سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 203 - صفحه 1

561 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آزاده کاکاوندی» در این صفحه: 25
  1. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    بنام خالق زندگی

    من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم

    چشمه آرزو های من و تو جاری است

    ابرهای دلمان پربارند

    کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا

    دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها

    روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز

    من و تو می دانیم

    زندگی در گذر است

    همچو آواز قناری در باغ

    من و تو می دانیم

    زندگی آوازی است که به جان ها جاری است

    زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است

    زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو

    زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری

    زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی

    زندگی خواب خوش کودک احساس من است

    زندگی بغض دل توست به هنگام سحر

    زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو

    زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ

    زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی

    زندگی یک رویاست که به خوابش بینی

    زندگی دست نوازشگر توست

    زندگی دلهره و ترس درون دل توست

    زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی

    زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو

    زندگی این همه است

    من و تو می دانیم

    زندگی یک سفر است

    زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال

    زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی

    زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری

    زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی

    زندگی منظره است، باران است

    زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب

    زندگی چرخش یک قاصدک است

    زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست

    زندگی بوی خوش نسترن است

    بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو

    زندگی خاطره است

    زندگی دیروز است

    زندگی امروز است

    زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو

    زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق

    زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز

    زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست

    زندگی یک حرف است، یک کلمه

    زندگی شیرین است

    زندگی تلخی نیست

    تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است

    من و تو می دانیم

    زندگی آغازی است که به پایان راهی است

    زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است

    زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است

    من و تو می دانیم

    زندگی آمدن است

    زندگی بودن و جاری شدن است

    زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است

    زندگی شیرین است

    زندگی نورانی است

    زندگی هلهله و مستی و شور

    زندگی این همه است

    من و تو می دانیم

    زندگی گرچه گهی زیبا نیست

    یا که تلخ است و دگر گیرا نیست

    رسم این قصه همین است و همه می دانیم

    که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم

    زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است

    نغمه و ترانه و آواز است

    بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت

    زندگی زیبا است

    من و تو می دانیم

    اشک و لبخند همه زندگی است

    ناله و آه و فغان زندگی است

    آمدن زندگی است

    بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است

    رفتن و نیست شدن زندگی است

    این همه زندگی است

    من و تو می دانیم

    زندگی، زندگی است

    سلام استاد عزبزم سلام مریم نازنینم

    عکس بک گراند این فایل شبیه بهار ایران فروردین و اردیبهشت ایرانه

    فصل عاشقانه ها.فصل رویاهای من.فصل زیبایها.فصل زندگی کردن وی تو کلورودا تابستونه از این همه نعمتهای خداوند که نامحدوده در هر فصل و جایی و این معجزات خداونده که در همه حال میتونه رخ بده و مخصوص یه چیز خاص یا فصل خاصی نیست

    انگار مریم بانو تو به باغ پراز گل نشسته غرق رویاهای خودش

    و چقدر دلنشین بود همچین صحنه ایه شگفت انگیزی

    پ ن پ:

    (ناگفته نمونه منم از این عکسها دارم ها)

    مریم عزیزم تحسینت میکنم عشق من که در همه حال و همه جا در حال صلاتی

    چه قشنگ صبح زود بیدار شدی و رفتی رو اون تخته سنگ وسط رودخانه نشستی از یه طرف صدای شگفت اور آب از یه طرف نشستن رو تخته سنگ از یه طرف دیدن اون همه درخت و زیبایهای اطراف و دبدن نعمتهای خداوند

    این در نوع خودش محشره و شگفت انگیزه

    من این تجربه رو دارم اما کلامی شکرگزاری کردم .حتی تو دریا پارسال دیدم یه دخترخانوم نشسته بود در همون حالت مدیتیشن انجام میداد چقدر تحسینش کردم و الانم شما رو تحسین میکنم شما بی نظیری

    چقد استاد از این دیدن مریم عزیزو این صحنه نوشتن شکرگزاری مریم جان لذت برد و شروع به تعریف و تحسین مریم کردند

    منم باشم با همچین صحنه ای روبه رو بشم ساعتها از شما تعریف میکنم عزیزم شما لیاقتشو داری چون یه خانوم مستقل و پایه هستی

    الله اکبر دیدن این درختهای سربه فلک کشیده این جاده به این زیبایی این ابرهای زیبا و آسمان ابی رویاییه ینی رویاییه و هرچه نگاش کنی و توش راه بری خسته نمیشی

    تحسینتون میکنم استادو مریم عزیزم که در همه جا به فکر سلامتیتون هستید و از این فضای زیبا و بکر برای پیاده روی استفاده میکنید درکناررهم و سیر نمیشید از دیدن صحنه های اینجا و پیاده روی در اون

    خیلی جالب بود صبح که این فایلو دیدم و درمورد پیاده روی صحبت کردید و مریم جان گفتند که فکر میکردند که چون روز قبلش این همه به قول معروف کوهنودردی یا صخره نوردی میشه بگیم انجام دادند خیلی خسته باشندرو بدنشون درد کنه اما صبح پاشدند دیدند نه اتفاقا سرحال ترند و شاداب تر

    چون شما عادت کردید به پیاده روی و تمام عضلات بدنتون قوی شده بخاطر این بوده که اعضای بدنتون گرفته نشده و تازه میگید این باعث میشه مفصلهای بدن بیشتر حرکت کنه و ورزیده بشه برعکس باور غلط عموم مردم که میگن نباید از مفصلها زیادکار کشیدو همین باعث میشه حرکت نکنند براش و هرموقع که دیر به دیر میرن پیاده روی کلی خسته میشن و گرفتگی عضلات پیش میاد .خود منم قبلا همین طور بودم انقد حرکت نمبکردم پیاده روزی یا ورزش و اگ گاهی انجام میدادم تمام عضلات بدنم تا یه هفته درد میکرد و باز ادامه نمیدادم روز از نو روزی ازنو

    امروز یه کلیپ دیدم تو یوتیوب دقیقا یه خانومی بود که دنس کار مبکرد چقد قشنگ در مورد ازبین بردن چربیهای اضافه صحبت میکردو گفت هیچ چیزی به اندازه پیاده روی حالا بعضیها میدوند بهضیا نرمتر میدوند بعضیام پیاده روی ولی درکل حرکت دادن به بدن خیلی خوبه و اگ فقط یتی در بدترین حالت فقط روزی یه رب پیاده روی کنی حتی هفته دویا 3 بار باعث میشه تمام چربیهای اضافه بدنت در طی یک سال حدود 4 کیلو کم بشه اگ بیشتر باشه زماتش بیشتر میشه و این کلیپ هم هدایتی بود و همش میگفت که اینطور نباشه که بگی حالا یه رب انجام دادم دیکه نه در طی روز فعالیت نداشته باشم و برم بشینم و دراز بکشم تو خونه برعکس تو باید در تمام روز فهالیت داشته باشی هرنوع فعالتی تا پرانرژی و سرحال بشی و این خیلی برام درس داشت که پیاده روی باعث آزادشدن و بازشدن فکرو ذهن میشه و باعث میشه پرانرژی باشی در هر کاری

    خدابا شکرت برای اگاهیهایی که امروز در مورد پیاده روی و سلامتی کسب کردم

    خدایا شکرت برای وجود مریم بانو و استاد که امروز یه فایل پراگاهی در مورد سلامتی به اشتراک گذاشتن برامون

    خدایا شکرت برای این گوشی ایفون که انقد تصاویر واقعی نشون میده

    استاد تحسین میکنم این خانواده رو که با جیپ خودشون اومدن سفر تو این طبیعت بکر حتی حموم هم دارند این فضا بهشت واقعی بود الله اکبر

    اقا این درس میده که از هرچیزی که داری شروع کن لازم نیست که کلی پول داشته باشی یا سرمایه که کاریو شروع کنی حاله این کار میتونه سفرکردن باشه حتی با پای پیاده و با یه کوله و فقط لذت ببری از سفرت از نعمتهای خدا

    مهم اون حس و حال خوب هستش

    که این حس و حال خوب =باعث اتفاقات قشنگ و خوب تو زندگیت میشه

    چون وقتی حالت خوبه در حال زندکی میکنی در لحظه ای به فکر بعدش نیستی به فکر اینکه چکار کنی ذهنت درگیر بشه ارامشت به هم بخوره و هزاران تضاد دیگه

    اتفاقا وقتی حالت خوبه و تو مسبر حرکت میکنی اگه هم تضادی پیش بیاد به راحتی اونها رو رحمت میدونی و میگی این مسیله اومده منو رشد بده بزرگ کنه و خوشحالم میشه و به راه حل درست هدایت میشه و هر اتفاقی هم برات بیفته بهترین اتفاقه بهش نگاه میکنی

    این میتونه تو کسب و کارت باشه یا هرچیزی

    چون حست خوبه اتفاق قشنگ برات میفته

    به نقل قران

    (زندگی عاقلانه در دنیا این است که انسان از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده، برای رسیدن به تکامل و سعادت دو جهان استفاده کند، نه آن‌که تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا کرده و از آخرت غافل بماند که در این صورت دچار خسران و ضرر بزرگ شده است)

    که خداوند در قرآن در توصیف زندگی دنیا می‌فرماید:

    «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛[1] زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزکارند، بهتر است، آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟!

    به قول سهراب چشمهارو باید شست جور دیگه باید نگاه کرد

    زندگی همین لحظه اس

    زندگی همین ثانیه هاست

    خدایا شکرت برای ایم سد زیبا

    زندگی صحنه زیبایی هنرمندیست(اینجا مثل یه نقاشی و کارت پستال زیباست و رویایی ایه)

    خدایا شکرت برای این همه فراوانی این فایل و این سفر سراسر فراوانیه از همه چیزش

    سپاسگزارم مریم جان برای این دعای قشنگی که درحق ما کردی و اون قاصدک به نیت ما فوت کردی

    ازشما استادعزبزمم هم سپاسگزارم مطمینم این همه نعمت و ثروت و سلامتی و آرامش به زندگی خودتون برمیگرده

    چون این بخشندگی خداونده این رحمانیت خداونده که هرکار خیری انجام بدی خداوند هزار برابرشو به شما برمیگردونه

    به قول قران هرخیری از جانب خداونده هر شری هم از جانب خودتونه

    این زیبایی خداوند خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    استاد سپاسگزارم ازت که این اطلاعات در اختیار ما قرار میدی

    که این بیورا اینجا سد درست کردند باعث شده درخت در اطراف آب رشد نکنه و بجز درختهای مخصوصو باعث شده کل این دشت زیر آب بره و اونجا زندگی میکنن که باعث شده درخت اونجا رشد نکنه

    زمین خدا پهناوره خدابا صدهزار مرتبه شکرت

    چقدر فراوانی هست

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزو مریم جان که این زیبایها رو با ما به اشتراک میزاری

    بریم به سمت شهر سیلورتن کلورادا

    سفرتون به سلامت استاد عزیزم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به ابراهیم توحیدی و دوست داشتنی

    اقا بخدا هرکامنتی ازشما میخونم درهایی از آگاهی به روم باز میشه نمیدونی چه حالی میشم وقتی کامنتهاتو میخونم از اینکه انقد موحدی انقد رو خدا فقط حساب باز میکنی از اینکه تنها قدرتو خدا میدونی

    تحسینت میکنم پسر چقد حس و حالم با این کامنتت خوب شد

    اخه امروز ظهر من یه چن ساعت بخاطر شرایط کاریم بهم ریختم اصلا ذهنم خیلی مقاوت داشت در مورد اون هدفی که میخاستم گرفتم خوابیدم تا یکم اروم بشم اما نشد

    قبل رفتن به باشگاه ساعت 4 یهو آیینه رو گرفتم روبروم به خودم نگاه کردم یه لحظه خداراحس کردم و یهو زدم زیر گریه گفتم خدایا من تسلیم توام من هیچ قدرتی ندارم من به هر خیری از سوی تو محتاجم تو دستمو بگیر تو منو در آغوشت بگیر من تجربه ای ندارم تو این کار و هدفتم همه میگن نمیشه میگن باید رو تجربیات دیگران هم حساب باز کنی میگن ذهنتو محدود نکن به یه نوع کار بزار برای هرشرایطی محیط اونجا رو بسنج و طبق اون محیط گام بردار

    خدا من هیچی نیستم من قدرتی ندارم اما تو که قدرتمندی تو که همه وجود منی تو که همه کسمی تو که یارمی تو که تو این چند ماه کلی نتیجه بهم دادی به اندازه ای که رو خودم کار کردم .

    کلی ادمهای جدید اومدن تو زندکیم که فقط دوست دارند به من خدمت کنند. کلی دوستهای جدید تو سایت پیدا کردم. کلی نگاهمو به زیبایی ها و تحسین کردنها عادت دادم. کلی عادتهای رفتاریمو ترک کردم. کلی به سلامتیم اهمیت دادم و هر ماه یه گام براش برداشتم حتی باشگاه میرم. کلی پول به حسابم واریز کردی از راهایی که فکرشو نمیکردم اگ من مبلغی نوشتم در ماه بهم بدی بدون هیچ فروشی تو 3 برابرشو بهم دادی از طریق دستانت.کلی پا رو ترسهام گذاشتم و جسارتم و درخواست کردنم و شجاعتم ببشتر شده.کلی مثل یه بچه که هر چیزی میبینه یا یاد میگیره به مامانش نشون میده من به تو نشون میدم مثلا میگم وای خدا ببین این مدل موهام چه قشنگه یا ببین این پرنده چه قشنگ پرواز میکنه و خیلی چیزای دیگه

    من اعتبار همه اینها رو به تو میدم

    تو همه چیزی تو میدونی من نمیدونم کنارم باش تو از راهایی که میدونی منو به خواسته ام برسون که به همه بگم تو انجام دادی بگم همه چیز تویی بگم تو بودی که درشرایطی که همه میگفتن نه شد و شد

    من نمیدونم من نمیفهمم تو قدرتمندی

    گفتم خدابا اگه اونهایی که گفتن نمیشه باید محدود نکننی خودتو کلی باور قشنگ به من یاددادند که در هر شرایطی بگی باید تو این مسیر از جه راهی به درامد اسون و راحت برسی

    گفت بهم یاد داد که تو هر کاری برم مشتری برای کارم هست

    اگر چه گفت باید براساس تجربه کار کنی و از تجربه دیگران استفاده کنی اما من هرجیزی تو بگی انجام میدم و از همه اینها که دستی اززدستان خدا تو زندگیم هستند سپاسگزارم اما من رو تو حساب باز میکنم کاری به کسی یا چیزی ندارم درسته دوست دارم اون چیزی که میخام بشه اما هرچه شد مهم نیست چون میدونم تو کنارمی تو قدرت داری میتونی برام هرکاری انجام بدی مثل همین نتایج که گرفتم هرچند کوچک بعد چند دقیقه با ارامش کامل راه افتادم به سمت باشگاه تو مسبر خونه به باشگاه فقط با خدا حرف میزدم و میزدم

    گفنم هرجه شد شد مهم نیست دیگه من سمت خودمو انجام دادم بقیش با خداست و رها شدم

    رسیدم به باشکاه باور میکنید تا الان اصلا این قضیه یادم نبود

    کامنت شمارو که خوندم یادم افتاد که یه لحظه بریدم اصلا ولی ادامه دادم و ذهنمو کنترل کردم

    سپاسگزارم که برامون نوشتی ابراهیم عزبز

    خیلی دوست دارم

    در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی و مطمین باش به هرانچه میخاهی میرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به یاسمن عزیزو دوست داشتنی دختر گل خانواده زمانی

    خیلی خوشحال شدم برات که پاس کانادایی به راحتترین شکل ممکن درست شد و دارید با لذت فراوان عازم سفر میشی به سرزمین توحید

    افرین به تو دختر نازنین

    خانومی سپاسگزارم اطلاعات جامع و کاملی درباره بیاور برامون به اشتراک گذاشتی خیلی عالی بود

    چه جالب برای امان از دست حیوانات شکارچی این سد درست میکنم

    واقعا سپاسگزارم ازت نازنین دختر

    سفرت به سلامت عزیز دلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به اقای رضای احمدی عزیز

    سپاسگزارم که این ایات قشنگو برای من نوشتید

    میگم من چون انگار زبان حال من بود

    من تو کامنتم به اقا ابراهیم شرایط امروزمو نوشتم که چطور حسم بدشد در مورد کاری که مبخام انجام بدم و اومدم با خدا صحبت کردن و رفتم باشگاه انقد بعدش حالم خوب شد که اصلا اون قضیه رو فراموش کردم چون دیگه نتیجه اش برام مهم نبود و تسلیم تسلیم شدم

    الان داشتم کارهای مربوط به شغلمو انجام میدادم یه دفه انگار خدا یه ایده جذاب به یادم اورد که ازاده میتونی از این ایده هم اجرا کنی و سریع به یه اقایی که در شهر دیگه کارcncانجام میده پیام دادم که فردا از شهرمون کسی نمیاد این ام دی اف برام برشش بزنید به دایره های 10 سانتی اوتم سریع یه شماره ای داد که گفتش باهاش هماهنگ کنید

    ینی اصلا شوکه شدم یه دفه یا افتاد وقتی تسلیم میشی نمیجسبی به خواسته ات و میسپاری به خودت هدایتت میکنه به ایده های جدیدتر

    وخیلی خوشحال شدم.بازم واقعا الانم میگم اصلا نتیجه اش دیگه برام مهم نیست چون من سمت خودمو انجام دادم بقیش دست خداست و به چیزی فکر نمیکنم

    بازم سپاسگزارم کامنتی به این زیبایی همراه ایه های زیبا و تسلیم به خداوند (این ایه ها فقط نشون میده تسلیم باش و رو خدا فقط حسای باز کن در همه حال و رها باش و بهش اعتماد کن)

    رو به اشتراک گذاشتی

    ممنون از شما

    در پناه الله یکتا باشید عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام معصومه جان

    دختر اول بگم این جایی ام که من هستم من شاید یه ساعتی در روز کولر روشن باشه خونه ما جوریه که زیاد افتاب گیر نیست و در و پنجره بازه و باد خنک میوزه و من فقط لذت میبرم

    خدایاشکرت

    دوم دختر تحسینت میکنم برای اینکه میخای بر ترست غلبه کنی و قدم بزاری تو ترست

    معصومه جان اولش یکم ترس هست مقاومت هست اما وقتی قدم برمیداری براش میگی عه چه راحت بود فقط من ترسیدم هرچند ذهن باز مقاومت نشون میده یه جاهایی اما اگه استمرار بدیم دیگه اون ترس راحت جاشو به لذت میده.حتما اگه رفتی از تجربیات اون جای قشنگ و زیبا برامون بنویس عزیزم

    تحسینت میکنم رو دوره ثروت داری کار میکنی

    انشالله نتایج بزرگ میگیری به زودی و میای برای ما تعریف میکنی

    هرجایی هستی در بهترین جا و موقعیت جهان ایستادی و بهترینها رو برات از خداوند منان خواستارم عزیزم

    خیلی دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام مونا جان

    دختر توحیدی دختر زیبا رو نازنین

    چقد لذت بردم از کامنتت

    چقدر قشنگ سپاسگزاری کردی عزیزم اینکه من از نعمتهایی که خدا بهم داده

    میتونم ببینم

    میتونم بشنوم

    میتونم راه برم

    میتونم لمس کنم

    میتونم بچشم

    سپاسگزاری کنم

    خیلی خوب بود عزبزم

    منم مدتی برای هروسیله ایه که برای من در خدمت من کار میکنه سپاسگزاری میکنم

    وقتی لباسهامو داخل لباسشویی میندازم برای لباسشویی که لباسهامو میشوره و تمیز میکنه سپاسگزارم

    از اجاق گازی که غذامو میپزه

    ازشلنگ ابی که حیاط باهاش میشورم

    از ظروفی که در خدمت من هستند داخلشون پخت و پز میکنم

    از هر وسیله سپاسگزاری میکنم

    حتی تکاملشونو هی تکرار میکنم که یادم بمونه هرکدام از این وسایلی که ما الان داریم چطور یه زمانی انسانهایی بودند به تضاد خوردند و هی فکر کردند ایده اومده یه وسیله برای راحتی خودشون درست کردند کم کم این وسایل پیشرفته تر شدند و الان همه جهان در حال پیشرفته هرروز

    حتی تکامل یه لباسشویی هی باخودم میگم که ازاده مثلا قبلا این وسیله نبوده حتی پودر لباسشویی نبوده که لباسها رو بشوره اینا حتما اون زمان با یه چیزی لباسها رو شستن بعد که به تضاده خوردند سعی کردند یه دستگاهی درست کنن لباسها رو بشوره بعد هدایت شدن به کهنه شورها بعد لباسشویای های قدیمی که فقط میشست باید خودت پهنشون مبکردی بعد هدایت شدند به لباس شویهایی که هم میشوره هم خشک میکنه

    بعد هدایت شدند به لباسشویهایی پیشرفته تر گفتم خدا میدونه این بچه هایی که 1400 به بعد به دنیا اومدن چه راحتی هایی دارند خلاصه هرجیزی در حال پشرفته

    و هی سپاسگزاری میکنم

    سپاسگزارم باعث شدی اینا رو بنویسم

    یادم رفت بگم عزیزم معنی بیور گفتی من نمیدونستم به سگ میگنفکر میکردم انسانندچقدر خندبدم به خودم که چه فکر میکردم چی شد

    سپاسگزارم که اینو یادم دادی

    خداراشکر مونای عزبزم برای مشتریهای فراوانت چه کسی میتونه دلها رو نرم کنه ادمها و مشتریها رو سمت ما بفرسته از راهایی که فکرشو نمیکنیم به

    سمت ما هدایت کنه

    چه کسی جز خدا

    چه کسی دلهارو برای محمد نرم کرد و آدمها رو دورش جمع کرد باعث شد محمد محمد بشه

    جز خدا

    سپاسگزارم ازت این نکات مهم برای ما نوشتید

    خیلی دوست دارم

    انشالله مشتریهای فراوان به سمتتون هدایت بشه عزیزم

    درپناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام پاکیزه عزیز وخوش قلب و مهربونم

    چه قلم رسایی داری عزبزم

    چقدر زیبا مینویسی

    عاشق رابطه توحیدبت با خدا هستم عشق من

    من تحسینت میکنم انقد قشنگ رو خودت داری کار میکنی

    منم بخاطر وجودت سپاسگزارم عزیزدلم

    انشالله در بهترین زمان و مکانو شرایط حتما به این مکان رویایی این بهشت برین هدایت میشی عشقم

    خیلی دوست دارم

    حسم گفت برات بنویسم عزیزم و این حتما کار خدا بوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به فرنگیس خانوم عزیز

    تحسینت میکنم دختر که اولا در سفر هستی کنار دریای خزر

    من عاشق دریام عاشق راه رفتن کنار دریا و شنا کردن و دوست دارم فقط ساعتها بشینم اونجا لب ساحل و شکرگزاری کنم و لذت ببرم .خدایا شکرت

    افرین فرنگیس جان خداراشکر برای سفرهای کاری که هدایت شدی.خدایاشکرت برای شغل عالی که داری به واسطه کارت در سفری

    خدایا شکرت که به ازادی مکانی و زمانی رسیدی

    افرین دختر تحسینت میکنم به شغل مورد علاقت هم کار هم تفریح هم لذت و سفره هدابت شدی

    خدایا شکرت واقعا که ما خالق زندگیمون هستیم

    خدایا شکرت تو نمایشگاه هدایت شدی و قراره کلی ادم ثروتمند ببینی

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    موفق باشی عزیزم هرجایی هستی فقط لذت ببر و شاد باش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به اقا حمید برادر توحیدی

    کامنت خیلی پر معنا بود مخصوصا مناجات خواجه عبدالله انصاری و کلی لذت بردم باعث شد منم دوباره برم این مناجات نامه هارو بخونم

    از اینکه خواجه حمید امیری هم کلی خندیدم و لذت بردم از شوخ طبعیت .انشالله شمام همین طور مناجات نامه های قشنگتو به چاپ برسونی

    در مورد بیورها و کمپرها اطلاعاتی که برامون نوشتی سپاسگزارم واقعا از ته دلم تحسینت میکنم کلی اطلاعات عمومیت بالاست و برای ما هم به اشتراک میزاری که اطلاعات ما هم بالا بره

    سپاسگزارم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    بنام خالق یکتا

    سلام به فرزانه توحیدی

    سلام به فرزانه زیبارو و زیباصیرت

    سلام به فرزانه دوست داشتنی

    سلام به فرزانه عزیزم به خواهر نازارم(به کوردی گفتم)نازار یعنی خیلی طرفو دوست دارند و این کلمه رو براش بکار میبرن همون نازنین میشه گفت اما این خیلی عمقی تره و به یه دختر میگن

    عزیزدلم کامنت سراسر عشقتو خوندم سپاسگزارم که به منو بچه های سایت محبت داری و اسممونو تو کامنتهات میاری .این قطعا محبت و لطف خداونده که اسم ما بر زبانت جاریه نازنیم

    خوشحالم حالت خوبه

    خوشحالم قصد سفر کردی

    خوشحالم که جسارت به خرج دادی و به پارتنرت و خواهرت گفتی میخام تنها برم

    خوشحالم که میخای بر ترست غلبه کنی و تو دل ناشناخته ها بری قطعا که خداوند رحمان و رحیم و وهاب در این راه پشت و پناه و راهنماته

    خوشحالم که خودتو دوست داری و خودتو بغل کردی و بوس کردی

    منم از اینجا صورت ماهتو میبوسم عزیزدلم

    میخام برات بنویسم اما شاید کامنتم طولانی بشه اگه شد در صفحه بعدش مینویسم

    میخام از خودم بگم یکم

    گفتی پارتنرم گفتم یه داستان برات تعریف کنم سعی میکنم کوتاه باشه اما یه دنیا تجربه اس

    داستان از اینجا شروع میشه منو یه نفر عشق(اگ میگم عشق چون من و اون شخص یا پارتنرم به قول معروف هنوزم همو دوست داریم)اما به خاطر شرایطی که در ادامه میگم تصمیم گرفتم ابراهیم باشم و رها کنم همون جوری که ابراهیم زن و بچه اشو رها کرد رفت دنبال رسالتش منم همین تصمیم گرفتم که ادامه مسیر زندگیمو برم دنبال رسالتم و با خدا باشم بقیش دست من نیست که نتیجه اش چی میشه

    از خودم میگم که باورهاتو شخصیتتو عزت نفستو تقویت کنی نازارم

    من یه دختری بودم فوق العاده شاد و به قول همه سرزبان دار و همه فکر میکردند اعتماد به نفسم بالاست الانم میگم در خیلی جاها واقعا اعتماد به نفسم بالایه بالاست اما بخاطر باورهایی که از خانواده و بقیه گرفته بودم از لحاظ دوست داشتن خودم عزت نفسم پایین بود البته من نمیدونستم پایینه فکر میکردم بهترینم اما همیشه یه خلاءدر روابط عاطفیم داشتم یا طرف ولم میکرد کسی که دوستم داشت ها یا من نمیخاستمش

    به هزار در و دیوار میزدم خودمو کوچک میکردم فکر میکردم این درسته ولی همچنان اون رفتارها بود

    تا اینکه با همین پارتنرم اشنا شدم از طریق پسردایی ایشون در یک گروه تلگرامی

    من چون از ایشون بزرگتر بودم 10 سال اصلا به رابطه ای فکر نمیکردم بخام با این اقا دوست بشم تا اینکه ورق برگشت و این اقا بعد از بکی دوسال از اون گروه که من دیکه عضوش نبودم اومد تو زندگی من اولشم به حالت پیامهای مسخره بود و خنده دار همین تا اینکه ایشون بعد یه مدت از شخصبت من خوشش اومد و اومد باهام اشنا تر بشه از اولشم گفت قصدش ازدواجه ولی شرایط نداره منم قبول کردم چرا اینو قبول کردم چون عزت نفسم پایین بود میگفنم خب اگ این نشه دیگه سنم بالاتر میره دیگه نمیشه و خیلی باورهای دیگه

    خلاصه بگذریم بعد یه مدت هی رابطه ما کات میشد و هی ادامه دار.خانواده اش کاملا در جریان بودند که منو دوست داره اما جرات حرکت کردن نداشت

    ایشون فوق العاده مهربان خوش اخلاق خوش رو و خوش برخورد بود هر کاری برای خوشحالی من میکرد و حتی میدونست من مثبت فکر میکنم سعی میکرد کلمه متفی درباره مشکلاتش با من نگه هرچند بعضی وقتها دیکع خسته میشد و میگفت ار بیکاریش اما کلا سعی میکرد نگه.ایشون خیلی اقا و با شخصیت بود درکش بالا بود فهمش بالا بود و دلسوز

    ینی 90 درصد خصوصیاتی که میخاستم داشت.پایه بود و رفیق مثل دو تا دوست و خوش قلب و چشم و دل پاک بودو دست و لباز بود

    ارزوش یک لحظه کنار من بود که حالش خوب باشه

    منو ایشون در کنار هم رشد کردیم بزرگ شدیم .هر.روز از اینکه ایشون اومد تو زندکیم از خدا سپاسگزارم که باعث شد به خودم و خدام نزدیک تر بشم .من هیچ بدی از ایشون به یاد ندارم انقد خوبی داره و داشت که من اگ بدی هم بوده اصلا یادم نیست

    اما عزت نفس پایینی داشت جرات حرکت کردن نداشت همش از این میگفت سرمایه انچانی نداره

    و سیگار میکشید

    اینارو کی جذب کرده بود من

    من ازاده ای که عزت نفسم پایین بود

    که برای خودش ارزش قائل نبود که احساس لیاقت نداشت

    اینارو چجور جذب کرده بودم از باورهای جامعه از خانواده ای که من شاد بودم میخندبدم بهم میگفتن دختر نباید بخنده زیاد

    دختر نباید مثل بچه ها رفتار کنه باید بزرگ باشه

    میگفتن تو خجالت نمبکشی با بچه ها بازی میکنی یا با سن پایین تر خودت رفت و امد میکنی و خیلی باورهای دیگه

    ولی من به حرفششون گوش نمیدادم تازه گاهی در مقابل پدرم حاضر جواب بودم و تحقیر میشدم

    نمیدونستم من مقصرم پدرمو و بقیه رو مقصر میدونستم

    بخاطر تضادهایی که با این آقا پیدا کردم در روابط از طریق دستان خدا با قانون جذب و شکرکزاری اشنا شدم یه مدت همین جوری شکر گزاری میکردم حالم خوب بشه همشم تو خواسته هام فقط دلم میخاست این اقا کنارم باشه فکر میکردم اگ ایشون نباشه بهتر از ایشون نیست .فکر میکردم چون ما همو دوست داریم پس حتما ایشونه و یه ته امیدی به خوب شدن شرایطش داشتم که همه چی درست بشه اما یه مدت خوب یه مدت بد .تا اینکه گفتم با قانون جذب اشنا شدم بعد یه دوره از یه خانوم که استاد موفیقت بود گرفتم .البته که دوره این خانوم میشه گفت تکاملم بود باید طی بشه..و بعد که اشنا شدم فقط به نیت برگشتن ایشون(این آقا) تمرینی انحام میدادم ایشون هم بعد یه مدت بر میگشت اما یه مدت کوتاه بود.بعد تو همون گروه با یکی دو تا از خانومها اشنا شدم یکیشون از کامنتهای بچه های سایت استاد توهمون گروه میزاشت اون موقع اسم استادرو شنیدم اما مدارم پایین بود.دوستم بهم گفت بیا عضو سایت شو گفتم ول کن همین گروه خوبه هرچند من چیزی از دوره ایشون نمیفهمیدم و از دوره های رایگان اساتید دیگه موفقیت استفاده میکردم .و خیلی جالب بود وقتی که بچه های همون گروه میگفنن باید تغییر کنیم میگفتم خب من که مشکلی ندارم این اقا یا بقیه مشکل دارنباید اونا تغیبر کننددر این حد فکر کن

    تا اینکه با یکی دیگه از بچهها اشنا شدم که ایشون عضو سایته الان.و وقتی منو اون اقا به تضاد جدی خوردیم و کات شدیم به قولی برای همیشه این دوستم از استاد شریفی و عباس منش صحبت میکرد منم تصمیم گرفتم تو اینستا گرام پیج این اساتید نگاه کنم.وقتی نگاه به نتایج استاد کردم سریع اومدم عضو سایت شدم.اصلا جنس حرفای ایشون با بقیه فرق داشت چیزی بود که میخاستم جواب تمام سوالاتمو داشت

    دیگه احتیاج نبود برم از بقیه دوستام بپرسم(در حدی سوال بزام پیش میومد سر دومین سوالم میگفتن برو خودت بگرد دنبال سوالتحتی یکیشون اسم منو گذاشته بود ازاده سوالی)

    خلاصه بگم من اومدم تو سایت از فایلهای رایگان شروع کردم رو خودم کار کردن بعد چند ماه این اقا دوباره برگشت(حالا چرا هی برمیگشت و من قبول میکردم بخاطر اینکه فکر میکردیم ما هم مداریم و اگ کسی هم مدارت باشه هی برمیگردهو امید داشتم همه چی درست بشه

    ایشون برگشت و اولین دیدارمون انجام شد بعد دوسال .دیداری که قبلش هرچی زور میزدیم نمیشد.ومن هی میگفتم ایشون تلاشی برای من نمیگنه فکر میکنم چیزی که شنیده بودم که باید با تلاش بدست بیاد‍️‍️برعکس باورهایی که استاد گفتن بود

    خلاصه دیدارمون به قشنگ ترین شکل انجام شد و بهتربن لحطات کنار هم داشتیم

    این گذشت باز بعد چند ماه تو روابط مشکل داشتیم اینم بگم ما از لحاظ رفتاری هیچ مشکلی باهم نداشتیم مشکل ما شرایط ایشون بود همین.

    خلاصه من زدم دوره عشق و مودت خریدم رو خودم کار کردم اما درکم پایین بود زیاد عمل نمیکردم به حرفای استاد فکر میکردم از لحاظ شخصیتی (عزت نفس)مشکلی ندارم.ینی به قول استاد من اونی بودم که استا میگه بعضی بچه ها دوست دارند چیزی که دلشون میخاد بفهممن نه حرفای منو

    بعد من رو خودم کار کردم به قول خودم و به یه شغل هنری هدایت شدم و شروع کردم به همون کار .دقیقا 15 روز مونده به سال 1401.درامد من صفر بود تو همون 15 روز کلی به من روزی دادچیزی که فکرشو نمیکردم

    3 روز از عید 1401 گذشت که این اقا پیام تبریک به من گفتن..من باز هم بخاطر احساس عدم لیاقت و خود ارزشی جواب پیام ایشون دادم تازه کلی خوشحال شدم که جواب داد همه چی

    رابطه ما خوب شد ینی سال 1401 بهترین سال بود برام با وجود تمام تضادها تو روابط

    چند بار دیدارمون فراهم شد به قشنگترین شکل ممکن.چون ایشون همشهری اقای زرگوشی هستند.و فاصله امون یکم دور بود..قشنگ ترین لحظات کنار هم داشتیم

    تا اینکه تو خرداد امسال با وجود اینکه جند روز از دیدارمون گذشته بود همون دوستم که استاد به من معرفی کرد گفت آزاده تا کی میخای این رابطه رو ادامه بدی.البته تو همین بهار من بارها به خدا گفتم خدایا خسته شدم بهم نشونه بده که خدا از طربق این دوستم داد.گفت چند ساله باهمید چی شد نتیجه.تا چند سال دیگه میخای تحمل کنی‌چرا برای خودت ارزش قائل نیستی و عزت نفست پایینه.اینو که گفت بدون هیچ مقاومتی پذیرفتم مقصر منم‌.من مسبول همه چیزم‌.همش خودم بودم با باورها و فرکانسم ایشون جذب کرده بودم.چند دقیقه بعد این مکالمه ایشون با من تماس گرفتند که من بهش گفتم ببین اگ منو میخای بیا جلو یا به خانوادت بگو به من تماس بگیرند که حداقل منم بدونم و بمونم پات.گفت ازادع میدونی ارزومه با تو باشم خودت میدونی چقدر دوست دارم اما من شرایط ندارم بارها بهت گفتم ازاده من شرایط ندارم.گفتم اوکی پس دیگه با من تماس نگیر اگزم بگیری جواب نمیدم‌..و همه چی تموم شد اولش یکم تا چند روز حالم اوکی نبود اما هی میگفتم اشکال نداره باید لیاقتمو به جهان نشون بدم از این اقا یهترم هست و مطمینم خدا بهترینها رو برای ما هردونفر میاره یا من تغیبر میکنم و این اقا اگه تو مدار من باشه تغییر میکنه یا بهتر از ایشون میداد

    اومدم رو فایلهای توحیدی ورایگان کار کردم فهمیدم چقدر شرک داشتم چقدر قدرت به دست بقیه دادم.بارها گوش دادم و کامنتها رو خوندم سعی کردم رو عزت نفسم کار کنم(با کمک همون دوستم) شخصبتمو تغیبر بدم‌…باور میکنی فرزانه جان وقتی شروع کردم رو کار کردن عزت نفس و تغیبر شخصبت گفتم خدایا من انقد داغون بودم نمیدونسنمفکر میکردم من بهترینم و ایرادی ندارم

    الله اکبر وقتی شروع کردم کم کم ادمهایی اومدن تو زندگیم راهایی برام باز شد قبلا نبود.و خیلی تو این دوسه ماه نتیجه کوجک (البته اینا بزرگه میشه گفت)گرفتم.و روز به روز این شخصیت جدیدمو دوست دازمو دارم و خیلی از این مسبر راضیم.حتی بعد یک ماه این اقا پیام داد ازاده با دوستام اومدم کرمانشاه یادت افتادم چقدر بغصم گرفت(حساب کن ایشون برای هر چیزی اشکش در نمیومد حتی اگ ناراحت بود اما برای من اشکش دراومده بود اولین بار بود این اتفاق افتاد )من پیامشو خوندم و اشک ریختم اما گفتم نه دیگه تموم شد.جوابشو ندادم.دوبار بعدش تو ماه گذشته پسردایش تماس گرفت بار اول جواب دادم گفت باهاش حرف میزنی گوشی بدم بهش گفتم نه دیگه تموم شد خواهش میکنم شمام بامن تماس نگیرید..چند هفته بعد دوباره پسردایش تماس گرفت اما جوابشو ندادم دیگه.دیگه برام مهم نیست خودمم مهمم.امروز تولد این اقا بود.اگ قبلا بود سعی میکردم به هر طریقی شده حتی اگ با هم نبودیم تولد همو تبریک بگیم.اما دیکه من وابسته نیستم و برام مهم نبود.دیشب ساعت 12 شب زمانی که همیشه تولد همو تبریک میگفتیم من دستمو رو قلبم گذاشتم باهاش صحبت کردن که تولدت مبارک و بهترینها رو برات ارزو میکنم.امیدوارم وقتی ببینمت به موفقیت رسیده باشی.

    ببخش کامنتم طولانی شد

    ادامه کامنتو در جواب کامننم که اقای زرگوشی برام کامنت گذاشتم میگم دوست داشتی بخونشس تا وجود خدا را بیشتر درک کنی عزیزم

    امیدوارم درسهای این کامنت برات مهم باشه .فقط خواستم بگم خودت مهمی هیج کس به اندازه خودت تو این دنیا مهم نیست.تو با اززشی تو با لیاقتی.رو عزت نفست کار کن.من نمیدونم رابطه شما چطوره و در چه حده اما فقط میگم احساس لیافتت و عزت نفستو بالا ببر همون افردا میان برات سردست میشکنن.چییزی که من تجربه کردم و ارزو میکردم این اقا به من زنگ بزنه.الان اونا ارزوی منو دارند..

    بخدا فرزانه جان انقد ادمها هستند تو زندکی خودم ینی اطرافم ارزو دارند با من باشند.ببین وقتی رو خودت کار میکنی همه چی به نفع تو میشه این بار تو انتخاب میکنی کدومو بخای کدومو نخای..فقط بشین ریشه های وابستگی و رو در بیار.بشین لیافتتو بالا ببر قطعا بهترینها برات پیش میاد

    هدف من از نوشتن این داستان فقط این بود از تجربه من استفاده کنی اگ دوست داشتی و با عشق برات نوشتم.من نمیگم با این پارتنرت تموم کنی میگم فقط رو خودت کار کن همین

    تو بهترینی خیلی دوست دارم

    ادامه کامنت در جواب کامنت خودم تو صفحه 7 نمیدونم دقیق چنده در جواب اقای زرگوشی ببین حتما تا خدارا بیشتر ببینی

    0

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: