https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و تمامی دوستانم در خانواده صمیمی عباس منش.
خب اول از همه میخوام اینو به خودم بگم که تاکید کرده باشم:
استاد بارها در مورد این حرف زدن که ما بعد از هر بار دیدن یا شنیدن یا خوندن آگاهی ها ما چیزهای جدیدی را درک میکنیم و متوجهش میشیم.
من جدیدا با عمق وجودم دارم این موضوع رو حس میکنم و به گمانم همین موضوع هم یک پدیده تکاملیه و من در حال حاضر از اینکه بارها فایل ها رو ببینم و بشنوم خسته نمیشم و هر بار که این فایلا رو میبینم برام مث یه خورشت میمونه که بیشتر جا افتاده.
من همین الان دوباره توضیحات این فایلو دیدم و یه جرقه ای توی ذهنم زده شد که گفتم بیام کامنت بذارم.
راجع به تجربیاتی که خدا رو مث یه مادر مهربان تصور کردم،واقعا درسته و من یادم میاد یه بار مثلا شروع کردم به صحبت کردن با خدا و عجز و لابه…
قشنگ یادمه اینجوری زیر چشمی یه نگاهم به آسمون میکردم که مطمئن بشم دلش بهتر میسوزه و البته که بارها میگفتم من مثلا به خاطر فلان سختی یا بهمان سختی قطعا بیشتر مورد توجه خدا هستم و اون فقط داره امتحانم میکنه و حتما میخواد بعدا از دل من در بیاره…
یه تجربه دیگه هم که بگم اینه که چند باری همینطوری با این احساس برانگیختن ترحم خدا درست فرداش یه اتفاقات بهتری افتاده برام و من گفتم آره دیدی جواب داد و…
ولی هم در اون تایم ها فهمیدم و الان هم که به عینه برام ثابت شده اونا یا یه سری نتایج سطحی بودن یا اینکه اصلا دوامی نداشتن و من دوباره اگه پام میخورده به گوشه مبل از خدا طلبکار میشدم و میگفتم نیگا… باز عصبانی شد از دستم…
در حال حاضر سیستم توحیدی خداوند رو اینگونه درک کردم که نه عصبانیه نه خوشحال و فقط خود من هستم که طبق افکار و احساساتی که در نهایت منجر به یک سری رفتار از من میشن در یک مدار متفاوت قرار میگیرم که طبق مشیت الهی در هر سطح مداری یک سری نتایج وجود داره که من میتونم از اون نتایج بهره مند بشم.
خیلی ساده بخوام توضیح بدم و چیزی که برای خودم یه خورده شخصی سازیش کردم اینه که خداوند یک نیروی قدرتمند و جاری در جهانه و ما به اندازه خودمون از اون انرژی بهره میگیریم.
بعنوان مثال:
اینترنت خونگی رو در نظر بگیریم که اشتراک ای دی اس ال طبق یک پهنای باند مشخص و یک حجم مشخص وارد خونه شده و کاملا منحصر بفرد،عادل و یکسان جاری شده در خط تلفن…
و از اونجا به بعدش ممکنه یه نفر با وای فای از مودم نت بگیره سرعتش کمه،با کابل لن سرعت خیلی بیشتره.
همین کابل شبکه تفاوت های مختلفی دارن و هر کدوم سرعت های مختلفی رو به شخص ارائه میدن.
یک نفر ممکنه بره روزی 10 گیگ استفاده کنه.
یه نفر با 200مگ بگه بسه دیگه زیاد مصرف کردم و تفاوت های اینچنین…
حالا نکته جالب اینجاست که شما جلوی هر کدوم از این افراد یه کاغذ سفید و خودکار بذارین و بگین اینترنت خونتو تعریف کن،یه تعریف متفاوت رو خواهند نوشت…
در این بین ممکنه یه نفر یه سوکت کابلش یه قطعی جزئی داشته باشه ولی چون آگاهی نداره به کلی بنویسه ما اصلا نت نداریم…
قیاسم خیلی مع الفارقه ولی همچین نگاهی خیلی به من کمک میکنه تا مفهوم سیستمی بودن خداوند رو…
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان این جمع صمیمی
اومدم سایتو باز کنم که برم سراغ نشانه های امروز من که دوست داشتم فایلی باشه تا جوابم رو بگیرم ، ولی دیدم فایل جدید استاد گزاشته سریع زدم گوش بدم . درسته جواب همین بود خداوند با قدرتمندان جواب میدهد نه ضعیفان .
چندروزی خیلی توی ذهنم فکر میرفت که بخاطر مهاجرتم ته دلم ترس هایی بود ، دوس داشتم فایلی باشه تا خدا بهم نشانه هاشو بده. این فایل انگار خداوند بامن صحبت کرد ، نباید احساس ناتوانی و ضعیف بودن داشته باشم ، تا اینحا با قدرت اومدم و نتیحه هاشو دیدم . کمی ترس ها و دلهره ها ک استرس ها باعث میشن حس آدم به سمت بد بره به سمت نکنه ناتوان باشم اگه فلان اتفاق بیفته چی ؟ اگه توی کشور غریب فلان کارم حل نشه چی ؟ و… خدا بهم با این فایل گفت من به افرادی که شجاع هستن و قوی هستند پاداش میدهم . پس حس ناتوانی و ضعیفی رو بریزم دور . دنبال این باشم که قوی باشم ، خداوند به ضعیفان پاداش نمیده به کسانی که ایمان ندارن و حرکت نمیکنه جواب نمیده . خداوند به شجاعان پاسخ میدهد.
باز هم این جمله در این فایل اومد از استاد که فرشتگان از انسان ها میپرسند مگر زمین خدا پهناور نبود ؟ چرا مهاجرت نکردید ؟
خدا دیگه چطوری میخواد با من بخاطر این موضوع به این واضحی صحبت کنه . استاد ممنونم ازت که دستی هستی از خدا برام . دقیقا همینه ایمان داشته باش و حرکت کن و نگران نباش و با قدرت باش ، خدا به متوکلین خداوند به آنهایی که ایمان دارند و حرکت میکنن و شجاع هستن پاداش میدهد. فراموش نکنیم که خداوند بخشنده و مهربان است .
سلام استادجان، چقدر این سری فایل های اخیرتون خوبه، چقدر چهره شما روحانی تر شده، احساس میکنم قشنگ روح تون خدایی تر شده، لحن کلام شما، آرامش قلب شما، آرامش روح شما در چهره و کلام تون مشخصه. میخوام بگم رفته رفته بیشتر عاشق خدایی میشم ک چنین فردی رو تو زندگیم قرار داده، بیشتر شیفته شما و حرف ها و آگاهی های شما میشم، چقدر خوشبختم ک با شما هم دوره هستم، ب قول آقا رضای عزیز بزرگ ترین سپاسگزاری من از خدا بخاطر هم دوره زیستن با شماست.
داشتم ب خودم میگفتم ببین استاد چند سال پیش توی این آروی داشت برامون پشت دوربین آهنگ های اندی رو میخوند و مارو می خندوند، ولی ببین الان چقدر متفاوته تجربه ی زندگیش، الان تنهایی رو خلوت گزینی با خداش رو انتخاب کرده، ینی میخوام ب خودم بگم همه چیز توی زمانش خیلی خوبه، بخواه ک همه چی رو تجربه کنی، حتی اون آهنگ خوندنا، اون مسافرت رفتن ها، اون دوستی ها و جمع های زیاد با انسان های خوب، و اینو بدون آخرش برمیگردی ب خدا.
انگار آدم هرچی باتجربه تر میشه، هرچی بیشتر میره میگرده، هرچه بیشتر تو مسیر خداشناسی و موفقیت و رسیدن ب خواسته هاش قدم برمیداره، تهش میرسه ب خدا، ینی میخوای اول و آخر با خودِخودش باشی، بنظرم حتی ما خواسته ها و آرزوهامون رو ب خاطر نزدیک شدن ب خودش میخوایم. حتی پول رو، حتی تو چشای اون پارتنر خدا رو می بینیم، تو طعم اون غذای باکیفیت و لذیذ خدا رو می بینیم، تو هدیه هایی ک برا اطرافیان مون می گیریم توی شادی هاشون خدا رو می بینیم، تو احساس خوب اون لباس باکیفیت و همه چیز تو همه خواسته هامون، و او اجابت میکنه تا بهش نزدیک تر بشیم، و ب اندازه ظرفیت مون اجابت میکنه، باید جنبه شو باید ظرفت رو آماده کنی
همزمانی این فایل برای من بسیار جالب بود، ظهر ک خونه خلوت بود با خودم شروع ب صحبت کردم، وسط نوشتن جلسه قدم 10، شروع ب صحبت کردم انگار کسی داشت با من مصاحبه میکرد و من داشتم از رمز موفقیتم میگفتم، و همش در مورد توحید و ایمان و حرکت حرکت حرکت میگفتم، گفتم بهشت را ب بها دهند نه بهانه، من بهشت را میخوام پس باید این دنیا بهشت رو تجربه کنم، گفتم زندگی قانونش ساده است، خدا خودش هم تو قرآن گفته، تقوا کنترل ذهن ایمان امید شجاعت توحید سپاسگزاری حال خوب، ساده اما سخت، سخت اما ساده.
ساده است اره ولی آیا میتونم در عمل اجراش کنم؟ میتونیم توی شرایط حساس این قوانین ساده رو اجرا کنم؟
استاد جان اگر کسی از بیرون ب زندگیم نگاه کنه میگه چیه شب تا صب داری مشق می نویسی ب کجا رسیدی؟ و شاید فک کنه من هیچ نعمت بیشتری از اونا ندارم، ولی ولی بخدا خودم میدونم ک یه موقع هایی میگم خدایا راضی ام ازت بخدا من خوشبخت ترین دخترم، من شاهدختم، با اینکه من هنوز ب خیلی از فانتزی هام نرسیدم، ولی اونا اسمش فانتزی عه، میدونین من چیا رو دارم؟
من خدا رو دارم، عشق اون سیرم کرده، قلب مو پر کرده، احساس رضایت میکنم از زندگیم، شادی درون دارم با خدا میخندم با خدا میرقصم، گاهی میشه بخدا وقتی غذا میخورم اشکم درمیاد، من هیچ کار فیزیکی نمیکنم ولی مثل مریم برام رزق مریمی میفرسته و من فقط تعهد قانون سلامتی رو دارم و بقیه اش برای او آسان است. گره ای تو زندگیم نیست، همه عاشق اینن ب من کمک کنن، ب من خدمت کنن، من فقط احترام و عشق می بینم از اطرافیانم حتی از آدمهای غریبه.
این اواخر خیلیییی عاشق تنهاییم شدم ، یعنی آرامش واقعی من وقتی هست ک با خدام دارم تو تنهایی و طبیعت حرف میزنم، دارم شکرش میگم و خواسته هام رو بهش میگم، خیلی دوست دارم خلوت باشه دورم، خیلی دوست دارم با خدا بیشتر حرف بزنم و احساس نیازم رو بهش اعلام کنم. بگم با زبان اعلام کنم ک من هیچی نمی دونم من تسلیم تو منو هدایت کن.
استاد وقتی ب حضورش توی زندگیم فکر میکنم میگم اگر تو نبودی من الان داشتم چه سختی ای می کشیدم، اگر تو بار کارهای منو ب دوش نمی کشیدی من الان چقدرررد سخت زندگی میکردم، وقتی آسانی هایی ک تو زندگیم دارم رو با بقیه مردم مقایسه میکنم اصن یه آن هنگ میکنم میگم مگه میشه زندگی انقدر سخت باشه، چطوریییی تحمل می کنید دلم میخواد داد بزنم بگم تو رو خدا برگردین سمت خدا، چطوری انقدر سختی رو تحمل میکنید؟ چطوری هدایت نشدین ب راه راحت و آسان، خدایا چی تو من دیدی ک منو با خودت آشنا کردی؟ چه منتی ب سر من گذاشتی ک منو هدایت کردی؟ بهم راه آسان رو نشون دادی؟
من گاهی تو جلسات قدم 10 استپ میکنم میزنم ب کله ام؛))) ینی انقدرررر اگاهی اش میچسبه بهم، بارها شده انقدر قربون شما رفتم وسط فایل انقدر بالا و پایین پریدم قلبم میخواسته دربیاد، انقدر ذوق میکنم ک یافتم یافتم گنج خوشبختی رو یافتم بخدا وقتی یه جمله هایی رو می شنیدم، طوری ک اطرافیان باتعجب بهم نگاه میکنن، انقدر سپاسگزار حضور شما تو زندگیم میشم.
تازه من دارم فقط جملات تون رو می نویسم، فقط داره ورودی داده میشه، بعدها ک برگردم و تایید کنم حرف هاتون ک دیگه خدا میدونه چکار کنم جامه ها میدرم :)))
استاد جان عاشقانه و خودخواهانه زمان های طلایی روزم رو اختصاص میدم ب کار کردن روی دوره ها، صبح زودِ زود از خواب بیدار میشم ک خانه در سکوت باشه، شب دیرتر از بقیه ب خواب میرم ، صبح ها قرآن میخونم و دفترم رو باز میکنم و آیه هایی ک خودِخدا مستقیم باهام حرف میزنه رو می نویسم، آیه های اصل رو می نویسم و با خدا حرف میزنم حین خوندنش سوال میپرسم
قرآن خوندن خیلی بهم کمک کرده ک سیستمی نگاه کنم ب خدا، دلم دیگه برای کسی نمی سوزه، بصورت خودخواهانه روی خودم جدی کار میکنم، طوری شده ک میگم قراره اتفاقای خوب بیوفته، ولی استاد اگه از من بپرسید چرا میگم چون قانون اش اینه، چون لاجرم باید برام اتفاق بیوفته، من نمیگم دیگه حقمه امسال خدا بهم رحم کنه، من ب پشتوانه کار کردن بسیار روی خودم دارم این حرفو میزنم، ایمان دارم ک این حرف رو میزنم، اصن اگر اون اتفاق بیوفته فکر نکنم خیلی سوپرایز بشم، من لاجرم باید برام اتفاق های خوب بیوفته ب زودی و حتما خبرش رو می نویسم براتون.
استادجان من مغازه ام رو جمع کردم و گفتم خدایا من رو خودم کار میکنم تو منو هدایت کن ب مسیر موردعلاقه ام، بهم گفت کدنویسی رو یاد بگیر، همونی ک همیشه ازش می ترسیدی و بهش باج می دادی و فکر میکردی مال خفن ها و مخ هاست تو ک اصن حرفشم نزن، همون درسی ک بخاطر تنفر ازش دانشگاه رو ترم 2 انصراف دادم:/ منم گفتم چشم من هیچییی نمی دونم، دیدم اره منم میتونم یاد بگیرم هیچ چیز سختی نیست، اگر کسی تونسته یادش بگیره ینی منم میتونم. و الان جلسه 9 اش هستم اونم از طریق یکی از دستان نازنین اش اومد بهم گفت یادش بگیر از دوستان عزیز سایت، ک معجزه وار باهم آشنا شدیم. دیگه مطمئن شدم الهام از سمت خودشه.
استاد عزیز من بارهاااا بهش گفتم من ضعیفم خیلییی، من بخدا تحمل هیچ سختی ای ندارم، بارها شده شرک ورزیدم دستم رو گرفته منو برگردونده تو مسیر، هیچ وقت چک ام نزده قربونش بررررم. همیشه دست نوازشش رو سرم کشیده و منو اورده ب راه راست، راه خودش. و دقیقا تو مکالماتم میگم خدایا من ب خودم ظلم کردم منوو ببخش و ب راه راست ببر منو.
از مثال مادرِ مهربان گفتید، خیلی جالبه، مادر من به هیچ وجه دلسوزی برا من نمیکنه، حتی می بینم گاهی یه ذره حرصشم درمیاد، و نسبت ب دو خواهرم ک هواشون رو داره، به هیچ وجه نسبت ب من احساس ترحم نداره، بارها گفتم اه چقد هواشون رو داری بسه حالم بهم خورد، حتی خواهر بزرگترم ک 5 سال از من بزرگ تره خیلی بیشتر، چون ضعف شخصیتی داره. چون قوی نیست، احساسی عه، حالش با خودش خوب نیست، مدام دکتر و اعصاب خورد و گره در کارهاش، ینی به عینه می بینم ک چک خورش خیلییی ملس عه، بارها اون شعر در جوانی جان گرگ ات را بگیر تو ذهنم مرور میشه.
حالا چرا مادرم به هیچ وجه نسبت ب من ترحم نداره و من اصلا با رفتارهام بهش اجازه نمیدم ک بخواد برام دلسوزی کنه، اولا دوره عزت نفس تون اجازه نمیده ک من احساس قربانی شدن کنم، و اینکه کلا پدر و مادرم احساسی نیستن و جوری بود ک از بچگی رو پای خودم وایستادم، یه جورایی مسئولیت تمام زندگیم رو خودم به عهده گرفته بودم، ینی خدا گفت فقط وابسته خودم میشی و تمام، فقط از خودم حتی کفش ات از خودم میخوای نه از پدرت، و این ویژگی شخصیتی اونها خیلی ب من کمک کرد ک متکی ب خودم باشم، ک خدا رو پیدا کنم و بگم خدایا من فقط از خودت توقع دارم، فقط از خودت انتظار دارم، من کاری ندارم باید خرجم رو بدی خودت منو اوردی ب این دنیا خودتم هوامو داشته باش و خووووب خدایی کرده برام، خووووب.
امروز داشتم ویژگی های فردی ک میخوام در آینده باهاش باشم رو مینوشتم تو دفترم، شجاع باشه، توحیدی باشه، خدا رو تو زندگیش داشته باشه، غیر وابسته، مولد ثروت، ذهن خلاق و ثروتمند، هر روز روی بهبود شخصیتش کار کنه، محترم باشه، اهل غذای سالم، ورزش، تفریحات سالم، خوش خنده، شادی درون، اعتماد بنفس ،عزت نفس، عاشق خودش باشه ووو
بعد از خودم پرسیدم ناعمه آیا خودت چنین ویژگی هایی داری یا سعی میکنی در خودت بسازی؟ با افتخار میگم جوابش بله بود، و داشتم با قدرت این درخواست رو ب خدا می دادم، بهم گفت لاجرم این نعمت وارد زندگیت میشه، و منم قلبم مطمئن شد ک در زمان مناسبش این اتفاق رخ میده.
موقع شنیدن این فایل تون خیلی ب خودم افتخار کردم ک از اون آدم هایی هستم ک با کوچک ترین ضربه رو شونه ام ب یاری خدا ب مسیر برمیگردم، استاد من واقعا برام سواله چرا باید رو خودم کار نکنم وقتی دارم نتیجه می گیرم؟ چرا باید تعهدم رو کم کنم؟ توی فایل تون شما میگفتید مگه دیوانه ام من؟؟؟ مگه مرض دارم؟؟؟ آقا زندگی من باید هی رو ب رشد و بهتر شدن باشه، اگر داره سخت پیش میره و گیر کردی بدون یه جای کار ایراد داره. من هرچه میرم جلو هی بیشتر میخوام، و خدا هم میگه پس تعهدت رو حفظ کن، تو برای دریافت نعمت های بیشتر کار خاصی نمیخواد بکنی فقط روی بهبود شخصیتت و ایمان ات کار کن.
استادجان سپاسگزارم ازتون، حرفام دلی شد، برا ناعمه آینده هم نوشتم. در پناه الله باشید
استاد حرفایی که زدین رو من تجربه کردم تواین 32سالی که ازخدا عمرگرفتم وتک تکشون برام اتفاق افتاده و واقعا خدا یه سیستمه مثل انسان عمل نمیکنه ده پونزده سال پیش من تقریبا هرسال ماه رمضان شب های قدر شرکت میکردم ومیرفتم میگفتن شب های قدر هرچقدر دلشکسته باشی وباتضرع و گریه والتماس وحال بد از خدا بخوای بهت میده ومن به این باور که خواستمو بهم میده ومداحی که میکردن کلی توسرخودم میزدم واحساس بد و…واقعا هرسال تکرار میشد وهیچ نتیجه ای نمیگرفتم فقط خداشاهده کمتریک ماه همون خواسته رو باحال خوب واحساس عالی ازخدا خواستم یک ماه نشد به صورت معجزه واری رخ داد ومن شوکه شدم گفتم ای بابا این همه خودمو زجر دادم و خودمو اذیت کردم …بخاطر اینکه خدا نمیخواد مازجر بکشیم نمیخواد سختی بکشیم توقران هم فرموده مابه شما ظلم نمیکنیم بلکه خودتون به خودتون ظلم میکنید وبلایی که سرتون میاد بماقدمت ایدیکم هست…عادلانه تراز خدا من ندیدم تو عمرم توی بحث روابط همیشه من شرک میورزیدم وچه ضربه هایی خوردم الانم که سه ساله ازدواج کردم بازم همیشه همیشه ازهمسرم توقع دارم که چرا فلان کارو برام انجام نمیدی چرا اون محبت اون دوس داشتن اون علاقه اون توجه رو به من نمیکنی نتیجه هم مثل همیشه ضربه میخورم بازم احساس میکنم بیدار نشدم به قول شما استاد چرا بذاریم ضربه ها محکم تر بشه چرا تغییری ایجاد نکنیم من به خودم میگم این حرفا رو،چقدر توقعم بالاست تو زمینه روابط ولی نمیام رو خودم کار کنم رو باورهای توحیدیم وهمیشه میخوام همسرم عوض بشه چندروز پیش ازم خواست که جدا بشیم ومن باگریه وحال بد گفتم نه نمیتونم فلان یعنی واقعا چقدر دیگه باید ضربه بخورم چک ولگد بخورم قبل از ازدواج هم تو رابطه ای که بودم دقیقا اون شخص کپی رفتار واخلاق الان همسرمه الان که این فایل وگوش دادم گفتم بلفرض همسرمم اززندگیم بره بازم اگه نخوام تغییر کنم یه شخصی باهمین خصوصیات باهاش برخورد میکنم چون فرکانس های من همینه چون نگاهم همینه چون باورم همینه هیچی ازاون بیرون تغییر نمیکنه لگه من تغییرنکنم.. خداهم چون میخواد ماپیشرفت کنیم میگه اگه توحیدی عمل کنی بهترین روابط و بهت میدم اگه فقط به من توکل کنی اگه فقط به من اعتماد کنی… تو سوره حمدمیگه به راه راست هدایتتون میکنم ولی شرطش قبلش هم گفته تنها منو بپرستید وتنها ازمن یاری بجویید این شرطاشه وقتی میگیم تنها تورو پس لزومی نداره به رئیس بانک رو بزنیم برای وام یا فلانی توباید به من عشق بورزی یا دکتر هرچی گفت باورش کنیم واین یعنی شرک ونتیجش مشخصه
استاد بارها وبارها باخودم فکر کردم گفتم اصلا حرفای استاد عباسمنش رو بذارم کنار اصلا اتفاقات زندگی خودمو بررسی کنم دیدم تک تکشون طبق قانون بوده جاهایی که احساس خوبی داشتم وفقط از خدا خواستم راحت مثل اب خوردن خواستمو بهم داده و اوضاع خوب پیش رفته وجاهایی که تقلا کردم و زور زدم وحتی خواستم خدا دلش برام بسوزه نه تنها نتیجه ای نگرفتم بلکه هی ناتوان وناتوان تر میشدم و این ها به قول خودتون نیازی به قسم حضرت عباس نیست زندگی خودمون گواه این قانون بدون تغیبر خداونده الان که قانون و بلد شدم خدارو شکر بعضی جاها ازمسیر خارج میشم با یه زدن رو شونم بیدار میشم ولی تو روابط باید خیلی رو خودم کار کنم
استاد تو بحث ادم ضعیف وادم قوی که گفتین چون جهان رو به پیشرفته ادم های ضعیف نمیتونن به پیشرفت جهان کمک کنن وله میشن پس اونی که قویتره میمونه و جهان رو گسترش میده ومن باید قوی باشم وتومسیر درست قرار بگیرم لاجرم نعمت ها وارد زندگیم میشوند چون قانون ثابته
الان خداروشکر دارم رو دوره احساس لیاقت کار میکنم وتغییرات رو درخودم ایجاد میکنم چون هرچی تقلا کردم ازاون بیرون چیزی رو عوض کنم نه تنها عوض نشد بلکه بدتر هم شد وقول دادم به خودم تااخر دوره کاملا روش تمرکزی کار کنم دارم تمریناتشو انجام میدم و انشاالله نتایج هم میان
توبحث سلامتی خداروشکر ازوقتی که باشمااستادعزیزم اشناشدم قبلا قرص معده فقط مصرف میکردم الان سه چهارساله که سالمم نه دکتررفتم ونه دارویی مصرف میکنم باورهام در این زمینه خداروشکرخوبه فقط در بحث مالی ورابطه عاطفی که جواب سوالی که نوشته بودین چه تصمیمی میخواین بگیرین تصمیمم اینه که شخصیتم رو بهبود بدم واز دوره احساس لیاقت بعدش عزت نفس استفاده کنم به امیدخدا وسعی میکنم بیشتررو باورتوحیدی کار کنم
استاد من هرروز یکی دوتا صفحه قران میخونم و چقدر رو توحید تاکید کرده خدا فقط به این دلیل که ما هدایت بشیم رستگار بشیم میفرماید لعلکم تفلحون وگرنه خدا بی نیازه این ماییم که به هدایت هاش نیاز داریم این ماهستیم که اگه راه رو به مانگه گمراه میشیم وتو تاریکی مطلق میمونیم خدا توقران میگه که خیلی از گناهانتون رو نادیده میگیرم وگرنه اگه رحمت من شامل حالتون نمیشد شما ازبین میرفتید بعد هم کلی ازخدا شاکی میشیم وایراد میگیریم که چرا چرا؟؟واقعا خنده داره
خدایا همیشه منو مورد رحمتت قرار بده ومهربانیت رو شامل حالم کن که سخت بهت محتاجم
(اسراء15)-هر کس راه هدایت یافت تنها بنفع و سعادت خود یافته و هر کس به گمراهی شتافت آنهم به زیان و شقاوت خود شتافته و هیچ کسی بار عمل دیگری را به دوش نگیرد و ما تا رسول نفرستیم هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد.
===========================
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
وقتی خواستم این کامنت رو بنویسم تا آیات قرآن رو نوشتم، بعدش از شدت درد معده رفتم بیمارستان والان بعد از دو روز اومدم که ادامه رو بنویسم، البته موضوع کامنت تغییر کرد.
علت این بیماری، مقایسه کردن و ناسپاسی بود
خودم متوجه شدم، جریان از چه قرار هست و چرا این درد رو گرفتم:
2 سال پیش بنا به تصمیمی که گرفتم، اینستاگرام رو پاک کردم
تا اینکه 3 ماه پیش بخاطر افزایش مهارتم در رشته ی مورد علاقه ام دوباره نصبش کردم، پیج های مربوطه رو دنبال کردم
امااااااااا
ذهن نجواگر از راه خیلیییییی خاص خودش وارد عمل شد، بهم گفت برو زنان موفق رو نگاه کن و ببین چکار میکنن، این موضوع واسه منی که خودم رو میشناختم مثل سم بود، ولی بازم گوش کردم و عملی کردم و باعث شد حسابی بزنم چپ راهی،از مسیرم دور دور شده بودم
نگاه کردم، دیدم، چنان خودم رو با دیگران مقایسه کردم که دارم لحظه به لحظه ناشکری میکنم، باعث شد، این مقایسه و ناشکری به بیماریهای جسمی تبدیل بشه و دوباره منو به خودم بیاره.
خدایااااا من ببخش، چرا اینقدر نعمت رو فراموش کردم
خدایااااا شکرت بابت بازگشت دوباره ام به کانون گرم پدری، چون استاد عزیز و دوست داشتنی ام
انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
خدا را هزاران بار سپاسگزارم که من را به سایت عباس منش هدایت کرد
زندگی من سراشیبی وسربالایی زیادی داشت طوریکه خودم را فراموش کرده بودمویادم رفته بود که خدایی دارم که جاش تو قلب منه
همش حواسم به چرت وپرت ذهنم بود به خدا توکل میکردیم ولی زبانی بود همش میگفتم همش فکر میکردم حتما گنهکارم که خدا جواب ونمیده تا اینکه خداوند شانسی منو هدایت کرد به سایت استاد عباس منش ومن هم جزو هدایت شدگان شدم
الان خدا رو شکر به آرامش درونی رسیدم کم کم سعی میکنم بین ذهنم وروحم تعادل ایجاد کنم
وقوی باشم وبه زندگی سراسر از آرامش وآسایش هست برسم
بعد از گوش دادن چند باره این فایل و گذاشتن چند کامنت مختلف :))) دوباره اومدم
وقتی رفتم کامنت بچه ها رو خوندم (اینم بگم اولین باری بود که در طول این سالها یه فایلی رو کل کامنتهاش و از صفحه اول تا 21 که فعلا تا همینجا منتشر شده نخونده بودم) دوباره از یسری هاشون یه تجربه هایی یادم افتاد بگم دیدگاه همه مون اینور اونور تقریبا شبیه هم بوده همه مون و یسری از بچه ها واقعا عالی نوشتن عالی قوانین و دارن در عمل اجرا میکنن احسنت بهتون دوستای من
داشتم با خواهرم حرف میزدم و ازم پرسید تو تجربه هایی که درباره شرک داشتی و میشه بهم بگی منم یادم بیفته قبلش خودم تو دفترچه یادداشتم ظهر وقتی مجدد فایل و گوش میدادم نوشتم موردهایی رو که بیام راجع بهشون بگم و درباره شرک بود و وقتی خواهرم این سوال و کرد مطمئن شدم که باید راجع بهش بگم
یادمه وقتی اوایلی که تازه میخواستم برم سرکار حالا دقیق یادم نیست که سرکار میرفتم یا تازه دنبال کار بودم اما یادمه که همش این انتظار و داشتم که عموم منو ببره تو مخابرات اون دوره رییس منطقه یکی از نواحی مناطق تهران بود و تقریبا کل پسرهای فامیلمون و مشغول کرده بود حالا یا تو اداره خودشون یا بواسطه جایگاهش کلی اشنا داشت و تو مناطق مختلف براحتی میتونست استخدامشون کنه کل پسرها رو برده بود و وقتی مادرم ازش خواست (چون من برام افت داشت خودم رو بندازم بهش ولی همیشه تو ناخوداگاهم اینو وظیفش میدونستم) به مادرم گفت خیلی کار دخترونه ای نیست ما میدونستیم بهونه ش هست چون من وقتی دانشگاه همکلاسیم تو مخابرات کار میکرد ازش پرسیدم گفت براححتی میتونه ببرت و توقع منو زیادتر کرد بعدها فهمیدم یکی از دلایلش حجاب من بود که هیچ وقتم بهم نگفت البته همونطور که من مستقیم ازش نخواستم شغل و خلاصه این شرک تا مدت زیادی تو ناخوداگاه من بود در راسته همون توقعی که داشتم و فکر میکردم طبیعیه و اصلا به این فکر نمیکردم که باید از خدا بخوام نه بندش اون موقع شاید از ذهنمم خظور نمیکرده اگه هم بوده خیلی زوم نمیکردم و عقل ناقصم میگفت خب خدا گفته از تو حرکت منم دارم از بندش میخوام دیگه پس چرا نمیده؟ بعد خدا رو هم مقصر میدیدم میگفتم لابد تو نمیخوای که نمیشه کج فهمی هایی که الان دارم تازه بهشون میرسم این موضوع برای شاید 15 سال پیشه شایدم بیشتر ولی میدونم که کمتر نیست چون من از سن خیلی کم وارد بازار کار شدم کمی که برای دخترها تو اون دوره خیلی امر واجبی نبود کار کردن یا خیلی باب و عادی نبود
مثال دیگه ای که از شرک یادم اومد:
خونه پدر بزرگم همیشه این خیال راحتی رو داشتیم که اگه الان مستاجریم این وضعیت ادامه دار نیست حالا نه با کار کردن روی خودم و مولد بودن خودم این موضوع هم برای 5/6 سال پیش هست میگفتم بهرحال خونه پدر بزرگم و بفروشیم حداقلش باهاش میتونیم یه خونه 50 متری نرمال بخریم شرک همانا و بفروش نرفتن خونه همانا و داستانش و تو کامنتهای مختلف گفتم که اون زمان همسایه ها راضی نمیشدن خونه رو کلن بدن بساز بفروش که قیمت بیشتری دست همه رو بگیره دقیقا یک ماه نشد وقتی ما فروختیم خونه رو همسایه ها راضی شدن و قیمت همون خونه و همون واحد پدربزرگم دوبرابر شد چون خریدار یکی از دوستان مادرم بود برای دختر و داماداش خونه رو میخواست این و دهن به دهن از دوستای دیگه ش فهمید یادمه کلی هم خاله ها و دایی ها حرص خورده بودن و … بماند حالا اونجا من دیگه دقیق دوزاریم افتاد که خدا گفت شرک میورزی؟ بشین تا خونه دارت کنم تا وقتی که نگاهت به عوامل بیرونیه اوضاع همینه (عدم درک نگاه سیستمی)
و جایی که دیگه فهمیدم باید کمتر شرک بورزم و در ر استای کار کردن روی خودم بودم حالا این قسمتشم بگم دیگه دخترم ناامید نشه (ایموجی خیال راحت)
همین محل کار اخیرم که ازش بیرون اومدم تقریبا 4/5 ماه قبل اینکه بیام بیرون و اوازه نموندنم پیچید یکی از به اصلاح کله گنده ها و مافیاهای پارچه که همه حاج فلان صداش میکردن و جلوش خم و راست میشدن و مغازه هاش شیشه های بلند و جاهای تو چشم و خلاصه برو بیایی تو صنف خودش از طریقی برام خبر اورد که حسابدار میخوان و به برادرش که اونم شماره دو صنف خودش بود شایدم یک بعد این جاش و گرفته بود حالا چرتکه نمیندازیم خلاصه به خواهرم گفتن ابجیم بدون اینکه نظری بده یا پیشنهادی دقیق همون پیشنهاد و بهم رسوند اقا دروغ چرا یکی دو روزی وسوسه پیشنهاد با حقوق پیشنهادی و شرایط عالی ش شدم و رفتم تو فکر اما اینجا گفتم هرچی صدای درونم بگه و بعدش اونم بهم گفت از چاله بیفتی تو چاه؟ تو همین الان میخوای ازینجا بیرون بیای داری میگی میخوام برم دنبال علاقم علاقت اینه؟ حسابدار میخواستی باشی که همینجا بودی حقوق داره گولت میزنه؟ کم مشابه ش گولت نزده؟ خودت اعتراف کردی که هرچی کار پولساز بوده رفتی برای تو پول نداشته کاری به موردهای دیگه که بخوام بگم منطقش کورت میکنه ندارم دستام و بردم بالا گفتم تسلیم اصلا هرچی تو بگی غلط کردم راست میگی شیطان داشت الکی بهم وعده پوچ میداد هرجا خودت هدایتم کنی اگه میگی اینجا بمونم درسهاش و بگیرم چشم میمونم و پیشنهاد و رد کردم خواهرم گفت بهترین کار و کردی من نگفتم که روت تاثیر نزاره ولی همه اینها فقط ظاهر گول زننده دارن که همون سرکار خودم موندم و از طریق های دیگه ای هدایت بهم گفت بیا بیرون تا الان بهترین تصمیم زندگیم بوده و جایی که مشغول بودم بهترین محل تجربه زندگی کاری و ارتباطی من
یه مثالی هم درباره خاک خوردن زدین دهها بار اون قسمت و گوش دادم
نیازییی نیست حتما زمین بخوری تا موفق شی*
نیازی نیست حتما روابط درب و داغون تجربه کنی تا رابطه عالی داشته باشی
یادمه وقتی داشتین با ازاده عزیزم یکی از بچه های سایت که مهاجرت کرده بود فلوریدا صحبت میکردین اونجا هم وقتی ازاده گفت اره اینجوری شد این سختی رو داشتم شما حرفشون و قطع کردی گفتی البته ازاده عزیزم براش اینطوری بوده بچه ها حتما برای رسیدن به موفقیت الزامی نیست که سختی بکشید اونجا هم این حرفتون تو گوشم زنگ خورد
عالی هستین شما بخدا
یه مثالی هم در این باره بزنم وببندم کامنت و
من تو آژانس که کار میکردم اوایلش یه سوتی مالی دادم و بلیط اشتباهی برای مسافر گرفتم که عودتش هم یکم مبلغ کم کرد و از جیبم رفت بعدش دقتمو بالا نبردم یه ضرر مالی دیگه دادم البته بازم زیاد نبود اما داشت اعتماد به نفسمو میگرفت یکی از همکارام هم یه ضرر اینجوری داد منتهی چون اون خارجی کار بود ضررش یکم بیشتر بود سوتی های من برای سفرهای داخلی بود بیشتر بعد همکارم فرداش اومد گفت با یکی از دوستام که تو فلان اژانسه صحبت کردم گفت چقدر ضرر دادی گفتم فلان قد گفت اووو تازه اولشه همه ماها اول کارمون حداقل فلان تومنی ضرر دادیم یادم نیست مبلغی که گفت چقدر بود 10 تومن 20 تومن سال 98 خیلی بود برای کارمند این عددا من همونجا سکته رو زدم حواسم و بیشتر جمع کردم ته دلم یه صدایی میگفت حتما که نباید توام این ضررها رو بدی بابا بیخیال حواست و بیشتر جمع کن اینجوریام نیست و شاید بعد اون بازم ضرر دادم ولی هیچ وقت به اون مبلغی که اونا گفتن نرسید اصلا و بعدش یکی دو سال بعد که جدی تر تو سایت بودم و روی خودم کار کردم فهمیدم اصلا نباید اینا رو باور کنم و فقط خدا رو باور کنم و بدونم اون نشد ها رو شد میکنه و شما هم با این صحبتها تایید ذهنمو بیشتر کردین
خدایا هزاران مرتبه شکرت که اینجام این استاد و دارم تو همراهمی و دارم قوانینت و به بهترین شکل یاد میگیرم
اگه تا همین دیروز جور دیگه ای زندگی میکردم کمکم کن بهترین خودم باشم کمکم کن نگاهم به غیر نره حتی برای لحظه ای اصلا دلم نمیخواد به زندگی و افکار قبلی م برگردم اونا تجربیات عالی گذشته من بودن که بزرگم کردن کمکم کن تعهدم و ببین استاد به کمک شما میخوام نگاه سیستمی بودن و خیلی خیلی قوی روش کار کنم بیشتر از قبل و بیشتر و بهتر از حتی ثانیه ای قبلم دوستتتون دارم ممنونم که هستید و برامون از توحید میگید خدایا شکرت
واقعا اونجایی که گفتی همون کار با عدد بالاتر بهم پیشنهاد شد ولی در راستای هدف من نبود و فهمیدی نجوای شیطان هستش واقعا بهت افتخار کردم و گفتم منم باید همینجور باشم. باید نترسم از کمبود و باور داشته باشم به هدفم.
باهات موافقم این فایل خیلیییی مهمه منم همین امشب دانلودش کردم و وقتی فایل تموم شد واقعا مات و مبهوت مونده بودم. جوری که انگار متعجب بودم توی این مدار قرار گرفتم و حرفای استاد عباسمنش رو دارم تا حد ممکن درک میکنم.
منم اینی که “اگه بیدار و آگاه باشی، نیاز نیست حتما سختی بکشی، بخوری زمین، کلی اشتباه کنی تا مسیر رو بفهمی و میتونه همه چیز از همون اول عالی پیش بره” رو وقتی استاد گفت، به خودم گفتم من جدی هیچی نمیدونم ازین دنیا ( در واقع به حجم باورایی که از بقیه بهم رسیده پی بردم:)) ) و یجورایی مشخص شد برام که چقدررر باید روی خودم کار کنم.
سلام ندا جان . امیدوارم مثل همیشه عالی عالی عالی باشی . من مثل خیلی ها شرک های خیلی زیادی تو زندگیم داشتم و دارم . به لطف خدا تو این مدتی که در این مدار عالی قرار گرفتم که با استاد میتونم نگرش های شرک آلودم را کم کم تغییر بدم و خیلی خوشحال ترم . ندا جان بسیار لذت بردم از متن جذاب و عالیت . و میخوام با اجازت از متن زیبات دو جمله رو برای خودم در این پیام یاد اوری کنم.
نیازییی نیست حتما زمین بخوری تا موفق شی*
نیازی نیست حتما روابط درب و داغون تجربه کنی تا رابطه عالی داشته باشی*
خداوندا سپاسگزارم بابت این که در مدار شنیدن این فایل بودم،خداوندا سپاسگزارم بابت گوش های سالمم که توانستم این فایل زیبا را گوش بدهم،خداوندا سپاسگزارم بابت چشمانم که میتوانم زیبایی ها را ببینم،خداوندا هزاران بار تورا سپاسگزارم برای این سایت پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای تمام هدایت هایت،خداوندا سپاسگزارم برای جهان زیبایت،خداوندا سپاسگزارم برای آمدنم به این مسیر زیبا و پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای هر لحظه ام،خداوندا سپاسگزارم برای بودن استاد عباسمنش و برای آگاهی هایی که بر زبان استاد جاری میکنی که به گوش من برسد،خداوندا سپاسگزارم برای دستانم که میتوانم کامنت بگذارم،خداوندا سپاسگزارم…..
حضور شما رو به سایت خداوند تبریک میگم و لذت بردم از کامنت زیباتون و چقدر زیبا سپاسگزاری کردین از این همه نعمتهایی که خیلی راحت دم دستمونه و ما ازش غافلیم و فکر میکنیم همشون طبیعه و باید باشه و به خدا قسم میتونه نباشه چون خیلی ها همینا رو ندارن و ارزوشونه و خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر سلامتیی که داریم .سپاسگزارم از کامنت زیباتون
پرانرژی ترین سلام دنیا به بهترین ها، استاد عزیزم مریم جان و اعضای گرم و صمیمی خانواده ام. عاشقتونم من
خداروشکر میکنم که فرصت دوباره دیدن و نوشتن را پیدا کردم، چقدر نگاه متفاوت شما تحسین برانگیز استاد جان، از همین ابتدا از کسایی که حال شما را پرسیدند تو هر جایی که هستند سپاس گزاری کردید، و حرفتون از یک باور عمیق برآمد و گفت «الخیر فی ما الوقع» هر اتفاقی پیش بیاد به نفع منه.
اینکه این نگاه متفاوت میگه این طوفان ها میاد و چیزهای ضعیف، ساختمون ها، درخت ها زمین ها از بیخ نابود میشه و جاشو به چیزهای قوی تر میده.
خوبه که آدم این نگاه را تو کوچک ترین مسائلش بیار تا بیشتر ببینه نتیجهی در صلح و آرامش بودن را.
خداروشکر برای مکالمه با این خانم آمریکایی و این حقیقت که زمان سختی، مثل اومدن طوفان آدم ها مهربانی اشونو، ویژگی های مثبت دیگرشون را اون زمان میبینی و کیف میکنی. دیشب داشتم ویژگی های کشوری که دوست دارم مهاجرت کنم به اون جا با عزیز دلم مینوشتیم و میخواندیم و یکیش همین مورد بود که کشوری باشه که آدماش در صلح باشن و سرآمد باشن توی همه چیز، چنین در صلح و شادی و مهر و محبت. خداروشکر
خداروشکر که خداوند قدرت خلق زندگیمون را بهمون اعطا کرده.
خداروشکر برای قوانین ثابت الهی که میشه پیش بینی کنی که در آینده قراره چه اتفاقی بیافته، مثل همین اومدن طوفان و البته به لطف رشد روز افزون علم و دانش.
دارم میبینم کشوری که آدماش بیشتر خودشونن و توحیدی ترن فارغ از تمام عوامل بیرونی که البته این توحید یک چیز کاملا درونیه، چقدر حتی امتحانات الهی که میشن میتونیم بگیم همین اتفاقات طبیعی طبیعت، بیشتر ازش استفاده میکنند بیشتر آماده اش هستند و در کل سرعت دریافت اون پیام های این اتفاقِ بیشتر و در نتیجه عملکرد هم قوی تر پس نتیجه ها بزرگتر و بیشتر خواهد بود. بیایم آمریکا را با ایران مقایسه کنم وای وای … خدا میدونه وقتی سیل و زلزله ای بیاد تو این کشور چی میشه! چی میشود!
ماشاا… الله اکبر از قدرت خداوند … بادی با سرعت 360 کیلومتر بر ساعت … سپاس و ستایش تنها از آنِ خداست، خداوند تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
نه تنها با این اتفاقات به قدرت خداوند پی میبری استاد، بلکه به قدرتی که خدا به تو داده و اینکه کی هستی و اینجا چکار میکنی هم بیشتر پی میبری!
« طبیعت چنین کار میکنه یا خودتو قوی میکنی و ادامه میدی یا ضعیف می مانی و کشته و نابود خواهی شد »».
+ «« یک شخصیت قوی توی طوفان ها، شکوفاتر میشه»».
+ چقدر جالبه و متضاد همِ رفتارِ داستان مادر یک انسان با مادر یک حیوانی و در حالت بچه، ضعیف باشه! مادر انسان به اون بچه ضعیفه بیشتر میرسه بیشتر توجه میکنه و ولی وقتی یک حیوانی بچه ای داشته باشه و ضعیف باشه ناقص باشه اصلا کاری باهاش ندارند.
+ چقدر این نگاه را دیدیم، این دو دیدگاه را که اگر یک شخصی ضعیفه میگه خب یک جایی خدا بهم لطف میکنه رشد میکنیم ولی عمره میره و میبینه که اینجور نبوده و کافر میشه! دومین گروه میاد و میگه خدایا کمکی کن و لطفی کن میبینه اینجور نیست میگه خب اون دنیاا اون دنیا بهم لطف میشه، در حالی اصلا اینجور نیست خداوند!!
+ اگر دری برات باز شده سر دل سوختنش نیست! بلکه تو تکیهات را از غیر خدا بریدی، چون به خدا توکل کردی.
+ چقدر این نکته زیباست اشک آوره قشنگِ … خدای من … اینکه وقتی تو ضعیف داری عمل میکنی فکر میکنی داری به خودت ظلم میکنی داری از شیطان پیروی میکنی.
+ خداوند به همـــه کمک میکنه، تو در مسیر درست باشی بیشتر هدایت میشی در همین مسیر درستِ، در مسیر اشتباه باشی بازم هدایت میشی بیشتر و بیشتر در همین مسیر اشتباه.
+ سوال؛ آیا میشه همواره بهتر و بهتر شد در مسیر بدون ورشکستگی؟ پاسخ؛ بله، میشود … وقتی که قوانین را بدونی و متعهد باشی به مسیر و انجام قانون اون وقت چاره ای جز دیدن نتیجه های نخواهی داشت!
+ داستان هشدار خداوند برای تغییر منو یاد فایل قدیمی ولی در عین حال تازه! اینکه آدما چند دسته ان یک سری ها هنوز چیزی نشده تغییر میکنند (که جز بهترین دسته هان) یک سری ها یک چیزی میشه و تغییر میکنند و یک سری ها هم نه! چک و لگد میخورن اون تهِ ته تغییر میکنند و البته به قول شما استاد، یک سری ها میمیرن! زیر این فشارها، امیدوارم که همه امون تلاشمون بودن در دسته اول باشه.
وقتی کامنت های سایت را میخوانم، زیر همین فایل نمیدونم چی شدم چطوری شدم اما وقتی یک دلی میبینم که پر شده از خدا و خالی از شرک اونم تو رگ زندگی آدما خود به خود اشک میریزم و احساس میکنم لطیف تر شدم و هر بار که این اتفاق میافته به خودم میگم … میبینی محمد؟ میبینی خدا را که هر جایی باشه زیبایست هر جا که تو با ایمان باشی چقدر قشنگ برات میچینه، 7 مهر ماه بود که برای تولدم همراه عزیز دلم به استانبول سفر کردیم و یک ماه قبلش به دوستی توی کانادا گفتم میخوام اون زمان استانبول برم پاشو بیا و ببینمت و گفت از کجا میدونی؟! گفتم چیزی نمیدونم فقط دلمه … گفت اتفاقا اون زمان مامان بابا دارند از ایران میان استانبول و آجی ها هم دارند میان اون به استانبول با شکوه، گذشت و روز دوم سوم سفرمون بود و بعد از یک خرید حسابی تو پاساژ جواهیر قدیمی و زیبا و پر از فراوانی لیرمون تمام شد و به عزیزم گفتم بیا بریم چنچ کنیم اون وقت سرچ کردم توی مپ و دیدم که یکی دوتا صرافی هست رفتیم اولی نرخش پایین بود دومی همینطور دیدم سومی هم هست که 200 متر پایین تر همینکه داشتیم میرفتیم پایین تر، یهو یک مادری دیدم از دور که دست بچه ای گرفته و داره به زبان شیرین پارسی تکلم میکنه، جلوتر رفتیم و یک مادری بود که داشت کالسکه را به جلو میکشوند، نزدیک و نزدیک تر شدیم یهو چشم تو چشم هم، گفت … محمد فتحی؟ … و منم گفتم اومم اووم سُ سُ سمیه زمانی؟ هه و باران همون لحظه نم نم کنان لحظه هامون را با شکوه تر کرد. اتفاقی درست در زمان و مکان مناسب بدون هیچگونه تماسی از قبل … فقط فرکانس … توی شهری که 16 میلیون جمعیت داره و مساحتش بیش از 7 برابر تهران بزرگ.
خدایا شکرت که قدرت خلق زندگیمون را بهمون بخشیدی …
خدایا شکرت که تو هستی و چنین باشکوه و با عظمت هستی …
خدایا شکرت برای خودت خودِ خودِ خودت که همواره بودی هستی و خواهی بود.
مارو هدایت کن به راه راست به راه راستی که به ان ها نعمت روز افزون اعطا میکنی و نه گمراهان. آمین.
سلام به محمد عزیزم… وای که چقدر هنوز ازون اتفاق ذوق زده م… دوتا انسان عزیز و نازنین رو بقول تو وسط 16 ملیون آدم ببینیم اونم با نه با هماهنگی… البته با هماهنگی با خدا :))) این امتحان کردن قوانین چقدر لذت داره… خدایا شکرت…
جالب تر می دونی چیه اینکه من از قبل از اون سفر تا الان کامنت نذاشته بودم و دیشب روی این فایل اومدم کامنت نوشتم و دقیقا به سفر ترکیه و دیدن فرکانسی شما دو عزیز اشاره کردم بعد امروز عصر دیدم شما هم اومدی رو همین فایل کامنت نوشتی و به این داستان اشاره کردی :))) فک کنم خیلی تو یه مدار سیر می کنیم :))))
امیدوارم به زودی زود خودت و عزیز دلت که عزیز دل ما هم هست رو این سر دنیا ببینیم و از هم صحبتی باهاتون لذت ببریم.
سپاسگزاری های آخر کامنتت رو خیلی دوست داشتم (چشمای قلبی)
درودددد و وقت بخیر خدمت سمیه زمانی نازنین وووااای چقدر هیجان انگیزه. چقدر ذوق کردم !
مگه میشه !!!!!؟؟؟
مگه داریم!!!؟؟؟
بخدا باورم نمیشه !!!
یعنی چطوری شما ایشونو اینقدر قشنگ شناختی!!!؟؟
بخدا این دیدار باشکوه برام یک نشانه ی بینظیری رو داشت
اینکه آدمها به همین آسونی میتوانند در مدار همدیگه قرار بگیرن بدون اینکه از قبل هماهنگی شده باشه
بخدا توی شوکم!!!
آخه آینقدر هماهنگی الهی!!
آقای محمد فتحی گفتند پولشون تمام شده بود و میخواستند برن چنچ کنند !!! یعنی الخیر و فی ما وقع آدم در چنین لحظاتی پیش خودش میگه ! وای الان باید دنبال صراف بگردیم و پول چنچ کنیم غافل از اینکه خداوند برای آدم چنین پلن بینظیری رو چیدمان کرده که فراتر از حد تصورش هست !!!
سمیه جون واقعا هم شما رو و هم آقا محمد فتحی و عزیز دلشون رو تحسین میکنم !!!
نمیدونی چقدر ذوق کردم . اصلا نمیدونستم اول برای شما بنویسم و یا برای آقای فتحی!!؟؟
ولی انگار باید اول برای شما می نوشتم چون کلا میخواستم خانواده ی زمانی ها و مادر عزیزتون خانم فاطمه سلیمی گرامی رو با هم یکجا تحسین کنم و آرزوی موفقیت روزافزون رو براتون میکنم و از قول من هم به کل خانواده نازنین تون سلام گرم منو برسونید بخدا احساس میکنم از نزدیکان و اقوام خودم هستید اینقدر که دوستون دارم!!! ..
مرسی مرسی سمیه جون و آمدید زیر پست و کامنت آقای فتحی عزیز نوشتید
واقعا وقتی این معجزات رو در مبحث روابط میبینم بیشتر از همیشه به قانون فرکانس ایمان و یقین میارم و کلی باورهام جابجا شده و دیگه هیچ شکی ندارم که آدم در هر کجای دنیا باشه می تونه آن شخص هم فرکانس شو در یک نقطه ی مشخص ببینه !!!! پس بقول استاد عزیزمون هر کسی در هر کجایی که هست دقیقا در جای درستش هست
مرسی مرسی سمیه جان مرسی برای دخترای خوشکلت مرسی که هستی مرسی برای حضورت . مرسی که چنین زیبایی و خوش خبری و شادمانی و لذت رو با ما به اشتراک گذاشتی !!!
بهترینع بهترین ها رو برای تو عزیز و نازنینم و برای همه مون آرزومندم
عزیزم مرسی برای این عکس خانوادگی زیبایت که روی پروفایلت گذاشتی !!!
بازم بیا برامون از این چیزهای خوشمزه بنویس
الهی همیشه و همیشه در کنار عزیزانت و خانواده ی نازنینت موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید!!!
روز و شبت بخیر و شادی و شادمانی و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با عشق
سلام به شما دوست عزیز چقدر لذت بردم از کامنت زیباتون چقدر ایمان و توکل ادم بالاتر میره که اگه محمد ایمان داشت که اگه برای محمد شد برای منم میشه که اگر توکلت فقط و فقط به خودش باشه و حرکت کنی به مسیر خاسته هات اون درها رو برات باز میکنه ولی یادتون باشه اون ارام ارام درها رو باز میکنه خیلی مهمه این که ما ارام باشیم و اون هم ارام ارام درها رو باز میکنه .ممنونم محمد جان از کامنت زیبات و تجربه ای که هدایت خداوند داشتی رو با ما به اشتراک گذاشتی
وقتی به کامنت شما هدایت شدم خیلی خوشحال شدم چون مدتها بود که شما را در فایل های دانلودی ندیده بودم تون !!!
وقتی داشتم به انتهای کامنت تون نزدیک میشدم یهویی دیدم که بخاطر اینکه پول تون در ترکیه تمام شده بود و با عزیز دل تون دنبال صرافی بودید برای چنچ کردن پولتون که الخیر و فی ما وقع براتون شده بود و خانم سمیه زمانی نازنین را ملاقات کردید ..واقعا جای خوشحالی و ذوق و شوق داره بهتون تبریک میگم و تحسین تون میکنم اینکه آنقدر در مدار و فرکانس بالایی هستید که بدون اینکه قرار و مداری باشه و یا هماهنگی از پیش باشه خداوند بهترین پلن را برای این دیدار بینظیر چیده مان کرده بود !!!
واقعا برام بهترین نشونه ای بود که می شود میشود در مبحث روابط آنقدر در مدار خوبی باشی که بدون هیچ هماهنگی هم فرکانسی خودت را در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های جادویی هدایت شوی برای اتفاقات فوق العاده بینظیر
آقای فتحی عزیز ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید من همیشه کامنت های شما را دنبال می کردم و با عشق می خواندم .. بازم ممنون و سپاسگذارم برای حضورتون در این سایت الهی
ممنون و سپاس که آمدید و برامون این باور غنی را در من و در دیگر دوستان عزیز این سایت ایجاد کردید خیلی ذوق کردم مرسی مرسی
اینجاست که بازم باید از استاد عزیزم تشکر و قدردانی کنم که همیشه تاکید دارند کامنت ها رو بخونیم چون واقعا اینجا یک دایره المعارفی است که ایمان و اعتماد و یقین ما را بیشتر از همیشه عمیق تر و وسیعتر میکنه
ممنون و سپاس
موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید
روز و شب تون بخیر و شادی و شادمانی و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با عشق در کنار عزیز دلتون رو آرزمندم
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و تمامی دوستانم در خانواده صمیمی عباس منش.
خب اول از همه میخوام اینو به خودم بگم که تاکید کرده باشم:
استاد بارها در مورد این حرف زدن که ما بعد از هر بار دیدن یا شنیدن یا خوندن آگاهی ها ما چیزهای جدیدی را درک میکنیم و متوجهش میشیم.
من جدیدا با عمق وجودم دارم این موضوع رو حس میکنم و به گمانم همین موضوع هم یک پدیده تکاملیه و من در حال حاضر از اینکه بارها فایل ها رو ببینم و بشنوم خسته نمیشم و هر بار که این فایلا رو میبینم برام مث یه خورشت میمونه که بیشتر جا افتاده.
من همین الان دوباره توضیحات این فایلو دیدم و یه جرقه ای توی ذهنم زده شد که گفتم بیام کامنت بذارم.
راجع به تجربیاتی که خدا رو مث یه مادر مهربان تصور کردم،واقعا درسته و من یادم میاد یه بار مثلا شروع کردم به صحبت کردن با خدا و عجز و لابه…
قشنگ یادمه اینجوری زیر چشمی یه نگاهم به آسمون میکردم که مطمئن بشم دلش بهتر میسوزه و البته که بارها میگفتم من مثلا به خاطر فلان سختی یا بهمان سختی قطعا بیشتر مورد توجه خدا هستم و اون فقط داره امتحانم میکنه و حتما میخواد بعدا از دل من در بیاره…
یه تجربه دیگه هم که بگم اینه که چند باری همینطوری با این احساس برانگیختن ترحم خدا درست فرداش یه اتفاقات بهتری افتاده برام و من گفتم آره دیدی جواب داد و…
ولی هم در اون تایم ها فهمیدم و الان هم که به عینه برام ثابت شده اونا یا یه سری نتایج سطحی بودن یا اینکه اصلا دوامی نداشتن و من دوباره اگه پام میخورده به گوشه مبل از خدا طلبکار میشدم و میگفتم نیگا… باز عصبانی شد از دستم…
در حال حاضر سیستم توحیدی خداوند رو اینگونه درک کردم که نه عصبانیه نه خوشحال و فقط خود من هستم که طبق افکار و احساساتی که در نهایت منجر به یک سری رفتار از من میشن در یک مدار متفاوت قرار میگیرم که طبق مشیت الهی در هر سطح مداری یک سری نتایج وجود داره که من میتونم از اون نتایج بهره مند بشم.
خیلی ساده بخوام توضیح بدم و چیزی که برای خودم یه خورده شخصی سازیش کردم اینه که خداوند یک نیروی قدرتمند و جاری در جهانه و ما به اندازه خودمون از اون انرژی بهره میگیریم.
بعنوان مثال:
اینترنت خونگی رو در نظر بگیریم که اشتراک ای دی اس ال طبق یک پهنای باند مشخص و یک حجم مشخص وارد خونه شده و کاملا منحصر بفرد،عادل و یکسان جاری شده در خط تلفن…
و از اونجا به بعدش ممکنه یه نفر با وای فای از مودم نت بگیره سرعتش کمه،با کابل لن سرعت خیلی بیشتره.
همین کابل شبکه تفاوت های مختلفی دارن و هر کدوم سرعت های مختلفی رو به شخص ارائه میدن.
یک نفر ممکنه بره روزی 10 گیگ استفاده کنه.
یه نفر با 200مگ بگه بسه دیگه زیاد مصرف کردم و تفاوت های اینچنین…
حالا نکته جالب اینجاست که شما جلوی هر کدوم از این افراد یه کاغذ سفید و خودکار بذارین و بگین اینترنت خونتو تعریف کن،یه تعریف متفاوت رو خواهند نوشت…
در این بین ممکنه یه نفر یه سوکت کابلش یه قطعی جزئی داشته باشه ولی چون آگاهی نداره به کلی بنویسه ما اصلا نت نداریم…
قیاسم خیلی مع الفارقه ولی همچین نگاهی خیلی به من کمک میکنه تا مفهوم سیستمی بودن خداوند رو…
کامل بودنش رو…
ناقص بودن خودم رو…
و خیلی چیزای دیگه رو بیشتر متوجه بشم.
شاد و پیروز و سلامت باشید.
به نام خدا
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان این جمع صمیمی
اومدم سایتو باز کنم که برم سراغ نشانه های امروز من که دوست داشتم فایلی باشه تا جوابم رو بگیرم ، ولی دیدم فایل جدید استاد گزاشته سریع زدم گوش بدم . درسته جواب همین بود خداوند با قدرتمندان جواب میدهد نه ضعیفان .
چندروزی خیلی توی ذهنم فکر میرفت که بخاطر مهاجرتم ته دلم ترس هایی بود ، دوس داشتم فایلی باشه تا خدا بهم نشانه هاشو بده. این فایل انگار خداوند بامن صحبت کرد ، نباید احساس ناتوانی و ضعیف بودن داشته باشم ، تا اینحا با قدرت اومدم و نتیحه هاشو دیدم . کمی ترس ها و دلهره ها ک استرس ها باعث میشن حس آدم به سمت بد بره به سمت نکنه ناتوان باشم اگه فلان اتفاق بیفته چی ؟ اگه توی کشور غریب فلان کارم حل نشه چی ؟ و… خدا بهم با این فایل گفت من به افرادی که شجاع هستن و قوی هستند پاداش میدهم . پس حس ناتوانی و ضعیفی رو بریزم دور . دنبال این باشم که قوی باشم ، خداوند به ضعیفان پاداش نمیده به کسانی که ایمان ندارن و حرکت نمیکنه جواب نمیده . خداوند به شجاعان پاسخ میدهد.
باز هم این جمله در این فایل اومد از استاد که فرشتگان از انسان ها میپرسند مگر زمین خدا پهناور نبود ؟ چرا مهاجرت نکردید ؟
خدا دیگه چطوری میخواد با من بخاطر این موضوع به این واضحی صحبت کنه . استاد ممنونم ازت که دستی هستی از خدا برام . دقیقا همینه ایمان داشته باش و حرکت کن و نگران نباش و با قدرت باش ، خدا به متوکلین خداوند به آنهایی که ایمان دارند و حرکت میکنن و شجاع هستن پاداش میدهد. فراموش نکنیم که خداوند بخشنده و مهربان است .
به نام خدای هدایتگرم .
سلام خدمت استاد جان و خانم شایسته بانوی توحیدی کیهان و سلام خدمت دوستان عزیز در این سرزمین توحیدی .
خدارو شکر که یک ردپای دیگه به لطف خداوند و بانو شایسته که استارت پروژه باعث شدید من بیام و هر شب کامنت بزارم
و چقدر کمک کننده و حال خوب کن هست اصلا خودش کنترل زهن عالی است خدا قوت بهتون بده برای این همه عشق
خالصی که به انسانهای هم نوع خودتون دارید خدا خیرتون بده .
در مورد چک و لگد و حرکت کردن تو این فایل استاد خیلی خوب واضح توضیح دادید که خداوند هم مهربان هست و هم
خشمگین یعنی هر دو حالتش را دارد ما همیشه فکر میکردیم که خدا همیشه فقط مهربون هست ما هر کاری کنیم بهمون
نعمت میده دلسوزی دارد و ماهم باورمون این بوده و نتایج زندگیمون هم گواه این دیدگاه بود خدا هم مهربان برای
کیا مهربون برای انهایی که دارن بندگی فقط خداور میکنن خدایی میکنه نه کسانی که شرک دارن و به غیر خدا توکل دارن
برای انها فقط عزاب دهنده است این یک قانون بدون تغییر هست که خود قانون گزار هم نمیتونه عوضش کنه مثل
قانون راهنمایی رانندگی که اصلا مهم نیست که خود قانون گزار بیاد زیر دوربین با سرعت بالا حرکت کنه دوربین ثبت میشه
شامل جزریمه میشه چون یک قانون هست و طبق ان سیستم تعریف شده میخای یک شهروند معمولی باشی یا مامور
پلیس اون کار خودش را انجام میده خداوند هم در این جهان سیستم وصف کرده و طبق ان عمل میکنه مثل اب میوه
گیری هر میوه بندازی اب همون میوه را فقط بهت میده نه چیز دیگه مثل قانون بدن حالا شما بیا باشگاه بدنسازی
یکی کافر باشه یکی توحیدی باشه وقتی یک برنامه تعریف شده باشگاه وزنه میزنی تمام اصولش قوانین بدن رعایت
میکنی حالا چه ادم توحیدی باشه چه مشرک باشه چه زن چه مرد اون بدن شکل میگیره عضله میسازه چون به قانونش
عمل کردی این در تمام موضوعات میتونیم از این دید بهش نگاه کنیم قوانین خدا را بیشتر درک کنیم خدا هم سیستمی
است که اگر با ان هماهنگ باشیم نتیجه میدهد حالا میخاد زن باشه مرد باشه سیاه باشه سفید باشه امریکا باشه ایران باشه
اون جواب میده به عملکرد ما قوی باشیم میمونیم تغییر میکنیم ضعیف باشیم از بین میریم از زمان ابتدای جهان این
روند تکامل بوده به قول استاد عزیزم خیلی هم منطقی بهش فکر کنیم اگر این طوفانها حالا تو زندگی مالی روابط یا طبیعت
اگر پیش نمیومد هیچ چیزی تغییر نمیکرد همه چی راکد میشد و میگندید و اصلا جهان پیشرفتی نمیکرد الان داریم
میبینیم که هر روز داره تکنولوژی پیشرفت میکنه در صنعتهای مختلف داره هر روز رشدمیکنه همه چی اگر ما زرنگ باشیم
زود نشونه ها را بگیریم و نیاریم به ضربات سنگین برسه میشه باعث حرکت و صعود ما و اگرنه باید به زور حرکت کنیم
و همش با رنج و زور حرکتی کنیم یک سری ها هم که کلا راکد هستن از بین میرن این به ظاهر بی رحانه است ولی
زات جهان اینه فقط قوی ترها نسلشون منتقل میشه و ضعیف ها از بین میرن کاش بتونیم همیشه خودمون را تربیت
کنیم که برای تمام زمینه های زندگی خودمون پلن داشته باشیم مثل استاد عزیزمون که همیشه چند قدم جلوتر هست
و پلن میریزه و چقدر باعث رشد استاد شده این روش تربیت خودشون واقعا شما لایق بهترینها هستید و بهترین الگو
برای انسانها استاد خیلی خوب درک کردن قوانین رو به خاطر همین همیشه تاکید دارن اولین قدم پزیرش این
قوانین و قبولشون کنیم باور داشته باشیم که خودمون مسول صد درصد زندگیمون هستیم تا بتونیم با باور واقعی
افکار غالب حرکتی پیوسته داشته باشیم تا جهانمون تغییر کنه برای ما چون حرکت نکنیم از بین میریم توحید را سرلوحه
اصلی زندگیم قرار بدم و بدانم که خدا نمیخاد من زجر بکشم تا به چیزی برسم دلش نسوخته برام که حقم باشه نه من اگر
بعد کلی زجر و داستان به نعمتی میرسم در واقع اون زمان از همه بریدم اومدم فقط روی خودش حساب کردم و اونم
پاسخ تسلیم منو داده و بیشتر ادمها فکر میکنن به خاطر زجرهای زیادی که کشیدن خدا دلش سوخته اینارو داده بهش
نه ما تسلیم شدیم راهی نبود به جز خدا ما یادمون باشه که همیشه همه چی را از خدا بخایم و همیشه محتاج خدا
باشیم درتمام شرایط گل و بلبل هم خدارو فراموش نکنم و خودم را با اون یکی بدونم در تمام ابعاد زندگیم ازش درخواست
کنم تا فراموشش نکنم چون اگر من بتونم در کارهای روزمره عادی ریز ریز این هدایت پاسخ را بخام ارام ارام زهنم عادت
میکنه که تمام چیزها را از خودش بخام همین عادت دادنه کار مارا اسون میکنه همیشه این کارو کنم مثل استاد عزیزم
ما هم با تمرین میتونیم عضله هدایت خواستن را قوی کنیم مثل تمام کارهایی که اولش ارام شروع میشه عادت میشه
عادی جزوی از زندگی میشه میتونیم توحیدی بشیم و میدونم شیطون همیشه منتظره که از سر خوردنهای ریز من استفاده
کنه باید بهش بها ندم فقط قدرت را به خدا بدم و از همه قدرت را بگیرم در تمام زمینه ها قدرت را به خدا بدم و اونم
سوپرایزم میکنه بیشتر از چیزی که فکرشم کنی .
الهی شکرت یک ردپا دیگه با کمک تو استاد عزیزم خانم شایسته نازنین انجام دادم
تا روز بعد همه شما عزیزان را به خدای مهربان و بخشنده میسپرم
خدا نگهدارتون .
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم
سلام استادجان، چقدر این سری فایل های اخیرتون خوبه، چقدر چهره شما روحانی تر شده، احساس میکنم قشنگ روح تون خدایی تر شده، لحن کلام شما، آرامش قلب شما، آرامش روح شما در چهره و کلام تون مشخصه. میخوام بگم رفته رفته بیشتر عاشق خدایی میشم ک چنین فردی رو تو زندگیم قرار داده، بیشتر شیفته شما و حرف ها و آگاهی های شما میشم، چقدر خوشبختم ک با شما هم دوره هستم، ب قول آقا رضای عزیز بزرگ ترین سپاسگزاری من از خدا بخاطر هم دوره زیستن با شماست.
داشتم ب خودم میگفتم ببین استاد چند سال پیش توی این آروی داشت برامون پشت دوربین آهنگ های اندی رو میخوند و مارو می خندوند، ولی ببین الان چقدر متفاوته تجربه ی زندگیش، الان تنهایی رو خلوت گزینی با خداش رو انتخاب کرده، ینی میخوام ب خودم بگم همه چیز توی زمانش خیلی خوبه، بخواه ک همه چی رو تجربه کنی، حتی اون آهنگ خوندنا، اون مسافرت رفتن ها، اون دوستی ها و جمع های زیاد با انسان های خوب، و اینو بدون آخرش برمیگردی ب خدا.
انگار آدم هرچی باتجربه تر میشه، هرچی بیشتر میره میگرده، هرچه بیشتر تو مسیر خداشناسی و موفقیت و رسیدن ب خواسته هاش قدم برمیداره، تهش میرسه ب خدا، ینی میخوای اول و آخر با خودِخودش باشی، بنظرم حتی ما خواسته ها و آرزوهامون رو ب خاطر نزدیک شدن ب خودش میخوایم. حتی پول رو، حتی تو چشای اون پارتنر خدا رو می بینیم، تو طعم اون غذای باکیفیت و لذیذ خدا رو می بینیم، تو هدیه هایی ک برا اطرافیان مون می گیریم توی شادی هاشون خدا رو می بینیم، تو احساس خوب اون لباس باکیفیت و همه چیز تو همه خواسته هامون، و او اجابت میکنه تا بهش نزدیک تر بشیم، و ب اندازه ظرفیت مون اجابت میکنه، باید جنبه شو باید ظرفت رو آماده کنی
همزمانی این فایل برای من بسیار جالب بود، ظهر ک خونه خلوت بود با خودم شروع ب صحبت کردم، وسط نوشتن جلسه قدم 10، شروع ب صحبت کردم انگار کسی داشت با من مصاحبه میکرد و من داشتم از رمز موفقیتم میگفتم، و همش در مورد توحید و ایمان و حرکت حرکت حرکت میگفتم، گفتم بهشت را ب بها دهند نه بهانه، من بهشت را میخوام پس باید این دنیا بهشت رو تجربه کنم، گفتم زندگی قانونش ساده است، خدا خودش هم تو قرآن گفته، تقوا کنترل ذهن ایمان امید شجاعت توحید سپاسگزاری حال خوب، ساده اما سخت، سخت اما ساده.
ساده است اره ولی آیا میتونم در عمل اجراش کنم؟ میتونیم توی شرایط حساس این قوانین ساده رو اجرا کنم؟
استاد جان اگر کسی از بیرون ب زندگیم نگاه کنه میگه چیه شب تا صب داری مشق می نویسی ب کجا رسیدی؟ و شاید فک کنه من هیچ نعمت بیشتری از اونا ندارم، ولی ولی بخدا خودم میدونم ک یه موقع هایی میگم خدایا راضی ام ازت بخدا من خوشبخت ترین دخترم، من شاهدختم، با اینکه من هنوز ب خیلی از فانتزی هام نرسیدم، ولی اونا اسمش فانتزی عه، میدونین من چیا رو دارم؟
من خدا رو دارم، عشق اون سیرم کرده، قلب مو پر کرده، احساس رضایت میکنم از زندگیم، شادی درون دارم با خدا میخندم با خدا میرقصم، گاهی میشه بخدا وقتی غذا میخورم اشکم درمیاد، من هیچ کار فیزیکی نمیکنم ولی مثل مریم برام رزق مریمی میفرسته و من فقط تعهد قانون سلامتی رو دارم و بقیه اش برای او آسان است. گره ای تو زندگیم نیست، همه عاشق اینن ب من کمک کنن، ب من خدمت کنن، من فقط احترام و عشق می بینم از اطرافیانم حتی از آدمهای غریبه.
این اواخر خیلیییی عاشق تنهاییم شدم ، یعنی آرامش واقعی من وقتی هست ک با خدام دارم تو تنهایی و طبیعت حرف میزنم، دارم شکرش میگم و خواسته هام رو بهش میگم، خیلی دوست دارم خلوت باشه دورم، خیلی دوست دارم با خدا بیشتر حرف بزنم و احساس نیازم رو بهش اعلام کنم. بگم با زبان اعلام کنم ک من هیچی نمی دونم من تسلیم تو منو هدایت کن.
استاد وقتی ب حضورش توی زندگیم فکر میکنم میگم اگر تو نبودی من الان داشتم چه سختی ای می کشیدم، اگر تو بار کارهای منو ب دوش نمی کشیدی من الان چقدرررد سخت زندگی میکردم، وقتی آسانی هایی ک تو زندگیم دارم رو با بقیه مردم مقایسه میکنم اصن یه آن هنگ میکنم میگم مگه میشه زندگی انقدر سخت باشه، چطوریییی تحمل می کنید دلم میخواد داد بزنم بگم تو رو خدا برگردین سمت خدا، چطوری انقدر سختی رو تحمل میکنید؟ چطوری هدایت نشدین ب راه راحت و آسان، خدایا چی تو من دیدی ک منو با خودت آشنا کردی؟ چه منتی ب سر من گذاشتی ک منو هدایت کردی؟ بهم راه آسان رو نشون دادی؟
من گاهی تو جلسات قدم 10 استپ میکنم میزنم ب کله ام؛))) ینی انقدرررر اگاهی اش میچسبه بهم، بارها شده انقدر قربون شما رفتم وسط فایل انقدر بالا و پایین پریدم قلبم میخواسته دربیاد، انقدر ذوق میکنم ک یافتم یافتم گنج خوشبختی رو یافتم بخدا وقتی یه جمله هایی رو می شنیدم، طوری ک اطرافیان باتعجب بهم نگاه میکنن، انقدر سپاسگزار حضور شما تو زندگیم میشم.
تازه من دارم فقط جملات تون رو می نویسم، فقط داره ورودی داده میشه، بعدها ک برگردم و تایید کنم حرف هاتون ک دیگه خدا میدونه چکار کنم جامه ها میدرم :)))
استاد جان عاشقانه و خودخواهانه زمان های طلایی روزم رو اختصاص میدم ب کار کردن روی دوره ها، صبح زودِ زود از خواب بیدار میشم ک خانه در سکوت باشه، شب دیرتر از بقیه ب خواب میرم ، صبح ها قرآن میخونم و دفترم رو باز میکنم و آیه هایی ک خودِخدا مستقیم باهام حرف میزنه رو می نویسم، آیه های اصل رو می نویسم و با خدا حرف میزنم حین خوندنش سوال میپرسم
قرآن خوندن خیلی بهم کمک کرده ک سیستمی نگاه کنم ب خدا، دلم دیگه برای کسی نمی سوزه، بصورت خودخواهانه روی خودم جدی کار میکنم، طوری شده ک میگم قراره اتفاقای خوب بیوفته، ولی استاد اگه از من بپرسید چرا میگم چون قانون اش اینه، چون لاجرم باید برام اتفاق بیوفته، من نمیگم دیگه حقمه امسال خدا بهم رحم کنه، من ب پشتوانه کار کردن بسیار روی خودم دارم این حرفو میزنم، ایمان دارم ک این حرف رو میزنم، اصن اگر اون اتفاق بیوفته فکر نکنم خیلی سوپرایز بشم، من لاجرم باید برام اتفاق های خوب بیوفته ب زودی و حتما خبرش رو می نویسم براتون.
استادجان من مغازه ام رو جمع کردم و گفتم خدایا من رو خودم کار میکنم تو منو هدایت کن ب مسیر موردعلاقه ام، بهم گفت کدنویسی رو یاد بگیر، همونی ک همیشه ازش می ترسیدی و بهش باج می دادی و فکر میکردی مال خفن ها و مخ هاست تو ک اصن حرفشم نزن، همون درسی ک بخاطر تنفر ازش دانشگاه رو ترم 2 انصراف دادم:/ منم گفتم چشم من هیچییی نمی دونم، دیدم اره منم میتونم یاد بگیرم هیچ چیز سختی نیست، اگر کسی تونسته یادش بگیره ینی منم میتونم. و الان جلسه 9 اش هستم اونم از طریق یکی از دستان نازنین اش اومد بهم گفت یادش بگیر از دوستان عزیز سایت، ک معجزه وار باهم آشنا شدیم. دیگه مطمئن شدم الهام از سمت خودشه.
استاد عزیز من بارهاااا بهش گفتم من ضعیفم خیلییی، من بخدا تحمل هیچ سختی ای ندارم، بارها شده شرک ورزیدم دستم رو گرفته منو برگردونده تو مسیر، هیچ وقت چک ام نزده قربونش بررررم. همیشه دست نوازشش رو سرم کشیده و منو اورده ب راه راست، راه خودش. و دقیقا تو مکالماتم میگم خدایا من ب خودم ظلم کردم منوو ببخش و ب راه راست ببر منو.
از مثال مادرِ مهربان گفتید، خیلی جالبه، مادر من به هیچ وجه دلسوزی برا من نمیکنه، حتی می بینم گاهی یه ذره حرصشم درمیاد، و نسبت ب دو خواهرم ک هواشون رو داره، به هیچ وجه نسبت ب من احساس ترحم نداره، بارها گفتم اه چقد هواشون رو داری بسه حالم بهم خورد، حتی خواهر بزرگترم ک 5 سال از من بزرگ تره خیلی بیشتر، چون ضعف شخصیتی داره. چون قوی نیست، احساسی عه، حالش با خودش خوب نیست، مدام دکتر و اعصاب خورد و گره در کارهاش، ینی به عینه می بینم ک چک خورش خیلییی ملس عه، بارها اون شعر در جوانی جان گرگ ات را بگیر تو ذهنم مرور میشه.
حالا چرا مادرم به هیچ وجه نسبت ب من ترحم نداره و من اصلا با رفتارهام بهش اجازه نمیدم ک بخواد برام دلسوزی کنه، اولا دوره عزت نفس تون اجازه نمیده ک من احساس قربانی شدن کنم، و اینکه کلا پدر و مادرم احساسی نیستن و جوری بود ک از بچگی رو پای خودم وایستادم، یه جورایی مسئولیت تمام زندگیم رو خودم به عهده گرفته بودم، ینی خدا گفت فقط وابسته خودم میشی و تمام، فقط از خودم حتی کفش ات از خودم میخوای نه از پدرت، و این ویژگی شخصیتی اونها خیلی ب من کمک کرد ک متکی ب خودم باشم، ک خدا رو پیدا کنم و بگم خدایا من فقط از خودت توقع دارم، فقط از خودت انتظار دارم، من کاری ندارم باید خرجم رو بدی خودت منو اوردی ب این دنیا خودتم هوامو داشته باش و خووووب خدایی کرده برام، خووووب.
امروز داشتم ویژگی های فردی ک میخوام در آینده باهاش باشم رو مینوشتم تو دفترم، شجاع باشه، توحیدی باشه، خدا رو تو زندگیش داشته باشه، غیر وابسته، مولد ثروت، ذهن خلاق و ثروتمند، هر روز روی بهبود شخصیتش کار کنه، محترم باشه، اهل غذای سالم، ورزش، تفریحات سالم، خوش خنده، شادی درون، اعتماد بنفس ،عزت نفس، عاشق خودش باشه ووو
بعد از خودم پرسیدم ناعمه آیا خودت چنین ویژگی هایی داری یا سعی میکنی در خودت بسازی؟ با افتخار میگم جوابش بله بود، و داشتم با قدرت این درخواست رو ب خدا می دادم، بهم گفت لاجرم این نعمت وارد زندگیت میشه، و منم قلبم مطمئن شد ک در زمان مناسبش این اتفاق رخ میده.
موقع شنیدن این فایل تون خیلی ب خودم افتخار کردم ک از اون آدم هایی هستم ک با کوچک ترین ضربه رو شونه ام ب یاری خدا ب مسیر برمیگردم، استاد من واقعا برام سواله چرا باید رو خودم کار نکنم وقتی دارم نتیجه می گیرم؟ چرا باید تعهدم رو کم کنم؟ توی فایل تون شما میگفتید مگه دیوانه ام من؟؟؟ مگه مرض دارم؟؟؟ آقا زندگی من باید هی رو ب رشد و بهتر شدن باشه، اگر داره سخت پیش میره و گیر کردی بدون یه جای کار ایراد داره. من هرچه میرم جلو هی بیشتر میخوام، و خدا هم میگه پس تعهدت رو حفظ کن، تو برای دریافت نعمت های بیشتر کار خاصی نمیخواد بکنی فقط روی بهبود شخصیتت و ایمان ات کار کن.
استادجان سپاسگزارم ازتون، حرفام دلی شد، برا ناعمه آینده هم نوشتم. در پناه الله باشید
بنام خدا
سلام به استاد ومریم جان وبچه های عزیز
استاد حرفایی که زدین رو من تجربه کردم تواین 32سالی که ازخدا عمرگرفتم وتک تکشون برام اتفاق افتاده و واقعا خدا یه سیستمه مثل انسان عمل نمیکنه ده پونزده سال پیش من تقریبا هرسال ماه رمضان شب های قدر شرکت میکردم ومیرفتم میگفتن شب های قدر هرچقدر دلشکسته باشی وباتضرع و گریه والتماس وحال بد از خدا بخوای بهت میده ومن به این باور که خواستمو بهم میده ومداحی که میکردن کلی توسرخودم میزدم واحساس بد و…واقعا هرسال تکرار میشد وهیچ نتیجه ای نمیگرفتم فقط خداشاهده کمتریک ماه همون خواسته رو باحال خوب واحساس عالی ازخدا خواستم یک ماه نشد به صورت معجزه واری رخ داد ومن شوکه شدم گفتم ای بابا این همه خودمو زجر دادم و خودمو اذیت کردم …بخاطر اینکه خدا نمیخواد مازجر بکشیم نمیخواد سختی بکشیم توقران هم فرموده مابه شما ظلم نمیکنیم بلکه خودتون به خودتون ظلم میکنید وبلایی که سرتون میاد بماقدمت ایدیکم هست…عادلانه تراز خدا من ندیدم تو عمرم توی بحث روابط همیشه من شرک میورزیدم وچه ضربه هایی خوردم الانم که سه ساله ازدواج کردم بازم همیشه همیشه ازهمسرم توقع دارم که چرا فلان کارو برام انجام نمیدی چرا اون محبت اون دوس داشتن اون علاقه اون توجه رو به من نمیکنی نتیجه هم مثل همیشه ضربه میخورم بازم احساس میکنم بیدار نشدم به قول شما استاد چرا بذاریم ضربه ها محکم تر بشه چرا تغییری ایجاد نکنیم من به خودم میگم این حرفا رو،چقدر توقعم بالاست تو زمینه روابط ولی نمیام رو خودم کار کنم رو باورهای توحیدیم وهمیشه میخوام همسرم عوض بشه چندروز پیش ازم خواست که جدا بشیم ومن باگریه وحال بد گفتم نه نمیتونم فلان یعنی واقعا چقدر دیگه باید ضربه بخورم چک ولگد بخورم قبل از ازدواج هم تو رابطه ای که بودم دقیقا اون شخص کپی رفتار واخلاق الان همسرمه الان که این فایل وگوش دادم گفتم بلفرض همسرمم اززندگیم بره بازم اگه نخوام تغییر کنم یه شخصی باهمین خصوصیات باهاش برخورد میکنم چون فرکانس های من همینه چون نگاهم همینه چون باورم همینه هیچی ازاون بیرون تغییر نمیکنه لگه من تغییرنکنم.. خداهم چون میخواد ماپیشرفت کنیم میگه اگه توحیدی عمل کنی بهترین روابط و بهت میدم اگه فقط به من توکل کنی اگه فقط به من اعتماد کنی… تو سوره حمدمیگه به راه راست هدایتتون میکنم ولی شرطش قبلش هم گفته تنها منو بپرستید وتنها ازمن یاری بجویید این شرطاشه وقتی میگیم تنها تورو پس لزومی نداره به رئیس بانک رو بزنیم برای وام یا فلانی توباید به من عشق بورزی یا دکتر هرچی گفت باورش کنیم واین یعنی شرک ونتیجش مشخصه
استاد بارها وبارها باخودم فکر کردم گفتم اصلا حرفای استاد عباسمنش رو بذارم کنار اصلا اتفاقات زندگی خودمو بررسی کنم دیدم تک تکشون طبق قانون بوده جاهایی که احساس خوبی داشتم وفقط از خدا خواستم راحت مثل اب خوردن خواستمو بهم داده و اوضاع خوب پیش رفته وجاهایی که تقلا کردم و زور زدم وحتی خواستم خدا دلش برام بسوزه نه تنها نتیجه ای نگرفتم بلکه هی ناتوان وناتوان تر میشدم و این ها به قول خودتون نیازی به قسم حضرت عباس نیست زندگی خودمون گواه این قانون بدون تغیبر خداونده الان که قانون و بلد شدم خدارو شکر بعضی جاها ازمسیر خارج میشم با یه زدن رو شونم بیدار میشم ولی تو روابط باید خیلی رو خودم کار کنم
استاد تو بحث ادم ضعیف وادم قوی که گفتین چون جهان رو به پیشرفته ادم های ضعیف نمیتونن به پیشرفت جهان کمک کنن وله میشن پس اونی که قویتره میمونه و جهان رو گسترش میده ومن باید قوی باشم وتومسیر درست قرار بگیرم لاجرم نعمت ها وارد زندگیم میشوند چون قانون ثابته
الان خداروشکر دارم رو دوره احساس لیاقت کار میکنم وتغییرات رو درخودم ایجاد میکنم چون هرچی تقلا کردم ازاون بیرون چیزی رو عوض کنم نه تنها عوض نشد بلکه بدتر هم شد وقول دادم به خودم تااخر دوره کاملا روش تمرکزی کار کنم دارم تمریناتشو انجام میدم و انشاالله نتایج هم میان
توبحث سلامتی خداروشکر ازوقتی که باشمااستادعزیزم اشناشدم قبلا قرص معده فقط مصرف میکردم الان سه چهارساله که سالمم نه دکتررفتم ونه دارویی مصرف میکنم باورهام در این زمینه خداروشکرخوبه فقط در بحث مالی ورابطه عاطفی که جواب سوالی که نوشته بودین چه تصمیمی میخواین بگیرین تصمیمم اینه که شخصیتم رو بهبود بدم واز دوره احساس لیاقت بعدش عزت نفس استفاده کنم به امیدخدا وسعی میکنم بیشتررو باورتوحیدی کار کنم
استاد من هرروز یکی دوتا صفحه قران میخونم و چقدر رو توحید تاکید کرده خدا فقط به این دلیل که ما هدایت بشیم رستگار بشیم میفرماید لعلکم تفلحون وگرنه خدا بی نیازه این ماییم که به هدایت هاش نیاز داریم این ماهستیم که اگه راه رو به مانگه گمراه میشیم وتو تاریکی مطلق میمونیم خدا توقران میگه که خیلی از گناهانتون رو نادیده میگیرم وگرنه اگه رحمت من شامل حالتون نمیشد شما ازبین میرفتید بعد هم کلی ازخدا شاکی میشیم وایراد میگیریم که چرا چرا؟؟واقعا خنده داره
خدایا همیشه منو مورد رحمتت قرار بده ومهربانیت رو شامل حالم کن که سخت بهت محتاجم
سپاسگزارم ازتون استاد جانم
ﭐقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ ﭐلْیوْمَ عَلَیکَ حَسِیباً ﴿14﴾
(اسراء14)-و به او خطاب رسد که تو خود کتاب اعمالت را بخوان و بنگر تا در دنیا چه کردهای که تو خود تنها برای رسیدگی بحساب خویش کافی هستی.
==========================
مَّنِ ﭐهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یضِلُّ عَلَیهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا ﴿15﴾
(اسراء15)-هر کس راه هدایت یافت تنها بنفع و سعادت خود یافته و هر کس به گمراهی شتافت آنهم به زیان و شقاوت خود شتافته و هیچ کسی بار عمل دیگری را به دوش نگیرد و ما تا رسول نفرستیم هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد.
===========================
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
وقتی خواستم این کامنت رو بنویسم تا آیات قرآن رو نوشتم، بعدش از شدت درد معده رفتم بیمارستان والان بعد از دو روز اومدم که ادامه رو بنویسم، البته موضوع کامنت تغییر کرد.
علت این بیماری، مقایسه کردن و ناسپاسی بود
خودم متوجه شدم، جریان از چه قرار هست و چرا این درد رو گرفتم:
2 سال پیش بنا به تصمیمی که گرفتم، اینستاگرام رو پاک کردم
تا اینکه 3 ماه پیش بخاطر افزایش مهارتم در رشته ی مورد علاقه ام دوباره نصبش کردم، پیج های مربوطه رو دنبال کردم
امااااااااا
ذهن نجواگر از راه خیلیییییی خاص خودش وارد عمل شد، بهم گفت برو زنان موفق رو نگاه کن و ببین چکار میکنن، این موضوع واسه منی که خودم رو میشناختم مثل سم بود، ولی بازم گوش کردم و عملی کردم و باعث شد حسابی بزنم چپ راهی،از مسیرم دور دور شده بودم
نگاه کردم، دیدم، چنان خودم رو با دیگران مقایسه کردم که دارم لحظه به لحظه ناشکری میکنم، باعث شد، این مقایسه و ناشکری به بیماریهای جسمی تبدیل بشه و دوباره منو به خودم بیاره.
خدایااااا من ببخش، چرا اینقدر نعمت رو فراموش کردم
خدایااااا شکرت بابت بازگشت دوباره ام به کانون گرم پدری، چون استاد عزیز و دوست داشتنی ام
انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
دوستدار شما :سیما
بنام الله آفریدگار جهانیان
با سلام خدمت استاد عزیز ومریم خانم گرامی
خدا را هزاران بار سپاسگزارم که من را به سایت عباس منش هدایت کرد
زندگی من سراشیبی وسربالایی زیادی داشت طوریکه خودم را فراموش کرده بودمویادم رفته بود که خدایی دارم که جاش تو قلب منه
همش حواسم به چرت وپرت ذهنم بود به خدا توکل میکردیم ولی زبانی بود همش میگفتم همش فکر میکردم حتما گنهکارم که خدا جواب ونمیده تا اینکه خداوند شانسی منو هدایت کرد به سایت استاد عباس منش ومن هم جزو هدایت شدگان شدم
الان خدا رو شکر به آرامش درونی رسیدم کم کم سعی میکنم بین ذهنم وروحم تعادل ایجاد کنم
وقوی باشم وبه زندگی سراسر از آرامش وآسایش هست برسم
در پناه حق شاد وسلامت باشد
سلام بر همه عزیزان
بعد از گوش دادن چند باره این فایل و گذاشتن چند کامنت مختلف :))) دوباره اومدم
وقتی رفتم کامنت بچه ها رو خوندم (اینم بگم اولین باری بود که در طول این سالها یه فایلی رو کل کامنتهاش و از صفحه اول تا 21 که فعلا تا همینجا منتشر شده نخونده بودم) دوباره از یسری هاشون یه تجربه هایی یادم افتاد بگم دیدگاه همه مون اینور اونور تقریبا شبیه هم بوده همه مون و یسری از بچه ها واقعا عالی نوشتن عالی قوانین و دارن در عمل اجرا میکنن احسنت بهتون دوستای من
داشتم با خواهرم حرف میزدم و ازم پرسید تو تجربه هایی که درباره شرک داشتی و میشه بهم بگی منم یادم بیفته قبلش خودم تو دفترچه یادداشتم ظهر وقتی مجدد فایل و گوش میدادم نوشتم موردهایی رو که بیام راجع بهشون بگم و درباره شرک بود و وقتی خواهرم این سوال و کرد مطمئن شدم که باید راجع بهش بگم
یادمه وقتی اوایلی که تازه میخواستم برم سرکار حالا دقیق یادم نیست که سرکار میرفتم یا تازه دنبال کار بودم اما یادمه که همش این انتظار و داشتم که عموم منو ببره تو مخابرات اون دوره رییس منطقه یکی از نواحی مناطق تهران بود و تقریبا کل پسرهای فامیلمون و مشغول کرده بود حالا یا تو اداره خودشون یا بواسطه جایگاهش کلی اشنا داشت و تو مناطق مختلف براحتی میتونست استخدامشون کنه کل پسرها رو برده بود و وقتی مادرم ازش خواست (چون من برام افت داشت خودم رو بندازم بهش ولی همیشه تو ناخوداگاهم اینو وظیفش میدونستم) به مادرم گفت خیلی کار دخترونه ای نیست ما میدونستیم بهونه ش هست چون من وقتی دانشگاه همکلاسیم تو مخابرات کار میکرد ازش پرسیدم گفت براححتی میتونه ببرت و توقع منو زیادتر کرد بعدها فهمیدم یکی از دلایلش حجاب من بود که هیچ وقتم بهم نگفت البته همونطور که من مستقیم ازش نخواستم شغل و خلاصه این شرک تا مدت زیادی تو ناخوداگاه من بود در راسته همون توقعی که داشتم و فکر میکردم طبیعیه و اصلا به این فکر نمیکردم که باید از خدا بخوام نه بندش اون موقع شاید از ذهنمم خظور نمیکرده اگه هم بوده خیلی زوم نمیکردم و عقل ناقصم میگفت خب خدا گفته از تو حرکت منم دارم از بندش میخوام دیگه پس چرا نمیده؟ بعد خدا رو هم مقصر میدیدم میگفتم لابد تو نمیخوای که نمیشه کج فهمی هایی که الان دارم تازه بهشون میرسم این موضوع برای شاید 15 سال پیشه شایدم بیشتر ولی میدونم که کمتر نیست چون من از سن خیلی کم وارد بازار کار شدم کمی که برای دخترها تو اون دوره خیلی امر واجبی نبود کار کردن یا خیلی باب و عادی نبود
مثال دیگه ای که از شرک یادم اومد:
خونه پدر بزرگم همیشه این خیال راحتی رو داشتیم که اگه الان مستاجریم این وضعیت ادامه دار نیست حالا نه با کار کردن روی خودم و مولد بودن خودم این موضوع هم برای 5/6 سال پیش هست میگفتم بهرحال خونه پدر بزرگم و بفروشیم حداقلش باهاش میتونیم یه خونه 50 متری نرمال بخریم شرک همانا و بفروش نرفتن خونه همانا و داستانش و تو کامنتهای مختلف گفتم که اون زمان همسایه ها راضی نمیشدن خونه رو کلن بدن بساز بفروش که قیمت بیشتری دست همه رو بگیره دقیقا یک ماه نشد وقتی ما فروختیم خونه رو همسایه ها راضی شدن و قیمت همون خونه و همون واحد پدربزرگم دوبرابر شد چون خریدار یکی از دوستان مادرم بود برای دختر و داماداش خونه رو میخواست این و دهن به دهن از دوستای دیگه ش فهمید یادمه کلی هم خاله ها و دایی ها حرص خورده بودن و … بماند حالا اونجا من دیگه دقیق دوزاریم افتاد که خدا گفت شرک میورزی؟ بشین تا خونه دارت کنم تا وقتی که نگاهت به عوامل بیرونیه اوضاع همینه (عدم درک نگاه سیستمی)
و جایی که دیگه فهمیدم باید کمتر شرک بورزم و در ر استای کار کردن روی خودم بودم حالا این قسمتشم بگم دیگه دخترم ناامید نشه (ایموجی خیال راحت)
همین محل کار اخیرم که ازش بیرون اومدم تقریبا 4/5 ماه قبل اینکه بیام بیرون و اوازه نموندنم پیچید یکی از به اصلاح کله گنده ها و مافیاهای پارچه که همه حاج فلان صداش میکردن و جلوش خم و راست میشدن و مغازه هاش شیشه های بلند و جاهای تو چشم و خلاصه برو بیایی تو صنف خودش از طریقی برام خبر اورد که حسابدار میخوان و به برادرش که اونم شماره دو صنف خودش بود شایدم یک بعد این جاش و گرفته بود حالا چرتکه نمیندازیم خلاصه به خواهرم گفتن ابجیم بدون اینکه نظری بده یا پیشنهادی دقیق همون پیشنهاد و بهم رسوند اقا دروغ چرا یکی دو روزی وسوسه پیشنهاد با حقوق پیشنهادی و شرایط عالی ش شدم و رفتم تو فکر اما اینجا گفتم هرچی صدای درونم بگه و بعدش اونم بهم گفت از چاله بیفتی تو چاه؟ تو همین الان میخوای ازینجا بیرون بیای داری میگی میخوام برم دنبال علاقم علاقت اینه؟ حسابدار میخواستی باشی که همینجا بودی حقوق داره گولت میزنه؟ کم مشابه ش گولت نزده؟ خودت اعتراف کردی که هرچی کار پولساز بوده رفتی برای تو پول نداشته کاری به موردهای دیگه که بخوام بگم منطقش کورت میکنه ندارم دستام و بردم بالا گفتم تسلیم اصلا هرچی تو بگی غلط کردم راست میگی شیطان داشت الکی بهم وعده پوچ میداد هرجا خودت هدایتم کنی اگه میگی اینجا بمونم درسهاش و بگیرم چشم میمونم و پیشنهاد و رد کردم خواهرم گفت بهترین کار و کردی من نگفتم که روت تاثیر نزاره ولی همه اینها فقط ظاهر گول زننده دارن که همون سرکار خودم موندم و از طریق های دیگه ای هدایت بهم گفت بیا بیرون تا الان بهترین تصمیم زندگیم بوده و جایی که مشغول بودم بهترین محل تجربه زندگی کاری و ارتباطی من
یه مثالی هم درباره خاک خوردن زدین دهها بار اون قسمت و گوش دادم
نیازییی نیست حتما زمین بخوری تا موفق شی*
نیازی نیست حتما روابط درب و داغون تجربه کنی تا رابطه عالی داشته باشی
یادمه وقتی داشتین با ازاده عزیزم یکی از بچه های سایت که مهاجرت کرده بود فلوریدا صحبت میکردین اونجا هم وقتی ازاده گفت اره اینجوری شد این سختی رو داشتم شما حرفشون و قطع کردی گفتی البته ازاده عزیزم براش اینطوری بوده بچه ها حتما برای رسیدن به موفقیت الزامی نیست که سختی بکشید اونجا هم این حرفتون تو گوشم زنگ خورد
عالی هستین شما بخدا
یه مثالی هم در این باره بزنم وببندم کامنت و
من تو آژانس که کار میکردم اوایلش یه سوتی مالی دادم و بلیط اشتباهی برای مسافر گرفتم که عودتش هم یکم مبلغ کم کرد و از جیبم رفت بعدش دقتمو بالا نبردم یه ضرر مالی دیگه دادم البته بازم زیاد نبود اما داشت اعتماد به نفسمو میگرفت یکی از همکارام هم یه ضرر اینجوری داد منتهی چون اون خارجی کار بود ضررش یکم بیشتر بود سوتی های من برای سفرهای داخلی بود بیشتر بعد همکارم فرداش اومد گفت با یکی از دوستام که تو فلان اژانسه صحبت کردم گفت چقدر ضرر دادی گفتم فلان قد گفت اووو تازه اولشه همه ماها اول کارمون حداقل فلان تومنی ضرر دادیم یادم نیست مبلغی که گفت چقدر بود 10 تومن 20 تومن سال 98 خیلی بود برای کارمند این عددا من همونجا سکته رو زدم حواسم و بیشتر جمع کردم ته دلم یه صدایی میگفت حتما که نباید توام این ضررها رو بدی بابا بیخیال حواست و بیشتر جمع کن اینجوریام نیست و شاید بعد اون بازم ضرر دادم ولی هیچ وقت به اون مبلغی که اونا گفتن نرسید اصلا و بعدش یکی دو سال بعد که جدی تر تو سایت بودم و روی خودم کار کردم فهمیدم اصلا نباید اینا رو باور کنم و فقط خدا رو باور کنم و بدونم اون نشد ها رو شد میکنه و شما هم با این صحبتها تایید ذهنمو بیشتر کردین
خدایا هزاران مرتبه شکرت که اینجام این استاد و دارم تو همراهمی و دارم قوانینت و به بهترین شکل یاد میگیرم
اگه تا همین دیروز جور دیگه ای زندگی میکردم کمکم کن بهترین خودم باشم کمکم کن نگاهم به غیر نره حتی برای لحظه ای اصلا دلم نمیخواد به زندگی و افکار قبلی م برگردم اونا تجربیات عالی گذشته من بودن که بزرگم کردن کمکم کن تعهدم و ببین استاد به کمک شما میخوام نگاه سیستمی بودن و خیلی خیلی قوی روش کار کنم بیشتر از قبل و بیشتر و بهتر از حتی ثانیه ای قبلم دوستتتون دارم ممنونم که هستید و برامون از توحید میگید خدایا شکرت
چه کامنت زیبایی خداروشکر.
واقعا اونجایی که گفتی همون کار با عدد بالاتر بهم پیشنهاد شد ولی در راستای هدف من نبود و فهمیدی نجوای شیطان هستش واقعا بهت افتخار کردم و گفتم منم باید همینجور باشم. باید نترسم از کمبود و باور داشته باشم به هدفم.
باهات موافقم این فایل خیلیییی مهمه منم همین امشب دانلودش کردم و وقتی فایل تموم شد واقعا مات و مبهوت مونده بودم. جوری که انگار متعجب بودم توی این مدار قرار گرفتم و حرفای استاد عباسمنش رو دارم تا حد ممکن درک میکنم.
منم اینی که “اگه بیدار و آگاه باشی، نیاز نیست حتما سختی بکشی، بخوری زمین، کلی اشتباه کنی تا مسیر رو بفهمی و میتونه همه چیز از همون اول عالی پیش بره” رو وقتی استاد گفت، به خودم گفتم من جدی هیچی نمیدونم ازین دنیا ( در واقع به حجم باورایی که از بقیه بهم رسیده پی بردم:)) ) و یجورایی مشخص شد برام که چقدررر باید روی خودم کار کنم.
ممنون بابت کامنت قشنگت همشو خوندم کلی چیز یاد گرفتم ازش. بیشتر کامنت بزار ممنون.
سلام ندا جان . امیدوارم مثل همیشه عالی عالی عالی باشی . من مثل خیلی ها شرک های خیلی زیادی تو زندگیم داشتم و دارم . به لطف خدا تو این مدتی که در این مدار عالی قرار گرفتم که با استاد میتونم نگرش های شرک آلودم را کم کم تغییر بدم و خیلی خوشحال ترم . ندا جان بسیار لذت بردم از متن جذاب و عالیت . و میخوام با اجازت از متن زیبات دو جمله رو برای خودم در این پیام یاد اوری کنم.
نیازییی نیست حتما زمین بخوری تا موفق شی*
نیازی نیست حتما روابط درب و داغون تجربه کنی تا رابطه عالی داشته باشی*
مرسی ندا جان برای همیشه شاد و بهتر از گل باشی.
خداوندا سپاسگزارم بابت این که در مدار شنیدن این فایل بودم،خداوندا سپاسگزارم بابت گوش های سالمم که توانستم این فایل زیبا را گوش بدهم،خداوندا سپاسگزارم بابت چشمانم که میتوانم زیبایی ها را ببینم،خداوندا هزاران بار تورا سپاسگزارم برای این سایت پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای تمام هدایت هایت،خداوندا سپاسگزارم برای جهان زیبایت،خداوندا سپاسگزارم برای آمدنم به این مسیر زیبا و پر از آگاهی،خداوندا سپاسگزارم برای هر لحظه ام،خداوندا سپاسگزارم برای بودن استاد عباسمنش و برای آگاهی هایی که بر زبان استاد جاری میکنی که به گوش من برسد،خداوندا سپاسگزارم برای دستانم که میتوانم کامنت بگذارم،خداوندا سپاسگزارم…..
سلام به شما دوست عزیز
حضور شما رو به سایت خداوند تبریک میگم و لذت بردم از کامنت زیباتون و چقدر زیبا سپاسگزاری کردین از این همه نعمتهایی که خیلی راحت دم دستمونه و ما ازش غافلیم و فکر میکنیم همشون طبیعه و باید باشه و به خدا قسم میتونه نباشه چون خیلی ها همینا رو ندارن و ارزوشونه و خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر سلامتیی که داریم .سپاسگزارم از کامنت زیباتون
سلام
ممنونم از شما دوست عزیز بابت تبریکتون
خداوند رو سپاسگزارم که در این سایت پر از آگاهی
و در میان شما دوستان عزیز هستم وممنونم که یادآوری کردین
خیلی ها این ها روندارن،
و خداوند را هزاران بار سپاس گزارم بابت داشته هایم…
به نام خداوند بخشنده مهربان
پرانرژی ترین سلام دنیا به بهترین ها، استاد عزیزم مریم جان و اعضای گرم و صمیمی خانواده ام. عاشقتونم من
خداروشکر میکنم که فرصت دوباره دیدن و نوشتن را پیدا کردم، چقدر نگاه متفاوت شما تحسین برانگیز استاد جان، از همین ابتدا از کسایی که حال شما را پرسیدند تو هر جایی که هستند سپاس گزاری کردید، و حرفتون از یک باور عمیق برآمد و گفت «الخیر فی ما الوقع» هر اتفاقی پیش بیاد به نفع منه.
اینکه این نگاه متفاوت میگه این طوفان ها میاد و چیزهای ضعیف، ساختمون ها، درخت ها زمین ها از بیخ نابود میشه و جاشو به چیزهای قوی تر میده.
خوبه که آدم این نگاه را تو کوچک ترین مسائلش بیار تا بیشتر ببینه نتیجهی در صلح و آرامش بودن را.
خداروشکر برای مکالمه با این خانم آمریکایی و این حقیقت که زمان سختی، مثل اومدن طوفان آدم ها مهربانی اشونو، ویژگی های مثبت دیگرشون را اون زمان میبینی و کیف میکنی. دیشب داشتم ویژگی های کشوری که دوست دارم مهاجرت کنم به اون جا با عزیز دلم مینوشتیم و میخواندیم و یکیش همین مورد بود که کشوری باشه که آدماش در صلح باشن و سرآمد باشن توی همه چیز، چنین در صلح و شادی و مهر و محبت. خداروشکر
خداروشکر که خداوند قدرت خلق زندگیمون را بهمون اعطا کرده.
خداروشکر برای قوانین ثابت الهی که میشه پیش بینی کنی که در آینده قراره چه اتفاقی بیافته، مثل همین اومدن طوفان و البته به لطف رشد روز افزون علم و دانش.
دارم میبینم کشوری که آدماش بیشتر خودشونن و توحیدی ترن فارغ از تمام عوامل بیرونی که البته این توحید یک چیز کاملا درونیه، چقدر حتی امتحانات الهی که میشن میتونیم بگیم همین اتفاقات طبیعی طبیعت، بیشتر ازش استفاده میکنند بیشتر آماده اش هستند و در کل سرعت دریافت اون پیام های این اتفاقِ بیشتر و در نتیجه عملکرد هم قوی تر پس نتیجه ها بزرگتر و بیشتر خواهد بود. بیایم آمریکا را با ایران مقایسه کنم وای وای … خدا میدونه وقتی سیل و زلزله ای بیاد تو این کشور چی میشه! چی میشود!
ماشاا… الله اکبر از قدرت خداوند … بادی با سرعت 360 کیلومتر بر ساعت … سپاس و ستایش تنها از آنِ خداست، خداوند تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.
نه تنها با این اتفاقات به قدرت خداوند پی میبری استاد، بلکه به قدرتی که خدا به تو داده و اینکه کی هستی و اینجا چکار میکنی هم بیشتر پی میبری!
« طبیعت چنین کار میکنه یا خودتو قوی میکنی و ادامه میدی یا ضعیف می مانی و کشته و نابود خواهی شد »».
+ «« یک شخصیت قوی توی طوفان ها، شکوفاتر میشه»».
+ چقدر جالبه و متضاد همِ رفتارِ داستان مادر یک انسان با مادر یک حیوانی و در حالت بچه، ضعیف باشه! مادر انسان به اون بچه ضعیفه بیشتر میرسه بیشتر توجه میکنه و ولی وقتی یک حیوانی بچه ای داشته باشه و ضعیف باشه ناقص باشه اصلا کاری باهاش ندارند.
+ چقدر این نگاه را دیدیم، این دو دیدگاه را که اگر یک شخصی ضعیفه میگه خب یک جایی خدا بهم لطف میکنه رشد میکنیم ولی عمره میره و میبینه که اینجور نبوده و کافر میشه! دومین گروه میاد و میگه خدایا کمکی کن و لطفی کن میبینه اینجور نیست میگه خب اون دنیاا اون دنیا بهم لطف میشه، در حالی اصلا اینجور نیست خداوند!!
+ اگر دری برات باز شده سر دل سوختنش نیست! بلکه تو تکیهات را از غیر خدا بریدی، چون به خدا توکل کردی.
+ چقدر این نکته زیباست اشک آوره قشنگِ … خدای من … اینکه وقتی تو ضعیف داری عمل میکنی فکر میکنی داری به خودت ظلم میکنی داری از شیطان پیروی میکنی.
+ خداوند به همـــه کمک میکنه، تو در مسیر درست باشی بیشتر هدایت میشی در همین مسیر درستِ، در مسیر اشتباه باشی بازم هدایت میشی بیشتر و بیشتر در همین مسیر اشتباه.
+ سوال؛ آیا میشه همواره بهتر و بهتر شد در مسیر بدون ورشکستگی؟ پاسخ؛ بله، میشود … وقتی که قوانین را بدونی و متعهد باشی به مسیر و انجام قانون اون وقت چاره ای جز دیدن نتیجه های نخواهی داشت!
+ داستان هشدار خداوند برای تغییر منو یاد فایل قدیمی ولی در عین حال تازه! اینکه آدما چند دسته ان یک سری ها هنوز چیزی نشده تغییر میکنند (که جز بهترین دسته هان) یک سری ها یک چیزی میشه و تغییر میکنند و یک سری ها هم نه! چک و لگد میخورن اون تهِ ته تغییر میکنند و البته به قول شما استاد، یک سری ها میمیرن! زیر این فشارها، امیدوارم که همه امون تلاشمون بودن در دسته اول باشه.
وقتی کامنت های سایت را میخوانم، زیر همین فایل نمیدونم چی شدم چطوری شدم اما وقتی یک دلی میبینم که پر شده از خدا و خالی از شرک اونم تو رگ زندگی آدما خود به خود اشک میریزم و احساس میکنم لطیف تر شدم و هر بار که این اتفاق میافته به خودم میگم … میبینی محمد؟ میبینی خدا را که هر جایی باشه زیبایست هر جا که تو با ایمان باشی چقدر قشنگ برات میچینه، 7 مهر ماه بود که برای تولدم همراه عزیز دلم به استانبول سفر کردیم و یک ماه قبلش به دوستی توی کانادا گفتم میخوام اون زمان استانبول برم پاشو بیا و ببینمت و گفت از کجا میدونی؟! گفتم چیزی نمیدونم فقط دلمه … گفت اتفاقا اون زمان مامان بابا دارند از ایران میان استانبول و آجی ها هم دارند میان اون به استانبول با شکوه، گذشت و روز دوم سوم سفرمون بود و بعد از یک خرید حسابی تو پاساژ جواهیر قدیمی و زیبا و پر از فراوانی لیرمون تمام شد و به عزیزم گفتم بیا بریم چنچ کنیم اون وقت سرچ کردم توی مپ و دیدم که یکی دوتا صرافی هست رفتیم اولی نرخش پایین بود دومی همینطور دیدم سومی هم هست که 200 متر پایین تر همینکه داشتیم میرفتیم پایین تر، یهو یک مادری دیدم از دور که دست بچه ای گرفته و داره به زبان شیرین پارسی تکلم میکنه، جلوتر رفتیم و یک مادری بود که داشت کالسکه را به جلو میکشوند، نزدیک و نزدیک تر شدیم یهو چشم تو چشم هم، گفت … محمد فتحی؟ … و منم گفتم اومم اووم سُ سُ سمیه زمانی؟ هه و باران همون لحظه نم نم کنان لحظه هامون را با شکوه تر کرد. اتفاقی درست در زمان و مکان مناسب بدون هیچگونه تماسی از قبل … فقط فرکانس … توی شهری که 16 میلیون جمعیت داره و مساحتش بیش از 7 برابر تهران بزرگ.
خدایا شکرت که قدرت خلق زندگیمون را بهمون بخشیدی …
خدایا شکرت که تو هستی و چنین باشکوه و با عظمت هستی …
خدایا شکرت برای خودت خودِ خودِ خودت که همواره بودی هستی و خواهی بود.
مارو هدایت کن به راه راست به راه راستی که به ان ها نعمت روز افزون اعطا میکنی و نه گمراهان. آمین.
سلام به محمد عزیزم… وای که چقدر هنوز ازون اتفاق ذوق زده م… دوتا انسان عزیز و نازنین رو بقول تو وسط 16 ملیون آدم ببینیم اونم با نه با هماهنگی… البته با هماهنگی با خدا :))) این امتحان کردن قوانین چقدر لذت داره… خدایا شکرت…
جالب تر می دونی چیه اینکه من از قبل از اون سفر تا الان کامنت نذاشته بودم و دیشب روی این فایل اومدم کامنت نوشتم و دقیقا به سفر ترکیه و دیدن فرکانسی شما دو عزیز اشاره کردم بعد امروز عصر دیدم شما هم اومدی رو همین فایل کامنت نوشتی و به این داستان اشاره کردی :))) فک کنم خیلی تو یه مدار سیر می کنیم :))))
امیدوارم به زودی زود خودت و عزیز دلت که عزیز دل ما هم هست رو این سر دنیا ببینیم و از هم صحبتی باهاتون لذت ببریم.
سپاسگزاری های آخر کامنتت رو خیلی دوست داشتم (چشمای قلبی)
در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشی
درودددد و وقت بخیر خدمت سمیه زمانی نازنین وووااای چقدر هیجان انگیزه. چقدر ذوق کردم !
مگه میشه !!!!!؟؟؟
مگه داریم!!!؟؟؟
بخدا باورم نمیشه !!!
یعنی چطوری شما ایشونو اینقدر قشنگ شناختی!!!؟؟
بخدا این دیدار باشکوه برام یک نشانه ی بینظیری رو داشت
اینکه آدمها به همین آسونی میتوانند در مدار همدیگه قرار بگیرن بدون اینکه از قبل هماهنگی شده باشه
بخدا توی شوکم!!!
آخه آینقدر هماهنگی الهی!!
آقای محمد فتحی گفتند پولشون تمام شده بود و میخواستند برن چنچ کنند !!! یعنی الخیر و فی ما وقع آدم در چنین لحظاتی پیش خودش میگه ! وای الان باید دنبال صراف بگردیم و پول چنچ کنیم غافل از اینکه خداوند برای آدم چنین پلن بینظیری رو چیدمان کرده که فراتر از حد تصورش هست !!!
سمیه جون واقعا هم شما رو و هم آقا محمد فتحی و عزیز دلشون رو تحسین میکنم !!!
نمیدونی چقدر ذوق کردم . اصلا نمیدونستم اول برای شما بنویسم و یا برای آقای فتحی!!؟؟
ولی انگار باید اول برای شما می نوشتم چون کلا میخواستم خانواده ی زمانی ها و مادر عزیزتون خانم فاطمه سلیمی گرامی رو با هم یکجا تحسین کنم و آرزوی موفقیت روزافزون رو براتون میکنم و از قول من هم به کل خانواده نازنین تون سلام گرم منو برسونید بخدا احساس میکنم از نزدیکان و اقوام خودم هستید اینقدر که دوستون دارم!!! ..
مرسی مرسی سمیه جون و آمدید زیر پست و کامنت آقای فتحی عزیز نوشتید
واقعا وقتی این معجزات رو در مبحث روابط میبینم بیشتر از همیشه به قانون فرکانس ایمان و یقین میارم و کلی باورهام جابجا شده و دیگه هیچ شکی ندارم که آدم در هر کجای دنیا باشه می تونه آن شخص هم فرکانس شو در یک نقطه ی مشخص ببینه !!!! پس بقول استاد عزیزمون هر کسی در هر کجایی که هست دقیقا در جای درستش هست
مرسی مرسی سمیه جان مرسی برای دخترای خوشکلت مرسی که هستی مرسی برای حضورت . مرسی که چنین زیبایی و خوش خبری و شادمانی و لذت رو با ما به اشتراک گذاشتی !!!
بهترینع بهترین ها رو برای تو عزیز و نازنینم و برای همه مون آرزومندم
عزیزم مرسی برای این عکس خانوادگی زیبایت که روی پروفایلت گذاشتی !!!
بازم بیا برامون از این چیزهای خوشمزه بنویس
الهی همیشه و همیشه در کنار عزیزانت و خانواده ی نازنینت موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید!!!
روز و شبت بخیر و شادی و شادمانی و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با عشق
سلام به شما دوست عزیز چقدر لذت بردم از کامنت زیباتون چقدر ایمان و توکل ادم بالاتر میره که اگه محمد ایمان داشت که اگه برای محمد شد برای منم میشه که اگر توکلت فقط و فقط به خودش باشه و حرکت کنی به مسیر خاسته هات اون درها رو برات باز میکنه ولی یادتون باشه اون ارام ارام درها رو باز میکنه خیلی مهمه این که ما ارام باشیم و اون هم ارام ارام درها رو باز میکنه .ممنونم محمد جان از کامنت زیبات و تجربه ای که هدایت خداوند داشتی رو با ما به اشتراک گذاشتی
با درود و وقت بخیر خدمت شما آقا محمد فتحی عزیز
وقتی به کامنت شما هدایت شدم خیلی خوشحال شدم چون مدتها بود که شما را در فایل های دانلودی ندیده بودم تون !!!
وقتی داشتم به انتهای کامنت تون نزدیک میشدم یهویی دیدم که بخاطر اینکه پول تون در ترکیه تمام شده بود و با عزیز دل تون دنبال صرافی بودید برای چنچ کردن پولتون که الخیر و فی ما وقع براتون شده بود و خانم سمیه زمانی نازنین را ملاقات کردید ..واقعا جای خوشحالی و ذوق و شوق داره بهتون تبریک میگم و تحسین تون میکنم اینکه آنقدر در مدار و فرکانس بالایی هستید که بدون اینکه قرار و مداری باشه و یا هماهنگی از پیش باشه خداوند بهترین پلن را برای این دیدار بینظیر چیده مان کرده بود !!!
واقعا برام بهترین نشونه ای بود که می شود میشود در مبحث روابط آنقدر در مدار خوبی باشی که بدون هیچ هماهنگی هم فرکانسی خودت را در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های جادویی هدایت شوی برای اتفاقات فوق العاده بینظیر
آقای فتحی عزیز ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید من همیشه کامنت های شما را دنبال می کردم و با عشق می خواندم .. بازم ممنون و سپاسگذارم برای حضورتون در این سایت الهی
ممنون و سپاس که آمدید و برامون این باور غنی را در من و در دیگر دوستان عزیز این سایت ایجاد کردید خیلی ذوق کردم مرسی مرسی
اینجاست که بازم باید از استاد عزیزم تشکر و قدردانی کنم که همیشه تاکید دارند کامنت ها رو بخونیم چون واقعا اینجا یک دایره المعارفی است که ایمان و اعتماد و یقین ما را بیشتر از همیشه عمیق تر و وسیعتر میکنه
ممنون و سپاس
موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید
روز و شب تون بخیر و شادی و شادمانی و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با عشق در کنار عزیز دلتون رو آرزمندم
ممنون و سپاس