ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 102

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محدثه آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام استاد عزیزم وومریم جونم

    امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید

    استاد عزیزم این رو بگم ک اول فایل رو یه روز پیش گوش کردم و پاسخ دادم ب سوالات توی دفترم

    و امروز اومدم اساسی گوش کردم و دوباره پاسخ دادم توی دفترم ب سوالات و این بار پاسخ هام خیلی مثبت تر بود

    بعد گفتم چرا اینقدر متفاوت شده و جواب های دومی ک از گوش کردن دوباره فایل دادم مثبت تر از جواب های اول هست

    گفتم ب خودم ک باید صادق باشم با خودم و دروغ نگم

    و دیدم چقدر با یه بار گوش کردن همین فایل

    نگاهم دو درجه تغییر کرده

    چقدر بهتر شده

    و فهمیدم واقعا ک میتونم نگاهم رو تغییر بدم

    میتونم بهتر بشم

    و میدونم توی یه سری مسائل خیلی پاشنه آشیل دارم و توی یه سری ب راحتی احساس بهتر شده

    خدایا شکرت

    حالا ادامه فایل

    استاد شما گفتید ک یه روز بندر عباس یه زندگی معمولی داشتین و یه روز فهمیدین ک تمام اتفاقات زندگی ما ب واسطه نگرش ما و ذهنیت ما رخ میده

    و از اونجا همه چی شروع شد

    منم یادمه ک وقتی برای اولین بار این مطالب رو شنیدم ب شدت مجذوب شدم

    واقعا استاد برام مث یه آگاهی بود ک انگار ب یاد آوردمش

    و یادمه خیلییی تشنه فهمیدن این مطالب بودم

    ولی خوب استاد چون از اون مدارهای ته ته ،کم کم اومدم بالا

    با چک و لگد فراوان اومدم بالا

    و الان خدایی 20 روز از تعهد فولادی من میگزره و من هر روز با ذوق و شوقی ک تا حالا مثلش رو در خودم ندیدم ادامه دادم و

    این روزا با حدف فضای مجازی و همه چی و تمرکز لیزری روی دوره ها و فایل های رایگان ،احساس بی نظیری دارم بخدا

    و اینک استاد من توی خانواده خودم کسی نیست ک ب موفقیت بالایی رسیده باشه و یکی از یک بدتر هستن

    ولی استاد سه نفر رو پیدا کردم

    و یکی شون رو از ته دلم تحسین کردم و یکی شون موفقیتش ب من احساس ناتوانی داد و یکی دیگه شون حس بد جور حسادت رو

    و اینا احساسات بارز بود و بقیه احساست رو هم داشتم ولی خوب اینا بیشتر بود

    استاد بعد نوشتم ک اون نفر اول بسیار رویا پرداز هست و دست از اهدافش نمی‌کشه و همیشه نفر هیت و پیش میره اصلا همیشه

    ب هر طریقی شده ب خواسته هاش میرسه

    و نفر دوم هم همیشه باورش اینه ک پول درآوردن خیلیی راحته و بسیار صبوره و اصلا عجله نمیکنه اصلاا

    و نفر سوم توی یه بعد از زندگیش عالیه و اینک ریسک میکنه ،عاشق ریسکه توی این یه بعد از زندگی اش و واقعا حس حسادت میکنم گاهی بهش

    و اینک منم گفتم اینا هر کدوم توی یه بعد از زندگی شون موفق شدن منم بیام موفقیت هاشون ایده بگیرم و ب خودم بگم ک بابا اینا تونستن پس منم میتونم

    چرا نتونم ؟

    و من اینو بگم چون توی خانواده خودم الگو درست و درمون پیدا نکردم ،شروع کردم از اون آدمی ک از موفقیتش خوشحال میشدم ،از الگوهای اون پرسیدن

    و اون در مورد ثروت افرادی رو برام مثال میزد ک بسیار بسیار ثروتمند بودن

    حالا فک کن من با ذوق و شوق گوش میکردم و اون افراد غریبه رو تحسین میکردم توی زمینه ثروت

    و لذت میبردم وقتی برام تعریف می‌کرد ک

    فلانی از این جا ب اونجا رسیده

    و دیدم حسادتم توی ثروت برای غریبه ها نیست برای آشناهاست

    ولی روابط برای غریبه ها هم باشه حسودی میکنم

    و نفر اول ک مهاجرت کرده رو هم حسودی میکنم ک منم میتونستم برم فلان شهر

    چرا نرفتم و اینا

    استاد من بسیار مشکل دارم توی این زمینه

    ولی خدایی جوابم برای بار دوم ک فایل رو گوش کردم بسیار بهتر و مثبت تر شده بود

    استاد وقتی این فایل رو گوش کردم و نکته برداری کردم

    بی نظیر بود تاثیرش برام

    درکش برام

    استاد ممنونم برای این سلسله سوالات بی نظیر ک این بعد از وجودم رو بیدار کردم و باعث شد فکر کنم

    واقعا من مث یه درخت میمونم ک بی نهایت شاخه داره و باید روی هر شاخه ام کار کنم

    و رشد پیدا کنم

    اصلا زندگی من این نیست ک فقط این مسیره و بس

    نه انگاره همون درخ باورهای محدود کنندست

    مث همون پیچک های پارادایس ک ی هم تنیده شده بودن و مثال واضحی برای باورهای محدود کننده و کارکردن روی خودمون بود

    استاد عزیزم عاشقتم و ممنونم از زمانی ک برام گذاشتین

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2650 روز

    سلام استاد عباس منش و خانم شایسته و همه دوستان عزیز

    من

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟ وقتی یکی از نزدیکان یا دوستانم به موفقیت میرسه منم دوست دارم برسم خیلی اوقات احساس می کنم حسادت دارم یا اینکه در واقع دوست ندارم اون به موفقیت زیاد برسه و خیلی از اوقات احساس می کنم که ذهنم میگه دیدی اون رسید تو نمی تونی برسی انگار کسی می تونه من نمی توانم ، ولی من با آموزش های استاد یا گرفتم سریع برای اون فرد درخواست موفقیت و پیشرفت بیشتر می کنم تحسینش می کنم و می گویم اگر اون تونسته من هم می توانم و به این شکل ذهنم رو کنترل می کنم و اجازه نمی دهم که نجواهای ذهنم شروع کنه قدرت گرفتن

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟! اولش نه ولی وقتی تحسین می کنم، براش برکت بیشتر می خواهم و میگم پس من هم می توانم احساس خوبی و انگیزه می گیرم

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟! احساس حسادت می ده احساس تا توانی می دهد ولی وقتی که تحسینش می کنم و به خودم می گم اگر اون تونسته من هم می توانم این حسادت و احساس ناتوانی رو یک جورایی از بین می برم و باید اینقدر این کار رو انجام بدهم که واقعا تغییر کنم

    تمرین:

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    با این نگاه که اگر هر فردی تونسته به موفقیتی برسه ما هم می تونیم دید تحسین کننده داشته باشم نکات مثبت اون فرد رو ببینم توانایی هایش رو ببینم و تحسین کنم

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    به انگیزه و خود باوری این افراد نگاه کنم به کنترل ذهنی که داشتن توجه کنم و تحسین کنم ، به میزان مهارت اون افراد توجه بکنم، همه افرادی که به موفقیت رسیدن وقتی توجه کنیم می بینیم به خاطر کنترل ذهنی که داشتن به موفقیت رسیدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 1602 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم خانم شایسته و همه بچه ها

    خدای خودمو شکر میکنم که با شما و سایت آسمونی شما آشنا شدم.

    من نسبت به موفقیت دیگران اکثر مواقع بی تفاوتم یا اینکه خوشحال میشیم و اینم مدیون آموزش های شما هستم چرا که من به این نتیجه رسیدم که هر کس که موفق شده آگاهانه و یا ناآگاهانه از طریق عمل به قانون به نتایجش رسیده.

    قانونی که میگه قدم به قدم به سمت اهدافمون حرکت کنیم (قانون تکامل) و از مسیرمون لذت ببریم و زمانی هم که نتایج بیاد باورهای ما هم قوی میشه تا جایی که قدرت میگیره.

    با وجود کنترل ذهنی که هر لحظه دارم روش کار میکنم باز هم نجواها وجود داره و باگ های تو ذهنم هست که میگه تو جا موندی از دیگران و اونا جلوترن از تو.

    زمانی که یکی از دوستانم از صفر شروع کرد و تونست مغازه سوپری بزنه و به درآمد عالی برسه به گونه ای که خونه خرید زمین خرید و بهترین ماشین رو خرید. نجواهای ذهنم به من میگه اون از تو خیلی جلوتره و خیلی موفق تره و تو عقب موندی.

    من این باگ ذهنم رو باید درست کنم و بهترین باورها رو درست کنم باورهای مثل اینکه. من هم از اون الگو بگیرم که میشه از هیچ شروع کرد و به ثروت رسید.

    دوم اینکه اون تکاملش رو طی کرد و به الهاماتش عمل کرد من هم باید با عمل کردن به الهاماتم و طی کردن تکاملم به سمت خواسته هام حرکت کنم.

    2. زمانی که یکی از آشنایان من که خیلی دیرتر از من دانشگاه حقوق رفت و وکیل شد من و حتی خانواده ام به من میگن اون چقدر دیرتر از تو دانشگاه رفت و موفق شد ولی تو نتوستی با اینکه حقوق خوندی وکیل بشی. باورهای محدود کننده ای که وجود داره اینکه یک باور کمبود اینکه پول فقط جای خاصی هستش و نمیشه از شغل های دیگه پول درآورد و دوم عدم تمرکز بر خواسته های خودمون اینکه من به جای تمرکز بر خواسته های خودم دارم به موفق نشدنم توجه میکنم.

    باور قدرتمند کننده اینکه من در کاری که دوس دارم موفق میشم و به خودم بگم من چون دنرال آزادی زمانی و مکانی بودم دنبال وکالت نرفتم پس من انسان موفقی هستم که با وجود فشارهای خانواده و نجواهای ذهنم به سمت کار مورد علاقم رفتم. و اینکه این دنیا پر از فراوانیه و پول هما جا هست فقط باید به سمت علاقمون بریم پول هم میاد.

    و در پایان به نظر من ریشه خیلی از حسادت ها نشات گرفته از باور کمبود و عدم درک قانون تکامله چیزی که توی زندگی من کاملا وجود داره و هر لحظه در حال تلاش برای تغیر اونها هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام خدای مهربان

    این دور دومی هست که من دارم این سلسله فایل هارو شروع میکنم اما این سری خیلی متعهد تر و جدی تر از دفعه قبل

    البته که ار همون اول که شروع کردم خیلی تعهد عالی داشتم و تغییرات فوق العاده ایی روهم رقم زدم برای خودم اما یک حسی بهم گفت دوباره از اول شروع کنم و دوباره عمیق و عمیق تر بشم

    من قبل از این سلسله فایل ها دنبال فرصتی بودم تا تمام پتانسیل های درونیم رو روی یکسری فایل ها از استاد بزارم حالا یا میتونست دوره باشه یا این سلسله فایل ها و امروز اون تصویر دوباره توی ذهنم پلی شد و من تصمیم بر این گرفتم که اون تصویر رو بیام روی این سلسله فایل ها بزارم

    وقتی میگم تمام پتانسیل های درونیم یعنی

    تا میتونم از قدرت تمرکزم استفاده کنم

    تا میتونم کانون توجهم رو جوری جهت بدم که هموار تر بشه مسیرم

    و یکی از مهم ترین چیزا تا میتونم اقدام عملی کنم و صد در صد خودم رو در عمل کردن به ایده ها بزارم و واقعا تمام خودمو ارائه بدم

    تا میتونم بها بدم به این فایل ها و تمرکزم رو خرج این موضوع کنم

    تا میتونم باور ها مناسبش رو بسازم توی ذهنم و این جنس از تمرکز رو بکار بگیرم

    تا میتونم برم تو دل ترس هام

    یک ترمزی و من دارم خیلی داره اذیتم میکنه و این چند وقت واقعا هر دفعه احساسم رو بد میکنه و داره ازارم میده اونم اینکه الان دیگه دیر شده میخوی چیکار کنی همه چیز تموم شده خیلی کند عمل کردی از همه چیز افتادی چن وقت دیگه 18 سالت میشه و انگار دراه ترس میندازه توی وجودم از اینکه میخواد 18 سالم بشه داره و یک غولی توی ذهنم تبدیلش کرده

    این ترمز منجر به این شده که من هر چیزی رو که بخوام شروع کنم مغزم نجوا بده که بگه نمیخواد شروع کنی چون طول میکشه و هعی منو از این شاخه به اون شاخه میپرونه و این باعث شده به اندازه کافی روی یک موضوع نمونم این باعث شده حتی اگر میخوام برم یک مهارتی رو توی کارم یاد بگیرم و مثلا میبینم این مهارت دو ماه طول میکشه بگم ولش کن و اشغال هارو زیر مبل مخفی کنم و این موضوع چند وقتیه که منو از احساس خوب دائمی انداخته وباعث شده با وجود اینکه دارم خوب کار میکنم احساس خوبی به خودم نداشته باشم این یک ترمز و ترمز بعدی نظر دیگران هست که میترسم مثلا دیگران فکر کنن من بی عرضه هستم یا هرچی و اینم باز باعث میشه از این شاخه به اون شاخه بپرم و هیچ رشدی رو تجربه نکنم ولی به لطف آموزه های این دوره و تعهد و تمرکز خودم تا حد خیلی خوبی این موضوع رو حل کردم و دیدم با برداشتن این ترمز چقدر چقدر احساسم بهتر شد اما این ترمزه اینگه دیگه دیر شده و فرصت ها از بین رفتن رو میخوام به عنوان اولین اقدام برای شروع دوباره این دوره در خودم حل کنم تا احساس خوبی داشته باشم در این حین که دارم این مسیر رو سپری میکنم و تمرکز بهتر و بیشتری داشته باشم

    خب بیام اول از همه ریشه این ترمز رو پیدا کنم و ببینم حرف حسابش چیه خب این ترمز میگه چن وقت دیگه 18 سالت میشه از طرفی بعدش میخوای بری دانشگاه (یا سربازی) و نمیدونم چرا این موضوع داره احساسم رو بد میکنه مدونی انگار داره میگه قبل از این اتفاقات تو باید به همه اون چیزایی که میخواستی رسیده باشی و داره احساسم رو بد میکنه

    اما من باید به خودم یاداوری کنم که بابا زندگی مسیره زندگی داشتن هدفه تو حالت باید از همین چیزایی که داری از همین مسیری که داری میری از همین سلسله فایل ها که داری روش کار میکنی از همین اموزشی که میخوای یاد بگیری لذت ببری و عشق کنی باور کن کانون توجه توعه که داره احساسات رو رقم میزنه نه اون موفقیت مالی که مدنظرت هست نه هیچ چیز دیگه ایی

    تو میتونی از همین چیزایی که داری اینقدر خوب لذت ببری که کسی از موفقیت مالی و میلیارد ها میلیارد درامد لذت نبره و نکتش اینجاست اگر تو بتونی با همین شرایط با تمام وجودت لذت ببری اون وقت هست که باعث میشه از خواسته های بعدی که برای خودت مقق کردی لذت ببری

    این ترمز باعث شده بود که من یکسری کارایی رو که باید بکنم نکنم این ترمز باعث شده بود که از رشد و پیشرفت های کوچولو خودم لذت نبرم و درنتیجه فرکانس رشد رو کمتر بفرستم و منو توی فرکانس عجله برده بود اینطوری بود که من مثلا میدونستم برای اینکه توی کارم نتیجه بگیرم باید فلان کار رو انجام بدم از طرفی این کار یک ماه زمان میبرد ولی من انجامش نمیدادم چون نمیخواستم یک ماه طول بکشه تا من نتیجه رو بگیرم میخواستم زودتر نتیجه بگیرم و این موضوع باعث میشد اون کار و انجام ندم و مهم تر از همه تکاملم رو طی نکنم و بدو بدو توی فرکانس عجله قرار بگیرم

    دوست داشتم که بدون اینکه فلان مهارت رو تا حد خوبی کسب کنم ولش کنم و فقط بدوم دنبال نتیجه و این هم منو از این شاخه به اون شاخه مینداخت و هم خیلی ناامیدم کرده بود

    یافتمم یافتمم اصلی ترین مسئله این روز های زندگی من دقیقا همین ترمزه دقیقا همین باور نامناسبه که عملا اگر برش دارم جریانی از احساس خوب میاد توی زندگیم

    اینکه دیگه1.خودمو با بقیه مقایسه نکنم و2.نظر دیگران برام مهم نباشه خیلی کمکم کرد توی این موضوع که عجله نکنم تا یکسری کارها رو انجام بدم و تمرکزم روی خودم باشه و روی این دو مورد هم سعی میکنم بیشتر تمرکز بزارم بازم

    خب ترمزی که خیلی وقت ها کنترل ذهن رو برای من سخت میکرد رو تا حدودی پیدا کردم اونم اینه که خیلی رفتم توی فرکانس عجله یعنی دیگه حال آموزش دیدن حال صبر کردن با احساس خوب رو ندارم و حال تمرکز لیزری روی یکسری موارد رو ندارم و باید حل کنم این موضوع رو و چقدر اگه حلش کنم کمکم میکنه برم تو دل یکسری چالش ها

    موقعی که فایل دو همین دوره رو گوش دادم یکسری چالش ها توی ذهنم اومد که برم توی دلشون اما نرفتم چرا چون میگفتم که این چالش ها طول میکشه که من یادشون بگیرم یا مثلا حلشون کنم منم دوست دارم سریع نتیجه بگیرم

    مثلا میخواستم برم چیزی یاد بگیرم اون مثلا یک هفته طول میکشید اما مغز میگفت که یک هفته زمان زیادیه پس کی میخوای پول بسازی

    ترمز های زیادی هستند که دارم و باید برشون دارم تا از این فرکانس عجله و ترس بیام بیرون یکی از اونها همین باور به کمبود هست

    همین مشکل که من تکاملم رو میخواستم طی نکرده به یکسری چیزا برسم خیلی منو اذیت میکرد و داشت ازارم میداد

    الان مفهوم نچسبیدن به خواسته هارو میفهمم که به میزانی که ما بی نیاز بشیم به اون خواسته بهش میرسیم

    خدایا شکرت چقدر خوب دارم درون خودم رو کشف میکنم

    من مثلا میدونستم برای اینکه نتیجه بگیرم باید یک هفته فلان موضوع رو تمرین کنم یا یک ماه فلان کار رو بکنم ولی مغز میگفت اووو یک ماه تا یک ماه میخوای همینطوری بمونی و … و من یک فردی شده بودم که هیچ کاری نمیکرد و خیلی از این موضوغ داشتم فرار میکردم اما الان دارم اشغال هارو از زیر مبل در میارم

    چند شب پیش بود که خدا به طرز معجره آسایی این ترمز رو بهم شناسوند وقتی که داشتم برای مرجان دوستم کامنت مینوشتم تا حدی این موضوع رو پیدا کردم باورم نمیشه اون لحظه که داشتم برای دوستم مینوشتم اصلا انگار من نبودم من واقعا چشام اشکی بود و دستام خودش داشت مینوشت و بهم یاداوری کرد این موضوع رو و ریشه رو بهم شناسوند حالا یکی از اصلی ترین چیز ها و حیاتی ترین موارد برای من اینه که این ترمز رو حذف کنم

    واقعا سینا برای چی داری عجله میکنی تو که نه بدهکاری و نه خداروشکر توی شرایط سختی هستی اگر میترسی مردم قضاوتت کنن بزار بکنن اصلا مگه اینکه بقیه چی فکر میکنن راجع به تو مهمه که تو بخوای بخاطر نظر اونا سریع نتیجه بگیری تو وقتی میدونی مسیرت درسته و وقتی میدونی نتیجه میده اگر بمونی توی مسیر خودت پس بمون و لذت ببر بحث اینه که اگر اطمینان داشته باشی که به هرچی میخوای میرسی دیگه مهم نیست اونا چی میگن پس توی مسیر خودت بمون برو دوباره اموزش هات رو شروع کن لذت ببر از تک تک اقداماتی که میکنی برو کوچولو کوچولو نتایجت رو ببین دوباره انگیزت رو زنده کن زندگی همینه لذت ببر و توی مسیر خودت بمون و عشق کن

    الان میفهمم دلیل خیلی از نرسیدن هام همین فرار از قانون زیبای تکامل بوده و باعث میشده که زود ناامید بشم

    همین الان که اینارو به خودم گفتم یک درجه حالم بهتر شد و میخوام ادامه بدم و ادامه بدم میخوام ذهنم رو بمبارون کنم از برداشتن ترمز هایی که میگه تکاملت رو طی نکن و میخوام کاری کنم که از تکاملم لذت ببرم

    میدونی چرا همین آموزش دیدن و تمرین کردن برای من به همون اندازه که من نتیجه مالی میگیرم لذت بخش نباشه؟ چرا همون قدر کیف نکنم از انجامش ؟ باید کانون توجه خودم رو درست کنم وگرنه هیچ قانونی ننوشته که اقا یک میلیارد پول ساختن احساس بهتری داره از مثلا یاد گرفتن یک چیز کوچولو

    میدونی میخوام بگم که من باید اینقدر خوب کانون توجهم رو کنترل کنم که همین الان از کارهایی که دارم میکنم لذت ببرم باید بهبود رو انجام بدم عشق کنم از همین کارهایی که دارم میکنم و اصلا نگران نباشم

    اتفاقا باید ب خودم یاداوری کنم که به میزانی که نگران باشی داری فرکانس نامناسب میفرستی و اوضاع رو برای خودت سخت میکنی

    باید حواست باشه استرس اینده رو نداشته باشی چون این فرکانس ایندت رو بدتر میکنه این قانونه

    نگرانی دردی رو دوا نمیکنه بلکه اگر یاد بگیری از همین لحظه لذت ببری و تمام وجودت رو بزاری تا پیشرفت کنی در همین قدمی که درش هستی میتونی بهبود بدی خودت رو و لذت ببری

    وقتی این ترمز رو بردارم خیلی بهتر میرم توی دل چالش های زندگیم و یکسری کارها رو انجام میدم که قبلا بخاطر اینکه دیر میشه شروع نمیکردم

    به کجا چنین شتابان

    همین الان زندگیت مقدسه و لذت بخشه

    مگه کم افرادی رو داشتیم که به بزرگترین هدف هاشون رسیدن که از نظر ما دیگه ته خوشبختیه و خودکشی کردن ؟ این نشون میده احساس خوب و لذت تو اصلا نه ربطی به پول داره و نه ربطی به موفقیتت فقط برمیگرده به کانون توجهت فقط برمیگرده به دیدن نعمت هات در همین لحظه از زندگیت و نکتش اینجاست تو به میزانی که بتونی همین لحظه نعماتت رو ببینی همون پولی که داری رو ببینی و شروع به سپاسگزاری کنی زندکیت تغییر میکنه

    من باید برای صبح هام یک سپاسگزاری جانانه از این به بعد در نظر بگیرم تا بتونم بیشتر نعمت های زندگیم و ببینم واقعا زندگی همه ما سرشار از نعمت هاست

    همین که الان سالم سالم هستم ،،همین یک ساعت پیش داشتم جانانه ورزش میکردم و لذت میبردم واتفاقا رکورد شنای خودم رو هم زدم و تونستم 80 تا توی یک ست بزنم منی که اول که شروع کردم ده تا به زور میزدم ،، همینکه الان با کامپیوتر دارم تایپ میکنم و در بهترین سایت موفقیت جهان هستم با دوستان بینظیر و فوق العادم ،،بخاطر پولی که توی حسابمه و نگرانی منو کمتر کرده ،،بخاطر نفسی که راحت دارم میکشم ،،بخاطر اینکه توی اتاق خودمم با تمرکز صد در صد دارم این رو تایپ میکنم کسی کاری بهم نداره و میتونم این اموزه هارو با خیال راحت انجام بدم بخاطر اینکه وارد کاری شدم که واقعا آرزوم بود درسته شاید تا الان بخاطر ترمز هام اونجوری نتیجه نگرفتم اما این کارم هست و من میدونم هرموقع به محض اینکه شروع کنم باور هام رو تغییر دادن نتیجه هم تغییر میکنه و چقدر باید خوشحال باشم؟ همین که دارم الان روی ترمز هام کار میکنم و لذت میبرم ؟؟ همینکه درمورد کامنت نوشتن مقاومتی ندارم و میبینم چقدر این موضوع کمکم کرده ،حالم خوبه چون زمان ازادی دارم و میتونم صبح از شب روی ذهنم و روی باور هام کار کنم ،میتونم بخاطر ذهنی که دارم و بخاطر فراوانی آموزش بهترین بشم وی کار خودم و بیشترین اطلاعات رو کسب کنم و هعی بهتر و بهتر بشم .

    خدایا شکرت واقعا اینقدر نعمت دارم سال پیش آرزوم بود این جنس از تمرکز رو داشته باشم این جنس از ازادی رو داشته و اینقدر رشد کرده باشم خدایا شکرت

    بازم روی این ترمز خیلی زیاد تر کار میکنم الان میخوام برم جلسه 9 کشف قوانین رو حتما ببینم که درمورد همین موضوع صحبت شده و باز دوباره با تمرکز بیام سراغ فایل جلسه یک همین دوره ارزشمند و بینظیر

    خداوند یار و نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1207 روز

      سلام سینا جااان

      بازهم هدایت شدم به کامنت شما

      تحسین وتحسین وتحسین. فقط میتونم بگم افرین پسر

      از اینکه دوباره شروع کردی به دوره اونم باتمرکز وتعهد بیشتر تحسینت میکنم

      یکی از ترمزهای این روزهای من این هست که داره دیر میشه بالای چهل سالته اگه بخوای زندگی تازه ای راشروع کنی خیلی دیره. ولی میدونم که این شرک هست. ازخدا کمک خواستم تا باتعهد بیشتری تمرین انجام بدم. بیشتر بهش اعتماد کنم

      الگوهایی پیداکنم که بالای 40سال موفق شدند. هرکسی از بیرون به زندگی من نگاه کنه حسرت زندگی من رو میخوره. ولی خودم راضی نیستم. میخوام زندگیم رابهتر کنم.

      راهش تمرکز روی خوبی هاست. تمرکز به داشته هاست. من باید احساسم راخوب کنم. بتونم تحسین کنم دیگران را. من میتونم. یکی از تعهداتم تحسین دیگران هست

      باید باتمام وجودم بتونم تحسین کنم وباور کنم که میشود.

      من اومدم از مسیرم لذت ببرم .هدایت بطلبم وکارم رابه خدابسپارم عجله چرا

      سینای عزیزم هرموقع کامنت مینویسی انگار دست خداهستی وبرای من مینویسی

      دوستت دارم وسپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمد رضا دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2190 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و عزیز دلشون خانم شایسته

    سوال اول : اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    من در وهله اول خوشحال میشم و تحسین میکنم ولی بعد این افکار توی ذهنم میاد که چرا اون تونسته و من نمیتونم؟ و احساس ترس و کمبود به سراغم میاد که داره زمان میگذره و دارم از بقیه عقب میفتم… ببین فلانی به موفقیت رسید و من هنوز اندر خم یک کوچه ام

    فلانی مهاجرت کرد و داره سفر های خارجی میره و من نتونستم برم و کلا ذهنم میره به این سمت که انگار زندگی یک مسابقه هست و حالا که فلانی جلو افتاده من هم باید زودتر به اون برسم.

    یاهمش این این افکار میاد که فلانی از چه کسب و کار و از چه راهی تونست این موفقیت مالی رو بدست بیاره؟ و ذهنم درگیر نوع کار و چگونگی موفقیت اون فرد میشه

    مثلا وقتی یکی از اقواممون که واقعا هیچی تو زندگیش نداشت و پدر و مادرش خرج خونه و زن و بچه اش رو میدادن بعد از چند ماه به موفقیت های مالی رسید و دوتا ماشین خارجی خرید،خونه خرید،مسافرت های خارج از ایران هر ماه میرفت و من به شدت ذهنم مقاومت میکرد و برم سوال بود که این همه موفقیت چطور توی چند ماه براش اتفاق افتاده.لابد چیزی پیدا کرده(البته این رو هم بگم تو منطقه ما چون نزدیک آثار باستانی هست تا یکی پولدار میشه همه میگن این گنج پیدا کرده)

    لابد کسی کمکش کرده.چه کسب و کاری راه انداخته؟ این کی تکامل رو طی کرد؟

    بعضی وقت ها هم به خاطراینکه ذهنم رو آروم کنم میگم این اولشه ،این نمیتونه نتایج پایدار داشته باشه حالا چند روز پول ها رو خرج میکنه برمیگرده سر خونه اول

    یعنی یک جور حسادت و احساس ناتوانی در لایه لایه های ذهنم هست و هر چند در ظاهر تحسینش میکردم و میگفتم آفرین اگه اون تونسته من هم میتونم ولی باورهای محدود کننده من و احساسات بد من مثل آتیش زیر خاکستر احساس کمبود و ناتوانی بهم میده.

    این احساس که من باید یه کاری کنم ، چرا من نتونم ، من که با قانون آشنا شدم من هم باید به موفقیت مالی برسم و باید سریع پولدار بشم

    در مورد موفقیت مالی بچه های سایت خیلی موقع ها احساس عجله بهم میداد که سریع یه کاری کنم تا من هم مثل اونا وضعیت مالیم خوب بشه ولی با کار کردن رو دوره های دوازده قدم که شما گفتید مسابقه نیست و ما نباید خودمون رو با بقیه مقایسه کنیم هر کدوممون از یه جایی شروع کردیم و باورهای ما بستگی به شرایطی که توی اون رشد کردیم متفاوته یه کم ذهنم آروم تره و موفقیت های بچه ها رو تحسین میکنم هر چند هنوز در مورد بچه هایی که سنشون خیلی پایین هست و موفقیت مالی کسب کردن احساس سرزنش خودم رو پیدا میکنم که چرا من زودتر شروع نکردم یا چرا زودتر با قانون آشنا نشدم.

    تمرین

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان

    بورسیه تحصیلی برای مقطع دکترا و ادامه تحصیل در خارج از کشورتوسط چندین نفر از دوستانم

    من فقط تحسینشون کردم چون خودم قصد ادامه تحصیل نداشتم

    این درس رو گرفتم که هر کس هدف داشته باشه و در جهت هدفش تلاش کنه حتما به مقصد مورد نظرش میرسه

    موفقیت مالی حسین

    احساس اینکه اگه اون تونسته من هم باید بتونم راهی دیگه ندارم

    درس هدف داشتن،پشتکار و تلاش و باورهای ثروت ساز داشتن

    موفقیت مالی احمد

    احساس عجله برای پولدار شدن

    درس اینکه من هم باید مثل اون تکاملم رو طی کنم

    ممنونم از شما استاد عزیز به خاطر این سلسله از فایلها که ذهنمون رو باهاش شخم میزنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    روح الله فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    زندگی من

    طرزفکرمن

    زاویه دیدمن

    شخصیت من

    به دودسته تقسیم میشه

    یکی قبل ازورود به این مسیراگاهی

    ویکی بعداز ورود به این دوره

    زاویه دیدمن،ذهنیت من،شخصیت من بعدازورودبه این مسیر360درجه تغییرکرده

    قبلنا ازموفقیت دیگران خوشحال نمیشدم

    وخودمو سرزنش میکردم،خودمو محاکمه میکردم

    وهمیشه کوتاهی ونتوانستن خودمو با بهانه های عجیب وغریب توجیه میکردم

    که مثلا فلانی اگه موفق شده هزارتا برچسب نازیبا میزدم بهش،تابتونم عدم توانایی خودمو توجیه کنم

    به خودم حتی اجازه سوال ازطرف ونمیدادم

    همش فکرمیکردم اگه برم بپرسم برام ضعف بزرگی محسوب میشد

    ولی الان بااین اگاهیها راحت تبریک میگم بهش وراه موفقیت وازش میپرسم وتحسینش میکنم

    قبلن نمیدونستم تحسین چیه اصلا،چرابایدتحسین کنم،این داستانهاچیه

    ولی امروزاگاه شدم که همه افرادفارغ از کارهای فیزیکی که داشتن ،باورخیلی قوی داشتن که به این موفقیت رسیدن

    اینجا معنی باور وفهمیدم که تنها نیروی پدیداورنده شرایط زندگیه

    چه خوب چه بد

    همش باوره باور همه داستانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهدی یوسفیان راد گفته:
    مدت عضویت: 2084 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم مریم بانو مهربان و دوستان عزیزم

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟

    از زمانی که با قوانین آشنا شدم در ظاهر خوشحال میشم و به طرفم تبریک میگم و تحسینش میکنم ولی درونم خودم رو سرزنش میکنم و احساس عدم لیاقت و ناتوانی دارم که چرا دیگران میتونن و تو نمیتونی و من چقدر بی عرضه ام و دیگران از من بهتر و زرنگترن و احساس بدی دارم نه بخاطر اینکه اون شخص موفق شده به این دلیل احساس بدی دارم که چرامن نمیتونم موفق بشم و شدیداً خودم رو سرزنش میکنم وبرای رهایی از این احساس یا از طرف مقابل دوری میکنم یا طرف رو مسخره میکنم و میگم اگه به این موفقیت رسیده این بدیها و نقاط ضعف رو داره و من ندارم یا مثل پدرم موفقیت دیگران رو از راه دروغ و غیر اخلاقی و خلاف میدونم یا اگه هم از راه درست موفق شده باشه و نتونم اینو بگم

    با خودم میگم اینقدر برای موفقیت سختی و تلاش و زجر کشیده ( چیزی که همیشه پدرم می‌گفت تنها راه موفق شدن همینه)

    پس من این موفقیت رو با این زجر و مشقت نمیخوام (باور اینکه موفقیت با تلاش فراوان و زجر مشقت بدست میاد)

    تمرین این قسمت

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن

    1- موفقیت دوتا از همکارام تو شغل سابقم که تو کار بازاریابی بیمه‌های عمر

    خیلی موفق شدن و برای خودشون خونه تو بهترین مناطق تهران و ماشین مدل بالا خریدن و از مالی خیلی‌ پیشرفت کردن

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری

    با اینکه وقتی شنیدم خوشحال شدم و تحسین شون کردم منتهی خودم رو خیلی سرزنش کردم و احساس ناتوانی و بی‌لیاقتی کردم و به خودم گفتم ای بی عرضه اونا تو این کار انگشت کوچیکه تو هم نبودن و تو کار از تو خیلی پایین تر بودن و تو از اونا حرفه ای تر و کاربلد تر بودی و در نهایت اونا از تو موفق تر شدن

    تو عرضه ی هیچ کاری نداری بعدش برای آرامش خودم به خودم گفتم نه اونا با دروغ و دغل تونستن به اینجا برسن اگه منم اینکارارو میکردم موفق میشدم

    مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:به خودباوری برسم الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است

    مسلماً اگه من هم تو کارم تداوم داشتم و مثل دو تا همکارام با عشق و علاقه ادامه

    میدام قطعاً به موفقیت می‌رسیدم و عوض اینکه اگه به مسأله و تضادی بر میخوردم سریع ازش دور میشدم یا شغلم رو عوض کردم تمرکز روی حل مسأله بودم

    و کارم رو علاقه انجام میدادم و ااز همه مهمتر تداوم و صبر در کار و دیدن نکات مثبت خودم حتی چیزهای کوچیک و تشویق خودم

    با سپاس فراوان از استاد عزیزم و همه عزیزان که در این سایت توحیدی و خودشناسی فعالیت میکنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان گل

    چقدر این فایل عالی و آموزنده بود واقعیتش اولین باری ک نگاهش کردم خیلی عمیق درک نکردم اما وقتی نوشتم و تمام گفته های شمارو یادداشت کردم تازه فهمیدم چی میگید

    به دلایل موفقیت دیگران پی بردم که همشون یه تغییر بزرگی در باورهاشون داشتن و همین تغییر کاری کرده ک دست به کارهایی بزنن ک خود من جسارت انجامش رو نداشتم، وقتی تمرین رو در مورد یه شخصی ک از نظرم خیلی سریع رشد کرده بود نوشتم متوجه شدم چه باورها و اقدام هایی پشت موفقیت این شخص خوابیده ک تا حالا اینقدر دقیق بهشون فکر نکرده بودم فقط چشم من موفقیت اون رو میدید و حسرت میخورد بدون در نظر گرفتن دلایل اون موفقیت، که یکی از بزرگترین دلایل موفقیت اون شخص گوش ندادن به حرف دیگران بود طوری ک دوست داشت پیش رفت و تایید دیگران براش مهم نبود

    من متوجه شدم چقدر تحسین موفقیت دیگران موثر هست که خودم هم یه تجربه از تحسین موفقیت دیگران به جای حسادت خوردن داشتم

    چند ماه پیش من دوره آموزش شنا ثبت نام کردم و چند جلسه رفتم اما جلسات آخر آموزش رو جا موندم ی سفر رفتم و بعدش هم سرماخوردگیم باعث شد نرم، اما من توی مدتی ک سرما خورده بودم میرفتم استخر کنار مربی می ایستادم و تمرین بچه هارو نگاه میکردم و هرموقع ک یه نفر تمریناتی که مربی میگفت رو انجام میداد، با تمام وجودم و یه جورایی برای ساکت کردن ذهن نجواگرم ک مدام میگفت جا موندی با صدای بلند با قدرت فقط تشویقشون میکردم، دست میزدم، تبریک میگفتم، تحسین میکردم اونقدر انجام میدادم تا ذهنم رفته رفته آروم میشد و چیزی نمیگفت و اتفاقی که افتاد این بود ک وقتی دوره تموم شد سه بار بعدش رفتم استخر و به طرز معجزه آسایی با وجود جلسات کمی ک شرکت کرده بودم اما تونستم شنا کنم طوریکه مربی وقتی اومد دید باورش نمیشد گف تو ک کلاسا هم نمی اومدی چ خوب شنا میکنی

    من دیدم چطوری تحسین موفقیت دیگران مارو در شرایط همون موفقیت قرار میده

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    Amir omidi گفته:
    مدت عضویت: 2310 روز

    ای خالق . . . شکر

    بعد از انجام تمرین فوق العاده .متوجه افکارم شدم . توی موقعیت هایی که احساسی مشابه با عدم توانایی در من شکل میگیره فورا به درون خودم نگاه میکنم و دلیلش رو از خودم میپرسم؟؟

    اولش سعی میکنم رفتارم کاملا کنترل شده باشه …

    بعد روی افکارم تمرکز میکنم و دنبال راه حل میگردم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1158 روز

    مهم ترین باورهایی که باید بسازم ، بهشون توجه کنم

    1) خواسته ها هرچند بزرگ در دسترس هستن :::مثال شراکت معدن برادرم

    2) موفقیت ربطی به سن و سال نداره

    3) مهاجرت ربطی به تحصیلات فوق العاده، سن و سال ، ثروت زیاد نداره

    4) ازدواج عالی ربطی به سطح خانوادگی ، چهره و استایل نداره .

    5) موفقیت به خودباوری بستگی داره ، به علاقه و باورها بستگی داره نه عوامل بیرونی

    6)قانون رهایی از خواسته خیلی مهمه مثال سحر ، سپیده ، اسما

    همه ی موفق ها این قانون توی وجودشون بود

    7) تفریح و گردش و شادی ، لذت بردن از لحظات خیلی مهمه ، برای موفقیت نیاز به جون کندن نیست.

    8)درک قانون تکامل و بعد تصاعد

    عاطفه دیدی که خاله ت اول تکامل ش و طی کرد بعد رسید به تصاعد

    دیدی که خانم خطاط تکاملش و طی کرد تا رسید به خواسته ش

    9)پول ساختن از صفر امکان پذیره

    حرف شوهر خالم( من صفر پول میسازم)

    استاد مهربانم، مریم عزیزم ممنونم بایت جلسات فوق‌العاده تون.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: