سفر به دور آمریکا | قسمت 71 - صفحه 3

سلام به دوست عزیزم الان ساعت ۷ صبح است که پیام شما رو میخونم و تمام صورتم پر از اشک شوق شده نمدونم چطور سپاسگزار خداوند مهربانم باشم اما در این مدتی که آموزه های استاد رو وحی منزل دونستم خیلی اتفاقات مهمی در زندگی من افتاده و جالبه بدونین که این پاسخ شما دوست عزیز هم از همون پیامها و احساسهای خوبه چون خانواده ی من و یک برادرم که در ایران هستند هفته ی پیش باهم برای مصاحبه به ترکیه رفتیم و چون به من و خانواده ام ویزا دادند و به برادرم و خانواده اش ویزا ندادن اونا که برام خیلی عزیز هستن با من قهر کردن و میدونم که شما هم مثل من تعجب کردین ولی حرفشون اینه که من یه مدارکی ارائه دادم که به اونا حرفی نزدم و واسه همین به من ویزا دادن??و چون اصلا تو این زمینه ها نیستن من هیچ توضیحی براشون ندارم و از دیروز چون ناراحت شده بودم تمام پشتم منقبض شد و درد گرفت و یاد حرف استاد افتادم که احساس بد و فرکانس نادرست اول روی جسم اثر میذاره و الان که بیدار شدم با خودم گفتم دیگه به این قضیه فکر نمیکنم ولی از خداوند مهربانم خواستم برایم نشانه ای بفرسته که بتونم این بی محبتی رو نادیده بگیرم و..پیام شما رو خوندم و شما همون فردی هستین که با مسیج پر از احساستون منو غرق در احساس خوب و ایمان قوی تر کردین و دیگه به حرکات و حرفها و واکنش خانواده ی برادرم فکر نمیکنم و مطمئنم که از امروز دردهای عضلانی هم خوب میشن و شما رو خواهر خودم میدونم و باز هم سپاسگزارم .من مادری دور از دو فرزند بودم که هر کدوم به کشوری مهاجرت کرده اند و الان خوشحالم و شاکر خداوند هستم که دوباره به من اجازه داد تا در امریکا با خانواده ام زندگی کنم و در این مدت معجزاتی به چشم دیدم که هیچ کس باور نمیکرد.فقط براتون بگم که کل تجربیات من از همون اول سفر به ترکیه با برادرم فرق داشت و در اخر نتیجه بود که دیگه عااالی شد و به کل خانواده ی من ویزا دادن و تقریبا تو اون گروهی که من میشتاختم تنها کسی بودیم که خانوادگی بهشون ویزا دادن و تمام مدت قبل از مصاحبه فقط صدای استاد عزیزم تو گوشم بود که (و خداوند قلبها رو برای شما نرم میکند)و انسانها ،شرایط ؛ و موقعیهایی رو برای شما فراهم میکند تا شما به خواسته هایتون برسید. و اینقدر این جملات رو گفته بودم که وقتی یک فرد امریکایی با ما مصاحبه کرد همون کسی که همه میگفتن خیلی بد اخلاقه و همه رو ریجکت میکنه با ما طوری حرف زد و سوال میکرد که انگار دوست صمیمیش بودیم و گفت که به امریکا خوش امدید و دو بار پرسید که اگه سوالی دارین بپرسین?و از همه جالبتر از دختر کوچیکم که ۱۵ سال داره پرسید چرا میخوای بری امریکا و اون گفت میخوام برم بهترین دانشگاه دامپزشکی که تو کالیفرنیا هست و دخترم که اکثرا صدای استاد رو که تقریبا هر روز تو خونه ی ما هست میشنوه این ارزو رو دو ساله که مکتوب کرده و به همه میگه و به اونا هم گفت و ازش پرسیدن اسم اون دانشگاه چیه و وقتی اسم رو گفت فرد مصاحبه کننده علامت لایک رو نشون داد و گفت من خودم دکتر دامپزشک هستم وهمون دانشگاه بودم عالیه و بهت تبریک میگم و اینجا بود که جلو اشکامو نگه داشتم خدایا اخه چقدر به من معجزه نشون میدی خدای مهربانم چقدر قلبها رو نرم کردی مگه چند در هزار ممکنه فردی که با ما مصاحبه میکنه دانشگاهی رفته باشه که دخترم ارزو داره؟ و دیگه دوست عزیزم اگر در لابلای ذرات وجود من حتی ذره ای شک بود از بین رفت و پاسپورتها که ۳ تا ۵ روز طول میکشه برای من یک روزه اومد و من تونستم برگردم ایران و به کارهای مهمی که داشتم برسم و وقتی پاسپورتا رو گرفتیم داخل پاسپورت دخترم بر روی کاغد یادداشت لیمویی نوشته شده بود :با ارزوی موفقیت در دامپزشکی در کالیفرنیا دانشگاه … و دیگه چی براتون بگم که همونجا به خدای خودم گفتم ای قدرت بیکران کیست که در مقابل تو بتواند تاب بیاورد این تویی که همواره من و خانواده ام را در دستان و آغوش پر مهرت ارام گرفته ای و هدایت به بهترینها میکنی.و دوست عزیزم حتما وقتی با خانواده ی استاد عزیزم عکس گرفتم براتون میفرستم چون باید برای سپاسگزاری از این بنده ی خوب خدا به ملاقاتشون برم و هم از ایشون و هم از پروردگارم تشکر کنم.زندگی من ربطی به گذشته نداره چون قوانین رو میدونم و میتونم افکارم و توجهم رو کنترل کنم و از شما دوست عزیزم میخوام که هیچوقت دست از ارزوتون نکشین چون اگر قرار نبود بهش برسین هرگز در وجود شما جوانه نمیزد و فقط به اموزه های استاد عزیزمون عمل کنید و جهان مسخر شما میشود.شک نکنید .به امید دیدار??????