معضلی ویرانگر به نام "جلب توجه" - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-35.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-07-27 12:00:102024-06-08 22:20:45معضلی ویرانگر به نام “جلب توجه”شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت همه دوستان
دو روزه هر چی به گذشتم فکر کردم اصلا اثری از جلب توجه دیگران رو به خودم پیدا نکردم چون هیچ حسی به این کار نداشتم .
تنها جایی که تونستم پیدا کنم اونم دوران نوجوانی که با لباس پوشیدن و راه رفتن و نمایش دادن جلوی دخترای فامیل یا اطرافیان میخاستم خودنمایی کنم که اونم یه دوره ای بود .
اما اینکه بخام برای توجه دیگران کاری بکنم اصلا تو این برنامه ها نبودم شاید دلیلش کمبود اعتماد به نفسه که توی همون دوران نوجوانی خیلی زیاد بود اما ارام ارام این اعتماد به نفس توی مدرسه با درس نخوندنم جلوی همکلاسیهام مورد تمسخر از طرف معلم میشدم و همینتور توی خونه از طرف پدر .
این اعتماد به نفس اینقدر خرد شد که من اصلا هیچ کاری براخودم نمیکردم همش تو ذهنم مرور میکردم که برای دیده شدن و درمورد من حرف زدن فلان کارو میکنم اما به دلیل کمبود عزت نفس خودمو از بیشتر لذتها و تفریحات دور کردم .اینقدر توی جامعه نبودم که حتی من که توی روستا زندگی میکنم و همه افراد همدیگه رو میشناسن و به اسم صدا میکنن اما من حالا که اومدم توی روستا براخودم کارگاه زدم بیشتر افراد اسمم رو نمیدونن و به اسم برادرم صدا میکنن .
اما خداراشکر میکنم که حالا توی این جمع هستم و میتونم روی همه جنبه های زندگیم کار کنم و شخصیتم رو بالا ببرم و چقدر اعتماد به نفسم بهتر شده که کار مورد علاقم رو ایجاد کردم و محصولاتم رو با احساس لیاقت و ارزشمندی میفروشم و کم کم دارم این اززشمندی رو بالاتر میبرم و محصولات و کارهای تزیینی خودم رو با قیمت بالاتر میفروشم
تمام مردم برای اینکه دیده بشن داره توی اینستا پست میزارن وخودشون رو به بقیه نشون میدن که شاید کسی محصولاتشون رو ببینه و بخره یا اینکه فالوور فیک میگیرن که بگن چقدر ادم منو دوست دارن
من اصلا اینجور کارهارو نه بلدم نه دوست دارم انجام بدم چون این باور رو دارم که اگر محصولات من زیبا جذاب و فوقلعاده باشن مشتری خودش میاد دنبال محصولات و منو پیدا میکنه و سفارش میده و این باور از کار کردن روی باور توانایی هام و توحید و ثروت به وجود میاد
خداراشکر میکنم که با شما اشنا شدم تا با قانون جهان هستی زندگی کنم نه با عقل و منطق
در پناه الله یکتا موفق باشید
به نام خدای مهربان
سلام 1402/10/20
درک من از قانون و جلب توجه و راضی نگه داشتن دیگران
الان که داشتم خوب فک میکردم که چرا من در کارخانه هستم و هیچ حرکتی نمیکنم و چندین و چند سال است که هیچ رشد و پیشرفتی ندارم و با اینکه فک میکنم که روابط خوبی دارم با خانواده و اطرافیان ولی از لحاظ مالی در قعر چاه هستم
و باورهای بشدت خطرناکی دارم
امروز در جلسه دوم شیوه حل مسائل ،وقتی که به این موضوع خوب فک کردم و ریشه آن رو جستجو کردم متوجه شدم که من به دو علت در کارخانه مانده ام و هیچ حرکتی نکردم
حرف مردم و راضی نگه داشتن مردم
اول اینکه به خانواده ام بگویم که ببینید من سر کارم ، بیاین این هم پول و دهانتان رو ببندید بگذارید که من از سر کار که میام کاری به من نداشته باشید بگذارین من کارهای مورد علاقم رو انجام بدم ، مثل کار با لپتاپ و گوش دادن به فایل ها و از این دست کارها
و دوم اینکه به مردم ثابت کنم و بفهمانم که ببینید من چقد بچه کاری هستم و چقد چندین سال است که در کار خانه مانده ام و دارم کار میکنم آی ملت و بی کار نیستم یه وقت در مورد من بد فک نکنید
و سوم اینکه در کارخانه معمولا کارهایی رو انجام میدم که کسی انجام نمیده مثل برنامه نویسی دستگاه ها و طراحی که اینم ریشه اش اینه که ببینید من دارم کاری انجام میدم که کسی انجام نمیده و شما هر چی میگید من میگم چشم و شما هر چی بگید رو من اجرا میکنم عین بچه آدم پس به من کاری نداشته باشید بگذارید من همینطوری باشم که هم نیاز خانوادم رو بدم که کاری به من نداشته باشن هم اینکه مردم بدونن که من سر کارم هم اینکه من بعد از ظهر بتونم برم خونه و کارهای خودم رو انجام بدم
وقتی که خوب دقت میکنم میبینم دارم برای مردم زندگی میکنم
حتی وقتی که داشتم این کامنت رو اینجا در زیر این فایل مینوشتم نجوای درونم گفت که مجتبی ولش کن اینجا ننویس اینجا کسی نمیخونه یا اگر کسی هم بخونه آدم های درست حسابی نیتسن ولش کن برو تو محصولات بگذار و در قسمت ستاره قطبی ، حالا چرا؟ چون اونجا تا حالا چند نفر بهت پیام دادن و ازت تعریف کردن و برو اونجا که نظر اونها رو جلب کنی و یه کامنت بهت بدن و تو حال کنی در غیر این صورت هیچ ارزشی نداره
حتی در کامنت نوشتن هم ذهنم میخواد نظر دیگران رو جلب کنه
ولی من در زیر این فایل نوشتم تا بعدا که مراجعه کردم و این فایل که مربوط به حرف مردم هست رو گوش دادم متوجه بشم که چقد تکاملم رو طی کردم
و اینه مقابله ای کنم با باور حرف مردم
پس در حال حاظر ریشه عملکردم رو شناختم
حرف مردم و راضی نگه داشتن مردم
که تمام زندگیم رو در بر گرفته و باعث شده که من همیشه از لحاظ مالی سرم پائین باشه و حتی نتونم که یه چیزی دلخواه برای خودم بخرم
و این باور تمام زندگیم رو در حال سوزاندن هست که باید سریع جلوش رو بگیرم
تحسینت میکنم مجتبی که داری همین الان با نوشتن این کامنت روی خودت کار میکنی
آخه کار کردن روی خودت شاخ غول رو شکوندن که نیست
از کوه بالا رفتن هم نیست
کار کردن روی خودت یعنی شناخت خودت ،افکارت و ریشه اونها و اینکه بیای با قانون مقایسه کنی و کاری رو که قانون میگه رو انجام بدی نه اون کاری که ذهنت و نجوای ذهنت و باورهای محدود کننده که احساس بدی بهت میده رو انجام بدی
خودم رو تحسین میکنم که این ر شناختم ، من قبلا اصلا نمیتونستم حتی بهش فک کنم ،میترسیدم که مبادا اتفاقی بیفته
ولی الان متوج هستم که افکارم از کجا نشأت میگیره
خدایا شکرت
سپاسگزارم
سلام مجتبی عزیز،ازکامنت تاثیرگذار وصادقانه ت ممنونم،چون خیلی صادقانه خود افشایی کردی وحستو گفتی،همه ما قبل کار کردن روی خودمون این معضل روداشتیم چون عزت نفس واعتماد به نفس نداشتیم ،امروز یاد گرفتیم اول خودمون رودوست داشته باشیم وخودمون رو باهمه کم وکسر بپذیریم ،تلاش کنیم ودر مدار مثبت بریم جلو تا در مدار ادمهای مثبت قرار بگیریم تک تک جملاتی که گفتی تاثیرگذار بود اینکه ریشه اصلی مسأله تو خودت پیدا کردی موفق باشی
سلام به مریم عزیز
بسیار ممنونم ازت ، چقد این جمله شما که گفتین صادقانه خود افشایی کردی و حستو گفتی ، بهم انگیزه بیشتری داد و باعث شد که متوجه بشم که این نوع گفتن از خودم یعنی شناخت بیشتر از خودم ، و مریم جان ممنونم که باعث شدی مجدد من کامنتم رو بخونم و یه موضوعی رو خیلی عمیق تر متوجه بشم
الان که کامنت رو خوندم انگار یه شخص دیگه نوشته بود و برای منم جالب بود ، که این فرد چقد صادقانه نوشته ، واقعا میگم
یادمه که وقتی این ها رو مینوشتم یه فشاری روم بود که میگفت زشته ننویس ، بده ننویس،
مسخره ات میکنن، و اینکه برام خیلی سخت بود
ولی الان که خوندم اصلا اون حس رو نداشتم و تازه چقد هم برام جالب بود ، و گفته شما خیلی دقیق توصیف کرد این حال رو .
واقعا فهمیدم که هر چی تو ذهن ما هست همش توهم هست ، فقط آدم جایی حرفهاش ثبت نیست که بعدا بیاد نگاه کنه و متوجه بشه که عه ، اون چیزه در اون زمان اصلا مهم نبوده که من چقد بخاطرش نگران بودم یا ترسیدم یا عذاب دادم خودم رو .
من دقیقا حال اونشبم که این کامنت رو گذاشتم متوجه ام ، خیلی سنگین بود برام ، خیلی ترسناک بود، ولی الان راحت شده
و چقد این ثبت کردن حال و روز کمک میکنه به درک بیشتر قوانین
خیلی خیلی ازت ممنونم ، از نکات خوبی که گفتی و سپاسگزارم ازت که واقعا فعال هستین و الگویی که منهم انگیزه بگیرم از اینکه وقتی دوستام تونستن نتیجه بگیرن پس منم میتنونم .
سپاسگزارم
سلام مجتبی جان حتما همین طوره ونوشتن ودوباره خوندن مطالب وردپاگذاشتن از خودمون خیلی میتونه توی پیشرفت کمکمون کنه ،این کار باعث میشه خودتو فقط باخودت مقایسه کنی وهیچ حس بدی نگیری ،من هم وقتی گاهی وقتها دیدگاهامو میخونم میزان تغییر وپیشرفتمو میبینم،خدا روشکرکه کنار هم دراین جریان بی نهایت اگاهی درحال رشد وبالندگی هستیم تحسینت میکنم پنج ستاره شدی ،وداری روی خودت کار میکنی موفق باشی
سلام مجتبی عزیز خواستم بگم وقتی اسمت رو توقسمت کسایی که توی سایت قسمت محصولات بالاترین امتیاز رو گرفتن دیدم واقعا خوشحال شدم ،خواستم بگم توی این مدت کم بانوشتن دیدگاه هایی که فکر نمیکردی کسی بخونه بالاترین امتیاز رو گرفتی این یعنی تو قدرت خلق وتوانایی انجام هرکاری روداری بهت تبریک میگم به امید موفقیت های بیشتر از شما دوست هم فرکانسی من
سلام به مریم عزیز
واقعا سپاسگزارم خبر خوشحال کننده ای به من دادی ،خودم متوجه اش نبودم.و این برام انگیزه و نشونه ای بود که بگم مسیر درسته ، و انگار خداوند میگه خب یه قدم دیگه بیا، درسته درست داری میری ،و سعی کنم که بیشتر کانون توجه ام رو مراقب باشم .
واقعا همین بود که من اصلا فک نمیکردم که کسی کامنت های من رو بخونه ، چون همش ذهنم میگفت که تمام حرفهای تو ارزشی نداره ،کارهات ارزشی نداره و زشته که بخوای اینها رو بنویسی برو هر وقت کامل شدی بیا بنویس
هر وقت یه کار بزرگ کردی بیا بنویس
هروقت خونه خریدی
هروقت کسب و کارت رو راه انداختی
هروقت مهاجرت کردی
هروقت پولدار شدی اون وقت بیا بنویس
اینکه حالا یه ذهنت رو کنترل کردی که نازیبایی رو نبینه این کار نیست
اینکه سعی کردی از راه رفتن فرزندت لذت ببری این کار نیست
اینکه تونستی که یه کاری که چندین متخصص اومدن تو کارخونه و نتونستن انجام بدن و تو انجامش دادی با اینکه هیچ تخصصی نداشتی این کار نیست
اینکه تونستی عصبانیتت و مقایسه کردنت با دیگران رو کنترل کنی این کار نیست
در صورتی که همه اینها و حتی کارهای ریز تر و حتی پاسخ دادن به دوست عزیزم و تحسین کردنش این خودش اصل کاره
خود عمل کردن به کامنت گذاشتن و پا روترسم گذاشتن اصل کاره
این روزها با عمل به قوانین شروع کردم به یادگیری زبان ، همه چیزش هدایتی بود و سعی میکنم طبق قوانین پیش برم ،چون من فک میکردم و هنوزرم فکرم اینه و باورم تغییر نکرده به اندازه کافی که مجتبی همین یادگیری زبان و اینکه داری لذت هم میبری از مسیرش ،خودش یعنی زندگی کردن با قوانین و اینکه سپاسگزار باشم و
الان دارم طبق قوانین واسه کوچکترین یادگیریش سپاسگزار میشم و سعی میکنم که ببینمش
ازت ممنونم که همیشه قوانین رو به یاد من میاری ، ازت سپاسگزارم که هستی و داری روی خودت کار میکنی
خدارو بابت داشتن دوستای خوب سپاسگزارم
منتظر دیدن نتایج خوب بیشترت هستم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستای گلم و خانم شایسته دوست داشتنی
1402/10/19
درک من از قانون و این چند دقیقه ای که فایل رو گوش دادم ، میخوام که خودم رو بیشتر بشناسم و کندو کاو کنم ، هر چی که مینویسم بهتر متوجه میشم خودم رو
من وقتی که فک میکنم میبینم نه تنها در گذشته بلکه در تمام مراحل و لحظات زندگیم حرف مردم برام مهمه و تمام وجودم میخواد که نظر دیگران رو جلب کنه،
من دقیقا مثال استاد هستم ،من وقتیکه از هنرستان مدرکم رو گرفتم و رفتم کارخونه کار کردم ،اونجا از دوستام شنیدم که مهندسی خیلی خوبه ، و خیلی کلاس داره ،آخه من تو روستا بزرگ شدم ،و هیچ کسی رو ندیده بودم ، و برام همه چیز جذاب بود، وقتی که اسم مهندسی رو شنیدم خیلی دلم خواست که منم مهندس بشم ،و همش به خودم میگفتم که اگر مهندس بشم ، همه چی درست میشه ،علارقم اینکه من اصلا ریاضی رو دوست نداشتم و اصلا فراری بودم ازش ، و فقط تلاش و پشتکارم بود که باعث میشد درسها رو پاس کنم ،و اینکه فقط این مدرک رو بگیرم و به همه اهل روستا اثبات کنم که ببینید منم پسر زهرا قرائی، من تونستم که مدرک مهندسی بگیرم ، تمام دعا هام توی امام زاده ها این بود، وقتی که اشی چیزی هم هم میزدن من میرفتم و اونجا می چرخوندم که مهندسی قبول بشم ، فقط از اسمش خوشم می اومد، حتی یادمه که همکارم میرفت تو خیابون دختر بازی میکرد به من میگفت چرا تو نمیای ،من میگفتم نه ولش کن بزار من مدرک مهندسیم رو بگیرم همه دخترا خودشون میان سمتم ، خلاصه تمام روئیام این بود.
و باهر بدبختی و زجر و فلاکتی که بود من مدرک رو گرفتم
و دیدم که نه بابا هیچ خبری نیست
الان سال هاست که حتی مدرکم رو هم از دانشگاه نگرفتم
من بخاطر اینکه مردم ناراحت نشن رفتم در کارخونه و هیچ وقت بیرون نیومدم و همونجا موندم و کار کردم چون میترسیدم بیام بیرون و شغل دیگه ای رو امتحان کنم چون اگر مردم می فهمیدن میگفتن که نگا این بدبخت و بیچاره رفت کلی پدرش در اومد یه مدرک بگیره آخرم بدردش نخورد و این در نگاه من زشت بود و بد بود
من بخاطر حرف مردم دست همسرم رو در خیابون نمیگیرم که مبادا کسی پشت سرم حرف بزنه و بگه که این بچه سوسول رو نگا کن و من رو مسخره کنن و این زشته در نگاه من
من بخاطر حرف مردم از خوبی های همسرم در جمع نمیگم و حتی نگاهش هم نمیکنم ولی در خلوت خیلی قربون صدقه اش میرم در خونه خودم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت نظرم رو اعلام نمیکنم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت با کسی حرف نمیزنم
من بخاطر حرف مردم همیشه نظر اونها رو انجام میدم
من بخاطر حرف مردم با اینکه میدونم کار من درسته ولی نظر اشتباه اونها رو انجام میدم
من بخاطر حرف مردم موهام رو رفتم فشن کردم تا همه به به و چه چه کنن
من بخاطر حرف مردم سر مهمونی دیر میرفتم
من بخاطر حرف مردم وقتی که از دانشگاه می اومدم به سمت خونه ، خجالت میکشیدم که سر روستای خودمون پیاده بشم و میرفتم 50 کیلومتر اونطرف تر ، سر یه شهر پیاده میشدم و در تاریکی شب با بدبختی می اومدم خونه تا کسی نگه که این روستایی رو نگاه کن ،چقد بدبخته و ما که تو شهریم چقد خوشبختیم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت کسی نفهمید که مادر من از پدر من طلاق گرفته و مادری بیوه دارم و بگن این بیچاره رو نگاه چقد بدبخته ، بخنیدین بهش
من بخاطر حرف مردم تمام آدمهای موفق ور مسخره میکردم در کنار آدمها که اونها من رو تایید کنن و بگن که تو هم تو جمع مایی و از ما جدا نیستی
من بخاطر حرف مردم چقد مشروبات الکلی خوردم که فقط به اونها بگم که نگران نباشید منم مثل شما هستم
من بخاطر حرف مردم وقتی که همسرم باردار شد تا هفت ماهگی نگاهش نکردم و چقد اذیتش کردم و هیچ کاری براش انجام ندادم چون که میگفتم تو با این بچه ای که میخوای بدنیا بیاری دست و پای من رو میگیری و من رو از جوانی خودم دور میکنی، و بیا برو سقطش کن ،و بعد لطف خدا بود که این کارو نکردم و الان از دیدنش هر لحظه سپاسگزار خداوندم ، چقد زیباست ، چقد دوست داشتنی هست ،چقد مهربان ،چقد فوق العاده است ،چقد استعداد داره چقد با کلاسه ، چقد خوش ذوقه
من بخاطر حرف مردم وقتی که خواهر و برادرو مادرم اومدم مغازه ای که من کار میکردم در دماوند در دوران هنرستان من ، که پیش دائیم کار میکردم ، وقتی که اونها اومدن تو مغازه من از مغازه زدم بیرون و گفتم این امل ها چرا اومدن اینجا ، اینها خیلی بدتیپ هستن ، اینجا شهره ، شماها آبروی من رو بردین ، در صورتی که اونها فقط و فقط بخاطر دیدن من و خوشحال کردن من اومده بودن و من بخاطر اینکه مردم چیزی درباره من نگن اون رفتارها رو داشتم
من بخاطر حرف مردم از دیدن مادرم فراری بودم
من بخاطر حرف مردم میگفتم که پدر ندارم
من بخاطر حرف مردم و تایید طلبی ، همه آدم ها رو مسخره میکردم ، فحش میدادم ، مسخره بازی در می اوردم ،
من بخاطر تایید طلبی سعی میکردم با دخترهای زیادی دوست باشم که به همه نشون بدم که من کیم
من بخاطر حرف مردم و تایید طلبی فشار های زیادی به خودم آوردم
من بخاطر حرف مردم دست به هیچ کاری برای خودم نزدم و میترسیدم که اگر کاری کنم من رو هم مثل زمانی که مردم رو مسخره میکردم مسخره کنن
و اینجا بود که معنی اون آیه رو میفهمم که میگه مسخره کننده گان فقط خودشان رو مسخره میکنند ، خدایا شکرت
ولی از وقتیکه با استاد و سایت استاد عزیزم آشنا شدم ، کم کم متوجه شدم که این کار اشتباه است ، وقتی که فایل ها رو گوش دادم بارها و بارها گوش دادم بدون اینکه متوجه بشم دیدم که تنها شدم از تمام کسانی که کنارم بودم و با اونها مردم رو مسخره میکردیم و الان به لطف خدا از آموزه های بی نظیر استاد عزیزم یاد گرفتم که چطور زندگی کنم و دارم روی خودم کار میکنم به این امید و باور که زندگیم رو بسازم
چیزی که تا چندی پیش اصلا فکرشم نمیکردم ، اصلا فک نمیکردم که من اصلا آدم باشم ،الان یک درصد بهتر شدم نسبت به گذشته و دارم کار میکنم که به امید الله به صد برسونمش و به اون سمت پیش برم
من تا چند ماه پیش با اینکه زمان زیادی هست در سایتم ، ولی هیچ کامنتی نگذاشتم چون خجالت میکشیدم من الان 36 سالمه و ذهنم همیشه به من میگه برای تو دیر شده ،تو دیگه پیر شدی ولی من میدونم که این نجوای ذهن هست و دارم به کمک آگاهی ها دوره ها بر این نجوا غلبه میکنم
من میترسیدم کامنت بگذارم چون میگفتم الان بچه ها چی میگن ، من رو مسخره میکنن، استاد چی میگه ، ولی دیدم نتنها کسی چیزی نگفت بلکه چقد درکم از قانون بیشتر شد، چقد توجه ام به نکات مثبت زیاد شد
همین فایل رو هم هدایتی بهش رسیدم چون این خواسته من بود که روی باور حرف مردم کار کنم که خداوند از طریق بچه های سایت هدایتم کرد به این فایل که واقعا بی نظیره
استاد عزیزم صمیمانه ازت سپاسگزارم
خدایا شکرت
سپاس فراوان
سلام خدمت استاد عزیز من
فایل امروز نشانه من بود ،من هر وقت که احساسم بگه روی نشانه امروزم کلیک میکنم وقبلش به خدا میگم چیزی باشه که لازمه حال الانم باشه
اولش که عنوان دیدم ارتباطشو با افکارم نفهمیدم ولی الان که بیشتر دقت میکنم و کامنتا رو خوندم فهمیدم امکان نداره اولا فایلی از استاد منتشر بشه و پر از آگاهی نباشه و این یکی از بهترین فایلهای بود که گوش دادم ،چون این معظل فکر کنم همه ما به نوعی داریم
وقتی به گذشته خودم فکر میکنم میبنم کل زندگیم دنبال تایید دیگران و جلب توجه بودم و همیشه دوسداشتم روی زبونها باشم ..
از هیکل گندم گرفته که همیشه در حال وزنه زدن بودم که بقیه ازم تعریف کنن تا ورزشهای رزمی که عاشق این بودم بهترین باشم و ازم تعریف کنن و حتی تتوهای بدنم که وقتی شروع کردم به زدنشون فقط دلم میخواست تو چشم باشم
خلاصه زندگی من روی این موج سوار بود و چه ضربها که نخوردم و هر جا میدیم کسی کنارمه که الان تمام توجها به سمت اونه کل روزم خراب میشد و احساس پوچی میکردم و تمام توجهات حق خودم میدونستم
الان بهش فکر میکنم چه شبای که تا صب غرق در فکرای بیخود بودم که خواب برام زهر مار میکرد فقط بخاطر بیشتر تایید شدن از طرف دیگران
منم مثل خیلی از بچها روزها فایل گوش دادم تا یکم ذهنم گاردشو پایین آورد و الان خیلی راحتر شدم و بی خیال تر
از لباس پوشیدنم گرفته تا حتی حرف زدنام که دیگه دنبال تایید گرفتن نیستم ،دیگه حتی دنبال این نیستم تتوهامو به کسی نشون بدم و یا حتی از اطرافیانم که با یه چشم دیگه بهم نگاه میکردن بپوشونم ،بلکه خیلی راحت لباس میپوشم و بی خیال ترم و جالب اینکه از وقتی من راحتر شدم حتی نگاه دیگران به من هم عوض شده و طوری نگاه میکنن بهم که اصلا انگار تتو ندارم و این برا خودم خیلی جای تعجب
اخه قبلا هر جا میرفتم همه یا پچ پچ میکردن یا علنی بهم جوری نگاه میکردن که متوجه میشدم ولی الان حتی یک بار نشده جوری نگام کنن که احساس کنم من تتو روی بدنم دارم و حتی چند باری هم شده از تتوهام تعریف کردن و اینم بخاطر دقت خودم روی نکات مثبت بقیه بود
من اگر بخوام زندگیمو به دو برهه تقسیم کنم به دوران که هم دنبال توجه بودم و این دوران جدید از زندگیم که دیگه ونبال تایید از دیگران خیلی کمتر از گذشته هستم ،چون میدونم پاشنه آشیلمه و باسد روش کار کنم و اگر بیخیال بشم خیلی زود دوباره ریشه میزنه و کنترلش واقعا سخته
استاد عزیز بسیار ممنونم از شما بخاطر انتشار این آگاهی ها و همچنین از دوستان عزیز که با کامنتهاشون واقعا در این مسیر بهم کمک کردن
به نام خدای مهربان و زیبا
روز 99سفرنامه زیبا
سلام استاد عزیز مریم خانم و دوستان گلم
حالتون چطوره ؟
خب از جایی بگم که خودم غرق بودم و شاید فقط الان سرم از این باتلاق جلب توجه بیرون اومده ولی هنوز درگیرشم
اولی که وارد این طور مساىل شده بودم برای همین جلب توجه بود که بگم آره من روشن فکرم آره من امروزی هستم
عکس های از خودم از کادو هایی که همسرم میداد از یه چیزی که میخواستم خار بشه تو چشم دیگران استوری میکردم که بگن آره بابا این چقدر باکلاسه این چقدر پولداره ولی در صورتی که همش تظاهر و خودنمایی بود
کم کم یاد گرفتم کم کم خدا یادم داد کم کم استاد عزیز یادم دادن کم کم از روزگار خوردم بد هم خوردم چه جاهایی که بخاطر همین جلب توجه و خود نمایی دروغ میگفتم و بقیه میفهمیدن که من دروغ گفتم و چه دوست هایی از دست دادم چه وقتایی که بخاطر جلب توجه با دیگران دعوا میکردم خودم تند و زود جوش جلوه میدادم که بقیه در مورد حرف بزنن
چه وقت هایی که آرایش های غلیظ میکردم و کلی به خودم میرسیدم که بگن آره آره از خواهر بزرگترش خوشکل تره آخه همیشه اون تو چشم بود اون خوشکل بود ولی من نه
چه وقت هایی که شرک ورزیدم چه وقت هایی که کثیف شدم چه وقت های که خودم نابود کردم که سوگلی باشم و نشد
خب خلاصه از الان بگم که بدون آرایش 12روز رفتم بیرون برای کلاس رانندگی همش با یک لباس با مقنعه که راحت تر باشم پشت فرمون .
الان که دیگه وقتی میرم خرید نظر مامانم و خواهرم میپرسم ولی در نهایت اونی که به دل خودم بشینه میخرم
آرایش نمیکنم اگر آرایش کنم برای دل خودمه سرم تو کار خودمه یک سال هست اصلا استوری و پست نذاشتم حتی پروفایل برداشتم اصلا به چه دردی می خوره اینستا که کلا حذف کردم
در نطرم هست مهاجرت کنیم ولی به همون جایی که خودم خیلی حس خوب به ش دارم نه جایی برای دهن پر کردن فامیل و آشنا باشه بلکه جایی که حس خوب میگیرم
دیگه طلا هامو نمیپوشم اتفاقا میگم کاش بفروشم سرمایه گذاری کنم یا ماشین بخرم.
نمیگم صد صد شدم ولی از صفر به پنجاه رسیدم فقط با کمک آموزه های استاد و لطف بیپایان خداوند و میبینم که چقدر حالم خوبه چقدر بهتر شدم چقدر بیشتر خودم دوست دارم و چقدر از خودم لذت میبرم
الهی شکر
استاد و مریم جان سپاسگزارم
دوستتون دارم
یا حق
سلام وقت بخیر من در گذشته دوست داشتم که مورد توجه قرار بگیرم. طرز لباس پوشیدنم هم به همین دلیلِ مورد توجه قرار گرفتن بود. یادمه که به لباسهام احساس داشتم و دلیلش و نمیدونستم مثلا با دیدن یک لباس استرس میگرفتم با اینکه دوستداشتم بپوشمش و یا اینکه از یه عطر خاص احساس خوبی داشتم ولی بعد از استفاده از اون عطر اون حسِ خوب و نداشتم . و مشابه این احساسات، و در کل اذیت کننده بود. ومن نمیتونستم احساسمو پیدا کنم یا حداقل دلیل احساساتم و نسبت به اشیاء یعنی شیعی که جان ندارد رو بفهمم… تا این که شروع کردم به شناخت خودم منی که جان دارم و قدرت تصمیم گیری دارم. و این کار واقعا سخت بود پوست انداختن بسیار اذیت کننده بود. ولی لذتی بعد از هر بار شناختن خودم داشت که باعث ادامه دادنم شد( من مورد توجه خداوندم قرار گرفتم و جزو نجات یافتگان شدم.)
بعد از توجه به خودم متوجه این شدم که احساس من به خاطر جلب توجه از دیگران بود و اگر اون لباس رو میپوشیدم و بعدش دعوا میشد من اون لباس رو مقصر میدونستم که نتونسته بود کمکم کنه که من به خواسته ام که جلب توجه از دیگران بود برسم.
خوب شروع کردم به شناخت خودم و یواش یواش یواش خودم و دوست داشتم و حتی بعضی قسمتهای شخصی خودمو عاشقانه دوست داشتم مثل ارتباطم با خداوندم و روی خودم کار کردم الان نیازی به توجه دیگران ندارم اما… مورد توجه هستم بمن حس قدرت نمیده ولی اینکه تو کار درست رو انجام بده خداوند میبینه و تایید میکنه رو میبینم و باهاش زندگی میکنم دوستش و لذت میبرم. ما احتیاجی به تایید دیگران نداریم چون اصلا هر کدام ازما دنیای متفاوتی داریم و اینکه بخواهیم مورد تایید باشیم یا توجه غیر ممکنه. مثلا من امروز خسته یا بی حوصلهام استاد رو تایید نمیکنم پس استاد باید تعطیل کنه بره؟ خوب معلومه که نه اون ادامه میده همینطور که من و شما ها هم ادامه میدیم برای رشد و ارتقای شخصی خودمون و جلب توجه خداوندمون هر چند بعد از مدتی دیگه حتی توجه خداوند رو هم نمیخواهیم و فقط کار خوب رو انجام میدیم نه برای پاداش نه برای جزا…
دوستون دارم
سلام وقت بخیر من در گذشته دوست داشتم که مورد توجه قرار بگیرم. طرز لباس پوشیدنم هم به همین دلیلِ مورد توجه قرار گرفتن بود. یادمه که به لباسهام احساس داشتم و دلیلش و نمیدونستم مثلا با دیدن یک لباس استرس میگرفتم با اینکه دوستداشتم بپوشمش و یا اینکه از یه عطر خاص احساس خوبی داشتم ولی بعد از استفاده از اون عطر اون حسِ خوب و نداشتم . و مشابه این احساسات، و در کل اذیت کننده بود. ومن نمیتونستم احساسمو پیدا کنم یا حداقل دلیل احساساتم و نسبت به اشیاء یعنی شیعی که جان ندارد… تا این که شروع کردم به شناخت خودم منی که جان دارم و قدرت تصمیم گیری دارم. و این کار واقعا سخت بود پوست انداختن بسیار اذیت کننده بود. ولی لذتی بعد از هر بار شناختن خودم داشت که باعث ادامه دادنم شد( من مورد توجه خداوندم قرار گرفتم و جزو نجات یافتگان شدم.)
بعد از توجه به خودم متوجه این شدم که احساس من به خاطر جلب توجه از دیگران بود و اگر اون لباس رو میپوشیدم و بعدش دعوا میشد من اون لباس رو مقصر میدونستم که نتونسته بود کمکم کنه که من به خواسته ام که جلب توجه از دیگران بود برسم.
خوب شروع کردم به شناخت خودم و یواش یواش یواش خودم و دوست داشتم و حتی بعضی قسمتهای شخصی خودمو عاشقانه دوست داشتم مثل ارتباطم با خداوندم و روی خودم کار کردم الان نیازی به توجه دیگران ندارم اما… مورد توجه هستم بمن حس قدرت نمیده ولی اینکه تو کار درست رو انجام بده خداوند میبینه و تایید میکنه رو میبینم و باهاش زندگی میکنم دوستش و لذت میبرم. ما احتیاجی به تایید دیگران نداریم چون اصلا هر کدام ازما دنیای متفاوتی داریم و اینکه بخواهیم مورد تایید باشیم یا توجه غیر ممکنه. مثلا من امروز خسته یا بی حوصلهام استاد رو تایید نمیکنم پس استاد باید تعطیل کنه بره؟ خوب معلومه که نه اون ادامه میده همینطور که من و شما ها هم ادامه میدیم برای رشد و ارتقای شخصی خودمون و جلب توجه خداوندمون هر چند بعد از مدتی دیگه حتی توجه خداوند رو هم نمیخواهیم و فقط کار خوب رو انجام میدیم نه برای پاداش نه برای جزا…
دوستون دارم
به نام خداوند دل های پاک
که نامش بود در دلت تابناک
به نام کسی که تو را آفرید
سرآغاز عشق است و نور و امید
سلام و درود
عزتنفس
چند وقت پیش یه کلیپی دیدم از آقای ایلان ماسک خیلی برام جالب بود
مجری ازش پرسید که چرا دیگه از اینستاگرام استفاده نمیکنید
و جواب فوق العاده آقای ماسک:چند وقتی که تو اینستاگرام فعالیت داشتم دیدم فکرم همش اینه که از خودم تو هر موقعیتی عکس سلفی بگیرم برای جلب توجه و این زمان زیادی را از من میگرفت
چقدر این جمله زیبا و پر مفهوم هست
حالا هر کی باشه میگه بابا تو 120 میلیارد دلار ثروت داری،دیگه بگرد،دیگه بخور،عشق و حال کن
نکته مهم این جا اینه که اگه اون مثل بقیه فکر میکرد و مثل بقیه عمل میکرد که اصلا به اون موقعیت نمیرسید
حتما پشت این همه موفقیت روز افزون یک دیدگاه متفاوت و یک عکس العمل متفاوت بوده
قطعا و بدون شک 99٪ ماها لاجرم یه کارهایی را در طول روز انجام میدیم برای جلب توجه،حالا ممکن اون کار حرف باشه یا یه اقدامی
درسته انسان یه موجود اجتماعی و مردمی هست ولی نباید هدف زندگی مردم باشن وقتی ما بخواهیم برای مردم زندگی کنیم دیگه برای خودمون زندگی نمیکنیم
یه لباسی میپوشیم که مردم خوششون بیاد
یه حرفی را میزنیم که مردم خوششون بیاد
یه مدل مو و ریشی را میزاریم که مردم خوششون بیاد
یه ماشینی میخریم که مردم خوششون بیاد
یه خونه ای می خریم که مردم خوششون بیاد
پس ما داریم برای بقیه زندگی میکنیم نه خودمون
بعد اونموقع دچار یه پوچی و خلاء درونی میشیم که کوچکترین کم محلی و انتقاد دیگران باعث آزار و اذیت ما میشه
عزت نفس به معنی خود دوست داشتن و ارزش قائل شدن به خود درون و خود من هستش
خود خواه بودن یعنی در کنار دوس داشتن خود،دیگران را هم دوست داشته باشیم.
وای از اون روزی که بخواهیم برای دیگران زندگی کنیم که دیگه فاتحه خودمونا بلید بخونیم
این میگه چرا اینا پوشیدی،اون یکی میگه چرا اینا پوشیدی
یاد بگیریم یه سبک شخصی و برندینگ برای خودمون ایجاد کنیم و پایبند بهش باشیم و بمونیم
تا هر وقت شخصی یاد ما افتاد،یاد اون رفتار،کردار و منش ما هم بیفته
تنها برای خوشی و عشق کردن خودمون زندگی کنیم
دیگران دیگرانند حتی اگر پدر و یا مادر شما باشند
به کسی به احترامی نکنیم بزاریم نظرش را بگه اگه مفید بود که عمل کنیم و تشکر کنیم ازش و اگر مفید نبود بازم ازش تشکر کنیم ولی دیگه عمل نکنیم یه گوششمون در باشه و دیگری دروازه
اگر سعی در راضی کردن دیگران بکنیم دیگران هیچ وقت،هیچ وقت راضی نخواهند شد
دیگران حتی از خدای خودشون هم ایراد میگیرن و ناراضی هستن پس ما چطوری توقع داریم که از ما راضی باشن
به نام خدا
روزشمار تحول زندگی من روز 95
معضلی ویرانگر به نام جلب توجه
به نظر من این معضلی که کوچک و بزرگ و در هر سمتی که باشد میتواند ویرانگر باشد.
بعضی از کارهایی که افراد انجام میدهند یا کارهایی که انجام نمیدهد و مانع میشود ریشه در مهم بودن نظر دیگران دارد.
اکثر کسانی که کارهای غیر عادی مانند خودزنی،دعوا،مشروب خوردن،سیگار کشیدن،خالکوبی،لباس تنگ،آرایش غلیظ و … حاکی است از کمبود عزت نفس و هدفشان جلب توجه کردن است و در شاید از کاری که انجام میدهند راضی نباشند ولی عادت به انجام آن کار کرده اند.
اینقدر مثال دارم و دیده ام افرادی را با جلب توجه کردن زندگی خودشان را به فنا داده اند و همین امروز اتفاقی افتاد و همسایه فقط و فقط برای جلب توجه کردن اطرافیان با مشتری اش که فرد خیلی محترمی هم بود دعوا کرد و سر و صدا به پا کرده که فقط و فقط جلب توجه کردن است.
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته ی نازنین.
خداروشکر به خاطر هدایتم به این فایل با ارزش.
چقدر به موقع وبه جا به این فایل هدایت شدم.
درک من با توجه به موقعیتی که درش قرار گرفتم وبا توجه به آگاهی هایی که دریافت کردم:
در جهت گسترش کسب وکارم من نباید به دنبال راضی کردن آدم ها باشم من باید به دنبال بهبود خودم ومهارتم باشم و به اونچه که به من گفته میشه عمل کنم با بالاترین کیفیتی که در حال حاضر تواناییش رو دارم .وبه دنبال جلب توجه وتائید گرفتن از دیگران نباشم .
امروز قرار بود ویدئویی درست کنم برای یوتیوب داشتم ادیتش می کردم وفقط برام مهم بود چون ایده اومده من هم چیزی درست کنم وبزارم.
ولی بعد از دیدن این ویدئو وفکر کردن به محتوای اون با خودم فکر کردم که باید تمرکزم رو از رو تعداد بازدیدها بردارم وفکر کنم که چرا دارم این کار رو انجام میدم باید یک درسی برای مخاطبم داشته باشه باید مفید باشه باید ارزشمند باشه.چون من ارزشمندم و ارزش خلق می کنم واگر باور دارم که خداوند این ایده رو به من الهام کرده پس من مثل شاگردی هستم که داره پیش خدای خودش درس پس میده و من باید درست وبا بالاترین کیفیت انجامش بدم تا از خداوند لایک بگیرم. نمی دونم الان ویا شاید در زمان دیگری کسی به آگاهی این فایل نیاز داشته باشه که الان به من الهام شده که اون رو آماده کنم و طبق قانون جهان وقتی من می بخشم به من بخشیده خواهد شد.
خدایا سپاسگزارم به خاطر هدایتت به این فایل ارزشمند.
خدایا سپاسگزارم به خاطر آگاهی هایی که به صورت رایگان توسط استاد عباسمنش عزیز به ما بخشیده میشه.
خدایا سپاسگزارم به خاطر فرصت نوشتن این کامنت
خدایا سپاسگزارم به خاطر این همه نعمتی که از طریق این سایت دارم دریافت می کنم.