مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 35

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 325 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    ساعت 12:02

    استاد منم مثل خروس شما ابوموسی هستم از تغییر لایف استایل و سبک‌زندگیم میترسم .و اینکه هرکاری شروع کنم می ترسم .به شدت ترسو هستم و از هرتغییری و هرکاری میترسم از اینکه اکتشاف کنم از این داخل هرکاری برم .از اینکه دوست های جدید داشته باشم از اینکه غذاهای جدید امتحان کنم از اینکه دور از خانواده و جدا از خانواده باشم.و همیشه خانه ام‌ چون امن ترین جاست و مثل ابوموسی هستم و هیچ جایی نرفتم هیچ وقت با 26 سال سن تنها تا جایی که 2 ساعت ازم فاصله داشته باشه نرفتم.هیچ وقت تفریحات مفرحی نداشتم هیچ وقت تنهایی نرفتم مسافرت تنهایی نرفتم یه تفریح ساده مثل کوهنوردی

    یا اکیپ داشتن یا داشتن رفیق های دختر ندارم .

    همیشه همیشه خانه بودم و در منطقه امن خودم.چون مثل ابوموسی از درنده ها می ترسم و پام فراتر از منطقه امنم نزاشتم .حتی حرکات ورزشی رزمی گذاشتم کنار تا به خودم و طرف دیگر آسیب نزنم.

    اره همیشه وقتی میرم مسافرت مثلا یه جایی مثل مشهد رفتم یا از تغییر رشته یا تغییر محل زندگی ترسیدم.

    هیچ وقت از فاصله تهران تا خانه خودمون جایی دور تر نرفتم .هیچ چالشی نداشتم همیشه امن بودم .

    واقعا استاد ماهمیشه بالاخره قرار بمیریم چرا تو شجاعت نمیریم.

    من هیچ مهارت جدید یادنمیگیرم از رفتن با دوستام بیرون می ترسم و همیشه تو منطقه امن خودم بودم ولی باید تغییر کنم.

    من هیچی ندیدم حتی دریا حتی جنگل حتی دوست حتی گردش مسافرت سالم وهمیشه مثل ابوموسی تنها و ترسو تو نقطه امن خودم بودم

    ولی باید عوض بشم اینکه برم تمام نادیدنی ها ببینم کارهایی که نکردم بکنم. باید ریسک کنم باید دوست پیدا کنم باید لایف استایل خودم عوض کنم و تغییرکنم

    من دوتا خاله دارم با شخصیت های کاملا متفاوت یکییشون الان 60 و دیگری 50 خاله بزرگم که 60 سالش از کودکی که می شناسمش همیشه فقط آهنگ شاد گوش میده صبح قبل صورت شستن مداد چشم میکشه موهاش رنگ میکنه همیشه می رقصه شاده گردش میکنه تفریح میکنه با اینکه از شوهرش جدا شده به فکر رفاه آسایش خودش هست .همیشه لباس های رنگ روش می پوشه با اینکه سنش زیاد ولی خیلی خیلی به خودش می رسه آرایش کرم زدن از هیچی نمیترسه از هیچی هر ساعت شب بره بیرون هرچی بخوره بگرده سوار هر ماشین بشه خلاصه خیلی روحیه خوبی داره

    در عوض خاله دومم از ترسش شوهر نکرده الان 50 سالش همیشه تو یه نقطعه امن تو خانه هست و هیچ‌جا نمیره میگه همه دزد قاتلان به شدت افسرده مارو هم می ترسونه افکار به شدت سنتی حتی یه لباس خوب نمییخره برای خودش و حالا نتیجه خاله بزرگ شادم سالم سالم هست.و خاله ترسو ترم با اینکه خیلی مهربان اما دچار تومار سرطانی مغزی شده و داره فوت میکنه خدایی نکرده و حتی یک روز لذت نبرده حتی الان همیشه خودش فدای دیگران کرده

    من نمیخوام مثل اون باشم میخوام‌متفاوت باشم شاد

    به قول کامنت دوستمون

    دوست دارم خودم رو تجربه کنم، دنیامو تجربه کنم، پامو از مرزهای امنم فراتر بذارم و برم دنبال کسب تجربه های جدید مهارت های جدید. ب قول استاد ما هممون میمیریم و این دنیا در مقابل ابدیتی ک قراره باشیم به اندازه ی پلک بهم زدنه، پس چ خوبه ک زندگی باکیفیت داشته باشیم، به قول استاد ببلعیمش، تجربش کنیم، لذت ببریم. مهارت کسب کنیم، غذای جدید امتحان کنیم، یا مثلا درمورد خودم غذا بیش تر بپزم و ببینم بلدم. ببینم منم میتونم. بیش تر تنهایی برم بیرون، کافه،… با آدمای جدید بیش تر ارتباط بگیرم، کم تر بترسم از اینده ای ک اصلا معلوم نیس زنده باشم یا نه ک ازش میترسم و همین الانو زندگی کنم و لذت ببرم

    ب قول استاد ما زمان مرگمون معلوم نیس طوری زندگی کنیم ک موقع مرگ ب خدا نگیم ی روز دیگه بهمون وقت بده تا لذت ببریم، یه روز دیگه بهمون وقت بده تا تجربه کنیم زندگی رو. زندگی کردن و لذت بردن رو وابسته ب عامل بیرونی نکنیم ک مثلا اگه فلانی باهام باشه، اگه ب فلان موقعیت مالی برسم من حسم خوب میشه و لذت میبرم نه… اینجوری ما احساس مثبتمونو شرطی میکنیم و وابسته ب عامل بیرونی ک هیچ وقت پایدار نیس. احساس خوب و شادی درونمونه… درونیه و با نوع نگاهمون اتفاق میوفته، بیایم ذهنمونو طوری تغییر بدیم ک سعی کنیم فارغ از هرچیزی لذت ببریم، حالمون خوب باشه و تجربه کنیم زندگیو در هر جهت. وقتی استاد گفتن بنویسین امروز چ کار میتونین انجام بدین ک یه درصد زندگی رو بیش تر تجربه کنین و از محیط امنتون بیرون بیاین و اسم تکامل رو بردن خیلییی لذت بردم ک ارررره نیاز نیست هیجان زده بشیم و بلند شیم بریم یه کار خیلیی بزرگ انجام بدیم کاریو بکنیم ک مارو یه متر از محیط امنمون فراتر ببره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    1403/8/26روز133

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز دیگه که میتونم زندگیم و خلق کنم .

    همیشه منتظر بودم تا شرایط خوب بشه تا حال منم خوب بشه این یک باور اشتباه بود و من وابسته به عوامل بیرونی بودم مثل بیدی بودم که با هر بادی میلرزید . اینکه گفتید خارج از عوامل بیرونی ببینید چه کاری میتونی بکنی و قرار نیست شاخ قول بشکنی

    نگاه کردم به زندگیم و دیدم من الان چندماه دارم از زندگیم لذت میبرم کاری و انجام میدم که مورد علاقه ام هست هر روز دارم چیزای جدید یاد می‌گیرم و خودمو متعهد کردم که هر روز فقط یزره از دیروز بهتر باشم و جالب‌تر این که قبلا وقتی مشتری نداشتم زانوی غم بغل میکردم و هیچ کاری نمیکردم اما الان برعکس عمل می‌کنم نه اینکه تلاشی بکنم نه کلا شخصیتم این طور شده که خودم برای خودم پروژه تعریف می‌کنم و خودمو به چالش میکشم سعی میکنم از این فرصتی که دراختیارم هست و سرم خلوته خودمو بهبود بدم و کلی هم لذت میبرم و حالم خوبه خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    مشخصات ابوموسی:ریسک نمیکنه ،مبارزه نمیکنه،جای جدید نمیره،تو منطقه امن گیر کرده

    نظر استاد اینه که یک انسان از منطقه امنش بیرون بره و مثل همیشه مثال اگزجره حد آخر رو میزنه.

    اینکه انسان تجربه کنه و از منطقه امنش بیرون بره خیلی خوبه

    من خودم میگم دلیل اینکه از منطقه امن نمیرم بیرون چیه؟باید دلیلش رو پیدا کنم و تو دوره های استاد اونو پوشش بدم و وقتی موفق بشم پس لاجرم از منطقه امن بیرون میرم.

    حالا اگه کلا نمی‌خواهیم کوچکترین کاری انجام بدیم ،اون جداست و نیازه که جدی تر بررسی کنیم.

    کلا منطقه رشد بعد از منطقه امنه.

    استاد میفرمایند زندگی به طولانی بودن نیست و به کیفیتش است.

    استاد میفرمایند که مرگ رو نزدیک میدونن و بنا بر این دلیل کارها رو به تاخیر نمیندازن

    مهم ترین راهی که برای اینکه این تفکرات استاد رو پیاده کنیم ،توحیدی فکر کردن و توحیدی عمل کردنه.

    با توحیدی زندگی کردن به همه اهدافمون می‌رسیم.

    این نوع باور ،باوری که از ما انسان شجاع و با شهامت می‌سازه و ما رو از هر منطقه امنی خارج میکنه.

    خودم دارم رو دوره لیاقت و عزت نفس کار میکنم و حتی تو اون مسیر هم توحیدی بودن درست ترین مسیره.

    پس ما باید راه پیامبران و قرآن رو ادامه بدیم و توحیدی بشیم و وقتی بدونیم خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکه میخاد ما آرام باشیم،خوشبخت باشیم،پولدار باشیم،با عزت باشیم پس دیگه ترس و غمی سراغمون نمی آد و از منطقه امن بیرون می‌آییم و فضل الهی همیشه همراهمونه.

    دوست دارم به دوستانم و خودم بگم ذهنمون رو کنترل کنیم و در هر حال به سمت خورشید حرکت کنیم و بعد لاجرم همه اتفاقات خوب برامون می افته.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد و همه دوستان

    منطقه امن و نقطه مقابلش تجربه کردن زندگی در همه ابعاد

    به نظرم یه هنره یا اصن یه مهارت که باید تمرین و تکرار کنیم تا یاد بگیریم تجربه کردن زندگی رو

    جسارت داشتن و به چالش کشیدن خودمون رو رو به رو شدن با ترسامون

    خیلی از ما حتی نمیدونیم ترس از چی داریم اونقدر که سطحی به خودمون نگاه کردیم و عمیق نشدیم اونقدر درگیر مسائل بیرونی بودیم که نفهمدیم کی هستیم و چی هستیم

    نمیدونیم شجاعت چیو داریم و از چی میترسیم که انجام بدیم

    استاد شما تحسین میکنین ادم هایی روکه حتی جونشون رو از دست دادن برای چیزی که دوس داشتن انجام بدن و تجربه کنن و پاداش هم گرفتن درسته شابد کشته شده باشن ولی بزرگترین پاداش رو گرفتن که اون هم لذت بردن از زندکی و تجربه واقعی هست

    محیط امن ما همیشه هست وقتی از محیط امن فعلی خارج بشیم و وارد یه سطح بالاتر بشیم بعد از مدتی اونجای جدید هم تبدیل میشه به محیط امن و هنر ما اینه که هوشیار باشیم و گول اون امنیت موقت رو نخوریم

    وقتی ما خودمون دنبال تجربه های جدید باشیم و هر روز سعی کنیم یه پله بهتر باشیم اونوقت دیگه محیط امنی نیست اطراف ما و میشه تجربه های جدید زندگی سرار لذت و شادابی واقعی

    چه جمله قشنگی که گفتین زیبایی زندگی به تجربه کردنشه نه طولانی بودنش

    بزرگترین ترس ما از مرگ به نظرم که اجازه نمیده هرچیزیو تجربه کنیم درصورتی وقتی بدونیم که هرلحظه نزدیک ماست و ممکنه فردایی نباشه اوموقع بیشتر دنبال تجربه کردنیم تا فرار از مرگ‌و امنیت داشتن

    تو مثال ساده ای که زدین مسیر رفتن به محل کار که 99درصد ما حتی اونو عوض نمیکنیم

    درصورتی که وقتی یه روز از مسیر تازه میریم سرکار انگار تازه متولد شدیم انگار تا به حال اینجا رو ندیدیم یه شور و شوق عجیب داریم و اونروز حسابی کیفیمون کوکه و این از همون تجربه کردنه میاد پا رو ترس گذاشتن

    حالا تو ابعاد بزرگتر این حس خوب که پاداشه بیشتر و وسیع تر میشه

    چه شجاعتی و چه تفکری که شما هر لحظه دنبال تجربه های جدید هستین و نفرت دارین از زندگی ابوموسی گونه

    زندگی یکنواخت بی روح

    فرصت زندگی کوتاه تر از اونه که ما تو ذهنمون داریم و از خدا میخوام هدایتمون کنه تا هر روز بهتر از دیرزمون زندگی را تجربه کنیم و لذت ببریم

    تو رسیدن و داشتن و زیاد کردن لذت نیست .عوانل بیرونی لذت دائم ندارن

    لذت دائمی تو هنر زندگی کردن هست

    چیزی کع خود من گمش کردم و حتی از خودم دور شدم که چیزی رو تجربه کنم

    از چی ترس دارم؟اینده؟کی فردا رو دیده

    فردا واس کی تضمین شده وحید!

    پس همین الان تجربه کن

    یه قدم بردار رو به جلو بیخیال کارو فردا

    الان چی میتونه یه تجربه جدید باشه واست انجامش بده نترس

    برس به خواسته هات ولی مسیر رو فراموش نکن

    یه قدم کوچیک یه تحربه کوچیک یه پاداش خفن بهت میده یه دیدگاه جدید

    و چه لذتی داره این نحوه زندگی

    خدایا هدایتم کن و کمکم کن تا این زندگی و دنیا رو تو همه ابعاد تجربه کنم

    در پناه خدا باشید

    ممنون استاد عزیزم و احسنت بابت این زندگی پربارتون️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    1403/8/8

    روز115

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل

    خدایاشکرت یک روز دیگه و یک زندگی و تجربه جدید

    چقدر خدایاشکرت می‌کنم که این فایلهای روزشمار و ادامه میدم شده برام مثل آب و خوراک

    من قبل از شروع روزشمار از کامنت نوشتن میترسیدم یا اینکه میگفتم اصلا نمی‌دونم چی باید بنویسم اما رفتم توی دل ترس‌هام و حرکت کردم و شروع کردم الان با این فایل یادم اومد 115روز قبل اگر پا روی ترسم نذاشته بودم الان به این جلسه و تجربه های فوق العاده ایی داشتم نمیرسیدم اصلا از وقتی ادامه دادم حتی دوره های که خریدم و بهتر درک کردم وقتی نوشتم متوجه افکار و باورهای خودم شدم خودمو بهتر شناختم

    خدایاشکرت بخاطر همه نعمت های که بهمون دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    مهرماه وپاییز زیباتون مبارک فصل جدید زندگی

    خیلی حس خوبی دارم امروز اول مهر ومثل بچه های دبستانی من شوق دارم

    امروز دخترم به دبیرستان میره فصل جدیدی اززندگیش که من یکم استرس داشتم خواستم ازحسم بگم اینجا اومدم خودمو اینجا آروم کنم

    خداروشکربرای امروز که آفتاب داره طلوع میکنه هوا روشن شده وقراره یک روز عالی رو با افکارم خلق کنم

    قلم ایمان برمیدارم وروی بوم زندگیم شروع میکنم به کشیدن

    امروز میخام یه جنگل زیبارو که یک مسیر زیبا درونش هست رو تجسم کنم

    خداوند همواره کنارمنه ومن ودخترم رو حمایت میکنه قراره امروز یه تجربه عالی توی زندگیم باشه

    دلیل نگرانی مو نمیدونم شاید حس مشترکی که بین من ودخترمه که به من منتقل شده

    خدایا من آماده ام اجازه میدم منو ببری به مکان درست دست مارو بگیری

    من درگذشته به قدری خودمو مسؤل زندگی دخترم میدیدم که به جاش فکر میکردم حتی نگران میشدم حالا قراره به یک قدرت بالاتر اعتماد کنم وخودمو زندگیمو دخترمو اتفاقات رو بهش بسپارم ورها بشم وبزارم خداوند کار خودشو انجام بده

    خدایا شکرت من با شکرگذاری وتمرین ستاره قطبی وعبارات تاکیدی قدم نهم زندگیمو خلق میکنم

    تا شب که کلی اتفاق خوب قراره بیفته خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    بنام خدای هدایتگر

    روزشمار تحول زندگی من

    روز 118

    بااینکه فصل تابستون تموم شده من درفصل چهارم هستم ودرپایانی ترین روز تابستان یک اتفاق خوبی توی وجودم افتاد

    بایکی از پاشنه های اشیل خودم مواجه شدم وذهنم شروع کرده بود نجوا که توزیبا نیستی وهرچی تقلا میکردم ازخودم مراقبت میکردم به ظاهرم میرسیدم بازهم ازدرون رضایتی ازخودم نداشتم

    بااینکه شبکه های اجتماعی رو کاملآ کنار گذاشتم بازهم گاهی که میبینم که فلان چیز مد وزیبایی های ظاهری زنها رو میدیدم میرفتم تومقایسه بااینکه شاید این خصلت تووجودم فقط ده درصد هست ولی گاهی همون منو اذیت میکنه کمتر پیش میاد توواقعیت اینکارو بکنم ولی چون خیلی دنبال زیبایی هستم ناخوداگاه اونایی که توی بهترین حالت ممکن هستند با شرایطی که توزندگیشون دارن من همزاد پنداری میکنم ودوست دارم جای اون ادمها ومدلها باشم چون واقعاً حس میکنم اگر ایران نبودم یه مدل بودم چون معیارهای زیبایی توی خارج کشور باتمام معیارهای من یکیه

    بگذریم ذهنم منو فریب میداد ومدام بهم القا میکرد که زیبا نیستی ومدام عیب های کوچیک پوستمو مثلاً جوش کوچیک تونظرم خیلی وحشتناک وزشت به نظر میاورد

    اول کمی دستپاچه شدم ویکم بهم ریختم

    بعددیدم من هرگز به هیچ کسی تاحالا نگفتم چقد زشت شدی ولی به خودم میگفتم

    اومدم نشستم جلوی ایینه به خودم گفتم چرا این حرفارو باور میکنم

    من دنبال زیبایی درونی هستم برخلاف گذشته که خیلی نگاه ظاهربین داشتم ازامروز که قرار گذاشتم نگاه ظاهربین خودمو به نگاه درونی وخدایی تبدیل کنم این اتفاق افتاد

    من ازاین تضاد درس گرفتم ،چون اومدم اعراض کردم از توجه به نجواها که حسمو بدمیکرد

    یادم اومد که زیبایی هم مثل ثروت یک ذهنیت وخیلی ادمها هستند که درنظر همه بسیار زیبان ولی این حس ندارن

    اومدم شروع کردم نوشتن که چرا نمیخام زشت دیده بشم اعتماد به نفس پایین من ،تاییدگرفتن ازدیگران ،وهزاران دلیل دیگه

    بعد باصدای خودم عبارت تاکیدی مثبت گفتم وچند بار گوش دادم حسم عالی شد

    ازنگاه خداوند همه زیبا هستند ومن فقط میخوام تونگاه خدا زیبا باشم نه هیچ کس دیگه

    چون تعریف هرکسی اززیبایی متفاوته ومن چقدر نااگاهانه میخواستم رضایت همه رو داشته باشم واین کار غیر ممکن بود

    من همیشه میگفتم من عاشق خودمم وخودشیفته بودم که اصلأ انقدر عمیق به خودم ودرونم نگاه نکرده بودم

    بعد یه الهامی شد بهم که زنی که اعتماد به نفس داره ،مراقب خودشه ،متین واروم صحبت میکنه ازهرنظر زیباست ومن هم مثل تمام زنها وموجودات زمین زیبایی خودمو دارم

    لازم نیست نگران باشم ،اینو باتمام وجود پذیرفتم ویک عکس یهویی بدون فیلتر وارایش ازخودم گرفتم گذاشتم بک گراند گوشیم تا ذهنم خاموش بشه

    جالبه تاحالا کسی بهم نگفته زشتی ولی چقدر خودمو اذیت میکردم که مبادا اینو بهم بگن

    امروز از ظاهر به باطن رفتم دیدم علاوه برزیبایی ظاهر من درونم خیلی زیباست چون خدا تووجودمه ودیگه به القاعات ذهنم که منفیه توجه نمیکنم خودمو همون طور که هستم دوست دارم ازخودم مراقبت میکنم وخداروشکر که سلامتم وزیباونچرالم یاد حرفهای مریم عزیزم افتادم که از اینکه تجربه شو راجب ارایش کردن وتایید گرفتن میگفت که خیلی بهم کمک کرد

    امروز ازدل یه تضاد به یک چیز عالی رسیدم من زیبام وترس از تایید نشدن ندارم رها شدم از وسواسی که به ظاهرم نشون میدادم

    خدایا شکرت استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    همواره انتخاب کنیم:

    از محدوده ی امن خود خارج شویم حرکت کنیم پا در دل ترس های خود بگذاریم

    حتی اگر منجر به مرگ ما شود همه ی ما بالاخره روزی می میریم

    یک ساعت زندگی با کیفیت ارزشمندتر از:

    صد سال عمر بی کیفیت است

    یکی از عواملی که زندگی را بی کیفیت می کند:

    ماندن در نقطه ی امن حرکت نکردن ترسیدن از تجربیات و موقعیت های جدید و کسب نکردن مهارت های جدید است

    افرادی که مهاجرت می کنند:

    از فضای آرامش و نقطه ی امن خود خارج شده اند

    مهاجرت تنها شامل کشور نیست:

    از روستا به روستای دیگر از شهری به شهری دیگر

    مهاجرت از : نقطه ی امن

    هدف اکثر افراد این است که:

    تنها یک روز بیشتر زنده بمانند

    کسانی که به اهداف خود دست یافته:

    ریسک کرده و در این راه جان خود را از دست داده اند زندگی واقعی را تجربه کرده اند این

    افراد الهام بخش آنهایی هستند که:

    شجاعت داشته ریسک کرده اند و پا در دل ترس ها و ناشناخته های خود گذاشته اند

    زیبایی زندگی: به تجربه کردن آن است نه طولانی بودن عمر

    برای خارج شدن از منطقه ی امن:

    با افراد غریبه ارتباط برقرار کنیم مهارت جدید یاد بگیریم به مسافرت بدون برنامه ریزی برویم چادر زدن در پارک ها….

    از جایی شروع کنیم:

    زندگی واقعی را تجربه کنیم

    زندگی:

    چه 500 سال باشد چه 30 سال:

    در مقابل ابدیت به قدر پلک زدن و فرصت بسیار کوتاهی است

    همیشه:

    مرگ را نزدیک خود ببینیم تا بتوانیم:

    زندگی را به عنوان فرصت کوتاهی دیده و انجام کارها را به تعویق نیاندازیم

    چیزی که دوست داریم تجربه کنیم:

    در همان لحظه تجربه کنیم چون مشخص نیست تا چه زمانی زنده هستیم

    بنابراین:

    اکنون که زمان بسیار کوتاهی برای زندگی کردن داریم از آن به خوبی و با تمام وجود استفاده کنیم تا زمان مرگ:

    حسرت نداشته و پس از مرگ تقاضای فرصت بیشتر برای زندگی کردن نداشته باشیم

    تغییر را : از هم اکنون آغاز کنیم و پا در دل ترس های خود بگذاریم ضمن اینکه قانون تکامل را رعایت می کنیم:

    تا ببینیم به چه میزان زندگی با کیفیت و لذت بخشی را تجربه خواهیم کرد

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام خدا

    قدم118

    این فایل باعث شد از خودم بپرسم من ابوموسی هستم؟

    من به زندگی خودم نگاه که میکنم از همون بچگی تا الان خیلی تجربه ها داشتم یه موقع هایی زیاد بوده و حرکت بوده و یه برهه هایی حرکت نبوده .

    الان که مرور میکنم داره کم کم یادم میاد چون معمولا گذشته رو مرور نمیکنم.

    من همیشه تکرار و روزمرگی برام ناخوشایند بود واسه همین تو کارهای گروهی خیلی وارد شدم و خیلی از مناطق ایران رو گشتم و تجربه ها کسب کردم و بعد تنهایی چندین شهر ایران رو رفتم .

    جاهایی بی پولی کشیدم تو شهرهای نااشنا . تو شهرها مختلف تو پارک ها خوابیدم و پولداری هم داشتم بی پولی هم داشتم

    و روتین محل زندگی منو اذیت میکرد و دوست داشتم جاهای متنوع رو ببینم و این امکان برام فراهم شد و با ادم های متنوعی از کل ایران اشنا شدم جاهایی که شاید بقیه اسم اون شهر رو کمتر شنیده باشن .

    اونموقع بعضی تجربه ها برام ترسناک بود که چی پیش میاد ولی الان همون ها بهم درک جدید داده.

    و بوده که ماه ها ثابت بودم و جای خاصی نرفتم .ولی چون روتین داشتن منو اذیت میکنه تو همین شهر دنبال جاها و مسیرهای متفاوتم .

    برهه ای از زندگیم هم بوده که ثابت بودم ولی تجربه خاصی کسب نکردم و قبلا افسوس میخوردم که چرا حرکت نکردم . و ازش هیچ یادگرفتنی نبوده

    کارهایی چه تو دانشگاه و چه تو شهر و کشور انجام دادم و جایزه گرفتم .

    از یه برهه ای زندگیم ثابت نبوده و مدام تو حرکت بوده و الان خیلی برام یاداوری شد .

    برای من بدترین حس روتین بودن هست.

    گاهی هم از خودم میپرسم ایا زندگیم روتین نشده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    خوشبخت ترینم گفته:
    مدت عضویت: 789 روز

    سلام به همگی ابوموسی نباشیم

    هر روز یه کار رو به صورت روتین انجام ندیم ،، هر روز غذایی که میخوایم بخوریم رو یه جور طبخ نکنیم

    راستش من از اولی که با استاد آشنا شدم سعی کردم متفاوت تر باشم .

    همیشه تیپم رو تغییر میدم ،هر روز که میرم بیرون یا محل کار یه تیپ جدید میزنم …

    لباس‌های تو خونه ای جدید میپوشم

    عطر زیاد خریدم و استفاده میکنم

    وقتی پیاده روی میرم سعی میکنم همیشه به یک مسیر حرکت نکنم ….

    حرف زدنم رو دارم بهتر میکنم ( هر روز سعی میکنم بهتر و شمرده تر صحبت کنم ،یا اصلا حرفی برای گفتن داشته باشم )

    رو روابطم دارم کار میکنم سعی میکنم با اطرافیانم بهتر از قبل باشم ….

    با همسرم بهتر باشم ..

    با خودم بهتر باشم اکثرا تمرین آیینه رو انجام میدم

    از. خودم عکسای خیلی قشنگ میگیرم و خودم رو تحسین میکنم

    رابطم روبا فرزندم خیلی بهتر کردم و از وجودش لذت میبرم

    از درست کردن غذاها به روش جدید لذت میبرم

    روش های جدید برای ارتباط برقرار کردن با افراد استفاده میکنم

    سعی میکنم از دیگران درخواست کنم

    سعی میکنم با افراد غریبه حرف بزنم .در صورتی که من قبلا اصلا اینطور نبودم

    منظم و مرتب تر باشم .یک لیست دارم و همه ی کارهایی که قراره تو این روز و یا تو این هفته انجام بشه رو روش مینویسم و تیک‌ میزنم

    یاد گرفتم برای خوشحال و راضی کردن خودم از روش های مختلف بهتری استفاده کنم.و ….

    یاد گرفتم حسم رو سریع خوب کنم ….

    هر موقع میخوام یه چیزی بخرم و یا کار جدیدی یادبگیرند سریع یه سرچ کوتاه میزنم تو اینترنت و اطلاعاتش رو میخونم(البته اینو که میخواستم بنویسم) هی ذهنم میگفت اینو ننویس این کارو همه ی آدمها میکنن اما من مچش روگرفتم و نوشتم و حتی همینو برا خودم یه موفقیت میدونم خدایا شکزت

    دوستون دارم دوستای گلم انشالله که در پناه الله خداوند بلند مرتبه .خوش و خرم باشید 26.5.1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: