سفر به دور آمریکا | قسمت 98 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

بسم رب الصدقین

بسم رب الشهدا

به نام ربی که تنها هدایتگر و رشد دهنده ی جسم و روح ارزشمند است

به نام پروردگاری که علم را به من آموخت، حکمت به من داد، چشم بصیرت داد، روش و راه چگونه شاد زیستن را آموخت …

به نام ربی که تنها منبع ثروت و پول و تمام صفات نیکوست ..

الهی به امید تو

28اسفند98، 10:50 Am

سلامممم

سلامم استاد جان سلام مریمم جان سلام به روی ماهِ تابانتون، سلامم

دیشب وقتی مثل همیشه ” مهمون ” خدایم بودم و داشت با کتاب الهی و معجزه آسایش ” قرآن” درس ها را، قانون را به من عمیق تر می اموخت، رسیدم به آیه‌ای که بهم گفت؛ و اوست خدایی که چون شب جانِ شما را برمیگیرد و کردار شما را در روز می‌داند، و پس ار آن شما را برمی‌انگیزاند تا اجلی که در قضا و قدر او معین است به پایان رسد، سپس به سوی او باز می‌گردید …

( 60 انعام )

وقتی به اینجا رسیدم و داشتم فکر میکردم و البته که هر خوبی به من میرسه از لطف و مرحمت و مهربانی و لطیف بودن و نعمت های خدا جونم هست، ونه از من! به من محمد درس جدیدی را داد که همون لحظه تصمیم گرفتم با همون داشته ها توی همین شرایط ( عالی ) 10 روز مداوم تجربه اش کنم، و اونم متفاوت عمل کردن هست، متفاوت فکر کردن هست ..

تصمیم گرفتم، که صبح توی یک زمان خاص بیدار بشم و از ساعت 8 تا 12 مثل کارکردن: دقیقا تلاش ذهنی بکنم و روی هدفم کار کنم: منظورمممم با تمرکززز هااا! یعنی کامل بدونم چه فرکانسی را میخواستم بفرستم! روی هدفی که از بهمن ماه 98 برای سال جدید 99، خدا جون بهم به طور واخح وحی و الهام کرد اونم توی یک روز بارونی .. مثل الان که روز آخر سال و بازم داره بارون میزنه . بارونی که همواره بر ما در حال بارش مثلِ نعمت های بی پایانِ خدا جون

” استقلال مالی ” و اینکه چقدر میخوام در سال جدید درآمد داشته باشم و تا پایان سال چقدر میخوام سرمایه مالی داشته باشم، اتفاقا دیروزم رفتم بازارر و 2 تا دفتلِ خوشگل موشگل بهترین و گران ترین هاا را خریدم برای همین کار مثل پارسال. احساس خوبی بهم میده.

به لطف خدا جون و دستی همچون شما آموزه های شما استاد جان من واقعا تغییرات بسیاری کردم و همواره میخوام که این تغییرات را در هر روز بیشتر و بیشتر کنم.

خب جونم بگه براتون که،

الان که دارم مینویسم خیلیی احساسِ خوبی مثل همیشه ندارم ولی میدونممم که باید ادامه بدمم باید ادامه بدمم .. میگذره …

انگار مثل یک امتحام میمونه و خدا میخواد ببینه پای حرفم هستم پای عملم هستم پای قولم تعهدم هستم .. من سعی میکنم که باشم

امروز که از خواب بلند شدم خب روز اول تعهدم هست آها راستی در مورد آیه داشتم میگفتم عزیز جان، تصمیم گرفتم که شبا زودتر بخوابم و روزها واقعا مثل کارکردن روی باورهای مالی و ثروت بپردازم ..

خب امروز از ساعت 8 دقیقا، شروع کردم و پول های مقدس و ارزشمندم را گذاشتم جلوی چشمای خوشگلم توی حیاط باصفامون در حالی که بارون هم داره میزنه ( یاد اون قسمت هایی افتادم که استاد جون شما مینشستی پشت میز و صندلی توی اون خونه ویلایی که توی چند قسمت پیش گفتید از اون جا اسباب کشی کردید و با اون موورهای حرفه ای که عاشقِ کارشون بودند: در حالی که بارون میزد بارووون هااا هاها و مینوشتید آره خداروشکر) نشستم و برگه و دفترها را جلوی خودم گرفتم و از شب گذشته نوشتم و از خدا بازم هدایت خواستم که بهم بگه توی این 4 ساعت با تمرکز قراره چه کار ذهنی انجام بدم:

به نظرم مهم ترینش چیزی که باورشش دارم اینکه وضعیت مالی الانم دقیقا همون چیزیه که باید باشه و من تنها و تنها مسئول این وضعیت هستم نه کسی دیگه کاملا عامل درونی و اونم باورهای منه

و گفتممم ببین محمد میزان سپاس گزاریت برای همین پولی که داری چقدره واقعا؟؟؟ و این رابطه سپاس گزاری من به خاطر پول ” این نعمت و رحمت با حضورش با به دست آوردن خیلی راحتش خیلیی، رابطه ی مستقیمی دارند.

اینو باورش دارم واقعا

و خب شروع کردم به اولین کار: سپاس گزاری .. سپاس گزاری .. سپاس گزاری

و توی سال 98 اومدم نگاه کردم از روز اول فروردین ماه گشتممم که کجاهاا پول اومده کجاها برام هدیه خریده شده .. خلاصه اش، اینکه اومدم دنبالِ ردپای پول گشتممم و تمام اتفاقات یعنی اکثر این اتفاقات را توی همین چند ساعت گذشته به ذهنم سفر کردم و از خدا خواستم بهم بگه ..

و من یکی یکی اون اتفاقات را نوشتم از سفرهایی که با داشتن پول چقدررر راحت تر با آرامش قلبی و درونی بیشتر، سفر کردم و خییلییی احساسِ خوبی پیدا کردم و واقعا برای اولین بار!!! من احساس کردم بیشترین زمانیه که دارم به پول ” به این نعمت خدایم توجه میکنم!

اونم دقیقا از وقتی که دیشب به کلام خدایم ایمان بیشتری آوردم و عمل کردم!

یا ایها الذین آمنوا و عملو صالحات را پیاده کردم

خیلیی شادتر و سپاس گزاتر از همیشه هستم، خداروشکرر خداروشکرر

وو واقعااا دیدممم که چقدرر این نعمت این پول باعثث شده مننن به راستیی و حقیقتا، ” تجربه ” کنممم تجربه، آرهه تجربه

اونم تجربه هایییی دقیقا بیشترر و بزرگتررر

و هر چقدر ثروتمندتر شدم و مدارم رفته بالا، آره تجربه های بیشتر و بزرگتری داشتم شکرِ خداوندِ متعال و روزی رسانِ بی حسابِ من

نگاه کردم و دیدمم که وایی خدای من چقدررر عالیهههه و درکت و برات منطقیی تر میشه وقتی قانون را درک میکنی و میای قانون را در کذشته ات جستجو میکنی و دنبالش میگردی که کجاهاا وقتی این قانون را پیاده کردی عمل کردی چه اتفاااقاتی برات افتاده، وقتی انجامش ندادی و ایمان نیاوردی کم کاری کردی چه اتفاقاتِ دیگه ای. و تفاوت هستتتت بین این ها

دیدمم به وضوح خدا شاهده توی همین چند ساعت گذشته، دیدم که همین پول داشتن همین نعمت و برکت الهی چقدررر توی افزایش اعتماد به نفسسس و عزت نفسممم تاثیررر بسیاررر به سزاییی داشته، دیدمم چقدر توی روابطم همین پول داشتن همین نگران نبودنش، همین باورر به فراوانی پول به فراوانی ثروت باعث شده که من روابط خارق العاده تری با خودمم که مهم ترین هست را تجربه کنم

رابطه ی پول و سلامتی را وقتی نگاه کردم، دیدم که من چقدرر راحت ترر امسال رفتم باشگاه بدنسازی و بدنم را در زمان و با انرژی حالا کمتری و با آرامش و در شادی عمیق تری واقعاا کار کردم و ساختم به لطف و اجازه ی خدا.

وقتی اومدم نگاه کردم دیدم من بخدا یکبارر من امسال و نه پارسال یکبار سرماای خفیفی هم نخوردم یکبار! بله یکبار هم نخوردم، سرما که نخوردم که هیچ اعصاب خوردی ها و خشم و .. سردرد و این چیزهاا هم خیلییی کم شده بود در حد انگشت شمار

وقتی میامم به خودم توی آیینه نگاه میکنم و آیینه ی تمام کمال خدایم را میبینم، میبینم شاه پسرر چقدرر خوشگل تر شده، چقدر زیباتر شده، چقدر لطیف ترر شده، چقدر خودمم عاشقِ خودمم شدم

و بلهه وقتی پول داری وقتی نگران نیستی وقتی مسائلت را میدونی خدایی هست که کمکت میکنه وقتی سوالی داری که میدونی در زمان و مکان مناسب خدای درونت بهت پاسخ کاملش را میده .. وقتی آرامش داری و فقط میای روی باورهات کار میکنی و ایماننن میاری تقواا میکنیی و عمل صالححح را انجام میدی. آره

خداروشککر

دیدم توی بحث پول داشتننم چقدرر با ثروتمندترر شدنم امسال اصلا همین 3 ماه زمستان چقدرر راحتت بخدااا هر چی که میخواستمم را خریدمم هر لباسی هر هدیه ای برای خودم برای مادرم .. همین یکی دو ماه گذشته روز مادر که شد مادر جانم و دو خواهر عزیزم را دعوت کردم به بهترین رستوران کافه ی شهر و بهترین و با کیفیت ترین غذا و نوشیدنی هر چی که دوست داشتند را تهیه کردم و الیته روز پدر هم قرار بود که پدر جان و 4 برادر را دعوت کنم که موکول شد به 12 اردیبهشت به خاطر این ویروس جان که اونم خداست بازم ..

و چیزی که بعد از این همه نوشتن و توجه کردن و ردپای پول بودن توی زندگیم بودم

چیزی را که کاملاا حسش کردم: و اونم ” تکامل ”

آره تکامل را کاملا احساس کردم که من پارسال چقدر داشتم حساببم چطور بود نگرانی ها اعتمادم آرامشم ایمانم چطور بود و اماا الان چطوره!

و گفتمم ببین محمد همون اول صبح اینو گفتم، اگر استاد از یک راننده ی تاکسی توی گرمای بندرعباس با 75 میلیون بدهی کار کرد روی خودش و ایمانش و صبرش و تقواش و ایمان به غیبش .. ببین تکاملش را طی کرد و از قم به بندرعباس

از بندر عباس به تهران

و از تهران به اروپا

و از اروپا به آمریکای ثروتمند مهاجرت کرد ببین! اگر ایشون تونسته توو هم میتونی همون چیزی که میخوای و حتی بهترش را بدست بیاری ..

خوشحالم که همین امروز توی همین چند ساعت کلییی درس مهم برای من مرور شد. و حالا با نوشتن، بیشتر و بیشتر

ساعت 10 و نیم بود که دیدم از توجه ام داره کم میشه و من اون احساس خیلی خوب را ندارم! و همون موقع بود که یک دفعه قسمت 98 اومد به ذهنم ( البته دیشب دانلودش کردم و یکی یکی جلو میرم ) و وگفتم بیام و ادامه ی توجه و درس و تعهدی که به خودم و خدایم دادم را اینجوری با نوشتن: به این شکل از توجه

ذهنم را معطوف کنم به هدف مقدسم

و حالا هم هنوز این قسمت را ندیدم و حالا میخوام ادامه توجه ام به ثروت و فراوانی را با دیدن و شنیدن ادامه بدم …

خدایا شکرتتتت

دوستون دارممم

دوست دارمم خدا جون

ممنونم که هستید.

پیش به سوی جلوو …