سفر به دور آمریکا | قسمت 81 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

229 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    غزال گفته:
    مدت عضویت: 2374 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز

    سپاس خداوندی را که همیشه پاسخگوی بندگانش است،خدایا خودت می دونی الان چقدر با دیدن این فایل استاد حالم دگرگونه????

    خدایا ازت ممنونم که جوابمو دادی،ازت سپاسگزارم??????چقدر قشنگ راه رو بهم نشون دادی چقدر عاشقانه دستم رو گرفتی،من صدای دلگرمی ها و دلداری های تو را شنیدم????????من عاشق تکیه گاهی چون تو هستم،بی نهایت از تو سپاسگزارم???????…….

    مرداد و شهریور مشغول کارای نهایی پایان نامه م بودم و گاهی توی کامنتهام اشاره ای به وضعیتم می کردم،بذارید داستانم رو از اولش بگم….

    من پایان نامه مو با بهترین استاد رشته خودم برداشتم،استادی که تحصیلکرده اروپا هستن و بسیار سختگیر،می دونستم که در طول کار نمی تونم هر سوالی رو از ایشون بپرسم،چون اصلا از جواب دادن به سوالات ابتدایی خوششون نمیاد،اما وقتی بدونن دانشجو خودش علاقه به کار داره تا یه حدی کمکش می کنن،من واقعا احترام ویژه ای برای ایشون قائل هستم و این سختگیری ایشون برام لذت بخش هست،با اینکه خیلی سخت بود برام برای اولین بار موضوع پایان نامه مو کار می کردم اما کار رو شروع کردم،یه جاهایی مدام ذهنم می گفت آخه تو که تا حالا چنین چیزی رو کار نکردی…نکنه نتونی به موقع تحویل بدی و یه ترم اضافه بهت بشه…اما با این حال گفتم من باید ادامه بدم،توی لیسانسم خودم پروژه مو انجام داده بودم و به نجواهام می گفتم من اونم کار نکرده بودم اما از پسش بر اومدم اما ذهنم یه جاهایی می گفت این در حد اون نیستاااا بالاتره نکنه بمونی….

    برای اولین مرحله ش نیاز به اطلاعات یه فروشگاه موادغذایی داشتم،رفتم یه هایپر بزرگ نزدیک خونمون باهاشون صحبت کردم که اطلاعات بهم بدن،به استادمم گفتم با فلان جا صحبت کردم،اما چند روز بعد،تماس گرفتم گفتن ما اطلاعاتمون محرمانه ست نمی دیم،خیلی اعصابم خرد شد یه دفعه یاد اون فایلی که فقط روی خدا حساب کن افتادم یاد حرف استاد که تو درخواست کن اگه نشد ناراحت نشو چون دستان خدا زیاده این نشد یکی دیگه،فک کنم همون روز یا فرداش بود رفتم یه فروشگاه دیگه وقتی می خواستم برم تو دوباره یاد فایل استاد افتادم گفتم خدایا من به تو امیدوارم و مرتب تکرارش می کردم،وقتی با رئیس فروشگاه صحبت کردم موافقت کردن،گفتن فلان روز تماس بگیر تا به حسابداری بگم هر چی می خوای در اختیارت بذارن??خیلی خوشحال شدم اونقدر که برای رسیدن به خونه به سرعت راه می رفتم و پیش خودم می گفتم تندتر تندتر برو این خبر خوشو به همه بگو?

    فاصله این فروشگاه تا خونه ۱۰ دقیقه بود و رئیسش فوق العاده آدم افتاده ای بود

    فاصله اون هایپرمارکت تا خونه ۳۰ دقیقه بود و رئیسشم خیلی برخوردش معمولی…

    روزی که گفته بودن تماس گرفتم،خانمی که کارمند حسابداری بودن گفتن با رئیس حسابداری صحبت کردم گفتن اجازه نداریم اطلاعات بدیم گفتم رئیس فروشگاه اجازه دادن گفتن نه رئیس حسابداری گفتن نمی شه،دروغ چرا خیلی به هم ریختم،اما دوباره گفتم خدایا من به تو امیدوارم پا شدم رفتم پیش رئیس فروشگاه گفتم رئیس حسابداریتون گفتن نه و اینجای داستان من به شدت تعجب آور بود

    اون خانم حسابدار اونجا نشسته بودن بهشون گفتن فلانی(رئیس حسابداری) کی میاد چکشو بگیره،گفتن فلان روز،یهو به من نگاه کرد گفتن چکشو اگه خواست باید اطلاعات به تو بده!!!!!!!!!!!!!! اصلا من موندم و دوباره جمله استاد یادم اومد وقتی بهش توکل واقعی کنی دلهایی رو برات نرم می کنه که باورت نمی شه….. اون آقا اصلا منو نمی شناختن اما من اولویتم نسبت به رئیس حسابداریشون اول شد…اصلا شوکه شده بودم و خوشحالی عجیبی درونم بود مثل اینکه خدا دستشو انداخته بود گردنم??

    رئیس فروشگاه گفتن من بهش زنگ می زنم اگه باز بهانه ای آورد بیا بهم بگو هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام می دم….

    اصلا دیگه رسیدم به مرز جنون رسیده بودم….

    قرار با رئیس حسابداری گذاشته شد و من رفتم برای گرفتن اطلاعات وقتی موضوع پایان نامه مو توضیح دادم یه چیزی گفتن که اصلا خشکم زد……..

    گفتن بعد از تایید پایان نامه ت من چند تا شرکت می شناسم که می تونم معرفیت کنم و این کار رو اجراییش کنی و درآمدم برات داره…..

    اصلا نمی تونم بگم که چه حالی داشتم……….

    عین دیوونه ها شده بودم…..

    در نهایت من با نمره کامل از پایان نامه م دفاع کردم و تنها کسی بودم که توی همکلاسیهام نمره کامل گرفت?

    سره جلسه دفاع اونقدر استادم از من دفاع کردن در مقابل داورا که اصلا باورم نمی شد،فکر کنین یه استاد با اون مرتبه با ۲۲ سال سابقه کار عضو هیئت علمی به من که تازه کار بودم بگن تو به سن من برسی بهتر از من می شی????? داشتم دیوووونه می شدممممم….

    من ۲۰ شهریور دفاع کردم و فایل ورد پایان نامه م یه کم اصلاحیه داشت قرار شد که انجامش بدم و پایان نامه مو هم به صورت یه مقاله درش بیارم و بفرستم برای یه مجله که ان شاءالله چاپ بشه،به خاطر اینکه شاغلم هنوز اصلاحیه م کامل نشده و دارم بین کارام انجامش می دم،اما هنوز سراغ آقای رئیس حسابداری نرفتم با اینکه بعد از دفاعم باید می رفتم،نرفتم چون می ترسم آخه منم مثل استاد مهارت این کار رو ندارم تازه کارم چند روزی هست که حسم بهم می گه یادته چی بهت گفتن؟اما نجواها بهم می گن نه خیلی سخته آخه تو که حرفه ای نیستی تو که تجربه نداری و انگار یکی بهم می گه اگه نمی تونستی اون آقا بهت پیشنهاد کار نمی داد خدا بهش نمی گفت که بهت اینطوری بگه…

    امشب که فایل استاد رو دیدم اشک از چشمام سرازیر شد گفتم خدایا داری دوباره باهام حرف می زنی جوابتو گرفتم داری می گی نترس برو جلو من هواتو دارم…….

    خدایا به اندازه بزرگیت شکرت????

    استاد خیلی دوست داشتم داستانم و حسم رو بهتون بگم و به دوستانم هم بگم

    از شما هم استاد عزیز هم ممنونم??

    زندگی همگی پر از داستانهای خوش

    در پناه فرمانروا و بزرگترین تکیه گاه جهان خداوند مهربان باشید??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حمید رجایی گفته:
    مدت عضویت: 2767 روز

    سلام به همه ی اعضای خانواده گلم کل عباسمنشی ها

    استاد یاد یه برنامه‌ی تلوزیونی چند هفته پیش افتادم اونم به این خاطر بود که دوستم خونمون مهمون بود و گفت برا یه برنامه مورد علاقه اش تلوزیون رو روشن کنم که البته (میخوام ببینید فرکانسها چطور کار میکنه چون خودم خودم اصلا پای تلوزیون بشین نیستم)

    و وقتی که فهمیدیم اون برنامه دوستم پخش نمیشه کانال که عوض شد رفت روی شبکه مستند حالا ببینید برنامه راجع چی بود؟! ??

    من قبلا توی ذهنم سوال داشتم که مثلا ترس به چه درد میخوره؟ چرا الکی منو از این همه کارای دل خواهم جدا میکنه تا رسیدم به این مستندحالا مستند چی بود؟!:

    راجع به انسان های عجیب و غریب که اولی یکی بود که تمام مارهای سمی اونو نیش زده بودند البته نه به یک باره ولی اون سالم و بدون هیچ مشکی به زندگی ادامه می‌داد.

    دومی آدمی بود که توی یک مخزن می‌ایستد و تمام اطراف اونو تا گردن یخ می‌ریختند و اون تا دوساعت توی اون مخزن دوام می‌آورد البته با یه تکنیک تنفسی که خودش توضیح می‌دهد.

    سومی که یکی بود که هم سرطان خون داشت و هم ایدز و لی سالم مونده بود و دکتر ها درمونش کرده بودند برای اولین بار.

    واما از همه اینا مهمتر و جذاب تر چهارمی بود که جواب سوال من بود شخصی یه بیماری داشت که الان یادم نیست که چی بود ولی وقتی که عمل کرد و حالش به صورت طبیعی و عادی برگشته بود به همراه خانواده به شهر بازی می‌روند که موقع استفاده از ترن هوایی متوجه میشه که هیچ احساسی نداره واین درحالی که همه از ترس جیغ می‌کشیدند

    و بعد متوجه شد که هنگام عمل جراحی چیزی که عامل می‌شده باعث ترشح موادی که ترس را ایجاد کنه از طریق خون در تمام بدن پخش بشه رو از بدنش حذف کنند و بعدش هم کلی مورد آزمایش های گوناگون مثل ارتفاع های خیلی بلند قرار گرفت و بله دقیقا همین طور بود اون از هیچ چیزی نمی‌ترسید.

    و اونجا من فهمیدم که واقا تمام زره زره این بدن و این موجودات و کل این کیهان و حتی شیطان و همین ذهن نجواگر نعمت های بزرگی هستند که درکش برایمان کمی زمان می‌برد.

    و بعد از دیدن این مستند گفتم واقعا اگه همین ترس نبود من هیچ لذتی از کارهای هیجانی از شهر شادی‌ها، پارک های آبی.

    ، رانندگی با سرعت های بالا، و…..نمی‌بردم.

    و استاد گلم واقعا تجربه خوبیه واصلا لذتی داره که اصلا با لذت های دیگه متفاوته اینکه از کاری بترسی و انجامش بدی بعدش واقا به گفته شما هم لذت داره هم اعتماد به نفس بالا میره…

    استاد خیلی ممنون از وقتی که میزارید و این فایل های آموزنده رو برامون میزارید تشکر از شما دوست عزیزی که این متنو خوندید امید وارم دستی از دستان خدا برای کمک به خانواده عباسمنشی باشم..

    خداوندا تو را بابت بی نهایت نعمتهایت بینهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2274 روز

    سلام به استاد عزیز و تمام دوستان نازنین!

    استاد ممنون از این فایل عالی و پر از نکنه.

    واقعا لذت میبرم از این شیوایی و روانی و سادگی بیانتون که بصورت بی نظیری آدم را به سر منزل مقصودتون میبرید و از موضوعات مختلف درس زندگی را بیرون میکشید.

    خیلی موضوع عالی و کلیدی را دلنشین و واضح بیان کردید .

    ’(ترس)….بزرگترین ترمز از دیدگاه من.

    من خیلی با این مقوله در حال سروکله زدن هستم با انجام تمرینات دوره عزت نفس خیلی بهتر شدم ولی حالا حالا ها کار دارم. این فایل فوق العاده هم خیلی به نگرشم درباره ترس کمک کرد .البته به خودم قول دادم که بارها این فایل ارزشمند را ببینم.

    بسیار سپاسگزارم از سایت بسیار بسیار بسیار عالیتون که مثل رودخانه ای جاریست و همیشه زنده و تازه است.

    خدا را شاکرم که عضو این سایت فوق العاده هستم.??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مهتاب گفته:
    مدت عضویت: 2368 روز

    سلام استاد عزیزم. امیدوارم هر روز و هر روز با قدم گذاشتن در مسیر خواسته‌هاتون، بیشتر به منبع وصل بشید و طعم شیرین حضور خداوند رو در ثانیه به ثانیه زندگیتون بیشتر از قبل بچشید?

    راستش این فایل، حرف دل و در واقع الهامات خیلی از ماها بود

    من خودم الان توی مداری قرار گرفتم که باید ترسهامو کنار گذاشته و اقدام به انجام الهامات درونی‌ام کنم?

    همین حرفهای شما رو همیشه به خودم میگفتم که مهتاب، مهم اینه که با وجود ترسهات، اقدام و عمل کنی

    و دقیقا این حرفهای طلایی شما هم سند و مدرکی بود برای اثبات حقیقت درونی هممون.

    خدای من سپاسگزارم که منو هدایت کردی. مهتاب عزیزم سپاسگزارم که با وجود همه نجواهای ذهنی، با وجود تنهای تنها بودنت، با وجود تمام مشکلاتی که سر راهت بود و بدون هیییچ گونه دسترسی به محصولات استاد، به چنین مرحله ای رسیدی که هیییچوقت فکرشم نمیکردی. سپاسگزارم استاد عزیزم که دستانی از بینهایت دستان خدا شدی و در این مسیر مثل فانوسی شدی که محکم در دستانم گرفتمت و با وجود تمام طوفانهایی که هر لحظه میتونست ریشه باورهامو بِکَنه، بالاخره تونستم اوضاع رو آروم و آرومتر کنم و خونمون رو نه تنها جای آرامش، بلکه به جایی برای شاد بودن تا بینهایت، جایی برای باور فراوانی و جایی برای حضور خدا تبدیل کنم.

    یاد گرفتم که حتی در درونم هم هیییچ کسی رو بخاطر بودن در مدار پایین و طرز تفکرش نسبت به دنیا مسخره نکنم و پوزخند نزنم

    چرا که روزی من هم جزئی از اون آدما بودم و حتی داغون تر از اونها

    اما چیزی که بین من و اونها فاصله و تفاوت گذاشت، گوش تیز کردن برای شنیدن صدای حق از طرف قلبم بود و البته چراغ امیدی که از دور سو سو میزد

    همیشه خودم رو دست کم میگرفتم. همیشه خودم رو پست تر از دیگران میدیدم و احمقتر از اونها. چون به من میگفتن که تو اصلا باهوش نیستی. به من میگفتن تو بلد نیستی که چطور شاد باشی و خوشحالی کردنت خیلی مسخره و عجیب و غریبه

    اما الان میفهمم هر کسی که پا در این مسیر الهی بگذاره جزءِ باهوش ترین آدماست و هر چیزیش حتی شادیهاش برای داشتن چیزهای بسیار کوچکی که بقیه آدما نمیتونن بخاطر داشتنش از ته دل مثل ما خوشحالی کنن، لوکس میشه. ماها وقتی که مدارمون میره بالاتر، همه چیمون لوکس میشه:

    حرف زدنامون

    خنده‌هامون

    رفتارمون

    تفریحامون

    بچه داریمون

    حتی عشق بازی با خدامون هم لوکس میشه

    یه نمونه خیلی کوچیک از باورهای لوکسمو میخوام بگم:

    اوایل فکر میکردم که حتما باید صبحونمو با آبمیوه‌های مختلف شروع کنم چرا که هر روز صبح چایی خوردن برای بدن هیچ سودی نداره بجز دندون خراب کردن و ضرر قند برای بدن و کم خونی که چایی باعثش میشه و این جور زندگی به هیچ دردی نمیخوره و البته که دندون دردهای شدید هم میگرفتم و خودم به خودم حق میدادم که دیدی راست میگفتم چایی بجز ضرر هیچی نداره و دیدی که هیچی تو خونه نداریم که برای بدن مقوّی باشه و بیشتر و بیشتر باورهای فقرآفرینمو تقویت میکرد. واسه همین نزدیک ۶ ماه هیییچ لبی به چایی نزدم. اما چیزی که منو خییییلی به فکر فرو برد این بود که تو این مدتی که چایی نمیخوردم هم دندون دردهای شدید داشتم. برای همینم دنبال راه حلی در درون خودم میگشتم و دوباره تک و توک شروع به چایی خوردن کردم و کم و بیش هم دندون دردهای شدید میگرفتم اما سعی میکردم توجهی نکنم.

    گذشت ….. تا اینکه فایلهای سفرنامه شروع شد. نمیدونم قسمت چندم بود شاید یکی دو قسمت قبل از آبشار نیاگارا بود که نیمرو با گوجه خوردید و دیدم که وسط میز ناهارخوریتون، یه فلاکس چایی هست و مریم جون عشق و عزیز دلم که یکی دیگه از دستان نازنین خداوند شد برای همه‌ی ماها، دو یا سه تا لیوان چایی ریخت و صدای شُرشُرِش منو دیوونه کرد…

    خدای من… از اونجا ببعد بود که تلنگرها یکی پس از دیگری شروع شد و من دونه دونه باورهای ریز و درشت محدود کننده رو شناسایی و باورهای سازنده رو جایگزینشون کردم

    مثلا در مورد همین چایی چیو جایگزین کردم؟

    هر روز صبح که میخوایم صبحونه بخوریم، همچین با حرص و ولع میرم سمت قوری که انگار میخوام انبه بخورم . یا مثلا وقتی میخوام چایی بریزم با صدای بلند تو خونه میگم: بچه ها… کی دلش میخواد یه چایی خوشمزه بخوره؟؟؟ دستاشو ببره بالا؟؟؟

    و یه جوری باورش کردم که انگار دارم بهترینو لوکس ترین و مقوّی ترین نوشیدنی دنیا رو میخورم و باهاش حااااال میکنم و وقتی که چاییو میریزم تو لیوانهای خوشگلمون، فقط دستهای پر مهر مریم شایسته عزیزم یادم میفته که چجوری چایی میریخت و باورتون میشه لذتم صد چندان میشه؟؟؟

    و اما جالبتر از همه اینه که دیگه هیییییچ آثاری از دندون درد نیست… و جالبتر از اون اینکه هر وقت جایی از بدنم درد میکنه، دیگه نمیرم سراغ مسکّن، بلکه سریع به درونم رجوع میکنم که در حال چه فکر یا چه نوع احساسی هستم و درستش میکنم و در عرض چند ساعت یا فردای همون روز دیگه هییییچ خبری از اون دردکمر، درد قفسه سینه، درد کتف یا گردن یا هرجا نیست

    و الان به لطف ایزد منان که همینطور سرعت مدارهام بالاتر رفته انگار هر روز صبح تازه متولد میشم

    بچه‌های عزیزم، هر درد و مرضی ریشه در یکی از باورهای مخرب ما داره

    پس با از بین بردن اونها و جایگزین کردنشون با باورهای سازنده میتونیم نه تنها بدنی سالم بلکه زندگی سالم و مرفّهی رو از هر لحاظ داشته باشیم

    و این چند وقته در حال شناسایی بقیه باورهای فقر آفرین و پیدا کردن جایگرینشون هستم و تو این مدت مقدار پولهایی بدستم رسیده که البته تا چند مدت دیگه میام براتون تعریف میکنم

    بچه ها کلام آخرم:

    ?میشه… بالاخره میشه… منی که هیچ کدوم از دور و بریهام نه به این سایت و نه به این قوانین که براشون توضیح داده بودم ایمان داشتند، منی که اطرافیانم این قوانین رو شیطانی و حتی سپاسگزاری رو کفر میدونستند، منی که تنهای تنها و بدون هیچ دوستی که از قوانین سر در بیاره و در این مسیر باشه، منی که پدر و مادرم به دلایل خیلی افتضاح ازم دور هستند و هیچ خبری ندارم که زنده‌اند یا مرده، منی که هیچ قوم و خویشاوندی دور و برم نیست، منی که هیچ پولی نداشتم برای خرید محصولات، منی که هیچ دسترسی به خریدن کتابهای موفقیت مثل استاد عباسمنش نداشتم، و در کل به معنای واقعی دست خالی تونستم به مرحله های بسیار زیبا برسم، پس شمایی که حداقل شاید یکی از این امتیازات رو داشته باشی؛ تو هم میتونی… تو هم میتونی زندگی رو که سالها توسط باورهای مخربت بمباران کرده بودی، الان با باورهای سازنده‌ات آبادش کنی و البته که اول درونت آباد میشه و بعد نتایج از بیرون شکوفا میکنن و اونوقت دیگه نتایجت اونقدر برات عادیه که میگی من اگه تو دنیا فقط یه کفش برای راه رفتنم داشته باشم، خوشبخت‌ترین آدم روی زمینم چرا که درونت به خدای عز و جل وصله و احساس ثروت ابدی، از هر لحاظ میکنی

    سپاسگزارم خدای قشنگم

    سپاسگزارم استاد جیگرم

    سپاسگزارم مریم عشق دلم و میکی عزیزم

    سپاسگزارم از هرکسی که این کامنتو میخونه

    عاششششقتونم یه دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      Kazemi NEDA گفته:
      مدت عضویت: 2889 روز

      سلام خانم امیری صبح پاییزتون پراز خبرای خوب ..ب محض بیدارشدن اومدم توسایت اولین کامنتی ک هدایت شدم بخونم کامنت شما بود ب نظرم لایک داره کامنتتون ..پراز انگیزه ودرس بود برام کاش از موفقیتاتون بیشتر مینوشتین ..ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        مهتاب گفته:
        مدت عضویت: 2368 روز

        سلام عشقم. متشکرم.

        خُب صد در صد نتایج و معجزات و نشانه‌ها و اتفاقات خوب زیادی گرفتم اما بخاطر هدف اصلیم که کاخ ویلای بسیار زیبام هست، در حال کار کردن روی باورهام هستم به امید خداوند تا چند وقت دیگه میام و میگم؛ چون با خودم عهد بستم که تا نتایج چشمگیری نگرفتم، نیام تو سایت

        و به امید خداوند زیبایم، در حال عمل به الهامات درونیم هستم و در واقع شجاعت میطلبه این الهامات

        به امید دیدار و خبرهای عالی و دسته اول شما دوست عزیزم?????????

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 770 روز

    به نام خداوند عالی مرتبه

    سلام به استاد عزیز و مریم جان

    استاد من با دیدن این فایل دقیقا حس کردم سر یکی از جلسات دوره ی 12 قدم نشستم.

    انقدر که این فایل ناب بود و آگاهی داشت.

    واقعا شما بی نظیرین که تو فایل های هدیه هم با همون کیفیتی که در دوره ها انرژی میگذارین صحبت میکنید.

    من با دیدن این جلسه یه بار دیگه با خودم قانون تکامل رو مرور کردم و از طی کردن تکاملی این مسیر یادگیری موتورسواری توسط شما فهمیدم برای اینکه من هم بخوام خواسته ای رو در زندگی م محقق کنم باید قدم به قدم به سمتش حرکت کنم و با برداشتن قدم های کوچیک و همزمان باز کردن قلبم به دریافت نشانه های هدایت خداوند پیش برم.

    اگر حواسم به تکامل باشه و نخوام یهو یه اقدام حماقت گونه انجام بدم، میتونم به ترس های مسیر ناشناخته هم راحت تر غلبه کنم و شجاعت پا توی مسیرهای جدید گذاشتن رو پیدا کنم.

    چقدر اون حس رشد و بزرگ تر شدنی که شما بعد از این تجربه داشتین و ازش صحبت کردین شیرینه و چه اعتماد به نفسی ایجاد میکنه و به اصطلاح خودمون ظرف ما رو بزرگتر میکنه و باز با این اعتماد به نفس ما میریم سراغ خواسته های بزرگ تر و همینطور بزرگ میشم و رشد میکنیم.

    چه چرخه ی قشنگی اینطوری تو زندگی مون شکل میگیره که هربار در این بازی لذت بخش زندگی ما Level Up میشیم و میریم بالاتر.

    خیلی ازتون ممنونم استاد که اینطور زیبا به همه ی ما درس زندگی میدین.

    براتون خیر دنیا و آخرت رو از خدا آرزو میکنم.

    در پناه الله یکتا باشیم همگی :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2810 روز

    سلام استاد پر انرژی و شجاعم?

    بازم نشونه امروزم این فایل تکرار شد و چقدر هم به جا بود.?

    چون من میخواستم از تجربه خودم در صخره نوردی با شما کامنت بذارم و چه جایی بهتر از اینجا?

    استاد چند روز پیش تنهایی رفتم بام تهران هواخوری و خوش گذرونی ? تو مسیر یه جایی بود که یک مسیر برای صخره نوردی داشت. یک لحظه از بغلش رد شدم و توجهم بهش جلب شد یه آقایی داشت از صخره بالا میرفت وایسادم همراه مردم تشویقش کردم اما تا آخر نتونست بره بالا. بنظر کار آسونی نمی اومد.? قبلا هم از چندتا ورزشکار این رشته شنیده بودم که این رشته خیلی سختیه و آمادگی جسمانی بالایی میخواد?

    یه حسی بهم گفت امتحانش کنم. ولی من تابحال توی عمرم صخره نوردی نکرده بودم از مسؤول اون قسمت که خودش مثل مردعنکبوتی سه سوته از صخره بالا رفت پرسیدم من تابحال صخره نوردی نکردم میتونم برم بالا؟ بهم گفت بله که میتونی همه میتونن. امتحان کن.??

    وقتی اون مرد رو دیدم که چقدر راحت از دیوار راست سه سوته بالا رفت یاد حرف شما افتادم که ببین آدمیزاد هر کاری رو که بخواد میتونه با تمرین و تکرار انجام بده. هرررر کاری رو. ????????

    اما چون تجربه ای تو این زمینه نداشتم ذهن منطقیم هنوز مقاومت میکرد. خلاصه یکم دور و اطراف چرخیدم و نشستم به تماشای مناظر زیبای اطراف و به آسمون خیره شدم که پر از ابرای قشنگ بود و هی خورشید پشت ابرا پنهون میشد و دوباره میومد بیرون و هوا گرم و سرد میشد. همزمان از گوش دادن به چند تا موزیک زیبا هم لذت بردم. ????

    بعد دوباره باز همون حسه بهم گفت سلما از صخره برو بالا. امتحانش کن. ارزششو داره.

    این بار ذهنم دیگه مقاومت نکرد و مطمئن شدم که میخوام انجامش بدم.?

    درواقع هدفم از انجام این کار این بود که میخواستم با این تجربه جدید اعتماد به نفسم بره بالاتر و هم اینکه خودم و آمادگی جسمانیم رو محک بزنم. (گرچه بعدا فهمیدم کنترل ذهن از همه مهمتره که البته عالی از عهده اش براومدم)

    بلافاصله رفتم به آقای مرد عنکبوتی گفتم که میخوام برم بالا. فیش رو هم تهیه کردم و بهاشو پرداختم بدون چک و چونه. برخلاف عادت معمول. چون به خودم قول داده بودم که دیگه دنبال تخفیف نباشم?

    بعد طناب و بستم و آماده صعود شدم.

    فقط به بالارفتن فک میکردم. اصلا نمیشه و نمیتونم به ذهنم خطور نکرد. همه مردم تشویقم میکردن و بهم انرژی میدادن.?????????? وسط راه یکم انرژیم کم شد ولی تسلیم نشدم تا بالای بالا صعود کردم. حتی وقتی رسیدم بالا دوس داشتم هنوز بالاتر برم ?????

    وقتی خواستم از اون بالا بپرم پایین باز هم یه لحظه ترسیدم و مکث کردم ولی به هر حال باید میپریدم و پریدم و دیدم که هیچ ترسیییییی نداشت ???هم خودم لذت بردم و کلییییی بخودم افتخار کردم. و هم مردم از تماشای صعودم لذت بردن مخصوصا خانم ها خیلی حال کردن و شاید باورهای اونا هم قویتر شد. ?????????????

    تازه یک تجربه زیپ لاین رایگان هم جایزه گرفتم و باز هم به سمت یک لذت دیگه هدایت شدم.???

    خلاصه خیلی تجربه لذت بخشی بود خداروشکر که به ترسم غلبه کردم. اگه میترسیدم هرگز نمیتونستم همچین اتفاق قشنگی رو تجربه کنم. ?

    بعدش که بهش فک کردم یه باورهای قشنگی تو وجودم شکل گرفت احساس کردم من خودم نبودم که از اون صخره بالا رفتم خدا بود که بالا رفت چون من تابحال اصلا همچین کاری انجام نداده بودم. باور کردم که من به منبع بینهایت قدرت و توانمندی دسترسی دارم فقط باید باورش کنم.

    بهش گفتم خدا همون طوری که منو از اون صخره بردی بالا منو از فرش به عرش برسون. و بهم گفت که این اتفاق خواهد افتاد و مهر تاییدشو زد.????????

    استاد شاید دیدن این فایلهای اخیر موتورسواری و لذت بردن از تجربیات جدید باعث شد من هم بخوام که از یه تجربه جدید لذت ببرم و بخاطر همین به سمتش هدایت شدم.

    خلاصه خدارو صد هزار مرتبه شکر که همچین استادی دارم و بنظرم شاگرد تاثیر پذیری هستم ??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    حمیدرضا پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 3541 روز

    به نام الله یکتا و قادرم.یک اتفاق دیروز برای پسر یکسال ونیمه ام افتاد که به من الهام شد تا بیان کنم تا باور توحیدیمون قویتر بشه.

    دیروز به پارک رفته بودیم که یک زنبور قرمز بزرگ انگشت پسرم را بدجوری نیش زد .ابتدا خیلی حول شدم و در حد ده دقیقه ترسیدم که نکنه فرزندم حساسیت داشته باشه علاوه بر دردش.ولی بعدش اروم شدم بطوریکه اصلا اتفاقی نیوفتاده و به تهیه اتش برای ناهار ادامه دادم.همسرم فرزندم را بغل کرد و فقط نام خدا را صدا می زد نه کس دیگه ای.بعدش یک الهام مشترک به دوتاییمون شد که این زهر زنبور میتونه پادزهر قوی در بدنش بسازه که خیلی اروم شدیم.ولی خدا شاهده بعد از دو ساعت همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد نه حساسیتی نه هیچ چیز دیگه فقط فرزندم بخاطر دردش یک کم گریه کرد و خوب شد

    بله دوستان وقتی نام خدا را صدا میزنی خیلی زود جواب میده . برعکس بقیه که گردنبند و دستبند و ان یکاد و…..برای جلوگیری از چشم زخم می خرن من فقط دو تا دستبند برای فرزندم خریدم که در هر دوتاش فقط نام خدا هستش

    خدایا شکرت بخاطر حفاظت هر لحظه ای از من و خانواده ام

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    آکام شمامی گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    به نام خداوندی که از وجود و عظمت خودش رو به ما عطا فرموده تا در این دنیای زیبا و جهان بزرگ زندگی کنیم وآنچه را میخواهیم رو داشته باشیم و لذت ببریم

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه افرادی که هر روز تلاش و تغیر میکنن برای زندگی بهتر و راحت تر

    من خیلی وقته که استاد عباس منش رو میشناسم ولی تقریبا ۲ هفته هست که عضو سایت شدم ولی یک سال که رو instagram پیچشون و fan page های که از فایل های استاد درست شده نگاه میکردم و از طریق اونا یه سری آگاهی دهایی دریافت کردم کردم ولی به اندازه ی که میخواستم رو اینستاگرام بدست نیاوردم به دلیل تایمش

    رفتم رو youtube رو پیچ استاد و از فایل های پایین download کردم و نشستم به نگاه کردن

    یه سری فایل ها که باید میدیدم و بیشتر روی اون موضوع آگاهی دریافت میکردم بهم گفته میشد که باید نگاه کنم و نگاه کردم و تمام اون حرف های که باید میشنیدم و باوری درست در موردشون داشته باشم رو دریافت کردم

    من آدمی هستم که همیشه از بچگی این سوال تو ذهنم بود که بدونم چرا اینجام, کی هستم , اینجا کجاست , چجوری میتونم اون چیزایی رو که میخوام رو راحت داشته باشم…همیشه خدا رو تو وجودم و تو کل زندگیم حس میکردم و حس میکنم و همیشه هم میدونستم باوری که مردم دورو برم نسبت به خدا دارن و جوری در موردش دعا میکنن یا حرف میزدن یا وقتی چیزی ازش میخواستن همیشه باورم و دیدگاهم مثل بقیه نشد چون دیدگاهم نصبت به تمام افرادی که باهاشون در ارتباط بودم و هستم فرق میکنه و کلا با ۹۵ درصد مردم دیدگاهم و باورهایم و ذهنیتم فرق میکنه اما تنها چیزی که باید در موردشون باوری درست رو ازشون داشته باشم به لطف استاد عباس منش عزیزم دارم هر روز بیشتر و بیشتر بدست میارم و بهتر و بهتر باورهای درستمو قویی تر میکنم

    دوست داشتم خدا رو بهتر بشناسم و درک کنم و به لطف استاد عزیزم از وقتی فایل های که رو youtube بدست اوردم در مورد و فقط روی خدا حساب باز کن , کلا همون باور درستی بود که باید یدست میاوردم و بیشتر آگاه میشدم و خیلی خیلی الان رابطه ای زیبا تر , دلنشین تر و منحصرد بفردی با خدا دارم

    خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر میکنم برای تمام لحظه هایم و استاد عباس منش عزیزم برای وجود عظمت و پر از آگاهی های الهی

    در این مدت که عضو سایت شدم اومدم فایل های دانلودی رو از اول بیشترشونو download کردم که الان ۸۲ فایل دانلودی دارم و از فایل های که گوش دادم باور ها و آگاهی های خیلی خیلی زیادی رو دریافت کردم ولی اینم بگم که فایل های که هنوز وقتش نرسیده بود که این آگاهی هارو دریافت کنم فقط میشنیدم ولی چیزی رو که باید درک بهتری ازش داشته باشم رو دریافت نکردم و همه ی ۸۲ فایل هم نگاه نکردم اما از فایل های که اون حس درونیم که بهم میگفت ببینم درست همونی بود که باید میدیدم و باور های درستی رو در اون موضوع ساختم و آگاهی هارو دریافت کردم و کلا اصلا زندگیم هم خیلی خیلی خیلی لذت بخش تر شده و هر روز هم بهتر و لذت بخش تر میشود.خدایا شکرت

    بعد از اینکه نمیدونستم کدوم فایل رو الان باید نگاه کنم دیدم که رو سایت یه آپشنی داره و دقیقا همون فایل های رو به من میده که باید ببینم و بشنوم

    چند روز پیش این فایل برام اومد از طریق نشانه ام نشستم و نگاه کردم

    استاد واقعا از این تجربه ی لذت بخش خودتون رو که میشنیدم انگار که تو این لحظه ها همراهتون بودم

    یعنی انقدر که زیبا و شیرین از تجربیات خودتون رو میگین که واقعا من فقط نمیشنوم بلکه همزمان میبینم این لحظه ها رو.

    این آگاهی رو دریافت کردم از این فایل که هر چند مسیری که میریم به اندازه ی تجربیات اون مسیر بزرگتر باشه بازم میتونیم به مسیر ادامه بدیم و خدا افرادی رو تو مسیرمون میذاره که تجربه های زیادی رو ازشون بدست بیاریم و خیلی چیزا رو ازشون یاد بگیریم در مسیر درست برای پیشرفت

    من کلا هیچ علاقه ای به تلویزیون ندارم ولی یه سری فیلم هایی در مورد معنویت , انگیزشی , تاریخی رو میگرفتم و نگاه میکردم.البته انیمیشن هارو خیلی دوست دارم چون ویژگی های خیلی زیبا و پر معنی دارن

    یکی دو ماهه که کلا هیچ فیلمی رو پیدا نمیکردم که اون درس های درستی رو باید یاد بگیرم و اون زیبایی رو توش پیدا میکردم و لذت میبردم نبود , من هم بعد از دیدن این فایل که میخواستم اون موتور سواری شما رو ببینم که تو قسمت های بعدی هست , فهمیدم که این سریالی که باید ببینم و تمام اون جزئیاتی که دنبالشون بودم رو داره همین سریال سفر به دور آمریکای شماست و اومدم از قسمت اول دانلود کردم و دقیقا هم همون چیزی که خیلی وقت بود میخواستم رو بهش هدایت شدم و الان هم هم دارم خیلی چیزا یاد میگیرم و هم خیلی خیلی لذت میبرم

    یعنی دقیقا تا الان که قسمت ۸ رو تمام کردم بیشتر اون مکان ها و لحظه هایی که من هم میخواستم ببینم و تجربه کنم رو دارم میبینم و خیییلی لذت میبرم و این مکان ها آدرسی هم هستن برام که تو آمریکا حتما ببینم

    ممنونم از خانوم شایسته عزیز که این فایل هارو برامون تهیه کردن که سرشار از عشق و نور و آگاهی و ثروت و زیبایی هست

    خدا رو شکر میکنم که هر روز در حال رشد و پیشرفت و تکامل خودم و زندگیم هستم و میتونم هر روز نسخه ی عالی تری رو از خودم خلق کنم و زیبایی های جهان هستی رو بیشتر و بیشتر ببینم و لذت ببرم و خدا رو شکر میکنم که بنده های عظمتی رو در مسیر زندگیم قرار داده تا بتونم از زیبایی های که اونا تجربه کردن رو لذت ببرم و درس های درست زندگی رو ازشون یاد بگیرم برای زندگی کردن لذت بخش در آرامش و سلامتی و ثروت و خوشبختی.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سلن بانو گفته:
    مدت عضویت: 254 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم و دوستان…

    این فایل به عنوان فایل هدایتی امروز منه..

    استاد من واقعا شمارو تحسین میکنم که بر ترسهاتون غلبه میکنید و میرید تو دل تجربه های جدید…

    این واقعا عالیهه…

    خدای من چقدررر جالبه… چه همزمانی جالبی رخ داده…

    من دقیقا در شرایطی هستم که به تازگی یه کسب و کار کوچیک رو شروع کردم… شک و تردید ها به سمتش زیاده…. از یک طرف ندای قلبم رو میشنوم که بهم میگه نترس، محکم باش… برو جلو… و از طرف دیگه حرف های مادر و خواهرمو میشنوم که میگن جنسایی که خریدیو ببر پس بده، این کار سود که نداره هیچ و فقط دردسره….

    اما من واقعا اینطوری فکر نمیکنم….

    من احساس میکنم خدا داره منو تو مسیر پیشرفت و موفقیت هل میده، داره کمکم میکنه…

    و قراره اتفاقای قشنگ تری تو این مسیر واسه من بیفته…. من دیروز تونستم 10 بسته نون بفروشم… و 11 تا معجون… این عالیهههه…. و سود من شد 710 هزار تومن…. این عالی و بی نظیره….. این خیلی خوبهههه…

    من تا دیروز فقط 200 تومن سود داشتم اما بعد از یک روز سودم از سه برابر هم بیشتر شده…. و چی از این بهتررررر

    خداروشکررررر….

    سود من هرروز داره بیشتر و بیشتر میشه…..

    این یعنی پیشرفت….

    من انقدررر از نظر مالی پیشرفت خواهم کرد که باور کردنی نباشه…. و یک روز برمیگردم و به این کامنتا نگاه میکنم و با خودم میگم ببین! تو اگه الان موفقی و پیشرفت کردی به این دلیله که یک روزی حتی از سود 100 هزار تومن هم خوشحال میشدی و هزاران بار خدارو شکر میکردی….

    این یه قانونه…. هر چقدررر شکر گذار تر باشی، نعمت بیشتری به تو داده خواهد شدددد…

    استاد، نجواها به سمتم زیاده… اما من هم میخوام مثل شما، پا روی ترس هام بزارم و این مسیرو ادامه بدم….

    خیلی جالب بود، دقیقا زمانی که نجواها از نشدن و نرسیدن میگفتن،،،،، هدایت خدا در این سایت به من گفت: نترس و ارام باش و ادامه بده…. من با توام… برو و چیزهای جدید رو امتحان کن…

    الهی شکررررر….. خدایاااا ممنونم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1576 روز

    به نام خدای مهربان

    قسمت 81 سفر به دور آمریکا

    درس این قسمت این هست که اولا اگر باورهای مناسب داشته باشی خداوند دستانش رو برات میفرسته مثل همین افرادی که موتور سوار بودن و به استاد کمک کردن که داستان موتور سواری در این مناطق زیبا رو یاد بگیره

    درس دیگه این هست که همه ی افراد میترسن اما اگر شجاعت داشته باشی و حرکت کنی با اینکه میترسی فرد بزرگ تری میشی

    درس دیگه اینکه به هدایت گوش بدیم و تفاوت هست بین شجاعت و حماقت و جاهایی که دیگه خیلی سخته موتور سواری رو استاد نرفت چون مهارتش رو نداشت و نمیشه توجیه کرد که من شجاعم و وارد دل این ترسمم میشم نه وقتی مهارت نداری نباید خودت رو به کشتن بدی. این مسئله خیلی مهمه چون من بارها خودم رو گول زدم و شجاعت به خرج دادم در حالتی که مهارت نداشتم و موضوع به ضررم شده. ما باید مهارت داشته باشیم. شناخت داشته باشیم و با مهارت شجاعت به خرج بدیم نه بی مهارت شجاعت به خرج بدیم و ضربه بخوریم

    تحسین میکنم استاد رو که فضاهای موتور سواری خوب رو در آمریکا پیدا کرده و کلی تریل هست که میتونی ازش استفاده کنی برای موتور سواری تریل هایی به طول 3600 کیلومتر که واقعا فوق العاده هست

    تحسین میکنم استاد رو که اولویت براش آزادی هست در همه جنبه ها و به خاطر این ارزش خودش رو وارد فضاهایی میکنه که زیبایی ها رو تجربه کنه و آزادی رو تجربه کنه

    تحسین میکنم استاد رو که شرایط خوبی رو ایجاد کرد که با موتور و با موبایل بتونه تصاویر زیبا بگیره برای اولین بار و کسی تا به حال در یوتیوب یا جایی چنین کاری رو انجام نداده بوده

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: