«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 344

5887 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن تقدمی حریری گفته:
    مدت عضویت: 1860 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی

    من باورهای مخربی داشتم که همگی از جامعه و خانواده و….نشات گرفته بود که اصلاقبل از آشنایی با قانون جهان هستی این باورها برروی وجودم نقش بسته شده بود که اصلا برایم مهم نبود و بی تفاوت بودم نسبت به آن .

    مدتی فایل های رایگان استاد گوش میکردم تا اینکه همسرم هدایت شد به خرید محصول روانشناسی ثروت 1.

    فایل جلسه اهرم رنج و لذت فوق العاده بود که من با دور کردن 1دور فایل نتیجه دلخواه گرفتم.

    بعداز مدتی دنبال نتیجه های بیشتر بودم که برام صورت بگیره که نمیشد تا اینکه دوباره هدایت شدم ثروت1 مرور کنم وبا همراه همیشه زندگیم شروع کردیم به گذراندنش .

    چی بگم براتون که سطرسطرش برامون پر از نکته بود “کلمه به کلمه استاد نوشتنی بود ” یعنی ما از صحبتها فقط مینوشتیم و ساعتها در موردش بحث میکردیم صحبتهایی که اصلا انگار قبلا نشنیده بودیم و برامون تازگی داشته .

    الان جوری داریم خودمون میسازیم که رها باشیم در دستان خداوند

    عجله نداشته باشیم ازقانون تکامل پیروی کنیم

    کانون توجهمون از چیزهایی که نمی خوایم برداریم

    و هرچیزی در زندگیمون رو نشانه ای بدانیم از دستهای پروردگار.

    .

    در پایان بسیار ممنونم از تمام زحمات استاد و خانم شایسته عزیز سپاس از مهربانیتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    بنفشه گفته:
    مدت عضویت: 1428 روز

    خیلی صحبت های استاد زیبا بود.با خودم فکر میکردم من چه تفکراتی توی ذهنم ریشه دوونده که اگه بهشون عمل نکنم عذاب وجدان میگیرم..خیلی چیزا بود..این که همیشه قرآن و یه جای خونه میزاشتم که یه وقت دست بچه ای بهش نخوره.پایی بهش نخوره.نمیدونم موقع خوندن با چنان وسواسی صفحه میزدم که یه وقت یه ذره برگه ش کج و کوله نشه..خیلیامون این تو وجودمون هست.با خودم گفتم چی میشه اگه بردارم یه ماژیک و خودکار بشینم درست و حسابی ،قشنگگگ بخونمش ،یه جاهاییش و با ماژیک بولد کنم،یه جاهاییش با خودکار نکته بنویسم،یه جاهاییش و ستاره بزنم کنارش،بعضی صفحه ها رو که درس های قشنگ تری داره تا کنم،خلاصه با عشق بدون واهمه بخونمش.چند نفرمون نشستیم اینجوری بخونیم قرآن و؟الان که فکر میکنم می بینم حداقل من یکی ذهنم پره از این عذاب وجدانای پوچ و توخالی..اصلا من عمری با این حالت عذاب کشیدم.از همون دوران راهنمایی وسواس تو مدل دقیق وضو،کثیر الشک دائم توی نماز،یادمه اونقدر گاهی نمازها رو به خاطر شک زیاد چند باره ادا می کردم که گاهی از شدت درماندگی کلی پای سجاده گریه میکردم..همیشه تو احکام شکیات نماز غرق بودم..آخ که چقدر ما آسیب دیدیم..از همون حالات و شکیات به وضعیتی رسیدم که شدم یه وسواس فکری اجباری..ختم شد به یه اختلال وسواسی شدیید و بیمارگونه.الان که اینا رو می نویسم سی سالمه و فکر کنید که من پونزده بیست سال با این رنج وسواس زندگی کردم.از نماز و وضو شروع شد،به هزار مورد ریز و درشت دیگه ختم شد.منی که دنبال درمان دارویی و ذهنی برای مشکلم بودم،یه شبه..خدا شاهده یه شبه اونم با یه تلنگر ،با یه باور توی این سایت حالم خوب شد.الان که بهش فکر میکنم خودمم حیرت میکنم..نسل ما دهه شصتیا با این مسائل خیلی آسیب دید..وقتی ریشه وسواسم و شناختم،وقتی فهمیدم ته تهش شرکه،ته تهش بی اعتمادی به خداست،ته تهش ترس از خداست،یه شبه همه اون رفتارای بیهوده رو ترک کردم.فقط با یه تلنگر،با یه باور جدید و درست از اون همه عذاب اومدم بیرون. استاد خیلی حرفای پرمغزی گفتن اینجا.ما چرا باید هر ورودی ای رو به ذهنمون بپذیریم؟چرا اینقدر خیلیامون ذهنمون فلج بار اومده؟چیکار کنیم که فرزندانمون روشن فکر باشن؟چرا یه نفر و من تو این سی سال عمرم ندیدم که قرآن و با تعمق بخونه؟که وقتی قرآن و می خونه منقلب بشه؟که در من شور و اشتیاق و عشق نسبت به قران و نماز بوجود بیاره؟اخه ما چرا نتونستیم نمازمون و دلچسب بخونیم؟چرا اون نمازه رشدمون نداد؟ریشه این جهلی که توی جامعه هستش از کجا میاد؟ما همه شدیم مقلدین بی اندیشه.فقط تقلید…ممنونم استاد از این همه باور و راهکاری که دادین برای دور کردن احساس گناه،برای دعوت به اندیشیدن،برای دعوت به تفکر و تعمق در آیات قرآن.دعوت به پرورش ذهن خلاق و روشن.دعوت به اندیشه درست و دوری از جهل و خرافی.دعوت به تعمق توی ریشه رفتارها و مسائل..خیلی لذت بردم و از خداوند میخوام که روز بروز بیشتر و بیشتر من رو در مسیر درست هدایت کنه..برای همگی آرزوی سلامتی و سعادت در دنیا و آخرت خواهانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حمیده دربیدی گفته:
      مدت عضویت: 1621 روز

      سلام

      سپاسگذارم دوست عزیز وقتی کامنت تون روخوندم خیلی بهش فکر کردم ودیدم من هم هرگز از نماز وقرآن خوندن لذت نبردم واز پیشنهادی که بابت ماژیک دادین حسابی خندیدم چون اینکارها رابرای کتاب انجام میدم ولی درمورد قرآن حتی فکر کردن بهش وای 😁حتی حس خوبی ندارم بخوام بدون وضو دست به قرآن بزنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    سلام به استاد جانم و مریم زیز تر از جان اول یه تشکر خیلی خیلی ویژه از شما استاد و مریم جون برای تهیه ی این فایل عالی

    استاد نمیدونم از کجا بگم من از بچگی همش مسخره میشدم چون من عادت داشتم تنهایی خودم با خودم بازی کنم حتی اگ کسی نبود و یادمه همیشه مسخره میشدم ک اره این دختره دیونس و تو همون بچگی انقدر ناراحت می شدم و گریه میکردم و حس میکردم نکنه واقعا هستم و این مسله باعث شده بود تا این سن یعنی 23 سالگی نتونم تنها جایی برم کاری کنم حتی من خودم بشدت یه دختر زشت چاق می دیدم چون تو نوجونی چاق بودم و همه مسخرم میکردن نگاه چقدر بد هیکه چقدر چاقه وای نگاه این یا من اصلا علاقه به درس نداشتم با اینکه بشدت باهوش بودم و همه من تحقیر می کردن استاد گذشت تا به لطف خدا هدایت شدم به رشته معماری بخونم تو دانشگاه استاد من واقع عالی بودم هستم تو این رشته (البته بگم هنوز اعتماد به نفسم کمه با اینکه میدونم چقدر خوبم) و به خودم و دیگران ثابت شد چقدر خوبم من یک ساله ک رژیم سفت سخت گرفتم و 20 کیلو کم کردم ولی چون هنوز این حرفها تو ذهنمه حس میکنم چاقم و خوب نیستم استاد گذشت تا زمانی ک من هدایت شدم تو قسمت عقل کل برای عزت نفس راه پیدا کنم واقعا وضعیتم بهتر شد و اعتماد به نفسم بهتر ولی فهمیدم من یه باگ بزرگ دارم اونم اینه من همش فکرم اینه مردم چی میگن نکنه بگن دختره چاقه زشته وای نگن بد تیپه و…… ولی خداروشکر بهتر شدم و دارم تمام تلاشم میکنم

    برای مثله ک شما گفتن ک ما نمی تونیم به کسی کمک کنیم یا اسیب بزنیم وای استاد چقدر به این حرف نیاز داشتم من مدتیه میبنم ک خانوادم مخصوصا مادرم داره به سمت نابودی میره و من همش باش صحبت میکردم نصیحت میکردم ولی اصلا تو مدار حرفهای من نیست و قبول نمی کنه تا امشب ک این ویدو عالی دیدم استاد واقعا اگ تو یه مدار نباشی حرفت کسی نمیفهمه و بعدم واقعا نمیتونم به کسی کمک کنم بخدا استاد انقدر عذاب می کشیدم خانوادم دارن به پایین کشیده میشن و من فقط دارم تماشا میکنم ولی الان این ویدو خیلی ارومم کرد و دیگه اصلا نمیخوام خودم عذاب بدم و من مسئول زندگی دیگران نیستم و فقط حس بد و انرژی منفی بیشتر وارد زندگی خودم میکنم استاد من فکر می کردم خیلی نامردیه من ببینم دارن میرن پایین من فقط نگاه کنم الان میگم ن نیست چون خودشون میخوان زندگی خوبی نداشته باشن و منم بخوام با نگران شدن و توجه بهشون ادامه بدم خودم نابود میکنم

    این نوشتم ک هم رده پا باشه هم واقعا اررومم کرد حالم خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سیده راضیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان هم مداری خودم …

    اولین باری هست که رد پا از خودم میزارم و امید دارم که استفاده کنید و آگاه بشید از پاشنه آشیل هاتون …

    من در حال حاضر درآمدی ندارم که به کسی کمک کنم ولی توانایی اینو دارم که با چیزهایی که یادمیگیرم ، آگاهیی هایی که بدست میارم رو بهتون بگم و کمک افرادی کنم که مثل من تازه اول راه هستن …

    دوست دارم که تغییرات افراد رو ببنیم و خوشحال باشن و شاد زندگی کنن …

    بخاطر همین کامنت میزارم …

    احساس گناه :

    با توجه به گفته های استاد احساس گناه از اداب و رسومات و فرهنگ های هر کشور یا شهر یا روستا ها میاد …

    خب با این تفاصیل که بنده همش احساس گناه داشتم و دارم …

    چرا ؟؟؟

    به این دلایل …

    همین که استاد گفت درمورد سنگ قبر برا من طور دیگه ای بود …

    مادرم بهم میگفت که نوشته های سنگ قبر هارو نخونم چون از عمرم 1 سال کم میشه برای هر قبری حالا جالبش اینجاست ک من میرفتم خیرات پخش کنم چون راه میرفتم کلا روی سنگ قبر هارو میخوندم و وقتی اینو از مامانم

    شنیدم رفتم تو اون قبرستون کل سنگ قبرهارو شمردم و میشتم حساب میکردم ک تا چند سالگی زنده ام …

    خب چون ترسیده بودم هر 5شنبه ها ک میرفتیم قبرستون و من بخاطر عادتی ک داشتم چشمم میوفتاد روی سنگ ها این حس ک تو الان میمیری شبا تا صبح بیدار میموندم که یوقت تو خواب نمیرم و خب این برای

    من یکم عذاب آور بود چون همش به خودم میگفتم من ک بچگی نکردم من ک درس نخوندم من که هنوز لباس عروس نپوشیدم من ک هنوز دانشگاه نرفتم و و و و و ….

    نجوا های ذهنی خواب شیرین شبو از من گرفته بود و حتی روی روند درس خوندنم هم تاثیر گذاشت چرا که من تو روز بیشتر درس میخوندم و متوجه میشدم ولی با اینکه شبا نمیخوابیدم روزها

    میخوابیدم و از درس خوندن هم عقب میوفتادم و همبن کار باعث شد ک من خنگ شناخته بشم …

    مثالی که استاد زد سریع یاد خودم افتادم و بدنم گر گر فت چون هنوز هم این حس گناه باهام هست ولی بخاطر همین من زیاد قبرستون نمیرم ک حالم بد نشه …

    داستان دیگه ای ک دارم اینه ک یروز از مامانم پرسیدم که چطور میشه پیامبر شد ؟

    بخاطر عقاید مذهبی که داشت و تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود بهم گفت که باید نمازتو اول وقت بخونی که خدا ازت راضی باشه باید روزهاتو بگیری باید حجابتو رعایت کنی باید قرآن رو حفظ کنی

    و من بخاطر همین تا یمدت انجام دادم ولی وقتی نتیجه ای ندیدم چون شنیده بودم به پیامبر حرف ها نازل میشه و فرشته هارو میبینه ولی من نمیدیم کلا بیخیال شدم …

    میخوام بگم واقعا ورودی های ذهنی روی افکار انسان ها تاثیر داره …

    من بچه بودم و کارتن و فیلم زیاد میدیدم و بخاطر همین روم تاثیر گذاشته بود چرا چون اگه یروز نماز نمیخوندم احساس گناه بهم دست میداد ک دیگه خدا دوستم نداره اگ یروز روزمو میخوردم

    احساس گناه داشتم ک دیگ میرم جهنم اگه یتار موهام بیرون بود از همون یتار مو منو آویزون میکنن اگ کار بدی میکردم من میرم جهنم اگه صدام بالاتر میرفت برای پدر و مادرم یا ی لیوان آبدستشون نمیدادم نفرینم میکنن و زود از بین میرم

    حتی کشتن مورچه هایی ک گازم میگرفتن رو بهم حس بد القا کردن ک گناه دارن نکششون

    دل کسی رو نشکون اگ دلتو شکوندن

    حرف نزن ک کسی ازت دلخور بشه

    راه نرو ک کسی اذیت نشه

    خب ما دخترا تو اکشورمون خیلی محدودیت داریم ….

    الان خیلی اوضاع بهتر شده خدارو شکر …

    ولی تو دهه 80 من خیلی اذیت شدم ک بازم مقصر هستم ….

    من گذاشتم ک دیگران برام تصمیم بگیرن …

    تا اینجا از احساس گناه داشتنم گفتم حالا میخوام از یک از رفتارهای بدم بگم که احساس گناه میدم به افراد …

    خب رفتار بدیه و تا به حال نمیدونستم و الان متوجه شدم که بخاطر نداشتنم اعتماد به نفس اینکار رو انجام میدادم …

    قبل از ازدواجم رو هرچی فکر کردم یادم نیومد ولی برای بعد از ازدواجم من یکسال افسر دگی پید ا کردم بخاطر احساس ترحم کردن کاری میکردم که همسرم بهم توجه کنه و نمیزاشتم بدون من جایی بره و حتی بخاطر کارش ک شاگرد میگیره بخاطر بد رفتاری هایی

    که به شاگردش میکرده رو میگفتم نکن گناه داره چرا اینقدر بهشون زور میگی یا مگه اونا نوکرتن ک باهاشون اونطور رفتار میکنی و بعدش ک رفتارش رو تغییر میداد اونا تو روش درمیومدن و کلی هم ناراحت میشد و اینا بخاطر رفتار های من بود …

    خب من ناخود آگاه انجام میدادم و از وقتی ک این رفتارم رو چیدا کردم ازش معذرت خواهیی کردم و نزاشتم ک تو اون حال بمونم ..

    یا در بیشتر اوقات ک در جمعی میشستم چون حرفی نداشتم برای گفتن بخاطر اینکه دیگران بهم توجه کنن از بدیهایی ک خیلی کمتر از خوبی هایی ک خانواده همسرم داشتم میگفتم و بدیهاشون رو تو چشم دیگرون میکردمو جالبه ک بدونید بیشتر اون بدی ها تو زندگیم ایجاد و

    تکرار شد …

    حتی یوقتایی از همسرم پیش خانوادش بد میگفتم ک ثابت کنم من خوبم و پسر شما بدست …

    خب اینا نشونه اعتماد به نفس پایینه منه ک من متوجه شدم و برای اینکه قبلا اینطور نبودم و از اطرافیان نشات گرفته راحت میتونم تغییر بدم …

    فقط با کنترل ورودی ذهن …

    دور شدن از افراد منفی …

    نگاه نکردن فیلم و سریال هایی ک محتوا نداره …

    و و و و و و

    حق الناس :

    چرا واقعا کتاب خدارو مطالعه نکردم ؟؟؟؟؟؟؟

    چرا همش عربیشو میخوندم ؟؟؟؟؟؟؟؟

    چرا فقط قران رو برای مردها میخونیدم ؟؟؟

    چرا فقط قران رو برای اینکه سر یع به خواسته هام برسم میخوندم؟؟؟؟؟

    چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بارها از این حق و ناحق شدن تو حال بدم منوندم و زندگی رو به خودم تلخ کردم ….

    همش بهم میگفتن یوقت دزدی نکنیا … یوقت روفتیم جایی مراسم برای پوشیدن کفشات پاتو رو کفش کسی نزاریا …

    یوقت بدون اجازه در اتاق کسی رو باز نکنیا ….

    یوقت بدون اجازه دست به وسیله کسی نزنیاااااا

    یوقت پول کسی رو نخوریاااااا

    اووووووووووووووف که چقدر از این یوقتا دارم ک با گفتنشون شاید پاشنه اشیل هاتونو پیدا کنید ولی من میرم توگذشته و یکم کنترل کردنش سخته برام چون تازه اول راهم و دارم تمرین میکنم ک چیزی که باعث حال بدم میشه رو اصلا انجام ندم ….

    ظلم :

    دقیقا من با موندن تو احساس گناه به خوووووووووووووووووووووودم ظلم کردم و هر ستمی که به من شد از سمت خودمه …

    چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    چون میتونستم برای یکبار هم ک شده معنی قآن رو از دید دیگه ای میخوندم ………

    استاد حرف قشنگی زد : وقتی شما هماهنگ باشید با خدا شمارو هدایت میکنه .

    به خدا ایمان بیاریم تا هدایت بشیم به مسیر درست از زندگیمون …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حمیده دربیدی گفته:
      مدت عضویت: 1621 روز

      جسلام دوست عزیز خیلی عالی بود ردپایی که گذاشتین منم روبرد توبچه گی هام وتو لحظه هایی که احساس گناه دادم به خودم یابقیه وذهنم رابازتر کرد که چطور این اتفاقت باعث از بین رفتن وکم شدن اعتماد به نفس وعذت نفسم شده.

      ممنون که کامنت گذاشتین وخداراشکر که هدایت شدم به خواندن کامنتها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سیده راضیه امینی گفته:
        مدت عضویت: 2032 روز

        سلام حمیده جان دوست عزیزم …

        خداروشکر میکنم که دستی از دستای خدا شدم تا تونستم با نوشتن کامنت دید بهتری بهت بدم تا مسیرتو هموار کنی و راحت تر قدم برداری …

        قطعا شما در مدار بودین که هدایت شدین به سمت کامنت ها …

        به مسیرت ادامه بده و لذت ببر از مسیرت که مسیری که در پیش داری از مقصد زیبایی که مد نظرته زیباتره …. موفق باشی …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    اسماعیل نجفی گفته:
    مدت عضویت: 2965 روز

    با سلام به دوستان گرامی و استاد عزیز

    خدا را سپاسگذارم که در کنار دوستانی ارزشمند در این سایت مهم و با درجه خلوص و نیت پاک دور هم یک خانواده پر از مهر و صفا جمع شده ایم

    سخن از اعتماد به خدا و نشانه ها و ایمانی که در مسیر به وجود آمده برام و ایمانی که در این مسیر برای پایداری و ثبات قدم ماندن در سایت است که روزانه تمام جوانب و هدایتی که در مسیر برایم روشن می‌کند را هر ثانیه واضح تر میبینم که دقیقا درسته به این فایل که هدایت شدم میبینم دلیل تمام اتفاقات و شکستها و موفقیت ها و در جا زدن ها فقط اعتماد به نفس است که من هدف گذاری کردم که محصول عزت نفس را خریداری کنم و به این دلیل که آنقدر. باور مخرب احساس گناه و خود سرزنش در من وجود داشت از زمان کودکی که الان تحت هیچ شرایطی رابطه خوبی با خانواده و دوستان نداشتم و وقتی به شرکت ها می‌روم. و خودم را معرفی کنم با احساس ترس بی ارزشی و …… خدمات را معرفی میکردم و همیشه دقیقا با همین فرکانس کارها به سمت من میامدند که از لحاظ پول دهی و درآمد من باید التماس میکردم تا پول واریز بشه و تا موقعی که یادم میاد این اتفاقها رخ میداد چرا ؟ چون من نمیتوانستم از حق خودم دفاع کنم و فکر کردن به احساس گناه گناهان و خطاهای بیشتری را همراه میاورد و بخشیدن و رها کردن خود و دوست داشتن خود وبا ارزش بودن و مهم بودن خود و هدف ها و علایق شخصی و سبک زندگی شخصی انگیزه بهتر برای زیستن هست آراسته بودن نظم و انضباط در کار مهم نبودن مسخره دیگران در کار آگاهی از شخصیت نیروها در محیط کاری بها دادن به هر شخص بر اساس توانایی و قدرت انجام کارهای محوله به اشخاص نه اینکه چون این نیرو از طرف فلان شخص معرفی شده و یا خیلی خوشتیپه و یا خیلی آدم حسابی است . نه گفتن را خوب بلده و کار سطح پایین را در مواقعی که پیش میاد خوب انجام میده و در کل پذیرفتن خودم با این خصوصیات و تلاش برای پیدا کردن نواقص و تبدیل آنها به نقطه قوت دلایل من است برای رسیدن به احساس خوب و هماهنگ شدن با خداوند و رسیدن به درک و الهامات که با پذیرفتن فقط درک خواهم کرد

    چون ایمان دارم باور دارم به سکوی پرتاب نزدیک شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    Reza JahanBakhsh گفته:
    مدت عضویت: 1469 روز

    خدایا شکرت بابت این سفر پر از آگاهی و توحید، واز اینکه هدایت شدم به این مسیر بی نهایت سپاسگذار و شاکرم، یادم هست از کودکی به خیلی چیزها فکر میکردم چیزهایکه نع برایم ارزش خلق می‌کرد و نه آگاهی فقط ذهنم را درگیر می‌کردند و برایم ترس دلهره و نگرانی و باورهای محدودکننده ایجاد میکردند، این رشته تاحالا همچنان ادامه دارد البته از وقت ک قانون را درک کردیم ب لطف رب خیلی کمتر شده ک با تاکید استاد ودرکم امیدوارم به صفر برسد ک انشاله می‌رسد و خودم انشالله در حد از آگاهی و شناخت و تعهد بمانم ک افکار محدود کننده‌ را در نطفه خفه بسازم الهی آمین. خدایا آگاهی این فایل چقدر ناب و بی مثال است خدایا شکرت بابت وجود استاد عزیز من مکلف استم از خودم سوالات درست بپرسم و نشانه آن هم امید و حس خوبست تاجایکه یادم هست ما اکثرا سوال های را می‌پرسیم ک برایمان مشکلات را واضحتر می‌سازند و توجه بیشتر روی خود مشکل بود مثلا اگر ورشکست شدیم چی ؟ اگر مدیرت بد رفتار کرد چی؟ اگر امثال در کانکور ناکام شدی چی؟ ازین قبیل. البته طرز سوال پرسیدن در اکثریت کشورها همین است درحالیکه من مکلفم از خود سوالات درست بپرسم سوالات ک برایم امید انگیزه و شجاعت بیشتر می‌شود ودر نهایت ب احساس خوب ختم می شود، که البته این به معنایی نادیده گرفتن خود مشکل نیست.بخاطر بزرگ شدن در در جامعه سنتی افغانستان فکر میکنم دید اکثریت جامعه های مسلمان همین است وقتی معیار برتری شخصی را بگویند، می‌گویند طرف چقدره باوجدان است ک در اصل یعنی چقدر با فرهنگ و تکامل جامعه همگام و هماهنگ است امروز درک میکنم این وجدان ک خودم کوشش میکردم داشته باشم بیشتر اش را و همیشه از من به عنوان شخص با وجدان یاد شود یعنی هر روز تلاشم این بوده که مثل اکثریت جامعه باشم خدایمه این چی آگاهی نابی است ک دارم درک میکنم از امروز کوشش میکنم اصلا کلمه خود وجدان راحذف کنم از ذهنم و بجایش بکوشم تا خود واقعی و خودی خداگونه ام باشم خدایا شکرت! و ممنونم از استاد گرامی ک دو باور زیبایی شان را باما شریک ساختن در چگونگی دفع احساس گناه از خودمان که البته این فایل تمامش پر از آگاهی و راه حل است، از همان شروع ک با چگونگی انتخاب افکار شروع شد و تا ختم ک به باورهایش رسید، الحق که ما هیچ کنترول و توانایی تغییر زندگی دیگران نداریم و تنها توان ما تغییر سرنوشت خودمان است در تمام جنبه ها، خدایا شکرت بابت این قانون بدون عیب و عدالت فراگیرت.یادم هست هربار اشتباهی مرتکب میشدم حتی در سطح خیلی خیلی کوچک مثلا حتی وقتایکه در بازی فوتبال یک فرصت را خراب میکردم یا ایکه توپ را به حریف میدادم تمام بازی درگیرش میشدم و حتا تا چندین روز بعدش هم خودم را محاکمه و سرزنش می‌کردم درحالیکه این قانون طبیعی جهان است ما باوجود اشتباهاتمان پیشرفت میکنیم و ما مکلف بر خطا و پیشرفت هستیم،

    البته خودم هنوز در تکرار یک خطا مشکل دارم یعنی یک خطا را چندین بار تکرار میکنم و این اصلا خوب نیست ک فکر میکنم عاملش هم بی ایمانی و ترسهایم هستند و باذکر موضوع اهرم رنج و لذت الهامی برایم شد ک میتوانم با استفاده از آن جلوی تکرار عین اشتباهات ام را بگیریم خدایا شکرت، و با گوش دادن به این فایل پر ارزش برایم معرض تر شد ک در حس بد ماندن اتفاقات بد بیشترو حس خوب اتفاقات خوب بیشتر،..

    خدایا شکرت درک رضا از روز اول سفرش اگرچی تازه این سفر را شروع کردیم اما جاده توحید نه وقتی دارد و نه تاریخ انقضاء همیشه ناب و جدید است برای همه همسفران ام سفر پر از آگاهی و درک را خواهانم ب برای خودم تعهد بیشتر، عاشقتانم🤩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Ayda Zinati گفته:
    مدت عضویت: 1561 روز

    سلاااام به استاد عزیز،خانوم شایسته ی مهربون و همممه ی اعضای سایت🤗

    من تصمیم گرفتم سفرنامه رو شروع کنم و با جدیت بیشتر ادامه بدم…

    اولین فایل درمورد رفع احساس گناه و ساخت عزت نفس

    خب داشتم فکر میکردم که چطوری این فایل رو در عمل ازش استفاده کنم و حسابی وجودم رو کندوکاو کردم

    اول گفتم فکر کنم ببینم احساسِ گناه من از چه جاهایی نشات گرفته و چیزای خوبی رو متوجه شدم

    ۱.در زمانایی که مخالفِ حرف خونوادم عمل میکنم و اونا ازش خبر ندارن احساس گناه میکنم

    ۲.زمانایی که برای خودم و خدا توجیه داشته باشم احساسِ گناه رو آگاهانه به خودم میدم تا اگر کسی خواست منو سرزنش کنه با خودم بگم من احساس گناه میکنم من آدم خوبیم من فهمیدم که گناهه! تا آروم بشم ولی اینکار هییییچ فایده ای نداشته و نداره

    ۳.زمانی که به کسی نه* بگم و مبادا که ناراحت بشه و فکر خاصی درموردم بکنه،مبادا باهام دوستی نکنه یا از من بدش بیاد،دعوامون نشه یه بار! نکنه کارم خیلی اشتباه بوده و الان جواب کارمو میگیرم و..و..

    اینا زمانایی هستن که من احساس گناه بهم دست میده

    حالا من توو خونوادمون برعکس خیلیا که بخاطر نماز نخوندن،حجاب،روزه و اعتقادات خاص احساس گناه میگیرن ما اصلا نداریم و من ازین لحاظ خیالم راحته چون میدونم خدایی حقیقی درون وجود منه و خیلی چیزای دیگه که از استاد یاد گرفتم و خودمم بهشون رسیدم یعنی آزادیم که خدای خودمون رو داشته باشیم.

    حالا باید بیام با باور های مناسب این احساساتو ریشه کن کنم

    *خداوند توابه(ذهنم میگه خونوادت چی اونا نمیبخشنت)

    منم بهش میگم:مهم این نیست که کسی منو ببخشه قدرت خداست اونه که باید منو ببخشه که البته خدا خیلی وقته منو بخشیده خودمم که باید کنار بیام باهاش و ببخشم

    اونا نبخشن هیچ تاثیری توی زندگی تو نداره فقط اسودگی خاطر رو ازونا میگیره

    انقدر فهمیدم خدا کاریم نداره بخاطر اشتباهاتم و بخشندس و انقدر تجربه کردم که خونوادم فراموش نمیکنن اشتباهات من رو که توی ذهنم انتظارِ بخشش خدارو ندارم بلکه برعکس انتظارِ بخشش خونوادم رو دارم

    حالا نکته اینجاست که باید ببینیم اون اشتباه در جهت و راستای چه چیزایی بوده

    وقتی فکر میکنم میفهمم همش در جهت پیشرفت زندگیم و لذت بردن بوده اینکه احساس آزادی کنم اینکه این احساس رو به خودم بدم که ارزشمندم و حق دارم اونجور که دلم میخواد زندگی کنم

    پس دقیقا اینجا چه گناهی انجام شده؟:/

    نمیدونم الان بخندم یا گریه کنم ولی هرجور حساب میکنم گناه نبودن اما چطوریه که سالهاست احساسش تو وجودم بوده!!

    *باید درمورد کارهایی که کردیم یک تصویر بزرگتری داشته باشیم تا تشخیص بدیم (فرهنگ های متفاوت)

    بازم هرجور نگاه میکنم گناه نکردم:)

    حالا البته اینجا یه چیزی موج میزنه و اون شرکه شرک! این رو بله قبول دارم

    صفرو صد نداریم اماااا این احساس گناه نصفش از ترسِ مخالفت دیگران نشات گرفته

    پس برای همینه که خدا شرک رو نمیبخشه پس برای همینه ادم حس میکنه واسه جلو رفتن گیر کرده به یه جایی و جلو نمیره

    منشاش ترسه ترس!

    داشتم بررسی میکردم دیدم با باور های استاد ذهنم مقاومت میکنه بعد دیدم خیلی ریشه دار تره ینی قشنگ باید یه چاه عمیق بزنیم توی وجودمون هر چی علف هرزه از ریشه ای ترین قسمتش بریده بشه

    یه مثال از خودم میزنم:

    یه سری کارا که انجام میدادم وجودم میگفت اشتباه نیست ولی ذهنم میگفت ببین آیدا خونوادت خوششون نمیاد پس گناهه پس اشتباهه تو داری مخفیش میکنیااااا ببین خیلی ادمه بی ارزشی شدی چون داری گناه انجام میدی

    منم بهش میگفتم؛ببین من دارم با دوستم خوش میگذرونم چیش اشتباهه؟

    میگف؛شاید مامانت خوشش نیاد ازین دوستت شاید بابات نخواد

    میخواستم برم سرکار

    ذهنم میگف:ببین این کار گناهه چون اونا مخالفن اونا ناراحت میشن اونا ازت ناراضی میشن همش اونا اونا اونااا…

    همش دیگران همش رضایت بزرگتر

    بعد گفتم آخه تا کی؟

    پس رضایت خودم از زندگیم چی میشه؟!

    اما حالا متوجهش شدم حالا فهمیدم چی درسته چی غلطه

    غلط ینی مسیری که خداوند براونها غضب کرده و گمراهان

    و درست ینی مسیری که به اونها نعمت داده

    ایاک نعبدُ و ایّاکَ نَستعین اهدنا الصراطِ مستقیم/صراطَ الذینَ انعَمتَ علیهم غَیرالمغضوبِ علیهم و الضاالین

    این آیه جواب تمام اینها رو داد و واااقعا آروم شدم وااقعا باور قشنگی بهم داد

    ینی چی؟ ینی راه درست راهیه که خدا گفته اونم نه بخاطر اینکه خدا گفته چون من خودم بهش رسیدم چون منطقیه

    من تمام زندگیم رو جوری ادامه دادم که دیگران راضی باشن مشکلم این بود که فکر میکردم دیگران فقط غریبه ها هستن دریغ ازینکه هر کسییییی میتونه باشه

    اگر مسیرِ درست مشیتِ الهیه چرا باید با حرف کسایی زندگی کرد که اصن نمیدونن قانون خدا چیه؟:)

    *با خودم میگم مردمی که خودشون تا به یه مشکلی برمیخورن میان به خدا پناه میبرن

    *مردمیکه علت وجودشون بخاطر وجودِ خداست

    *مردمیکه ۹۰ درصدشون نمیدونن واسه زندگی خودشون چیکار کنن

    حالا حرفِ اونا بشه راهِ درستِ من؟؟؟!!!!!!

    دوستان یه نکته ای که من بهش رسیدم رو میگم شاید به خیلیا کمک کنه باید مواظب باشیم که ممکنه ذهن وقتی داریم گناه رو از خودمون دور میکنیم یه جور دیگه وارد بشه و اونم اینه که ازینکه این همه مدت به خودمون احساس گناه دادیم بازم مارو وارد احساس گناه کنه و بگه چرا اینهمه به خودت احساس گناه دادی؟یعنی از احساسِ گناه دادن به خودمونم بهمون احساسِ گناه بده! (یعنی بگه تو گناه کاری که انقد به خودت احساس گناه دادی و به خودت آسیب زدی)

    خیلییی باید حواسمون باشه !!

    با همه ای اینا راهِ درستِ من راه خداست و تمووووم☺

    در پناه خدا شاد باشید❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مظفری گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    سلام به خدای درونم سلام به استاد عزیزم سلام به مریم بانو عزیزم سلام به دوستان همراهم

    واییی وایی …اینجا چه دنیاییست تا بحال اینهمه دوره ها شرکت کرده بودم اینقدر به این مطلب برنخورده بودم که حق الناسی وجود ندارد ما اگر ظلمی کنیم فقط به فقط به خودمون ظلم کردیمو بس تا حالا به این موضوع بوضوح بر نخورده بودم تمام زندگی ما همین است خوبی کنی به خود کردی بدی کنی باز به خود ظلم کردی .احساس خوب برابراست با اتفاقات خوب‌تر .واحساس بد برابراست با اتفاقات بدتر برای فقط خودت نه کس دیگر …این یعنی خود ایمان واقعی وهرکه درکش کند نه احساس عذاب وجدان می‌کند نه کمبود اعتماد بنفس دارد نه از عزت نفس پایین رنج میبرد ونه احساس گناه ..

    واقعا هرروز که از خواب بیدار میشوم ویک فایل استاد رو گوش میدم وارد یک دنیای بینظیر میشم که سراسر احساس خوب بدنبال داره وتا آخر شب حالمو خوب میکنه ..

    دوستان ، این فایلها بخدا رایگان نیستند درون اینها الماسها و دورهای فراوانی نهفته اند که استاد برایمان کشف کرده‌اند ‌بطور هدیه به ما تقدیم کردند . باید قدر بدونیم از استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم.

    ‌خدارا شاکرم بخاطر اینکه بوسیله استاد این سخنان گرانبها رو در اختیارمان قرار می‌دهد.

    سپاس سپاس سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1460 روز

    سلام و درود به استاد و خانم شایسته و همه همراهان 🥰

    امروز اولین روز سفر منه و اولین کامنتیه ک تو سایت میزارم، امروز ۵۰ مین روزه که وارد سایت شدم البته حدود ۲۵ روزه که جدیتر مطالب سایت رو دنبال میکنم و دارم هر روز فایلای رایگان و گوش میدم و سعی میکنم به توصیه های استاد عمل کنم، تا حدودی ک دارم آگاهی های جدیدم و تو زندگیم استفاده میکنم آرامش و امید وارد قلبم شده، امید به اینکه میتونم زندگیمو تغییر بدم و محکوم نیستم تا اخر عمرم تو شرایطی ک ازش راضی نیستم بمونم و زندگی کنم

    من قبل ورود به این سایت و درک این آگاهی ها هیچ آرزویی نداشتم، چون اونقد آرزوهامو دور از دسترس و محال میدیدم ک دیگه فراموششون کرده بودم و حتی جسارت خواستنشون و نداشتم

    امروز ک به این صفحه هدایت شدم به این آگاهی رسیدم ک مهمترین و اصلی ترین دلیل ناامیدی و نارضایتی وضعیت زندگیم نداشتن عزت نفس و احساس لیاقته، و اولین قدم برا تغییر ،بالا بردن عزت نفسمه.

    و مساله مهم دیگه ای ( ک متناسب با اتفاقی بود ک امروز برام پیش اومد) رسیدن به این درکه، که من هیچ توانایی برای تغییر اطرافیانم ندارم، نباید رفتار بقیه رو کنترل کنم نباید زور بزنم تا آگاهیهامو به بقیه بفهمونم چون اونا تا توی مدار نباشن حتی اگه این حرفا رو بشنون هم درک نمیکنن، من فقط باید رفتار خودمو کنترل کنم باید ذهن و فکر خودمو کنترل کنم و تلاش کنم تا مدار خودمو بالاتر ببرم و فقط اونوقته ک اتفاقات و افراد مناسب وارد زندگیم میشه.

    نباید از رفتارهای نامناسب نزدیکانم احساس بدی داشته باشم، چون احساس بد مساوی با اتفاقات بده، باید اون لحظه آگاهانه افکارمو انتخاب کنم آگاهانه دیدگاهم و تغییر بدم و به احساس خوب برسم تا اتفاقات خوب رخ بده

    باید شروع کنم به عشق ورزیدن به بقیه تا حال خودمو خوب کنم تا خودم رشد کنم

    هر روز از خدا میخام که هدایتم کنه و بهم بگه باید چه کارهایی انجام بدم تا رشد کنم تا باورهامو تغییر بدم، هر روز ازش میخام قدمهای کوچکی رو بهم نشون بده تا با برداشتنشون کمی به بالاتر رفتن مدارم نزدیکتر بشم و بعد با گوش دادن به صحبتهای استاد و خوندن متنهای زیبای خانم شایسته و کامنتای بچه ها یه نکته بهم گفته میشه که با عمل کردن بهش میتونم روند رو به رشدم رو ادامه بدم

    سپاسگذار خدایی هستم که حتی وقتی فراموشش کردم فراموشم نکرد

    و سپاس فراوان از استاد عزیز و تمام دوستانی ک با نوشتن کامنت به نحوی منو آگاه کردن

    آرزوهای خوب برای همه دارم♥️☺️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سیده راضیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    سلا به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز …

    امروز میخوام ردپامو برای اولین بار داخل سایت استاد قرار بدم که با سفر نامه آغاز کردم …

    خدارو شکر که با استاد و سایت استاد آشنا شدم و خدای خودم تشکر میکنم که منو تو این مسیر هدایت میکنه و آگاهم میکنه …

    برداشت های من از صحبت های استاد به شرح زیر است :

    احساس گناه :

    با توجه به گفته های استاد احساس گناه از اداب و رسومات و فرهنگ های هر کشور یا شهر یا روستا ها میاد …

    خب با این تفاصیل که بنده همش احساس گناه داشتم و دارم …

    چرا ؟؟؟

    به این دلایل …

    همین که استاد گفت درمورد سنگ قبر برا من طور دیگه ای بود …

    مادرم بهم میگفت که نوشته های سنگ قبر هارو نخونم چون از عمرم 1 سال کم میشه برای هر قبری حالا جالبش اینجاست ک من میرفتم خیرات پخش کنم چون راه میرفتم کلا روی سنگ قبر هارو

    میخوندم و وقتی اینو از مامانم

    شنیدم رفتم تو اون قبرستون کل سنگ قبرهارو شمردم و میشتم حساب میکردم ک تا چند سالگی زنده ام …

    خب چون ترسیده بودم هر 5شنبه ها ک میرفتیم قبرستون و من بخاطر عادتی ک داشتم چشمم میوفتاد روی سنگ ها این حس ک تو الان میمیری شبا تا صبح بیدار میموندم که یوقت تو خواب نمیرم و خب

    این برای

    من یکم عذاب آور بود چون همش به خودم میگفتم من ک بچگی نکردم من ک درس نخوندم من که هنوز لباس عروس نپوشیدم من ک هنوز دانشگاه نرفتم و و و و و ….

    نجوا های ذهنی خواب شیرین شبو از من گرفته بود و حتی روی روند درس خوندنم هم تاثیر گذاشت چرا که من تو روز بیشتر درس میخوندم و متوجه میشدم ولی با اینکه شبا نمیخوابیدم روزها

    میخوابیدم و از درس خوندن هم عقب میوفتادم و همبن کار باعث شد ک من خنگ شناخته بشم …

    مثالی که استاد زد سریع یاد خودم افتادم و بدنم گر گر فت چون هنوز هم این حس گناه باهام هست ولی بخاطر همین من زیاد قبرستون نمیرم ک حالم بد نشه …

    داستان دیگه ای ک دارم اینه ک یروز از مامانم پرسیدم که چطور میشه پیامبر شد ؟

    بخاطر عقاید مذهبی که داشت و تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود بهم گفت که باید نمازتو اول وقت بخونی که خدا ازت راضی باشه باید روزهاتو بگیری باید حجابتو رعایت کنی باید قرآن رو حفظ کنی

    و من بخاطر همین تا یمدت انجام دادم ولی وقتی نتیجه ای ندیدم چون شنیده بودم به پیامبر حرف ها نازل میشه و فرشته هارو میبینه ولی من نمیدیم کلا بیخیال شدم …

    میخوام بگم واقعا ورودی های ذهنی روی افکار انسان ها تاثیر داره …

    من بچه بودم و کارتن و فیلم زیاد میدیدم و بخاطر همین روم تاثیر گذاشته بود چرا چون اگه یروز نماز نمیخوندم احساس گناه بهم دست میداد ک دیگه خدا دوستم نداره اگ یروز روزمو میخوردم

    احساس گناه داشتم ک دیگ میرم جهنم اگه یتار موهام بیرون بود از همون یتار مو منو آویزون میکنن اگ کار بدی میکردم من میرم جهنم اگه صدام بالاتر میرفت برای پدر و مادرم یا ی لیوان آبدستشون

    نمیدادم نفرینم میکنن و زود از بین میرم

    حتی کشتن مورچه هایی ک گازم میگرفتن رو بهم حس بد القا کردن ک گناه دارن نکششون

    دل کسی رو نشکون اگ دلتو شکوندن

    حرف نزن ک کسی ازت دلخور بشه

    راه نرو ک کسی اذیت نشه

    خب ما دخترا تو اکشورمون خیلی محدودیت داریم ….

    الان خیلی اوضاع بهتر شده خدارو شکر …

    ولی تو دهه 80 من خیلی اذیت شدم ک بازم مقصر هستم ….

    من گذاشتم ک دیگران برام تصمیم بگیرن …

    تا اینجا از احساس گناه داشتنم گفتم حالا میخوام از یک از رفتارهای بدم بگم که احساس گناه میدم به افراد …

    خب رفتار بدیه و تا به حال نمیدونستم و الان متوجه شدم که بخاطر نداشتنم اعتماد به نفس اینکار رو انجام میدادم …

    قبل از ازدواجم رو هرچی فکر کردم یادم نیومد ولی برای بعد از ازدواجم من یکسال افسر دگی پید ا کردم بخاطر احساس ترحم کردن کاری میکردم که همسرم بهم توجه کنه و نمیزاشتم بدون من جایی

    بره و حتی بخاطر کارش ک شاگرد میگیره بخاطر بد رفتاری هایی

    که به شاگردش میکرده رو میگفتم نکن گناه داره چرا اینقدر بهشون زور میگی یا مگه اونا نوکرتن ک باهاشون اونطور رفتار میکنی و بعدش ک رفتارش رو تغییر میداد اونا تو روش درمیومدن و کلی هم

    ناراحت میشد و اینا بخاطر رفتار های من بود …

    خب من ناخود آگاه انجام میدادم و از وقتی ک این رفتارم رو چیدا کردم ازش معذرت خواهیی کردم و نزاشتم ک تو اون حال بمونم ..

    یا در بیشتر اوقات ک در جمعی میشستم چون حرفی نداشتم برای گفتن بخاطر اینکه دیگران بهم توجه کنن از بدیهایی ک خیلی کمتر از خوبی هایی ک خانواده همسرم داشتم میگفتم و بدیهاشون رو تو

    چشم دیگرون میکردمو جالبه ک بدونید بیشتر اون بدی ها تو زندگیم ایجاد و

    تکرار شد …

    حتی یوقتایی از همسرم پیش خانوادش بد میگفتم ک ثابت کنم من خوبم و پسر شما بدست …

    خب اینا نشونه اعتماد به نفس پایینه منه ک من متوجه شدم و برای اینکه قبلا اینطور نبودم و از اطرافیان نشات گرفته راحت میتونم تغییر بدم …

    فقط با کنترل ورودی ذهن …

    دور شدن از افراد منفی …

    نگاه نکردن فیلم و سریال هایی ک محتوا نداره …

    و و و و و و

    حق الناس :

    چرا واقعا کتاب خدارو مطالعه نکردم ؟؟؟؟؟؟؟

    چرا همش عربیشو میخوندم ؟؟؟؟؟؟؟؟

    چرا فقط قران رو برای مردها میخونیدم ؟؟؟

    چرا فقط قران رو برای اینکه سر یع به خواسته هامون برسیم میخونیم ؟؟؟؟؟

    چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بارها از این حق و ناحق شدن تو حال بدم منوندم و زندگی رو به خودم تلخ کردم ….

    همش بهم میگفتن یوقت دزدی نکنیا … یوقت روفتیم جایی مراسم برای پوشیدن کفشات پاتو رو کفش کسی نزاریا …

    یوقت بدون اجازه در اتاق کسی رو باز نکنیا ….

    یوقت بدون اجازه دست به وسیله کسی نزنیاااااا

    یوقت پول کسی رو نخوریاااااا

    اووووووووووووووف که چقدر از این یوقتا دارم ک با گفتنشون شاید پاشنه اشیل هاتونو پیدا کنید ولی من میرم توگذشته و یکم کنترل کردنش سخته برام چون تازه اول راهم و دارم تمرین میکنم ک چیزی

    که باعث حال بدم میشه رو اصلا انجام ندم ….

    ظلم :

    دقیقا من با موندن تو احساس گناه به خوووووووووووووووووووووودم ظلم کردم و هر ستمی که به من شد از سمت خودمه …

    چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    چون میتونستم برای یکبار هم ک شده معنی قرآن رو از دید دیگه ای بخونم ………

    استاد حرف قشنگی زد : وقتی شما هماهنگ باشید با خدا شمارو هدایت میکنه ….

    امید وارم از کامنتی که گذاشتم آگاهی هایی رو دریافت کرده باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: