سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۵ - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

408 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه دانش نیا گفته:
    مدت عضویت: 2549 روز

    سلام به استاد عزیزم…

    سلام به خانم شایسته ی جونم…

    سلام به همه ی بچهای سفرنامه…

    استادم یه مطلبی رو دوست داشتم براتون بنویسم ک برای خودم جالب بود …می گم جالب چون اتفاقاتی ک الان تجربه می کنم یا به نوعی خلق می کنم جنس اش با قبل دوره ۱۲ قدم فرق کرده…

    ما الان توی ماه محرم هستیم و من تقریبا روز دوم یا سوم ماه محرم ، بدلیل رعایت کردن تم رنگی گروه ورزشی ام لباس های رنگ قرمز رو پوشیدم…

    از روز قبل ک مربی مون طبق عادت همیشگی و هر روز در پایان جلسه با آرزوی سلامتی و سعادت و اینکه چقدر از اینکه همه کنار هم ورزش کردیم از ما سپاس گزاری می کنه ، اعلام کرد تم فردا صبح مثل همیشه قرمز رنگه…از همون جا مقاومت ها شروع شد …

    اما من تصمیم گرفتم ک انجامش بدم بابت ایمانی ک عمل نیاورد حرف مفت است…

    خوب نتیجه خیلی خیلی برام شگفت انگیز بود …

    اولین قضاوت و سرزنش و یا حتی نگاه پرسش گرانه خود درونم بود…

    ذهنم شروع کرد همون باورهای قدیمی و مذهبی و کهنه رو اعلام کردن و من آرام آرام با تمام آموزش های قدم تونستم ذهنم رو آروم کنم براش دلیل منطقی بیارم و ساکتش کنم تازه واقعا متوجه شدم ک تا وقتی ک به صدای نجواها گوش می دادم انگار نگاه آدم های توی اتوبوس و جامعه ی اطرافم برام پر رنگ بود و واقعا استاد فهمیدم ک باورهای غلط و کهنه چقدر توی همه چی تاثیر داره دیدم چقدر ریشه داره در من…

    مثلا اینکه مادرم همیشه از بچگی می گفت پوشیدن لباس رنگ قرمز توی محرم مکروه …خدا قهرش میاد …خدا برات بلا نازل مب کنه یا حتی تا سال قبل من تمام باورهام این بود ک مشکی بپوشم از اول محرم تا آخر محرم برم روضه گریه زاری ناله التماس تا شاید خدا بواسطه ی اشکهام و گریه هام دلش بسوزه یا امام حسین واسطه کنم می گفتم ببین من اومدم تو حاجتم رو بده تو فلان موضوع زندگی ام رو حل کن تو می تونی تو یه کاری کن تا زندگی ام تغییر کنه نگاه من مشکی پوشیدم…نگاه من میام روضه…و …

    اما اما اما

    امسال واقعا وقتی آگاهی ها رو باور کردم و خیلی قبل تر از محرم اجرا کردم و از نظر منطقی و حتی در عمل دیدم بابا خدا یه سیستمه ک احساسی عمل نمی کنه …

    خدا فقط ما رو به چیزی ک از عمق وجودمون باور داریم ؛؛ ما رو به اون مسیر به اون آدم ها به اون شرایط هدایت می کنه و این عین عدالت خداس ک توی قرآن گفته خدا به هیچ کس ظلم نمی کنه….

    یا مباحث جلسات قرآنی ک شما چقدر خوب باز کردین درباره ی حزن درباره ی توجه کردن به زیبایی ها صدق باالحسنی و….

    واقعا عملکردم و آرامش ام بهتر از سالهای قبل شده…

    حتی جالب بود برای خودم ک پاشنه آشیل ام رو پیدا کردم دیدم من چون سالها شهامت تغییر دادن افکارم رو نداشتم مدام متوسل به این کارها و این رفتارها می شدم…

    دیدم چون نمی خواستم مسئولیت تمام خوب یا بد زندگی ام رو بپذیرم مدام می رفتم و این کارها رو انجام می دادم

    یا حتی ترس هام…

    صادقانه استاد وقتی نگاه مردم رو می دیدم انگار شبیه این بود ک من بخاطر پوشیدن روسری قرمز رنگ توی روزهای اول محرم از یه سیاره ی دیگه اومدم…

    دیدم چقدر مردم شهرم ک شهر مذهبی هست افسرده و غم زده است…چقدر نگاه آدم ها عوض شده…

    اما اما اما

    وقتی ذهنم رو آروم کردم دیگه توجه به نکات منفی نکردم و زیبایی ها رو تحسین کردم آدم هایی ک مثل من تم رو رعایت کرده بودن فارغ از نگاه اکثریت جامعه و سبک شخصی خودشون رو داشتن …اینها رو مدام تایید کردم و مدام گفتم ببین قراره ک تو تغییر کنی به همون نسبت ک آروم می شی و باورهات رو با منطق با فکر کردن با فکر کردن تغییر می دی جنس آدم ها شرایط و موقعیت ها هم برات تغییر می کنه…

    واقعا استاد اون روز من با کلی آدم خوب روبرو شدم و کلی اتفاقات جالب برام افتاد فقط برای اینکه شهامت اینکه این آگاهی ها رو به اجرا بزارم در خودم پیدا کردم و این رو هم بگم این حرف شما هم ک اگه تکاملت طی نشه دچار فشار اجتماعی شدید می شی درسته من اولش حس می کردم ک آدم های دور و برم چقدر نگاهشون بده به من اما وقتی خودم رو آروم کردم خودم رو سپردم به هدایت الهی به آرامشی ک با صحبت کردن با خدا داشتم و اینکه مدام به خودم یادآوری می کردم ک تو امن هستی چون خدا سیستمِ و این رو تو بارها و بارها تمرین کردی و اجرا کردی مرتب آروم می شدم مرتب از اینکه این آگاهی ها رو دارم ک توی لحظه فکرم رو کنترل می کنم و جهت فکری ام رو تغییر می دم از خدا سپاس گزاری کردم و نمی دونین چقدر حال دلم خوب بود….

    واقعا هیچ ثروتی بالاتر از اینکه سالم باشی و فکرت آزاد باشه احساس ات رها باشه و سبک باشی از تمام قیل و قال هایی ک جامعه برات ساخته نیس…

    باور کنین حالا می فهمم ک چه تفاوت بزرگیه کسی ک میاد محصول می خره با کسی ک فقط از دانلودهای رایگان استفاده می کنه…

    هرچند ک همون فایل های رایگان هم خیلی آگاهی داره درست مثل دوره ها اما برای خود من ک هر دوتا فضا رو تجربه کردم فرقش توی ایحاد باورهایی هست ک باعث میشه یه شهامت یه جسارت یه ایمانی ک تو رو به عمل می رسونه و حالا می فهمم ک چرا خانم شایسته می گفت محصولات رو می خره با وجود اینکه به طور عادی و طبیعی هر کس دیگه باشه هزار تا دلیل داره ک نخره…

    اما وقتی بها پرداخت می کنی انگار جنس عملکردت تغییر می کنه چون برات اتفاقات با تغییر باورها تغییر کرده…

    خدا رو شکر

    استاد واقعا این فایل هم بی نظیر بود و کلی توضیحات شما صحه گذاشت به آموزش و عملکردهام…

    مثل همون مهر لایک ک توی کامنت بچها می زنین…دوباره پام محکم شد دوباره همه چی برام روشن و واضح شد…

    خدایا شکرت ک دارم بهتر درکت می کنم و بهتر می فهمم ک قانون چیه…

    ممنونم استاد گلم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    رامین خطی گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    به نام رب رزاقم

    با سلام ب استاد عزیزم و مریم بانوی گل

    استاد من از وقتی ک فایلای سفر نامه رو شروع کردم تازه دارم می فهم روی خودت کار کردن ینی چی

    تو فایلا میگفتین رو خودت کار کن دنبال نکات مثبت اطرافت باش تازه دارم درکش میکنم

    میفهممش

    بعد چند سالی ک شمارو میشناسم و ب طریق گوناگون نگم همه فایلای رایگان 90درصدشو دیدم و فکر کردم بهشون

    سفر نامه داره درهای جدیدی رو برام باز میکنه

    سفر نامه داره توجه بر نکات مثبت رو بهم اموزش میده

    سفر نامه داره نوشتن رو بهم یاد میده

    سفر نامه داره حال دلمو خوب میکنه

    سفر نامه داره فاصله از حال بد رسیدن ب حال خوب رو خیلی خیای کوتاه میکنه

    سفر نامه داره منو باتجربه میکنه

    سفر نامه داره من ب خداوند اعتماد دارم رو به شکل عملی یاد میده

    الان ک دارم مینویسم ی بغض از حس خوب رو دارم

    که چند وقته قبل از خداوند هدایت خاستمو گفتم خدایا من میخام بفهمم .من فقط دارم گوش میدم فقط دارم نگاه میکنم ب فایلا میخام درکش کنم ی حرفی رو استاد میزنه رو بفهمم گوسفند نباشم

    و خدا (باور کنین اشکم در اومد)بهم گفت برو سفر نامه رو از اول اول ببین کامنت بخون و کامنت بنویس ..من گفتم ک نوشتنم خوب نیست ینی ارتباطی برقرار نمیکنم گفت تو فقط بنویس چیزی ک فهمیدی رو

    واقعا خدارو شکر میکنم از اینکه تو این سایتم

    خدارو شکر میکنم بخاطر کامنت بچه ها ک درس ها بهم یاد داد خدا خیرشون بده

    در مورد این فایل و توضیحات استاد

    باید بگم ک سبک شخصی و طرز فکر هر کسی ب خودش مربوطه ماهایی ک قانون رو ب اندازه ای ک بلدیم عمل کنیم بهش و نتیجه بگیریم و از زندگی لذت ببریم

    کاری ب کار بقیه هم نداشته باشیم

    خیلی زرنگ باشیم ک فقط و فقط و فقط روی خودمون کار کنیم و ب رب اعتماد کنیم

    در پناه رب رزاق شاد و ثروتمند و سالم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 2660 روز

    به نام خدایی که رحمتش بی اندازه و مهربانی اش همیشگیست

    سفر به دور آمریکا

    قسمت 45

    نکته ای که باعث شده یه سری از کشور های جهان اول پیشرفت کنن اینه که اعتقادات متفاوت رو می پذیرند یعنی کاری ندارن هر کسی هر جوری که دوست داره فکر کنه

    تا وقتی که آسیبی به جامعه نمیزنه هر جوری که دوست داره فکر کنه‌….تا وقتی که به قول قرآن نمی خواد به زور دیدگاه خودش رو به بقیه بقبولونه بزار هر جوری که دوست داره فکر کنه..

    اگر میخواییم هدایت بشیم به جاهایی که زیباتره.‌‌..جاهایی که ملت با خودشون در صلح اند راهش اینه که ما باید با خودمون در صلح باشیم…ما باید با دیگران در صلح باشیم.

    قانون جهان اینه اگر شما میخوای به جاهای زیباتر هدایت بشید باید زیبایی رو در خودتون پیدا کنید

    یعنی نمیتونیم یه آدم زشتی باشیم با افکار پلید و انتظار داشته باشیم که یه جایی بریم که همه افکار زیبا داشته باشن..

    هر کجا که هستیم..تو هر شرایطی که هستیم نتیجه افکار و فرکانس های ماست

    در واقع خیلی از ما افکار و باورهای بسیار نامناسبی داریم و تعجب میکنیم که چرا هدایت نمیشیم به جاهای بهتر؟!

    ما باید روی خودمون کار کنیم…باید دوست داشته باشیم مردم رو فارغ از هر رنگ و نژادی که داره

    وقتی که شما خودت تو ذهن خودت درست بشی.. به جایی هدایت میشی که اون آدم ها درست اَن

    در واقع اگر شما میخوایید هدایت بشید به جاهای خوب باید خودتون خوب باشید

    یعنی اگر من دارم روی خودم کار میکنم جهان لاجرم من رو هدایت میکنه به سمت مکان هایی ، شرایطی ، افرادی ، روابطی که اونها از شرایط قبلی من بهترن…این کار جهانه..

    کِی این اتفاق میوفته؟!

    وقتی که من خودم عوض میشم وقتی من دارم روی خودم کار میکنم.

    این نیست که همون آدم باشیم با همون شخصیت با همون نگاه با همون باورها بعد بگیم مثلا چرا ما جای بهتری هدایت نمیشیم؟!

    اگر ما به صورت بنیادین تغییر کنیم..رو خودمون کار کنیم ..اصلا کاری نداشته باشیم الآن شرایط چیه بیرون…ما روی خودمون کار کنیم..بدون استثناء..بدون استثناء جهان ما رو هدایت می کنه به جاهایی که بهتره، زیباتره، قشنگتره

    دلیل اینکه یه سری آدم ها تو شرایط دیگه‌اَن و یه سری آدم ها تو شرایط خیلی بهترن این نگاه شونه

    منی که دارم از همه ایراد میگیرم…تو زندگی خودم چه غلطی کردم دقیقا؟؟؟!!

    من خودم هر وقت بخوام از کسی ایراد بگیرم اول میبینم آقا خود من چه غلطی کردم؟!تو چه زمینه ای کار کردم تو خودم؟!چه پیشرفتی کردم که بخوام از بقیه ایراد بگیرم که تو چرا اینجوری هستی؟؟!!

    اصلا دلیل اینکه من سعی میکنم که هر روز بهتر از دیروزم بشم…برای اینکه به این فکر میکنم آقا اگر قرار باشه من به بچه ها آموزش بدم خودم باید الگوی اون آدمی باشم که داره آموزش میده..دلیل تاثیرگذاری حرف های عباس منش همینه…

    اون چیزی که دارم به شما میگم یا دارم بهش عمل میکنم دقیقا…یا تمام تلاشم رو میکنم که بهش عمل کنم

    به دلیل تفاوت در نگاه افرادِ که نتایج متفاوت میگیرن هر کسی تو هر شرایطی که هست میتونه موفق بشه،میتونه هم موفق نباشه…دلیل موفقیت یا شکست ، تفاوت در نگاه افرادِ، نه در قیافه، نه در سطح تحصیلات، نه در  جنسیت، نه در جایی که زندگی میکنن، نه در رنگ سیاه و سفید پوست…دلیلش در نوع نگاهشه

    کِی میتونیم پیشرفت کنیم؟!

    موقعی که اصلا برامون مهم نباشه بقیه چه جور فکر میکنن در مورد ما ..اصلا ما انرژی نزاریم رو بقیه

    دلیل اینکه بقیه کمتر نتیجه میگیرن اینه که نشتی انرژی شون زیاده

    دلیل اینکه میتونم تمرکز کنم روی خودم اینه که تمرکزی روی دیگران ندارم

    دنبال این نباشیم که مردم رو قانع کنیم که مثل ما فکر کنن…اگر میخوایید مردم رو قانع کنید دارید از مسیر..از مسیر درست تون دارید خارج میشید.

    باید اینجور به خودتون بگید:آقا من یک مسیری رو پیدا کردم یه سری نتایج هم گرفتم از وقتی دارم این جوری فکر میکنم من این مسیر رو ادامه میدم کاری ندارم که بقیه دارن چجوری فکر میکنن..بقیه دارن چجوری عمل میکنن..بقیه دارن چه جوری زندگی میکنن

    دلیل این پیشرفت ها هم اینکه که من تلاش نمیکنم ماسکی بزارم که بقیه از من خوششون بیاد

    این نوع نگاه من باعث این پیشرفت ها شده..این نوع نگاه من که در مورد آدم های دیگه با افکار دیگه مقاومتی ندارم

    اگر تو دوست داری هدایت بشی به جاهایی که با خودشون در صلح‌اَن تو باید با خودت در صلح باشی اول…وقتی که این اتفاق میوفته هدایت میشی

    اگر میخوایید برید به جای خوب …آدم های خوب به سراغ شما بیان باید خودتون خوب باشید

    خوب بودن یعنی چی…یعنی آقا کار درست رو انجام بدید…راهی که با تفکر همراه باشه

    همون جوری که دوست دارید کسی به شما کاری نداشته باشه..مثلا کسی بخواد شما رو مجبور کنه به شکل دیگه ای فکر کنید…باید یاد بگیریم ما هم کاری به بقیه نداشته باشیم ما هم نخوایم مجبور کنیم  که بقیه یه جور دیگه ای فکر کنن یا مثل ما فکر کنن

    اگر آمریکا اینقدر پیشرفت کرده…به این دلیله که توی قانون اساسی گذاشته‌‌‌…هیچ چیزی نباید آزادی یک نفر آزادی تفکر یک آدم رو ازش بگیره

    اگر هم میخوایید پیشرفت کنید اگر میخوایید تو زندگی تون واقعا به معنای کلمه احساس خوبی داشته باشید باید آدم های دیگه رو از ذهن تون بریزید بیرون..مردم،نگاه مردم،دیدگاه مردم در مورد شما رو بریزید بیرون..اینکه مردم درباره ی ما چی فکر میکنن اصلا مهم نیست

    اگر میخواییم نتایج متفاوت بگیریم باید درونن عوض بشیم نه ادا در بیاریم..نه فیلم بازی کنیم ..نه مسخره بازی کنیم…باید واقعا عوض بشیم..باید دیدگاه مون در مورد مسائل مختلف عوض بشه

    در هر صورت اگر میخوایید نتایج تغییر کنه باید تغییر کنید.خیلی بنیادین باید تغییر کنید..باید بقیه رو دوست داشته باشید.باید به بقیه احترام بزارید. باید بپذیرید هر کسی آزاده یه جور دیگه ای فکر کنه مثل دلیلی نداره که افکارمون رو بخواییم به بقیه تحمیل کنیم. دلیلی نداره که بخواییم در واقع زور بزنیم انرژی مون رو بزاریم روی دیگران.

    انرژیت رو بزار روی خودت..روی خودت روی شخص خودت…تغییر کن و جهان پاداش ها رو بهت میده…جهان تو رو هدایت میکنه به جاهایی که آدم های بهترن ، شرایط بهترن ، زندگی بهتره ، درآمد بهتره ، سلامتی بیشتره

    ——

    چه قدر یه محصولی مثل پنیر میتونه متفاوت و متنوع باشه خدای من…اخه این همه تنوع و فراوانی داریم برای پنیر در انواع شکل ها و طعم ها و اندازه های مختلف…خدایا شکرت به خاطر این همه فراوانی در نعمت ها…خدایا شکرت

    تحسین میکنم فروشنده ی این فروشگاه رو که خیلی با حوصله برای شما در مورد هر پنیر توضیح دادن‌…چه قدر این انسان ها کارشون رو به بهترین شکل انجام میدن…

    چه قدر زیبان این گل های سفید و قرمز با برگ های سبز رنگ شون یه هارمونی فوق العاده رو درست کردن…

    Smaile and say cheese.. :)

    چه قدر این فروشگاه قشنگ هست…چه قدر جالب انواع پنیر رو برای تست کردن گذاشتن و اسم شون هم نوشته شده‌‌..چه قدر زیبا که پوشش خودشون در فروشگاه مشغول کار بودن…چه قدر تعداد و تنوع پنیرها زیاد بود…

    چه قدر محیط این رستوران قشنگ هست…چه قدر تنوع غذاها زیاد هست و سلف سرویس هست…چه قدر این نقاشی روی دیوار از نحوه ی و محل زندگی آمیش ها زیبا بود…

    با اینکه با تکنولوژی مخالف هستند اما اون خانم سوال استاد رو پاسخ میدادن و روی گوشی استاد راهنمایی شون میکردن…

    و در آخر شعار زیبای روی صندلی…

    God bless our home

    خداروشکر به خاطر این همه آگاهی تو یک فایل که اگر من بتونم همین ها رو در زندگیم اجرا کنم…هیچ شباهتی به الانم نخواهم داشت..

    خداروشکر که در این مسیر هستیم…

    15/دی‌ماه/1402

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    ساره خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2189 روز

    سلام استاد عزیزم

    من تو کامنتهای قبلی نوشتم ک چون دانشجوی دوره 12 قدم هستم نیاز داشتم درونا یک سری اگاهی هارو درک کنم، یا بهتر بگویم به چشم ببینم و اینک حس ام بمن میگفت حالا ک داری 12 قدم و کار میکنی برو سفربه دور امریکارو ببین. با خودم گفتم باشه بعدا، اما انقدرمشخص بود ک قبول کردم و حالا انچه در 12 قدم یاد میگیرم اینجا از زبان تصاویر و اتفاقات درک میکنم.

    من تازه قدم 5 رو تمام کردم دو فایل اول این قدم تماما درمورد تغییر ندادن دیگران هست، پذیرفتن ادم ها همونطور ک هستند، و حالا اینجا مثال عینی میبینم ک گروهی بنام امیش ها در امریکا زندگی میکنند به شیوه ی خودشان، بدون اینترنت، موبایل، ماشین، با پوشش خودشون

    و مهم تر اینک مردم امریکا به هر نوع تفکر، لایف استایلی احترام میزارن بدون اینک بخواهند تفکر قالبی رو به بقیه تحمیل کنند.

    درس مو کامل تر و جامع تر اینجا فرا گرفتم و توضیحان تکمیلی شما در این قسمت حجت را تمام کرد.

    توجه بزاریم روی خودمون، نشتی انرژی هایی ک داریم همه بخاطر تمرکز ما روی دیگرانه، حالا میخواد تغییر دادن اونها باشه، خاله زنک بازی باشه ک هی سرک بکشیم ببینم کی چیکار میکنه، کی موفقه یا نیست،

    میخواد اهمیت دادن به حرفهای دیگران باشه، کلا هرچی.

    اگر میخواهیم به جاهای خوب هدایت بشیم درون خودمونو زیبا کنیم، با خودمون درصلح باشیم، با دیگران درصلح باشیم.

    و تشکر میکنم از صحبتهایی ک در ارتباط با مردم افغانستان داشتید، من خودم افغانستانی هستم ک ایران به دنیا اومدم و بزرگ شدم، یادمه وقتی خوابگاه دانشجویی بودم خیلی از بچه ها تا حالا یک افغان رو از نزدیک ندیده بودن، مثلا مدرسه های خاص درس خونده بودن یا هرچی، اما یک عالمه تفکر منفی داشتن اونهم فقط با شنیدن ها، اما وقتی باهم دوست شدیم کلا طرز تفکراتشون تغییر کرد.

    و همیشه تلاش کردم ک خودم و ارتقا بدم، رو خودم کار کنم تا به جاهای بهتر هدایت بشم، حتی همینجا هم کلی دوست ایرانی دارم ک فوق العاده اند.

    بازهم تشکر از این فایل عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    حمید نوازی گفته:
    مدت عضویت: 2743 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    فایل های سفرنامه به من درس بزرگی داد که رها باشید تا بهترین اتفاق ها براتون بیفته … رها باشید تا زندگی روی خوش بهتون نشون بده …رها باشید تا خدا در بهترین زمان و مکان دست شما رو بگیره … رها باشید تا خداوند هدایتتون کنه به جاهایی که حتی فکرش رو هم نمیتونید بکنید…خدایا سپاسگزارم بابت قوانین بدون تغییر جهان هستی ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    Shirin گفته:
    مدت عضویت: 2268 روز

    سلام استاد خوبیها

    واقعا همون طوری که شما گفتین بود من از لحظه به لحظه ش لذت بردم و بادیدن این مناظر و دیدن آدمایی که پر از انرژی مثبت هستن باور نمی کنید چقدر اشک ریختم و خدا رو شکر کردم گفتم خدایا مگه داریم مگه می شه ببینید پس یعنی آدم بخواد می شه ،می شه طوری باشه که مثل همه نباشه فارغ از حرف و نگاه دیگرون زندگی کرد حتی توی کشور خودم کاری نداشته باشم که چطوری نگاهم می کنه چی بهم می گه دیروز با آقای دکتری صحبت می کردم با وجود تحصیلات بالا و خیلی خیلی بیشتر از من حداقل تجربه کاری و زندگی داشتن البته بدون توجه ام به گفته هاش فقط شنیدم و اجبارا باید گوش می دادم ولی بدون کوچکترین تاثیری از حرفاش توی وجودم چون اون حرف می زد من خواسته ها و باور م رو راجع مورد بحث با نگاه خودم فکر می کردم اومدم بیرون خندم گرفت از نگاهش اصلا باوراش یه جوری بود شاید مثل قبلا من خوشحال شدم و خدا رو هزاران بار شکرکردم که من اینطوری نیستم خیلی دلم میخواست بهش بگم و متقاعدش کنم اشتباه می کنه ولی یاد گرفتم اینجا کاری نداشته باشم و سعی نکنم درگیر باشم با افکار دیگرون چون هرچی من مقاومت کنم اون هم به تبع بیشتر این کار رو می کنه پس کاری نداشتم چون دائم توی ذهن خودم توی مسیر برگشتم با خودم با فکرم حال می کردم و لذت می بردم فقط براش دعا کردم امیدورام انسان خوبی باشه برای خالقش همین و آدم باشه و بهتر زندگی کنه و دلم میخواد و با همه وجودم سعی می کنم به خودم نه به کسی ثابت کنم البته دلم میخواد همه اونایی که الان منو می بینن میخندن بهم می شنون نظرمو می خندن و از سکوتم برداشت تسلیم شدنم رو میکنند نشون بدم و امیدورام خدای بزرگم هم بهم کمک کنه چون خانوادم هم همین دیدگاه رودارن مثل همه مردم دنیا بچه ها تغییر باور این بتن سخت فولادی که از اشتباهات گذشته خودمون خواسته یا نا خواسته برای خودمون ساختیم سخته ولی شدنیه من معنی با خودم توی صلح بودن رو تازه متوجه شدم انگار به خدا وارد یه تونل بزرگ پر از آگاهی شدم قلبم تند تند می زنه نمی تونم حتی چشمامو ببندم ولی ذوق زده ام پر از شورم خدایا شکرت پروردگارم شکرت ممنونم من تازه این آدما رو دیدم خدایا وجوددارن امروز اگه هرچی ببینم باور می کنم هست وجود داره شکرت

    ممنونم امیدورام لحظه هاتون پر از آگاهی های ناب باشه خدا جونم تو چقدر ماهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ساناز ساعیان گفته:
      مدت عضویت: 2373 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر زیبا و موشکافانه به مسایل نگاه کردی دیدگاه تونو با ما به اشتراک گذاشتید خیلی ازتون سپاسگزارم??

      واقعا من لذت بردم از این همه دقت و ریز بینی واینکه چقدر استاد تمام سعی شونو میکنند که با خودشون در صلح باشند وخود واقعی شونوو زندگی کنند به دور از هر حرف قضاوتی واقعا که استاد هستند توی هر شرایطی

      پذیرفتن هر انسان در کنار هم با هر عقیده و نظری که همین تفاوت نگرش ها هست که این جهان هستی رو زیباتر و جذاب تر کرده

      بازم ممنون از این نگاه زیباتون??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2172 روز

    بنام خدا

    سلام برهمه عزیزان

    استاد جان چقدر مفصل توضیح دادید و به چه نکات کلیدی اشاره کردید.

    شاه نشتی انرژی من همین موضوع بود که سعی میکردم به دیگران کمک کنم و به اصطلاح آدم خوبی باشم و هرکی مسئله ای داشت میخواستم بشینم واسش حل کنم یا کلییی راهنماییش کنم.

    تو همین دنیای قوانین هم همین موضوع خیلیی تکرار شد و به کسانی از اطرافیان هم که عضو سایت هستن هم همین روند رو تکرار میکردم. تا جایی که یه روز به خودم اومدم و از خودم سوال پرسیدم که چرا بعد از گفتمان دیگه انرژی و اشتیاقی برام نمیمونه و کم کم خداوند بهم گوش زد کرد که نکن پسر داری مسیر رو اشتباه میری.

    الان خیلی وقته که دیگه تکرار نکردم اون روند رو و خیلیی راضی ام و پذیرفتم که من فقط مسئول خودم هستم و هیچ کمکی هم نمیتونم بکنم و به قول قرآن هدایت بر عهده الله هست فقط.

    مورد بعدی بحث امر به معروف و نهی از منکر هستش🤷‍♂️

    من سالها بخاطر بودن در جمع افراد مذهبی این اعتقاد رو داشتم و هرکی خلاف اعتقادم صحبت میکرد تا صبح خوابم نمی برد .الان که فکر میکنم هنگ میکنم که واقعا من بووود!!!! چرا انقدر اصراررررر که ثاابت کنم علی خوبه عمر بده ….

    واقعا اینجوری بودما وحشتناک تعصبی و خدا رو شکر کم کم با فکر تونستم مسیر درست رو پیدا کنم و الله هم هدایتم کرد که مطمئن تر بشم. خدا رو شکر که دارم فضای ذهنی جدیدی رو میسازم به کمک الله و وارد دنیای خیلی زیباتری میشم.

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2169 روز

    سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.

    وای استاد اینکه میگید همه بهم احترام میذارن با هر چهره و مذهب و قومیتی خییلی خوبه و البته این اخلاق و رفتار رو داشتن خیلی هم سخته برای من نیاز به تمرین داره، من خییلی شنیدم که طرف از فلان منطقه شهر بوده، فلان جا بزرگ شده الان ببین به کجاها رسیده؟! چقدر پول درآورده و…

    یبار یه نفر بهم گفت همونطور که آدمایی هم سطح ما رفتن شهر بزرگتر خب این آدما هم اومدن جای بهتر شهر دارن زندگی میکنن.

    فکر میکنم این حرف ها از این نشأت میگیره که من حسادت میکنم که اونا پیشرفت کردن ولی من به اندازه اونا پیشرفت نکردم، یادمه یبار تو حرفام به دوستم گفتم اگه ما به اندازه فلانی تغییر کرده بودیم الان باید خارج از کشور میبودیم! این حرفم چند نکته داره:

    1) من خارج از کشور رو بهتر میدونم (با اینکه تا حالا نرفتم من برای جای دیگه رفتن بااید با این شهر که همیشه ازش بد گفتم و خواستم برم به صلح برسم)

    2) خودم رو بالاتر از اون شخص میدونم (خب تغییر خوبه ولی دلیل نمیشه اونو پایین بدونم و حالا که شبیه من شده بگم سطحش بالاتر اومده، همه ارزشمندن، درواقع من ارزشمندی رو به شهر و منطقه ای که توش زندگی میکنم گره زدم)

    3) خودم رو خوب نمیبینم (خوبه تغییر کنم و دیدم بازتر بشه اما اول باید از اینی که هستم لذت ببرم).

    حس میکنم چند وقته حرف زدنم در این مورد خیلی بهتر شده اما بااز هم هست، من باید به نقطه ای برسم که از ته دل و ناخودآگاه درباره آدما (از هر منطقه ای) خوب صحبت کنم نه اینکه آگاهانه حرف زدنم رو کنترل کنم. از حالا به بعد هر موقع خواستم از این حرفا بزنم باید تو ذهنم به خودم بگم اون تونسته تو هم اگه میتونی به همون اندازه تغییر کن، مهاجرت کن!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2272 روز

    به نام خداوند مهربانی ها

    سلام عرض می کنم خدمت استاد عباس منش و استاد شایسته ، سلام عرض می کنم خدمت تمامی دوستان ارزشمندم

    یه توضیحی بدهم برای آینده‌ی خودم و شما دوستانی که این متن رو مطالعه می کنید

    مدل به نام خدا نوشتن و تموم کردن کامنتم و مدل سلام علیک کردن اول دیدگاه های من … تقریبا هیچ وقت شبیه به دیدگاه قبلیم نیست … من آدم تنوع طلبی هستم ، ایده هام رو تست می کنم ، حتی مدتی بود ، دیدگاه هایی که می‌نوشتم با این نگرش که این یه متن علمیه مثل یه مطلبی که تو یه وب سایت قرار دادم … بدون سلام و خدا حافظی و بدون به نام خدا بود ، البته به نام خدا رو همیشه به صورت کلامی قبل از نوشتن می گفتم ، در واقع داشتم تمرین نویسندگی می‌کردم و ایده هام رو تست می کردم که اگر چطور بنویسم ، اون متن تأثیر گذار تر و جذاب تر میشه؟

    الان «به نام خدا» رو در ادامه اش صفت «مهربانی» رو استفاده کردم چون می خواهم در مورد «در صلح بودن با خود» در مورد «مسیر خوشبختی ، از اصول گرایی می گذرد» صحبت کنم

    الان قبل از فامیلی خانم شایسته از کلمه‌ی «استاد» استفاده کردم چون می خواستم این مفهوم رو برسونم که خانم شایسته ، با تولید این سفرنامه ، توضیحات متنی و کلامی که روی فایل ها داشتند و زبان تصاویر ، درس های ارزشمندی رو به من یاد دادند.

    (اگه شمایی که داری این متن رو می خوانی تجربه یا تجربیاتی از نویسندگی داشتی ، ممنون میشم راهنمایی بهم بدهی ، احساس می کنم در آینده ای نزدیک برای کسب و کارم وب سایت راه اندازی می کنم، دوست دارم تا اون موقع هر بار مهارت های گویندگی و در این مثال نویسندگی ام را بهتر و بهتر کنم)

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    دوست دارم اینجا یه سری سوال های خوب از خودم بپرسم و پاسخ بدهم

    1- اوایل که با استاد عباس منش و آموزهای ایشون آشنا شده بودی به چه شکل صحبت های استاد رو در ذهنت تثبیت می کردی ، به شکلی که بشه جزوی از عادت هایت و دیگه به همون شکل عمل کنی و رفتار کنی؟

    1-وقتی یه فایلی گوش می دادم و حسم می کفت این بخش از فایل خیلی مهمه ، اون چند دقیقه یا چند ثانیه رو ، چندین و چند بار بر می گردوندم عقب و دوباره و دوباره گوشش می دادم.

    2-با حرکات سر تایید می کردم و زیر لب به خودم می گفتم آفرین ، دقیقاً ، دقیقااااا ، این درسته.

    3-یادمه در مورد اگاهی های همون فایل به خودم آموزش میدادم ، یعنی انگار دو نفر هستیم ، یه معلم و یه دانش آموز و بعد همون صحبت های استاد رو با تأکید و با مثال آوردن باز می کردم و برای خودم شرح می‌دادم.

    2- اگر کسی متوجه میشد شما قانون جذبی هستی یا دانشجو‌ی استاد عباس منش هستی و شما مورد تمسخر قرار می داد ، به چه شکل ذهنت رو کنترل می کردی و سعی می کردی واکنش نشان ندهی؟

    1- می رفتم بیرون … منظورم همون فضای خیابون ، کوچه یا پارک هستش ، هرجایی که بتوانم با خودم راحت حرف بزنم و عامل حواس پرتی نداشته باشم ، به خودم لبخند میزدم و یه جورایی خودم رو در آغوش می کشیدم و می گفتم:

    تو مسیرت درسته ، نتایج گواهی دهنده‌ی مسیر درستی هست که داری میری

    دلیل این که تو اینجا هستی ، آرامشی که داری ، روابط خوبی که با آدم ها داری ، رابطه‌ی معنوی‌ای که با خداوند داری و باهاش رفیق هستی و … تمرکز کردن بر روی همین آگاهی هاست ، تو تمرکزت رو بگذار روی خودت ، روی پیشرفتت ، روی هدف هایت و مطمئن باش وقتی به ثبات فرکانسی برسی ، هربار جهان یا آدم های اطرافت رو عوض می کنه آدم های بهتری کنارت قرار میده یا تو رو هدایت می کنه به جاهای بهتر و می برت پیش آدم ها بهتر ، این کاره جهانه.

    2- آزاد اندیشی یعنی همون شیوه دموکراسی یعنی این که من اجازه بدهم دیگران حرفشون رو بزنند ، نخواهم باهاشون بحث کنم. و درستی چیزی رو بهشون ثابت کنم … اگه بخوهم این مسیر رو برم یعنی دارم انرژیم رو هدر می دهم و اتفاقاً به خاطر احساس بدم ، به مراتب مدارم پایین تر هم میاد.

    درستش اینه که به خودم بگم حرف دیگران پشیزی در زندگی من تاثیری نداره ، یا رفتار دیگران … چون این من هستم که دارم با افکارم ، با فرکانس هایم ، با باورهایم زندگیم رو خلق می کنم ، نقطه سر خط.

    3- چطور هدف گذاری می کردم و به اهدافم می رسیدم؟

    1- قانون تکامل رو رعایت می کردم، از سنگ بزرگ شروع نمی کردم ، اول یه هدف مالی خیلی کوچولو که با توجه به سطح در آمدم در یک ماه می توانستم بهش برسم رو انتخاب می کردم … بهش می‌رسیدم ، خوشحالی می کردم به خودم تبریک می گفتم و بعد میرفتم سراغ هدف بعدی‌ای که باز هم تو همون رنج قیمتی بود … و این سیکل رو چندین و چند بار تکرار می کردم تا باور کنم که این منم که دارم با باور هایم و عملکردم این ثروت رو خلق می کنم و این چیزها رو می خرم ، شانسی و همینجوری الکی این نتایج به وجود نیومده … بعد با توجه به این نتایج می گفتم اوکی ، حالا میرم سراغ هدفی مالی که یه کمی بزرگتر هستش.

    2- حرف دیگران رو از زندگیم حذف می کردم ، نمی گفتم ، می خواهم به فلان چیز برسم تا به این و اون نشون بدهم ، می گفتم من می خواهم بهش برسم تا از رسیدن بهش لذت ببرم و قدرت بگیرم که من می توانم به هدف هام برسم ، آلردی وقتی من به هدف هام برسم ، کم کم یه سری آدم ها هم میان تایید می کنند و به به چه چه می کنند و این نیاز اجتماعی تایید طلبی هم که جزیی از وجود بشر هست ، در من هم وجود داره ، به مرور زمان خودش برطرف میشه

    3- به خواستم نمی چسبم ، نمیگم پس کی به خواسته‌ام میرسم؟؟!!

    به خودم میگم

    بزرگترین وظیفه‌ی من صبر به معنای ایمان داشتن به خداست که وقتی من دارم کارم به درستی انجام می‌دهم خدا هم کارش رو درست انجام میده و ثروت و نعمت رو بهم میده.

    بزگترین وظیفه‌ی من تمرکز بر نکات مثبت افراد موفق هستش ، آدم های دور و برم که خوب پول میسازن ، باااااید بتوانم چشم دیدنشون رو داشته باشم و به خودم بگم ایول این ها خط شکن هستند برای من ، اگه این ها دارند تو همین شغل من ، همچین پول های خفنی میسازن ، بدون شک من هم می توانم ، این ها هیچ برتری خاصی نسبت به من ندارند ، یه روزی این ها همینجایی که من هستم یا حتی خیلی پایین تر بودن، من باید تکاملم رو طی کنم، باید قدم ها رو با آرامش و با لذت ، بردارم و من هم میرسم.

    بزرگترین وظیفه‌ی من اینه که وقتی میام خونه یا میرم مسافرت یا حالا یه تفریحی چیزی دارم … منظورم اینه که فضای کاری خارج میشم ، دیگه ذهنم هم کاملاً از فضای کاری بیارم بیرون ، بگذارم روی خودم ، کار کردن روی باورهایم و لذت بردن از زندگیم ، این چیزی که باید برایش خیلی تمرین کنم.

    4-چطور انگیزه های خودم رو در طی مسیر زنده نگه می داشتم و دل سرد نمی شدم؟؟ چطور می توانستم خودم رو در مسیر درست نگه دارم و شبیه به اکثریت جامعه نشم؟؟!!

    به خودم می‌گفتم لازمه‌ی این که هدف مناسب داشته باشی و برایش حرکت کنی اینه که فکر نکنی زندگی اون چیزیه که اکثریت جامعه دارند تجربه‌اش می کنند … یک بی هدفی … یک‌ بی انگیزگی … همینجوری گذروندن روزگار و پذیرفتن این بدبختی های و بی پولی ها و… اگه اینجوری فکر کنی … تو هم نتیجه‌ی بقیه‌ی جامعه رو می گیری… اما اگر نه نپذیری این موضوعات رو و به خودت بگی «من هدف دارم ، من انگیزه دارم ، من برای خودم ارزش قائلم ، من لیاقت یه زندگی عالی رو دارم» اگه این ها رو هزاران بار به خودت بگی ، کمکت می کنه حرکت کنی و نتیجه بگیری ، بعد خود اون نتایج هر بار بهت کمک می کنه و اعتماد به نفس بیشتری بهت میده.

    5- چطور برای دل خودت زندگی می کردی و سبک شخصی خودت رو در جنبه هایی مختلف از زندگیت پیش می بردی؟؟

    یه جوابی الان داره به ذهنم میرسه اونم اینه که ««مسیر خوشبختی از اصول گرایی می گذرد»» روزی هزار بار این رو به مثل یه ذکر به خودم بگم

    اما کاری که اون وقت ها خییلییی خوب انجامش میدادم این بود که الگو هایی رو پیدا می کردم ، چه خانم و چه آقا ، بزرگتر و یا کوچکتر از خودم ، هم شغل خودم یا در مشاغل دیگه ، هم شهری خودم یا در شهر های دیگه …

    افرادی که خودشون و راحتی خودشون رو اولویت اول قرار می دادند ، خیلی خودشون رو دوست داشتن و به خودشون عشق می ورزیدن بی قید و شرط ، اتفاقا بر عکس اون چیزی که ذهن منطقی ام میگه ، خیلی هم آدم ها دوستشون داشتند و خیلی هم مورد عزت و احترام قرار می گرفتند و این قانون رو به من ثابت می کرد که ببییییین ، جهان داره بدون شک به فرکانس ها و باورهای این آدمه پاسخ میده ، پس اگه اون توانسته من هم می‌توانم سبک شخصی خودم رو داشته باشم و اصلا این رکن اول موفقیت در هر قسمتی از زندگیم هست و باید من یه آدم اصول گرا باشم و در هر قسمتی از زندگی ام سبک شخصی خودم رو داشته باشم ، تا … بتوانم به موفقیت برسم ، نقطه سر خط.

    ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    شاید این سوال و پاسخ های خودشناسی و مکالمه با خودم رو در این صفحه ادامه بدهم

    چون استاد در این فایل حول محور «لطفا گوسفند نباشیم» صحبت کرد ، من سرچ کردم دیدم این عنوان یه کتاب هستش! که اتفاقاً خیلی هم پر فروش بوده و فکر کنم هنوز هم هست.

    وقتی مقدمه و توضیحات کتاب رو خواندم و آگاهی های این فایل هم گوش دادم ، خداوند بهم گفت بهتره که اینجا به این شکل دیدگاه بنویسم

    همیشه دوست داشتم این مدل مصاحبه رو با خودم داشته باشم ، همیشه هم جاخالی میدادم و از انجام دادن این کار فراری بودم :)) نمیدونم چرا … الان که کار سختی نبود ، شاید اون موقع ها عزت نفسم خیلی بالا نبوده و برایم سخت بوده!!

    به هر حال … خدایا شکرت ، خوشحالم

    خداوند یار و نگهدار و هدایتگر همه‌ی ما باشه به سمت زیبایی های بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: