«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 118


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرجس علی آبادی گفته:
    مدت عضویت: 419 روز

    استاد عزیزم سلام

    اول از همه سپاسگزار خداوندم که من رو در این مسیر قرار داد

    من خیلی وقته فایل های دانلودی شما رو میبینم و حقیقتا به وجد میام خصوصا سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا

    اولین بار من از طریق یکی از بهترین دوستانم با شما آشنا شدم اون موقع 15 سالم بود و حالا 20 سالمه باور های من به طور بنیادین تغییر کرد از روابط گرفته تا قبول شدن تو رشته مورد علاقم و مهاجرت به شهر دیگه

    من تو یه خانواده پر جمعیت بدنیا اومدم و بعد رفتنم به شهر دیگه فرصت تنها شدن و کار کردن رو باورام رو پیدا کردم خدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم که در هر لحظه منو هدایت کرد و با نشونه های که باعث روشن شدن مسیرم میشدن به قلبم آرامش بخشید

    استاد عزیزم تو تمام این چند سالی که شما رو تماشا کردم و حرفاتون رو شنیدم تحسینتون کردم و زندگی خودم هم در تمام ابعاد تغییر کرد حالا که به پشت سرم نگاه میکنم من نرجس پنج سال پیش نیستم هزاران برابر تغییر کردم رشد کردم و آگاه شدم اول از خدا و بعد از شما ممنونم

    به امید روزی که بتونم شما رو در آمریکا ملاقات کنم

    سپاس بی کران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فاطمه‌ آزادوار گفته:
    مدت عضویت: 892 روز

    با سلام و عرض ارادت خدمت استاد بزرگوار و تمامی دوستان،راستش من خیلی وقت هست که دوست داشتم تجریه هایم را در رابطه با نشانه های دریافتی از این سایت و دوره های استاد بیان کنم که خوشبختانه الان فرصتش پیش آمد من هر بار که از همه جا رونده و مونده می شدم سراغ نشانه ها می‌آمدم و هر بار برایم راه جدیدی گشوده می شد چون سخنان استاد برایم مثل راهبری بود که مرا در مسیر زندگی کمک می کرد من از سال 1400 با دوره های ایشان از طریق تلگرام آشنا شدم در آن زمان اصلا وضعیت خوبی نداشتم و گاه گاهی به صورت جسته گریخته فایلهای انگیزشی ایشان را گوش می دادم تا اینکه در خردادماه 1401 من به همراه خانواده ام بخاطر مشکلات مالی که با برادرم داشتیم خانه و سرپناه خودمان را به ناحق در تهران از دست دادیم و فقط با یک ماشین مدل پایین و چند تکه لباس راهی پارک های تهران و بعد از چند روز بطور معجزه آسا سر از شمال درآوردیم و کلبه ای در حد سرپناه اجاره نمودیم و خلاصه در ظاهر از عرش به فرش افتادیم در آن کلبه من در تنهایی هایم بیشتر به فایلهای رایگان استاد گوش می دادم و چون ایشان همشهری من به حساب می‌آمدند خیلی احساس همپنداری با ایشان می کردم چون من تا اوایل جوانی در قم ساکن بودم و بعد به تهران مهاجرت کردم و اینکه ایشان تک پسر خانواده بودند و من تک دختر خلاصه در آن دوران تنها انیس و مونس من صحبت‌های ایشان بود تا اینکه پسر کوچکم پول خرید دوره ی 12 قدم ایشان را به من هدیه کرد و من با خرید اون دوره دیگه خیلی احساس خوبی پیدا کردم چون خیلی دوست داشتم از آن وضعیت پیش آمده خارج شوم البته این را بگم که من شروع به گوش دادن آن درسها کردم ولی نه بطور صد در صد که گام به گام پیش بروم ولی با این حال کم کم برکت آن دوره در زندگیم متجلی شد و تونستیم بعد از یازده ماه جای بهتری اجاره کنیم و وسایلمون رو که در لابی ساختمون بود به شمال منتقل کنیم اینکه یه کوچولو وضعیت مون بهتر شد در خانه جدید من که فرصت بهتری پیدا کرده بودم دوره دوازده قدم را به شکل نوشتاری و گفتاری گوش می دادم گاهی که استاد اشاره به کار کردن و درآمد می کردند من می گفتم آخه من چطوری سر کار برم و همیشه در دلم جای این سؤال بود که من و کار ….آخه چگونه؟ راستش من دبیر زبان انگلیسی بودم که بخاطر مهاجرت به کانادا خودم را با بیست سال خدمت بازنشسته کرده بودم و حدود چند سالی بود که اصلا کاری انجام نداده بودم تا اینکه اواخر شهریورماه 1402 برای من پیامکی آمد که می توانم دوباره تدریس داشته باشم و بطور معجزه آسا در آن شهر کوچکی که ساکن بودم به رشته من نیاز بود و مرا پذیرفتند و با حقوق ظاهرا کمی که به من می دادند من یک سال از پایه هفتم تا دوازدهم زبان تدریس کردم و کلا حال و هوای من عوض شد چون من واقعا از نظر مالی و روحی ضربه شدیدی خورده بودم و در این برهه از زندگی بازم به گوش دادن دوره دوازده قدم ادامه می دادم چون به گفته ایشان که می فرمودند چند وقت به من اعتماد کنید و دیگر چیزهای اضافه گوش ندهید من اعتماد کردم و برکت آن را در زندگی با تمام وجود احساس کردم الانم که این نوشته را می نویسم هنوز تدریس دارم و با همان پول به ظاهر اندک ولی با برکت حتی توانسته ام اندوخته کوچکی برای خودم جمع کنم تا برای بهتر شدن مسیر زندگی از آن استفاده کنم البته بنده بعدا دوره احساس لیاقت را هم با پول خودم خریداری کردم و بازم جسته گریخته گوش می دادم تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم دوره را بطور کامل و مفصل گوش کنم فایل اول را دیشب گوش دادم و در خواب دیدم استاد آمده به همان واحدی که در تهران من از دست دادم و در خانه ما میهمان بودند و دست نوشته هایی را برای من توضیح می دادند من بایستی سر کار می رفتم و نگران بودم استاد از پیش ما بروند ولی ایشان گفتند فعلا در ایران قصد دارند بمانند و من خیلی خوشحال بودم که از نزدیک می توانستم برای رسیدن به ثروت از ایشان کمک بگیرم صبح وقتی بیدار شدم از پنجره نور آفتاب قشنگی که روی برفهای زیادی که باریده بود انعکاس بسیار زیبایی را بوجود آورده بود و واقعا منظره زیبایی با وجود درختان و پرندگان خلق شده بود و من با آن رؤیای خوبی که دیده بودم کلی انرژی گرفتم و به سایت ایشان روی آوردم و برای دیدن نشانه خودم سراغ پروفایلم رفتم که بطور غیر قابل باوری دوره ی احساس لیاقت را برایم بارگذاری کرد و مرا بیشتر به دوره های ایشان معتقد کرد واقعا دست استاد و خانم ایشان درد نکنه که این همه به ما لطف دارند و با انتقال احساس خوب بی نظیرشون زندگی ما را متحول می سازند و در آخر از اینکه استاد هم در شمال گاهی زندگی کرده اند خوشحالم و امیدوارم منم سفر صعود خودم را به قله های ثروت در کنار آموزه های ایشان شروع کرده ام ببخشید خیلی وقتتون رو گرفتم البته که من کلی گویی کردم وگرنه که جریان زندگیم به کتابی قطور احتیاج دارد مرسی از همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مریم رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    به نام خدا

    امروز به طرز عجیبی هدایت شدم به این صفحه

    از خدا خواستم هدایتم کنه

    امروز 90 روزه من کافه زدم یه کافه ی کوچیک برای خودم

    اولش بگم که مدیر فروش کارخونه گچ و آهک و سیمان بودم و کلی برای خودم برو بیا داشتم

    سر یه موضوعی از کارخونه اومدم بیرون

    کاری که برام درآمد خوبی داشت و زندگیمو به خوبی میگذروندم رها کردم

    روزای اول حالم خیلی بد بود

    ولی یه روز که از شدت ناراحتی اشک چشمام بند نمیومد این به ذهنم اومد که بسپارم به خدا

    با خودم گفتم مگه تو از خدا ثروت نخواستی

    مگه تو هر روز به خدا نگفتی من درآمد بالاتری میخوام

    خب خدا هدایتت داره میکنه

    رها کردم و دل سپردم به مسیری که خدا برام در نظر گرفته بود

    آروم آروم تصمیم گرفتم آرزوی قلبیمو انجام بدم

    کافه بزنم

    گفتم ماشینمو میفروشم و یه وامم میگیرم کافه میزنم

    رفتم دنبال معازه

    هی به خدا میگفتم فقط به تو اعتماد دارم منو هدایت کن به جایی که باید باشم جایی که برام بهتره

    و هدایتم کرد به یه محله شلوغ

    با اینکه با خونم خیلی فاصله داشت حدود نیم ساعت فاصله است ولی اعتماد کردم

    اینو بگم یه نفر وارد زندگیم شد که دست خدا بود وفقط هلم میداد تا متوقف میشدم یا میترسیدم

    هلم میداد میگفت نگران نباش برو،بسپار به خدا

    میگفت تو از خدا کمک خواستی بهش اعتماد کن

    با وامی که گرفته بودم پول پیش مغازه رو دادم

    ماشینمو گداشتم برای فروش

    ولی

    اون آدمی که دست خدا بود توی زندگیم گفت من فعلا یه پولی کنار دارم بهت میدم بعدا ماشیناو بفروش بده به من

    قبول کردم چون قیمت ماشین به شدت اومده بود پایین

    یک ماه طول کشید کافه افتتاح بشه

    منی که تا حالا مغازه یا کافه نزده بودم

    روزی که قولنامه رو نوشتم اومدم توی مغازه گفتم حالا باید چیکار کنم

    فقط میخواستم گریه کنم

    چون پا تو مسیری سختی گذاشته بودم

    پر بودم از ترس

    خدا همه ی آدمهای خوبشو به سمتم هدایت کرد

    یکی اومد برق کاری کرد گفت بعدا پولشو بده

    یکی گفت بیا دستگاه اسپرسو ساز صنعتی دارم قیمت مناسب

    یکی مبلهامو ساخت

    سرتونو درد نیارم

    سخت بود ولی جالب بود

    کافه باز شد

    حالا باید میشستم تا مشتری بیاد

    یه روز به خدا گفتم تو منو هدایت کردی به این سمت پس مشتریاشم خودت بفرست

    القصه یه روز بازار خوبه منم حالم خوبه

    یه روز بازار بده منم حالم بد میشه

    اگر اون اتفاق توی کارخونه نیافتاده بود و من نمیومدم بیرون هیچ وقت نمیتونستم کافه بزنم چیزی که سالها دوستداشتم

    به امید روزی که بیام اینجا و کامنت بزارم و بهتون بگم فروش کافه و مشتریام انقدر زیاد شده وقت سرخاروندن ندارم

    راستی یادم رفت بگم من 9 ساله جدا شدم و کلا یه زن خونگی بودم حتی بلد نبودم درست و حسابی حرف بزنم

    انقدر خدا بهم لطف داشت و آدمهای خوبشو سر راهم قرار داد تا پیشرفت کردم

    الان دوتا پسرام هم پیش خودم کار میکنن و توی خونه خودم زندگی می کنن

    همه فامیل و دوستا منو یه زن قوی ،مستقل ،پرانرژی ،وقدرتمند میدونن

    همه تحسینم میکنن و میگن تو الگویی برامون که زندگیتو از زیر صفر ساختی چون از اون زنا نبودم مهریه بگیرم کلا همه چیو بخشیدم

    گفتم اگر قرار باشه پولدار بشم بهتره خدا بهم بده

    امیدوارم به روزهای خوب

    روزهای پراز موفقیت

    امیدوارم روزی بیام اینجا و بهتون بگم شعبه دوم کافمو دارم میزنم و همه تشویق کنن

    برای همه کسایی که این کامنت و میخونن بهترین هارو آرزو دارم

    به امید حق به همه آرزوهاتون برسید

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      زهره احمدنیا گفته:
      مدت عضویت: 253 روز

      سلام مریم جون خیلی خوشحال شدم از خوندن مطلبت واقعا خوندن موفقیت دیگران حس خوبی به ادم میده به امید موفقیت های بیشتر

      ادم با خوندن همجین مطالبی هم انگیزه پیدا میکنه وهم ایده میگیره ومن از خوندن این مطلب یاد گرفتم که چجوری همش از خدا بخوام وفهمیدم که هر لحظه و ثانیه باید از خدا بخوام وباهاش حرف بزنم به جای حرف زدن با بقیه وامید داشتن از اینکه کسی کمکت کنه من خیلی دوست دارم داستان موفقیت های دیگران بخونم واینکه چجوری از صفر به پیروزی رسیدند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 722 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 بهمن رو با عشق مینویسم

    امروز یه روز خیلی خیلی خاص بود

    وقتی بیدار شدم تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و تجسم کردم که دارم رنگ روغن کار میکنم و خیلی خیلی با دقت و ظریف و با تمرکز کار میکنم و بعد چیزای دیگه هم نوشتم و به روز بهشتیم سلام دادم و شروع کردم

    وسایلامو تو حال پذیرایی چیدم و شروع به کار کردم نزدیک ساعت 10 بود

    رنگ روغن رو که کار کردم به طرز عجیبی ریزه کاریا درست بود

    اولش مدام ذهنم میگفت نگه دار بعدا کار میکنی و خیلی سخت بود برای من ، که بتونم کار کنم ، اما کنترل کردم خودمو و از خدا کمک خواستم و انجامش دادم

    البته خدا انجام داد چون من اصلا متوجه نشدم کی تموم شد

    وقتی تا 2 کار کردم و تموم شد خیلی متعجب بودم که خیلی خوب کار کردم و بعد برای خودم یه ناهار خاص درست کردم و گفتم جایزه ات یه مهمونی خاص دو نفره با خداست

    چون من تونسته بودم که کنترل کنم ذهنم رو

    و کار کنم و نترسم که یه وقت خرابش نکنم

    گفتم یا خراب میشه یا خوب میشه طیبه، بعدشم اگر خراب شد تو که بلدی و یاد گرفتی

    تا الان توی این یک سال چندین بار نقاشیات خراب شدن و درستشون کردی

    تو دیگه مهارت داری که بتونی درستش کنی پس میشه

    که بیشتر از اینم بتونی کنترل کنی ذهنت رو و رهبری کنی

    و سریع بگی انجامش میدم ،باید تمرین کنی و تکرار و استمرار داشته باشی

    بعد که برای خودم برنج گذاشتم با کباب و ته دیگ هم گذاشتم و به قدری لذت بخش بود که یکی از گرون قیمت ترین و بهشتی ترین غذای زندگیم رو میخوردم

    من جدیدا تازه متوجه طعم غذا ها میشن

    وقتی سعی میکنم تمرکز کنم ،یه طعم های خاصی رو میچشم و حس میکنم که تا به حال نچشیده بودم

    یه وقتایی به حرفای کسایی که تو برنامه زندگی پس از زندگی صحبت میکردن فکر میکردم ،با خودم میگفتم وقتی کسانی بعد از کما میگن رفتن جایی که نور بود و یا تاریکی

    یه سریاشون میگن، بهمون میوه دادن که هیچ وقت اون میوه رو نخورده بودیم در این دنیا

    نمیدونم الان چی شد یهویی این به یادم اومد

    فکر کنم الان دلیلش رو میدونم

    چون من برای اولین بار یه وقتایی که متمرکز تر غذا میخورم و طعم هاشو میچشم ،با خودم میگم این غذا بهشتیه

    من تا حالا همچین طعمی رو نچشیدم و به قدری لذت بخش بود که آروم میخوردم و لذت میبر م و به یاد خدا بودم که این همه نعمت رو به من عطا کرده

    شاید دلیل اینکه تو اون مکانی که میگفتن میوه خوردیم که اصلا طعمش طعم میوه این دنیا رو نمیداد همین بوده باشه

    من تا جایی که درک کردم میگم ،چون من تا به این سنم که همیشه برنج و کباب تابه ای وته دیگ میخورم

    یا سوپ

    یا گوشت و…

    هیچ وقت این طعم هارو حس نمیکردم

    حتی الان وقتی یه وقتایی با عجله فقط غذا میخورم و دقت نمیکنم هیچ طعمی حس نمیکنم

    نه اینکه حس نکنم

    نه

    طعمی که خاص باشه و به قدری غرق در لحظه ام باشم که سبب بشه بگم غذای بهشتیه ،این طعم رو حس نمیکنم

    یه وقتایی حتی میوه ها و سبزی و گوجه و خیار و…

    همه و همه یه طعم خاص میدن

    خدایا شکرت

    کمکم کن هر لحظه یاد بگیرم که متمرکز تر باشم

    وقتی تا شب کارای دیگه ام رو انجام دادم دو سه باری به مادرم زنگ زدم گفتم آینه دستیارو فروختی؟

    مادرم میگفت نه

    و به خودم گفتم چرا پیگیری میکنی طیبه؟؟؟

    رها باش

    فروش میره

    بعد شب وقتی مادرم اومد خونه گفت یدونه فقط از آینه دستی که من بافته بودم فروخته بود و خودش 4 میلیون فروش داشت

    من گفتم اشکالی نداره ،من باید روی باورای ثروت کار کنم تا نقاشیامم به فروش برسن

    بعد یهویی مادرم اومد گفت طیبه یادم رفت بهت بگم

    یدونه از آینه دستیات فروش رفت

    150 نوشته بودی

    اما وقتی واریز کرد 200 واریز کرد و گفت ارزشمنده و بیشتر دوست داشت بابت نقاشیت واریز کنه

    وای وقتی اینو گفت ، من باوری که با صدای خودم ضبط کرده بودم و گوش میدادم و تکرار میکردم رو به یاد آوردم

    من دائم گوش میدادم و حتی تجسم میکردم که بیشتر از مبلغی که من میگم ، بابت نقاشیام واریز میکنن

    و من این اتفاق رو بارها تو فروش نقاشیام دیده بودم، که قبلا هم بیشتر از مبلغی که نوشته بودم واریز کرده بودن

    خیلی خوشحال بودم

    درسته از این هم خوشحال بودم که نقاشیم فروش رفته

    اما بیشترین خوشحالیم از این بود که قانون داره جواب میده و من باید اینارو یادم نگه دارم و با اراده قوی تر باورهای قوی بسازم و تکرار کنم

    من اینارو هر روز میگفتم و گوش میدادم

    نقاشی های من ارزشمندن و به قدری زیبا و عالی هستن که مشتریها به سرعت میان و میخرن و من در مدار مشتری هایی قرار میگیرم که به سرعت خرید میکنن و حتی حاضر هستن که بیشتر از مبلغی که من نوشتم برای نقاشی هام ،پرداخت کنن

    اینا یعنی چی؟؟؟؟؟

    طیبه با توام دقت کن

    چرا برای آینه دستی که بافتی بیشتر واریز نکردن

    چرا فقط برای نقاشیات بیشتر واریز میکنن ؟؟؟؟

    بعد به یادم آوردم که قبلا بارها و بارها مثلا قیمت نقاشیم 150 بود 200 واریز کرده بودن و امروز هم همینطور بود

    حتی من گفتم مامان الکی که نمیگی اضافه واریز کردن ؟ که خودت به من پول اضافه بدی ،چون فروش نداشتم؟

    گفت نه باور کن 200 واریز کرد

    حتی گفت ارزشمنده 200 واریز میکنم

    من خیلی خوشحال بودم چون یه نشونه خیلی بزرگ بود برای من ، که خدا به وضوح داشت با من صحبت میکرد که طیبه اینو برای خودت یه سکوی پرتاب در نظر بگیر و هر موقع دیدی که نمیتونی ذهنت رو کنترل کنی

    سریع بهش بگو ببین جواب داده

    ببین اضافه واریز کردن و نقاشی های من به قدری ارزشمندن که حتی حاضرن از قبل هم پولش رو پرداخت کنن و اگر این شده باورهای دیگه هم جواب میدن

    فقط باید تلاشم رو برای کنترل ذهنم انجام بدم

    چقدر لذت بخشه وقتی شواهد رو میبینی و مصمم تر میشی تا سعی و تلاش ذهنیت رو بیشتر کنی

    وقتی مادرم گفت 350 باید بهت بدم

    بعد گفت درصد فروش امروزم رو هم تو بردار

    یعنی 700 تمن

    چقدر کیف داشت خدا داشت به من هدیه میداد

    از طریق مادرم

    خدایا شکرت

    از مادرم تشکر کردم و پر رو شدم ، گفتم از این به بعد درصد فروشت رو به من بده و برم قلمو بخرم ،اینم در نظر داشتم که اگر گفت نه ناراحت نشم

    چون میدونستم خداست که به من عطا میکنه

    بعد مادرم قبول کرد و خیلی خوشحال بودم و از خدا تشکر کردم

    خدا با این کارش به من یه پیام اصلی رو میده

    اینکه خدا میخواست بهم بفهمونه که امیدوار باش و ادامه بده

    میدونم داری تلاش میکنی برای همین این نشونه رو بهت دادم که روی باورای نقاشی خیلی کار کنی

    ببین طیبه ، ارزش کارت بالاهست و تکرار میکردی ، الان شواهدش رو نشونت دادم

    من به این باور رسیدم که بیشتر به حسابم واریز میکنن ، برای نقاشیام و این رو بارها مشتریا بیشتر از مبلغ نقاشیم واریز کردن

    وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم که من به این دلیل دارم نتیجه میبینم که باورم قوی شده به اینکه بیشتر از مبلغی که برای نقاشیام میذارم ،حاضرن پرداخت کنن

    خدایا شکرت

    کمکم کن تا بیشتر متمرکز بشم

    بعد مادرم گفت ببین چیا گرفتم

    برای خودش و خونه چند تا ظرف خریده بود ، با درآمدی که داشت و بعد وقتی نشون داد نگاه کردم گفت خوشت میاد بردار از این آبی ها و اولش اصلا به طرح روی ظرف بشقاب توجه نکردم و چون رنگش آبی بود و دو تا بود برداشتمش

    بعد یهویی متوجه تصویر بشقاب شدم

    یه دریاچه بود و یه خونه داشت که یه مرد و زن کنار هم کنار دریاچه نگاه میکردن و از دور کوه دیده میشد به قدری تصویر نزدیک بود با تجسمی که از خونه ام داشتم که گفتم ببین اینم یه نشونه

    دقیقا دریاچه اش مثل دریاچه پارادایس بود

    اینکه خدا داره نشون میده که طیبه حواست باشه

    تو اگر تلاش ذهنتیت رو بیشتر کنی و البته تلاش برای افزایش مهارتت داشته باشی

    صد در صد این تصویر به واقعیت تبدیل میشه

    امروز حتی نشانه دریافت کردم سریال زندگی در بهشت قسمت 219

    وقتی شب نشسته بودم و داشتم فکر میکردم یهویی گفتم خدای من یه نشونه بهم میدی ، قلبمو آروم تر کنی برای ادامه مسیرم

    اینو گفتم و چشمامو بستم و نشانه ام رو در سایت انتخاب کردم

    وقتی چشمامو باز کردم دیدم به به

    بهشت رو خدا نشونه داده

    و شروع کردم به دیدن این فایل

    وای من چقدر عاشق مرغ و خروسا و براونیم

    همیشه وقتی میبینم که استاد و مریم خانم عزیز با مرغ و عروسا و براونی و بقیه اعضای این بهشت زیبا لذت میبرن

    به قدری حس نزدیکی میکنم به این بهشت زیبا که خودم رو در این صحنه ها میبینم و حتی وقتی مریم جان داشتن جوجه رو میگرفتن کلی خوشحال بودم و عمیقا میخندیدم

    حتی وقتی مریم جان جوجه رو برداشت به قدری لذت میبردم و میخندیدم که حس میکردم اونجا هستم

    خدایا شکرت

    خیلی لذت بخش بود

    خیلی حس خوبی داشت

    خدایا شکرت

    خدا داره بهم میگه ببین چقدر لذت بخشه

    پس باید سرعت بدی به تکرار باورهات و عمل کنی طیبه

    نترس و نگران نباش که من همینجور که بهشت رو نشونت دادم ،صد در صد به خود بهشت میبرمت

    تو فقط تلاش ذهنیت رو برای ساخت باور و متمرکز شدنش انجام بده و رها باش

    خدایا شکرت به خاطر این سایت پر از عشق

    شب دوباره یه نشونه بهم داد و دیدم یه پاسخ از سایت برای من اومده

    که من این نوشته ها رو بعد دریافت نشونه در قسمت دوره 12 قدم جلسه اول نوشتم :

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 بهمن رو با عشق مینویسم

    12 بهمن

    12 قدم

    540 امین روز عضویتم

    مدت عضویت: 540 روز

    چقدر این ماچ ماچی من جذابه و دقیق داره میچینه

    هرچی پیش میرم میبینم که واقعا ریز تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم داره هدایتم میکنه

    و یه وای ، من چقدر تغییر کردم دیگه گفتم ،همین چند دقیقه پیش

    الان مینویسم که چی شد که من اومدم اینجا

    من از صبح ،نمیدونم چرا منتظر پاسخی از سایت بودم و حس میکردم که خدا برای من پیام داره و دلمم میخواست که از سایت دوباره با من صحبت کنه

    من امروز چند باری هی اومدم و بالای اسممو ببینم و نقطه آبی رو ببینم اما نبود

    دقیق نمیدونم ، ظهر بود یا بعد از ظهر یهویی دیدم یه دایره کوچیک آبی کنار اسممه و پاسخ رو سریع باز کردم و خوندم

    دوستی تحسینم کرده بود و درمورد نوشته من که گفته بودم خدا ریز به ریز هدایت میکنه

    نوشته بود

    با خودم گفتم من نشونه میخوام

    ولی چیزی دریافت نکردم و بعد در کل روز پسِ افکارم این بود که دوره عشق و مودت رو از اول گوش بدم و بنویسم و گفتم دوره 12 قدم رو هم بنویسم اما نمیدونستم کدومو بنویسم

    چون توی این یک ماه من دو تا دوره عزت نفس و عشق و مودت رو که خریدم فقط داشتم اونارو گوش میدادم و به قدری توی این یک ماه روابطم فوق العاده شده که

    آدما خود به خود بهم احترام میذارم

    خود به خود به طرق مختلف هدیه دریافت میکنم

    خود به خود همه میان سمتم و سلام میدن بهم

    داداشم از همون فردای روزی که عشق و مودت رو خریدم تقریبا هر روز داره به طرق مختلف تو کارای خونه کمک میکنه

    مهم ترین چیز ، من حالم بی نهایت عالیه و درمورد یک سری وابستگی هام ،توی این یک ماه ،به صورت کاملا هدایتی رها شدم و دارم سعی میکنم بازهم عمل کنم

    و با خدا بیشتر و بیشتر حس نزدیکی میکنم

    و هر روز باهاش صحبت میکنم

    حتی به من گفت یه کتاب شروع کن بنویس و اسمش رو بذار ماچ ماچی و من یکم نوشتم و به خدا گفتم کمکم کنه و بنویسم

    و خیلی چیزای دیگه

    بعد تا اینکه ساعت 8 شب دیدم یه پاسخ دیگه اومده خیلی خوشحال شدم گفتم چی قراره دریافت کنم و هدایت بشم

    وقتی پیام دوستمون رو خوندم تحسین کرده بودن

    انگار من دنبال یه چیزی بودم

    درسته تشکر کردم و از خدا هم سپاسگزارم که تحسینم میکنه

    اما گفتم من نشونه میخوام بگو چیکار کنم؟

    که وقتی اینو گفتم

    رفتم به رد پای همون پاسخی که برام اومده بود و گفتم بذار ببینم برای چه تاریخی از نوشته هام ، پاسخ اومده

    فایل گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط – صفحه 11 بود

    دیدم 28 مهر نوشتم و در 3 آبان در سایت گذاشتم

    با خودم گفتم وای خدای من

    اون روز من اصلا هیچ دوره ای نخریده بودم

    و البته رد پای روز28 مهر رو در 3 آبان در سایت گذاشته بودم که 1 آبان دوره 12 قدم قدم اول رو خریدم

    وقتی خوندم دیدم نوشتم که :

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    وقتی اینو خوندم قشنگ درک کردم که خدا بهم گفت الان وقتشه که تمرکزی از اول روی دوره 12 قدم کار کنی

    و من وقتی اومدم فایل اول رو گوش بدم

    متوجه یه چیزی شدم و گفتم وای خدای من ،چقدر من تغییر کردم

    و تغییر من این بود

    یادمه روزی که قدم اول رو گوش دادم و چکاپ فرکانسیم رو نوشتم ، تا حدودی به افکارم آگاه شده بودم و هر روز سعی میکردم که متوجه باشم که دلیل افکارم رو بدونم

    اما به این شدت و ریز بین نبودم

    من از 1 آذر شروع کردم به گوش دادن دو قدم از دوره 12 قدم و بعد هدایت شدم به دوره های عزت نفس و عشق و مودت

    الان که دوباره برگشتم اینجا و از اول گوش دادم

    دیدم وای من به شدت ریز بین شدم

    من هر روز داشتم ناخودآگاه این تمرین رو انجام میدادم و ریز بین تر شدم

    و حتی تحلیلش هم میکنم و میتونم به کمک خدا سریع حالمو خوب کنم و تغییر بدم و جهت بدم و افسارش رو به دستم گرفتم

    وای خدایا شکرت

    من یه دستاورد بزرگ داشتم که الان متوجه شدم اسب چموش رو دارم کنترلش میکنم

    وای خدای من ماچ ماچی من سپاسگزارم ازت

    خوشحالم که تا میفهمم احساسم شروع به ناخوبی میکنه سریع میشناسم دلیلش رو و سعی میکنم حالمو خوب کنم

    و من توی این دو ماه خیلی به نسبت ماه های قبلم پیشرفت داشتم

    چند وقت پیش با خودم میگفتم من دوره 12 قدم رو تا دو قدمش پیش رفتم

    چرا نتیجه مالی نداشتم

    اما نتیجه های دیگه در جنبه های دیگه بی نهایت زیاد بود که نوشتم در رد پاهام

    خدا میخواد دوباره از اول شروع کنم تا به سرعت نتیجه مالی هم بگیرم

    خدایا شکرت

    سپاس بی کران

    بازم یادم بده ریز تر و ریز تر افکارم رو تحلیل و خودم رو بشناسم و باورهای قوی بسازم

    استاد عزیزم بی نهایت عشق برای شما و مریم جان باشه

    نور خدا به شکل سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت در زندگیتون جاری باشه

    خیلی دوستتون دارم

    ماچ عظیم خدا به شما

    وقتی این پیام‌رو نوشتم تصمیم گرفتم که دوره رو شروع کنم و از اول کار کنم این بار متفاوت تر

    خدایا شکرت که به من بی نهایت توجه داری و عشق عظیمت رو به قلبم عطا میکنی

    شکرت ربّ من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 1255 روز

      سلام طیبه جان

      امروز هدایت شدم به سایت و پیام تو رو دیدم

      روزی که به شدت بی انگیزه بودم پیامت کلی بهم انگیزه داد و حالمو خوب کرد.

      دختر مستقلی هستی اینو از پیامت متوجه شدم

      خیلی خیلی انگیزه گرفتم

      این پیامتو موقعی خوندم که دو روز برای کافه هیچ مشتری نمیاد درآمد کافه تقریبا از نصف هم کمتر شده

      یادم رفت بگم من یه کافه ی کوچولو برای خودم دارم سه ماهه افتتاح کردم هر روز استرس مشتری دارم

      یه روز مشتری نمیاد یا کم مشتری دارم حالم بد میشه

      سریع یاد بدهیا و اجاره کافه و خرج و مجارجم میافتم و حال بدمو بدتر و بدتر میکنه

      مرسی عزیزم بابت این همه انرژی مثبتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    امید گفته:
    مدت عضویت: 193 روز

    به نام الله یکتا که راهنمای همه ی موجودات هست.

    با عرض سلام خدمت استاد عزیز و خانواده محترم ایشان و بچه های خوب سایت

    من چند روز پیش که احساس خوبی داشتم و برای انجام یک کار اداری میرفتم تو مسیر یه بچه رو دیدم که تو بغل پدرش داشت رانندگی میکرد و من با دیدن خوشحالی اون بچه من هم توی دلم احساس خوشحالی کردم که یه دفعه بچه من رو نگاه کرد و دستش رو برام تکون داد و من رو خوشحال تر کرد و بعد از اون موضوع توی اداره هم که خدا رو شکر کارهام به آسونی هر چه تمام تر انجام شد یه دختر بچه ی خوشگل بود که بهم نگاه کرد و لبخند میزد و میرفت پشت مادرش و انگار که باهام قایم موشک بازی میکرد و میخندید.همون لحظه حس میکردم که خدا داره از طریق این بچه ها بهم لبخند میزنه و توی دلم خدا رو بی نهایت بخاطر این احساس خوب شکر میکردم تا این که صبح برگشتم خونه و نتونستم برای شکر گزاریش تا شب صبر کنم و داخل دفتر تمرین 12 قدم بابت این احساس خوبم خدا رو بی نهایت شکر کردم و چند ساعت بعد خدا پاداش شکر گزاریش رو بهم داد و وارد بخش نشانه ی من شدم و خدای عزیزم توسط سایت شما من رو هدایت کرد به اون قسمت از برنامه ی سفر به دور آمریکا که بچه ها داخل پارک بازی میکردند و با دیدن اون هدایت هم خدا رو بابت این نعمت و قانونش شکر کردم و هم باورم به بخش نشانه های سایت بیشتر شد.خلاصه این که امروز یکم احساسم آنچنان خوب نبود و گفتم خدایا خودت حالم رو خوب کن و ایمانم رو به منی که تازه این راه زیبا رو شروع کردم بیشتر کن که اومدم تو سایت و حسم بهم گفت که این بار قسمت تجربه ی من از اعتماد به نشانه ام رو ببینم و چون قبلا این قسمت نیومده بودم فکر کردم که بخشی هست که بچه ها کامنت خودشون رو از تجربیات نوشتن که دیدم نه یه فایل آموزشی استاد هست و با شنیدن حرف های استاد فهمیدم که خدا همواره من رو به سمت بهترین ها هدایت میکنه.وقتی این رو شنیدم با خودم گفتم کسی که خدا هدایتش میکنه باید حالش خوب باشه و نه ترسی داره و نه غمگینه.خدا جونم شکرت که با هدایت من حرف هایی رو از طریق استاد به گوشم رسوندی که هم حالم رو خوب کرد و هم ایمانم رو بیشتر کرد.با تمام وجود شکرت که هوامو داری و داشتی و خواهی داشت.

    خدای عزیزم شکرت که من رو به سمت این سایت عالی هدایت کردی.ممنون از استاد عباس منش و تیم خوب سایت عالیشون.

    از خدای عزیز برای همه ی شما عزیزان بهترین ها رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ابوالفضل شجاع گفته:
    مدت عضویت: 576 روز

    سلام استاد عزیز. ممنونم از زحماتتون و عشقی که در شما لبریز شده و به دیگران هدیه داده میشه.

    تجربه اعتماد من به نشانه ام این هست:

    من عاشق دختری بودم و با این ذهنیت که اگه تمام تلاشتو بکنی میتونی به هرچی میخوای برسی خودم رو به در و دیوار میزدم و هرکاری میکردم تا بتونم به او برسم ولی نمیشد. تا اینکه متوجه شدم اگر ذهن من هماهنگ با خواسته ام نباشه، هرچقدر هم که تلاش بکنم، بی فایدست. از اونجا تصمیم گرفتم بجای دنبال کردن خواسته ام با ترس و ولع، با آرامش اون رو جذب کنم. مدتیه که هر روز یک رابطه عاشقانه بین خودم و شخصی که دوستش دارم تصور میکنم و الان حس میکنم که به اون رابطه رسیدم. دیگه حالت خواستن رو ندارم و احساس داشتنش رو دارم. از طرفی چند وقت پیش رابطه ام با دختری که با اون یک رابطه ضعیف و بلاتکلیف داشتم از بین رفت. به این صورت که اون شخص به یکباره من رو کنار گذاشت و این برای من عجیب بود. تا اینکه امشب گزینه من را به نشانه ام هدایت کن را زدم و ویدئویی امد با عنوان: “دلیل دزدیده شدن تاکسی دنده آرژانتینی من” که در مورد این بود که اتفاقاتی که برای ما میوفته هرچند با ظاهر بد، در مسیر رساندن ما به خواستمان هستن. در اون لحظه متوجه شدم دلیل از بین رفتن اون رابطه ضعیف و بلاتکلیف، برنامه‌ریزی جهان برای رساندن من به دختر رویاهامه.

    مچکرم از شما استاد بزرگ و دوست داشتنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    شاهرخ کریمی گفته:
    مدت عضویت: 228 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم خدای وهاب خدای فراوانیها

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز

    خدایا شکرت بابت این همه زیبایی‌ها

    شگفتی ها آب در حال جوشیدن

    خدایا شکرت بابت قسمتی از آب دریا که با رنگ

    آسمان آبی شفاف یکی بودن

    خدایا شکرت بابت تک تک گودالهایی که از عمق

    زمین آب جوشان فوران می‌کرد من وعزیزدلم با

    هم نگاه کردیم واقعا لذت بردیم هزاران بار

    سپاسگزارم اشک تو چشمانم جمع شده بود تجسم

    میکردم خودمم اونجام فقط شکر گزاری ..

    خدایا شکرت بابت اون آبشار زیبا جذاب که پایین

    رود رنگین کمان تشکیل شده بود واقعا شگفت انگیز دیدنی بود

    خدایا شکرت بابت سرسبزی درختان بابت معجزه آب گرم که دراطرافش درختان سر حال سر سبز بودن بابت قدرت عظمت بزرگیت هزاران هزار بار سپاسگزارم بابت فراوانی بابت امکانات اون قسمت مسیر رفت آمد طبیعت گردی جهان گردی آدمها با چوب درست کرده بودن برای رفاه آسایش انسانها سپاسگزارم

    خدایا شکرت بابت اون قسمت از دور زمین انگار با دست انسانها سنگ چین شده در صورتی که اینم یکی دیگه از شگفتی های خداوند بود سپاسگزارم

    چه رنگهای متفاوت وشگفت انگیز که تو هر قسمت از دور گودالهایی که بخار آب گرم بیرون میزد

    خدایا شکرت برای اون قسمت از درجه بندی رنگها

    اون خونه بزرگ چوبی سنتی

    استاد عزیزم خانم شایسته عزیز از شما خیلی ممنون سپاسگزارم بابت این

    همه تصاویر و زیبایی جاهای شگفت انگیز دیدنی رو به ما انتقال میدین

    همش زیبایی بود زیبایی بود خداجونم جان جانانم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    دوستدار همیشگی شما زهره جون و شاهرخ جون

    درپناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند وسعادتمنددر دنیا واخرت باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    بتول ازادنیا گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام

    چند روز پیش پسرم بهم گفت «مامانی احساس میکنم تو مدرسه خانومم با من مثل بقیه رفتار نمیکنه اون روز من از خانوم یه سوال پرسیدم و با بی میلی و عصبانیت جواب منو داد در صورتی که یبار دوستم همون سوال و ازش پرسید با ارامش جواب دوستم و داد ،معلمم با من لجه هر چی میگم داد میزنه و..ولی بابقیه این جوری نیست»

    من هم اولش یکم ناراحت شدم ولی بعدش ذهنم رو کنترل کردم وبا خودم گفتم اگه قانون همیشه یکیه پس واسه همه هم یکیه حتی برای بچه ها و بزرگترها فقط باید سعی کنم که قانون رو به صورتی که واسه پسرم قابل فهم باشه براش توضیح بدم

    بعدش براش توضیح دادم که برخوردی که بقیه با ما دارند بخاطر طرز فکر خودمونه مثلا اگه کسی از درون خودشو لایق احترام بدونه طبیعتا به بقیه اجازه نمیده که بهش بی احترامی کنند و اینکه هر جوری که ما درمورد خودمون فکرمیکنیم بقیه هم همونجوری در مورد ما فکر میکنند و همونجوری با ما برخورد میکنند سعی کن این فکر و که معلمم بابقیه خوبه و با من بده رو از خودت دورکنی و همش به خودت بگو که من لایق بهترین یرخورد هستم و مطمنا دفعه ی بعد اینجوری نمیشه و…

    ولی بعدش نجواهای شیطانی اومدند سراغم که اگه واقعا اونجوری که پسرت گفت باشه چی؟؟؟اگه معلمش از قصد با پسر تو بدرفتاری میکنه چی؟؟تو مادر خوبی نیستی و داری از زیر بار مسولیتت فرار میکنی و باید بری مدرسه با معلمش صحبت کنی باهاش برخورد کنی و….

    راستش بعدش یکم دو دل شدم که ایا کارم درست بوده یا نه درمانده شدم و از خدا کمک خواستم بهش گفتم خدایا کمکم کن بدونم کار درست چیه اگه بدونم که کار درست اینه که برم با معلمش صحبت کنم میرم اصلا مدرسه رو سرشون خراب میکنم فقط نمیدونم کار درست چیه تو بهم بگو

    بعدش از نشانه ی روزانه ی من استفاده کردم

    و در کمال ناباوری دیدم که فابل« صاحبان کسب و کارهای موفق چه باورهایی دارند؟»برام اومد

    اولش تعجب کردم که این چ ربطی به موضوع من داشت؟!!ولی بعدش وقتی کامنتا رو خوندم که نوشته بودن همه چی درون ماست وهیچ چیز در بیرون نیست و تفاوت افراد موفق و بقیه فقط در درونشون و در باورهاشون هست

    یه جا هم استاد گفتند که هدفم از ثروتمند شدن این بود که یه روزی برسه که بقیه بگم که اگه رو باوراشون کار کنند در همه ی جوانب:ثروت ،نعمت،روابط و سلامتی و.. در همه ی جهات موفق میشند،

    «روابط » گوشم رو این کلمه تیز شد چند بار باخودم تکرار کردم روابط … روابط … همین مشکلی که چالش پسرم هست

    پس اگه پسرم درونش و تغییر یده حتما روابطش با معملش بهتر میشه

    اونحا بود که فهمیدم کارم درست بوده و خداروشکر کردم

    بعدش صدای درونم بهم گفت اینجوری بجای اینکه به پسرت ماهی بدی بهش ماهیگیری یاد دادی

    تو که نمیتونی تا اخر عمرش دنبالش راه بیفتی و با هر کس که اذیتش میکنه برخورد کنی و اونحا دیگه مطمن شدم که کارم درست بوده

    و خدا روشکر کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    نوریه هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 186 روز

    با عرض سلام خدمت استاد نهایت ارجمند

    من مدت یکسال میشود که فایل های رایگان را می‌شنوم و در این مدت یکسال نشانه های خیلی زیاد دیدم که باعث شد به قدرت بی انتهای خداوند پی ببرم در قدم نخست خودم را شناختم تفاوت بین الهام خداوند و نجوای شیطان را درک کردم مجادله که بین ذهن و روح است را متوجه شدم و فهمیدم من بخش از انرژی منبع هستم یک فایل استاد بسیار واضح گفتند انسان بخش از خداوند است این را فهمیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و دانستم که جهان به اساس یک سیستم وقوانین خاص عمل میکند و ما انسانها برای گسترش جهان خلق شدیم و دنیا برای ما مسخر گردیده و در دنیا بی نهایت ثروت ،پول ، انسانهای خوب ، روابط خوب ، کار ، آب غذا همه چیز بی نهایت فراوان وجود دارد از استاد گرامی این را یاد گرفتم که وردی های ذهنم را کنترل کنم از منفی ها صحبت نکنم و بسیار موضوعات گسترده در طول یکسال یاد گرفتم امروز که موفق شدم وارد سایت شدم با خودم گفتم خدایا شکرت من امروز تولد شدم این همه مدت زندگی من هیچ بود هدر رفت زندگی من با باور های که خودم ساختم تازه شروع شد نه اینکه باور های مزخرف که برایم از کسی دیگه به ارث رسیده باشد هر آنچه دوست داشتم اول باورش را ساختم بعد رسیدم امروز باور دارم که پول بی نهایت در دنیا وجود دارد طلا بی نهایت وجود دارد که اگر صد سال دیگر هم بگذرد استخراج طلا از مدن ها تمام نمیشود و دو خاطره ام را کوتاه ذکر میکنم چهار ماه قبل خانه اجاره کردیم در کابل که آب نداشت لوله کشی آب شهری بود اما دوسال میشد آب قطع بود آب هزار لیتر دونیم صد افغانی می‌خریدم منم شکرگزاری آب شروع کردم و کلیپ سی و پنج دقیقه ای از دریای آمازون از یوتوپ دانلود کردم هر بار ظرف میشستم کلیپ میگذاشتم جلو رویم ظرف ها ره میشستم که احساس نکنم آب کم است در حدود یکماه این کار ها را انجام دادم که آب شهری وصل شد همه منطقه سیراب شدند و خاطره دومی ام یک کار نتورک پیدا کرده بودم که ابتدا باید پنج هزار افغانی من محصول می‌خریدم شب روز فکر میکردم که پول از کجا بیارم محصول بخرم که حسابم اکتیو شود در فکر کردن بودم صبح ها ویس استاد عباسمنش پلی میکردم گوشی ام را روی یخچال میگذاشتم در جریان پاک کاری می‌شنیدم یکبار استاد در ویس گفت برای تجارت اصلا سرمایه بکار نیست استعداد داشته باشید کافیست اون روز از خرید و آنلاین شاپ منصرف شدم در آخر میگم استاد عباسمنش بی نظیر است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 501 روز

      خانم نوریه هاشمی عزیزم سلام

      کامنت شما برای من سرشار از درس و انرژی مثبت بود، آفرین به این تیزبینی شما ، آفرین به این خلاقیت شما که وقتی یک کمبود رو در زندگیتون دیدید، تصمیم گرفتید برعکسش عمل کنید.

      درود بر شما … گفتید ویدیوی آب رو از یوتیوب برای خودتون پخش کردید؟؟ آفرین واقعا چه هوشمندی فوق العاده ای . من هم نگرانی هایی راجع به کمبود آب و برق داشتم که کامنت شما تلنگری بهم زد که روی باورهای مربوط به فراوانیم بیشتر کار کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1109 روز

    سلام به شما استاد گرامی ،خانم شایسته عزیز و دیگر دوستان همفرکانسی

    خدایا شکرت که همیشه امید رو در دلم نگه میداری.

    خدایا شکرت که وقتی سعی میکنم با قانون تو خودم رو هماهنگ کنم ،دیگه هر چیزی که ضد ارزشه و معارض با سیستم الهی هست رو میتونم ندیده و نشنیده بگیرم.

    الهی شکر که وقتی شاهد تضاد هستم تو یاریم میکنی و بهم میگی تو ادامه بده و صبر پیشه کن.

    الهی شکر که تنها تو رو دارم که بهش توکل کنم چون با یاد تو آروم میشم.

    الهی شکر که خدایی دارم که سیستمی بدون تغییر داره و میتونم بهش اعتماد کنم.

    به خودم قول دادم که نزارم حالم نامناسب باشه ،به خودم قول دادم وقتی دارم این حال رو تجربه میکنم به سایت بیام و با دیدن نشانه روزم و گوش کردن و خواندن کامنتها به حال خوب برسم.

    نشانه امروز من:هرکس خداترس و پرهیزگار شود خدا راه بیرون شدن از گناهان ،بلایا و حوادث سخت عالم را بر او‌ میگشایدو از جاییکه گمان نبرد به او روزی عطا کندو هرکه برخدا توکل کند ،خدا او را کفایت میکندکه خدا امرش را نافذ و روان میسازد و بر هرچیز قدرو اندازه ای مقرر داشته.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: