https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-15 06:19:162024-11-08 04:57:00آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
402نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اگر در رنجم اگر در سختی هستم اگر دارم تحمل میکنم و در توهم این هستم ک دارم مقاومت میکنم و در راه درست هستم و در توهم این ک خدا منو و راهمو تایید میکنه باید اینو بفهمم ک صد در صد راهم اشتباهه و ب خودم ظلم کردم
ارزش این زندگی خیلی بالاس لحظه هاش خیلی ارزش داره و نباید در رنج سپری بشه و باید در خوب ترین احساس ممکن باشیم و از زندگی لذت ببریم
سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم: ) طوفان و ملخ و آفت گیاهیو قورباغه ها و خون را که نشانه هایی از هم جدا بودند بر آنها فرستادیم. ولی (باز بیدار نشدند، و) تکبّر ورزیدند، و جمعیّت گنهکاری بودند
خدا داره میگه اگر در رنجی اینو بدون و بفهم یکبار برای کل عمرت ک من راضی نیستم ک تو در رنج باشی و من نیستم ک تو رو در رنج گذاشتم اون راه من نیس فقط دارم بهت هشدار میدم ک ب سمت من برگردی و بیدار بشی و ارزش قائل باشی برا خودت نترس و ب من تکیه کن و حرکت ک من هدایتت میکنم
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
خدا میگه راه درست راه احساس خوب
احساس خوب الکی نه
احساس واقعی ب خاطر نعمت هایی ک بدست میاری
اینو بفهم ک راه درست اینه ک در تک تک لحظات نعمت ها بهت دادا بشه و لذت ببری
اگر در راه رنجی از طرف من ندون و از من بخام ک هدایتت کنم ب مسیر اصلی ب مسیر عزت
میشه ک هیچ موقع شکست نخوریم میشه ک تجربه نکنیم تلخی هارو
میشه
ب شرطی ک عزت نفست کامل باشه همونطور ک خدا برام ارزش قائل شده و منو لایق بهترین ها آفریده خودم برای خودم بی نهایت ارزش قائل باشم و اگر کسی بهم لطف میکنه درگیرش نشم و نپرستمش
چون اون موقع عزتم خرد میشه و اینو هممممیشه یادم باشه اگر این آدم نباشه خدا بهترش رو برام میاره
خدا اینو داره فریاد میزنه ک بنده من پشتت ب مم گرم باشه و همیشه عزت خودتو حفظ کن و یادت باشه منبع تمام خیر ها منم و من میتونم همه دنیارو برات بسیج کنم جوری ک هم عاشقت باشن
مثلا من رسیدم به جلسه 19 ثروت یک اول فایل خیلی جالبه جلسه 19 ثروت داره پس لرزه های طوفان میاد و استاد تو همون شب با لرزش دوربین داره فایل پر میکنه و شعر تو یک شب طوفانی را میخونه و در مورد پارونزدن و رهایی صحبت میشه و قانون رهایی و هدایت
بعد تمام میشه رو خودم کار میکنم میرم سراغ دوازده قدم رسیدم به قدم هفت جلسه سه اونم دقیقا داره به همون قانون رهایی و هدایت صحبت میکنه همون شعر
بعد میام عزت نفس را کار میکنم میرسم به این آگاهی ک من ذهن ضعیفی دارند چون تو یک خانواده با ذهن ضعیف بزرگ شدم که از مسائل فرار میکنند و حل نمیکنند و استاد ترس و استاد ریختن آشغال ها زیر مبل هستند و سه بچه از این خانواده فارغ از هر تلاش و تحصیلات و حرکت هاشون نتیجه خوبی از لحاظ روابط ،مالی ،سلامتی و… نگرفتند .
من ب ضعف خود اقرار کردم و به خودم قول دادم ک مثل بدنم کضعیفه و هرروز میرم باشگاه و روش کار میکنم باید این ذهنم را هم هر روز براش وقت بگذارم و قویش کنم چون کل زنگی من را این ذهن داره رقم میزند .
همین دیشب بود ک به همسرم گفتم ک من ذهن ضعیف دارم و او هم صد درصد با من موافق بود .امروز صبح از خواب بیدار شدم تو راه مغازه مثل همیشه رفتم تو سایت متن فایل را خوندم و فکر نمیکردم به دردم بخوره ولی دانلود کردم و گوش کردم و دیدم دقیقا داره تایید میکنه این آگاهی را دقیقا.
و این هدایت الله هستش .
تو فایل قبلی ک استاد ده روز پیش گذاشت و در مورد نتایج دوستان صحبت کرد هم دقیقا همین اتفاق افتاد .
و من داشتم رو خودم کار میکردم و رسیدم ب این آگاهی کچقدر حرف مردم برام مهمه و چقدر زندگی ام را تنظیم میکنم با حرف مردم و داشتم رو خودم کار میکردم استاد فایل گذاشت گوش کردم دیدم بله دقیقا همینه استاد نیم ساعت اول فایل را داشت در مورد زندگی به سبک شخصی و حرف مردم و مردم در مورد ما چی میگن صحبت میکرد .
الله اکبر چقدر این جهان دقیقه .
به خدا قسم تو مسیری پا گذاشتیم ک کار همه کس نیست و واقعا جهاد اکبر میخواهد ولی میوه های خیلی خوبی داره .
چقدر جالب دوست عزیز، دقیقا برای منم این اتفاق افتاد که این فایل استاد چقدر هم راستا با قدم هفتم 12 قدم، و چقدر قانون بدون تغییر خداوندرو میشه دید و چقدر جالب هنوز حرفهای استاد از اون سالها تغییری درش ایجاد نشده:))
چقد با گوش دادن به این فایل قلبم اروم شد،یعنی تک تک کلماتتون پرازمفهومه
احساس میکنم باید ده ها بار این فایل رو گوش کنم تا کامل درکش کنم
عدالت یعنی همین …
من30 سالمه و از بچگی تا 20سالگی توی روستا زندگی میکردم
تمام مثال هایی که زدین رو خودم به چشم دیدم
وقتی یکی از مرغامون جوجه هاشون از تخم درمیود نسبت به جوجه های ضعیف بی تفاوت بود
حتی دیدم بعضی وقتا روی جوجه ضعیفش پا میذاشت و ازش رد میشد یا وقتی میخوابید اصلا توجه نمیکرد که داره میشینه رو بچش و من اون موقع که از قانون خبر نداشتم خیلی عصبی میشدم و همش به مرغه فحش میدادم که چقد وحشی هسی واس چی اصلا مادر شدی و ….خودم میرفتم به بچه هایی که معلول بودن کمک میکردم و غذادهنشون میکردم
و بااین حال فرداش که میومدم میدیدم یه گوشه افتادن از سرما و گرما مردن و فقط اون جوجه های سالم کنار مادرشون دارن غذا میخورن و مادرشون بی تفاوت به پیدا کردن غذاش ادامه میداد ….این روند رو چندین و چندمرتبه دیدم تو پرنده هامون …
گوسفند هامون هم همین قضیه ها رو داشتن و بزغاله هایی که ضعیف بودن نمیتونستن شیر بخورن و ضعیف میشدن ،هرچند ما بهشون کمک میکردیم و مادرشون رو نگه میداشتیم و به بچش کمک میکردیم بتونه شیر بخوره ولی در اخر یا دوروز بعدش میمرد یا وقتی یه ذره بزرگتر میشدن ضعیف مردنی بودن و بز های دیگه شاخشون میزدنو نمیزاشتن غذا بخورن و میدیدم که فرداش مرده یا حتی بعضیاشون از بس مردنی شده بودن رو مجبور بودیم بکشیم تا حروم نشن…
و الان فهمیدم که حتی اگه ماهم کمکشون کنیم در اخر ضعیفا به گونه دیگه از بین میرن و دلسوزی ما هیچ کمکی بهشون نمیکنه ، فقط مارو از مسیردور میکنه
چقد با همین تکه از صحبتتون رفتم به اون دوران و الان متوجه شدم که چقدر این دنیا با حساب کتابه و ما نباید توی روند خلقت دخالت کنیم و باید فقط روی قوی شدن و پیشرفت خودمون تمرکز کنیم
حتی اون اتفاقاتی که ما اسمشو بلا گذاشتیم چقد میتونه به پیشرفت ما و جهان کمک کنه و نسبت به باورهامون دراخر به نفع ما میشه
استاد راجب مباحث این فایل توی یه سطر و دوسطر نمیشه نوشت واقعا باید صدها سطر راجبش نوشت و زبانمن قاصره
حمد و سپاس مخصوص خداوند مهربان و هدایتگر هست که وقتی از صمیم قلبم ازش خواستم که خدایا تو چی هستی تو کی هستی خودتو به من بشناسون
استاد عزیزم رو گذاشت سر راهم
خدارو صد هزار مرتبه شکر
سلامی گرم به استاد عزیز خوش صورت و خوش سیرتم،
سلامی گرم به مریم خانوم شایسته ی عزیز که دلمون براشون خیلی تنگ شده
استاد جانم معنویت رو از توی چهرتون میشه مشاهده کرد
چقدر انسان پر میشه وقتی با خودش و خدای خودش تنها میشه و میفهمه که کسی جز خودش و خدای خودش در این جهان وجود نداره و تمام قلب و توجه و تمرکزش به سمت الله هست
والله هم اون رو سیراب میکنه از عشق و قدرت خودش
اتفاقی که سعادتش رو داشتم تو دارن سربازی حسش کنم و ادامه پیدا کرد تا خداوند منو هدایت کرد تا با اصل و اساس این جهان آشنا بشم،
من هم تا قبل از اینکه با خداوند و قوانینش آشنا بشم
به خاطر نادانی و جهل
تمام عوامل بیرونی مثل پدر مادر دوست استاد امامان رییس جمهور وضعیت اقتصادی شهر کشور و بی نهایت عوامل بیرونی دیگه در ذهن من قدرت داشت
میگفتیم خدا اما تمام این عوامل تو ذهن من بیشتر از خدا قدرت داشت
هزار تا کار میکردیم تا به 12 تا امام متوسل میشدیم بلکه لاق بشیم خدا بهمون نگاهی بندازه تا بلکه دلش بسوزه و مقداری زندگی رو به کام ما شیرین کنه
هر رییس جمهوری میخواست عوض بشه یا عوض میشد خوشحالی میکردیم یا ناراحتی میکردیم چون فکر میکردیم الان فلانی مارو خوشبخت میکنه فلانی مارو بدبخت میکنه و چقدررررر این فکر الان برای خود من به شخص پوچ و بی اساسه،
خدارو صد هزار مرتبه شکر
من هیچ وقت از خدای مهربونم گله و شکایت نکردم
در عوضش همیشه دوست داشتم بهش نزدیک بشم باهاش باشم انگار از همون بچگی یه چیزی یه حسی به من میگفت که باید روی یه کس دیگه ای حساب کنی،
خیلی خدارو شکر میکنم به خاطر این چیزی که بودم و الان هستم واقعا خدارو شکر که من و شما و همه ی بچه های سایت قلبمون در بیشتر مواقع کشش داشته به سمت الله و در نهایت هم مارو وارد مدرسه ی توحید کرد
به لذت بخش ترین لحظات زندگیم لذت بخش ترین کلاس درس زندگیم که نشده من توی این 4 ساله از این کلاس درس فاصله بگیرم یا یک روز سر به کلاس درسم نزنم،
بعد از آشنایی من با خدای واقعی با گذشت تکامل
فهمیدم این خدایی که ما داریم خیلی به ما نزدیکه خیلی خودمونیه خیلی باحاله
اصلا احساساتی نیست اصلا قضاوت نمیکنه فهمیدم واقعا سریع العجایست اصلا برای اینکه ازش درخواست کنی و چیزی بخوای نیازی به واسطه نداره نیازی به التماس کردم نداره نیازی نداره که حتما صبح تا شب جلوش دولا راست بشی تا بلکه بهت نگاهی بندازه تا یک نعمت بخور نمیری بهت بده نهههههه
وقتی بشناسیش وقتی درکش کنی ناخودآگاه دوست داری با کله بری تو زمین دوست داری جلوش زانو بزنی دوست دوزانو بشینی جلوش و اشک بریزی و عمیقأ ازش سپاسگذاری کنی که خدای من چقدرررر تو بخشنده و نزدیک بودی و من دنبالت توی آسمان ها میگشتم توی حرم ائمه دنبالت میگشتم توی مساجد توی روضه ها دنبالت میگشتم
چقدر تو عظیم و رئوفی که هر خطایی هم من بکنم حتی قتل مثل موسی،تو میتونی منو مثل موسی حتی به مقام پیامبری برسونی
چقدر قوانین تو دقیق و بدون نقصه که این اطمینان رو به من میده که اگر من در مسیر درست قرار بگیرم لاااجرم به نعمت ها برخورد میکنم و اگر در مسیر غلط،لاجرم به بدبختی ها،
چقدر با حضور تو با شناخت تو تو زندگیم با خودم با انسان های دیگه در صلح قرار گرفتم چقدر همه رو دوست دارم چقدر همه منو دوست دارن چقدر برای بقیه احترام و ارزش قائلم چقدر برای خودم احترام و ارزش قائلم و به طبع جهانی برای من ارزش قائل میشه،
همیشه از بچگی با نگاه دلسوزی مشکل داشتم اصلا نمیتونستم دلسوزی بیش از حد مادرم رو در رابطه با خودم بپذیرم و همیشه دوست داشتم قوی باشم همیشه دوست داشتم ایمانم رو حفظ کنم همیشه یه حسی توی قلب من میگفت که قدرت دست کس دیگه ایه ،
و خدارو شکر کشش پیدا کردم به سمت هنر های رزمی و اینقدررررر تو هنر های رزمی من از درون پر شدم که اصلا خلأ ی در خودم احساس نمیکنم
اینقدر از درون احساس قدرت و عشق میکنم که اصلا بیرون از من چیزی به غیر از رفتار خوب و عشق از آدم ها نمیبینم و همیییییشه دوست داشتم تو این موقعیت قرار بگیرم،
پر کردن های خلأ های درونیم با هنر های رزمی و مبارزه کردن و قوی تر شدن،و از اون طرف هم عوض کردن زاویه ی نگاهم از بیرون به درون،
اصلا باعث شده که من همه انسان هارو واقعا تکه ای از خداوند ببینم،
و برای همه ی انسان ها ارزش قائل باشم،
و این نگاه و ذهن قضاوت گر من بوده و هست که به قول خداوند میفرماید شیطان میخواد بین شما تفرقه و دشمنی بیندازد،
و من همیشه عشقو دوستی بین خودم و آدم ها رو میخواستم و به لطف قانون بدون تغییرش من الان تو این موقعیت قرار گرفتم،
،
متأسفانه 99/9 درصد مردم دنیا نمیدونن که خودشون دارن به خودشون ظلم میکنن مثل قبل خودم،
اگر ما زندگی خوبی نداریم از دیدگاه خداوند ما مثل فردی میمونیم که رفتیم توی غار قایم شدیم و صد تا سد محکم هم چیدیم جلو خودمون و اجازه نمیدهیم حتی ذره ای نور خورشید به ما برسه،بعد نشستیم پشت دیوار های سد و داریم داد و فریاد میکنیم و شکایتو آهو ناله و گریه و زاری که خدایا کجاییییی پس چرا من نمیتونم نور خورشید رو دریافت کنم،
و واقعا خداوند به نظرم خندش میگیره از این موضوع و خودمون هم وقتی آگاه بشیم خودمون خندمون میگیره از این موضوع
و جالبه که تا وقتی من از درون تغییر نکنم و توکلم صد در صد به خودش نباشه و درخواستی برای نجات نباشه هرگز راهی برای شکستن این سد ها و تغییر مسیر به ما نشون نمی ده نه اینکه اون نمیخواد
اون چیزی برای ما نمیخواد
ما هستیم که نمیخوایم ما هستیم که مشرک شدیم ما هستیم که قدرت رو دادیم به غار قدرت رو دادیم به دیوارهای سد،ما هستیم که قدرت همه چیز رو بالاتر از قدرت خداوند میدونیم،
اما به محض اینکه بهش ایمان میاریم به محض اینکه چاره ای جز توکل بر خودش نداریم
مثل چه زمان هایی؟!
دقیقا مثل کشتی که وسط دریا به مشکل بر میخوره و هیچ راه ارتباطی هم با هیچ کجایی نداره،
اون جا واقعا به کی میخوای توکل کنی به کی میخوای تکیه کنی؟!
اون جا فقط به نیرویی میتونی تکیه کنی که نمیبینش اما حسش میکنی
و خداوند هم طبق قانون بدون تغییرش نجاتت میده تو رو به ساحل امن میرسونه،
اما باز هم به قول خداوند به محض اینکه شمارو از دریای مواج نجات میدیم برمیگردید به همون شرک های وجودمون،
خیلی از مواقع تو شرایط بحرانی خداوند مهربان دستانش رو برای ما میفرسته تا به ما کمک کنه طبق درخواست خودمون،
اما به محض اینکه درخواستمون پاسخ داده میشه به محض اینکه نجات پیدا میکنیم،
فکر میکنیم فلان مشتری باعث شد من نجات پیدا کنم و دوباره تموم توکل و امیدمون میره رو اون مشتریه
فکر میکنم پدرم مادرم خواهرم برادرم دوستم به من کمک کرد و اگر اون نبود من بدبخت میشدم و میخوام به هر شکلی شده براشون جبران کنیم یا بردشون بشیم
فکر میکنیم اگر از یه تصادف بزرگ از یک خطر بزرگ نجات پیدا کردیم که خیلی از مواقع میگیم خطر از بیخ جوشمون رد شد فکر میکنیم شانسی بوده میگیم شانس آوردیم ،درصورتی که ما همیشه تحت نگهبانی و حمایت فرشتگان نگهبان خداوند هستیم،
اگر یه موفقیتی کسب کنیم یک پیروزی در مسابقات ورزشی یا کسبو کار یا هر چیز دیگه ای کسب کنیم اعتبارش رو میدیم به خودمون میگیم منننننن این کارو کردم مننننن عجب آدم خفنی بودم،
اما وقتی مصیبتی به ما میرسه اتفاق سهمگین و ناگواری رو میبینیم یا برامون به وجود میخواد سریع سر به شکوه بر میداریم و میگیم خدایا پس کجایی اگر خدا هست پس چرا این بلا سرمون اومد پس چرا این اتفاق برامون افتاد ،
و این همون کلام خداوند مهربانم هست که میگه:
هر خیری به شما میرسه از طرف خداونده و هر سری به شما میرسه از طرف خودتونه،
چون خداوند این جهان رو بر پایه ی خیر بنا کرده خداوند منبع خیره منبع رزقه منبعه خوشی و سلامتیه منبع برکته،
خداوند مثل خورشیدیه که همیشه داره میتابه،
اگر ما نور خورشید رو دریافت نمیکنیم خودمون رفتیم توی غار و نوری رو دریافت نمیکنیم خودمون جلوی دماغمون رو گرفتیم و نفس نمیکشیم ،
چه انتظاری از خداوند داریم وقتی توی ذهن ما همه قدرت دارن الا اون؟!
چه انتظاری داریم از خداوند وقتی به محض اینکه یه خبر جنگی میشنویم یه خبری میشنویم که فلان رییسجمهور داره میاد فلان رییس داره میاد فلان اتفاق افتاده الان بدبخت میشیم گشنه میشیم بی پول میشیم ،کلی ترس تمام وجود مارو میگیره؟!
چقدر ما در طول روز میترسیم؟! چقدر نگران میشیم؟!
اوکی
اصلا به خدا اعتقاد نداری باشه اصلا فکر کن چیزی به اسم خدا وجود نداره
انگار یه حسی در درون ما در قلب ما وقت یه اتفاق به ظاهر بدی نیفته میگه غمگین نباش ،حل میشه درست میشه تموم میشه،
انگار یه حسی بهمون میگه در مورد آینده نترس نگران نباش اتفاقی نمیفته حل میشه،
این همون خدای مهربونمون هست این همون اصل وجودیت ما هست،
اما خیلی از ماها تسلیم ذهنمون میشیم خیلی از ماها افسار این ذهنو ول میکنیم و اجازه میدیم به هر ناکجا آبادی که میخواد مارو ببره،
اما با تمرین درست میشه،
من روز اولی که میخواستم اصلا با یک نفر مبارزه کنم دستو پام میلرزید استرس داشتم میلرزیدم اما انجامش دادم سری بد کمتر شد سری بعد کمتر شد و 15 سال اینقدر تکرارش کردم که نمیگم 100 درصد استرس یا ترس ندارم اما خیلیییی قوی شدم توی کنترل ذهنم خیلی و همین کنترل ذهن همین کم بودن ترس یعنی حضور ایمان و این حضور ایمان باعث میشه که من مبارزاتمم رو با نتایج عالی پیروز بشم من فقط وظیفم اینه که این دهنو کنترلش کنم بقیش با خدای منه،
توی بحث روابط همینطور وقتی من دیگه ترسی از آدم ها ندارم ترسی از پدر مادر خواهر ترسی از نظر دیگران ندارم در کل در برخورد با آدم ها ترس و غمی ندارم اصلا خود به خود میبینم که روابطم بسیار عاشقانش بسیار زیباست،
یا زمان امتحانات دانشگاه یا هنرستان یادمه وقتی درسم رو درست مطالعه میکردم و با احساس آرامش و توکل سر امتحانات حاظر میشدم و یه حسی همیشه از درون بهم میگفت من جواب هارو بهت میگم من کمکت میکنم و خدارو شکر هم بهترین نتایج رو میگرفتم،
اما همه ی ما یه پاشنه آشیل خیلییییییییی مهم و اساسی داریم
و اون هم در مورد پول هست در مورد ثروت هست در مورد ثروتمندان هست در مورد رابطه ی ثروت و معنویت هست در مورد فراوانی هست،
و با منطق هایی که در قسمت بالا نوشتم کااااااملا طبیعی و واضح هست که خودمون داریم در حق خودمون ظلم میکنیم خودمون داریم چنگ میکشین روی صورتمون خودمون جلوی دماغمون رو گرفتیم نفس نمیکشیم بعد میگیم پس چرا اکسیژن نیست تازه از خداوند هم شاکی میشیم،
و خدارو شکر خدارو شکر خدارو شکر به خاطر این آکاهی ها خدارو شکر که خداوند مارو آگاه کرد بی نهایت ازش ممنونم،
از اینجا به بعد عمل به این آکاهی ها مهمه
الان خیلی خیلی جدی تر باید به سمت خوشبختی به سمت سعادت حرکت کینم، خیلی متعهدانه تر باید باید باید در این جهان خوب و رضایتمندی زندگی کنیم،
خداوند مارو هدایت کرده ،خداوند به قول خودش قبل از عذاب برای همهی اقوام پیامبر میفرسته،که بعد اون دنیا نگن که خدایا چرا برای ما پیامبری نفرستادی که مارو از قوانین آگاه کنی،
خداوند لطفتش رو بر ما تمام کرده واقعا،
دیگه اگر با دونستن این آگاهی ها باز هم مسیر نادرست رو بریم دیگه واقعا نامردیم واقعا بی انصافیم واقعا داریم خودمون در حق خودمون ظلم میکینم،
باید بزرگترین سپاسگذاری هر روز ما هر روز خودم این باشه که خدایا شکرت که من رو با قوانین آشنا کردی و کمک کن بتونیم در اجرای این قوانین مهارت کسب کنم تا زندگیم رو اونجوری که دوست دارم خلق کنم،
من که خودم به محض اینکه یه مدت روی خودم کار نمیکنم به راحتی از مسیر منحرف میشم برای همین خداوند در قرآن تاکید داره که صبح و شب صلاه به جا بیارید توجه کنیم به خداوند به قدرتش به قدرتی که به ما داده به یاد بیاریم که بابا قدرت دست خودمونه نه هیچ کسو چیز دیگه ای،
و
و
و
در کنار تمام این صحبت ها،
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،
کسی که خدارو باور میکنه کسی که فراوانی رو باور میکنه کسی که ایمان میاره این ایمانه باید بلندت کنه و تو رو در مسیر خواسته هات در مسیر علایقم حرکت بده و گرفته واقعا داری حرف مفت میزنی که من ایمان دارم،
کسی که میگه من خدارو باور دارم کسی که میگه من ایمان دارم به خداوند به توانایی هام به فراوانی
پامیشه تمرین میکنه و آماده میشه برای مسابقه
پا میشه و یک محصولی تولید میکنه برای ارائه آماده میکنه میشه
پا میشه به الهاماتش عمل میکنه عمل میکنه ،
،
درس طلایی این جلسه:
خداوند مثل یک مادر مهربان عمل نمیکند
خداوند مثل یک سیستمی عمل میکند که هرچی بهش بدی همونو دقیقا تحویلت میده مثل دستگاه آب هویج گیری،
بهش سیب بدی آب سیب بهت میده بهش هویج بدی بهت آب هویج میده ،
پس دیگه نشینیم آهو ناله کنیم شکایت کنیم از خدا از دولت از پدر از مادر از شهر از کشور از موقعیت مالیمون از شرایط روابطمون ،
اگر شرایط مالیم خوب نیست من مقصرم
اگر روابطم خوب نیست من مقصرم
اگر سلامتیم خوب نیست من مقصرم
اگر به خواسته هام نمیرسم من من من مقصرم
،
در مورد بلایای طبیعی که با توجه به درکم از قانون اولا همه ی ما این و پتانسیل رو داریم که در مداری قرار بگیریم که این بلایا به ما آسیب بزنه و مارو از بین ببره،
و همینطور این پتانسیل رو داریم که در مداری قرار بگیریم که ما هر کجایی از این جهان باشیم در هر روز هر ساعت و هر ثانیه ای ،ما فقط و فقط شرایط زیبا خوب آرام و فوقالعاده رو ببینیم و تجربه کنیم،
،
از اون طرف هم هر کدوم از ما آزادیم کاملا که در مورد اتفاقات و بلایای طبیعی هر طور که دوست داریم نگاه کنیم و فکر کنیم،
به قول استاد یه نفر مثل سوییچیرو هوندا از بمب هایی که رو سرشون داشته میریخته موتور سیکلت درست کنه،یه نفر میتونه از همون اتفاق بدبخت بشه،
و با توجه به قانون خداوند که بر پایه ی رشد و گسترش هست،تمامی این اتفاقات در کل باعث رشد و گسترش جهان میشه،
ساختمان های قوی تر،سد های قوی تر،تکنوژی های جدید تر ،و تمامی این بلاها در طول تاریخ منجر به یک تغییر و تحول عظیمی شده که همین الان ما داریم از خیلی از موهبت هاش استفاده میکینم،
این قانون خداونده که ما با برخورد به مسائل به دنبال راه حل میریم و با پیدا کردن راه حل هم خودمون هم جهان اطرافمون رشد میکنه بزرگتر میشه پیشرفت میکنه قوی تر میشه،
،
و خودم سعی میکنم هر روز در مواجه شدن با مسائل قوی تر بشم حلشون کنم و به جایی برسم که از مسائل بزرگتر بشم و به راحتی ازشون رد بشم،و ازشون لذت ببرم
چون مسائل همیشه هست،اژن سازو کار جهانه،
،
خدایا صد هزار مرتبه شکر که فرصت نوشتن و یادآوری بهم دادی،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت استاد عزیزم
که دست پروردگارم هست بر روی زمین برای نشون دادن مسیر درست مسیر خوشبختی
خدایا شکرت
انشاالله خداوند به همه ی ما کمک کنه تا این قوانین رو بهتر درک کنیم و بیشتر ازشون استفاده کنیم برای خوشبختی برای سعادت در دنیا و آخرت،
الهی آمین،
استاد جانم خیلی ازتون ممنونم،
انشاالله در این غار حرایی که خودتون رو قرار دادید
پر بشید از عشق الهی و بعد بیاین با قدرت کلام و تاثیر گذاری که دارین مارو هم از این عشق بهره مند کنید.
از کامنت شما خیلی لذت بردم و خدارو سپاسگذارم که من رو هدایت کرد به دلنوشته زیبای شما و باعث شدین این آخر شبی صلات خودم را در این مکان منزه و بهشتی بجا بیاورم.خدایا شکرت
علی جان نکات خیلی زیبا و ظریف و کاربردی رو اشاره کردین. این نکات با ارزش رو هممون که در این بهشت حضور داریم بارها و بارها از زبان استاد عزیز شنیدیم ولی بعضی اوقات دچار روزمرگی و بازی ذهن شده و یادمون میره بخاطر همین هم خداوند واجب کرده همیشه قانون جهان رو هر روز و در طول روز بارها و بارها به خود یادآوری کنیم که همان انجام دادن صلات است
آرزو میکنم من و شما و همه بچه های سایت همیشه تو این فرکانس پاک پایدار بمونیم و صلاتمون رو به نحو احسن انجام بدیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان خدایا به من امروز قدرت بده تا خودم با افکار و باور درست این روز رو زیبا و قشنگ بسازم الهی شکرت سپاسگزارتم
سلام بر استاد عزیزم عباس منش مهربان وسخاوتمندم سلام بر مریم مهربانم
خدایا امروز هم آگاهی و فراوانی رو روزیم کن خدایا شکرت که فهمیدم خداوند این جهان رو طبق سیستم آفریده و هیچ رحم و دلسوزی وجود نداره اگر در مسیر قانون و سیستم پیش بری بردی و گرنه باختی و له میشوی تو کامنتهای قبلیم هم گفتم روی دوره کشف قوانین زندگی کار میکنم تمرکزی 20 و امید دارم نتایجم هم 20 میشود
جلسه 5 یه تمرینی مریم جان گفتن و انجام دادم از دیروز بعداظهر چندین صفحه پر کردم تا به الان و لذت بردم خیلی زیاد و وقتی همسرم دید و شنید امروز میگه منم انجام دادم سر کارم عالی بود
سوال اینه : اگر باورهایم را عوض کنم چه اتفاقاتی برام میفته؟
اول اینکه شروع میکنی باز ذهن میاد یه خودشو نشون میده زیاد نمیتونی بنویسی اما وقتی استمرار داری و قدم برمیداری برات پشته سر هم میاد و
خوبیش اینکه باورهای فراوانیت تقویت میشه
برات خواسته هات باور پذیر تر میشه
احساسه خوبی داری
و در کل ذهنت پر میشه از خواسته هات و به چرندیات نمیپردازه و باعث میشه یه ریز روی خودت کار کنی و زندگیتو بسازی اونجوری که میخواهی
اگه دوست داشتین شما هم امتحان کنین خیلی جواب میده
این تمرین رو تو کامنته قبلیم نوشتم و دوباره میخواستم اینجا هم ثبت کنم چون خیلی کارایی داره و کنترل ذهنت عالی میشه در روز فقط به این سوال فکر میکنی و ذهنت پر میشه
دوست داشتم این تمرین عالی رو با شما به اشتراک بذارم شاید شما هم انجام بدین امتحان کنید
به نام خدایی که جهان را با قوانین بدون تغییر خلق و اداره میکند
سلام به استاد عزیزم. خیلی خوشحالم که این فرصت رو خدا بهم داد که بتونم در مورد این فایل بنویسم.
استاد عزیز بابت تمام فایلهای ارزشمندی که تا به امروز آماده کردید ازتون سپاسگزارم چون هر کدومشون مسائل و نعمتهایی که اگر در طول زمان بسنجیمش بی شمار بوده رو به من هدیه داده و توهمم نیست این نعمتها قبلا تو زندگیم نبوده ولی الان هست و یک چشم بینا و آگاه میتونه این اتفاقات رو ببینه و ارتباطشون رو با باورهایی که فایلهای شما در ما ایجاد کرده درک کنه. من قبلا این چشم بینا رو نداشتم و خیلی نشانههای ریز و تغییراتی که در زندگیم رخ داده بود و نمیدیدم و میگفتم پس کو نتیجه. در صورتی که باید نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی. اگه یک روز یک نفر باهات بهتر از قبل رفتار کرد این نتیجهاست و به خاطر این بوده که روی افکارت کار کردی و باید این نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی و بابتشون سپاسگزار باشی هم از خدا هم از استادی که زمان و انرژی ارزشمندش رو گذاشته و این فایل رو برای تو اماده کرده که ازش استفاده کنی و زندگیت رو به شکل بهتری خلق کنی. پس استاد عزیز باز هم از شما سپاسگزار هستم که به بهبود زندگی ما کمک فوق العاده عالی ای کردی.
مثلا یکی از نتایجی که امروز درک کردم تو زندگیم دارم از دوره شیوهی حل مسائل میاد. جایی که شما گفتید خیلیها میگن این کسب و کارها و خدماتی که ایجاد شده در جهان، باعث شده که دیگه ایدهای نباشه که من بخوام کار کنم و بازارها توسط افراد قدرتمند کسب شده و من الان باید چی کار کنم. دیگه ایده نیست. دیگه فرصت نیست. که این از باور کمبود میاد و شما گفتید نه اتفاقا هر کسب و کاری که میاد باعث میشه فضا برای تولید ثروت چند برابر بیشتر بشه و من اینو باور کردم، با الگوهایی که گفتید. گفتید یک ماشین که تولید میشه هزار تا کسب و کار ایجاد میشه که مشکلات و مسائل اون ماشین رو حل کنن و خدمات بیشتری براش فراهم کنن و همین باعث میشه کار بیشتر بشه. یکی براش کفپوش میزنه، یکی براش کارواش میزنه، یکی براش جا موبایلی میزنه و هزار تا چیز دیگه، یا مثلا تلگرام ایجاد شده باعث شده کلی کسب و کار جدید شکل بگیره، مثل همین ربات های تلگرامی که فضا براش ایجاد شده و تا قبل از تولد تلگرام نبود و این نشون میده با هر تکنولوژی و هر خدمات و هر محصولی که تولید میشه فضا برای تولید ثروت بیشتر میشه. کار بیشتر میشه. ایده بیشتر میشه. این باور باعث شد که من در مورد هوش مصنوعی هم همینطور فکر کنم. برخلاف افراد که میان میگن هوش مصنوعی اومده و ما رو از کار بیکار میکنه من گفتم نه اتفاقا فضا رو برای تولید ثروت بیشتر میکنه و اینو تکرار کردم با خودم و گفتم حرف این افراد رو باور نمیکنم بلکه حرفی که استاد گفته رو باور میکنم فراوانی رو باور میکنم و امروز دیدم که من دارم از طریق هوش مصنوعی ثروت آسانی رو تولید میکنم در صورتی که خیلی ها اصلا ازش درآمدی ایجاد نمیکنن چون فکر میکنن از کار بیکارشون میکنه. حالا من اگر باورهام قوی بشه از این ابزار میتونم واقعا ثروت بیشتری تولید کنم و این ابزار داره فرصت ها رو برای خلق ثروت بیشتر و بیشتر میکنه و اینطور نیست که ما رو بیکار کنه اتفاقا کار رو بیشتر از قبل میکنه و فرصت درآمدی زایی رو بیشتر و بیشتر میکنه.
و اما در مورد این فایل، حقیقتش این هست که اگه بخوام در مورد تمام نکات مهم این فایل صحبت کنم کامنتم خیلی طولانی میشه.
این فایل رو باید ازش زیاد استفاده کنم چون چند تا باور محدودکنندهای که خودم دارم رو در موردش صحبت کردید.
باور به اینکه خداوند دلش میسوزه به حال ما و دل رحم هست. مانند یک مادر انسانی مهربان.
باور به اینکه تا یک اتفاق بدی نیفته و من ضربهای از جهان نخورم اتفاقات خوب نمیافته.
باور به اینکه اگر ضعیف باشی خدا بهت کمک میکنه
باور به اینکه خداوند حامی ضعفاست
باور به اینکه یک اتفاق بدی باید بیفته تا من حرکت کنم. حالا یک بلایی سر خودم بیارم تا حرکت کنم. مخصوصا این باور چقدر من رو اذیت کرده و دقیقا مانند یک فردی هستم که سادیسم داره و یک اتفاق بد رو برای خودش ایجاد میکنه که مجبور بشه حرکت کنه. متاسفانه این الگو در خانوادهی ما وجود داشته و من با چشم خودم دیدم که کلا ما تا مجبور نشیم تغییر نمیکنیم. خواهرم بهم میگفت تو خیلی خوبی که کارهای لازم رو انجام میدی و پیشرفت میکنی ولی من تا مجبور نشم پیشرفت نمیکنم، در صورتی که خود من هم اعتقاد دارم که تا اجبار نباشه حرکت نمیکنم و تو بسیاری از زمینهها مخصوصا زمینههای مهارتی و پول ساختن و من کم کار هستم. خداروشکر به خاطر استفاده از آموزههای شما – که خداوند من رو به سمت این آگاهی ها هدایت کرد تا زندگیم رو تغییر بدم – من سراغ وام قسط قرض نرفتم و سعی کردم که با امکانات فعلیم کار رو شروع کنم و ادامه بدم و به نیروهای درونی خودم تکیه کنم به مهارتهایی که خداوند الهام میکنه باید ازشون استفاده کنم و باورهام رو تغییر بدم تا همون مهارتهایی که دارم رو تبدیل کنم به ثروت.
موضوع بلا سر خود اوردن در مورد من به این شکل هست که من در یک مسیر درست حرکت میکنم و یک سری نتایج میگیرم، مثلا روزی 2 الی 3 ساعت زمان میگذارم برای کار کردن روی باورهام حالا هر روز در مورد یک سری باورها هست که باتوجه به نتایجم احساس میکنم باید روشون کار کنم و انصافا بعد از اینکه کار میکنم نتایج به نسبت نتایج قبلیم بهتر میشه و میبینم که قانون جواب داده اما بعد از اینکه نتیجه رو دیدم ناخودآگاه شل میکنم و دیگه روی بهبودش کار نمیکنم و میگم خسته شدم یا بسه چقدر کار کنم یا فکر میکنم که این نتایج بالاخره طبیعی هست و کار نمیکنم و خداوند هم نتایج رو کم رنگ میکنه و من دوباره جدی میگیرم که باید روی خودم کار کنم و حرکت میکنم و این سیکل معیوب ادامه داره. در صورتی که من میخوام همیشه نتایجم خوب و پایدار باشه و حتی بهتر از این بشه بنابراین باید همیشه روی بهبود باورهام کار کنم تا همیشه نتایج خوب بگیرم نه اینکه یک روزهایی ثروت وارد زندگیم نشه و من بگم که باید حرکت کنم و روی باورهام کار کنم، اگر همون موقعی که درآمد دارم روی خودمم کار کنم اتفاقی که می افته این هست که این درامد پایدار میشه و هی بیشتر از قبل میشه.
یا در مورد بحث توحید هم به همین شکل هست. من در گذشته خیلی خوب روی این موضوع کار کردم و عشقم شده بود توحید و باورهای توحیدی داشتن. الان اون اشتیاق قبل و به تبعش اون نتایج عالی رو ندارم. این دیدگاه توحیدی که استاد در موردش فایلها گذاشته در زندگی من همه چیز رو عوض کرد. از عشق و محبتهای عجیب و غریبی که از افراد دریافت میکردم، از رفتارهای نامناسبی که قبلا باهام میشد ولی حذف شد مثل بدقولی و بی معرفتی و .. که به خاطر حساب کردن روی دیگران بود، از احساس حمایت شدن توسط خداوند که داشتم و هر خواستهای که از ذهنم رد میشد بهش دست پیدا میکردم و ایدههایی گفته میشد و آدم هایی که میومدن که به اون خواسته ذهنی من پاسخ بدن و من بهشون برسم و کارها رو برام انجام میدادن و.. ولی به مرور زمان نجواهای شیطان من رو از مسیر دور کرد و در طی مسیر یک احساس گناهی رو تجربه کردم که من با دیدگاه توحیدیم به دیگران ضربه زدم. خب یک موردش که کج فهمی بود مثل ناسپاسی از دیگران و تشکر نکردن بابت کارهایی که برات انجام دادن و میگفتم این نعمت رو خدا داده و بعد فهمیدم اشتباه هست و اصلاح کردم. یا مثلا این نجوای ذهنی رو دارم که تو به دلیل اینکه قدرت دیگران در ذهنت گرفتی دیگه برای زندگی اونها ارزشی قائل نشدی و خودخواه بودی و گفتی من خدا رو باور دارم و هر خواستهای که بخوام خدا بهم میده و شاید خواستههای تو درست نیست و خواسته یا ناخواسته باعث ضربه زدن به دیگران بشه. (در صورتی که ما نمیتونیم به دیگران آسیب برسونیم) مثال میزنم، من یکی از تضادهای زندگیم این بود که از طرف خانواده چون مذهبی هستن محدود شده بودم که با جنس مخالف ارتباط داشته باشم، از همون بچگی و من همیشه در دلم میگفتم خب چرا من نباید با دختر ها دوست باشم و رابطه داشته باشم؟ چرا نباید رفت و آمد داشته باشیم؟ یا من به حجاب اعتقاد نداشتم و قبل از اینکه به قانون عمل کنم به ناخواسته توجه میکردم و با اعضا خانواده بحث سنگین میکردم که حجاب درست نیست. میگفتم مگر این همه افراد خارجی نیستند که حجاب ندارن و زندگیشون خوبه پس اگر بد بود و گناه بود باید به زندگی اونها هم آسیب میزد و چرا اینطور نیست، چرا این همه خانم هستن که حجاب ندارن ولی زندگیشون سالمه و به راه بد کشیده نشدن؟ چرا من باید از زیبایی و ارتباط زیبا با خانمها منع بشم؟ چرا من نباید شناخت داشته باشم؟ و … بعد که قانون رو فهمیدم که نباید با ناخواسته بجنگم، بعد که فهمیدم که تمرکز من همش منفی هست، بعد که فهمیدم اگر من از خدا بخوام و به دیگران قدرت ندم خدا برام شرایط درست رو میکنه و مهم نیست دیگران چطور فکر میکنن و چون خیلی روی باورهای توحیدیم کار کرده بودم و این قدرت رو حس میکردم در درون که خدا کارها رو انجام میده و فقط از اون بخوام اجابت میشه، اتفاقی که افتاد که خدا هدایت کردم به یک ترمزی که داشتم و که اون کینه و رنجش داشتن از دیگران بود و باید پاکسازیش میکردم. باید کینه و رنجشهام رو پاک میکردم و باید افرادی که این شرایط رو بهم تحمیل کردن میبخشیدم تا از زندگیم بره بیرون و تازه باید پا رو فراتر میگذاشتم و براشون آرزوهای خوب هم میکردم و قلبا خواستار پیشرفتشون میشدم و اون فایلتون که در مورد بخشش دیده بودم که شما میگفتید اگر به صورت واقعی افراد رو ببخشید که احساس میکنید بلا سرتون آوردن و واقعا از کینه و رنجش رها بشید خداوند فرمانش رو صادر میکنه و اون فرد احتمالا سزای کارش رو میبینه و شرایط عوض میشه و اتفاقی که افتاد این بود که بعد از اینکه من به صورت حقیقی این افراد رو بخشیدم یعنی از روحانیت گرفته تا جمهوری اسلامی تا خانواده تا هر کسی که فکر میکردم این شرایط رو بهم تحمیل کرده اصلا قلبم باز شد و رئوف شدم و دیگه برام مهم نبود که چی کار کردن و براشون آرزوی بهترینها رو داشتم و اصلا این موضوع رو تونستم رها کنم و عشق بورزم بی قید و شرط به همه ی انسان ها و در کنارشم مرتب آزادی ای که در آمریکا هست را تحسین میکردم تا هدایت بشم به این آزادی ها در زندگی خودم و در زندگی خودم این آزادی ها رو تجربه کردم ولی دیگه اصلا به فکرم نمیرسید که اوضاع کشور بخواهد به کل عوض بشه و چند ماه بعد این اتفاق افتاد که یهو مردم ایران زدن به سیم آخر و این داستان حجاب اجباری و روابط بسته و .. از کشور به صورت عمومیتر برداشته شد و من دهنم باز مونده بود که ببین چطور فرکانس ها دارن شرایط رو بوجود میارن و این خواستهی من که میخواهم در شرایط آزاد باشم خود به خود در سطح کشوری ایجاد شد و میگفتم ببین قدرت خدا رو که چکار کرد.. و من به این حقیقت رسیدم که اگر باور توحیدی داشته باشی و فقط از خدا بخوای، آدمها و قوانینی که ما بهشون تو ذهنمون قدرت دادیم اصلا کاری نمیتونن بکنن و خدا قدرتش از تمام قدرت ها بالاتره و میتونه خواسته تو رو برآورده کنه. ولی نجواهای شیطان کاری کرد که در مورد این موضوع دچار احساس گناه بشم چون میگفتم خیلی ها توی این اتفاق براشون اتفاقات بد افتاد خیلی ها درگیر شدن خیلی ها جنگیدن خیلی ها رفتن زندان، خیلی ها برای این آزادی آمادگیش رو نداشتن و میگفتم که ببین این خواسته تو خواستهی خیلیها نیست و تو به اونها ضربه زدی یا برعکس خیلی ها خواستشون این هست که در یک محیطی که بهش میگن محیط اسلامی زندگی کنن و حالا اونها چه اتفاقی براشون میافته؟ و نکنه این خواسته من و احتمالا خیلیهای دیگه هم بوده که باعث شده یک کشور تغییر کنه و باور کردیم قوانین قدرتی ندارن و خدا ما رو به سمت خواستمون هدایت میکنه باعث شده که به زندگی اونها آسیب وارد بشه؟ چون خیلیها این آزادی رو بالاخره دوست ندارن و یا اعتقاد ندارن پس برای اونها چی میشه؟ و حالا خدا هم به تو این ضربه رو برمیگردونه و از همون روز من نگاه توحیدیم افت کرد و هر چی فایل گوش میدادم تاثیر جدی ای که میخواستم رو نداشت. از طرفی بحث غرور داشتن نسبت به خداوند هم هست که آدم دور برش میداره من این کار رو انجام دادم و الان من باید تلاشم رو سخت تر کنم که شرایطی که میخوام رو ایجاد کنم و من بودم که این کارو کردم در صورتی که خدا بوده که این کار رو انجام داده و اعتبار این تغییرات در زندگی تو به خدا میرسه نه به تو. تو جز هدایت های خداوند کار دیگه ای نکردی، خدا این قوانین رو بهت یاد داد و هدایتت کرد چرا دور برت داشته.
از طرفی من توی این فایل شما متوجه این موضوع شدم که من این باور رو به شکل قوی دارم که تو تا به تضاد عجیبی برخورد نکنی – مثل اون شرایط بسیار بسیار سخت گذشته که داشتم که باعث شد فقط از خدا بخوام که کمکم کن و بعد به سمت فایلهای شما هدایت شدم تا زندگیم رو تغییر بدم – میگم تا اون شرایط سخت گذشته بوجود نیاد تو نمیتونی مثل قبل به خدا وصل باشی.. تو نمیتونی مثل قبل توحیدی باشه، تو نمیتونی مثل قبل وابستگیت به دیگران رو قطع کنی، و با تمام وجودت بخوای تغییر کنی، تو نمیتونی مثل قبل ورودی هات رو کنترل کنی، تو نمیتونی مثل قبل در ذهنت یک خواسته بگذره و به راحتی و سریع اجابت بشه و تو نمیتونی مثل قبل از ترسهات بزرگ تر بشی و این موضوع باعث شده که کتک خورم ملس باشه. یعنی به خودم بگم من هنوز بلایی سرم نیومده که توحیدی بشم و با خدا بشم.. من هنوز بلایی سرم نیومده و حسابی چک و لقد نخوردم که آدم غیر وابسته و توحیدیای بشم، من هنوز به یک جنس مخالف قشنگ وابسته نشدم و له نشدم که رابطه خوب بهم داده بشه، من هنوز خوب داغون نشدم.. به قول استاد خب چرا باید چنین اتفاقی بیفته تا تو تغییر کنی؟ چرا باید انقدر شرایط بد بشه تا خوب بشی و در مسیر درست قرار بگیری؟
از یک طرف دیگه این فایل خیلی بهمون کمک میکنه که نسبت به اتفاقاتی که در جهان میافته نگاه متفاوت تری داشته باشیم. مثل جنگهایی که رخ میده در جهان و کشورها به هم حمله میکنن. این فایل به من این رو یاد داد که حتی این جنگها هم خوبه و به پیشرفت جهان کمک میکنه مثل این طوفانها که باعث میشه خانههای بهتری ساخته بشه، مثل جنگ جهانی دوم که باعث شد اینترنت و هزاران نعمت دیگه ایجاد بشه. من همیشه پیش خودم وقتی این مسائل رو میشنیدم دعا میکردم که خدایا کمکشون کم که اتفاقات خوب براشون بیفته، به جای قضاوت کردن اینکه چرا این اتفاقات داره می افته و چرا دولت ها کشور ها و ملت ها به جون هم می افتن و یا چرا جنگ شده خودم رو با این آروم میکردم که خدایا کمکشون کن که اتفاقات خوب بیفته و بابت نعمت امنیت، صلح و آرامشی که در جایی زندگی میکنم وجود داره از خدا سپاسگزاری میکنم. اما من هم همیشه وقتی زندگی حیات وحش رو میدیدم که یک حیوانی شکار میشه در باورهام این دیدگاه رو دارم که چقدر جهان وحشتناکه و چقدر ظلم و ستم هست چرا این حیوون ها با هم دوست نمیشن چرا باید هم دیگه نابود کنن.. یا وقتی به این موضوع فکر میکنم که ما هر روز داریم گوشت حیوانات رو میخوریم میگم چرا باید غذای ما، گوشت یک حیوان باشه و چرا خدا جهان رو جوری نیافرید که ما بتونیم بدون کشت و کشتار زندگی کنیم؟ حالا فرقی نمیکنه حیوان باشه یا یک درخت باشه یا یک علف باشه، میگفتم ما باید به جزء جزء این جهان احترام بگذاریم چرا باید هم دیگه رو نابود کنیم؟ کسی که نابود نمیشه و نا همیشه هستیم منظورم رفتن از این دنیاست. منظورم این هست که ما میتونیم در کنار هم دیگه با صلح زندگی کنیم. تا وقتی کسی اذیتت نکرده چرا باید بزنیش؟ همین دیدگاه من باعث شده که من با حیوانات خیلی دوست باشم و برخوردهای خوبی ازشون دریافت کنم و به نظرم این فرکانس دوست داشتن حتی رفتار حیوانات با ما رو هم عوض میکنه. انگار حیوانات هم که ما فکر میکنیم نمیفهمن ما رو و فرکانسمون رو حس میکنن و برخورد متفاوتی نشون میدن. دقیقا مثل همین ترس از سگ میمونه. هر کی که از سگ میترسه سگها میپرن بهش در صورتی که کسی که نمیترسه، سگها باهاش کاری ندارن. حتی در مورد مگسها هم من همچین دیدگاهی رو دارم. میگم هنوزم که هنوزه نمیدونم فایده تو برای این جهان چی بوده ولی حتما یک خیری برای جهان داری و خدا بی حکمت تو رو نیافریده چون خدای ما بی حکمت نیست و بی دلیل نمیکشمت (بر خلاف بقیه که تا مگس میبینن حتی زمانی که کاری بهت ندارن بی دلیل میکشن، طبق چیزی که در فایل آرامش درپرتو اگاهی 7 شنیدم که استاد میگه به طبیعت آسیب نزنید و کارمای بد برای خودتون ایجاد نکنید) و همین احساس عشق نسبت به مگسها باعث شده که اصلا نمیان سمت من، در صورتی که در همان محیطی که هستیم برای افراد دیگه کلی مزاحمت ایجاد میکنن مگس ها.. ولی با من کاری ندارن چون انگار فرکانس ما روی همه چیز تاثیر میگذاره حتی روی مگسها.. البته بگم گاهی اوقات میشه که مگسها سراغ من هم میان ولی منظورم این هست در درصد بالایی از مواقع سراغ من نمیان به همین دلیل من هم باهاشون کاری ندارم. یعنی اومده تو اتاقم و من میگم تا زمانی که با من کاری نداری منم با تو کاری ندارم و اون واقعا نمیاد سمت من یا روی وسایل خوراکی من بشینه. یاد حرف استادی میفتم که میگفت تک تک اجزاء هستی شعور دارن و ما فکر میکنیم که نمیفهمن و شعور ندارن.
البته من هم زاویه دیدهای محدود کننده ای دارم که باور آرامش بخشی بهم نمیده. من در باورهام کشت و کشتار رو بی عدالتی میدونم. در صورتی که خدا براش مهم نیست. میدونم این باورهایی که دارم به خاطر ورودی های ذهنم هست و برمیگرده به گذشتم. من وقتی در کودکی که تازه درک کردن مطالب قران رو یاد گرفته بودم وقتی قران رو میخوندم حسابی میترسیدم که چرا خدا در قرآن این همه وحشتناکه. بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه این دیدگاه رو داشتم. وقتی قران رو میخوندم میگفتم چرا خدا انقدر عذاب میکنه چرا انقدر خشمگینه، چرا مهربون نیست؟ چرا درک نداره؟ چرا احساس نداره؟ و با خواهرم متفق القول میگفتیم خدا خیلی وحشتناکه در همون دوران بچگی که قران رو میخوندیم. بماند که ما نمیفهمیدیم که این اتفاقات بدی که می افته برای افراد کافر و مشرک هست و من در مورد مومنان نخونده بودم که چقدر فضل و رحمت خداوند شاملشون میشه و فقط اون قسمت عذاب رو میدیدم. اما این دیدگاه بی عدالتی ای که در جهان هست رو از کودکی داشتم نسبت به یک سری دیدگاه های قران و نسبت به جهان هستی. همیشه میگفتم چرا خدا دلش به حال افراد نمیسوزه؟ از یک طرفی هنوزم برام قابل پذیرش نیست که چرا اگه یک فردی نتونه راهی پیدا کنه که تغییر کنه از بین میره. تو زندگی خودم من واقعا یک جاهایی زورم نمیرسه که تغییر کنم، مثلا در بحث مهاجرت من یک بار این کار رو انجام دادم ولی نتونستم تحمل کنم و فشاری که داشت بیشتر از توان من بود و برگشتم. خیلی همون مهاجرت برام خیر و برکت و مخصوصا قدرت داشت. روزی که فهمیدم که برای رهایی از شرایط ناخواسته باید مهاجرت کنم چنان ترسی برم داشت که تا به حال در زندگیم حس نکرده بودم. تقریبا این موضوع ماله زمانی هست که شما دوره جهان بینی توحیدی رو گذاشته بودید و من جلسه اولش رو دیدم تو خودم به شدت ترسیدم!! مثل تمرین آگهی بازرگانی که خیلی ترسیدم وقتی گفتید باید انجام بشه. اصلا نمیتونستم تصورش بکنم. ولی پس از چند سال کار کردن روی خودم و قوی تر شدن این کار رو انجام دادم و همون موقع فهمیدم که خیلی تغییر کردم که شهامت این کار رو پیدا کردم و اصلا تنهایی و .. اذیتم نمیکنه در مهاجرت و واقعا ایمانم به خدا قوی تر شده بود و خیلی نعمتها رو در اون سفر تجربه کردم و دستان خدا که بهم محبت میکردن که به خاطر باورهایی بود که طی چند سال ایجاد شده بود اما در بحث مالی و کاری و اقامتی که باید یک راهی پیدا میکردم برای رشد کردن زورم به ذهنم نرسید و مجبور شدم برگردم.
ممنونم که تا اینجا دیدگاهم رو مطالعه کردین.
امیدوارم بتونم که خودم رو با قوانین خدا هماهنگ کنم و پیشرفت کنم.
امیدوارم که بتونم انسان قویتری بشم و نتایج بهتری رو بگیرم و باعث افتخار خداوند، خودم، استادم و جهان بشم.
هر چی جلوتر میریم و آگاهیها بیشتر میشه همش میگیم این فایل دیگه آخرشه و بالاتر از این آگاهی نداریم اما هر روز با آموزشهای جدید سوپرایز میشیم .
الان که این حرفها رو میشنوم و به گذشته بر میگردم میبینم چقدر عمرم تلف شده بابت خورد و خوراکهای ذهنی بیخودی که از کودکی به ما خوروندن در حال حاضر توی 47 سالگی متوجه میشم میتونستم چقدر موفق بشم و همیشه ترسیدم از اینکه نکنه چیزی بخوام و خدا از من ناراحت بشه . همیشه از مادربزرگم شنیدم که هر چه ساکت تر و سربزیرتر پیش خدا محبوب تر . چقدر شنیدم که اگه شوهرت گفت بمیر بگو چشم ،اگه گفت نفس نکش حق با اونه و هر چقدر زبونت کوتاهتر باشه و به همه بگی چشم اجرش رو اون دنیا میبری . بخاطر دیگری از خودت گذشت کن که خدا اینجور افراد رو دوست داره و هر چقدر این دنیا زجر بکشی پاداشش واسه اون دنیات میمونه .خداااااییییی من آخه چقدر جهالت ؟
چقدر توی این فایل خوب توضیح دادید و باورمنو قوی کردید که خداوند آدم های قویتر و متوکل تر و پرتلاش و ثروتمند رو دوست داره . با اینکه همش روی خودم کار میکنم با دوره های شما اما ته دلم زمزمه های قدیم رو میشنیدم که خدا از آدمی که دنبال پول و ثروت باشه خوشش نمیاد و همیشه باید قانع باشی و به زیر دستات کمک کنی . هیچ وقت از کسی چیزی نخواستم حتی همسرم واسه اینکه ببینه چه زن قانع و فهمیده ای داره .و دقیقا همیشه از کسانی که توقعی نداشتم و واسه شون همه کار کردم و اونا رو خدا کردم و سر تعظیم فرو آوردم ،بزرگترین ضربه ها رو خوردم .
خدا میدونه که این فایلها چقدر نیاز بود و خدا رو شکر میکنم که قبل از مرگم بیدار شدم .
استاد واقعا زبانم قاصره از اینکه چطور از شما تشکر کنم و چطور دعا کنم که لایق اینهمه محبت شما باشه . خداوندا شکرت بابت آگاهی و بیدار شدنم مرا در مسیر درستی که هستم حفظ کن و هر روز بر آگاهی من بیافزا .الهی آمین
آنکه قویتر است می ماند و آنکه ضعیف مانده ناگزیر به حذف می شود.
انقدر زیبا استاد این مطلب رو شرح و بسط دادن که هیچوقت فکر نمی کردم این موضوع رو بشه به این اشکال و با این تنوع در موضوعات مختلف توضیح داد.
اصلا یه ربط هایی پیدا کردم عجیب و غریب.
اینکه من اگر دخترم با ضعف و گریه چیزی ازم بخواد دلم نمی خواد بهش بدم، میگم اول گریه ات رو تموم کن بعد بهت میدم، ولی وقتی واسم قلدری میکنه و محکم حرفشو میزنه ناخودآگاه تسلیمش میشم. خوشم میاد که حرفشو با قدرت بزنه یا روی خواسته اش پافشاری کنه.
همین ربط رو پیدا کردم در مورد خواسته های خودم از خدا.
من بارها و بارها گفتم یه جایی توی رابطه عاطفی قبل از ازدواجم دیگه انقدر کتک روحی خورده بودم که بریدم.
به قول استاد انقدر خدا به شیوه های مختلف می خواست بیدارم کنه و من همچنان یا خواب بودم یا خودمو میزدم به خواب، که دیگه کار به مشت و لگد کشید، من سیلی ها خوردم از اون احساس بد ادامه دار… تا بالاخره کارد به استخونم رسید و به خدا گفتم خدایا دیگه بسسسسهههههه
عین فیلما
انگار که خدا دستش روی یک دکمه بوده و من هیچکاره بودم. حالا دارم التماسش می کنم دیگه دستتو از روی دکمه آزار دادن من و خفت روحی کشیدنم بردار تا من نفس بکشم.
یادم نیست دقیقا چی می گفتم ولی اینو خوب یادمه که می گفتم خدایا دیگه می خوام از این احساس بد خلاص بشم.
یه معجونی بود از حس بد نسبت به خودم و پذیرش مسئولیت این شکست عاطفی، و همینطور خواست خدا.
هیچوقت این مدلی نبودم که همه تقصیرها رو گردن خدا بندازم یا فکر کنم خدا مقدر کرده من زجر بکشم.
اما این حس رو داشتم که خدا اگر بخواد من تغییر می کنم و خدا باید این اجازه رو بده.
می دونستم که من باید تغییر کنم ولی نمی دونستم که خودم باید اول بخوام تا خدا هم کمکم کنه.
می گفتم خدایا اول تو دستمو بگیر تا من بتونم بلند شم. اول تو دستتو از رو دکمه بردار تا من از زندان آزاد شم.
نگاهم این بود که هرچی بنده عاجزتر و دل شکسته تر بشه بیشتر به خدا نزدیک میشه.
الله اکبر چه باور احمقانه ای!
همیشه به ما خورونده بودن که این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است
باید عین نقره در دیگ جوشان مذاب بشی تا بدیهات پاک بشه و دوباره از نو شکل بگیری. همون نقره داغ شدن خودمون.
هرچی بیشتر سختی بکشی پخته تر و باتجربه تر میشی و بعد قدر عافیت رو بیشتر می دونی.
همین نگاه باعث شده بود من اون سختی ها رو دوست داشته باشم و جذبشون کنم.
تا باللخره متوجه شدم نه، من دوستشون ندارم. من روحم داره فرسوده میشه. ذهنم کلافه است. تمرکز ندارم. آرامش ندارم.
چرا من نباید آرامش خاطر داشته باشم؟ مگه من چمه؟ منم حق دارم سالم و راحت زندگی کنم.
از لحظه ای که با خدا محکمتر و قویتر حرف زدم پاسخ گرفتم.
آروم آروم…
ذره ذره…
تکامل یک ساله طی شد. نتیجه اومد. زندگی پربار و راحت و رابطه عاطفی سالم و آرامش بخش برقرار شد و من سالهاست دارم شکرگزاریش رو می کنم.
و هی داره بهتر و بهتر میشه. شکرِ بی نهایت.
موضوع سر خواستن از پروردگار و با احساس خوب خواستنه.
من اون موقع که خواستم هنوز احساسم خوب نبود اما دیگه خودم رو عاجز و درمونده نمی دیدم. با قدرت از خدا خواسته ام رو طلب کردم. نه با التماس.
نه با خجالت و درموندگی.
احساس می کنم سیستم خدایی اون زمان سیگنال قدرت منو دریافت کرد و متوجه شد با همیشه فرق داره. چون همیشه یه جورایی نقش برگی در باد رو بازی می کردم و می گفتم من که کاره ای نیستم. این اتفاق رخ داده دست منم نبوده. حالا چه واکنشی نشون بدم.
ولی این بار من تعیین تکلیف کردم و سیستم وظیفه خودش دونست تکلیفش رو انجام بده.
—————————
چند روز پیش یک ناخواسته برام اتفاق افتاد که واقعا منو به فکر فرو برد.
هر فایلی که روی سایت می اومد و یا دوره احساس لیاقت و نشانه روزانه رو گوش می دادم همش فکرم درگیر اون موضوع بود و فکر می کردم کار درست چیه، حرف درست چیه؟ سکوت بهتره یا پاسخ یا عمل یا اعراض؟
خیلی درگیر حل این موضوع ذهنی بودم.
دیشب دیگه اشکم دراومد و گفتم ببین یک هفته است که داری با این موضوع کلنجار میری.
اگه توی سالها چیزی از استاد یاد گرفتی الان وقتشه که بتونی کریستال کلییر تشخیص بدی و موقعیت رو تحلیل کنی و بر مبنای قانون عمل کنی.
اگر استاد یا خانم شایسته بود توی همچین موقعیتی چیکار می کرد؟
بعد توی همون گریه شبونه زیر پتویی و بی صدا، راه حلها یواش یواش اومدن.
من توی این یک هفته در مدار ضعف قرار گرفته بودم و اون احساس بی ایمانی و عدم ارزشمندی داشت منو گیج و سردرگم می کرد.
بطوریکه با فایلهای مختلف استاد مسئله رو از زوایای مختلفی می دیدم. گاهی حق رو به خودم می دادم و گاهی به طرف مقابل.
بعد دیشب که گریه هام رو کردم و یکم احساسات منفیم تخلیه شد آروم آروم تونستم حس تسلطم رو برگردونم و کنترل افکارم رو در دست بگیرم.
دیدم اول از همه من باید خودم رو ببخشم.
بعد اخلاقیات منحصربفرد خودم رو بپذیرم و با انتقاد دیگران خودتخریبی نکنم.
بعد قوانین رو مرور کردم و دیدم کار من درست بوده و این انتقادات نتیجه طبیعی جدا شدن از بدنه یکدست جامعه است.
یه جورایی بهای بر خلاف جریان آب شنا کردنه.
پس من دارم بزرگ میشم و تغییر می کنم که این اتفاقات داره میفته.
بعد یواش یواش حالم بهتر شد و تونستم قضیه رو از زاویه بهتری نگاه کنم که بهم احساس بهتری میده.
چقدر زیبا…..
صبح که بیدار شدم حالم بای دیفالت خوب بود و گفتگوهای ذهنیم از دستم در نمی رفت.
نور علی نور هم زمانی بود که تا چشمامو باز کردم این فایل بی نظیر رو روی بنر سایت دیدم.
آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
خوب من از 12 قدم یاد گرفتم که خیر. خدا یک سیستم است که احساسات انسانی در آن جایی ندارد. اگر در مدار رحمت و نعمت قرار بگیری رحمت و نعمت نصیبت میشه و اگر در مدار ناکامی و ضعف و شرک قرار بگیری مشمول عذاب و شکست میشی.
چقدر این دیدگاه بهم کمک کرد و از چه زاویه متفاوتی این قانون امروز برام تکرار شد.
دیدم من ضعیف شدم که یک قویتر منو هل داده به عقب و من افتادم.
من بودم که روی افکار خودم و قوانینی که می دونم درسته انقدر تسلط ندارم که بخاطر انتقاد از نحوه عملکردم به قانون به شک و تته پته میفتم.
من اگر ضعیف باشم خدا مسئولیتی نداره که منو به هر قیمتی در جایگاه آدمهای قوی نگه داره. اجازه میده من از مرحله پرت بشم.
اجازه میده به من بی احترامی بشه.
اجازه میده ارتباطاتم به مشکل بربخوره.
دلیلی نداره وقتی خودم تلاش نمی کنم قویتر بشم اون به من بونوس اضافه بده و دوپینگم کنه.
من خودم مسئول حفظ ارزش خودم هستم.
با مسلط تر شدن به قانون و تکرار و تکرار و تکرار.
با عمل آگاهانه به قانون.
با گوش دادن و دل سپردن به قانون.
من باید ترسم از قضاوت شدن رو بذارم کنار تا اگر مثل این مورد اخیر قضاوت شدم سفت و سخت روی موضعم بایستم و عصبی نشم. در کمال آرامش خودم و ارزشها و خط قرمزهای خودم رو ارجح بدونم به هر کس و هر چیزی.
در کمال احترام پاسخ شایسته بتونم بدم و در عین حال بتونم بگذرم و پرونده رو در ذهنم ببندم.
این منم که پیشاپیش فرکانس ضعف یا قدرت می فرستم و رفتار دیگران بر این اساس با من تنظیم میشه.
حداقل الان که قانون رو یک پله بهتر درک کردم از خودم انتظار دارم آرامشم رو بهتر از قبل بتونم حفظ کنم تا ایمان و عمل بر طبق قوانین برام راحت تر بشه.
الهی شکر بابت این نور آگاهی که امروز نصیبم شد و قلبمو آروم کرد.
1) چه الگوهای رفتاری می توانید در خود پیدا کنید که هماهنگ با آگاهی هایی است که در این فایل توضیح داده شده و باعث رشد شما شده است؟
الگوی رفتاری که باعث رشد من شده : اولین قانون در تضاد ها برای من رسیدن به آرامش با تکرار باورهای توحیدی و دیدن موضوع از جنبه ای که منو به احساس آرامش بیشتر برسونه و خیریت اون تضاد ا رو درک کنم تا در موج آرامش قرار بگیرم و قلبم باز به ندای الهی بشه و الهامات رو دریافت کنم
2) چه الگوهای رفتاری ناهماهنگ با آگاهی های این فایل را در خود شناسایی کردید که اوضاع را بر شما سخت کرده است؟
زمانی که خدا رو با دید انسانی نگاه میکردم که به گریه و زاری من دلسوزی میکنه رحم میکنه نجاتم میده سالها با احساس غم و اندوه و قدرت دادن به عوامل بیرونی نگاه شرک آلود اوضاع برام سخت شده بود و هیچ گشایشی نبود و کاملا ناامیدشدم و کلا بیخیال خواستم شده بودم:اما در مسیر تسلیم شدن اتفاقا همین رهایی و بی خیالی برام بهتر بوده مسیر بهتری رو رفتم
3) درباره تجربیاتی بنویسید که به جای ایمان به خداوند و حرکت در راستای هدایت های این نیرو، خداوند را مثل مادر مهربانی دیدید که هوای فرزند ضعیف تر را بیشتر دارد و جور ضعیفی و تنبلی فرزندش را می کشد. سپس این نگرش شرک آلود چه عواقبی برای شما داشت و این شناخت نادرست از خداوند، چه بلایی به سرتان آورد؟
خداروشکر تو زندگی من با تضاد و رنج زیادی مواجه نشدم در واقع کتک خورم ملس نبوده
چون من تو محیط پر جمعیت بزرگ شدم مسئولیت زیادی به عهدم بود چون فرزند اخر بودم و همیشه توقع بود که کارها رو من به عنوان فرزند اخر باید انجام بدم به بزرگترها احترام بزارم مسئولیت پدر و مادرم در سن پیری با من بودا توجهی به من نمیشد در واقع خود ساخته بودم از کسی حمایت خاصی نمیشدم و حتی با نگاه اشتباه انسانی که در گذشته به خدا داشتم فکر نمیکردم اگر ضعیف باشم خدا به من کمک میکنه قوی بار اومدم در واقع شرایط منو قویتر کرد
4)آیا شما جزو افرادی بودید که با وجود نشانه های بسیار از طرف خداوند برای تغییر شخصیت و عملکرد، همچنان به همان شیوه قبلی ادامه دادید و منتظر نتایج جدید هم بودید؟! حتی در آخر هم چون تغییری در اوضاع ایجاد نشد، به این نتیجه رسیدید که خدا ظالم است و صدای شما را نمی شنود؟!
یا به این توهم بسنده کردید که: درست است در این جهان شرایط سختی دارم اما خداوند پاداش مرا در آن دنیا خواهد داد؟!
در زمینه روابط عمومی نشانه هایی اومد که باید تغییر کنم نباید به افراد قدرت بدی، باید تغییر کنی، ،اعتماد به نفسم رو بالا ببرم روی باور لیاقت درونیم کار کنم ، اولویت راحتی خودم باشه انقدررررر واکنش های بدی از اون افراد دیدم که قشنگ فهمیدم باید تغییر کنم اصلا قبل از اومدن به این مسیر یه چند درصدی در برخورد با اون ادمها لیاقت درونیم و اعتماد به نفسم رو نشون دادم اولویت خودم و راحتی و خواسته های خودم شد ،تصمیم گرفتم روابطم رو باهاشون قطع کنم ،قدرت و باج ندادم و همین تغییرات مثبت و کم منو هدایت کرد به این سایت و مسیر توحیدی
5) درباره تجربیاتی بنویسید که سعی داشتید به جای این نوع نگاه احساسی به خداوند، روی ضعف های شخصیتی خود کار کنید و ایمان و توکل خود را تقویت کنید. سپس به خاطر استمرار بر ایجاد این بهبودهای مستمر، چه پاداش هایی دریافت کردید؟
تو این مسیر توحیدی با بهبود شخصیتم و ایمان و توکلم به خداوند هدایت شدم به قانون سلامتی با همون یه مقدار تضاد کوچولو سریع از خدا هدایت خواستم و تا مسیر درست رو در قانون سلامتی خدا به من داد دیگه با تعهد محض و فقط با توکل به خدا اومدم تو این مسیر و شرایط سختی رو در سلامتی تجربه نکردم و پاداش های این مسیر رو که اندام رویایی ،حذف نشتی انرژی ،تمرکز بیشتر برای کار کردن روی خودم ،تقویت کنترل ذهن و باورهای توحیدی و داشتن سبک شخصی و….. پاداش جهان به این اقدام من بود همین الگو منو ترقیب کرده که هوشمند به دریافت نشونه ها و هدایتها باشم و سریع اقدام کنم
و در زمینه روابط رشد مالی ،معنویت دارم هرروز روی باورهام کار میکنم تا در مسیر درست اسون و طبیعی خودبه خود نعمتها رو دریافت کنم
6) حالا که قوانین خداوند را فهمیدید – این مقدار از درک – شما را به چه نتیجه ای رسانده و چه تصمیمی گرفته اید؟
هرروز قوانین ثابت و ساده خداوند رو که تا الان درک کردم تکرار میکنم
تمام تمرکزم روی بهبود شخصیتم و ساختن ایمان و توکل و امید با باورهای توحیدی هست ادامه دادن به روند رشد وبهبودی دائمی تا آخر عمرم هست
اولویت برام سپاسگزار قلبی کردن از نعمتهام و رسیدن به احساس خوب و آرامش که اصل خوشبختی هست توحید برام مهم و اصل هست و چقدر نجات دهنده من بوده برای جدا شدنم از فرکانس افراد نامناسب و برام خیلی با ارزشه باز شدن قلبم به سوی خدا زندگی با خدایی که تو قلبمه شنیدن صدای قلبم عمل به الهامات قلبی تصمیم آگاهانه منه برای بودن در این مسیر الهی هست
گام بیستم live | live |آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
الا بذکرالله تطمعن الغلوب در هر لحظه دلها با نام و یاد تو آرام می گیرد
به نام خداوندی که رحمتش همگان رو دربرگرفته و رحمت های خاص و ویژه ای داره برای کسانی که خاص و ویژه باورش میکنن سپاسگزارم
درود و وقت بخیر به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته نازنینم!!!!
خدارو صد هزار مرتبه شکر شما عزیزان در مدار این توفند و طوفان میلتون نبودید که حتی باد و باران و هوای ابری این وضعیت رو حس نکردید خدا رو شکر و آمدید لایو گذاشتید استاد جان ممنونم
با درود و وقت بخیر خدمت همه ی عزیزانم که با حال خوب و ارسال ارتعاش احساس خوب و عالی در این سایت ملکوتی عزیزمون حضور دارند
صحبت استاد عزیز در این فایل
مبحث طوفان ها و تغییرات آب و هوایی در طبیعت برای گسترش جهان برای رشد و پیشرفت ..
و دیگر اینکه مبحث ضعیف بودن و قوی بودن چه نتایجی در بر دارد
آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل میکند؟
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ
خداوند همه را هدایت می کند چه آن کسی که بخواهد بسمت خوبی ها حرکت کنند و چه آن کسانی که بسمت بدی ها حرکت کنند
اگر در مسیر درست حرکت کنیم نتایج هم درست خواهد بود و اگر در مسیر نادرست حرکت کنیم نتایج هم نادرست خواهد بود
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند،و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد
هر چی سنگه برای پای لنگه
هر چی سخیه برای ضیعف هاست
هر چی مشکلاته برای ضعیف هاست
هر چی دردسره برای ضعیف هاست
در ضعیف بودن هیچ پاداشی نیست
در ضعیف بودن هیچ دلسوزی و دل رحمی نیست
در ضعیف بودن هیچ رشد و پیشرفتی نیست
ضعیف بودن نه در این دنیا و نه در آن دنیا هیچ رحمت و مروتی در کار نیست
ضعیف بودن و ضعیف ماندن یعنی ظلم بخود
ضعیف بودن و ضعیف ماندن یعنی شرک یعنی نگاه به بیرون یعنی دست گدایی بسمت عوامل بیرونی دراز کردن یعنی نگاه به دستان غیر خداوند یعنی سر کج کردن و عجز و عاجز بودن
ضعیف بودن یعنی دریچه ی قلبمون بسته است
یعنی زاویه ی نگاه مون بسمت تاریکی هاست
یعنی در مدار منفی بودن و سر خم کردن
در صورتی که فقط و فقط باید در مقابل خداوند سر تعظیم و فروتنی داشته باشیم
خداوند فقط به کسانی پاداش میده که قوی باشند و در مسیر درست حرکت کنند و روی افکارشون کار کنند تا رشد و پیشرفت کنن
قدرتمند بودن را برای خداوند و این سیستمی که این جهان را هدایت میکند بدانیم
خداوند قوانین و سنت و مشیعتی در این جهان وضع کرده که تغییر ناپذیره و اگر طبق این قوانین رفتار کنیم و حرکت کنیم بمسیرهای خوب هم هدایت می شویم و همیشه در زمان و مکان درست و مناسب و در همزمانی های درست و مناسب و اتفاق ها شرایط و اوضاع و موقعیت و افراد درست و مناسب هم جهت با خواسته هامون هدایت می شویم
خداوند افکار و احساسات بشری ندارد که بخواهد برای ناله و اشک و توی سر خودمون زدن دلسوزی کند
استاد جان از وقتی آن فایل حُزن در قرآن را دیدم و قانون جذب در قرآن را از شما شنیدم در همون چند سال پیشه فهمیدم که غمگین بودن و احساس بد داشتن چه عواقبی بهمراه داره و شکر خدا آنقدر باورهای مذهبی من سست و بی پایه و اساس بود که خیلی زود باورهام در مورد غم و غصه و ترس و نگرانی و استرس و دل نگرانی ناله و اشک ریختن و التماس کردن تغییر کرد
خدا رو شکر در تلاطم ها و توفان های گذشته زندگیم دقیقا چنان سختی ها توفان های میلتون را چشیده بودم که همانند آن خانه ها از ریشه زیر و رو و در هم شکستم و با همان اشک ها و ناله ها و احساسات التماسانه می خواستم احساسات مادرانه ی خداوند را برانگیزانم تا شاید دلش بحالم بسوزند و به رحم آورد و هر روز هم بدتر و بدتر میشد .. تا جایی که ا به آخر خط رسیده بودم و بقول استاد کتک خوردن به حد آخر رسیده بودم فقط نمرده بودم و نفس میکشیدم … ولی زندگی من زمانی تغییر کرد که با استاد عباسمنش و آموزه های تأثیر برانگیز و با قوانین این جهان هستی آشنا شدم و
میخواستم پولدار شوم ولی غافل از اینکه هیچ درکی از آن طوفان میلتونی که زندگیم را از ریشه نابود کرده بود نداشتم…. اینکه آن خانه ی من از اساس و پایه ویرانه شده و نیاز به ساخت و ساز جدیدتر و بهتر و قدرتمندتر و قوی تری داشت .. شکرخدا
با تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و تلاش های مداوم و مستمر برای داشتن احساس خوب و تمرکز به خوبی ها و نکات مثبت و تکیه بر ایمان و یقین و توکل بر خداوند یکتا توانستم از آن تاریکی ها نجات پیدا کنم و همچنین یاد گرفتم برای کوچکترین نعمت هام سپاسگذار باشم و حتی برای اتفاقات ناجالب هم سپاسگذاری می کردم و همچنان سپاسگذار هستم چون فهمیدم هر چیزی در زندگی من. الخیر و فی ماوقع هست پس در نتیجه اتفاقات ناجالب را هم بنفع خودم تغییر دادم و شکر خدا تاکنون همه چی بنفع من پیش رفت و آن خانه ی درهم نابود شده ی بی اساس و پایه و سست پوسیده ی قدیمی زیر آن طوفان ها باید از بین میرفت تا دوباره قوی تر و قدرتمند تر و هماهنگ با قوانین جهان هستی از نو ساخته شود و سبب خیر شد تا من. در مدار رشد و پیشرفت و خودسازی و خودشناسی و خداشناسی هر روز بیشتر از همیشه فوندانسیون زیر بنایی خودم را کارا تر محکم تر و قویتر بسازم!!!!
خدایاااااا هزاران هزار بار شکرت که من را در مدار دریافت این آگاهی های الهی هدایت کردی
خدای مهربان و وهابم شکرت به من نعمت و قدرت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کردی
خدا رو شکرت که امروز هم طبق تعهدم توانستم بیام و کامنتی بنویسم و روی خودم و افکارم بیشتر از همیشه کار کنم خدایااا شکرت
و طبق تعهدم گام بعدی رو هم بردارم ..
و این داستان همچنان ادامه دارد!!!!
مرسی مرسی استاد قشنگم که این طوفان میلتون سبب خیر شد تا شما از زاویه و چشم انداز قوانین جهان هستی مبحث خداشناسی و خودشناسی و خودسازی را بیشتر از همیشه برامون توضیح دهید ممنون و سپاسگذارم
خانم شایسته ی نازنینم ممنون و سپاسگذارم برای تدوین و تنظیم و ترتیب و توضیحات کپشن که من را بیشتر از همیشه به آگاهی های بیشتری هدایت میکند ممنون و سپاسگذارتان هستم شکر حضورتون مرسی مرسی که هستید !!!!
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
اگر در رنجم اگر در سختی هستم اگر دارم تحمل میکنم و در توهم این هستم ک دارم مقاومت میکنم و در راه درست هستم و در توهم این ک خدا منو و راهمو تایید میکنه باید اینو بفهمم ک صد در صد راهم اشتباهه و ب خودم ظلم کردم
ارزش این زندگی خیلی بالاس لحظه هاش خیلی ارزش داره و نباید در رنج سپری بشه و باید در خوب ترین احساس ممکن باشیم و از زندگی لذت ببریم
این لحظه دیگه برنمی گرده
تو سوره اعراف میخوندم
فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِینَ (133)
سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل کردیم: ) طوفان و ملخ و آفت گیاهیو قورباغه ها و خون را که نشانه هایی از هم جدا بودند بر آنها فرستادیم. ولی (باز بیدار نشدند، و) تکبّر ورزیدند، و جمعیّت گنهکاری بودند
خدا داره میگه اگر در رنجی اینو بدون و بفهم یکبار برای کل عمرت ک من راضی نیستم ک تو در رنج باشی و من نیستم ک تو رو در رنج گذاشتم اون راه من نیس فقط دارم بهت هشدار میدم ک ب سمت من برگردی و بیدار بشی و ارزش قائل باشی برا خودت نترس و ب من تکیه کن و حرکت ک من هدایتت میکنم
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
خدا میگه راه درست راه احساس خوب
احساس خوب الکی نه
احساس واقعی ب خاطر نعمت هایی ک بدست میاری
اینو بفهم ک راه درست اینه ک در تک تک لحظات نعمت ها بهت دادا بشه و لذت ببری
اگر در راه رنجی از طرف من ندون و از من بخام ک هدایتت کنم ب مسیر اصلی ب مسیر عزت
میشه ک هیچ موقع شکست نخوریم میشه ک تجربه نکنیم تلخی هارو
میشه
ب شرطی ک عزت نفست کامل باشه همونطور ک خدا برام ارزش قائل شده و منو لایق بهترین ها آفریده خودم برای خودم بی نهایت ارزش قائل باشم و اگر کسی بهم لطف میکنه درگیرش نشم و نپرستمش
چون اون موقع عزتم خرد میشه و اینو هممممیشه یادم باشه اگر این آدم نباشه خدا بهترش رو برام میاره
خدا اینو داره فریاد میزنه ک بنده من پشتت ب مم گرم باشه و همیشه عزت خودتو حفظ کن و یادت باشه منبع تمام خیر ها منم و من میتونم همه دنیارو برات بسیج کنم جوری ک هم عاشقت باشن
پس بنده من سرتو بالا بگیر چون منو داری
چرا آخه
چرا نداره قانون مدارهاس
به خدا همه چی دقیقه
نمیدونم از کجا بگم
چند وقته دارم تمرکزی روی خودم کار میکنم
دوره عزت نفس
دوره سلامتی
دوره ثروت یک
دوره دوازده قدم
و فایل های سایت به محض اینکه استاد فایل بگذاره
و همشون به هم ربط دارند .
مثلا من رسیدم به جلسه 19 ثروت یک اول فایل خیلی جالبه جلسه 19 ثروت داره پس لرزه های طوفان میاد و استاد تو همون شب با لرزش دوربین داره فایل پر میکنه و شعر تو یک شب طوفانی را میخونه و در مورد پارونزدن و رهایی صحبت میشه و قانون رهایی و هدایت
بعد تمام میشه رو خودم کار میکنم میرم سراغ دوازده قدم رسیدم به قدم هفت جلسه سه اونم دقیقا داره به همون قانون رهایی و هدایت صحبت میکنه همون شعر
بعد میام عزت نفس را کار میکنم میرسم به این آگاهی ک من ذهن ضعیفی دارند چون تو یک خانواده با ذهن ضعیف بزرگ شدم که از مسائل فرار میکنند و حل نمیکنند و استاد ترس و استاد ریختن آشغال ها زیر مبل هستند و سه بچه از این خانواده فارغ از هر تلاش و تحصیلات و حرکت هاشون نتیجه خوبی از لحاظ روابط ،مالی ،سلامتی و… نگرفتند .
من ب ضعف خود اقرار کردم و به خودم قول دادم ک مثل بدنم کضعیفه و هرروز میرم باشگاه و روش کار میکنم باید این ذهنم را هم هر روز براش وقت بگذارم و قویش کنم چون کل زنگی من را این ذهن داره رقم میزند .
همین دیشب بود ک به همسرم گفتم ک من ذهن ضعیف دارم و او هم صد درصد با من موافق بود .امروز صبح از خواب بیدار شدم تو راه مغازه مثل همیشه رفتم تو سایت متن فایل را خوندم و فکر نمیکردم به دردم بخوره ولی دانلود کردم و گوش کردم و دیدم دقیقا داره تایید میکنه این آگاهی را دقیقا.
و این هدایت الله هستش .
تو فایل قبلی ک استاد ده روز پیش گذاشت و در مورد نتایج دوستان صحبت کرد هم دقیقا همین اتفاق افتاد .
و من داشتم رو خودم کار میکردم و رسیدم ب این آگاهی کچقدر حرف مردم برام مهمه و چقدر زندگی ام را تنظیم میکنم با حرف مردم و داشتم رو خودم کار میکردم استاد فایل گذاشت گوش کردم دیدم بله دقیقا همینه استاد نیم ساعت اول فایل را داشت در مورد زندگی به سبک شخصی و حرف مردم و مردم در مورد ما چی میگن صحبت میکرد .
الله اکبر چقدر این جهان دقیقه .
به خدا قسم تو مسیری پا گذاشتیم ک کار همه کس نیست و واقعا جهاد اکبر میخواهد ولی میوه های خیلی خوبی داره .
توکل ب الله قوی حرکت میکنیم
الهیی ب امیدی تو
سلام و درود
چقدر جالب دوست عزیز، دقیقا برای منم این اتفاق افتاد که این فایل استاد چقدر هم راستا با قدم هفتم 12 قدم، و چقدر قانون بدون تغییر خداوندرو میشه دید و چقدر جالب هنوز حرفهای استاد از اون سالها تغییری درش ایجاد نشده:))
عالی بود ممنونم
و سپاسگزار خداوندم :))
سلام به استادنازنینم …
استاد یعنی این فایل خودش یه دوره ارزشمنده
چقد با منطق صحبت میکنین
چقد با گوش دادن به این فایل قلبم اروم شد،یعنی تک تک کلماتتون پرازمفهومه
احساس میکنم باید ده ها بار این فایل رو گوش کنم تا کامل درکش کنم
عدالت یعنی همین …
من30 سالمه و از بچگی تا 20سالگی توی روستا زندگی میکردم
تمام مثال هایی که زدین رو خودم به چشم دیدم
وقتی یکی از مرغامون جوجه هاشون از تخم درمیود نسبت به جوجه های ضعیف بی تفاوت بود
حتی دیدم بعضی وقتا روی جوجه ضعیفش پا میذاشت و ازش رد میشد یا وقتی میخوابید اصلا توجه نمیکرد که داره میشینه رو بچش و من اون موقع که از قانون خبر نداشتم خیلی عصبی میشدم و همش به مرغه فحش میدادم که چقد وحشی هسی واس چی اصلا مادر شدی و ….خودم میرفتم به بچه هایی که معلول بودن کمک میکردم و غذادهنشون میکردم
و بااین حال فرداش که میومدم میدیدم یه گوشه افتادن از سرما و گرما مردن و فقط اون جوجه های سالم کنار مادرشون دارن غذا میخورن و مادرشون بی تفاوت به پیدا کردن غذاش ادامه میداد ….این روند رو چندین و چندمرتبه دیدم تو پرنده هامون …
گوسفند هامون هم همین قضیه ها رو داشتن و بزغاله هایی که ضعیف بودن نمیتونستن شیر بخورن و ضعیف میشدن ،هرچند ما بهشون کمک میکردیم و مادرشون رو نگه میداشتیم و به بچش کمک میکردیم بتونه شیر بخوره ولی در اخر یا دوروز بعدش میمرد یا وقتی یه ذره بزرگتر میشدن ضعیف مردنی بودن و بز های دیگه شاخشون میزدنو نمیزاشتن غذا بخورن و میدیدم که فرداش مرده یا حتی بعضیاشون از بس مردنی شده بودن رو مجبور بودیم بکشیم تا حروم نشن…
و الان فهمیدم که حتی اگه ماهم کمکشون کنیم در اخر ضعیفا به گونه دیگه از بین میرن و دلسوزی ما هیچ کمکی بهشون نمیکنه ، فقط مارو از مسیردور میکنه
چقد با همین تکه از صحبتتون رفتم به اون دوران و الان متوجه شدم که چقدر این دنیا با حساب کتابه و ما نباید توی روند خلقت دخالت کنیم و باید فقط روی قوی شدن و پیشرفت خودمون تمرکز کنیم
حتی اون اتفاقاتی که ما اسمشو بلا گذاشتیم چقد میتونه به پیشرفت ما و جهان کمک کنه و نسبت به باورهامون دراخر به نفع ما میشه
استاد راجب مباحث این فایل توی یه سطر و دوسطر نمیشه نوشت واقعا باید صدها سطر راجبش نوشت و زبانمن قاصره
دوستون دارماستاد ️
خدارو بشناسیم!
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
حمد و سپاس مخصوص خداوند مهربان و هدایتگر هست که وقتی از صمیم قلبم ازش خواستم که خدایا تو چی هستی تو کی هستی خودتو به من بشناسون
استاد عزیزم رو گذاشت سر راهم
خدارو صد هزار مرتبه شکر
سلامی گرم به استاد عزیز خوش صورت و خوش سیرتم،
سلامی گرم به مریم خانوم شایسته ی عزیز که دلمون براشون خیلی تنگ شده
استاد جانم معنویت رو از توی چهرتون میشه مشاهده کرد
چقدر انسان پر میشه وقتی با خودش و خدای خودش تنها میشه و میفهمه که کسی جز خودش و خدای خودش در این جهان وجود نداره و تمام قلب و توجه و تمرکزش به سمت الله هست
والله هم اون رو سیراب میکنه از عشق و قدرت خودش
اتفاقی که سعادتش رو داشتم تو دارن سربازی حسش کنم و ادامه پیدا کرد تا خداوند منو هدایت کرد تا با اصل و اساس این جهان آشنا بشم،
من هم تا قبل از اینکه با خداوند و قوانینش آشنا بشم
به خاطر نادانی و جهل
تمام عوامل بیرونی مثل پدر مادر دوست استاد امامان رییس جمهور وضعیت اقتصادی شهر کشور و بی نهایت عوامل بیرونی دیگه در ذهن من قدرت داشت
میگفتیم خدا اما تمام این عوامل تو ذهن من بیشتر از خدا قدرت داشت
هزار تا کار میکردیم تا به 12 تا امام متوسل میشدیم بلکه لاق بشیم خدا بهمون نگاهی بندازه تا بلکه دلش بسوزه و مقداری زندگی رو به کام ما شیرین کنه
هر رییس جمهوری میخواست عوض بشه یا عوض میشد خوشحالی میکردیم یا ناراحتی میکردیم چون فکر میکردیم الان فلانی مارو خوشبخت میکنه فلانی مارو بدبخت میکنه و چقدررررر این فکر الان برای خود من به شخص پوچ و بی اساسه،
خدارو صد هزار مرتبه شکر
من هیچ وقت از خدای مهربونم گله و شکایت نکردم
در عوضش همیشه دوست داشتم بهش نزدیک بشم باهاش باشم انگار از همون بچگی یه چیزی یه حسی به من میگفت که باید روی یه کس دیگه ای حساب کنی،
خیلی خدارو شکر میکنم به خاطر این چیزی که بودم و الان هستم واقعا خدارو شکر که من و شما و همه ی بچه های سایت قلبمون در بیشتر مواقع کشش داشته به سمت الله و در نهایت هم مارو وارد مدرسه ی توحید کرد
به لذت بخش ترین لحظات زندگیم لذت بخش ترین کلاس درس زندگیم که نشده من توی این 4 ساله از این کلاس درس فاصله بگیرم یا یک روز سر به کلاس درسم نزنم،
بعد از آشنایی من با خدای واقعی با گذشت تکامل
فهمیدم این خدایی که ما داریم خیلی به ما نزدیکه خیلی خودمونیه خیلی باحاله
اصلا احساساتی نیست اصلا قضاوت نمیکنه فهمیدم واقعا سریع العجایست اصلا برای اینکه ازش درخواست کنی و چیزی بخوای نیازی به واسطه نداره نیازی به التماس کردم نداره نیازی نداره که حتما صبح تا شب جلوش دولا راست بشی تا بلکه بهت نگاهی بندازه تا یک نعمت بخور نمیری بهت بده نهههههه
وقتی بشناسیش وقتی درکش کنی ناخودآگاه دوست داری با کله بری تو زمین دوست داری جلوش زانو بزنی دوست دوزانو بشینی جلوش و اشک بریزی و عمیقأ ازش سپاسگذاری کنی که خدای من چقدرررر تو بخشنده و نزدیک بودی و من دنبالت توی آسمان ها میگشتم توی حرم ائمه دنبالت میگشتم توی مساجد توی روضه ها دنبالت میگشتم
چقدر تو عظیم و رئوفی که هر خطایی هم من بکنم حتی قتل مثل موسی،تو میتونی منو مثل موسی حتی به مقام پیامبری برسونی
چقدر قوانین تو دقیق و بدون نقصه که این اطمینان رو به من میده که اگر من در مسیر درست قرار بگیرم لاااجرم به نعمت ها برخورد میکنم و اگر در مسیر غلط،لاجرم به بدبختی ها،
چقدر با حضور تو با شناخت تو تو زندگیم با خودم با انسان های دیگه در صلح قرار گرفتم چقدر همه رو دوست دارم چقدر همه منو دوست دارن چقدر برای بقیه احترام و ارزش قائلم چقدر برای خودم احترام و ارزش قائلم و به طبع جهانی برای من ارزش قائل میشه،
همیشه از بچگی با نگاه دلسوزی مشکل داشتم اصلا نمیتونستم دلسوزی بیش از حد مادرم رو در رابطه با خودم بپذیرم و همیشه دوست داشتم قوی باشم همیشه دوست داشتم ایمانم رو حفظ کنم همیشه یه حسی توی قلب من میگفت که قدرت دست کس دیگه ایه ،
و خدارو شکر کشش پیدا کردم به سمت هنر های رزمی و اینقدررررر تو هنر های رزمی من از درون پر شدم که اصلا خلأ ی در خودم احساس نمیکنم
اینقدر از درون احساس قدرت و عشق میکنم که اصلا بیرون از من چیزی به غیر از رفتار خوب و عشق از آدم ها نمیبینم و همیییییشه دوست داشتم تو این موقعیت قرار بگیرم،
پر کردن های خلأ های درونیم با هنر های رزمی و مبارزه کردن و قوی تر شدن،و از اون طرف هم عوض کردن زاویه ی نگاهم از بیرون به درون،
اصلا باعث شده که من همه انسان هارو واقعا تکه ای از خداوند ببینم،
و برای همه ی انسان ها ارزش قائل باشم،
و این نگاه و ذهن قضاوت گر من بوده و هست که به قول خداوند میفرماید شیطان میخواد بین شما تفرقه و دشمنی بیندازد،
و من همیشه عشقو دوستی بین خودم و آدم ها رو میخواستم و به لطف قانون بدون تغییرش من الان تو این موقعیت قرار گرفتم،
،
متأسفانه 99/9 درصد مردم دنیا نمیدونن که خودشون دارن به خودشون ظلم میکنن مثل قبل خودم،
اگر ما زندگی خوبی نداریم از دیدگاه خداوند ما مثل فردی میمونیم که رفتیم توی غار قایم شدیم و صد تا سد محکم هم چیدیم جلو خودمون و اجازه نمیدهیم حتی ذره ای نور خورشید به ما برسه،بعد نشستیم پشت دیوار های سد و داریم داد و فریاد میکنیم و شکایتو آهو ناله و گریه و زاری که خدایا کجاییییی پس چرا من نمیتونم نور خورشید رو دریافت کنم،
و واقعا خداوند به نظرم خندش میگیره از این موضوع و خودمون هم وقتی آگاه بشیم خودمون خندمون میگیره از این موضوع
و جالبه که تا وقتی من از درون تغییر نکنم و توکلم صد در صد به خودش نباشه و درخواستی برای نجات نباشه هرگز راهی برای شکستن این سد ها و تغییر مسیر به ما نشون نمی ده نه اینکه اون نمیخواد
اون چیزی برای ما نمیخواد
ما هستیم که نمیخوایم ما هستیم که مشرک شدیم ما هستیم که قدرت رو دادیم به غار قدرت رو دادیم به دیوارهای سد،ما هستیم که قدرت همه چیز رو بالاتر از قدرت خداوند میدونیم،
اما به محض اینکه بهش ایمان میاریم به محض اینکه چاره ای جز توکل بر خودش نداریم
مثل چه زمان هایی؟!
دقیقا مثل کشتی که وسط دریا به مشکل بر میخوره و هیچ راه ارتباطی هم با هیچ کجایی نداره،
اون جا واقعا به کی میخوای توکل کنی به کی میخوای تکیه کنی؟!
اون جا فقط به نیرویی میتونی تکیه کنی که نمیبینش اما حسش میکنی
و خداوند هم طبق قانون بدون تغییرش نجاتت میده تو رو به ساحل امن میرسونه،
اما باز هم به قول خداوند به محض اینکه شمارو از دریای مواج نجات میدیم برمیگردید به همون شرک های وجودمون،
خیلی از مواقع تو شرایط بحرانی خداوند مهربان دستانش رو برای ما میفرسته تا به ما کمک کنه طبق درخواست خودمون،
اما به محض اینکه درخواستمون پاسخ داده میشه به محض اینکه نجات پیدا میکنیم،
فکر میکنیم فلان مشتری باعث شد من نجات پیدا کنم و دوباره تموم توکل و امیدمون میره رو اون مشتریه
فکر میکنم پدرم مادرم خواهرم برادرم دوستم به من کمک کرد و اگر اون نبود من بدبخت میشدم و میخوام به هر شکلی شده براشون جبران کنیم یا بردشون بشیم
فکر میکنیم اگر از یه تصادف بزرگ از یک خطر بزرگ نجات پیدا کردیم که خیلی از مواقع میگیم خطر از بیخ جوشمون رد شد فکر میکنیم شانسی بوده میگیم شانس آوردیم ،درصورتی که ما همیشه تحت نگهبانی و حمایت فرشتگان نگهبان خداوند هستیم،
اگر یه موفقیتی کسب کنیم یک پیروزی در مسابقات ورزشی یا کسبو کار یا هر چیز دیگه ای کسب کنیم اعتبارش رو میدیم به خودمون میگیم منننننن این کارو کردم مننننن عجب آدم خفنی بودم،
اما وقتی مصیبتی به ما میرسه اتفاق سهمگین و ناگواری رو میبینیم یا برامون به وجود میخواد سریع سر به شکوه بر میداریم و میگیم خدایا پس کجایی اگر خدا هست پس چرا این بلا سرمون اومد پس چرا این اتفاق برامون افتاد ،
و این همون کلام خداوند مهربانم هست که میگه:
هر خیری به شما میرسه از طرف خداونده و هر سری به شما میرسه از طرف خودتونه،
چون خداوند این جهان رو بر پایه ی خیر بنا کرده خداوند منبع خیره منبع رزقه منبعه خوشی و سلامتیه منبع برکته،
خداوند مثل خورشیدیه که همیشه داره میتابه،
اگر ما نور خورشید رو دریافت نمیکنیم خودمون رفتیم توی غار و نوری رو دریافت نمیکنیم خودمون جلوی دماغمون رو گرفتیم و نفس نمیکشیم ،
چه انتظاری از خداوند داریم وقتی توی ذهن ما همه قدرت دارن الا اون؟!
چه انتظاری داریم از خداوند وقتی به محض اینکه یه خبر جنگی میشنویم یه خبری میشنویم که فلان رییسجمهور داره میاد فلان رییس داره میاد فلان اتفاق افتاده الان بدبخت میشیم گشنه میشیم بی پول میشیم ،کلی ترس تمام وجود مارو میگیره؟!
چقدر ما در طول روز میترسیم؟! چقدر نگران میشیم؟!
اوکی
اصلا به خدا اعتقاد نداری باشه اصلا فکر کن چیزی به اسم خدا وجود نداره
خیلی ها اسمشو میگذارند ایمان خیلی ها اسمشو میگذارند انرژی برتر خیلی ها اسمشو میگذارن خالق
اصلا هرچی،
بیا خودت خودتو اصلاح کن،
بیا سعی کن کمتر بترسی بیا سعی کن کمتر نگران بشی
چیزی که خیلی هامون به صورت طبیعی میدونیمش،
انگار یه حسی در درون ما در قلب ما وقت یه اتفاق به ظاهر بدی نیفته میگه غمگین نباش ،حل میشه درست میشه تموم میشه،
انگار یه حسی بهمون میگه در مورد آینده نترس نگران نباش اتفاقی نمیفته حل میشه،
این همون خدای مهربونمون هست این همون اصل وجودیت ما هست،
اما خیلی از ماها تسلیم ذهنمون میشیم خیلی از ماها افسار این ذهنو ول میکنیم و اجازه میدیم به هر ناکجا آبادی که میخواد مارو ببره،
اما با تمرین درست میشه،
من روز اولی که میخواستم اصلا با یک نفر مبارزه کنم دستو پام میلرزید استرس داشتم میلرزیدم اما انجامش دادم سری بد کمتر شد سری بعد کمتر شد و 15 سال اینقدر تکرارش کردم که نمیگم 100 درصد استرس یا ترس ندارم اما خیلیییی قوی شدم توی کنترل ذهنم خیلی و همین کنترل ذهن همین کم بودن ترس یعنی حضور ایمان و این حضور ایمان باعث میشه که من مبارزاتمم رو با نتایج عالی پیروز بشم من فقط وظیفم اینه که این دهنو کنترلش کنم بقیش با خدای منه،
توی بحث روابط همینطور وقتی من دیگه ترسی از آدم ها ندارم ترسی از پدر مادر خواهر ترسی از نظر دیگران ندارم در کل در برخورد با آدم ها ترس و غمی ندارم اصلا خود به خود میبینم که روابطم بسیار عاشقانش بسیار زیباست،
یا زمان امتحانات دانشگاه یا هنرستان یادمه وقتی درسم رو درست مطالعه میکردم و با احساس آرامش و توکل سر امتحانات حاظر میشدم و یه حسی همیشه از درون بهم میگفت من جواب هارو بهت میگم من کمکت میکنم و خدارو شکر هم بهترین نتایج رو میگرفتم،
اما همه ی ما یه پاشنه آشیل خیلییییییییی مهم و اساسی داریم
و اون هم در مورد پول هست در مورد ثروت هست در مورد ثروتمندان هست در مورد رابطه ی ثروت و معنویت هست در مورد فراوانی هست،
و با منطق هایی که در قسمت بالا نوشتم کااااااملا طبیعی و واضح هست که خودمون داریم در حق خودمون ظلم میکنیم خودمون داریم چنگ میکشین روی صورتمون خودمون جلوی دماغمون رو گرفتیم نفس نمیکشیم بعد میگیم پس چرا اکسیژن نیست تازه از خداوند هم شاکی میشیم،
و خدارو شکر خدارو شکر خدارو شکر به خاطر این آکاهی ها خدارو شکر که خداوند مارو آگاه کرد بی نهایت ازش ممنونم،
از اینجا به بعد عمل به این آکاهی ها مهمه
الان خیلی خیلی جدی تر باید به سمت خوشبختی به سمت سعادت حرکت کینم، خیلی متعهدانه تر باید باید باید در این جهان خوب و رضایتمندی زندگی کنیم،
خداوند مارو هدایت کرده ،خداوند به قول خودش قبل از عذاب برای همهی اقوام پیامبر میفرسته،که بعد اون دنیا نگن که خدایا چرا برای ما پیامبری نفرستادی که مارو از قوانین آگاه کنی،
خداوند لطفتش رو بر ما تمام کرده واقعا،
دیگه اگر با دونستن این آگاهی ها باز هم مسیر نادرست رو بریم دیگه واقعا نامردیم واقعا بی انصافیم واقعا داریم خودمون در حق خودمون ظلم میکینم،
باید بزرگترین سپاسگذاری هر روز ما هر روز خودم این باشه که خدایا شکرت که من رو با قوانین آشنا کردی و کمک کن بتونیم در اجرای این قوانین مهارت کسب کنم تا زندگیم رو اونجوری که دوست دارم خلق کنم،
من که خودم به محض اینکه یه مدت روی خودم کار نمیکنم به راحتی از مسیر منحرف میشم برای همین خداوند در قرآن تاکید داره که صبح و شب صلاه به جا بیارید توجه کنیم به خداوند به قدرتش به قدرتی که به ما داده به یاد بیاریم که بابا قدرت دست خودمونه نه هیچ کسو چیز دیگه ای،
و
و
و
در کنار تمام این صحبت ها،
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،
کسی که خدارو باور میکنه کسی که فراوانی رو باور میکنه کسی که ایمان میاره این ایمانه باید بلندت کنه و تو رو در مسیر خواسته هات در مسیر علایقم حرکت بده و گرفته واقعا داری حرف مفت میزنی که من ایمان دارم،
کسی که میگه من خدارو باور دارم کسی که میگه من ایمان دارم به خداوند به توانایی هام به فراوانی
پامیشه تمرین میکنه و آماده میشه برای مسابقه
پا میشه و یک محصولی تولید میکنه برای ارائه آماده میکنه میشه
پا میشه به الهاماتش عمل میکنه عمل میکنه ،
،
درس طلایی این جلسه:
خداوند مثل یک مادر مهربان عمل نمیکند
خداوند مثل یک سیستمی عمل میکند که هرچی بهش بدی همونو دقیقا تحویلت میده مثل دستگاه آب هویج گیری،
بهش سیب بدی آب سیب بهت میده بهش هویج بدی بهت آب هویج میده ،
پس دیگه نشینیم آهو ناله کنیم شکایت کنیم از خدا از دولت از پدر از مادر از شهر از کشور از موقعیت مالیمون از شرایط روابطمون ،
اگر شرایط مالیم خوب نیست من مقصرم
اگر روابطم خوب نیست من مقصرم
اگر سلامتیم خوب نیست من مقصرم
اگر به خواسته هام نمیرسم من من من مقصرم
،
در مورد بلایای طبیعی که با توجه به درکم از قانون اولا همه ی ما این و پتانسیل رو داریم که در مداری قرار بگیریم که این بلایا به ما آسیب بزنه و مارو از بین ببره،
و همینطور این پتانسیل رو داریم که در مداری قرار بگیریم که ما هر کجایی از این جهان باشیم در هر روز هر ساعت و هر ثانیه ای ،ما فقط و فقط شرایط زیبا خوب آرام و فوقالعاده رو ببینیم و تجربه کنیم،
،
از اون طرف هم هر کدوم از ما آزادیم کاملا که در مورد اتفاقات و بلایای طبیعی هر طور که دوست داریم نگاه کنیم و فکر کنیم،
به قول استاد یه نفر مثل سوییچیرو هوندا از بمب هایی که رو سرشون داشته میریخته موتور سیکلت درست کنه،یه نفر میتونه از همون اتفاق بدبخت بشه،
و با توجه به قانون خداوند که بر پایه ی رشد و گسترش هست،تمامی این اتفاقات در کل باعث رشد و گسترش جهان میشه،
ساختمان های قوی تر،سد های قوی تر،تکنوژی های جدید تر ،و تمامی این بلاها در طول تاریخ منجر به یک تغییر و تحول عظیمی شده که همین الان ما داریم از خیلی از موهبت هاش استفاده میکینم،
این قانون خداونده که ما با برخورد به مسائل به دنبال راه حل میریم و با پیدا کردن راه حل هم خودمون هم جهان اطرافمون رشد میکنه بزرگتر میشه پیشرفت میکنه قوی تر میشه،
،
و خودم سعی میکنم هر روز در مواجه شدن با مسائل قوی تر بشم حلشون کنم و به جایی برسم که از مسائل بزرگتر بشم و به راحتی ازشون رد بشم،و ازشون لذت ببرم
چون مسائل همیشه هست،اژن سازو کار جهانه،
،
خدایا صد هزار مرتبه شکر که فرصت نوشتن و یادآوری بهم دادی،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت استاد عزیزم
که دست پروردگارم هست بر روی زمین برای نشون دادن مسیر درست مسیر خوشبختی
خدایا شکرت
انشاالله خداوند به همه ی ما کمک کنه تا این قوانین رو بهتر درک کنیم و بیشتر ازشون استفاده کنیم برای خوشبختی برای سعادت در دنیا و آخرت،
الهی آمین،
استاد جانم خیلی ازتون ممنونم،
انشاالله در این غار حرایی که خودتون رو قرار دادید
پر بشید از عشق الهی و بعد بیاین با قدرت کلام و تاثیر گذاری که دارین مارو هم از این عشق بهره مند کنید.
سلام برادر عزیز و همفرکانسیم آقا علی
از کامنت شما خیلی لذت بردم و خدارو سپاسگذارم که من رو هدایت کرد به دلنوشته زیبای شما و باعث شدین این آخر شبی صلات خودم را در این مکان منزه و بهشتی بجا بیاورم.خدایا شکرت
علی جان نکات خیلی زیبا و ظریف و کاربردی رو اشاره کردین. این نکات با ارزش رو هممون که در این بهشت حضور داریم بارها و بارها از زبان استاد عزیز شنیدیم ولی بعضی اوقات دچار روزمرگی و بازی ذهن شده و یادمون میره بخاطر همین هم خداوند واجب کرده همیشه قانون جهان رو هر روز و در طول روز بارها و بارها به خود یادآوری کنیم که همان انجام دادن صلات است
آرزو میکنم من و شما و همه بچه های سایت همیشه تو این فرکانس پاک پایدار بمونیم و صلاتمون رو به نحو احسن انجام بدیم
خدا نگهدار
به نام خداوند بخشنده و مهربان خدایا به من امروز قدرت بده تا خودم با افکار و باور درست این روز رو زیبا و قشنگ بسازم الهی شکرت سپاسگزارتم
سلام بر استاد عزیزم عباس منش مهربان وسخاوتمندم سلام بر مریم مهربانم
خدایا امروز هم آگاهی و فراوانی رو روزیم کن خدایا شکرت که فهمیدم خداوند این جهان رو طبق سیستم آفریده و هیچ رحم و دلسوزی وجود نداره اگر در مسیر قانون و سیستم پیش بری بردی و گرنه باختی و له میشوی تو کامنتهای قبلیم هم گفتم روی دوره کشف قوانین زندگی کار میکنم تمرکزی 20 و امید دارم نتایجم هم 20 میشود
جلسه 5 یه تمرینی مریم جان گفتن و انجام دادم از دیروز بعداظهر چندین صفحه پر کردم تا به الان و لذت بردم خیلی زیاد و وقتی همسرم دید و شنید امروز میگه منم انجام دادم سر کارم عالی بود
سوال اینه : اگر باورهایم را عوض کنم چه اتفاقاتی برام میفته؟
اول اینکه شروع میکنی باز ذهن میاد یه خودشو نشون میده زیاد نمیتونی بنویسی اما وقتی استمرار داری و قدم برمیداری برات پشته سر هم میاد و
خوبیش اینکه باورهای فراوانیت تقویت میشه
برات خواسته هات باور پذیر تر میشه
احساسه خوبی داری
و در کل ذهنت پر میشه از خواسته هات و به چرندیات نمیپردازه و باعث میشه یه ریز روی خودت کار کنی و زندگیتو بسازی اونجوری که میخواهی
اگه دوست داشتین شما هم امتحان کنین خیلی جواب میده
این تمرین رو تو کامنته قبلیم نوشتم و دوباره میخواستم اینجا هم ثبت کنم چون خیلی کارایی داره و کنترل ذهنت عالی میشه در روز فقط به این سوال فکر میکنی و ذهنت پر میشه
دوست داشتم این تمرین عالی رو با شما به اشتراک بذارم شاید شما هم انجام بدین امتحان کنید
ممنونم از همه عزیزان یاحق
به نام خدایی که جهان را با قوانین بدون تغییر خلق و اداره میکند
سلام به استاد عزیزم. خیلی خوشحالم که این فرصت رو خدا بهم داد که بتونم در مورد این فایل بنویسم.
استاد عزیز بابت تمام فایلهای ارزشمندی که تا به امروز آماده کردید ازتون سپاسگزارم چون هر کدومشون مسائل و نعمتهایی که اگر در طول زمان بسنجیمش بی شمار بوده رو به من هدیه داده و توهمم نیست این نعمتها قبلا تو زندگیم نبوده ولی الان هست و یک چشم بینا و آگاه میتونه این اتفاقات رو ببینه و ارتباطشون رو با باورهایی که فایلهای شما در ما ایجاد کرده درک کنه. من قبلا این چشم بینا رو نداشتم و خیلی نشانههای ریز و تغییراتی که در زندگیم رخ داده بود و نمیدیدم و میگفتم پس کو نتیجه. در صورتی که باید نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی. اگه یک روز یک نفر باهات بهتر از قبل رفتار کرد این نتیجهاست و به خاطر این بوده که روی افکارت کار کردی و باید این نتایج هرچند کوچک رو هم ببینی و بابتشون سپاسگزار باشی هم از خدا هم از استادی که زمان و انرژی ارزشمندش رو گذاشته و این فایل رو برای تو اماده کرده که ازش استفاده کنی و زندگیت رو به شکل بهتری خلق کنی. پس استاد عزیز باز هم از شما سپاسگزار هستم که به بهبود زندگی ما کمک فوق العاده عالی ای کردی.
مثلا یکی از نتایجی که امروز درک کردم تو زندگیم دارم از دوره شیوهی حل مسائل میاد. جایی که شما گفتید خیلیها میگن این کسب و کارها و خدماتی که ایجاد شده در جهان، باعث شده که دیگه ایدهای نباشه که من بخوام کار کنم و بازارها توسط افراد قدرتمند کسب شده و من الان باید چی کار کنم. دیگه ایده نیست. دیگه فرصت نیست. که این از باور کمبود میاد و شما گفتید نه اتفاقا هر کسب و کاری که میاد باعث میشه فضا برای تولید ثروت چند برابر بیشتر بشه و من اینو باور کردم، با الگوهایی که گفتید. گفتید یک ماشین که تولید میشه هزار تا کسب و کار ایجاد میشه که مشکلات و مسائل اون ماشین رو حل کنن و خدمات بیشتری براش فراهم کنن و همین باعث میشه کار بیشتر بشه. یکی براش کفپوش میزنه، یکی براش کارواش میزنه، یکی براش جا موبایلی میزنه و هزار تا چیز دیگه، یا مثلا تلگرام ایجاد شده باعث شده کلی کسب و کار جدید شکل بگیره، مثل همین ربات های تلگرامی که فضا براش ایجاد شده و تا قبل از تولد تلگرام نبود و این نشون میده با هر تکنولوژی و هر خدمات و هر محصولی که تولید میشه فضا برای تولید ثروت بیشتر میشه. کار بیشتر میشه. ایده بیشتر میشه. این باور باعث شد که من در مورد هوش مصنوعی هم همینطور فکر کنم. برخلاف افراد که میان میگن هوش مصنوعی اومده و ما رو از کار بیکار میکنه من گفتم نه اتفاقا فضا رو برای تولید ثروت بیشتر میکنه و اینو تکرار کردم با خودم و گفتم حرف این افراد رو باور نمیکنم بلکه حرفی که استاد گفته رو باور میکنم فراوانی رو باور میکنم و امروز دیدم که من دارم از طریق هوش مصنوعی ثروت آسانی رو تولید میکنم در صورتی که خیلی ها اصلا ازش درآمدی ایجاد نمیکنن چون فکر میکنن از کار بیکارشون میکنه. حالا من اگر باورهام قوی بشه از این ابزار میتونم واقعا ثروت بیشتری تولید کنم و این ابزار داره فرصت ها رو برای خلق ثروت بیشتر و بیشتر میکنه و اینطور نیست که ما رو بیکار کنه اتفاقا کار رو بیشتر از قبل میکنه و فرصت درآمدی زایی رو بیشتر و بیشتر میکنه.
و اما در مورد این فایل، حقیقتش این هست که اگه بخوام در مورد تمام نکات مهم این فایل صحبت کنم کامنتم خیلی طولانی میشه.
این فایل رو باید ازش زیاد استفاده کنم چون چند تا باور محدودکنندهای که خودم دارم رو در موردش صحبت کردید.
باور به اینکه خداوند دلش میسوزه به حال ما و دل رحم هست. مانند یک مادر انسانی مهربان.
باور به اینکه تا یک اتفاق بدی نیفته و من ضربهای از جهان نخورم اتفاقات خوب نمیافته.
باور به اینکه اگر ضعیف باشی خدا بهت کمک میکنه
باور به اینکه خداوند حامی ضعفاست
باور به اینکه یک اتفاق بدی باید بیفته تا من حرکت کنم. حالا یک بلایی سر خودم بیارم تا حرکت کنم. مخصوصا این باور چقدر من رو اذیت کرده و دقیقا مانند یک فردی هستم که سادیسم داره و یک اتفاق بد رو برای خودش ایجاد میکنه که مجبور بشه حرکت کنه. متاسفانه این الگو در خانوادهی ما وجود داشته و من با چشم خودم دیدم که کلا ما تا مجبور نشیم تغییر نمیکنیم. خواهرم بهم میگفت تو خیلی خوبی که کارهای لازم رو انجام میدی و پیشرفت میکنی ولی من تا مجبور نشم پیشرفت نمیکنم، در صورتی که خود من هم اعتقاد دارم که تا اجبار نباشه حرکت نمیکنم و تو بسیاری از زمینهها مخصوصا زمینههای مهارتی و پول ساختن و من کم کار هستم. خداروشکر به خاطر استفاده از آموزههای شما – که خداوند من رو به سمت این آگاهی ها هدایت کرد تا زندگیم رو تغییر بدم – من سراغ وام قسط قرض نرفتم و سعی کردم که با امکانات فعلیم کار رو شروع کنم و ادامه بدم و به نیروهای درونی خودم تکیه کنم به مهارتهایی که خداوند الهام میکنه باید ازشون استفاده کنم و باورهام رو تغییر بدم تا همون مهارتهایی که دارم رو تبدیل کنم به ثروت.
موضوع بلا سر خود اوردن در مورد من به این شکل هست که من در یک مسیر درست حرکت میکنم و یک سری نتایج میگیرم، مثلا روزی 2 الی 3 ساعت زمان میگذارم برای کار کردن روی باورهام حالا هر روز در مورد یک سری باورها هست که باتوجه به نتایجم احساس میکنم باید روشون کار کنم و انصافا بعد از اینکه کار میکنم نتایج به نسبت نتایج قبلیم بهتر میشه و میبینم که قانون جواب داده اما بعد از اینکه نتیجه رو دیدم ناخودآگاه شل میکنم و دیگه روی بهبودش کار نمیکنم و میگم خسته شدم یا بسه چقدر کار کنم یا فکر میکنم که این نتایج بالاخره طبیعی هست و کار نمیکنم و خداوند هم نتایج رو کم رنگ میکنه و من دوباره جدی میگیرم که باید روی خودم کار کنم و حرکت میکنم و این سیکل معیوب ادامه داره. در صورتی که من میخوام همیشه نتایجم خوب و پایدار باشه و حتی بهتر از این بشه بنابراین باید همیشه روی بهبود باورهام کار کنم تا همیشه نتایج خوب بگیرم نه اینکه یک روزهایی ثروت وارد زندگیم نشه و من بگم که باید حرکت کنم و روی باورهام کار کنم، اگر همون موقعی که درآمد دارم روی خودمم کار کنم اتفاقی که می افته این هست که این درامد پایدار میشه و هی بیشتر از قبل میشه.
یا در مورد بحث توحید هم به همین شکل هست. من در گذشته خیلی خوب روی این موضوع کار کردم و عشقم شده بود توحید و باورهای توحیدی داشتن. الان اون اشتیاق قبل و به تبعش اون نتایج عالی رو ندارم. این دیدگاه توحیدی که استاد در موردش فایلها گذاشته در زندگی من همه چیز رو عوض کرد. از عشق و محبتهای عجیب و غریبی که از افراد دریافت میکردم، از رفتارهای نامناسبی که قبلا باهام میشد ولی حذف شد مثل بدقولی و بی معرفتی و .. که به خاطر حساب کردن روی دیگران بود، از احساس حمایت شدن توسط خداوند که داشتم و هر خواستهای که از ذهنم رد میشد بهش دست پیدا میکردم و ایدههایی گفته میشد و آدم هایی که میومدن که به اون خواسته ذهنی من پاسخ بدن و من بهشون برسم و کارها رو برام انجام میدادن و.. ولی به مرور زمان نجواهای شیطان من رو از مسیر دور کرد و در طی مسیر یک احساس گناهی رو تجربه کردم که من با دیدگاه توحیدیم به دیگران ضربه زدم. خب یک موردش که کج فهمی بود مثل ناسپاسی از دیگران و تشکر نکردن بابت کارهایی که برات انجام دادن و میگفتم این نعمت رو خدا داده و بعد فهمیدم اشتباه هست و اصلاح کردم. یا مثلا این نجوای ذهنی رو دارم که تو به دلیل اینکه قدرت دیگران در ذهنت گرفتی دیگه برای زندگی اونها ارزشی قائل نشدی و خودخواه بودی و گفتی من خدا رو باور دارم و هر خواستهای که بخوام خدا بهم میده و شاید خواستههای تو درست نیست و خواسته یا ناخواسته باعث ضربه زدن به دیگران بشه. (در صورتی که ما نمیتونیم به دیگران آسیب برسونیم) مثال میزنم، من یکی از تضادهای زندگیم این بود که از طرف خانواده چون مذهبی هستن محدود شده بودم که با جنس مخالف ارتباط داشته باشم، از همون بچگی و من همیشه در دلم میگفتم خب چرا من نباید با دختر ها دوست باشم و رابطه داشته باشم؟ چرا نباید رفت و آمد داشته باشیم؟ یا من به حجاب اعتقاد نداشتم و قبل از اینکه به قانون عمل کنم به ناخواسته توجه میکردم و با اعضا خانواده بحث سنگین میکردم که حجاب درست نیست. میگفتم مگر این همه افراد خارجی نیستند که حجاب ندارن و زندگیشون خوبه پس اگر بد بود و گناه بود باید به زندگی اونها هم آسیب میزد و چرا اینطور نیست، چرا این همه خانم هستن که حجاب ندارن ولی زندگیشون سالمه و به راه بد کشیده نشدن؟ چرا من باید از زیبایی و ارتباط زیبا با خانمها منع بشم؟ چرا من نباید شناخت داشته باشم؟ و … بعد که قانون رو فهمیدم که نباید با ناخواسته بجنگم، بعد که فهمیدم که تمرکز من همش منفی هست، بعد که فهمیدم اگر من از خدا بخوام و به دیگران قدرت ندم خدا برام شرایط درست رو میکنه و مهم نیست دیگران چطور فکر میکنن و چون خیلی روی باورهای توحیدیم کار کرده بودم و این قدرت رو حس میکردم در درون که خدا کارها رو انجام میده و فقط از اون بخوام اجابت میشه، اتفاقی که افتاد که خدا هدایت کردم به یک ترمزی که داشتم و که اون کینه و رنجش داشتن از دیگران بود و باید پاکسازیش میکردم. باید کینه و رنجشهام رو پاک میکردم و باید افرادی که این شرایط رو بهم تحمیل کردن میبخشیدم تا از زندگیم بره بیرون و تازه باید پا رو فراتر میگذاشتم و براشون آرزوهای خوب هم میکردم و قلبا خواستار پیشرفتشون میشدم و اون فایلتون که در مورد بخشش دیده بودم که شما میگفتید اگر به صورت واقعی افراد رو ببخشید که احساس میکنید بلا سرتون آوردن و واقعا از کینه و رنجش رها بشید خداوند فرمانش رو صادر میکنه و اون فرد احتمالا سزای کارش رو میبینه و شرایط عوض میشه و اتفاقی که افتاد این بود که بعد از اینکه من به صورت حقیقی این افراد رو بخشیدم یعنی از روحانیت گرفته تا جمهوری اسلامی تا خانواده تا هر کسی که فکر میکردم این شرایط رو بهم تحمیل کرده اصلا قلبم باز شد و رئوف شدم و دیگه برام مهم نبود که چی کار کردن و براشون آرزوی بهترینها رو داشتم و اصلا این موضوع رو تونستم رها کنم و عشق بورزم بی قید و شرط به همه ی انسان ها و در کنارشم مرتب آزادی ای که در آمریکا هست را تحسین میکردم تا هدایت بشم به این آزادی ها در زندگی خودم و در زندگی خودم این آزادی ها رو تجربه کردم ولی دیگه اصلا به فکرم نمیرسید که اوضاع کشور بخواهد به کل عوض بشه و چند ماه بعد این اتفاق افتاد که یهو مردم ایران زدن به سیم آخر و این داستان حجاب اجباری و روابط بسته و .. از کشور به صورت عمومیتر برداشته شد و من دهنم باز مونده بود که ببین چطور فرکانس ها دارن شرایط رو بوجود میارن و این خواستهی من که میخواهم در شرایط آزاد باشم خود به خود در سطح کشوری ایجاد شد و میگفتم ببین قدرت خدا رو که چکار کرد.. و من به این حقیقت رسیدم که اگر باور توحیدی داشته باشی و فقط از خدا بخوای، آدمها و قوانینی که ما بهشون تو ذهنمون قدرت دادیم اصلا کاری نمیتونن بکنن و خدا قدرتش از تمام قدرت ها بالاتره و میتونه خواسته تو رو برآورده کنه. ولی نجواهای شیطان کاری کرد که در مورد این موضوع دچار احساس گناه بشم چون میگفتم خیلی ها توی این اتفاق براشون اتفاقات بد افتاد خیلی ها درگیر شدن خیلی ها جنگیدن خیلی ها رفتن زندان، خیلی ها برای این آزادی آمادگیش رو نداشتن و میگفتم که ببین این خواسته تو خواستهی خیلیها نیست و تو به اونها ضربه زدی یا برعکس خیلی ها خواستشون این هست که در یک محیطی که بهش میگن محیط اسلامی زندگی کنن و حالا اونها چه اتفاقی براشون میافته؟ و نکنه این خواسته من و احتمالا خیلیهای دیگه هم بوده که باعث شده یک کشور تغییر کنه و باور کردیم قوانین قدرتی ندارن و خدا ما رو به سمت خواستمون هدایت میکنه باعث شده که به زندگی اونها آسیب وارد بشه؟ چون خیلیها این آزادی رو بالاخره دوست ندارن و یا اعتقاد ندارن پس برای اونها چی میشه؟ و حالا خدا هم به تو این ضربه رو برمیگردونه و از همون روز من نگاه توحیدیم افت کرد و هر چی فایل گوش میدادم تاثیر جدی ای که میخواستم رو نداشت. از طرفی بحث غرور داشتن نسبت به خداوند هم هست که آدم دور برش میداره من این کار رو انجام دادم و الان من باید تلاشم رو سخت تر کنم که شرایطی که میخوام رو ایجاد کنم و من بودم که این کارو کردم در صورتی که خدا بوده که این کار رو انجام داده و اعتبار این تغییرات در زندگی تو به خدا میرسه نه به تو. تو جز هدایت های خداوند کار دیگه ای نکردی، خدا این قوانین رو بهت یاد داد و هدایتت کرد چرا دور برت داشته.
از طرفی من توی این فایل شما متوجه این موضوع شدم که من این باور رو به شکل قوی دارم که تو تا به تضاد عجیبی برخورد نکنی – مثل اون شرایط بسیار بسیار سخت گذشته که داشتم که باعث شد فقط از خدا بخوام که کمکم کن و بعد به سمت فایلهای شما هدایت شدم تا زندگیم رو تغییر بدم – میگم تا اون شرایط سخت گذشته بوجود نیاد تو نمیتونی مثل قبل به خدا وصل باشی.. تو نمیتونی مثل قبل توحیدی باشه، تو نمیتونی مثل قبل وابستگیت به دیگران رو قطع کنی، و با تمام وجودت بخوای تغییر کنی، تو نمیتونی مثل قبل ورودی هات رو کنترل کنی، تو نمیتونی مثل قبل در ذهنت یک خواسته بگذره و به راحتی و سریع اجابت بشه و تو نمیتونی مثل قبل از ترسهات بزرگ تر بشی و این موضوع باعث شده که کتک خورم ملس باشه. یعنی به خودم بگم من هنوز بلایی سرم نیومده که توحیدی بشم و با خدا بشم.. من هنوز بلایی سرم نیومده و حسابی چک و لقد نخوردم که آدم غیر وابسته و توحیدیای بشم، من هنوز به یک جنس مخالف قشنگ وابسته نشدم و له نشدم که رابطه خوب بهم داده بشه، من هنوز خوب داغون نشدم.. به قول استاد خب چرا باید چنین اتفاقی بیفته تا تو تغییر کنی؟ چرا باید انقدر شرایط بد بشه تا خوب بشی و در مسیر درست قرار بگیری؟
از یک طرف دیگه این فایل خیلی بهمون کمک میکنه که نسبت به اتفاقاتی که در جهان میافته نگاه متفاوت تری داشته باشیم. مثل جنگهایی که رخ میده در جهان و کشورها به هم حمله میکنن. این فایل به من این رو یاد داد که حتی این جنگها هم خوبه و به پیشرفت جهان کمک میکنه مثل این طوفانها که باعث میشه خانههای بهتری ساخته بشه، مثل جنگ جهانی دوم که باعث شد اینترنت و هزاران نعمت دیگه ایجاد بشه. من همیشه پیش خودم وقتی این مسائل رو میشنیدم دعا میکردم که خدایا کمکشون کم که اتفاقات خوب براشون بیفته، به جای قضاوت کردن اینکه چرا این اتفاقات داره می افته و چرا دولت ها کشور ها و ملت ها به جون هم می افتن و یا چرا جنگ شده خودم رو با این آروم میکردم که خدایا کمکشون کن که اتفاقات خوب بیفته و بابت نعمت امنیت، صلح و آرامشی که در جایی زندگی میکنم وجود داره از خدا سپاسگزاری میکنم. اما من هم همیشه وقتی زندگی حیات وحش رو میدیدم که یک حیوانی شکار میشه در باورهام این دیدگاه رو دارم که چقدر جهان وحشتناکه و چقدر ظلم و ستم هست چرا این حیوون ها با هم دوست نمیشن چرا باید هم دیگه نابود کنن.. یا وقتی به این موضوع فکر میکنم که ما هر روز داریم گوشت حیوانات رو میخوریم میگم چرا باید غذای ما، گوشت یک حیوان باشه و چرا خدا جهان رو جوری نیافرید که ما بتونیم بدون کشت و کشتار زندگی کنیم؟ حالا فرقی نمیکنه حیوان باشه یا یک درخت باشه یا یک علف باشه، میگفتم ما باید به جزء جزء این جهان احترام بگذاریم چرا باید هم دیگه رو نابود کنیم؟ کسی که نابود نمیشه و نا همیشه هستیم منظورم رفتن از این دنیاست. منظورم این هست که ما میتونیم در کنار هم دیگه با صلح زندگی کنیم. تا وقتی کسی اذیتت نکرده چرا باید بزنیش؟ همین دیدگاه من باعث شده که من با حیوانات خیلی دوست باشم و برخوردهای خوبی ازشون دریافت کنم و به نظرم این فرکانس دوست داشتن حتی رفتار حیوانات با ما رو هم عوض میکنه. انگار حیوانات هم که ما فکر میکنیم نمیفهمن ما رو و فرکانسمون رو حس میکنن و برخورد متفاوتی نشون میدن. دقیقا مثل همین ترس از سگ میمونه. هر کی که از سگ میترسه سگها میپرن بهش در صورتی که کسی که نمیترسه، سگها باهاش کاری ندارن. حتی در مورد مگسها هم من همچین دیدگاهی رو دارم. میگم هنوزم که هنوزه نمیدونم فایده تو برای این جهان چی بوده ولی حتما یک خیری برای جهان داری و خدا بی حکمت تو رو نیافریده چون خدای ما بی حکمت نیست و بی دلیل نمیکشمت (بر خلاف بقیه که تا مگس میبینن حتی زمانی که کاری بهت ندارن بی دلیل میکشن، طبق چیزی که در فایل آرامش درپرتو اگاهی 7 شنیدم که استاد میگه به طبیعت آسیب نزنید و کارمای بد برای خودتون ایجاد نکنید) و همین احساس عشق نسبت به مگسها باعث شده که اصلا نمیان سمت من، در صورتی که در همان محیطی که هستیم برای افراد دیگه کلی مزاحمت ایجاد میکنن مگس ها.. ولی با من کاری ندارن چون انگار فرکانس ما روی همه چیز تاثیر میگذاره حتی روی مگسها.. البته بگم گاهی اوقات میشه که مگسها سراغ من هم میان ولی منظورم این هست در درصد بالایی از مواقع سراغ من نمیان به همین دلیل من هم باهاشون کاری ندارم. یعنی اومده تو اتاقم و من میگم تا زمانی که با من کاری نداری منم با تو کاری ندارم و اون واقعا نمیاد سمت من یا روی وسایل خوراکی من بشینه. یاد حرف استادی میفتم که میگفت تک تک اجزاء هستی شعور دارن و ما فکر میکنیم که نمیفهمن و شعور ندارن.
البته من هم زاویه دیدهای محدود کننده ای دارم که باور آرامش بخشی بهم نمیده. من در باورهام کشت و کشتار رو بی عدالتی میدونم. در صورتی که خدا براش مهم نیست. میدونم این باورهایی که دارم به خاطر ورودی های ذهنم هست و برمیگرده به گذشتم. من وقتی در کودکی که تازه درک کردن مطالب قران رو یاد گرفته بودم وقتی قران رو میخوندم حسابی میترسیدم که چرا خدا در قرآن این همه وحشتناکه. بدون اینکه کسی بهم چیزی بگه این دیدگاه رو داشتم. وقتی قران رو میخوندم میگفتم چرا خدا انقدر عذاب میکنه چرا انقدر خشمگینه، چرا مهربون نیست؟ چرا درک نداره؟ چرا احساس نداره؟ و با خواهرم متفق القول میگفتیم خدا خیلی وحشتناکه در همون دوران بچگی که قران رو میخوندیم. بماند که ما نمیفهمیدیم که این اتفاقات بدی که می افته برای افراد کافر و مشرک هست و من در مورد مومنان نخونده بودم که چقدر فضل و رحمت خداوند شاملشون میشه و فقط اون قسمت عذاب رو میدیدم. اما این دیدگاه بی عدالتی ای که در جهان هست رو از کودکی داشتم نسبت به یک سری دیدگاه های قران و نسبت به جهان هستی. همیشه میگفتم چرا خدا دلش به حال افراد نمیسوزه؟ از یک طرفی هنوزم برام قابل پذیرش نیست که چرا اگه یک فردی نتونه راهی پیدا کنه که تغییر کنه از بین میره. تو زندگی خودم من واقعا یک جاهایی زورم نمیرسه که تغییر کنم، مثلا در بحث مهاجرت من یک بار این کار رو انجام دادم ولی نتونستم تحمل کنم و فشاری که داشت بیشتر از توان من بود و برگشتم. خیلی همون مهاجرت برام خیر و برکت و مخصوصا قدرت داشت. روزی که فهمیدم که برای رهایی از شرایط ناخواسته باید مهاجرت کنم چنان ترسی برم داشت که تا به حال در زندگیم حس نکرده بودم. تقریبا این موضوع ماله زمانی هست که شما دوره جهان بینی توحیدی رو گذاشته بودید و من جلسه اولش رو دیدم تو خودم به شدت ترسیدم!! مثل تمرین آگهی بازرگانی که خیلی ترسیدم وقتی گفتید باید انجام بشه. اصلا نمیتونستم تصورش بکنم. ولی پس از چند سال کار کردن روی خودم و قوی تر شدن این کار رو انجام دادم و همون موقع فهمیدم که خیلی تغییر کردم که شهامت این کار رو پیدا کردم و اصلا تنهایی و .. اذیتم نمیکنه در مهاجرت و واقعا ایمانم به خدا قوی تر شده بود و خیلی نعمتها رو در اون سفر تجربه کردم و دستان خدا که بهم محبت میکردن که به خاطر باورهایی بود که طی چند سال ایجاد شده بود اما در بحث مالی و کاری و اقامتی که باید یک راهی پیدا میکردم برای رشد کردن زورم به ذهنم نرسید و مجبور شدم برگردم.
ممنونم که تا اینجا دیدگاهم رو مطالعه کردین.
امیدوارم بتونم که خودم رو با قوانین خدا هماهنگ کنم و پیشرفت کنم.
امیدوارم که بتونم انسان قویتری بشم و نتایج بهتری رو بگیرم و باعث افتخار خداوند، خودم، استادم و جهان بشم.
ای داد که من چقدر به خودم ظلم کردم .
سلام استاد عزیزم و همه همفرکانسیهای خوشبختم .
هر چی جلوتر میریم و آگاهیها بیشتر میشه همش میگیم این فایل دیگه آخرشه و بالاتر از این آگاهی نداریم اما هر روز با آموزشهای جدید سوپرایز میشیم .
الان که این حرفها رو میشنوم و به گذشته بر میگردم میبینم چقدر عمرم تلف شده بابت خورد و خوراکهای ذهنی بیخودی که از کودکی به ما خوروندن در حال حاضر توی 47 سالگی متوجه میشم میتونستم چقدر موفق بشم و همیشه ترسیدم از اینکه نکنه چیزی بخوام و خدا از من ناراحت بشه . همیشه از مادربزرگم شنیدم که هر چه ساکت تر و سربزیرتر پیش خدا محبوب تر . چقدر شنیدم که اگه شوهرت گفت بمیر بگو چشم ،اگه گفت نفس نکش حق با اونه و هر چقدر زبونت کوتاهتر باشه و به همه بگی چشم اجرش رو اون دنیا میبری . بخاطر دیگری از خودت گذشت کن که خدا اینجور افراد رو دوست داره و هر چقدر این دنیا زجر بکشی پاداشش واسه اون دنیات میمونه .خداااااییییی من آخه چقدر جهالت ؟
چقدر توی این فایل خوب توضیح دادید و باورمنو قوی کردید که خداوند آدم های قویتر و متوکل تر و پرتلاش و ثروتمند رو دوست داره . با اینکه همش روی خودم کار میکنم با دوره های شما اما ته دلم زمزمه های قدیم رو میشنیدم که خدا از آدمی که دنبال پول و ثروت باشه خوشش نمیاد و همیشه باید قانع باشی و به زیر دستات کمک کنی . هیچ وقت از کسی چیزی نخواستم حتی همسرم واسه اینکه ببینه چه زن قانع و فهمیده ای داره .و دقیقا همیشه از کسانی که توقعی نداشتم و واسه شون همه کار کردم و اونا رو خدا کردم و سر تعظیم فرو آوردم ،بزرگترین ضربه ها رو خوردم .
خدا میدونه که این فایلها چقدر نیاز بود و خدا رو شکر میکنم که قبل از مرگم بیدار شدم .
استاد واقعا زبانم قاصره از اینکه چطور از شما تشکر کنم و چطور دعا کنم که لایق اینهمه محبت شما باشه . خداوندا شکرت بابت آگاهی و بیدار شدنم مرا در مسیر درستی که هستم حفظ کن و هر روز بر آگاهی من بیافزا .الهی آمین
بسم الله الرحمن الرحیم
ای نور آسمانها و زمین، از تو می جویم نور…
سلام. سلام و ارادت و عشق تقدیم به استاد نازنینم
سلام به همه رفقا
قانون بقای اصلح
آنکه قویتر است می ماند و آنکه ضعیف مانده ناگزیر به حذف می شود.
انقدر زیبا استاد این مطلب رو شرح و بسط دادن که هیچوقت فکر نمی کردم این موضوع رو بشه به این اشکال و با این تنوع در موضوعات مختلف توضیح داد.
اصلا یه ربط هایی پیدا کردم عجیب و غریب.
اینکه من اگر دخترم با ضعف و گریه چیزی ازم بخواد دلم نمی خواد بهش بدم، میگم اول گریه ات رو تموم کن بعد بهت میدم، ولی وقتی واسم قلدری میکنه و محکم حرفشو میزنه ناخودآگاه تسلیمش میشم. خوشم میاد که حرفشو با قدرت بزنه یا روی خواسته اش پافشاری کنه.
همین ربط رو پیدا کردم در مورد خواسته های خودم از خدا.
من بارها و بارها گفتم یه جایی توی رابطه عاطفی قبل از ازدواجم دیگه انقدر کتک روحی خورده بودم که بریدم.
به قول استاد انقدر خدا به شیوه های مختلف می خواست بیدارم کنه و من همچنان یا خواب بودم یا خودمو میزدم به خواب، که دیگه کار به مشت و لگد کشید، من سیلی ها خوردم از اون احساس بد ادامه دار… تا بالاخره کارد به استخونم رسید و به خدا گفتم خدایا دیگه بسسسسهههههه
عین فیلما
انگار که خدا دستش روی یک دکمه بوده و من هیچکاره بودم. حالا دارم التماسش می کنم دیگه دستتو از روی دکمه آزار دادن من و خفت روحی کشیدنم بردار تا من نفس بکشم.
یادم نیست دقیقا چی می گفتم ولی اینو خوب یادمه که می گفتم خدایا دیگه می خوام از این احساس بد خلاص بشم.
یه معجونی بود از حس بد نسبت به خودم و پذیرش مسئولیت این شکست عاطفی، و همینطور خواست خدا.
هیچوقت این مدلی نبودم که همه تقصیرها رو گردن خدا بندازم یا فکر کنم خدا مقدر کرده من زجر بکشم.
اما این حس رو داشتم که خدا اگر بخواد من تغییر می کنم و خدا باید این اجازه رو بده.
می دونستم که من باید تغییر کنم ولی نمی دونستم که خودم باید اول بخوام تا خدا هم کمکم کنه.
می گفتم خدایا اول تو دستمو بگیر تا من بتونم بلند شم. اول تو دستتو از رو دکمه بردار تا من از زندان آزاد شم.
نگاهم این بود که هرچی بنده عاجزتر و دل شکسته تر بشه بیشتر به خدا نزدیک میشه.
الله اکبر چه باور احمقانه ای!
همیشه به ما خورونده بودن که این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است
باید عین نقره در دیگ جوشان مذاب بشی تا بدیهات پاک بشه و دوباره از نو شکل بگیری. همون نقره داغ شدن خودمون.
هرچی بیشتر سختی بکشی پخته تر و باتجربه تر میشی و بعد قدر عافیت رو بیشتر می دونی.
همین نگاه باعث شده بود من اون سختی ها رو دوست داشته باشم و جذبشون کنم.
تا باللخره متوجه شدم نه، من دوستشون ندارم. من روحم داره فرسوده میشه. ذهنم کلافه است. تمرکز ندارم. آرامش ندارم.
چرا من نباید آرامش خاطر داشته باشم؟ مگه من چمه؟ منم حق دارم سالم و راحت زندگی کنم.
از لحظه ای که با خدا محکمتر و قویتر حرف زدم پاسخ گرفتم.
آروم آروم…
ذره ذره…
تکامل یک ساله طی شد. نتیجه اومد. زندگی پربار و راحت و رابطه عاطفی سالم و آرامش بخش برقرار شد و من سالهاست دارم شکرگزاریش رو می کنم.
و هی داره بهتر و بهتر میشه. شکرِ بی نهایت.
موضوع سر خواستن از پروردگار و با احساس خوب خواستنه.
من اون موقع که خواستم هنوز احساسم خوب نبود اما دیگه خودم رو عاجز و درمونده نمی دیدم. با قدرت از خدا خواسته ام رو طلب کردم. نه با التماس.
نه با خجالت و درموندگی.
احساس می کنم سیستم خدایی اون زمان سیگنال قدرت منو دریافت کرد و متوجه شد با همیشه فرق داره. چون همیشه یه جورایی نقش برگی در باد رو بازی می کردم و می گفتم من که کاره ای نیستم. این اتفاق رخ داده دست منم نبوده. حالا چه واکنشی نشون بدم.
ولی این بار من تعیین تکلیف کردم و سیستم وظیفه خودش دونست تکلیفش رو انجام بده.
—————————
چند روز پیش یک ناخواسته برام اتفاق افتاد که واقعا منو به فکر فرو برد.
هر فایلی که روی سایت می اومد و یا دوره احساس لیاقت و نشانه روزانه رو گوش می دادم همش فکرم درگیر اون موضوع بود و فکر می کردم کار درست چیه، حرف درست چیه؟ سکوت بهتره یا پاسخ یا عمل یا اعراض؟
خیلی درگیر حل این موضوع ذهنی بودم.
دیشب دیگه اشکم دراومد و گفتم ببین یک هفته است که داری با این موضوع کلنجار میری.
اگه توی سالها چیزی از استاد یاد گرفتی الان وقتشه که بتونی کریستال کلییر تشخیص بدی و موقعیت رو تحلیل کنی و بر مبنای قانون عمل کنی.
اگر استاد یا خانم شایسته بود توی همچین موقعیتی چیکار می کرد؟
بعد توی همون گریه شبونه زیر پتویی و بی صدا، راه حلها یواش یواش اومدن.
من توی این یک هفته در مدار ضعف قرار گرفته بودم و اون احساس بی ایمانی و عدم ارزشمندی داشت منو گیج و سردرگم می کرد.
بطوریکه با فایلهای مختلف استاد مسئله رو از زوایای مختلفی می دیدم. گاهی حق رو به خودم می دادم و گاهی به طرف مقابل.
بعد دیشب که گریه هام رو کردم و یکم احساسات منفیم تخلیه شد آروم آروم تونستم حس تسلطم رو برگردونم و کنترل افکارم رو در دست بگیرم.
دیدم اول از همه من باید خودم رو ببخشم.
بعد اخلاقیات منحصربفرد خودم رو بپذیرم و با انتقاد دیگران خودتخریبی نکنم.
بعد قوانین رو مرور کردم و دیدم کار من درست بوده و این انتقادات نتیجه طبیعی جدا شدن از بدنه یکدست جامعه است.
یه جورایی بهای بر خلاف جریان آب شنا کردنه.
پس من دارم بزرگ میشم و تغییر می کنم که این اتفاقات داره میفته.
بعد یواش یواش حالم بهتر شد و تونستم قضیه رو از زاویه بهتری نگاه کنم که بهم احساس بهتری میده.
چقدر زیبا…..
صبح که بیدار شدم حالم بای دیفالت خوب بود و گفتگوهای ذهنیم از دستم در نمی رفت.
نور علی نور هم زمانی بود که تا چشمامو باز کردم این فایل بی نظیر رو روی بنر سایت دیدم.
آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
خوب من از 12 قدم یاد گرفتم که خیر. خدا یک سیستم است که احساسات انسانی در آن جایی ندارد. اگر در مدار رحمت و نعمت قرار بگیری رحمت و نعمت نصیبت میشه و اگر در مدار ناکامی و ضعف و شرک قرار بگیری مشمول عذاب و شکست میشی.
چقدر این دیدگاه بهم کمک کرد و از چه زاویه متفاوتی این قانون امروز برام تکرار شد.
دیدم من ضعیف شدم که یک قویتر منو هل داده به عقب و من افتادم.
من بودم که روی افکار خودم و قوانینی که می دونم درسته انقدر تسلط ندارم که بخاطر انتقاد از نحوه عملکردم به قانون به شک و تته پته میفتم.
من اگر ضعیف باشم خدا مسئولیتی نداره که منو به هر قیمتی در جایگاه آدمهای قوی نگه داره. اجازه میده من از مرحله پرت بشم.
اجازه میده به من بی احترامی بشه.
اجازه میده ارتباطاتم به مشکل بربخوره.
دلیلی نداره وقتی خودم تلاش نمی کنم قویتر بشم اون به من بونوس اضافه بده و دوپینگم کنه.
من خودم مسئول حفظ ارزش خودم هستم.
با مسلط تر شدن به قانون و تکرار و تکرار و تکرار.
با عمل آگاهانه به قانون.
با گوش دادن و دل سپردن به قانون.
من باید ترسم از قضاوت شدن رو بذارم کنار تا اگر مثل این مورد اخیر قضاوت شدم سفت و سخت روی موضعم بایستم و عصبی نشم. در کمال آرامش خودم و ارزشها و خط قرمزهای خودم رو ارجح بدونم به هر کس و هر چیزی.
در کمال احترام پاسخ شایسته بتونم بدم و در عین حال بتونم بگذرم و پرونده رو در ذهنم ببندم.
این منم که پیشاپیش فرکانس ضعف یا قدرت می فرستم و رفتار دیگران بر این اساس با من تنظیم میشه.
حداقل الان که قانون رو یک پله بهتر درک کردم از خودم انتظار دارم آرامشم رو بهتر از قبل بتونم حفظ کنم تا ایمان و عمل بر طبق قوانین برام راحت تر بشه.
الهی شکر بابت این نور آگاهی که امروز نصیبم شد و قلبمو آروم کرد.
استاد عاشقتونم و متشکرم به توان 1000
به نام خدای رحمان و رحیم
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز
1) چه الگوهای رفتاری می توانید در خود پیدا کنید که هماهنگ با آگاهی هایی است که در این فایل توضیح داده شده و باعث رشد شما شده است؟
الگوی رفتاری که باعث رشد من شده : اولین قانون در تضاد ها برای من رسیدن به آرامش با تکرار باورهای توحیدی و دیدن موضوع از جنبه ای که منو به احساس آرامش بیشتر برسونه و خیریت اون تضاد ا رو درک کنم تا در موج آرامش قرار بگیرم و قلبم باز به ندای الهی بشه و الهامات رو دریافت کنم
2) چه الگوهای رفتاری ناهماهنگ با آگاهی های این فایل را در خود شناسایی کردید که اوضاع را بر شما سخت کرده است؟
زمانی که خدا رو با دید انسانی نگاه میکردم که به گریه و زاری من دلسوزی میکنه رحم میکنه نجاتم میده سالها با احساس غم و اندوه و قدرت دادن به عوامل بیرونی نگاه شرک آلود اوضاع برام سخت شده بود و هیچ گشایشی نبود و کاملا ناامیدشدم و کلا بیخیال خواستم شده بودم:اما در مسیر تسلیم شدن اتفاقا همین رهایی و بی خیالی برام بهتر بوده مسیر بهتری رو رفتم
3) درباره تجربیاتی بنویسید که به جای ایمان به خداوند و حرکت در راستای هدایت های این نیرو، خداوند را مثل مادر مهربانی دیدید که هوای فرزند ضعیف تر را بیشتر دارد و جور ضعیفی و تنبلی فرزندش را می کشد. سپس این نگرش شرک آلود چه عواقبی برای شما داشت و این شناخت نادرست از خداوند، چه بلایی به سرتان آورد؟
خداروشکر تو زندگی من با تضاد و رنج زیادی مواجه نشدم در واقع کتک خورم ملس نبوده
چون من تو محیط پر جمعیت بزرگ شدم مسئولیت زیادی به عهدم بود چون فرزند اخر بودم و همیشه توقع بود که کارها رو من به عنوان فرزند اخر باید انجام بدم به بزرگترها احترام بزارم مسئولیت پدر و مادرم در سن پیری با من بودا توجهی به من نمیشد در واقع خود ساخته بودم از کسی حمایت خاصی نمیشدم و حتی با نگاه اشتباه انسانی که در گذشته به خدا داشتم فکر نمیکردم اگر ضعیف باشم خدا به من کمک میکنه قوی بار اومدم در واقع شرایط منو قویتر کرد
4)آیا شما جزو افرادی بودید که با وجود نشانه های بسیار از طرف خداوند برای تغییر شخصیت و عملکرد، همچنان به همان شیوه قبلی ادامه دادید و منتظر نتایج جدید هم بودید؟! حتی در آخر هم چون تغییری در اوضاع ایجاد نشد، به این نتیجه رسیدید که خدا ظالم است و صدای شما را نمی شنود؟!
یا به این توهم بسنده کردید که: درست است در این جهان شرایط سختی دارم اما خداوند پاداش مرا در آن دنیا خواهد داد؟!
در زمینه روابط عمومی نشانه هایی اومد که باید تغییر کنم نباید به افراد قدرت بدی، باید تغییر کنی، ،اعتماد به نفسم رو بالا ببرم روی باور لیاقت درونیم کار کنم ، اولویت راحتی خودم باشه انقدررررر واکنش های بدی از اون افراد دیدم که قشنگ فهمیدم باید تغییر کنم اصلا قبل از اومدن به این مسیر یه چند درصدی در برخورد با اون ادمها لیاقت درونیم و اعتماد به نفسم رو نشون دادم اولویت خودم و راحتی و خواسته های خودم شد ،تصمیم گرفتم روابطم رو باهاشون قطع کنم ،قدرت و باج ندادم و همین تغییرات مثبت و کم منو هدایت کرد به این سایت و مسیر توحیدی
5) درباره تجربیاتی بنویسید که سعی داشتید به جای این نوع نگاه احساسی به خداوند، روی ضعف های شخصیتی خود کار کنید و ایمان و توکل خود را تقویت کنید. سپس به خاطر استمرار بر ایجاد این بهبودهای مستمر، چه پاداش هایی دریافت کردید؟
تو این مسیر توحیدی با بهبود شخصیتم و ایمان و توکلم به خداوند هدایت شدم به قانون سلامتی با همون یه مقدار تضاد کوچولو سریع از خدا هدایت خواستم و تا مسیر درست رو در قانون سلامتی خدا به من داد دیگه با تعهد محض و فقط با توکل به خدا اومدم تو این مسیر و شرایط سختی رو در سلامتی تجربه نکردم و پاداش های این مسیر رو که اندام رویایی ،حذف نشتی انرژی ،تمرکز بیشتر برای کار کردن روی خودم ،تقویت کنترل ذهن و باورهای توحیدی و داشتن سبک شخصی و….. پاداش جهان به این اقدام من بود همین الگو منو ترقیب کرده که هوشمند به دریافت نشونه ها و هدایتها باشم و سریع اقدام کنم
و در زمینه روابط رشد مالی ،معنویت دارم هرروز روی باورهام کار میکنم تا در مسیر درست اسون و طبیعی خودبه خود نعمتها رو دریافت کنم
6) حالا که قوانین خداوند را فهمیدید – این مقدار از درک – شما را به چه نتیجه ای رسانده و چه تصمیمی گرفته اید؟
هرروز قوانین ثابت و ساده خداوند رو که تا الان درک کردم تکرار میکنم
تمام تمرکزم روی بهبود شخصیتم و ساختن ایمان و توکل و امید با باورهای توحیدی هست ادامه دادن به روند رشد وبهبودی دائمی تا آخر عمرم هست
اولویت برام سپاسگزار قلبی کردن از نعمتهام و رسیدن به احساس خوب و آرامش که اصل خوشبختی هست توحید برام مهم و اصل هست و چقدر نجات دهنده من بوده برای جدا شدنم از فرکانس افراد نامناسب و برام خیلی با ارزشه باز شدن قلبم به سوی خدا زندگی با خدایی که تو قلبمه شنیدن صدای قلبم عمل به الهامات قلبی تصمیم آگاهانه منه برای بودن در این مسیر الهی هست
پروژه ی«خانه تکانی ذهن، گام به گام»
گام بیستم live | live |آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
الا بذکرالله تطمعن الغلوب در هر لحظه دلها با نام و یاد تو آرام می گیرد
به نام خداوندی که رحمتش همگان رو دربرگرفته و رحمت های خاص و ویژه ای داره برای کسانی که خاص و ویژه باورش میکنن سپاسگزارم
درود و وقت بخیر به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته نازنینم!!!!
خدارو صد هزار مرتبه شکر شما عزیزان در مدار این توفند و طوفان میلتون نبودید که حتی باد و باران و هوای ابری این وضعیت رو حس نکردید خدا رو شکر و آمدید لایو گذاشتید استاد جان ممنونم
با درود و وقت بخیر خدمت همه ی عزیزانم که با حال خوب و ارسال ارتعاش احساس خوب و عالی در این سایت ملکوتی عزیزمون حضور دارند
صحبت استاد عزیز در این فایل
مبحث طوفان ها و تغییرات آب و هوایی در طبیعت برای گسترش جهان برای رشد و پیشرفت ..
و دیگر اینکه مبحث ضعیف بودن و قوی بودن چه نتایجی در بر دارد
آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل میکند؟
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ
خداوند همه را هدایت می کند چه آن کسی که بخواهد بسمت خوبی ها حرکت کنند و چه آن کسانی که بسمت بدی ها حرکت کنند
اگر در مسیر درست حرکت کنیم نتایج هم درست خواهد بود و اگر در مسیر نادرست حرکت کنیم نتایج هم نادرست خواهد بود
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا،وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند،و از جایی که گمان نَبَرد به او روزی عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد
هر چی سنگه برای پای لنگه
هر چی سخیه برای ضیعف هاست
هر چی مشکلاته برای ضعیف هاست
هر چی دردسره برای ضعیف هاست
در ضعیف بودن هیچ پاداشی نیست
در ضعیف بودن هیچ دلسوزی و دل رحمی نیست
در ضعیف بودن هیچ رشد و پیشرفتی نیست
ضعیف بودن نه در این دنیا و نه در آن دنیا هیچ رحمت و مروتی در کار نیست
ضعیف بودن و ضعیف ماندن یعنی ظلم بخود
ضعیف بودن و ضعیف ماندن یعنی شرک یعنی نگاه به بیرون یعنی دست گدایی بسمت عوامل بیرونی دراز کردن یعنی نگاه به دستان غیر خداوند یعنی سر کج کردن و عجز و عاجز بودن
ضعیف بودن یعنی دریچه ی قلبمون بسته است
یعنی زاویه ی نگاه مون بسمت تاریکی هاست
یعنی در مدار منفی بودن و سر خم کردن
در صورتی که فقط و فقط باید در مقابل خداوند سر تعظیم و فروتنی داشته باشیم
خداوند فقط به کسانی پاداش میده که قوی باشند و در مسیر درست حرکت کنند و روی افکارشون کار کنند تا رشد و پیشرفت کنن
قدرتمند بودن را برای خداوند و این سیستمی که این جهان را هدایت میکند بدانیم
خداوند قوانین و سنت و مشیعتی در این جهان وضع کرده که تغییر ناپذیره و اگر طبق این قوانین رفتار کنیم و حرکت کنیم بمسیرهای خوب هم هدایت می شویم و همیشه در زمان و مکان درست و مناسب و در همزمانی های درست و مناسب و اتفاق ها شرایط و اوضاع و موقعیت و افراد درست و مناسب هم جهت با خواسته هامون هدایت می شویم
خداوند افکار و احساسات بشری ندارد که بخواهد برای ناله و اشک و توی سر خودمون زدن دلسوزی کند
استاد جان از وقتی آن فایل حُزن در قرآن را دیدم و قانون جذب در قرآن را از شما شنیدم در همون چند سال پیشه فهمیدم که غمگین بودن و احساس بد داشتن چه عواقبی بهمراه داره و شکر خدا آنقدر باورهای مذهبی من سست و بی پایه و اساس بود که خیلی زود باورهام در مورد غم و غصه و ترس و نگرانی و استرس و دل نگرانی ناله و اشک ریختن و التماس کردن تغییر کرد
خدا رو شکر در تلاطم ها و توفان های گذشته زندگیم دقیقا چنان سختی ها توفان های میلتون را چشیده بودم که همانند آن خانه ها از ریشه زیر و رو و در هم شکستم و با همان اشک ها و ناله ها و احساسات التماسانه می خواستم احساسات مادرانه ی خداوند را برانگیزانم تا شاید دلش بحالم بسوزند و به رحم آورد و هر روز هم بدتر و بدتر میشد .. تا جایی که ا به آخر خط رسیده بودم و بقول استاد کتک خوردن به حد آخر رسیده بودم فقط نمرده بودم و نفس میکشیدم … ولی زندگی من زمانی تغییر کرد که با استاد عباسمنش و آموزه های تأثیر برانگیز و با قوانین این جهان هستی آشنا شدم و
میخواستم پولدار شوم ولی غافل از اینکه هیچ درکی از آن طوفان میلتونی که زندگیم را از ریشه نابود کرده بود نداشتم…. اینکه آن خانه ی من از اساس و پایه ویرانه شده و نیاز به ساخت و ساز جدیدتر و بهتر و قدرتمندتر و قوی تری داشت .. شکرخدا
با تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و تلاش های مداوم و مستمر برای داشتن احساس خوب و تمرکز به خوبی ها و نکات مثبت و تکیه بر ایمان و یقین و توکل بر خداوند یکتا توانستم از آن تاریکی ها نجات پیدا کنم و همچنین یاد گرفتم برای کوچکترین نعمت هام سپاسگذار باشم و حتی برای اتفاقات ناجالب هم سپاسگذاری می کردم و همچنان سپاسگذار هستم چون فهمیدم هر چیزی در زندگی من. الخیر و فی ماوقع هست پس در نتیجه اتفاقات ناجالب را هم بنفع خودم تغییر دادم و شکر خدا تاکنون همه چی بنفع من پیش رفت و آن خانه ی درهم نابود شده ی بی اساس و پایه و سست پوسیده ی قدیمی زیر آن طوفان ها باید از بین میرفت تا دوباره قوی تر و قدرتمند تر و هماهنگ با قوانین جهان هستی از نو ساخته شود و سبب خیر شد تا من. در مدار رشد و پیشرفت و خودسازی و خودشناسی و خداشناسی هر روز بیشتر از همیشه فوندانسیون زیر بنایی خودم را کارا تر محکم تر و قویتر بسازم!!!!
خدایاااااا هزاران هزار بار شکرت که من را در مدار دریافت این آگاهی های الهی هدایت کردی
خدای مهربان و وهابم شکرت به من نعمت و قدرت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کردی
خدا رو شکرت که امروز هم طبق تعهدم توانستم بیام و کامنتی بنویسم و روی خودم و افکارم بیشتر از همیشه کار کنم خدایااا شکرت
و طبق تعهدم گام بعدی رو هم بردارم ..
و این داستان همچنان ادامه دارد!!!!
مرسی مرسی استاد قشنگم که این طوفان میلتون سبب خیر شد تا شما از زاویه و چشم انداز قوانین جهان هستی مبحث خداشناسی و خودشناسی و خودسازی را بیشتر از همیشه برامون توضیح دهید ممنون و سپاسگذارم
خانم شایسته ی نازنینم ممنون و سپاسگذارم برای تدوین و تنظیم و ترتیب و توضیحات کپشن که من را بیشتر از همیشه به آگاهی های بیشتری هدایت میکند ممنون و سپاسگذارتان هستم شکر حضورتون مرسی مرسی که هستید !!!!
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟
دوستون دارم یک عالمه
خدایا شکرت
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST