دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر اقبال خدا آقای عباسمنش این تجربه من رو یکی از تحقیقات من هست شما اگر الان در بسیاری از وبسایت های کنکور برین یک موضوع جالبی رو متوجه میشین اون این هست که از سال های شصت تا الان هر سال که دانش آموزان در رشته های ریاضی یا تجربی یا ادبیات کنکور داده اند نمرات و امتیاز ها نزولی بوده یعنی دردهه های شصت درس های مثل ریاضی یا شیمی فیزیک صد در صد بود اما الان نزدیک نود و هشتاد هست بنظر من وجود آموزشگاه های کنکور باعث شده دانش آموزان بدنبال تحقیق و پژوهش نباشن و خوراک را آماده بخورند و ببدنبال راه حل های ساده و استادان قوی برن که موضوع رو خیلی خیلی آماده دریافت کنن و برای کنکور همون ها رو بخونند و بدنبال چیزهای دیگه ای نرن
سلام
تشکر برای اینکه با فایلهای خوبتون که هم مختصر و هم مفید است راهگشایی عالی در زندگی ما هستید
مثال در مورد مطلبتون مادرهای زیادی را در این مورد سراغ دارم : مادری را سراغ داشتم که به خاطر دلسوزی بی جا نسبت به فرزندش از کوچکی آن را بی تجربه و زبون بزرگش کرد بعد از سالها مادر دچار مریضی حاد شد و فوت کرد و پس برای اینکه نمی توانست جور خود را از آب بیرون بکشد او نیز خودکشی کرد و فوت کرد و …. گدایی را در مرکز شهر تهران سراغ دارم که شاید حدود 20 سال است که به امر تکدی گری مشغول است با اینکه بارها در تاکسی در زبان ا ین و آن شنیدم که ایشان دو تا همسر دارند خانه ای دو طبقه دارند و بسیار وضع خوبی دارند- گدایی را سراغ دارم که سالهاست هر روز مشغول گدایی است و این قدر با شما بد رفتاری می کند که باید به او پول بدهید و حرفهای نامربوط می زند، هر وقت این آقا را می بینم می گم این آقا به گدایی عادت کرده است و این عادت را انسانها به او آموخته اند.
خدایا شکرت
در پناه حق
این مطلب منو یاده یه چیزی انداخت .نمیدونم دوستان میدون (حبانه) چیه؟یه ظرف بزرگ سفالی که دهنه بزرگی داره در قدیم ودر مناطق گرمسیر از آن براسردکردن آب استفاده میکردن،
جالبه که می گن اگه یخ تو حبانه بزاری حبانه خاصیت سرد کنندگیشو از دست میده.شادباشید
سلام خدمت خانواده خوبم، از اعماق وجودم برای تمامی شما عزیزانم آرزوهای بزرگی که در ذهنتان هست از خداوند بزرگ خواهانم
من در کنار شما خانواده ام بی نهایت احساس ارامش میکنم
هرکجا باشیم همیشه نشانه هایی از خداوند برایمان رخ میدهد.
نشانه امروز من بی نهایت با موضوع امروز زندگی من هماهنگی داشت.واقعا خدارو سپاس گذارم که از هر راهی نشانه ای برای تکامل من بوجود می آورد
به قول استاد عزیزم واقعا حقیقت رو عنوان کرد.ما گاهی به اشتباه محبت میکنیم که طرف به عنوان وظیفه ما تلقی میکنه.
دلسوزی های ما برای کمکبه نزدیکانمان خیلی اشتباه هست. دلسوزی میکنیم بدون این که متوجه باشیم اونها رو بد عادت میکنیم. همیشه چشمبه دستان وکمکما دارند تا زندگی روزمره خودشان را بگذرانند
اما چه فایده که خودشان همت نمیکنن تا دست به زانوهای خودشان بگیرند وپاشن برای زندگی تلاش کنن
اتفاق امروز زندگی من همین بود.کمکبه دیگری باعث شد که کار من به عنوان یکوظیفه تلقی بشه
و بامن جوری برخورد کردن که انگار من باید تا جایی هست در خدمت اونا باشم
اما چشمانم رو باز کردم و جوری برخورد کردم که متوجه بشن مناز روی حس انسانیت به اونا کمک میکردم و متوجه اشتباه خودشون باشن.
با رفتارم و کارم متوجه ساختم که نبایست از اول اینجوری بر خورد میکردم که وظیفه برام تلقی بشه
اما به یاری خداوند بر این مشکل غلبه کردم و چشمانشان را به روی حقیقت زندگی خودشان باز کردم.تا بهتر به دنبال زندگی خود بدون نیاز دیگران بروند
خدایا سپاست که همیشه مراقب من هستی 🥰🌺🌺🌺🌺🌺
دوستتان دارم خانواده عزیزم عباس منشی ها❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سلام استاد عزیزم
قبل از آشنایی با استاد از پدرم بدم می اومد،که حتی زمان مدرسه پولی بهم نمیداد و دلسوزی برام نمیکرد .اما بعد از آشنایی با قوانین خداوند توسط استاد گرچه اخلاق پدرم ناخودگاهم باشه اما باعث شده خودم و همه بردارهام الان خودشون خونه زندگی داشته و هیچکدونشم لب به سیگار هم نزدن.چقدر دیگه از پدرم خوشم میاد هیچوقت نگران نیست.مادرم دلسوزی میکرد همیشه و من خوشم اومد الان میبینم این با مثالهای که از اطرافم دارم چقدر آدم ها را ضعیف به بار میاره(البته محبت خوبه ولی کنترل شده اش که محبت و نگرانی مادرمم زیاد از حدم نبود).
عاشق اکثر اخلاق پدرم هستم حالا و میبینم بیشتر اخلاقش هماهنگ با قوانین خداونده.یادم میاد زمانی که 15 سالم بود مامانم نگران بود ماشین برونم اما پدرم عینه خیالش نبود.
البته پدرم آگاه نیست اخلاقش اینطوره و اینم از هدایت خداونده
با تشکر از استاد عزیزم عباس منش که هر فایل را میبینم نکات مثبت و منفی خودم را کشف میکنم.عاشقتم خدا،عاشقتم استاد💕
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی من
استاد این بحث تضاد ها در زندگی خیلی مهمه و من خیلی خوب دارم درکش میکنم
خیلی از افراد و اکثر جامعه تضاد ها رو مانعی در برابر پیشرفت خودشون میبینند و فکر میکنند تضاد جلوی مارو می تونه بگیره در صورتی که هیچ عامل بیرونی در مسیر موفقیت ما تا ثیر نداره.
بنظر من تضاد ها با ارزش ترین چیز ها در زندگی ما هستند اگر ما از اونها آگاهانه استفاده کنیم و از اونها به عنوان سکویی برا پرتاب خودمون به سمت موفقیت استفاده کنیم.
و اگر اینگونه به تضاد های زندگیمون نگاه کنیم با فکر کردن راه حل های بسیار خوبی در ما به وجود میاد و به مسیر هایی خوب هدایت میشیم
این یکی از ویژگی های مشترک افراد کار آفرین و ثروتمند هست که حتی خیلی از اونها زمانی که کارشون رو شروع کردن هیچ پولی نداشتن و جالبه خیلی هاشون افرادی بسیار فقیر بودند و از اول هیچ چیزی نداشتند اما با بهره گیری از فرصتی که تضاد ها براشون ایجاد کرده بود تونستن به مسیر های خوبی راه پیدا کنند
مثالش خودتون هستید که بارها از شرایط سخت زندگی خودتون گفتید و همشو تعریف کردید از زندگی توی اتاق سیمانی در بندر عباس تا فلوریدا…..
امیدوارم در پناه الله یکتا شاد پیروز و سربلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
ارادتمند شما علیرضا نقدیان
به نام مهربان خدایم
سلام به دوستان عزیزم
چه زمان هایی بوده که با کمک کردن و دلسوزی بیجا آسیب زدی به خودت یا به دیگران؟
یکی از بارزترین مثالایی که توی ذهنمه اینکه وقتی خودم در وجودم با کار کردن روی قانون تونستم حسم خیلی خوبی کسب کنم به خدا نزدیک تر بشم اروم باشم انگیزه داشته باشم و… یه جایی بود یکی از اعضا خانواده ام داشت ناله میکردو .. دقیق یادم نیست چه موضوعی بود و من با خودم گفتم بزار فلان حرفو بهش بزنم من تونستم این جور انگیزه بگیرم از این حرفا به محض اینکه گفتم یهو به تمسخر اعضا خانواده گفتن اوووهه چ حرفا انگار یه عالمه بزرگتری ازش و.. بعد من همونجا به جایی که ناراحت بشم گفتم دقیقا طبق قانون باید همین میشد اولا که من نباید دلسوزی میکردم دوما افرادی که در مدار نباشن نه تنها حرفات قبول نمیکنن بلکه مسخرتم شاید بکننن و حتی ممکنه باورا تورو هم تخریب کننن
یه جا دیگه اینکه با کمک کردن به یک شخصی باعث میشدم که هعی بیشتر وقت داشته باشه که از خودش ایراد بگیره و بلا و مریضی سرخودش بیاره که تصمیم گرفتم رها کنم و کمتر کنم حمایت هامو
در پناه حق
من این حرفهای استاد را باور دارم و قبولشون دارم چرا که خودم با چشمم دیدم که دلسوزی مادر وپدر چطور استعداد که سهله و حتی جوانی پسری را تباه کرده واون جوان تلف شدن عمرش را با بهانه های مختلف داره توجیه میکنه. اقتصاد کشور درست نیست.. تصمیمات دولت بدون کارشناسیه … تورم خیلی بالا رفته… قیمت بنزین بالاست… دولت بودجه نداره… سوریه اینجوری شد.. عراق اونجوری شد… آمریکا این قانون را تصویب کرد … و خیلی از حرفهای پوچ و بی ارزش اینچنینی مغز این افراد را چنان پر کرده که نعمتها و ثروتهایی که خداوند جلوی پاشون گذاشته را نمیبینن و داعم تصمیمات دولت و تورم و تحریمهای آمریکاو…. را بهانه ای برای حرکت نکردنشون بیان میکنن. البته ما میگیم بهانه اونا که نمیدونن میگن دلایل راسخ وقوی و مستند برای تلف شدن عمر من…. واقعا نمیدونم گریه کنم یا بخندم. برای این افراد حتی امام زمان هم دعا کنه فایدهای نداره. چون کور و کر و لال شده هستند.
سلام بر شما دوست عزیز
خوندن مطلب شما منو به یاد برادرم انداخت … درسته مراقبتهای پدرتون زیاد بوده اما مطمئن باشید که با دوریه پدرتون و فقط نصیحت کردن باز هم برادرتون خطاهاش رو مرتکب میشد. پدر من خیلی تو کار برادرم دخالت نکرد و هدایتش میکرد و نصیحت اما اون باز هم به راه خطا رفت……با وجود کار خیلی خوب و همهی نعمت های خداوند رفت دنبال اعتیاد و همه چیز و حتی عمر خودش رو از دست داد. خدا همه رو هدایت کنه انشالله
سلام استاد خوبم بی نهایت سپاسگزارم برای این فایل های زیبایتان .کاملا با شما موافقم هستم اگر می خواهیم کمک کنیم به قول خودتان اول به نزدیکان خود بعد فامیل های درجه دوم وسوم . دلسوزی بی جا باعث می شود هم به خود ضربه برسانیم وهم به دیگران .
با سلام و عرض ادب به استاد گرامی.
متشکرم از گفته های قشنگ تون.
مطلبی رو خواستم عنوان کنم از کمک و دلسوزیی که منجر به مرگ یکی از دوستانم شد.
سالها پیش که تولید کننده تجهیزات ورزشی بودم ،یکی از دوستان ورزشکارم که با هم ورزش هم میکردیم،و این پسر به واسطه همین ورزش به شدت خوش تیپ هم شده بود و توی ورزشش هم خیلی داشت موفق میشد و کم کم داشت سر زبونا میفتاد اسمش،این یه روز اومد پیشم و گفت میخوام از بانک وام بگیرم،و باید یک فاکتور سوری درست کنم و به بانک بدم و یک وام 20 م تومانی با بازپرداخت خیلی کم بهم خیلی سریع میدن،اما آشنا ندارم و هر جام رفتم نتونستم از کسی فاکتور بگیرم،میخوام باشگاه مو بزرگ تر کنم و از این حرفا…
منم فرد قانونمندی بودم و اولش یکم مقاومت کردم..اما بعد از مدتی با مهر امضای شرکتم یک فاکتور بهش دادم و رفت…دیگه کمتر میدیدمش ویک سالی شد که ازش خبری نداشتم ..تا یک روز توی جریان یک مسابقه از بچه شنیدم که فلانی از کلی مواد مخدر ازش گرفتن و اعدام شده و از مرگش به شدت ناراحت شدم…بعد از مدتی داداش کوچیکش که توی مسابقات میدیدمش جویای قضیه شدم…فهمیدم همون موقع که وام و میگیره..کم کم دور از چشم خانواده دست به کارای ناجور میزنه که به درآمد بالاتر برسه و خوبم میشه اوضاش که البته خانواده فکر میکن از راه ورزشه…تا اینکه با 20 کیلو شیشه میگیرنش و بعد شم اعدام…
واقعا میتونستم اون فاکتور و بهش ندم.
البته سالها بود عذاب وجدان داشتم اما بعد از شنیدم فایل عفو بخشش شما بسیار آروم شدم و براش طلب عفو و بخشش از پروردگارم کردم.خدا بیامرزش.
از شما بسیار سپاسگزارم.