«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 80


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خلیل غفای گفته:
    مدت عضویت: 2429 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم هم مدارهای گلمم

    من کارم یجوریه که هییی پسرفت پیشرفت هی ضرر میکنم و چون علاقه شدید دارم به کارم نمیتونم ازش دل بکنم واقعا نمیتونممم دیشب به خدا گفتم خدایا چیکار کنمم راهمو نشون بده دیشب خواب گوشت قربونی دیدم برام هی سوال بود تا اینکه اومدم سایت و نشانه ام رو دنبال کردم دقیقا فایل اعتماد به رب و قربانی کردن حضرت ابراهیم اومددد وااااای گفتم خدایا دقیقا همینه من باید تسلیم خدا بشم باید اعتماد کنم تا خداوند مهربان هدایتم کنه اونم مثل حضرت ابراهیممم وااای اصلا نمیدونم باید چیکار کنممم انقد ذوق زده اممم ای خدای مهربانم بابت هدایتت شکرت و عاااشقتمممم من

    یه سوالی که داشتم من علاقه شدید به کارم دارم اصرار به موندن خوبه یا رها کردن؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    لیلی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1786 روز

    سلاااام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوست‌داشتنی

    چقدر این بخش نشانه من رو به من نشان بده عالیه من تازه دارم از این بخش استفاده میکنم و بیشتر روی کارم متمرکز هستم و توی نوشته هام همیشه از خداوند می‌خوام که دستانش را برای هدایت به راه درست بفرسته کارم هنری هست و چون در منزل کار میکنم و ارتباطی با بیرون ندارم کمتر دیده میشم ولی توکلم به خداوند هست و همیشه باور و ایمان دارم که خداوند تبلیغ کارم می‌کنه از جایی که فکرشم نمیکنم هدایت میشم به انسانهایی ک در این مسیر یاریم میدن هر بیست و چهار ساعت از این نشانه و هدایت کمک میگیرم و خداروشکر که در مسیر این خانواده فوق‌العاده عالی قرار گرفتم .

    استاد عزیز خانم شایسته عاشقانه دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    رضا فاطمی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    سلام استاد عزیز

    یعنی من که امروز واقعا ایمان آوزدم به این قسمت نشانه های هدایت روزانه

    چندوقتی بود واقعا واسم سوال بود که وقتی میخوام هدفم رو بنویسم باید فقط روی خواسته م تمرکز کنم یا نحوه ی رسیدن به اون رو هم باید بنویسم

    مثلا من دوست دارم ماهانه 15 میلیون تومن در آمد خالص با 20 ساعت تلاش فیزیکی داشته باشم و کار مورد علاقه م هم تدریس کنکور هست ، آیا من باید توی تصویر سازی ها یا نوشتن هدفام فقط به اون 15 میلیون که به دستم رسیده و دارم باهاش کارایی رو که دوست دارم انجام میدم بنویسم یا نه باید به اینم فکر کنم که مثلا فلان قدر دانش آموز دارم به این صورت کلاسشونو دارم برگزار میکنم باید چندتا کلاس برگزار کنم که از 20 ساعت بیشتر نشه و یا اینکه دانش آموزام چقدر لزم راضی باشن و….. . توی قسمت عقل کل هم سوالم رو مطرح کردم دیشب که به دلیل تکراری بودن قبت نشد . امروز که روی قسمت هدایت روزانه زدم یکی از قسمت های خفن زندگی در بهشت رو آورد که رفته بودین خونه دوستتون و رنگین کمونو و هوای عالی و بارونی و… ، بعد که رفتم بهترین کامنت رو که برکزیده شده بود خوندم ، شکه شدم واقعا

    دقیقا دوست عزیزمون نوشته بود : بچه ها موقعی که به خواسته هاتون فکر میکنین اصلا به این فکر نکنین که این پول قراره چجوری به دستتون برسه و فقط باور داشته باشین که میتونین اون هدف رو دلشته باشین و به دستش بیارین ،،،،، اصلا جایی که فکرشو نمیکردم به جوابم رسیدم . این خیلی عالیه . این باعث شد که باورم به این که خداوند هرموقع ازش بخوام منو هدایت میکنه درون من ریشه دووند و این یه آرامش خاطر خیلی خوب بهم داد .

    یعنی تو فقط به اون چیزی که میخوای فکر کن و احساس کن که الان داری اونو و فکر میکنم بهتره ویژگی های کلی اونو بنویسی ، مثلا دوست دارم از یه کار لذت بخش به این پول برسم ، یا مثلا دویت دارم پول مورد نظرم رو از کاری به دیت بیارم که عزت نفسمو افزایش میده یا از راهی که بتونم به دیگران کمک کنم و بقیه شو بسپار به خدا خدایی که که بهترین و آسون ترین و لذت بخش ترین راه رسیدن به هدف رو میدونه و تو فقط روی اون خواسته ت تمرکز کن و تصویرسازی هاتم مربوط به رسیدن به اون خواسته ت باشه

    من که به جوابم رسیدم ، ممنون از شما و سایت فوق العاده تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سیف الله خالقی گفته:
    مدت عضویت: 1010 روز

    سلام به استادوخانوم شایسته توانا استاد نازاون نفسات که به دل میشینه اگه بخام داستان هدایت بنویسم یه کتابه..ولی نتیجه هاکه امد می نویسم..من رفتم یه دونه مرغ خریدم امدم خونه بعدفیش اون دیدم اون اشتباه حساب کرده بود.برگشتم وحساب کردم.اصلا اون بنده خدا مونده بود .وخداراشکر.کردم .وبعد هدایت شدم تو این مسیر ..روزی برسه که همدیگه بغل کنیم. وداد بزنیم وبگیم ممممیشه..دوستت داریم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    اسماعیل محبی گفته:
    مدت عضویت: 1225 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز و کل دوستان در سایت.از نشانه امروزم میخواستم بگم که واقعا یه زنگ توی وجودم بود اون نشانه فایل دولت ها و ایجاد شغل بود بقیه داستان.در مورد شغلی دولتی بگم که اصلا علاقه ای به شغل دولتی ندارم و خداشاهده که از روزی که با معنی توحید اشنا شدم از کسی که شغل دولتی داره نخواستم که بگم منو ببره سرکار و بوده که اونا میگفتن که یه سری کارا بکن میای شغل دولتی و نرفتم.موضوع برای من اون بحث شغل دولتی نبود خب من الان تقریبا 5 ماهه که بیکارم و باصداقت هم میگم که به خاطر ضعف های شخصیتیم و باور های نامناسب سه ماه بخاطر سلامتیم بیکار بودم کارم به جراحی رسید و دوماهم هست که خودم بیکارم بازم به خاطر باور های نامناسب.اصلش اینکه من دو یا سه روز پیش گفتم دیگه باید برم سرکار و همین که گفتم برم سرکار یه سری افراد اومدن توی ذهنم که نه به واسطه ی اونا و هی به خودم میگفتم که بابا کار اونا نبوده کار خدا بوده بعد حالا که میدونم که باید سر چه کاری برم تصمیم گرفتم برم سرکار و از خداوند هدایت خواستم و از خداوند کمک خواستم اومدم روی سایت و زدم روی نشانه ی امروزم و وقتی که شروع کردم به دیدن فایل به غیر از اون بحث های شغل دولتی انگار وجودم و استاد دوتایی سرم داد میکشیدند میخوای کار کنی ؟ اصلا میخوای کار کنی یا به همین حرف های من کار میخوام میخوای ادامه بدی؟ تویی که اصلا تو زندگیت بیکار نبودی حالا کار میخوای یا بیکاری میخوای؟ خیلی خوب بود این نشونه بی نظیر بود با دیدن این نشانه یه چیزی تو وجودم گفت تصمیم بگیر و اماده باش و اماده ام. و اینم بگم که میدونم که انسان نباید بیکار بمونه تحت هر شرایطی فقط میخواستم دهن نجوا های ذهنم رو ببندم و بهش ثابت کنم که من سالمم و دیگه نیازی به بیکاری نیست و اماده ام در سلامت کامل جسمانی برم سرکار و اینم نشانه اش.کار های خداوند بی نهایت دقیق هستن و وقتی که به خودش میگی به شخص خودش میگی برات میذاره کنار و تا حالا نبوده‌ چیزی ازش بخوام و نپرسه

    آماده ای؟ با وجودت خودت صد در صد بله

    خدایا شکرت دریای معرفتی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نرگس سبزعلی پور گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    سلام و درود به همه دوستان و استاد آرامش بخش .

    من حدود یه هفته هست با تضاد بزرگی توی زندگیم روبرو شدم و تصمیم گرفتم به قضیه اینجور نگاه کنم که لازم بود این اتفاق بیفته تا بدونم 40 سال اشتباه زندگی کردم الان خیلی مصمم هستم یه چرخش 180 درجه ای داشته باشم ولی یه روزای خیلی ناامید میشم نمیتونم فکرمو حسمو خوب نگه دارم باور دارم که حس خوب برابر اتفاق خوبه ولی خیلی آشفته و مضطربم ….خیلی از خدا میخوام برام نشونه ای بفرسته و دلمم به تصمیمی که گرفتم محکم کنه ولی اون نشونه هنوز برام محرض نشده دلم یه چیزی میخواد که محکم بکوبمش توی صورت ذهن منفی باف منطقیم تا برای همیشه دست از سرم برداره دلم رهایی میخواد از هر چی که زنجیر شده به دست و پام دلم میخواد قلبم به آرامش برسه آرامشی از جنس اعتماد محض به خدا . خدایا هدایتم کن من تا هر موقع که لازم باشه برای دریافت نشانه تو صبر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Ali گفته:
      مدت عضویت: 1457 روز

      خدای مهربانم

      سپاسگزارم بابت انجام تصمیمات درست و ارام بخش.

      سپاسگذارم بابت شادی هر لحظه

      سپاسگذارم بابت هدایت و حمایت کامل تو در هر لحظه.

      سپاسگذارم بابت احساس ارامش در قلبم.

      سپاسگذارم بابت حال خوبی که تو برایم تداوم میدهی..

      سپاسگذارم بابت دوستان خوب.

      سپاسگذارم بابت شادی و آرامش.

      سپاسگذارم

      سپاسگذارم

      سپاسگذارم بابت زندگی . ارامش سلامتی تصمیمات ارام بخش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 926 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان و هم‌فرکانسی های عزیزم

    خدارو شاکرم که نزدیک به دوسال است با شما و با این قوانین آشنا شدم ودر زندیگم آنها رو بکار میبرم و روز به روز نتیجه شان رو مبینم خدایا شکرت سپاسگزارتم اما

    الان نزدیک به یه سال است لباس فروشی تو پارکینگ منزل زدم اما زیاد پیشرفت نکردم از نظر مالی یه ماه خوب فروش دارم اما ماه بعدی خوب نیست

    چکار کنم من چه فایلی رو بیشتر گوش کنم تا نتیجه بگیرم از فروشم ممنون میشم از شما در پناه خداوند شاد و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مينا فتوت گفته:
    مدت عضویت: 2157 روز

    سلام استاد گرانقدر، من همیشه شمارو یکی از پیامبر های زمانه میدانم به دلیل اینکه شما عمق مفاهیم رو به بهترین شکل خودتون لمس کردین و زندگی خودتون بهترین نمونه برای ماها به عنوان نشانه ایست که قوانین واقعی هستن و نتیجه بخش، اولین نشانه برای من هم زمانی شروع شد که با یه اتفاق خیلی سخت ظاهری زندگی من دگرگون شد و از طریق یکی از دوستانم با شما اشنا شدم و خدا رو سپاسگزارم بعد از اشنایی با شما استاد عزیزم و اینکه قول دادم کامل به سخنانتون گوش کنم و بعد برای اولین بعد حرفهای شما رجوع کردم به خوندن واقعی قران و از اون هر روز زندگی برای من نشانه های بیشماری فرستاد، یک مثال برای من زمانی بود که مادر من که اعتقاد عجیبی به چشم زخم داشتن برای من اسپند دان و وسایلی که اسپند دود کنم اورده بودن و من بعد حرفهای شما تصمیم گرفتم این اعتقاد شرک الود به چشم زخم رو پاک کنم و تمام اون چیزا رو از در خونه که بردم بیرون گذاشتم از راه پله که برمیگشتم از داخل یه واحد صدای دست زدن شنیدم که من برای من نشانه این بود که جهان این کار من رو تایید که هیچ چشم زخمی وجود ندارد و تمام این افکار شرک محض هستن و تنها خداوند در این جهان قدرت دارد و لاغیر. امیدوارم که شاد و سلامت باشین استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1191 روز

    سپاس خدایی را که وسایل و مقدمات هدایت من را فراهم کرد تا به بهترین و آسون ترین شیوه و راه ممکن بتوانم تغییر کنم و حس و حال خودم را خوب کنم

    سپاس از خدایی که هدایتگری خاص او است و او برای این کار به بهترین بندگان خودش این ماموریت را داده است تا دستان او بر روی زمین باشند هدایت بنده های خداوند را بر عهده بگیرند

    سپاس از خدایی که برای همه یکی است و برای همه یکسان عشق می ورزد

    سپاس از خدایی که برای من که اکنون در این جزیزه زیبا هستم بهترین عشق ها و دوستی ها و روابط را مهیا می کند و برایم فراهم می کند

    ممنون از خدای خودم که این دو روز را که گذشت برایم به بهترین و معجزه آسا ترین حال ممکن زیبا و بی بدیل ساخت

    شنبه 11 دی ماه با کلی حال خوب و انگیزه از شغلی که هفده سال در آن مهارت کسب کرده بودم و برای خودم در آن کار مدیری زبانزد شده بودم و در آنجا بعد از هییت مدیره نفر اول بودم استعفا دادم آنهم به راحترین و آسانترین و غیر قابل باورترین روش ممکن

    و یک روز بعد 12 آذرماه 1401 من به سمت جزیره زیبای قشم هدایت شدم

    با یک کوله پشتی و یک لب تاب که در آنجا هم بتوانم از درس ها و صحبت های استاد استفاده کنم براه افتادم

    پول در جیبم نیست

    هیچ غذا و آذوقه ای به همراه ندارم

    بدون هیچ گونه ترس و اما و اگری براه افتادم

    قصد داشتم این سفر براییم متفاوت باشد

    از شیراز با اتوبوس مستقیم به سمت جزیره زیبای قشم براه افتادم

    از همان ابتدای مسیر دستان خداوند شروع به کار کرد

    یک راننده فوق العاده

    یک سفیر بی دردسر با یک صندلی فوق العادعه راحت

    در طول مسیر بیشترین فایل های استاد را توانستم برای خودم گوش بدهمگ

    همسفرانی فوقالعاده عالی که همگی زوج بودند و در طول مسیر دست در دستان هم داشتند و تا خود جزیره سر در گوش هم باهم صحبت می کردند

    به بندر پل رسیدم حالا ساعت پنج صبح است

    به دوستم که در قشم است و از اهالی یکی از روستاهای قشم بنام سهیلی است زنگ می زنم در کمال تعجب تلفن را جواب می دهد

    می گوید که در جزیره هستم و قصد داشتم که یک دقیقه پیش به منزل برگردم که من به او زنگ می زنم

    دستهای هدایت گر خداوند باز در اینجا من را هدایت می کند به سوی یک معجزه دیگر

    دوستم من را به خانه خود می برد و در آنجا پذیرای من می شود

    خدا را شاکرم که اینگونه من را هدایت می کند به سمت خوبی ها و خوشی ها

    صبحانه با یک سینی غذای محلی

    ناهار بریونی به رسم پخت اهالی سنتی جزیره

    شب شام را برای من در صحرا زیر نور ماه تابان ماهی کبابی فراهم می کنند

    همه اینها چیزی جز هدایت خدای مهربان من نبوده است و نیست

    می دانم که خدای عزیز این سفر را برای من مهیا کرده است تا بیشتر پی به زیبایی ها و لذت های این جهان زیباببرم

    می دانم که خدای من این سفر را برای من فراهم کرد تا نشانم بدهد که اگر به او اعتماد کنم

    دل به او بسپارم

    از او کمک بخواهم

    او همه چی را برایم آماده می کند آنهم بی کم و کاست و بدون کمترین هزینه ای

    تمام این سفر که تا اکنون در روز دوم آن رقم می خورد خدا را در کنار خودم می بینم

    می بینم که آسمان ابری با خورشید نه چندان گرم و سوزان او که پا گذاشتن در دریای آبی رنگ را برایم لذت بخش تر می کند در جهت حس و حال خوب من ، برای من رقم زده است

    می دانم که پیاده روی بر روی کوههای اینجا که صدای آواز پرندگان گوش تو را نوازش می دهد برای من آهنگی خداوند فراهم کرده است که تا ابد در ذهن و گوش من جاری باشد

    می دانم که این نسیم که همچون نسیم بهاری شهرم شیراز است را خدای عزیز برای من می فرستد تا صورتم را نوازش بدهد و به من بگوید که من دستهای خداوند هستم که بر صورت تو نوازش می کنم تا به تو یادآور بشوم که ای بنده من تو بخواه

    از همه وجوت بخواه

    با همه عشق و جونم بخواه

    من برایت مهیا می کنم

    برایت فراهم می کنم

    فقط بخواه و نترس

    از هیچ چیز دیگری دلواپس نباش

    واقعا روزهای خوب و عالی را در این جزیره در حال سپری کردن هستم و مدام بر الهامات خداوند که بر جان و خودم می تابد فکر می کنم و بیشتر غرق در لطف احسان او می شوم

    حس و حال عالی داشتم و این سرگذشت یک روزه خودم را برای دوستان عزیزم در این سایت گرانبها نوشتم

    باز برایتان می نویسم که شما هم بدانید خداوند آنگونه هدایت می کند که از جایی که حتی فکرش را نمی کنی و برایت می فرستد انسانهایی را که رنگ و بویی خدایی می دهند انسانهایی که حتی نام و فامیل او را هم نمی دانی

    منتظر دلنوشته های بعدی من باشید در این راه پر از هدایت و آرامش

    ممنونم از استاد عزیز که همیشه چراغ راهنمای من بوده اند

    سپاس از شما دوستان که این زندگینامه من را خوانید

    سپاسگذارم از خدای هدایتگر خودم

    سپاسگذارم از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سعید صادق زاده گفته:
      مدت عضویت: 1191 روز

      سلام مجدد به دوستان خوب خودم

      سپاس از استاد مهربان که مقدماتی را برای ما ها فراهم آورده است تا بتوانیم با نوشتن دل خوشی ها و حال خوبی هایمان دیگران را هم در این حس و حال زیبا شریک کنیم و با گسترش حال خوبی ها و توجه به نکات مثبت زندگی یکدیگر جهان را جایی بهتر برای زندگی کردن هم خود و هم دیگران کنیم

      در روز شمار قبلی خودم هدایت شدنم را به سفر زیبای قشم نوشتم و امروز می خواهم که دیگر هدایت های خداوند را که برایم در این چند رخ داده است را برایتان بازگو کنم

      وقتیکه توکل کنی و به او ایمان داشته باشی خودش با دستان خودش همه چیز را برایت جور می کند آنهم به بهترین و زیباترین حال ممکن

      بدون کمترین دردسر و بدون کمترین سختی و به زحمت افتادنی

      صبح روز بعد از خانه ی که در روستای قشم آنجا مهمان بودم زدیم بیرون البته با دوستم که میزبان من بود

      در چند جای ساحل قشم پای لنج ها و قایق های ماهیگری میهان بودم و با روی خودش مردان ماهی گیر روبرو بودم با چای و قوه عربی پذیرایی من بودند

      همه جا به گرمی و محبت از من استقبال می کردند

      همه جا مورد احترام آنها قرار داشتم

      همه اینها جز مهربانی و رحمت خدای فراوانی هیچ نبوده و نیست

      وقتی به او کارها را بسپاری او خود یک میزبان عالی است بدون کم و کاستی

      ناهار مهمان بودم و با غذای محلی خودشان که اسم غذا حواری میگو بود از من پذیرایی شد

      هر قدم که در این جزیره پا می گذارم به نوع عالی و زیبا هدایت های خدای مهربان را می بینم و لمس می کنم

      نمی دونم که چگونه و چطور برای شما از این همه مهربانی و حال خوبی بنویسم

      نمی دانم که چطور از خدای خودم تشکر کنم بخاطر این همه نشانه

      فقط می توانم این را بگویم که همه قشم آماده شده است برای پذیرایی از من

      ممنون از تو ای خدای مهربان و هدایتگر

      ممنون از تو ای خدای فراوانی ها

      ممنون از تو ای خدای زیبایی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته دوستداشتنی و دوستان عزیز سایت

    میخوام داستان اخیری که در رابطه با نشانه امروز من برای من اتفاق افتاد رو براتون تعریف کنم. (متن کامنت رو همون روزی که اتفاق افتاد توی ورد نوشتم ولی الان که دارم ارسالش میکنم درواقع مدتی از اون روز میگذره.)

    دیروز بعد از ظهر من قسمت نشانه امروز من توی سایت رو انتخاب کردم و یکی از فایلهای سریال زندگی در بهشت برام باز شد. فایل رو همون دیروز نگاه کردم و متنش و یکی دو تا از کامنتهای دوستان رو هم همون دیشب خوندم.

    امروز که از سرکار برگشتم، دوباره نشانه امروز رو انتخاب کردم و چون هنوز 24 ساعت ازش نگذشته بود، مجددا همون فایل اومد. اینبار، چند تا از کامنتهاشو توی صفحه های جداگانه باز کردم که بخونمشون. یکی از کامنتها، کامنت دوستی بود به نام ریحانه. وقتی کامنتش رو خوندم توجه ام به نظر یکی دیگه از دوستان جلب شد که درواقع کامنت ریحانه رو ریپلای کرده بود و براش نوشته بود که داستان ریحانه جان رو توی پروفایلش خونده و اونو تحسین کرده. خوب به طبع منم کنجکاو شدم و رفتم پروفایل ریحانه جان رو خوندم.

    اونجا ریحانه داستان آشناییش با استاد رو نوشته بود و به یک عنوانی که احتمالا مربوط به یکی از فایلهای قدیمی استاد هست، اشاره کرده بود. خلاصه منم پیش خودم گفتم بزار این اسم رو تو گوگل سرچ کنم ببینم فایله چی بوده؟ خوب سرچ کردم و پیداش نکردم ولی توی نتیجه اون سرچ، لینک یه سایتی که مربوط به شعر و این جور چیزها بود، نمایش داده شد و نمیدونم چرا توجه ام بهش جلب شد و بازش کردم.

    تا اینجای داستان رو گفتم که توی ذهنتون دقیقا شکل بگیره که چه مراحلی طی شد تا به این شعر رسیدم. حالا بریم سراغ شعر:

    شعر یک ترجیع بند زیبا از هاتف اصفهانی بود که چون خیلی طولانیه یه بخشیش رو اینجا می نویسم:

    که یکی هست و هیچ نیست جز او>>>وحده لااله الا هو

    چشم دل باز کن که جان بینی>>>آنچه نادیدنی است آن بینی

    گر به اقلیم عشق روی آری>>>همه آفاق گلستان بینی

    بر همه اهل آن زمین به مراد>>>گردش دور آسمان بینی

    آنچه بینی دلت همان خواهد>>>وانچه خواهد دلت همان بینی

    بی‌سر و پا گدای آن جا را>>>سر به ملک جهان گران بینی

    هم در آن پا برهنه قومی را>>>پای بر فرق فرقدان بینی

    هم در آن سر برهنه جمعی را>>>بر سر از عرش سایبان بینی

    گاه وجد و سماع هر یک را>>>بر دو کون آستین‌فشان بینی

    دلِ هر ذره را که بشکافی>>>آفتابیش در میان بینی

    هرچه داری اگر به عشق دهی>>>کافرم گر جوی زیان بینی

    جان گدازی اگر به آتش عشق>>>عشق را کیمیای جان بینی

    از مضیق جهات درگذری>>>وسعت ملک لامکان بینی

    آنچه نشنیده گوش آن شنوی>>>وانچه نادیده چشم آن بینی

    تا به جایی رساندت که یکی>>>از جهان و جهانیان بینی

    با یکی عشق ورز از دل و جان>>>تا به عین‌الیقین عیان بینی

    که یکی هست و هیچ نیست جز او>>>وحده لااله الا هو

    یار بی‌پرده از در و دیوار>>>در تجلی است یا اولی‌الابصار

    شمع جویی و آفتاب بلند>>>روز بس روشن و تو در شب تار

    گر ز ظلمات خود رهی بینی>>>همه عالم مشارق انوار

    کوروَش قائد و عصا طلبی>>>بهر این راه روشن و هموار

    چشم بگشا به گلستان و ببین>>>جلوهٔ آب صاف در گل و خار

    ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ>>>لاله و گل نگر در این گلزار

    پا به راه طلب نه و از عشق>>>بهر این راه توشه‌ای بردار

    شود آسان ز عشق کاری چند>>>که بود پیش عقل بس دشوار

    یار گو بالغدو و الآصال>>>یار جو بالعشی والابکار

    صد رهت لن ترانی ار گویند>>>بازمی‌دار دیده بر دیدار

    تا به جایی رسی که می‌نرسد>>>پای اوهام و دیدهٔ افکار

    بار یابی به محفلی کآنجا>>>جبرئیل امین ندارد بار

    این ره، آن زاد راه و آن منزل>>>مرد راهی اگر، بیا و بیار

    ور نه ای مرد راه چون دگران>>>یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

    هاتف، ارباب معرفت که گهی>>>مست خوانندشان و گه هشیار

    از می و جام و مطرب و ساقی>>>از مغ و دیر و شاهد و زنار

    قصد ایشان نهفته اسراری است>>>که به ایما کنند گاه اظهار

    پی بری گر به رازشان دانی>>>که همین است سر آن اسرار

    که یکی هست و هیچ نیست جز او>>>وحده لااله الا هو

    وقتی داشتم شعر می خوندم از یه جایی به بعد خیلی احساساتی شدم و اشک توی چشمام جمع شده بود. به خصوص بعضی ابیاتش رو که میخوندم، همش قوانینی که اینجا دارم یاد میگیرم رو به یادم می آوردن و مرتب توی دلم می گفتم ببین تمام کسانیکه قوانین زندگی و دنیا رو درک کردن یه حرف میزنن و Base و اساس حرفشون ثابته اما کلمات و ظاهر کلامشون متفاوته.

    خلاصه……. این شعر یک بیت ثابت داره که هر چند بیت یکبار تکرار میشه که میگه:

    که یکی هست و هیچ نیست جز او>>>وحده لااله الا هو

    بعد از اینکه شعر رو خوندم احساس کردم که دلم میخواد قرآن بخونم. قرآن رو آوردم و همینجوری یه صفحه رو باز کردم. اولین آیه ای که به چشمم خورد این بود:

    قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ

    الان دارم اشک میریزم و مینوسم ولی اون موقع خشکم زده بود….. چی شد که من اون کامنت ریحانه رو خوندم؟ چی شد که جوابی رو که یه نفر 2 سال پیش براش نوشته بود رو خوندم؟ چی شد؟ ….. چی شد ؟…. چی شد تا رسیدم به این شعر و این بیت که مرتب تکرار میشه و بعد به دلم بیوفته که قرآن بخونم و بعد چنین آیه ای بیاد….. مغزم داره سوت میکشه. دقیقا حس می کنم خدا داره با من حرف میزنه. چه حال خوبیه …. چه حال خوبیه …. چه حال خوبیه

    جالبه که چند روز پیش داشتم یکی از فایلهای استاد رو گوش می دادم (فکر کنم فایل داستان هدایت الهی بود) که استاد توی اون فایل گفت: من در مورد نشانه ها خیلی خوشبین هستم. نمیدونم چرا این جمله خیلی تو ذهن من موند و یه جورایی انگار توی ذهنم چند بار تکرار شد.

    خلاصه بعد از همه اینها، یادم اومد که فایل 173 سفر به دور آمریکا رو که تازه روی سایت اومده بود رو دانلود کرده بودم و نشستم که اون فایل ببینم، تا رسید به اونجایی که ماجرای پنجره و راس و هدایت خداوند پیش اومد. من همینطور اشک میریختم و گوش میدادم به حرفهای استاد. اونجا که میگفت:

    «خداوند همیشه داره ما رو هدایت میکنه

    هر اتفاقی بیوفته راه حلش هم هست. نباید نگران بشیم. نباید بترسیم

    خداوند همیشه راه حل ها رو به ما میده. ما با احساس خوب حرکت می کنیم، از خداوند هدایت میخوایم

    همیشه خداوند پاسخ میده و هر اتفاقی هم بیوفته به نفع ماست و هر اتفاقی هم بیوفته به نفع ماست.

    .

    .

    .

    و همه این اتفاقات دست به دست هم داد تا بیشتر هدایت پروردگار رو درک کنیم، بیشتر متواضع بشیم، بیشتر از خدا بخوایم که مارو هدایت کنه، بیشتر به این نتیجه برسیم که ما هیچی نیستیم در مقابل پروردگار»

    امروز من خیلی منقلب شدم با اتفاقات مربوط به این نشانه و بعد هم فایل سفرنامه و ……(البته صبح فرداش هم نتایج نوشا عزیز در کانال تلگرام قرار داده شد و من صبحانه روز بعد رو هم اشک ریزان میخوردم و میخوندم)

    (البته این بخش از صحبتهای استاد به این دلیل خیلی روی من اثر گذاشت که درواقع دقیقا جواب موردی بود که توی اون چند روز پیش اومده بود و من همش سعی میکردم طبق قوانین احساسم رو خوب نگه دارم.)

    احساس میکنم اون روز خدا داشت باهام حرف میزد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 990 روز

      سلام دوست عزیز چقدر لذت بردم از خوندن کامت شما

      چقدر امیدوارتر شدم

      چقدر حالم خوب شد

      وچقدر منم اشک ریختم اون جایی که احساسات رو سعی میکردی با نوشتن و کلمات به مخاتب بفهمونی می‌دونم که احساس اون لحظه ی شما خیلی بیشتر و بیشتر از چیزیه که بشه نوشت…

      امیدوارم این حال خوب همیشگی باشه برات وله تمام آرزوهات برسی

      امین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 990 روز

      سلام دوست عزیز چقدر لذت بردم از خوندن کامت شما

      چقدر امیدوارتر شدم

      چقدر حالم خوب شد

      وچقدر منم اشک ریختم اون جایی که احساسات رو سعی میکردی با نوشتن و کلمات به مخاتب بفهمونی می‌دونم که احساس اون لحظه ی شما خیلی بیشتر و بیشتر از چیزیه که بشه نوشت…

      امیدوارم این حال خوب همیشگی باشه برات وبه تمام آرزوهات برسی

      امین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهشید گفته:
        مدت عضویت: 1656 روز

        سلام مریم جان

        خیلی ممنون که کامنت من رو خوندی و برام کامنت گذاشتی.

        خیلی برام جالب بود و خوشحالم که شما متوجه این موضوع شدید و واقعا همینطور هست که اشاره کردی: واقعا اون احساساتی که در اون لحظات تجربه کردم خیلی خیلی فراتر و عمیق تر از چیزی بود که تونستم با کلمات بیانش کنم. یعنی اون لحظه ای که به این اطمینان میرسی که خدا در تمام این مدت صدات رو شنیده و حواسش بهت هست، واقعا دیگه (همونجور که در قرآن هم بارها بیان شده) دیگه نه ترسی داری و نه غمی و فقط یک گرمی و آرامش رو و در یک کلام یک حال خوب رو در قلبت احساس می کنی و اشک شادیه که جاری میشه و نمیدونی واقعا چطور میشه سپاسگزار خدای مهربانت باشی که حق مطلب رو ادا کرده باشی.

        عزیزن ممنون از آرزوی خوبی که برام داشتی و من هم برات بهترین ها رو آرزو میکنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: