سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 241 - صفحه 7

206 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد قشنگ و خوشتیپ و مریم بانوی زیبا و دوست داشتنی

    سلام به همه دوستان زیباپسندم

    لذت بردم از این فایل. از تک به تک لحظات و آگاهیها و زیبایی هاش. و صد البته از نگاه زیبای استاد و مریم خانم دانا و خوش بیان به هر مساله ای که باعث میشه یک موضوع به ظاهر ساده و معمولی روزمره تبدیل به درسی عمیق و کاربردی برای تمام جنبه های زندگی بشه.

    اول از همه اینو بگم که حس کردم بدن مریم جان بسیار عضلانی تر و خوش فرم تر شده. و این نشان از درست بودن قانون سلامتی داره و صدق ادعای کسی که با تمرکز و بدون هیچ جبهه گیری خاصی فقط به دنبال تشخیص اصل از فرع هست و به چنین درکی از قوانین جهان هستی می رسه.

    دومین نکته که البته خود استاد به تفصیل و خیلی واضح و ساده بیانش کردند همون قدرت عادت هست.

    و البته جهاد اکبری که نیاز هست برای خرق عادتهای غلطی که حسابی در عمق روح و ذهنمون ریشه دوانده اند.

    اصلا بعضی از عادتها انقدر قدیمی و بدیهی هستن که اصلا به ذهنمون خطور نمیکنه ممکنه چیزی غیر از این هم تو دنیا وجود داشته باشه.

    مگر اینکه جسارت کنیم و پا در دل ناشناخته هایی بگذاریم که ما رو در معرض دنیای متفاوتی قرار میده. اونجاست که زنگها به صدا درمیان، تضادها شکل می گیرن و تعارضها ما رو مجبور به تفکر می کنن.

    بعضیامون دقیقا همینجا متوقف میشیم و برمی گردیم به منطقه امنمون که گربه شاخمون نزنه.

    ولی بعضی ها نه، ذهنمون رو منعطف می کنیم و اجازه میدیم تفاوتها به ما درس جدید یاد بدن.

    دقیقا مثل حالتی که مشخص بود استاد پینگ پونگ داره به استاد جان و مریم جان میگه مچ دستتون رو نشکنید و به جاش بالاتنه رو بچرخونید، پاهاتون رو از هم باز کنید و به جلو خم بشید اما استاد بطور ناخودآگاه بیشتر دستشون رو از بازو تکون می دادن با اینکه مشخص بود دارن از لحاظ ذهنی تلاش می کنن طبق فرمول جدید پیش برن.

    خوب اینجا جاییه که آدم میدونه باید تغییر کنه ولی ذهنش مثل سیمان سفت شده و فرم گرفته. تا آروم آروم چکش کاری بشه مدت زمانی طول میکشه که قطعا روانتر شدن این روند بستگی به ممارست اون فرد داره.

    حالا حالتی رو تصور کنیم که فرد اصلا نمی پذیره که باید تغییر کنه و همچنان سفت و سخت روی گزاره های از پیش تعیین شده اش پافشاری کنه. دیگه نور علی نور!!

    برای مثال یه زمانی بود که دلبسته یه رابطه عاطفی بسیار رویایی(البته از نگاه اون زمان و اون سن و سالم) بودم. رابطه از هم پاشید و سالهای اولش بسیار بسیار بسیار بهم سخت گذشت.

    با اینکه از همون ابتدا می دونستم تموم شده و باید تغییر کنم اما تغییر اون نگاه در عمل برام غیرممکن به نظر می رسید.

    بالاخره با سختی فراوان تونستم بر احساساتم غلبه کنم و خودمو بالا بکشم از اون چاه بی حاصل.

    از وقتی احساس سبکی کردم نشانه ها اومد و من سوق پیدا کردم به یک ازدواج‌ موفق با یه آدم فوق العاده. هرچند هیچکسی از همه لحاظ کامل نیست ولی انصافا همسرم ابراهیم جان برام ارزشی به مراتب بالاتر از فرد قبلی داره و خوشحالم که با اون فرد هم فرکانس باقی نموندم. چون خوبیهای ابراهیم صد برابر بیشتره و من کنارش واقعا راحتم.

    الهی بی نهایت شکر….

    عاداتی هم هستن که انقدر محکمن که نمیدونم اصلا وجود دارن. ولی به وجود بعضیهاشون جدیدا پی بردم.

    1- عادت به فیلم و سریال نگاه کردن که به مرور ترکش کردم.

    2- عادت به چک کردن باقیمونده حساب و ریال ریال شمردن. حساب و کتاب کردن دخل و خرج بصورت مدام چون پدرم رو بعنوان الگوی مالی با این عادت دیده بودم.

    3- عادت به دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن. اصلا فکر می کردم بدن من اینطوری ساخته شده و من توانایی جسمی زود بیدار شدن رو ندارم. تا اینکه شرایط مافاوتی در زندگیم رخ داد که مجبور به تغییر ساعت خوابم شدم و دیدم چقدر راحتم باهاش و چقدر همه چیز بهتره با زود خوابیدن و زود بیدار شدن.

    و چند مورد دیگه….

    توی اون سالن پینگ پونگ خیلی چهره های بشاش و بااعتمادبنفس دیدم. بخصوص در صورت اون بچه های دبستانی که بیشتر از 12 سال نداشتن اما با عزت نفس کامل در مقابل یه حریف قدر می ایستادن و با لبخند تمرین می کردن.

    اصلا همین انتخاب حریف کودک از طرف استاد خیلی هوشمندانه و جالب بود برام. اینکه اونها رو دست کم نگرفتن و باهاشون تورنومنت راه انداختن نشون میده استاد چقدر ذهن بازی برای انتخاب دارن.

    و اون بچه ها هم چقدر عالی و بانشاط بودن.

    نکته بعدی این بود که در خلال بازی استاد با بچه ها مریم جان بیکار نموندن و گفتن که فرصتی فراهم شده تا با مربیها بیشتر کار کنن. نه اینکه صرفا در تیم استاد و دنباله رو تصمیمات ایشون باشن. این استقلال و آزاد بودن در انتخاب رو خیلی دوست دارم.

    خوب رسیدیم خونه و وقت ناهار شد.

    یعنی استاد من عاااااشقتونم که همیشه راحتی رو به هر چیزی ترجیح می دید و معطلش نمی کنید. یک روز که با بوی دود گذشت تصمیم کرفتید شرایط نامساعد رو تحمل نکنید و باز هم پای یک نینجای خفنتر از قبل به زندگی تون باز شد. قدمش مبارک باشه !!!!!

    چقدر همین گریل نینجای جدید درس داشت. دقیقا دوره شیوه حل مسائل زندگی بصورت عینی و عملی برام تکرار شد.

    اومدن اشکالات دستگاه قبلی رو خیلی ساده رفع کردن و در عین حال دستگاه رو کم حجمتر و سبکتر ساختن که کاربریش هم خیلی آسون و راحته. نه دود داره نه چربیها کهنه و سوخته میشن و نه نیاز به فضای باز داره. همزمان با اینکه شستنش راحته و همه چیز تمیز و خوشبو میشه. الهی شکر. اینم یه نمونه دیگه از قانون چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر

    و در آخر اون دو نگاه متفاوت و بسیار زیبای استاد جان و مریم جان.

    استاد گفتن در ازای استفاده از چنین امکانات و خونه تر و تمیزی ما هم خونه رو دسته گلتر از قبل تحویل میدیم و دلمون می خواد همونجور که دوست داریم با ما رفتار بشه ما هم رفتار کنیم. و این بهترین سپاسگزاری هست.

    کاملا درسته. وقتی از نعمتی استفاده می کنیم میگن قدرش رو بدون. گاهی یادمون میره قدر دونستن و شکر نعمت یعنی تلاش برای حفظ اون نعمت، یعنی لذت بردن و در عین حال آسیب نزدن به اون.

    در حالیکه بعضیا در چنین بهشت پر از فراوانی که قرار می گیرن همه چیز رو فراموش می کنن و فقط به یه نکته منفی می چسبن که مثلا چرا هود خونه وصل نبود؟ اصلا تقصیر خودشون بود که وصلش نکردن و خونه شون بو گرفت و چربی پاشید به در و دیوار.

    اینجا دقیقا تفاوت نگاه خودش رو آشکار میکنه. نگاه شکرگزارانه و مثبت در مقابل دیدگاه ایرادگیر و ناسپاس.

    در نقطه نظر مریم جان که خیلی خیلی زیاد هم به عمق جونم نشست بصورت کلی این نکته بولد شد که من هرجایی در هر موقعیتی که هستم بهترین ورژن خودم رو ارائه بدم تا جهان هم ناگزیر منو به شخصیت بهتری شدن و موقعیت های بهتر هدایت کنه. چقدر دقیق و زیبا. عالیه عاااالی. لذت بردم از این نگاه قانونمند و‌ قشنگ.

    چقدر عالیه که من هر روز با هر حرکت از شما دو استاد شایسته ام درس زندگی یاد می گیرم. الهی شکر

    خدا حافظ و نگهدار شما و همه دوستان عزیزم باشه برای همه مون قلب آرام و ذهن روشن آرزو می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد جان سلام خیلی خوشحال شدم که سایتو باز کردم و با این فایل مواجه شدم

    درمورد مثالی که درمورد عادتها زدین من همین چند وقت پیش شروع کردم به یادگیری بافتنی با میل که در واقع خواهرم بهم یاد داد و وقتی داشت بهم یاد میداد گفتش که به دو روش میتونی ببافی یکی اینکه نخو بپیچی دور انگشتت یکی اینکه نپیچی و اگر نپیچی راحتتره و منم شروع کردم به تمرین و هر روز بهتر و مسلط تر میشدم بعد از دو سه هفته یکی از نزدیکانم دید که دارم میبافم نگاه کرد گفت داری اشتباه میبافتی چرا انقدر کارتو سخت میکنی باید نخو بپیچی دور انگشتت و منم بهشون گفتم نه من اینطوری راحترم و ایشون گفت اگر این مدلی ببافی همش نامنظم میشه منم یه کمی فکر کردمو گفتم بذار خودمو به چالش بکشم و این مدلو امتحان کنم یه چند روزی تمرین کردم تا تونستم روش پیچیدن نخ دور انگشت رو یاد بگیرم و وقتی بهش عادت کردم دیدم بله این روش خیلی راحتتر از روش قبلی بوده و نکته جالبش اینه که الان دیگه نمیتونم به اون روش قبلی ببافم فقط در عرض چند روز یه عادت جدید اومد جایگزین عادت قبلی شد و چرا انقدر زود عادت قبلیه یادم رفت چون من تازه بافتنی رو شروع کرده بودم شاید اگر چندسال به اون روش قبلی میبافتم به این راحتیا نمیتونستم روش جدیدو یاد بگیرم و اتفاقا همون موقع به شکل کارکرد مغز فکر کردم و فهمیدم که میتونیم با تمرین و تکرار عادتهارو تغییر بدیم و این یکی از شگفتی های خلقته

    استاد اون خانم مربی چقدر حرفه ای بود راکتو یه مدل عجیبی گرفته بود توو دستش که تاحالا ندیده بودم و من شمارو تحسین میکنم که همواره در حال یادگیری و رشد هستین

    خدا به شما و خانم شایسته قوت بده

    به به خونه رویاهای منم که نشون دادین و من لذت بردم اصلا یه حس عجیب خوبی نسبت به این خونه دارم مبارک صاحبش باشه چقدر نکته مهمی رو بهش اشاره کردین که از وسایلای دیگران همونطوری استفاده کنیم که از وسایلای خودمون استفاده میکنیم این برای من یه تلنگر بود مخصوصا مثال کولر واقعا که شما چقدر انسان شریف و امانت داری هستین

    استاد جان نینجا جدید هم مبارکتون باشه انشالله که همواره بهترین استیکهارو تووش درست کنید

    براتون آرزوی بهترینهارو میکنم سفرتون به خیر و سلامتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2527 روز

    سریال سفر به دور آمریکا قسمت 241به تاریخ 5/4/403

    بنام خدای خالق سفر

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان همسفرم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان آین آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    از خداوند طلب کمک میکنم تا بتونم این جریان آگاهی که در قلب و ذهنم به جریان دراومده رو ی سر و سامانی بدم و مکتوبشون کنم چون این جریانه اینقدر گسترده است که فقط خودش میتونه توی نظم دادنش حامی من باشه

    همزمانی این دو سه قسمت جدید با شروع تحولات درونی همراه شده که نمود بیرونیش توی زندگی من هم هماهنگ با تجربیات استاد عزیزم و خانم شایسته است با این تفاوت که من در شروع راهم و استاد و خانم شایسته عزیز قسمت زیادی رو از مسیر طی کردن اما مهم اینکه که حرکته بالاخره اتفاق افتاد و قدم اول برداشته شد با وجود ترس ها

    استاد جان و دوستان عزیزم من هم دو روزه که Swimming training خودم رو شروع کردم .دیروز رفتم ی بازدیدی داشته از لوکیشن آموزشم و امروز روز اول تمرینم بود اونم توی سن 46 سالگی .این رو عدد رو تاکید میکنم روش تا یادم بمونه که همه چیز امکان پذیره همه چیز خلق شدنیه اونم توسط من و افکار و باورهام چیزی که ی روزی عجیب و غریب بود برام وقتی که از زبان استاد میشنیدم ولی ذره ذره دارم درونی درکش میکنم

    کی تا حالا دیده که مربی شنا اونم ی مرد بیاد دم خونه شاگردش رو برداره با عزت و احترام ببره تنها استخر روباز شهر و تعلیمش بده مفت و مجانی و باز با احترام برگردونه خونه ؟!!!!

    قطعا و یقینا فقط افرادی که اینجا هستن درک میکنن من چی میگم و این چیزی بود که من با دیدن سریال سفر به دور آمریکاووترکیب اون با دوره های استاد و مخصوصا دوره جدید احساس لیاقت خلقش کردم

    سال 97 بود که در اوج حال بد خداوند من رو هدایت کرد به سمت استاد و این سایت و این سایت شد همدم و مونس تنهایی من شب و روز .اولش با فایل های رایگان و بعدش با سریال سفر به دور آمریکا و بعد کم کم دوره های دیگه تا به امروز

    وقتی سری اول سفر به دور آمریکا رو میدیدم اولش چشام گرد شده بود که اینا واقعیه اینا واقعا هست .یعنی ی چیزایی دیدم که توی عمر 40 سالم ندیده بودم .اولش سخت بود برام توجه کردن به زیبایی ها اما کم کم یاد گرفتم که راهی جز این نیست اگر میخوام زندگیم تغییر کنه و باید انجامش بدم و شروع کردم یواش یواش به اینکه ببینم زیباییها رو و سپاسگزار باشم

    یکی از این زیبایی ها شنا کردن استاد بود و مهمان هاشون و خانم ها و آقایونی که توی استخرها و دریاچه ها و زیر آبشارها شنا میکردن و همون جا بود که من به فکر فرو رفتم که راستی چرا من شنا بلد نیستم ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    و این خواسته در من شکل گرفت که من میخوام شنا یاد بگیرم

    خب ذهنم مقاومت میکرد و بهونه می آورد که :

    اینجا استخر نیست و باید بری شهر و کلی رفت و آمد کنی و ی ساعت این ور و ی ساعت اونور و بعدش ی ساعت هم خود استخر و بعدش دوش و …… حوصله داری بابا ولش کن

    اما باز هر وقت من میدیدم قلب این رو میخواست که من میخوام شنا رو یاد بگیرم ولی دیگه رهاش کردم ولی پس ذهنم بود

    و خلاصه ما هی ادامه دادیم به کار کردن روی ذهنمون با فایل های استاد تا اینکه رسیدم به دوره لیاقت و بقول استاد:

    شما وقتی در سطح ذهنی و درونی روی خودتون کار میکنین جهان شرایط بیرون شما رو تغییر میده

    شما وقتی برای خودت ارزش قایل میشی جهان هم برای تو ارزش قائل میشه

    ی یکی از نشانه های ارزش قایل شدن برای خودت اینه که ورزش کنی تفریح کنی به جسمت برسی ی وقتی رو بزاری برای کارهایی که بهت احساس خوبی میده و ….

    خب من تصمیم گرفته بودم که برای جسمم ارزش قایل بشم و شروع کردم به پیاده روی توی حیاط خونه که ذهنم هم همراهی کنه و بهانه نیاره

    تا اینکه چند شب پیش برادرزادم که تاره ازدواج کرده اومد خونمون و ایده اومد حالا ایده چی بود ؟

    پدر نامزد ایشون توی ورزش ید طولایی داشته : کاراته جودو والیبال و البته شنا . ایشون باز نشسته نیروی هواییه ولی بصورت مجانی آموزش شنا میده اونم توی تنها استخر روباز شهر .ایشون قبلا توی جلسه خواستگاری گفته بود هرکسی بخواد من شنا بهش یاد میدم و این توی ذهن من بود و لی جرات و جسارته نبود برای درخواست کردن و حتی برای آموزش دیدن توسط ی مرد اما اون شب دیگه جرقه زده شد و من شماره ایشون رو گرفتم و درخواستم رو دادم و ایشون هم پذیرفت

    ولی روز بعدش وقتی سنم رو پرسید گفتن حالا شما بیا جو اونجا رو ببین اگر سختت نبود من باهات کار میکنم چون ی کم هم انگار خودش معذب بود به خاطر مسایل و محدودیت های فرهنگی .خلاصه منم علیرغم ی ذره ترس و نجوای ها و گفتگوهای ذهنی زدم روی نشانه من توی سایت و گفتم خدایا چکار کنم برم نرم ؟

    و میدونین چی اومد؟فایل 230 سفرنامه بود که کامنت خودم به عنوان کامنت منتخب زیرش بود و یکی از چیزهایی که نوشته بودم این بود که :

    شما استاد و خانم شایسته هرچی که بهتون لذت میده رو تجربه میکنین سوای از حرف و قضاوت دیگران

    و دیگه مصصمم شدم که برم و و روز اول فقط رفتم فضا رو دیدم چند تا دختر دبستانی فقط بودن و بقیه همه پسر جوان و نوجوان و مرد !!!!!!!! و تفکیکی هم نبود که بگم برا خانم مجزا باشه برا آقایون مجزا فقط خونواده ها بچه های کوچیک رو میاوردن برای اینکه شنا کنن و خبری از دختر جوان و هم سن و سال من نبود .خانم ها هم فقط همینجوری کنار آب می ایستادن و بچه هاشون رو نگاه میکردن

    دوباره ی کم تردید ها اومدن اما حرفهای استاد توی ذهنم هی مرور میشد که :

    اگر مثل بقیه فکر کنی مثل بقیه نتیجه میگیری

    یکی از نشونه های احساس لیاقت اینه که حرف مردم برات کمرنگ شده باشه

    خلاصه با خودم گفتم تو مگه نمیخوای این لذت رو تجربه کنی پس باید بی خیال حرف مردم بشی و بری تو دلش

    و رفتم تو دلش امروز

    اولش که رفتم دیدم بر خلاف دیروز ماشین پلیس اونجا بود خخخخخخ حالا برا چی نمیدونم بعد با خودم گفتم که من که کاری نمیخوام بکنم که با رعایت شئونات اسلامی اومدم یعنی بلوز و شلوار و روسری خخخ پس برو که رفتیم

    خلاصه رفتم و دیدم چقدر نسبت به قبل شخصیتم تغییر کرده .منی که ی آدم خجالتی با اعتماد به نفس پایین بودم الان توی ی استخر روباز بودم که دور و برم هم مرد بود هم و پسر هم خانواده ها و با ی مربی مرد غریبه دارم آموزش میبنم و این یعنی اون شجاعت و جسارتی که استاد توی دوره لیاقت ازش صحبت میکنن که باعث میشه آدم حرکت کنه

    اولش که آموزش شروع شد خب نمیتونستم خودم رو روی آب نگه دارم ولی باز صحبت های استاد برام مرور میشد که :

    من همیشه در حال یادگیری و پیشرفت هستم

    همه چیز قابل یادگیریه

    و مدام این جمله ها رو توی ذهنم تکرار میکردم و نتیجه این شد که تونستم با جلیقه خودم رو نگه دارم وحرکات دست و پا رو تمرین کنم و مربیم هم کلی تحسینم کرد جلوی دیگران و گفت استعدادش رو داری و خیلی زود یاد میگیری و اولین تجربه من توی شنا رقم خورد ولی خودمونیم ها چقدر انرژی میبره جلسات اول تا بخوای عادت کنی مخصوصا توی استخر روباز که آبش هم زیاد گرم نیست و منم سرمایی ولی بقول استاد ارزشش رو داره برای جسم خودت ارزش قایل بشی

    اما ی چیز جالب اون وسط هم اتفاق افتاد .ی خانمی که دو تا بچه داشت و بچه هاش رو آورده بود که شنا یاد بگیرن وقتی دید من توی همون روز اول خوب دارم حرکات رو میرم گفت منم میخوام برم جلیقه بخرم و بیام یاد بگیرم .این باور کردن اینکه می شود

    میدونین من تمرین آگهی بازرگانی دوره عزت نفس رو فقط ی بار اونم تلفنی با دوستی انجام داده بودم ولی فکر کنم امروز بدون اینکه حرفی به دیگران بزنم این تمرین رو انجام دادم که رفتم وسط اون آدم ها و به جای زبانی عملی انجامش دادم خدا رو شکر

    وقتی به شخصیت خودم قبل از آشنایی با استاد فکر میکنم میگم واقعا من همچین دختری بودم!!!!!

    الان خیلی راحت با غریبه ها و مخصوصا مردها ارتباط برقرار میکنم و وقتی دارم باهاشون صحبت میکنم انگار ی آدم دیگه ای هستم در صورتیکه قبلا خودم رو قایم میکردم که کسی من رو نبینه تا این حد الله اکبر

    سپاسگزارم استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    سکینه کاظمی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2143 روز

    خدایا شکرت ک هدایتم کردی به دیدن این فایل در زمان درست..

    سلام به استادان جان و همه دوستان دراین خانواده بزرگ دوست داشتنی..

    خدایا شکرت برای این سفر ک این همه درس به من میده با سندو مدرک تا به درک بیشتری برسم از آموزه های استادم و روند یادگیری بهتری سپری کنم

    واقعا تغییر باورها و عادتها زمانبره اما شدنیه

    من هنوز کل فایلو ندیدم فقط 8دقیقشو دیدم بصورت آنلاین گفتم پر درسه پس گذاشتم دانلود شه اومدم بنویسم تا بشینه تو وجودم ک باورهاتغییر میکنن فقط باید ادامه بدی مثل استادت ک قبول کرده تو ورزش مورد علاقش ک بصورت تجربی انجام میداده برای سرگرمی اشکالاتی وجود داره و هیچ مقاومتی نمیکنه داره وقت میزاره هر روز تمرینات تازه ای انجام میده تا ب اون عادت قبلی غلبه کنه و یک عادت و روش صحیح جایگزینش کنه

    خدایا شکرت امروز صبح منم تصمیم گرفتم عادت خوابیدن ظهرمو تغییر بدم تا شب زودتر از ساعت 12بخوابم وصبح زودتر از ساعت8بیدارشم قبلا برنامه خوابم منظم بود و سحر خیز بودم مدتی بهم ریخت و دوست داشتم دوباره نظم بگیره ولی عادت کردم به خواب ظهر الان ک مینویسم کلی مقاومت کردم ولی ی چرت کوتاه زدم پاشدم اومدم تو خونه عباسمنشی ببینم چ خبره ک دیدم به فایل جدیدوهمینقدر ک گوش کردم دیدم چقدر با شرایط و تصمیم من همزمان بوده قطعا باید چند بار گوش کنم چون میدونم برای بسیاری از باورهام ک باید تغییر کنن آموزش داره و چقدر باید یاد بگیرم ک ادامه بدم مثل استادم باقدرت..

    استاد عزیرم شما هم بهترین مربی و معلم هستید مثل همین خانوم ک داره ب شما با عشق میگه چطور راکت دست بگیرید چطور جهت دهی کنید و دستتونو میگیره تا نهایت آموزشو داده باشه شماهم داری باهمین صحبت کردن در مورد تغییر باورها با سند و مدرک همینطوری دست منو گرفتی تا کاملا متوجه منظورت بشم الهی شکر حضورت در زندگیم خدارو هزار مرتبه شکر ک در مدارم هستی استاد برم برای دیدن دنباله فایل ک میدونم کلی درس باید یادبگیرم..باز میام مینویسم..

    درپناه الله یکتا شاد و سالم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1525 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    خدایاهرانچه راکه دارم ازآن تواست

    خدایاهرآنچه به من رسیده ازتورسیده است

    خدایاشکرت برای شروع یک روززیبا وفوق العاده دیگر

    خدایاشکرت که روزم را بادیدن یک فایل بی نظیردیگه از استادعباس منش شروع کردم

    خدایاشکرت برای دومین روز تمرین تنیس روی میز اساتید نازنین

    خدایاشکرت که اساتیدنازنینمون قصد فراگرفتن آموزش تنیس به صورت اصولی وحرفه ای رودارند

    خدایاشکرت بابت محتوای فایل وصحبت ارزشمند استاددرباره عادت‌های ناصوابی که همیشه همراه ماهستن

    خدایاشکرت بابت اگاهی های که امروز دریافت کردم

    خدایاشکرت که دراین مسیرزیبا والهی هستم

    خدایاشکرت که دراین جمع صمیمی وتوحیدی هستم بااین دوستان الهی، پرانرژی، مثبت ودرجه یک یک یک

    خدایاشکرت بابت کامنتهای زیبا وعالی دوستانم

    سلام وصدسلام براساتید گرانقدر استادعباسمنش عزیز واستادشایسته نازنین وهمه سروران عزیزم درخانواده عباسمنش

    خدایاشکرت که بازهم به من فرصت دوباره ای عطاکردی تاهمسفر این جمع الهی وتوحیدی باشم وکلی زیبایی تجربه کنم وتمرکز کنم برروی نکات مثبت، ثروت، فراوانی وزیبایی

    تشکرفراوان دارم ازقافله سالاران این سفرزیبا استادعباسمنش واستادشایسته نازنین

    بله دوستان همانطور که استادعباسمنش اشاره کردند همه ما بوسیله یکسری عادت‌های ناصوابی که اززمان بچگی وباتوجه به ورودیهایی که دریافت کرده ایم احاطه شده ایم

    وبعضی وقتها عدول ازاین عادتها خط قرمز ماها محسوب میشه وفکرمیکنیم که اگه این عادت چندساله روترک کنیم چه اتفاقی خواهدافتاد همه رنج وسختی رو به جون می‌خریم اما دست ازعادتمون نمی‌کشیم

    اما به لطف الله مهربان وبااموزه های استاد عباسمنش اززمانی که دراین مسیرتوحیدی قرارگرفته ایم یادگرفته ایم که خودمون هستیم باافکارمون خالق زندگیمون هستیم

    یادگرفته ایم که محیط اطراف وعوامل بیرونی کمترین نقش رودرخلق زندگیمون دارند

    یادگرفته ایم که عادت‌های ما ناشی ازورودیهای مامیباشد که داریم اگاهانه تلاش می‌کنیم تاعادتهای بد وناصواب روازخودمون دورکنیم

    اگربخوام ازعادتهای بد خودم مثال بزنم بایدساعتها بنویسم که قطعا ازحوصله دوستان هم خارج است

    اما یک مثال ازعادت خوبم براتون میگم من اززمان کودکی به اقتضای زمان مثل بیشتربچه های دهه 40 و50 از3الی4سالگی بایک لاستیک کهنه چرخ یاموتور درکوچه بازی میکردیم وپایه اساس بازیمون دویدن بود یه جورایی “مادر”]با زیها رو بازی میکردیم یهنی “دومیدانی” واین دویدن برای من عادت شده بود کم کم که بزرگترشدم درزمین خاکی فوتبال بازی میکردیم بطوریکه دردوران راهنمایی تاپایان دبیرستان عصرها وروزهای تعطیل بیش از4 الی 5ساعت بازی می‌کردم وبه هیچ ورزش دیگری علاقه نداشتم به اصطلاح دویدن درمن نهادینه شده بود وبه یک عادت تبدیل شده بود بطوریکه دردوران مدرسه درمسابقات “دو” همیشه نفراول بودم واین عادت خوب ادامه داشت تابه شهرمهاجرت کردم وبازی فوتبال درچمن وفوتبال سالنی روتجربه کردم وزمانی که درسال 68 کارمند شدم این روند بابازی فوتسال درهفته ای 3الی4 جلسه همچنان ادامه داشت ومن قبل ازبازیها 20دقیقه حسابی میدویدم وهمه هم سن سالان من تعجب می‌کردند که بااین سن بالا اینقدرراحت میتونم بدوم ومن تاسن 60 سالگی هفته ای چندجلسه فوتسال بازی می‌کردم ودرحال حاضرهم در هرهفته حداقل 3 الی 4 جلسه یک ساعته پیاده روی به صورت اصولی وحرفه ای دربرنامه های روزانه ام جای دارد وکلا پیاده روی خط قرمزمن است حتما بایدانجامش بدم

    دوست داشتم این عادت عالی ام راباشما دوستان همراه به اشتراک بزارم

    خدایاشکرت بابت تن سالمی که به من عطا کرده ای

    خدایاشکرت بابت پاهای سالمم وبدن سالمم که هرروز میتونم ورزش کنم ولذت ببرم وروحیه ام راشاد وبدنم راپرانرژی نگه دارم واحساس جوانی کنم خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    تادرودی دیگربدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    ام البنین بیگدلی فر گفته:
    مدت عضویت: 3106 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان عزیز

    خدا رو شاکرم که هر لحظه من رو هدایت میکنه.

    خدا رو بسیار سپاسگزارم که عضو این سایت توحیدی هستم .

    – اولین درسی که این قسمت از سفر واسم داشت این بود که استاد و خانم شایسته عزیز واسه کسب مهارت بیشتر ، یادگیری بیشتر وقت گذاشتن و آمدن یک شهر دیگه و خونه اجاره کردند. گرچه ذهن این وسط نجوا میکنه که استاد اوضاع مالی خوبی دارند، میتونند این هزینه ها رو کنند، اما خدا روشکر در جواب به خودم گفتم ،استاد همون موقع که تو بندرعباس بودن و اوضاع مالیشون خوب نبود بخاطر هدفی که داشتن این همه مسیر رو با قطار از بندر عباس میومدن تهران و در کلاس مدنظرشون شرکت می کردند، یا خانم شایسته از بندر عباس میومدن دوره های استاد رو شرکت میکردند. پس تنبلی و بی انگیزگی و حرکت نکردن رو به پول ربط نده.

    این فایل نشانه ای که تنبلی رو کنار بذارم و حرکت کنم. این عادت تنبلی رو برطرف کنم.اولش سخت خواهد بود ولی با تکرار و تکرار حتما موفق خواهم شد.

    -استاد شما و خانم شایسته رو بسیار تحسین میکنم که همیشه در جهت بهبود و بهتر شدن حرکت می کنید.

    -تحسین میکنم ثروت و فراوانی رو که براحتی هر چیزی که می خواید رو میخرید.

    -تحسین میکنم این حد از احترام و ارزشی که برای خودتون و دیگران قائل هستید ( احترام به صاحبخانه)

    -تحسین میکنم آن فردی که ایده این گریل indoor رو داده و به ایده اش عمل کرده.

    -تحسین میکنم خانم شایسته رو که همیشه نگاه مثبت به هر موضوعی دارند و نکات مثبت رو می بینند، با خودشون در صلح هستند.

    – اصل مهمی که همیشه استاد گفتند : در هر زمینه ای جوری رفتار کن که دوست داری دیگران با تو رفتار کنند.

    – اگر من انتظار دارم خداوند من رو در تمام جنبه ها هدایت بکنه، اینکه در آن مسیری که هستم بهترین خودم رو ارائه بدم.

    استاد مثل همیشه توضیحاتتون عالی بود ، بسیار ازتون سپاسگزارم.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    ناجی گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیز و مریم جان مهربان

    خداروشکر بابت دیدن این کلیپ سفر به دور آمریکا و آگاهی جدیدمون با این سفر

    استاد چقد عالی نکاتی رو به ما یادآوری کردین که ما درگیر کارهای روزمره ام فراموش میکنیم البته با این که همیشه سعی میکنیم آگاهانه زندگی کنیم در مورد عادتها و ترک عادت های غلط و باورهای اشتباه

    وقتی داشتین با مربی تمرین می‌کردین خیلی آگاهانه و با تمرکز پیش می‌رفتین که تمام نکات رو رعایت کنین و این عالیه اما وقتی با اون پسر کوچیکه که مسابقه می‌دادین ناخودآگاه طرز دست گرفتن تنیس و حرکات دست و پا اشتباه یا تغییر میکرد

    خیلی برام ارزشمند بود دیدن این کلیپ که بهم یادآوری کرد ما در طول روز با اینکه داریم با تکرار و تمرین عادت و باورهای غلط از خودمون دور میکنیم اما باز هم اشتباه داریم و این اصلا بد نیست

    اینکه شما با صحبتهای که کردین خیلی شاید طول بکشه امیدوار شدم به بعضی‌ها باورها و عادتهای که کامل هنوز نتونستم ترک کنم و دارم کار میکنم پس نیاز به زمان بیشتر و تمرین بیشتر داره

    خداروشکر بابت پیشرفت تکنولوژی که دستگاه گریل عالی و راحت چقد حل مسائل کارها آسونتر شده و ما چقد در دنیای پر از نعمت و فراوونی زندگی میکنیم که میتونیم برای هر کاری یه راه حل ساده تر رو پیش بگیریم

    خدارو هزاران بار شکر بابت این رفاه و امکانات

    خدارو هزاران بار شکر بابت اینهمه لذت و شادی

    از شما استاد عزیزم هم سپاسگزارم که تمام شادی‌ها و لذتها رو با ما به اشتراک میزارین

    در پناه خداوند همیشه شاد و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    تنها تو را میپرسیتم وتنها از تویاری میجوییم

    باز هم قسمتی جدید از سریال سفر اکتشافی قانون جهان هستی که استاد بهش میگه سفر به دور آمریکا

    سلام دوستان صدای مارا از درون الهی ترین سایت موفقیت جهان هستی میشنوید میخوام الان فقط از این فایل بگم که وای میشه گفت تا فردا باید نوشت وگفت خب بریم برای فایل و این قسمت زیبا

    گزینه اول اینکه آمریکا سرزمین رویا هاست میدونید چرا (البته این را هم باید گفت که انسان به همه چیزی که میخواد در همه جا میرسه واگر اونجا پتانسیل این که شما را به خواسته ات برسونه رو نداشته باشه اون وقته که باعث میشه که خدا به اونجا هدایتت کنه مثل آزادی که آمریکا داره و استاد به اونجا هدایت شد و یا علم و فن آوری که ایلان ماسک رو از استرالیا به آمریکا کشوند) چون این کشور برای همه چیز مهیاست مثل ورزش مثل فناوری مثل بازار های جهانی و …….. و این را هم باید گفت که در ایران برای هر نفر یک دلار هزینه ورزش میکنن و در آمریکا دقیق نمیدونم و برای همینه که آمریکا بعد از روسیه و شوروی البته باید گفت که دومین کشور پر افتخار دنیاست و ایران تویه مقام پانزده ام دنیاست (اما اگه باور درست داشته باشی میشی هادی ساعی و یا حسن یزدانی که هر کدوم حداقل دو مدال المپیک دارند ) خب وقتی که یک کشور به ورزشش این قدر اهمیت میده معلومه که این همه در آمد زایی میکنه و این همه افتخار آفرینی

    و نکته دوم هوای تمیز و عالی و طبیعت بی نظیر که مثل ایران خودمونه رو آمریکا داره و اینکه چقدر تمیزی باید داشته باشه یک کشور و چقدر مردمانی داره که تمیزی و نظافت رو رعایت میکنن که باعث شده که این همه سالن باشه

    و نکته سوم اینکه استاد اومدن و با بچه ها بازی کردن وقتی که من بچه بودم به خاطر باور نادرست باعث شده بود که بزرگتر ها با ما بازی نکنند و با تندی باهامون برخورد کنند و باعث بشه که به عزت نفس ما لطمه وارد بشه و از اونجایی که انسان ها نیومدن مثل استاد به قوانین نگاه کنند و در زندگی اشان به این مشکل برخورد کنند که عزت نفس پایین داشته باشند و نتونن خوده واقعیشونرو ارئه بدن

    و نکته چهارم که به نظرم کلیدی ترین نکته بود که استاد گفتند واقعا استاد چطور این قدر تمیز و درست به قوانین نگاه میکنی که داخل یک بازی ساده مثل پینگ پنگ هم جهان هستی و قوانینش رو تحلیل میکنی و میای یک دوره از دل یک بازی کردن در بیاری دوره ترک عادت ها خب بیام یک مثال که برای خودم رخ داده رو بگم من الان دارم با تایپ ده انگشتی این متن رو تایپ میکنم وقتی که میخواستم که این مدل تایپ کردن رو یاد بگیرم باعث شده بود که حسابی گیر کنم ولی تویه مدت زمان کمتر از دو هفته بتونم تا حدود خوبی تایپ کنم اما گیر کردنم این بود که ذهنم با دستم هماهنگ نبود و هی میگفتم ای کاش که کلید ها طوری بودن که ذهن من اونجوری که دلش میخواد باشن و همین باعث شده بود که حسابی اذیت بشم ولی الان میگم اگه میخواستیم که برای همه یک مدل کیبورد نسبت به مغزشون بسازیم که سنگ روی سنگ بند نمیشه و باید شرکت بیاد و با توجه به سفارش تو این کار رو کنه اما میدونی چقدر زمان بره این کار کردن پس بیام یک استانداری رو برای این صفحه کلید ها قرار بدم که همه بتونن ازش استفاده کنند خب پس مصرف کننده چی پس ؟

    مصرف کنند و کاربر هم باید بیاد با توجه به استاندارد های من یاد بگیره و باید طبق قانون من عمل کنه که بشه تجربه زیبا تری رو همه استفاده کنند.

    خب بیایم از نگاه جهان هستی به موضوعی که استاد گفتن نگاه کنیم

    خدای وهاب اومده چیکار کرده اومده یک سری قانون ایجاد کرده و گفته که بنده خوب من بیا و با توجه به این قوانین عمل کنن که هم سعادت دنیا و هم آخرت رو داشته باش اما سوالی که مطرح میشه اینه که بابا من ذهنم ستاپ شده با رفتار های غلط اون رو چیکار کننم نمیشه قانون رو برای من عوض کنی به نظرتون خدا باید جوابش چی باشه ؟

    باید بگه چشم و یا اینکه بگه بابا من اگه بخوام برای هر نفر قانون رو عوض کنم که نمیشه باید دنیا رو نابود کنم و یا به ازای هر نفر یک دنیا بسازم (البته ما با باورامون یک دنیا فرکانسی داریم ها !!!!!!!!!) ولی نمیشه اینطور که خب پس چیکار میکنیم میام ویک قانون ثابت میزارم و به هیچ عنوانی قانون رو عوض نمیکنم و قانون روی میزارم که عدالت محض باشه اما قانون چیه :

    احساسات خوب = اتفاقات خوب

    احساسات بد = مساوی اتفاقات بد

    و این رو باید بگیم که ذهن انسان مثل آب میمونه وقتی که آب رو داخل یک ظرف میزاری به شکل همون ظرف در میاد ولی ظرف ذهن رو چطوری باید ببینیم و یا بسازیم جواب خیلی ساده است با ورودی ها وقتی که ورودی درست داشته باشی باعث میشه که باور های درست رو تشکیل بدیم ولی یه سوال من که عادت بد دارم چی مثل همین استاد که گفتن من برای اینکه بازی کنم به صورت خود ساخته یاد گرفتم و هیچ گونه اصول مشخصی برای بازی ندارم و نیومدم که به صورت اصول درست طبق قوانین اناتومی بدن و ترمودینامیک و فیزیک یاد بگیرم درسته به یک حد خوب با توجه به تلاش فیزیکی رسیدم ولی اگه به صورت اصولی و با کنترل درست ذهن تمرین میکردم خیلی سریع تر به خواسته ام که سبک عالی بازی هست برسم همنطور که استاد داخل دوره هاشون داد میزنن که بابا شش ماه یک سال از عمرت رو بزار برای من و مثل وحی منزل به قضیه نگاه کن بعد ببین اگه نتیجه گرفتی ادامه بده ولی اگه نتونستی نتیجه بگیری نیازی نیست به ادامه دادن البته با توجه به نتایج دوستان وکسانی که از دوره های استاد استفاده کردن میشه گفت که تو به طور حتم با استفاده از این قوانین خیلی ساده تر و سریعتر به خواسته ات میرسی

    و اما نکته پنجم

    نوع نگاه کردن به مسائل و شیوه حل مسائله

    وقتی که استاد میبینن که هود کار نمیکنه نمیاد که با دلخوری و ناراحتی ذهنش رو به سمت ناخواسته ها ببره بلکه میاد با خرید یک گریل رو میزی که دود هم نمیکنه مسئلش رو حل میکنه که البته این از فواید ثروت داشتنه و وقتی که مسائل رو حل میکنی خب هر چند کوچک مثل همین یک غذا درست کردن تو رو بزرگتر میکنه و اینکه استاد هم میتونست که آشغال ها رو به قول خودش بزاره زیر مبل میاد و یک پیغام به صاحب خونه میده که هودت خرابه و اگه من غذا درست کردم و خونت خراب شد دیگه گردن من نیست ولی از اونجایی که استاد اهل جا زدن نیست میاد و از این تضاد طوری میگذره که در سفر های بعدی و بعدی بتونه تجربه های بهتری داشته باشه

    و اما نکته ششم :

    مریم جان خواهر عزیزم که واقعا بهش تبریک میگم که چقدر مثل استاد جوان تر نشون میده و چقدر هم استاد و هم خانم شایسته عزیز چقدر پوستشون روشن تر و شاداب تر شدن ولی نکته این بود که مریم جان گفتن که استاد رفتن با بچه ها بازی کنند من موندم و مربی به جای اینکه بیام بگم بابا عشق ما رو باش این همه راه ما اومدیم تا اینجا مارو ول کرده رفته با بچه ها و ….. و خودم رو عذاب بدم ولی اومد چیکار کرد رفت با مربی چند فن عالی یاد گرفت که تویه بازی نشون بده کت تن کیه و استاد هم گفتن که بابا ما خودمون رو از نعمت محروم کردیم ولی جواب مریم جان واقعا اسکار حقش بود رو گفت اونم این بود که عشقم شما راهش رو پیدا میکنی که من رو ببری و باعث میشه که هم من رشد کنم و هم تو و یاد این شعر معروف افتادم که میگه

    ای مرد رونده مــــرد بـــیچاره مبـاش

    از خـویش مشو برون و آواره مباش

    در باطن خویش کن سفر چون مردان

    اهـــل نظری، تو اهل نظّــاره مبـاش

    گر مردرهی راه نهــــــان بایـــد رفت

    صـد بادیه را به یک زمان باید رفت

    گر می خواهی که راهت انجــــام دهد

    منزل همــه در درون جـان باید رفت

    گر مردرهی میان خـون بــایــــد رفت

    از پــای فتــاده ســرنـگون بایـد رفت

    تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس

    خـود راه بگویدت که چـون باید رفت

    و اما نکته هفتم و آخرین نکته که میخوام بهش رسید کنم قانون جهان هستی هستش که به قول قرآن

    (فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّاً یره)؛ هرکس ذرهای کار خیر یا شر انجام دهد، آن را خواهد دید.

    استاد گفتن من طوری با مردم رفتار میکنم که دوست دارم مردم با من رفتار کنند وقتی که باور درست داشته باشی همرنگ اون ها میشی با باور درست رفتارت هم درست میشه و باور به اقدام می انجامد و به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    خب در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 513 روز

    بنام خداوندی مهربان

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز و دوستانم در سفر به دور امریکا

    چقدر همه خوب بازی میکنند وای خدایا شکرت

    اصلا سن مهم است که همان عوامل بیرونی است و واضیح درین فایل نشان میدهد که یک دختر خورد سال هم میتواند اینقدر خوب بازی کند پس به موفقیت به هر کاری سن خورد یا بزرگ معنا ندارد .

    شکل گیری باور ها و تغییر شان واقعا که تکامل میخواهد

    باور نتیجه میلیارد ها بار تکرار یک فکر است در مورد یک موضوع خاص .

    بعضا من هم که رفتارهای سابقم را انجام میدهم اگر قبلا بود میگفتم ببین تغییر نکدی حالا میگم باید بیشتر کار کنی ، بیشتر کار کن و اگر استاد عزیزم و دیگران توانسته تغییر کند تو هم میتوانی

    و اینکه اگر عادتهای بد مارا شناختیم ادامه ندهیم به انجام دادنش( که مستلزم آن خودشناسی است) چون قوت میگیره و هرچه ادامه بدهیم انرژی بیشتر نیاز دارد ولی این امکان دارد.

    و عادتهای جدید که میخواهیم در خودما ایجاد کنیم میلیارد ها بار باید تکرارش کنیم البته که عادتهای خوب و هر روز نسبت به روز قبل ما بهبود پیدا کنیم .

    به به چی آشپزخانه یی و چی گرل زیبایی که استاد خریداری کردند خدایا شکرت این همه نتیجه ثروت است خدایا شکرت

    چیزیکه به خود میپسندی به دیگران نیز بپسند اگر انتظار داریم دیگران با ما خوب رفتار کنند اول باید ما خوب رفتار کنیم ووو یعنی هر معیار که برای خوب دیده شدن دیگران ما تعیین میکنیم برای خود ماهم تعیین کنیمم

    خدایا شکرت

    در پناه خدای تواب و رحیم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    این نوشته مخصوص خانم شایسته عزیز است.

    سلام. امروز عکس 70 سالگی شما را دیدم!

    عجیب و خنده دار است، ولی شما مادر رفیقم شدید!

    جریان از این قرار بود که داشتم پروفایل پدر رفیقم را و عکسهای جوانیش را نگاه میکردم که یک مرتبه دیدم زیر عکس دختر جوانی نوشته: یاور همیشه مومن..

    آن دختر ، مادر رفیقم بود که من تا بحال عکس جوانیش را ندیده بودم… دختری از سپاه دانش سال 53، مربوط به بخش خبر بافت کرمان که پدر رفیقم در آن لباسهای زیبا و فاخر فرم، می‌بیند و عاشقش می‌شود و حالا مادربزرگ 4 تا نوه است!

    خب، آن عکسها شباهت عجیب و بی نظیری با چهره اکنون شما دارد.

    خواستم بدانید که چقدر انسان فوق العاده ای هستید که ذهن من در آن آلبوم عکس قدیمی مجازی یافته و سر وشکل داده است. در قالب عکسی از یکی از محترم ترین اشخاصی که میشناسم و شباهت شما انکار نشدنی و باور نکردنی ست.

    شما هم انسانی هستید که از هیچ، همه چیز میسازد، مثل مادر عجیب رفیق من که به آخرین چیزی که در زندگیش فکر میکند، همانا غر زدن است!!

    این اتفاق به ذهن من متبادر کرد که: رفتارهای بی نظیر شما در برابر اتفاقات زندگی و در قالب یاور همیشه مومن سید حسین عباسمنش، فراتر از زمان، می‌تواند در یک کالبد برگزیده دیگر، تکرار شده باشد…این یعنی شما حداقل در ذهن من، یک انسان برگزیده هستید…یک نمونه کم تکرار!

    تصادف یا هر چیز دیگر، این فرصتی شد که در قالبش بگویم که چقدر فوق العاده و بی نظیر هستید و چقدر مدیون زحمتهای شما هستم.

    همیشه خوشحال و تندرست باشید.

    خنده های شادمانه تان مستدام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: