https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-10 23:50:092023-09-13 02:33:40سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 209
368نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقد اون آقاهه که ساز زد و خوند چقدددد در صلح بودن و واسه دل خودش خوندن چقد حالمو خوب کرد و این آهنگ که مریم جون چه قشنگ بود بهش گفت هرچی مورد علاقه خودته بزن و واقعا هرچه از دل برآید بر دل نشیند.
خوشحالم خیلی خوشحالم اینجا هست و این چیزارو بهمون بصورت آنلاین این روزها نشون داده میشه . بخدا تئی پیچ های جاده قشنگ بدنم پیچ و تاب میخورد و دام و روحم اونجا بود .
خدایا شکرت که تو این روز که یه در تضادم دیدن و حس این زیباییهای دنیای خدای خوب بهم شور و حس زندگی زیبارو میده.
چه جادهی زیبایی، کوههای متفاوتی میبینم و درختهای سربه فلک کشیده و آسمان! و ابر
اخرین باری که همچین ابری دیدم درست بعدش بارون زد رو سرمون تو شهر گومری، یک جوری بارون زد تو یک ساعت که انگاررر نه انگارر، این داستان بهم یک باور خوب داد که خدا میتونه صحرا را تبدیل به جنگل کنه، یک آدم را که اشرف مخلوقات از فرش به عرش برسونه.
چقدر این خانم واقعا مهربان و با اینکه سن بالایی داره ها ولی هنوز کار میکنند و چه انرژی دارند و 100٪ این نشان از باورهای متفاوت و ذهنیتش داره که باعث شده اینجوری رفتارشم بسازه.
سفر کردن واقعا یک نعمت بزرگ یک نعمتی که هر روز و هر لحظه ادم باید براش سپاس گزار باشه
طبیعیت اره همینطور، تو به طبیعت نیاز داری
به آرامشش، به بودن توش، به تفکر کردن توی طبیعت
و چقدر قشنگ سفر خواسته هاتو برات به وضوح میرسونه
چقدر قشنگ به قول شما مریم تو را سبک بال میکنه و هر وابستگی را داری میگیره ازت و تو به این لحظه که هستی دعوت میکنه، و خب حالا هم تو این وضعیت صلح را بیشتر زندگی میکنی و در صلح بودن با همه چیز را.
به به چه والمارتی چه فروشگاهی چه فراوانی، تمشونم آبی هست.
ماشاا.. گوشت ماشاا.. به این آزادی مالی، مقدس و تحسین برانگیز
به به گیتار ( چشمام قلبی شده) تو ارمنستان هر جا میرفتیم و هدایت میشیدیم بچه ها گیتار داشتند آکوستیک، بچه ها برامون انگلیسی و روسی میخواندند و ما لذت می بردیم و من می نواختم و با همسفرم محبوب ترین اهنگهای فارسی را میخواندیم، مرغ سحر، کی بهتر از تو، اگر یک روز بری سفر … و ذوقق مرگ میشدیم از این تبادل فرهنگی
چقدر قشنگ میخوانه این دوست .. دوسش دارم نواختنشو.
تو همین سفر این خواسته برام به وضوح رسید که اهنگ انگلیسی باید بخوانم به خاطر همین تا از سفر برگشتم اول رفتم یک سفارش اینترنتی یکی از بهترین سیم های اکوستیک را دادم یک کاپو سفارش دادم واسه گیتارم و دوم اون اهنگ هایی که به سبک و سیاق من میاد را از همون روزی که برگشتم شروع کردم به خواندن و نواختن و بعد ظبط کردم و با دوستانم به اشتراک گذاشتم حالا هم روی هتل کالیفرنیا دارم کار میکنم .. خلاصه تو فقط قدم اول را بردار قدم های بعدی هم بهت گفته میشه.
از زندگی این روزهام من محمد بیشتر از همیشه راضیم چرا که شدم نسخهی کمتر حرف زدن و بیشتر عمل کردن .
و این غروب زیبا …
و این موسیقی اورجینال اهنگی که برامون نواخته شد.
چقدر شما مریم جان را بیشتر در صلح میبینم و فکر میکنم که اینجور بودید و بیشتر به این دلیل که من حالا بیشتر با خودم به صلح رسیدم با این سفر.
داشتن این آزادی مکانی و زمانی و مالی مقدس خواسته ی من و خدایا ازت میخوام که هدایتم کنی که اون چیزی که من میدونم و به وضوح رسیده برام تجربه اش کنم، زندگیش کنم.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان سایت الهی
خدایا شکرت با هدایت الله مهربان با یه فایل سفر به دور آمریکا با درختان سرسبز جاده عالی خلوت آسمان آبی و ابرهای پراکنده سفید حال و هوای فوق العاده کوههای رنگارنگ به رنگ فسفری ماشینهای زیبا و خوشگل و تمیز و دو استاد ارزشمند که با سفر کردن هم لذت تصاویر را به ما میدهند و هم درس و آگاهیهای زیادی از این تصاویر وحرفهای شما استاد بهره میبریم
در این دریاچه اتراق کردن چقدر حال میده چقدر جذاب و دیدنی و آرامش خاصی به آدم میدهد طبیعت و محیط آدم را محو خودش میکنه از همه مهمتر پختهتر میشوی در سفر یعنی صبر بیشتر و با اخلاق و مهربانی بیشتر شادتر و آرامشتری داری و این خانواده که در کنار دریاچه بودن چقدر با هم در صلح و خوب و خوش و حال قشنگی به آدم میدهند
اما وقتی استاد وسایل مورد نیاز خودشان را خریدند در این فروشگاه بزرگ باور فراوانی و نعمتهای زیادی رو در ذهنمان ایجاد کرد تا کمبود در دور اطراف و ذهنمون نداشته باشیم اما این مرد دوست داشتنی که درخواست آهنگ ازشون کردن خانوم شایسته حس آرامش و خوبی میدهد و میشود با این آهنگ اون هم در صندوق عقب ماشین کیف کرد شاد بود و خوش گذروند
خدایا شکرت در سفر خود خود واقعیت را میتوانیم ببینیم آن چیزی که هستیم همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام به استاد عزیز و همراهِ همیشه پایه و زیبابینِاستاد
این سریال رو از برکت وجودِ شما داریم خانم شایسته عزیز. خدا به شما سلامتی و طول عمر بده.
امشب که اومدم خونه ی دوش گرفتم و ی چایی سبز درست کردم و اومدم سایت و چک کردم تا قسمت جدید سفر رو ببینم که یادِ ی چزی افتادم.
یادم میاد سالهای قبل که با این مباحث آشنا نبودم من هم مثل افراد خانواده منتظرِ سریالهای تلویزیون یا ماهواره میموندم و دنبال شون میکردم ببینم این قسمت چی میشه و ی جورایی ذهنم تنظیم شده بود روی اینکه ببینم عاقبتِ دعوای اون سریالِ چی شد؟
بالاخره تهِ اون خیانتِ چی شد؟
اون سرقتی که از اون خونه کردن به کجا رسید؟
قاتلِ قسمتِ قبلی پیدا شد یا نه؟
و این داستانااااا…
و خدا رو شکر کردم که امروز چقدرررررر ذهنم داره معکوس عمل میکنه نسبت به جامعه و خداوند چقدر خوب و عالی منو تو همون شهر و همون زمان از این افراد جدا کرده
با اینکه من تو همون شهر دارم زندگی میکنم ولی دیگه این افراد رو نمیبینم
تو مسیرم قرار نمیگیرن
اصلا انگار تو ی زمان و مکانِ دیگه ای دارم زندگی میکنم
خیلی حسم خوب شد و خدا رو بابت این نعمت سپاسگزارم.
استاد دوربینِ این سریال رو خدا داره مدیریت میکنه. نمیدونم چقدر با من موافقن دوستان، ولی این سریال رو خداوند داره از طریق شما دو نفر به ما نشون میده.
کارگردانش خودِ خداست و انگار شما رو استخدام کرده که این پروژه رو اداره کنید.
این زیباییها
این سخرهها
این درختان
اون خانومِ مسن که با خوشرویی شما رو قبول کرد برای ورود
و همه این اتفاقات رو خداوند داره مدیریت میکنه
خدا رو شکر که من در مدار این زیباییها هستم
چقدر آزادیِ شما رو دوست دارم
هر چقدر که دوست دارید گوشت خرید میکنید
هر چند روز که دوست دارید مسافرتِتون رو ادامه میدید
هر جا که دوست دارید میمونید
شما مثل بازیکنای آزادِ والیبال هر جا که دوست دارید میرید و این برای من خیلی قابلِ تحسینِ
منم دوست دارم این ویژگیها تو زندگیم باشه
منم دوست دارم رها باشم
آزاد باشم
لذت ببرم و زیباییهای خداوند رو ببینم
الان ساعت 1 صبحِ دوشنبه است و هوای اینجا واقعآ پاییزی شده
بازهم جاده ای زیباتر باز هم درختان سبز زیبا باز هم کوههایی که هنوز اون بالاهاش برف دیده میشه
خدا جونم این منطقه زمستونش چقدر برف میباره که تا پاییز هنوز نوک کوههاش برف هست
مگه میشه این آسمون آبیییییییییییییییی خیلی قشنگ رو نگاه کنم این ابرهای سفییییییید زیبا رو نگاه کنم و حسم خوب نشه
این دفه جاده همش پیچ در پیچه آخ یهو سرم گیج رفت پیچهای سرسبز زیبا
اووووووووووووو خدای بزرگ یه خانم مهربووووووووووون زیبا که معلومه چقدر دل و روحش جوانه چقدر بشاشه چقدر باحاله چقدر دوست داشتنیه تو این سن داره کار هم میکنه
مادر بزرگ جونم چقدر شیرینی عزیززززززم دوست دارم بغلت کنم و حسابی ماچت کنم کاشکی مادر بزرگ من بودی من مادر بزرگ ندارم
این یعنی سالمند ناتوان نباید داشته باشیم این یعنی توی هر سنی میتونی فعال بمونی قشنگ زندگی کنی سرحال باشی کار کنی
ای کاش بیشتر از این مادر بزرگ مهربون میدونستیم مادر بزرگ جونم الهی همیشه سالم و شاداب و پرانرژی باشی
خب کنار دریاچه هم بسیار آرامشبخش و ساکت بود چقدر مردم در آرامش بودن اینجا .اره والا مریم بانو بودن در طبیعت باعث میشه من باخودم در صلح باشم من حالم خوبه وقتی در طبیعتم
آخ جون بازم والمارت بازم خرید چقدر من خرید رو دوست دارم به به چه گوشتهایی نوش جونتون گوارای وجود
این آقای مسن چقدر با حس وحالش خوبه داره برا خودش ساز میزنه
چقدر عالی
خدایا شکرت برای این همه انسان نازینین و دوستداشتنی که بهمون وصل میکنی ازت متشکرم
زیبایی این جاده باریک دوطرفه تمامی ندارد! اصلا یک مقدار از زیباییش به خاطر اینست که اتوبان نیست…جا نداشته که اتوبان شود. در همین حد یک جاده باریک دوطرفه به راهسازها راه داده و از همین مسیر توی دل زیبایی و بکر بودن سنگها و درختها میروی…یک قطعه تکرار نشدنی زیباست در سمفونی سفر جاده ای! چشم آدم نوازش میشود!
البته اگر همین حالا توی مسیر بکر یاسوج به سی سخت در استان کهگیلویه خودمان با همین پوشش گیاهی و همین زیبایی بودم، بیشتر به جای تحسین ولذت از مسیر وحشی، الان داشتم به سیستم راهداری کشورمان درود و سلامهای ویژه منشوری ! میفرستادم، چون جاده خودمان را خودمان ساخته ایم، پس جای انتقاد بسی و ویژه دارد!
چقدر از این جاده زیبای یاسوج به سی سخت میترسیدم و چقدر چقدر زیبا بود! حالا سالهاست که آنجاها پانداده بروم. چقدر اوقات خودم را به خاطر فلان پیچ غیر استاندارد جاده تلخ کردم و بوته های زیبای اطراف جاده را ندیدم! حالا همین تصاویر را چهار چشمی قورت میدهم و تحسین میکنم…به امید اینکه به جاهایی بهتر و زیباتر رهنمون شوم…سبحان الله به زیبایی و کرم خداوند!
چه آبگیر قشنگی! چه مردم راحت گیر و ساده ای…چه سگهای شناگر مهربانی! چقدر این مردم آشنایند! چه لذتی دارد از همین فاصله چند هزار کیلومتری، دیدن تصاویرشان و بودن با تصاویرشان!
چه گوشتهای خوش رنگی در فروشگاه والمارت خریدید! نوش جانتان! انشالله بشود گوشت ویژه و بچسبد به عضلاتتان! چه خوب است آدم جایی برود که همه مایحتاجش را تامین کند! چه فروشگاه معرکه ی بزرگی با فراوانی و حس خوشبختی! چه قابل تحسین…چه قشنگ.
شخصیت کلیدی داستان امروز، آن آقای سبیلوی گیتارزن پشت وانت بود که یک قطعه زیبا به سفرنامه تقدیم کرد…یک داستان زیبای محلی که درقالب شعر و گیتار، با مضمون نام قله اسموکی روایت شد…بعد با آهنگ اورجینال طنین انداخت و تکرار شد و تکرار شد.
انگار خود من بودم که قله ی دنا را در پادنای سی سخت ستایش میکردم و ستایش میکردم. انگار آن مرد سبیلوی گیتارزن ، صدای دل من را شنیده بود که دلتنگ داشته های وطن قشنگم بودم و هستم و لحظه لحظه عمرم را برای ستایش زیباییهای اطرافم و مردم بینظیر اطرافم خواهم گذراند.
چه قدر پربهاست…چه قدر وزین است عمری که در ستایش زیباییهای خداداد و بی بدیل اطرافش گذرانده شود…اینست تقوا.اینست معرفت.
ممنون که نور چشمان مهربانتان را هزینه ی خواندن این نوشته کردید. حالا ضربان قلب مرا که برای دوستانم میتپد، دیده اید!
دفعه اول که کامنت شما رو خوندم بسیار لذت بردم ، دوست داشتم پاسخی در خور به این همه طبع هنرمندانه در نویسندگی و شوخطبعی در به کار بردن کلمات برای بیان احساستون بنویسم ولی حس کمالگرایی ( که عاقا باید یک پاسخ درست درمون بنویسی و لفظ قلم تشکر کنی بابت لذتی که از خوندنش بردی) یک طرف و احساس طمع خوندن کامنتهای بیشتر و کم نیاوردن وقت طرف دیگه … باعث شدن نوشتن به تعویق بیافته
جالب اینجاست نه کلمات در خور به ذهنم رسیدن و نه وقت مناسبی که مد نظرم بود!!!!
پس تصمیم گرفتم همین الان یک هویی بگم:
جناب بردبار ، دوست فرهیخته واقعاااا سپاسگزارم بابت کامنتهایی که مینویسید ، گاهی کامنتهای قشنگتون رو با اقای عالیجناب عشق ( به قول شما برادرعزیز) میخونیم و همیشه لذت میبریم..
پایدار و برقرار باشید در اوج سلامتی و ثروت و شادکامی
در کنار خانواده محترم در پناه نور و عشق الهی باشید
«اى فرزند آدم ! همه چیز را براى تو آفریدم و تو را براى خودم آفریدم…»
و بعد خداوند رو در خودم هایی دیدم :
در قالب استادعزیز
در قالب استادبانوی نازنین
در قالب بانویی با تجربه، با موهایی یکدست سفید و لبی خندان و حوصله ایی عمیق و چهره ایی فرشته گون…
تا خداوندعشق بهم یادآوری کنه:
در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
و دلهای ما بندگان خدا ، همیشه ثروت و سلامتی و ارامش و طبیعت و زیبایی میخواد …
و اینگونه شد که الله مهربان هدایتمون کرد به این استیت پارک بینظیر تا بعد از اتراق کردن در یک ظهر آرام دیدنیهایی رو ببینیم که باز هم غرق در لذت و عشق و آگاهی بشیم..
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
چه عالی که آدم بتونه هر چیزی رو میبینه و خوشش میاد و به رشدش کمک میکنه ،تجربه کنه ..
مثل قایق سواری ، ایستادن و پارو زدن روی اون قایقهای مخصوصی که اسمشو نمیدونم :)
و این بانوی ایستاده در آب که فک کنم باردار هم بود و در کنار همسرش داشت این تجربه لذت بخش رو انجام میداد بینهایت قابل تحسین بود..
طبیعت خیلی به آدم آرامش میده
و سفر خیلی آدم رو توی لحظه نگه میداره
آدم رو جدا میکنه از هرررر چیزی که بهش تعلق داشته باشی
….من از هر چی که داشتم خونه ایی که درش زندگی میکردم و آدمهایی که باهاشون در ارتباط بودم ، از همه شون کنده شدم و الان در این لحظه هستم
معجزه سفر اینه : تو رو از همه آنچه هستی و داری می کَنه و جدا میکنه و میزاره توی این لحظه
من به شخصه بهش میگم لحظه مقدس اکنون
یک فیلسوف آلمانی میگه :
«ما برای کودکی خود دلتنگ می شویم، چون کودکی تنها زمانی است که ما در لحظه اکنون زندگی می کنیم»
واقعاااااااااا اگه بهش فکر کنیم میبینیم همه چیز در این لحظه مقدس وجود داره :
عمق آرامش ، سکون ، زندگی و عشق….
بدون عجله ، بدون طمع ، بدون استرس ، همه چیز اینجاست با همه آنچه من و روحِ من نیاز داریم…
دقیقا در لحظه مقدس اکنون هست که من میتونم از سر راه خودم کنار برم و از ذهن و حافظه خودم به عنوان یک هویت دست بردارم و اجازه بدم چیزی بزرگتر از این ، یعنی وجود عرفانی درونم ، فرصت عمل کردن و قدرت نمایی پیدا کنه..
مگر نه این اینست که :
جایی که توجه برود ، انرژی جاری میشود
مریم جان استادبانوجان عجب جمله جادویی گفتین که:
«سفر خیلی آدم رو توی لحظه نگه میداره»
ما در زندگی معمولی خواسته و ناخواسته توجه مون به خونه، زندگی ، بچه ، کار ، غذا ، شغل ، دوست ، مهمون ، در دیوار ، حرف های این و آن ، همکار ، رییس ، کارمند و…. معطوف میشه
انگار انرژی مون رو با هر نگاه و توجه میشکنیم و خورد میکنیم چرا که مدام این انرژی رو در دنیای بیرون خرج میکنیم..
و حالا سوال پیش میاد:
چقدر از این انرژی رو در دنیای درون و برای خلق واقعیتهامون مصرف میکنیم ؟؟؟!!!!
چقدر از این انرژی رو برای خلق چیزهای جدید باقی میزاریم ؟؟!!!!
استادبانوجان چقدرررررر زیاد باهاتون موافقم که سفر ادم رو در لحظه مقدس اکنون نگه میداره…
تعبیر من اینه که :
سفر ما رو از کسی بود به هیچ کس بودن سوق میده..
یعنی من فارغ از مادر یا پدر بودن میشم ، فارغ از فرزند بودن ، همکار بودن ، همسایه بودن ، همسر بودن …
در سفر بهتر و عمیقتر میتونم بشم جزیی از طبیعت…
جزیی از انرژی…
جزیی از لحظه جاری حال..
جزیی از خدا…
وااااااااااااییییی الله جانم حتی تصورش هم منو با یک نفس عمیق برد به خلسه ورای زمان…
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
و در لحظه مقدس اکنون که جاری باشی خداوند سیر ت میده به فروشگاه عالی ، به خریدی عالی ، به یک نوازنده عالی ، به مردمانی بیشتر در صلح عالی و به خودش… به خودِ خدا…
سبحان الله از عظمت و لطف لایزالش که اونوقته مه ملکوتش رو تجربه میکنی…
یقین دارم هیچ کس به اندازه من از خوندن کامنتت لذت نمیبره چون هیچ کس به اندازه من گوهر وجود تورو درک نکرده
هیچ کس به اندازه من زیبایی های درون تورو ندیده
هیچ کس به اندازه من تورو برای فقط بودنت ، برای وجودت، برای خودت نخواسته و دوست نداشته
در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلم خواست همان شد
از آدمهای اطرافم که حتی دیروزشونم یادشون نیست ، انتظار ندارم روز ازل خودشونو بیاد بیارن ، روزی که با خدا پیمان بستند عشق رو بر زمین تقدس و تعالی ببخشند و دوباره این امانت رو برگردونند.
من هم روز ازل رو فراموش کردم اما عشق رو هرگز از یاد نبردم آخه مگه میشه ذاتتو فراموش کنی؟
مگه میشه در چنین نوری به ظلمت پناه ببری؟
به خدا نمیفهمم اونایی که به دنبال عشق میگردند چجوری تونستند به این شدت از خودشون و ذات و اصل و فطرتشون دور بشن؟
اصلاً مگه عشق از ذات جدا میشه؟
انگار برای فاصله گرفتن از عشق از خدا کمک خواستید چون خدا در هر حالی هر درخواستی رو جواب میده.
بانوی من بانوی قلب من
تو بهتر از هر کسی میدونی چرا حبیب همیشه غصه میخوره از این که چرا دیگران در حسرت عشقند؟ در حسرت آنچه که باهاش متولد شدند.
چون دریایی که به صحرایی تبدیل شدند و در پی دریا
یا چون ماهیان درون دریا پرسان که آب کجاست؟
و مثل همیشه دعا میکنم که
بارالها ! دوستانم را به اصل و ذاتشان رجعت ده و مملو از عشق و آگاهی شان کن.
آیا نمیبینی خداوند بزرگ، آنچه در زمین وجود دارد، در اختیار شما گذاشته است؟! حتی کشتیایی که در دریا به پیش میرود به امر اوست! او [با قدرت و قوانین خود]، آسمان را نگاه داشته که – به جز به فرمانش – بر زمین سقوط نکند! حقیقتاً خداوند نسبت به مردم، رئوف و مهربان است
سلامی گرم از شمال ایران روی تراس خونه ام که الان بارون و بوی خاک با هم عجیب فضا رو خدایی کردند..از ساعت 8 داره بارون میاد، داشتم فکر میکردم حتی تعداد قطره های پنج دقیقه این بارون رو هم نمیشه شمرد..خدای فراوانیها شکرت از این آگاهی،،سیدجان نوش جونت این درختان و صخره های باشکوه که لیاقت دیدنشون رو از نزدیک داری
آیا منکرانِ حقیقت نمیدانند که روزی درهای آسمانها و زمین بسته بود (نعمت و برکت حیات نازل نشده بود). و ما آنها را گشودیم [تا حیات و زندگی جریان پیدا کند] و از آب، هر چیزی را حیات و زندگی بخشیدیم؟! آیا باز هم حقایق را باور نمیکنند؟!
] و آسمان را چون سقف محفوظی به وجود آوردیم [تا آدمیان در امنیت زندگی کنند]. امّا باز آنها از آیات آن روی گردانند [و حاضر به درک حقیقت و ایمان به آن نیستند] !
او کسی است که شب، روز، خورشید و ماه را خلق کرده است و هرکدام در مدارِ خویش شناورند!
یادمه تا پارسال همش از خدا انتقاد میکردم که چرا هرکس سرنوشتهای متفاوتی داره، چرا یکی رو بدبخت میکنی و یکی رو خوشبخت..مگه ما بازیچه توایم خدا که هرکس رو هر سویی میخوای ببری، آخه با چه فرمولی..عدلت کجا رفته ،،،چرا انقدر دم از عدالت و مهربانی میزنی
اگر به دنبال سرگرمی و بازیچه میبودیم توانایی آن را داشتیم که خودمان بازیچهای خلق کنیم! [و نیاز به این همه صبر و گذشت و ارسال پیامبران و معجزات و هدایت و غیره نبود]
بلکه اراده کردهایم [با توجه به اختیاری که به شما دادهایم] حق را بر باطل بکوبیم تا آن را متلاشی کند، [آنگاه خواهید دید که] باطل رفتنی است. پس وای بر شما به خاطر توصیفهایی که [از خدا] میکنید.
ای اهل ایمان! اگر حرمت خداوند را نگاه دارید او به شما قدرتِ تشخیصِ حق از باطل را عطا میکند و گناهان شما را میپوشاند و شما را میآمرزد! بدانید خداوند، صاحبِ فضل و کرمی بزرگ است.
همون حرفهایی که استاد فریاد میزنه که ما بفهمیم که همه خیر و شر شما بهتون الهام میشه،،همه چی دست خودتونه..همین جمله استاد در دوره دوازده قدم که میگه بچه جان تو تصمیم میگیری و تصمیم تو تایید میشود.
خدایا شکرت از این آگاهی ها، خدایا شکرت از قوانین بی تغییرت.
خدایا شکرت باران زیبا که میتونم در قطره قطره اون خدا رو ببینم..شکرت از نسیمی که با بوی خاک ترکیب شده و صورتم رو نوازش میکنه، شکرت از تراس خانه ام که میتونم از اینجا ساعتها خدا رو تماشا کنم.
احسنت وآفررررین برای متن زیبایی که نوشتی وذکر آیات الهی درکلامت
عالی بود وبا خوندنشون قلبم آروم شد .
من با خواندن هر سطر از کامنتی که نوشتی تحسینت کردم که چقدر تغییرات عالی داشتی و به لطف خدا جواب پرسش هایی رو که داشتی از خدای مهربان دریافت کردی خدا رو هزاران بار شکر دوست موحد من انشالله همیشه وجودت منور به نورخدا و کلام نورانی قرآن باشه
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش گل وخانم شایسته،ما با نیرویی عظیم به دنیا می آییم
اما این نیرو نهان است و احتمال دارد بدون اینکه از آن آگاه شویم بمیریم
اگر آگاهانه و هشیارانه حرکت نکنیم ممکن است هدف را از دست بدهیم.
اگر همچون پر کاهی در مسیر باد و همچون تکه چوبی در جریان رودخانه شناور شویم، اگر منتظر یاری بخت و تصادف باشیم، به احتمال فراوان
به هدف دست نخواهیم یافت.
به همین دلیل است که بسیاری از مردم در بدبختی به سر میبرند
بدبختی مردم عامل بیرونی ندارد، بلکه ریشه آن در دور شدن آنان از هدف است.
همه احساس می کنند چیزی کم است اما براستی نمیدانند که آن چیست
ولی یک چیز مسلم است:
همه بذری را که رشد نیافته و هنوز شکوفا نشده است با خود حمل می کنند
سر نوشت بذر، بدبخت ماندن است.
فقط یک گل میتواند در باد و باران و خورشید به رقص شادی در آید.
فقط یک گل با هستی راحت است
بذر نمی تواند احساس راحتی کند، زیرا بسته و ناشکفته است و هیچ تماس و ارتباط ندارد. نه از ماه چیزیی میداند
نه از خورشید و نه از ستارگان
اسمی از آنها به گوشش نخورده است. اما در جایی از ژرفای وجودش اشتیاقی شدید برای دانستن وجود دارد،
تو فقط نیازمند تیز هوشی هستی.
ساکت، هشیار و مراقبهگر شو تا هوشت فوران کند. تا بذر وجودت روزی از هم بشکفد
آن روز بزرگترین روز شادمانی است، روزی که بذر گلهای وجود تو شکوفا شوند، بهار وجودت از راه میرسد و تو یک باغ پر گل میشوی.
“همانند، همانند را جذب میکند.”
اول تنها و یگانه شوید.
اول شروع به لذت بردن از خود کنید.
اول به خود عشق بورزید.
اول چنان بطور اساسی شاد شوید که
اگر هیچکس هم نیامد، مهم نباشد،
شما لبریز و سرشار هستید.
اگر هیچکس در شما را نزد،
کاملا خوب است.
شما احساس فقدان کسی را نمیکنید.
شما در انتظار کسی نیستید که بیاید و بر در شما بکوبد. شما در خانه هستید.
اگر کسی بیاید، خوب است، زیباست. اگر هم کسی نیاید، آن هم خوب و زیباست.
آنگاه به سوی رابطه حرکت کنید. اکنون مانند یک ارباب حرکت میکنید،
نه مانند یک گدا.
اکنون همچون یک امپراطور حرکت میکنید.
و شخصی که تنها بودن خود را زندگی کرده باشد،
همواره کسی را جذب خواهد کرد که او هم تنهایی خود را زندگی کرده باشد.
چونکه همانند، همانند را جذب میکند.
هر گاه دو ارباب هم را ملاقات کنند،
دو فردی که ارباب وجود خود و تنهایی خود باشند،
شادی فقط جمع نمیشود بلکه ضرب میشود.
آن پدیده عظیمی از جشن میشود.
و آنها هم را استثمار نمیکنند،
بلکه سهیم میشوند.
آنها از یکدیگر استفاده نمیکنند.
بلکه برعکس، آن دو یکی میشوند و از هستی ای که آنها را در بر گرفته است، لذت میبرند.
طبیعی باش ! در زندگی به دنبال ، اتفاقات و شادیهای بزرگ نباشید؛ سرور چیزی نیست ، جز لذات کوچک که ، در درونت انباشته شدهاند ، و تو “به سادگی” از کنارشان میگذری. مجموع تمام ایـن لـذتهـای کوچـک، تشـکیل آن سـرور عظیم را میدهند.
وقتی غذا میخوری، لذت ببر! وقتی مینوشی، لذت ببر ! حمام می گیـری، لـذت ببـر! راه مـیروی، لـذت ببـر. دنیای به این زیبایی، صبح به این قشنگی…ابرهای زیبا… برای جشن گرفتن به چه چیز دیگر نیاز داری؟ آسمان پر از سـتاره … بـرای سپاسگزاری کردن ، به چه چیز دیگر نیاز داری؟ برای خشوع و خضوع به چه چیز دیگری نیازمنـدی؟
از میان هزار و یک خار، گل سرخی کوچک ، غنچه اش را باز می کند، بسیار آسیب پذیرو شکننده است ، با ایـن حـال بسـیار قـوی، بسیار آماده برای جنگیدن با باد، رعد و برق ؛ به این شهامت نگاه کن…برای درک اعتماد و توکل به چه چیز دیگر نیاز داری؟ نترس، خودت را برای الوهیت باز کن. طبیعی زندگی کن!
توسط ایده آلها زندگی نکن، فقط یک زندگی طبیعی داشته باش. طبیعت باید تنها دستور العمل تو باشد.
در بامداد که از خواب بیدار میشوی یک چیز را به یاد داشته باش:
که یک روز جدید، یک فرصت جدید بار دیگر به تو داده شده است
احساس سپاسگزاری کن
جهان هستی بسیار سخاوتمند است
تو روزهای زیادی را هدر دادهای، و بار دیگر یک روز جدید به تو بخشیده شده
جهان هستی خیلی به تو امید بسته است، تو همیشه هدر دادهای و تلف کردهای و هیچ کاری نکردهای، فرصتهای بسیار با ارزش و زمان و انرژی بسیاری را هدر دادهای، ولی جهان هستی باز هم به تو امیدوار است
یک روز دیگر به تو داده شده است.
در ژرفای قلبت تصیمی بگیر که:
“امروز این فرصت زندگی کردن را هدر نخواهم داد
امروز من هشیار خواهم بود
امروز گوش به زنگ خواهم بود
امروز تا حد ممکن روی تمام اعمالم مراقبه خواهم کرد
کیفیت هشیاری را وارد تمام کارهای روزمرهام خواهم کرد.”
از ته دلت خوشامدی جانانه به روز تازه بگو،
احساس شکرگزاری و خوشحالی کن که جهان هستی هنوز به تو اعتماد دارد و دگرگونی هنوز هم میتواند رخ بدهد.
روزت را با یک عزم بزرگ آغاز کن و زندگیات را جشن بگیر و آن را به یک ضیافت تبدیل کن، شاید فردایی نباشد،#خدا ندای باطن توست.
تو به هیچ راهنما و به هیچ آموزشی در مورد زندگی خود احتیاج نداری.
اما باید یک کار را انجام دهی.
باید به درون خویش روی آوری تا بتوانی آن ندای آرام و آهسته را بشنوی.
زمانی که آن صدا را شنیدی و دانستی چگونه می توانی آنرا شنید، زندگی ات کاملا دگرگون می شود.
آنگاه هرکاری انجام دهی درست و شایسته خواهد بود.
انسانی که ندای باطن می داند و می تواند آن را بشنود ناگزیر از فضیلت و پاکدامنی است.
وقتی آن ندا را بشنوی نمی توانی در خلاف جهت آن گام برداری، زیرا هیچکس تا به آن حد احمق نیست.
چنین حماقتی در تصور نمی گنجد.
تو فقط باید به درونت گوش دهی و از قلبت پیروی کنی.
این کار فضیلت واقعی،
اخلاق و خوش اخلاقی واقعی است که از عمق باطن تو برمی خیزد و چیزی نیست که از بیرون بر تو تحمیل شود.همه چیز در زندگی موقتی و گذراست.
هروقت باران می آید بالاخره بند می آید
هروقت ضربه می خورید بالاخره خوب می شوید .
بعد از تاریکی روشنایی است
هر روز طلوع خورشید می خواهد همین را به شما بگوید اما معمولا یادتان می رود
پس اگر اوضاع خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست
اگر اوضاع بد است آن هم همیشه نمی ماند .
بیشتر بخندید
بیشتر ترانه بخوانید
بیشتر برقصید
نسبت به همه چیز مشتاق تر شوید
هرگز به خاطر ترس عقب ننشینید
فکر می کنید بدترین چیز این است که بمیرید ؟
مرگ بدترین چیز نیست
بدترین چیز این است که در زمان زنده بودن ذره ذره بمیرید .
الهی هزاران بار شکرت که بار دیگر به من لطف کردی و چشم گشودم و این زیبایی این دریای زیبارو تماشا کردم
خدا جانم ازتو سپاسگزارم بخاطر زیبایی این دریاچه که نور خورشید تابیده روش و انگار اکلیل ریختن روش ،
و موج های آرومی که روش میرقصیدن….
چشمم توانایی درک و دیدن این عظمت رو نداشت…
نمیدانم اون آهنگ چی میخوند…اما فضای دلمو ملکوتی کرده بود…تمام لحظاتی که پهباد داشت از بالا عظمت خدارو به چشمم هدیه میداد….خدارو میدیدم…بغض کرده بودم…
چقدر. زیبا بوووود….. خداروشکر کردم بخاطر این
بهشت…..
این فایل انگار تماما برای دل من ساخته شده بود…..تا باور کنم زندگی و دنیا قشنگه….
سلام استاد عزیزم ، استادی برازنده شماست…
استادین در توحید که با تقوا ، با کنترل ذهن با جهادی اکبر توی شخصیت ، با ایماااااان با توکل ….با توجه به خوبی ها….به بهشت خدا رسیدین…
و دارین تلاش میکنید که با نشون دادن اینا، راه بهشت رو که کلیدشو پیدا کردین ، به ما نشون میدین..
سید حسین عباسمنش ، از هیچ به همه چیز رسید….استاد عزیزم وقتی توی فایل هاتون با تاکید میگید :«« دوستان باور کنید، قوانین حقیقت دارن، من تونستم….شما هم میتونید ..»»
چقدر بی ریا و معصومانه میگید و دلتون میخواد ما باور کنیم….
استاد اون لحظه ای که پهباد رو فرستادین رفت به آسمون، چقدر دوستتون داشتم، دارین برای ما تلاش میکنید
…دوستتون دارم….هنوز نمیتونم درک کنم بزرگی کاری که دارید برای ما میکنید…
اما قلبم باور داره که چقدر سخاوتمندانه دارین رسالت خودتون رو بخاطر رضای خدا برای بقیه بنده های خدا گسترش میدید…
خانم شایسته عزیزم ، نازنیننمممم لیاقت همه این قشنگی ها و یار و همدم بودن استاد عزیز رو دارین….فقط همینو میتونم بگم…دوستتون دارم..
امروز داشتم فکر میکردم …خدای من ، توی سایت عباسمنش ، چه آدمایی وجود داره…
آدم های که همه دارن از الله میگن،
از توحید
از انجام اعمال صالح، از غیبت نکردن، دروغ نگفتن، قضاوت نکردن، از نشر خوبی ها، از عشق دادن به بنده های خدا، به جهان خدا و هرچیزی که خدا خلق کرده...
آدمایی که سعی میکنن هر روز بهتر از روز قبل باشن
آدم هایی که هر روز بیشتر از روز قبل دارن تلاش میکنن، بنده ی بهتری باشن…و دنیا رو جای قشنگ تری میکنن..
واقعا کجا میشه اینهمه آدم خوب رو یکجا دید…..؟!!!!!!
چقدر من خوشبختم که اینجا هستم…بین بنده های برگزیده و مومن و هدایت شده خدا…
جایی که همه به یک انرژی الهی چنگ زدیم…همه از این نور و انرژی الهی به اندازه ظرفمون بهره بردیم..و داریم این ظرفو بزرگتر میکنیم..
داشتم فکر میکردم..
چقدر خوبه این انرژی الهی چقدر خوبه این قوانین منظم “پرودگار ”
وقتی استاد یه فایل جدید میزاره..همه کامنت میزارن و از حال دلشون میگن..از تلاشی که دارن میکنن…این نشون دهنده تعهد شون هست…نشون دهنده اینکه دستاشون دستای خدارو محکم گرفته و نمیخوان به زمین بخورن.
واقعا هر روز این سایت رو پرشور تر میبینم…
اینجا توی این سایت دوستان نابمون ، هم فرکانسی ها ، همکلاسی های مکتب عباس منشی چقدر واضح پیشرفت همدیگرو میبینن
نقاط قوت و ضعف همدیگرُ میبینند بهم کمک میکنن برای برطرف کردن اون نقاط ضعف ،
و چقدر خوبه که تغییرت رو دوستانت بفهمند و برات بنویسند و تشویقت کنند برای ثابت قدم موندن در این مسیر
هر زمان منیت ذهنیم باعث لغزش من میشه میام تو سایت و هدایت میشم به جملاتی که باعث خاموش شدن اون نجوا ها میشن.…قلبم آروم میشه….
وانگهی میبینی وقتی حالت خوب نیست، بقیه یاران این بهشت به کمکت میان حالتو خوب میکنن….
چقدر دوستتون دارم….
واقعا باید بگم تا هیچوقت عادی نشه فضای نورانی که توی این سایت و دوستان جریان داره….
من هرچی دیدم اینجا خوبی دیدم، عشق دیدم…تحسین دیدم…..
حتی یه کلمه بد ندیدم……!!! خدایا بی نهایت سپاسگزارم بی نهایت که منو لایق این مسیر و این بنده های خوبت قرار دادی..
چقدر اون خانم باردار و همسرشون رابطه قشنگی باهم داشتن…الهی شکرت خدای خوبم بخاطر روابطی بی نهایت قشنگی که سراسر صلح و آرامش هست….
چقدر اون خانم که همراه دوتا مرد بود بامزه و دوست داشتنی و مهربون بودن….چقدر عاشق خانومه شدم…
اون فروشگاه با اون عظمت و اینهمه ثروت و نعمت و برکتی که توش بود تحسین برانگیز بود..الهی شکرت خدای خوبم بخاطر تنوع خیلی خیلی زیاد سبزیجات و میوه ها و انواع اقسام خوراکی هایی که خلق کردی تا به انسان خوشی و لذت بده…الهی هزاران بار شکرت….
الهی شکرررررت خدای مهربونم که استاد نازنیننمممم و خانم شایسته اینقدر از نظر مالی غنی هستن که هرچقدر گوشت دوست داشتن خریدن…نوش جونتون گوارای وجودتون
خدایا اون پیرمرد گیتاریست چقدر آرامش داشت…چقدر خوشتیپ و خوش ذوق و با استعداد بود .
چقدر زیبا مینواخت و میخوند….چقدر با خودش توی صلح بود….تحسینش میکنم….چقدر خوشم میاد آدم ها وقتی پا به سن میزارن باز هم به تیپ خودشون میرسند و نمیگن شلوار جین مال جووناست.. نمیگن گیتار زدن و آهنگ خودن توی اون فضا زشته ، سنی ازم گذشته….
چقدر تحسینش میکنم که با عزت نفس زیاد جلوی دوربین خوند و اجازه داد ماهم لذت ببریم…
خدایااااااااااا اسمووووون چقدر خوشگللللللل بود….چطوری میتونی این آسمون رو توی یک لحظه اینقدر خوشگل کنی…… الله اکبر…..غروب زیبایی که با پرتو نارنجی خورشید که داشت میرفت تا شرق رو پر از نور کنه…و ابرای تیره رو در برگرفته بود و چقدررررر زیبا بود….
همین سادگی و صمیمیت رو میخوام و که هرچی هست توی همین سادگی و بی ریایی هست….
سید عظیم جان دل….
دیگه برای نوشتن برای عزیزانم به مغزم فشار نمیارم که چی بنویسم چون باور دارم که
من پاره ای از خداوند هستم….
دوستانم پاره ای از خداونده مهربانه
من و همه یکی هستیم همه از خداییم و به سوی خدا میرویم...
خب دیگه چه مهمه که به اسم کوچیک باشه یا بزرگ…
سید عظیم متشکرم که اسم من از ذهن و قلب قشنگت میگذره…خیلی خوشبختم به خودم می بالم….
راستی خیلی زووود موفق شو و از نتایج درخشانت بنویس…
من یه دونه داداش خونی دارم که از من کوچیکتره… خیلی سر به هوا بود..
یادم هست مامانم خیلی بهش سخت میگرفت و کلا هرجا خرابکاری میکرد ، خراب میشد روی سرش….
یادم هست نوجوان بود یکبار نمیدونم بخاطر چی، فکر کنم در جریان یک دعوا که ناظر بود بازداشت شد…مامانم رفته بود بازداشتگاه و همون جا حسابشو رسید..چند ساعت بازداشت بود و بیرون اومد…
اما الان خیلی خیلی موفقه…الهی شکرررررت
خودش همیشه میگه اگه سخت گیری ها مامان نبود الان من این نبودم…
میدونی مامان ها ، یه تیکه بزرررررگ و واقعی از عظمت خداوند هستن….. یعنی هرجا مامان ها سخت بگیرن، نگران بشن ، کتک بزنن…اینا همه ، همون خداست که میخوان ما راه درست رو بریم…
گاهی فکر میکنم بخاطر همین روحیه سخت گیری مادرم ما بچه هاش موفق شدیم و خداروشکر انسانهای موفقی هستیم…
یادم هست وقتی تلویزیون روشن بود میگفت درس بخون و من از پشت کتاب معصومانه نگاه تلویزیون میکردم….خلاصه اینکه مادر ما ….میگفت بچه هام باید تمام و کمال باشن….
حالاااااااا چرا اینو گفتم…
بدونی که همچین فرزانه ای که مادر سخت گیری پوستشو کنده ، ناظر بر کارای شما سید عظیم عزیزم هست …و باید خیلی زود دوره هایی که میری رو موفق بشی و سخت کوش باشی و در کنار و اول همه این کارا هم از خدا مدد بخوای تا به بهترین راه ها و ….مسیر ها و ایده ها هدایتت کنه…
راستی خیلی خیلی خیلی ممنونم فداتشم که منت میزاری و با زیباترین کلمات روحم رو جلا میدی…گاهی وقتا توی تمرین اینه نمیدونم چی به خودم بگم.میگم هرچی سید عظیم گفته همون هستی!!! ایموجی خنده دندونی
….
سید جان حاااااالم عالیه خیلی اینروزا… بینهایت احساس میکنم خدا سایه به سایه دنبالم میکنه….
سلام
چقد احساسای متفاوتی داشت این فایل برام
هم باهاش اشک ریختم هم ذوق کردم
هم کلی امید توش پیدا کردم
هم کلی حال و هوامو عوض کرد
چقد اون آقاهه که ساز زد و خوند چقدددد در صلح بودن و واسه دل خودش خوندن چقد حالمو خوب کرد و این آهنگ که مریم جون چه قشنگ بود بهش گفت هرچی مورد علاقه خودته بزن و واقعا هرچه از دل برآید بر دل نشیند.
خوشحالم خیلی خوشحالم اینجا هست و این چیزارو بهمون بصورت آنلاین این روزها نشون داده میشه . بخدا تئی پیچ های جاده قشنگ بدنم پیچ و تاب میخورد و دام و روحم اونجا بود .
خدایا شکرت که تو این روز که یه در تضادم دیدن و حس این زیباییهای دنیای خدای خوب بهم شور و حس زندگی زیبارو میده.
ممنون استاد و مریم عزیز
به نام خداوند مهربان، هدایتگر و روزی رسان بی حساب
سلام صبح قیشنگ شما، بخیر و شادی باشه.
چه جادهی زیبایی، کوههای متفاوتی میبینم و درختهای سربه فلک کشیده و آسمان! و ابر
اخرین باری که همچین ابری دیدم درست بعدش بارون زد رو سرمون تو شهر گومری، یک جوری بارون زد تو یک ساعت که انگاررر نه انگارر، این داستان بهم یک باور خوب داد که خدا میتونه صحرا را تبدیل به جنگل کنه، یک آدم را که اشرف مخلوقات از فرش به عرش برسونه.
چقدر این خانم واقعا مهربان و با اینکه سن بالایی داره ها ولی هنوز کار میکنند و چه انرژی دارند و 100٪ این نشان از باورهای متفاوت و ذهنیتش داره که باعث شده اینجوری رفتارشم بسازه.
سفر کردن واقعا یک نعمت بزرگ یک نعمتی که هر روز و هر لحظه ادم باید براش سپاس گزار باشه
طبیعیت اره همینطور، تو به طبیعت نیاز داری
به آرامشش، به بودن توش، به تفکر کردن توی طبیعت
و چقدر قشنگ سفر خواسته هاتو برات به وضوح میرسونه
چقدر قشنگ به قول شما مریم تو را سبک بال میکنه و هر وابستگی را داری میگیره ازت و تو به این لحظه که هستی دعوت میکنه، و خب حالا هم تو این وضعیت صلح را بیشتر زندگی میکنی و در صلح بودن با همه چیز را.
به به چه والمارتی چه فروشگاهی چه فراوانی، تمشونم آبی هست.
ماشاا.. گوشت ماشاا.. به این آزادی مالی، مقدس و تحسین برانگیز
به به گیتار ( چشمام قلبی شده) تو ارمنستان هر جا میرفتیم و هدایت میشیدیم بچه ها گیتار داشتند آکوستیک، بچه ها برامون انگلیسی و روسی میخواندند و ما لذت می بردیم و من می نواختم و با همسفرم محبوب ترین اهنگهای فارسی را میخواندیم، مرغ سحر، کی بهتر از تو، اگر یک روز بری سفر … و ذوقق مرگ میشدیم از این تبادل فرهنگی
چقدر قشنگ میخوانه این دوست .. دوسش دارم نواختنشو.
تو همین سفر این خواسته برام به وضوح رسید که اهنگ انگلیسی باید بخوانم به خاطر همین تا از سفر برگشتم اول رفتم یک سفارش اینترنتی یکی از بهترین سیم های اکوستیک را دادم یک کاپو سفارش دادم واسه گیتارم و دوم اون اهنگ هایی که به سبک و سیاق من میاد را از همون روزی که برگشتم شروع کردم به خواندن و نواختن و بعد ظبط کردم و با دوستانم به اشتراک گذاشتم حالا هم روی هتل کالیفرنیا دارم کار میکنم .. خلاصه تو فقط قدم اول را بردار قدم های بعدی هم بهت گفته میشه.
از زندگی این روزهام من محمد بیشتر از همیشه راضیم چرا که شدم نسخهی کمتر حرف زدن و بیشتر عمل کردن .
و این غروب زیبا …
و این موسیقی اورجینال اهنگی که برامون نواخته شد.
چقدر شما مریم جان را بیشتر در صلح میبینم و فکر میکنم که اینجور بودید و بیشتر به این دلیل که من حالا بیشتر با خودم به صلح رسیدم با این سفر.
داشتن این آزادی مکانی و زمانی و مالی مقدس خواسته ی من و خدایا ازت میخوام که هدایتم کنی که اون چیزی که من میدونم و به وضوح رسیده برام تجربه اش کنم، زندگیش کنم.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
خداروشکر که روزمو با این فایل شروع کردم
برای شما آرزوی شادی عمیق و طولانی تر را دارم.
دوستون دارم.
خداروشکر
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان سایت الهی
خدایا شکرت با هدایت الله مهربان با یه فایل سفر به دور آمریکا با درختان سرسبز جاده عالی خلوت آسمان آبی و ابرهای پراکنده سفید حال و هوای فوق العاده کوههای رنگارنگ به رنگ فسفری ماشینهای زیبا و خوشگل و تمیز و دو استاد ارزشمند که با سفر کردن هم لذت تصاویر را به ما میدهند و هم درس و آگاهیهای زیادی از این تصاویر وحرفهای شما استاد بهره میبریم
در این دریاچه اتراق کردن چقدر حال میده چقدر جذاب و دیدنی و آرامش خاصی به آدم میدهد طبیعت و محیط آدم را محو خودش میکنه از همه مهمتر پختهتر میشوی در سفر یعنی صبر بیشتر و با اخلاق و مهربانی بیشتر شادتر و آرامشتری داری و این خانواده که در کنار دریاچه بودن چقدر با هم در صلح و خوب و خوش و حال قشنگی به آدم میدهند
اما وقتی استاد وسایل مورد نیاز خودشان را خریدند در این فروشگاه بزرگ باور فراوانی و نعمتهای زیادی رو در ذهنمان ایجاد کرد تا کمبود در دور اطراف و ذهنمون نداشته باشیم اما این مرد دوست داشتنی که درخواست آهنگ ازشون کردن خانوم شایسته حس آرامش و خوبی میدهد و میشود با این آهنگ اون هم در صندوق عقب ماشین کیف کرد شاد بود و خوش گذروند
خدایا شکرت در سفر خود خود واقعیت را میتوانیم ببینیم آن چیزی که هستیم همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بنام الله رحمن
سلام به بچههای سفر به دور امریکا
سلام به استاد عزیز و همراهِ همیشه پایه و زیبابینِاستاد
این سریال رو از برکت وجودِ شما داریم خانم شایسته عزیز. خدا به شما سلامتی و طول عمر بده.
امشب که اومدم خونه ی دوش گرفتم و ی چایی سبز درست کردم و اومدم سایت و چک کردم تا قسمت جدید سفر رو ببینم که یادِ ی چزی افتادم.
یادم میاد سالهای قبل که با این مباحث آشنا نبودم من هم مثل افراد خانواده منتظرِ سریالهای تلویزیون یا ماهواره میموندم و دنبال شون میکردم ببینم این قسمت چی میشه و ی جورایی ذهنم تنظیم شده بود روی اینکه ببینم عاقبتِ دعوای اون سریالِ چی شد؟
بالاخره تهِ اون خیانتِ چی شد؟
اون سرقتی که از اون خونه کردن به کجا رسید؟
قاتلِ قسمتِ قبلی پیدا شد یا نه؟
و این داستانااااا…
و خدا رو شکر کردم که امروز چقدرررررر ذهنم داره معکوس عمل میکنه نسبت به جامعه و خداوند چقدر خوب و عالی منو تو همون شهر و همون زمان از این افراد جدا کرده
با اینکه من تو همون شهر دارم زندگی میکنم ولی دیگه این افراد رو نمیبینم
تو مسیرم قرار نمیگیرن
اصلا انگار تو ی زمان و مکانِ دیگه ای دارم زندگی میکنم
خیلی حسم خوب شد و خدا رو بابت این نعمت سپاسگزارم.
استاد دوربینِ این سریال رو خدا داره مدیریت میکنه. نمیدونم چقدر با من موافقن دوستان، ولی این سریال رو خداوند داره از طریق شما دو نفر به ما نشون میده.
کارگردانش خودِ خداست و انگار شما رو استخدام کرده که این پروژه رو اداره کنید.
این زیباییها
این سخرهها
این درختان
اون خانومِ مسن که با خوشرویی شما رو قبول کرد برای ورود
و همه این اتفاقات رو خداوند داره مدیریت میکنه
خدا رو شکر که من در مدار این زیباییها هستم
چقدر آزادیِ شما رو دوست دارم
هر چقدر که دوست دارید گوشت خرید میکنید
هر چند روز که دوست دارید مسافرتِتون رو ادامه میدید
هر جا که دوست دارید میمونید
شما مثل بازیکنای آزادِ والیبال هر جا که دوست دارید میرید و این برای من خیلی قابلِ تحسینِ
منم دوست دارم این ویژگیها تو زندگیم باشه
منم دوست دارم رها باشم
آزاد باشم
لذت ببرم و زیباییهای خداوند رو ببینم
الان ساعت 1 صبحِ دوشنبه است و هوای اینجا واقعآ پاییزی شده
ی بارونِ حسابی داره میباره و هوا خیلی خنک شده
و من این هوا رو خیلی دوست دارم
احساسم خیلی خوبه چون میدونم تو مسیر درستی هستم
بابت تمام اتفاقاتِ زندگیم از خدا سپاسگزارم
برای همه دوستان سفر خوبی آرزو میکنم
زندگیتون پر برکت باشه
سلامتی و شادی و ثروت برای همه دوستان آرزو میکنم
در پناه الله باشید
خدای مهربانم سلام
سلام به همگی هدایت یافتگان
بازهم جاده ای زیباتر باز هم درختان سبز زیبا باز هم کوههایی که هنوز اون بالاهاش برف دیده میشه
خدا جونم این منطقه زمستونش چقدر برف میباره که تا پاییز هنوز نوک کوههاش برف هست
مگه میشه این آسمون آبیییییییییییییییی خیلی قشنگ رو نگاه کنم این ابرهای سفییییییید زیبا رو نگاه کنم و حسم خوب نشه
این دفه جاده همش پیچ در پیچه آخ یهو سرم گیج رفت پیچهای سرسبز زیبا
اووووووووووووو خدای بزرگ یه خانم مهربووووووووووون زیبا که معلومه چقدر دل و روحش جوانه چقدر بشاشه چقدر باحاله چقدر دوست داشتنیه تو این سن داره کار هم میکنه
مادر بزرگ جونم چقدر شیرینی عزیززززززم دوست دارم بغلت کنم و حسابی ماچت کنم کاشکی مادر بزرگ من بودی من مادر بزرگ ندارم
این یعنی سالمند ناتوان نباید داشته باشیم این یعنی توی هر سنی میتونی فعال بمونی قشنگ زندگی کنی سرحال باشی کار کنی
ای کاش بیشتر از این مادر بزرگ مهربون میدونستیم مادر بزرگ جونم الهی همیشه سالم و شاداب و پرانرژی باشی
خب کنار دریاچه هم بسیار آرامشبخش و ساکت بود چقدر مردم در آرامش بودن اینجا .اره والا مریم بانو بودن در طبیعت باعث میشه من باخودم در صلح باشم من حالم خوبه وقتی در طبیعتم
آخ جون بازم والمارت بازم خرید چقدر من خرید رو دوست دارم به به چه گوشتهایی نوش جونتون گوارای وجود
این آقای مسن چقدر با حس وحالش خوبه داره برا خودش ساز میزنه
چقدر عالی
خدایا شکرت برای این همه انسان نازینین و دوستداشتنی که بهمون وصل میکنی ازت متشکرم
سلام به رفقای عزیزم
ویدئو کلیپ آقای سبیلو!
زیبایی این جاده باریک دوطرفه تمامی ندارد! اصلا یک مقدار از زیباییش به خاطر اینست که اتوبان نیست…جا نداشته که اتوبان شود. در همین حد یک جاده باریک دوطرفه به راهسازها راه داده و از همین مسیر توی دل زیبایی و بکر بودن سنگها و درختها میروی…یک قطعه تکرار نشدنی زیباست در سمفونی سفر جاده ای! چشم آدم نوازش میشود!
البته اگر همین حالا توی مسیر بکر یاسوج به سی سخت در استان کهگیلویه خودمان با همین پوشش گیاهی و همین زیبایی بودم، بیشتر به جای تحسین ولذت از مسیر وحشی، الان داشتم به سیستم راهداری کشورمان درود و سلامهای ویژه منشوری ! میفرستادم، چون جاده خودمان را خودمان ساخته ایم، پس جای انتقاد بسی و ویژه دارد!
چقدر از این جاده زیبای یاسوج به سی سخت میترسیدم و چقدر چقدر زیبا بود! حالا سالهاست که آنجاها پانداده بروم. چقدر اوقات خودم را به خاطر فلان پیچ غیر استاندارد جاده تلخ کردم و بوته های زیبای اطراف جاده را ندیدم! حالا همین تصاویر را چهار چشمی قورت میدهم و تحسین میکنم…به امید اینکه به جاهایی بهتر و زیباتر رهنمون شوم…سبحان الله به زیبایی و کرم خداوند!
چه آبگیر قشنگی! چه مردم راحت گیر و ساده ای…چه سگهای شناگر مهربانی! چقدر این مردم آشنایند! چه لذتی دارد از همین فاصله چند هزار کیلومتری، دیدن تصاویرشان و بودن با تصاویرشان!
چه گوشتهای خوش رنگی در فروشگاه والمارت خریدید! نوش جانتان! انشالله بشود گوشت ویژه و بچسبد به عضلاتتان! چه خوب است آدم جایی برود که همه مایحتاجش را تامین کند! چه فروشگاه معرکه ی بزرگی با فراوانی و حس خوشبختی! چه قابل تحسین…چه قشنگ.
شخصیت کلیدی داستان امروز، آن آقای سبیلوی گیتارزن پشت وانت بود که یک قطعه زیبا به سفرنامه تقدیم کرد…یک داستان زیبای محلی که درقالب شعر و گیتار، با مضمون نام قله اسموکی روایت شد…بعد با آهنگ اورجینال طنین انداخت و تکرار شد و تکرار شد.
انگار خود من بودم که قله ی دنا را در پادنای سی سخت ستایش میکردم و ستایش میکردم. انگار آن مرد سبیلوی گیتارزن ، صدای دل من را شنیده بود که دلتنگ داشته های وطن قشنگم بودم و هستم و لحظه لحظه عمرم را برای ستایش زیباییهای اطرافم و مردم بینظیر اطرافم خواهم گذراند.
چه قدر پربهاست…چه قدر وزین است عمری که در ستایش زیباییهای خداداد و بی بدیل اطرافش گذرانده شود…اینست تقوا.اینست معرفت.
ممنون که نور چشمان مهربانتان را هزینه ی خواندن این نوشته کردید. حالا ضربان قلب مرا که برای دوستانم میتپد، دیده اید!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
هزاران درود به شما دوست ارزشمند و فرهیخته
دفعه اول که کامنت شما رو خوندم بسیار لذت بردم ، دوست داشتم پاسخی در خور به این همه طبع هنرمندانه در نویسندگی و شوخطبعی در به کار بردن کلمات برای بیان احساستون بنویسم ولی حس کمالگرایی ( که عاقا باید یک پاسخ درست درمون بنویسی و لفظ قلم تشکر کنی بابت لذتی که از خوندنش بردی) یک طرف و احساس طمع خوندن کامنتهای بیشتر و کم نیاوردن وقت طرف دیگه … باعث شدن نوشتن به تعویق بیافته
جالب اینجاست نه کلمات در خور به ذهنم رسیدن و نه وقت مناسبی که مد نظرم بود!!!!
پس تصمیم گرفتم همین الان یک هویی بگم:
جناب بردبار ، دوست فرهیخته واقعاااا سپاسگزارم بابت کامنتهایی که مینویسید ، گاهی کامنتهای قشنگتون رو با اقای عالیجناب عشق ( به قول شما برادرعزیز) میخونیم و همیشه لذت میبریم..
پایدار و برقرار باشید در اوج سلامتی و ثروت و شادکامی
در کنار خانواده محترم در پناه نور و عشق الهی باشید
با یاد تو ای لطیف
درودی بیکران به اساتید بزرگوارم
و هزاران درود به دوستان خوبم در این مأمن الهی
پیچ و تاب جاده رو میریم..
کوه ها و عظمت خداوند رو هر لحظه میبینیم..
آسمان آبی-فیروزه ایی رو از شیشه ماشین درجه مون به نظاره میشینیم ..
تابش آفتابی که بر قله ها خودش رو پهن کرده تا زیباتر و فوق العاده تر دیده بشه رو مهمان روح مون میکنیم..
ماشینها و موتورهایی که به تنهایی ساعتها تماشا دارند رو در لحظه ایی که از کنارمون رد میشن نگاه میکنیم..
تا به یاد بیارم:
یَابنَ آدَمَ ، خَلَقتُ الأَشیاءَ لِأَجلِک وخَلَقتُکَ لِأَجلی.
«اى فرزند آدم ! همه چیز را براى تو آفریدم و تو را براى خودم آفریدم…»
و بعد خداوند رو در خودم هایی دیدم :
در قالب استادعزیز
در قالب استادبانوی نازنین
در قالب بانویی با تجربه، با موهایی یکدست سفید و لبی خندان و حوصله ایی عمیق و چهره ایی فرشته گون…
تا خداوندعشق بهم یادآوری کنه:
در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
و دلهای ما بندگان خدا ، همیشه ثروت و سلامتی و ارامش و طبیعت و زیبایی میخواد …
و اینگونه شد که الله مهربان هدایتمون کرد به این استیت پارک بینظیر تا بعد از اتراق کردن در یک ظهر آرام دیدنیهایی رو ببینیم که باز هم غرق در لذت و عشق و آگاهی بشیم..
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
چه عالی که آدم بتونه هر چیزی رو میبینه و خوشش میاد و به رشدش کمک میکنه ،تجربه کنه ..
مثل قایق سواری ، ایستادن و پارو زدن روی اون قایقهای مخصوصی که اسمشو نمیدونم :)
و این بانوی ایستاده در آب که فک کنم باردار هم بود و در کنار همسرش داشت این تجربه لذت بخش رو انجام میداد بینهایت قابل تحسین بود..
طبیعت خیلی به آدم آرامش میده
و سفر خیلی آدم رو توی لحظه نگه میداره
آدم رو جدا میکنه از هرررر چیزی که بهش تعلق داشته باشی
….من از هر چی که داشتم خونه ایی که درش زندگی میکردم و آدمهایی که باهاشون در ارتباط بودم ، از همه شون کنده شدم و الان در این لحظه هستم
معجزه سفر اینه : تو رو از همه آنچه هستی و داری می کَنه و جدا میکنه و میزاره توی این لحظه
من به شخصه بهش میگم لحظه مقدس اکنون
یک فیلسوف آلمانی میگه :
«ما برای کودکی خود دلتنگ می شویم، چون کودکی تنها زمانی است که ما در لحظه اکنون زندگی می کنیم»
واقعاااااااااا اگه بهش فکر کنیم میبینیم همه چیز در این لحظه مقدس وجود داره :
عمق آرامش ، سکون ، زندگی و عشق….
بدون عجله ، بدون طمع ، بدون استرس ، همه چیز اینجاست با همه آنچه من و روحِ من نیاز داریم…
دقیقا در لحظه مقدس اکنون هست که من میتونم از سر راه خودم کنار برم و از ذهن و حافظه خودم به عنوان یک هویت دست بردارم و اجازه بدم چیزی بزرگتر از این ، یعنی وجود عرفانی درونم ، فرصت عمل کردن و قدرت نمایی پیدا کنه..
مگر نه این اینست که :
جایی که توجه برود ، انرژی جاری میشود
مریم جان استادبانوجان عجب جمله جادویی گفتین که:
«سفر خیلی آدم رو توی لحظه نگه میداره»
ما در زندگی معمولی خواسته و ناخواسته توجه مون به خونه، زندگی ، بچه ، کار ، غذا ، شغل ، دوست ، مهمون ، در دیوار ، حرف های این و آن ، همکار ، رییس ، کارمند و…. معطوف میشه
انگار انرژی مون رو با هر نگاه و توجه میشکنیم و خورد میکنیم چرا که مدام این انرژی رو در دنیای بیرون خرج میکنیم..
و حالا سوال پیش میاد:
چقدر از این انرژی رو در دنیای درون و برای خلق واقعیتهامون مصرف میکنیم ؟؟؟!!!!
چقدر از این انرژی رو برای خلق چیزهای جدید باقی میزاریم ؟؟!!!!
استادبانوجان چقدرررررر زیاد باهاتون موافقم که سفر ادم رو در لحظه مقدس اکنون نگه میداره…
تعبیر من اینه که :
سفر ما رو از کسی بود به هیچ کس بودن سوق میده..
یعنی من فارغ از مادر یا پدر بودن میشم ، فارغ از فرزند بودن ، همکار بودن ، همسایه بودن ، همسر بودن …
در سفر بهتر و عمیقتر میتونم بشم جزیی از طبیعت…
جزیی از انرژی…
جزیی از لحظه جاری حال..
جزیی از خدا…
وااااااااااااییییی الله جانم حتی تصورش هم منو با یک نفس عمیق برد به خلسه ورای زمان…
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
و در لحظه مقدس اکنون که جاری باشی خداوند سیر ت میده به فروشگاه عالی ، به خریدی عالی ، به یک نوازنده عالی ، به مردمانی بیشتر در صلح عالی و به خودش… به خودِ خدا…
سبحان الله از عظمت و لطف لایزالش که اونوقته مه ملکوتش رو تجربه میکنی…
الهی غرق در الطاف و نعمتهای توایم الحمدالله
برای همگی مون عشق و نور الهی طلب میکنم
سلام بانوی من
هزاران بار شکر و سپاس برای وجودت
یقین دارم هیچ کس به اندازه من از خوندن کامنتت لذت نمیبره چون هیچ کس به اندازه من گوهر وجود تورو درک نکرده
هیچ کس به اندازه من زیبایی های درون تورو ندیده
هیچ کس به اندازه من تورو برای فقط بودنت ، برای وجودت، برای خودت نخواسته و دوست نداشته
در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلم خواست همان شد
از آدمهای اطرافم که حتی دیروزشونم یادشون نیست ، انتظار ندارم روز ازل خودشونو بیاد بیارن ، روزی که با خدا پیمان بستند عشق رو بر زمین تقدس و تعالی ببخشند و دوباره این امانت رو برگردونند.
من هم روز ازل رو فراموش کردم اما عشق رو هرگز از یاد نبردم آخه مگه میشه ذاتتو فراموش کنی؟
مگه میشه در چنین نوری به ظلمت پناه ببری؟
به خدا نمیفهمم اونایی که به دنبال عشق میگردند چجوری تونستند به این شدت از خودشون و ذات و اصل و فطرتشون دور بشن؟
اصلاً مگه عشق از ذات جدا میشه؟
انگار برای فاصله گرفتن از عشق از خدا کمک خواستید چون خدا در هر حالی هر درخواستی رو جواب میده.
بانوی من بانوی قلب من
تو بهتر از هر کسی میدونی چرا حبیب همیشه غصه میخوره از این که چرا دیگران در حسرت عشقند؟ در حسرت آنچه که باهاش متولد شدند.
چون دریایی که به صحرایی تبدیل شدند و در پی دریا
یا چون ماهیان درون دریا پرسان که آب کجاست؟
و مثل همیشه دعا میکنم که
بارالها ! دوستانم را به اصل و ذاتشان رجعت ده و مملو از عشق و آگاهی شان کن.
و
مرا نیز در انجام رسالتم یاری فرما تا
به گستره عالم عشق بورزم و عشق بگسترانم.
آمین
سلامم خدای مهربان
أَلَم تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فِى الأَرضِ وَالفُلکَ تَجرى فِى البَحرِ بِأَمرِهِ وَیُمسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إِلّا بِإِذنِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِالنّاسِ لَرَءوفٌ رَحیمٌ 65
آیا نمیبینی خداوند بزرگ، آنچه در زمین وجود دارد، در اختیار شما گذاشته است؟! حتی کشتیایی که در دریا به پیش میرود به امر اوست! او [با قدرت و قوانین خود]، آسمان را نگاه داشته که – به جز به فرمانش – بر زمین سقوط نکند! حقیقتاً خداوند نسبت به مردم، رئوف و مهربان است
سلامی گرم از شمال ایران روی تراس خونه ام که الان بارون و بوی خاک با هم عجیب فضا رو خدایی کردند..از ساعت 8 داره بارون میاد، داشتم فکر میکردم حتی تعداد قطره های پنج دقیقه این بارون رو هم نمیشه شمرد..خدای فراوانیها شکرت از این آگاهی،،سیدجان نوش جونت این درختان و صخره های باشکوه که لیاقت دیدنشون رو از نزدیک داری
ذٰلِکَ بِما قَدَّمَت یَداکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلّـٰمٍ لِلعَبیدِ 10
[و اگر کسی اعتراضی کند خواهیم گفت]: این دستاورد خودت است. و خداوند بزرگ به بندگانش ظلم نمیکند!
سیدجان عزیزم آنچه میبینی و الان لذت میبری نتیجه فرکانسهای خودته…چه با عظمت و باشکوهن ترکیب این کوه ها و آسمان آبی و درختهای سر به فلک کشیده
أَوَلَم یَرَ الَّذینَ کَفَروا أَنَّ السَّمـٰوٰتِ وَالأَرضَ کانَتا رَتقًا فَفَتَقنـٰهُما ۖ وَجَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَّ شَىءٍ حَىٍّ ۖ أَفَلا یُؤمِنونَ 30
آیا منکرانِ حقیقت نمیدانند که روزی درهای آسمانها و زمین بسته بود (نعمت و برکت حیات نازل نشده بود). و ما آنها را گشودیم [تا حیات و زندگی جریان پیدا کند] و از آب، هر چیزی را حیات و زندگی بخشیدیم؟! آیا باز هم حقایق را باور نمیکنند؟!
وَجَعَلنا فِى الأَرضِ رَوٰسِىَ أَن تَمیدَ بِهِم وَجَعَلنا فیها فِجاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُم یَهتَدونَ 31
و در زمین کوههای ثابت و پابرجایی قراردادیم تا مایۀ ثبات وآرامش انسانها باشند. و در آن درهها و راههایی ایجاد کردیم تا راحتتر به مقصد رسند
وَجَعَلنَا السَّماءَ سَقفًا مَحفوظًا ۖ وَهُم عَن ءایـٰتِها مُعرِضونَ 32
] و آسمان را چون سقف محفوظی به وجود آوردیم [تا آدمیان در امنیت زندگی کنند]. امّا باز آنها از آیات آن روی گردانند [و حاضر به درک حقیقت و ایمان به آن نیستند] !
وَهُوَ الَّذى خَلَقَ الَّیلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ ۖ کُلٌّ فى فَلَکٍ یَسبَحونَ 33
او کسی است که شب، روز، خورشید و ماه را خلق کرده است و هرکدام در مدارِ خویش شناورند!
یادمه تا پارسال همش از خدا انتقاد میکردم که چرا هرکس سرنوشتهای متفاوتی داره، چرا یکی رو بدبخت میکنی و یکی رو خوشبخت..مگه ما بازیچه توایم خدا که هرکس رو هر سویی میخوای ببری، آخه با چه فرمولی..عدلت کجا رفته ،،،چرا انقدر دم از عدالت و مهربانی میزنی
اما الان این آیه ها جواب منو میدن
وَما خَلَقنَا السَّماءَ وَالأَرضَ وَما بَینَهُما لـٰعِبینَ 16
بدانید ما آسمان و زمین و آنچه را بین آنهاست برای بازی خلق نکردیم!
لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِذَ لَهوًا لَاتَّخَذنـٰهُ مِن لَدُنّا إِن کُنّا فـٰعِلینَ 17
اگر به دنبال سرگرمی و بازیچه میبودیم توانایی آن را داشتیم که خودمان بازیچهای خلق کنیم! [و نیاز به این همه صبر و گذشت و ارسال پیامبران و معجزات و هدایت و غیره نبود]
بَل نَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَى البـٰطِلِ فَیَدمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ ۚ وَلَکُمُ الوَیلُ مِمّا تَصِفونَ 18
بلکه اراده کردهایم [با توجه به اختیاری که به شما دادهایم] حق را بر باطل بکوبیم تا آن را متلاشی کند، [آنگاه خواهید دید که] باطل رفتنی است. پس وای بر شما به خاطر توصیفهایی که [از خدا] میکنید.
یـٰأَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا وَیُکَفِّر عَنکُم سَیِّـٔاتِکُم وَیَغفِر لَکُم ۗ وَاللَّهُ ذُو الفَضلِ العَظیمِ 29
ای اهل ایمان! اگر حرمت خداوند را نگاه دارید او به شما قدرتِ تشخیصِ حق از باطل را عطا میکند و گناهان شما را میپوشاند و شما را میآمرزد! بدانید خداوند، صاحبِ فضل و کرمی بزرگ است.
همون حرفهایی که استاد فریاد میزنه که ما بفهمیم که همه خیر و شر شما بهتون الهام میشه،،همه چی دست خودتونه..همین جمله استاد در دوره دوازده قدم که میگه بچه جان تو تصمیم میگیری و تصمیم تو تایید میشود.
خدایا شکرت از این آگاهی ها، خدایا شکرت از قوانین بی تغییرت.
خدایا شکرت باران زیبا که میتونم در قطره قطره اون خدا رو ببینم..شکرت از نسیمی که با بوی خاک ترکیب شده و صورتم رو نوازش میکنه، شکرت از تراس خانه ام که میتونم از اینجا ساعتها خدا رو تماشا کنم.
استاد جانمم سفرت خوش در کنار مریم جان بهشتی
سلام برشما الهام جان
احسنت وآفررررین برای متن زیبایی که نوشتی وذکر آیات الهی درکلامت
عالی بود وبا خوندنشون قلبم آروم شد .
من با خواندن هر سطر از کامنتی که نوشتی تحسینت کردم که چقدر تغییرات عالی داشتی و به لطف خدا جواب پرسش هایی رو که داشتی از خدای مهربان دریافت کردی خدا رو هزاران بار شکر دوست موحد من انشالله همیشه وجودت منور به نورخدا و کلام نورانی قرآن باشه
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش گل وخانم شایسته،ما با نیرویی عظیم به دنیا می آییم
اما این نیرو نهان است و احتمال دارد بدون اینکه از آن آگاه شویم بمیریم
اگر آگاهانه و هشیارانه حرکت نکنیم ممکن است هدف را از دست بدهیم.
اگر همچون پر کاهی در مسیر باد و همچون تکه چوبی در جریان رودخانه شناور شویم، اگر منتظر یاری بخت و تصادف باشیم، به احتمال فراوان
به هدف دست نخواهیم یافت.
به همین دلیل است که بسیاری از مردم در بدبختی به سر میبرند
بدبختی مردم عامل بیرونی ندارد، بلکه ریشه آن در دور شدن آنان از هدف است.
همه احساس می کنند چیزی کم است اما براستی نمیدانند که آن چیست
ولی یک چیز مسلم است:
همه بذری را که رشد نیافته و هنوز شکوفا نشده است با خود حمل می کنند
سر نوشت بذر، بدبخت ماندن است.
فقط یک گل میتواند در باد و باران و خورشید به رقص شادی در آید.
فقط یک گل با هستی راحت است
بذر نمی تواند احساس راحتی کند، زیرا بسته و ناشکفته است و هیچ تماس و ارتباط ندارد. نه از ماه چیزیی میداند
نه از خورشید و نه از ستارگان
اسمی از آنها به گوشش نخورده است. اما در جایی از ژرفای وجودش اشتیاقی شدید برای دانستن وجود دارد،
تو فقط نیازمند تیز هوشی هستی.
ساکت، هشیار و مراقبهگر شو تا هوشت فوران کند. تا بذر وجودت روزی از هم بشکفد
آن روز بزرگترین روز شادمانی است، روزی که بذر گلهای وجود تو شکوفا شوند، بهار وجودت از راه میرسد و تو یک باغ پر گل میشوی.
“همانند، همانند را جذب میکند.”
اول تنها و یگانه شوید.
اول شروع به لذت بردن از خود کنید.
اول به خود عشق بورزید.
اول چنان بطور اساسی شاد شوید که
اگر هیچکس هم نیامد، مهم نباشد،
شما لبریز و سرشار هستید.
اگر هیچکس در شما را نزد،
کاملا خوب است.
شما احساس فقدان کسی را نمیکنید.
شما در انتظار کسی نیستید که بیاید و بر در شما بکوبد. شما در خانه هستید.
اگر کسی بیاید، خوب است، زیباست. اگر هم کسی نیاید، آن هم خوب و زیباست.
آنگاه به سوی رابطه حرکت کنید. اکنون مانند یک ارباب حرکت میکنید،
نه مانند یک گدا.
اکنون همچون یک امپراطور حرکت میکنید.
و شخصی که تنها بودن خود را زندگی کرده باشد،
همواره کسی را جذب خواهد کرد که او هم تنهایی خود را زندگی کرده باشد.
چونکه همانند، همانند را جذب میکند.
هر گاه دو ارباب هم را ملاقات کنند،
دو فردی که ارباب وجود خود و تنهایی خود باشند،
شادی فقط جمع نمیشود بلکه ضرب میشود.
آن پدیده عظیمی از جشن میشود.
و آنها هم را استثمار نمیکنند،
بلکه سهیم میشوند.
آنها از یکدیگر استفاده نمیکنند.
بلکه برعکس، آن دو یکی میشوند و از هستی ای که آنها را در بر گرفته است، لذت میبرند.
طبیعی باش ! در زندگی به دنبال ، اتفاقات و شادیهای بزرگ نباشید؛ سرور چیزی نیست ، جز لذات کوچک که ، در درونت انباشته شدهاند ، و تو “به سادگی” از کنارشان میگذری. مجموع تمام ایـن لـذتهـای کوچـک، تشـکیل آن سـرور عظیم را میدهند.
وقتی غذا میخوری، لذت ببر! وقتی مینوشی، لذت ببر ! حمام می گیـری، لـذت ببـر! راه مـیروی، لـذت ببـر. دنیای به این زیبایی، صبح به این قشنگی…ابرهای زیبا… برای جشن گرفتن به چه چیز دیگر نیاز داری؟ آسمان پر از سـتاره … بـرای سپاسگزاری کردن ، به چه چیز دیگر نیاز داری؟ برای خشوع و خضوع به چه چیز دیگری نیازمنـدی؟
از میان هزار و یک خار، گل سرخی کوچک ، غنچه اش را باز می کند، بسیار آسیب پذیرو شکننده است ، با ایـن حـال بسـیار قـوی، بسیار آماده برای جنگیدن با باد، رعد و برق ؛ به این شهامت نگاه کن…برای درک اعتماد و توکل به چه چیز دیگر نیاز داری؟ نترس، خودت را برای الوهیت باز کن. طبیعی زندگی کن!
توسط ایده آلها زندگی نکن، فقط یک زندگی طبیعی داشته باش. طبیعت باید تنها دستور العمل تو باشد.
در بامداد که از خواب بیدار میشوی یک چیز را به یاد داشته باش:
که یک روز جدید، یک فرصت جدید بار دیگر به تو داده شده است
احساس سپاسگزاری کن
جهان هستی بسیار سخاوتمند است
تو روزهای زیادی را هدر دادهای، و بار دیگر یک روز جدید به تو بخشیده شده
جهان هستی خیلی به تو امید بسته است، تو همیشه هدر دادهای و تلف کردهای و هیچ کاری نکردهای، فرصتهای بسیار با ارزش و زمان و انرژی بسیاری را هدر دادهای، ولی جهان هستی باز هم به تو امیدوار است
یک روز دیگر به تو داده شده است.
در ژرفای قلبت تصیمی بگیر که:
“امروز این فرصت زندگی کردن را هدر نخواهم داد
امروز من هشیار خواهم بود
امروز گوش به زنگ خواهم بود
امروز تا حد ممکن روی تمام اعمالم مراقبه خواهم کرد
کیفیت هشیاری را وارد تمام کارهای روزمرهام خواهم کرد.”
از ته دلت خوشامدی جانانه به روز تازه بگو،
احساس شکرگزاری و خوشحالی کن که جهان هستی هنوز به تو اعتماد دارد و دگرگونی هنوز هم میتواند رخ بدهد.
روزت را با یک عزم بزرگ آغاز کن و زندگیات را جشن بگیر و آن را به یک ضیافت تبدیل کن، شاید فردایی نباشد،#خدا ندای باطن توست.
تو به هیچ راهنما و به هیچ آموزشی در مورد زندگی خود احتیاج نداری.
اما باید یک کار را انجام دهی.
باید به درون خویش روی آوری تا بتوانی آن ندای آرام و آهسته را بشنوی.
زمانی که آن صدا را شنیدی و دانستی چگونه می توانی آنرا شنید، زندگی ات کاملا دگرگون می شود.
آنگاه هرکاری انجام دهی درست و شایسته خواهد بود.
انسانی که ندای باطن می داند و می تواند آن را بشنود ناگزیر از فضیلت و پاکدامنی است.
وقتی آن ندا را بشنوی نمی توانی در خلاف جهت آن گام برداری، زیرا هیچکس تا به آن حد احمق نیست.
چنین حماقتی در تصور نمی گنجد.
تو فقط باید به درونت گوش دهی و از قلبت پیروی کنی.
این کار فضیلت واقعی،
اخلاق و خوش اخلاقی واقعی است که از عمق باطن تو برمی خیزد و چیزی نیست که از بیرون بر تو تحمیل شود.همه چیز در زندگی موقتی و گذراست.
هروقت باران می آید بالاخره بند می آید
هروقت ضربه می خورید بالاخره خوب می شوید .
بعد از تاریکی روشنایی است
هر روز طلوع خورشید می خواهد همین را به شما بگوید اما معمولا یادتان می رود
پس اگر اوضاع خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست
اگر اوضاع بد است آن هم همیشه نمی ماند .
بیشتر بخندید
بیشتر ترانه بخوانید
بیشتر برقصید
نسبت به همه چیز مشتاق تر شوید
هرگز به خاطر ترس عقب ننشینید
فکر می کنید بدترین چیز این است که بمیرید ؟
مرگ بدترین چیز نیست
بدترین چیز این است که در زمان زنده بودن ذره ذره بمیرید .
ای بگفته در دلم اسرارها
وی برای بنده پخته کارها
ای خیالت غمگسار سینهها
ای جمالت رونق گلزارها
ای عطای دست شادی بخش تو
دست این مسکین گرفته بارها
بنام او…
الهی هزاران بار شکرت که بار دیگر به من لطف کردی و چشم گشودم و این زیبایی این دریای زیبارو تماشا کردم
خدا جانم ازتو سپاسگزارم بخاطر زیبایی این دریاچه که نور خورشید تابیده روش و انگار اکلیل ریختن روش ،
و موج های آرومی که روش میرقصیدن….
چشمم توانایی درک و دیدن این عظمت رو نداشت…
نمیدانم اون آهنگ چی میخوند…اما فضای دلمو ملکوتی کرده بود…تمام لحظاتی که پهباد داشت از بالا عظمت خدارو به چشمم هدیه میداد….خدارو میدیدم…بغض کرده بودم…
چقدر. زیبا بوووود….. خداروشکر کردم بخاطر این
بهشت…..
این فایل انگار تماما برای دل من ساخته شده بود…..تا باور کنم زندگی و دنیا قشنگه….
سلام استاد عزیزم ، استادی برازنده شماست…
استادین در توحید که با تقوا ، با کنترل ذهن با جهادی اکبر توی شخصیت ، با ایماااااان با توکل ….با توجه به خوبی ها….به بهشت خدا رسیدین…
و دارین تلاش میکنید که با نشون دادن اینا، راه بهشت رو که کلیدشو پیدا کردین ، به ما نشون میدین..
سید حسین عباسمنش ، از هیچ به همه چیز رسید….استاد عزیزم وقتی توی فایل هاتون با تاکید میگید :«« دوستان باور کنید، قوانین حقیقت دارن، من تونستم….شما هم میتونید ..»»
چقدر بی ریا و معصومانه میگید و دلتون میخواد ما باور کنیم….
استاد اون لحظه ای که پهباد رو فرستادین رفت به آسمون، چقدر دوستتون داشتم، دارین برای ما تلاش میکنید
…دوستتون دارم….هنوز نمیتونم درک کنم بزرگی کاری که دارید برای ما میکنید…
اما قلبم باور داره که چقدر سخاوتمندانه دارین رسالت خودتون رو بخاطر رضای خدا برای بقیه بنده های خدا گسترش میدید…
خانم شایسته عزیزم ، نازنیننمممم لیاقت همه این قشنگی ها و یار و همدم بودن استاد عزیز رو دارین….فقط همینو میتونم بگم…دوستتون دارم..
امروز داشتم فکر میکردم …خدای من ، توی سایت عباسمنش ، چه آدمایی وجود داره…
آدم های که همه دارن از الله میگن،
از توحید
از انجام اعمال صالح، از غیبت نکردن، دروغ نگفتن، قضاوت نکردن، از نشر خوبی ها، از عشق دادن به بنده های خدا، به جهان خدا و هرچیزی که خدا خلق کرده...
آدمایی که سعی میکنن هر روز بهتر از روز قبل باشن
آدم هایی که هر روز بیشتر از روز قبل دارن تلاش میکنن، بنده ی بهتری باشن…و دنیا رو جای قشنگ تری میکنن..
واقعا کجا میشه اینهمه آدم خوب رو یکجا دید…..؟!!!!!!
چقدر من خوشبختم که اینجا هستم…بین بنده های برگزیده و مومن و هدایت شده خدا…
جایی که همه به یک انرژی الهی چنگ زدیم…همه از این نور و انرژی الهی به اندازه ظرفمون بهره بردیم..و داریم این ظرفو بزرگتر میکنیم..
داشتم فکر میکردم..
چقدر خوبه این انرژی الهی چقدر خوبه این قوانین منظم “پرودگار ”
چقدر خوبه که نسبت به این قوانین آگاهی داریم
چقدر خوبه که داریم تکاملمونُ طی میکنیم
و چقدر دیدن اینهمه تعهد دوستان ، توی سایت برام لذت بخشه….
وقتی استاد یه فایل جدید میزاره..همه کامنت میزارن و از حال دلشون میگن..از تلاشی که دارن میکنن…این نشون دهنده تعهد شون هست…نشون دهنده اینکه دستاشون دستای خدارو محکم گرفته و نمیخوان به زمین بخورن.
واقعا هر روز این سایت رو پرشور تر میبینم…
اینجا توی این سایت دوستان نابمون ، هم فرکانسی ها ، همکلاسی های مکتب عباس منشی چقدر واضح پیشرفت همدیگرو میبینن
نقاط قوت و ضعف همدیگرُ میبینند بهم کمک میکنن برای برطرف کردن اون نقاط ضعف ،
و چقدر خوبه که تغییرت رو دوستانت بفهمند و برات بنویسند و تشویقت کنند برای ثابت قدم موندن در این مسیر
هر زمان منیت ذهنیم باعث لغزش من میشه میام تو سایت و هدایت میشم به جملاتی که باعث خاموش شدن اون نجوا ها میشن.…قلبم آروم میشه….
وانگهی میبینی وقتی حالت خوب نیست، بقیه یاران این بهشت به کمکت میان حالتو خوب میکنن….
چقدر دوستتون دارم….
واقعا باید بگم تا هیچوقت عادی نشه فضای نورانی که توی این سایت و دوستان جریان داره….
من هرچی دیدم اینجا خوبی دیدم، عشق دیدم…تحسین دیدم…..
حتی یه کلمه بد ندیدم……!!! خدایا بی نهایت سپاسگزارم بی نهایت که منو لایق این مسیر و این بنده های خوبت قرار دادی..
این فایل بقدری زیبا بود…از اون جاده شگفت انگیز…تا اون دریاچه قشششششنگ که بنده های خوب خدا داشتن ازش لذت میبردن …
چقدر اون خانم باردار و همسرشون رابطه قشنگی باهم داشتن…الهی شکرت خدای خوبم بخاطر روابطی بی نهایت قشنگی که سراسر صلح و آرامش هست….
چقدر اون خانم که همراه دوتا مرد بود بامزه و دوست داشتنی و مهربون بودن….چقدر عاشق خانومه شدم…
اون فروشگاه با اون عظمت و اینهمه ثروت و نعمت و برکتی که توش بود تحسین برانگیز بود..الهی شکرت خدای خوبم بخاطر تنوع خیلی خیلی زیاد سبزیجات و میوه ها و انواع اقسام خوراکی هایی که خلق کردی تا به انسان خوشی و لذت بده…الهی هزاران بار شکرت….
الهی شکرررررت خدای مهربونم که استاد نازنیننمممم و خانم شایسته اینقدر از نظر مالی غنی هستن که هرچقدر گوشت دوست داشتن خریدن…نوش جونتون گوارای وجودتون
خدایا اون پیرمرد گیتاریست چقدر آرامش داشت…چقدر خوشتیپ و خوش ذوق و با استعداد بود .
چقدر زیبا مینواخت و میخوند….چقدر با خودش توی صلح بود….تحسینش میکنم….چقدر خوشم میاد آدم ها وقتی پا به سن میزارن باز هم به تیپ خودشون میرسند و نمیگن شلوار جین مال جووناست.. نمیگن گیتار زدن و آهنگ خودن توی اون فضا زشته ، سنی ازم گذشته….
چقدر تحسینش میکنم که با عزت نفس زیاد جلوی دوربین خوند و اجازه داد ماهم لذت ببریم…
خدایااااااااااا اسمووووون چقدر خوشگللللللل بود….چطوری میتونی این آسمون رو توی یک لحظه اینقدر خوشگل کنی…… الله اکبر…..غروب زیبایی که با پرتو نارنجی خورشید که داشت میرفت تا شرق رو پر از نور کنه…و ابرای تیره رو در برگرفته بود و چقدررررر زیبا بود….
الهی شکرررررت خدای من
الهی شکرررررت بی همتای یکتا
الهی شکرررررت معبود من
آسمون دلتون پر از شوق و. عشق خدا دوستای نازنینم
دوستتون دارم زیااااد
بنام الله
سلام و درود بیکران بر جواهرم ”
بر نگار من ”
بر معطر ترین ”
الله اکبر…
چقدر زیبا نوشتی ”
دقیقا حرف های ذهن منو داشتی میزدی”
اول تشکر میکنم بابت این همه محبت ” واقعا جای تحسین و تشکر داره ”
میخاستم بخوابم گفتم سری به سایت بزنم ”
فعلا من ایمیلی دریافت نکردم ”
داشتم تک تک صفحات رو ورق میزدم و دقیقا حرف های جواهر ”
خدایا شکرت برای این دوستان
این انسانهای برزگ و داشتم مثل شما تحسین میکردم ”
ببینم فرزانه نوشته”
ببینم آزاده چی گفته ”
ببینم فرشاد چی نوشته ”
همین جوری ” دیگه عادت کردم اسم کوچیکشون رو البته توی ذهنم میبرم.
که نشانه صمیمت هست بنظر من ”
برای آزاده عزیز م نوشتم ”
و غروب هم به بار نگاه کردم
ولی کامنتی ندیدم. الان که برگشتم کامنت جواهر رو دیدم ”
نبینم ناراحت باشی ”
نبینم افکار منفی بیان سمتت ”
حالتو خوب نگه دار ”
جواهر عزیزم ”
جواب کامنت قبلی رو براتون نوشتم ” و جا داره مجددا تشکر کنم ازتون ”
خیلی انرژی مثبت گرفتم ”
بی نظیر ی تو ”
گل سر سبد مایی تو ”
زندگی تون پراز لحظه های روشن آسمان”
هر چه آرزوی خوبه مال تو ”
زندگیت پر از خیر و برکت
سرشار از شادی و آرامش ”
تشکر کمه ،
و تشکرات دارم ”
جواهر قشنگم ” که نوشتی
مواظب خودت باش ”
چون از شما ” فقط یک دونه هست.
حالتو خوب نگه دار ”
بازم
از خداوند متعال بهترین ها رو برات آرزومندم ”
امضای الله مهربان
پای تک تک آرزوهات.
مواظب سلامتیت باش ”
چشم امید ما جوانان ”
به علم و تقوای شماست ”
هر چه بیشتر تلاش کن و خود رو برای مسیری که خداوند براتون مهیا کرده آماده ساز”
وجودت پراز عشق خدا ”
فرشته ی عاشق ”
ساعت 12 و نیم این کامنت رو براتون
نوشتم.
خوب بخوابید “
هلووووووو سید عظیمممم
اصلا اگه به اسم کوچیک صدا نزنی ..مزه نمیده….
همین سادگی و صمیمیت رو میخوام و که هرچی هست توی همین سادگی و بی ریایی هست….
سید عظیم جان دل….
دیگه برای نوشتن برای عزیزانم به مغزم فشار نمیارم که چی بنویسم چون باور دارم که
من پاره ای از خداوند هستم….
دوستانم پاره ای از خداونده مهربانه
من و همه یکی هستیم همه از خداییم و به سوی خدا میرویم...
خب دیگه چه مهمه که به اسم کوچیک باشه یا بزرگ…
سید عظیم متشکرم که اسم من از ذهن و قلب قشنگت میگذره…خیلی خوشبختم به خودم می بالم….
راستی خیلی زووود موفق شو و از نتایج درخشانت بنویس…
من یه دونه داداش خونی دارم که از من کوچیکتره… خیلی سر به هوا بود..
یادم هست مامانم خیلی بهش سخت میگرفت و کلا هرجا خرابکاری میکرد ، خراب میشد روی سرش….
یادم هست نوجوان بود یکبار نمیدونم بخاطر چی، فکر کنم در جریان یک دعوا که ناظر بود بازداشت شد…مامانم رفته بود بازداشتگاه و همون جا حسابشو رسید..چند ساعت بازداشت بود و بیرون اومد…
اما الان خیلی خیلی موفقه…الهی شکرررررت
خودش همیشه میگه اگه سخت گیری ها مامان نبود الان من این نبودم…
میدونی مامان ها ، یه تیکه بزرررررگ و واقعی از عظمت خداوند هستن….. یعنی هرجا مامان ها سخت بگیرن، نگران بشن ، کتک بزنن…اینا همه ، همون خداست که میخوان ما راه درست رو بریم…
گاهی فکر میکنم بخاطر همین روحیه سخت گیری مادرم ما بچه هاش موفق شدیم و خداروشکر انسانهای موفقی هستیم…
یادم هست وقتی تلویزیون روشن بود میگفت درس بخون و من از پشت کتاب معصومانه نگاه تلویزیون میکردم….خلاصه اینکه مادر ما ….میگفت بچه هام باید تمام و کمال باشن….
حالاااااااا چرا اینو گفتم…
بدونی که همچین فرزانه ای که مادر سخت گیری پوستشو کنده ، ناظر بر کارای شما سید عظیم عزیزم هست …و باید خیلی زود دوره هایی که میری رو موفق بشی و سخت کوش باشی و در کنار و اول همه این کارا هم از خدا مدد بخوای تا به بهترین راه ها و ….مسیر ها و ایده ها هدایتت کنه…
راستی خیلی خیلی خیلی ممنونم فداتشم که منت میزاری و با زیباترین کلمات روحم رو جلا میدی…گاهی وقتا توی تمرین اینه نمیدونم چی به خودم بگم.میگم هرچی سید عظیم گفته همون هستی!!! ایموجی خنده دندونی
….
سید جان حاااااالم عالیه خیلی اینروزا… بینهایت احساس میکنم خدا سایه به سایه دنبالم میکنه….
الهی شکرررررت الهی شکرت الهی شکرت
حال دلت عالی عالی باشه عظیم جان
برووووو بالاااااااااا
با عشق و قلب فراوااااان…
من نیز دوستت دارم سیدجان
بنام خالق هستی
I wish I could see you
سلام بر خواهر گرامی
نقطه ی آبی شما دریافت شد ،
و کلی انرژی مثبت ”
مگه میشه خواهرت
که اندازه ی تمام دنیا دوسش داری برات بنویسه ” و خوشحال نشی”
خواهری که وجودش پر از عشقه ”
خواهری که وجودش
مایه ی برکته”
خواهری که بهتر از دیگران می اندیشد ”
خواهری که نفسش
کلامش،
کلماتش
حرفاش ”
توحیدیه ”
برات بنویسه و پر نکشی”
اتفاقا مامان منم سخت گیره و منم هنوزم ازش می ترسم ” و کسی جرات نداره ” چای اول رو بخوره ”
بهش میگیم وزیر دفاع آمریکا ”
از بس این مامان من حرفش ، حرف بود ”
مرسی گل دختر برام نوشتی ”
و خیلی روحیه دادی ”
و رو حیه گرفتم وقتی گفتی ناظر بر کارات هستم ”
هم ترسیدم و هم خوشحال شدم ”
واقعا چقدر من خوشبختم ”
چقدر این خواهر من عشقه ”
خدایا شکرت ”
خدایا شکرت ”
اگه اینجوری تشویقم کنی ” چه شود ”
چقدر خوشحال شدم
خدا خیرت بده ”
وقتی گفتی حالم عالیه ”
خدا میدونه انگار کل دنیا رو بهم دادن ”
الله اکبر…
مواظب خودت باش ”
یک کامنت برات نوشتم در جواب کامنت قبلی ”
با حضور خواهری مثل شما ”
زندگی همیشه شیرینه ”
سپاسگزار خداوندم که خواهری مثل تو رو دارم ” به سلامتی هر چه خواهر با مرامه ”
بهترین آرزوها رو برات دارم ”
یک تن سالم
و یک قلب پر از عشق ”
از شما فقط یک دونه هست ”
خواهر یکی باشه ”
همیشگی باشه ”
در پناه رب العالمین باشی ”
بی نهایت دوست دارم
و عاشقتم ”
برو بالا….. و بالاتر …
سلام فرزانه عزیزم
واقعا عالی نوشتید و عالی توصیف کردین
خیلییییی متن شما به دلم نشست و لذت بردم و مشخص بود که با دلتون نوشتین و قلبتون قلم به دست گرفته بود و مینوشت
خدایا شکرت که این دوستان عزیز با نوشته هاشون اینقدر قلب بقیه دوستان رو شاد میکنند و حال انسان رو خوب میکنند و فرکانسشون عالیست خدایا شکرت
عزیزم خیلی خوب بیان کردی اصلا حالم خوب شد ممنونم
دوستون دارم
سلام دوست عزیز تر از جانم…مریم عزیزم …
خیلی خوشحالم که با این مشق عاشقی تونستم لبخندی به روی لب های قشنگ شما بیارم…و
خیلی خوشحال ترم که این حس خوبتون رو با من به اشتراک گذاشتین….
عزیزدلم قربونت دلت بشم که خدا اونقدر بهم لطف کرده که میتونم حال کسی رو خوب کنم….شما هم حااااال منو خیلی خوب کردین ….ازتون بی نهایت سپاسگزارم…
احساس ارزشمندی و لیاقتزیادی میکنم…
متشکرم بی نهایت که وقت گذاشتین و دیدگاه منو خوندین….
خیلی خیلی برام ارزشمند بود…
گل لبخند و عشق مهمان همیشگی لب های شما عزیزم
دوستت دارم
با عشق فراوان