سفر به دور آمریکا | قسمت ۸ - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

473 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2222 روز

    سلام به همه دوستان واستاد خوبم وخانم شایسته عزیز٫٫٫ممنونم بابت این فایل بینطیرتون ٫٫من واقعا احساس کردم این قسنت از سفر رو باشما تحربه کردم٫٫٫بقدری لذت بردم وبهم انگیزه داد که واقعا الان تصمیم جدیدی رو گرفتم یادمه استاد تو یک فایلی گفتن که بعضی فیلمهای انگیزشی باعث میشه بهتون انگیزه بده وحرکت کنی وخودشونم با دیدن فایلهای انگیزشی انگیزه میگرفتن٫٫٫واقعا این انگیزه درمن باشدت عظیمی ایجاد شد٫٫٫خیلی عالی بود ٫٫براتون لحطه لحطه های زندگیتون ارزوی خوشبختی وثروت وارامش دارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    کوروش گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    فایل شروع شده با صدای استاد

    ( من عاشقتم )

    چقدر ابن رابطه زیباست

    چقدر بصورت شیب مثبت همیشه به سمت بالاست و این ثبات چقدر زیباست

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم عزیز

    رسیدم به قسمت 8 ام

    خوشحالن که تا اینجا ادامه دادم

    و برای هر قسمت یک نظر کامل دادم

    و سعی میکنم هرروز این تعهد رو ادامه بدم

    چون یک الهام بهم گفت این راه درستیه

    و منم میخوام روش پافشاری کنم تا قسمت آخر سفر دور آمریکا

    بعدش برم روی یک موضوع جدید

    یه دسته بندی جدید

    شاید خرید یه محصول

    نمی دونم

    ولی هنوز فکر میکنم تکاملم برای خرید محصول طی نکردم

    انگار باید اول با فایل های دانلود یاد بگیرم به متعد موندن روی مسیر و عمل کردن به آگاهی ها

    و وقتی مغزم با تعهد داشتن کنار اومد بیشتر بیام روی محصولات

    خب برویم ببینیم چه زیبایی هایی پیش رومونه

    خدای من

    کوکا ورد رو ببین

    این حجم از فروش تو کافه ها

    رستوران ها

    شهر ها

    استان ها

    کشور ها

    قاره ها

    تو قوطی حلبی شیشه ای پلاستیکی تک نفره 1.5 لیتری 2.5 لیتری بکنار

    این حجم از فراوانی فروش و ثروت و این حجم از فراوانی مشتری بکنار

    کوکا ورلد درش صفه

    صف کشیدن برآب ورود تو ساختمون و نه یک صف عادی

    صف در حال انفجار

    خدای من

    چقدر میشه تو باور فراوانی عمیق شد

    که به این حجم از مشتری رسید

    به این حجم از ایده های ثروت ساز رسید

    و چقدر این آتلانتا زیبایی داره

    چه جاییه این آمریکا

    این ساختمون چقدر بزرگه

    چقدر نیرو و کارمند

    چه محیطی با چه تزئینات زیبایی

    و چقدر تمیز

    خدای من ابن حجم از ادم دارن رفت و آمد میکنن و ساختمون برق میزنه

    چقدر این انسان ها تمیزن

    چقدر خوبن خداییییی

    خداروشکر بابت همچین انسان هایی

    خدای من چه صف هایی

    دیوانه کنندست

    تو همین لحظه که دارن این همه آدم راه میرن تو ساختمون و شاید پول ورودی میدن خرید میکنن

    میلیارد ها ادم هم دارن نوشابه هاشو میخورن

    فقط تو همون روز

    چقدر میشه باور فراوانی عمیق شه

    خدای من

    چندتا باور نگیمممم ؟

    1- باور به اینکه نیاز به تغییر شغل نیست

    بلکه با همون شغلی که دوست داری میشه تا بینهایت ثروت ساخت

    2- میشه با ایده های جدید از همون شغل قبلی ثروت های عظیم ساخت

    3- شغل مهم نیست باور مهمه

    4- مشتری فراوان است

    5- مشتری ها حاضرند با عشق برای خدمت و محصول من هزینه کنند

    فروشگاه رو نگاااا

    از دیس و قاشق چنگال تا سطل و کلاه و لباس

    طرح کوکا

    و مردم فراوان دارن می‌خرن

    یعنی خدای منننننن

    چقدر میشه ثروت ساخت راحت

    چقدر آسون

    چقدر ساده

    چقدر در کمال آرامش

    چقدر در نهایت لذت

    یعنی واقعا چقدر ثروت ساختن راحته

    مثل این میمونه طرف کارواش داره

    خب یکی از این آلات ادواتی که نیازه برای ساخت شیشه شور یا مایع یا ضدیخ یا هرچی رو تولید کنه

    همونجا یه قفسه خوشگل و بزرگ بزنه

    از همونام تو شستن استفاده کنه

    و هم اینارو بفروشه

    هم ماشین هارو بشوره

    همونجا ضد یخ بریزه براشون

    مایع برف پاک کن بریزه براشون

    مایع یا شامپو خاص ماشین بفروشه

    مایع یا شامپو خاص برای صندلی های ماشین بفروشه

    همه محصولات خودش

    تو یه مکان یکم بزرگتر

    و شاید این حاشیه سود از خود سود کارواش بیشتر شده باشه

    ابن ایده همین الان با دیدن همین فیلم اومدم تو ذهنم همبن الان یهویی

    که شاید تا تا 5 سال دیگه هم اگه این فیلم رو نمیدیدم نمیومد

    دمپایی کیف مردونه زنونه ساک لیوان گیره لباس همه چی کوکا

    خدااااا

    دفتر مداد خودکار عروسک کوکا

    خداااااا

    خب فروشگاه کوکا فعلا

    رفتیم یه جایی

    شبیه تئاتر

    و حالا فکر کنم بیایم بیرون از کل این مکان

    ولی چقدر جالب بود

    چقدر بزرگ بود

    یکاری میکردن یکی دوساعت توش بگذرونی

    انگار کلی مرحله چیده بودن تا قشنگ این خاطره ی این مکان تو ذهنت بمونه تا ابد

    خدایا صد هزار مرتبه شکر بابت این مردم شاد

    این مردم مهربون

    این مردم با محبت

    این مردم خوب

    این مردم تمیز

    این مردم زیبا

    خدایا شکرت بابت آتلانتای جذاب

    شکر بابت این موزه کوکا

    شکر بابت اینهمه باور جدید و ایمانی که قوی تر شد

    شکر بابت این سایت

    شکر بابت مریم خانم عزیز و استاد عزیز

    شکر بابت خودت خدا

    شکر

    14:14

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1755 روز

      سلام دوست عزیز آقا کوروش

      چقد کامنتتون عالی بود کلی لذت بردم به نکاتی توجه کردین ک من بیشترشونو ندیدم انگار

      خیلی عالی بود

      واقعا بهتون تبریک میگم وتحسینتون میکنم

      خداروشکر بابت هدایتم ب کامنت شما

      کلی نکات عالی یاد گرفتم

      سپاسگزارم

      تصدیق زیبایی ها مارو آسون میکنه برای آسانی ها و همونهایی ک تحسین وتایید کردیم

      به راحتی وآسونی وارد زندگیمون میشه

      مرسی بابت یاد آوری این موضوع

      شاد وپیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        کوروش گفته:
        مدت عضویت: 1896 روز

        سلام رفیق خوبم

        امیدوارم حالت عادی باشه زکیه خانم عزیز

        تا قبل کامنت شما من حواسم اصلا به یه چیزی نبود

        اینکه چقدر ریز بین شدم

        یعنی کامنت های قدیمی خودمو رفتم دیدم

        ماهی یکبار شاید کامنت میزاشتم و اصلا درگیر سایت نبودم

        جدای اون فایل رو میدیدم گوش میکردم و از یه چیز کلی می‌نوشتم

        الان با کامنت شما خودم متوجه شدم که چقدر رو زیبایی ها دارم تمرکز میکنم

        و ممنونم از ابن بابت دوست عزیزم انشالله که همه ی این اتفاقات خوب و لحظات عالی رو تجربه کنین و خاطره هاتون رو تو کامنت بنویسین و بخونیمش

        و چه جمله

        چقدر زیبا بود

        تصدیق زیبایی ها مارو آسون میکنه برای زیبایی ها

        چقدر لذت بخشه این جمله

        چقدر حس ادمو خوب میکنه

        چقدر دل ادمو قرص میکنه ایمان رو قوی میکنه واقعا

        سپاس گزارم بابت یاد آوری این نکته ی زیبا دوست عزیزم

        واقعا تحسین زیبایی ها مارو برای زیبایی های بیشتر آسون میکنه

        و این آسون میکنه آخرش چه حس بی‌نظیری میده بهم

        انگار خدا اومد این جمله رو گفت بهم

        حسم واقعا یه حس عجیبی بود به کامنتتون

        انگار خدا خواست بهم یادآوری کنه که پیش برو مسیرت درسته

        من واقعا متشکرم زکیه خانم عزیز

        بابت این کامنتی که گذاشتین

        بی نهایت ارزشمند بود برام

        انشالله همیشه دلتون شاد باشه و هرروز زیبایی های بیشتری رو تجربه کنین D:

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حدیثه گفته:
    مدت عضویت: 2286 روز

    سلام خدمت شما و همه همسفرا.واقعا ممنون مریم جان که وقت میذارین و مارو هم تو این زیباییا شریک میکنین و یه جورایی سفر میبرین من خودم عاشق جهانگردی و سفرم.دیروز جایی بودم نت نداشتم امروز تا رسیدم سریع دوتا فایلو دانلود کردم و دیدم خدا سلامتی بده بهتون?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 655 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان سلام به استاد عزیز

    چقد الگوی خوبی برای منی که دارم روی باور فراوانی کار میکنم که نه ، چون تو شروع هستم دا م با فراوانی به ذهنم حمله می کنم دارم بمباران میکنم سنگر فقر و کمبود رو که تا عمق روحم نفوذ داره

    فراوانی مسئله ای هست که با دیدن و درک و فهم و منطقش باور پذیر میشه ؟

    چرا باید باور داشته باشم به فراوانی و عدم باور به فقر ؟

    مهمترینش خود خداست ، خدایی که مالک این جهان پهناور هست خودش غنی هست اصلا یکی از اسم هاش غنی و بی نیازه چه کسی میتونه بی نیاز باشه ؟ کسی که خودش ا همه چیز به فراوانی داشته باشه

    چقد اینجا آدم حس خوب فراوانی داشت

    همه چیز آزاد و فراوان و زیاد

    هر کس هر چقد می خواست می تونست تست کنه

    اون از فروشگاهشون ، از نمایشنامه و رقص از بازی جالبی که طراحی کرده بودن در نهایت فراوانی و ثروت

    دوست دارم تو ثروت و نعمت غرق شم در واقع تو خود خدا غرق شم

    ثروت عظیمی که این شرکت خلق میکنه با اینکه میگن کسی نوشابه نمی خوره ولی این شرکت هر سال بزرگ تر میشه !!

    این چند روز که دارم تلاش میکنم اگاهانه فرلوانی ها رو تصدیق کنم جهان هم به کمکم اومده و قشنگ امروز فقط از پنجره اطاقم خیابان روبرویی کلی ماشین واسه یه مسئله ای جمع شده بود

    دوست دارم مدارثروت و فراوانیمو تقوبت کنم و سفر به دور امریکا چقد بهم کمک میکنه

    استاد ثروتمندم رو تحسین میکنم خود این سایت و فایل های هدیه و محصولاتش نمود فراوانی خداست نمود راحتی در کارهاست

    باور فراوانی

    باور توحیدی

    باور راحتی

    باور لیاقت

    باور معنوی بودن ثروت

    تیر خلاص رو به شیطان فقیر ذهنم می زنه

    الان که یادم میاد بچه بودم نوشابه های شیشه ای

    الان همونا شدن قوطی و تغییر کردن

    ولی بهتر و ثروتمند تر شدن

    چرا ؟ چون جهان بر مبنای رشد و ثروته

    چون همیشه فرصت ها ثروت ها و نعمت ها براحتی دارن بیشتر ک بیشتر میشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
    مدت عضویت: 1994 روز

    به نام خدای مهربانم :)

    خدای عزیزم گاهی انقدر دیدن زیبایی ها برام سخت میشه…نه اینکه دیدنشون برام سخت بشه بلکه برام عادی میشن که وقت حرف زدن در موردشون که میرسه میگم چی بگم؟ خیلی عجیبه که ذهن ما اینجوری کار میکنه یعنی هر شب میام داشته هام رو مرور میکنم و گاهی انقدر احساسم خوبه که با اشک شوق میخوابم…اما وقتی بیدار میشم انگار همه چیز دوباره عادی به نظر میرسه…یعنی اول صبح انگار که این عادیه که من به این دنیا اومدم….انگار نه انگار که یه عده در این جهان دیگه صبح امروز رو ندیدن و به زندگی ابدی شون شتافتن…اما من هنوز فرصت زندگی دارم….انگار نه انگار که من سلامتم و نیاز به کسی ندارم و منتظر کسی نیستم که بیاد نظافت شخصی منو انجام بده…یا داروهام رو بهم بده یه زیرم رو چک کنه…به واسطه شغلم با آدمهایی که از نظر حرکتی وابسته هستن برخورد زیادی دارم…انواع بیماری ها رو میبینم…و میدونم خیلی ها وقتی صبح بیدار میشن یکی دو نفر باید بیان نظافتشون رو انجام بدن…از شدت درد یا بی حسی نمیتونن از جاشون بلند شن…خیلی هستن به علت افسردگی یا بیماری های دیگه انگیزه ای برای حرکت کردن ندارن….یا خیلی ها کار ندارن و شاید با خودشون میگن که مثلا از خواب بلند شن برن چیکار کنن؟ خیلی ها از ترس طلبکارهاشون نمیتونن یا دلشون نمیخواد که از خونه در بیان….خیلی ها برای دیدن عزیزانشون یا باید برن بیمارستان یا مراکز توانبخشی یا به آرامگاه ها میرن….واقعا شرمم میشه که چرا من همه این نعمتها رو دارم اما اول صبح انگار مغز من توی خواب ریست میشه خبری از اون شوق و ذوق دیشب نیست…اصلا اینکه امکان زندگی دارم سالم هستم عزیزانم سالم هستن زنده هستن مکان امنی برای زندگی دارم شغل خوب آبرومندی دارم…درامد دارم…به کسی بدهکار نیستم و اینا همه لطف خدای منه باعث نمیشه که از رختخواب بپرم بیرون…با ذوق به خداوند سلام کنم و ورودم به یه روز جدید رو به خودم تبریک بگم…این یکی از خواسته های من هست…و باید هی درش بهتر بشم…البته الان خیلی بهتر شدم…یعنی بداخلاقی اول صبح یکی از عادات ناپسند منه که به مرور داره بهتر میشه…و از خدا میخوام بیشتر و بیشتر هدایتم کنه…اصلا ناشکری و تمرکز روی بدی ها یکی از نقاط ضعف بزرگ منه…من در دسته کذب بالحسنی قرار میگیرم…با اینکه انقدر روی خودم کار کردم و به نظر خودم اما هنوز نتونستم به جایگاهی که میخوام برسم…پس سعی میکنم با دیدن و تحسین کردن بیشتر زیبایی ها ذهنم رو رام کنم…بیشتر بهش خوراک خوب بدم…البته وقتی من با استاد و این سایت آشنا بودم توی شرایطی بودم که شبها دیگه دوست نداشتم روز باشه یا اگه روز بشه من توش نباشم…همیشه اون آیه قرآن یادم میاد که مریم در شرایطی که درد زایمان داشته از شدت درد و اون افکار ناراحت کننده در مورد اینکه چطور باردار شده و چطور با خانواده و جامعه روبرو بشه به خداوند میگه که ای کاش هیچ وقت دنیا نمی اومدم تا کسی نام منو نمیشناخت…و بسیار مستاصل بوده…و من کاملا یه همچین حسی رو درک میکنم…من توی اون شرایط بودم و الان که میبینم انقدر انگیزه پیدا کردم و انقدر بهتر شدم…خدا رو شکر میکنم…یکی از چیزهایی که باعث میشه امیدم رو همیشه حفظ کنم…استادم هست…وقتی استاد از گذشته خودش میگه که چقدر دعوایی بوده و چقدر همیشه تمرکزش روی مسائل ناجالب بوده خیلی با گذشته استاد ارتباط برقرار میکنم…و خیلی به گذشته خودم نزدیک میدونم…با اینکه دختر بودم اما همیشه شر بودم و همیشه دعوا و دردسر درست میکردم…و اما الان با گذشته خودم خیلی از زمین تا آسمون تفاوت کردم….گاهی به خواهرم حسادت میکردم که چرا اون ذاتا مهربونه و همه دوستش دارن…و بعد که از خودش شنیدم که ناراحته که چرا انقدر ضعیفه و نمیتونه از حقش دفاع کنه و همیشه زود گریه اش میگیره…کمی آرومتر شدم و متوجه شدم همه ما نقاط ضعف داریم و حالا اونم به من حسادت میکرد که همیشه از حق خودم دفاع میکردم و جلوی بقیه وای می ایستادم…

    …………

    اما این روزها با بیشتر حضور داشتن در سایت چه به صورت خوندن کامنتها و چه هدایتی دیدن فایلها و چه نوشتن در مورد این فایلهای سفرنامه مدت زمان بیشتری در احساس خوب هستم…و به این فکر میکنم که منظور خداوند رو از هدایت من به این فایلها تازه دارم درک میکنم…من نیاز داره خیلی روحم پاکم بشه خیلی لطیف تر بشم…خیلی با تحسین زیبایی ها به خداوند متصل تر بشم و از نزدیکی به خداوند نعمتهای بیشتری رو که پرودگارم مشتاقانه میخواد برای من به راحتی و به طور طبیعی دریافت کنم… خدای من میخواد آسان شدن برای آسانی ها رو بهم بیشتر یاد بده…چون من از خدای عزیزم که صاحب قدرت و دانش هست خواستم که سرپرست و معلم من باشه…و منو تعلیم بده در مورد قوانین جهان و در کارم…برای خلق زندگی دلخواهم…و هر روز ازش میخوام :)

    ……………..

    به نام خدای خالق زیبایی ها :)

    خدایی که چند وقته منو 5 صبح بیدار میکنه تا آواز یه پرنده ای که فقط همون موقع میخونه رو بشنوم :) اون موقع صبح هیچ صدای مزاحمی نیست…و انگار صدای این پرنده توی تمام آسمون خدا میپیچه…وقتی میخونه تنم به رعشه می افته… به خودم میگم صلاه باید همین قدر زیبا باشه و باشکوه :) که رعشه بندازه به قلب آدم…از بزرگی خالقم…از عشق من به خالقم :)

    دوباره فایل رو از ابتدا میبینم

    ……………….

    استاد عزیزم…من اون اوایل شما و خانم شایسته رو که میدیدم که میگفتید عاشقتم….توو دلم میگفتم این لوس بازی ها چیه…میدونید توی فضایی که من بزرگ شدم گفتن این چیزا عجیب بود…کسی به کسی ابراز عشق نمیکرد…مادرم که همیشه میگفت به زور مجبورش کردن با پدرم ازدواج کنه…و همیشه این حس رو به ما منتقل میکرد…و به ما هم ابراز محبتی نمیکرد فقط عملی…نه کلامی…و ما اصلا در مورد ابراز عشق و علاقه در خانواده و اطرافیان چیزی ندیده بودیم…البته خانواده پدری کمی بهتر بودن اما به دلایلی ما با اونها رفت و امد نداشتیم…و همیشه وقتی کسی اینکارو میکرد بهمون میگفتن اینا احترام بقیه رو رعایت نمیکنن…شما اگه همدیگه رو دوست دارید برید خونه هاتون ابراز عشق کنید بچه های مردم یاد میگیرن….(من اینجا مثل کیانوش برره داخل دوربینی فرضی به خلا خیره شدم:) خوب چه میشه کرد اونا هم همین چیزا رواز والدین خودشون یاد گرفته بودن و به نسل بعد منتقل کرده بودن…اما من وقتی میدیدم که دوستام چقدر با خونواده هاشون و بقیه راحت هستن این رو بیشتر میپسندیدم…اصلا یادمه اولین بار دوستم بهم گفت دوستت دارم من نمیدونستم چی باید بگم…تازه حالا این دوستم دختر بود…حالا شما برو تا ته خط….اما انقدر این فضای فکری من با دیدن این سریالها تغییر کرده که الان خودم هم ازین عبارات استفاده میکنم…نه خیلی زیاد و راحت مثل شما…اما نسبت به خودم خیلی تغییره…حالا وقتی شما میگید عاشقتم اصلا حس بدی که ندارم خیلی هم کیف میکنم

    دقت کردم که دید من به همه چیز به این برمیگرده که ارتباطم با خداوند چطوریه…هر وقت بهتره و از نزدیکی به خدا حس بسیار عالی دارم اصلا انگار به همه دنیا میخوام بلند بگم عاشقتم :) و این ویژگی خالق ماست که سراسر خوبیه…یعنی هرجا هست نوره و زیبایی و حس خوب :) حسادت و کینه و قضاوت میره کنار و جاش فقط تحسین و آرزوی خوب برای همه است :)

    حتی اون وقتا اون اوایل که با سایت آشنا بودم وقتی شما میگفتید احساس شادی و حس خوب همه چیزه و باعث میشه که در فرکانسی قرار بگیرید که لاجرم و خودبخود اتفاقات خوب هستن…من نمیفهمیدم…و کاری که میکردم این بود….سعی میکردم حسم رو خوب نگه دارم…مثلا میرفتم گردش و تفریح حتی اگه کار داشتم بعد خدا رو چک میکردم که چه اتفاق خوبی برای من ایجاد کرده…میخوام بگم تا این حد اون اوایل آدم بد برداشت میکنه…و اگه اتفاقی نمیافتاد میگفتم ببین الکی رفتیم وقت تلف کردیم…حتی ازین هم گمراه تر بودم وقتی اتفاق بدی می افتاد به جای اینکه این باور رو داشته باشم که الخیر فی ما وقع…به خدا اعتراض میکردم…و دیگه نجوای ذهنم دست از سرم بر نمیداشت…تا مدتها….که تو الکی اینکار ها رو میکنی اما زندگی ات همون قدر بده

    اما الان خیلی بهتر اصل رو فهمیدم که احساس خوب حاصل دو چیز هست:

    1. کار کردن روی باورها…به شکلی که بتونیم باورهای قدرتمندکننده قبلی مون رو بهتر کنیم و باورهای محدود کننده رو با باورهای جدید قدرتمند کننده جایگزین کنیم…حالا قویترین باورهای محدود کننده اونایی هستن که استاد بهشون میگن پاشنه آشیل که بیشتری ضربه رو به ما میزنن….مثلا برای من باورهای شرک الود سمی ترین و بدترین بودن…و همه باورهای محدود کننده دیگه من مثل باور احساس لیاقت…مثل کمالگرایی که برای تایید گرفتن از بقیه بود…اعتماد به نفس پایین…سخت گرفتن به خودم و خود دوست نداشتن…احساس گناه همه برمیگردن به همین باورهای توحیدی و رابطه من با خداوند..و هرچی روی این باورها بیشتر کار میکنم میفهمم که همه جنبه های زندگی من بهتر و بهتر میشه…مثلا میتونید فکر کنید که من با اینکه تمرکز و هدف اصلی من چیز دیگه ای بود و هیچ تغییری در رژیم غذایی و عادات ورزشی ندادم اما همین که رابطه ام با خدا بهتر شد و شوق و انگیزه بیشتری پیدا کردم و خودم رو بیشتر دوست داشتم یکدفعه به خودم اومدم دیدم به وزن و اندام دلخواهم رسیدم :) یا یکدفعه دیدم دیگه اصلا کابوسهای شبانه که از سن نوجوانی داشتم اصلا دیگه آزارم نمیدن و شب بیهوش میشم و صبح بمب انرژی از خواب بیدار میشم…و اینا برای من معجزه بود….یعنی من تمرکزم روی کارم بود و بهبود مهارتهام بود اما انرژی خداوند که یکپارچه است…وقتی روی بهبود باورهامون به این انرژی روی اصل کار میکنیم همه جنبه های آهسته خودشون درست میشن

    2.اما دومین کار برای داشتن احساس خوب برای من …وقت گذاشتن برای کیف کردن لذت بردن جستجوی زیبایی ها تحسین زیبایی هاست البته اینکار دقیقا جدا از کار اول نیست…اما با هم فرق دارن….مثلا من مدتی چون نمیفهمیدم استاد میگه روی باورها کار کنید یعنی چی…پس میرفتم اون بخش احساس خوب از راه تمرکز روی زیبایی ها رو انجام میدادم واقعا حس ام بهتر میشد و یه جنبه هایی از زندگی بهتر میشد اما تغییرات اساسی و بزرگ ایجاد نمیشد…مثلا رفتم به یکی از سفرهایی که واقعا آرزوش رو داشتم…سفر واقعا عالی بود در طول سفر ما همیشه در زمان درست در مکان درست بودیم و کلی زیبایی باور نکردنی دیدیم و من باز آرزو دارم اونجا رو ببینم…اما وقتی از سفر برگشتم انگار که من بادکنکی باشم که بادم خالی شده…یعنی دوباره چون همون باورها رو داشتم و اون مدت هم به اون شکل متمرکز روی باورها کار نکرده بودم…وقتی برگشتم نجواها شروع شدن…تو توی این اوضاع مالی رفتی سفر…الکی پولتو دور ریختی…اوضاع مالی ایت اینجوری…و کلی احساس ترس از جنبه باور کمبود بهم داد…با اینکه من قبل سفر خیلی خوب روی خودم کار میکردم و به همین علت هم سفر خیلی عالی بود…اما در طول سفر به علت اینکه آهسته آدمها با حرفهاشون باورهای محدود کننده بهم میدادن و من نجواهای محدود کننده قبلی رو هم که داشتم که داشت بهشون غذا میرسید و باورهای قدرتمند کننده من هم که اصلا تغذیه نمیشدن خوب حاصل اش چی شد این بود که دیدن اونهمه همزمانی، فراوانی زیبایی دستان خدا هدایتهای خدا که باید منو به خداوند نزدیکتر میکرد باعث شد که من بعد از سفر دوباره برم توی احساس بد…پس نتیجه اون سفر برای من این بود که اتفاقا یک درس بزرگ بود برام که برای اولین بار فهمیدم که منظور استاد از کار کردن روی باورها چیه…که تمرکز روی زیبایی ها باید همراه با دادن ورودی خوب همراه با ندادن ورودی بد باشه باید همراه با درس گرفتن از همون زیبایی ها و اتفاقات برای تایید شدن قانون در ذهن باشه…و ایمان بیشتر بسازه…

    ………استاد یه کلمه عاشقتم شما چقدر خاطرات در من زنده کرد :) چقدر این سایت فرق داره…الان میفهمم شما میفرمایید که قبل هر فایلی هیچ ایده ای ندارید و گفته میشه بهتون یعنی چی :) عاشقتونم که انقدر همه ما رو با خودتون رشد میدید

    ………….

    ارزش ساختن

    استاد این مفهوم رو اولین بار از شما شنیدم…هرچند قبلا سعی میکردم که ارزشمند باشم اما ارزشمندی من با کمالگرایی آمیخته بود که کاری رو جدی شروع نکنم مگه اینکه توش عالی باشم و همه جنیه هاش رو بدونم تا مبادا به کسی اسیب بزنم با عدم اعتماد به نفس آمیخته بود یعنی استاندارهام در کار انقدر بالا بود که فقط خود خدا میتونست بهش برسه نه من که خودم رو از خدا جدا میدونستم… یعنی به خودم سخت میگرفتم که کارم رو عالی با بالاترین کیفیت انجام بدم اما برای این جنبه از وجودم ارزشی قایل نبودم…و جهان هم متقابلا براش ارزشی قایل نمیشد….تا با شما آشنا شدم…

    یادمه شما توی یه فایلی گفتید اوایل کارتون شما هم این ترس رو داشتید که نکنه مردم چیزی ازتون بپرسند و شما ندونید…و به شما گفته شد که شما برو شروع کن در موقع مناسب بهت گفته میشه شما هدایت خواهی شد :)

    استاد نمیدونید همین حرف شما چقدر بهم اعتماد به نفس داد و همیشه تکرارش میکنم…وقتی که ترس ها بهم هجوم میارن…وقتی رفتم کارم رو شروع کردم هیچی نمیدونستم…و واقعا صفر بودم…البته من همیشه سماجت رو داشتم و میرفتم در دل کار اما از ترس همیشه در یک استرس دائمی بودم…نمیدونید چقدر خدا هدایتم میکنه گاهی لحظه آخر یه حرفی رو میاره توی دهنم که تا لحظه قبل هیچ ایده ای نداشتم و بعدش که حرفه درست از آب درمیاد اصلا دیوونه میشم میگم خدایا تو کی هستی و چی هستی چقدر بزرگی با شکوهی چقدر دانا هستی چقدر توانایی…نمیدونید چطور خداوند در لحظات آخر که داشتم یه اشتباهی میکردم منو متوجه کرده…مثلا 4 صبح از خواب بیدارم کرده که تلگرام رو چک کنم بعد فهمیدم ایمیل مهمی دارم از یه سمت دیگه دنیا که همون موقع باید جوابش بدم…وگرنه یه موفعیتی از دستم میرفت….اصلا نمیدونم چی بگم به این خدا…به قوانین اش…فقط به خودم میگم تو تلاش ات رو بکن…خدا این قدرت رو داره که آدمهایی رو به سمتت هدایت کنه که کار تو براشون ارزشمند خواهد بود و از کارت استقبال میکنن اگه کسی باشه که کارت به درش نخوره اصلا نمییاد سمت تو…و در کار کردن واقعی هست که آموزش میبینی…و بهتر میشی هرچقدر خونه بشینی مطالعه کنی خوب این دانش اصلا کاربردی نیست ارزشی هم نداره…و من در کارم مهاجرت هم کردم… در سه شهر مختلف و دو استان کشور کار کردم…در هر کدوم از اون شهر ها هم جاهای بسیار متفاوتی کار کردم سمتهای مختلف رو تجربه کردم…الان که داشتم مینوشتم متوجه شدم که من بعد از فارغ التحصیلی چقدر تجربه اندوختم…خدا شاهده تا قبل از نوشتن این متن اصلا ارزشی قائل نبودم برای این حد از بلوغی که در کارم پیدا کردم…چقدر جاهای مختلف و چقدر با آدمهای مختلفی کار کردم…چقدر کامنت نوشتن خوبه…فارغ از اینکه بقیه میخونن یه خیر…یعنی من حتی با اینکه گاهی خطاب به استاد مینویسم اما خدا شاهده که برای به یاداوری خودم مینویسم…و اصلا شاید خیلی کامنت نمینوشتم به این علت بود که خیلی احساس میکردم همیشه مقایسه با بقیه میکردم…همیشه لایک گرفتن برام مهم بود…دیده شدن برام مهم بود…اما الان برام مهم نیست فقط این برام مهمه که خدا هدایتم کرده و باید انجامش بده با این دید که خدا چیزی میدونه که من نمیدونم…حالا بقیه میخونن نمیخونن..خوششون بیادبدشون بیاد…حتی استاد اگه یکی ازین کامنتها رو منتشر نکنه…خوشش بیاد بدش بیاد واقعا برام مهم نیست…الان من فقط هدایتهای خدا برام مهمه که تا جایی که میتونم انجامشون بدم…چون حتما خیری قرار برام برسه و این میشه نتیجه اش …که خدا چیزی رو به ذهنم میاره که بنویسم که اصلا تا بحال توجه نکرده بودم…که من چقدر با ترجبه هستم…و چقدر جاهای مختلف کار کردم…و خدا شاهده همیشه جز افراد مفید و موثر بودم…که باعث جلب اعتماد میشدم و به کارهای دیگه دعوت میشدم…هیچ جایی ثابت نشدم با این باور که توی حاشیه امن خودم نمونم…همین چند وقت پیش برای بزرگترین مجموعه توی شهرم درخواست کار دادم و مستقیم رفتم شماره رئیس اون مجموعه رو پیدا کردم و بهشون توی واتساپ پیام دادم…شرایط خودم رو توی یه وویس واتساپ با احترام و با اعتماد به نفس توضیح دادم…و ازشون خواستم که اگه نیاز داشتن با من تماس بگیرن ایشون هم بلافاصله جواب دادن که اگه نیاز داشتن حتما منو در جریان میذارن…یعنی اگه من تمرینات دوره عزت نفس رو انجام نداده بودم اصلا هیچ وقت چنین کاری نمیکردم…و اصلا نمیگم که چرا یکماه شده با من تماس نگرفتن برای کار…من توی همین مدت با هدایت خدا به یه مجموعه دیگه رفتم که کوچیکتره اما از جاهای قبلی برای من بزرگتره و دارم هر روز اونجا رشد میکنم و هر دفعه کلی چیز یاد میگرم…اولش عضو مازاد بودم…اما الان ثابت شدم و باهام قرارداد بستن…و دارن بیشتر بهم اعتماد میکنن…و باورم اینه که خدا تنها اموزش دهنده منه…خودش وقتی به حد کافی اموزشم داد و به حد کافی رشد کردم منو به جاهای بهتر میبره…و من فقط دارم لذت میبرم از هر پیشرفت توی اون مجموعه…و همزمان برای مهاجرت به امریکا هم اقدام کردم و میدونم اون هم در زمان درست انجام میشه…و من فقط باید رشد کنم…هر روز باورهام بهتر بشه بخصوص باور به اینکه “تنها ارباب و فرمانروای جهان الله هست” و “هرجایی میخوام باشم میخوام برم چه برای زندگی چه برای کار اونجا ملک شخصی خداونده…فرمانروای اونجا فقط خداست”و “خدا فقط با بنده های صالح کار میکنه پس من باید بنده صالح باشم” به قول استاد وظیفه من فرد مناسب بودن هست…وظیفه من خدایی کردن نیست…خدا خودش میدونه که کی به من بده…

    امروز اولین روز از سال 2024 هست…من میخوام بعد از این برم چکاپ فرکانسی شروع سال جدید و اهداف سال جدید رو بنویسم…هر سال برای مهمترین هدف اون سالم از الله هدایت میخوام…و واقعا اون هدف مهم نیست به چقدر ازش میرسم واقعا به طرزی جادویی تمام جنبه های زندگی ام رو بهتر میکنه…میخوام ببینم که الله برای امسال منو به چه هدفی دعوت میکنه و نیاز میبینه که من توی چه حوزه ای با تمرکز بیشتر رشد کنم

    ……………….

    وای خدای عاشق این نمایشگاه هایی هستم که اشیا با آرم اون محصول میفروشن…خیلی باحالن…دیگه هرچی ایده خلاقانه داشتن رو به کار بردن…چقدر دیدنشون آدم رو خوشحال میکنه…من تیشرت ها و اون کپ های کوکولایی رو دوست داشتم…ماگ های کوکولا…رنگ قرمز و سفید با هم ترکیب جادویی هیجان انگیزی هستن…چقدر خوبه که فردی ایده اش رو پیش برده و با اون ایده اولیه این حد از فرصت شغلی ایجاد کرده…خدا رو شکر :) توپ مایک هم خیلی خوشگله…دفتر خانم شایسته رو هم دوست دارم…برای نوشتن سپاسگزاری…من و خواهرم یه گروه تلگرامی داریم و با هم شکرگزاری میکنیم…چه جالبه که از سپاسگزاری همدیگه هم ایده میگیریم….خیلی عالیه…این ایده هم از خود سایت پیدا کردیم…باعث میشه که انرژی شکرگزاری مون بیشتر بشه…و اینکه همه جا در دسترسمون باشه…باعث شده که بگردیم دنبال جنبه های زیبا تو زندگی مون و رشدشون بدیم

    این ایده که وسیله هایی که نیاز نداریم رو به کسی ببخشیم و چیز بیخودی نخریم رو خیلی دوست دارم و شما الگوی عالی این شیوه هستید…یادمه اولین بار اون خونه بزرگ با 8 اتاق خواب تون رو که دیدم تعجب کردم…البته من خودم هم همیشه وسیله کم دوست داشتم ما همیشه تو خونه فوتبال میکردیم یه چیزی رو میشکستیم خوب این چه وضعش بود اخه :) اما دیدم چقدر عالیه این ایده که خونه انقدر خالی باشه…و چقدر میشه باز هم کمتر وسیله داشت…

    چقدر رقص و شادی پایانی زیبا بود و ممنونم که این لحظات شادی رو با ما به اشتراک میگذارید :)

    عاشق اون دوتا کوچولو هستم که عاشق شادی هستن :) و چقدر کوچولو ها خودشون هستن باید بیشتر ازشون یاد بگیریم :)

    ……………

    از آفرینندگان این مجموعه سپاسگزارم

    در شروع سال جدید میلادی برای همه روزهای شادتر، سلامت تر، سرشار از ایده های آسان کننده تر و لذت بخش تر، عشق بیشتر، آرامش بیشتر، ثروت بیشتر، آزادی بیشتر، عزت بیشتر، احساس لیاقت بیشتر در پناه الله یکتا آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      یاسمن سالاری گفته:
      مدت عضویت: 794 روز

      سلاااام سعیده عزییییزم

      ممنونم بابت کامنت زیبات چقدر بهم حس عالی داد چون منم مثل شما همچین احساسی دارم

      حس کم بودن نا کافی بودن حس کمالگرایی

      حس میکنم هیچ کار مهمی در زندگیم انجام ندادم

      ولی الحمدلله از وقتی آموزه های استاد رو جدی دنبال میکنم با خودم و خدای خودم دوست شدم

      کمتر عصبی میشم

      کمتر استرس میگیرم

      کمتر قضاوت میکنم

      کمتر غیبت میکنم

      الهی هزاران مرتبه شکرت

      واقعا حس خوبیه صدای خدارو شنیدن

      بعد سی سال فهمیدم خدا چطوری باهام حرف میزنه صداشو شنیدم

      تنها دوستم شده

      جالب اینجاست من و خواهرم و یکی از دوستانمون یه گروه سه نفره درست کردیم به نام همفرکانسی ها و فایل های دانلودی رو اونجا میزاریم تا هم اشتراک باشه هم همیشه بمونه و الان ایده شکرگزاری هم عالی بود

      ممنونم عزیزدلم بابت کامنت زیبات

      و همچنین ممنونم از استاد بزرگوار و مریم جان بی نظیر که اینقدر واضح توضیح میدن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سعیده آقایاری شیخ نشین گفته:
        مدت عضویت: 1994 روز

        سلام یاسمن عزیزم دوست خوبم

        چقدر دیدن نقطه آبی از سمت شما ذوق زده ام کرد:)))

        البته که واقعا ما با نوشتن این نظرات خودمون رشد میکنیم و منم برای عهدی که با خدا بستم مینویسم اما ایده های ما واقعا به همه مون کمک میکنه…

        کمالگرایی خیلی آسیب زننده است و ریشه در شرک داره…ریشه در اهمیت دادن به قضاوت بقیه داره…ریشه در حساب نکردن روی قدرت خداوند و خیلی حساب کردن روی عقل خودمون (مهمترین پاشنه آشیل من) و بقیه عوامل محیطی داره…و باید از ریشه نابودش کرد

        و جالبه که وقتی میری توی دل هر کاری بدون اهمیت به حرف بقیه کم کم ایده ها و الهامات میان…دستان کمک رسان میان که باعث میشن رشد کنی و بعد که آدم حمایتهای خداوند رو میبنیه اعتمادش و ایمانش بیشتر میشه…بعد گاهی به خودم میگم اگه من مینشستم خونه اصلا این اتفاقات می افتاد؟؟؟ اصلا امکان داشت که من بتونم حدس بزنم که خدا قراره به چه شکلی کمکم کنه؟؟؟ یاد پیامبر و یارانش می افتم که به یک جنگ نابرابر دعوت شدن…و حتما ترس توی دلشون بوده چون چشم اونها چیزی رو میدیده که ترسناک بوده…قطعا نگاه اونها مرگ حتمی شون رو میدیده اما ایمان قلبشون چیزی رو گواهی میداده که اونها رفتن وارد میدان شدن و بعد کمکهای پروردگار وارد شده و به میزان ایمان اونها کارساز شده…و به قول قرآن “ما رمیت اذ رمیت لکن فالله رمی” رخ داده :))) چیزی که فقط مومنان به غیب میتونن ببینن و میتون تجربه اش کنن…باید خیلی بیشتر از این به غیب ایمان بیارم و برم توی دل نشدن و نتونستن ها و هر بار به این چشم زمینی ام نشون بدم که من خدایی دارم که قدرتش ” علی کل شی القدیر” به هر کاری تواناست…تا این چشم زمینی من هر بار باورش بزرگتر بشه…تا با من همراه تر بشه…تا باورش بشه برای الله آفریدگار کیهان هیچ کاری ناممکن نیست و اونایی که تو بعنوان شکست میاری جلوی چشمم یا نتیجه بی ایمانی بوده نه ناتوانی و یا نتیجه ندونستن قانون تکامل بوده که ما میخواستیم مسیر تکامل رو دور بزنیم و اونها شکست نبودن تجربیاتی بودن که ما باید کسب میکردیم تا رشد کنیم و ظرف مون برای مراحل بعد آماده بشه…

        چقدر خوشحالم که توی این سایت با دوستانی هستم مثل تو که روی خودمون کار میکنیم و هربار از قبل بهتر میشیم…کمالگرایی رو با تبر توحید از بین میبریم و هر لحظه کانون توجه مون رو اصلاح میکنیم تا خداوند ما رو به مسیر درست به صراط مستقیم راه دریافت آسان نعمتها بیاره :)))

        خوشحالم شما هم با خواهر و دوست عزیزت در مسیر هستی…داشتن یه فرد نزدیک که با آدم هم مسیره خیلی بهمون اشتیاق و انگیزه میده:)))

        موفق و شاد و پیروز باشی دوست عزیزم :))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    حمید گفته:
    مدت عضویت: 2351 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به خانم شایسته عزیز و استاد خوبم و همه همسفرای دوست داشتنی

    خانم شایسته ممنونم از شما بخاطر اینکه وقت و انرژیتون گذاشتین و تلاش میکنید ما به شناخت و درک عمیقتری از جهان و قوانین هستی برسیم،،

    امروز برام اتفاق جالبی افتاد که دوست دارم به اشتراک بزارم،،صبح یه پستی رو خوندم که در مورد کمپانی کوکاکولا بود که باعث ضرر و زیان در یک کشوری شده بود ( وارد جزئیات نمیشم چون نمیخام توجه م رو بزارم رویه نکات منفی و ناخواسته ها) از اون تایم تا حدودا یک ساعت پیش نجواهای ذهن شروع کرد به تخریب،، اینکه ببین رسیدن به پول بیشتر ینی اسیب بیشتر به ادم ها و طبیعت،پولدارا ادم های منفعت طلبین و هیچی براشون مهم نیست و …تا جایی که واقعا حالم بد و بدتر کرد چون همزمان با این خبری که خوندم افکار بد و منفی دیگه ای هم سراغم اومد،،اما وقتی که توضیحات فایل هشتم دیدم و اینکه از موزه کوکاکولا دیدن کردین خیلی برام جالب بود و این رو یک نشونه می دیدم ،بلافاصله دانلود کردم و از تک تک لحظات فیلمبرداری شما لذت بردم،اصن موضوع قبلی فراموش شد،، توجه م رو به نکات مثبت سوق داد ،حسم خیلی بهتر شد، دیده گاهم نسب به این کمپانی تغییر کرد اینکه این همه محصولات متنوع داره و من فقط نوشابه رو میدیدم،اینکه چقدر شغل ایجاد کرده،،چقدر برنامه سرگرم کننده و امکانات تفریحی متنوعی داره ، چقدر ثروت افرینه برای همه چه مستقیم و چه غیر مستقیم،چقدر انرژی مثبت اونجا جمع شده بود،

    و در اخر این بگم که ما باید در هر لحظه به هر موضوعی طوری نگاه کنیم که به احساس بهتری برسیم هر چند در ظاهر ممکنه ناخوشایند باشه،،

    سپاسگذارم از شما و استاد خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ما به خداوند اعتماد داریم گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    سلام استاد عزیزم وسلام برشما خانم شایسته مهربان

    عالی بود خانم شایسته مهربان از شما ممنونم که ما رو توی سفر هاتون همراه میکنین امیدوارم همیشه سالم وثروتمند و پراز احساس لذت وشاد باشین

    سلام ما رو به استاد برسونین وبهشون بگین اعضای خانواده تون منتظر آپدیت برای دوره ها (به خصوص روانشناسی ثروت?) هستند دلم میخواد استاد راجع به خدا ،چه کارکنیم که در احساس بهتری داشته باشیم فایل برامون آماده کنن تا علف های هرز توی ذهنمون رشد نکنند وایمانمون بیشتر بشه خوشحالم که به خوب جایی معتاد شدم به خوب جایی عادت کردم سایتتون فوق العاده است فقط ادامه بدین وبا انگیزه هاتون به ماهم انگیزه بدین

    سپاس گزار خداوندی هستیم که ما را به راهی هدایت نمود که اگر هدایت او نبود بی شک ما از گمراهان بودیم

    درپناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3114 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    من که خودم کولا رو خیلی دوست دارم مخصوصاً زیرو اش رو خیلی خیلی خوش مزست و یه شیرینی خاصی داره مخصوصاً اگه تگری باشه :) :)

    یک چیز جالب این بود که هنوز از اون تبلیغ ها وعکس های تبلیغاتی قدیمی شون استفاده میکردند هم روی جلد دفتر ها و کتاب ها و هم روی دیوارها.

    اون هودی ای که روش کوکا کولا نوشته بود خیلی خیلی حال کردم باهاش.

    چقدر همه چیز کوکا کولا بود واقعاً لذت بردم من، خیلی احساس خوبی بهم دست داد.

    استاد چقدر خوب شد که اون بچه فارسی بلد نیست:) :) :) :)

    خیلی حال کردم و چقدر خندیدم.

    خیلی خیلی برنامه هاشون ساده بود هم اون فیلم سه بعدی شون هم اون کلیپشون، اما یه احساس لیاقت و اینکه انگار خودشون رو باور دارند قشنگ توی همه ی محصولاتشون بود حتی اون فیلم ها و ویدیوهای سادشون.

    یک چیزی که خیلی خوشم اومد در مورد تنوع و طعم های نوشابه و احترام گذاشتن به فرهنگهای مناطق مختلف جهان است و برای هر فرهنگ و منطقه ای نوشیدنی مخصوص اون منطقه و اون قاره رو داشتند، فارغ از اینکه باقی مناطق جهان از اون طعم ها خوششون میاد یا نه، خیلی با این تیکشون حال کردم.

    همین احترام باعث شده که از همه ی جهان بیان اینجا برای دیدن این مکان زیبا و کلاسیک.

    وقتی اون سطلها افتاد فریاد اون آقاهه خیلی باحال بود.

    استاد اعتماد به نفستون رو تحسین می کنم.

    چقدر اون کاپ ها زیبا بودند، ولی اون طراحی برند کوکا کولا خیلی خوشگله انصافاً و روی یک لباس یا هر چیز دیگری خیلی خیلی زیبا نشون میده خودش رو.

    وای اون تیکه ی آخر فایل خیلی زیبا بود خیلی لذت بردم

    اونجایی که ساعت اون آقاهه افتاد خیلی باحال بود.

    اون خانم سیاه پوست چقدر قشنگ میرقصید.

    اون بچه کوچولویی که اون جلو ایستاده بود خیـــــــــــلی باحال بود خیلی لذت بردم از کارش چقدر داشت برای خودش عشق میکرد. خیلی خوب بود.

    اون شلوار براق اون خانم سیاه پوست خیلی قشنگ بود.

    سپاسگذارم الله مهربانم

    در پناه بی نهایت الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    آیدا داودپور گفته:
    مدت عضویت: 3127 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همگی

    بررسی این فایل از منظر باور فراوانی

    چون از دیشب فایل 19ثروت یک رو دارم گوش میدم.از اون منظر دوست دارم بررسی کنم این فایل رو.

    مطمئنا اون کسی که بار اول به فکر تهیه نوشابه کوکا کولا افتاده.علاقه داشته به اینکار

    و استمرار زیادی داشته تو مسیرش.

    چون مطمئنا مثل همه چیزهایی که جدید و تازه هستن و قبلا نبودن در برخوردهای اولیه با اون محصول مردم گارد زیادی دارن و صبوری و استقامت زیادی نیازه تا اون محصول جا بیافته.

    این صبوری و استقامت رو فقط فردی میتونه داشته باشه که عاشق کارش باشه.

    وقتی تاریخچه برند های مختلف رو میبینیم همه اشون این الگو عشق خالق رو دارن.

    جالبه حتی تو ذهنم پروسه دورهای استاد عباسمنش هم که میاد میتونم این عشق خالق رو ببینم.

    عشقی که استاد عباسمنش داشتن تو خلق دورهای آموزشیشون.با صبوری و استقامت بالایی تو مسیرشون موندن.

    جالبه هیچکدومم از اول به دنبال پول نبودن تو خلقهاشون.

    دنبال عشقشون بودن و به درستی مسیرشون ایمان داشتن.

    این تایید مسیر فقط با ایمان درونی امکانپذیره به نظرم.

    پس واقعا کاری که آدم عاشقش باشه و در کنارش باورهای پولی درستی رو تو ذهنش بسازه میتونه ثروتمندش بکنه.

    چقدر جالب بود که برند کوکا کولا اومده و برای ذائقه های مناطق مختلف دنیا تغییراتی رو به تناسب علایق مردم اونجا بوجود آورده تو محصولش (از نوشته های بالای تیسترها تونستم بفهمم) و نیومده یک بعدی نگاه کنه به محصولش

    این یعنی عشق به کار،یعنی احترام به مصرف کننده یعنی من فقط دنبال پول نیستم.

    چون شعارش رو‌ هم خانم شایسته گفتن که هدف برند کوکا کولا تجربه لذت برای افراد هست.

    واقعا نوشابه نیاز خوراک بدن ما نیست ولی کلمه اش ناخودآگاه لذتی رو یادمون میاره.

    خیلی جالبه برام.

    تو اون مردمی که تو تصویر میدیدم یه آن اومد تو ذهنم خوشبحال اونی که تو امریکا به دنیا اومده

    ولی بلافاصله همون لحظه استاد عباسمنش اومدن تو تصویر و اصلاح کردم باورم رو.

    شاید از نگاه منی که تو ایرانم به ظاهر مردم امریکا رو تو رفاه بیشتری میبینم به نسبت منی که تو ایران متولد شدم ولی استاد عباسمنش هم مثل من زاده ایرانه ولی الان تو امریکاست.

    این چطوری اتفاق افتاده؟

    با شناخت لیاقتهای خودشون بعنوان انسان

    خودشون لیاقتشون رو‌ بالا بردن تو زندگیش و هدایت شدن به امریکا.

    امریکا مکان پر نعمتی هست ولی الزاما مردم اونجا ثروتمند تعریف نمیشن چون رفاهشون در گرو وام های بانکی هست ولی استاد عباسمنش ثروتمند شدن و با کسب لیاقت خودشون هدایت شدن به منطقه ای پر از نعمات عالی تر

    پس قائدتا خوشحالی که من تو استاد عباسمنش میتونم ببینم خیلی بیشتر و بهتره و

    مرتبه بالاتری داره.

    و منو امیدوارتر میکنه به ادامه مسیرم تو شناخت علایقم و کسب لیاقتهای فردیم.

    روز همگی خوش

    «روز هشتم»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: