سفر به دور آمریکا | قسمت 100 - صفحه 33

530 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    قسمت 100سفرنامه

    به نام خدای بخشنده مهربان

    خدای من شکرت از این خوشبختی ایمان تو قلب بزرگ استاد خانم شایسته وخیلیا قرار دادی

    گاهی یه جا باشی برات سخته

    گاهی سفر دوس نداری محدود میشی سختته

    گاهی اتفاق هایی میوفته حالتو بد میخاد بکنه

    وو گاهی گاهی زیبایی میبینی که برات خیلی عادی بی اهمیت

    شاگردی شما زندگی با شما به همه ی این عادت هانه میگه حظور یه قدرتی هست تو لحظه نعمتو میبینی ومثل زنبور عسل میشینی به تحسین زیبا و اینرژی شوقو تبدیل به الماسی همیشه درخشان میکنی

    اخه وقتی حالت خوبه وصلی

    وقتی وصله پنجه طلایی قدم انرژی کارهات هدایتی ارزشمند اتفاق میوفته

    این قانون تنها فرمانرو رب هست

    ومن بینهایت ازش به خاطر این فرصت زندگی عشق بیپایانش شکر

    به خاطر این لحطه به خاطر این فایل واین سفربه دور امریکا شکر چقد دلم میخاس پشت سرهم تمرکزی ببینم وهماهتون باشم

    تصاویر منو یاد حرفای شما انداخت وقتی بشینی رو شونه خدا وقتی بخاهی تغییر کنی واقعا وسعیتو بکنی اروم اروم

    مثل استاد که یه کارگر تو بندعباس بود میشه زندگیش شاهی وتوی سفر بگرد بخور تفریح کن با عشق قدم برداره به سادگی

    واقعا ترکیب بنده روی شونه رب نشون میده واین تکاملو

    واقعا لیاقت واقعیه تک تک ما این خوشبختیا هس

    @@@تو سفر انقد زیبایی انقد شوق داری انقد راحتی از خونت راحت تر هر روز یه جا همسایه های جدید باحال اتفاقات باحال

    @@@وحتی اگه خونه هم باشی فقط گردش لدت تفریح هست برنامه انقد با داشته هات لدت میبری انقد خونتو دوس داری اون برنامه زندگیت قشنگه وهمش تفریحه انقد کارها میشه بکنی انقد لدتها ببری انقد بهبود ها بدی عالیه

    @@@واگه اتفاقی تضاد بیاد انقد ساده با بازی با کترل زهن با خیلی روشای ساده ردش میکنی

    @@@اگه زیبایی نعمتی برات بباره که دیگه هیچ انقد زوق میکنی انقد بزرگش میکنی انقد غرقش میش که تموم بشه کلی ازش میزادد واتفاقات خوب پشت سرهم برات میباره نیاز به وابستگی نداری حتی کسایی که عاشقشونی و میخایی شون

    @@@واقعا میخام خودم باشن واقعا میخام همیشه نهایت لدتو ببرم وبا هدایت باشم

    برای نشونه امروز ودرس رهایی وتوکل به خدارو دارم از خودش شوق میخام هدایت میخام برای کوچیکترین قدم نعمتها هممواره منو تو راه راست تو راه کسانی که نعمت قرار دادی بزار نه راه کسانی که غضب کردی وگمرااان

    شکرت رب احساس لیاقتم ابدیی شکرت این همه درک اگاهی بخشیدی شکرت قانون ساده اتو بر قلب پر لیاقتم جاری کردی

    شکرت ارامشو بر زهن قلبم جاری

    شکرت از هدایت لحظه هات

    شکرت انقد ساده میتونم هر لحظه بهت وصل باشم وقرین شوق لدت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    لیلی سعادت گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم بانو عزیزم

    سفر به آمریکا … روزای اول که وارد سایت شده بودم توی چندتا از نشانه هام اومدم بنظرم جالب نمیومد و ارتباط نمیگرفتم چون تو مدارش نبودم بیشتر دنبال صحبت بودم تا دیدن این فایل ها تا وقتی وارد دورره الهی 12 قدم شدم و تمرکز و بر زیبایی ها رو یاد گرفتم با قانون کانون توجه بیشتر اشنا شدم

    اون وقت هدایت شدم سمت این فایل ها بارها اشک ریختم ذوق کردم لذت بردم تحسین کردم و با دیدن همین فایل های سفر به دور امریکا دوبار هدایت شدم به سفر به شمال متفاوت تر از هربار دیگه ای واقعا معنی هدایت فهمیدم اینک مقصدمون جای دگ بود به ترافیک شدید خوردیم مجبور شدیم مسیر عوض کنیم و هدایت شدم به سمت زیبای هایی فوق العاده که اگه تو مسیر که مد نظرمون بود میرفتیم این زیبایی هارو نمیدیدم اونجا کاملا یاده این فایل ها افتادم

    تمرکز بر زیبایی ها هدایت رهایی ایمان توکل سخت نگرفتن در لحظه بودن تحت هر شرایط لذت بردن و سپاسگزار بودن و … کلی چیزهای دگه چیز هایی بود که از این فایل ها یاد گرفتم

    مریم بانوی قشنگ ممنوتم در واقع هممون بچه های سایت ممنوتیم که این زیبایی هارو فیلم گرفتی باهامون شیر کردی

    ی جا تو ی قسمت یادم نیست گفتی باطریم تموم شد چیشد اما دلم نیومد این قسمت فیلم نگیرم اشتراک نزارم باهاتون اونجا فهمیدم چقدر قلب مهربون و پر عشقی داری

    استاد از شما هم ممنونم بااینکه راضی نبودید اما اجازه دادید این فایل ها گرفته بشه

    سفر کردن راحت سفر کردن امریکا گردی و .. با دیدن این فایل ها شد ویژن خیلی هامون

    خدایا شکرت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ ﴿٧5صافات﴾

    و نوح ما را ندا کرد،پس ما به راستی نیکو اجابت کننده‌‌‌ای هستیم،

    وَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ ﴿٧6صافات﴾

    و او و خاندانش را از آن اندوه بزرگ نجادت دادیم.

    وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ ﴿٧٧صافات﴾

    و تنها ذریه او را [در زمین] باقی گذاشتیم،

    وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿٧٨صافات﴾

    و در میان آیندگان برای او نام نیک به جا گذاشتیم.

    =====================================

    نشانه ی امروز من :٨ آذر ١4٠٣

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به دوستان عزیز و توحیدی من

    خداروصد هزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره،لذت تجربه ی هوای سرد پائیزی،صدای بارون رحمت الهی،هیاهوی جیک جیک پرنده ها لا به لای برگ های باغچه ی خونه ی پدری،خدایا شکرت برای اینکه یکبار دیگه بیدار شدم،باهات حرف زدم،شکرت رو گفتم،بغلت کردم،صورتت رو بوسیدم و صورتم خیس اشک اشتیاقِ عشق سوزانت شد،خدایا شکرت که دستمو گرفتی و نزاشتی تو جاده خاکی بمونم،خدایا شکرت که یکبار دیگه زیبایی هات رو توی صورت دخترهام دیدم،خدایا شکرت که امروز صبح بابام خندید و من تورو وسط چال گونه ی قشنگش دیدم،خدایا شکرت که مادرم زنده ست،سلامته و هروز برای خودش پروژه‌ای جدید میسازه،خدایا شکرت که داداشم اومده پیشمون،خوشحاله،راضیه و پر از تلاش و اشتیاق که بتونه بزودی از لطف و‌کرم‌ تو،مهاجرت کنه،خدایا شکرت که مادربزرگم صحیح و سلامته و سقف خونه ش شده سرپناه من،خدایا شکرت که هر طرف زندگیم رو نگاه میکنم تورو میبینم،خدایا خودت دیدی که من مشغول کارهای خونه بودم که صدام زدی و گفتی بنویس.من گوشی رو دستم گرفتم و نت رو باز کردم و حالا تویی که میگی و من مینویسم.من که هیچی از خودم ندارم،هیچکس ندونه تو میدونی و شاهدی که خیلی وقت ها قصد نوشتن کردم و حتی دوتا جمله رو هم کنار هم نتونستم جور دربیارم و اون موقع بهم فهموندی که همیشه یادت باشه منم که بهت میگم و تو مینویسی،یادت نره تو از منی،برای منی،تحت فرمان منی،و هرچی داری از منه،و من به هیچ بودن در برابرت افتخار میکنم.این ناتوانی و فقر و نادونی مطلقم در قبال شما،بزرگترین سرمایه ی زندگی منه و حاضر نیستم با هیچ چیز عوضش کنم.

    حالا شما میگی بنویس دیشب چه اتفاقی افتاد و من میگم چشم،با اینکه نمی‌دونم چرا میگی حتما بنویس ولی حتما قراره یک رد پای توحیدی از من بمونه برای سال های آینده…

    =====================================

    دیروز غروب،مثل همیشه با خدا رفتم پیاده روی،همه چیز عالی،کامل و تمام عیار بود ،مثل همیشه،آروم ،رها و با احساس خوشبختی بی قید وشرط

    طبق قول و قرارمون با صدای ترجمه‌ی شراب بهشتی از سوره ی یاسین،رفتم به سمت قرارگاه همیشگی …

    تاریک بود ،سرد بود ،آسمون پر از ستاره های قشنگ بود،من بودم و خدایی که دستش روی دوشم بود …

    آخرای سوره ی یاسین بود ،نگاهم از انبوه یادبود های انسان هایی که سال ها مرده بودند به سمت درخت نخل رفت و همینجوری به سمت آسمون …آسمون پر از ستاره …

    آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد که [پس از مرگشان] همانند آنان را بیافریند؟ چرا قدرت دارد؛ زیرا اوست که آفریننده بسیار داناست.

    شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود.

    بنابراین منزّه است خدایی که مالکیّت و فرمانروایی همه چیز به دست اوست، و به سوی او بازگردانده می شوید.

    مثل همیشه آرامش قلبم صد برابر شد …اومدم برم سمت خونه،دیدم دقیقا توی محلی که متوفی رو می‌شورند و اونجا کلی صندلی گذاشتن،این وقت شب،کلی آدم نشستن ،دقت کردم دیدم کلی کارمند شهرداری هستند که براشون جلسه گرفتند …و دارند درمورد کارشون صحبت می‌کنند…

    پایان مراقبه ی من،مصادف شد با پایان جلسه ی اون ها …

    من به سمت خونه میرفتم و اون ها برای شیفت شب …

    نمی‌دونم چرا هیچ فاصله ای بین خودم و اون ها احساس نمیکردم،همه شون رو نوری می‌دیدم که به سمت محل کارشون در حرکتند…در قلبم عشقی احساس میکردم که داره مثل پروژکتور میتابه به سمتشون و براشون آسونی میخواد،رحمت میخواد،برکت میخواد…

    هر کدومشون رو با عشق تحسین میکردم که برای گذران زندگیشون دارند زحمت میکشند و از خداوند براشون طلب هدایت میکردم که به زندگیشون بباره و اون هارو مدار به مدار رشد بده و آسونش کنه برای آسونی ها …

    من واقعا هیچ تفاوتی باهاشون نداشتم…هیچی …

    از آرامگاه که اومدم بیرون،آهنگی که دوست دارم رو گذاشتم و به سمت خونه حرکت کردم.

    تا کی به تمنای وصال تو یگانه…

    اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه


    خواهد به سرآید غم هجران تو یا نه؟!


    ای تیرِ غمت را دلِ عشاق نشانه…

    جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

    
بلبل به چمن؛ زان گل رخسار نشان دید…

    
پروانه در آتش شد و اسرارِ عیان دید!

    
عارف؛ صفتِ وصف تو در پیر و جوان دید


    یعنی همه جا؛ عکس رخ یار توان دید…

    
دیوانه نی ام؛ من که روم خانه به خانه!


    هر در که زنم…
صاحبِ آن خانه تویی تو!

    هرجا که روم…
پرتو کاشانه تویی تو


    در میکده و دیر؛ که جانانه تویی تو!

    مقصود من از کعبه و بتخانه تویی… تو!


    مقصود تویی؛ کعبه و بتخانه بهانه…

    به سر کوچه که رسیدم دیدم،یک ماشین باربری بزرگ دم در پارکه که من هیچ وقت تا حالا ندیده بودمش.

    چشمم افتاد به تابلوی بالای سر کابین …

    شوکه شده بودم.

    نوشته بود :

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    الله

    دیگه تو حال خودم نبودم …اومدم خونه و سعی کردم خودمو مشغول کارهای بچه ها کنم ،که یک تضاد به وجود اومد که نیاز بود همراه یکی برم تا درمونگاه،خیلی آروم بودم،میدونستم پلن خداونده،از در اومدم بیرون دوباره چشمم خورد به ماشین …ندا اومد دقت کن سعیده …دوباره بخون … دوباره خوندم …

    زیر اون نوشته ها دوتا نوشته ی کوچکتر هم بود …دوتا با فاصله نوشته بود :

    حسبی الله …… حسبی الله

    فقط همون بود؟!نه!!!

    بالاتر به انگلیسی نوشته بود!

    Allaho Akbar

    چیزی نداشتم بگم جز اینکه سر خشوع و تسلیم و سرسپردگی و بندگی بیشتر به سمتش پایین بیارم …

    همراه بنده ی خدا رفتم درمونگاه،با اینکه میدونستم این مشکل نیاز به پزشک نداره…آروم بودم …رها…

    روی صندلی درمونگاه نشسته بودم و مشغول خوندن کامنت های بچه ها که گفت سرت رو بیار بالا …

    نگاه کردم دیدم یک تابلو رو به رومه و نوشته :

    إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ

    وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا

    کارمون توی درمونگاه تموم شد…برگشتم خونه و دیدم که اون ماشین باربری دیگه نیست …اون رفته بود….فهمیدم فقط اومده بود پیغام بیاره و بره …

    همین.

    این بود تجربه ی دیروز و دیشب من…و درحالیکه داشتم این کامنت رو می‌نوشتم ،صدای این آیه ها از گوشی پدرم پخش شد:

    یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ

    ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً

    فَادْخُلِی فِی عِبَادِی

    وَادْخُلِی جَنَّتِی

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 139 رای:
    • -
      علی انگورج تقوی گفته:
      مدت عضویت: 2611 روز

      سلامی چو گرمای آرامش بخش خدای مهربونمون خدمت خانوم شهریاری عزیز و بزرگوار

      منی ک همیشه با صدای نوتیفیکیشن ایمیلم خوشحال میشم چون می‌دونم خانوم شهریاری کامنت گذاشته 🫠🫠

      ایمانتون و آرامشتون رو تحسین میکنم .

      از شما کلی درس های عبرت آموز آموختم .

      ممنونم ازتون برای کامنت های ک برامون میگه و می‌نویسید

      برقرار و پاینده باشید در پناه خودش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین و نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1831 روز

      سلام به آبجی سعیده عزیزم، شماها رو که میبینم که واقعا بهتون حس نزدیکی میکنم به سبب ایمانتون مدام این آیه تو گوشم نجوا میشه که وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ این ایمانه که ما رو اهل و خواهر برادر هم میکنه و نوش جانتون این شراب توحید…

      و اما مطلبی که باعث شد اینجا برای شما خواهر گلم کامنت بزارم موضوعی بود که بهش اشاره کردید احساس خوشبختی بی قید و شرط

      راستش چند وقته میخوام در موردش بنویسم اما ترس از اینکه نفسم منو ترغیب به نوشتن میکنه نه دلم باعث شد دست نگه دارم..

      تا این پیام شما حجتی شد تا اینجا در موردش بنویسم..

      تا هم جلوی چشم همه نباشه و هم ردپایی از من باشه برای دوستان توحیدی و هر کس که در مدارش باشه…

      بحث از اونجا شروع میشه که همه انسانها قرنهاست به دنبال کلمه ای میدون و تمام زندگیشونو روی این اصل بنا کردن..و اون کلمه لذته! و رسیدن به این کلمه رو خوشبختی ترجمه کردیم..در حالی که ذهن ما انسانها فریبمون داده و ما از اصل لذت غافل شدیم..همه ما انسانها لذت رو در رسیدن به چیزهایی دونستیم مثل موفقیت شغلی، روابط جنسی، موفقیت های علمی و …و اشکالی هم نداره اما!!! یه امای بزرگ! مگه لذت رو میشه کد نویسی کرد تا در مورد چگونگی کسبش پلن بچینیم!؟

      بزارید توضیح بدم..

      وقتی تمام اون لذت ها که گفتم بهشون میرسیم، ما با معتادی که گوشه خیابون داره جون میده فرقی نداریم!! میدونی چرا؟ بخاطر اینکه تهش این میشه که ذهنی که ما رو برای رسیدن به اون خواسته شرطی کرده دوپامین آزاد میکنه، و در فرآیند آزاد شدن دوپامین ذهن منطقی برای دقایقی خودشو خاموش میکنه تا لذتی که بطور طبیعی و همیشه با ما هست و ذهن منطقی از دوران کودکی به مرور اونو گروگان گرفته احساس بشه (نه اینکه ساخته بشه) و شخص رو به دنبال خواسته های بعدیش سوق بده..بله. لذت از جنس وجوده..و وجود تقسیم پذیر، محدود در چهارچوب و قابل الگوریتم نویسی نیست..و زمانی که ذهن منطقی ساکت میشه و دوپامین آزاد میشه برای دقایقی قلب میتونه با ذات الهی ما ارتباط بگیره ( قبلا در موردش نوشتم که قلب نورون داره و میتونه به مغز دستور بده و ارتباطش با بعد متافیزیکی ما از طریق نیروی مغناطیسیه که چند هزار برابر مغز قدرتمند تره).

      بله ما فی ذاته خوشبختیم و غرف لذت بی قید و شرط..اونم از ارتباط با وجود و ذات الهی خودمون..و در مسیری قرار گرفتیم که بتونیم از طریق هدایت قلبمون که به بعد ماورایی ما اتصال داره خودمون رو توسعه بدیم و درکمون رو از خدا گسترش بدیم و توی این مسیر خونه، کسب و کار و … نقش ابزاری داشتن نه هدف! اما به مرور ذهن شرطی شده کنترل ما رو به دست گرفت و دریچه احساس و الهام ما رو بست و این شد که در ازای آزاد کردن این لذت برای مدت کوتاهی ما رو برده خودش کرد..ذهنی که باید با آگاهی و حضور که نشانه حاکمیت قلبه برنامه ریزی بشه..اصلا این آگاهی دروازه ورود آگاهی در خواب هم هست..خیلی دلم میخواد کاملا علمی به موضوع بپردازم…موضوع خیلی نیاز به توضیح داره ان شاالله قلبم بگه حتما مینویسم و اینها گوشه ای از آگاهی هاییه که خداوند بهم عطا کرده..بله وجود ساختنی نیست و لذت کدنویس نمیشه..اما میشه ازش غافل شد همونطور که میشه از وجود و هستی غافل شد..این مفهوم لازیدنکمه.. آگاهی ما به وجود خودمون افزایش پیدا میکنه و این درک خوشبختیه…خوشبختی ساختنی نیست..بلکه خوشبختی بی قید و شرطه و با چراغ آگاهی در پس پرده ذهن قابل دسترسیه…همانطور که احساس لیاقت ساختنی نیست و فقط باید بهش آگاه شد..هر باور توحیدی که میسازیم در واقع داریم یه باور شرک آلود و به دنبال اون بخشی از حاکمیت ذهن رو در هم میشکنیم..مثل داستان گرما و سرما..که اصلا سرما وجود نداره بلکه سرما اونجاییه که گرما نیست.. و با شکرگذاری، توجه به زیبایی ها و نعمت ها و باورسازی در واقع ما آرام آرام تسلط ذهن شرطی شده رو از قلبمون برطرف میکنیم و از اونطرف با بعد الهی مون ارتباطمون قوی تر میشه و به همون اندازه آگاه تر میشیم و به همون اندازه احساس لذت بی قید و شرط در ما افزایش پیدا میکنه و همزمانی ها بیشتر میشه و انگار دنیای پیرامون برامون انتزاعی تر میشه..میدونم درک میکنید که چی میگم..ان شاالله همیشه درکمون از اصل وجودمون که دربردارنده احساس خوشبختی بی قید و شرطه بیشتر و بیشتر بشه، ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        رسول میرزایی گفته:
        مدت عضویت: 2602 روز

        به نام خدای مهربان

        سپاسگذار خداوندم که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و رشد قرار داد.

        سلام دوست عزیز امروز شدیدا به این آگاهی ها نیاز داشتم

        اون آگاهی های پیام قبلیتون که در مورد نورون قلب نوشته بودید هم بصورت هدایتی خونده بودم و خیلی به جونم چسبیده بود.

        از صبح اول وقت که هدایت شدم به این آگاهی ها چندین بار کامنتتون رو خوندم و در آخر داخل دفترم یادداشت کردم و باورم نمیشد وقتی میخواستم بنویسم این جمله را تازه دیدم که گفتید اینجا بنویسم تا جلوی چشم همه نباشه…

        وقتی داشتم کامنتتون رو میخوندم همزمان صحبت‌های استاد که مطابق این آگاهی ها بود داشت در ذهنم میچرخید …

        که استاد میگه که شما برو دنباله علایقت بگرد و توی اون کار حرفه ای بشو و ارزش خلق کن ثروت لاجرم دنبالت میاد .

        باز در حین خوندن کامنتتون به خودم میگفتم ببین بخاطره همینه تا حالا نتونستم سره یه کاری بند بشم هر کاری که میرم بعد از چند وقت انگار که با درونه من متضاده و دیگه نمیتونم ذهنمو کنترل کنم و رهاش میکنم.

        الان به لطف خدا یک ساله مغازه سوپر مارکت باز کردم ، توی این یکسال خودمو بستم به نوشتن سپاسگذاری هام، شدیدا کنترل کردن ورودیهام، دیدن فایلهای استاد و نوشتن در دفترم، خوندن کامنت‌های دوستان و نوشتن در دفترم،

        خداروشکر اون روان شدنه چرخ زندگیم رو احساس میکنم مثل: بهتر شدن رابطه ام با خانمم، رابطم با اطرافیان، نداشتن دعوا و درگیری با دیگران، مورد احترام قرار گرفتنم ، خراب نشدن ماشینم، خوب شدن معده دردم و خیلی کم مریض شدنم، کمتر شدن هزینهای اضافی زندگیم، یا اینکه اصلا نمیخوام دیگه توی جمع های دوستان و خانواده باشم چون خیلی غیبت می‌کنند و ناسپاسی می‌کنند…

        خلاصه خیلی هم آروم تر شده ام یعنی اون حرص و دست و پا زدن برای بدست آوردن پول رو ندارم و خدا هم روزیهای بی حسابش را چندین بار برام فرستاده

        مثلا: یه شخصی را فرستاد که گردو با قیمت خیلی مناسب ازش خریدم و سوده خوبی کردم

        یه نفر رو فرستاد کاپوچینو اصلی با قیمت خیلی مناسب ازش خریدم و سوده خوبی روش کردم

        یه نفر رو فرستاد تخمه با قیمت خیلی مناسب تر از عمده فروش ازش خریدم

        و…..

        ولی بعد از یکسال فروش مغازه ام هنوز اونجور جوابگو نیست و در خیلی از روزها از حد معمول کمتر میشه،

        نشستم با کمک آگاهی ها و دست آوردهای دوستان در کامنتها و در عقل کل خیلی باورهای مخربم رو پیدا کردم و نوشتم و باورهای درست را نوشتم و میخونم

        و میدونم که باورهام هنوز خیلی در مورد پول و ثروت ایراد داره و هنوز درست نشده

        ولی هر موقع که میخوام روی خودم کار بکنم همش این حرفه استاد داخل ذهنم میچرخه

        (باید علاقت رو پیدا کنی و بری دنبالش ، ثروت لا جرم خودش میاد دنبالت.)

        از اونجایی که رسیدن به استقلال مالی مهمترین مسئله زندگی من هست ، که با نداشتن پول کافی خیلی مسائل ریز و درست برام پیش اومده ..

        ذهنم میگه اینجا هم داری وقتتو هدر میدی، مگه استاد نمیگه تا ارزشی خلق نکنی به ثروت نمیرسی؟؟

        اینجا جنس آوردن و فروختن که نشد خلق ارزش و باز سر در گم میشم ،

        ولی خداروشکر تا حد بسیار زیادی تونستم از پس نجواهای ذهنم بر بیام ولی بخاطر فشارهای مالی و اجاره خونه و نداشتن سرمایه ی کافی برای جنس جور کردن باز از هر طرفی که بتونه میخواد هجوم بیاره و من باز با سپاسگذاریه نعمت هایی که الان توی زندگیم دارم ، حال و احساسم رو خوب میکنم و ادامه میدم.

        دوست عزیز سوالی که ازتون دارم اینه من خیلی شغل عوض کردم هنوز علاقم رو پیدا نکردم و همش دنباله پول میدویدم ، اون علاقه رو چطوری میشه پیدا کرد و اون مسیره خلق ارزشه را چطوری میشه پیدا کرد ؟؟

        چون از بیهوده گذشتن وقتم و فقط مصرف کننده بودنم و درجا زدنم خسته شدم و دلم میخواد یه کاری کنم که احساسه مولد بودن بهم بده، احساس کنم اون ارزشه رو دارم خلقش میکنم دارم تو مسیرش قدم بر میدارم …

        سپاسگذاری میکنم از شما که کامنتم را خوندید و آگاهی های ارزشمند خودتون رو در اختیارم می‌گذارید.

        از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان هم بسیار بسیار سپاسگذارم.

        راستی این چند روزه گوشه ی قلبم درد میکرد و تیر میکشید و همش به خدا میگفتم دلیل این درد چی میتونه باشه…

        امروز وقتی چند بار کامنت شمارو خوندم انگار دریچه قلبم باز شد و اون اتصال رو حسش کردم بعد ش هم متوجه شدم به لطف خدای مهربان اون درد دیگه وجود نداره…

        در پناه خدا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          حسین و نرگس گفته:
          مدت عضویت: 1831 روز

          سلام دوست عزیز وقتتون بخیر، اولاً با توجه به آگاهی‌های دوره احساس لیاقت، شما ارزشمندی خودتون رو بر اساس دستاوردها و مولد بودن تعریف کردید در حالی که ارزشمندی ما به چیزی وابسته نیست، و ما همینطور که هستیم ارزشمندیم و نیومدیم که این ارزشمندی رو رشد بدیم، بلکه اومدیم که به این ارزشمندی آگاه بشیم.

          همونطوری که قبلاً بهتون گفتم، این ذهن شرطی شده ماست که سعی داره برای ما ارزشمندی رو که قابل الگوریتم نویسی نیست تعریف بکنه، و برای اینکار از الگوهایی استفاده می‌کنه که در کودکی و نوجوانی و جوانی ما توسط خانواده و جامعه در اون شکل گرفته…

          پس لطفاً تمام پیش فرض‌هایی رو که در مورد شغلتون دارید اعم از اینکه این کار چقدر لازمه یا نه کنار بزارید تا بتونید از درون به پاسخ سوالتون که به این شغل علاقه دارید یا نه برسید… تا زمانی که صداها و نجواهای ذهن آرام نشه ما نمی‌تونیم صدای قلبمون رو بشنویم همونطور که استاد هم میگه که وقتی حالمون خوبه لهامات رو دریافت می‌کنیم. مسئله‌ای که هست اینه که شما به خاطر احتمالاً کمال گرایی که ریشه‌اش عجله است و ریشه عجله مقایسه و تلاش برای جلب توجه دیگرانه مدام عجله دارید تا به سطحی از موفقیت برسید که بتونید نظر دیگران رو جلب کنید یا به خاطر ترس از فقر یا عجله برای ثروتمند شدن نمی‌تونید تکاملتون رو طی بکنید و این عجله باعث میشه که صداهای ذهنتون نذاره شما صدای قلبتون رو بشنوید بفهمید که به چه کاری علاقه‌مدید… پس قدم اول اینه که همینطور که هستید خودتون رو بپذیرید و با شکرگزاری و با هر روش مناسب دیگه ای که میتونید تلاش کنید که به آرامش برسید و آرام آرام تکاملتون رو طی کنید و در آرامش صدای هدایت رو ان شاالله خواهید شنید و قدم های بعدی رو بهتون خواهد گفت. در مورد خودم مثال می‌زنم، یادمه مدتها بخاطر ترس از بدهی و خالی شدن حساب به آخر ماه نرسیده حسابم خالی میشد..من هم برای اینکه عامل ذهنی خالی شدن حسابم که دقیقا ترس از خالی شدن حسابم بود رو ریشه کن کنم با ترسم روبرو شدم…متوجه شدم ریشه اصلی ترس از خالی شدن حسابم نظر مردم بود. بخاطر همین یه تمرین واس خودم درست کردم..رفتم مغازه و با کارت خالی خرید زدم و مغازه دار گفت حسابم خالیه!! و ترس من با اینکار ریخت.. مثل تمرین شمس برای مولانا که نظر مردم براش بی نهایت مهم بود و بهش گفت برو از بزرگترین میخانه شهر شراب بخر و بشین توی میخانه اما نخور..واس اینکه بت حرف مردم بشکنه و مولانا از این مقاومت ذهنی رها بشه. ممنونم از نقطه آبی و کامنت دلگرم کنندتون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1367 روز

      سلام سعیده جان

      پس همه اینا هدایت خدا بود…!

      حالا که این نشونه هارو از خدا در تاریخ 8 آذر 1403 دریافت کردی بذار بهت بگم داستان از چه قراره ، البته خیلی خلاصه وار

      من یک روز قبل از اینکه بخوام برای تو بنویسم یعنی روز چهارشنبه 7 آذر 1403 ، از خدا خواستم به بهانه آرایشگاه رفتنم خودش هدایتم کنه

      بماند چه هدایت هایی شدم که آرایشگاه رفتنم بهونه بود ، خدا میخواست پیغام هاشو به من برسونه

      نشونه هایی که صبح تا ظهر روز چهارشنبه در تاریخ 7 آذر 1403 از خدا دریافت کردم:

      اولین نشونه ، روی تابلوی میوه فروشی در محله هروی تهران ، بزرگ نوشته بود ((هدایت))

      دومین نشونه ، اسم کوچه ای که داشتم ازش رد میشدم نوشته بود ((توحیدی)) ، که چند قدم اونورتر از نشونه اولی بود

      این دوتا نشونه چیزهایی بودند که برای اولین بار در زندگیم اینقدر واضح داشتم از خدا دریافت می کردم

      سومین نشونه ، آیه ای که شما سعیده جان هدایت شدی برام نوشتی ، آیه 102 سوره انبیاء که توی این آیه خدا داره میگه هر آنچه که دوست داشته باشم تا ابد بهم داده میشه و یک آیه قبلش یعنی آیه 101 انبیاء نوشته کسانی که قبلاً وعده نیکو بهشون داده شده

      دقیقاً یک روز قبل از اینکه ، این آیات از سوره انبیاء رو بخونم ، دو تا نشونه ((هدایت و توحیدی)) رو از خدا دریافت کردم

      یعنی هماهنگ با آیه 101 سوره انبیاء بود

      اولین نشونه که واضح شد برام این بود که خدا همواره داره هدایتم میکنه و میخواست دقیقاً همینو به من بگه و قبل از اینکه آیه 102 سوره انبیاء به دستم برسه احساس کردم خدا از طریق اون اسم کوچه که ((توحیدی)) نوشته بود داره بهم میگه من اگر این مسیر توحیدی رو ادامه بدم هر چیزی که بخوام در زندگیم بهم داده میشه ، اینقدر واضح بود که حتی نتوستم جلوی خودمو بگیرم به مامانمو برادرم گفتم که خدا چه چیزهایی به من گفته

      و دقیقاً فردای اون روز یعنی پنجشنبه در تاریخ 8 آذر 1403 ، پیغام خدا از طریق پاسخی که شما برام نوشته بودی بدستم رسید

      (آیه 102 سوره انبیاء)

      لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ

      صداى آن را نمى‌شنوند، و آنان در آنچه دلشان بخواهد جاودانه‌اند 

      خداوند به من وعده داده هر چیزی که دلم بخواد تا ابد بهم میده

      عین پیغام خدا به من بود که وقتی خوندم وجودم تاییدش کرد

      راستی این فایلی که به عنوان نشانه روزانه ات امد در تاریخ 9 آذر 1403 کامنتشو نوشتی ، در حالیکه بالای کامنتت نوشتی نشانه ی امروز من :٨ آذر 1403

      همون تاریخی رو نوشتی که این آیات خدا رو از طریق اون ماشین باربری و آیه روبروت در درمونگاه خوندی

      درمونگاه بردن اون بنده خدا هدایتی بود برای دریافت نشونه هات از طرف خدا و آرایشگاه رفتن من هدایتی بود برای دریافت نشونه هام از طرف خدا

      من دقیقاً همون روزی که این نشونه ها رو در خیابون های محله هروی تهران از خدا دریافت کردم ، شبش ساعت 12 ونیم بود که قلبم گواهی میداد که باید برای تو اون کامنت رو در پاسخ به عقل کل بنویسم تا هم تو و هم من پیغام خدارو به همدیگه برسونیم

      کامنتم داره طولانی میشه ولی بذار اینم برات بنویسم که چرا میگم من و تو دستی شدیم از طرف خدا برای رسوند پیغامش به هم دیگه

      اگر دقت کرده باشی من طی یکماه گذشته یا حتی بیشتر هیچ کامنتی برات ننوشته بودم تا زمانیکه اون کامنت رو برای شما در شب چهارشنبه نوشتم که حتی آخر کامنتم هم میخواستم برات بنویسم که سعیده این هدایت خداست چون من اصلاً قصد نوشتن برات نداشتم ولی نجوای ذهنم اجازه نداد اینکارو کنم ، که البته خداروشکر خودت متوجه هدایت خدا توی نوشته هام شدی

      دومین مورد اینکه شما هیچوقت در پاسخ به هیچکدوم از کامنت های من حتی یکبار هم ندیده بودم از آیه های قرآن استفاده کنی و برای اولین بار بود در پاسخ به کامنتم در همون روز 8 آذر 1403 در تکمیل کامنتت از آیه قرآنی استفاده کردی ، که اینم در تاییدی بر هدایت خدا برای من بود

      بیشتر از این دیگه نمی نویسم

      فقط اینو بگم که اتفاقات بسیار عالی قرار بیوفته

      فقط باید حواسمون جمع نشونه های خدا باشه

      خدا حفظت کنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1367 روز

      سلام سعیده جان

      سلام و سلامتی به قلب سلیم و مهربونت

      یه چیزی دیگه ام میخواستم بهت بگم

      اینکه شما خیلی آدم محترم و شریف و باارزشی هستی برای من و واقعاً یکسری پیام هایی که تا به حال خدا میخواست به من برسونه از طریق کامنت های شما توی جاهای مختلف سایت بوده مثل چند روز پیش که در پاسخ به ابراهیم جان نوشته بودی و همون لحظه خدا به قلبم الهام کرد که جواب اون سوالت اینه

      اونم شاید بخاطر اینکه من شمارو خیلی دوست دارم واقعاً عین خواهر توحیدی هستی برای من

      این آیه از قرآن هم که نوشتی رو خیلی دوست داشتم

      وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا

      یادمه استاد توی جلسه قرآنی قدم هشتم این آیه رو خوند و اینکه قبلاً هم در پاسخ به من از آیه های قرآنی استفاده کرده بودی ، من اشتباه کردم

      خلاصه بابت محبت هایی که تا حالا نسبت به من هم داشتی ازت ممنونم

      به قول خودت ، تلگراف فرتیش :)) نمیدونم چیه ولی در کل:)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1311 روز

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا ۚ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّىٰ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿6٧غافر﴾

        اوست که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، آن گاه از علقه، سپس به صورت طفلی بیرون می فرستد، تا به کمال نیرومندی و قوت خود برسید، آن گاه پیر و سالخورده شوید، و برخی از شما پیش از رسیدن به این مراحل قبض روح می شوید، و [برخی زنده می مانید] تا به آن مدتی که معین و مقرّر است برسید، و برای اینکه شما [درباره حق] تعقّل کنید.

        هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿6٨غافر﴾

        اوست که زنده می کند و می میراند، و چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش. پس بی درنگ موجود می شود.

        =====================================

        سلام به برادر عزیزم،حسن آقای گرامی

        این کامنت رو درحالی برات مینویسم که تو حالِ خودم نیستم،داشتم توی دفترم با خدا حرف میزدم که گفت برو جواب حسن آقا رو بده،گفتم چشم.

        دیروز داشتم جلسه ١6 لیاقت رو گوش میکردم،شالوده ی اون جلسه باورهای مثبت برای خود ارزشمندی درونیه،چیزی که دیروز بهش هدایت شدم که روی این پاشنه ی آشیلت کار کن.

        و‌بعد غروب‌ رفتم‌برای مراقبه ی همیشگیم.همونجا یک درخواست از خدا کردم که یک پیغام از طرف خودت میخوام.

        آخرِ شب،یک جوری ازین همین سایت برام پیغام فرستاد که من تورو توی آرامگاه میبینم و در کنارت هستم که هنوز از فکر کردن بهش قلبم میخواد از سینه بزنه بیرون.

        خوابیدم و صبح پاشدم دیدم بازم برای آیه قرآن فرستاده!

        إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا(٩6مریم)

        کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند، به زودى [خداى‌] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‌دهد.

        بعد میام توی سایت میبینم حسن جان،برام یک تلگراف دیگه فرستاده که همه ش تحسینه …

        میدونی همه ی این ها چی رو داره بهم گوشزد میکنه؟!

        میگه یادت نره همه ش منم،یادت نره هرچی داری از منه،یادت نره از کجا به این جا رسیدی،فکر نکنی خودت کاری کردی،منم،همه ش منم.هیچ تویی وجود نداره…

        حسن آقا،از دریافت پیغام خدا از کامنت های من گفتی،نوش جانت پسر،اعتبار هیچ کامنتی توی سایت با من نیست،اون میگه و من مینویسم،پس هرجا از کامنت های من که حتی برای بقیه نوشتم،پاسخ گرفتی،شک نکن بهش،ذهن منطقیت رو کلا خاموش کن و اجازه بده قلبت باهات صحبت کنه،اون میدونه،اون بلده،اون از بهترین مسیر تورو به خواسته هات میرسونه.

        حسن جان

        اون رب العالمینه.

        خواسته های ما براش تیله بازیه،همه ش رو بهمون میده در زمان درستش،ولی ازت می‌خوام از خدا،خودِ خدارو بخوای باشه؟!ازش خودشو بخواه،خودتو مثل بچه ای که نمیتونه گردنشو نگه داره ،بنداز توی آغوشش.

        اون برات همه کار می‌کنه.

        اون برات بهترین هارو میاره.

        اون تموم دارو ندارت میشه.

        ازت ممنونم که به صدای قلبت گوش کردی و این کامنت رو برام نوشتی تا یقین من به حضور الله در ثانیه به ثانیه ی زندگیم پر رنگ تر بشه …

        در پناه نور میسپارمت.

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      مبینا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1040 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      شاید باورت نشه اما من بعداز سال ها میخوام اولین کامنت رو درسایت استاد عزیز بنویسم

      اونم برای تو

      برای تویی ک چندشبه فقط با خوندن کامنت های تو ب خواب میرم و اشک میریزم

      منی که هربار استاد میگفتن تجربیات خودمتون رو بنویسین و کامنت های بچه هارو بخونین توجهی نداشتم و میگفتم من ک توی دفتر همیشگیم مینویسم

      چه نیازیه که بخوام کامنت بنویسم یا همون تایمی که برای خوندن کامنت ها میزارم میتونم روی خودم کار کنم و فایل های بیشتری رو ببینم

      تقریبا ده روز پیش سایت استاد رو بازکردم و اومدم یک فایل دانلود کنم و همونجا میخواستم گوش بدم و چون حجم زیادی داشت و یکم زمان میبرد رفتم و توی سایت یکم نگاه کردم دیدم نوشته فعال ترین افراد اخیر

      اولین نفر سعیده شهریاری

      باز کردم و دیدم عه

      یک آپشن جدید بازشده که افراد میتونن نحوه آشنایی با سایت رو بنویسن و من بازکردم و چون هیچ وقت اعتقادی به خوندن کامنت ها نداشتم خواستم ببندم که کنجکاو شدم بخونم

      خوندم و همه چیز از اونجا شروع شد

      بار اول خوندم و اصلا یک حالی شدم و چشمام پراشک شد و گفتم مبینا گریه نداره ک

      این همه تغییر باید خوشحال باشی

      چرا داری گریه میکنی

      دیگه خودمو جمع و جور کردم و اون دکمه رو زدم ک ازاین ب بعد کامنت های سعیده شهریاری ازطریق ایمیل بمن نشون داده بشه

      آخرشب بود و من نت گوشی رو روشن کردم و دیدم ایمیل اومده که یک کامنت جدید از سعیده شهریاری

      ستاره دارش کردم گفتم فردا میخونم

      همیشه من ساعت 11 میخوابم

      نزدیک به 2ساله که اینجوریه

      مگر خونه نباشم

      اون شب خوابم نمی‌برد و گوشیو برداشتم و بازکردم

      همه چی ازاونجا شروع شد

      نمیدونم چیشد که اینجوری شد

      من با هر خطی ک نوشته بودی اشک ریختم

      گریه کردم

      باورم نمیشد

      انگاری سلول سلول چیزایی که میگفتی رو می‌فهمیدم اما هیچ موقع اینجوری عاشقی نکردم

      خواب از سرم پریده بود و من حال دیگه ای داشتم

      دیگه خودم نبود

      قلبم داشت میخوند و من فقط اشک می‌ریختم

      نیم ساعت تموم سجده بودم و گررریه میکردم و میگفتم منم میخوام اینجوری عاشقی کنم

      راهش رو یادم بده

      فرصتش رو بده

      از اون شب به بعد هرشب کارم شده خوندن کامنت های تو و هرشب مث روز اول باهر کلمه ای ک مینویسی اشک میریزم

      بالاخره منم اولین کامنت مو گزاشتم و خواستم از حسم بگم

      خیلی دوست دارم

      هرجا هستی برات آرامشی فراتراز تصور آرزو میکنم

      بهترین ها سهم قلبت که لیاقتش رو داری

      دوست دارتو

      مبینا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1311 روز

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(١٠٠توبه)

        از آن گروه نخستین از مهاجرین و انصار که پیشقدم شدند و آنان که به نیکى از پى‌شان رفتند، خدا خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنودند. برایشان بهشتهایى که در آنها نهرها جارى است و همیشه در آنجا خواهند بود، آماده کرده است. این است کامیابى بزرگ.

        =====================================

        مبینای عزیزم سلام به روی ماهت

        اولین رد پای توحیدیت روی دیوار این غار حرا مبارک!

        همون لحظه ای که کامنتت رو خوندم،قلبم گفت حتما برای مبینا بنویس و با هدایت قرآنی هم بنویس.

        وقتی از قرآن هدایت خواستم که با چه آیه ای بنویسم،آیه ١٠٠توبه رو هدیه داد.مبینا جان این آیه یکی از آیه های شگفت انگیز قرآنه،کلمه ی السابقون فقط ٢ بار توی قرآن اومده،یک بار توی سوره واقعه که اونجا خدا گفته السابقون جزو فیوریت های منن،و اینجا اومده تعریف السابقون رو گفته که بازم داره از رضایت خودش میگه،رضایت خداوند و کامیابی بزرگ.نوش جانت .

        مبینا جان قلبم منو دعوت می‌کنه یک موضوعی رو بهت بگم که به تجربه ی شاگردی و گذاشتن هزار و اندی رد پا به دستش آوردم،اینو میگم که بدونی از روی هوا حرف نمی‌زنم.اگر بپذیریش خودت سود میکنی،اگر نپذیری،من ضرری نمیکنم.

        می‌خوام بهت بگم این سایت اصلا یک سایت معمولی نیست که در بستر اینترنت باشه.اینجا جریان جاری هدایت الله از هر کلمه و هر کامنت و هر فایل میباره.یکی از راه هایی که میتونی راحت تر هدایت رو دریافت کنی و آسون بشی برای آسونی ها گذاشتن رد پا از هرجایی که هستیه.

        گاهی بچه ها فکر میکنند اونایی که دارند کامنت مینویسند وازنتایجشون میگند دارند شوآف میکنند یا میخوان بگن ما خیلی خوبیم،اینا کسایی هستند که هنوز باور نکردند که اینجا یک سایت معمولی نیست و اگر خدا نخواد هیچ کامنتی تاپ کامنت نمیشه و اگر اسم کسی بالا میاد،یا کامنتی برگزیده میشه،اون رو خدا بالا آورده،اون بخاطر فرکانسش بالا اومده،اون بخاطر توحیدش بالا اومده،نه هیچ چیز دیگه.

        اینو میگم که بدونی ،هیچ سعیده و فاطمه و حمیدو ابراهیم و …. وجود نداره،اون خداست که داره با کامنت ها حرف میزنه.

        ماها هم از یک جایی شروع کردیم به رد پا گذاشتن برای خودمون و اون موقع نه کسی کامنت مارو میخوند و نه اسمی بالا میومد،اگر این تاپ کامنت ها اعتبارش از منه،چرا پس قبلا هیچ کس منو نمیشناخت؟!پس هیچ سعیده ای وجود نداره،بلکه به الله ای که میپرستم قسم میخورم هرجا کامنت نوشتم از انرژی توی قلبم بود که مدام دستور میداد بنویس و هرجا خواستم خودم بنویسم حتی دوتا جمله هم نتونستم کنار هم بیارم.

        همه ی اینارو گفتم تا بهت بگم از یک جایی شروع کن به نوشتن و به خوندن…آروم آروم به خودت میای و میبینی وقتی میخوای بنویسی دستات به یک نوری وصل میشه که هر ثانیه قلبت رو روشن و روشن تر می‌کنه و باعث شرح صدرت میشه تا راحت تر بتونی ارتباطت رو با اون بالایی که فرمون دستشه برقرار کنی.

        از کامنت نوشتن اصلا غافل نشو،برای خودت و الله بنویس و بس.

        و مطمئن باش این رد پاها بعدا برات انقدر با ارزش میشه که روزی هزار بار خداروشکر می‌کنی که به ندای قلبت گوش کردی و نوشتی.

        این کامنت هم شد اولین تمرین ستاره ی قطبی امروز من،جهت هماهنگی خودم با خدا،تا خدا تموم روزم رو با خودش هماهنگ کنه …

        دوستت دارم دختر و به امید خوندن کامنت های قشنگت .

        در پناه نور میسپارمت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
        • -
          رویا مهاجرسلطانی گفته:
          مدت عضویت: 2223 روز

          سعیده ی عزیزم چقدر خوبه که می نویسی . چقدر خوبه که اینقدر به خدا نزدیک هستی . چقدر خوبه قلبت اینقدر مهربانه و همه چی رو درک میکنی و بهت الهام میشه که بیایی این آیه های زیبا رو بنویسی ..

          راست میگی اینجا مثل جاهای دیگه نیست .. اینجا فقط و فقط راه و مسیر الهی است ..

          دلم میخواست یک نشونه ای برام بفرستی که کلام خداوند باشه و قلبم آرام بگیره ..

          مرسی مرسی که هستی عزیزم . خدا یار و باورت باشه .کاش منم می‌تونستم و قدرتشو داشتم ..از اعماق قلبم ندایی را بوضوح بشنوم

          خدایاآ شکرت که اینجا بهترین مکانی است که هدایت شدم خدایاااا شکرت هر آنچه که دارم از آن توست!!

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1341 روز

      سلام دوباره به سعیده عزیز.!

      چجوری دوست توحیدی من؟…

      بازم مسیر تکاملی من در راه قبرستان.

      حدودا..ساعت 6.31 همین چند دقیقه پیش…بازم سعیده جان! هدایت شدم به مسیر راه قبرستان..

      بازم همون خلوت و تنهایی و تاریکی ولی احساس خوب بیشتر…

      یه شخصی اومد روبروم.حقیقتا ترسیدم.برگشتم..تو بلندگو بهم میگفت نرو نرو نرو…خنده و ترس همراه من…

      تا ایشون رد شد و من با جسارت بالاتر وارد اون فضا شدم..

      ولی اینبار بازم ترسم از شب تاریک در قبرستان..با ارامش عالی بود..ولی لطف خدا برام اسانتر شده بود…

      سعیده جان گفتم بازم این مسیر غلبه بر ترسهای گذشته ام با تکامل اسان شدم به اسانیها..

      و میدونم این استمرار برای ما نیازه…استمراری که ایمانمونو قوی تر میکنه.

      استمراری که خداوند رو بیشتر”تو وجودت حس میکنی..

      انشالله که بتونیم همیشه اسان بشیم به اسانیها…

      ولی اون لحظه ایی که ترسیدم.بهم الهام شد نرو نرو…یادم بحرف شما افتاد…که ترس وجود داره ولی وقتی میری تو دلش بازم اسون میشه..

      دیگه بخودم فهموندم خیلی بخودم سخت نگیرم.

      ولی هر قدمی که تو این مسیر برمیدارم بیشتر برای خودم یاداور میشم.که مسیرم درسته!این یه موفقعیت عالی برای منه!..

      امشب اون مسیری که بازم ترس داشتم به لطف خودش “قدم برداشتم…

      به امید روزهای خوب و عالی…برای غلبه بر ترسهای بزرگ..میدونم تکامل همه رو درست و دقیق سرجاش میشونه…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود فراوان

    خدایا شکرت برای یک حال خوب دیگه

    احسنت به استاد پی اس بازم

    استاد خیلی دوست دارم یه روز باهم بازی کنیم

    من از حریف سرسخت وقدرتمند خیلی‌ خوشم میاد و لذت میبرم از بازی کردن

    استاد منم دقیقا وقتی که افکار نامناسب میاد سراغم و داره ذهنم درگیر میشه ،یا کوک نیستم

    سریع میرم یه نیم ساعت پی اس میزنم و بعدش انگار هیچ احساس بدی نبوده و کلا اون احساس بده میره و حال خوب و روحیه عالی میاد سراغم

    خیلی‌ لذت بخش است واسم

    این نقشه رو خیلی دوست دارم ،،همیشه میرم تو گوگل و فلوریدا رو سرچ میکنم و همه جاشو نگاه میکنم خیلی فوق‌العاده است و زیبا

    چه جاهای فوق‌العاده ای هم رفتیم توی این مدت سفر خیلی‌ خوش گذشت

    چقدر زود گذشت این صد قسمت

    خیلی درس و تجربه های نابی بدست آوردم

    خیلی‌ روزهای عالی داشتم همراه شما در این سفرنامه بی نظیر

    چقدر این تصویر هوایی پرادایس واین کلبه فوق‌العاده رو دوست دارم

    یکی از آرزوهام و اهداف آینده ام شده

    خدایا هزاران بار شکرت برای این همه نعمت و فراوانی و برکت و موفقیت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1219 روز

    به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست

    تحسین میکنم این سبک زیبا و عالی زندگیتون رو خدایاشکرت ‌

    تحسین میکنم رابطه پر از عشق و علاقه تون رو که همش ارامش و صلح و دوستی خدایاشکرت

    تحسین میکنم این اروی زیبا و رو که من واقعا عاشقشم خدایاشکرت

    تحسین میکنم این عشق و علاقه خانم شایسته رو که باعث شدن ما کلی زیبایی رو تو زندگیمون خلق کنیم خدایاشکرت

    تحسین میکنم این همه ازادی رو ازادی مالی زمانی و مکانی رو خدایاشکرت

    تحسین میکنم لذت بردن از این پردایس زیبا رو خدایاشکرت

    سپاسگزارم از شما عزیزا واقعا بی نظیر سفر به دور امریکا خدایاشکرت در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 598 روز

    به نام خدا

    سلام به همگی

    خدایا شکرت که تو رو دارم و میتونم هر لحظه باهات صحبت کنم

    حقیقت مچ پام پیچ خورده و عصر باید برم ببینم شکسته یا نه

    من تمرکزمو میزارم روی نکات مثبت

    که خدایا شکرت حالم از دیشب خیلی بهتره و کمتر درد میکنه

    تصور و تجسم میکنم که دکتر میگه نشکسته و ی کوفتگی ساده است و این دارو…درمان میشه

    و زودتر از اونکه فکر کنم خوب خوب شدم

    خدایا تو هدایتگر منی میدونی تو دلم چه خبره

    من به تو ایمان دارم تویی که برای من کافی هستی

    توکل کردم برتو که رب عرش عظیمی

    من به بهترین مسیرها و انسانها هدایت کن .

    ممنون از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 647 روز

    درود و عشق بر شما دوستان عزیز

    چقدر این قسمت زیبا بود ک بگو و بپرس…

    چقدر استاد خوب راجب هرچیزی که زیبایی درونش هست صحبت میکنه حتی تیم مورد علاقش، فوتبال، آروی، سفر و هرچیزی که به چشم این بنده خدا میاد سریع نکته مثبتشو میبینه و باز گو میکنه…

    همین معجزه بیان و تکرار نکات مثبت باعث شده آسان بشه برای آسانی ها مجهز بشه به الله اکبر…

    اصلا میدونین بچه ها الله اکبر یعنی چی؟!

    یعنی خدا بزرگتر است خب خدا یعنی چی…

    خدا یعنی زیبایی ها یعنی فراوانی یعنی نعمت یعنی ثروت یعنی هرچیزی که نکات مثبته….البته خدا نکات منفی هم هست چون خداوند درون هرچیزی هست چه نیمه روشن و چه نیمه تاریک وجود داره ولی تو انتخاب میکنی با کانون توجهت خدات چی باشه…

    اگر به نیمه تاریک وجود خدا و تاریکی و سیاهیی و نکات منفی زندگی توجه کنی خدای تو هم همون میشه و هی بزرگ و بزرگ و بزرگ تر میشه….

    و اگر بتونیم مثل استاد توجه کنیم به نیمه نور خدا به زیبایی و نیکی و عشق و زیبایی…

    الله و اکبر ما هم هی بزرگ و بزرگ و بزرگ تر میشه….

    ببین حساب کن استاد چه پیش بینی میکنه میگه الان این توپ گل میشه چون حقشونه و اون کرنر تبدیل به گل میشه…

    چقدرم گزارش گری استاد خوبه اگر گزارشگر میشدنم حتما جزو بهترین ها بودن…

    و یک پیش بینی دیگش این بود که تیم لاتزیو رو میخره… از این مرد بعید نیست همه چیز در تسخیرشه و بگه میخرم جهان براش آیه

    انما امره و اذا اراد شیا آن یقول له و کن فیکون میشود براش…

    چون استاد الله و اکبرش هر بار که به زیبایی ها توجه میکنه بزرگ تر میشه…

    اگر استاد مدیر اون باشگاه بشه که همه رو با قوانین آشنا میکنه از مربی و بازیکن گرفته تا کارگر و …همه بهترین میشوند اصلا این تیمو میکنه قهرمان تمام لیگ های فوتبال… استاد فوتبال منم خیلی خوبه خواسی بیام توی تیمت…

    استاد معنای واضع خواستن توانستن است…

    استاد جان من که هنوز توی یه خم و دوخم این الله خودم بین زیبایی و تضاد گیر کردم گاهی وقتا اینقدر فشار و تضاد زیاد میشه که فقط میتونم بهش توجه نکنم و خودمو بزنم به کوچه علی چپ ولی گاهیی هم اینقدر زیبایی زیاد میشه که نمیتونم ازش استفاده کنم و راجبش حرف بزنم…

    پریشب رفته بودم پیاده روی یه نیمکت دونفره دیدم که خیلی اطرافش پرایوت بود کنار دریای زیبا نشستم و تجسم کردم که عزیز دلمم پیشمه و حسابی راجب قوانین و زیبایی ها وشرایط فعلی باهاش حرف زدم و خیلی بهم خوش گذشت…

    باشد که همه دوستان کنارشون یه عزیز دل داشته باشن که فقط راجب قانون و زیبایی ها حرف بزنند چون خیلی میچسبه…

    دوستارتون سهند(:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سارا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 801 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگرم به خوشبختی و تجربه های لذت بخش در زندگیم

    خدایا مهربانم سپاسگزارم ازت که امروز هم هدایتم کردی و من رو در بهترین زمان و مکان قراردادی و تایم توجه به زیبایی ها رو به من دادی تا تجربه های جدید و الهی داشته باشم

    نکات مثبت قسمت100 سفر به دور آمریکا

    چقدر داشتن آروی حس فوق العاده ای داره،چقدر خوبه که هرجا که دوست داری بری مسافرت و خونه شیک و تکمیل خودتو با خودت ببری چقدر فوق العادهست این کشور که این امکان رو داره که همچین وسیله ای بخری و باهاش سفر کنی

    چقدر عالی که روی تخت خودت باشی و با آرامش فوتبال بازی کنی و چقدر استاد رو تحسین میکنم که هرلحظه و هرجا که مریم جان رو میبین ابراز عشق و علاقه کنن و مریم خانم هم بگن منم و خداروشکر این مسئله بشه الگوی من و همسرم و پسرم و ماهم به همدیگه ابراز علاقه کنیم به تعداد زیاد در طول روز

    چقد عالی که استاد از بازی لذت میبره و هیجان داره وبازهم الگوی زیبایی میشن برای من و خانواده که وقتی هرکاری رو انجام میدی در اون لحظه فقط لذتش رو ببر چقدر ثروتمند بودن زیباست و الهیه و چقدر ثروتمند بودن شایسته ترین کار دنیاست که تو هرچی که میخوای در هرزمان و مکان که هستی اراده کنی و بخری و چقدر تحسین میکنم استاد رو که آزادی مالی دارند و به راحتی دو تا tvبزرگ و به روز رو خریدند

    چقدر فوق العاده ست که ماشین لباسشویی و خشک کن داشته باشی با خودت در مسافرت و چه حس لذت بخشیه برای ما خانم ها

    چه کیفیت عالی داره این تی وی به قول استاد انگار داری وسط استادیوم بازی میکنی

    چقد تحسین میکنم استاد رو که انقدر عالی گزارشگری میکنه و چقدر تحسین میکنم ثروت رو که در دنیا بینهایته و هروز داره این ثروت ها و نعمت ها بیشتر میشه و چقدر بی نهایت ثروت هست و بینهایت ذهنیت ثروت ساز که استاد گفتند هیج باشگاهی پولشون نمیرسه که ساویچ که بازیکن فوتبال هست رو بخرند که انقدر گرون قیمته این بازیکن

    چقدر تکنولوژی فوق العاده ست و چقدر من خوشبخت خوش شانس و ثروتمندم که در این دوره ی طلایی زندگی میکنم که انقدر تکنولوژی های فوق العاده مثل گوگل و گوگل مپ،اینترنت و …که همه شون زندگی مارو راحت تر زیباتر کردند

    و چقدر عالی که استاد برای کنترل ذهن کاری رو انجام میدن که دوست دارند و لذت میبرن تا به ناخواسته ها فکر نکنن

    و من هم یاد گرفتم برای اینکه به ناخواسته توجه نکنم یا اگه امکانش باشه میخوابم یا با دیدن فایل های استاد که داخل لپ تاپ سیو هست اینکارو انجام میدم و برای من بسیار جواب داده و میده چون هم فایل ها کاملا مثبت هستند و توجه من فقط به زیبایی هاست و بعد از دیدن چند فایل یدفعه متوجه میشم واای چه جالب انقدر جذب فیلم ها شده بودم که یادم رفته اون ناخواسته (این کاری هست که من لذت میبرم نوشتم تا شاید برای شما هم مفید باشه و امتحان کنید)و بعد آروم تر شدم و راحت تر با اون مسئله برخورد میکنم

    چقدر عالیه که با گوشی میشه وصل بشی به تی وی و اسکرین بزرگتر داشته باشید

    وچقدر تحسین میکنم استاد و مریم جان رو که با چه لذتی از خاطراتشون میگن و از اتفاقات زیبایی که براشون رخ داده رو باهم به یاد میارند

    و من هم طی سفری که این ماه به شمال ایران داشتم بااینکه دو روز با همسر وفرزندم اونجا بودیم ولی به حدی لذت بردیم به حدی به زیبایی توجه کردیم و از نازیبایی ها اعراض کردیم و طبق قانون به زیبایی ها لذت هیجان و تجربه های جدیدی که هیچ وقت در مسافرت به شمال قبلا تجربه نکرده بودیم هدایت شدیم و همه ی اینها تاثیر بی نظیر دیدن طولانی مدت فایل های سفر به آمریکا،زندگی در بهشت بود و عمل به قانون بینظیر الهی بود که قانون میگه اگه به زیبایی ها توجه کنی و از ناخواسته ها اعراض کنی 100درصد هدایت میشی به زیبایی های بیشتر فارغ از اینکه کجا هستی در کدوم شهر خانواده و…هستی.

    خدایا ازت سپاسگزارم که هرلحظه هدایتم میکنی به زیبایی های بیشتر️

    و سپاسگزارم از شما استاد عزیزو مریم جان عزیزم برای تهیه کردن این فایل های بینظیر️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    به نام خداوندی که هدایت می کند

    استاد عزیزم ومریم خانم شایسته به تمام معنام، سلام

    واقعا بی نظیرید شما وتحسین برانگیز

    بااین سفر چه ها که در دل من یکی به شخصه که نکردید وچه محمودی از دل این سفر متولد که نشد

    محمودی با ایمان تر وشجاع تر محمودی رشد یافته تر از قبلش

    واقعا نمیشه با هیچ کامنتی یا نوشته ای این همه زیبایی رو به قلم درآورد

    امشب که دارم این کامنتو میزارم نمی دونم در حال حاظر شما در چه وضعیتی هستین ولی اینو می دونم که این سفر نامه زندست تا ابد واین نوشته من می مونه تا ابد

    پس از خدا وند می خوام که اون چیزیو که باید بگم رو بهم بگه تا بنویسم

    امشب بعد از گذشت روز ها وروز ها دارم معنایی متفاوت از زندگی کردون رو میفهمم

    معنایی که زیبایی ولذت ونعمت رو در خودش داره بدون هیچ عامل بیرونیی

    من توی این سفر اجرای قوانین رو دیدم عشق ورابطه ای رو دیدم که معنای رابطه صحیح رو میداد احترام وعزت نفس بود بزرگ شدن ورشد یافتن رو داشت وکمک کردن به بهبود جهان همون چیزی که که شما ازش زیاد صحبت میکنین

    با دیدن ودرک این سفر میشه در عمل تمام آموزه هاتونو دید که جامه عمل پوشیدن به خودشونو در واقعیت زندگی

    همون چیزی که من باید الو بگیرم ازش واستفاده بکنم تا جهانی بهترو هم برای خودم وهم بقیه بسازم چون خالق زندیمم واقعا

    چقدر جاهای زیبا چقدر اتفاقات بی نظیر تو دل خوش داشت این سفر

    واز همه مهم تر برای من این بود که می شود واقعا می شود به تمام آرزو ها وخواسته ها رسید به شرط ایمان وتو دل ترسها رفتن

    چیزی که برام از همه مشهود تر بود این بود که باید اقدام بکنم به تموم ایده هام حتی اگر در نگاه اول خام هستن ویا حتی بی معنا ولی وقتی انجام بشن تکامل خودشونو طی میکنن ومعنا دار میشن ونتیجه بخش

    استاد هیچ وقت فکرشو نمی کردم که من از این گوشه دنیا توی ایران توی یک شهرستان به ظاهر دور افتاده استادی داشته باشم به این توانمدی از فلوریدای آمریکا وراهو نشونم بده راهیو که از بچگی دنبالش بودم ولی هیچی ازش نمی دونستم که چجور وچطور قراره هدایت بشم سمتش و فقط یک خواسته ویک ایمان به راهو میدا کردن بوده برام

    خدارو بی نهایت سپاسگذارم برای بودنم با شما وتوی این دل مسیر ارزشمند

    نمی دونم دیگه چی باید بگم جز عمل کردن به آنچیزی که آموختم و قدم برداشتن براش از هدکجایی که میشه ومی تونم چون با این سفر نامه فهمیدم که هیچ چیزی مهم نیست جز خواستن خودم برای ادامه دادن وحرکت کردن

    چون بقیشو جهان وخداوند ردیف میکنه برام

    وفقط دلم می خواد یه روز با دست پر از اتفاقاتی که رقم زدم جلوی روتون به ایستم و با افتخار از شون تعریف بکنم وشما لذتشو ببرید

    استاد عزیزم ومریم خانم فوق العاده واقعا دوستتون دارم وامید وارم هرکجا که هستین در سلامتی وحال خوب باشید که دیدن شما برام انگیزست وادامه دادن

    اسم من اینجا بمونه به عنوان کسی که حرفتونو شنید وقدم برداشت ونتیجه رو گرفت

    دوست دار شما محمود کاظمی هرات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    صد قسمت از سریال سفر به دور امریکا رو با هم دیدیم و لذت بردیم ،سپاسگزارم از خانم شایسته گل و استاد گرامی،ممنونم که خانم شایسته پیگیر فیلمبرداری شدند و ما رو هم در دیدن این زیباییها شریک کردند، واقعا چه قدر برامون درس داشت،کلا دید من نسبت به این کشور و مردمش عوض شد،و خیلی خوشحالم که در قسمتهای بعدش ،خانم شایسته میان جلو دوربین و من خودم خیلی مشتاق بودم که ایشون هم تو تصویر باشند ،خدایا شکرت.

    خوب اول از همه این تلویزیون 70اینچی،چقدر عالیه و انگار که وسط زمین فوتبال هستید،و اینکه یه تضاد باعث شد که دو تا تلویزیون درجه یک برای اروی بخرید ،خدایا شکرت.

    دیدن و مرور جاهایی که سفر کردین ،چقدر نقطه سبز بود ،خدایا شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: