به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 43
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/01/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-31 08:31:162024-06-09 14:57:06به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز بیست و چهارم سفرنامه …خداروشکر ک فرصت دوباره بهم داده شد تا بتونم تو این سفر فوقع العاده باشم
بازهم استاد اشاره به مدار ،،فرکانس ،، و باورهای درونی ما میکنند و تنها دلیل نتایج متفاوت باور های درونی ماست که مارو در مداری همجهت با اون قرار می دهد و در جهان بینهایت مدار است و کار جهان ثابت کردن باور های ما است
باور های ما طی سالیان سال نااگاهانه شکل گرفته و ساخت باور های مناسب نیاز ب زمان داره راه تعغیر باور تعغیر فرکانس غالب است راه تعغیر فرکانس کنترل ورودی های ذهن است خوارک مناسب دادن به ذهن روح و تکرار و تکرار ادامه دادن و استمرار و ماندن در مسیر است
باور های خوب = فکر هایی که به ما احساس خوب میده احساس قدرت و اونا باید تکرار بشه و منطقی کنی برای ذهنت با پیدا کردن مثال ها
باورهای نا مناسب = باور هایی که باعث ایجاد احساس بد ترس و نگرانی میشوند و باید اعراض کنی ازشون
برای ساختن باور هات باید افراد موفق ببینی و تحسینشون کنی و این باور تو ذهنت بسازی که میشود این اقا این خانوم تونسته پس نشون میده که میشود و من هم میتونم
و با دیدن افراد شکست خورده اینو بدونی ک دلیل شکست اونا باور های نامناسبشون و فرکانس های بد هستش ک ارسال کردند و اعراض کنی از اونا
موفیقت تحسین برانگیزه فارغ از اینکه نوع کاری ک توش موفقیت کسب کرده خوبه یا بد ما باید بتونیم موفقیت تحسین کنیم چون با تحسین هر چیزی اونو وارد زندگیمون میکنیم
و باور سازی چیز عجیب غریب و یا کار عجیب غریب نیست همین ک ورودی هاتو کنترل کنی ذهنت و گفتگوهاشو کنترل کنی خودتو تو احساس خوب و آرامش نگه داری و ی تایمی از روز رو تو همین سایت باشی و فعالیت کنی در طولانی مدت یکسری باور های قدرتمند کننده در ما میسازه و مارو در مداری قرار میده ک شرایط محیا میشه برامون منتهی من خودم رو میگم گاهی اوقات عجول میشم و انتظارات عجیب غریب از خودمو و قوانین دارم باید بتونیم نجوا هارو کنترل کنیم که در قرآن بهش اشاره شده که ((نجوا تنها از سوی شیطان است برای غمگین کردن و ترساندن مومنین )) ….مسیر ما عباسمنشی ها مسیر درستیه فقط باید با احساس خوب و امید ادامه بدیم تو این مسیر خداروشکر میکنم بابت این نعمت بزرگ برای همگی شما سلامتی ،،ثروت،،و آرامش آرزومندم
ب نام خدا
سلام خدمت همه دوستان و عزیزان
یادم میاد موقعی ک بار اول خوندم خیلی برام عجیب بود ولی الان برام خیییییلی عادی بودو با خودم میگفتم خب آره دیگ باور خوب میشه نتیجه خوب و باور بد میشه نتیجه بد و جهان مانند آینه درونه مارو نشون میده
و قدرت تحسین ک فوق العاده است
سلام استاد
خداروشکر به لطف آگاهی هایی که از موقع آشنایی با شما دریافت کردم وقتی موفقیت و درآمد کسی رو میشنوم خیلی خوشحال میشم و تحسینش میکنم
چندوقت پیش تو ماشین بودیم یکی از آشناهامون گفت برادرشوهرم ماشین لوکس خارجی گرفته میده اجاره ماهی ۱۳ تومن امسال میخواد ۲۳ تومن اجاره بده
و اینکه اعتقادی به کارکردن نداره و میگه پولدار شدن نیازمند سخت کار کردن نیست
همه خانواده تعجب کردن این درآمد در ماه رو
ولی من که تو این سایت با دوستان زیادی آشنا شدم که درآمدهای خیلی بیشتری داشتن
برای من خیلی قابل باور بود
و خیلی تحسین کردم اون شخص با این دیدگاه و این درآمدش رو
و این باور برای من هم ایجاد شد که من هم میتونم
همین دیشب رفتم به یه گلفروشی خیلی زیبا و شیک و پر ازگل گلدان
من قبلا با اون فروشنده آشنا بودم و مغازه کوچکترش رو دیده بودم
وقتی دیدم که اینقدر پیشرفت کرده و کار و مغازش رو گسترش داده
واقعا خیلی لذت بردم و تحسین کردم و خداروشکر کردم که من هم میتونم فقط باید تکاملم طی بشه
استاد این که گفتید افراد نمیتونن باور کنند میگن طرف دزده
خیلی تو اطرافیانمون دیده میشه و مخصوصا هر روز بیشتر و بیشتر داره میشه
یعنی افراد همش دنبال یکی هستند که ناسزا بگن و توحین و تحقیر که اینها دزدن و …
چند روز پیش یکی از آشنایانمون گفت که یه مسافر داشته پولشو نداده و رفته و خیلی ناراحت بود
منم بهش گفتم دوست عزیز وقتی شما از صبح تا شب میشینی به زمین و زمان ناسزا میگی و همه رو دزد میدونی بهتر از این اتفاق توقع نداشته باش برات بیفته
یعنی دیگه به وضوح دارم فرکانسهای افراد با اتفاقات زندگیشون رو میبینم
استاد اصلا کار افراد اینه که انسان رو مایوس کنند
تا حالا کسی به من نگفته آفرین تو میتونی ادامه بده
من نزدیک یک ساله که کسب و کاری تو منزلم دارم گل میارم میفروشم و خدارو شاکرم که دارم تکاملم رو طی میکنم و هر روز مشتری هام بیشتر میشن
هروقت گل میارم یکی از نزدیکانم میگه کسی نمیخره اینارو فقط ارزون بده بره نمونه
و من میگم میفروشم خدای من میفروشه برام و مشتری از زمین و زمان میباره برام
هر روز که از خواب بیدار میشم به خدا میگم خدای من امروز قراره چه اتفاقات خوبی برام بیفته که من نمیدونم و تو آگاهی و تا شب پر هستم از اتفاقات مثبت
خدارو هر روز سپاسگذارم که منو هدایت کرد و از بدنه جامعه ای که دیدگاه های منفی دارن جدا کرد و جزء شاکران درگاهش قرار داد
سلام
امروز رفته بودم فروشگاه برای خرید لباس و شنیدم که فروشنده گفت که صاحب این برند مولتی میلیاردر هست. با شنیدن این جمله این فکر در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت که ” چطور میشه انقدر ثروتمند شد؟ مگه میشه؟”
استاد توی این فایل جوابمو داد.
وقتی کسی به موفقیتی رسید بدون که این کار برای تو هم امکان پذیره به شرطی فقط باید راهشو یاد بگیری
پس ثروتمند و مولتی میلیاردر شدن امکان پذیره به شرط این که باورهامو عوض کنم. باید با تغییر باورهام خودمو در مدار دیگه ای قرار بدم. مدار فرصت های شغلی فراوان. مدار مشتری های بی نهایت. مدار سلامتی. آرامش. شادی. صداقت. احترام. عشق ورزیدن به همدیگر.
مهم نیست که کارمو چطوری شروع کنم. با چی شروع کنم. مهم اینه که با چه باوری شروع کنم.
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم
چقدر به موقع هدایت شدم به سمت این فایل، درست زمانی که همه دارن بهم میگن نمیتونی من رسیدم به این فایل سرشار از آگاهی!
آره من نباید اجازه بدم که فرکانسهای منفی اطرافیانم برای من تبدیل به باور بشه، اتفاقا باید برعکسش باور خوب بسازم و ایمان قوی داشته باشم تا هم به خودم و هم به اونها ثابت بشه که شدنیه، تا اعتماد به نفسم بره بالاتر، تا باورهام قوی و قویتر بشه.
از خدای خوبم سپاسگذارم بابت فرصتهایی که برای شنیدن این فایلهای ارزشمند دارم❤️
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم ونریم جان جانانم
🧡🧡هر چیزی رو باور کنید اونو میبینید🧡🧡
چقدر این جمله حرف داره….
جهان که پراز فرکانس وباور های مختلفی هست هرکس هرچیزی باور کنه فقط وفقط اونو میبینه تو مدار وفرکانس اون باورش هست.پس چیزی که نمیبینیم وما تو مدارش نیستیم دلیل بر نبودنش نیست
هست همه جوره تو جهان هست عشق،درآمد میلیاردی،ثروت،فقر،بیماری،سلامتی اگر مانمی بینیم دلیل برنبودنش نیست
یکی تو روابط قوی هست ویکی تو درآمد قوی هست وبرای دیگری اینا غیر واقعی هست
اگر چیزی میخواهیم که الان واسمون بزرگ هست باید باورامونو بزرگ کنیم وهم جهت با اون خواسته باور سازی کنیم تا بهش برسیم
مثل استاد که تو بحث اینترنت که استادشون باورنداشت که میشه یه سایت با بازخورد بسیار بالا داشته باشه ونمیتونست ببینه ولی استاد باورش کاملا متفاوت بود وتونست سایت موفقشو ببینه ونتایجش از استادشون از زمین تا آسمون متفاوت بود
وخودبه خود فایلای استاد تو گروه های دیگه تبلیغ میشد این به خاطر باوراییه که استاد درست کرده ودیگه جهان وخدا بقیه ی کارارو انجام میده
این قانون هست اگر کسی به جایی رسیده پس من هم میتونم باید موفقیت های دیگرانو تحسین کنیم تا باورهای خودمون درست و قوی تر بشه
یاد بگیریم اگر کسی به جایی رسیده صددرصد من هم میرسم.یاد بگیریم خواسته هامونو داشته باشیم وباورهامونو بزرگ کنیم.
یاد بگیریم به جای اینکه کسی به موفقیت رسیده رو مسخره کنیم یا انگ دزدی بزنیم نتیجه بگیریم که من هم میتونم بهش برسم فقط باید باورهامو درست کنم
دوستون دارم 💋💋💋💋
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم همچنین از بچه های سایت با کامنتای فوق العادشون که اینقدر رسا وشیوا مینوسن وبا جمله بندی های عالیشون وبرداشت های عالی که از هر فایل دارن
درپناه خداوند باشید🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به همه
نکته اول: باور نداشتن باورهای منفی دیگران به همون اندازه داشتن باورهای مثبت هم جهت با خواسته، اهمیت داره.
نکته دوم: وقتی تکامل طی بشه و آدم به خودش ایمان داشته باشه و عمل کنه به اهداف بزرگش هم میرسه نیازی نیست که خواستمون رو به اندازه باور محدود دیگران، کوچیک کنیم.
من فکر میکنم اینکه استاد قبل از راه اندازی سایت سمینار برگزار میکردن و به هزاران نفر درس موفقیت آموزش می دادن باعث شده بود ایمان قوی داشته باشن که اگه بخوان توی حوزه آنلاین هم می تونن موفق باشن.
و اینکه وقتی جلوی کلی آدم در مورد هدفشون حرف زدن یعنی بهش متعهد شده بودن در نتیجه گرفتن بی تاثیر نبود.
باور مثبت هم جهت با خواسته+ ایمان به خود+ توکل برخدا+ تعهد به عملی کردن ایده ها = رسیدن به خواسته ها
بسم الله الرحمن الرحیم
خداروشکر میکنم که خدای مهربانم همواره درحال هدایت وحمایت من است
واقعا نمیدونم چی بگم فقط میخوام ردپا بگذارم برای خودم ودیگران یه روزی یه جایی برگردم پیام های که گذاشتم بخونم بگم .آفرین زینب جان مسیر درستی رفتی اینم نتیجه ی توکل وباور وایمان به خدا مهربانت که بهترین ها را درمسیر قرار میدهد. خدای مهربانم شکرت❤❤❤
بنام نور ،بنام فرمانروا،بنام خالق، بنام خدا
آنکس که تو را شناخت جان را چه کن
فرزندو عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی ، هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
سلام ، به همه عزیزان ،بزرگواران و شمایی که در حال خواندن این متن هستی
حمیدرضا فرهانی هستم (پدر دخمرایه گلم بارانا و جانا )
داشتم به تیتر این فایل فکر میکردم ،
(به جای کوچک کردن خواستت باورت رو بزرگتر کن )
میدونی ، خواستم یه داستان براتون بگم ، بعد دربارش با هم صحبت کنیم
«««داستان زری رقاص»»
✳ “زری رقاص ” از لحاظ سواد وفهم چیز دیگری بود!
خوش سخن و با سواد ،
ادیب و نکته دان
بانویی شاد که
خانقاهی نداشت.
دست هایش بسیار نیرومند بود و
زندگی اش از دسترنج خود و باغِ
انگورش میگذشت.
✳ آقای “اخوان”، هم مدیر مدرسهٔ
ما بود و هم معلم ؛ خوب درس میداد.
تا اینکه “یَرَقان” گرفت
و در خانه ما بستری شد
و از “زری رقاص ” خواهش ڪرد طبق شرایط و ضوابط بجایش درس بدهد.
✳ “زری رقاص” روز اول حضور
در کلاس گفت:
بچه ها! امروز ما میخواهیم درباره “خدا” صحبت کنیم
فرقی ندارد “ارمنی” باشید
و یا “مسلمان”.
همه ما از هر دین و مسلکی با “خدا” حرف میزنیم.
حالا خیال کنید خودتان تنها نشستهاید و میخواهید با “خدا” حرف بزنید.
حالا از هر کلاسی از اول تا ششم،
یک نفر بیاید برای ما تعریف کندچطوری با خدا حرف میزند؟
و از خدا چه میخواهد؟
✳ در همین حال “مَملی” دستش را بالا گرفت و گفت:
اجازه من بگم؟*
گفت: بگو پسرم!
✳ “مملی” گالشهای پدرش را
پوشیده بود.
هوا که خوب بود پابرهنه به مدرسه میآمد.
“مملی” چشمانش را بست و گفت:
خدا جان!
همه زمینهای دنیا مال خودته؛
پس چرا به پدر من ندادی؟
این همه خانه توی شهر و دِه هست؛
چرا ما خانه نداریم؟
خدا جان!
تو خودت میدانی ما در خانهمان بعضی شبها “نانِ خالی” میخوریم.
شیر مادرم خشک شده، حالا برای خواهر کوچکم “افسانه”، دیگر شیر ندارد.
خداجان!
گاو و گوسفندم نداریم.
اگر “جهان خانم” به ما شیر نمیداد،
خواهرم گرسنه میماند و میمرد!
خدا جان!
ما هیچ وقت عید نداریم. تا حالا هیچ کدام از ما لباسِ نو نپوشیدهایم
و اگر موقع عید “مادرِ هاشم “ به مادرم تخم مرغ رنگی نمیداد، توی خانه ما عید نمیشد!
✳ کلاس ساکت ساکت بود. “مَملی” انگار یادش رفته بود توی کلاس است.
“زری رقاص” روبروی پنجره ایستاده بود. داشت از آنجا به افق نگاه میکرد
بعضی بچهها گریه میکردند
” زری رقاص” آهسته گفت:
حرف بزن پسرم!
با خدا حرف بزن، بیشتر حرف بزن!
“مملی” گفت:
اجازه بانو! حرفم تمام شد.
✳ “زری رقاص” برگشت و “مملی”
را بغل کرد و گفت:
بارڪ الله پسرم!
با “خدا” باید همین جور حرف زد.
✳ کلاس تمام شد
و “زری رقاص” به خانه خود رفت و همان شب با خط خودش نامه ای نوشت که “باغ پدریاش”
را که بهترین باغ انگور در “روستای مارون” بود،
به خانوادهٔ “مملی” بخشید!
این داستان کاملا واقعیه ، امروز یه جا خوندمش ، و براتون گذاشتمش اما بهتر دیدم منبع رو ذکر نکنم.
ببین ، نگاه مملی رو نسبت به خداوند ، مملی در لحظه ای که خداوند رو باور کرد و با تمام وجود حرفها و خواسته هاش رو گفت ، براش اتفاق افتاد ، و زری دست خداوند شد ، برایه او و خانوادش .
مملی باورش رو بزرگکرد ، به اندازه تمام وجودش . و فقط خداوند رو تنها حامی و همراه خودش حس کرد.
وَإذا سأَلَک عبادی عَنی ، فأنی قَریب ، اُجیبُ دعوه داع إِذا دَعان
نمیدونم چی باید بگم از اینهمه بزرگی و لطف و قانون ….
به نظرم بزرگکردن باورها نتیجه ایمان و اعتقاد به وجود بی نهایت خداونده ، خداوندی که محدودیتی نداره و قوانین بدون تغییری وضع کرده که تا ابد با دقیق ترین حالت ممکن در حال کار هستند ، تا ما رو به خواسته هامون برسونن،
فقط از خداوند میخوام من هم باور کنم ، خداوند رو ، قوانین خداوند رو اونطوری که مملی در یک لحظه باور کرد ، که البته این باور کردنش نتیجه تضادهاش بود و خواسته هایی که (به قول استاد عزیز)از دل یه زمستونه سرد و راه ناهموار شکل گرفته بود ،، نتیحه کلی فکر بود ،،،،،اما با تمام وجود باور کرد، که خدا میشنوه
و واقعا خدا میشنوه ، خدا میشنوه و قوانینش دارند کار میکنند و جهان بر نظمی بینهایت استواره
اینکه من باور کنم و تحسین کنم و نتیجه بگیرم با تمرکز بر زیباییها،،، عجیب قانون بزرگیه
اما در نتیجه تغییر کردنه منه حمید ،از کسی که تا دیروز تویه بدو بدو بودم و کذب بالحسنی بودن به حمیدرضایی که امروز آرومه و اَلذی اَعطیٰ و التَقی و الصَدَق بالحسنی ، حتما باورها اتفاقات و شرایط و تغییر میکنه که
اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم
خداوند تمام ما رو به راه راست هدایت کند ، راه کسانیکه به آنها نعمت داده ، نه راه کسانیکه بر آنها غضب کرده و نه راه گمراهان
درپناه نور ، در پناه فرمانروا ، در پناه خالق ، در پناه خدا
خیلی فایل عالی بود آقای عباس منش
با این فایل به این جمله رسیدم که
مهم نیست دیگران در مورد من چی فکر میکنن ، مهم اینه که من چی فکر میکنم
یادمه زمانی مجرد بودم با دوست خودم که متاهل بود بحث داشتم که اون دوستم میگفت مادرزنت به نوعی دشمن تو هست ولی من هرگز قبول نمیکردم و با خودم میگفتم که اصلا امکان نداره و به خودم اجازه ندادم که این باور در من شکل بگیره و از خدای مهربونم آن گونه که لایق سپاسگزاری است سپاسگزاری میکنم که مادرخانمی روزی من کرد که من را پسر خود میداند و حتی اسم من را در گوشی خود پسرم ذخیره کرده است و از صمیم قلبش مرا دوست دارد
خدایا شکرت که تصویر ذهنی من را به واقعیت تبدیل کردی