«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 102
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام … همین الان یه SMS برام اومد گفتم بذارم اینجا شما هم بخونید:
.
طلبه ی جوانی مدت زیادی در حال گریه و زاری بود . در همین حال مدتی گذشت تا اینکه استاد خودش را بالای سرش دید…
.استاد به ان طلبه گفت: این همه عبادت و گریه و زاری و ناله برای چیست؟
.
شاگرد گفت: برای طلب بخشش از خداوند برای گناهانم …
.
استاد گفت : به این سوال جواب بده: اگرمرغی را پرورش میدهی هدفت از پرورش ان مرغ چیست؟؟
.
شاگرد گفت: برای انکه از گوشت و تخم مرغ ان بهره مند بشوم.
.
استاد گفت اگر ان مرغ برایت گریه و زاری کند از تصمیم خود منصرف میشوی؟؟
.
شاگرد گفت : خب نه … چون نمیتوانم هدف دیگری از پرورش ان مرغ برای خودم تصور کنم..
.
استاد گفت اگر ان مرغ برایت تخم طلا بگذارد ایا باز هم ان را خواهی گشت؟؟؟
.
شاگرد گفت: نه هرگز… مطمینا ان تخم های طلا برایم مهمتر و با ارزشتر هستند….
.
استاد گفت: پس تو نیز چنین باش >>>
.
تلاش کن که با ارزشتر از جسمت ((گوشت. پوست. استخوانت))باشی … تلاش کن انقدر برای انسانها. جهان هستی و کاینات. مفید و با ارزش شوی تا در مقام توجه و لطف و رحمت خداوند قرار بگیری…
.
خداوند از تو گریه و زاری نمیخواهد… او از تو تفکر . حرکت . رشد و تعالی و با ارزش شدن میخواهد و میپذیرد…..
باسلام وخداقوت خدمت استاد عزیز ودوستان گرامی برای من این جمله یعنی احساس گناه در زمانی که خدامو به خوبی نشناخته بودم به این شکل بود که خودمو ناچیز وکوچیک میدونستم وچنان فشاری بهم میورد که دست به اشتباهات پی درپی میزدم تا جایی که با دیدن حرکاتم خانواده ودوستان القهبی چون بی عرضه ودست و پاچلفتی خطاب میکردن ادعا میکردم که خدا رو میشناسم در حالی که اینطور نبود بیشتر تنها بودم یعنی توخودم بودم اما درظاهر با دوستان همیشه احساس میکردم کسی منو قبول نداره ازم نظر نمیخواد در هر صورت یه نیمه گم شده داشتم هیچ اینده ای روبرای خودم متصور نبودم واگه بخوام ادمه بدم کار به درازا میکشه ودراین مقوله مجالی نیست همه اینها دراثر حس گناه و بی ارزشی درمن رخ داده بود اما رسید زمانی که در درون من انقلابی به پا شد با تلنگری که همیشه سپاسگزارخدام هستم کتاب راز وسمینار استاد عباس منش در کرج وایجاد نگرشی جدید درمن که باعث شد خدامو بهتر بشناسم خودم پیدا کنم ودر راستای تحولی عظیم قدم بردارم من خودم رو با ارزشترین انسانها یافتم وبا این حس که خداوند برای من بهترینها رو میخواد وومن شایسته بهترینهام در حال رقم زدن زندگی خودم هستم چون فهمیدم خودم خالق زندگیم هستم ونه شخص دیگری والان هر وقت احساس بدی(گناه) برام پیش میاد خودم رو سریع به حالت اولم برمیگردونم باتوجه به نکات زیبای اطرافم یا به خواسته هایم واین تغییر دیدگاه باعث شده تا بیستر شاد باشم وبه راحتی تصمیم های مهم وسرنوشت ساز برای پیشرفتم اتخاذ کنم والان صاحب یک شرکت خدماتی هستم ودر حال گسترش وشاغل در بازاریابی بیمه وکارت خوان واشنا بادوستان بسیاری که همه در راستای موفقیت هستن مطالعه کتب بسیاری در زمینه موفقیت که سابق حوصله ای برای مطالعه نداشتم یافتن سایت هایی که با مراجعه به اونها انگیزه میگیرم حضور درسمینارهای مختلف وتاثیر اونها در زندگی ام تنظیم کردن اهداف وایجاد باورهای کارساز درخودم ایجاد اعتماد به نفس بالا درایجاد روابط ومذاکره در مسیر پیشرفت روبط خانوادگی خوب وسلامتی ازجمله تغییرات در زندگی ام میدونم وخودم رو همیشه در احساس خوب نگه میدارم دوستان احساسات نقش بزرگی در ایفای اتفاقات زندگی ما دارند چون بالاترین فرکانسها دراحساسات هست احساسات خوب =زندگی خوب احساسات بد(که گناه یکی از اونهاست ودامنه فرکانسیش بالاس وادمه دادن به اون تا ناامیدی وخودکشی هم میره )=اتفاقات بد ودر اخر انتخاب با شماست 2نگرش من رو ببینید شاد وکام روا شید
سلام دوستان.
به نظر من احساس گناه خوبه چون انسان رو متذکز میکنه ولی در همین حد خوبه. در همین حد که بدونی خدا بیخیالت نشده و تو گوشت زمزمه میکنه این کاری که انجام دادی اشتباه بود.
کسی که دچار احساس گناه شده باید به بخشنده بودن خدا ایمان داشته باشه و بدونه که هر اشتباه و خطایی ، راه بازگشتی داره. 100 بار اگر توبه شکستی بازآ : همه ی ما این مصرع رو شنیدیم. گناه خطاییه که آرامش ما رو بر هم میزنه و کسب 2 باره آرامش تنها با برگشت به آغوش خدا امکان داره.
خدا منو دوست داره. خیلی زیاد. در وجود من امکان خطاکار بودن بالقوه وجود داره و اگر خطا کنم محبت خدا از من زایل نمیشه. امید و اطمینان به پذیرفته شدن همیشگی از طرف خداوند به عنوان پشتیبان و حامی همه، احساس گناه رو به امید تبدیل میکنه. و اعتماد به نفس رو افزایش میده
به نام خدای رئوف و غفور خطا پوش بخشنده صبور
با سلام و عرض ادب به استاد عباس منش و دوستان عزیز
از شما خواننده عزیز میخواهم که برای خواندن متن همه جمله هارا پشت سرهم و به ترتیب موجود بخوانید چون همه جمله ها به هم ربط دارند.
گناه نوعی بیماری که انسان دچارش میشه ، یک حرکت بر خلاف هویت و حقیقت انسانی است که شخص بیمار میشه حال از طریق روحی ، روانی و جسمانی؛ و اگر لایه های گناه کنار بزنی و بپرسی خودت هم این میخواستی میگه نه.
گناه مثل مرض هستش همه از مرض بدشون میاد از مریض که بدشون نمیاد و کمک میکنند تا بهبود بیابه.خداوند هم از مرض بدش میاد نه از مریض و با استقبال به درمان مریض میره.
در قرآن هسش که انسان کارهای خوب کسب میکنه ولی کارهای خلاف اکتساب میکنه یعنی خواسته ناخواسته است یعنی تحمیل و فشار است.مثلا یک آب گوارا با میل میخوره و یک آب آلوده با تحمیل و فشار میخوره.
حالا نکات مهم:
1)فهم و آگاهی نسبت به گناه
2)ما با نگاه بی ارزش و سبک به خودمون که باعث میشه تن به لذت هایی بدهیم که باطنموم نمیخواد.این نگاه باید درست کنیم یعنی نگاه منفی به خودمون نداشته باشیم.
3)باید خویش ، به خویش بشناسی یعنی خودآشنایی ؛ تو کی هستی؟ تو چی هستی؟ تو گل سر سبد خدا هستی تو با ارزشترین خدا هستی.
4)شناخت خدای کریم ، بخشنده و بزرگوار کسی که من دوست داره و بامن مهربان است و رحمن است. اگر به اینها فکر کنیم و بشناسیم و نسبت به این رئوف و مهربانی خداوند شناخت ایجاد کنیم.
5)شناخت سیاست های پوچ و تخریب کننده شیطان یعنی شیطان تو ذهنت بهت میگه هنوز خدا نبخشیده تو رو ، هنوز کثیف و آلوده هستی ، تو بخشیده نمیشی ، تو بنده ناپاک خدا هستی و حرفها و فکرهایی که تو رو تخریب کنه ولی باید به گوش شیطان زد و بهش بگی خدای من در رو باز گذاشته و از من با آغوش گرم استقبال میکنه.
6)کسی که خودش سرزنش میکنه نگران یک سری جهات نباشه که من آلودم و خدا قبول نمیکنه ، نه ، باید جبران کند وتلاش برای عقب افتادگی ها.
7)سعی کنید گناه فراموش نکنید چون اگر کامل فراموش کنی شاید دوباره به سمتش بری اما انجامش همراه با توجه ، ما را مایوس نکنه.
8)اون که احساس گناه میکنه یک جوری داره خودش گول میزنه چون میدونه این سرزنش درست نیست چون آگاه هست به نفس خودش و همچنین به امید رحمت خدا هم آگاه است و خیلی فراتر از آنچه که ما فکر میکنیم.
9)این همه روایات و پیامبران و امامان و خداوند وعده داده اند که توبه کنید و مطمئن باشید که پاک هستید و زندگی دوباره و جدید شروع کنید.
احســــــــــــــاس گنـــــــــــــاه
1)وقتی یک نفر گناهی میکنه و بعد از خدا خجالت میکشه و احساس گناه میکنه باید تبریک گفت چون این یعنی اینکه هنوز علائم حیات در وجودش هست و باید به درگاه خدا بره و سجده کنه و صحبت کنه با خدا باید با این روی خجالت به سجده بره و بگه این عبد فراری تو خدایا کجا داره بره یا بگه هر کی هستم هر چی هستم بنده تو هستم جز تو پناهی ندارم.
2)این احساس گناه و شرمندگی که انسان بعد گناه داره نشانه توبه ی اوست.انسانی که قبلا گناه کرده و الان میخواهد برگرده و میگه رووم نمیشه ، از کی رووش نمیشه؟ اگر خدای متعال در باز نکرده بود که این احساس گناه نمیکرد. معلوم میشه خدا لطف کرده و جذب الهی شامل حالش شده ولی شرمندگی داره که باید فقط به لطف و مهربانی و گذشت خدا فکر کرد.
3)همین که احساس گناه میکنیم این یک توفیق از جانب خداست که خدا لطف کرده و به ما داده. وقتی که توبه میکنیم این یک توفیق از جانب اوست ، پس وقتی توبه میکنیم نگیم من توبه کردم تو قبول کن ، نه ، باید بگی خدایا شکر میکنم از این که این توفیق دادی که من برگردم و نگران اون احساس گناه نباشیم بعد از توبه ، چون وقتی خداوند وعده میده خلاف وعده عمل نمیکنه اتفاقا اون احساس گناه لطف خداست چون اگر اون احساس شرمندگی و احساس نگرانی نباشه شاید دوباره به سمت گناه بره.
4)یک حدیث قدسی هست که اگر اینهایی که به من پشت کردند اینهایی که با من قهر کردند اگر میدانستند که من چقدر اینها را دست دارم و به این ها مشتاقم از شوق میمردن.
این ما هستیم که با او قهر میکنیم او با ما قهر نمیکنه این ما هستیم که به نور پشت کردیم ودر سایه قرار گرفته ایم.وگرنه که به سمت نور باشیم که همه چیز درست میشه.خدا که پرده و حجاب ننداخته بین خودش و ما ، این ما هستیم که پرده و حجاب ایجاد کردیم.
5)خداوند به بندگان گناه کرده خود میفرماید: ای بندگان من که گناه کردید و برگشتید من هم به سوی شما بر میگردم این همین توبه است و جای هیچ قصه ای نیست قصه این است که باز ما گناه کنیم؛ ولی باید با جبران گذشته زندگی عالی داشته باشیم.
6)بعضی ها میترسن وقتی گناه میکنن به سمت خدا برگردن در صورتی که خدا با لطف و صفا و مهربانی استقبال میکند در حدیثی هست که خدا میفرماید اگر اون هایی که پشت به من کردند (گناه کردند) اگر میدونستند من چگونه مشتاقشون هستم از شوق میمردن . بخاطر همین ما هستیم که دوستیمون با خدا کمرنگ و آلوده کردیم نه خدا با ما.
7)این احساس گناه هم یک جور ادب در مقابل خداست تعارف که نداریم خطا کردیم و این یک جور ادب مقابل مولاست ولی مطمئن باشید که خداوند نه تنها به ما گیر نمیده بلکه با دستانی باز و مهربان با آغوشی گرم میپذیره.
8)ولی در قبال این همه کریم بودن خداوند رحمن بودن مهربان بودن باگذشت بودن و… نباید سوء استفاده کنیم مثلا گناه کردیم توبه کردیم باز دوباره بیاییم و گناه کنیم و دوباره بگیم خدا میبخشه (البته اگر این دفعه جدی باشد بازم میبخشه)
یک مثالی هست جالب وقتی که یک پدری داری که خیلی بهت مهربونی میکنه خیلی بهت لطف میکنه ، گذشت میکنه ، مال و اموال بهت میبخشه و تو رو مورد اعتماد خودش میدونه و…. حال میگی چون پدرم این قدر خوبه یکی بزنم تو گوشش یا نه میری احترام بهش میذاری سپاس گذاریش میکنی و صبح تا شب قربونش میشی.
9)خدا دائم داره فرصت میده ، فرصت میده تا باز گردیم (همون احساس گناه وچیزای دیگه) وگرنه اگه بخواهد که خیلی راحت بخاطر گناهت یک بلا و عذاب میفرسته ؛ در صورتی که این جوری نیست چون اگر باشد نمیتونه خدا باشد خدا باید قشنگ باشد
10)این احساس گناه خیلی خوبه چون باعث میشه به گناه بیشتر مرتکب نشی.
11) در آیه 53 سوره زمر می خوانیم: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم؛ بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید ! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است » از رحمت خدا نباید مایوس شد و رحمت خداوند بیشتر از معصیت های ماست. باید امید داشت و امیدوار به رحمت و مهربانی خدا باشی چون خود خدا این امید داده چون رحمت خدا به غضبش سبقت داره چون خدا که گفته من نادیده میگیرم تو نادیده بگیر.
12)باید روح سپاس و قدردانی از خدا داشته باشیم ودر مقابل خدا مودب باشیم.
13)بعد از همه اینها باید قبول کنی که گناه انجام ندی یعنی مسئولیت قبول کنی و مسئولیت پذیر بشی.
14)به دنبال جبران گذشته و ساختن آینده ات باشی با توکل فقط به خودش.
15)امید به خدا هیچوقت یادت نره و از امید به خدا مایوس نشی.و امید داشته باشی.
16)خودت خیلی راحت ببخشی چون این خیلی مهم هست که قلبا خودت ببخشی.
با سلام و تشکر از طرح این سوال مهم و اساسی
به نظر من با محبت و دوست داشتن خودمان میتوانیم همه احساس گناه را از بین ببریم .
وقتی خودمان رو حقیقتا دوست داشته باشیم متوجه میشویم با سطح آگاهی پایین مان در گذشته مرتکب خطا شدیم.
همین که اکنون پشیمان هستیم و آن خطا را دوباره تکرار نمی کنیم نشانه افزایش آگاهی مان است بنابراین با محبت و دوست داشتن خودمان دیگر چوب انجام گناه ( به دلیل کم بودن آگاهی ) را به خودمان نمی زنیم.
در مجموع با افزایش آگاهی و دوست داشتن خودمان میتوانیم احساس گناه را از بین ببریم و دیگر هم آن خطا را مرتکب نشویم.
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و گروه زحمت کش و خود استاد عزیز
متاسفانه من نرسیدم تو مسابقه اول شرکت کنم برای همین سعی میکنم جوابی در حد بزاعت خودم برای اون سوال اول هم داشته باشم …
به نظر من کسی که اعتماد به نفس بالایی داره این خصوصیت هارو در خودش یا بصورت ذاتی داره و یا با تمرین و کار بر روی اونها تونسته در خودش ایجاد و یا تقویت کنه
1- فارق از هر مسئله ای و شاید مهمتر از هر خصوصیتی خود خود واقعی شه
یعنی اینکه ادا در نمیاره ، اون ماسک بر چهره نداره ، اون پرده رو قلبش نمی اندازه
یعنی هر طور باشه هر جا باشه هر کاری انجام بده به طرز دقیقی خودشه و حتی لحن صداش لحن کاراش طرز نگاهش رنگ اخلاقش هیچوقت در هر شرایطی تغییر نمیکنه ، اون از کسی ابایی نداره ، ترسی در خودش نداره و نخواهد داشت ، اگر ترسی در کاری داره اونو پنهان نمیکنه
در برخورد با دیگران ، با مقام خاصی ، با شخص مهمی و هر کسی تنها یک چهره برای نشان دادن داره و نه هیچ چیز دیگه ای
اون پرده رو قلبش نمیندازه به این معنی که اون نه تنها برای دیگران تنها خود واقعیشه بلکه برای خودش هم حتی در خلوت خود واقعیشه ، اون با خودش هم رودر بایسی نداره ، اون وجدانش رو زیر پا نمیذاره
اون سعی نمیکنه برای خودش ادا در بیاره برای خودش بازی در بیاره و خودش رو گول بزنه چون تنها انسانهای فوق العاده ضعیف النفس میتون سر خودشون کلاه بزارن و اینا کسائی هستن که خودشون رو به خواب زدن و نه چیز دیگه
—
انسان با اعتماد به نفس مطمئنن ایمان بسیار فوق العاده ای به خدا داره
اصلا میتونم اینطور بگم که هرچه درجه ایمان واقعی (نه ایمان ظاهری و حرف و …) اون شخص به خدا بیشتر باشه اعتماد به نفس و عزت نفس فوق العاده ای خواهد داشت و هرچه این ایمان بیشتر باشه این عزت نفس هم بیشتر خواهد شد
درجه تقوا یعنی قدرت کنترل نفس در هر شرایطی و بالا بردن این نفس تا سر حد ممکن و نزدیک شدن به خداست و نه ترس از خدا و انجام زوری اعمال ، هرچه در مقابل خدا کوچیکتر باشیم در مقابل بنده هاش بزرگتر هستیم و این یعنی عزت نفس و این یعنی ترس از خدا نه به اون معنی بلکه به معنی اقتدار نفس و اقتدار بنده خدا در مقابل موارد کوچیک دنیا و این یعنی هرچی بیشتر به خدا اطمینان پیدا می کنیم ، اونقدر که بتونیم همه چیز زندگی خودمون رو به اون به بسپاریم به معنای واقعی توکل اون وقته که می بینیم نه تنها زندگیمون بلکه تمام دنیا سنگ کوچیکیه در برابر ما و این یعنی عظمت و قدرت خدا و این یعنی از بین بردن ضعف های نفس
اعتماد به نفس یعنی اعتماد به خدا
و این ها یعنی آرامش
یعنی بیگانه شدن با نگرانی و استرس
بخاطر همینه که آدمایی که اعتماد به نفس فوق العاده حیرت انگیزی دارن به طرز بی نظیری آروم هستن
بخاطر همینه که هرچی اعتماد به خدا بالاتر میره درجه اطمینان قلبی با ضریب تصاعدی فوق العاده ای بالاتر میره
چون وقتی خدارو تو قلبت داری به هیچ عنوان نگرانس و استرس و ترس و ترس و ترس نمیتونه وارد قلبت بشه
تو ظرف قلبت رو به جای نگرانی و ترس و نا امیدی با روح اعتماد به خدا پر کردی
و این یعنی اعتماد به نفس
من و مطمئنا شما انسان های با ایمان زیادی رو دیدیم که از این اعتماد به نفس ها و اعتماد به خداها درجاتی داشتن
–نمونه ای کوچیک از این ،،،،،،،،،
میگن وقتی امام خمینی رو از تبعید از پاریس به تهران میاوردن و یه ملت انتظار ایشون رو می کشید تو هواپیما ازش سوال کردن امام چه احساسی داری؟ و امام پاسخ داد “هیچی”…………!!!!!!!
این به این معنی نیست که بی احساس بودن امام ، این نشون دهنده ی روح فوق العاده بزرگ و پر از اطمینان قلبی به خدای امامه که نه تنها قلبش هیچ استرس و نگرانی و ترسی نداره بلکه حتی فکرش هم از اینها خالی و آزاده
..
..
اعتماد به نفس یعنی “اعتماد به خدا”
——–
و برای سوال دوم پاسخ من این هست :
…
اگر بخوایم از عذاب گرفتارشدن به احساس گناه خلاص بشیم باید اول از همه به خدا اعتماد کنیم به این معنی که دوباره اعتماد به نفس مون رو بازیابی و تقویت کنیم..
و برای این کار یه کلید هست
و اون کلید توبه هست
وقتی از صمیم قلب تصمیم به توبه بگیریم میتونیم حالمون رو خوب کنیم چرا؟ چون در اینصورت میتونیم یک تصویر رو تجسم کنیم که اون تصویر ، همون تصویر تغییر و بهتر شدن هست
به این معنی که من دیگه این گناه رو نخواهم انجام داد
و این یه نکته داره ، باید باور کنی خدا تورو میبخشه و این نیازمنده درک عظمت رحم و بخشش خداوند بزرگه
باید باور کنی که خدا تورو میبخشه و این قدرت رو داره که تورو دوباره قبول کنه و تو میتونی برگردی
..
در گذشته خودم وقتی چند گناه بزرگ انجام دادم ، بزرگترین اونهارو که تصور میکنم ، یاد اون روزها و شرایط میفتم
اون سالها که سن و سال زیادی نداشتم یادمه که گناه بزرگی انجام دادم البته برای اون سن و سال خودم
یادمه وقتی تمام دنیا رو سرم خراب شد و می شد و اون شب ها و روزها چه حال و روز وحشتناکی رو تجربه می کردم
اگر یک دلیل برای خلاصیش بخوام بگم اینطور اونو تعریف می کنم
وقتی که تو اون شرایط دیدم دنیا داره رو سرم آوار میشه و هیچ سر پناهی برای آروم کردنم نیست ، من تا چند شب خدارو هم از خودم دور میدیدم و فقط خودم رو در اون شرایط تنها میدونستم و به نظر نمی اومد که کسی یا چیزی بتونم شرایطم رو تغییر بده
تا اینکه بعد از چند روز متوجه شدم هنوز هم تنها کسی که برام مونده خداست و نه هیچکس و هیچ چیزی
من چند روز رو که با تنهایی سپری کردم بعد از چند روز فکر و عذاب و بی آبرویی فقط متوجه این شدم که فقط هنوز هم خدا کس و کار من هست
من اون روزا تصمیم گرفتم توبه کنم
و دیگه هیچوقت اون گناه رو انجام ندم
الحمدالله که بعد از اون که به بدترین شرایط زندگیم رسیدم تنها اون کلید یعنی توبه و اون نکته یعنی عظمت و رحم خداوند تونست من رو نجات بده و نه تنها باعث شد من دیگه هیچوقت به سمت اون گناه نرم بلکه باعث شد که تو این زمینه یکی از قویترین نقاط اعتماد و عزت به نفسم رو بازیابی کنم و بسازم
و هم اینکه آبروی ریخته شده من به رحمانیت و فضل خدا جمع شد و دوباره من احیا شدم
—
—
اگر خدارو هرچه بیشتر و واقعی تر بشناسیم میتونیم از هر احساس گناهی خلاص بشیم
فقط موضوع اینه که خدارو چطور درک میکنیم
و من خدارو شکر میکنم که موجودی به نام سید حسین عباسمنش آشنا شدم که این دیدگاه های فوق العاده و قشنگش رو در اختیارمون گذاشت
و من با نگاه سیستمی که استاد بهم یاد داد الان یکی دو هفتس تمام زندگیم رنگ و بویی دیگر گرفته و امیداورم هرچه بیشتر بتونم درکم و از این دیدگاه و نگرش بیشتر کنم تا بتونم انقد قوی و با عزت نفس بشم گخ هیچ وقت حتی فکر گناه هم به ذهنم خطور نکنه چه برسه به خود گناه مثل بسیاری از انسان های وارسته
—
و میخوام جمله آخرم رو اینطور بگم که “”” خدا فوق العادست
—
از همه تشکر میکنم
با عرض سلام و ادب و خسته نباشید
بنده محمد هستم 18 ساله
یکی از مشکلات بزرگ من وقتی پا به سن بلوغ گذاشتم تا به الان (که چندین سال میشه) این هست
# اولا که اعتماد به نفس کافی برای صحبت در جمع دوستان و فامیل و مدرسه و حتی پشت تلفن را نداشتم( و البته فکر میکنم تو این بازه سنی تا جایی این حس طبیعی هست و خود فرد به کمک اطرافیان خوب و دانا کم کم این حسو به مرور زمان وقتی از این سن خارج میشه از بین میبره…ولی این اتفاق برای من نیفتاد به لطف اطرافیانم!
*پس همین اول از دید خودم انسان با اعتماد به نفس رو کسی میبینم که بچگی یا دوران بلوغش رو خوب طی کنه…!!!
دوما چون کمی هم کلماتی مثل س/ز/ر رو بد تلفظ میکنم به همین دلیل پیش خودم فکر میکنم که حتما نمیتونم خوب حرف بزنم و منظورمو بیان کنم و کسی چیزی نمیفهمه و اخر هم با بی توجهی یا خنده یا جملات “چی میگی؟!” و امثال اینها روبرو میشم
(این فرضیه تو ذهنم هست {و جدیدا با کمک سایت شما فهمیدم80% واقعایت نداره و توهم خودمه}در اون لحظه هم ضربان قلبم بالا میره و مانع صحبت کردن و در نتیجه کاهش اعتماد به نفسم میشه)
*پس از این صحبتمم نتیجه میگیرم همونطور که ادم های کرولال با ایما و اشاره صحبت میکنن ما هم با هر تلفظی میتونیم صحبت کنیم به قول خودم دیگه کمتر از اون افراد که نیستم!پس صحبتمونو ادامه بدیم و فوقش طرف متوجه نشد برای بار دوم تکرار میکنیم و این از ضعف ما نیست که متوجه نمیشه و طرفمون حتما ضریب هوشی پایینی داره :) این استدلالهایی هست که برای خودم میارم وتونستم باهاشون موفق باشم و همچنین با کمک بزرگی که مطالب آقای عباس منش به من کرد تا این ذهنیتو داشته باشم و میشه گفت استارت کار از اینجا شروع شد…!
*در ضمن اینجا هم اضافه کنم که سوما طرز تلفظ و بیان و یا حتی قیافه و زیبایی چهره خود ادم….تمام این ها تفکراتی هست که موقع صحبت کردن تو ذهن بچه هایی تو سنه من میاد (مخصوصا حالت صورتشون) که باعث میشه نتونن صحبت کنن و اعتماد به نفس نداشته باشن…ونباید تو بیان کردن حرفی به اینها توجه کنیم چون غیر از اذیت خود انسان و مشغله ذهنی و هواس پرتی و در رفتن رشته کلام, فایده دیگه ای ندارن و همین باعث میشد که من نتونم صحبتمو مطرح کنم…
(به طور تصادفی اومدم به این سایت و سر تیتر ها جذابیت بالایی واسم داشت و دنبالشون کردم تفریحی ولی وقتی با سایتتون آشنا شدم و به صورت جدی دنبالش کردم و درباره موفقیت در زندگی و تغییر در افکار خوندم واقعا به خودم اومدم و برای یک تست که ضرری هم نداره افکارمو تغییر دادم و چندین بار صحبت خودمو مطرح کردم توی جمع و با موفقیت هم روبرو شدم و از این بابت خوشحالم)
و در آخر میخواستم یه تشکر ویژه هم از ادمین این سایت که زحمت کشیدن با حوصله مطالبو آقای عباس منش رو تو سایت گذاشتن که ادم هایی مثل من بتونن استفاده کنن و هم از خوده ایشون تشکر میکنم کنم طی 7-8 سال مطالعه تمام تجربیاتشونو در اختیارمون قرار دادن و بیشتر از این خوشم اومد که خودشون از جنس ما بودن و قبل از این ماجراها بدون اعتماد به نفس و…بودن و حالا تبدیل به یکی از بهترین ها تو کار خودشون شدن و با موفقیت روز افزون دارن ادامه میدن و نشون دادن انسان میتونه تغییر کنه هر زمان…
امیدوارم سایت پیشرفت بیشتر و خیره کننده تر با مطالب بهتری داشته باشه
باتشکر…
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیز جناب عباسمنش که بعد از خدا بنده رو توی تمام جنبه های زندگی یاری کرده
و متشکرم از اینکه فضایی رو در اختیارمون قرار داده تا به واسطه آن به بهترین راهکارها برسیم
از وقتی که این سوال رو خوندم کلی در موردش فکر کردم تا این که به یاد خاطره از خودم افتادم :
روزی که از مادرم طلب بخشش کردم
حدود دوسال پیش شبی به اتفاق همسرم و پسرم به منزل پدرم رفتیم و بعد از خوردن شام بخاطر مسعله ای با مادرم بحثم شد
و بعد از دقایقی آنجا را ترک کردیم ، آن شب خیلی ذهنم مشغول بود و مدام با خودم تکرار میکردم که مادرم مقصره ،
خلاصه با همان فکر پریشان به خواب عمیقی رفتم و چند ساعتی بیشتر از شب نگذشته بود که خواب عجیبی دیدم
توی خواب وارد یه جای شلوغ شدم و همه را درحال گریه دیدم چند قدم بیشتر جلو نرفته بودم که ناگهان مادرم را دیدم که به رحمت خدارفته و من هم به سر و صورتم میزدم و با تمام وجود گریه میکردم و مادرم را صدا میزدم ، همه افراد آن جمع من را عامل اصلی مرگ مادرم میدانستند تا اینکه باصدای فریادم همسرم مرا ازخواب بیدار کرد ، چند دقیقه ای به اتفاق دیشب و اینکه چه خطای بزرگی از من سر زده فکر کردم ، همسرم دلیل گریه ام را از من پرسید ، و من هم گریه کنان داستان را به همسرم گفتم ، او گفت : بخاطر اینکه دیشب مادرت را ناراحت کردی ، به خوابت امده تا از طریق این راه تو به اشتباهت پی ببری
به نظرم بهترین راه اینه که فردا صبح بریم تا جوری از دلش در بیاری .
من هم که پی به اشتباهم برده بودم حرفش را تایید کردم و دوباره روی تخت دراز کشیدم چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که دوباره شروع به گریه کردم و به همسرم گفتم باید همین الان بریم تا از مادرم معذرت خواهی کنم وگرنه خوابم نمیبره ، خلاصه ساعت 3:45 دقیقه بامداد بود که اماده شدیم و راهی منزل پدرم شدیم بعد از اینکه به جلوی درب رسیدیم چند باری زنگ زدیم تا اینکه برادرم از خواب بیدار شد و درب را باز کرد . بمحض رویارویی با مادرم او مرا را به آغوش گرفت و هر دو با هم شروع به گریه کردیم و من هم فرصت روغنیمت دونستم و از مادرم طلب بخشش کردم و تا خود صبح با مادرم درد و دل کردم و از آن روز به بعد با خیال راحت به زندگیم ادامه دادم.
دوستان عزیز: 10 مورد به ذهنم رسید
1- تمام افرادی که به ما بدی کرده اند و نیازمند بخششمان هستند را از صمیم قلب ببخشیم و این اطمینان را داشته باشیم ، تا زمانیکه نتوانسته ایم دیگران را ببخشیم نمیتوانیم انتظارداشته باشیم تا دیگران نیز ما را ببخشند
2- راهی را بیابیم تا به واسطه آن ، آرامشمان را به دست آوریم
3- خودمان مسئول همه گناهانمون هستیم و خودمان هم باید خطایی که ازما سر زده را جبران کنیم.
4- از خداوند طلب بخشش کنیم چون با این کار به خودمان آرامش داده ایم ( توبه کنیم )
5- راههای جبران آن گناه را بنویسیم و بهترین راه جبران آن گناه را انتخاب کنیم
6- به خودمان این شهامت را بدهیم تا بتوانیم از آن شخص طلب بخشش کنیم
7- با یک معذرت خواهی کوچک آرامشی بزرگ میابیم
8- از خداوند طلب بخشش کنیم و اجازه دهیم تا ما را در مسیر صحیح هدایت کند و مطمئن باشیم خداوند رحمان ما را دوست دارد و در این امر به ما کمک میکند
9- مطمئن باشیم جبران این خطا به هر طریق ، به نفع ماست و بعد از گذشتن این سد بزرگ اتفاقات زیبایی در انتظار ماست
10- اگه فرد فوت کرده است میتوانیم خیرات بدهیم میتوانیم به فرزند و یا همسرش کمک کنیم و این امر اول باعث آرامش روح آن فرد میشود و بعد وجدان خودمان آسوده میشود.
با آرزوی روزهای خوش
سلام به همه همراهان عزیز
خدمت استاد مهربانم درخصوص سوال باید عرض کنم
اگر من بخوام به کسی که با خطای بسیار بزرگی دچار احساس گناه شده کمک کنم درقدم اول با استفاده از اهرم رنج و لذت دروجود این شخص انگیزه تغییر این احساس رو ایجاد میکنم چون معمولا چنین شخصی درابتدا برای تغییر این احساس مقاومت بسیار شدیدی میکنه
بعداز اینکه انگیزه لازم در فرد ایجاد شد برای نهادینه کردن این باور که میشه این احساس گناه رو تغییر داد مثالهای واقعی برای او می آورم که کسانی با موقعیت مشابه بوده اند و حتی بدتر از او که توانسته اند با تغییر احساس گناه به احساس ارزشمند بودن برسند و در زندگی به موفقیتهای خوبی هم دست پیدا کردن و باید فرد رو مجاب کنیم که بره و دنبال این مثالهای واقعی بگرده که قطعا جوینده یابنده است
در مراحل بعدی با انجام تمرینهایی مثل تجسم خلاق و عبارات تاکیدی میتونیم اون شخص رو در روند بهبودی کمک کنیم
البته در ادامه فرد موردنظر نکاتی رو هم نباید فراموش کنه مثلا از رفتن به جاهایی که باعث یادآوری اون احساس گناه میشه حتما پرهیز کنه و یا با افرادی که در ذهنش اون احساس گناه رو تداعی میکنه قطع رابطه کنه و مواردی از این قبیل
حتی ممکنه اون خطایی که انجام داده و باعث ایجاد احساس گناه شده اونقدر شدید و بزرگ بوده باشه که مجبور باشه محله یا حتی شهر زندگیش رو هم عوض کنه
به نظر من مواجه نشدن با افراد و یا محیطی که باعث بروز گناه شده خیلی خیلی میتونه به فرد مورد نظر کمک کنه
به امید ایرانی شاد و سربلند
با عرض سلام وخسته نباشید
به نظر من میشه به احساس گناه این دید و نگاه رو داشت که این احساس گناه اگر در حد یک تلنگر باشه که راهی که داری میری اشتباست یا یک زنگ خطر که هوشیار باش و بیشتر ازین ادامه نده,خب این تا اینجاش خوبه و کاملا طبیعیه,و حتی میشه این ادعا رو داشت که با اینکه فرد دچار خطا و گناه شده,اما درون بیداری داره,…و به نظر من ی همچین احساسی در این حد یک آلارم آگاهی دهنده است در وجود انسان,اما همینکه به صدا در اومد و مارو آگاه کرد(باتوجه به اینکه وظیفه ش آگاه کردنه,وحالا که آگاه شدیم)باید خاموشش کرد,همین لحظه ست که بایدبه خودمون یه ایست بزرگ نشون بدیم و بعد به فکر اصلاح و تغییر مسیر بیفتیم(با باور این که انسان انعطاف پذیره,ومرتکب گناه یا خطایی شدن دلیل بر این نمیشود که زندگی انسان کامل تحت تاثیرش قرار بگیرد و دیگه نشه تغییرش داد…وهمچنین مسیر ما یک مسیر یک طرفه نیست,که راه برگشت وجود نداشته باشه…)و اینکه با این تغییر مسیر و اصلاح به خودمون نشون بدیم که واقعن پشیمونیم.نه با غرق شدن در احساس گناه و دامن زدن مدام بهش و سرزنش بیهوده و ادامه اون تا جاییکه نه تنها نتونه به ما کمکی کنه بلکه ازاون ماهیت اصلی خودش که برای هشدار و آگاهی ماست فاصله بگیره و از صدا و هشدار خداوند,تبدیل بشه به نجوای شیطان برای ویران کردن ما!!!که مطمینن نتیجه ش نتیجه خوبی نخواهد بود و فقط حس بی ارزشی وهزاران فکر و گفتگوی ذهنی بی اساس که فقط ساخته و پرداخته ذهن خودمونه و هزارمشکل دیگه رو برامون بدنبال میاره…
و برای از بین بردن این حس:
_در خیلی از موارد اگر ممکن باشد جبران گناه راه بسیار خوبی برای آرامش و از بین بردن احساس گناهه.
اما جدای از عمل گناه,بعضی وقتها این عذاب و احساس گناه بخاطر ترس از فکر دیگران در مورد خودمونه,…و بعضی وقتها ترس دور شدن از خداوند و اینکه کسی که مرتکب گناه بزرگی میشود,خود را (از چشم خدا افتاده) میبیند,و اینکه خداوند نسبت به او خشمگینه,و هرگز بخشیده نمیشود,…
طبیعتا باید درصدد تغییر این افکار بر اومد…
گناه هر چقدر هم بزرگ باشه یا حتی کوچیک,در هر صورت به نظر من با تغییر بینش و فکر و باور,هم نسبت به خود گناه,هم نسبت به خودمون,هم اطرافیانمون,و از همه مهمتر نسبت به خداوند,و ارتباطش باهامون میتونیم به خودمون کمک کنیم…
چنین فردی باید خدای خودش رو بهتر بشناسد(ب قول استاد خدا یک انسان با عواطف انسانی نیست که با هر اتفاقی احساساتش برانگیخته شود(برای من تاثیرگذارترین جمله ایی که در این مورد شنیدم همین بود,و واقعیت اینه که متاسفانه ما خیلی بد و کاملن به غلط هم خودمون,و هم خداوند رو فهمیدیم))…
_پس به عنوان اولین راه,فردی که دچار احساس گناه هست باید سعی کنه که به آگاهی و باور و بینش درست و لازم برسد…
و این بینش و باور و آگاهی درست از راههای مختلف مثلن از طریق مطالعه,آشنا کردن فرد با قانون جذب و لزوم در مسیر و فرکانس مثبت و درست قرارگرفتن و همینطور بررسی سرگذشت افرادی شبیه خودشون که مرتکب گناه به مراتب بزرگتری شدن,اما خودشونو نباختن,امیدشون و توکلشون به خداوند رو حفظ کردن و به زندگی ادامه دادن,و آینده براشون حتی خیلی بهتر از حد تصور شده…
_و بعد به کار گرفتن این افکار وباورهای درست درزندگی به جای افکار مخرب و نابود کننده و منفی…
_بعد از اینکه باورها تغییر کرد و شخص پذیرفت که خداوند اونو میبخشد,حال باید بتونه اول از همه خودش,خودش رو ببخشد(نبخشیدن خود معمولا به این دلیل هستش که آدم گناه رو خیلی بزرگ میبینه و به همین دلیل خودش رو لایق بخشیده شدن نمیبیند,ولی قرار بر اینه که این باورها تغییر داده بشه) تا توسط خداوند هم بخشیده بشود…
_و بعد باید با ایمان به خداوند از درگاهش طلب بخشش کند و ایمان داشته باشد که خداوند توبه ش رو میپذیرد…
_و باید انسان بتونه قبول کند که گذشته گذشته وتمام!!!
یعنی به معنای تمام کلمه گذشته رو هیچ کاریش نمیشه کرد,هیچی!!جز اینکه ازش درس گرفت وتجربه کسب کرد برای ساخت حال وآینده مون,پس نباید اینقدر گذشته رو حمل کنیم باخودمون…و به نظرم انسان دراین شرایط به هرنحوی که شده باید خودش رو از گذشته جدا کند و به دنیای حال و آینده ش هل بده,…
پس باید به خودش به عنوان یک انسان تغییر یافته یا تازه متولد شده نگاه کند که همون انتخاب ها و همون شرایط و همون آینده ایی پیش رویش هست که پیش روی هر انسان دیگری با هر نوع گذشته ایی.(باور این که با نادیده گرفتن گذشته هم میشه دنیای زیباتری برای خودمون بسازیم)
و باید که
_سعی کنیم که با توکل و امیدوارنه و خوشبینانه به آینده نگاه کنیم…
_هدف گذاری کنیم برای آینده,ولازم بدونیم که باید به این هدفها برسیم…
_در عرصه ها و کارهایی که با انجامش حس خوبی بهمون دست میده واحساس مفید بودن و ارزشمندی میکنیم و بهمون انگیزه میده,شروع به فعالیت کنیم و ادامه ش بدیم…
_حس خجالت و ترس رو ازخودمون دورکنیم…
_اوقات خالی روزانه رو به هر کاری که باعث شاد شدنمون میشه اختصاص بدیم,مثل ورزش,تفریح,…
_به جای فکر کردن به خاطرات گذشته,در ذهنمون اتفاقاتی رو که دوست داریم در آینده برامون پیش بیاد رو به عنوان خاطرات آینده!!مدام درذهنمون مرور کنیم…
_نه تنها خودمون روسزاوار هیچ عذاب یاگرفتاری ندونیم بلکه برعکس خودمون روبسیار دوست داشته باشیم و برای خودمون ارزش قایل بشیم, وخودمون را لایق بهترین ها بدونیم…
_کمال گرایانه به خودمون نگاه نکنیم که باید عاری از هرگونه گناه و خطا باشیم,ودیگراشتباهی مرتکب نشیم,و به خودمون این حقو بدیم که گاهی ممکنه اشتباه کنیم مثل همه انسانهای دیگه,(درواقع این یعنی اگر دوباره دچار خطا یا مشکلی شدیم دلیل بر این نمیشه که دوباره گذشته بخواد آوار بشه رو سرمون و دوباره عذاب وجدان و…)
_گفتگوهای ذهنی رو از خودمون دور کنیم و به جای هر نوع فکر منفی,افکار مثبت رو درذهنمون جایگزین کنیم
_ارتباطاتمون رو وسعت بدیم
_با خداوند حرف بزنیم,ارزوهامون رو ازش بخوایم,درخواست کنیم,وهرلحظه شکرگذارش باشیم
ممنون از زحماتتون…