سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-09 08:10:202024-07-31 11:45:42سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان که در ماست برای ماست و با ماست
من امروز بعد از گذشت چند سال از این قسمت تصمیم گرفتم کامنت بنویسم
راستش سالیان سال است که با استاد عباسمنش آشنا هستم ولی به تازگی مدت 2ماه است عضو این خانواده شدم و با مطالب سایت اوقات میگذرانم
حالا چرا بعد از این همه سال این اتفاق افتاد نمیدونم
شاید همون قانون مدار ها و فرکانس باشه
توی این تقریبا 5-4 سال توی اینستا خیلی تکه های صحبت های استاد رو که تو پیج های مختلف روی تصاویر میکس میکردن من گوش میدادم بارها و بارها حتی توی سایت هم وارد میشدم ولی همیشه مانع بود یا ایمیلم درست نمیشد یا حتی پیج رسمی ایشون رو نداشتم چون اینستا پر بود از پیج های فیک
خلاقه من با کلام استاد آشنا بودم ولی با رابط
تا اینکه سال گذشته اون تکه از حرف های استاد که گفته بودن تعهد بدید به خودتون که تا یکسال بعد درآمدتان چند برابر شود را در اینستا شنیدم و توی برگی از سررسیدم این تعهد رو به خودم دادم من ارایشگر هستم و در لاین عروس کار میکنم و به خاطر بیماری اخیر کاملا بیکار شده بودم و درآمد بسیار کمی داشتم هر چند که به خاطر باورهای محدود کننده خودم هیچ وقت پول و حساب بانکی خوبی نداشتم
تا ااینکه توی این مدت طولانی خونه بودن و کم کار شدن و قرنطینه حسابی نشستم و روی خودشناسی و خداشناسی کار کردم هر کتابی که معرفی میشد توسط هر استادی به صورت pdf تهیه می کردم که ارزان باشد و بارها بارها می خواندم از استادهای داخل ایران از عرشیانفر و ازمندیان ،…..ده ها استاد دیگر از لایوها و مطالب رایگانشان استفاده کردم 5صبح بیدار میشدم و انقدر غرق در مطالب و آگاهیهایی که تشنه کسب آنها بود میشدم و تا آخر روز حتی ثانیه ای زمان برای کارهای متفرقه نداشتم کم کم متوجه شدم آدمهای اطرافم حتی خانواده و خواهر هایم نیز در دایره ارتباطات من جایی نداشتند
این دوران برای هر کسی دوران بیکاری و غفلت و ترس از بیماری بود و برای من بستر رشد و آگاهی و بیداری بود انگار مدار من در حال ارتقا بود و همزمانی که باید رخ میداد اتفاق افتاد و من به صورت کاملا ساده و یکهویی خود را در سایت عباسمنش دیدم وااااای خدای من این همه فایل دانلودی بعضی از آنها 60-70 دقیقه ای بودن و هجم آنها پایین که به راحتی میشد دانلود کرد چون من مشکلم با اینستا هجم فایلها بود و با چند فایل دیدن هجم نت تموم میشد و من هم برای خرید هجم بیشتر به مشکل می خوردم
خلاصه به قول استاد شروع کردم نه فقط به نگاه کردن و گوش کردن بلکه خوردن آنها حتی موقع کار خونه، انجام دادن پیاده روی ،خرید ،محل کار توی گوشم هندفری بود و اولین فایلی که به آن برخوردم کاملا هدایتی فایل چگونه درآمد خود را چند برابر کنیم آنهم نه یک قسمت بلکه چند قسمت خدایا اینجا کجاست برای من مثل الیس در سرزمین عجایب بود همین طور که این فایل درآمد رو گوش میدادم یادم افتاد تقریبا چند سال پیش من تعهد خود را در سر رسیدم نوشته بودم سررسید اون سال رو پیدا کردم اون صفحه را خوندم من وضع کاریم یه تکونی خورده بود ولی نه در حدی که تو تعهد برای خودم پیش بینی کرده بودم
من خرداد1401 در یکی از معروف ترین سالن های عروس تهران بدون اینکه دنبال کار بگردم با حتی کوچکترین سختی کاملا هدایتی استخدام شدم و الان با گذشت تقریبا 6ماه در آمدم 10برابر شده ، و فهمیدم قانون خداوند بدون تغییر بدون تاخیر بدون تبدیل کار میکند .
من روی خودم و باورهایم کار کرده بودم و با ارتعاش و فرکانسم اون کار رو جذب کرده بودم و با آشنا شدن به آگاهیهای خالص این سایت گل نهایی زده شد و به تعهد سررسیدم برای چند برابرکردن درآمدم رسیدم
حالا دیگر تو این مدت که اوضاع اعتراضات و اخبار و شلوغی و تمرکز مردم روی نکات منفی کار من شده دیدن سریال زندگی در بهشت در ابتدا و الان سفر به دور امریکا
استاد عباسمنش من تمام لوکیشن های شما را تو گوگل مپ پیدا میکنم و با نقشه هوایی با کیفیت عالی شکر ابزار ،میگردم از ساختمان شما در آن برج تمپا و ویو رودخانه کنارتون تا حتی ویلای پارادایس رو هم تو نقشه در شمال فلوریدا پیدا کردم و حتی سفرهایتان از غرب تا مکزیک و کالیفرنیا و از جنوب تا سواحل اطلس و میامی و تا شرق نیویورک و اما آبشار نیاگارا
خواهر من در لگزینتون در ایالت کنتاکی زندگی میکنه و اکثر سفرهای ایالات مختلف رو رفته و عکس اونهارو من میدیدم ولی از وقتی سفر به دور امریکا شما رو دنبال میکنم تازه متوجه عکس های خواهرم میشم که تو آبشار نیاگارا با اون روپوشهای پلاستیکی انداخته بودن یا ساحل های مرجانی سواحل فلوریدا و ….
من این قسمت سفر به نیاگارا را خیلی بیشتر از بقیه ذ دوست داشتم و البته کلا به نیویورک سیتی علاقه خاصی دارم و اون مطلب بسیار تاثیر گذار ️مریم بانو ️
من نیز با این باور که روزی انتخاب کردم ایران را برای تولد و حالا انتخاب میکنم امریکا را برای زندگی و کسب تجربه های جدید
بسیار بسیار تعهدانه به باورهای قدرت مندم برای مهاجرتم کار میکنم و روزی در فلوریدای امریکا شمارا ملاقات خوام کرد
با سلام ودرود به اساتید گرامی وبا نهایت تشکر از زحمات شما عزیزان من هم از تمام فایلها لذت بردم انرژی گرفتم و سعی می کنم بتوانم درسهایی که میگیرم رو خوب اجرا کنم اما صحبتهای دلنشین شما در دل شب با چشمانی که خواب داشت ولی باصداقت در قداست شب بیان میشد وآن صدای شب و رفتن بدون ترس در دل تاریکی فقط نشان از عشق به خداوند و توکل میدهد حال مرا خیییلی خوب کرددلم میخواهد من هم رشد کنم و بتوانم یاد بگیرم در مسیر و فرکانسهای بسیار مثبت شما قرار بگیرم و رها شوم از وابستگیها آمییین خدایاشکر گزارم که با استاد عزیز و سرکار خانم مریم شایسته دوست داشتنی آشنا و همسفر شدم دوستتون دارم خیییلی زیاد
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته
من پارسا فریور ام که وضعیت الآنم با وضعیت زمانی که جواب مسابقه قبلی رو میدادم زمین تا آسمون فرق کرده
با تمام بود و نبود هاش و تمام داشته ها و نداشته های اون موقع الآن حالم بهتره
الان تا این اندازه به خدا ایمان دارم که با اینکه اون اتفاق که توی عقل کل هم گفتم افتاد اما میگم مسئولش منم و میتونم از نو خلق کنم و از نو باور کنم
گفتم باور…
من توی این مدت باورهامو با تمرین آینه که خانم زدکارتیست فوق العاده و مهربان بهم معرفی کردن بهتر کردم و خدارو شکر نتیجه گرفتم اونم چه نتایجی
توی این مدت یاد گرفتم که ارشد همه چیز همین قانون جذبه وقتی که دیدم یکی از دلال های مشهور و ثروتمند ایران که آموزش مارکتینگ هم میده سرسختانه معتقد بود قانون جذب یک دروغه و با تعجب دیدم داره توی لایو اینستاگرامش میگفت:
(دوستان همه چیز باور شماست و ذهن شما)
و بار ها از توجه به زیبایی ها حرف میزنه
با خودم گفتم این آدم فکر میکنه قانون جذب چیه
یادمه یک زمانی وقتی که میدیدم خانم زدکارتیست آخر دیدگاه هاشون مینویسن مسیری که در آن هستیم قشنگ تر از شرایطیست که در آنیم با خودم میگفتم خدایا کیی من قراره این زیبایی مسیر رو تجربه کنم تا معنای واقعی این جمله رو بفهمم؟
الآن میفهمم که این زیبایی چقدر قشنگه و این مسیر چقدر جالب و پر از حضور خداست
منظورم از حضور خدا اون حس تنها نبودن و قدرتیه که من حسش میکنم
اون حس توکل و ایمانی که هرچقدر هم کم باشه اما تسکین حاله
اون حسی که باعث میشه من شب ساعت 4 یا 5 بیدار بشم و با اذان صبح فکر کنم که کجای کارم؟
درسته این تضاد ها بود اما من هنوز زنده ام و باید متفاوت رشد کنم
کجای کارم؟
من اینجوری تونستم این حس رو بیان کنم میدونم که برای شما فرق داره و مطمئنم میتونه خیلی قشنگ تر باشه
البته من معنای این مسیر و معنای این قانون رو تا این حد هم، از زمان بعد از مسابقه قبلی فهمیدم
برای من قشنگ ترین قسمت این سفر نامه:
فایل 21 اون قسمتش که اون دختر داشت به شما میگفت که سگش بعد از 14 سال فهمیدن یک مریضی داره و فقط چند روز زنده است
و حالا قسمت قشنگش اونجا بود که داشت ازین روز های آخر عمر سگش به بهترین نحو استفاده میکرد و لذت میبرد و خدارو شکر میکرد
با اینکه بعد از 14 سال داشت سگش که اینقدررر دوستش داشت رو از دست میداد اما خودش رو یک بازنده ندونست
تسلیم خدا بود و میدونست این حیوون عمرش تا اینجا بوده
بهش وابسته نبود و حال خوبش رو وابسته به وجود اون حیوون نمیدونست با اینکه مطمئنم بهترین لحظات رو باهم داشتن و براش خیلی بالاتر از یک بهترین دوست بود
من اینقدر از زیبایی های اون قسمت چیز یاد گرفتم که از هیچ کتاب موفقیتی که تا به جال خوندم یاد نگرفتم
من و مامانم همراه اون قسمت کلییییی گریه کردیم
خیلی خوب بود خیلی زیاد انگار اون قسمت برای من ضبط شده بود
بعد از اون اتفاقی که افتاد (نمیگم تا توجه نکرده باشم) یادم میاد دیدگاه من و حال من با دیدگاه این دختر خیلی فاصله داشت و الان که اینقدر حالم خوبه که دارم این جواب رو مینویسم هر روز خدارو شکر میکنم بخاطر دوستای خداگونه ای که توی این سایت دارم و تک تک اعضای این سایت
چون اون موقع که برام دیدگاه مینوشتین انگار با خوندم هر کدوم ازین راهنمایی هاتون من یک پله رشد میکردم
که خودم این رشد فرکانسی رو حسش میکردم
خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم
توی این راهی که تا الآن اومدم با اینکه با بزرگترین تضاد زندگیم برخوردم و هر اتفاقی افتاد اما
خیلی قشنگی ها داشت
اینقدر جذب ها داشتم که مثل بزرگ کردن یک جوجه طوطی و دیدن مرحله به مرحله پشت سر هم اما نه اینقدر زود بود
مسیری که باید درون خودم جهاد اکبر راه می انداختم و الآن من اون پارسای دو سال پیش نیستم
حتی اون آدم یک سال پیش هم نیستم
تمام کارهایی که میکردم تا جذبی داشته باشم قشنگ بود به خصوص قسمت هایی که روی باورهام کار میکردم
که امروز بعد از یک ماه میخوام ادامه بدم
چرا بعد از یک ماه چون توی این وقفه یک ماهه و تضادی که برخوردم باعث شد قوی تر برگردم و ادامه بدم
خیلی خیلی دوستتون دارم
خدا نگهدار تک تکتون باشه
سلام پارسا جان
خیییلی خوشحالم از خوندن کامنتت عزیزم
یه چیزی رو دوست داشتم برات بنویسم که قلبم میگه
من الان 34 سالمه و تنها یک سال هست که دارم روی خودم کار میکنم و عضو سایتم
تو هر لحظه از این روزها هر چند نباید حسرت خورد چون از جایگاه کمبود هست، اما دلم میخواست که کاش تو سن های پایین تر با این نوع نگاه به جهان هستی و خداوند وهاب آشنا می شدم و به خودم میگم اگر از سن تو به قوانین آشنا بودم الان چه دستاوردهایی داشت زندگیم و کجای این جهان میتونستم تو چه شرایطی باشم؟
تنها یه چیز رو مطمئن باش که گذر زمان در لحظاتی که هستی برات سخته اما زودتر از اونچه که فکر میکنیم سپری میشه، تنها باید به کیفیت این زمان فکر کرد و چه موهبتی از این بالاتر که لحظات بیشتری از اون رو خداگونه سپری کنیم.
من خیییلی برات خوشحالم که از این سن داری قوانین حقیقی جهان رو میشناسی و تنها دو تا توشه لازم داری تو راهت ، ایمان و صبر (با امید نه تحمل کردن)
تنها باید لذت برد و استمرار داشت
این دو مورد شاکله تمام قوانین هست از نگاه من
و قطعا نتایج فوق العاده ای رو میتونی در جوانی خودت رقم بزنی و از حالت هم لذت ببری
در پناه ایزد بی همتا باشی همیشه عزیزم
سلام خانم قربانی هم فرکانسی
ممنونم که برام کامنت نوشتین این باعث افتخاره
منم خیل برای شما خوشحالم که اینقدر حالتون خوبه و در این مسیر هستین و دارید پیشرفت میکنید هر روز
من تا همین یک ماه پیش که خیلی پیگیر دیدگاه های سایت بودم و خیلی حالم بهتر بود همیشه دیدگاه های قشنگتون رو میخوندم
و امروز که حالم بهتر شده و خوبم خیلی خوشحالم دوباره باهاتون هم فرکانس شدم
راستی یه چیز دیگه…
من یه روز داشتم به اعضای عالی این سایت و به خصوص کسانی که در حد چندتا دیدگاه میشناختمشون فکر میکردم و توی لیست دعام اضافه میکردم
شما هم اضافه شدین
فعلا خدا نگهدار
با سلام به زوج(منظورم صرفا همسر نیست ) دوسداشتنی ای کیف میکنم از همراهی باهاشون..
این فایل برای من حکم فایل هایی که استاد روی سایت قرار میدادند رو داشت نه فقط صرفا یک فایل از سفرنامه و دیدن و تمرکز روی زیبایی ها..
و مثل همه فایل ها پراز اگاهی بود…
من بار اولی که گوش دادمش دیروز یحس خوبی ک تا حالا بهم دست نداده بود درمورد شرکت درمسابقه بهم دست داد..
گفتم شاید راهش این باشه.. اینکه برنده بشم و راه ورود مجددم به 12 قدم ک تا قدم دو تونستم دریافتش کنم…
پس شرکت میکنم دراین مسابقه و خدا هدایتگر قلمم میشه تا برنده بشم.
اما امروز که واسهه بار دوم گوشش دادم وکلی لذت بردم از حرفای استاد و مریم جوون که پربودن از اگاهی و خودشون رو خیلی کنترل میکردن انگار که فرصت صحبت درمورد اگاهی ها به دیگری هم بدن و غرق خنده و شور شوق بودن خصوصا اخر فایل…
به این نتیجه رسیدم ک فایل ها رو دوباره از اول ببینم و گوش بدم و برای تمرین کردن بیشتر و بیشتر تمرکز بروی زیبایی ها نه صرفا برنده شدن و خرید قدم های دو و سه…
و البته راستش دیشب این جرقه هم در ذهنم خورد که اینکه هنوز قدم سه رو نتونستم در یافت کنم شاید به این دلیل باشه ک فکر میکنم بهش نچسبیدم! شاید واقعا بهش چسبیدم هنوز!
خلاصه سعی کردم و میکنم واقعا رهاش کنم و شرکت کردنم در مسابقه بیشتر برای تمرین تمرکز بروی زییبایی ها باشه تا بقول استاد نتایج عالی پش بندش بیادبرام انشالله..
عاششقتونم زوج دوسداشتنی و به شدت فوق العاده…
سلام به همسفرای عزیزم و
استاد عباسمنش بزرگوار ، خانم شایسته نازنین و مایک دوست داشتنی
اول اینو بگم که خیلی دوست داشتم در مسابقه های سایت شرکت کنم . برام خیلی هیجان انگیز بود وقتی برنده ها رو میدم که بین حجم زیاد پیامهای دوستانی که در مسابقات سایت شرکت میکردند و برنده میشدن ، باخودم میگفتم چه احساس خوبی داره این فرد برنده. چقدرررر شاگرد یکجا جمع شدن که همشون مشتاق و عاشق هستند و چقدر هیجان انگیزه که بین این همه کامنت ، کامنتی برتره و بیشترین امتیاز رو از طرف دوستانش میگیره چه باوری داشته دمش گرم . باورکنید به خدا درخواستشو داده بودم و منتظر یه مسابقه بودم که منم برای اولین بار در اینجا شرکت کنم. و یه جا استاد گفتن که همه اعضای شرکت کننده در واقع برنده هستن و من هم با همین دیدگاه و باور کامنت گذاشتم چون ایمان دارم به صحبت استاد چون این مسابقه باعث شد بادید دقیق تری فیلمها رو دوباره ببینم و کلی باورهام تقویت شد:)
بنظرم این یه باور فراوانی قوی هست که توی سایتی این همه شرکت کننده وجود داره که البته بادیدن این سفرنامه زیبا باور فراوانی هروز داره در من بیشتر تقویت میشه.
دیدن اون همه آدم ثروت مند، اونهمه عشقی که بین آدمها هست ، طبیعت زیبا و بکر ، و رستورانهای مجلل و پرمشتری وووو خیلی چیزهای دیگه اما از همه بیشتر عظمت و شکوه شرکت کوکاکولا نظرم رو جلب کرده.
فکر میکنم بیشتر از همه این فیلم رو تا حالا دیدم حداقل از اول شروع سفرنامه تا الان .
باور کنید مصرف نوشابه م خیلی رفته بالاااا :)))
ایده های زیبا و فراوانی که شرکت کوکاکولا هنوز هم برای جذب بیشتر مشتری هاش و ایجاد شادی بیشتر برای بازدید کننده هاش ارایه میداد برام خیلی جالب و الهامبخش بود.
چقدر آدم میتونه خلاقانه عمل کنه و هروز به موفقیتهای بیشتر برسه.
مثلا اون بخش ” فروشگاه” یه ایده فوق العادست که چند تا حسن داره :
۱ ایجاد شغل برای تولیدکنندگان در صنف های مختلف که اون وسایل با کیفیت رو با برند کوکاکولا تولید کرده بودن و ایجاد فرصت شغلی برای اونهمه پرسنل که در خود فروشگاه هستند.
۲. کسب درآمد فوق العاده از فروش وسایلی که هر بازدید کننده ای که با دیدن اون همه اجناس زیبا و کاربردی و همینطور با انرژی خوبی که از مجموعه گرفته نمیتونه بدون خرید ازونجا بیرون بره و حتما دلش میخواد یادگاری از اون روز بیادماندنی باخودش داشته باشه.
۳. از همه مهمتر تبلیغات گسترده ای میشه برای این شرکت اما به شیوه ای که خلاقانه و بینظیر که خود مشتری محصولات تبلیغاتی رو میخرند .
بنظرم این یکی از هوشمندانه ترین نوع تبلیغات و کسب درآمد هست.
بعضی شرکتهای تولید کننده مدتی فروش خوبی دارند و حسابی به شهرت و ثروت میرسند و بعد از مدتی به پوچی میرسند و حتی ورشکسته میشن که کوکاکولا به من ثابت کرد موفقیت و ثروت در کسب و کار نامحدوده اگر هروز خلاقانه تر عمل کنیم و روی باورهام کار کنم و به روش خارپشتی روی همون حرفه مورد علاقم تمرکز کنم. اصلا هم نگران رقبانباید بود چون محصولی که من تولید میکنم کلی طرفدار داره…
فیلم سفرنامه هشتم رو خیلی بیشتر میبینم و دوستش دارم :) ابهت این مجموعه موفق رو خیلی دوست دارم و تحسینش میکنم . لوگوی زیبا و بینظیر این شرکت با طراحی منحصر بفردش بنظرم یکی از زیباترین و خوش رنگ ترین لوگوهاست:))
بنظرم تولید کننده ای که برای محصول خودش ارزش قایله ، در مصرف کننده هم این باور ایجاد میشه.
و حس خوبشو به مصرف کننده انتقال میده.
و یه چیز زیبای دیگه که در سفرنامه ها نظرم رو جلب کرد میدیدم که استاد و عزیزدلشون خیلی جاها دیدگاهشون شبیه خودم هست با این تفاوت که ایشون عقاید و باورهاشونو دنبال کردند و حسابی روی خودشون کارکردن بدون توجه به نظر خانواده و اطرافیانشون ، آرزوهاشون رو دنبال کردن و خود خودشونو دنبال کردن ، اما من بخاطر دیگران زندگی کردم با اینکه باورهای دیگه داشتم ولی همه زندگیم به سلیقه دیگران بود و هیچ وقت هم نتونستم رضایت قلبی کسی رو برآورده کنم !
هربار که مریم عزیز در مورد موضوعی با دیدگاه خودشون صحبت میکنند و ربطش میدن به قوانین می بینم چقدر دیدگاهشون به من نزدیک هست حتی به شعف اومدنشون وقتیکه یه منظره زیبا میبینن ، من این عکس العملهارو داشتم همیشه ، اما مسخره میشدم و مجبور میشدم به زبون نیارم :(
و خیلی احساس میکنم قوانین رو بطور ناخودآگاه از قبل میدونستم اما در گذشته در قالب شخصی زندگی میکردم تا دیگران تاییدم کنند که اصلا اون شخصیتم و نوع رفتار و دیدگاه مصنوعیمو دوست نداشتم. بارها در فایلهایی که از استاد دیدم بخودم گفتم خب منم که همیشه همین نظر و اعتقاد داشتم؟؟؟
اینجا فهمیدم نباید دنبال تایید دیگران می بودم و به احساس خوبم که از خداوند نعمتشو رو دریافت کردم همیشه توجه داشته باشم
احساس میکنم پرده ها از جلوی چشمام کنار رفتن ور اه برام روشن شد.
این حضور خدا ست توی زندگیم که داره قوانین رو انقدر آسون و زیبا بهم یاد میده
این عشق خداست که همه وجودم رو گرفته که من رو داره خودش هدایت میکنه که احساس میکنم در جاده ای روشن و پرنور که به اندازه درخشش خورشید روشن هست در حال حرکتم و هیچ شکی ندارم که خود خداست که وارد زندگیم شده و داره کارامو انجام میده.
خدایا ازت ممنونم و شکرت
برای همه همسفرای عزیزم بهترینها رو در دنیا و آخرت آرزومندم
با سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
اول باید تشکر کنم از خانم شایسته عزیز که فایل ها برای ما تهیه میکنند و استاد عزیز که اجازه این کار را دادند.واقعا دیدن این حجم از زیبایی و عظمت خداوند ادم را منقلب میکنه.هر بار که طبیغتی را نشون میدید تو فایل ها خداراشکر میکنم و به خودم هم میگم چشمات را باز کن ببین زیبایی ها را و سریع یه منظره مشابه یا خاطره میاد تو ذهنم میگم وای مثل شمال
تو کل قسمت ها قسمت 28 را خیلی دوست دارم
1-به دلیل عظمت خداوند فراوانی ها این حجم از زیبایی که ما در برابرش ذره ای هستیم و به خودم میگم مژگان خدا به این بزرگی ببین عظمت را یعنی نمی تونی اون چیزی که میخوای را فراهم کنه واست که خودش قولشو بهت داده
2-صحبت های شما در مورد بی مرز بودن فراتر از محدودیت ها فکر کردن اندیشه ازاد بدون وابستگی
3-اهنگ زیبایی که انتخاب کردید که من را برد تو بچگی هام اهنگ کارتون انشلی با موی قرمز وقتی با کالسکه از بین درخت ها میومد و دست هاش باز بود
(یه احساس رهایی و لذت بردن ) من عاشق شروع این کارتون و اهنگش بوودم حتی بیشتر از خود قسمت هاش.یادم اومد وقتی بچه بودم چقدر رها بودم چقدر فقط به خواسته هام فکر میکردم.گرچه بچگی اسونی نداشتم
4-دیدن پرچم امریکا و کانادا در نزدیکی هم و افرادی که از فزهنگ های مختلف هستند و کسی با کسی کاری نداره مثال بارز سرت تو زندگی خودت باشه بود برای من
5-صحبت زیبای شما در مورد انتخاب که گفتید من انتخاب کردم تو ایران به دنیا بیام و الان تصمیم میگرم توی امریکا زندگی کنم.وای خیلی قشنگ بود خیلی یهو اومد تو ذهنم که کل زندگی انتخاب هستش مزگان تو چی واسه خودت زندگیت و تجربیات انتخاب میکنی (البته بگم که با این که خیلی این جمله به دلم نشست اما تو مغزم خیلی مقومت دارم)
6-وقتی داشتم فایل را میدیدم اونجایی که نزدیک ابشار بودید اب پودر شده بود و می پاشید یاد یه خاطره خیلی قشنگ افتادم از ابشار مارگون در نزدیکی یاسوج و قتی اون اب یخ و پودر شده میپاشید روی تنم و یخ میکردیم و ادرنالینم و هیجانم بالا بود کلا روح ادم تازه میشه و احساس شعف و سرزندگی که به ادم دست میده دوباره واسم زنده شد و به خودم گفتم مژگان ببین تو هم این لذت ها را داشتیا اما اینقدر تو منفیا و روزمرگی غرق شده بودی که یادت رفته بود.
7-چقدر همه جا تمییز و با نظم هستش تو کل قسمت ها این ایتم بوده
8-یه چیز دیگه که در مورد اب دوست دارم اینه که حجمش کم باشه چه زیاد اثرش بر روی صخره ها به یه شکل هستش وقتی حجم کم هست اثری که میذاره و تغییر شکلی که به صخره میده در یه مدت طولانی تر هستش اما وقتی حجمش زیاده نسبت به حجم کم تغییرات را سریع تر انجام میشه این برای من با قانون مثل وقتی هست که یه نفر که حجم باورهای مثبتش زیاد تر هست نتیجه ها تغییرات و زمان رسیدن به خواسته ها خیلی بیشتر وسریع تر هست نسبت به کسی که باورهای مثبتش کمتر هستند و مقاومتش بیشتر(اینجا صخره ها مثل مقومت میمونند.)این شخص باید زمان بیشتری بذاره و با صبر اون حفره را داخل صخره مقومت ها ایجاد کنه.من همیشه واسم جالب بوده که میگند (نرود میخ اهنین در سنگ) اما اب که حالت نرم و لطیف تر از میخ اهنین داره در سنگ نفوذ میکنه و این برای من به معنی نچسبیدن به چیزی و شخصیتی و تعصبی داره اب رها هستش و انعطاف پذیر با این رهایی به خواسته اش میرسه و میخ غیر قابل انعطاف هستش مثل وقتی که به یه خواسته میچسبیم و میگیم فقط همین در صورتی که وقتی رها باشیم خداوند یه مسیر اسون و چیز خیلی بهتر واسمون گذاشته(البته باید بگم که من خیلی هنوز باید روی خودم تو بحث رهایی کار کنم)
این ها مواردی بود که با دیدن این فایل دوست داشتم و با قانون به ذهنم اومد
خدا راشکر میکنم که عضو این خانواده دوست داشتنی هستم دوست داشتنی ها من هستید
سلام خدمت همه دوستهای خوبم
اومدم که فقط اینو بگم ،راجع به حسن به این خانواده،به این سفر نامه و همه برنامه و محصولات و نظرات این گروه
وقتی اینجا هستم ،دقیقا حس بچه ای رو دارم که بغل مادرش هست،حس بچه ای که دستش توی دست پدرش هست
خیلی خیلی خیلی حس خوب ،شاد و پر از آرامشی دارم
قسمتی که مربوط به پروانه ها بود مربوط به تولدشون ،حتی وقتی داشتن غذا می خوردن رو دوست داشتم
قسمتی که مربوط به آبشار نیاگارا بود هم خیلی دوست داشتم دقیقا داشتم اون خیسی و پرش آب روی بدنم رو حس میکردم
قسمتی که تو استیت پارکها بود،مربوط به تهیه غذا بود و علی الخصوص عاشق باغچه خانم بورلی شدم و عاشق لحظه به لحظه این سفر،چه لحظات توی اتوبوس،جاده،کنار آب،تو جنگل و ….
ولی از همه بیشتر از قسمتی که نیمه شب فیلم گرفتین ،خوشم اومد،دقیقا خود زندگی بود برام،حالت شب،صدای جیرجیرک ها،صدای ماشین خشک کن،و صحبتهایی که با صدای نیمه گرفته میشد،خود خود زندگی بود
ممنونم از همتون بابت تک تک لحظاتی که برام میسازین
حس در صلح بودن با خود،به معنای واقعی همینه برام
حس آرامش همینه برام
مرسی مرسی
و سلامی دوباره به استاد عزیز، مریم خانم گل و همه دوستان همراه
من تمامی قسمت های این سفرنامه را ازابتدا تا اینجا از روز اول خیلی مشتاقانه و با انگیزه دنبال کردم و تا اینجا، یه سفر تابستونه خیلی عالی، پر از درس و تجربه و لذت را با شما داشتم. هر فایل برام آموخته های هر چند کوچک اما ارزشمندی داشت که مانند الماس می درخشن و راه رو جلوی پای من روشن تر میکنن. انتخاب یک فایل شاید قدری بی انصافی باشه اما با تشکر فراوون از زحمات مریم جان گل، من فایل ۲۸ را انتخاب کردم. در واقع من قبل از اینکه قسمت ۳۲ را ببینم و بدونم چنین مسابقه ای گذاشته شده، یه حس خیلی مثبت و خوبی نسبت به این فایل داشتم و دارم، به نحوی که من همه فایل ها رو فقط ۱ بار دیدم ولی این فایل رو ۳ با دیدم و هر بار ازش لذت بردم و محوش شدم. یه چیزایی توی دل آدم هست که شای نشه وصف و بیانش کرد ولی فکر میکنم انتخاب این فایل دلایل زیر رو داشته:
متن زیبای مریم جان اول فایل یه حس فوق العاده به من میده اینکه هر جا و توی هر شرایطی هستی خودت باش- آزاد و رها- و بدون توجه به محدودیت هایی که دیگران، زندگی و خودت برای خودت ایجادمیکنی، فقط زندگی کن و از زندگیت لذت ببر. چون به گفته خود استاد، لذت بردن از هر دقیقه زندگی، در راس همه کارهای ما باید قرار بگیره. آهنگ زیبای کل متن که در حین سادگی، چقدر اون لحظه رو ماندگار میکنه و با اینکه این خواننده فوت شده اما اثری از خودش به جا گذاشته که توی هر لحظه، زندگی میبخشه و بهم یاد داد که چقدر خاطرات خوب، ماندگار هستن . جریان مداوم و بی وقفه آب در مرز دو کشور بهم نشون داد که کاری نداشته باش که از چه نژاد و کشور و رنگ پوستی هستی، همه ما در کنار هم میتونیم خیلی راحت، ساده و بی دردسر زندگی کنیم و فقط این ذهنمون و باورامون هست که بین ما تفاوت ایجاد میکنه. هه چیز در حال گذر هست ، اون جریان قوی آب که از بالا رها میشه و روی اون تخته سنگا میخوره باز مسیرش رو پیدا میکنه و میگذره و فقط اون لحظه مهمه و این تو هستی که به اون لحظه معنی میدی – تلخ یا شیرین- و همه اون به نوع نگاه و دید تو بستگی داره ، پس فقط لذت ببر و در حال زندگی کن. بذار نشونه ها پشت سر هم بیان و تو رو هدایت کنن. اما اینو از تک تک دقایق این فایل و کل فایل ها گرفتم که احساس خوب = اتفاقات خوب و این یه قانونه پس قبولش کن، باورش کن تا اتفاق بیفته.
ممنونم هزاران بار از تلاشهای شما برای ثبت این دقایق زیبا،،، مشتاقانه منتظر فایل های بعدی سفرمون هستم….
سلام خدمت استاد عزیزم خونواده محترمشون
من با تمام قسمتهای سفرنامه سفر میکنم وزندگی میکنم دید منو نسبت جهان و اطرافیانم بسیار تغییر دادین تو هر قسمت من یه چیز جدیدی یاد گرفتم از رفتارتان با پسرتون و عزیز دلتون و دیدگاهتون به آدمهایی دور و ورتون و به زیباییهای جهان واقعا چنین انسانی که اینقدر جزییات و میبینه وآنقدر شکر گزار شایسته این چنین زندگی هست ولی من از همه قسمتها بیشتر با قسمت ۲۶ حال کردم که استاد به پرنده ها واون سنجاب کوچولو غذا میدادند برای من خیلی جالب بود چقدر استاد راحت روی زمین نشست و وقتی آون خانم و اقا از کنارشون رد شدند و عکس گرفتند در کمال آرامش متوجه کار خودشون بودن وچقد با صبر این کار رو میکردن واین آرامش خیلی به من آرامش داد که میشه از لحظه لحظه زندگی اینجوری لذت برد وقتی که انرژی مثبت داشته باشی حیوانات و پرنده ها هم باهاتون دوست میشن در کل از خانم شایسته عزیز سپاسگزارم برای اینهمه زحمتی که میکشن وفایلا رو آماده میکنن و ما لذت میبریم
به امید اینکه هممون به آرزوهای قشنگمون برسیم
سلام به همه دوستای گل و استاد عزیز و خانم شایسته مهربون.
من میخواستم نظر بگذارم ولی حالا با یه تیر دو نشون میزنم.
هم نظر میذارم راجع به اینکه کدوم فایل رو بیشتر دوس دارم و هم هدایتی که برام پیش امده رو تعریف میکنم.
به نظرم اون فایل ۳۲ که پشت صحنه اسمش بود از همه بهتر بود.
هم به خاطر نکات ارزشمندی که درش گفته شد و هم هدایتی که برای من به وجود اورد.
داستان اینه که من مدتی هست که با همسرم به اختلاف خوردم و خییییلی زیاد سعی میکردم که ایشون رو راضی کنم که برگردن ولی اصلا به نتیجه ای نرسیدم و ایشون هم دادخواست طلاق داد.من خیلی ناراحت بودم و با چند تا وکیل هماهنگ کردم برای اینکه مدارکم رو جور کنم که هر جور شده ایشون نتونه طلاق بگیره.در همین زمانها که درگیر این مسائل بودم الهاماتی هم بهم شده بود که همش میخواست بگه که نترس و انقد تقلا نکن.باید ارامش داشته باشی و بسپری به خداوند.شاید مصلحتی باشه.
یکی از اون الهامات دیدن خواب بود.خواب دیدم چند تا هزار پا رو کشتم و وقتی تعبیرش رو دیدم گفت هزار پا ینی افکار منفی و در بعضی موارد هم دشمن.که ینی از اون افکار رها میشی.یا به دشمن غلبه پیدا میکنی.
همینطور یه بار که رفته بودم استخر تو قسمت حوضچه اب یخ چند نفر هی به هم اب یخ میپاشیدن و وقتی اون ابها به من میخورد خیلی حس بدی داشت ولی بعدش خودم هم رفتم تو حوضچه اب سرد و دیگه برام مهم نبود که اون اب سردها به من بخوره و اون بچه ها به هم اب بپاشن. و اونجا احساس کردم که این داره بهم میگه که برو تو دل اون مشکل و نترس و وقتی بری تو دلش دیگه هر کسی هر کاری بکنه برات سختی نمیتونه به وجود بیاره یا تورو بترسونه.
خلاصه اینها بهم ارامش میداد ولی نه تا اون حد که بتونم تصمیم درست و قاطع رو بگیرم.
تا اینکه برای بردن مدارک رفتم دادگاه و اونجا بهم گفته بودن که باید داور از طرف خودت بیاری.منم که بچه شمال بودم و خانمم مشهدی بود و اومده بودم مشهد کسی رو نداشتم و فقط یه دوست شمالی داشتم که فقط همینقدر بهتون بگم که هزار تا عامل دست به دست هم داد تا اون نتونه بیاد به عنوان داور.
خلاصه رفتم دادگاه و قرار شد پول داور رو بزنم و دادگاه خودش داور بیاره و همسرم نتونه طلاق بگیره.
بعد شماره حساب دادگاه رو گرفتم که برم برای واریز.
خیلی استرس داشتم که زودتر کارو انجام بدم چون تقریبا اخرین روز مهلتش بود و ساعت هم حدودا ۱ ظهر بود.
خلاصه رفتم دم اسانسور ایستاده بودم که صدای اذان اومد.همیشه وقتی کار مهمی داشتم و صدای اذان میومد اون کارو رها میکردم و میگفتم خدا مهم تره و میرفتم نمازمو میخوندم و بعدش هم میدیدم که اون کار خیلی خوب حل میشد.ولی اینبار خیلی حساس تر بود و دودل شدم که برم نماز یا برم بانک؟و به خودم گفتم خدا در اولویته و رفتم برای نماز.
تو همون حین که داشتم نماز میخوندم یه دفعه تمام اون الهامات اومد جلوی چشمم.از اون خواب تا جریان استخر تا جریان اون رفیقم که هزار تا عامل دست به دست هم داد تا نتونست بیاد دادگاه و از اون جریان ابلاغیه که به من شد ولی تو موبایلم باز نشد و من متوجه نشدم و نتونستم تو جلسه دادگاه حاضر بشم و چند مورد دیگه که نمیشه نوشت.
همه اونها اومد تو ذهنم و تو یک لحظه بهم گفت عطا جان نظرت چیه؟؟؟؟؟
انگار خدا داشت روبه روم ازم سوال میکرد.و اون لحظه فقط گفتم که خدایا باشه.تو درست میگی.انگار نباید دیگه دنبال این جریان رو بگیرم و تو چیزایی رو میدونی که من نمیدونم.
باشه من هیچ کار دیگه ای انجام نمیدم و تمام کارها و تصمیمات رو واگذار میکنم به همسرم که خودش هرکاری میخواد بکنه و تو داری بهم میگی که اینکار درسته.
ولی برای چند دقیقه احساس مقاومت زیادی داشتم رو این تصمیم و خیلی حالم بد شده بود اما بعد از چند دقیقه انگار همه چی ۱۸۰ درجه تغییر کرد و حالم خیلی خیلی خوب شد و احساس ازادی کردم اشک از چشمام جاری میشد.(مثل همین الان که دارم اینو مینویسم)
خیلی سبک و اروم شده بودم.همونجور که استاد میگفت جنس و نشونه الهامات احساس ارامشه,احساس باز شدن قلبه.
خلاصه اون برگه رو همونجا تو دادگاه گذاشتم و از دادگاه اومدم بیرون.
صبح روز بعدش تو ماشین همزمان که صبحانه اماده کرده بودم و میخوردم اون فایل پشت صحنه رو با موبایلم گذاشتم که ببینم.داشتم میدیدم که کاری پیش اومد و باید میرفتم.
تا اونجا دیدم که خانم شایسته گفتن جلسه سوم از دوره روانشناسی ثروت ۳ رو بارها گوش بدین.
من جلسه یک و دو رو همیشه گوش میدادم ولی جلسه سومش رو خیلی گوش نداده بودم.بعد با موبایلم رفتم تو پروفایلم و جلسه سوم روانشناسی ثروت ۳ رو دانلود کردم و ریختم تو فلش و زدم به ظبط ماشینم که تو مسیر گوش کنم.
همینطور که داشتم گوش میدادم رسید به اونجایی که اون شعر که میگفت
(((باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست)))
اینو هم بگم که اسم خانمم هم ساحل هست.
فقط اشک بود که از چشمام میومد.چون خدا رو دقیقا جلوی خودم میدیدم.
انگار اومده بود داشت باهام حرف میزد.
اخه این همه هماهنگی تو این روزایی که واقعا فکرم مشغول بود چی میتونست باشه جز هدایت خدا که عطا اروم باش.
خدا حواسش به کارهات هست.
تمام اینها رو فقط برا این برات هماهنگ کرده که تو بدونی خدا تورو رها نکرده و هدایتت میکنه.(بازهم اشکهام جاری شد)
چی میتونم بگم؟؟؟
بعد از اون شعر هم استاد در مورد جریانی که رفته بود کلی کارهاشو رسیده بود و میکاییل هم همون لحظه از مدرسه رسیده بود دم خونه توضیح داده بود که تا شب به این همه هماهنگی فکر میرد و خدارو شکر میکرد.
واقعا اون لحظه من فقط به این فکر میکردم که چطور باید امروز من اون فایل رو گوش میکردم و بعد جلسه سوم رو دوباره دانلود میکردم که تو همون جلسه اون شعر خونده شد که اسم خانمم هم توش بود و دقیقا باز هم داشت بهم میگفت که عطا تو نمیخواد کاری انجام بدی و به قول شاعر پارو بزنی.تو باید ارامش خودت رو حفظ کنی و خودت رو بسپاری به پروردگار تا تو رو به مسیر درست هدایت کنه.
این همه هماهنگی واقعا چی میتونه باشه جز هدایت پروردگار؟
کی میتونست اینکارهارو بکنه برام؟
و اینجور ارومم کنه؟
کدوم وکیل یا دادگاه؟
کدوم واسطه یا ریش سفید؟
متنم خیلی طولانی شد.
نمیدونم برای شما چقدر میتونه قابل باور باشه ولی من که دیگه رو خودم حساب نمیکنم.
خدایا صاحب هدایت تویی و بس.
ممنونم از استاد و خانم شایسته که همیشه این مسیر بی نهایت ارزشمند هدایت رو به ما یاداوری میکنن.
عاشقتونم.
بهترین دوستام شمایین و بچه های ارزشمند سایت???