، کبوتر، کلام و …) که میان جلوی چشم من میشینن روی شاخه ی باغچه جلوی پنجره مون که فاصله ی بسیار کمی هم داریم باهاشون، و یهو شکارشون میکنم با چشم هام، واسم نشانه هستن.
یا به قولِ پاکیزه جونم که نوشت تا ما بهشون میرسیم یهو پرواز میکنن و ما میبینمشون، اینا همش میاد تو نگاهِ ما، تا ما رو عاشقتر از پیش کنه نسبت به خدا، به رب العالمینِ نازنینم.
قبلا تو کامنتا میخوندم بعضیا نوشتن از برگهایی که تکون میخورن سپاس گزارن و خوشحال، اصلا درک نمیکردم، حتی مسخره هم میومد برام…
چرا چون درک نمیکردم
مدارم پایین بود
واردِ فازِ درکِ زیبایی های خدا از جنسِ تکون خوردن برگها نشده بودم.
الان نگاه کردم دیدم بعضی از برگها جلوی چشمهام دارن تکون میخورن.
من ریلکس نشستم روی صندلی، دارم مینویسم برات، یه لحظه نگاه کردم به باغچه، دیدم دوستانِ نازنینِ برگ، دارن تکون میخورن…
خُب دلم که براشون قنج میره…
بعد فکر کردم اینا بدون اذن خدا تکون نمیخورن و نمیوفتن…
الان هم تو شکار کردی این صحنه رو، تا بیشتر کیف کنی، لذت ببری، سپاس گزارتر شی.
الان بهتر میفهمم که میگن تو مدار و فرکانسِ یه کامنت هستی یا نه، یعنی چی.
وقتی یه کامنت رو میخونی و با قلبت حسش میکنی و کیف میکنی، ذوق میکنی، بدو بدو میری واسه دوستت کامنت مینویسی یعنی باهاش هم مداری.
در غیر اینصورت شاید اون کامنت رو اصلا نبینی، شاید نیمه بخونی، شاید بخونی و نفهمی و مثلِ قبلِ من حتی مسخره به نظر بیاد برات…
اشکال نداره، سمانه جون تو مدارِ درکش نیستی، برو کامنتهایی رو بخون که درکشون میکنی و تحسینشون کن.
اینطوری درک و ظرفیت و مدارت بالاتر میره.
یه روزی یه برگی که جلوی پام افتاد روی زمین رو به عنوان باور، سند، مدرک با خودم آوردم خونه، گذاشتم تو کتابخونه، کنار عروسکام، که یادم بمونه هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
خدا در جریانِ همه ی امور هست.
نگران نباش.
نترس.
خودش مدیریت میکنه.
همیشه هم هست.
بیداره و مهربونه…
الهی شکرت که هستی.
راستی عرضِ ادب و احترام و عشقِ ویژه دارم به بانویِ شکارچیِ نکات مثبت، تا همیشه تو قلبِ همه ی بچه های اینجا ثبت شدی عارفه جونم.
داشتم بهت فکر میکردم، که تو عینِ من، عینِ همه، خواسته هایی داری که ممکنه گاهی باهاشون تو چالش بیوفتی …
خب منم دارم
همه دارن
بعد هر کسی فکر میکنه چالشِ خودت پیچیده تره.
نه بابا، چالش چالشه دیگه…
فکر میکردم چی مهمه وقتی عاطفه، سمانه، فرزانه، نفیسه و … دارن سر و کله میزنن با چالش ها و خواسته های خودشون؟
که بزرگتر شن…
اینکه:
1- از خدا بخوام هر لحظه اجابت خواسته مو.
2- از خدا بخوام بهم آگاهی و درک و صبر بده واسه مسیرِ خواسته ام.
3- هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، این بر من آسان است ، این آیه زیبا رو یاسمن قشنگم بهم یاد داد.
4- خدا کمکم کنه و کنترل ذهن کنم.
5- خدا کمکم کنه و فقط از خودش هدایت و راهنمایی بخوام واسه مسیر.
6- به خدا اعتماد کنم، باورش کنم که فقط اون میتونه و بلده…
7- یادِ روند تکاملی بیوفتم، اینکه چی بودم، چی شدم و با صبر و امید، بهتر هم میشم.
و …
و بعد چی میشه…
درهایی که خودم با ترمزهام بستمشون برام باز میشن.
اینا بیشتر یادآوری برای خودمن…
خدایا مرسی اینچنین پیام های مهرِ خودت رو با مهرِ دوستام میرسونی دستم.
سلام سلام سمانه جان دلم
چی بگم از کجای کامنت پراز آگاهیت بگم که کلی ازت چیز یاد میگیرم و گرفتم
آره سمانه منم همیشه دوست داشتم با یکی برم بیرون همیشه دوست داشتم همسرم زمانی برای دو نفره هامون بزاره
حتی اگه هم یه پیاده روی کوتاه میرفتیم
انقدر بی احساس و ربات گونه برگذار میشد که دل زدگی برام ایجاد میکردم
ولی حالا خودم با خودم کیف میکنم اونجایی که حتی عشقم میکشه برم تو یه نیدون بشینم و به فواره آب وسط حوض نگاه کنم
اون لحظه که عشق میکنم به فروشنده ای که داره کاهو و سبزی هاش را آماده میکنه و میچینه خداقوت بگم
اون لحظه ای به سر میزنه اتوبوس وار بشم و پیاده روی امروزم را برم سمت پل سی و سه پل تا پارک منطقه خودمون
خودم برای خودم تصمیم میگیرم راحتر به ندای قلبم گوش میدم
راحت تر بلند با خدا صحبت مبکنم
راحتر بلند با گنجشک و گربه تو پارک حرف میزنم
و
و
و
من خندم میگیرم که همیشه میگفتم از دوجا بدم میاد یکی حمام یکی دستشویی چون قراره اونجا تنها باشم
الان با عشق میرم حمام و تو تنهایی با خودم خلوت میکنم
خیلی خوبه این در صلح بودن با خود
سمانه جانم بی نهایت احساس نزدیکی بهت میکنم
و مثل همیشه
بهترین هارا برات آرزو دارم
خواهری خودم
سلام به عارفه جانِ نازنینِ خودم و سایت :)
خیلی خوبه این در صلح بودن با خود
با این جمله ی عالیت شروع میکنم…
خیلی خوبه، خوبِ خوبِ خوب…
میدونی از کجا فهمیدم صلحِ درونم داره بیشتر و بهتر میشه؟
از مدلِ تعاملاتم با حیوانات…
آدم های منطقی که با گربه و سگ و گنجشک و کلاغ و کبوتر و مورچه و سایرِ دوستان سلام و احوالپرسی نمیکنن :)))))))
خب من سلام و احوالپرسی دارم هر روز، اونم گرم :)))))
مورد داشتیم هاپو گفته برو دیگه آبجی، یه دقیقه زیرِ درخت و سایه لم دادیم صفا کنیم ها…
البته کاملا متوجه شدم عشقمون دو طرفه است.
نشون به اون نشون که پروانه سفید خوشگل ها، امروز وقتی روی چمنِ پارک نشسته بودم و مینوشتم زیاد اومدن دور و ورم، یا جنابِ زنبور…
یه حشره ای شبیهِ ملخ (که تو چمن به شدت استتار میشد و قابل تشخیص نبود) + جنابِ مورچه پا رو فراتر نهادن تو رابطه مون، تشریف آوردن روی دفترم که گذاشته بودم روی چمن و داشتم مینوشتم…
اخرای صفحه گفتم داداش نمیری کنار میخوام برم صفحه ی بعد:))))))
البته مورچه خیلی تیز و بُز بود سریع رفت، اما حشره جانِ سبزِ زیبا رو هدایت کردم رو دستم برای دید و بازدید از نزدیکتر، بعد خودش تشخیص داد بیاد بالا و رفت روی شونه ام، باهاش عکس هم گرفتم…
بچه ها اینطوری باهام صمیمی شدن :))))))
جالبه که نمیترسم و دور نمیشم.
چون به صلح بهتری رسیدم.
چون متوجه شدم مخلوقِ خدا هستن عینِ خودم.
امروز شگفت انگیز بود، هر روز شگفت انگیزتر از روزِ پیش، الهی شکرت.
چقدر چرخِ زندگی نرم شده برام.
چقدر آروم ترم.
الهی شکرت.
داشتم برمیگشتم انقدر آروم بودم، انگار پاهام مالِ من نیست…
میدونی چی اومد بالا برام؟
اینکه سمانه یادته گفتن روی زمینِ خدا با غرور راه نرین؟
عموما که فکر نمیکنم و نمیکردم که با غرور راه میرم…
اما امروز قشنگ آشکار شد.
سمانه الان، تو بدونِ غرور داری راه میری روی زمین خدا، برای اینه که پاهات رو از خودت نمیدونی، احساس سبکبالی داری، توی یه لذت عمیق شناوری…
خدایا شکرت.
دیروز صبح که به محضِ بیداری پاسخِ شما و نفیسه جام رو دیدم ذوق کردم.
دیروز نمیدونستم چی برات بنویسم.
امروز متوجه شدم چی برات بنویسم و اومدم :)
اون قسمتِ خسته نباشید به سبزی فروشی رو منم پایه ام.
البته اون زمان که من برمیگشتم از پیاده روی دوستان هنوز باز نکردن مغازه رو، مگه اینکه کمی دیرتر رد شم از اونجا که باز باشن، مثلا حوالیِ 9 صبح.
یه خاطره باحال، خب من از بازار روزِ در مسیرِ پیاده رویم، خانواده ی کلم ها و کاهو رو میخریدم، یکی از آقایون فروشنده که یه آقا پسر خوشرو هست، وقتی یه بار فقط داشتم رد میشدم و برگشتم نگاهم افتاد به اون سمت سلام داد بهم و منم متقابلا سلام دادم…
برام جالب بود این حرکتش.
همیشه هم در صحبت هاش میگه آبجی…
خلاصه آقا پسر باصفا و خوش خُلقیه، روزی اش فراوان.
جایی که قبلا به دلیلِ تنها بودن خوشت نمیومد ازش (سرویس بهداشتی و حمام) اتاقِ فکر و ایده های منه :)))))
همه متوجه شدن تو خانواده وقتی سمانه میره سرویس و برمیگرده با فکرهای جدید و خوب اومده :)))))))
مرسی که برام مینویسی عارفه جانم، ماچ به روی ماهت.
الهی شکر برای دوست های خوبم و دوستی های خوب در سایت.
سلام جان من سمانه عزیزم
الان که برات مینویسم چند دقیقه قبل با خواهر در کربلا تماس داشتم که چه احساس خوبی برام داشت درسته داشت بهم میگفت از نماز ظهر پسرش گفته دلم میخواد برم خرم شنا صبح رفتید و منو نبردید و تو شهر غربت پاشده رفته حرم که خیلی با موکبی که هستند فاصله داره ولی اگه عارفه قبل بود ملی نگران میشد ولی الان میدونست هرچی از سمت خدا بیاد خیره
الحمد لله خود خواهرم هم این آگاهی را درک کرده که خدا محافظت میکنه از هممون ولی بلاخره حس مادرانه گاهی اوج میگیره و جاش لگبه نگرانی میده
بهش گفتم خیالت راحت خودش برمیگرده و کلی از آگاهی های جدیدی که بهش داده شده برات میگه و یاد آوری کردم براش تو مشهد خودم که نماز ظهر قشنگ یکی بهم گفت پاشو برو حرم و بعد نگ من که نبودم دعوا شده بوده بین همسفری ها
د قیقا چند دقیقه قبل پیامم داد گفت علیرضا برگشت و تو ویسش گفت عارفه دقیقا حرف خودت شد قرار بوده اون الان اینجا نباشه چون از زمانی که رفته بود برق رفته بود و همه به اذیت بودند و رفته ناهارشم توراه خورده حالا خدا نبدونه جه حرفای دیگه ای برای مامان داره که بزنه از این یهویی دعوت شدنش به حرم
آره سمانه جان منم مثل خودت با حیوون ها بیشتر رفیق شدم حتی مثل قبل کلی دور نمیزنم تا مسیرم با گربه ی تو کوچه یکی نشه
برعکس بهش میگم مطوری مموشی خوشگله
کلاغ هارا که باهاشون حرف میزنم و میدونم میشنوند
باورت نمیشه از وفتی به بقیه خداقوت و خسته نباشید میگم
میبینم تو پیاده رو آقای مسنی با احساس خوب بهم صبح بخیر میگه
وای چقدر دنیا رنگش تغییر کرده
دیشب وقتی از کلاس بر میگشتم کلی وقت وایساده بودم ماه خوشگل را نگاه میکردم و بهش میگفتم چه دلبری میکنی تو عزیزم
خواهرم میگفت تازه تو مسیر پیاده روی کربلا رنگش هم زرد رنگ شده بوده و بعد کنار حرم حضرت ابوالفضل افتاده بوده و ه شکوهی داشته
سمانه جونم همه ی این لحظات عشقه یه عشق ناب که خدا داره بهمون نشون میده
باز هم مثل همیشه :
بهترین هارا برات آرزو دارم
سلام سمانه جان
مرسی که انقدر خوب تحسین میکنی مرسی که قلبت به روی تحسین کردن باز شده ی مرسی که این تحسینها رو مینویسی مرسی که به ما هم یاد میدی چطور با جزئیات تحسین کنیم مرسی که به همه اشیا جان می گو یی لپ تاپ جان ترک کمپر جان مرسی که به همه عشق میدهی من هم یاد همین موضوع افتادم که لانچ باکس پسرم رو شکسته بود دور انداختم ولی قبل از دور انداختن لمسش کردم انگشت اشارم را روی لبهایم گذاشتم و بعد گذاشتم روی لانچ باکس و اینطور بوسیدمش و ازش تشکر کردم به خاطر سالی که همراه پسرم بود و برایش غذا برد به خاطر رنگ خوشرنگش که مورد علاقه پسرم بود رنگ زرد و آبی به خاطر راحتی استفادهاش
یه موضوع دیگه که دیروز برای خودم خیلی جذاب بود و کشفش کردم دوست دارم اینجا بهت بگم حتماً تو هم شنیده بودی که دعا در حق غیر چند ین برابر به اجابت نزدیکتر است.
من تازه دیروز فهمیدم وقتی برای کسی دعای خیر میکنیم داریم در مورد یک چیز خیر مثبت و خوب فرکانس میفرستیم یعنی فکر میکنیم بعد چون دعا برای خودمان نیست رهایش میکنیم چون فکر نمیکنیم او میرسد یا نمیرسد فقط خواسته را مطرح میکنیم همین that’s it یعنی فرکانس معکوس و منفی دربارهاش نمیفرستیم پس این میشود یک جور مثبت اندیشی بدون ترمز.
جالب بود نه پس من الان برای تو رینها رو آرزو میکنم در آغوش امن خدا که همه کارها برای خدا آسان است آسانی را برایت میخواهم بالا رفتن در مدار توحید را برایت میخواهم سلامتی ثروت خوشبختی زیبا یه روح و جسم را توأمان برایت میخواهم.
چقدر خوب است خیرخواهی و مثبت اندیشی چقدر شیرین است این خدای مهربان قلبت نورانی با یاد خدا هر لحظه هر آن
سلام به نفیسه جانم.
به نفیسه جانِ مهربان و خوش اخلاق.
صبح به محضِ بیداری، سر زدم به سایت و سورپرایز شدم با پیامِ شما و عارفه جان برام.
خوندم و لبخند اومد روی لبهام.
صبحی که با پیامِ دوستانِ نازنینِ آدم شروع شه، گلی است از گلهای بهشت.
مرسی که کامنتهای منو با قلبِ زیبا و زیبابینت میخونی و برام پاسخ می نویسی.
چقدر زیبا نوشتی برام.
یعنی صبحم رو با پیامت زیباتر کردی نفیسه جان.
ممنونم که تحسینم میکنی، تشویقم میکنی.
بی نهایت لذت بردم از حرکتی که برای تشکر از ظرف غذای پسرِ نازنینت انجام دادی.
بی نهایت ممنونم ازت که اینطور عاشقانه و مهربانانه برام دعاهای خیر و زیبا کردی.
بی شک بی نهایت خیر و شادی واردِ زندگیِ خودت خواهد شد به واسطه ی این نگاهِ خیر و زیبایی که داری نسبت به پیرامونت.
ممنونم که سخاوتمندانه عشقت رو بهم هدیه داد.
صبحِ روزِ دوشنبه مو زیباتر کردی برام.
بعد از نعمتِ بیداری و حیات، روزی و نعمتِ من آغاز شد با پیامِ شما و عارفه جانم.
بی نهایت روزیِ حساب و غیرِ حساب واردِ زندگیِ جفتتون بشه.
ممنونم از همه ی دعاهای قشنگ و لطیفت برای من.
منم بهترینها رو برای شما میخوام، هر چیزی که خواسته ی قلبیِ خودته، برات رشد و بهبودِ هر ثانیه ای میخوام از خدا، یه طوری بشه برات که زبان و قلبت بدون توقف فقط بگه الهی شکرت، الهی شکرت، الهی شکرت…
ممنونم از هدیه ی قشنگی که بهم دادی نفیسه جانم.
الهی شکرت برای دوستانِ نابی که تو زندگیم دارم.
سلامی گرم از باغ شهر زیبا و بت صفای شهر صحنه به اصطلاح محلی ها پاریس کوچلو به سمانه خوش قلبم از تهران اگ اشتباه نکنم
اخه خانومی من چی بنویسم
ازکدوم حرفت و کلامت بنویسم که همشون بوی خدا میداد
از حسو حال قشنگت
از سپاسگزاریات
راستی گفتم سپاسگزاریهات چقدر قشنگ توصیف کردی سپاسگزاریهاتو و چه چیزهای مهمی ازت یاد گرفتم از اینکه از انفاقی مینویسی قبلا که از غمها بوده الان فقط خوبیها و مثبتهاست
حتی گفتی از نکات مثبت خودت.دیگران.و خونه هاشون و رفتارهاشون و کمکهاشون و ووو اصلا نمیدونم از چی بنویسم و ازکدوم سپاسگزاریهات
اصلا بزار تکه هایی از کامنت خودتو بنویسم اینجا
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
اینها درسهایی بود که به من دادی که از همه چیز بنویسم حتی برای خودم و خونه و دیگران و کارهای خوبی که انجام میدم
دیگه چی بنویسم فقط دوست داشتم پیشت بودم و برام میگفتی و درکنار هم لذت میبردیم و مثل مریم گلی و دوستاش از همه نکات مثبت میگفتیم باور کک خواسته قلبمیه اصلا درمن بوجود اومده.
هم شما هم اقای زرگوشی و بقیه اعضای سایت
امروز با خودم رو به آیینه میگفتم چقد دوست دارم ساعتها بشینم با آقای زرگوشی صحبت کنم بگیم و بخندیدم با لهجه شیرین خودمون و از قانون بگیم و گفتم آزاده مطمبن باش میشه
الانم میگم چقددوست دارم با سمانه جانم بشینم بگیم و بخندیدم و از قانون و زیبایها بگیم
و مطمینم این اتفاق میفته اصلا دلی دوست دارم
و نوشته هاتو دوست دارم تا اخرم خوندمش نوشنه هایی که خدا میگه و مینویسی
از اینکه هم با همسرت هم فزکانسی عزیزم و در مورد قانون باهم صحبت میکنیدخدا را شکر میکنم و خوشحالم برات
مثل محمد و علی
مثل هارون موسی
مثل استاد و مریم گلی
شما و همسرت هم هستید
یه نکته مهم دیگه که الان ویرایش زدم یادم افتاد چقدر قشنگ در مورد ارامش مریم جان ک رفتارهای استاد و مریم گلی گفتید
اینکه آرامن عجله در کارشون نیست حتی نمیپرند تو حرف من
چیزی که من دارم روش کار میکنم البته از دستم در میره گاهی کسی حرفی میزنه ناخوداگاه منم حرف اون قط نشده میزنم بعد یادم میاد که نباید میپریدم تو حرفش
خداراشکر الان شما در موردش گفتی و بابد دقتم بیشتر باشه به رفتارهام آرامتر باشم و عجله نداشته باشم درمورد حرف زدنم
نکته دیگه تو کامنتهات بود از هر جایی که هستم لذت میبرم از اسم ساختمون قشنگی که داری ارغوان چه زیبا چه اسم با مصمایی
یاد شعر ارغوان از جناب حافظ افتادم
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد 223
ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد چشم نرگس بشقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپردهٔ گل نعرهزنان خواهد شد
گر ز مسجد بخرابات شدم خُرده مگیر مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز بفردا فکنی مایهٔ نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت که بباغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انسست غزل خوان و سرود چند گوئی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه بوداعش که روان خواهد شد
سمانه جان نشانه هدفتم بهت تبربک میگم مطمینم به زودی برات به قشنگترین و بهتربن شکل ممککن اتفاق خواهد افتاد
بسیار لذت بردم از کامنت
امیدوارم با دیدن نقطه آبی پروفایلت غرق لذت خدا بشی
دوست دارم یاحق
سلام به آزاده جانِ عزیزم.
با دیدن نقطه آبی سرشار از نشاط شدم، سرشاااااار…
و از اعماقِ قلبم گفتم الهی شکر با لبخندی روی لب.
الان تو محوطه مجتمعِ قشنگمون نشستم که عینِ پارکه، نیمکت داره، صفا و صمیمیت داره، خنکی و سایه داره…
الهی شکر.
گفتم بشینم اینجا و برات بنویسم که فرکانسش برسه دستت…
حالا قشنگیش چیه؟
نشستم رو نیمکت، سرم رو برگردوندم سمت چپ، چی دیدم؟
گلِ زیبای بنفش.
منم که عاشقِ بنفش، هیچی دیگه…
مطمئنتر شدم که باید مینشستم روی نیمکت الان….
زمینه ی کامنت، صدای جارو کشیدن محوطه میاد، صدای آواز پرنده ها میاد تک و توک.
اینجا که نشستم سایه است بالای سرم درخته، اطرافم باغچه های باصفاست.
باد هم که میوَزه.
الان پکیجی دارم از زیبایی، حسِ خوب…
یه پیشی اومده جلوم، زیرِ شمشادها لم داده تو خنکی…
یعنی عاشقِ این حالشونم، این مدل استراحت کردنشون در سایه.
الهی شکر.
زندگی چیه؟
همینا
حسِ رضایت و شادی در لحظه ی الان
توجه به الان
لذت بردن از الان
روی زمین، کنار پام، کلی مورچه هم در رفت و آمد هستن.
عرضِ سلام و ادب و احترام دارم خدمت یکایکِ عزیزانِ مورچه.
آزاده جان، سلام میرسونن بهت دوستانِ مورچه.
میگن مخلصِ آزاده خانم هم هستیم. :)
پیشیه دراز کشیده، دستش زیر بدنشه، قسمت جلو، شبیه حالتی که بچگی هامون دراز میکشیدیم مشق مینوشتیم:))))
اصلِ کاری:
صدای باد هم میاد که میخوره به درختها و برگهاشون.
خداییش اگه بخوایم دونه به دونه ی چیزهای قشنگی میبینیم و حس میکنیم رو بنویسم صبح تا شب وقت کم میاد.
پیشی رفت، برو در پناهِ خدا.
یه مورچه بنا به تشخیصِ خودش چند لحظه اومد روی دستم و بعدش رفت، اونم خدا پشت و پناهش.
من چند دقیقه است اینجا نشستم؟
این همه قشنگی تو هر ثانیه ی زندگیمون جریان داره که ما گاهاً حس نمیکنیم.
شاید گاهی فقط باید بریم فضای سبز اطرافمون (حیاط، پارک، یا مثلِ ما مجتمع، هر طبیعتی …) و فقط بشینیم و نگاه کنیم.
بشینیم و حس کنیم.
بشینیم و هیچکاری نکنیم.
فقط تو لحظه باشیم و بمونیم…
یه بار یه چیز خیلی باحال شنیدم از استاد تو فایل زندگی در بهشت.
قسمتی بود که سوالات از استاد در مورد زندگی در بهشت میشد در این رابطه که بعدش چی میشه مرغ و خروسها و …
استاد گفت: به بعد چیکار داریم، الان مهمه، الان داریم لدت میبریم، بازی میکنیم باهاشون، کلی چیز یاد میگیریم، بعد رو نمیدونم، بعدش بعدا معلوم میشه…
من کیف کردم.
استاد، استادِ زندگی در لحظه است.
هر چیزی رو همون لحظه زندگی میکنه، یاد میگیره، سرچ میکنه، انجام میده، لذت میبره، سپاس گزاری میکنه، شادی میکنه و …
استاد مرسی که تو زندگیِ تک تکمون انقدر نقش پررنگ و سازنده ای دارین.
آزاده جانم مرسی که شعرِ ارغوانِ حافظ جان رو نوشتی، لذت بردم از خوندنش.
یادم افتاد نوجوانی از اسم ارغوان خوشم میومد، دیدم بَه َبه الان که خودمم داخلِ ارغوانم، کنارمون هم پاساژ ارغوان، بازار روزِ ارغوان هست، و چهار راهِ ارغوان….
رنگِ ارغوانی هم به نوعی از خانواده ی بنفش به حساب میاد که من عاشقشم.
تازه امروز تو پیاده روی یه آقایی دیدم لباسش بنفش بود:)
گفتم بَه بَه بنفش، نشانه.
ممنونم از لطف و محبتت، نور شد چسبید به روحم.
نورِ وجودت، فراوان و فراوان تر.
ممنونم از تحسینهات، و انرژیِ مثبتی که با این هدیه برام ارسال کردی.
ماچ بهت.
خُب دوستان و قشنگیهای محوطه ی نازنینِ ارغوان من میرم خونه، بوس بوس، خداحافظ.
در پناه خدا باشیم همگی مون.
خدارو شکر میکنم برای حضورِ تک تک دوستام تو این سایتِ نازنین.
سلام از سمانه جان از اندیشه در استان تهران.
به آزاده جان از شهر صحنه از استان کرمانشاه.
ما یه همسایه داشتیم قدیم به نامِ خانم جعفری که خیلی عشقه، عشق و اهل کرمانشاه هستن.
و من عاشقِ خودشم از بس جیگره.
و با دخترهاش هم دوستم…
پس وقتی متوجه شدم تو وصلی به کرمانشاه طبیعتاً ذوق کردم.
البته در کل زیاد فرق نمیکنه هر کدوم مون، در کدوم کشور یا شهر یا روستا زندگی میکنیم، چون همه مون بنده های خداییم، زیرِ آسمونِ خداوند داریم زندگی میکنیم:
شما کرمانشاه
آقا اسدالله ایلام
من تهران
یاسمن کانادا
پاکیزه افغانستان
استاد آمریکا و ….
اتفاقا این تنوع خیلی باحاله…
نشون میده هیچ فرقی بینِ ما نیست، مگر تفاوتِ افکارهامون.
شاید قبلا فرق میکرد.
الان فرق نمیکنه، چون ما مستقیم با روحِ همدیگه ارتباط داریم.
روح نه جنسیت براش فرق میکنه.
نه محلِ سکونت.
فقط انسانیت مهمه، همین.
ولی دوست دارم و خوشحال میشم بدونم هر کدوم از دوستان از چه اقلیمی دارن پیام میفرستن، تو چه شرایطِ آب و هوایی و طبیعتی هستن.
جایی که من هستم، فضا بازه، تراکم و فشردگی و شلوغیِ داخلِ شهر تهران رو نداره و من خوشحالم.
این معنیش ناسپاسی در برابر داخل تهران نیست، من تا پارسال تا سن 35 سالگی داخل تهران بودم، از پارسال اومدم اینجا…
به شدت راضی هستم، چون خلوته، آرومه، دنجه، امنه، هر کی مشغولِ خودشه، راحتی بیشتره، فضای سبز به شدت بیشتری داره، هوای باز و باد و آسمون آبی و خوشگلی داره…
یعنی هر طوری فکر میکنم با سَبک و مدل من به شدت سازگاره اینجا.
قبلا خوشحال و راضی بودم، الان هم خوشحال و راضی ام، چون حس میکنم من و همسرم که طبیعت رو دوست داریم، هدایت شدیم به بهترین محل…
آزاده جان کامنتهاتو با آقا اسدالله خوندم که در مورد زیبایی های ایلام و کرمانشاه صحبت میکردین، مخصوصا اونجا که به زبان محلی کامنت مینویسین میگم بچه ها زدن روی کانالِ تخصصی :)))
راستی سفرت به سلامت و شادی.
وقت کردی تو سفر هم بنویس برامون از تجربیاتت
از قشنگی های محیط
از آسان شدنت بر آسانی ها
از آدم های قشنگی که اومدن در مسیرت و …
بهت گفته بودم که خیلی مهربونی؟
دیدم و خوندم برای کامنتهای بچه ها پاسخ میذاری و تحسینشون میکنی و بهشون عشق میدی.
خودت تحسین برانگیزی با این ویژگی ات عزیزم.
خیلی جالبه که ما دوستان، در این سایت ندیدیم همو، اما آنقدر آشنا هستیم برای هم…
اینم از الطافِ اللهِ یکتاست…
وگرنه خود من قبلا خیلی سختم بود ارتباط بگیرم با افرادِ ناآشنا، چه برسه به اینکه براشون کامنت هم بنویسم.
اینم یه نعمت هست تو زندگی تک تک مون
به قول آقا اسدالله، نقل قول از ایلان ماسک:
ثروت، یه کار ذهنیه تا پر بودن حساب بانکی.
خب الان من خیلی ثروتمندم با این همه دوستِ توحیدی، که میتونم باهاشون به راحتی از خودم، بهبودهام، خدا، ضعفها و قوتهام صحبت کنم.
مرسی از همه ی چیزهای قشنگی که برام مینویسی آزاده جان.
راستی تحسینت میکنم که جاهای دیدنی و جذابِ شهرت رو به خوبی میشناسی و به بقیه و خانواده معرفی میکنی.
هر جایی هستی و هر زمانی که میخونی پیامم رو، امیدوارم قبلش قبلت پر از نور بوده باشه، بعدش هم پر از بشه تا همیشه.
ماچ بهت.
الهی شکر برای کلِ جهانت که زیباست.
سمانه عزیز
چقدر لذت بردم از کامنت پر و پیمونی که نوشتی و خداقوت برای چشمای زیبابین و نکته بینت.
از همه نکاتی که عنوان کردی که همش رو تا حدودی میتونم لمس کنم و تعریفکنم، برای من مهمتر اون جنس آرامش و اطمینانی بود که تو کلام استاد بهش اشاره کردی که این آدمها با خودشون در صلح و آرامشان و چقدر فایلها آرام و با یه آرامش خاصی و بقول شما چقد هر کلام کامل و خاص گفته میشه…
چندوقت پیش وقتی فایلهای صوتی خودم رو گوش میدادم گفتم چرا اینقدر عجله…چرا واقعا اینقدر بدو بدو بدو
انگار عجله جز اصلی هر کدوم از کارهاییه که قراره انجام بدیم. خوب میدونم دلیلش انواع و اقسام ترسهاست و الان زمان اقدامه و نه کاسه چه کنم…
مچکرم از جملاتی که گذاشتی اینچنین روان بشن و هدایتگر و آرامش دهنده بشن.
سلام آقا مصطفی عزیز.
ممنونم از اینکه برام نوشتین و احساستون رو منتقل کردین.
کامنتتون نور شد تابید به قلبم.
همون قلبی که جایگاهِ خداست.
خیلی خوشحالم که با مهربانی و زیبابینی، کامنتم رو خوندین.
البته که من فقط نوشتمش، اعتبارش از خداست.
تعارف که نداریم.
کاملا متوجه میشم از درونم که کی سیمم وصل شده به خدا:
وقتی آرومم.
وقتی شتاب ندارم.
وقتی از درون میجوشه و مینویسم و هیچ تلاشی نمیکنم با ذهن و منطقم که بخوام بنویسم.
وقتی خودمم موقعِ نوشتن دلم قنج میره برای متنِ کامنت.
وقتی نگران نیستم یادم بره چیزهایی رو که میخوام بنویسم…
پس منم عین شما و بقیه ی بچه ها، به عنوانِ اولین مخاطبِ پیام، خیلی کیف میکنم که مینویسم و میخونم و سپاسگزارم برای فضلِ خدا.
هم کامنتهایِ قلبیِ خودمو، هم تک تکِ بچه هارو.
خدا میگه و همه مون مینویسیم برای همدیگه تا یادآوری شه بهمون.
تا پیامهای خدا واسمون رو مستقیم و بی واسطه دریافت کنیم.
خدا رو شکر که انقدر مستقیم با همه مون صحبت میکنه خدا، به شرطِ باور، به شرطِ احساسِ لیاقت پیدا کردن از هم صحبتی با خدا.
خدا که همیشه بوده، هست و خواهد بود.
امیدوارم قلبِ ما هم حاضر باشه همیشه، تا این گفتگوی شیرین همیشگی و پایدار باشه.
مرسی که برام نوشتین برادرِ خوبم.
مرسی که تحسینم کردین.
مرسی که بهم انگیزه دادین بیام بنویسم و تشکر کنم ازتون و خودمم تحلیل کنم.
عاشقِ کامنتهایی هستم که برای پاسخ به دوستام میذارم:
اولین هدفش تشکر از دوستامه.
تحسینشونه.
بعد میبینم دارم خودمم تحلیل میکنم.
این عالیه برای من که هم حواسم به دوستهامه و هم خودِ نازنینم.
در پناهِ رب العالمینِ قشنگم باشین همیشه، صبور، پر آرامش، سعادتمند و ثروتمند.
برای همه مون همینو میخوام.
الهی شکرت برایِ دوستانِ مهربانم در این سایت، در این عبادتگاه، هر جایی که باشی و حواست به خدا باشه و ستایشش کنی همونجا عبادتگاهه. الهی شکرت.