https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-13.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-30 00:20:302023-09-03 07:10:00سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 203
561نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد جان شروع این سفرتون برای من مصادف شد با خرید دوره عشق و مودت به خاطر همین تمرکزم روی دوره ست و برای سفرها کامنت نمیذارم اما برای این قسمت نتونستم کامنت نذارم چون واقعا واقعا لذت بردم از این رنگ جادویی سبز که خاص و بی نظیر بود اونجایی که خانم شایسته نشسته بودن دقیقا تصویر بهشت رو برام تداعی میکرد
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم شما زوجی هستین که دارید در بهشت سیر میکنید در امنیت و آرامش کامل و زیر سایه خداوند
واقعا خوشا به حال شما خیلی بهتون تبریک میگم
خانم شایسته عزیز خیلی از شما ممنونم که برای ماهم آرزوی خوب کردین و قاصدک رو فوت کردین چقدر رویایی و دلنشین بود
واقعا خدارو شکر میکنم که با شما هستم
خیلی ازتون ممنونم که این زیبایی هارو با ما هم به اشتراک میذارید نمیدونید که دیدن این تصاویر چقدر روح و روان منو تازه کرد
سلااااام به استاد جانم، مریم نازنینم، طبیعت عاااالی که هر چقدر بگم کمه….. خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. خود خدا هست و بس ….
به قول شما، خود کارت پستال …. خدا را سپاس به خاطر چشمان سالمم که این زیبایی ها را میبینم و خدا را سپاس به خاطر گوش های سالمم که صحبت ها و وصف های شما را در فایل گوش میکنم. خدا را سپاااااس. استاد نووووووش جونتون
به به قاصدک … چه آرزوهای خوبی کردین برامون مریم جون و استاد عزیز. ممنون و متشکرم
به امید اینکه من هم هدایت بشم به رفتن و دیدن طبیعت هایی همچون این طبیعت ها …
استاد جانم چقدر من در کلاس شما درس یاد گرفته ام که چند وقت پیش در محوطه محل کارم که انصافا خیلی طبیعت زیبایی دارد، در هوای بسیار گرم با یکی از همکاراها در حال گذر بودیم. با وجود گرمای بسیار من یکدفعه چشمم افتاد به ابرهای پفکی در اسمان که دیدم که چقدر زیبا بودند و این موضوع را بیان کردم که ای وای آسون چقدر زیبا است. همکارم یه دفعه گفت به نظر من با این گرمای زیاد، اصلا زیبایی آسمون به چشم نمیاد و گفت که ای وای، چقدر هوا گرم است. واقعا به خودم افتخار کردم که در کلاس استاد عزیز، زیبا بین شده ام ….. خدایا شکرت
چه سفر پر برکتی.چه زیبایی هایی.هتل یو آل با اقامت سه شب و دو روووز با مدیریت و مالکیت الله مهربان.
خدای من چه حجم از فراوانی و زیبایی و تنوع گیاهی و جانوری.چه دنیای پر از فراونی که گسترانیده شده برای همه ی موجودات.دو نفر با تراک کمپر خفنشون یه گروه با جیپشون یه عده قدم زنان با کوله پشتیاشون میان و لذت میبرن.چه حجم از فراونی و نعمت و آب که چندتا سگ آبی برای خودشون سد درست کردن و بازم آب هست اونم به چه حجمی که به همه ی درختان و پوشش های گیاهی میرسه.خدااای من پوشش گیاهی رو این سگای آبی شیطون عوض کردن.خیلیییی جالبه که سگ های آبی تنها 24 ساعت بعد از تولدشون میتونن تو آب شنا کنن.الله اکبر ازین عظمت و خلقت زیبای خداوند.
شگفت انگیزه.الحق که مزد و پاداش این جسارت و این همت و پیاده روی چیزی نباید جز دیدن این زیبایی ها و طبیعت بکر و بی نظیر باشه.سپاااس که با ما به اشتراک میگذراید.
سپاسسسس ازین دعاهای خیر و پر از حس خوبتون برای ما.وقتی میبینم که منم جز افرادی هستم که خدا از طریق شما برام خواسته های زیبا ارسال کرده غرق شوق و لذت میشم.خدایااا شکرت.
از زیبایی این طبیعت ازین درختان و انبوهشون و قد و بالای شگفت انگیزشون چی بگم.خدایا شکرت برای فرصت دیدن این زیبایی ها.
مریم جانه شایسته خدا قووتون بده با این سپاسگزاری های الهیون و یادآور شدن این بدن زیبا و فرصت هایی که از طریقش بهمون داده میشه برای تجربه ی زیباتر این دنیا.
هر چیزی واقعا همینطوره.باید استفاده بشه تا چرخش به قولی روون تر برامون بچرخه.از بدن زیبامون عضلاتمون مفاصلمون گرفته تا مغزمون روحمون اشتیاقمون کنجکاویمون و قدرت خلق کنندگیمون حس عشق ورزیدنمون حس سپاسگزاریمون و همه و همه.
ترکیب این زیبایی ها و طبیعت با سخنان و نکته ها و کلید های زیبایی که شما بیان میکنید بی نظیرتر میشه و مثله یک گنجه.
خدا قوتتون بده.
خداوند یار و نگهدارتون باشه درین سفر الهی و زیبا.حسابی بهتون و بهمون خوش بگذره.
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و استادیــار مهربان و سخاوتمندم
سلام به دوستان همسفر و هم فرکانس ارزشمندم
خدایــا شکرت برای اینکه همه چیز همه جا داریم…
خدای من بعد از بیدار شدن و چک کردن بنر سایت و دیدن عکس معرفی این قسمت من فقط خودمو دیدم. من خودمو دیدم که پیروزمندانه بخاطر حرکتی که دیروز انجام دادم یک حس رهایی داشتم، یک حس پیروزی و یک حس احاطه شدن با کلی نعمت ها و ثروت هایی که منو احاطه کردن و منو راضی میکنن تا بازهم بیشتر تجربه کنم.
از خاطره و تجربه دیروزم خلاصه بگم بعد میرم سراغ سفر و تجربه های همسفران عزیزم.من دیروز دلم میخواست برم پیاده روی نمیدونم کجا، دلم میخواست برم یکجای جدید نـه اطراف خونه، دلم میخواست برم یک جای دور ولی بازم نمیدونم کجا. دلم میخواست دفترم رو بردارم و برم مدت ها بعد یک پیاده روی اونجا بشینم و برای خودم خلوت کنم. دلم میخواست یک سفر تنهایی برم. شده یک سفر چندساعته یک سفر یک روزه، اما دلم میخواست فقط برم، برم یکجای دور…موقعی که ساعت رو نگاه کردم ساعت از 9 صبح گذشته بود و نزدیک 10بود و همون موقع ها یک ایده به ذهنم زد گفت فهیمه پاشو برو تجریش، پاشو برو دربند. بعد گفتم الان؟دیر نیست، خیلی دوره و…خلاصه باز با خودم گفتم یکبار تنهایی رفتی اما بلدنبودی سر از بازار سنتی تجریش و مغازه ها و پاساژها در آوردی و پیاده روی کردی و کلی توریست دیدی و کلی فراوانی و میوه های جدید که اغلب اونجا دیده میشه تا سمت خونه ما. خلاصه گفتم آره این بار میرم اصل جنس تجریش اونم دربند. میرم کوه. تاحالا تنهایی اونجا نرفتم. و تا این مدتی که تهران اومدیم شاید دوسه بار اومدیم اینجا و هربار که دلم میخواست بریم یا نمیشد یا دیر بود یا همسرم میگفت کفش هامون مناسب نیست یا ایشون کمرش اذیت میشد یا مهمون اومد یا رفتیم مهمونی. خلاصه نشد و آخرین بار هم پارسال اوایل زمستون با همسرم رفتیم اون دفعه از مسیر تله سیژ سوار شدیم و اتفاقات عالی و اومدن برف و کلی حس و حال خوب و یک روز به یادماندنی شد. خلاصه من بازم دلم میخواسن برم و کلا دوست داشتم برم یکجای دور و بلندی. ارتفاع داشته باشه. خلاصه وقتی این ایده به ذهنم زد گفتم ایول امروز هم که همسرم گفته شاید نهار نیاد یا دیر بیاد منم که احتمالا فست برم پس بزن با خیال راحت بریم.فقط عجله کن تا قبل 11 بزنیم بیرون تا ظهر اونجا باشیم. خب کیف دوشی ام عوض شد و تبدیل شد به کوله(کوله لپ تاپم رو برداشتم انشالله میخوام یک کوله سبک هم بخرم واقعا لازم دارم.) و تو کوله چیزایی که فکر میکردم لازم دارم رو برداشتم از پاوربانک و شارژر و هدفون و دفتر ها و خودکار و نقشه تهران و یکهو یادم اومد از دیشب یک تیکه مرغ و تخم مرغ آب پز هست اونا رو هم برداشتم که اگر نتونستم به فست ادامه بدم و گرسنه شدم غذا همراهم باشه هرجا بودم.یک فلاسک کوچیک که توش آب سرد ریختم و…خلاصه با اشتیاق فراوان راه افتادم به سمت مترو و بعد رفتن به جایی که تا حالا خودم نرفته بودم. رفتم یک منطقه کوهستانی. وای که چقدر لذت بردم، چقدر پیاده روی اونم سربالایی، چقدر پله، چقدر زیبایی و هرچی بالاتر میرفتم هوا مطبوع تر و خنک تر میشد. خیلی رفتم بالا و خوشبختانه مغازه های هله هوله فروشی(انواع آلو و لواشک و ترشک و …) که من همیشه با دیدن شون دهنم آب میفتاد اصلا منو وسوسه نکرد. چون من به خودم گفته بودم یا ادامه فست یا همونی که همراهم هست و شکمم خیالش راحت بود که چیزی برای خوردن هست تازه با خودم قاشق و چنگال هم برداشته بودم. خلاصه هی میرفتم هی ارتفاع و شیب بیشتر میشد. یاد قسمت های قبل سفر به دورآمریکا افتادم اون مسیر کوهستانی پر از شیبی که استاد و مریم جان میرفتن بالا و استاد به مریم عزیز گفت ماشالا با فشار عضلات ساخته میشن. و من خوشحال از فشاری که روی پاها و کل بدنم میومد. حالا فکر کنین یک کوله هم رو شونه ام بود. خدایا شکرت رفتم و ادامه دادم. تا روستاها تموم شد و رسیدم فقط به کوه (از چند ساعت قبل احساس کردم که نیاز به سرویس بهداشتی دارم. هی یادم میرفت هی صدای آب یا موارد دیگه مثل آب خوردن یادم مینداخت که باید برم و لازم دارم…) خلاصه بخاطر تو این وضعیت بودن خیلی بالا نموندم و نشستم گفتم دوباره برمیگردم به ابادی و مغازه ها تا شاید بتونم درخواست کنم و راهنمایی بگیرم که کجا میتونم سرویس پیدا کنم. دیگه برگشتم به سمت پایین و فقط لذت بردم تو مسیر سگ و الاغ و اسب دیدم. وای خدای من یک پروانه بزرگ زیبا دیدم که ازش خواستم عکس بگیرم و اینقدر یواش یواش بهش نزدیک شدم که اصلا دستم رو هم کنارش گرفته بود و تونستم عکس بگیرم و چندباری پروانه پرید اما فقط همون اطراف دور من میچرخید و این بار ازش چندثانیه ایی فیلم گرفتم واقعا زیبا بود، واقعا تجربه و حس خوبی بود.بازم ادامه دادم و اومدم پایین و پایین تر تو مسیر از یک خانمی پرسیدم فلان چیز کجاست اونا هم گفتن نمیدونیم مگه از مغازه دارها بخوای شاید داشته باشن و اجازه بدن از سرویس شو استفاده کنی. خلاصه که خودمو خیلی خوب کنترل کرده بودم و یکم یادم رفته بود و اون خانم همراه خواهرش نشسته بودن داشتن لبه دیواره ی رود چای میخوردن به منم تعارف کردن و گفتن این آخرین لیوان چایی مون هست بفرما و بعد اون یکی خواهرش خندید گفت با این وضعیت آب و چای نخوره بهتره. منم ازشون تشکر کردم و گفتم ممنون تشنه ام نیست و هنوز آب تو کوله ام دارم. نمیدونم چی شد اون صدای آب و برخورد اون خواهرها باعث شد ازشون اجازه بگیرم تا منم همون لبه کنارشون بشینم و سرصحبت باز شد و از خاطرات شون گفتن و متوجه شدم هر دو دبیر بودن و خواهر بزرگه (طوبی) رو فهمیدم بازنشست شده و چقدر تحسین شون کردم و بهشون گفتم من با اینکه خواهر ندارم اما از خواهرهایی که مثل شما با هم اینقدر دوست هستن و باهم گردش میکنن خیلی خوشم میاد و گفتم واقعا دمتون گرم. ازشون پرسیدم شما کوهنورد هستید؟گفتن نه ما خودمون همینطوری میایم و دور میزنیم و دربند 7،8 سالی میشه نیومده بودیم. از من پرسیدن تو تا کجا بالا رفتی و بهشون گفتم و اونا هم ترغیب شدن بعد استراحت و چای خوردن شون بازم برن بالاتر و ادامه بدن…صحبت ها و درس های زیادی ازشون گرفتم و خلاصه دوتا دوست پیدا کردم و دیگه منم ازشون خداحافظی کردم و به راهم به سمت پایین ادامه دادم و عجب بوهای خوشمزه با منظره های عالی به بینی و چشمم میرسید و همینطور گوش هام که سرشار شده بود از صدای آبی که جاری بود.خداروشکر کردم از خدا برای اینکه منو به راحتی و سلامتی تا اون بالا برد و آورد پایین…و دیگه توالت عمومی پیدا کردم و موقع برگشت از اونجا هم با یک آقای کوهنورد مواجه شدم و بهش خداقوت گفتم و ازش پرسیدم تا کجای کوه رفتین بالا و اسمش چی بود.(آخه من اون بالا به یک تابلو و کلی اسم رسیدم که اسم” آبشار دوقلو” بهم چشمک زد اصلا نمیدونستم اونجا آبشار هم داره اما نرفتم نمیدونستم چقدر فاصله داره و اصلا من شرایطم مناسب نبود که بازم ادامه بدم داشتم میترکیدم خخخخخ… خلاصه که اون آقای کوهنورد گفت تا آبشار بیشتر نرفتیم اونجا تولد یکی از بچه ها رو گرفتیم و با کیک رفتیم بالا. ساعت 6صبح شروع کردیم از پایین راه افتادیم. منم خوشحال از این حرفی که زد و گفتم من اولین باره تنها تا اون بالای کوه خودمو رسوندم و گفتم چه جالب منم اسم این آبشار رو دیدم و یکسری تابلو دیدم اما نشد ادامه بدم. این آبشار چقدر تا اون تابلوها فاصله داره. گفت حدود بیست دقیقه. گفتم ایول یعنی منم اینقدر اومدم بالا و نزدیک بودم. اصلا یک خواسته برام ایجاد شد تا دفعه بعد تا بالاتر تا آبشار هم برم و البته یکسری جاهایی که خانم های فرهنگی بهم با عشق آدرس دادن. اصلا خدا کلی جا بهم یاد داد تا برم و بازم تجربه کنم. استاد دیروز منم سفر کردم به کوهستان واقعا که همه چی همه جا هست و میشه تجربه کرد. هرجایی که زندگی میکنیم میخواد قاره آسیا و ایران باشه میخواد قاره آمریکا و کلرادو باشه فقط از دیروز خودم واین تجربه ام بیشتر باور کردم باید نترسید باید حرکت کرد، باید منتظر هیچی نموند، باید بهونه ها رو بندازی دور، پاتو از ترمز برداری تا جهان و خداوند هدایتت کنه. من دیروز مصداق همین حرف هام. من نتیجه تو دستمه استاد جان. منی که همسفر با شمام تجربه کردم همین نزدیکی همین حس و حال طبیعت رو که کلا شاید 50 تومن نداشتم و با یک کارت بلیط مترو هدایت شدم به جایی پر از زیبایی. اصلا پول نیست که داره به ما لذت میده این ما هستیم که در مسیر لذت بردن و هدایت هامون به پول هم میرسیم. باورتون میشه همسرم پایین که بودم گفتم نزدیک خروجی ام میخوام تاکسی سوار بشم بیا مترو. فقط باید برم عابربانک پیدا کنم تا بتونم پول نقد به تاکسی بدم و گفت تو اصلا پول داری، گفتم در این حد که رسیدم و میتونم برگردم دارم و ایشون برای کارتم پول واریز کرد. هرچند داشتم در حد ده تومن پول کرایه تاکسی رو، اما ایشون با سخاوت تمام بازم مبلغ زیادی برام پول واریز کرد. این یعنی تو خود پای در ره بنه، که خود گویدت چون باید کرد…(امیدوارم شر رو درست نوشته باشم) من فقط راه افتادم به سمت چیزی که دوست داشتم تجربه کنم اصلا هم نترسیدم نه شکی تو دلم بود فقط رفتم.فقط حرکت کردم فقط ایده رو اجرا کردم فقط قدم برداشتم. من سخت نگرفتم و به آسانی رفتم و به آسانی برگشتم. بماند که تو مترو هم انگار کنسرت بود، موسیقی و خوانندگی دو مرد جوانی که باعث شده بودن فقط با شادی مسیر رو ادامه بدم و کلی دست بزنم و بخندم…و کلی اتفاق ها و لبخندها و حرف های زیبای دیگه که شنیدم یا زدم و فقط لذت بردم فقط لذت بردم و شاد در لحظه بودم.خدایا شکرت برای این تجربه که ایده به ذهنم اومد پاشو دفترهاتو بردار برو یکــجـایی و هدایتــی رفتم و تجربه طبیعت و صدای آب رو به خودم هدیه دادم. حالا اینا رو گفتم ببین چقدر این قسمت برای من و با تجربه های من قبل از دیدن این قسمت هماهنگ بود. دیدن مریم جان تجربه اینکه وسط رود روی یک تکه سنگ تنهایی دفتر به دست…اصلا من گفتم وقتی عکس بنر رو دیدم حس کردم فقط خودمو دیدم انصافا حسم با این موارد مشابه بیشتر بهم ثابت کرد که چقدر همسفرفعال و خوبی هستی با این سفر…خدارو صدهزار مرتبه شکرت.
خدایا شکرت بهم فرصت بودن در اینجا رو میدی، فرصت نوشتن و تمرکز برخواسته هامو میدی.
سریال سفر به دور آمریکا_ قسمت 203
به به مریم عزیز رو میبینیم که وسط یک رود ایستاده و صدای اب و صدای استاد بهمون داره داستان حرکت مریم جان و تجربه اش رو برامون بازسازی میکنه.
چقدر لذت بردم از اینکه استاد جان که همزمان داشتن برامون تعریف میکردن که عزیزدلش صبح اومده اینجا و دفترشکرگزاری اش رو برداشته و روی اون سنگ نشسته و اونجا در اون فضا سپاسگزاری هاشو نوشت.(اصلا نیازی نبود زور بزنیم تجسم کنیم مریم جان برامون کاری کرده رو اجرا کرد و استاد هم چقدر قشنگ حال و هواشو توصیف کرد.)اصلا معرکه جدیدا فایل ضبط میکنیدا کوتاه اما عمیق و پر از درس و نکته مثبت و زیبایی. یعنی اصلا به دقیقه این فایل ها نباید نگاه کرد به عمق تک تک چیزهایی که میبینیم و میشنویم باید نگاه کرد و متوجه میشیم این فایل ها چقدر پرتر و بیشتر از چیزیه میبیینم.مثلا این قسمت رو یک فایل 15 دقیقه ایی نبینیـم، بلکه شاید هر ثانیه اش 15 دقیقه حرف و توضیح و درس و نکته مثبت و زیبایی داره.یعنی میخوام بگم چندین برابر…تازه بماند وقتی ترکیب میشه با زاویه نگاه های مختلف شما همسفران و ردپاها و کامنت هاتون دیگه بازم چندین برابر میشه.خدایا شگرت برای این هــمـه.
چقدر انرژی هامون میره بالاتر
مثل مریم جان با این کار ساده اما بینظیر و با تکرار این عادت و ترکیب کردنش با مسیر رود و صدای آب وسرسبزی که اطرافش بوده انرژی اش رو بالاتر برد.چقدر فیلمبرداری استاد جان که با عشق از عزیزدلشون گرفتن و تجربه ایشون رو برای ما توضیح دادن اونم با عشق رو تحسین میکنم و سپاسگزارم ازتون استاد جان که اینقدر بزرگوار و سخاوتمند هستین. واقعا مگه میشه عاشق شما نشد. مگه میشه مجذوب این اخلاق و روحیات تون نشد.چقدر شما در عمل خوب به ما درس های زندگی و اخلاق میدین.
درس دیدن نکات مثبت آدم ها
درس صحبت کردن در مورد ویژگی ها و عادت های خوب آدم ها
درس تکرار کردن و توجه کردن به تجربیات لذت بخش حالا میخواد تجربه خودت باشه یا عزیزدلت باشه.
درس افتادگی و فروتنی
درس نگاه زیبن و شکارچی مثبت در مثبت ها، زیبایی ها در زیبایی ها
درس دیدن چطور عمل کردن به تمرین ها و استمرار اونا
درس چطور شاگرد شما بودن و چطور تمرین انجام دادن
درس نتیجه استمرار تمرین ها و ایجاد یک عادت خوب (قطعا مریم جان که خودشون رو، یک روزی به این آگاهی ها رسوندن و تمرین کردن رو یاد گرفتن، متوقف نشدن و همین استمرارشون، جدیت شون و تعهدشون، ایشون رو به این جایگاهی که هستن رسونده.به تجربه اینکه استادت که حالا شده عزیزدلت بیاد ازت تعریف کنه و ازت فیلم بگیره و نمونه ایی بشی الگویی بشی در کنار استاد برای اینکه قانون رو با زبان تصاویر بهمون نشون بدن.) الگوی یک “آدمِ الگو” شــدن، برای اینکه درس هایی که داده رو در عمل و تصاویر میتونه بیان کنه خیلی هنره، خیلی قشنگه، خیلی حس خوبیه. مریم جان تحسینت میکنم و با افتخار وو با عشق برات می ایستم و دست میزنم. برای اینکه الگو شدی و نمونه و مثال بارزی از عمل به تمرین ها و شاگرد خوب استاد هستی .واقعا تمامت رو تحسین میکنم بانو شایسته جان.استاد جان من شما رو بارها و بارها تحسین میکنم برای این تجربه ، برای داشتن چنین شاگردها و همراه هایی که چطور خودت عمل کردی، چطور آموزش دادی که چنین میوه هایی رو از زمینی که یک روز از بندرعباس شروع کردی و بذرهاشو کاشتی حالا داری اینجوری باشکوه و افتخار برداشت میکنی. استاد شما داری پرورش میدی الگوهایی مثل خودتون رو که الگوی تمام عیار آموزش ها و حرف هاتون هستین. استاد اصلا از تعریف کردن خوشم نمیاد و قصدم اصلا تعریف کردن از شما نیست اینا چیزایی هست که من درک میکنم و حس کردم باید بگم. اینا برام پر از نکته و درسه. اینکه منم خواسته ایی دارم و با دیدن این موضوعات و بیان شون و تحسین شون میخوام خودمو بیشتر در مدارش قرار بدم. من شاید بخاطر خودخواهی خودم هست که یک وقت هایی از شما و مریم جان و ویژگی هاتون میگم اصلا میدونید نمیتونم نگم. چون خیلی تو چشممـه، خیلی تو ذهنمه، خیلی حس میکنم و خیلی خیلی خودمو نزدیک میــبینم چون منم ارزش چنین تجربه هایی، چنین الگو شدن هایی، چنین شاگرد بودن هایی رو دارم. اینو خوب میدونم باید صبور باشم عجله نکنم، باید ادامه بدم و بزارم تکاملــم طی بشه.بزارم قشنگ قانون و درک کردن و عمل کردن به قوانین بره تو پوست و استخونم. میدونم برای اینکه لایق جانان شوم جملگی باید جــان شوم…(یکهو یاد این تیکه از شعر افتادم و دلم خواست تا غزلش رو کامل بخونم.)
غزلی از دیوان مولانا تقدیم با عشق
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو
کل محتوای این شعر رو هم تقدیم به عقل خودم میکنم تا زبان و حرف بودن رو تعطیل کنه و فقط بشــه اونی که بایــد بشه. یک قابل افتخار و لایق برای الگو و نمونه شدن و برای خودمم مصداق عمل به قانون بشم نه حرف از قانون و بلدِ قانون…
خدایا شکرت چه سفری شد، چه همسفرایی شدین واسم.
خدایا شکرت برای دیدن و خوندن این همه زیبایی و آگاهی…
_صدای آب رو شنیدی و اینجوری سپاسگزاری هاتو ادامه دادی. که واقعا هزار برابر شد سپاسگزاری هام.
_واقعا این تجربه رو چقدر میشه قیمت گذاشت!!! اصلا واقعا قیمت گذاشتنیه با این چیزهای مادی نمیشه چیزهای غیرمادی و ناب رو قیمت گزاری کرد یعنی هیچ عددی، واقعا هیچ عدد و رقمی نیست که این تجربه و حس هایی که دریافت میکنیم رو قیمت بذاریم استادجان.
_به به یک صبح دیگه و یک پیاده روی ناب دیگه
چقدر جالب از تجربه بیدارشدنت گفتی اینکه انگار بدن تون آچارکشی شده سلامت تر شده بعد اون پیاده روی خفن روز گذشته اش. و همین باعث انگیزه گرفتن شد تا هر روز پیاده روی کنید(مثل تجربه دیروز من که باعث شد بازم همچین برنامه هایی برای خودم بچینم.)
یک هوای بینظیر و عطر دل انگیز طبیعت و مناظری که در حجمی از درختان کوهستانی الـص جنس داریم پیاده روی میکنیم.
_چقدر همه جا از این تریل ها هست.چقدر میشه کشف کرد.
_وقتی پیاده روی میکنی و هربار یکجای جدید رو کشف میکنی، و مناظر فوق العاده رو میبینی باز انگیزه ات بیشتر میشه.به همون نسبت هم بدنت بقول مریم جان آچارکشی میشه، آماده تر میشه یــعنـــی پر برکت ترین حالتی هست که هــم لذت برد از طبیعت، هم چیزای جدید رو کشف کرد، هم زیبایی های خداوند رو دید. هــم سپاسگزاری کرد، هــم جسم مون سلامت تر بشه.
_ خدایا شکرت برای این hiking هایی (پیاده روی ها یی) که میرین کاملا شیوه قانون سلامتی دارین عمل میکنید.
(اصلا جنس و سبک مسافرت کردن تون با قسمت های اول سفر به دور آمریکا اصلا خیلی متفاوت شده)
_ چقدر قشنگ اشاره کردین به اینکه بدن ما یک عالمه مفصل داره و باید تحرک داشته باشن و اصلا منطقی نیست که این همه مفصل حرکت نکنن، تحرک نداشته باشن. و این باور کاملا غلط و اشتباهی هست که فکر کنیم هرچی کمتر حرکت کنیم این مفصل ها سالم تر میمونن.
_هر چه از مفصل هامون استفاده درست میکنیم، طول عمرشون رو بیشتر میکنیم.
باورتون میشه منم دیروز وقتی تا اون بالا رفتم و یکی از سپاسگزاری هایی که کردم برای پاها و دست های سالمم بود برای قدرت و توانی که دارند که تونستم این همه راه برم و سپاسگزاری کردم برای زندگی به سبک قانون سلامتی که این فرصت ها و تجربه ها رو برام لذت بخش تر کرده.واقعا خدا رو صدهزار مرتبه شکر.
_ به به در مسیری که اومدیم چه چیزی دیدیم و کشف کردیم. سدی که یک Beaver یا سگ آبی درست کرده تا آب رو جمع کنه.
Beaver چه جور حیوانی است؟!
سگ آبی یا بیور تا جایی که من تحقیق کردم اسم و نامگذاری اش در ریشه سانسکریت به معنی قهوه ایی هست و در زبان نیا_هندواروپایی به واژه حیوان گفته میشده.و همینطور جالبه که در زبان اوستایی bawra، لاتین fiber، آلمانی Biber، روس bobre، ریشهٔ bhru به معنی قهوهای است و در زبانهای رومیتبار، برنز و Burnish هست.
سگ آبی از جوندگان شبزی و نیمهآبزی محسوب میشه کــه شامل دو گونه سگ آبی آمریکایی (بومی آمریکای شمالی) و سگ آبی اوراسیایی (بومی اروپا و بخشی از آسیا) است.
سگ آبی روی رودخانهها و جریانهای آب سد میزنند و در آبگیری که خود ساختهاند خانه میسازند. از آن جایی که جابجایی مواد لازم برای ساخت خانه در سطح زمین برای آنها مشکل است، آنها کانالهایی را میسازند تا از راه آنها مواد خام ساخت خانه را جابجا کنند.
سگ های آبی گیاهخوار هستند.
درختان مورد علاقهٔ آن عبارتند از: بید مجنون، توسکا، توس، افرا، گیلاس و چند گونه از صنوبر (Populus sect. Argiros و Populus tremuloides). همچنین سگهای آبی از نیلوفر آبی، گیاهان کف آبگیر و زنبق زرد (sedge) نیز تغذیه میکنند.
نقاط قوت شون: دندانهای جلوی قدرتمندی، دم پهن (که با دم پهنشون به شدت بر روی آب میکوبند که یک رفتار ویژهٔ سگ های آبی، که یکجور راه حل شون و عملکرد سگ های آبی مواقع ترس و روش هشدار دادن به دیگران هست.)، شناگرهای بسیار ماهری هستند ( یکجا نوشته بود میتوانند تا 15 دقیقه زیر آب دوام بیاورند.)، شنوایی، بویایی و لامسهٔ بسیار خوبی دارند، دندانهاشون همیشه در حال رشده و همین باعث میشه تا موقع جویدن چوب فرسوده نشه، با دندان زدن به سطوح مختلف به دندانهای خود شکل مناسب را میدهند، همواره رشد میکنند در میان آنها وزن 25 کیلوگرم (55 پوند) بسیار رایج است،
نقاط ضعف: سگهای آبی بر روی زمین بسیار کندند، توان بینایی ضعیف،…
و یک چیز جالب دیگه که خوندم این بود:در مناطقی که هر دو گونه یافت میشود امکان اختلاط نژاد تقریباً ناممکن به نظر میرسد.
_ به به در طول مسیر آهو یا گوزن هم دیده شد.ردپای حیوان های مختلف رو دیدیم.خیلی جالب بود.
دیروز تو مترو یک خانمی جلوی من استاده بود که یک مانتو زیبا سفید تنش بود و در زمینه سفید مانتوش طرح هایی از شکل قاصدک بود و اینقدر داشتم به مانتو این خانم و این قاصدک ها نگاه میکردم و خوشم اومد با خودم گفتم حتما من یک چیز قاصدک دار باید داشته باشم، خیلی حس خوبی گرفتم و یاد کلی آرزو و دیدگاه بچگی هام افتادم که قاصدک پیدا میکردم و فوت میکردم. بعد تو این قسمت مریم جان برامون قاصدک فوت میکنه و آرزو میکنه و استاد جان هم چقدر ماهرانه از این قاصدک و صحنه فیلم گرفتن. اصلا اشکم داشت درمیومد.چقدر زیبا بود، چقدر حس نزدیکی خودمو در این سفر و تجربه ها بیشتر حس میکنم.
یک قاصدک پیدا کردین در این طبیعت پر از سخاوت خدا و فوتــش کردین و برای خودمون و همه ی بچه های سفر به دور آمریکا ” یک زندگی سراسر خوشبختی و شادی و لذت آرزو کردین”
سپاس سپاس سپاس (یعنی نمیدونم چی بگم دیگه، احساسم قابل وصف نیست…)واقعا زیبا بود.عاشقتونم عزیزانــم که اینقدر هستین.
عاشقتونم من استاد جان مریم جان…
_چقدر قشنگ بود بعد از گفتن اون خواسته و آرزو به همین سرعت گفتینآرزومون براورده شد
دقیقا آره همینه آرزوهــا و درخواست ها به همین سرعت اجابت میشه و تو کائنات گم نمیشه. به همین سرعت برآورده میشه و خدا سریع الجابه است فقط این ما هستیم که کِی باهاش هم مدار و هم فرکانس میشیم تا دریافتش کنیم.اینم یک درس دیگه بود از این حرکت زیباتون.
فقط چهره خندان و رضایتمند مریم جان بعد از فوت کردن اون قاصدک رو ببینید. با اون بک گراند گر از وفور نعمت و فراوانی…چقدر زیبایی در زیبایی میشه دید.
بله برامون استاد جان بهترین ها رو آرزو کردین اونم در دل کوه های سیلور تـون…خدایا شکرت
_در دل کوه های سیلورتون کلی پیاده روی کردین و الان رسیدیم یکجای بکرِ بکـر. فقط قیافه مریم جان رو تو اون حجم از علف ها و سبزه ها بین اون گلهای زرد و سفید زیبا، لــــذت بــــردم. استاد الحق شکارچی نکات مثبت زیبا در زیبایی ها هستین.
_ چه جالب گفتین که figure out کردین یعنی کشف کردین که چرا این همه جا درخت سبز شده این تیکه خالی از درخته و صافه. و چه استدالال های جالبی از شواهد و مدارک موجود آوردین و احتمالش زیاده اینطور که شما برداشت کردین باشه. اینکه بخاطر سدی که بیور ایجاد کرده باعث شده اون دشت بره زیر آب و درخت ها نتونن اونجا رشد کنن و حدس زدین شاید از چند هزار سال پیش بیورها دارند اونجا زندگی میکنند. (از دوره نئوژن و در دور میوسن و پلیوسن که حدود ده ها میلیون سال پیش)
_دیدن ردپای مختلف و حدس میزنیم که گربه سان باشه و بقول همسرم احتمالا یک نوع کت باب یا گربه وحشی بوده.
_دیدن افرادی که با جیپ اومدن و یک هفته ایی کمپ کردن در دل این همه طبیعت زیبا این همه زمین اونم زمین اش شخص خاصی نیست. زمین هایی که مالکش همه ی مردم هستند.
_چقدر قشنگ مریم جان از گفته های انیشتین یادآوری کردی اینکه گفتن: “برای تجربه خوشبختی نیاز به چیزهای خاص و عجیب غریب نیست. با همین چیزهای ساده میشه خوشبختی رو تجربه کرد.”
چقدر استاد زیبا تکمیل کردین که حتی بعضی ها پیاده میرن و تجربه میکنن.با یک کوله پشتی و چادر (چه جالب منم دیروز با یک کوله پشتی و همین نزدیکی ها رفتم و تجربه کردم و کلی لذت بردم.و عملا ماشین هم نداشتم.)
_ خدایا شکرت که این جهان برای همه سبــکی جـا داره.
اینم یک بخش دیگه از دیدگاه های انیشتین در قالب تئوری خوشبختی ایشون:
“«یک زندگی آرام و ساده،
شادی و خوشبختی بیشتری نسبت به جستجوی مضطربانه و دائمی موفقیت،
به ارمغان می آورد!»”
_ به به دوباره حرکت، اینبار یک حرکت وسیع تر و بزرگتر با تراک کمپر خوشگل خوش رنگ مون. ماشالا چه مسیر سنگلاخی قشنگ ماشین تاب میخوره، واسه خودش اینور اونور میشه. اصلا ماشین هم سرخوش و خوشحاله انگار…خیلی باحال شده بود فیلم رو تند کرده بودین خیلی بامزه بود من که یک لحظه یک بچه بازی گوش رو دیدم که داره تکون میخوره تو جاده.واقعا زیبا بود.واقعا لذت بخش بود.
عبور از یک جاده سنگین اونم به راحتی سلامتی
_ خب میریم تو جاده میلیون دلاری
خدایا شکرت برای حرکت در مسیر زیبا و آسفالته با ویو آسمون ابری و دیدن یک عالمه ماشین کنار جاده و مناظر زیبا. دیدن دانه های باران روی شیشه ماشین. دیدن این همه درخت سرسبز و برافراشته زیبا. خدایا شکرت برای این جاده صاف و آسفالته…خدایا شکرت که منم باهاتون در سفرم و کلی دارم بزرگ میشم و تجربه کسب میکنم.خدایا شکرت برای این لحظه…
میبینم چند وقته دارید کامنت های طولانی مینویسید و این برایم تحسین برانگیز بود که ساعتها وقت میزارید و تمرکز می کنید بر نکات مثبت و ورودی های خوب به خورد ذهنتون می دید.
کامنتتون رو که خوندم و تجربه رفتنتون به دربند درست مثل فیلم سینمایی در ذهنم تصاویر و خاطرات رفتنم به دربند برایم زنده شد و ممنونم که اینقدر زیبا و با جزئیات نوشته بودید و من هر لحظه اشو تجسم می کردم. آخرین روزهای سال 96 بود که یک ماشین تیولی خریدم و منتظر بودم پلاکش صادر بشه تا بتونم ببرمش شهرستان. نزدیک یک هفته تهران بودم و شرکت وارد کننده خودرو هر روز امروز و فردا می کرد که مادرکشون بعلت اینکه تازه وارد کشور شدن در صفه انجامه و ترافیک روزهای آخر سال هم مزید علت شده بود. خلاصه من با اینکه آنزمان قوانینو نمی دونستم ولی سعی کردم از این فرصت استفاده کنم و سعی کنم از وقتم استفاده کنم و خوش بگذرونم به قول معروف و الان یادم میاد که وقتی تو تصمیم میگیری احساستو خوب کنی آنوقت جهان هم به کمکت میاد و به فرکانست واکنش نشون میده. اتفاقی که افتاد این بود که در مهمانسرای سازمانمون در سوئیتی که من اقامت داشتم همکاری از استان دیگه هم اطاقم شد و وقتی ازش سوال کردم بابت چه کاری اومدی گفتند برای شرکت در فلان جلسه اومدم و من تعجب کردم چطور من اطلاع ندارم چونکه دقیقآ مرتبط با حوزه کاری من بود و همان شب تماس گرفتم با رئیس سازمانمون و ایشون گفتند نامش برای ما ظاهر نرسیده ولی شما فردا بلیط بگیرید و برید تهران و اطلاع نداشت من تهرانم. خلاصه دیگه لازم نبود من مدت زمانی که تهرانم مرخصی بگیرم و در آن جلسه شرکت کردم. روز بعدش از مترو شهید بهشتی رفتم میدان تجریش و آنجا سوار ون شدم و سمت دربند رفتم . کل آن مسیر از میدان کوهنورد رو پیاده رفتم و برگشتم و تمام اون صحنه ها که گفتی مثل دیدن ترشی جات و لواشک و هله هوله و اسب و قاطر های بارکش آب انار فروشی ها جلوی چشمم رد شد. اتفاقآ یه جایی برای استراحت وایستادم چند تا آقا یه سگ خشگل همراهشون بود عین سگ کارتون پیتی بل در کارتون مهاجران که برام جالب بود و ژست خاصی هم میگرفت و آنجا یه عکاس دوره گرد بود که ازین عکسای فوری مینداخت و چند عکس هم اونجا انداختم که هنوزم دارمشون . خلاصه خیلی خوش بهم گذشت آنروز . روز بعدش کنار مهمانسرامون نمایشگاه فروش نوروزی برگزار شده بود که یه روزم آنجا سرگرم شدم و خرید کردم تا اینکه یروز قبل از تعطیلات نوروز پلاکم و مدارک ماشینم تکمیل شد و شاد و خندان خرامان خرامان سمت شهرستان راه افتادم.
فهیمه جان کامنتت اینقدر کامل و زیبا بود که من خیلی مطالب رو بیاد آوردم و انگاز فایلو دوباره نگاه کرده باشم و خوبی کامنت خوندن دوستان هم همینست که زوایا و چیزهای بهتر و بیشتری رو برای دیدن زیبائی ها پیدا میکنی.اون فستینگ و انرژی ای که موقع پیاده روی داشتید و من کاملآ احساس می کنم و ازین بابتم بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم. بهترینها رو برات آرزو میکنم غرق نعمت و شادی و ثروت باشید دوست عزیز.یا حق
سپاسگزارم برای اینکه از خودت برام یک ردپای جانانه گذاشتی. خیلی خوشحال شدم که شما برین تو فضای خاطرات خوش و تجسم اونجا. چقدر عالی هستین در تجسم کردن و بهتون وافعا تبریک میگم.
واقعا سپاسگزارم برام یک خاطره باحال از ماشین گرفتن تون گفتین و این خاطره یک نشونه شد برام که با همین فرمون پیش بریم به زودی ماشین مورد نظرمون رو خریدیم. (چند وقتیه گیر دادم به ماشینی که دوست داریم داشته باشیم و تو خیابون یا موقع پیاده روی هام برای خودم میشمارم شون.واسه خودم تمرین درست کردم “تمرین توجه به خواسته”)
واقعا من مینویسم و اصلا به این فکر نمیکنم چقدر میشه، یا اصلا بچه ها سخت شون میشه نمیخونن یا لایک و ستاره کم میگیرم یا دیده نمیشم. من فقط کاری که درسته رو انجام میدم و اصلا برام مهم نیست دیده بشم و اینکه افرادی هستند مثل شما که این کامنت های طولانی منو انتخاب میکنن و میخونن یا مثل شما اینقدر با دقت تا انتها میخونن هم برام جالبه، هم لذت بخش.یعنی این دقت شما رو تحسین میکنم اسدالله جان. که تک تک جملاتی که نوشتم و یادته مثل فستینگ اون روزم…واقعا دمت گرم. خوندن پاسخ کامنت ها و داشتن نقطه آبی داشتن هم همینه. ما میبره به سمت توجه کردن به چیزهای خوب و مثبت و عالی…
بازم سپاسگزارم برای این توجه خوبت و اینکه همسفر و هم مسیر هم هستیم سپاسگزارم واقعا منم ردپاهای شما هرچای سایت میبنم بارها تحسین ات میکنم. حیف که همیشه مجال کامنت نوشتن نیست و گاهی فقط میخونم و لذت میبرم.
راستی از اونجایی که اصلا ماشین شناس خوبی نیستم رفتم تیوولی رو سرچ کردم. عجب ماشین زیبا و قشنگیه…
آفرین و احسنت به شما که کاری که درسته رو انجام میدی و اصلا برام مهم نیست دیده بشه یا نشه!
قطعا کسانی که در فرکانس این آگاهی ها باشند آنرا دریافت خواهند کرد و فرکانس ها کارشونو دقیق انجام نیدن.
راجع به سوالتون که پرسیده بودین در چه حوزه ایی فعالیت دارم؟ خدمتتون عرض کنم که من کارمند دولتم و در سازمان برنامه و بودجه ایلام خدمت میکنم. موفق باشید دوست عزیز، در پناه حق
سپاسگزارم برای لطف و وجود پر مهرتون و اینکه بهم یادآوری کردین فقط باید کار درست رو انجام داد، لذت برد و بقیه اش طبق عدالت و قانون خدا جاری میشه و نگران هیچ چیز نباشم…
ممنونم از پاسخ گویی ات اسدالله عزیز. چقدر جالب بود. سازمانی که همیشه برام سوال بود این چه جور سازمانی هست و اونجا چیکار میکنن و حالا یکی از اعضای خانواده ام اونجا مشغول کاره و با عشق خدمت میکنه.اونم ایلام شهری که باید بیشتر بشناسم و هیچی ازش نمیدونم به غیر از چغارزنیبل ایلام و زیگورات و تاریخی بودنش.
چقدر باید چیز یاد بگیرم و تجربه کنم…
راستی سفر شما هم خوش بگذره و حسابی لذت ببرین تا جای امکان ردپاهاتون رو دنبال میکنم و یکجا خوندم که کامنت زیباتون رو با آهنگ مورد علاقه من (حال و هوای عالی، نگم برات چه حالی…)در اب و هوای نوشهر نوشتید…نوش وجوتــون این سفر…
سلام و صد سلام به فهیمه دوست داشتنی ، به دوست خوبم
خدا قوت خواهرم عجب کامنتی :))
وقتی به کامنت شما هدایت شدم و دیدم اول کامنت قراره علاوه بر دیدگاه فایل ارزشمند ، یک تجربه شخصی رو از قول شما تجربه کنم ، با عشق خوندمش…
اول که تحسینت میکنم فهیمه جان بابت نوشتن این تجربه زیبا و این همه شوق و ذوق که دقیقاً به خواننده منتقل میشه.
دوم هم تحسینت میکنم که چقدررررر صمیمی و صادقانه ماجرای سفر نیم روز خودتو به نگارش درآوردی ، اینقدر صمیمی که خواننده گام به گام باهات همراه میشه و لذت میبره از این هیجان..
و سوم هزاران آفرین به شما دوستم که شجاعانه گام در راه گذاشتی تا بدون وابستگی ، بدون ترس یک تجربه لذت بخش رو در دل ناشناخته های خودت خلق کنی…
خیلییییییییییییی تحسینت کردم و دوست داشتم علاوه بر لایک ستاره هات برات بنویسم و بهت تبریک بگم خواهرخوبم که همت کردی و به خواسته ت احترام گذاشتی و یک روز پر از هیجان رو تجربه کردی …
در کنار همسر بزرگوارت همیشه در سفر و لذت باشی فهیمه جان با تنی سلامت و دلی شاد و جیبی پر پول ان شاءالله…
واقعا سپاسگزارم برای وجودتون، برای کامنت پر از عشق تون. واقعا سپاس از اینکه کامنتم رو با عشق خوندید و با قلب مهربون تون برام نوشتید و از وجود نازنین تون برام ردپا گذاشتید.
منم شما رو برای این تلاش هایی که میکنید در مسیر رشد و پیشرفت تحسین میکنم و بهتون افتخار میکنم که دارین خوب زندگی میکنید تا جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنید.
از دعا و آرزوهای قشنگ تون خیلی خیلی سپاسگزار و ممنونم.
منم ردپاهای اخیرتون رو دنبال کردم و متوجه شدم آقای حبیب حافظان همسر و عزیز دل شما هستن.چقدر لذت بردم از کامنت هاتون. و چقدر هردوتون رو دوست دارم.سلام منو خدمت ایشون برسونید الحق ردپاهای قشنگی ثبت میکنن.
از صمیم قلبم براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی در درون و بیرون خواستارم
استاد عزیزم سلام خدمت شما و خدمت سرکارخانوم شایسته
الهی شکر بابت قرار گرفتن در مسیر این سایت و دیدن این فایل،واقعا هرروز و هرروز شکرگزاری و قدردانیم بابت همین سایت بیشتر و بیشتر میشه
هرروز به این آگاهی ها فکر میکنم و واقعا قلبن از خدا تشکر میکنم بابت فقط و فقط دونستن این مسیر الهی شکر
واقعا 99درصد مردم نمیدونند. برای چی به این جهان اومدن،بی هدف فقط میگذرونند اوقات رو،دیشب داشتم با برادرم صحبت میکردم راجب قوانین صحبتمون به اینجا کشید که واقعا ما قبلن چه فکرای پوچی داشتیم از پولدارشدنمون،من خودم انگیزم این بود پولدار بشم دیگ سیستم رو بکنم، بخور و بخواب ،عیاشی و عیش نوش (خخخخ) واقعا چه انگیزه پوچی
با دیدن سفرهای شما واقعا بهش فکر میکنم که خدایا من رو هم از لحاظ مالی تامین کن منم میخوام اینجوری برم زیبایی هات رو ببینم،برم تو طبیعت برم تو سفر معجزات و قدرت هات رو ببینم ایمانم رو تقویت کنم و بسط بدم،منم برم از عمد وآگاهانه ثروتم رو در جهت رشد و گسترش یه کسب و کار یا یهمنطقه خرج کنم خیلی بنظرم لذت بخشه احساس واقعی بخشش خدا به آدم دست میده وقتی جدای از هر دلسوزی و غروری آگاهانه اون نعمت الهی رو در مسیر درست استفاده میکنی
خانوم شایسته منم مثه شما دیروز شکرگزاریم رو در کنار صدای لذتبخش آب انجام دادم فقط با این تفاوت که من زیر دوش باشگاه بدنسازیمون این کاررو کردم و بدون دفتر (خخخخخ)
خدایا شکرت بابت همون تضادی که ازش من روبسلامت گذروندی،بخدای احد و واحد فکر نمیکردم دیگ بتونم برگردم ولی خدا دستمو گرفت تا الان اینجا عمیق تر شکرگزاری کنم،واقعا بیام فکر کنم که چرا من ثروت رو میخوام و بیام بجای تایید گرفتن بقیه و پُز دادن و دهن اینو اونو سرویس کردن ،پیش خودم حساب و کتاب هامو بکنم که این اهداف فرعه تو باید ثروت رو در راه شناخت بیشتر خدا بخوای؛باید با ثروت بری زیبایی های الله یکتا رو ببینی ،باید با ثروت بری در راه خدا و گسترش جهان هزینه کنی،باید برای تشکر از مسائلی که بنده های واقعی خدا رفعش کردند ثروتمند بشی،باید بخاطر تجربه راحتی و آسایش ثروتمند بشی، باید بخاطر خود واقعیت ثروتمند بشی نه کس دیگه ای ،نه تایید چهارنفر ،نه پُز دادن جلوی فامیل و در و همسایه چون واقعا آدم اشباح میشه وقتی انگیزش رو فرعیات قرار میده به پوچی میرسه من تجربش کردم ولی واقعا تا قبل این تضاد زندگیم متوجهش نبودم
خدایا ممنونم ازت تو منو با این تضاد آزمایش کردی تا من متوجه بشم خودم از زندگی چی میخوام ،تا بفهمم چه چیزهای بزرگتر و لذتبخش تری وجود داره که انسان باید تلاش کنه بهش برسه
داشتم همراه شما استاد عزیز و سرکار خانوم شایسته تو اون طبیعت قدم میزدم یه لحظه چشام رو بستم و حس کردم تو اون دشت سرسبزم که جنگل و کوه و ابر آسمون منو احاطه کرده ناخودآگاه چشمام پر از اشک شد ،گفتم خدایا منو ببخش که تا الان متوجه نبودم چقدر این حس میتونه زیبا باشه چقدر دنبال فرعیات بودم شکرت که گوش منو پیچوندی برگردم اصلاح کنم خودمو ببینم چه چیزهای بزرگتری برام در نظر گرفتی
واقعا من از روند زندگیم راضیم،یه وقتایی نجوا میاد یه وقتایی عجله میکنم ولی خیلی زود جلو خودمو میگیرم چون قانون میگه اگر جلوی خودت رو نگیری علامه دهرم باشی باید نتیجه کارت روببینی هیچ تخفیف و هیچ استثنائی وجود نداشته نداره و نخواهد داشت حتی برای پیامبرش
الهی شکر که خدا بین من و فرستادش هم فرقی نمیزاره به همون میزان هم منو راهنمایی میکنه
الهی شکر فقط فقط فقط بخاطر وجود داشتن در این مسیر الهی
الهی شکر بابت دوستانی جانی که کامنت هاشون آرامشبخش تایم هایی که آدم احتیاج داره به کنترل ذهن
خداروشکر باید استادانم که انقدر درست تو جایگاهی که باید باشن هستن نوید بخش من نوعی میشن که میشود
سلام به استادان عزیزم مریم جان شایسته و استاد عباس منش عزیز
من واقعا شگفت زده شدم وقتی به شکل معجزهآسا خداوند من رو به این صفحه هدایت کرد .
داستان از این قرار بود ک من روزها بود بعد از شروع مجدد استمرار و تعهدم در بودن در سایت و مراقبت و تقوا، که هزاران معجزه و دستاوردهای کوچیک و بزرگ رو در پی خودش داشت ؛ دوباره غافل شدم از کنترل ورودیها و کانون توجهم و افسار احساس و ذهنم رو داده بودم دست نجواهای ذهنیم و باز حالم رو روزها و شبها ،ذهنم و نجواهاش بد کرده بودند تا باز با هدایت خدای بخشایندهم ک میگه «صدبار اگر توبه شکستی بازآ»، بازآ ب این معنی که با آغوش باز و با عشق میپذیرمت و مشتاقم بهت … تصمیم گرفتم برگردم ب خونهی امنم ،فضای دلنشین سایت و آگاهیهای ناب و خالصش کب محض قرار گرفتن درش انگار هزاران مدار عروج میکنم …
اما بازهم ذهنم منو سرزنش میکرد و تو گوشم نجوا میکرد که تو درست نمیشی و این عادات و الگوهای تکرار شونده،به قول استاد، اینقدر در تو پررنگ هست که اگر بخوای هم به این راحتی قادر به تغییر شون نیستی ، پس چ فایدهای داره … تو ک جایگاه خاصی نداری … و ذهنم قصد داشت با این نجواها بهم حس عدم لیاقت بده ، حس عدم لیاقت شاگرد متعهد و بااراده «دانشگاه عباس منش» بودن… حس عدم لیاقت دریافت هدایتهای الهی…من با وجود داشتن این نجواها تو ذهنم ، تو دفتر شکرگزاریم صبح برای خداوند نوشتم ک میخوام براساس ایدهای ک خودش بهم الهام کرده : یه چهله جدید شروع کنم .«چله تحول بنیادین من» که بیام عادتهای جدید در خودم بسازم از شکرگزاری و قدردانی و توجه به نکات مثبت و تحسین و هزاران عادت مثبتی که وقتی در مدار درست قرار میگیری یکی پس از دیگری در وجودت جاری میشه .مراقبت کنم ،متعهد باشم ، وارد دوازده قدم بشم … و از خداوند یاری خواستم ک منو متعهد کنه تا بتونم این پاشنه آشیل رو هربار نسبت ب قبل بهبود بدم و پیش برم.
اونوقت بود که یه خرده بعدتر هدایت شدم به کانال تلگرام استاد
اون هم بعد از روزها ،که آخرین مطلب نتیجه یکی از دوستان عزیزم از عمل به آگاهیهای دوره قانون سلامتی بود اونو خواندم و بعد از مطالعهش روی لینک زدم و وارد سایت شدم و وقتی به صفحه خانه اومدم دیدم فایل جدید گذاشته شده،
اون هم «سفر ب دور آمریکا» ک من عاشقشم و تصمیم داشتم بعد از شروع «زندگی در بهشت»از اول و جلو رفتن تو قسمتهاش ، این سریال شگفت انگیز و رویایی رو هم شروع کنم و برنامهام برای همین تابستون بود ک نشده بود تا این لحظه .
ذهنم می گفت تو ک از اول ندیدی پس بذارش واسه یه فرصت دیگه و برو ب بقیه برنامههات برس
خواستم فایلهای قبل و بعد ببینم ک هیچی بالا نیومد
یعنی فقط همین قسمت سفر ب دور آمریکا تو قسمت تابلوی اعلانات خانه، اعلان شده بود ،
بالاخره بعد از چند ثانیه بگو و مگو با ذهنم روی صفحه رو لمس کردم و وارد قسمت دویست و سه شدم درحالی ک آخرین باری ک وارد صفحه این سریال شده بودم مربوط به فک کنم صد قسمت اول بوده ،
و با دیدن فضای فایل باز هم شگفت زده شدم.
تازه ب اشتراک گذاشته شده بود و هیچ نظری هنوز روش نبود
یعنی فایل تازهی تازه ست.
و من باهاش هم فرکانس شدم
منی ک ذهنم تا چند ساعت قبلش گفته بود تو لیاقت بودن در فضای سایت و استمرار و تعهد ِموندن در این مدار رو نداری بخاطر فلان اشتباه و فلان اشتباه و من از خدا هدایت و یاری خواستم و خداوند منو ب این شکل وارد این فایل کرد. یه جورایی بهم گفت تو همیشه لایق هستی ، فقط باید اراده کنی تا من کمکت کنم و شگفت زده بشی از قانون مدارها . چ خوشحال بودم از این همزمانی . به قول یکی از بچه ها دیوانه شده بودم…
خدایا چی بگم از دانلود فایل و پلی کردنش.
من همیشه سعی کردم احساساتم رو کنترل کنم. ولی الان یه بغض شیرین نشسته تو گلوم و لحظههای پایانی فایل کلی مراقبت کردم ک اشکم جاری نشه .
از لحظه ب لحظه ش نهایت لذت رو بردم .
انگار هزاران چشم در وجودم قرار داده بودم .
من طبیعتگرد و کوهنورد هستم. هم خودم و هم همسرم ک همیشه هم پا و همنوردم بودن. آخرین بار هفته پیش رفته بودیم صعود قله آتشفشانی تفتان . اما من کمی تردید داشتم در بودن در طبیعت و رفتن واسه برنامه هفته بعد که قله هزار کرمان هست ، بخاطر درد عضلات و آفتاب سوختگی و یه سری چالشهای مسیر و شرایط ما که جوابم رو گرفتم بازهم.
وقتی که مریم جان داشت در حین پیاده روی و نفس نفس زدن از مزایای هایکینگ و کارکرد مفاصل میگفت و تاثیر مثبتش بر بدنش و آچارکشی شدن مفاصل و اینکه انتظار داشته شب بعد از هایکینگ درد داشته باشه اما یه احساس سبکی و راحتی داشته ب جاش، یعنی من متحیر مونده بودم ک خدا با یه فایل به چندتا از تردیدهای ذهنیم میخواد پاسخ بده واقعا ؟! و چ خوب من رو به فضای اطمینان میبره …
چقدر شکرگزار شدم ک من چ نعمت بزرگی رو دارم ک باید قدر بدونم واقعا . خدا رو شکر
و باز هم سبک و راحت قدمزدنتون در دل طبیعت ک نمیدونم مسافتش چقدر بود اما باز هم برای من حل یه مسأله بود در رابطه با کولههای سنگین ما در کوهنوردیهامون ک گاهی واقعا دردسرساز شده واسهمون و آخرین بار خداوند بهم نشون دادهبود ک واقعا نیاز نیست اینقدر خودت رو اذیت کنی و سبکتر کولهها رو بچین تا کمتر تو حملشون اذیت بشی و حتا آرزو میکردم ابزارهایی شبیه دوستان طبیعتگرد زندگی در بهشت میداشتیم ک سبک و حرفه ای هستن و اینبار با دیدن شما این موضوع بیشتر برام تایید شد و باز هم پاسخ تردید م دریافت کردم.
و مورد بعدی قسمتی که اون خانم و آقا و ماشینشون رو نشون دادین و افرادی رو مثال زدین که حتا با یه کوله میان و لذت میبرن و مریم جان کلام انیشتین رو مثال آوردن که میشه خیلی ساده خوشبختی رو تجربه کرد. و من چقدر ایمان دارم به این صحبت چون خوشبختی یه حسه ، یه چیز درونی ه نه بیرونی و اگر در خلق عاملش ک توجه به زیبایی ها و نکات مثبت در هر لحظه هست به مهارت برسی میتونی همیشه و همهجا با تمام وجود احساس خوشبختی و لذت رو تجربه کنی و هدایت بشی به لذتها و خوشبختیهای بیشتر . (این هم برای من پاشنه آشیل بوده ک فکر میکردم همیشه همه چیز محدود به یه حد و اندازه ای هست و ذهنم من رو ب پوچی میرسوند گاهی اوقات ، ولی در سریال سفر ب دور آمریکا و زندگی در بهشت متوجه شدم ک حتا بهشت هم میتونه بهشت تر بشه و همه چیز میتونه عمیقتر و بهتر و باکیفیت تر بشه و میمونه ساخت این باور ب صورت بنیادین در وجودم) و اگر هم از این مهارت غافل بشی حتا در زیباترین مکانها هم ذهنت میتونه با در دست گرفتن کانون توجه ت و بردنش ب سمت کمبودها و نداشته ها حس بدبختی مطلق رو در تو ایجاد کنه …
از مناظر و زیباییها و اون حالت رهایی و لذت بردنتون از طبیعت که دیگه نگم ک چقدر الگو هست در طبیعتگردیها،چرا که من نمونههای مختلفش رو دیدم از افراد طبیعتگردی ک از اصل ِلذت بردن از طبیعت و بودن در لحظه غافل میشن و اسیر حواشی میشن و گاهی خودم هم تو این دام افتادم .و ب جای لذت بردن از تک تک رنگ و بو و حس و حال جایی ک هستم و بلعیدن اون فضا تمام و کمال در ذهن و وجودم ، حواسم پرت موارد حاشیهای شده و توجهم رفته جایی ک نباید میرفت و طبق قانون اون موارد ناخواسته برام برجسته شد.
و قسمت پایانی کلیپ و موسیقی بیکلامش من رو غرق کرد در زیبایی و با تمام وجودم قطرات بارون رو و خنکی اون فضای مرطوب رو حسش کردم و سرشار از احساس طراوت شدم منی ک روزهاست تو خونه مونده بودم ولی عطش بودن در چنین فضایی تمام وجودم رو در برگرفت و لبریز شدم .
خدایا شکرت
خیلی خوشحالم ک اینقدر عالی با این قسمت ارتباط برقرار کردم . درحالی ک ویژگی کمالگرایی م اجازه نداده از وسط، یه چیزی رو شروع کنم و همیشه باید برم از اول و همه چی رو جز ب جز ببینم و ببینم و تجربه کنم. ولی این بار خودم رو سپردم به جریان هدایت و پیش رفتم و گفتم چیزی ک باید رو دریافت میکنم.
و شگفتا ک چقدر این شناور بودن و اجازه دادن به جریان هدایتگر آب روان، تو رو همزمان میکنه با کلی نتیجه و پاسخ و راهحل و اعجاز .
خدا رو هزاران بار شکرت که لیاقت و ارزشمندی من به هیچ اتفاق و شرایط بیرونی گره نخورده و فقط ب من بستگی داره ک باور کنم خداوند من رو همیشه و در هرحال دوست داره و میپذیره و ارتباط مستمر داره باهام و این منم ک گاهی صدای آرامش بخشش رو نشنیده میگیرم و چقدر خوبه ک حس میکنی نیرویی لایزال و با این عظمت هرلحظه در دسترس تو قرار داره . هرجور ک هستی و باشی ،قضاوتت نمیکنه و سخاوتمندانه تو رو بر روی شانههای خودش سوار میکنه و پیش میبره …
خدایا منو هر لحظه آگاه و هوشیار ب خودت و حضورت قرار بده و بهم یادآوری کن ب یاد ت بودن رو . بهم یادآوری کن که تو رو دارم
حسبی الله نعم الوکیل ،نعم المولی و نعم النصیر .
…
خیییییلی وقته ک دیدگاه نذاشتم درحالی ک همیشه در قسمت پاسخ ب دیدگاه ها عزیزان دلم میان برام می نویسند و تشکر میکنند ک چقدر دیدگاه م بهشون کمک کرده . خیلی ب وجود می اومدم اما هربار میگفتم باشه در یه رمان بهتر . باش وقتی ک مدار و فرکانس م بالاتر رفت . باشه وقتی حرفهای عالی برای نوشتن و گفتن باشه.اما امروز جریان هدایت من رو به این خواسته قلبی ک دلم پر میکشه براش رسوند : نوشتن دیدگاه و ذوق تایید شدنش و …
زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان میدهند مبرّا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است!
ای کسانی که ایمان آوردهاید! در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید؛ این برای شما بهتر است؛ شاید متذکّر شوید!
=====================
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفته ست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم
با حال نزارم
با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی
خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی
تا سجده گزارم
تا سجده گزارم
گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند
جز گرد و غبارم
جز گرد و غبارم
سلاااااام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق الله همراه با احساس عمیق خوشبختی بی قید وشرط از روشنی قلبم به استادهای نازنینم و رفقای غار حرای من
خدایا ازت ممنونم ،ازت ممنونم برای تموم این آرامش و لذت و امید و احساس خوب
برای اینکه شب چشم هام رو با عشق تو میبندم ،صبح با عشق تو باز میکنم.
برای وقت هایی که زل میزنم به آسمون خوشگلت و از ته قلبم فریااااد میزنم بِبببییییییییین عشششششق،من عااااااشقتم،کل این دنیا فدای یک ثانیه نور و لبخندت
برای تموم وقت هایی که انقدر انرژیت رو توی قلبم احساس میکنم،جز بغل کردن قرآنت،هیچ چیزی نمیتونه حریف ضربان قلبم بشه
اصلا این جسم خاکی،توان و تحمل عشق شما رو نداره،به خودت قسم …
کی گفته برای تجربه ی آتیش جهنم باید حتما مرگ رو تجربه کنی؟
هر لحظه ای از روز که نورت رو نتونم دریافت کنم،احساس میکنم وسط جهنم و حرم گرمای آتیشش رو با تموم وجودم حس میکنم.
کی گفته برای تجربه ی بهشت باید حتما مرگ رو تجربه کنی؟
هر لحظه که میتونم به نورت وصل بشم و با هر نفسم عشقت رو توی قلبم احساس کنم،دقیقا توی بهشتم.
آره استاد شایسته، دقیییقا حق با شماست.
برای تجربه ی خوشبختی اصلا نیاز به چیزای عجیب،غریب نیست
تجربه ی خوشبختی برای من ،وقتیه که دارم تو دفتر شکرگزاریم مینویسم،خدایا برای اینکه بهم اجازه ی شکرگزاری میدی،ازت سپاسگزارم.
شما به شکرگزاری من هیچ احتیاجی نداری،منم که بهش محتاجم.
بهم اجازه میدی شکرگزارت باشم تا بتونم بیشتر و بیشتر از نعمت هات استفاده کنم.
و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که نسبت به خدا سپاس گزار و شاکر باش و هر که سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می گزارد، و هر که ناسپاسی کند خدا بی نیاز و ستوده است.
تجربه ی خوشبختی برای من ،وقتیه که میرم تو حیاط بیمارستان، زیر درخت میشینم و زل میزنم به آسمون آبی با ابرهای پفکی،به پرنده ی هایی که بالاسرم پرواز میکنند و من سپاسگزاریشون رو با قلبم احساس میکنم .
آیا ندانسته ای که هر که در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده، خدا را تسبیح می گویند؟ به یقین هریک نماز و تسبیح خود را می داند؛ و خدا به آنچه انجام می دهند داناست.
تجربه ی خوشبختی برای من وقتیه که از خداوند طلب هدایت میکنم قرآن رو باز میکنم و باهام با این آیه ها حرف میزنه ،نتنها صورتم رو ،که صفحه ی قرآن رو همش خیس اشک میکنه
مگر رحمت و لطف پروردگار (از تو مدد کند) که فضل (و رحمت) او بر تو بزرگ و بسیار است.
اینا یعنی چی ؟
یعنی مسییییر به شدت درسته ،یعنی هم اکنون ریشه های درخت خووووشبختی به سرعت هرچه تمام تر در حال رشده،یعنی با قدرت ادامه بده و تموم توانت رو برای این ریشه ها بزار که بزودی جنگلِ خواسته ها سر از خاک بیرون میاره و شما فقط مشغول لذت بردن از محصولات جنگلی که میشی الان داری براش زحمت میکشی …
اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
خدایا من خیییلی وقته به غار اصحاب کهف پناه آوردم، اما به عزت و جلال و جبروت قسم اصلا نیاز به سیصد سال خواب نبود.
و آنان در غار خود سیصد سال آرمیدند و نُه سال بدان افزودهاند.
خدایا من از روز اولی که رفتم توی غار ،نتیجه رو دیدم،آسایش و آسانی رو دیدم،رحمتت رو دیدم.نورت رو دیدم.
دیدم چقدر قشنگی
دیدم چقدر قدرتمندی
دیدم چقدر رزاقی
دیدم چقدر فتاحی
دیدم چقدر مهربونی
اصلا هروقت به این فکر میکنم هیچ کس توی زندگی من قدرت نداره و قدرت دست شماست ،چنان غرق لذت و شادی و عشششق میشم که احساس میکنم ازین همه خوشی الان ممکنه جونمو از دست بدم.
بعد میگم فرض کن جونتم رفت،چه اتفاقی میفته؟
شما میری بغل همون قدرت و عشق و زیبایی و نورررر
ازین لذت بخش تر هم مگه هسسسست؟
به الله قسم که نیست.
ندیدم شیرین تر و لذت بخش تر از زندگی توحیدی
گشششتم نبببود.
نگرررد نیست .
استاد شما میگی این جاده ای که اومدی با این تررراک قرمز دلبرت اسمش هست million dollar highway
من ازین سر دنیا میگم آررره دوووورت بگررردم،آرررره
این جاده ای که اومدی و چراغ راه ماشدیی دقیقا جاده ی میلیون دلاریه،نه …نه …میلیارد دلاریه ….
ما برای هر امتی پرستشگاهی مقرر کردیم تا به خدا توجه کنند پس نباید مردم با تو به منازعت برخیزند و تو به سوی خدا دعوت کن که خود به راهی راست و هدایتی کامل هستی.
اومدی برامون این سایت رو ساختی تا ما هرروووز اینجا غرق پرستش خدا بشیم.ببینیم و غرق صلات باشیم.بخونیم و غرق صلات باشیم.بنویسیم و غرق صلات باشیم.
گفتیم: همگی از آن [مرتبه و مقام] فرود آیید؛ چنانچه از سوی من هدایتی برای شما آمد، پس کسانی که از هدایتم پیروی کنند نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین شوند.
بهمون یاد دادی هدایت چیه و چه جوری میشه ازش استفاده کرد،شهد شیرین زندگی بر اساس هدایت رو چطور تجربه کنیم.بهمون یاد دادی چطور قدم های تکاملی برای هدایت شدن برداریم تا هیچ غمی از گذشته و ترسی از آینده نداشته باشیم.
خدا با بندگانش مهربان است. هر که را بخواهد روزى مىدهد. و او توانا و پیروزمند است.
شما یادمون دادی ،رزق و روزی دست خداست،یادمون دادی باران رحمت الهی همواره در حال باریدنه و ما فقط باید ظرف دریافت نعمتمون رو با تغییر افکار پوسیده به باورهای ثروت ساز بزرگتر و پر برکت تر کنیم ،و غرق نعمت های بی نهایت خدا بشیم.
این سنت خداست که از پیش چنین بوده است و تو در سنت خدا دگرگونى نخواهى یافت.
استاد برای کشف قوانین بدون تغییر خداوند و مسیری که برای خودت و برای ما باز کردی و اینجوری مارو غرق آرامش و امید و لذت و عشق بازی با خدا و هر لحظه شکرگزاری کردی چطور میتونم ازت تشکر کنم ؟
جز اینکه هر روز بیشتر از دیروز تلاش کنم برای ادامه دادن مسیری که شما چراغ راهش شدی ،تا با نتایج بیشتر و بیشترم خوشحالت کنم ؟
پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان
استاد برات عمر طولانی و سلامتی و عزت و سربلندی آرزو میکنم .خداوند سایه شمارو برای ما حفظ کنه تا قدم به قدم با شما ،به خداوند نزدیک و نزدیکتر بشیم.
رفیق های غار حرا،سرتون سلامت ،هر کدمتون یک تکه آینه اید که نور خدارو منعکس میکنید،هر نقطه ی آبی از شما رو اول روی چشمم میزارم و بعد بازش میکنم همچون هدیه ای از طرف خدا …
از روشنی قلبم براتون عشق میفرستم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمتون.
بعد دیدن هر قسمت از فایلها و نوشتن کامنت، بهترین قسمت کارم اینه که بیام کامنت های افراد مورد علاقه که قلبش رو پر رنگ کردم تا بهم نشون بده رو بخونم و اولین نفر خودتی چون مطمئن هستم که کامنت گذاشتی و قراره کلی ازش لذت ببرم و کلی آگاهی ناب بگیرم ازش
این دفعه هم حق با من بود بازم یک کامنت که فقط باید لذت ببری از این حجم از قشنگیش
میگم طبیعیه من اصلا نمیشناسمت ولی اینقدر دوست دارم؟!
چقدر آیه قشنگی از سوره جمعه آوردی که آنچه نزد خداست از همه چی بهتره چقدر حس آرامش و امنیت داره این سوره چقدر حس خوبی بهم میده که ایمان و اعتماد به خدا نتیجش معجزه وار بهتر از چیزی میشه که تو میخوای فقط از خودش بخواه
اینکه عاشقمونه خیلی مهربونه ازش بخواه ببین چجوری نعمت و ثروتشو برات میاره تو زندگیت خدایا شکرت
پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان
چقدر آخه تو آیه های خوشگلی رو میاری تو کامنتات چقدر آرامش داره خوندن خط به خط این آیه چقدر حس خوبی میده این راز و نیاز کردن با خدایی که رحمان و رحیم هست و از هر خواسته ما آگاهه و هر بار که اشتباه کنیم بخشندس میگه برگرد باشه بخشیدمت برگرد و مسیر درستت رو برو چقدر خوبه این ایمان داشتن این باور داشتن به خدا که دلت رو گرم میکنه که تنها نیستی که نترس خدا همیشه حواسش بهت هست در هر شرایطی
سعیده عزیزم مرسی برای این کامنت زیبا که اینقدر حس و حال خوبی رو میشه بگیرم ازشون دوستت دارم امیدوارم که همیشه حس و حالت خوب باشه و شاد باشی و همیشه از همین کامنت های خوب و پر از آگاهی ازت ببینیم
عزیز دل….چقدر احساس میکنم انسان آرام و صبوری هستین … نمیدانم چگونه ولی آرامشی که حین پاک کردن گردوها داشتین رو تا اینجا حس کردم….
برادر عزیزم ..چقدر برای شما خوشحالم که اونقدر زیاااااد روی خودتون کار کردین و بقول استاد جهادی اکبر راه انداختین..که دیگه همه خانواده خط قرمز شمارو میدونن
پیش خودشون میگن یا غیبت و انرژی منفی یا رسول جان…..
اونجوری که شما فرمودید….همه رسول جان رو ترجیح میدن به انرژی منفی !!!!!
من هم کامنت نوشتن به شمارو ترجیح میدم به چت کردن بی مورد با همکارم که همین الان پیام داد سلام بیداری!!!!!!
نمیدونم چی میخواد بگه ولی احساسام میگه آلان وقت صحبتت نیست….
در نهایت خیلی سپاسگزارم که تجربه های ارزشمند خودتون و فرمول کنترل ذهن رو برای من نوشتین
منت سرم گذاشتین و قلبم رو روشن کردین
الهی خدا به قلبتون بشینه و پر از شادی و عشق و ثروت و سعادت و سلامتی کنه وجود بزرگ شمارو
به الله قسم میخورم که الان دیگه اینقدر برای خودم و زمانم ارزش قائل هستم که همه ی دوستانم را فیلتر کردم
من با گروه کوهنوردی میکردم
الان واقعا وقتی درک کردی و با پوست و استوخونت متوجه شدی که بابا چقدر میتونه جمله منفی فرکانس منفی و فضای منفی تورا از خواسته ات دور کنه
دیگه کمر همت را با تعهد بسیار بالا میبندی
به خدا که من تازه اول راهم و از همه دوستانم در این سایت هر لحظه دارم یاد میگیرم
و این از محبت و بزرگی روح شماست که منا مورد لطف خودتون قرار دادید.
خیلی خیلی خوشحالم که خدا بهم یه خواهر دیگه عنایت کرده که بتونم باهاش در مورد تجربیاتم که البته که اندک هست صحبت کنم.
خیلی خوشحالم که زمانتون را در این سایت الهی و فرکانسی دارید سپری میکنید و واقعا تحسینتون میکنم که به ندای قلبتون گوش کردید و مثل استاد که بارها وبارها تو فایلهاشون میگن که
من برای صحبت کردن با طرف مقابلم هم موقع تماس از خدا هدایت میخوام و اگه
در شرایطی باشم که بدونم اون طرف میخواد منا ببره تو جاده خاکی
من ترجیح میدم با اون طرف صحبت نکنم.
جالبه چند تا جمله مادرم در شهرستان داشت میگفت که واقعا لحظه ای از دهنم عبور میکنند و میرن و ثابت نیستند.
همون جا پسرم بهم اشاره کرد و گفت
بابا هست
بابا هست
فراوونه نعمت
فراوونه نعمت و ثروت
برا ما هست
و لبخندی بر لب من از لطف پروردگار که این پسر هم ناخودآگاه داره در قلبش ثروت و فراوانی را میبینه و وعده فقر و کمبود راقبول نمیکنه.
بزارید یه تجربه دیگه ار خودم و محمد حسن جانم براتون بگم.
دوسال پیش من خونه خریده بودم و ماشین نداشتم
جرایان از این قرار بود که من طبق قانون عمل کردم و هر لحظه و هر جا خودما با فرزندانم و همسر عزیزم را تو اون ماشین
با تمام جزئیات رنگ ،بوی تازگی ماشسم،تنقلاتی که میخوردیم،خنده هامون و… تصور میکردم.
یه روز اومدنم خونه و چهار تا کوهسن مبلا گزاشتم وسط پزیرایی، خودم جلو سوار شدم و همسرم که پایه هست بقلم و دوتا دردونه هام عقب رو دوتا کوهسن نشستن.
من دنده عوض میکردم و تصاویر جنگل و سبزه را به اونا میگفتم و اینقدر خوشحال و خندون بودیم که واقعا انگار توی ماشین خودمون بودیم.
پسرم یه مقدار مقاومت داشت گفت بابا این چیه دیگه من ماشین واقعی میخام
منم گفتم ببین بابا قبل از بدست اووردن چیزی باید احساسش کنی تصورش کنی حالت خوب باشه ،و بعد خودش برامون میفرسته و باور کنید به صورت کاملا طبیعی و معجزه آسا که قدم به قدمش هدایت الله بود و قدرت خودش،
ما تو ماشین خودمون ،اونم صفر داشتیم همون مناظر را مشاهده میکردیم
و پسرم گفت بابا چه باحال ما کوهسن سواری کردیم و لذت بردیم
حالا سوار ماشین خودمون شدیم.
چقدر باحاله این خدا
چقدر مهربونه.
الهی صد هزار مرتبه شکرت برای وجود نازنین و الهی شما دوستانم.
در پناه الله یکتا ثروتمند سلامت باشی خواهر الهی ام.
الان ساعت 7 صبح روز جمعه س و کاملا هدایتی خدا دستم رو گرفت آورد کامنت شمارو خوندم و خیلی به دلم نشست چون حال و روز این روزای قشنگ منو یادآوری کردی برام
آره آقا رسول این اعراض واقعا یه حس انقد قشنگی توشه که آدمو غرق لذت میکنه
همون جایی که گفتی وقتی میرم یه جایی میگن رسول اومد بسه حرف نزنین این چه لذتی میتونه ازش بالاتر باشه؟؟؟؟
یا اینکه پیشت حرفای شرک آلود و شیطانی زده بشه خودتو دعوت کنی به یه پیاده روی قشنگ واقعا چه لذتی بالاتر ازش هست؟؟؟؟
رسول عزیز منم خیلی وقته اینو سرلوحه رفتارم قرار دادم که وقتی پیشم غیبت میکنن یا از آن مکان برم و یا با خواندن کامنت های بچه های سایت وارد یه بازی برد برد میشوم که هم اعراض کردم هم خودمو رشد دادم
الانم خیلی وقتا اگه مادر خانمم میبینه من تو مجلسی نشستم و دارن غیبت میکنن میگه عادل اینجاست حرف نزنین
البته نمیدونن که من اصلا نشنیدم و متوجه صحبت آنها هم نشدم
چطور بگم که با کلماتت منو تا مرز جنون کشوندی چه عشق بازی دیوانه کننده ای با خدا
چه نزدیکی گرم و صمیمی
چه عشقی در تو در جریانه
اشکمو سرازیر کردی و هرچقدر کامنتتو میخوندم میگفتم خدایا منم میخوام ارتباطی اینجوری باهات داشته باشم خدایا من میخوام منم اینجوری احساست کنم اینجوری صداتو بشنوم اینجوری هدایتم کنی
سعیده جان من الان خیلی عاشق خدام خیلی بهش نزدیکم ولی اصلا صبر و تحمل ندارم و دلم میخواد فقط و فقط هرچه زودتر تمام زندگیم پر بشه از خدا پر بشه از عشقش و هدایتهاش امیدوارم خدا راهو کوتاه کنه برام و هدایتم کنه تا بهش نزدیکتر بشم
برای شماهم آرزوی سلامتی و ثروت و نزدیکی بیشتر به خدا دارم و از صمیم قلبم برات عشق میفرستم که با کلمات الهیت دگرگونمون میکنی
دروود بر روح پاکت.درود رفیق غار حرای من.خدای من چه تعبیری کردید.لذت بردم از کامنت زیباتون.چقدر زیبا آیات خدارو نوشتین و سپاس از معانی که زیرشون مینویسید.
چقدر سپاسگزار خداوندم که لایق خوندن پیام شما شدم و کلام زیباش رو از زبون این روح الهیش به خورد روحم داد.
بنویس عزیزم که خوش مینویسی.خوب درک میکنی و خوب بیان میکنی.
الله اکبر ازین حجم ثروت و آگاهی که درین سایت الهی از طریق استاد و دوستان الهیمون روز به روز بیشتر منتشر میشه.
امید که در مدار دریافتشون باشیم.امید که بندگان خالص تری بشیم .
چقدر عشق بازیه خاصه شما با رب العالمین زیباست و الهام بخش.
واقعا بخاطر حضورتون درین دنیا و هم مدار شدنم برای خوندن کامنت بی نظیرتون سپاسگزار رب العالمینم.
در پناه رب العالمین کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست باشی روح برگذیده ی خدا.
مثل همیشه زیبا و عالی نوشتی و اشک ها را جاری کردی . سعیده جانم دارم برنامه زندگی پس از زندگی را که ماه رمضان گذشته پخش میشد نگاه می کنم . کسانی که نجربه مرگ را داشتن ، تو هر کدومش نکته ای أست ، دوستی می گفت :”میگن خدا از رگ کردن نزدیکتر ه ، من میگم رگ گردن خیلی دوره ، خیلی خیلی نزدیکتر از اونی هست که تصور کنیم ” .به خودم میگم کاش همیشه این یادم بمونه مهزومین جاست کنار منه ، به قول استاد برای این اسباب بازیها حرص نزنم .
خواستم از تون تشکر کنم بابت کامنت های فوق العاده ای که میذارید هر وقت در ایمیل هام نام شما رو میبنم که کامنت گذاشتید بی اندازه مشتاق خوندن اون میشم .خانم شهریاری فقط باید حواسم باشم که در محل کار کامنت های شمارو نخونم چون بسختی خودم رو کنترل میکنم که منقلب نشم . بازم ممنونم از شما بابت کامنت های پر محتوایی که میگذارید همیشه در پناه خداوند سلامت شاد و ثروتمند باشید.
میدانی سعیده عزیز هر بار کمنت هایت میخوانم ایمانم بیشتر میشود که همین هست همین راه هست
نمیدانم خودت هم تجربه کردی یا نی
ولی همین حالا این زهنم یک رقم حرف های میگوید و دلش هست بگوید چرا هیچ نگران نیستی چرا مثل گذشته نمیشنی نمیگی آینده ام چطور میشود رویا هایم چطور میشود با چهار دانه کمنت خواندن توجه به زیبایی حس خوب وغیره فکر کردی چیزی میشود میگوید
کار من چیست ؟
لبخند میزنم میدانم از طرف خدا نیست چون خدا همیشه از شادی میگوید از رسیدن میگوید از خوشبختی میگوید
میدانی سعیده عزیزم چی ایمان من را به این راه بیشتر میسازد
عشقی که نسبت به استاد و شما ها دارم مثلا کمنت خودت میخوانم حس دوست داشتن نسبت به شما و کمنت تان دارم مگر من شما را دیدم ؟؟ حرفی بین هم گفتیم ؟ نی
نه شما من را دیدین نه من
پس چرا چینین حس دارم چون اینجا یک چیزی هست یک نیروی زیباست
نمیدانم چی میگم ولی هر چی در دلم میاید مینویسم
همین دقایق پیش با خودم میگفتم پاکیزه اگر فکر غلط نکنی اگر نگران نباشی به خودی خود خوشخت هستی این شیطان هست که نگرانت میکند و دورت میسازد و با خودم میگفتم خدا هست خدا هست
و سپردم آینده ام را دست خودش من حسم را خوب نگهمیدارم به زیبایی ها توجه میکنم به هر چی به دید خیر میبینم همین وقت که شیطان حرف میزند زهنم را کنترول میکنم خدا را صدا میزنم
به شیطان گفتم از تو هم تشکر چون باعث میشوی با حرف هایت من بیشتر خدا را صدا بزنیم بیشتر خدا را یاد کنم بیشتر به خدا توکل کنم
و چقدرررر کمنت خودت دلنشین بود عزیزم
به گفته خودت دوررررررت بگردم
تشکر عزیزم که این قدر زیبا مینویسی
تحسین ات میکنم سعیده عزیزم برای تک تک حساب کردن هایت روی یگانه معشوق مان
تحسین ات میکنم برای ادامه دادن هایت
تحسین ات میکنم برای کار کردن هایت
تحسینت میکنم برای خوشبختی که داری
دوستتت دارم روح پاک خدا
سعیده عزیزم من کمنت شما را تا نیم خواندم و پیامم نوشتم و رفتم که ادامه بتم بیبین چی نوشتی بیبین هدایت خداوند بیبین خدای مهربانم را
عشق هست و عشق هست و عشق هست
« یعنی مسییییر به شدت درسته ،یعنی هم اکنون ریشه های درخت خووووشبختی به سرعت هرچه تمام تر در حال رشده،یعنی با قدرت ادامه بده و تموم توانت رو برای این ریشه ها بزار که بزودی جنگلِ خواسته ها سر از خاک بیرون میاره و شما فقط مشغول لذت بردن از محصولات جنگلی که میشی الان داری براش زحمت میکشی »»
برای من احساس خوشبختی این هست که تا چشم هر طرف میکنم خدا همرایم صحبت میکند میگه بیبین این برای توست و چشمک میزند
برای من حس خوشختی این هست که با حس خوب برایت کمنت نوشته میکنم
زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان میدهند مبرّا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است!
وسلام ویژه دارم خدمت دوست وهمراه توحیدی ام خانم شهریاری نازنین بازم یه شاهکاردیگه ازشما فوق العاده بود عالییییی بود وتاثیرگذار
شروع نوشته ی زیباتون با ان آیه نورانی بی اختیار اشکم روجاری کرد وخداوندرو بینهایت سپاسگزارم که دوستم داشت ومنو به این مسیرزیبا واین جمع صمیمی وتوحیدی هدایت کرد
برداشت من ازاین آیه نورانی این بود که همه چی به خودم بستگی داره
اگرخودم تقوا داشته باشم
اگرخودم پاک باشم اگرخودم موحد باشم اگرخودم انسان باشم
اگرخودم متعهد باشم اگرخودم ………. باشم جای هیچ نگرانی درزندگی ام نیست
مردان خدا پرده پنداردریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
سعیده جان چندروزی مسافرت بودیم وروزگذشته ازمسیررشت قزوین درحرکت بودیم به سمت مقصدمون که تابلو “لنگرود” رودیدیم وبلافاصله به همسرم گفتم که سعیده خانم شهریاری الان لنگرود هستن واینو ازکامنتتون درقسمت قبل سریال به یاد داشتم ویه لحظه باخودم گفتم کاش شرایطی بود تا شمانازنین روازنزدیک ملاقات میکردیم
به امیدروزی که بایاری خداوند مهربان و باهمت استادنازنین این شرایط فراهم گردد تا مابچه های سایت عباسمنش ازنزدیک همدیگرو ملاقات کنیم وروزها وساعتها ازاساتیدگرانقدرمون بگیم
نوشتن پاسخ این کامنت مصادف شد با صدای الله اکبر اذان مغرب
منتظر فرصتی بودم تا آمادگی این رو پیدا کنم برای این نوشته منحصربهفرد پاسخی درخور بنویسم، شاید این طولانیترین تاملی بود که درباره یک نوشته داشتم. با هر جملش میایستادم، صحبت میکردم و پر میشدم از آگاهی و بعد خط بعدی
به تجربه به این درک رسیدم که برای خوندن کامنتهای شما باید در بالاترین و خالصترین سطح فرکانسی خودم باشم چون کامنت شما تبدیل به یکی از مصداقهای من شده برای درک قاون مدارها و فاصله فرکانسی که بین هر مدار وجود داره و این فاصله با چیزی غیر از احساس خوب و تمرکز بر زیباییها حاصل نمیشه.
کاملاً درک میکنم که خداوند چطور من رو از بعضیها جدا و به بعضی دیگر نزدیک کرده.
تو این نوشته چندین ترمز اساسی رو در خودم کشف کردم، ترمزهایی که قبلاً هم شناخته بودمشون اما به تاثیرشون توجهی نمیکردم و انگار خداوند با تکرار چندین باره اون راه فرار رو به روم بست، هر بار که بیتوجهی به نشانههای واضح خداوند دور شدم از مسیر و این بار به خودم تعهد دادم که هرگز عمداً بیتوجهی نکنم به نشانهها.
قانون خدا ثابت و هربار ظرف ما بیشتر و بیشتر میشه در دریافت
مکالمه زیبا، خاص و خالصانه چند دقیقه قبل خودم با الله رو مدیون این نوشته زیبای تو هستم. با این نوشته و این مکالمه احساس کردم چندین مدار لول اپ کردم و جا داره که بینهایت از شما دوست عزیزم سپاسگزاری کنم.
یه نکته جالب بگم تک تک شعرهایی که مینویسی توی لیست موردعلاقههای من هست و اتفاقاً چند روز اخیر بیشتر از همیشه گوشش میدادم
خدارو شکر میکنم که خداوند بر زبانت جاری میشه و دلهای ما رو متوجه خودش میکنی، چه سعادت بزرگی
درود بر روح مقدس و تربت پاک وجودت سعیده عزیز
برات از خدای مهربان بهترین و نابترین و برای همیشه مخلصانهترین لحظات رو آرزومندم
انقد انرژی قشنگی داری که از پشت خط به خط کامنتت میشه احساس بودنت در فرکانس خداوند رو دریافت کرد
ممنون که تو نوشتن کامنت ثابت قدمی و ممنون تر که کامنتات انقد خوبن که مارو با خودت همراه میکنی و بازم ازت تشکر میکنم که انقد متعهدانه روی خودت کار میکنی تا ما هم ازت چیزی یاد بگیریم
امیدوارم شیفت های کاریت هرروز خلوت تر باشه و انتقالیت به شهر موردنظرت روون انجام بشه و در پناه خدایی باشی که انقد قلب و کلامت رو نورانی کرده
سلام سعیده جان خواهر عزیزم خواهر جان با این کامنتای قشنگت منو دیونه کردی تحسینت میکنم خداروشکر برای این همه عشق این همه شکر گزاری این همه باور ویقین سعیده ی عزیزم زمان عضویت من در سایت الهی استاد عزیزم تقریبا مثل شماست ولی رسیدن من به شما فرسنگها فاصله هست سعیده ی عزیزم از خدا میخوام در این مسیر کمکم کنه وبتونم با نتایجم استاد عزیزودوستداشنیمو خوشحال کنم خواهر عزیزم از خدا برای هممون بهترینها رو میخوام چراکه خدای ما بهترینه.دوست دارم برات آرزو کنم که به تمام خواسته هات برسی.به امید الله مهربان.سعیده جان دوست دارم بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی.موفق باشی
سلام بر عزیزانم
استاد جان شروع این سفرتون برای من مصادف شد با خرید دوره عشق و مودت به خاطر همین تمرکزم روی دوره ست و برای سفرها کامنت نمیذارم اما برای این قسمت نتونستم کامنت نذارم چون واقعا واقعا لذت بردم از این رنگ جادویی سبز که خاص و بی نظیر بود اونجایی که خانم شایسته نشسته بودن دقیقا تصویر بهشت رو برام تداعی میکرد
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم شما زوجی هستین که دارید در بهشت سیر میکنید در امنیت و آرامش کامل و زیر سایه خداوند
واقعا خوشا به حال شما خیلی بهتون تبریک میگم
خانم شایسته عزیز خیلی از شما ممنونم که برای ماهم آرزوی خوب کردین و قاصدک رو فوت کردین چقدر رویایی و دلنشین بود
واقعا خدارو شکر میکنم که با شما هستم
خیلی ازتون ممنونم که این زیبایی هارو با ما هم به اشتراک میذارید نمیدونید که دیدن این تصاویر چقدر روح و روان منو تازه کرد
در پناه خدای مهربان به سفرتون ادامه بدین
سلااااام به استاد جانم، مریم نازنینم، طبیعت عاااالی که هر چقدر بگم کمه….. خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. خود خدا هست و بس ….
به قول شما، خود کارت پستال …. خدا را سپاس به خاطر چشمان سالمم که این زیبایی ها را میبینم و خدا را سپاس به خاطر گوش های سالمم که صحبت ها و وصف های شما را در فایل گوش میکنم. خدا را سپاااااس. استاد نووووووش جونتون
به به قاصدک … چه آرزوهای خوبی کردین برامون مریم جون و استاد عزیز. ممنون و متشکرم
به امید اینکه من هم هدایت بشم به رفتن و دیدن طبیعت هایی همچون این طبیعت ها …
استاد جانم چقدر من در کلاس شما درس یاد گرفته ام که چند وقت پیش در محوطه محل کارم که انصافا خیلی طبیعت زیبایی دارد، در هوای بسیار گرم با یکی از همکاراها در حال گذر بودیم. با وجود گرمای بسیار من یکدفعه چشمم افتاد به ابرهای پفکی در اسمان که دیدم که چقدر زیبا بودند و این موضوع را بیان کردم که ای وای آسون چقدر زیبا است. همکارم یه دفعه گفت به نظر من با این گرمای زیاد، اصلا زیبایی آسمون به چشم نمیاد و گفت که ای وای، چقدر هوا گرم است. واقعا به خودم افتخار کردم که در کلاس استاد عزیز، زیبا بین شده ام ….. خدایا شکرت
در پناه خدا جووووون
شیما
به نام الله مهربان خالق این شگفتی ها و زیبایی ها
درووود مجدد استادان جان و دروود خانواده ی عزیزم.
چه سفر پر برکتی.چه زیبایی هایی.هتل یو آل با اقامت سه شب و دو روووز با مدیریت و مالکیت الله مهربان.
خدای من چه حجم از فراوانی و زیبایی و تنوع گیاهی و جانوری.چه دنیای پر از فراونی که گسترانیده شده برای همه ی موجودات.دو نفر با تراک کمپر خفنشون یه گروه با جیپشون یه عده قدم زنان با کوله پشتیاشون میان و لذت میبرن.چه حجم از فراونی و نعمت و آب که چندتا سگ آبی برای خودشون سد درست کردن و بازم آب هست اونم به چه حجمی که به همه ی درختان و پوشش های گیاهی میرسه.خدااای من پوشش گیاهی رو این سگای آبی شیطون عوض کردن.خیلیییی جالبه که سگ های آبی تنها 24 ساعت بعد از تولدشون میتونن تو آب شنا کنن.الله اکبر ازین عظمت و خلقت زیبای خداوند.
شگفت انگیزه.الحق که مزد و پاداش این جسارت و این همت و پیاده روی چیزی نباید جز دیدن این زیبایی ها و طبیعت بکر و بی نظیر باشه.سپاااس که با ما به اشتراک میگذراید.
سپاسسسس ازین دعاهای خیر و پر از حس خوبتون برای ما.وقتی میبینم که منم جز افرادی هستم که خدا از طریق شما برام خواسته های زیبا ارسال کرده غرق شوق و لذت میشم.خدایااا شکرت.
از زیبایی این طبیعت ازین درختان و انبوهشون و قد و بالای شگفت انگیزشون چی بگم.خدایا شکرت برای فرصت دیدن این زیبایی ها.
مریم جانه شایسته خدا قووتون بده با این سپاسگزاری های الهیون و یادآور شدن این بدن زیبا و فرصت هایی که از طریقش بهمون داده میشه برای تجربه ی زیباتر این دنیا.
هر چیزی واقعا همینطوره.باید استفاده بشه تا چرخش به قولی روون تر برامون بچرخه.از بدن زیبامون عضلاتمون مفاصلمون گرفته تا مغزمون روحمون اشتیاقمون کنجکاویمون و قدرت خلق کنندگیمون حس عشق ورزیدنمون حس سپاسگزاریمون و همه و همه.
ترکیب این زیبایی ها و طبیعت با سخنان و نکته ها و کلید های زیبایی که شما بیان میکنید بی نظیرتر میشه و مثله یک گنجه.
خدا قوتتون بده.
خداوند یار و نگهدارتون باشه درین سفر الهی و زیبا.حسابی بهتون و بهمون خوش بگذره.
در پناه حق باشید.
بنام تنــها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و استادیــار مهربان و سخاوتمندم
سلام به دوستان همسفر و هم فرکانس ارزشمندم
خدایــا شکرت برای اینکه همه چیز همه جا داریم…
خدای من بعد از بیدار شدن و چک کردن بنر سایت و دیدن عکس معرفی این قسمت من فقط خودمو دیدم. من خودمو دیدم که پیروزمندانه بخاطر حرکتی که دیروز انجام دادم یک حس رهایی داشتم، یک حس پیروزی و یک حس احاطه شدن با کلی نعمت ها و ثروت هایی که منو احاطه کردن و منو راضی میکنن تا بازهم بیشتر تجربه کنم.
از خاطره و تجربه دیروزم خلاصه بگم بعد میرم سراغ سفر و تجربه های همسفران عزیزم.من دیروز دلم میخواست برم پیاده روی نمیدونم کجا، دلم میخواست برم یکجای جدید نـه اطراف خونه، دلم میخواست برم یک جای دور ولی بازم نمیدونم کجا. دلم میخواست دفترم رو بردارم و برم مدت ها بعد یک پیاده روی اونجا بشینم و برای خودم خلوت کنم. دلم میخواست یک سفر تنهایی برم. شده یک سفر چندساعته یک سفر یک روزه، اما دلم میخواست فقط برم، برم یکجای دور…موقعی که ساعت رو نگاه کردم ساعت از 9 صبح گذشته بود و نزدیک 10بود و همون موقع ها یک ایده به ذهنم زد گفت فهیمه پاشو برو تجریش، پاشو برو دربند. بعد گفتم الان؟دیر نیست، خیلی دوره و…خلاصه باز با خودم گفتم یکبار تنهایی رفتی اما بلدنبودی سر از بازار سنتی تجریش و مغازه ها و پاساژها در آوردی و پیاده روی کردی و کلی توریست دیدی و کلی فراوانی و میوه های جدید که اغلب اونجا دیده میشه تا سمت خونه ما. خلاصه گفتم آره این بار میرم اصل جنس تجریش اونم دربند. میرم کوه. تاحالا تنهایی اونجا نرفتم. و تا این مدتی که تهران اومدیم شاید دوسه بار اومدیم اینجا و هربار که دلم میخواست بریم یا نمیشد یا دیر بود یا همسرم میگفت کفش هامون مناسب نیست یا ایشون کمرش اذیت میشد یا مهمون اومد یا رفتیم مهمونی. خلاصه نشد و آخرین بار هم پارسال اوایل زمستون با همسرم رفتیم اون دفعه از مسیر تله سیژ سوار شدیم و اتفاقات عالی و اومدن برف و کلی حس و حال خوب و یک روز به یادماندنی شد. خلاصه من بازم دلم میخواسن برم و کلا دوست داشتم برم یکجای دور و بلندی. ارتفاع داشته باشه. خلاصه وقتی این ایده به ذهنم زد گفتم ایول امروز هم که همسرم گفته شاید نهار نیاد یا دیر بیاد منم که احتمالا فست برم پس بزن با خیال راحت بریم.فقط عجله کن تا قبل 11 بزنیم بیرون تا ظهر اونجا باشیم. خب کیف دوشی ام عوض شد و تبدیل شد به کوله(کوله لپ تاپم رو برداشتم انشالله میخوام یک کوله سبک هم بخرم واقعا لازم دارم.) و تو کوله چیزایی که فکر میکردم لازم دارم رو برداشتم از پاوربانک و شارژر و هدفون و دفتر ها و خودکار و نقشه تهران و یکهو یادم اومد از دیشب یک تیکه مرغ و تخم مرغ آب پز هست اونا رو هم برداشتم که اگر نتونستم به فست ادامه بدم و گرسنه شدم غذا همراهم باشه هرجا بودم.یک فلاسک کوچیک که توش آب سرد ریختم و…خلاصه با اشتیاق فراوان راه افتادم به سمت مترو و بعد رفتن به جایی که تا حالا خودم نرفته بودم. رفتم یک منطقه کوهستانی. وای که چقدر لذت بردم، چقدر پیاده روی اونم سربالایی، چقدر پله، چقدر زیبایی و هرچی بالاتر میرفتم هوا مطبوع تر و خنک تر میشد. خیلی رفتم بالا و خوشبختانه مغازه های هله هوله فروشی(انواع آلو و لواشک و ترشک و …) که من همیشه با دیدن شون دهنم آب میفتاد اصلا منو وسوسه نکرد. چون من به خودم گفته بودم یا ادامه فست یا همونی که همراهم هست و شکمم خیالش راحت بود که چیزی برای خوردن هست تازه با خودم قاشق و چنگال هم برداشته بودم. خلاصه هی میرفتم هی ارتفاع و شیب بیشتر میشد. یاد قسمت های قبل سفر به دورآمریکا افتادم اون مسیر کوهستانی پر از شیبی که استاد و مریم جان میرفتن بالا و استاد به مریم عزیز گفت ماشالا با فشار عضلات ساخته میشن. و من خوشحال از فشاری که روی پاها و کل بدنم میومد. حالا فکر کنین یک کوله هم رو شونه ام بود. خدایا شکرت رفتم و ادامه دادم. تا روستاها تموم شد و رسیدم فقط به کوه (از چند ساعت قبل احساس کردم که نیاز به سرویس بهداشتی دارم. هی یادم میرفت هی صدای آب یا موارد دیگه مثل آب خوردن یادم مینداخت که باید برم و لازم دارم…) خلاصه بخاطر تو این وضعیت بودن خیلی بالا نموندم و نشستم گفتم دوباره برمیگردم به ابادی و مغازه ها تا شاید بتونم درخواست کنم و راهنمایی بگیرم که کجا میتونم سرویس پیدا کنم. دیگه برگشتم به سمت پایین و فقط لذت بردم تو مسیر سگ و الاغ و اسب دیدم. وای خدای من یک پروانه بزرگ زیبا دیدم که ازش خواستم عکس بگیرم و اینقدر یواش یواش بهش نزدیک شدم که اصلا دستم رو هم کنارش گرفته بود و تونستم عکس بگیرم و چندباری پروانه پرید اما فقط همون اطراف دور من میچرخید و این بار ازش چندثانیه ایی فیلم گرفتم واقعا زیبا بود، واقعا تجربه و حس خوبی بود.بازم ادامه دادم و اومدم پایین و پایین تر تو مسیر از یک خانمی پرسیدم فلان چیز کجاست اونا هم گفتن نمیدونیم مگه از مغازه دارها بخوای شاید داشته باشن و اجازه بدن از سرویس شو استفاده کنی. خلاصه که خودمو خیلی خوب کنترل کرده بودم و یکم یادم رفته بود و اون خانم همراه خواهرش نشسته بودن داشتن لبه دیواره ی رود چای میخوردن به منم تعارف کردن و گفتن این آخرین لیوان چایی مون هست بفرما و بعد اون یکی خواهرش خندید گفت با این وضعیت آب و چای نخوره بهتره. منم ازشون تشکر کردم و گفتم ممنون تشنه ام نیست و هنوز آب تو کوله ام دارم. نمیدونم چی شد اون صدای آب و برخورد اون خواهرها باعث شد ازشون اجازه بگیرم تا منم همون لبه کنارشون بشینم و سرصحبت باز شد و از خاطرات شون گفتن و متوجه شدم هر دو دبیر بودن و خواهر بزرگه (طوبی) رو فهمیدم بازنشست شده و چقدر تحسین شون کردم و بهشون گفتم من با اینکه خواهر ندارم اما از خواهرهایی که مثل شما با هم اینقدر دوست هستن و باهم گردش میکنن خیلی خوشم میاد و گفتم واقعا دمتون گرم. ازشون پرسیدم شما کوهنورد هستید؟گفتن نه ما خودمون همینطوری میایم و دور میزنیم و دربند 7،8 سالی میشه نیومده بودیم. از من پرسیدن تو تا کجا بالا رفتی و بهشون گفتم و اونا هم ترغیب شدن بعد استراحت و چای خوردن شون بازم برن بالاتر و ادامه بدن…صحبت ها و درس های زیادی ازشون گرفتم و خلاصه دوتا دوست پیدا کردم و دیگه منم ازشون خداحافظی کردم و به راهم به سمت پایین ادامه دادم و عجب بوهای خوشمزه با منظره های عالی به بینی و چشمم میرسید و همینطور گوش هام که سرشار شده بود از صدای آبی که جاری بود.خداروشکر کردم از خدا برای اینکه منو به راحتی و سلامتی تا اون بالا برد و آورد پایین…و دیگه توالت عمومی پیدا کردم و موقع برگشت از اونجا هم با یک آقای کوهنورد مواجه شدم و بهش خداقوت گفتم و ازش پرسیدم تا کجای کوه رفتین بالا و اسمش چی بود.(آخه من اون بالا به یک تابلو و کلی اسم رسیدم که اسم” آبشار دوقلو” بهم چشمک زد اصلا نمیدونستم اونجا آبشار هم داره اما نرفتم نمیدونستم چقدر فاصله داره و اصلا من شرایطم مناسب نبود که بازم ادامه بدم داشتم میترکیدم خخخخخ… خلاصه که اون آقای کوهنورد گفت تا آبشار بیشتر نرفتیم اونجا تولد یکی از بچه ها رو گرفتیم و با کیک رفتیم بالا. ساعت 6صبح شروع کردیم از پایین راه افتادیم. منم خوشحال از این حرفی که زد و گفتم من اولین باره تنها تا اون بالای کوه خودمو رسوندم و گفتم چه جالب منم اسم این آبشار رو دیدم و یکسری تابلو دیدم اما نشد ادامه بدم. این آبشار چقدر تا اون تابلوها فاصله داره. گفت حدود بیست دقیقه. گفتم ایول یعنی منم اینقدر اومدم بالا و نزدیک بودم. اصلا یک خواسته برام ایجاد شد تا دفعه بعد تا بالاتر تا آبشار هم برم و البته یکسری جاهایی که خانم های فرهنگی بهم با عشق آدرس دادن. اصلا خدا کلی جا بهم یاد داد تا برم و بازم تجربه کنم. استاد دیروز منم سفر کردم به کوهستان واقعا که همه چی همه جا هست و میشه تجربه کرد. هرجایی که زندگی میکنیم میخواد قاره آسیا و ایران باشه میخواد قاره آمریکا و کلرادو باشه فقط از دیروز خودم واین تجربه ام بیشتر باور کردم باید نترسید باید حرکت کرد، باید منتظر هیچی نموند، باید بهونه ها رو بندازی دور، پاتو از ترمز برداری تا جهان و خداوند هدایتت کنه. من دیروز مصداق همین حرف هام. من نتیجه تو دستمه استاد جان. منی که همسفر با شمام تجربه کردم همین نزدیکی همین حس و حال طبیعت رو که کلا شاید 50 تومن نداشتم و با یک کارت بلیط مترو هدایت شدم به جایی پر از زیبایی. اصلا پول نیست که داره به ما لذت میده این ما هستیم که در مسیر لذت بردن و هدایت هامون به پول هم میرسیم. باورتون میشه همسرم پایین که بودم گفتم نزدیک خروجی ام میخوام تاکسی سوار بشم بیا مترو. فقط باید برم عابربانک پیدا کنم تا بتونم پول نقد به تاکسی بدم و گفت تو اصلا پول داری، گفتم در این حد که رسیدم و میتونم برگردم دارم و ایشون برای کارتم پول واریز کرد. هرچند داشتم در حد ده تومن پول کرایه تاکسی رو، اما ایشون با سخاوت تمام بازم مبلغ زیادی برام پول واریز کرد. این یعنی تو خود پای در ره بنه، که خود گویدت چون باید کرد…(امیدوارم شر رو درست نوشته باشم) من فقط راه افتادم به سمت چیزی که دوست داشتم تجربه کنم اصلا هم نترسیدم نه شکی تو دلم بود فقط رفتم.فقط حرکت کردم فقط ایده رو اجرا کردم فقط قدم برداشتم. من سخت نگرفتم و به آسانی رفتم و به آسانی برگشتم. بماند که تو مترو هم انگار کنسرت بود، موسیقی و خوانندگی دو مرد جوانی که باعث شده بودن فقط با شادی مسیر رو ادامه بدم و کلی دست بزنم و بخندم…و کلی اتفاق ها و لبخندها و حرف های زیبای دیگه که شنیدم یا زدم و فقط لذت بردم فقط لذت بردم و شاد در لحظه بودم.خدایا شکرت برای این تجربه که ایده به ذهنم اومد پاشو دفترهاتو بردار برو یکــجـایی و هدایتــی رفتم و تجربه طبیعت و صدای آب رو به خودم هدیه دادم. حالا اینا رو گفتم ببین چقدر این قسمت برای من و با تجربه های من قبل از دیدن این قسمت هماهنگ بود. دیدن مریم جان تجربه اینکه وسط رود روی یک تکه سنگ تنهایی دفتر به دست…اصلا من گفتم وقتی عکس بنر رو دیدم حس کردم فقط خودمو دیدم انصافا حسم با این موارد مشابه بیشتر بهم ثابت کرد که چقدر همسفرفعال و خوبی هستی با این سفر…خدارو صدهزار مرتبه شکرت.
خدایا شکرت بهم فرصت بودن در اینجا رو میدی، فرصت نوشتن و تمرکز برخواسته هامو میدی.
سریال سفر به دور آمریکا_ قسمت 203
به به مریم عزیز رو میبینیم که وسط یک رود ایستاده و صدای اب و صدای استاد بهمون داره داستان حرکت مریم جان و تجربه اش رو برامون بازسازی میکنه.
چقدر لذت بردم از اینکه استاد جان که همزمان داشتن برامون تعریف میکردن که عزیزدلش صبح اومده اینجا و دفترشکرگزاری اش رو برداشته و روی اون سنگ نشسته و اونجا در اون فضا سپاسگزاری هاشو نوشت.(اصلا نیازی نبود زور بزنیم تجسم کنیم مریم جان برامون کاری کرده رو اجرا کرد و استاد هم چقدر قشنگ حال و هواشو توصیف کرد.)اصلا معرکه جدیدا فایل ضبط میکنیدا کوتاه اما عمیق و پر از درس و نکته مثبت و زیبایی. یعنی اصلا به دقیقه این فایل ها نباید نگاه کرد به عمق تک تک چیزهایی که میبینیم و میشنویم باید نگاه کرد و متوجه میشیم این فایل ها چقدر پرتر و بیشتر از چیزیه میبیینم.مثلا این قسمت رو یک فایل 15 دقیقه ایی نبینیـم، بلکه شاید هر ثانیه اش 15 دقیقه حرف و توضیح و درس و نکته مثبت و زیبایی داره.یعنی میخوام بگم چندین برابر…تازه بماند وقتی ترکیب میشه با زاویه نگاه های مختلف شما همسفران و ردپاها و کامنت هاتون دیگه بازم چندین برابر میشه.خدایا شگرت برای این هــمـه.
چقدر انرژی هامون میره بالاتر
مثل مریم جان با این کار ساده اما بینظیر و با تکرار این عادت و ترکیب کردنش با مسیر رود و صدای آب وسرسبزی که اطرافش بوده انرژی اش رو بالاتر برد.چقدر فیلمبرداری استاد جان که با عشق از عزیزدلشون گرفتن و تجربه ایشون رو برای ما توضیح دادن اونم با عشق رو تحسین میکنم و سپاسگزارم ازتون استاد جان که اینقدر بزرگوار و سخاوتمند هستین. واقعا مگه میشه عاشق شما نشد. مگه میشه مجذوب این اخلاق و روحیات تون نشد.چقدر شما در عمل خوب به ما درس های زندگی و اخلاق میدین.
درس دیدن نکات مثبت آدم ها
درس صحبت کردن در مورد ویژگی ها و عادت های خوب آدم ها
درس تکرار کردن و توجه کردن به تجربیات لذت بخش حالا میخواد تجربه خودت باشه یا عزیزدلت باشه.
درس افتادگی و فروتنی
درس نگاه زیبن و شکارچی مثبت در مثبت ها، زیبایی ها در زیبایی ها
درس دیدن چطور عمل کردن به تمرین ها و استمرار اونا
درس چطور شاگرد شما بودن و چطور تمرین انجام دادن
درس نتیجه استمرار تمرین ها و ایجاد یک عادت خوب (قطعا مریم جان که خودشون رو، یک روزی به این آگاهی ها رسوندن و تمرین کردن رو یاد گرفتن، متوقف نشدن و همین استمرارشون، جدیت شون و تعهدشون، ایشون رو به این جایگاهی که هستن رسونده.به تجربه اینکه استادت که حالا شده عزیزدلت بیاد ازت تعریف کنه و ازت فیلم بگیره و نمونه ایی بشی الگویی بشی در کنار استاد برای اینکه قانون رو با زبان تصاویر بهمون نشون بدن.) الگوی یک “آدمِ الگو” شــدن، برای اینکه درس هایی که داده رو در عمل و تصاویر میتونه بیان کنه خیلی هنره، خیلی قشنگه، خیلی حس خوبیه. مریم جان تحسینت میکنم و با افتخار وو با عشق برات می ایستم و دست میزنم. برای اینکه الگو شدی و نمونه و مثال بارزی از عمل به تمرین ها و شاگرد خوب استاد هستی .واقعا تمامت رو تحسین میکنم بانو شایسته جان.استاد جان من شما رو بارها و بارها تحسین میکنم برای این تجربه ، برای داشتن چنین شاگردها و همراه هایی که چطور خودت عمل کردی، چطور آموزش دادی که چنین میوه هایی رو از زمینی که یک روز از بندرعباس شروع کردی و بذرهاشو کاشتی حالا داری اینجوری باشکوه و افتخار برداشت میکنی. استاد شما داری پرورش میدی الگوهایی مثل خودتون رو که الگوی تمام عیار آموزش ها و حرف هاتون هستین. استاد اصلا از تعریف کردن خوشم نمیاد و قصدم اصلا تعریف کردن از شما نیست اینا چیزایی هست که من درک میکنم و حس کردم باید بگم. اینا برام پر از نکته و درسه. اینکه منم خواسته ایی دارم و با دیدن این موضوعات و بیان شون و تحسین شون میخوام خودمو بیشتر در مدارش قرار بدم. من شاید بخاطر خودخواهی خودم هست که یک وقت هایی از شما و مریم جان و ویژگی هاتون میگم اصلا میدونید نمیتونم نگم. چون خیلی تو چشممـه، خیلی تو ذهنمه، خیلی حس میکنم و خیلی خیلی خودمو نزدیک میــبینم چون منم ارزش چنین تجربه هایی، چنین الگو شدن هایی، چنین شاگرد بودن هایی رو دارم. اینو خوب میدونم باید صبور باشم عجله نکنم، باید ادامه بدم و بزارم تکاملــم طی بشه.بزارم قشنگ قانون و درک کردن و عمل کردن به قوانین بره تو پوست و استخونم. میدونم برای اینکه لایق جانان شوم جملگی باید جــان شوم…(یکهو یاد این تیکه از شعر افتادم و دلم خواست تا غزلش رو کامل بخونم.)
غزلی از دیوان مولانا تقدیم با عشق
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو
کل محتوای این شعر رو هم تقدیم به عقل خودم میکنم تا زبان و حرف بودن رو تعطیل کنه و فقط بشــه اونی که بایــد بشه. یک قابل افتخار و لایق برای الگو و نمونه شدن و برای خودمم مصداق عمل به قانون بشم نه حرف از قانون و بلدِ قانون…
خدایا شکرت چه سفری شد، چه همسفرایی شدین واسم.
خدایا شکرت برای دیدن و خوندن این همه زیبایی و آگاهی…
_صدای آب رو شنیدی و اینجوری سپاسگزاری هاتو ادامه دادی. که واقعا هزار برابر شد سپاسگزاری هام.
_واقعا این تجربه رو چقدر میشه قیمت گذاشت!!! اصلا واقعا قیمت گذاشتنیه با این چیزهای مادی نمیشه چیزهای غیرمادی و ناب رو قیمت گزاری کرد یعنی هیچ عددی، واقعا هیچ عدد و رقمی نیست که این تجربه و حس هایی که دریافت میکنیم رو قیمت بذاریم استادجان.
_به به یک صبح دیگه و یک پیاده روی ناب دیگه
چقدر جالب از تجربه بیدارشدنت گفتی اینکه انگار بدن تون آچارکشی شده سلامت تر شده بعد اون پیاده روی خفن روز گذشته اش. و همین باعث انگیزه گرفتن شد تا هر روز پیاده روی کنید(مثل تجربه دیروز من که باعث شد بازم همچین برنامه هایی برای خودم بچینم.)
یک هوای بینظیر و عطر دل انگیز طبیعت و مناظری که در حجمی از درختان کوهستانی الـص جنس داریم پیاده روی میکنیم.
_چقدر همه جا از این تریل ها هست.چقدر میشه کشف کرد.
_وقتی پیاده روی میکنی و هربار یکجای جدید رو کشف میکنی، و مناظر فوق العاده رو میبینی باز انگیزه ات بیشتر میشه.به همون نسبت هم بدنت بقول مریم جان آچارکشی میشه، آماده تر میشه یــعنـــی پر برکت ترین حالتی هست که هــم لذت برد از طبیعت، هم چیزای جدید رو کشف کرد، هم زیبایی های خداوند رو دید. هــم سپاسگزاری کرد، هــم جسم مون سلامت تر بشه.
_ خدایا شکرت برای این hiking هایی (پیاده روی ها یی) که میرین کاملا شیوه قانون سلامتی دارین عمل میکنید.
(اصلا جنس و سبک مسافرت کردن تون با قسمت های اول سفر به دور آمریکا اصلا خیلی متفاوت شده)
_ چقدر قشنگ اشاره کردین به اینکه بدن ما یک عالمه مفصل داره و باید تحرک داشته باشن و اصلا منطقی نیست که این همه مفصل حرکت نکنن، تحرک نداشته باشن. و این باور کاملا غلط و اشتباهی هست که فکر کنیم هرچی کمتر حرکت کنیم این مفصل ها سالم تر میمونن.
_هر چه از مفصل هامون استفاده درست میکنیم، طول عمرشون رو بیشتر میکنیم.
باورتون میشه منم دیروز وقتی تا اون بالا رفتم و یکی از سپاسگزاری هایی که کردم برای پاها و دست های سالمم بود برای قدرت و توانی که دارند که تونستم این همه راه برم و سپاسگزاری کردم برای زندگی به سبک قانون سلامتی که این فرصت ها و تجربه ها رو برام لذت بخش تر کرده.واقعا خدا رو صدهزار مرتبه شکر.
_ به به در مسیری که اومدیم چه چیزی دیدیم و کشف کردیم. سدی که یک Beaver یا سگ آبی درست کرده تا آب رو جمع کنه.
Beaver چه جور حیوانی است؟!
سگ آبی یا بیور تا جایی که من تحقیق کردم اسم و نامگذاری اش در ریشه سانسکریت به معنی قهوه ایی هست و در زبان نیا_هندواروپایی به واژه حیوان گفته میشده.و همینطور جالبه که در زبان اوستایی bawra، لاتین fiber، آلمانی Biber، روس bobre، ریشهٔ bhru به معنی قهوهای است و در زبانهای رومیتبار، برنز و Burnish هست.
سگ آبی از جوندگان شبزی و نیمهآبزی محسوب میشه کــه شامل دو گونه سگ آبی آمریکایی (بومی آمریکای شمالی) و سگ آبی اوراسیایی (بومی اروپا و بخشی از آسیا) است.
سگ آبی روی رودخانهها و جریانهای آب سد میزنند و در آبگیری که خود ساختهاند خانه میسازند. از آن جایی که جابجایی مواد لازم برای ساخت خانه در سطح زمین برای آنها مشکل است، آنها کانالهایی را میسازند تا از راه آنها مواد خام ساخت خانه را جابجا کنند.
سگ های آبی گیاهخوار هستند.
درختان مورد علاقهٔ آن عبارتند از: بید مجنون، توسکا، توس، افرا، گیلاس و چند گونه از صنوبر (Populus sect. Argiros و Populus tremuloides). همچنین سگهای آبی از نیلوفر آبی، گیاهان کف آبگیر و زنبق زرد (sedge) نیز تغذیه میکنند.
نقاط قوت شون: دندانهای جلوی قدرتمندی، دم پهن (که با دم پهنشون به شدت بر روی آب میکوبند که یک رفتار ویژهٔ سگ های آبی، که یکجور راه حل شون و عملکرد سگ های آبی مواقع ترس و روش هشدار دادن به دیگران هست.)، شناگرهای بسیار ماهری هستند ( یکجا نوشته بود میتوانند تا 15 دقیقه زیر آب دوام بیاورند.)، شنوایی، بویایی و لامسهٔ بسیار خوبی دارند، دندانهاشون همیشه در حال رشده و همین باعث میشه تا موقع جویدن چوب فرسوده نشه، با دندان زدن به سطوح مختلف به دندانهای خود شکل مناسب را میدهند، همواره رشد میکنند در میان آنها وزن 25 کیلوگرم (55 پوند) بسیار رایج است،
نقاط ضعف: سگهای آبی بر روی زمین بسیار کندند، توان بینایی ضعیف،…
و یک چیز جالب دیگه که خوندم این بود:در مناطقی که هر دو گونه یافت میشود امکان اختلاط نژاد تقریباً ناممکن به نظر میرسد.
_ به به در طول مسیر آهو یا گوزن هم دیده شد.ردپای حیوان های مختلف رو دیدیم.خیلی جالب بود.
_وای خدای من قاصدک، چقدر زیبا چقدر منو بازم یاد دیروزم انداخت.
دیروز تو مترو یک خانمی جلوی من استاده بود که یک مانتو زیبا سفید تنش بود و در زمینه سفید مانتوش طرح هایی از شکل قاصدک بود و اینقدر داشتم به مانتو این خانم و این قاصدک ها نگاه میکردم و خوشم اومد با خودم گفتم حتما من یک چیز قاصدک دار باید داشته باشم، خیلی حس خوبی گرفتم و یاد کلی آرزو و دیدگاه بچگی هام افتادم که قاصدک پیدا میکردم و فوت میکردم. بعد تو این قسمت مریم جان برامون قاصدک فوت میکنه و آرزو میکنه و استاد جان هم چقدر ماهرانه از این قاصدک و صحنه فیلم گرفتن. اصلا اشکم داشت درمیومد.چقدر زیبا بود، چقدر حس نزدیکی خودمو در این سفر و تجربه ها بیشتر حس میکنم.
یک قاصدک پیدا کردین در این طبیعت پر از سخاوت خدا و فوتــش کردین و برای خودمون و همه ی بچه های سفر به دور آمریکا ” یک زندگی سراسر خوشبختی و شادی و لذت آرزو کردین”
سپاس سپاس سپاس (یعنی نمیدونم چی بگم دیگه، احساسم قابل وصف نیست…)واقعا زیبا بود.عاشقتونم عزیزانــم که اینقدر هستین.
عاشقتونم من استاد جان مریم جان…
_چقدر قشنگ بود بعد از گفتن اون خواسته و آرزو به همین سرعت گفتینآرزومون براورده شد
دقیقا آره همینه آرزوهــا و درخواست ها به همین سرعت اجابت میشه و تو کائنات گم نمیشه. به همین سرعت برآورده میشه و خدا سریع الجابه است فقط این ما هستیم که کِی باهاش هم مدار و هم فرکانس میشیم تا دریافتش کنیم.اینم یک درس دیگه بود از این حرکت زیباتون.
فقط چهره خندان و رضایتمند مریم جان بعد از فوت کردن اون قاصدک رو ببینید. با اون بک گراند گر از وفور نعمت و فراوانی…چقدر زیبایی در زیبایی میشه دید.
بله برامون استاد جان بهترین ها رو آرزو کردین اونم در دل کوه های سیلور تـون…خدایا شکرت
_در دل کوه های سیلورتون کلی پیاده روی کردین و الان رسیدیم یکجای بکرِ بکـر. فقط قیافه مریم جان رو تو اون حجم از علف ها و سبزه ها بین اون گلهای زرد و سفید زیبا، لــــذت بــــردم. استاد الحق شکارچی نکات مثبت زیبا در زیبایی ها هستین.
_ چه جالب گفتین که figure out کردین یعنی کشف کردین که چرا این همه جا درخت سبز شده این تیکه خالی از درخته و صافه. و چه استدالال های جالبی از شواهد و مدارک موجود آوردین و احتمالش زیاده اینطور که شما برداشت کردین باشه. اینکه بخاطر سدی که بیور ایجاد کرده باعث شده اون دشت بره زیر آب و درخت ها نتونن اونجا رشد کنن و حدس زدین شاید از چند هزار سال پیش بیورها دارند اونجا زندگی میکنند. (از دوره نئوژن و در دور میوسن و پلیوسن که حدود ده ها میلیون سال پیش)
_دیدن ردپای مختلف و حدس میزنیم که گربه سان باشه و بقول همسرم احتمالا یک نوع کت باب یا گربه وحشی بوده.
_دیدن افرادی که با جیپ اومدن و یک هفته ایی کمپ کردن در دل این همه طبیعت زیبا این همه زمین اونم زمین اش شخص خاصی نیست. زمین هایی که مالکش همه ی مردم هستند.
_چقدر قشنگ مریم جان از گفته های انیشتین یادآوری کردی اینکه گفتن: “برای تجربه خوشبختی نیاز به چیزهای خاص و عجیب غریب نیست. با همین چیزهای ساده میشه خوشبختی رو تجربه کرد.”
چقدر استاد زیبا تکمیل کردین که حتی بعضی ها پیاده میرن و تجربه میکنن.با یک کوله پشتی و چادر (چه جالب منم دیروز با یک کوله پشتی و همین نزدیکی ها رفتم و تجربه کردم و کلی لذت بردم.و عملا ماشین هم نداشتم.)
_ خدایا شکرت که این جهان برای همه سبــکی جـا داره.
اینم یک بخش دیگه از دیدگاه های انیشتین در قالب تئوری خوشبختی ایشون:
“«یک زندگی آرام و ساده،
شادی و خوشبختی بیشتری نسبت به جستجوی مضطربانه و دائمی موفقیت،
به ارمغان می آورد!»”
_ به به دوباره حرکت، اینبار یک حرکت وسیع تر و بزرگتر با تراک کمپر خوشگل خوش رنگ مون. ماشالا چه مسیر سنگلاخی قشنگ ماشین تاب میخوره، واسه خودش اینور اونور میشه. اصلا ماشین هم سرخوش و خوشحاله انگار…خیلی باحال شده بود فیلم رو تند کرده بودین خیلی بامزه بود من که یک لحظه یک بچه بازی گوش رو دیدم که داره تکون میخوره تو جاده.واقعا زیبا بود.واقعا لذت بخش بود.
عبور از یک جاده سنگین اونم به راحتی سلامتی
_ خب میریم تو جاده میلیون دلاری
خدایا شکرت برای حرکت در مسیر زیبا و آسفالته با ویو آسمون ابری و دیدن یک عالمه ماشین کنار جاده و مناظر زیبا. دیدن دانه های باران روی شیشه ماشین. دیدن این همه درخت سرسبز و برافراشته زیبا. خدایا شکرت برای این جاده صاف و آسفالته…خدایا شکرت که منم باهاتون در سفرم و کلی دارم بزرگ میشم و تجربه کسب میکنم.خدایا شکرت برای این لحظه…
سلام و درود فهیمه عزیز
میبینم چند وقته دارید کامنت های طولانی مینویسید و این برایم تحسین برانگیز بود که ساعتها وقت میزارید و تمرکز می کنید بر نکات مثبت و ورودی های خوب به خورد ذهنتون می دید.
کامنتتون رو که خوندم و تجربه رفتنتون به دربند درست مثل فیلم سینمایی در ذهنم تصاویر و خاطرات رفتنم به دربند برایم زنده شد و ممنونم که اینقدر زیبا و با جزئیات نوشته بودید و من هر لحظه اشو تجسم می کردم. آخرین روزهای سال 96 بود که یک ماشین تیولی خریدم و منتظر بودم پلاکش صادر بشه تا بتونم ببرمش شهرستان. نزدیک یک هفته تهران بودم و شرکت وارد کننده خودرو هر روز امروز و فردا می کرد که مادرکشون بعلت اینکه تازه وارد کشور شدن در صفه انجامه و ترافیک روزهای آخر سال هم مزید علت شده بود. خلاصه من با اینکه آنزمان قوانینو نمی دونستم ولی سعی کردم از این فرصت استفاده کنم و سعی کنم از وقتم استفاده کنم و خوش بگذرونم به قول معروف و الان یادم میاد که وقتی تو تصمیم میگیری احساستو خوب کنی آنوقت جهان هم به کمکت میاد و به فرکانست واکنش نشون میده. اتفاقی که افتاد این بود که در مهمانسرای سازمانمون در سوئیتی که من اقامت داشتم همکاری از استان دیگه هم اطاقم شد و وقتی ازش سوال کردم بابت چه کاری اومدی گفتند برای شرکت در فلان جلسه اومدم و من تعجب کردم چطور من اطلاع ندارم چونکه دقیقآ مرتبط با حوزه کاری من بود و همان شب تماس گرفتم با رئیس سازمانمون و ایشون گفتند نامش برای ما ظاهر نرسیده ولی شما فردا بلیط بگیرید و برید تهران و اطلاع نداشت من تهرانم. خلاصه دیگه لازم نبود من مدت زمانی که تهرانم مرخصی بگیرم و در آن جلسه شرکت کردم. روز بعدش از مترو شهید بهشتی رفتم میدان تجریش و آنجا سوار ون شدم و سمت دربند رفتم . کل آن مسیر از میدان کوهنورد رو پیاده رفتم و برگشتم و تمام اون صحنه ها که گفتی مثل دیدن ترشی جات و لواشک و هله هوله و اسب و قاطر های بارکش آب انار فروشی ها جلوی چشمم رد شد. اتفاقآ یه جایی برای استراحت وایستادم چند تا آقا یه سگ خشگل همراهشون بود عین سگ کارتون پیتی بل در کارتون مهاجران که برام جالب بود و ژست خاصی هم میگرفت و آنجا یه عکاس دوره گرد بود که ازین عکسای فوری مینداخت و چند عکس هم اونجا انداختم که هنوزم دارمشون . خلاصه خیلی خوش بهم گذشت آنروز . روز بعدش کنار مهمانسرامون نمایشگاه فروش نوروزی برگزار شده بود که یه روزم آنجا سرگرم شدم و خرید کردم تا اینکه یروز قبل از تعطیلات نوروز پلاکم و مدارک ماشینم تکمیل شد و شاد و خندان خرامان خرامان سمت شهرستان راه افتادم.
فهیمه جان کامنتت اینقدر کامل و زیبا بود که من خیلی مطالب رو بیاد آوردم و انگاز فایلو دوباره نگاه کرده باشم و خوبی کامنت خوندن دوستان هم همینست که زوایا و چیزهای بهتر و بیشتری رو برای دیدن زیبائی ها پیدا میکنی.اون فستینگ و انرژی ای که موقع پیاده روی داشتید و من کاملآ احساس می کنم و ازین بابتم بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم. بهترینها رو برات آرزو میکنم غرق نعمت و شادی و ثروت باشید دوست عزیز.یا حق
سلام و عرض ارادت اسدالله عزیز
سپاسگزارم برای اینکه از خودت برام یک ردپای جانانه گذاشتی. خیلی خوشحال شدم که شما برین تو فضای خاطرات خوش و تجسم اونجا. چقدر عالی هستین در تجسم کردن و بهتون وافعا تبریک میگم.
واقعا سپاسگزارم برام یک خاطره باحال از ماشین گرفتن تون گفتین و این خاطره یک نشونه شد برام که با همین فرمون پیش بریم به زودی ماشین مورد نظرمون رو خریدیم. (چند وقتیه گیر دادم به ماشینی که دوست داریم داشته باشیم و تو خیابون یا موقع پیاده روی هام برای خودم میشمارم شون.واسه خودم تمرین درست کردم “تمرین توجه به خواسته”)
واقعا من مینویسم و اصلا به این فکر نمیکنم چقدر میشه، یا اصلا بچه ها سخت شون میشه نمیخونن یا لایک و ستاره کم میگیرم یا دیده نمیشم. من فقط کاری که درسته رو انجام میدم و اصلا برام مهم نیست دیده بشم و اینکه افرادی هستند مثل شما که این کامنت های طولانی منو انتخاب میکنن و میخونن یا مثل شما اینقدر با دقت تا انتها میخونن هم برام جالبه، هم لذت بخش.یعنی این دقت شما رو تحسین میکنم اسدالله جان. که تک تک جملاتی که نوشتم و یادته مثل فستینگ اون روزم…واقعا دمت گرم. خوندن پاسخ کامنت ها و داشتن نقطه آبی داشتن هم همینه. ما میبره به سمت توجه کردن به چیزهای خوب و مثبت و عالی…
بازم سپاسگزارم برای این توجه خوبت و اینکه همسفر و هم مسیر هم هستیم سپاسگزارم واقعا منم ردپاهای شما هرچای سایت میبنم بارها تحسین ات میکنم. حیف که همیشه مجال کامنت نوشتن نیست و گاهی فقط میخونم و لذت میبرم.
راستی از اونجایی که اصلا ماشین شناس خوبی نیستم رفتم تیوولی رو سرچ کردم. عجب ماشین زیبا و قشنگیه…
راستی کار شما چیه و در چه حوزه ایی فعالیت دارین؟
خداروشکر برای قوانین زندگی
خداروشکر برای قانون سلامتی
خداروشکر برای این بستر امن و زیبا
خداروشکر برای وجود دوستان نابی مثل شما
ارادتمندت فهیمه
سلام و درود فهیمه عزیز
آفرین و احسنت به شما که کاری که درسته رو انجام میدی و اصلا برام مهم نیست دیده بشه یا نشه!
قطعا کسانی که در فرکانس این آگاهی ها باشند آنرا دریافت خواهند کرد و فرکانس ها کارشونو دقیق انجام نیدن.
راجع به سوالتون که پرسیده بودین در چه حوزه ایی فعالیت دارم؟ خدمتتون عرض کنم که من کارمند دولتم و در سازمان برنامه و بودجه ایلام خدمت میکنم. موفق باشید دوست عزیز، در پناه حق
سلام و عرض ارادت اسدالله بزرگوار
سپاسگزارم برای لطف و وجود پر مهرتون و اینکه بهم یادآوری کردین فقط باید کار درست رو انجام داد، لذت برد و بقیه اش طبق عدالت و قانون خدا جاری میشه و نگران هیچ چیز نباشم…
ممنونم از پاسخ گویی ات اسدالله عزیز. چقدر جالب بود. سازمانی که همیشه برام سوال بود این چه جور سازمانی هست و اونجا چیکار میکنن و حالا یکی از اعضای خانواده ام اونجا مشغول کاره و با عشق خدمت میکنه.اونم ایلام شهری که باید بیشتر بشناسم و هیچی ازش نمیدونم به غیر از چغارزنیبل ایلام و زیگورات و تاریخی بودنش.
چقدر باید چیز یاد بگیرم و تجربه کنم…
راستی سفر شما هم خوش بگذره و حسابی لذت ببرین تا جای امکان ردپاهاتون رو دنبال میکنم و یکجا خوندم که کامنت زیباتون رو با آهنگ مورد علاقه من (حال و هوای عالی، نگم برات چه حالی…)در اب و هوای نوشهر نوشتید…نوش وجوتــون این سفر…
ارادتمند شما فهیمه
سلام و صد سلام به فهیمه دوست داشتنی ، به دوست خوبم
خدا قوت خواهرم عجب کامنتی :))
وقتی به کامنت شما هدایت شدم و دیدم اول کامنت قراره علاوه بر دیدگاه فایل ارزشمند ، یک تجربه شخصی رو از قول شما تجربه کنم ، با عشق خوندمش…
اول که تحسینت میکنم فهیمه جان بابت نوشتن این تجربه زیبا و این همه شوق و ذوق که دقیقاً به خواننده منتقل میشه.
دوم هم تحسینت میکنم که چقدررررر صمیمی و صادقانه ماجرای سفر نیم روز خودتو به نگارش درآوردی ، اینقدر صمیمی که خواننده گام به گام باهات همراه میشه و لذت میبره از این هیجان..
و سوم هزاران آفرین به شما دوستم که شجاعانه گام در راه گذاشتی تا بدون وابستگی ، بدون ترس یک تجربه لذت بخش رو در دل ناشناخته های خودت خلق کنی…
خیلییییییییییییی تحسینت کردم و دوست داشتم علاوه بر لایک ستاره هات برات بنویسم و بهت تبریک بگم خواهرخوبم که همت کردی و به خواسته ت احترام گذاشتی و یک روز پر از هیجان رو تجربه کردی …
در کنار همسر بزرگوارت همیشه در سفر و لذت باشی فهیمه جان با تنی سلامت و دلی شاد و جیبی پر پول ان شاءالله…
در پناه نور و عشق الهی باشی دوست عزیز
سلام به شما دوست همسفر و هم فرکانسی ارزشمندم
سلام وجیهه بانو عزیز و دوست داشتنی
واقعا سپاسگزارم برای وجودتون، برای کامنت پر از عشق تون. واقعا سپاس از اینکه کامنتم رو با عشق خوندید و با قلب مهربون تون برام نوشتید و از وجود نازنین تون برام ردپا گذاشتید.
منم شما رو برای این تلاش هایی که میکنید در مسیر رشد و پیشرفت تحسین میکنم و بهتون افتخار میکنم که دارین خوب زندگی میکنید تا جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنید.
از دعا و آرزوهای قشنگ تون خیلی خیلی سپاسگزار و ممنونم.
منم ردپاهای اخیرتون رو دنبال کردم و متوجه شدم آقای حبیب حافظان همسر و عزیز دل شما هستن.چقدر لذت بردم از کامنت هاتون. و چقدر هردوتون رو دوست دارم.سلام منو خدمت ایشون برسونید الحق ردپاهای قشنگی ثبت میکنن.
از صمیم قلبم براتون از الله یکتا بهبودهای دائمی در درون و بیرون خواستارم
ارادتمند شما فهیمه
درودی بیکران به شما دوست نازنینم
همراه و هم مسیرم در این جاده سبز…
فهمیه خوبم سراسر کامنت تون رو با لبخند و شوق خوندم…
ممنونم دوستخوبم از این احساس پاکی که با من به اشتراک گذاشتین..
سپاسگزار خداوند هستم بابت وجود تک تک شما دوستان خوب و نازنینم…
اره عزیزم، من هم در این سایت در کنار همسرم اقای حافظان هر روز تکامل و رشدمون رو طی میکنیم و از خداوند برای همه دوستان متاهلم عشقی الهی طلب میکنم…
الهی شما هم در کنار همسربزرگوارتون سرشار از خوشبختی و سعادت و ثروت باشید عزیزم..
ممنونم از دعاهای نابتون
ان شاءالله برای همگی مون به ویژه شماعزیز هم این بهبود های و رشد درونی و بیرونی همیشگی با روند صعودی باشه :)
در کنار همسرتون در پناه نور و عشق الهی باشید عزیزم
بنام نامی یزدان
استاد عزیزم سلام خدمت شما و خدمت سرکارخانوم شایسته
الهی شکر بابت قرار گرفتن در مسیر این سایت و دیدن این فایل،واقعا هرروز و هرروز شکرگزاری و قدردانیم بابت همین سایت بیشتر و بیشتر میشه
هرروز به این آگاهی ها فکر میکنم و واقعا قلبن از خدا تشکر میکنم بابت فقط و فقط دونستن این مسیر الهی شکر
واقعا 99درصد مردم نمیدونند. برای چی به این جهان اومدن،بی هدف فقط میگذرونند اوقات رو،دیشب داشتم با برادرم صحبت میکردم راجب قوانین صحبتمون به اینجا کشید که واقعا ما قبلن چه فکرای پوچی داشتیم از پولدارشدنمون،من خودم انگیزم این بود پولدار بشم دیگ سیستم رو بکنم، بخور و بخواب ،عیاشی و عیش نوش (خخخخ) واقعا چه انگیزه پوچی
با دیدن سفرهای شما واقعا بهش فکر میکنم که خدایا من رو هم از لحاظ مالی تامین کن منم میخوام اینجوری برم زیبایی هات رو ببینم،برم تو طبیعت برم تو سفر معجزات و قدرت هات رو ببینم ایمانم رو تقویت کنم و بسط بدم،منم برم از عمد وآگاهانه ثروتم رو در جهت رشد و گسترش یه کسب و کار یا یهمنطقه خرج کنم خیلی بنظرم لذت بخشه احساس واقعی بخشش خدا به آدم دست میده وقتی جدای از هر دلسوزی و غروری آگاهانه اون نعمت الهی رو در مسیر درست استفاده میکنی
خانوم شایسته منم مثه شما دیروز شکرگزاریم رو در کنار صدای لذتبخش آب انجام دادم فقط با این تفاوت که من زیر دوش باشگاه بدنسازیمون این کاررو کردم و بدون دفتر (خخخخخ)
خدایا شکرت بابت همون تضادی که ازش من روبسلامت گذروندی،بخدای احد و واحد فکر نمیکردم دیگ بتونم برگردم ولی خدا دستمو گرفت تا الان اینجا عمیق تر شکرگزاری کنم،واقعا بیام فکر کنم که چرا من ثروت رو میخوام و بیام بجای تایید گرفتن بقیه و پُز دادن و دهن اینو اونو سرویس کردن ،پیش خودم حساب و کتاب هامو بکنم که این اهداف فرعه تو باید ثروت رو در راه شناخت بیشتر خدا بخوای؛باید با ثروت بری زیبایی های الله یکتا رو ببینی ،باید با ثروت بری در راه خدا و گسترش جهان هزینه کنی،باید برای تشکر از مسائلی که بنده های واقعی خدا رفعش کردند ثروتمند بشی،باید بخاطر تجربه راحتی و آسایش ثروتمند بشی، باید بخاطر خود واقعیت ثروتمند بشی نه کس دیگه ای ،نه تایید چهارنفر ،نه پُز دادن جلوی فامیل و در و همسایه چون واقعا آدم اشباح میشه وقتی انگیزش رو فرعیات قرار میده به پوچی میرسه من تجربش کردم ولی واقعا تا قبل این تضاد زندگیم متوجهش نبودم
خدایا ممنونم ازت تو منو با این تضاد آزمایش کردی تا من متوجه بشم خودم از زندگی چی میخوام ،تا بفهمم چه چیزهای بزرگتر و لذتبخش تری وجود داره که انسان باید تلاش کنه بهش برسه
داشتم همراه شما استاد عزیز و سرکار خانوم شایسته تو اون طبیعت قدم میزدم یه لحظه چشام رو بستم و حس کردم تو اون دشت سرسبزم که جنگل و کوه و ابر آسمون منو احاطه کرده ناخودآگاه چشمام پر از اشک شد ،گفتم خدایا منو ببخش که تا الان متوجه نبودم چقدر این حس میتونه زیبا باشه چقدر دنبال فرعیات بودم شکرت که گوش منو پیچوندی برگردم اصلاح کنم خودمو ببینم چه چیزهای بزرگتری برام در نظر گرفتی
واقعا من از روند زندگیم راضیم،یه وقتایی نجوا میاد یه وقتایی عجله میکنم ولی خیلی زود جلو خودمو میگیرم چون قانون میگه اگر جلوی خودت رو نگیری علامه دهرم باشی باید نتیجه کارت روببینی هیچ تخفیف و هیچ استثنائی وجود نداشته نداره و نخواهد داشت حتی برای پیامبرش
الهی شکر که خدا بین من و فرستادش هم فرقی نمیزاره به همون میزان هم منو راهنمایی میکنه
الهی شکر فقط فقط فقط بخاطر وجود داشتن در این مسیر الهی
الهی شکر بابت دوستانی جانی که کامنت هاشون آرامشبخش تایم هایی که آدم احتیاج داره به کنترل ذهن
خداروشکر باید استادانم که انقدر درست تو جایگاهی که باید باشن هستن نوید بخش من نوعی میشن که میشود
الهی شکر بابت همه چیز
بابت همین کامنتی که مکتوب شد شکرت خداجون
به نام خدای مهربان معجزهگر م
سلام به استادان عزیزم مریم جان شایسته و استاد عباس منش عزیز
من واقعا شگفت زده شدم وقتی به شکل معجزهآسا خداوند من رو به این صفحه هدایت کرد .
داستان از این قرار بود ک من روزها بود بعد از شروع مجدد استمرار و تعهدم در بودن در سایت و مراقبت و تقوا، که هزاران معجزه و دستاوردهای کوچیک و بزرگ رو در پی خودش داشت ؛ دوباره غافل شدم از کنترل ورودیها و کانون توجهم و افسار احساس و ذهنم رو داده بودم دست نجواهای ذهنیم و باز حالم رو روزها و شبها ،ذهنم و نجواهاش بد کرده بودند تا باز با هدایت خدای بخشایندهم ک میگه «صدبار اگر توبه شکستی بازآ»، بازآ ب این معنی که با آغوش باز و با عشق میپذیرمت و مشتاقم بهت … تصمیم گرفتم برگردم ب خونهی امنم ،فضای دلنشین سایت و آگاهیهای ناب و خالصش کب محض قرار گرفتن درش انگار هزاران مدار عروج میکنم …
اما بازهم ذهنم منو سرزنش میکرد و تو گوشم نجوا میکرد که تو درست نمیشی و این عادات و الگوهای تکرار شونده،به قول استاد، اینقدر در تو پررنگ هست که اگر بخوای هم به این راحتی قادر به تغییر شون نیستی ، پس چ فایدهای داره … تو ک جایگاه خاصی نداری … و ذهنم قصد داشت با این نجواها بهم حس عدم لیاقت بده ، حس عدم لیاقت شاگرد متعهد و بااراده «دانشگاه عباس منش» بودن… حس عدم لیاقت دریافت هدایتهای الهی…من با وجود داشتن این نجواها تو ذهنم ، تو دفتر شکرگزاریم صبح برای خداوند نوشتم ک میخوام براساس ایدهای ک خودش بهم الهام کرده : یه چهله جدید شروع کنم .«چله تحول بنیادین من» که بیام عادتهای جدید در خودم بسازم از شکرگزاری و قدردانی و توجه به نکات مثبت و تحسین و هزاران عادت مثبتی که وقتی در مدار درست قرار میگیری یکی پس از دیگری در وجودت جاری میشه .مراقبت کنم ،متعهد باشم ، وارد دوازده قدم بشم … و از خداوند یاری خواستم ک منو متعهد کنه تا بتونم این پاشنه آشیل رو هربار نسبت ب قبل بهبود بدم و پیش برم.
اونوقت بود که یه خرده بعدتر هدایت شدم به کانال تلگرام استاد
اون هم بعد از روزها ،که آخرین مطلب نتیجه یکی از دوستان عزیزم از عمل به آگاهیهای دوره قانون سلامتی بود اونو خواندم و بعد از مطالعهش روی لینک زدم و وارد سایت شدم و وقتی به صفحه خانه اومدم دیدم فایل جدید گذاشته شده،
اون هم «سفر ب دور آمریکا» ک من عاشقشم و تصمیم داشتم بعد از شروع «زندگی در بهشت»از اول و جلو رفتن تو قسمتهاش ، این سریال شگفت انگیز و رویایی رو هم شروع کنم و برنامهام برای همین تابستون بود ک نشده بود تا این لحظه .
ذهنم می گفت تو ک از اول ندیدی پس بذارش واسه یه فرصت دیگه و برو ب بقیه برنامههات برس
خواستم فایلهای قبل و بعد ببینم ک هیچی بالا نیومد
یعنی فقط همین قسمت سفر ب دور آمریکا تو قسمت تابلوی اعلانات خانه، اعلان شده بود ،
بالاخره بعد از چند ثانیه بگو و مگو با ذهنم روی صفحه رو لمس کردم و وارد قسمت دویست و سه شدم درحالی ک آخرین باری ک وارد صفحه این سریال شده بودم مربوط به فک کنم صد قسمت اول بوده ،
و با دیدن فضای فایل باز هم شگفت زده شدم.
تازه ب اشتراک گذاشته شده بود و هیچ نظری هنوز روش نبود
یعنی فایل تازهی تازه ست.
و من باهاش هم فرکانس شدم
منی ک ذهنم تا چند ساعت قبلش گفته بود تو لیاقت بودن در فضای سایت و استمرار و تعهد ِموندن در این مدار رو نداری بخاطر فلان اشتباه و فلان اشتباه و من از خدا هدایت و یاری خواستم و خداوند منو ب این شکل وارد این فایل کرد. یه جورایی بهم گفت تو همیشه لایق هستی ، فقط باید اراده کنی تا من کمکت کنم و شگفت زده بشی از قانون مدارها . چ خوشحال بودم از این همزمانی . به قول یکی از بچه ها دیوانه شده بودم…
خدایا چی بگم از دانلود فایل و پلی کردنش.
من همیشه سعی کردم احساساتم رو کنترل کنم. ولی الان یه بغض شیرین نشسته تو گلوم و لحظههای پایانی فایل کلی مراقبت کردم ک اشکم جاری نشه .
از لحظه ب لحظه ش نهایت لذت رو بردم .
انگار هزاران چشم در وجودم قرار داده بودم .
من طبیعتگرد و کوهنورد هستم. هم خودم و هم همسرم ک همیشه هم پا و همنوردم بودن. آخرین بار هفته پیش رفته بودیم صعود قله آتشفشانی تفتان . اما من کمی تردید داشتم در بودن در طبیعت و رفتن واسه برنامه هفته بعد که قله هزار کرمان هست ، بخاطر درد عضلات و آفتاب سوختگی و یه سری چالشهای مسیر و شرایط ما که جوابم رو گرفتم بازهم.
وقتی که مریم جان داشت در حین پیاده روی و نفس نفس زدن از مزایای هایکینگ و کارکرد مفاصل میگفت و تاثیر مثبتش بر بدنش و آچارکشی شدن مفاصل و اینکه انتظار داشته شب بعد از هایکینگ درد داشته باشه اما یه احساس سبکی و راحتی داشته ب جاش، یعنی من متحیر مونده بودم ک خدا با یه فایل به چندتا از تردیدهای ذهنیم میخواد پاسخ بده واقعا ؟! و چ خوب من رو به فضای اطمینان میبره …
چقدر شکرگزار شدم ک من چ نعمت بزرگی رو دارم ک باید قدر بدونم واقعا . خدا رو شکر
و باز هم سبک و راحت قدمزدنتون در دل طبیعت ک نمیدونم مسافتش چقدر بود اما باز هم برای من حل یه مسأله بود در رابطه با کولههای سنگین ما در کوهنوردیهامون ک گاهی واقعا دردسرساز شده واسهمون و آخرین بار خداوند بهم نشون دادهبود ک واقعا نیاز نیست اینقدر خودت رو اذیت کنی و سبکتر کولهها رو بچین تا کمتر تو حملشون اذیت بشی و حتا آرزو میکردم ابزارهایی شبیه دوستان طبیعتگرد زندگی در بهشت میداشتیم ک سبک و حرفه ای هستن و اینبار با دیدن شما این موضوع بیشتر برام تایید شد و باز هم پاسخ تردید م دریافت کردم.
و مورد بعدی قسمتی که اون خانم و آقا و ماشینشون رو نشون دادین و افرادی رو مثال زدین که حتا با یه کوله میان و لذت میبرن و مریم جان کلام انیشتین رو مثال آوردن که میشه خیلی ساده خوشبختی رو تجربه کرد. و من چقدر ایمان دارم به این صحبت چون خوشبختی یه حسه ، یه چیز درونی ه نه بیرونی و اگر در خلق عاملش ک توجه به زیبایی ها و نکات مثبت در هر لحظه هست به مهارت برسی میتونی همیشه و همهجا با تمام وجود احساس خوشبختی و لذت رو تجربه کنی و هدایت بشی به لذتها و خوشبختیهای بیشتر . (این هم برای من پاشنه آشیل بوده ک فکر میکردم همیشه همه چیز محدود به یه حد و اندازه ای هست و ذهنم من رو ب پوچی میرسوند گاهی اوقات ، ولی در سریال سفر ب دور آمریکا و زندگی در بهشت متوجه شدم ک حتا بهشت هم میتونه بهشت تر بشه و همه چیز میتونه عمیقتر و بهتر و باکیفیت تر بشه و میمونه ساخت این باور ب صورت بنیادین در وجودم) و اگر هم از این مهارت غافل بشی حتا در زیباترین مکانها هم ذهنت میتونه با در دست گرفتن کانون توجه ت و بردنش ب سمت کمبودها و نداشته ها حس بدبختی مطلق رو در تو ایجاد کنه …
از مناظر و زیباییها و اون حالت رهایی و لذت بردنتون از طبیعت که دیگه نگم ک چقدر الگو هست در طبیعتگردیها،چرا که من نمونههای مختلفش رو دیدم از افراد طبیعتگردی ک از اصل ِلذت بردن از طبیعت و بودن در لحظه غافل میشن و اسیر حواشی میشن و گاهی خودم هم تو این دام افتادم .و ب جای لذت بردن از تک تک رنگ و بو و حس و حال جایی ک هستم و بلعیدن اون فضا تمام و کمال در ذهن و وجودم ، حواسم پرت موارد حاشیهای شده و توجهم رفته جایی ک نباید میرفت و طبق قانون اون موارد ناخواسته برام برجسته شد.
و قسمت پایانی کلیپ و موسیقی بیکلامش من رو غرق کرد در زیبایی و با تمام وجودم قطرات بارون رو و خنکی اون فضای مرطوب رو حسش کردم و سرشار از احساس طراوت شدم منی ک روزهاست تو خونه مونده بودم ولی عطش بودن در چنین فضایی تمام وجودم رو در برگرفت و لبریز شدم .
خدایا شکرت
خیلی خوشحالم ک اینقدر عالی با این قسمت ارتباط برقرار کردم . درحالی ک ویژگی کمالگرایی م اجازه نداده از وسط، یه چیزی رو شروع کنم و همیشه باید برم از اول و همه چی رو جز ب جز ببینم و ببینم و تجربه کنم. ولی این بار خودم رو سپردم به جریان هدایت و پیش رفتم و گفتم چیزی ک باید رو دریافت میکنم.
و شگفتا ک چقدر این شناور بودن و اجازه دادن به جریان هدایتگر آب روان، تو رو همزمان میکنه با کلی نتیجه و پاسخ و راهحل و اعجاز .
خدا رو هزاران بار شکرت که لیاقت و ارزشمندی من به هیچ اتفاق و شرایط بیرونی گره نخورده و فقط ب من بستگی داره ک باور کنم خداوند من رو همیشه و در هرحال دوست داره و میپذیره و ارتباط مستمر داره باهام و این منم ک گاهی صدای آرامش بخشش رو نشنیده میگیرم و چقدر خوبه ک حس میکنی نیرویی لایزال و با این عظمت هرلحظه در دسترس تو قرار داره . هرجور ک هستی و باشی ،قضاوتت نمیکنه و سخاوتمندانه تو رو بر روی شانههای خودش سوار میکنه و پیش میبره …
خدایا منو هر لحظه آگاه و هوشیار ب خودت و حضورت قرار بده و بهم یادآوری کن ب یاد ت بودن رو . بهم یادآوری کن که تو رو دارم
حسبی الله نعم الوکیل ،نعم المولی و نعم النصیر .
…
خیییییلی وقته ک دیدگاه نذاشتم درحالی ک همیشه در قسمت پاسخ ب دیدگاه ها عزیزان دلم میان برام می نویسند و تشکر میکنند ک چقدر دیدگاه م بهشون کمک کرده . خیلی ب وجود می اومدم اما هربار میگفتم باشه در یه رمان بهتر . باش وقتی ک مدار و فرکانس م بالاتر رفت . باشه وقتی حرفهای عالی برای نوشتن و گفتن باشه.اما امروز جریان هدایت من رو به این خواسته قلبی ک دلم پر میکشه براش رسوند : نوشتن دیدگاه و ذوق تایید شدنش و …
خدایا شکرت
دوستتون دارم ️️️️
خداوند عاشق همهی ما بوده و هست .️
سلام و درود ب فرمانروای جهان و جهانیان خداوند زمین و زمان
سلام ب پیامبر عشق و توحید عملی و مریم بانو
الله اکبر ب این خدا-الله اکبر ب این قدرت-الله اکبر ب این عظمت..
خدای من ،استاد داری چکار میکنی ،فکر قلب ما هم باش.دارم از هجوم این همه عظمت و قدرت و زیبایی سر میشوم،محو میشوم.
مریم جان کجا نشستی و شکرت را مکتوب میکنی.فقط خود همون آب عبادت داره ودر وصف خود همین آب چقدر میشود خدارو ستود ،خدااااایا سپاسگزارتم.
مریم جان میشینی و ذکر خدارو میکنی یادم کن.
چقدر زیبایی را؟چقدر قدرتش را؟میشود ستود؟تحسین کرد؟اصلا میشود؟زبان عاجز است حتی ذره ای .در توان بشر نیست.
فقط خدااااااایا سپاس
خدایا شکرت ب زودی من هم میتوانم قانون سلامتی را بخرم و با عشق و فراوانی .با استاد و بقیه دوستان همگام شوم(آمین)
خدایا بخاطر این هم زمان،هم مکان ،هم زبان بودن با استاد را شاکرم.
احسنت ب این سگ آبی که این سد را در دل طبیعت بدون هیچ درس و دانشگاهی برای این جنگل زیبا معماری کرده.
احسنت ب خالقتت،
تکبیر ب خاتقتت،
وای مریم جان وقتی ایستاده بودید و صدای باد در دوربین می پیچید ،احساس کردم کنارت ایستاده ام خدایااشکرت
در میان آن همه زیبایی و هم فاز شدن با طبیعت وچه راحت و زیبا نشستن در میان آن همه گیاهان خداوند.
احسنت ب شجاعتتان در دل بکر طبیعت.با آن همه جای پای حیوانات ب آسودگی و جسورانه ب پیاده روی مشغولید و خود را
در ب خداوند حافظ سپردید.
خدایا این شجاعت و جسارت را من هم از تو میخواهم ،با فکر آرام و دلی پر از اطمینان ب خداوند حافظ.احسنت و مرحباا
خدایا فقط با یک شکر نمیشود تمام کرد.تو این شکرهایمان بپذیر و برآن بیافزا(آمین)
من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ(٢6نور)
زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان میدهند مبرّا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است!
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَىٰ أَهْلِهَا ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(٢٧نور)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید؛ این برای شما بهتر است؛ شاید متذکّر شوید!
=====================
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفته ست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم
با حال نزارم
با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی
خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی
تا سجده گزارم
تا سجده گزارم
گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند
جز گرد و غبارم
جز گرد و غبارم
سلاااااام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق الله همراه با احساس عمیق خوشبختی بی قید وشرط از روشنی قلبم به استادهای نازنینم و رفقای غار حرای من
خدایا ازت ممنونم ،ازت ممنونم برای تموم این آرامش و لذت و امید و احساس خوب
برای اینکه شب چشم هام رو با عشق تو میبندم ،صبح با عشق تو باز میکنم.
برای وقت هایی که زل میزنم به آسمون خوشگلت و از ته قلبم فریااااد میزنم بِبببییییییییین عشششششق،من عااااااشقتم،کل این دنیا فدای یک ثانیه نور و لبخندت
برای تموم وقت هایی که انقدر انرژیت رو توی قلبم احساس میکنم،جز بغل کردن قرآنت،هیچ چیزی نمیتونه حریف ضربان قلبم بشه
اصلا این جسم خاکی،توان و تحمل عشق شما رو نداره،به خودت قسم …
کی گفته برای تجربه ی آتیش جهنم باید حتما مرگ رو تجربه کنی؟
هر لحظه ای از روز که نورت رو نتونم دریافت کنم،احساس میکنم وسط جهنم و حرم گرمای آتیشش رو با تموم وجودم حس میکنم.
کی گفته برای تجربه ی بهشت باید حتما مرگ رو تجربه کنی؟
هر لحظه که میتونم به نورت وصل بشم و با هر نفسم عشقت رو توی قلبم احساس کنم،دقیقا توی بهشتم.
آره استاد شایسته، دقیییقا حق با شماست.
برای تجربه ی خوشبختی اصلا نیاز به چیزای عجیب،غریب نیست
تجربه ی خوشبختی برای من ،وقتیه که دارم تو دفتر شکرگزاریم مینویسم،خدایا برای اینکه بهم اجازه ی شکرگزاری میدی،ازت سپاسگزارم.
شما به شکرگزاری من هیچ احتیاجی نداری،منم که بهش محتاجم.
بهم اجازه میدی شکرگزارت باشم تا بتونم بیشتر و بیشتر از نعمت هات استفاده کنم.
کی همچین ارباب مهربونی داره؟
وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ ۚ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ(لقمان١٢)
و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم که نسبت به خدا سپاس گزار و شاکر باش و هر که سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس می گزارد، و هر که ناسپاسی کند خدا بی نیاز و ستوده است.
تجربه ی خوشبختی برای من ،وقتیه که میرم تو حیاط بیمارستان، زیر درخت میشینم و زل میزنم به آسمون آبی با ابرهای پفکی،به پرنده ی هایی که بالاسرم پرواز میکنند و من سپاسگزاریشون رو با قلبم احساس میکنم .
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ ۖ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ(4١نور)
آیا ندانسته ای که هر که در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده، خدا را تسبیح می گویند؟ به یقین هریک نماز و تسبیح خود را می داند؛ و خدا به آنچه انجام می دهند داناست.
تجربه ی خوشبختی برای من وقتیه که از خداوند طلب هدایت میکنم قرآن رو باز میکنم و باهام با این آیه ها حرف میزنه ،نتنها صورتم رو ،که صفحه ی قرآن رو همش خیس اشک میکنه
لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ(انبیا١٠٢)
آنها هرگز آواز جهنم را نخواهند شنید و به آنچه مشتاق و مایل آنند تا ابد متنعّمند.
وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ(٢4حج)
و به گفتار خوش و طریق خدای ستوده هدایت شوند.
إِلَّا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا (٨٧اسرا)
مگر رحمت و لطف پروردگار (از تو مدد کند) که فضل (و رحمت) او بر تو بزرگ و بسیار است.
اینا یعنی چی ؟
یعنی مسییییر به شدت درسته ،یعنی هم اکنون ریشه های درخت خووووشبختی به سرعت هرچه تمام تر در حال رشده،یعنی با قدرت ادامه بده و تموم توانت رو برای این ریشه ها بزار که بزودی جنگلِ خواسته ها سر از خاک بیرون میاره و شما فقط مشغول لذت بردن از محصولات جنگلی که میشی الان داری براش زحمت میکشی …
امید میخوای ؟ انگیزه میخوای ؟میخوای آینده ت رو ببینی ؟
میخوای ببینی این مسیری که داری میری بزودی به کجا ختم میشه ؟
هر روز غرق تماشای قسمت های سریال شو ،ببین و لذت ببر و تحسین کن و با خودت تکرار کن
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ(6٠ روم)
پس صبر کن که وعده خدا حق است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیدهاند، تو را بىثبات و سبکسر گردانند.
خدایا همیشه بهم میگی:
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا
اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
خدایا من خیییلی وقته به غار اصحاب کهف پناه آوردم، اما به عزت و جلال و جبروت قسم اصلا نیاز به سیصد سال خواب نبود.
وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا(١٨کهف)
و آنان در غار خود سیصد سال آرمیدند و نُه سال بدان افزودهاند.
خدایا من از روز اولی که رفتم توی غار ،نتیجه رو دیدم،آسایش و آسانی رو دیدم،رحمتت رو دیدم.نورت رو دیدم.
دیدم چقدر قشنگی
دیدم چقدر قدرتمندی
دیدم چقدر رزاقی
دیدم چقدر فتاحی
دیدم چقدر مهربونی
اصلا هروقت به این فکر میکنم هیچ کس توی زندگی من قدرت نداره و قدرت دست شماست ،چنان غرق لذت و شادی و عشششق میشم که احساس میکنم ازین همه خوشی الان ممکنه جونمو از دست بدم.
بعد میگم فرض کن جونتم رفت،چه اتفاقی میفته؟
شما میری بغل همون قدرت و عشق و زیبایی و نورررر
ازین لذت بخش تر هم مگه هسسسست؟
به الله قسم که نیست.
ندیدم شیرین تر و لذت بخش تر از زندگی توحیدی
گشششتم نبببود.
نگرررد نیست .
استاد شما میگی این جاده ای که اومدی با این تررراک قرمز دلبرت اسمش هست million dollar highway
من ازین سر دنیا میگم آررره دوووورت بگررردم،آرررره
این جاده ای که اومدی و چراغ راه ماشدیی دقیقا جاده ی میلیون دلاریه،نه …نه …میلیارد دلاریه ….
======================
لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ ۖ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ ۚ وَادْعُ إِلَىٰ رَبِّکَ ۖ إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدًى مُسْتَقِیمٍ
ما برای هر امتی پرستشگاهی مقرر کردیم تا به خدا توجه کنند پس نباید مردم با تو به منازعت برخیزند و تو به سوی خدا دعوت کن که خود به راهی راست و هدایتی کامل هستی.
اومدی برامون این سایت رو ساختی تا ما هرروووز اینجا غرق پرستش خدا بشیم.ببینیم و غرق صلات باشیم.بخونیم و غرق صلات باشیم.بنویسیم و غرق صلات باشیم.
======================
إِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ
این است امت شما که امتى یگانه است، و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.
از توحید برامون گفتی و قدم به قدم بهمون یاد دادی اجرای توحید در عمل رو تو هر روز زندگیمون پیاده کنیم و غرق قدرت تنها فرمانروای عالم بشیم.
========================
ربُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا
همان خدای مشرق و مغرب عالم که جز او هیچ خدایی نیست او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن.
بهمون یاد دادی تو هر کاری چطور تنها بر خداوند تکیه کنیم و قدم برداریم و نگران نباشیم و ایمانی بسازیم که عمل بیاره
========================
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
گفتیم: همگی از آن [مرتبه و مقام] فرود آیید؛ چنانچه از سوی من هدایتی برای شما آمد، پس کسانی که از هدایتم پیروی کنند نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین شوند.
بهمون یاد دادی هدایت چیه و چه جوری میشه ازش استفاده کرد،شهد شیرین زندگی بر اساس هدایت رو چطور تجربه کنیم.بهمون یاد دادی چطور قدم های تکاملی برای هدایت شدن برداریم تا هیچ غمی از گذشته و ترسی از آینده نداشته باشیم.
========================
قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَهِ ۚ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ
بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزیدهندگان است.
اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ
خدا با بندگانش مهربان است. هر که را بخواهد روزى مىدهد. و او توانا و پیروزمند است.
شما یادمون دادی ،رزق و روزی دست خداست،یادمون دادی باران رحمت الهی همواره در حال باریدنه و ما فقط باید ظرف دریافت نعمتمون رو با تغییر افکار پوسیده به باورهای ثروت ساز بزرگتر و پر برکت تر کنیم ،و غرق نعمت های بی نهایت خدا بشیم.
=======================
سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا
این سنت خداست که از پیش چنین بوده است و تو در سنت خدا دگرگونى نخواهى یافت.
استاد برای کشف قوانین بدون تغییر خداوند و مسیری که برای خودت و برای ما باز کردی و اینجوری مارو غرق آرامش و امید و لذت و عشق بازی با خدا و هر لحظه شکرگزاری کردی چطور میتونم ازت تشکر کنم ؟
جز اینکه هر روز بیشتر از دیروز تلاش کنم برای ادامه دادن مسیری که شما چراغ راهش شدی ،تا با نتایج بیشتر و بیشترم خوشحالت کنم ؟
=====================
خدایا ،پروردگارا،الها،معبودا
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان
استاد برات عمر طولانی و سلامتی و عزت و سربلندی آرزو میکنم .خداوند سایه شمارو برای ما حفظ کنه تا قدم به قدم با شما ،به خداوند نزدیک و نزدیکتر بشیم.
رفیق های غار حرا،سرتون سلامت ،هر کدمتون یک تکه آینه اید که نور خدارو منعکس میکنید،هر نقطه ی آبی از شما رو اول روی چشمم میزارم و بعد بازش میکنم همچون هدیه ای از طرف خدا …
از روشنی قلبم براتون عشق میفرستم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمتون.
خدایا هزاااراااان بار شکررررررت
سلام به سعیده قشنگم
بعد دیدن هر قسمت از فایلها و نوشتن کامنت، بهترین قسمت کارم اینه که بیام کامنت های افراد مورد علاقه که قلبش رو پر رنگ کردم تا بهم نشون بده رو بخونم و اولین نفر خودتی چون مطمئن هستم که کامنت گذاشتی و قراره کلی ازش لذت ببرم و کلی آگاهی ناب بگیرم ازش
این دفعه هم حق با من بود بازم یک کامنت که فقط باید لذت ببری از این حجم از قشنگیش
میگم طبیعیه من اصلا نمیشناسمت ولی اینقدر دوست دارم؟!
چقدر آیه قشنگی از سوره جمعه آوردی که آنچه نزد خداست از همه چی بهتره چقدر حس آرامش و امنیت داره این سوره چقدر حس خوبی بهم میده که ایمان و اعتماد به خدا نتیجش معجزه وار بهتر از چیزی میشه که تو میخوای فقط از خودش بخواه
اینکه عاشقمونه خیلی مهربونه ازش بخواه ببین چجوری نعمت و ثروتشو برات میاره تو زندگیت خدایا شکرت
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان
چقدر آخه تو آیه های خوشگلی رو میاری تو کامنتات چقدر آرامش داره خوندن خط به خط این آیه چقدر حس خوبی میده این راز و نیاز کردن با خدایی که رحمان و رحیم هست و از هر خواسته ما آگاهه و هر بار که اشتباه کنیم بخشندس میگه برگرد باشه بخشیدمت برگرد و مسیر درستت رو برو چقدر خوبه این ایمان داشتن این باور داشتن به خدا که دلت رو گرم میکنه که تنها نیستی که نترس خدا همیشه حواسش بهت هست در هر شرایطی
سعیده عزیزم مرسی برای این کامنت زیبا که اینقدر حس و حال خوبی رو میشه بگیرم ازشون دوستت دارم امیدوارم که همیشه حس و حالت خوب باشه و شاد باشی و همیشه از همین کامنت های خوب و پر از آگاهی ازت ببینیم
سلام به سعیده عزیز
بنده صالح خدا
هرروز که دارم به اندازه ظرفم بهش نزدیک میشم
هر کاری را که انجام میدم
هر زیبایی که میبینم
یه ندای بسیار بسیار بلندی از درونم
میشنوم
که میگه
خدا هست ،خدا هست ،خدا هست
آبجی سعیده
به خدا قسم میخورم که الان سر کار
اگه یه بنده خدایی بخواد بلند گوی شیطان بشه
با سرعت بنز بدون اینکه به خودم فشار بیارم
فرار میکنم.
الهی شکرت که وجودم بیشتر طول روز سرشار از فکر خودشه
چی لذتبخشتر از اینکه
نگاهت به نگاه خودشه
صدات به صدای خودشه
گوشت به گوش خودشه
چقدر این احساس توحیدی شما را تحسین میکنم که وجود مارا پر از حس ناب الهی میکنه
به الله قسم که ما از بدنه جامعه جدا شدیم
شاید خودمون خیلی احساس نکنیم.
در این شهر شلوغ تودر تو با هزاران نفر که اکثریت بدون اینکه بدونن دارن وعده های شیطان را اشائه میدن
خدا ما را در یه کشتی امن سوار کرده و میگه
فرزندانم و بندگانم نباید قند در دلشون آب بشه.
این پاداش کسانی هست که من را باور کردن و تسلیم بودن.
به نظر میرسه کامنتی که با یه آیه
شروع بشه ،برکتش به همه اعضای سایت میرسه .
الهی صد هزار مرتبه شکر.
من خواهر ندارم،
ولی احساس میکنم سالهای ساله که محبت خواهری شما برای خودم دارم.و اینم از لطف و محبت خداست.
الهی که
در پناه خدای رحمان سلامت و ثروتمند باشی آبجی سعیده.
سلام رسول جان
دوست خوبم…
اونقدر ساده و بدون ریا نوشتی ..که به دلم اومد بنویسم اینحا ندای قلبم رو..وو
خیلی برام آموزنده بود اونجایی که گفتید اگه یه بنده خدایی بلندگوی شیطان بشه با سرعت بنز فرار میکنم!!!!!!!!
چقدر عمیق بود….
خب حالا میپرسم فرزانه تو چیکار میکنی ؟؟!!!
من از وقتی با این مسیر آشنا شدم مدت زیادی نیست ، منم و خانواده ام و تک و توکی دوست و آشنا!!!!!!
خب من این مواقع از وقتی قانون رو در حد ظرفم درک کردم. …اعراض میکنم….گاهی موفق میشم گاهی هم نه میشینم همرنگ جماعت میشم...
سه هفته دیگه من با محیط جدید تری باید خودمو محک بزنم..مدرسه و همکاران!!!!
اونجا باید این فرمول شمارو پیاده کنم….
بحث نکردن و اعراض!!!
اگه بتونمم فرارررررررر!!!!!!!
یه جای دیگه گفتید که به الله قسم از بدنه جامعه جدا شدیم…..
گاهی وقتا که بیرون میرم و همهمه مردم رو میبینم….
با خودم میگم منی که دارم برای هر لحظه زندگیم فکر میکنم و مراقب رفتارم هستم…
اینا چطور زندگی میکنن؟؟؟!!!!
شاید باورت نشه احساس میکنم تافته جدا بافته هستم!!!!!!
تاااااازه دارم به این احساس میرسم که من انسان هستم و اگه خدا منو با عقل و شعور خلق کرده پس باید نشون بدم اینو!!!!!!!!
تازه دارم میفهمم اون هدف و غایت آفرینش که خدا ازش گفت چیه!!!!
کمااااااال….!!!
همه دنبال کمال هستیم اینجا
دوست خوبم بودن کنار شما ، باعث سعادت منه….
در پناه جانان ،بدرخشید
سلام و درود به فرزانه عزیز
سپاس که وقت گزاشتید و کامنت مناخوندید و پاسخ دادید
واقعا من خودم از سال 98 با دوره یکی از اساتید کارم را و رشدم را شروع کردم.
اما واقعا متعهد نبودم
چون هنوز باور نکرده بودم که گوش دادن به افکار و صحبتهای سمی منا فرسنگها دورم میکنه از خواسته هام.
اما کم کم باورم شد که این مسیر درسته و هدایت شدم به این سایت الهی و دوره بینظیر 12 قدم.
واقعا تا جایی که میتونم اعراض میکنم
ولی بعضی اوقات واقعا نمیشه و شرایطی پیش میاد که باید برا خودت ارزش قائل بشی .
و من حداقل تو خانواده و در محیط کارم تقریبا همه فهمیدن این موضوع را .
من دیروز رفتم شهرستان تفرش محل زادگاهم
به مادر عزیزم سر بزنم
دیروز غروب رسیدیم
صبح رفتم باغمون را آبیاری کردم
و اومدم با همسرم خونه پیش مادر عزیزم
باور میکنید مادر من به خاطر اعراضهایی که کردم
اصلا دیگه پیش ما از منفی ها صحبت نمیکنه.
جالبه که بعد آبیاری نزدیک 2000 تا گردو را پوست کندم و تو گوشم قرآن گو میدادم.
الان غروب شده و ما برگشتیم.
به همسرم گفتم که به خدا اصلا احساس خستگی ندارم.
جالبه که همسرم گفت:
رسول جان چون حرف منفی نشنیدی و فقط لذت بردی.
برای مثال تویه اتاق 4 نفر دارن حرف منفی میزنن
تنها کاری که میکنم بایه عذر خواهی ساده مکان را ترک میکنم .
مثلا اگه تو خونه پدر خانمم باشیم
تقریبا غیبت تعطیله
چون میگن
حواستون باشه رسول اومد.
اگه به هر دلیلی فضای محیط به سمت منفی بره
من همون جا از جام بلند میشم و خودما به یه پیاده روی دعوت میکنم.
الان واقعا اعراض کردن برام از قبل ساده تر شده.
البته که خیلی خیلی با این تمرین باعث شدم کمتر به این آدمها برخورد کنم
و کم کم به سمت خوبشون برخورد میکنم.
خدارا خیلی خیلی باید شاکر باشیم که به این سایت الهی هدایت شدیم.
واقعا به قول سعیده شهریاری عزیز
هر کدوم از این فایلهای دانلودی در حکم گنج هستند .
باید خیلی قدرشون را بدونیم.
براتون بهترینهارا آرزومندم
خواهر الهی ام.
دوست خوبم رسول جان …
عزیز دل….چقدر احساس میکنم انسان آرام و صبوری هستین … نمیدانم چگونه ولی آرامشی که حین پاک کردن گردوها داشتین رو تا اینجا حس کردم….
برادر عزیزم ..چقدر برای شما خوشحالم که اونقدر زیاااااد روی خودتون کار کردین و بقول استاد جهادی اکبر راه انداختین..که دیگه همه خانواده خط قرمز شمارو میدونن
پیش خودشون میگن یا غیبت و انرژی منفی یا رسول جان…..
اونجوری که شما فرمودید….همه رسول جان رو ترجیح میدن به انرژی منفی !!!!!
من هم کامنت نوشتن به شمارو ترجیح میدم به چت کردن بی مورد با همکارم که همین الان پیام داد سلام بیداری!!!!!!
نمیدونم چی میخواد بگه ولی احساسام میگه آلان وقت صحبتت نیست….
در نهایت خیلی سپاسگزارم که تجربه های ارزشمند خودتون و فرمول کنترل ذهن رو برای من نوشتین
منت سرم گذاشتین و قلبم رو روشن کردین
الهی خدا به قلبتون بشینه و پر از شادی و عشق و ثروت و سعادت و سلامتی کنه وجود بزرگ شمارو
با قلب و درود های فراوان
سلام و درود فراوان به فرزانه عزیز
به الله قسم میخورم که الان دیگه اینقدر برای خودم و زمانم ارزش قائل هستم که همه ی دوستانم را فیلتر کردم
من با گروه کوهنوردی میکردم
الان واقعا وقتی درک کردی و با پوست و استوخونت متوجه شدی که بابا چقدر میتونه جمله منفی فرکانس منفی و فضای منفی تورا از خواسته ات دور کنه
دیگه کمر همت را با تعهد بسیار بالا میبندی
به خدا که من تازه اول راهم و از همه دوستانم در این سایت هر لحظه دارم یاد میگیرم
و این از محبت و بزرگی روح شماست که منا مورد لطف خودتون قرار دادید.
خیلی خیلی خوشحالم که خدا بهم یه خواهر دیگه عنایت کرده که بتونم باهاش در مورد تجربیاتم که البته که اندک هست صحبت کنم.
خیلی خوشحالم که زمانتون را در این سایت الهی و فرکانسی دارید سپری میکنید و واقعا تحسینتون میکنم که به ندای قلبتون گوش کردید و مثل استاد که بارها وبارها تو فایلهاشون میگن که
من برای صحبت کردن با طرف مقابلم هم موقع تماس از خدا هدایت میخوام و اگه
در شرایطی باشم که بدونم اون طرف میخواد منا ببره تو جاده خاکی
من ترجیح میدم با اون طرف صحبت نکنم.
جالبه چند تا جمله مادرم در شهرستان داشت میگفت که واقعا لحظه ای از دهنم عبور میکنند و میرن و ثابت نیستند.
همون جا پسرم بهم اشاره کرد و گفت
بابا هست
بابا هست
فراوونه نعمت
فراوونه نعمت و ثروت
برا ما هست
و لبخندی بر لب من از لطف پروردگار که این پسر هم ناخودآگاه داره در قلبش ثروت و فراوانی را میبینه و وعده فقر و کمبود راقبول نمیکنه.
بزارید یه تجربه دیگه ار خودم و محمد حسن جانم براتون بگم.
دوسال پیش من خونه خریده بودم و ماشین نداشتم
جرایان از این قرار بود که من طبق قانون عمل کردم و هر لحظه و هر جا خودما با فرزندانم و همسر عزیزم را تو اون ماشین
با تمام جزئیات رنگ ،بوی تازگی ماشسم،تنقلاتی که میخوردیم،خنده هامون و… تصور میکردم.
یه روز اومدنم خونه و چهار تا کوهسن مبلا گزاشتم وسط پزیرایی، خودم جلو سوار شدم و همسرم که پایه هست بقلم و دوتا دردونه هام عقب رو دوتا کوهسن نشستن.
من دنده عوض میکردم و تصاویر جنگل و سبزه را به اونا میگفتم و اینقدر خوشحال و خندون بودیم که واقعا انگار توی ماشین خودمون بودیم.
پسرم یه مقدار مقاومت داشت گفت بابا این چیه دیگه من ماشین واقعی میخام
منم گفتم ببین بابا قبل از بدست اووردن چیزی باید احساسش کنی تصورش کنی حالت خوب باشه ،و بعد خودش برامون میفرسته و باور کنید به صورت کاملا طبیعی و معجزه آسا که قدم به قدمش هدایت الله بود و قدرت خودش،
ما تو ماشین خودمون ،اونم صفر داشتیم همون مناظر را مشاهده میکردیم
و پسرم گفت بابا چه باحال ما کوهسن سواری کردیم و لذت بردیم
حالا سوار ماشین خودمون شدیم.
چقدر باحاله این خدا
چقدر مهربونه.
الهی صد هزار مرتبه شکرت برای وجود نازنین و الهی شما دوستانم.
در پناه الله یکتا ثروتمند سلامت باشی خواهر الهی ام.
سلام آقا رسول عزیز دل
الان ساعت 7 صبح روز جمعه س و کاملا هدایتی خدا دستم رو گرفت آورد کامنت شمارو خوندم و خیلی به دلم نشست چون حال و روز این روزای قشنگ منو یادآوری کردی برام
آره آقا رسول این اعراض واقعا یه حس انقد قشنگی توشه که آدمو غرق لذت میکنه
همون جایی که گفتی وقتی میرم یه جایی میگن رسول اومد بسه حرف نزنین این چه لذتی میتونه ازش بالاتر باشه؟؟؟؟
یا اینکه پیشت حرفای شرک آلود و شیطانی زده بشه خودتو دعوت کنی به یه پیاده روی قشنگ واقعا چه لذتی بالاتر ازش هست؟؟؟؟
رسول عزیز منم خیلی وقته اینو سرلوحه رفتارم قرار دادم که وقتی پیشم غیبت میکنن یا از آن مکان برم و یا با خواندن کامنت های بچه های سایت وارد یه بازی برد برد میشوم که هم اعراض کردم هم خودمو رشد دادم
الانم خیلی وقتا اگه مادر خانمم میبینه من تو مجلسی نشستم و دارن غیبت میکنن میگه عادل اینجاست حرف نزنین
البته نمیدونن که من اصلا نشنیدم و متوجه صحبت آنها هم نشدم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
در پناه خدای مهربان باشید
سلام به رفیق و دوست خوبم عادل جان
چه جالب من یه برادر دارم به اسم عادل
خداراشاکرم که خداوند یه برادر زیبارو و زیبا اندیش دیگه بهم عنایت کرده
الهی صد هزار مرتبه شکرت
عادل جان عکس پروفایلت خیلی زیباست
و من از نگاه نافض و زیبات فرکانس محبت و الفت و دوستی شمارا دریافت کردم.
الهی که همیشه سلامت باشی.
واقعاتحسینت میکنم که اینقدر رو خودت کار کردی و داری تو مسیر الهی با قدرت پیش میری
که توی خانواده الگو شدی.
دمت گرم.
الهی که ثروت ونعمت وبرکت تو زندگیت مث بارون بباره و حال دلت همیشه عالی باشه.
برمن منت گزاشتی و کامنت منا خوندی و پاسخ بهم دادی.
بسیار بسیا خوشحال و مسرورم از رفاقت و دوستی و تبادل تجربیات اندکم با شما دوست ورفیق گرامی.
برات بهترینها را آرزو میکنم.
یا حق.
سلام دوست عزیز من
چطور بگم که با کلماتت منو تا مرز جنون کشوندی چه عشق بازی دیوانه کننده ای با خدا
چه نزدیکی گرم و صمیمی
چه عشقی در تو در جریانه
اشکمو سرازیر کردی و هرچقدر کامنتتو میخوندم میگفتم خدایا منم میخوام ارتباطی اینجوری باهات داشته باشم خدایا من میخوام منم اینجوری احساست کنم اینجوری صداتو بشنوم اینجوری هدایتم کنی
سعیده جان من الان خیلی عاشق خدام خیلی بهش نزدیکم ولی اصلا صبر و تحمل ندارم و دلم میخواد فقط و فقط هرچه زودتر تمام زندگیم پر بشه از خدا پر بشه از عشقش و هدایتهاش امیدوارم خدا راهو کوتاه کنه برام و هدایتم کنه تا بهش نزدیکتر بشم
برای شماهم آرزوی سلامتی و ثروت و نزدیکی بیشتر به خدا دارم و از صمیم قلبم برات عشق میفرستم که با کلمات الهیت دگرگونمون میکنی
درود سعیده بانو جان
دروود بر روح پاکت.درود رفیق غار حرای من.خدای من چه تعبیری کردید.لذت بردم از کامنت زیباتون.چقدر زیبا آیات خدارو نوشتین و سپاس از معانی که زیرشون مینویسید.
چقدر سپاسگزار خداوندم که لایق خوندن پیام شما شدم و کلام زیباش رو از زبون این روح الهیش به خورد روحم داد.
بنویس عزیزم که خوش مینویسی.خوب درک میکنی و خوب بیان میکنی.
الله اکبر ازین حجم ثروت و آگاهی که درین سایت الهی از طریق استاد و دوستان الهیمون روز به روز بیشتر منتشر میشه.
امید که در مدار دریافتشون باشیم.امید که بندگان خالص تری بشیم .
چقدر عشق بازیه خاصه شما با رب العالمین زیباست و الهام بخش.
واقعا بخاطر حضورتون درین دنیا و هم مدار شدنم برای خوندن کامنت بی نظیرتون سپاسگزار رب العالمینم.
در پناه رب العالمین کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست باشی روح برگذیده ی خدا.
خانم شهریاری عزیز ممنونم بابت کامنت ومناجات زیبایتان.
هر فایلی که استاد روی سایت میزارن بی صبرانه منتظر کامنت شما هستم.
کامنت های شما رنگ و بوی دیگه ای داره توحیدی تره، از ته دلتون میادواسه همینه که به دله ما هم میشینه
از خدا براتون استمرار در این مسیرونزدیکی بیشتر به خدا رو خاستارم.
سلام سعیده زیبا سیرت خوش بیان ،
مثل همیشه زیبا و عالی نوشتی و اشک ها را جاری کردی . سعیده جانم دارم برنامه زندگی پس از زندگی را که ماه رمضان گذشته پخش میشد نگاه می کنم . کسانی که نجربه مرگ را داشتن ، تو هر کدومش نکته ای أست ، دوستی می گفت :”میگن خدا از رگ کردن نزدیکتر ه ، من میگم رگ گردن خیلی دوره ، خیلی خیلی نزدیکتر از اونی هست که تصور کنیم ” .به خودم میگم کاش همیشه این یادم بمونه مهزومین جاست کنار منه ، به قول استاد برای این اسباب بازیها حرص نزنم .
در اغوش خدا حظ و کیفش را ببر
بنام خداوند مهربان
سلام و دورد خداوند بر شما
سعیده جان ،
واقعا خودمو کنترل کردم که اشکام جاری نشه
هزاران تبریک و شادباش برای این عشق فوق العاده که پیدا کردی به حضرتش
گوارای وجودت جرعه جرعش
حالتو خریدارم
برای ما هم دعا کن دچارش بشیم
الهی شکر بی نهایت که جرقه شو توی وجودمون زده و ما براه افتادیم
سعادتمند در دنیا و آخرت باشی و مرسی برای تک تک کلماتی که از حال فوق العادت برامون مینویسی
به نام خدای مهربان
سلام سعیده
سلام بنده پاک خداوند
بخدا هر وقت کامنتت رو میخونم اشک شوق از لطف خداوند بر چشمانم جاری میشه مثل الان
بهت افتخار میکنم خواهرم
بهت افتخار میکنم که چنین خواهر توحیدی و خداپرستی دارم
بخدا این کلمات این آیات این ها همه از لطف و کرم خودش هست و من چقدر خوشبختم چقدر خوشبختم که در این سایت هستم و چنین خواهر و برادرانی پاک و توحیدی دارم
و چقدر یاد میگیرم از شماها
سعیده جان ممنونم ممنونم ممنونم
استاد از یک طرف و شما و دوستان از طریقی دیگر قلبهای ما رو به یاد خدا میندازی
دوست دارم خواهرم
شاد باشی در پناه جان جانان
سلاااام ب سعیدی زیبا رو وزیبا سیرت
سعیده ی عاشق
سعیده ی موحد
سعیده ی یکتا پرست
سعیده ای ک ن تنها خودش ب پرواز درمیاد وقتی با خدای خودش صحبت میکنه
روح مارو هم ب پرواز درمیاره
الله اکبر از این دلنوشته هات
الله اکبر ب این دریای پراز آگاهی مواجی ک
ب قلب من هدیه دادی
چقد صدای موج های دریاش آرامش بخش
و لذت بخش و دعوت کننده ب توحید و یکتا پرستیه
خدااای من ازت سپاسگزارم ک هربار از طریق سعیده ی عزیز بهت وصل میشم
مدارم بالاتر میره
وغرق عشق وشادی وآرامش میشم
خدای من، خالق من
خدااای سعیده
خدااای سیدعلی
خدااای عادله
خدااای ابراهیم
خدااای محمد
خدااای استادم
ازت هدایت مبخوام
کمک میخوام
ازت درک میخوام
میخوام کمکم کنی تا درک کنم این آگاهی های ناب الهی رو
ازت هدایت مبخوام تا عمل کنم ب تک تک شون
ازت میخوام قلبم و ب سمت خودت باز کنی
ازت میخوام آسانم کنی برای آسانی ها
از خودت خودتو میخوام
ایمان میخوام
توحید میخوام
تسلیم شدن میخوام
ثروت میخوام
نعمت میخوام
عشق میخوام
روابط عالی میخوام
سعادت دنیا وآخرت میخوام
خدایا تنها تورا میپرستیم وتنها ازتو یاری میجوییم
مارا ب راه راست هدایت کن راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی
عاشقتممممم سعیده ی نورانی سپاسگزارم ک قلبم و پراز عشق ونور الله کردی
خدا ب عشقت برکت بده ان شالله
سلام و عرض ادب خدمت خانم شهریاری
خواستم از تون تشکر کنم بابت کامنت های فوق العاده ای که میذارید هر وقت در ایمیل هام نام شما رو میبنم که کامنت گذاشتید بی اندازه مشتاق خوندن اون میشم .خانم شهریاری فقط باید حواسم باشم که در محل کار کامنت های شمارو نخونم چون بسختی خودم رو کنترل میکنم که منقلب نشم . بازم ممنونم از شما بابت کامنت های پر محتوایی که میگذارید همیشه در پناه خداوند سلامت شاد و ثروتمند باشید.
به نام خداوند عشق و ارامش
به نام خداوند بزرگ و بلند مرتبه
سلام به سعیده خوش قلب و نورانی
سلام خدا به همان قلب نورانی و بزرگت
سلام خدا بر عاشق پاکش بنده عزیز اش
میدانی سعیده عزیز هر بار کمنت هایت میخوانم ایمانم بیشتر میشود که همین هست همین راه هست
نمیدانم خودت هم تجربه کردی یا نی
ولی همین حالا این زهنم یک رقم حرف های میگوید و دلش هست بگوید چرا هیچ نگران نیستی چرا مثل گذشته نمیشنی نمیگی آینده ام چطور میشود رویا هایم چطور میشود با چهار دانه کمنت خواندن توجه به زیبایی حس خوب وغیره فکر کردی چیزی میشود میگوید
کار من چیست ؟
لبخند میزنم میدانم از طرف خدا نیست چون خدا همیشه از شادی میگوید از رسیدن میگوید از خوشبختی میگوید
میدانی سعیده عزیزم چی ایمان من را به این راه بیشتر میسازد
عشقی که نسبت به استاد و شما ها دارم مثلا کمنت خودت میخوانم حس دوست داشتن نسبت به شما و کمنت تان دارم مگر من شما را دیدم ؟؟ حرفی بین هم گفتیم ؟ نی
نه شما من را دیدین نه من
پس چرا چینین حس دارم چون اینجا یک چیزی هست یک نیروی زیباست
نمیدانم چی میگم ولی هر چی در دلم میاید مینویسم
همین دقایق پیش با خودم میگفتم پاکیزه اگر فکر غلط نکنی اگر نگران نباشی به خودی خود خوشخت هستی این شیطان هست که نگرانت میکند و دورت میسازد و با خودم میگفتم خدا هست خدا هست
و سپردم آینده ام را دست خودش من حسم را خوب نگهمیدارم به زیبایی ها توجه میکنم به هر چی به دید خیر میبینم همین وقت که شیطان حرف میزند زهنم را کنترول میکنم خدا را صدا میزنم
به شیطان گفتم از تو هم تشکر چون باعث میشوی با حرف هایت من بیشتر خدا را صدا بزنیم بیشتر خدا را یاد کنم بیشتر به خدا توکل کنم
و چقدرررر کمنت خودت دلنشین بود عزیزم
به گفته خودت دوررررررت بگردم
تشکر عزیزم که این قدر زیبا مینویسی
تحسین ات میکنم سعیده عزیزم برای تک تک حساب کردن هایت روی یگانه معشوق مان
تحسین ات میکنم برای ادامه دادن هایت
تحسین ات میکنم برای کار کردن هایت
تحسینت میکنم برای خوشبختی که داری
دوستتت دارم روح پاک خدا
سعیده عزیزم من کمنت شما را تا نیم خواندم و پیامم نوشتم و رفتم که ادامه بتم بیبین چی نوشتی بیبین هدایت خداوند بیبین خدای مهربانم را
عشق هست و عشق هست و عشق هست
« یعنی مسییییر به شدت درسته ،یعنی هم اکنون ریشه های درخت خووووشبختی به سرعت هرچه تمام تر در حال رشده،یعنی با قدرت ادامه بده و تموم توانت رو برای این ریشه ها بزار که بزودی جنگلِ خواسته ها سر از خاک بیرون میاره و شما فقط مشغول لذت بردن از محصولات جنگلی که میشی الان داری براش زحمت میکشی »»
برای من احساس خوشبختی این هست که تا چشم هر طرف میکنم خدا همرایم صحبت میکند میگه بیبین این برای توست و چشمک میزند
برای من حس خوشختی این هست که با حس خوب برایت کمنت نوشته میکنم
خدایاا کرور کرور شکرت
خدایی قشنگم صدا زدن اسم تو برایم خوشبختی هست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ(٢6نور)
زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند؛ و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان میدهند مبرّا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است!
بانام خدای هستی بخش وباسلام وعرض ارادت خالصانه خدمت اساتید گرانقدرودوستان گلم دراین مسیرزیبا والهی
وسلام ویژه دارم خدمت دوست وهمراه توحیدی ام خانم شهریاری نازنین بازم یه شاهکاردیگه ازشما فوق العاده بود عالییییی بود وتاثیرگذار
شروع نوشته ی زیباتون با ان آیه نورانی بی اختیار اشکم روجاری کرد وخداوندرو بینهایت سپاسگزارم که دوستم داشت ومنو به این مسیرزیبا واین جمع صمیمی وتوحیدی هدایت کرد
برداشت من ازاین آیه نورانی این بود که همه چی به خودم بستگی داره
اگرخودم تقوا داشته باشم
اگرخودم پاک باشم اگرخودم موحد باشم اگرخودم انسان باشم
اگرخودم صادق باشم اگرخودم عاشق باشم اگرخودم مهربان باشم
اگرخودم متعهد باشم اگرخودم ………. باشم جای هیچ نگرانی درزندگی ام نیست
مردان خدا پرده پنداردریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
سعیده جان چندروزی مسافرت بودیم وروزگذشته ازمسیررشت قزوین درحرکت بودیم به سمت مقصدمون که تابلو “لنگرود” رودیدیم وبلافاصله به همسرم گفتم که سعیده خانم شهریاری الان لنگرود هستن واینو ازکامنتتون درقسمت قبل سریال به یاد داشتم ویه لحظه باخودم گفتم کاش شرایطی بود تا شمانازنین روازنزدیک ملاقات میکردیم
به امیدروزی که بایاری خداوند مهربان و باهمت استادنازنین این شرایط فراهم گردد تا مابچه های سایت عباسمنش ازنزدیک همدیگرو ملاقات کنیم وروزها وساعتها ازاساتیدگرانقدرمون بگیم
ازاین مسیر الهی وزیبابگیم
ازاین لحظات شگفت انگیز بگیم
ازنتایجمون بگیم
باآرزوی بهترینها برای شما وهمه عزیزان همراه
درپناه حق
درود بر سعیده جان عزیزم
نوشتن پاسخ این کامنت مصادف شد با صدای الله اکبر اذان مغرب
منتظر فرصتی بودم تا آمادگی این رو پیدا کنم برای این نوشته منحصربهفرد پاسخی درخور بنویسم، شاید این طولانیترین تاملی بود که درباره یک نوشته داشتم. با هر جملش میایستادم، صحبت میکردم و پر میشدم از آگاهی و بعد خط بعدی
به تجربه به این درک رسیدم که برای خوندن کامنتهای شما باید در بالاترین و خالصترین سطح فرکانسی خودم باشم چون کامنت شما تبدیل به یکی از مصداقهای من شده برای درک قاون مدارها و فاصله فرکانسی که بین هر مدار وجود داره و این فاصله با چیزی غیر از احساس خوب و تمرکز بر زیباییها حاصل نمیشه.
کاملاً درک میکنم که خداوند چطور من رو از بعضیها جدا و به بعضی دیگر نزدیک کرده.
تو این نوشته چندین ترمز اساسی رو در خودم کشف کردم، ترمزهایی که قبلاً هم شناخته بودمشون اما به تاثیرشون توجهی نمیکردم و انگار خداوند با تکرار چندین باره اون راه فرار رو به روم بست، هر بار که بیتوجهی به نشانههای واضح خداوند دور شدم از مسیر و این بار به خودم تعهد دادم که هرگز عمداً بیتوجهی نکنم به نشانهها.
قانون خدا ثابت و هربار ظرف ما بیشتر و بیشتر میشه در دریافت
مکالمه زیبا، خاص و خالصانه چند دقیقه قبل خودم با الله رو مدیون این نوشته زیبای تو هستم. با این نوشته و این مکالمه احساس کردم چندین مدار لول اپ کردم و جا داره که بینهایت از شما دوست عزیزم سپاسگزاری کنم.
یه نکته جالب بگم تک تک شعرهایی که مینویسی توی لیست موردعلاقههای من هست و اتفاقاً چند روز اخیر بیشتر از همیشه گوشش میدادم
خدارو شکر میکنم که خداوند بر زبانت جاری میشه و دلهای ما رو متوجه خودش میکنی، چه سعادت بزرگی
درود بر روح مقدس و تربت پاک وجودت سعیده عزیز
برات از خدای مهربان بهترین و نابترین و برای همیشه مخلصانهترین لحظات رو آرزومندم
سلام سعیده ی بهشتی
انقد انرژی قشنگی داری که از پشت خط به خط کامنتت میشه احساس بودنت در فرکانس خداوند رو دریافت کرد
ممنون که تو نوشتن کامنت ثابت قدمی و ممنون تر که کامنتات انقد خوبن که مارو با خودت همراه میکنی و بازم ازت تشکر میکنم که انقد متعهدانه روی خودت کار میکنی تا ما هم ازت چیزی یاد بگیریم
امیدوارم شیفت های کاریت هرروز خلوت تر باشه و انتقالیت به شهر موردنظرت روون انجام بشه و در پناه خدایی باشی که انقد قلب و کلامت رو نورانی کرده
سلام سعیده جان خواهر عزیزم خواهر جان با این کامنتای قشنگت منو دیونه کردی تحسینت میکنم خداروشکر برای این همه عشق این همه شکر گزاری این همه باور ویقین سعیده ی عزیزم زمان عضویت من در سایت الهی استاد عزیزم تقریبا مثل شماست ولی رسیدن من به شما فرسنگها فاصله هست سعیده ی عزیزم از خدا میخوام در این مسیر کمکم کنه وبتونم با نتایجم استاد عزیزودوستداشنیمو خوشحال کنم خواهر عزیزم از خدا برای هممون بهترینها رو میخوام چراکه خدای ما بهترینه.دوست دارم برات آرزو کنم که به تمام خواسته هات برسی.به امید الله مهربان.سعیده جان دوست دارم بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی.موفق باشی
سعیده ی نازم رفیق غار حرا
سلام به روی ماهت و چقدر مشتاقم ببینمت و روی ماهتو ببوسم
چون میدونم عاشق قرآنی و آیه های قران برای تومثل آغوش خداست این آیه رو برات مینویسم تا تو آغوش خدا لبخند به لبت بیاد بنده ی شاکر و سپاسگذار رب العالمین
فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
موسی گفت خدایا من به هر خیری که از جانب تو برسه بهش نیازمندم
چقد زیبا سپاسگذاری میکنی و چقدر خوب انرژی شو به ماهم انتقال میدی این سپاسگذاری واقعیه
و چقدر زیبا مینویسی چقدر قلمت زیباست و همه ی این نوشته ها اعتبارش از رب العالمینه که این چنین زیبا هدایتت میکنه .
عاشقتم
سلام و درود ب فرمانروای جهان و جهانیان خداوند زمین و زمان
سلام ب پیامبر عشق و توحید عملی و مریم بانو
الله اکبر ب این خدا-الله اکبر ب این قدرت-الله اکبر ب این عظمت..
خدای من ،استاد داری چکار میکنی ،فکر قلب ما هم باش.دارم از هجوم این همه عظمت و قدرت و زیبایی سر میشوم،محو میشوم.
مریم جان کجا نشستی و شکرت را مکتوب میکنی.فقط خود همون آب عبادت داره ودر وصف خود همین آب چقدر میشود خدارو ستود ،خدااااایا سپاسگزارتم.
مریم جان میشینی و ذکر خدارو میکنی یادم کن.
چقدر زیبایی را؟چقدر قدرتش را؟میشود ستود؟تحسین کرد؟اصلا میشود؟زبان عاجز است حتی ذره ای .در توان بشر نیست.
فقط خدااااااایا سپاس
خدایا شکرت ب زودی من هم میتوانم قانون سلامتی را بخرم و با عشق و فراوانی .با استاد و بقیه دوستان همگام شوم(آمین)
خدایا بخاطر این هم زمان،هم مکان ،هم زبان بودن با استاد را شاکرم.
احسنت ب این سگ آبی که این سد را در دل طبیعت بدون هیچ درس و دانشگاهی برای این جنگل زیبا معماری کرده.
احسنت ب خالقتت،
تکبیر ب خالقتت،
وای مریم جان وقتی ایستاده بودید و صدای باد در دوربین می پیچید ،احساس کردم کنارت ایستاده ام خدایااشکرت
در میان آن همه زیبایی و هم فاز شدن با طبیعت وچه راحت و زیبا نشستن در میان آن همه گیاهان خداوند.
احسنت ب شجاعتتان در دل بکر طبیعت.با آن همه جای پای حیوانات ب آسودگی و جسورانه ب پیاده روی مشغولید و خود را
ب خداوند حافظ سپردید.
خدایا این شجاعت و جسارت را من هم از تو میخواهم ،با فکر آرام و دلی پر از اطمینان ب خداوند حافظ.احسنت و مرحباا
خدایا فقط با یک شکر نمیشود تمام کرد.تو این شکرهایمان بپذیر و برآن بیافزا(آمین)
من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد.
سلام و وقت بخیر
استاد من با دیدن شما و همسرتون خیی انرژی میگیرم ،حالم خوب میشه با حال خوب شما دو نفر.
خدارو تو هرلحظه شکر میکنم که من رو با شما آشنا کرد،شما شدین دوست من تو این روزهای زندگیم و دارم فقط از شما یاد میگیرم با تمام وجود.
کلی از شما انرژی میگریم و تو چالشهای زندگیم رجوع میکنم به صحبتها و گفته های ما و با توجه اونا ذهنم رو اروم میکنم و بهترین تصمیم رو میگیرم.
انشاالله که همیشه شاد و سلامت و پرانرژی باشین همراه عزیزانتون.
سپاس گذارم از تمام خوبیهایی که دارین