«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
فایل1
ویژگی های فردی که اعتماد به نفس بالا دارد چیست؟
همه چیز را ممکن می بیند حتی به راحتی میتواند خودش را بدون محدودیت هایش تصور کند، هرگز بخاطر شرایط کنونی و ناخواسته هایش نا امید نمیشود و به مسیر اهدافش ادامه میدهد.
وقتی با مسئله ای برخورد میکند هرگز فرار نمیکند و به دنبال راه حل هایش میگردد بر روی راه حل ها و درست کردنش سماجت و شجاعت بخرج میدهد.
هرگز نگران قضاوت ها و حرفهای دیگران در مورد عملکردش نیست حتی اگر دچار موانع و مسائلی شود و عملگردش در طی مسیر اهدافش دچار تزلزل شود اجازه نمیدهد نگرانی وجودش را بگیرد و با خوش بینی تمام از آن مسائل و اتفاقات مثبت ترین نگاه را جویا میشود و به دنبال خیرت آن اتفاقات به ظاهر ناخواسته است چون یقین دارد تنها راه ورود به دل تجربه های زیبا و گذشتن از شرایط ناخواسته ای که در زندگیش وجود دارد ، یافتن موهبت هاییست که در دل آن اتفاق است
ویژگی بارز فرد با اعتماد به نفس راه افتادن در دل ترس هاو تردید هاست ، انسانی که در خودش شجاعت روبرو شدن با ترس ها را میپروراند و لحظه ای درنگ نمیکند آزادی و زندگی سعادت مندانه که میتواند خق کند را مورد معامله با شیطان قرار نمیدهد
خودش را از فشارهای روانی و ذهنی که حاصل توجه بر ناخواسته هاست فارغ میکند یعنی حرکت میکند
یعنی اجازه نمیدهد عادات نامناسب که نتیجه ای جز احساس بد و روابط بد فقر و بیماری و…در وجودش ماندگار بماند
به خودش میگوید نباید به این شیوه عادت کند باید حرکت کند حرکت حرکت
فردی که اعتماد به نفس دارد خودش را درصورت کم کاری و تنبلی و عدم تلاش در رسیدن به اهدافش میبخشد اگر حتی هزاران بار هم زمین بخورد از اشتباهاتش درس میگیرد و به شکست نگاهی متفاوت از جامعه دارد او شکست را تجربه ای گرانبها برای ورود به مسیر روبه رشد بیشتر میداند
میداند دلیل عدم موفقیت اش قطعا چیزهایی بوده که خوب تمرین نکرده یا اصلا یادش نگرفته یا به اندازه کافی برایش وقت نگذاشته
فرد با اعتماد به نفس از آنجا که همواره از جستجو برای راه حل ها نمی هراسد بلکه ادامه میدهد و جهان به شجاعت او قطعا پاسخ میدهد
فرد با اعتماد به نفس خودش را دوست دارد و در درونش احستس عشق و خالصی و زلالی میکند هر روز نگاهش زیبا تر از دیروز میشود.
فرد با اعتماد به نفس عزت نفس داردیعنی باورهای قدرتمندی نسبت به خودش خدای درونش و مسیرش دارد میداند که هرچه قدرت را از عوامل بیرونی (مثل ترس ازقضاوت شدنجلب نظر جلب ترحمدست به اعمالی زدن برای بیش از حد خوب به نظر رسیدن احساس گناه احساس قربانی شدن_ دیگران اولویت اول قرار دادن) بگیرد مسیر هموار تری برای خلق خواسته هایشدارد میداند تنها باید بر روی خودش سرمایه گذاری کند.
فرد با اعتماد به نفس کمالگرا نیستاو تصمیم میگیرد به جای دادن انرژی و هزینه های گزاف برای زود تر طی کردن تکاملش _خود را تسلیم کند و به خداوند و قوانینش ایمان بیاورد که در زمان مناسب به اهدافم خواهم رسید.
او با قدرت گرفتن از عوامل بیرونی قدرت بیشتری در وجودش بیشتری در وجودش پدیدار میشود.
انسان با اعتماد به نفس فرصت لذت بردن و دیدن نشانه های زیبای اکنون را به آینده نمی اندازد او به خوبی از اشتباهاتش درس میگیرد و زمان خودش صرف تمرکز بر داشته ها و سپاسگزاری و لذت میکند .
انسان با اعتماد به نفس شور و انگیزه و اشتیاق و ایمان در وجودش فریاد میزند
برای اکو احساس خوب مهم تر و واجب تر از راضی نگه داشتن دیگران و به زور نه داشتنشان است.
بدون شک احساس ارزشمندی در تمام جهانش فریاد میزند از درون بسیار سر خوش است.
برای خود موفقیت را میخواهد نه برای جلو زدن از دیگران و عقب نماندن از قافله یا ثابت کردن خودش به آنها
از موفقیت دیگران انگیزه می گیرد و میداند احساس عقب افتادن خود احساس مخرب برای پیشبرد اهدافش است
به حرف استادش عمل میکند و حرف نمیزد😂🤪😍
سلام خدمت همه عزیزان راستش بخواید باورم نمیشد تازه دارم با مقوله احساس گناه بیشتر آشنا میشم میدونید هر سری میومدم میگفت تو که توی این مشکلی نداری
اما باورهای لیاقتی که نوشته بودم و پیدا کرده بودم خیلی تلاش میکردم که بسازمشون ولی ذهنم مقاومتهاااااا میکرد گاهی اوقات موفق میشدم ولی نه راضی کننده نبود
این خیلی بهتره که با نقاط آسیب پذیر توی وجودت آگاه بشی
خیلیئیییییییییییی دنبال این بودم که احساس ارزشمندی رو در خودم بسازم
چون به اندازه ای که ساخته بودم واقعا شیرینش حس کردم
میدیدم که چقدر نقش کلیدی داره
واقعا درک خاصی ازش نداشتم تازگی به درک های کوچیکی رسیدم اما مهم اینههههههههههههه که نشتی پیدا کردیم
حالا میدونم که ترمیم این قسمت حتما به خیلی از سوالاتم در مورد باور لیاقت عملکرد خودم پاسخ میده
ولی خدا وکیلی چقدر این ذهن ما چموشه
بچهااا هرجا ذهنتون میگه اینجا مشکل داردی بدونید که دقیقا همونجا جایی که باید روش کار کنید.
خدایاااشکرتتت
استاد میخوام بگمممم عااااشقتم عاشششقت
فایل ۲
اگر فردی دچار بدترین و زشت ترین اشتباه شده باشد تو چطوری میتونی بهش کمک کنی اون چطوری میتونه خودش ببخشه و با خودش آشتی کنه؟؟!
به نظر من
بخش عظیم آن برمیگرده به درک و باوری که نسبت به خودمون و خدای خودمون داریم
اگر این فرد توی ذهنش عوامل بیرونی که میتونه هرچی باشه(ترس از حرف مردم ، قضاوت شدن ،سرزنش شدن مسخره شدن توسط دیگران، ترس از تاثیر مردم توی زندگیش…)توی ذهنش کم رنگتر بشه
دیگه خودمون کم تر سرزنش میکنیم خودمون احساس گناه میکنیم.
وقتی نقش کلیدی باورها در خلق زندگیمون بفهمیم و درک کنیم متوجه میشیم که اون عمل ها و کارهایی که زشت و ناپسندبودن و ما مرتکبشون شدیم نتیجه باورهای قدیمی و محدود کننده من قدیمیمون بوده دلیل اون اتفاقات این باورهای محدود کنندست.
اون شرایط که اتفاق افتاده مال اون زمان با اون باورها ، و الان که دارم باورهای جدیدی میسازم دیگه اون اتفاقات اتفاق نخواهد افتاد و زمین تا آسمان اوضاع فرق خواهد کرد.
و این باورهایی که الان میسازم قطعا نتایجی خلق میکنه که متفاوت تر از گذشته پر اشتباهمون هست.
اگر باور کنیم که خداوند ما رو اشرف کل عالم آفریده_ما توی وجودمون ارزش هایی داریم که قیمت نداره و قابل معاوضه نیست آنوقت اجازه نمیدیم که دچار احساس گناه و خود خوری بشیم ،خودمان را سرزنش نمیکنیم و خودمان را از هرچیزی در جهان دوست میداریم.
سلام به استاد و بچهای سایت
من واسه 3 تا فایل نظر گذاشته بودم ، ولی ترجیح دادم دوباره فایل جلسه 3 رو گوش بدم و باز هم میگم که چقدر این فایل ارزشمند بود
و خیلی دلم میخواد که بیشتر بهش گوش بدم ، آگاهیی هاییی که این فایل به آدم میده ، میتونه یه انقلابی در تمام قسمت های زندگیش ایجاد کنه
و هر کسی رو نسبت به افکاری که اونو سالها زندانی کرده بودند اگاه کنه
استاد باور کنید که یه قسمت هایی از این فایل یه ثانیه بعد از اینکه گوشش دادم بادم میره دوباره میزنم عقب گوش میدم دوباره از اول اون قسمت رو پِلِی میکنم فایلو ، به این نتیجه رسیدم که باید روی موضوعات این فایل خوب فکر کنم و درک کنم
چون در کنار دیگر فایلها به من خیل کمک میکنه که بتونم یکی یکی قسمت های مجسمم رو اون طوری که خودم خیلی دوست دارم و علاقه دام بسازم ،،
استاد ممنونم
فقط میتونم بگم باید خیلی به حرفاتون فکر کنم تا در مدار جواب سوالام قرار بگیرم
شکرت خداجون
?????????
اســـــــــــــــــــــتاد چقدر این ارزشمند و پرباره، تک تک چیزایی که گفتید واقعا بهش عمل کنم خیلی پیشرفت میکنم
الان که بعد از مدتهاا این فایل رو گوش دادم ، موضوعات جدیذی توی ذهنم بودن
مخصوصا اون قسمت اول که در مورد اداب و رسوم و فرهنگا گفتید
از خودم سوال کردم نکنه منم گرفتار زنجیر یه فرهنگ از پیش تأیین شده شدم
این قالبی هست که پدر و مادر و محله و اجداد من تأیین کردن ،
و من خودم اونو نااگاهانه قبول کردم
چقدر خوبه این چارچوب های از پیش تأیین شده رو از ذهنم پا کنم
یعنی آزادی ، رهایی
خروج از چارچوبی که توی زندگیم تعیین شذه بود یا خودم الکی تأیین کرده بودم باعث ایجاد احساس بد میشه و میشد
امسال که رفته بودم قم محرم ، صحنه ای دیدم که برای من و مامانمم خیلی تعجب برانگیز بود ، توی خیابون یه سری ادم به صف و هر کدوم یه چوب بلند دستشون بود و یه نفر میخوند و اونا حرکت میکردن و چوب با دستشون میبردن بالا و میوردن پایین ،
تعجب از این بود که توی فرهنک پدر و مادرم و احدادشون
موقع عروسی این کار میکنن و فقط به جای چوب یه دستمال میگرن دستشون
اون موقع که مامانم اون عده ادم دید گفت اینا که دارن میرقصن
??????
این موضوع زیاد توی ذهنم ثبت نشده بود و با گوش دادن به این فایل برام روشن شد
توی این حوزه باید واقعا عمیق کار کنم
حالا که فکر میکنم موضوع عذاب وجدان و احساس گناه باید به طور ریشه ای حل شه
و میخوام به خودم قول بدم که روی این موضوع واقعا سنگ تموم بزارم
ممنونم خداجون ، ممنونم استاد
اون قسمتی که درمورد ظلم کردن و کمک کردن و…. به دیگران گفتید واقعا عالی بود ، فهمیدم که باید روی اسن قضیه که همون اصل قانون میشه کار کنم
و ممنون از اهرم و رنج لذتی که پیشنهاد دادید
من این فایل 3 رو باید خوب روش کار کنم
چون حس میکنم خیلــــــــــــــی بهم کمـک میکنه و شخصیتـــــم رشــد پیدا میــکنه
زمان نوشتن روز اول سفرنامه برای من کمی طولانی شد
ولی خیـــــــــــلی ارززشش داشت
یعـــنی میتونم بگــم خودِ هدایـــــت بود
شکرت خــــــداجون
از اینکه تو دوست خوبم و استاد عزیز این دیدگاه من رو خوندید بی نهایت سپاسگزارم
?
اگر یک فرد خطای خیلی بزرگی انجام داده باشه حالا چطور میتونیم بهش کمک کنیم ؟
یا خودش چطور میتونه به خودش کمک کنه؟
از اینجا شروع میکنم، من خودم توی زندیگم اشتباه خیلی بزرگی انجام ندادم
شبیه چیزایی که استاد توی فایل 2 گفتن ،
ولی بخاطر همون اشتباه های کوچک و متوسط ، بسیار احساس گناه داشتم
از قضا شدن نماز صبم ،
تا افتادم ظرف از دستم و،…..
من توی کندوکاو های خودم فهمیدم ، این مسئله ریشه ای هست ، ترس از شکست یا طرد شدن ، و احساس گناه
وقتی نگاه میکنم به شیوه و رفتار برخورد پدر بزرگم که وقتی یه بچه میاد خونشون یه بیسکوییت میریزه ، مدام بحث که بیرون بخورین مورچه میزنه
خداروشکر برخورد شون با ما یعنی من و اجیم بهتر بوده نسبت بقیه ،
و انسانی که توی زندگی من هست یعنی پدرم ، هم همین خصلت داره
وقتی ما یه کاری رو اشتباه انجام میدادیم سرزنش میشدیم
وقتی من تصمیم گرفتم که نرم دانشگاه و کنکورم سفید دادم اونم بخاطر اثبات کردن یه سری چیزا به خودم
و جدی جدی خودم روز به روز اماده فوتسال و جو ورزشی میکردم
با مخالفت های اونا روبرو میشدم
که از یک باور محدود کننده میومد ، اینکه تو تنها یک فرصت داری و وقتی بزرگتر شدی دیگا این فرصت خوبی که داری، این نوجوونی ، این انگیزه ، و شادابی ، این انگیزه واسه رسیدن به پیشرفت دیگه درونت کم رنگ میشه
و یکی از دلیل حرکت نکردن های پدر و مادرمم هم همین ِ هست
دیگه تنها یک فرصت فکر میکنن برای پیشرفت دارند تنها یک یه زمان خاص میشه شروع گرد ، و به غیر از اون دیگه نمیشه ، اونها سعی درمنصرف کردن من داشتن چون فکر میکردند یک تنها راه نوفقیت درس خوندنِ ، دوم اینکه این تنها فرصت نهاییِ توعه ، تو داری خودتو بدبخت میکنی دختر،
میدونید چون خودشون احساس پشیمانی دارن ، احساس گناه که چرا یه کارهایی نکردن چرا یه کارهایی کردن ، میخواستن من این جور زندگی تجربه نکنم ، اما خب نمیدونن که این از باورهای محدودشون میاد و اگر تغیی ر میتونن از همین الان شروع کنن
اما من چطور میتونم به چنین افرادی کمک کنم یا به اون چطور میتونه به خودش کمک کنه
و من چطور میتونم به خودم توی مورد کمک کنم ، استاد این سفرنامه عین هدایتِ برام ، من مدتی چشمم به این فایلا بود و لی نمیرفتم دانلود کنم ، خیلیی حسم خوب شده با این سفر ، مرسییی خداجوون که مارو خیلی راحت و اسون هدایت میکنی ???????????????
بنظرم این باور باید بسازیم که هر انسانی خطا میکنه ، و یه عالمه ادم موفق هست که اگر بریم سراغ مسیر کاریشون میقهمیم ، اتفاقا از درساشون بود که خیلی پیشرفت کردن
و اینکه از هر جایی میشه شروع کرد از هر سنی میشه اوضاع تغییر داد
مثلا سرهنگ ساندر از 70 سالگی شروع کرد و موفق شد
ولی الان طرف 40 یا 50 سالشه میگه پیر شدم دیگ فرصتی ندارم عجب!!!
و خیلی اسون بگیریم به خودمون ، و درک اینکه هدف لذت بردنِ این میتونه کارساز باشه ، بعنی روی کمالگراییمون کار کنیم .
من خوندن داستان پیامبرا رو پیشنهاد میکنم، مجموعه داستان های عبرت اموز پیامبران ، و قرآن بهترین منبع، توی جامعه ی ما امامان ، پیامبران رو اینقد گنده کردن توی ذهنمون که بت شدن، جوری که من گناه کارم و فقط اونِ که پاکِ، جوری که یه نفر که نماز میخونه و روزع میگیره به شیوه خودش و کلی به قول خودش ثواب میکنه و کارهای خوب خوب انجام میده ، خودش گناه کار میدونه ، کوچیک میدونه ،، و این چقدر احساس خوبو از ادم میگیره ، چقدر ما رو از خدا دور میکنه
توی ذهن من این بود که پیامبرا هیچ اشتباهی نکردن و پاک هستن و با ما خیلی فرق دارن ،
ولی وقتی نگاه میکنیم به داستان حضرت یونس که در دهان ماهی بزرگی گیر میوفته
یا حضرت موسی که یه قتل غیز عمد انجام میده
یا حضرت ایوب که گرفتار بیماری و مشکلاتی میشه
و حضرت نسوح که اعمال ناپسند انجام میداد
اگر دنبال بقیه پیامبران هم بگردید همه داستانهایی بسیار عبرت انگیز و فوق العاده ای داشتن
وقتی توی فرکانس فهمیدن اینا نباشی واقعن نمیبینش
قسمت بالا هم گفتم من پیامبران انسان های به شدت فراتر از مردمان الان میدونستم
و همین فقط چشمم کور کرده بود
دیگه خبر نداشتم که حضرت موسی و یونس و .. نه اوناهم گیرفتار بلا شدن
تضاد براشون پیش اومده ، اشتباه کردن،…
از مدتی که با فایلها و مطالب استاد اشنا شدم دارم این چیزا میشنوم و گوش میدم
من فکر میکنم پیامبران الگوی خیلی خوبی هستن برای کسایی که دچار اشتباهات بزرگ شدن
مثلا حضرت موسی یکی غیر عمد میزنه و طرف میمیره و توبه میکنه و میشه بهترین بنده خدا …
یا حضرت نسوح و … توصیه میکنم داستاناشون بخونید
درباره حضرت ایوب ، تا جایی که خوندم فرد ثروتمندی بوده و خیلی ام مهمان نواز بوده و دچار بیماری میشه و اموالش از دست میده
اما ناله نمیکنه ، غر نمیزنه ، صبر میکنه ،
خودم که به مرور زمان میخوام تحقیق کنم درموردشون و چون وقتی از خودم پرسیدم این تمرین اومد توی ذهنم
اگر که اونا خاص تر ما بودن ، خدا به اونا یه چیزی داده بود که به ما نداده بود
پس دیگ نباید براشون این اتفاقات میوفتاد
مثلا زلیخا نباید اون پیشنهاد به یوسف میداد ، چون یوسف پیامبر و توی خط این چیزا نیست
ولی وقتی داستان هاشون میخونیم میبینیم اونا هم عین ما پاسخ فرکانس هاشون میگیرن ، نتیجه باورهاشون ،
نتیجه توجهاشون
نتیجه اعمال و رفتارشون ،، و توی خلق زندگی و انسان بودن هیچ فرقی ندارن
اونهاا هم اشتباه کزدن با وجود اینکه پیامبر بودن
باید از این سوالا از خودت بپرسی ، چرا حضرت یعقوب با وجود اینکه پیامبر خدا بود پدر یوسف بود ، به مدت طولانی چشماش نابینا شد
جوابش واضح هست که حضرت یغقوب نتیجه فرکانس هاشو گرفت و میگرفت
و گرنه مگر نه اینکه میگن پیامبرا پاک هستن و به خدا نزدیکترن پس دیگ باید همه چیشون اوکی میبود
و این حرف استاد که گفتن که همیشه باید از خودمون سوال کنیم که چقدر توی این چیزایی که از فرد اعتماد به نفس میگم عمل کردم و جلو رفتم
فک میکنم توی احساس گناهم باید باشه
یعنی چک کنیم خودمون رو که
خب مریم چقدر تونستی خودت در مواجهه با اشتباهات ببخشی ، چقدر توی این امر موفق بودی ، چقدر تونستی ذهنت کنترل کنی تا نجوا ها نتونن با ایجاد احساس گناه ، حست رو بد کنن
خداروشکررررررررررررررررر
این از فایل دوم
میرم سراغ سومی
?????
این نکته رو بگم : من اول هر کدوم از فایل ها رو گوش میدم نظرم مینویسم و بعد میرم سراغ بعدی ، ولی اینجا همرو باهم جمع میکنم و ارسال میکنم که همرو یکجا بتونید بخونید???
به نام خـــــــــــــــــــــــــــدا
خیلی وقت پیش فکر میکنم یعنی پارسال پاییز یا زمستون بود که این فایل رو گوش کردم،
اون موقع درک خاصی از اعتماد به نفس نداشتم ولی بشدت میخواستمش ، هنوزم میخوامش ،
شاید خندتون بگیره ولی من به شدت عاشق اعتماد با تفس و عزت نفسم
فکر میکنم حس های فوق العاده ای که از ساختنشون میگیری بی نهایت ارزشمنده و با پول قابل تعویضم نیست ،
اون موقع برای پاسخ به سوال استاد در قسمت اول ..
توجهم رفت روی یکی از همکلاسی هام ، در اون روزا ویژگی های اون دنبال میکردم
خیلی محکم حرف میزد
اینطوری بود که تأثیر گذار بود که رای همرو میزد
و کاری که میخواست تا اونجا که میتونست انجام میداد،
همیشه هم اول نگا میکرد چه کاری به نفعش هست ،
و هرکاری میکرد بچها جلو روش باهاش بودن پشتش شکایت میکردن ،
منم میگفتم چرا میزارین بهتون زور بگه
اون موقع نمیدونستم ن بابا اتفاقا بقیه کلاس اعتماد به نفس ندارن که نمیتونن نظر خودشون بگن نه این نیست که اون همش داره زور میگه
و نکته ی دیگه اینکه همیشه محکم می نشست روی نیمکت یعنی کمرش صاف میکرد و پای راستو میزاشت روی پای چپ یا برعکس
این نکته بگم که خودم تازگیا دارم درکش میکنم که آدمی نیست که اعتماد به نفسش صفر باشه
بالاخره بالاخره هرچقدر که داغون باشی
یه کاری دُرس انجام دادی که از اعتماد به نفست میومده
هرچند کارت کوچک به نظر برسه و تواناییش داشتی
خب منم که تا مدتی پیش فکر میکردم اعتماد به نفسم صفره و هیچی نیستم
کم کم دیدم نه بابا منم اونقدری که فکر میکنم ضعیف نیستم
یعنی توی همون کلاس مدرسه
من توی همه درسا نه ولی بیشتریاش
اظهار نظر میکردم
یا پای تخته میرفتم
و خیلیا اون موقع ترس داشتن حتی برن پای تخته
من هم نظر میدادم
هم پای تخته میرفتم
هم رئیس شورای دبیرستان شدم
هم صبح ها سر صف بچهاا ورزش دادم همراه دوستام ،
هم اینکه بیشتر از دوستای دیگم میرفتم سراغ معلم و ازش سوال میکردم
یا معلم بیچاره تا اخر زنگ تفریح که 20 دقه بود و باید میرفت استراحت میکرد
میموند به من یاد میداد
ولی خب من ازش خواسته بودم
که بهم بگه
خب خیلیا این جرئت نداشتن و ندارن
ولی من داشتم
همین الان اینا تازه به یادم اومد ، جدی میگم.
،
اون نجواگر درونم کارِ خودش میکرد و میکنه
یعنی یه جوری نجوا میکنه که تو فکر کنی دیگه تمومی ، هیچی نیستی.
من تا قبل از اینکه، با قانون اشنا بشم همچین حسی داشتم با وجود اینکه واقعا کارهای بزرگی انجام دادم
و چقدر جالبِ که هرجایی از این قانونِ خدا، رو ورق میزنم
هر روز توی کار کردنم
توی گوش دادن به فایلا
اروم اروم ردپای کنترل ذهن بیشتر میبینم
یه بخشی از کار کردن میشه ساختن باور های قدرتمند
و بخش دیگه کنترل ورودی های ذهن
نجواهایی که درونت تولید میشه و اغلبم تکراری هستن اوووف شیطون چقد خوب راز میدونه ، اون میدونه که با تکرارِ که فقط میشه باورها محکم بشن
و بلههه اون خیلیی خوب میدونه ، ما یادگرفتیم و داریم یاد میگیریم که فقط تکرار که معجزه میکنه
باید اینقد تکرار کنیم و کنترل کنیم ذهنمون رو که دیگه صداش ضعیف تر ضعیف تر بشه .
این چیزی هست ک مدتیِ دارم سعی میکنم که بهش عمل کنم .
????????????
1)) انسان با اعتماد به نفس ، روحیه و باورِ برگشتن به مسیر موفقیتش رو داره ،
یا اگر میبینه جایی سررشته نداره یا نقطه ضعفش هست و توش مهارتی نداره ، با باور اینکه (من میتوانم) اون کار شروع میکنه
وقتی دوم دبیرستان بودم
تا نزدیک به 1 ماه ، شایدم بیشتر ..
با درس شیمی مشکل داشتم
باورتون میشه معلم درس میداد ولی من انگار یه نفری بودم که سر کلاس زبان خارجه یه کشور دیگ نشسته بودم هم کلاسیم حل میکرد و من نگاش میکردم و
اشک توی چشام جمع میشد
امتجان میدادم و با نمره بد
با اشک راهی خونه میشدم
و ..
تا اینکه تصمیم گرفتم یه تصمیم جدی رفتم یه کتاب سیرتاپیاز گاج شیمی2 گرفتم
و میشستم و میخوندم
منی که ماه های اول اونطوری بودم
امتحان ترم اول از 15 نمره شدم 14
بالاترین نمره توی کلاس
حتی امتحانای بعدیم هم بالا بود
معلم شیمی از من خوشش اومده بود
اون روزها حرفهایی به من زد
که زمانی که برای کنکور میخوندم خیلی انگیزه داشتم برای شیمی
و دوست داشتم درصد خیلی بالایی بزنم
من توی امتحانم فرراتر ار انچه که بهم میگفتن ، مینوشتم ،
خانم یزدانی از اراده من توی کلاس میگفت
دست گذاشت پشت شونه ام گفت تو یه دانشمندی میشی
یادمِ یکی از بچهاا بخ شوخی گفت که اره دانشمند شیمی میشه?
همون دختری که من روز اول کنارش بودم و بهش نگا میکردم که داره مینویسه و من چشام پر اشک میشد
همون و بقیه
یه روز بخاطر حجم بالای درسا
به این بهانه درسی نخونده بودن
و من با یه مرور و البته باقی مانده چیزایی که خونده بودم
سر کلاسش حاضر شدیم
و اون چند نفر و از جمله اون دختر
بلند کرد و بهشون صفر داد
و بعد گفت اصلا کسی هست که خونده باشه
من یه مکث کردم و گفتم من خوندم
گفت مریم کتابت بردار بیا با من بریم توی یه کلاس دیگ بهت درس بدم
و من بلند شدم
دو نفر از دیگه بچهاا هم بلند شدن
البته مردد بودن و ترسم انگار داشتن
من همه چیز از بر نبودم
ولی گفتم خوندم
الان که فکرش میکنم میگم ، اگر نمیگفتم در حق اون مطالبی که خونده بودم ستم کرده بودم
چون واقعا تهی نبودم و شیمی شده بود درس هر روز هفتم
اخر سال از معلمم یه امضا گرفتم توی کتاب سیرتاپیازم
این کتاب یادگاری نگه داشتم
و خیلی دوس دارم وقتی دانشمند زندگیم شدم یه روزی بشه معلمم ببینم و بهش بگم
این خاطرات رو .
استاد فایل شماره 1
تمام حرفاتون قبول دارم
،تمامشون رو ،
چون خودمم دقیقا اون خصلتا رو داشتم و هنوزم دارم و درحال تغییرشون هستم
_
خیلی درکم از اعتماد به نفس نسبت به اولین باری که این فایل گوش دادم بیشتر شده
میدونید یه چیز جدایی ناپذیره از زندگی ادم
و اروم ارومِ که دارم میفهمم که چقد توی زندگی و اتفاقات و تصمیمات خیلی بزرگ و مهم زندگیمون تأثیر گذاره
2)) آدمی که اعتماد به نفس داره هیچ موقع توی مسیر هدفش تسلیم نمیشه
اونقدر ادامه میده تا بالاخره به نتیجه دلخواهش برسه
شاید یه جاهایی خسته بشه ، انرژیش کم شه ، طاقتش کم شه
شرایط براش سخت شه ، ولی باز ادامه میده
یه جوری از این ویژگیشون میتونیم بگیم شجاعم هستن
سمچ هستن
پاپس نمیکشن
اونقدر سمچ میشن و ادامه میدن که همه ی شرایط به ظاهر نا دلخواه تغییر کنه به هدفشون برسن ، اونقدر ادامه میدن تا تمام شرایط ناخواسته به زانو در بیان و تغییر کنن.
_
3)) یکی دیگه از ویژگی هاشون اینکه ، وقتی شخصی ویژگی مثبتی ازشون میگه با مهربانی میپذیرن و سریعا یک ویژگی خوب در طرف مقابلشون پیدا میکنن و میگن بهش
به خودشون و فرزندانشون احترام زیادی میزارن
_
4)) کسی که اعتماد به نفس داره ، توی حل مسائل خودش رو توانا میبینه و از اونها به عنوان یک موهبت الهی یاد میکنه
ببینید بچها ، من فکر میکنم که اگر ما هر کدوم بیایم اعتماد به نفسی فوق العاده ای که خداوند در وجود هممون قرار داده رو پیدا کنیم و پرورشش بدیم تا جون بگیره
یعنی داریم توانایی ها و قدرت خداوند در وجود خودمون پیدا و پرورش میدیم ، این یعنی همون معادل با ساختن باور توحیدیِ
اینم اسمش باور توحیدی میتونه باشه
ما همه چیزمون رو از خدا گرفتیم
هر کاری هم که انجام میدیم نیروشو از خدای درونمون میگیریم و در واقع چیزی از خودمون نداریم
با قدرت دادن به اعتماد به نفسمون
در واقع خدا و قدرتش بیشتر باور کردیم
_
5)) یکی از ویژگی های اعتماد به نفس که خیلی دوسش دارم اینِ که در روبرو شدن با ادمایی که حالا شرایط مالی و زندگیشون بالاتر از ما
اونجوری برخورد کنیم که اون هیچ تفاوتی با ما نداره
شاید الان وضعش بهتر باشه ولی منم
هیچ فرقی ندارم
رشته های مغزیمون یکیِ
مثل اونا اب میخوریم
دستشویی میریم
غذا میخوریم با قاشق و چنگال
مثل اونا بچه دار میشیم
مثل اونا دوتا دست داریم و دوتا پا داریم
همه چیزمون عین همه اونچه که در حاضر تفاوت ایجاد کرده باورهامونِ
و من به خودم ایمان دارم که میتونم زندگیم رو همونطور که خودم میخوام بسازم عین اونا که ساختن
_
6)) آدم با اعتماد به نفس کسی هست که با شجاعت تمام مسئولیت تمام اشتباهاتش رو قبول میکنه
و دس به خود خوری نمیزنه ن
اتفاقا از اون اشتباهات خیلییی خوب استفاده میکنه و 100 ها پله پیشرفت میکنه
و البته این بخشی از ویژگی های انسان با اعتماد به نفس بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1)چقدر خودم شبیه به این ویژگی هایی هستم که بالا گفتم
2)و چکار کنم که شبیهش بشم؟
==============================
1))
من به فوتسال و فوتبال علاقه دارم
ولی برا مدتهاا بود یعنی چندین سال پامم به توپ تخورده بود
و عملا توی اون مهارتی نداشتم
ولی ادامه دادم ، یه روزهایی سخت بود برام ولی هرجوری شده خودم کشوندم بالا ، من تا حالا توی هیچ دوره ای زندگیم یاد ندارم که مثلا یهو دست بزنم به کاری که بلدش نیستم یا دوسش دارم ولی هیچ مهارتی دوش ندارم ، و کلا دلم میخواست آدم چالشی باشم ولی این نجواگر توی ذهنم اینقد قدرت پیدا کرده بود که من هرگز در حالت ناخوداگاهم دلم نمیخواست که از دیوارهای بتی که برای خودم و زندگیم ساخته بودم بیرون برم ، تازه خودم نساخته بودم خیلی راحت از پدر و مادرم پذیرفته بودم
مدتی هست که بخاطر کم کاری برای کنترل ذهنم تمرین ندارم ولی
دارم سعی میکنم ، که خودم و حالم هر روز بهتر کنم ، ولی خیلی زود تمرینم از سر میگیرم
هرجا که ذهنم کنترل کردم ثابت قدم بودم و هرجا که کنترل نکردم نتونستم توی هدفم روند پیشرفت و صعودم رو به قله بیشتر کنم
راه حل :
کنترل ذهن و ساختن باورهای قدرتمند در مورد هدفم و مسیری که دارم میرم
و همچینن داشتن تمرین پیوسته ولی متعادل بسیار موثره برا م .
—–————_
2)) در این مورد
توی یه سری چیزا اره و توی یه سری چیزا نه
مثلا توی درخواست کردن واقعا ثابت قدم بودم ، و این ماهیچه باید هنوز هی بیشتر تقویت بشه ولی به خودم نمره قبولی رو میدم
راه حل:
راه حلش به خدا میگم ، خداجون منو در شرایط حساس بزار که اعتماد به نفسم توی درخواست کردن تقویت کنم و سربلند وبا ماهیچه هایی قوی تر از قبل ظاهر شم
توی مسیر قانون هم افت و خیز داشتم ولی هیچ موقع خیلی دور نشدم و اگر میخواستم فاصله بگیرم دوباره بر میگشتم شروع میکردم و ادامه میدادم
اما اینو اعتراف میکنم که توی برنامه ای که برای کار کردن روی خودم میریختم نتونستم زیاد ثابت قدم باشم و حسای خوبی نمیگرفتم
ااما خب ادم یه جاهاایی دیک باید سزش به سنگ بخوره که به تازگیا خورده
و یه عاملی مانع از ثابت قدم موندنم میشه اونم کمالگرایی هست اینو اروم و پیوسته با لذت باید روش کار کنم
یعنی همون مقاله ای که خانم شایسته توی قسمت راهکار برای مسائل شما دادن
abasmanesh.com
اینم لینکش اگر توام عین من توی این مورد که یکی از باورهای محدود کنندس و جلوی پیشرفتت رو گرفته برو سراغش و هر روز
اروم و
پیوسته و
با ارامش و تامل بخون
تا ظرفت بزرگتر بشه
راه حل: مقاله کمالگرایی، بیشتر فکر کردن و ربط دادن موضوعات و کندو کاو درونم خودم ودرکــــــــــــــــ کردن بیشتر ،
_
3))توی این مورد هنوز نیاز به زمان دارم چون دارم توش کار میکنم
اما راه حلش بنظر خودم اینکه وقتی وارد جمع ، محیط، میشم و حالا هرجایی که باشه ، ممکنِ خونه باشه ،
اولین کار گذاشتن توجهم روی ویژگی های مثبت افرادِ
خب شاید وارد محیطی بشم که اون ادما نشناسم ، اول باید تمرکزم بزارم روی ویژگی های ظاهریش بعد که بیشتر باهم برخورد داشتیم
ویژگی های باطنی و توانایی هاس که جنبه مثبتش هستن مورد توجه خودم قرار بدم
_
4))توی مورد مسایل کوچیک و بزرگی حل کردم
اما هنوز باید بیشتر قوی تر بشم بازوشو قوی تر کنم ،،
اما راه حل چیه:
بحث حل کردنِ مسئله اینطوریه که
اول باید بپذیرم که تضاد عامل شناخته شدن خواسته ها، موجب میشه ما راه درس و دلخواهمون پیدا کنیم و برام واضح و شفاف بشه
درک اینکه تضاد جزئی از زندگی ماست خیلی مهمِ ، من و تویی که داریم روی قانون کار میکنیم باید واکنشمون هر بار در برخورد با تضادهای زندگیمون مثبت تر و موثر تر کنیم ، و زمان رسیدن به احساس خوب رو هربار در برخورد با مسیله کمتر کمتر میشه
موضوع بعدش ، باور داشتنم به اینکه هر مسئله ای راه حل داره که راه حلش هم همیشه اسون و راحتِ و البته جوابشم درون خودشِ
و باید به این فکر کنم که این تصاد و مسئله چه نعمت هایی قراره وارد زندگیم کنه
===========_
5))اینو به جرئت میتونم بگم خب من واقعا سختم بود از استاد الگو برداری کنم بخاطر اعتماد به نفسی داشتم و لطمه زده بودم بهش و
و اصلا این حرف استاد که از انسانهای موفق دنیا الگو بگیرید واقعا برام قابل پذیرش نبود
یه جوراییی میگفت عباسمنش ، عباسمنش دیگه ، اون فرق میکنه و فلان و از این جور حرفاا
و همین امر داشت باعث میشد که من از مسیر قانون جدا بشم
ولی هرجوری شده خودم مجاب کردم و ادامه دادم
الان خیلی بهتر شدم یعنی خیلی بیشتر از استاد میتونم الگو برداری کنم
ولی باید این روند ساختن اعتماد به نفسم که الان مشغولش هستن فعلا ادامه داشته باشم چون هنوز خیلیی کارا و شخما باید بزنم
راه حل: پیدا کردن الگوهاایی زیادی که در ابتدا شرایط عالی نداشتن ولی الان جز نفرات برتر هستن توی جهان، هر چقدر که این الگو ها رو پیدا کنم بیشتر باور میکنم که هیچ کدوم فرقی نداریم
بنظرم اگر بیام از کوچکترین کار و دستاوردم یاد کنم هر روز هی بیشتر تواناییمو باور میکنم و توی مسیرم دست به کارهایی میزنم که نتایجشون موفقیت امیز میشه
و اینطور توانایی هامو هی بیشتر باور میکنم و به خودم میگم اره ببین منم هیچ فرقی با بقیه ندارم
واینو میدونم برای ساختن اون شخصیت ایده الِ باید واقعا روی اعتماد به نفس و عزت نفسم سرمایه گذاری کنم ،
===============
6)) در مورد مسئولیت پذیریییی ، بگم که من ادم اصلا مسئولیت پذیری نبودم ، یعنی یه بهونه هایی میاوردم که برای کارهاییی که کرده بودم که فقط فقط خودم بیشتر تخریب میکرد ,همین .
اتفاقا اجیم هم بهم میگفت تو چرامسئولیت کارهات نمیپذیریی .
ولی الان میتونم بگم مسئولیت کارهام خیلی جاها پذیرفتم ، مسئولیت پذیرفتن یعنی باور به اصل قانون یعنی اینکه من باور دارم که تنها خودم هستم که با فرکانس های خودم هر لحظه شرایط و ادمای زندگیمو جذب میکنم تمام
بخاطر همین کسی که مسئولیت پذیره هیچ موقع دیگران رو مقصر نتیجه نادلخواه اقدام هاش نمیدونه
ولی خب نمیتونم بگم که تو مسئولیت پذیری هیچ نقصی نیست،از اونجا که این روند تکاملیع و هیچ موقع تموم شدنی نیست
ما باید همبشه روی جنبه های مختلف کار کنیم
راه حل: روی اصل قانون بیشتر تمرکز کنم تا حواشی
سعی کنم اول به درون خودم نگا کنم و دنبال حلش باشم تا اینکه بخوام یقه دیگران بگیرم
سلام مرضیه عزیزم
سپاس از تو که دیدگاهم،رو خوندی
آنچه که اینجا نوشتم هم،کمک به خودم بود هم کمک به دوستان
چون. واقعا اعتماد به نفس
و عزت نفس خیلی مهمِ و هر چقدر که دارم بیشتر وارد میشم توشون بیشتر میفهمم که واقعا لازمه و قدم اول شروع هر کاری هستن
من هم تو رو تحسین میکنم بخاطر اینکه وقت گذاشتی و دیدگاه من رو خوندی
و دنبال پیشرفت و ترقی هستی
در پناه خدا باشی عزیزم
سلام مریم جانم ، بی نهایت از شما سپاسگزارم❤🥳💋💝
منم از شما ممنونم عزیزم🥳♥️
سلاااام نسرین عزیزمممم
برات بی نهایتتتتت پیشرفت آرزو میکنم
میدونی با خوندن کامنتت یاد خودم افتادم یعنی خدا میخواست تمام این ۱۵ روزی کع گذشت رو بیادم بیاره.
دقیقا قبل از اینکهاوضاع جوری پیش بره که بخوان اجازه ورود و خروج ندن رفت و امد خیلی کم کم بشه
روزهای اخر اسفند بود که پدر بزرگم فوت کرد ، اون روز صب بود یه روز بارونی
من شبش بد خواب شده بودم و ساعت۷ صب بود که خواهرم منو بیدار کرد
و من خیلی خوابم میومد، بلند شدم یه جورایی اون بد خواب شدنه و فقط چند ساعت کم خوابیدن
داشت اعصابم خورد میکرد و من بقیه مقصر میدونستم و میخواستم تلافیش سر اونا در بیارم به خصوص خواهرم.
به هر جوری شد من وسایلم جمع کردم و حرکت کردیم
و سر راه خونه پدر بزرگ مادریم پیاده شدیم و پدر و مادرم رفتن روستا و بیمارستان
منو و خواهرم دو روز خونه پدربزرگ مادریم بودیم.
روز سوم مادرم گفت بیاید فردا تشیع جنازه هست
و من حالم به شدت بد بود از اینکه چرا باید توی این شرایط این اتفاق میوفتاد ما بیایم
انگار آوار ریخته شده بود روی سرم
به شدت احساس کمبود لیاقت و عزت نفس و اعتماد به نفس جونم به لب رسونده بود
من اول گفتم نمیام
نمیخواستم بپذیرم همه چیز بخاطر خودمه
دوست نداشتم توی مراسم عزاداری باشم
همش میگفتم چرا چرا.
تا اینکه تونستم خودم اروم کنم و شجاعت به خرج دادم و گفتم میام.
بخاطر این بیماری و شیوعش ، پدرم و خانوادش نه مراسمی توی خونه گرفتن نه توی مسجد و نه مجلسی برپاشد.
یعنی جالبه من صحنه عزاداری ندیدم جز عمه کوچیکم که احساسی هست و منو وقتی میبینه میپره توی بغلم
وقتی منو دید بغلم کرد اشک ریخت و خیلی زودم تموم شد و تازه لبخندش هزار بار بیشتر از ناراحت بودنش دیدم.
ما اومدیم روستا، از اون موقع هنوزم اینجاییم.
خب نمیشد برگردیم گفتن اجازه ورود و خروج نیست یا خیلی سخته
ما هم ترجیح دادیم طبیعیت روستا مرغ و خروس ها و گربه ها و پرنده ها و درخت ها و اسمون خیلی تمیزش و سکوت بی پایان و این خونه با حیاط بزرگش و گلدون ها و باغچه پر از گل زن عمو رها نکنیم و بمونیم.
دارم به این فکر میکنم چه جوری خدا منو هدایت کرد به اینجا جایی که خیلی بزرگتر از خونه خودمون.کلی فضا داره برا دیدن
حتی میشه اقوام و اشنایان دید و ما امشب دور هم جمع بودیم وشام خوردیم.
یکی از نکات مثبتش این بود که من شروع کردم به ساختن عزت نفسم و تونستم دوره عزت نفس بخرم و جلسه اولش شروع کنم به انجام دادن
روزی که هدایت شدم به این فایل فهمیدم که یه قدم به عزت نفس نزدیک شدم با دل حرکت کردم و با عشق فکر میکردم
تا خودم رو دوباره مثل سال ۹۷ پیدا کنم.
خداجونم ممنونم.دارم میبینم توی دل بدترین چیزا میشه بهترین اتفاقات بیوفته میشه خواسته هامون محقق بشه.