سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 3

1381 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3194 روز

    سلام به استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز

    ??????

    تمام قسمت های این سفر زیبا چون بر اساس عمل به قوانین و تکیه بر شهود و قلب صورت میگیرد بسیار عالی و زیبا و آگاهی بخش هست.

    از قبل هیچ گونه برنامه ریزی صورت نگرفته و چون با تکیه بر تمرکز بر کوچکترین زیبایی ها صورت گرفته است به زیبایی های بیشتر و عظیم تر هدایت میشوید.

    دقیقا مصداق این عمل همان آیه زیبای سوره بقره که خداوند میفرماید:ما از اینکه به پشه ای مثال بزنیم شرم و خجالتی نداریم پس چرا شمای انسان نکات زیبای ریز را فراموش میکنید و همین آیات عالی سوره الیل هست که میگوید:کسی که از دارایی هایش(زیبایی ها و نکات مثبت و ثروت و هر دارایی دیگر حتی یک لبخند و احساس زیبا)به دیگران میبخشد و قادر به کنترل ذهنش هست و نتایج هر چند کوچک و زیبایی های هرچند کوچک را تصدیق و تایید میکند،ما او را آسان میکنیم برای آسانی و مسیر و مدارش را آسانی و زیبایی قرار میدهیم…

    خوب این ها قوانین اللهی هست و هر کسی در هر جایی اینگونه عمل کنه طبق قانون خدا به زیباترین ها هدایت میشود.

    من شخصا از قسمت ۲۶ سفرنامه که به ترتیب با توجه به زیبایی های هر چند کوچک به زیبایی های بزرگ هدایت شدید بسیار بسیار خوشم اومد

    -مرحله اول هدایت به سمت آبشار نیاگارا از مسیر زیبا و خود رودخانه و اون فضای سرسبز(تایید زیبایی توسط خانم شایسته)

    -هدایت شدن به سمت درختان توت خوشمزه(تایید زیبایی)

    – هدایت شدن به اون مسیر پل های فلزی زیر آبشار و اون جریان زیبای آب و نمود فراوانی نعمت و اون هوای پر شده از گرد آب و اون نمی که یکایک ما حسش کردیم(تایید زیبایی توسط شما و شکرگذاری)

    – هدایت به اون سنجاب خوشگل بانمک و اون مرغان دریایی و اینکه شما تو وسایلتون ازقضا پاپ کرن داشتین و دادینش به اون حیوانات قشنگ(تایید زیبایی با عمل کردن و غذا دادن به اون حیوونا)

    و در ادامه هم اون خانم و اون باغ گلای قشنگش و اون مغازه قشنگ و صبحانه های محلی و و و هزاران زیبایی دیگر که با تصدیق زیبایی های کوچکتر در مدار زیبایی های بزرگتر قرار گرفتین و هم زمانی اتفاق افتاد.

    من شخصا این مورد و توجه به زیبایی ها رو از سالیانی که حتی با سایت آشنا هم نبودم و قرآن رو حتی یکبار هم باز نکرده بودم در پیش داشتم،اما واقعا قانونش رو نمیدونستم چیه و الان این اتفاقات زیبای زندگی خودم و شما استاد عزیزم برام بسیار بسیار منطقی و عادی هست و جای تعجب نیست که خدا به حرفایی که قولشو بهمون داده عمل میکنه چون انتظار دیگه ای از معبود خوش قول نمی توان داشت

    پایدار و سعادتمند و ثروتمند و سالم باشید استاد زیبایی ها در کنار همسر مهربانتان و میکاییل عشششششق

    و هم چنین شما تک تک اعضای عزیز

    ????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3488 روز

      سلام آقای مروی وخداوند را سپاسگزارم به خاطر عزیزانی مثل شماها ، که باعث میشوید هر روز فرکانس ومدار آدم تغییر کند

      داداش دمت گرم الهی ونفست ؛ نفس الهی باشد

      خیلی زیبا گفتید واقعا همینه ؟

      کانون توجه ؟

      داری به چی توجه میکنی ؟ همان را داری به زندگیت دعوت میکنی

      ممنون از کامنت زیبایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    وحید عباسی گفته:
    مدت عضویت: 3249 روز

    سلام به خانم شایسته و استاد عباسمنش عزیز

    یه خسته نباشید مخصوص خدمت خانم شایسته بابت تهیه این فایل های فوق العاده عالی که من به شخصه از دیدنشون هیچ وقت سیر نمیشم. استاد عزیز من شاید اولین یا دومین کامنتم روی سایت هست ولی یه حس عجیبی انگار بهم میگفت حتما باید یه کامنت توی این بخش بزاری و اینقدر روی مخم بود(: که تصمیم گرفتم اینکار رو بکنم بدون هیچ ایده یا نوشتن کلمات خاصی. به قول استاد بمیر و انجامش بده(:

    در واقع به نظر من قسمت 25 و 26 ام این سفر که زیبایی بی نظیر ابشار نیاگارا رو نشون میداد واقعا قشنگ بود و من به معنی واقعی کلمه چشمام به لب تاب دوخته شده بود چون خیلی زیبا و فوق العاده عظمت و شکوه خداوند رو نشون میداد. مثل یه نقاشی خیلی زیبا بود دقیقا مثل اون نقاشی زیبای اون هنرمند.مخصوصا اون بخار ها اون جریان وسیع اب که از بالا به پایین می اومد آبی که به صخره و سنگ ها میخورد. اون حجم وسیع اب که به سنگ ها میخورد رو در هیچ ابشاری ندیده بودم تا الان و حتی اون پل که اصلا منظره رو خیلی خیلی زیباتر کرده بود و اون سرسبزی کنار ابشار. من بعد از دیدن اون فایلها با خودم عهد بستم که حتما باید اون ابشار رو از نزدیک ببینم و میدونم که این اتفاق خواهد افتاد.

    باز هم ممنون از استاد عزیزم و خانم شایسته که خیلی زحمت میکشند

    ایشالا موفقیت های بیشتر و همچنین زیبایی های بیشتر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    ولی اله مرادی گفته:
    مدت عضویت: 2480 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    خداوندی که آفرینشش برای ما در هر لحضه تازگی دارد که به ما امید زندگی میدهد،

    خداوندی که عاشقانه هدایت می کند

    خداوندی که وقت از تو اعتماد به غیب

    می خواهد به اندازه ایمان ما دیده می شود…

    واما این سفر عشق،منظورم سفر به دور امریکا هست؛تجربه یک جهان گرد رو من از این فایل ها کسب کردم چرا ؛چون این فایل ها با عشق ظبط شده،با انرژی خداوند تهیه شده…

    من هر چقدر فکر کردم نتوانستم بهترین جلسه رو از این سفر نامه انتخاب کنم

    چون تک تک فایل ها برای من بی نظیر بود ،حکم هدایت الهی را برام داشت ،

    من شاهد کنترل ذهن وتمرکزبر روی زیبای هابه صورت آگاهانه در این سفر هستم

    چشم های من از نگاه کردن به این فایل ها نورانی می شود،روح من آماده دریافت این سخنان مریم خانم،واستاد هست،ذهن من آمادگی خود را برای دیدن فایل جدید بر روسایت قرار بگیرد تا خود را به منبع متصل کند،خلاصه من سراغ قدرت الهی ام میروم و نکته های که از این سفر یادم بیاد براتون بیان می کنم؛لذت آغاز من از این سفر همان از نقشه امریکا که نشان میدادی ،یا اینکه وقتی آروی را آماده می کردین آغاز شد، راستش هر چی می خوام بنویسیم دل من روح من پرواز می کند به سوی قرآن ؛اگر تمام درخت قلم شوندو تمام اقیانوس ها مرکب شوند باز هم

    نمی تواند تمام نعمت های رو بنویسند چون مرکب تمام می شود.من هم واقعا دیوانه شدم چه بگویم از این زیبای که در این فایل های به ما نشان دادید؛به یاد آن سنک قلبی که در رودخانه زیر صندلی شما بود مرا از دیدنش شگفت زده کرد،یا از نزدیک شاهد به دنیا آمدن پروانه های زیبا بودن؛تکامل به یادم آورد صحنه این فایل….یا اون آهوی زیبای که در دل طبیعت بود وبا آرامش زندگی می کرد،بیان دیدن آبشار زیبای کانادا که در این متن من نمی کنجد؛عظمت خدایارو در من زنده می کرد زبان ها قادر به غیر از شکر گزاری نیست،یا غذا دادن به اون سنجاب سیاه که مرا محبت کردن به حیوانات را نشان میداد

    ازگل های خانم برلیی که عاشقانه رسیدگی

    می کرد،یا اون خانمی که به خاطر مرگ سک با وفای خودناراحت نبود ودرحال خوشگذرانی بود،برای آن شبی که در رختخواب بود ولباس نداشتی خیلی جالب بود واحساس راحتی می کردم که با شما هستم،برای من ایده های جدیدی از موزه کوکا کولا اومد که این همه مشتری داره…وقتی که از خدا درخواست کمک می کردی برای انجام دادن کار های ماشین وبه راحتی آموزش آن موضوع رو از گوگل پیدا می کردی برام جالب بود که من کارهایم را به این شکل انجام دهم،متن های سفر نامه که برام همیشه گزیده ای از بهترین جملات روازنه ام بود ومرا به سوی زیبای ها سوق می داد…شما با هر فردی امریکای که برخورد کردی بهترین شخص های همان منطقه بودند،که شنیده های من از مردم امریکا رو تغییر داد…از آن خونه ای که در طبیعت با معماری بی نظیر ساخته شده بود

    من احساس می کردم که این فایل ها از بهشت آماده می شود،شما هر جا که سفر کردین عطر وصافی هوا ،اون بارون های که به هر جا می خورد زندگی می بخشد

    خیلی دوست دارم این متن زیبارو ادامه دهم ولی تا این حد کفایت می کنم

    ودر آخر از استاد عزیزم ممنون

    سپاس فراوان از مریم خانم عزیز،با وجود این همه سختی های استاد با همان مقاومت برای ظبط این فایل هااست،ولی کارخودش رو ادامه داده وما رو شاد و خوشحال می کند

    سپاس گزارم،خواهر عزیزم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  4. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3111 روز

    سلام آبجی شایسته و استاد عزیزم…

    ان شاء الله که میایم، با کله هم میایم.

    خیلی خیلی لذت بردم از این رابطه ی عاشقانه و در نهایت آزادی ای که دارید، بخدا این تصاویری که من از رابطتتون دارم میبینم، فقط داره تصدیق میکنه که میشود میشود میشود، چون این رابطه خواسته ی من بوده اما تا قبل از رابطه ی شما نمیدونستم که میشود و وقتی برای شما رو دیدم خیالم راحت شد که میشود و ربّم رو سپاسگذاری کردم… نه فقط آزادی در رابطه، آزادی مالی و مکانی و زمانی رو هم با تمام وجودم میخواستم و میخواهم و به لطف ربّ دارم در این مسیر حرکت میکنم و وقتی که اون حس استاد رو میگیرم وقتی که از آزادی مالی و مکانی و زمانی شون حرف میزند، خیالم راحت تر میشه و ایمانم به قانون خیلی خیلی بیشتر میشه.

    حس و حال اطرافم تغییر کرده، انگار که توی یک فضای دیگه دارم زندگی می کنم و یک حس خیلی باحالی دارم، مثل مارشمالو میمونه.

    سپاسگذارم بابت فایلهایی که تهیه میکنید و کامنتهای ما رو میخونید.

    در پناه آرامش بخش و ثروتمند و شاد و مطبوع ربّ، همواره شاد و ثروتمند و موفق و سلامت و عاشق باشید.

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    محسن رجبیانی گفته:
    مدت عضویت: 2231 روز

    به نام خالق مهربان.

    سلام به همه شما دوستان عزیز و پر انرژی و شاد و همچنین سلام به استاد عباس منش و خانوم شایسته که با عشق این فایل ها رو آماده کردین و باعث شدین من وارد یک دنیایه رویایی و پر از زیبایی بشم.

    راستش من از همون قسمت هایه اول وقتی شور و شوق خانواده عباس منش عزیز رو دیدم فقط سکوت کردم و نگاه کردم.هر لحظه به این فکر میکردم که چطور میشه حس انسان نسبت به چیز هایی که داره عادی نشه و هر لحظه جوری رفتار کنه که انگار بار اوله که مثلا اون وسیله رو داره یا اون رابطه رو داره.

    وقتی من بار اول rv شما رو دیدم خیلی حس خوبی بهم دست داد.حس راحتی استاد و شادی خانوم شایسته از لحظه لحظه کارها خیلی برام جالب بود.

    من میدونم که شما بارها slide out کردین برای بحث rv اما بازهم هر موقع میخواین این کارو بکنین شور و اشتیاق دارین انگار بار اوله که این کارو میکنین.خیلی برام جالب بود و از قسمت هایه اول سعی کردم رو دیدگاهام جوری کار کنم که از همه چی لزت ببرم.

    اره مثلا زمانی که میخوام لب تابم و روشن کنم و شروع کنم به کار با شادی این کارو میکنم و به این فکر میکنم که خدایا شکرت همین لب تاب رو دارم که میتونم باهاش کار کنم و چقد حس خوبی بهم دست میده.

    من همیشه از خداوند خواستم که خدا بهم کمک کنه وقتی میخوام از این دنیا برم با شادی برم و بدون حسرت.و خدواند من رو به یکی از دستان خدا هدایت کرد و این سایت و این دوستانی که خداروشکر میکنم تو این جهان هستن با این باورها اما فقط حسرتم اینک ای کاش دوستانی داشتم مثل شما تو زندگیم تا کنارشون حالم خوب بشه.

    انسان اشرف مخلوقاته و حکمش از طرف خدا اومده که محکوم به خوشبختی هست فقط کافیه انسان از چیزایی که داره به درستی استفاده کنه.یعنی این نعمت ها باعث بشه ما بیشتر به سر منشاء این نعمت ها نزدیک بشیم.و هر چی بیشتر نزدیک بشیم و باورهامونو درست کنیم این شادی این نعمت ها بیشتر و بیشتر میشه.و اینک باور کنی خدارو و رها باشی خیلی تکون دهنده بود برام.

    این دیدگاه ها از قسمت هایه اول برام تبدیل به باور شد.و من از خداوند مهربان خیلی ممنونم که کمکم میکنه تا بتونم هر روز بهتر و بهتر بشم.

    یکی از رویایی ترین قسمت هایی که شاید من تو انیمیشن ها یا فیلم هایه خیالی دیدم و هر بار که میبینم مو به تنم سیخ میشه و خیلی حالمو خوب میکنه یعنی خییییلییی ها.قسمت ۱۶ هستش.

    حتما توصیه میکنم نگاه کنید حتما حتما.اون هوایه بعد بارون اون جنگل اون طبیعت اون آهویی که بین علف هایه سبز و تمییز و سرحال بود اون ابرها که نزدیک زمین اومده بودن اون صدای بلبل واقعا فقط میتونم بگم تبارک الله احسن الخالقین.کی میتونه انقد زیابیی رو پدید بیاره غیر خدایه مهربون.من انقد حالم خوب میشه که میتونم خودمو حس کنم تو اون هوا و… فقط میتونم بگم حس اون داستان بچگیم ، عالیس در سرزمین عجایب بهم دست میده.

    خیلی دوست دارم دوره دوازده قدم استاد رو بخرم و مطمینم که یک روز برنامه زندگیم میشه عمل کردن به اون دوره.انشالله که این اتفاق میوفته.

    خیلی خیلی دوستون دارم و خداروشکر میکنم که انسان های مهربان شاد و بخشنده ای در جهان وجود دارن مثل شما نازنین ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    ليلا كيايی گفته:
    مدت عضویت: 2907 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام و درود فراوان به عزیزان دل خدا استاد عزیز و مریم جان مهربان

    خداروشکر میکنم که با این سفرنامه همراه هستم که از اولین قسمت تا قسمت ۳۱ برایم هرکدام درسی داشت.

    اتفاقا اتفاقا من دو روز پیش تمام این فایلها ، یعنی از قسمت اول تا دو قسمت قبل رو نشستم و از تلویزیون منزلمون این سریال فوق الهاده رو اونهم با بچه هام تماشا کردیم.

    و دوباره کلی با خنده های شما خندیدیم و با احساس شادی شما ، شاد شدیم و برام دوباره این درسها مرور شد.

    راستش من از اول تا امروز تو تمام فایلهای سفرنامه کامنت گذاشتم البته فکر کنم اولین قسمت و یه فایل دیگه کامنتی نذاشتم اما همه رو با دقت دو بار دیدم و باز دوباره دو روز پیش برای دفعه سوم هم دیدم و واقعا نمیشه گفت که کدومش تاثیرگذارتر بوده و چقدر هم از شما لایک گرفتم و به قول دوستان افتادم رو ریل لایک ??

    اما این و بگم وقتی من قسمت ۹ سفرنامه رو دیدم

    کامنت منم جز محبوب ترین قرار گرفته تازه متوجه شدم???

    اون وقتی که مریم جون دستت رو گذاشتی تو اون رودخونه و گفتی این آب خنکه و خیلی حس عالی داشتی و من که مدتها بود تقریبا یه سال پیش تا الان با اینکه تو شمال زندگی میکنم و به طبیعت نرفته بودم ،دلم میخواست بال دربیارم و همون موقع برم و کنار رودخونه ای تو جنگل و این حس رو بعد مدتها دوباره تجربه کنم آخه من عاشق طبیعت هستم و خیلی احساسم عالی میشه چون وقتی در طبیعت هستی، به طبیعت و عظمت خدا نگاه میکنی و از اون حال و هوای ماشینی شهر دور میشی، بر میگردی به طبیعت درونت ، به اصلت ، به وجودت که از همان اول طبیعی و ساده بودی.

    اونقدر اون فایل منو به وجد آورد و احساسم رو خوب کرده بود که من وقتی دیدم گفتم خدایا من این رو میخوام ، میخوام برم همین جا و اتفاقا همون فردا برنامه چیده شد بدون اینکه من زوری بزنم و ما رفتیم تو دل طبیعت و واقعا همون جاده ای که شما رفته بودید ، که هر دو طرفش پر از درخت های سرسبز بود، که من تو گوشی ام دیدم رو به صورت حقیقی و واقعی دیدم ، و رفتیم و به جایی هدایت شدیم که یک طرف جنگل بود و طرف دیگه سدی بود که پر از آب بود همونی که تو عکس پروفایلم هست.

    و من همونی رو دیدم که شب قبلش تو فایل سفرنامه دیده بودم .

    و انا اقوله کن فیکون شد .

    من خواستم و موجود شد.

    و چقدر من شکرگزاری کردم و خیلی راحت من به خواسته ام رسیدم.

    مریم جان من هم عاشق عکس و فیلمبرداری هستم و همیشه با گوشی ام این تصاویر را ثبت میکنم. یه مدت هم آتلیه عکسبرداری و فیلمبرداری داشتم.??

    و اتفاقا هیچ وقت هم نگاه نمیکنم? و اینطوری لذت میبرم .وقتی استاد داشت تعریف می کرد ، دقیقا ویژگیهای من و عشقم رو داشت میگفت ?

    همین غرغرا و …..?

    جالبه که تو بعضی ویژگیها با هم وجه تشابه داریم??

    ضمنا ضمنا میخواستم بگم در مواقعی که باطری گوشیتون تموم میشه یکی دو تا پاوربانک خیلی به کارتون میاد من خودمم دارم و عالیه تو اینجور مواقع?‌اینم به پیشنهاد من البته نمیدونم شاید هم داریدو مجهز ?

    و یه چیز دیگه اینکه اصلا وقتی استاد میگه عاشقتم نفسدارید نو ناخودآگاه ما این جمله رو میکارید و خدا میدونه که چقدر از دوستان تو سایت که به این جمله ها تمرکز میکنند و تحسینتون میکنند به همدیگه اینجوری ابراز عشق میکنند.

    این فایلهای سفرنامه علاوه بر اینکه شکرگزاری منو بیشتر کرد، بلکه باعث شده که این ویژگی که ما باید همیشه نکات مثبت زندگی و اطرافیانمون رو ببینیم رو در من تقویت کرده ، و من باید همین راه رو ادامه بدم تا از نتیجه های کوچک ، به نتایج بزرگ برسم.

    اونقدری که این فایلها در من تاثیر گذاشته که شب وقتی میخوابم قبلش علاوه بر نوشتن تو دفترم باز هم تو تختم مروری میکنم به اتفاقات عالی که در روزم داشتم.

    و این حس عالیه که شما دارید با این فایلهای سفرنامه در ما تقویتش میکنید.‌

    به ذوق و شوقی که برای فیلم گرفتن از نکات مثبت و تمرکزش دارید و همین حس و انرژی رو به ما هم انتقال میدید ، تحسین میکنم و ازتون سپاسگزارم.???

    شاد باشید و همیشه راضی ??????

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  7. -
    مریم محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2708 روز

    سلام به همه ی همسفرای عزیزم

    این اولین باریه که میخوام توی مسابقه شرکت کنم بدون اینکه برام مهم باشه نتیجه و جایزه اونم به این دلیل که با تمرکز و توجه به همین آگاهی ها و همسفر شدن با همین فایل ها از تقریبا هیچی رسیدم به درآمدی که بیشتر از مبلغ این مسابقه اس و توی این زمان با حس فوق العاده عالیی میتونم از این فایل ها و نکات و نتایجش صحبت کنم چون این بار نتیجه دستمه چون این بار همراه ایمانی که بوجود اومده عمل به همراه داشتم چون این بار من جواب نمیدم نتایجم جواب میدن

    اجازه بدین قبل انتخاب فایل بگم که کامنت قبلی من این بود که تا نتیجه نگیرم دیگه کامنتی نمیذارم و یه مدت طولانی شد کامنت نذاشتنم اما دلیلش این نبود که نتیجه نمیرفتم دلیلش این بود که نتیجه رو نمیدیدم چون که همه ی اون نتایج شده روند عادی و طبیعی زندگیم و با شروع سفر به دور امریکا تلاشمو بیشتر کردم که بتونم کنترل بیشتری روی ذهنم داشته باشم و کمتر از یه هفته بعد نتایج بزرگ و بزرگتر شد . با شروع سفر خواسته یی درونم شکل گرفت مثل اینکه کار میخوام با درآمد فلان و از طرفی دوس دارم که همیشه در حال رفت و آمد چرخیدن باشم . طبق معمول ذهن شروع میکنه که چجوری هم خدا میخوای هم خرما اما تمرکز بر نکات مثبت میگف چجوریش کار تو نیست و یه هفته بعد به کاری هدایت شدم که همه ی عوامل دست به دست هم داد و افراد زیادی دستای خدا شدن که هم توی مسیر هستم و لذت میبرم هم سر کار میرم و مطمئنم از این بهتر رو خواهم داشت به شرط ایمان و عمل صالح .

    نکته ی جالبی که کارم برام داشت درآمدی بود که من با شروع سال همراه با فایل تولد استاد برای خودم در نظر گرفته بودم و در آمد دقیقا همونه . حس خوب همه ی اون چیزیه که باید براش تلاش کرد .

    نکات مثبت زندگی من توی مدت این سفرنامه خیلی خیلی زیاد شده و نتایج روز به روز بهتر .

    یادمه با شروع دوره ی 12 قدم میگفتم یعنی میشه من دوره رو داشته باشم الان دیگه میدونم که میتونم داشته باشم ولی این بار با اطمینان میگم خود قانون خودشو برام تهیه میکنه نه هیچ عامل دیگه . این بار میدونم لیاقتشو دارم چون ایمانم از حرف مفت داره به عمل آوردن میرسه . این بار رها و آروم فارغ از هر مسابقه و نتیجه و انتظار رسیدن پول از آسمون منتظرم خود قانون هدایتم کنه به مسیر آسونتر و دلنشین تر .

    رسیدن به حس خودباوری بهترین نتیجه ای بوده که توی این چند روز سفر برام به امغان آورده این حسو برا همه خواستارم

    اما انتخاب یک فایل از بین این همه فایلی که گویای یک اصل بوده که اینبار با آگاهی کامل متوجه بودم که همین اقدامات باعث نتیجه ی منه برای من آسون بود . یعنی اصلا فکری نکردم من بلافاصله با خوندن سوال کل فایل اومد جلو چشام . اما این به این دلیل هست که اون روز و قبل اومدن اون فایل دقیقا داشتم روی خودم کار میکردم که به هر نحو احساسم فقط خوب باشه و داشتم یادآوری میکردم با خودم که تنها کار مفید زندگیم اینه که ذهنمو به زیبایی ها هدایت کنم همین . و دقیقا چند دیقه بعدش فایل اومد و من نتیجه ی کار کردن روی ذهنمو خیلی زود و راحت دیدم . فایل 26 ام سفر به دور امریکا مثل همه ی فایل ها گویای همه ی قوانین از همه ی ابعاد به طور کامل و یکجا بود . نوشتن تک تک نکاتش طولانیه اما به نظرم هم تمرینیه برای من و یادآوری برای بقیه .

    بزرگترین یادآوری از طرف آبشار بود. عظمتش دل آدمو قرص میکرد به خالقی که این عظمتو با این ظرافت نقاشی کرده و اشک شوق آورد به چشم من با این یادآوری که اونی که این عظمتو انقدر دقیق و عالی از چیزی آفریده که به چشم وقتی دیده میشه که کنار هم قرار میگیرن و با جاری شدن روی هر چیزی زیبایی بیشتری رو به رخ میکشه خیلی راحت تر از اون چیزی که توی ذهن کسی بگنجه میتونه همه ی عواملو جوری کنار هم بچینه که من موفقیت خودمو عینا ببینم من ثروتو و سلامتی و روابط عالی و معنویتو راحت ببینم . فک کردم به اینکه آبی ک بی رنگه و از عناصری ساخته شده که به دلیل کنار هم قرار گیری به همچین ترکیب جالبی تبدیل شده که چشم همه رو جذب خودش میکنه، بیشتر از قبل تونستم درک کنم و باور کنم که این خدا قدرتش بی نهایته و خیلی راحت میتونه از جایی که فکرشو نمیکنم عوامل لازم رو کنار هم قرار بده دقیقا مثل عناصر آب .

    بعد از اون رها بودن آب فکر منو مشغول خودش کرد . انگار خودشو سپرده بود به دست مسیری که بهش هدایت میشه هر لحظه شاید به همین دلیله که دیدن آبشار حس خیلی عمیقتری میده به من تا دیدن یه دریاچه ی ساکن یا لااقل ساکن از دید چشمای من . آبشار به من ثابت کرد که اصلا مهم نیست که کی باشی چقدر باشی بزرگ یا کوچیک حجمت زیاد باشه یا کم یا اصلا کجا باشی ، وقتی بخوای و رها باشی و خودتو بسپری به هدایت الهی زیبایی و ارزشمندی میسازی که هیچ دریایی و هیچ کسی هر چقدر بزرگ نمیتونه اون زیبایی رو داشته باشه . یادآوری مهم دیگه ای که آبشار داشت این بود که با تداوم و اجازه ی طی شدن قانون تکامل با لذت و به راحتی توی بهترین حالت به هر خواسته ای میرسی . تداوم باعث میشه توی هر شرایطی راهی پیدا کنی به سمت خواستت همینطور که آب از بین سنگ ها راهی پیدا میکنه و سنگ ها هم یادآوری میکنن که مسئله توی زندگی اومده که تورو رشد بده و به سمت زیبایی بیشتر ببره دقیقا مضمون ان مع العسری یسری را رو تداعی میکنه اگه سنگ نبود این همه زیبایی آبشار رو نمیدیدیم بنظرم اگه بتونیم به مسائل زندگیم به دید همین سنگ نگاه کنیم دیگه کلا سختی و مشکل و ناراحتی معنایی نداره توی زندگی دقیقا همون مسئله رو از زاویه ای میبینیم که زیبایی رو نشونون بده یعنی نکته ی مثبت رو میبینیم

    یه قسمت دیگه ای که تاثیر خیلی عمیقی گذاشت روی من همون قسمتی بود که به سنجاب و مرغ دریایی غذا دادین اولین موضوعی که ذهنمو درگیر کرد این بود که خداوند به شجاعان پاسخ میده اول شجاعت استاد که خیلی راحت فارغ از هر فکر و خیال و ترسی نشست و پاپ کورن رو میداد به سنجاب و مرغ دریایی ، دوم شجاعت سنجاب و اعتماد به خدایی که استاد رو سر راهش قرار داد تا روزی شو بهش بده به همین دلیل سنجاب خیلی راحت تر از مرغ دریایی به غذاش رسید و برای من دلنشین تر هم بود چون شجاعت داشت و اعتماد کرد به هدایت درونیش و رها بود پس سریع تر پاسخ گرفت و به روزی بیشتری رسید

    موضوع دیگه خانوم و آقایی بودن که وایسادن و عکس گرفتن از غذا خوردن سنجاب . سادگی و انرژی مثبتشون رو من حس میکردم و ذهنمو به سمتی هدایت کرد مطمئن شدم تمرکز روی نکات مثبت خودبخود آدمو به سمت نکات مثبت بیشتری هدایت میکنه .

    روی زمین نشستن استاد هم انرژی فوق العاده ای رو منتقل کرد از راحتی توی هر لحظه از رها شدن از قید و بند نگاه بقیه و از لذت بردن از همون لحظه . انگار آینده ای نبود هر چی بود همون لحظه بود .

    نکته ی دیگه تمرکز کردن روی باور فراوانی بود جدا از جمله خود استاد که بی نهایت نعمت هس بخورید و خداوند رو سپاس گذار باشید . نه سنجاب و نه مرغ دریایی برای رسیدن به نیازشون زجر نکشیدن ، بلکه در کمال راحتی و زیبایی علاوه بر اینکه زیبایی رو به ما نشون دادن و قوانین خدا رو بهمون یادآوری کردن ، به روزی خودشون رسیدن خیلی راحت و آسون . خدای من و خدای اون یکیه . با این تفاوت که خدای ما جهان رو مسخر ما کرده ، وقتی اون انقد راحت به خواسته هاش میرسه من که اشرف مخلوقاتشم تو یک چشم به هم زدن میتونم به همه چی برسم اگه مث اون شجاع باشم ایمان داشته باشم به هدایت الهی و عمل کنم بهش .

    یه موضوع دیگه که برا همه ی فایل ها هست و برای من دوس داشتنیه متن اخر فایله که یادآوری میکنه و تاکید میکنه که اگه به همه ی آنچه گفته میشه عمل کنیم جریانی از ثروت و نعمت وارد زندگیمون میشه این یادآوری هم خیالمو راحتتر میکنه و منو به عمل کردن به شنیده هام راهنمایی میکنه موضوع دیگه ای که میشه بهش توجه کرد اینه که هر چقدر زیبایی رو ببینیم و هر چقدر هم تمرکزمون بر نکات مثبت باشه همیشه بهتر از اون هست همینطور که از هر زاویه ای آبشار رو میدیدیم باز هم زاویه ها قشنگتری بود و هر بار روح آدمو به پرواز در میاره .

    چیز دیگه ای که توجه منو جلب کرد آدمایی بودن که اونجا حظور داشتن . آدمای شاد و ساده و راحت . همه ی اینها منو مطمئن میکنه که آدمایی به سمت زیبایی های بیشتر هدایت میشم که همواره زیبایی رو میبینن آگاهانه و با خودشون در صلحن

    و وقتی آدم بخواد زیبایی رو ببینه فارغ از هر نوع شرایط و موقعیتی همه چیز دست به دست هم میده که هی از اون زیبایی بیشتر رو ببینه . اینجوری میشه که رنگین کمان میاد توی تصویر و باقی زیبایی ها رو چند برابر میکنه . اینجوری میشه که پرنده میگذره و هی فضا زیباتر میشه . اینجوری میشه که آدمی که از کنارت رد میشه بهت لبخند میزنه . اینجوری میشه که همه ی زیبایی ها کنار هم قرار میگیرن برامون .

    اگر بخوام تک به تک و دونه به دونه بنویسم برای هر فایل 10 دقیقه ای میشه صدها صفحه نوشت و یک کتاب چاپ کرد .

    اما چیزی که باید همواره یادمون باشه اینه که کل فایل ها یه چیزیو به واضح و کامل بهمون یاد میدن ، اونم اینه که روی خودمون کار کردن شاخ غول شکستن نیس . تمرکز بر نکات مثبت جادو جنبل خاصی نداره . با همین اتفاقات ساده و دیدن نکات مثبت هر اتفاق و هر لحظه میشه به حس بهتر رسید . ما در هر لحظه در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستیم . تنها کاری که باید انجام بدیم ارسال فرکانس خواسته هامونه . ارسال این فرکانس از مسیر لذتبخشی میگذره . کار من در هر لحظه توجه بر نکات مثبت اون لحظس . زندگی توی همین لحظه امکان رسیدن به این اصل رو میده .

    رسیدن به خواسته ها بها میخواد باید بهاشو بپردازیم . چه بهایی بهتر از توجه بر نکات مثبت من اینو درست انجام بدم بقیه ی کارا با خداست دیگه .

    بهتون پیشنهاد میکنم خواسته هاتونو یجا بنویسین چون واقعا با این روش یجوری به خواسته هاتون میرسین که جزء بدیهیات زندگیتون میشه نوشتنش کمک میکنه که یادتون بمونه برای رسیدن به اون خواسته از چه مسیری گذشتین پس رسیدن به هر خواسته ای از همون مسیر میگذره .

    شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشیم توی دنیا و آخرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    زمرد آبی گفته:
    مدت عضویت: 2426 روز

    سلام استاد عزیزم و شایسته عزیزم??

    ببخش که کلمه خانم رو اول اسمت نذاشتم واین چیزی از خانمی وکمالاتت کم نمی کنه اینقدر توی این مدت توی دل من خودتو جا کردی خودتی ومتواضعانه برخورد می کنی که انگار صمیمی ترین دوستمی بعد از مدتها شما اولین زنی هستید که تونستم اینقدر باهاش در خودم احساس نزدیکی کنم(البته از باورهای غلط خودم بوده که منو ترسونده بود از صمیمی شدن باخانمها)

    خیلی دلم می خواد این حد از اعتمادت به مردم از یادت بگیرم می دونم که در جوابم می خوای بگی من به خدا اعتماد می کنم واون خوبیهای اون طرف رو از وجودش بیرون میکشه و برای من به نمایش می زاره میکشه(خداکنه منم در روابطم اینقدر به خدا اعتماد کنم)

    اما حرف استادم(مسابقه)

    با شنیدن این حرف نجواهای ذهنیم شروع شدچون از رقابت با دیگران می ترسم وسریع خودم ورو بازنده می دونم

    شرکت نکنی هااااا آخه می خوای چی بنویسی

    مگه نمی بینی بچه ها تو سایت چطوری می نویسن ؟؟!!!اصلااا نگاه تو قابل مقایسه با اوناست؟؟؟!!

    اونا دورها رو خریدن اینقدر تمرین کردن چشماشون عین یه لیزر قوی شده- (واقعا اینو از ته دل می گفتم بدون ذرهای حسادت فقط از وجد این نگاه که اینقدر با شکوه می بینید)- تو بچه کلاس اولی آخه می خوای با کی رقابت کنی????

    بعدشم اصلا مگه تو میای سایت فایلا رو می بینی نظر می زاری به خاطر نظر دیگرانه که بگن خوبه یانه؟

    وحالا جوابهای من???

    ۱.تو مسابقه شرکت می کنم چون می خوام عزت نفسم بره بالا ودیگه از رقابت کردن با دیگران نترسم

    ۲.تو مسابقه شرکت می کنم تا یاد بگیرم وقت رقابت نگاه به حریفم نکنم و توجه وتمرکزم روی کار خودم باشه

    ۳.تو مسابقه شرکت می کنم حتی اگرمثل بچه های کلاس اولی خرچنگ قورباغه بنویسم

    ۴.توی مسابقه شرکت می کنم تا بهترین چیزایی رو که بلدم به نمایش بزارم بدون اینکه نگران نتیجه باشم

    ۵.نه نظر دیگران برام نیست که در مورد نوشتم چی میگن ولی مسلما وقتی حرفه ای ها تشویقت کنن وبهت بگن عالی بودی بیشتر خودتو باور می کنی ونیروی مضاعفی می گیری

    درست عین همون بچه کلاس اولی که دنبال مهر هزار آفرین معلمشه

    الان منم دقیقا می خوام هزار آفرین بگیرم?????باز شروع کردن این(ذهن)?فقط هزار آفرینننن ???دیگه هم صحبت نباشه??

    پس میگم چشم استاد ?وپیش به سوی دیدن کلیپها??همین الان دارم غش وضعف میرم برای زیر آبشار رفتن????

    دوستتون دارم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      زهرا آبلو گفته:
      مدت عضویت: 3031 روز

      عزیزززززم آفرین به شهامتت آفرین منم دقیقا همین حسو داشتم که شما داشتی ولی منم شرکت کردم تا خودمو بیشتر باور کنم این یه موفیقته چه برنده بشم و چه نه در هر صورت برنده ام?چون دارم یاد میگرم دقیقتر نگاه کنم و خودمو باور کنم عالی بود دوست من ⁦⁩⁦⁩⁦⁩⁦⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ليلا كيايی گفته:
      مدت عضویت: 2907 روز

      سلام و درود به دوست عزیزم زمردآبی رنگ مورد علاقه خودم?

      تو همیشه در پیشگاه خداوند یک برنده هستی چه قبلا و چه الان و چه بعدها???

      خداروشکر برای وجود دوستان پرانرژی و انگیزه بخشم در این دنیای زیبا?

      شاد و راضی و پرروزی باشید همیشه????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد صادق امام بخش زاده گفته:
      مدت عضویت: 2205 روز

      سلام دوست عزیزم، شما تنها نیستی و اکثرا دچار نجواها میشیم که به خاطر ورودی های بد گذشته هست. فقط باید یادبگیریم چطور از پس این نجواها بربیایم. اولین نگاه من نسبت به نجواها اینه که از حضورش آگاه میشم و قدرتی که از بد کردن احساسون داره به یاد میارم و دست ک نمیگیرمش و میگم باید از همین جلو درستش کنم و بعد بهش میگم تو دروغگو هستی و همیشه بهم دروغ گفتی و خلاقیتش رو در ایجاد این افکار جور واجور تحسین میکنم، بعد شروع میکنم به تکرار نگاهی که بهم آرامش میده. این کلیت درک من در مورد برخورد با نجواهاست که خواستم با دوستانم به اشتراک بگذارم.

      و اما نگاهی که به من آرامش میده اینه که به خودم میگم این یک مسابقه بین الان خودت و دیروز خودت هست نه مسابقه با دیگران. اصلا ما مسابقه با دیگران نداریم، وقتی توجهمون رو روی زیبایی ها میزاریم – طبق قانون بدون تغییر جهان با تحسین زیبایی های جهان و هدایت چشم و زبان و گوش و قلممون به سمت زیبایی ها – و تغییری که داریم در وجودمون ایجاد میکنیم، تغییری که داریم در زندگیمون اجراش میکنیم نه فقط از طریق این مسابقه بلکه از طریق تجاربی که هم اساس با کانون توجهمون تجربه میکنیم جهان بهمون پاداش میده. به قول استاد مگه مسابقه هایی که من میزارم بازنده داره؟ همه تو این مسابقه برنده هستن. من فقط با دیروز خودم مسابقه میدم نه با دیگران، و سعی میکنم موفقیت دیگران در تغییراتی که در خودشون ایجاد کردند رو تحسین کنم. خدایاشکرت. سپاسگزاربه خاطر کامنت زیبات دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زمرد آبی گفته:
        مدت عضویت: 2426 روز

        سلام محمد امام بخش عزیز

        وقتی دیدم ایمیل از طرف شماست با چه ذوقی اومد م ببینم چی نوشتید??

        آخه دیدگاهتون رو خیلی دوست دارم و از کامنتاتون و نوع نگاهتون خیلی چیز یادمیگیرم??

        پس اول ممنونم که کامنت من رو خوندید وبیشتر ممنونم که برام دیدگاه گذاشتید??

        چه ایده جالبی دارید برای مقابله با نجواهای ذهنی با این تکنیک همون اول خلاءصلاحش می کنید??

        ومنم حتما این روش امتحان می کنم فکر کنم خیلی موثر باشه??

        واما مطلب دوم که فرمودید

        با خوندن این حرف انگار یک سنگ خیلی خییلی بزرگ وسنگین رو از جلوی راه من برداشتید

        هر چند این جمله رو شنیده بودم و در زندگیم سعیم براین بوده که انجامش بدم ولی تا وقتی موفقم تا پای یه نفر دیگه در میون نباشه??

        وقتی اسم مسابقه پیش بیاد انگار کلا همه چیز یادم میره ??

        ممنونم که اینقدر زیبا دوباره موضوع رو برام توضیح دادید

        این نوشتتون رو هر روز می خونم تا دیگه برای همیشه یادم بمونه رقابتی وجود نداره

        و من فقط باید سعی در بهتر شدن خودم داشته باشم

        ممنون میشم اگر بعد از این هم نکته ای رو دید بدردم می خوره بهم گوشزد کنید

        این جمله استاد خیلی دوست دارم تقدیمتون می کنم

        در پناه الله یکتا شاد ،پیروز و سعادتمند در دنیا وآخرت باشید?????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    غـــزل گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    سلااام به همه اعضای گروه تحقیقاتی عباس منش!

    من از زمان نوجوانی با کتاب های هری پاتر آشنا شدم. هری پاتر داستانی طولانی از پسربچه ایه که علیرغم مشکلاتی که باهاشون دست و پنجه نرم میکنه، توی دنیای خودش به سر میبره و حس میکنه یه توانایی هایی داره که اون رو از دنیای آدمهای عادی جدا میکنه. و بالاخره یک روز میفهمه که درواقع یه جادوگره و بعد به مدرسه علوم و فنون جادوگری میره و ماجراهای زیادی شکل میگیره.

    این کتاب و ماجراهاش خیلی جزیی و جذاب هستن و من هم مثل میلیون ها نفر دیگه توی دنیا، دیوانه وار عاشق این داستان شدم. احتمالا خیلی از کسایی که با این داستان آشنان میدونن دارم از چه عشقی حرف میزنم:))

    همیشه دلم میخواست که یک روز من هم بفهمم که جادوگرم و از اون دنیای عادیِ آدم های عادی بزنم بیرون و وارد دنیایی م که توش بخوام و بشه. توش قدرت داشته باشم. من عاشق چوبدستی جادویی یا وردهای اون ها نشده بودم. عاشق ساز و کار دنیاشون شده بودم. عاشق اینکه اونجا، زندگی یه چیز یکنواخت نیست.

    من هم حس میکردم که اصولا باید یه همچون دنیایی وجود داشته باشه. باور نمیکردم که دنیا فقط همینجوری باشه که یک سری اتفاقات یکنواخت برات بیفته که هیچ کدومشون دست خودت نیستن. باور نمیکردم که دنیا فقط همین باشه که یه چیزی رو بخوای و مجبور شی برای داشتنش به آب و آتیش بزنی و آخرشم معلوم نباشه که بهش میرسی یا نه، در حالیکه هری و پاتر و دوستاش، به سادگی یه بشکن زدن میتونستن اونو داشته باشن!

    من هری پاتر رو میخوندم و روز و شب دلم میخواست که من هم توی دنیایی باشم که توش خودت خلق میکنی. دنیایی که توش همه چیز شگفت انگیزه و هرروز اتفاقاتی میفته که ریز و درشتشون، احساس شگفتی رو درونت به وجود میارن.

    خب من اون دنیا رو نداشتم. اون یه افسانه بود. دور بود. اما حس میکردم که با وجود دور بودنش، چقدر نزدیکه…

    احتمالا متوجه تشبیهم شدید. بله من بزرگ شدم، شوق هری پاتر همچنان توی وجودم بود، اما دیگه بهش فکری هم نمیکردم و مشغول زندگیم بودم. همون زندگی یکنواخت و شانسی :)

    تا اینکه… بله با اینجا آشنا شدم!

    مدت زیادی طول کشید که درونا بپذیرم که یه جادوگرم. ولی بالاخره شد.

    حدود یک سالی از ورودم به سایت گذشته بود و مشغول دیدن یکی از فایل ها بودم، همون موقع یه خبر ظاهرا بد بهم رسید. درحالیکه بقیه براش ناراحت بودن، من احساس کردم که نه تنها ناراحت نیستم، بلکه درونم پر از احساس شگفتی و شکرگزاری نسبت به خدا شده! بعد، از همین احساسم هم شگفت زده شدم! چطور ممکن بود که به یه آدم خبر بد بدن و اون آدم حالش بهتر بشه؟! بعد یه ذره فکر کردم و دیدم نه تنها این اتفاق برای من افتاده، بلکه جایی رو سراغ دارم که چندیـــــــــــن نفر اونجا دور همن که همشون همین جوری اند! همینقدر عجیب! همینقدر شگفت انگیز!

    واقعا بهت زده شدم! اینجا دیگه کجا بود که من یک سال بود داشتم باهاش یاد میگرفتم با زندگیم جادو کنم و معجزه کنم؟!!

    اون موقع بود که وسط ریختن گلوله های اشک شوق! متوجه شدم که به آرزوی نوجوونیم رسیدم. اینجا، سایت گروه تحقیقاتی عباسمنش، همون “مدرسه علوم و فنون جادوگری” بود…

    استاد، مدیر مدرسه بود و همه ما، شاگردهایی بودیم که دور از چشم مشنگ ها و درحالیکه اونها فکر میکنن که دنیا همونه، یاد میگیریم که روز به روز جادوگرهای بهتری بشیم. ( توی اون داستان به آدم های عادی که خبر از این شگفتی ها ندارن، میگن مشنگ. قصدم بی ادبی نیست و این فقط یه اسمه. خب خودمم تا قبل از این یه مشنگ بودم!)

    خلاصه که هرچی بیشتر اِلمان های مثبت اون داستان و این سایت رو با هم مقایسه میکردم، بیشتر متوجه تطابقشون میشدم و بیشتر ذوق میکردم.

    ( و این توضیح رو بدم که مسلما منظورم از جادو، همین قدرت خلق و معجزه است. نه جادو به معنای طلسم و ورد و… )

    اون روزها تازه وارد ۱۲ قدم شده بودم و به همون موازات، سفرنامه هم شروع شد.

    توی دوره یاد میگرفتم که اصلا جادو چی هست. چه جوری باید بهش دست پیدا کنم؟

    توی دوره، میفهمیدم که “یه روز خوب، دیگه واقعا داره میاد! ”

    و بعد با سفرنامه، انگار مدیر مدرسه و خانم معاونش برامون یه اردوی آموزشی – تفریحی تدارک دیده بودن که از نزدیک بفهمیم “اون روز خوب” میتونه چه شکل هایی داشته باشه!

    انگار که این اردو میخواست به شاگردها نشون بده که اون زندگی جادویی، فقط مربوط به دوردست ها و اهداف بلند بالا نیست. بلکه میتونه به سادگی تزریق شه به روزمره ما. به صبحونه خوردن و رانندگی و خرید کردنمون. به حل کردن مسائل روتین هرروزه امون. به لبخند زدن و راحت بودن با غریبه هایی که شاید فقط ۵ ثانیه توی کل عمرمون اون ها رو میبینیم!

    و این همون بخش مورد علاقه من توی این سفرنامه است: ارتباطات!

    آشنایی با خانم کتی ( اگر اسمشون رو درست بگم)، برای من یکی از جذاب ترین روزهای اردو بود.

    من به واسطه کشورم، شهرم، و خانواده ام، همیشه درگیر این باور بودم که باید حد و مرز ها رو با آدم ها خیلی مراعات کرد و همینجوری الکی صمیمی نشد. ولی همیشه ته دلم دوست داشتم که راحت باشم با آدم های غریبه و مثلا دست تکون بدم به کسی که نمیشناسمش. یا بتونم اعتماد کنم و هرکسی بهم تعارفی میزنه، فکر نکنم که احتمالا یه نقشه توی سرشه!

    دیدن خانم کتی و ارتباط دو طرفه ایشون و مادرش با مدیر و معاون مدرسه جادوگری ما، یه بار دیگه به من نشون داد که خواسته های درونی من عجیب غریب نیستن! بلکه آدم های زیادی دارن اون خواسته های من رو زندگی میکنن!

    با لذت مشغول اون روز اردو بودم که یک دفعه دیدم یه باور مخرب، داره از زیر میزی که جلوی خانم کتیه، آتیش میسوزونه و زیر لب یه چیزهایی رو زمزمه میکنه! سریع مچشو گرفتم و آوردمش بیرون! خوب گوش کردم و دیدم داره با صدای ریز و جویده، میگه که حتما خانم کتی و مادرش، آدم های تنهایی هستند و حالا از سر تنهایی رو آوردن به اینکه به غریبه ای توی خیابون، پیشنهاد بدن که مهمونشون باشه!!

    همون موقع از ذهنم گذشت که از خیلی وقت هایی که غریبه ها باهام مهربونی بیشتر از اون چیزی که در جامعه هست داشتن، احساس کردم که حتما تنها هستن، و هروقت هم خودم با غریبه ای مهربون بودم، همین نجوا توی سرم اومده.

    همون جور که مچ اون باور توی دستم بود، بردمش به بخش های دیگه اون فیلم.

    نشونش دادم که خانم کتی، اول از همه به نظر میاد که در رفاه خوبی زندگی میکنه و اصلا بدبخت نیست!

    خودش حداقل یه خونه زیبا و چند تا ماشین داره و رانندگی میکنه و آدم مستقلی به نظر میاد! نشونش دادم که خانم کتی یه آدم منفعل نیست که نشسته تا یکی بیاد سراغش! اون “انتخاب کرده” که با غریبه ها مهربون باشه، و به خوبی توانایی بر اومدن از پس این انتخاب رو داشته!

    نشونش دادم مهمون های خانم کتی هم به اندازه خود خانم کتی و شاید هم بیشتر، دارن از این ارتباط لذت میبرن و اتفاقا چقدر هیجان زده هستن و این هیجان اینقدر براشون قشنگه که دارن اون رو به اینهمه آدم هم اعلام میکنن! درحالیکه اگه اون دعوت از سر نیاز بود، همه متوجه حس سنگینش میشدن.

    تیشرت رنگارنگ و اسپرت مامان خانم کتی رو نشونش دادم و گفتم که فقط کسی که حالش خوبه و در صلح و صفا زندگی میکنه، میتونه توی ۹۵ سالگی این شکلی لباس بپوشه، اونم درحالیکه ظهر خودشو مهمون یه همبرگر تک نفره کرده و داشته به سفر پیش روش با آر وی فکر میکرده!

    بعد هم در حالیکه به نظر میومد باوری که مچش توی دستمه یه کم آروم گرفته، بهش گفتم که خوب گوش هاشو تیز کنه. صدای مدیر رو زیاد کردم و مدیر خیلی واضح و مشخص گفت که چقدر حس مثبتی توی رفتار و خونه و “حال” خانم کتی و مادرش موج میزده…

    به این ترتیب، خداروشکر اون باور تا حد خوبی رام شد و رفتیم تا از شیرینی هایی که ظهر خانم کتی برامون گرفته بود و انتخاب کردنشون از بین شیرینی های اون ویترین چقـدر سخت بود لذت ببریم! وای من واقعا عاشق شیرینی ام و حتی تصویرشم منو به وجد میاره و واقعا حتی توی فیلم هم، مشغول انتخاب کردن شیرینی های ویترین میشم!

    و بعد، باز هم یه ایونت دیگه!

    قبلا توی یک کامنت دیگه هم گفته بودم که چقدر عاشق ایونتم. عاشق اینکه آدم ها دور هم جمع باشن و هرکسی کار خودش رو کنه و همه شاد باشن.

    باز هم رابطه صمیمانه غریبه ها باهم… راحتی غریبه ها با هم…

    از یه دختر جوون فیلم میگیری و اون ذوق زده میشه و برمیگرده با شوق برات دست تکون میده!

    اون محتاج توجه نیست! کارش زشت نیست! بی مبالات نیست! البته که نیست!!! اون یه آدمه که خوشحال میشه وقتی میبینه نقاشیش مورد توجه یکی از رهگذرهاست، و خوشحال میشه که این خوشحالیش رو به اون رهگذر نشون بده!

    و توی اون ایونت پره از این آدم ها

    توی کلی ایونت دیگه پره از این آدم ها

    توی همه جای دنیا، توی “فستیوال هرروزه جهان” پره از این آدم ها…

    پر از غریبه های شاد

    غریبه های صمیمی

    غریبه هایی که به خاطر ویژگی مشترک “انسان بودن” و فرکانس هایی که در اون هستیم، با هم حسابی آشناییم…

    قسمت ۲۲ سفرنامه رو به این دلایل دوست دارم.

    دیگه مثل روزهای نوجوونی، فکر نمیکنم که چرا من توی مدرسه هاگوارتز نیستم تا شبانه روز توی محیطی باشم که آدم های زیادی از جنس خودم، اونجا دور هم جمعن.

    الان دیگه روز به روز بیشتر میبینم که من به بیشتر از اون چیزها، اون ارتباطات، اون شدن ها، دسترسی دارم.

    الان دیگه همه چیز برام رنگ شگفتی داره.

    الان دیگه میدونم که دنیای من خیلی جادویی تر از اون حرفهاست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: