«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 92


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1828 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز، من میخواستم داستانه هدایتم رو از قسمت نشانه من به دوستانم بگم برای زیاد شدن ایمانشون به خداوند. من حدود 6 سال پیش از از ایران به سوئد به طور قانونی مهاجرت کردم و خدا میدونه چه بالا و پایینایی تنهایی تو اون کشور دیدم و زمانی که در اوج تاریکی و غم دوران زندگیم بودم نمیدونم پکیج قوانین آفرینش چجوری رایگان به دستم رسید، با اینکه تو اونها استاد میگفتن من راضی نیستم متاسفانه من اهمیتی نمیدادم چون اعتقادی نداشتم که تاثیری داشته باشه این حرفها، ولی حرفها فوق العاده جذاب و دلنشین بود. بعد از گوش دادن اونها و تغییر یکسری اتفاقات احساس عذاب وجدان میکردم که رایگان این بسته رو گوش دادم و رفتم از سایت شماره حساب ایرانشون رو برداشتم و به برادرم پول دادم که به حسابشون واریز کنن. این قسمت آشنایی من با استاد بود و حالا میخوام از نتیجه استفاده من از این قسمت نشانه من از سایت بگم: من تمام سختیهای سوئد رو فقط و فقط به خاطر گرفتن پاسپورتش تحمل میکرد، و برای گرفتن پاسپورت یک پروسه 3 ساله رو داشتم یعنی 2 سال اقامت موقت و 1 سال اقامت دائم و بعد اپلی مدارک برای گرفتن پاسپورت. من توی دوره اقامت دائم که بودم دائما برادرم میگفت بیا کانادا اینجا بهتره از طرفی من هم اونجا تنها بودم و هم مجبور بودم به خاطر پاسپورتم اونجا باشم و یکی از پیشنیازای اقدام برای پاسپورت این بود که شما نباید بیشتر از 6 هفته در یکسال بیرون سوئد میبودی. من اون موقعها داشتم سوئد رو به خاطر پاسپورتم تحمل میکردم ولی با خودم گفتم اگر هم الان من از تنهایی فرار کنم و زیر همه چی هم بزنم باز همین انژی رو بردم یک کشور دیگه و فرقی نمیکنه، شروع کردم هر روز به فایلهای استاد گوش کردن، تمرکز روی نکات مثبت سوئد و خوشحال بودن تو اونجا. بعد از 1/5 ماه واقعا سوئد و دوست داشتم و وقتی با سوئد مشکلی نبود و همش با خودم فکر میکردم مهاجرت به کانادا با توجه به نگرفتن پاسپورتم بعد از تحمل اینهمه سختی درسته یا نه تا اینکه هدایت شدم به این قسمت از سایت و چون قضیه برای 2،3 سال پیشه یادم نیست دقیقا چی اومد ولی دلم و قرص کرد که باید همه چیز رو ول کنم تو این مرحله و برم کانادایی که دوسش دارم و دلم میگه، وقتی که تصمیممو گرفتم اقدام کردم که اول توریستی برم که یکدفعه کرونا شد و گفتن مرزها واسه همه بستس. تو ذهنم این بود که نهایتش یک ماه یا دو ماهه، یک دفعه تو همون زمانا با همسرم آشنا شدم که ایران بودن اون موقع و تصمیممو بهشون گفتم و ایشون هم از اومدن کانادا استقبال کردن، تو این مدتی که ما داشتیم از راه دور آشنا میشدیم تمرکزم از اصرار به مهاجرت رفت روی حس و حال خوب دوره آشنایی و چجوری و کجا ما توی این کرونایی همدیگرو ببینیم و این داستانا، نمیخوام سرتونو درد بیارم و خلاصه میگم تو بعد از چند ماه پدر و مادرم بدون حضور من رفتن خواستگاری و خانواده خانوممو راضی کردن که ما همدیگه رو ترکیه ببینیم و اگر همه چیز خوب بود ما اونجا عقد کنیم چون من سرباز بودم و نمیتونستم برم ایران و با وثیقه خارج شده بودم، به طور معجزه آسایی با وجود کلیییی موانع و مخالفت به راحتی همه موانع مرتفع شد و با خانواده ها رفتیم ترکیه و عروسی کردیم و کلییی هم خوش گذشت. من بعد از 5 هفته تو ترکیه با همسرم خداحافظی کردم و اون رفت ایران و من برگشتم سوئد که کارای کانادا رو بکنیم که من تحصیلی برم و همسرم همراهم باشه. من همونطور که گفتم سرباز بودم و نمیتونستم برم ایران ولی یک قانون بود که اگر سرباز باشی و 3 سال خارج از کشور اقامت داشته باشی میتونی بری سفارت یک مهر واست میزنه که میتونی 3 ماه ایران بمونی، دقیقا 6 هفته بعد از برگشت من از ترکیه من رفتم سفارت مهر و زدم که برم ایران این در حالی بود که 3 سال موندن من تو سوئد هم پر شده بود و میتونستم برای پاسپورت اقدام کنم. دقیقا همون روزی که 3 سالم پر شد برگشتم ایران پیش همسرم و خونوادم و از ایران مدارکمو آپلود کردم برای پاسپورت سوئدیم و در کمال ناباوری بعد از یک هفته جواب اومد که آقا پاسپورت ایرانتو بیار که ببینیم بیشتر از 6 هفته بیرون از سوئد بودی در هر سال یا نه. من رفتم و کاراش انجام شد و بعد از یک هفته جواب اومد که شما سیتیزن سوئد شدی و من همش میگفتم خدایا شکرت که وقتی که دست کشیدم از اصرار به داشتن پاسپورت سوئدی چه قشنگ برام همه چیزو چیدی و من زمانی که به حرف دلم و هدایتت گوش دادم جز لذت و خوشی تو این مسیر چیزی ندیدم، من با هدایت در این قسمت هم پاسپورت سوئدیمو گرفتم، هم همسر مورد علاقمو پیدا کردم و هم کارای کانادام انجام شد و الان کانادام.

    خدایا شکرت برای قوانین بی تغییر خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    سیده فاطمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1524 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان مهربان و خانواده بزرگ عباسمنش

    من به مدت 2 سال و چند ماهه که عضو سایت هستم. خواهرم آدرس تلگرام استاد رو به من داد و چند تا از مطالب رو خوندم و اولین بار بود که با خوندن مطلبی حالم اینقد خوب میشد و دوست داشتم حال خوبم رو فریاد بزنم. توی اینستا که برای خودم گشت میزدم به لایو استاد عباسمنش با استاد عرشیان فر برخوردم خیلی تحسین برانگیز بود اون لایو ذخیره کردم و شاید 40 بار اونو گوش دادم به طوری که جمله به جمله ش حفظ بودم. اسم استاد رو توی اینترنت سرچ کردم و مطالب زیادی بالا اومد که اطلاعات ضد و نقیضی به من میداد حتی بعضی‌ها استاد رو عباسمنش کلاهبردار خطاب کرده بودن اما با خوندن همون چند تا مطلب در مورد خدا و اعتماد به خدا تو کتم نمیرفت که استاد کلاهبردار باشه… تصمیم گرفتم عضو سایت بشم و بیشتر در مورد ایشون بدونم. من Gmail نداشتم و بلد هم نبودم بسازم از یکی از همکارانم خواستم این کار رو برام انجام بده و تونستم عضو سایت بشم بعد از چند روز که توی سایت چرخ میزدم عکس مریم شایسته عزیز رو دیدم که ایشون حجاب به اون معنایی که من پذیرفته بودم نداشتن و با خودم گفتم چه طور ممکنه همسر استاد اعتقاد به حجاب نداشته باشن و این باعث شد مدتی از سایت فاصله بگیرم. یه روز که سوالی در مورد خدا ذهنم مشغول کرده بود رفتم توی اینترنت و سوالم سرچ کردم چند تا مطلب رو انتخاب کردم و خوندم به یه متنی برخوردم که احساس می کردم خیلی راحت و قابل فهم و منطقی جواب سوالاتم رو داره میده به آخر متن که رسیدم دیدم از سایت استاد عباسمنشه دوباره تصمیم گرفتم به طور جدی به سایت برگردم و با خودم گفتم از مطالبی که برام مفیده و تو زندگی بهم کمک میکنه استفاده می کنم. چیزی که باعث شد به سایت برگردم جمله ای هست که همیشه استاد به زبون میارن و اون اینه که( من هر چی دارم از خدای خودم دارم و اعتبار همه اینها برمیگرده به خدای من). با خودم میگفتم این آدم با داشتن این حد از ثروت و شهرت اینقدر متواضع هستن و اینها منو مجذوب شخصیت ایشون میکرد چون کمتر کسی رو دیده بودم که با رسیدن به موفقیت های زیاد اینقدر متواضع و فروتن باشه. کم کم متوجه شدم فقط با کار کردن روی خودت میتونی تو همه جوانب زندگی موفق باشی که البته درک این موضوع تکامل میخواد. من در خانواده بسیار مذهبی بزرگ شدم و به شدت کسانی که حجاب نداشتن و یا اعتقادات مذهبی مثل خودم نداشتن رو مورد انتقاد قرار میدادم اما کم کم متوجه شدم ایمان یه چیز درونیه و انسان با دیدن نتایج افراد پی به درجه ایمان اونها میبره و سعی کردم افراد رو با ظاهرشون قضاوت نکنم و این دیدگاه باعث شد حق به جانب رفتار نکنم و اینطوری پذیرش رفتار دیگران برام راحت تر شد و از درجه زودرنجی و توقعاتم از دیگران خیلی کم شد و متوجه شدم فرد آرامتری شدم و آرامش بیشتری رو تجربه میکردم و حتی جایی که از رفتار کسی آزرده خاطر میشدم میگفتم جهان قانونمنده و هر کس نتیجه رفتار خودش رو تمام و کمال دریافت میکنه و این باز باعث می شد زودتر بتونم ناراحتی رو از خودم دور کنم. من آدم کمالگرایی هستم و همیشه منتظر بودم نتیجه خیلی بزرگی بگیرم مثلا کسب و کار پر درآمدی راه بندازم و بعد بیام کامنت بذارم و نجواهای ذهنیم بهم میگفتن تو که موفقیتی کسب نکردی میخوای چی بنویسی تما وقتی به این دو سال گذشته نگاه میکنم اگر من به این سایت هدایت نشده بودم خدا میدونه توی چه دامهایی میفتادم اطرافیانم رو میبینم که تو این مدت پولشون رو توی بورس ایران و رمز ارزها و فارکس و…کسب و کارهایی که تکامل خودشون رو طی نکرده بودن از دست دادن اما من خدا رو شکر وارد این بازیها نشدم،میگفتم به قول استاد( پول لذت نمیاره مسیر لذت بخش پول میاره) .

    روابطم با همسرم و خانواده همسرم خیلی خوب شد و متوجه شدم افراد نامناسب از من دور شدن، هر جا که از آموزش های استاد فاصله گرفتم سریع متوجه میشدم مسائل و مشکلات گذشته که یادم رفته بود یک روزی این مشکلات رو داشتم دوباره ظاهر می شد.

    الان میدونم چیکار باید بکنم اما هنوز اون تعهد رو ندارم و به همین خاطر هم نتایج بزرگ نگرفتم البته به خودم میگم باید بیشتر خودم رو دوست داشته باشم همین الان هم من آدم خوبی هستم و داشته های من آرزوی خیلی ها هست و سپاسگزاری دروازه ورود نعمتهای بیشتری به زندگی من خواهد بود پس باید بیشتر سپاسگزار باشم و قدر لحظه به لحظه ی زندگیم که خداوند به من عنایت کرده رو بدونم و زمانم رو به هدر ندم.

    هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که همیشه خداوند در کنار من هست و این منم که باید یاد بگیرم همیشه از خداوند هدایت بطلبم که به صراط مستقیم مرا هدایت کنه راه کسانی که به آنها نعمت داده نه کسانی که بر آنها غصب کرده و نه گمراهان.

    ان شاء الله میام از نتایج بزرگترم براتون مینویسم.

    در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    علی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1005 روز

    سلام به تمامی دوستان گلم و استاد دوست داشتنی خودم .

    من به دفات زیاد از نشانه های سایت استفاده کردم هر وقت که احساس میکردم گیر افتادم .

    چند شب گذشته ساعت 4صبح بود من خواب نمی رفتم خیلی احساس آجر بودن میکردم ورودی ها مو کنترل نکرده بود احساس خوبی نداشتم و با تمام وجودم از خدا درخواست هدایت کردم

    خدا جواب داد یکی از فایل های استاد آمد گفتم خب این جواب هدایت منه توی اون فایل استاد گفت مهم نیست چقدر خراب کردی چقدر رفتی ته دره تا موقعی که داری نفس می کشی میتونی اوضاعی عوض کنید خدا به من امید خدا به من عشق داد به من زندگیم داد خدا یا شکرت ️ شکرت برای این سایت خوب این همه فایل خوب برای این استاد گل خدایا شکرت ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فاطیما گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    سلام ودرود خداوند به شما جناب آقای عباس منش گرامی

    من دوس دارم بطور ناشناس تجربیات خودمو از زمان آشنایی با قانون والبته به شیوه ی اجرایی (شما) اینجا مکتوب کنم و دوس دارم خوب خوب مطالبمو بخونین همونطوری که من خوب خوب حرفای شمارو گوش کردم و اجرا کردم و دقیق و موشکافانه خدارو جستجو کردم و پیداش کردم که کاملا متفاوتتر با خدایی که 30 وخورده ای سال خودم داشتم مثلا میپرستیدمش که بیشتر شبیه بُت بود اون خدایی ک من داشتم

    بی اثر،خسته کننده،خشن زورگو(که باید حتما واسش نماز میخوندم حرفاشو گوش میدادم اگه گوش نمیکردم حرفاشو یا قهرمیکرد باهام یابلایی سرم میورد )و هیچ خاصیت دیگه ای نداشت.منم گاهی از سر لجاجت بااو هم که شده عمدا کارایی میکردم که باعث عصبانیتش بشم و گاهی هم خوب مینشستم باهاش حرف میزدم ودرد دل میکردم اما فکر نمیکردم اون حرفامو میشنوهه فک نمیکردم بتونه واسم کاری کنه و این حرفا که میگن توکل کن بخدا،هرچی خدا بخواد ووو اینا همش شعاره که آدما ساختن واسه دلداری خودشون….و اون جاهایی ک حرفامو شنیده بود و خواسته هامو براورده کرده بود (منِ بی انصاف)اون رو کاملا اتفاقی و حق طبیعی خودم میدونستم که خب زحمت خودم بوده خودم خوب تلاش کردم ووو درصورتیکه قبل از نتیجه، کلی بابتش استرس داشتم کلی خدارو صدا زده بود اما بعد از نتیجه ی عالی من ایمانم بخدا بیشتر نشد و همون بود.

    خلاصه برای موضوع روابط همیشه من مشکل داشتم

    اونم بخاطر داشتن خانواده پرجمعیت مان،پدرو مادرمان ساده وبیسواد بودن،مادرم زن آروم و مظلومی ومومنی بود که اهل هیچ غیبت و سخن چینی ووو نبود واسه همین حتی خاله ها و نزدیکترین بستگانمونم زیاد ارتباط نداشتن باما،مادرمم جایی نمیرفت وفقط باهمسایه های فقیر و فامیلی ک فقیر و ساده بود احساس راحتی میکرد و میرفت پیششون،

    و مارو هم اصلا از بچگی باخودش جایی نمیبرد و بنابراین من کسیو نمیشناختم تو فامیل و فامیل هم منو ندیده بودن،حتی توی مراسمات هم شرکت نمیکردیم و خیلی کمرنگ بودیم…

    3 خواهر دارم که همگی ازدواج های نابسامان داشتن که یا شوهرشون فوت شده یا نامناسب بود

    و برادرها هم ساده و شغل ساده داشتن یکیشون ازدواج ناموفق داشت و خانمش مهریه شو ازش میخاست و فشار میورد بهش 2 تا هم ک فارغ التحصیل شده بودن فاقد کارو درآمد

    خلاصه روحیه ها همگی خراب بود تو خونه

    بزرگ که شدیم همه تو لاک خودمون رفتیم افسرده شده بودیم پدرمون بیکار و هرسال زمستون حتی یه صد تک تومنی نبود تو خونمون ووو

    مادرم مسئول دراوردن خرج خونه بود تو شهر بودیم اما گاو وگوسفند داشتیم و از دوشیدن شیر گاو و فروختن ماست و شیر امرار معاش میکرد

    خلاصه بگم اوضاع کاملا نا بسامان

    مادرمون هم کلی رنج کشیده و ناامید وخسته و مریض شده بود

    و اما من….

    یه دختر 31 ساله تحصیلکرده شاغل شده بودم ک شغل و درامد خوبی پیدا کرده بودم از طریق تحصیلاتم (جوریکه همه فامیل بهم حسادت میکردن ) اما فاقد خواستگار

    بخاطر قومیت و آداب و رسوم ما تو این سن مجرد بودن دختر بسیار غیرعادی بود…

    مادرم خیلی نگرانم بود گاهی میگفت فقط دعانویس میتونه بختتو باز کنه گاه میگفت بختتو بستن و باطل السحر بگیر ووو

    منم خیلی خسته و درمانده بودم نه همسایه مناسب داشتیم (محله فقیر نشین بودیم)نه فامیل درست نه همکار آقا کسی بود

    توی دانشگاه هم اعتماد بنفس ضعیفی داشتم و ارتباطم با آقایون درحده صفر بود وهیچ آقایی رو ب اسم حتی نمیشناختم ،بمعنای واقعی فقط اونجا درس خوندم و بعد از4 سال برگشتم شهرمون….

    و اما 31 سال از عمرم گذشته و احساس میکردم خدا پاسخگو نیست من باید برای خودم کاری کنم من

    این من هرکاری کرد دیده بشه

    مسجد رفتم

    مراسمات رفتم ارتباطم همه جا خوب کردم باهمه خوش برخورد شده بودم ….و هر شرووری که روانشناسا گفته بودن برای ازدواج دختر من انجام دادم

    خودمم که ظاهر خوبی دارم و چهره جذابی دارم

    و موقعیتمم خیلی خوب

    تعجب کرده بودم چرا اتفاق نمیفته؟از من بهتر میخان این مردم؟

    دو سه تا خواستگار که هیچ تناسب بامن نداشتن امدن ک درجا رد خوردن

    اعتماد بنفسم بخاطر محل کارم خیلی خوب شده بود و خودمو دست پایین نمیگرفتم باوجود اینکه خانواده ی فقیرداشتم و تو اون محله ی فقیرنشینا بودیم هنوز اما خسته شده بودم که تمام فکر و انرژیمو گذاشته بودم روی همین مسئله

    و همکارامم متاهل بودن و زندگیای خوبی داشتن

    بهم میگفتن چرا تو کسیو نداری و بیعرضه ای ووو

    غبطه میخوردم بحالشون که اونا سروسامون گرفتن و زندگیشون از خانوادشون مستقل شده و کنار شوهرشون هستن و دارن خوش میگذرونن و مسافرت میرن وو اما من هیچ برنامه ای نداشتم و خانوادمم هیچ دودی ازشون بالا نمیومد …

    خیلی گریه میکردم تو خلوت خودم و از آینده میترسیدیم که نکنه منم مثل بقیه بدبخت بشم نکنه تااخر عمرم تنها بمونم وووو

    قانون جذب رو شنیده بودم ولی درک نمیکردم چطور ازین طریق واقعا میشه ب نتیجه رسید

    تااینکه سال 97 اتفاقی تو سایت که سرچ میکردم باشما آشنا شدم و خوشم اومد …

    صحبتهاتون از جنس بقیه نبود که آدم فک کنه واسه درآمد زایی و گول زدن مردموووو امدن این حرفارو بخورد آدما بدن

    فقط فهمیدم ک اومدین راه درست رو نشون بدین و برین مهم هم نیس دوره بخریم ازتون یا نه

    یه آدم دلسوز و مهربون

    که اومدین دست آدمای خسته ک به بن بست رسیدن و از همه و همه جا ناامیدشدن رو بگیرین

    خلاصه اینکه منم هیچ دوره ای نخریدم فقط کلیپ ها و برنامه هایی ک رایگان بود و کلیپای انگیزشی سفرهاتون ووو دنبال کردم و توی ذهنم جرقه خورد ..فهمیدم مشکل کار من کجاست ….

    شرک

    شرک تنها واژه ایه ک میتونم بکار ببرم

    من مشرک بودم بدون اینکه خودم بفهمم بعد از 30 سال نمازخوندن و روزه گرفتن که بصورت افراطی هم نماز میخوندم وتعصب داشتم ب نماز روزه ام

    من همه جا و همه کس رو دیده بودم

    جز ذات مبارک الله یکتارو

    ازهمه خواستم جز خودش

    حرم امام رضا امام حسین ووووو نذر نیاز ووووو هرکاری کردم

    ابداً نشد …وخداروشکر که نشد

    اون منو صدا میزد من کور و کر بودم نمیشنیدم نمیدیدم

    اما بنده اش آقای عباس منش رو بسمت من فرستاد که بهم بگه چطور و از چه راه ….بقول مولانا..

    نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم دراین سراب فنا چشمه ی حیات منم

    نگفتمت که ب نقش جهان مشو راضی

    ….تازه دوزاری من افتاد که ای بابا مسیر اینه دیگه بسه تلاش نکن تمامش کن ….

    خلاصه بگم که رها کردم همه چیزو، خودمو از بقیه آدما ی اطراف کشیدم کنار، جاهای منفی ننشستم هم صحبت نشدم خیلی سخت بود آدم کنار مادرپدرش نشینه اما من ب انتخاب خودم دیگ پای حرفاشون ننشستم دیگ فقط تو اتاق خودم و فقط فایل گوش میدادم آهنگ میشنیدم و باخدا مشغول بودم نمازامم ک انگار روز اول بود دارم نماز میخونم

    یه طعم دیگه داشت واسم نمازخوندن

    بمعنای واقعی بخودش سپردم بقول شما خدا از ادمای پررو خوشش میاد گفتم حالا ک پیدات کردم دیگه نمیتونی بمن نه بگی تو یکی نه نمیگی …همه نه گفتن اما تو نمیتونی نه بگی …تو مال منی مال خودمنی مسئول منی وظیفته کارمو راه بندازی یعنی چی ک باید تمام عمرم بشینم به یه قضیه پیش پا افتاده فک کنم؟یالا سرو سامونم بده مثل همه اون دخترایی ک سروسامون دادی …اما من بهرکسی قانع نیستم ها،

    و نشستم لیست کردم مشخصات فردی ک میخامو

    و رها کردم گفتم من نمیدونم ….

    تو میدونی من میشینم پای بندگی کردن تو

    تو هم بشین کاراتو انجام بده

    هر وقت دادی هم دادی ندادی هم ندادی

    خودمم باورم نمیشد منی ک بیقرار بودم یه زمانی حالا اینقد عبادت خدا بهم لذت میداد ک دیگ خواستههه برام مهم نبود

    وابسته خودش بودم فقط میگفتم نمیخای شوهرم بدی هم نده

    اگه هم میخای بدی فقط همون چیزی ک من گفتم بده نداشتی اون آدمه رو هم ولش کن بیا منو خودت که همو داریم بیخیال

    و خدا رو عشقم صدا میزدم حالم عالی عالی بود خدارو هرلحظه شکر میگفتم مثل کسی ک گنج پیدا کرده بود بهش ایمان داشتم

    و یه روز که حالم عالی بود ،یه نشانه دیدم و از راهی ک نمیدونستم بقول ملاصدرا خداوند همه چیز میشود همه کس را …

    در قالب زوج وارد زندگیم شد بدون اینکه متوجه بشم

    باچه ابهتی اقتداری و چه اصرار هم کند برای انتخاب من

    هرچی گفتم ما فرهنگمون بهم نمیخوره ازیک طبقه اجتماعی نیستیم وووو

    خانوادش از سران اول مملکتی بود

    از یه راه عجیب و غریب وارد زندگیم شد

    و ایشان اصرار کردن ‌ ک گفتگو میکنیم و انشاءالله ب نتیجه میرسیم وووو

    و بعد از کلی بالا پایین شدنها …

    اینماه میریم ماه عسل …..

    با تشکر از شما و برنامه ی خوبتون

    لطفا همینجوری این رسالت بزرگتون رو ادامه بدین

    خداقوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      Leily گفته:
      مدت عضویت: 941 روز

      فاطیما چطوری خدا رو موشکافانه شناختی؟ ، چطور گفتی اگه شوهر دادی دادی ،اگه هم نه خودم و خودت

      چطور رها کردی

      منم دقیقا مثل تو خیلی درگیر این مسئله ی روابطم ..دلم میخواد رهاش کنم اما میاد تو ذهنم بقیه رو میبینم بچه دار شدن اما من هنوز نتونستم کسی و انتخاب کنم

      ب قول استاد : هیچ خواسته ای آنقدر بزرگ نیست ک نتونی بهش برسی

      من تمام ترمزهارو برداشتم ،باورهای خوب و ساختم از خدا خواستم ،فقط و فقط از خودشم خواستم

      حتی نشانه ها رو هم میبینم

      ی وقتایی رها میشم از خواستم اما بازم فکرش میاد تو سرم

      دلم میخواد بدونم چطور تونستی ب این مرحله وصل شدن ب خدا برسی که اگه داد ،داد اگه هم نداد من خدای خودمو دارم و حالم عالیه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    الهه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 752 روز

    سلام استاد . میدونم پیام های زیادی دریافت کردین که گویای این بوده که شما حکم معجزه رو تو زندگی خیلیا داشتین . میخوام بگم واسه منم همینطوره . چند روز پیش دوستم یه پست شما رو برام فرستاد . معمولا من چیزایی مه برام میفرستن مخصوصا اگه طولانی باشه ، نگاه نمیکنم. اما پست شما رو کامل دیدم . وارد پیجتون شدم و مستقیم وارد سایت شدم . ساعتها وقت گذاشتم و مطالب مختلفی رو خوندم . چند تا ویدیو دیدم . من دیگه اون الهه ی قبل نبودم بعد از ورود به سایتتون . من درست زمانی شما رو پیدا کردم که بد خوردم زمین ، بشدت بد که نمیخوام الان اینجا دفتر زندگیم رو باز کنم . فقط منتظر نگاه خدا و یه معجزه بودم . شاید اصلا دیگه به خدا هم اعتقاد نداشتم در ظاهر . ولی ته دلم روشن بود ته دلم منتظر یه نشونه بودم . من به جرات میگم نشونه ی خودم رو پیدا کردم . من با یه دنیا بدهی ، پول قرض کردم و دوره 12 قدم شما رو دیروز خریدم . چون با تمام وجودم مشتاق و خواهان این بودم که زودتر شروع کنم . چون به آرامش رسیدم . من از دیروز شروع کردم نماز خوندن ! منی که میگفتم خدا مگه وجود داره؟ اگه وجود داره چرا این همه بدبختی و مشکلات هست؟ اما الان من آرومم .. من قرآن میخونم .. یه چیزی درون من زنده شده . و اون چیزی نیست جز ایمان . ایمان به قدرت ، ایمان به خوشبختی مطلق ، ایمان به زندگی ، ایمان به کائنات ، ایمان به خودم . من همیشه اینطور فکر میکردم که این زندگی مال من نیست، من برای این زندگی اسف بار به دنیا نیومدم ، جایگاه من جای دیگست ، لیاقت من چیز. دیگست ، انگار من تو این دنیا سر جای خودم تو شرایط خودم نبودم ، و الآن من حس میکنم تو همون جاده‌ ی کنار جنگل هستم که مسیر درست رو داره میره . نمیدونم این حجم از اعتماد و روشن بینی خوبه یا نه ؟ ولی من از حالا خودم رو برنده میدونم .. چون من به تمام حرفای شما ایمان دارم تا الان هرچی که شنیدم و دیدم و خوندم . امیدوارم که تو این مسیر ، به یاری شما و خدای مهربون ، شادتر و موفق تر از اون چیزی که فکرش رو میکنم به هدف برسم . هدف من همون زندگی هست که من براش به این دنیا اومدم … زندگی ایده آل …

    در آخر ، باز ازتون تشکر میکنم . از شما و از تیم قوی و خوبتون . حتی اگه من به هدف نرسم بنا به هر دلیلی ، این حال خوب این چند روزم رو تو بدترین شرایط و دوران زندگیم تا به الآن، مدیون شما هستم .

    سلامت و پایدار باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مژگان ز گفته:
      مدت عضویت: 1338 روز

      درود دوست عزیز وهمخانواده ای گرامی ،چقدر دلی وزیباومثبت نوشته اید،براتون ازخداوندتوانا ومهربان گشایش فوری وبزرگی درکارهاتون آرزومندم،احساس خوب=اتفاقات خوب باتوکل بخداوندآگاهی وتوکل بهمه چیزکه بخواهید می رسیدشک نداشته باشیدما خودمون باباورهاودرکمون ازآنچه حق ماهست زندگیمون روترسیم ورنگ آمیزی میکنیم،اول درذهنمون وبعد دردنیای خارجمون،زندگی زیباپرازخیروبرکت،حس وحال خوب،فراوانی وسلامتی وشادی،کامیابی وپیرکزی روازالله یکتا براتون خواستارم،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام خدای من

    سلام بهترین من

    مدتی بود که برای تو ننوشته بودم

    مدتی بود که برای تو نگفته بودم

    مدتی بود که فاصله گرفته بودم و داشتم دنبال روزمرگی های خودم می دویدم

    خدای من می دانم که برایم بهترین را می خواهی

    می دانم که دوستم داری و از دوست داشتن من لذت می بری

    می دانم که غرق شادی و مهربانی می شوی از اینکه من حالم خوب باشد

    می دانم که برای من آن را می خواهی که شاید حتی در تصور من هم نمی گنجند

    می دانم که تو من را اشرف آفریده ای

    خدای من

    مهربان من

    عشق من

    اگر گاهی اوقات تو را فراموش می کنم تو از من بگذر

    اگر گاهی اوقات درگیر روزمرگی می شوم تو من را از یاد نبر

    اگر گاهی اوقات درگیر بازار و ارز و پول و مال می شوم تو من را درگیر نکن

    همه را برای من گذاشته ای تا لذت ببرم اما اوقاتی است که من خودم را گم می کنم و درگیر چیزهایی می شوم که آنها برای رفاه من بوده آند

    خدای من

    معبود من

    خالق من

    من بنده هستم و از بنده گاهی اوقات قصور و کوتاهی سر زدن عیب ندارد تو به بزرگی خودت ببخش من را

    تو به خوبی خودت من را در آغوش بگیر و مگذار که هوای نفس بر من مسلط بشود

    هر زمان که از تو می نویسم حالم دگرگون می شود

    زندگی برای من معنایی دیگر پیدا می کنند

    می دانم این خودم هستم که همیشه و همه وقت و همه جا خلق کرده ام و ساخته ام

    و در آخر آنرا به گردن تو می اندازم و می گویم تو نخواستی و تو ندادی

    اما

    اما

    اما

    آنقدر با گذشت و وفادار هستی

    آنقدر مهربان و بزرگ هستی

    که نه می بینی و نه بروی من می آوری

    می دانم که از عشق بازی من عشق می کنی

    می دانم که از بخشنده بودن من کیف می کنی

    می دانم که هر چه بنده خوبی باشم تو بیشتر ذوق من را می کنی

    پس من را در آغوش خودت بگیر و رهایم مکن

    من را لحظه ای به خود وامگذار

    من را لحظه ای رها مکن

    دوستتت دارم ای بهترین انرژی که این دوست داشتن کمترین کاری است که در برابر این همه خوبی تو می توان انجام داد

    به امید روزهای بهتری که با تو خواهم داشت

    سپاس از تو ای خدای من

    سپاس از تو ای خالق من

    سپاس از تو ای خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2186 روز

      سلام به تو دستان خداوندم

      سلام دوست ارزشمندم سعید جان

      چقدر زیبا نوشتی و چه زیباتر که عجز خود را به خدای الرحمن الراحمین گفتی. به خدای قادر و توانا و دانا گفتی. به خدایی که بر همه چیز و همه کس شنوا و بیناست.

      چقدر لذت بردم و برایم مناجاتی بود از هدایت شدن و هدایت خواستن و اجازه دادن به اینکه اجازه دهم هدایت مرا هدایت کند… دیگر چیزی نتوان گفت و شنید جز سکوت که زبان خداوند است که اوست که از اعماق وجودت با تو، با من، با ما سخن میگوید پس گوش بسپاریم به سکوت که زبان مــنِ لایتناهی ست…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهرا جلیلی گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    سلام به خالق زندگی ، من دچار چالش هستم و اینکه در مسیر قانون سلامت به خودم خیانت میکنم و نمیتونم 100 خودمو در این مسیر بزارم در این مدت حدود 3.5 ماه با وجود کاهش 9 کیلو از وزنم ولی نتونستم مثل برنامه باشم و فقط تا فایل 8 رو رفتم و میگم تا در این 8 فایل کامل نشدم نمیرم فایل بعدی و این تکرار مدام تمام مسیرهایی بود که برای سلامت بدنم قدم برداشتم ولی نتونستم برسم و اینار نمیخوام موقت عمل کنم و میخوام جزیی از زندگی من بشه و در تله گیر کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    علی ازادی گفته:
    مدت عضویت: 768 روز

    سلام به همه خدایاشکرت که من با استاد عباس منش اشنا شدم و اولین دوره یعنی 12 قدم خریداری کردم و هنوز قدم اول کامل گوش ندادم و قبل اینکه هیچی از این دوره گوش نکردم داشتم به این فکر میکردم که من این دوره رو خریداری کردم و خدایا میشه همسرم .پدر.مادر.یا برادرم با همین خرید من از این دوره بی نظیر استفاده کنن و اولین جلسه 12 قدم پلی کردم که خیلی سریع استاد عباس منش به همین موضوع که خانواده میتونن استفاده کنن متوجه شدم که این نشونه خداوند هست خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیز.

    من چند روز پیش هدایت شدم به فایل سریال سفر به دور آمریکا قسمت 154.

    چقدر زیبا بوووووود خدای من. خداروشکر که من دارم هر روز هدایت میشم به زیبایی ها. به اونجایی که شما که افرادی هستید با الگوهای مثبت همیشگی دارید لذت میبرید و خداوند هر روز داره نتیجه ادامه دادنم توی این مسیر را بهم نشون میده.

    خدارو بینهایت شکر و سپاس.

    من دقت کردم چند وقته دارم به فقط سریال زندگی در بهشت و سریال عالی سفر به دور آمریکا هدایت میشوم. این نشونه است واسم که تو باید فقط از از زندگی خودت لذت ببری.

    عشق کنی، حال کنی و لذت ببری.

    منم تصمیم گرفتم هدایتی فردا برم مسافرت، با اینکه هنوز نمیدونم کجا برم، ولی میخوام ان شاءالله بزنم تو دل جاده و لذت ببرم از طبیعت، از وسعت خداوند و این جهان هستی.

    استاد عزیزم این لذت بردن شما از همه چیز واقعا بی نظیره، از مکان هایی که حتی جنگلی نیست، از این حیوانات تقریبا اهلی شده، از این جاده، از این خودروی عالی و فول آپشن، از این کشور زیبا و امکاناتش.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3837 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و حرفه ای و خانم شایسته مهربان

    این کامنتو نمیدونسم کجا بزارم چون میخام رد پا بزارم گفتم اینجا بزارم

    باشد که رستگار شوم

    حدود یکی دوسال پیش کاملا متوجه شدم که هیچ ایمانی نسبت به خدا ندارم و اصلا هم بااین موضوع با خودم تعارف نداشتم و فهمیدم که بابا من اصلا خدا روقبول ندارم که . فقط یه نماز میخونیم و الکلی همینجوری زبونی میگیم یه خدایی هست . حالا چی هست و چه قدرتایی داره و اینا که هیچی یه حرفای الکی که درحد حرف بود

    بعد از یک سال و نیم تقریبا تمرکزی کارکردن روی خودم امروز توی پارک یه دفعه ای حس کردم که انگار چقد خدا نزدیکه … تا ما یه فرکانسو درست میکنیم انگار خدا تو صورتمونه .. درجا میگیره دوساعت بعد تحویل میده….

    خیلی روی موضوع توحید و ایمان دارم کارمیکنم و همش از خدا هدایت میخام که کمکم کنه هدایتم کنه تا ترمزای خودمو بردارم تا بتونم هم تو کسب و کار رشد بیشتری کنم هم ایمانم نسبت به خدا هرروز بیشتر بشه و متصل تر بشم و بیشتر بشناسمش

    خداراشکر میکنم که یه مربی خیلی عالی برام تربیت کرده که واقعا آگاهی نابی بهم میده و من قدم به قدم داره درکم بهترمیشه

    خداراشکر واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت