اکثر ما در کودکی به خاطر سرزنشها، تحقیرهایی و برچسبهایی که از طرف خانواده و جامعه به ما زده شده است، عزتنفس خود را از دست دادهایم. به همین دلیل نیز نقطه شروع تغییر شرایطی که در آن هستیم، از برپایی جهادی اکبر برای ساختن عزتنفسمان شروع می شود و اولین آجر از این پی، باورهای قدرتمندکننده ساختن برای حل ریشه ایِ باورهای سمی و کشنده به نام “احساس گناه” و “احساس بی ارزشی” است.
زیرا اگر اعتماد به نفس، کلید اصلی موفقیتهای بشری باشد، قطعاً “احساس گناه” سدِ راه تمام موفقیتهای او خواهد بود.
امکان ندارد هم در عذاب وجدان و احساس گناه بمانی و هم عزت نفس داشته باشی. هم نشینی این دو غیرممکن است، همانگونه که همنشینی ثروت با فقر، آرامش با نگرانی، سلامتی با بیماری و.. غیرممکن است.
بدون ساختن عزت نفس، موفق شدن غیر ممکن است. اما تا زمانی که در احساس گناه باشی، دسترسی به عزتنفس غیر ممکن است.
این یک قانون است که، موفقیت و ثروت سراغ یک ذهن آرام و مطمئن میرود. یعنی ذهنی که عاری از احساس گناه، عذاب وجدان و بیارزشی است.
“احساس گناه” و “عذاب وجدان”، بزرگترین ترمز در برابر داشتن عزت نفس است. بنابراین پروسه ساختن عزت نفس از برداشتن این ترمز و تبدیل آن به “احساس لیاقت و خودارزشی” آغاز میشود و ساختن این باور، مهمترین مأموریت دوره عزت نفس است.
عزت نفس مثل سنگر بانی تا دندان مسلح در برابر نجواهای فلج کننده ذهن است. از آنجا که هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم، در نتیجه همیشه در معرض خطا و اشتباه و شرایط نادلخواه هستیم.
اگر “سنگربانی بهنام عزت نفس” در وجودت نباشد تا در مواقع سخت و نادلخواه که به خاطر اشتباهی بوجود آمده، افسار ذهنت را به دست بگیرد، ذهن آنچنان نجوایی به پا می کند و آنقدر آن خطاها را در نظرت بزرگ جلوه میدهند و آنچنان دلایلی منطقی برای لایق نبودنت ارائه میدهد و آنچنان باورهای مخرب و ترمزهایی قوی میسازد، که باور میکنی از عهدهی انجام هیچ کاری برنمیآیی!
اینجاست که آنهمه شور و شوقی که برای رویاهایت داشتی، از بین می رود. زیرا میان خودت و آن رویای زیبا، خواه یک رابطه توام با عشق باشد، خواه یک کسب و کار سودآور، خانهای با امکانات عالی، زندگی در یک کشور عالی و … فرسنگها فاصله میبینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.
به همین دلیل است که: تمام موفقیتهای زندگی ما، روی پایهای به نام عزتنفس بنا میشود.
“احساس لیاقت و ارزشمندی”، که نقطه مقابل «احساس گناه و خود کوچک بینی» است، مهمترین وجه از عزت نفس است. یعنی ساختن موفقیتها از عزتنفس شروع میشود و ساختن عزت نفس، از “تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت”.
استاد عباسمنش همیشه تأکید ویژهای بر ساختن عزت نفس دارد. ایشان مهم ترین دلیل موفتیتهای خود در هر برهه از زندگیشان را، حاصل تلاشی میداند که، صرف ساختن جنبهای دیگر از عزت نفس خود داشته است.
موضوع این است که، هیچ انتهایی برای عزت نفس وجود ندارد. یعنی همیشه جنبهای از عزت نفس ساخته نشده، در ما وجود دارد که لازم است روی آن کار شود. به اندازهای که آن بخش کاملتر میشود، دستاوردهایمان نیز بزرگتر میشود.
با انجام تمرینات این دوره، “باور احساس لیاقت” در وجودت شکل میگیرد و نتایجی را وارد زندگیات مینماید که، ناکامیهای تمام سالهای گذشتهات را جبران میکند. آنوقت تفاوت زندگی بدون عزت نفس و باعزت نفس را به وضوح احساس میکنی.
عزت نفس انتخابهای آیندهات را در هر جنبه از زندگیات تغییر می دهد. از رشته ای که می خواهی در آن تحصیل نمایی، همسری که انتخاب می کنی، روابط ات، شغل ات و حتی نوع رفتار دیگران با شما ومیزان محبوبیتات و حتی میزان موفقیت مالیات را دستخوش تغییرات اساسی میکند زیرا تعریف تو از احساس لیاقت، دستخوش تغییرات اساسی میگردد.
خیلی فرق میکند بعد از ساختن عزت نفس، اهدافت را مشخص کنی یا قبل از آن!
عزت نفس، ابعاد ظرف وجودت را میسازد. حتی اندازه ظرفی که زیر باران نعمت الهی در دست نگهداشتهای، به اندازه عزت نفس توست. به همین دلیل نیز به اندازه عزت نفسات نعمتها را دریافت میکنی.
تفاوت تجربهات از زندگی، با عزت نفس و بدونِ عزت نفس، از زمین تا آسمان است.
ارزشش را دارد که برای ساختن عزت نفس خود وقت بگذاری و این جهاد اکبر را برپا و ادامه دهی. زیرا جهان همیشه در برابر چنین حدی از عزت نفس، فقط کرنش می کند و چارهای جز آوردنِ بهترینها به زندگیات ندارد.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD456MB38 دقیقه
- فایل صوتی «چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه35MB38 دقیقه
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به استاد
سلام به تویی که کامنت منو میخونی
و من امروز اومدم تا برگی دیگر به برگ های دفترم اضافه کنم
ساختن و مهم تر از همه عمل کردن و باورکردن این منطق ها نیاز به تداوم و استمرار داره
مجموعه ای منطق هایی رو شناسایی میکنم در برخورد با تضادهای زندگیم
تا بتونم محرکه و دلیل های زیادی رو برای ادامه مسیرم داشته باشم
و چه دلیلهایی و منطق هایی مهم تر و مستحکم تر از این دلایل که ثابت میکنند خداوند سرنوشت منو به دست خودم داده
اگر کمی از این مسیر اومده باشی
فقط کمی
متوجه خواهی شد که سرآغاز هر تغییر از جایی شروع شده که نگرش ت نسبت به خداوند تغییر دادی و تصمیم گرفتی که نشانه های حضورش بببنیی و اونا رو توهمی و واهی و عادی ندونی
بدون شک هر بار که توی مسیر به تضادی میخورم که میخواد سخت منو نا امید من از خدا میخوام که کمک کنه
هرچند که واقعا اینقدر هنوز ناپخته و تازه کارم که خیلی جای کار دارم
اما یه قوی سیاه با همین قدم هاش سفید میشه
و یه کسی که توی چاه بوده با یکی یکی محکم گرفتن طناب میاد بالا
چه قانون تکامل ساده حتی خودش در بالا رفتن از یه جایی با طناب خودش نشون میده اما ما خیلی زود فراموش میکنیم.
خوشحالم که دارم لیاقت بودن با این خدا نصیبم میشه
درصد بسیار زیادی از مردم از جمله خودم
توی فضایی بزرگ شدیم که عادت کردیم و این شده طبیعت زندگیمون که بجای اینکه توقعاتم ن ببریم بالا و بیشتر دنبال راه حل و بهتر شدن باشیم میخوایم از توقعات از خواسته هامون کم کنیم
به معنای دیگر به جای بزرگ کردن باور هامون خواسته هامون کوچک میکنیم.
به این خاطر هست که درصد بسیار زیادی از عموم کمو و بیش هنوز درگیر نیازهای مادی خودشون هستن
هنوز درگیر خوراک و پوشاک و مسکن و ماشینشون هستند چون مدام نگران دیگه نمیتونند به این فکر کنند که سالی دو تا مسافرت خارجی برن
اصلا میدونی چیه؟؟
من از وقتی که چشم باز کردم بابام هر خرج و مخارجی که جدا غذا و پوشاک و.. باشه رو خرج اضافی میدونست
حتی یه موقع هایی به خرج به قول خودش زیاده پوشاک و غذامون هم گیر میداد.
اینا رو امروز سر سفره فهمیدم که بابا مریممم کجای کارییی تو و ادمهای دور اطرافت هنوزززز دقدقه اینو دارین خیار چرا 2 تومن گرون شد
فلان چیز قیمتش رفت بالا حالا چی میشه؟
بعد انتظار داری که به مسافرت خارجی که هیچ داخلی فکر کنند.
قانون جواب میده
اما منطق میخواد
البته درک همین موضوع هم برای تو هم برای من نیاز به استمرار داره
اما من تازه دارم میفهممم.
ذهن کارش شبیه سازیه
ذهن یه سیستم روش نصبه که تو چه به خواستت برسی چه نرسی اون کار خودشو میکنه
اما اینجا منه نوعی باید وقتی به خواستم رسیدم حواسم باشه که چه دلیلی پشت اتفاقات خوب زندگیم بوده
دقیقا اینو احساس کردم همین که به یکی از خواسته هام که مدتها منتطرس بودم رسیدم
اون نجواههااا اون نجوا هااای که عدم لیاقت رو توی وجودت گسترش میدن همون دوباره عین چی شروع کردن به رشد کردن..
اینطوری بگم که برات واضح بشه
مثلا من اومدم توی یکی از فایلهای رایگان استاد کامنت نوشتم چندین چند کامنت که از درونم همینطور خداوند الهام میکرد
جملات
کلمات
احساسات
که
جنس باور های توحیدی داشت نه فقط یه سری جمله بودن بلکه دقیقا احساس توحیدی بود که من جاری کردم فکر میکنی این کامنت ها از کجا اومدن؟
(کامنت های فایل های هدایت الهیی1&2 _ خواستی برو بخونمشون)
کسی که تا چندماه پیشش غرق شرک و بت پرستی بود و اینقدر وابسته شده بود که تمام زندگیش تحت الشعاع این وابستگی قرار گرفته بود هرچی ساخته بود به وسیله قانون جذب دود شد رفت هوا 🚬
همین ادم با وجود مقاومت هاش اینقدر خودش لایق دونست که با کلامی راسخ همه چیز بیان کرد
هنوز هم همون کامنتهام حتی برای خودم هم یه جادوی عجیبی داره یه انرژی خاصی داره بخاطر اینکه من ننوشته بودم یه نقر دیگه داشت میگفت داشت حرفهایی میگفت که تا قبلش هیچ جایی درزندگیش نداشتن
اما بعد از مدتی دیدم عه این حس عدم لیاقت از اوناس که باید مدام روش کار کنی
و تا ادامه ندی دوباره رشد میکنه یعنی تو بشو بهترین و فلان.. به محض اینکه کار نمیکنی میزنه بالا…
این شد تا من یه درک بهتری از باور یا اینطوری بگم احساس لیاقت داشته باشم
بنظرم کلمه احساس براش خیلی بهتر باشه
چون لیاقت باید احساسش کنی
همون احساس جادو میکنه..
خداوند به قلبم منطقی داد
که خودمم تاحالا بهش فکر نکرده بودم
داشتم به حرکت فکر میکردم
اینم بگم مصاحبه های ایلان ماسک و تطابقشون با حرفهای استاد عباسمنش و یه سری چیزای دیگه فکر میکنم یه خورده تأثیر گذاشت روم به خصوص در مورد موضوع حرکت التبه همچنان این کاوش ادامه داره
ولی خیلی دوس دارم ایشالا هدایت بشم و مصاحبه ها و نکاتی که از آقای ایلان ماسک توجهم جلب کرده و نگرش استاد عباسمنش و روندشون توی سایت بنویسم و ردپا بذارم
ایشالا هدایت میشم..
خداوند در کثری از ثانیه بهم الهام کرد
مریم..
یه لحظه گوش کن اگر قرار بود که زندگی تو یه سرنوشت تعیین شده توسط خداوند میبود
یا حتی نصف زندگیتو خدا تعیین میکرد
اینم بگم توی یه سری سایت هاا دوستان آیه های انشالله و یشالله و تشالله و..
اینا رو که معنیش میشه اگر خدا بخواهد
با یه سری ایه های دیگه که قرآن اعتراف میکنه که ادمها زندگیشون خودشون تعیین میکنن
یه جوری برداشت هاشون کرده بودن که بگن نه انسان قدرت فکر داره و انتخاب میکنه اما یه سری چیزا خدا باید انتخاب کنه
خب البته من زیاد پیگیر نشدم اون سایت چون همین رو که خوندم اصلا ترس افتاد به دلم به شما پیشنهاد میکنن دقیقا با خداوند پیش برید بذارید خودش اروم اروم منطق ها بهتون بگه
نخواهید کمالگرایی کنید بدوید دنبال سند و مدرک.. به محض اینکه از لحاظ فرکانسی هم فرکانس بشید اصلا جهان هدایتتون میکنه
به خاطر همین گاهی اوقات نه الان همون اوایل شروع یهو میرفتم در مورد قرآن توی عقل کل میخوندم دوستان محترم یه سری چیزا میگفتن یا یه سری سوالات میپرسیدن که اصلا از اصل و اساس آدم دور میکرد
همونجا خدا شاهده با جون دلم گفتم نه مریم بیشتر از این نخون الان تنها کار اینکه از ورودی هات مراقبت کنی
ول کن اون جوابها.
خلاصه بگم
این به ذهنم خطور کرد که اگر قرار بود که همه چی دست خودم نبود
پس احتمالا باید هنوزم غاز نشین میبودم
و بدنم خودم با برگ ها میپوشوندم
و خودم با سوختن چوب درختا گرم میکردم
پس این همه گسترش از کجا اومده
خدا که از بالا نفرستاده
همین الان شومینه ها و خونه های شیشه ای درست میکنن توی دل جنگل وحشی
توی اینستاگرام خیلی از این منظره ها میبینم
طرف نزدیک شومینه با لیوان شیر قهوه ش داره به بیرون و ویو جنگل نگاه میکنه
این مسیر واقعا تعهد میخواد..
خب حتما ما هنوز داشتیم از گیاهان وحشی جنگل تغذیه میکردیم
یا داشتیم حیوانات وحشی شکار میکردیم و کباب میکردیم…
و حتما با برگ های پهناور یه نوع درخت برای خودمون یه خونه زیر شاخه های درخت درست میکردیم
یا میرفتیم توی دل کوه و جایی که شبیه به غار باشه ساکن میشدیم..
و زمستان هامون در کنار آتیشی میگذرونیم که از جمع آوری هر روزه از جنگل میبود..
خب پس الان برج های دو قلو
برج خلیفه
ساختمون های شیشه ای منهتن
برج میلاد
آسمون خراش های شهر شانگهای اینجا چیکار میکنند..
میدونید همه چیز از کجا شروع میشه؟؟
از اونجایی که وقتی به تضاد خوردی خب بعدش تصمیم میگیری یعنی فرکانسی درخواست میدی به خدا که خدا راه جدید مسیر جدید بهم نشون بده و خدا نشون میده
وگرنه الان خیلیا هستن که سالهای سال دارن اون زندگی نکبت بارشون تحمل میکنند
ترسها رو عین قرص قورت میدن
خودشون گول میزنن
و چه جهنمی..
الله اکبر
چشمای من تازه داره باز میشه..
اینا رو تا اینجا نوشتم
امیدوارم با تعهد بیشتر برگردم و با وضوح بیشتری ثبت کنم ادامه مسیری که رفتمو.
فعلا💫
سلام به اعضای صمیمی سایت عباسمنش دات کام.
یه سری موضوعات توی ذهنم بود که بی ربط به این فایل نیست
دوس داشتم اینجا عنوانش کنم
نمیدونم چیو باور کردیم که اینقدر زندگی هامون درگیر یه سری عادت ها شده سفت و سخت ول کنم نیست
واقعا چیو باور کردیم
داره کم کم باورم میشه که انسان تا درخواستی برای فهمیدن موضوعی به جهان نفرسته انگار جهان هیچ پاسخی براش ارسال نمیکنه
مثلا کسی که تا خداییش ننشسته با خودش فکر کنه که اصلا خدا چیه و اصل و حقیقت جهان چیه
و آخرش چی میشه
منظورم اینه که اخر این زندگی چی میشه و ما برای چی اومدیم
جهان نه واکنشی نشون میده نه چیزی میفرسته
شاید که حتما اولش درک این موضوع یه خرده سخت باشه برامون
ولی واقعتیش همینه
شاید اگر اینو درک کنیم نخوایم دیگه به هرکی که رسیدیم اون چیزی که فهمیدیم بگیم
یک جهان ثابت که مو لا درزش نمیره
تصور ادمها با ذهنیت فقیر و درب و داغون اینه که با دزدی میشه به جایی رسید
یعنی چی؟
آیا تو به عدالت خدا باور نداری؟
همیشه پدرم چون نمیتونست بپذیره که میشه میلیادر شد وقتی یه ادمی با این وضع مالی میدید میگفت این دزدی کرده😂 بدون استثنا این تیکه کلامش بود
در واقع مایی که ادعای مسلمانی و عدالیت داریم
خدایی رو باور کردیم که هیچ عدالتی نداره و خودش میبره و میدوزه
با این باور که خدا خواسته
خدا تعیین کرده
ببنیم خدا چی میخواد؟؟(توی پرانتز بگم این جمله رو شاید هزار بار شنیدم)
اینقدر غزق باور هایمون شدیم که اصلا یه لحظه فکر نمیکنیم که اون چیزی که داریم میگیم درسته از بیس و پایه یا نه
پذیرش این عدالت برای منم کار آسونی نیست
اما فکر میکنم این تنها راهه
وگرنه له میشی
استاد جان من تازه دارم به عمق فاجعه پی میبرم
اینقدر با شرک یکی شدم که از پس خلق یه خواسته خودمم برنمیام
البته همه ی اینا تلنگره
ولی میخوام بگم بازی چطور در ذهن من و شاید در ذهن تویی که داری کامنت منو میخونی چیده شده!!!!
شرک واژه نام آشناییی هست
اما تا حالا به عمق این کلمه فکر کردی
نمیخوام تمرکزت بذاری روی ناخواسته
اما درک و لمس کردن و فهمیدنش بخشی از درک و باور کردن توحیده..
(نه من از نوشتن این کامنت منصرف نمیشم حتی اگر بگی کامل نیست
پس زور نزن
کمالگرایی میگم.. عه چه خوب شد در ادامه همین پاشنه آشیلم بسط میدم به تیتر اصلی کامنتم)
بریم؟
😉
فکر میکنی چرا اینقدر روند رسیدن به خواسته هات پیچیده و در هم و قاطی و پاتی شده
داری زور میزنی درسته؟؟
زور میزنی که بهش برسی و بهش نمیرسی بعد فکر میکنی که تو لیاقت این خواسته نداری
یا توانایی خلق این خواسته نداری یا بقیه میتونند و تو نمیتونی
میدونی واقعا هر چقدر که میگذره دوس دارم از اعماق وجودم تک تک این باورها ریشه کن بشه
اما تکاملیه من نمیتونم مثل فیلم توی گالری گوشیم از ثانیه 10 فیلم ببرم روی دقیقه 10
من باید از تک تک ثانیه ها عبور کنم
تازه فهمیدم که وقتی که شرک از وجودت رها شه آسانی و راحتی و زندگی حال خوب چیزی جدایی ناپذیر از تجربه های تو خواهد بود
اما من خیلی زود این اصل فراموش کردم
جوری که تبدیل به حسرت شد
میدونی من توی خانواده مذهبی به دنیا اومدم
اما اولش مذهبی نبودم😀☝️
من بچه بودم که شعله های موفقیت در وجودم شروع کرد به رشد
اونجایی که مسابقات ورزشی میدیدم و با قهرمانی ورزشکاری توی صحفه تی وی اشک میریختم
توی لحظات اوج یه فیلم
توی کارتن فوتبالیست خودمو جای سوباسا میدیدم که یه دوست فوق العاده مثل تارو داره
و…
از هر قلم و تصویری استفاده میکردم
قبل از اینکه با عباسمنش آشنا بشم
توی عالم بچگیم از خدا درخواست شناخت جهان داده بودم اما این خواسته حدود 7 و 8 سال بعد محقق شد
دارم دست پا شکسته مینویسم براتون
احساس میکنم کامنت گذاشتن از همون کارایی که به مضایق ذهنم خوش نمیاد
اما بنظرم تنها راه اینه که برم توش
مثل پرانسس الهاممم عزیزممم
شاید الان دارم میفهمم چرا الهام اینقدر مینویسه
اینقدر سعی داره اون چیزی که توی ذهنش هست رو ثبت کنه
تا بتونه جلوی ذهن کمالگرا و نجواگر مخرب بگیره
الهام اگر کامنتم میخونی که فکر کنم بخونی
بهت تبریک میگم همین جا
نمیدونم این برداشت من از توعه
چیزی که بهم کمک میکنه دیگه به بقیه ش کار ندارم
21 سال شرطی بزرگ شدم
البته
این موضوع مطلق نیست
این موضوع ارام ارام شکل گرفته
استاد درست نوشتی در کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم که
ما پدرمون قهرمان میدیدیم یه قدرتی که از پس تحقق خواسته های ما برمیاد
خب فکر میکنید چی شد
منه به قول بقیه بلند پرواز از پدرم درخواست های بزرگ میکردم
ازش توقع اینو داشتم که تمام خواسته های منو محقق کنه
پدرم شد خدای من
اینقدر توی ذهنم ظالم و زورگو تجسمش کرده بودم البته با ورودی های اطرافیان اینم هر دفعه تقویت میشد
تا اینک من برای اینکه به خواستم برسم
و چون میترسیدم که پدرم بگه نه
چه خبرته
گرونه
نه این قبول ندارم و اجازه نمیدم
از این حرفا
مادرم واسطه بین خودم و خدام گذاشتم
یعنی به مادرم میگفتم خواستمو و ازش میخواستم که به پدرم بگه
و اگر پدرم قبول نمیکرد مادرم اصرار میکردم که راضیش کن
و مادرم یه جور شده بود مداقع حقوق من
ههه
میبینی از اونورم توی ذهنم کاشته بودن
تو اگر چیزی بخوای باید فلانی فلانی واسطه بذاری پا در میونی کنه
فلان امام فلان پیامبر
فقط همونایی که بهمون گفته بودن
یعنی از همون پیامبرا فقط یه شخص خاصی
حالا اگر میگفتی عیسی موسی ابراهیم و..
میگفتن تو مسلمون نیستی
فقط فلان پیامبر
و فلان امام
دیگه با این بدتر شد اوضاع
اینقدر طناب شرک به دور ما پیچیده شد
که ما دیگه گفتیم چیزی نمیخوایم برا خودمون
هرچی خدا و… بقیه برای ما تعیین کردن
ما که لیاقت نداریم پس باید یه کاری کنیم
پس باید یه چیزی رو بدیم
من یه حجمی از عدم لیاقت درونم احساس میکنم که فقط صبوری و کمک الله میتونه بهم کمک کنه
حتی دیگه دنبال تقلید از استاد عباسمنش ام سعی میکنم نباشم
با خودم میگم
یه عمر گفتن چیزایی رو در مورد کوچیک ترین موضوعات زندگیمون فتوا دادن از هزاران کیلومتر و ما چشم و گوش بسته قبول کردیم
و نتیجه نتیجه ی خوب نشد
حالا اگر به تقلیذ از فرعیات استاد عباسمنش هم بشینیم
نتیجه نتیجه خوبی نمیشه
شما باید اصول داشته باشی
شما باید چیزی توی وجودت بسازی که
مثل عباسمنش 2 تا خورد توی گوشت برنگردی به اون روش قدیمیت
برای عموم رسیدن به موفقیت های بزرگ و تبدیل شدن به شخصیت های فرهیخته و موفق
اصلا طبیعی نیست
اما برای اونایی که رسیدن اصلا یه زندگی طبیعیه
من باید به سطح و لول یا حتی فراتر از استاد عبامنش برسم
اصولی داشته باشم که از هیچ گروه و حزب و ادمی برچسب نخورده باشه
خدایا مرا در مسیر حقیقت نگه دار
مرا به درجه راسخون فی العلم برسان
آمین.💫
به نام خدا
این فایل یکی از جامع ترین فایل هایست که میشه در سایت نام برد
استاد توی این جلسه موضوعات اساسی رو ذکر میکنه البته خیلی باز نمیشه مثل دوره ها و بنظرم میشه هر بار درک اساسی از این فایل گرفت
امروز ظهر توی حیاط داشتم با خودم فکر میکردم و دقیقا یادم نیست داشتم چه موضوعی رو توی ذهتم منطقی میکردم که به ذهنم رسید که ببین دقیقا این قضیه هم مثل قضیه حجاب میمونه
که هر کسی توی دنیای خودش داره چیزیو تجربه میکنه
مثلا تو با حجاب باشی یا بی حجاب توی مداری قرار میگیری که نتیجه باورها و یا همون فرکانس های غالبت دریافتت کنی
تا الان که ساعت 3:16 بامداد هست من عدایت شدم به الگو هایی که قبلا میدیدمشون
اما توجهم جلب نشده بود
دو زن خواننده مسلمان
توجه کنید خواننده و مسلمان
یعنی همون اسلام و نماز و قران و فلان
یک خواننده چینی و یکی دیگر اندونزی
امشب دوباره هدایت شدم بهشون
میدونید تازه فهمیدم که جهان چقدر هوشمنده
استاد من از همون ادمهایی بودم و هنوزم میتونم بگم هستم که زیاد فکر میکنن
البته هر بار با شناخت قوانین این برام قابل کنترل تر شده
اما الان دارم یه چیزای جدیدی رو لمس میکنم اینکه فقط کانون توجه من درکاره نه فکری نه تجسمی و نه…
یعنی فکر یکی از همون ابزارهایی که میشه برای تغییر کانون توجهمون ازس استفاده کنیم
اما کانون توجه یه دونست
اصله
و ارتباط مستقیمی با احساس ما داره
این آگاهی رو خانم شایسته عزیز
بسیار مفصل در مقالع چرا با وجود اینکه قانون را میدانم ولی احساس خوبی ندارم ذکر کردند
اون مقاله های دوره جهان بیتی من زیاد خوندم و حتی پرینت گرفتم
اما انگار الان داره کم کم دو ریالیم میوفته
در نتیجه این دارع ثابت میکنه که هدابت شدن من به سمت این الگو ها بی دلیا نبود
قبلا توی کامنت هام در مورد حجاب گفتم
و یه کوچولو از تفکراتی که خانم های محجبه دارن
اما این الگو های امشب ذهنم به تفکر وا داشت
چرا؟
چون اون خانم چینی عه خیلی باحجابه
ولی اون خانم اندونزی عه اتفاقا بی حجابه
بعد دقیقا زمانی مقعنه میذاره سرش که میخواد قران بخونه
تا سیبیلم داره (خداییش هنوز این برام هضم نشده که چرا و چه جوری فکر میکنه)
میدونید چرا چون توی فضایی که من بزرگ شدنم اصلاح صورت کار پسندیده ای تلقی شده و بعد این کل صورتش رو تمیز میکنخ جز سیبل هاش
کاش میتونستم عکسش اینجا بذارم
خلاصه اینکه این الگو ها دو تا از افراد مشهور هستند
و درکنار خوانندگی شهرت خیلی خوبی ام توی showها دارن
مثلا من عکس این خانم چینی با حجاب کنار دوستان بی حجاب
یا عکس های خانم اندونزی رو کنار خواهراش که باحجابم دیدم
میتونن اثبات کنن که هر کدوم توی دنیا خودشون هستن
یعنی هرکسی توی ذهنش یه واقعیتی ساخته و اونو داره تجربه میکنه
جالبه که اون خانم چینی هم خیلی با اعتماد میخونه حتی اهنگای خواننده های خارجی ام بلده
و تا جایی که میدونم به دو سه تا زبون مسلطه
خیلی برام جالب بود که قانون اینقدر سریع جواب داد در صورتی که من خیلی زیاد مانور نداده بودم
ولی دوباره امشب منو هدایت کرد
هرچقدر بتونم اینو بیشتر لمس کنم که جهان بینهایت واقعیت های متفاوت داره و هرکسی یه واقعیت برای خودش میسازه
خیلی چیزا درست میشه خود به خود
خیلی ترسام کنار میره خود به خود
یعنی شمایی که خانم هستی و داری کامنت منو میخونی و اعقاید مذهبی داری
اگر متوجه بشی که هر چی که در مورد هرچی باور کنی همون تجربه میکنی دیگه از پوشیدن لباهایی که دوس داری
یا خندیدن توی خیابان
یا کسی مثل من از شیطنت های بچگانه ترسی نداریم چون میدونیم هیچ قدرتی نمیتونه دنیای ما رو دچار ناامنی و بهم بریزه
چون جهان هوشمنده
همه ی اینا اول همه از ایمان من به سیستم و دوم ساختن منطق های محکم میاد
خیلی خوبه که ما با تفکر و بذون تعصب به این نتیجه برسیم ک این مسیر درسته.. یا نه…
خیلی خوبه که ما دیگران از زندگیمون حذف کنیم و فقط بخاطر خودمون دنبال حقیقت باشیمم.
امیدوارم اون روز زودتر برسه که بیام اینجا بنویسم براتون که دارم به شیوه ای که دوست دارم لباس میپوشم همون چیزی که توی ذهنم همیشه بهش فکر میکردم.
استاد جان فعلا این کامنت از ما داشته باش
و باورات تسبیت کن
تا هدایت بعد و بیام و بنویسم.
شب همگی بخیر😎👋
سلام محمد صادق عزیز دوست خوبم
سپاسگزار خداوند هستم که مرو در این مسیر قرار داد
خدایی که من از اون خواستم و هدایتم کرد
نهایت احترام به من بود که هر تصمیمی که بخوام بگیرم در مورد زندگیم
سیستم نهایت آرامش و اطمینان ولذت محضه
به اندازه ای که خداوند رو به این شکل میبینیم آرامشون واقعا بیشتره
بها هم نشینی با چنین خدایی تنها با ثابت قدم ماندن و خود را مال و برای این مسیر دونستنه
یه تعهدی که دیگه تصمیمی برای برگشتن به عقب نداره
منتظر کامنت های زیبات در زیر کامنت هام هستم حتما بیا و برام بنویس
زیبا اندیش من👌💫♥️
سلام مرضیه عزیز امیدوارم حالت خوب باشه
داشتم کامنتم را میخوندم دیدم در جواب پاسخی برام گذاشتی همون زمانا
چه دنیای عجیب دو سال بعد از اون من در گروه زندگی در بهشت با تو اشنا شدم
حتی به ذهنم نمیرسید که کجا و چجوری و اصلا کیا رو خدا وارد زندگیم میکنه و کرد اینم حتما داستان فرکانس ها و مشترکاتش،
و اینم حتما کار اوس کریم یا اوس غفور بهتر بگم که من برات بعد از مدتها پیام میذارم
در پناه خدا، موفق باشی.